به طوری که در کوتاه مدت با فرصت ها و تهدیدهای کوچک و بزرگی رو در رو می شوند. بحران های اقتصادی پی در پی که در کشورهای آمریکایی و اروپایی روی می دهد در اقتصاد ملل جهان از جمله ایران نیز اثر می گذارد. کاهش رتبه های اعتباری کشورهای پیشرفته صنعتی مانند آمریکا به دلیل افزایش بدهی های خارجی و در پی آن، کاهش رتبه اعتباری آن نزد مؤسسات اعتبارسنجی، همچنین کاهش رتبه اعتباری اقتصادهای بزرگ اروپایی مانند آلمان، فرانسه و ایتالیا، افزایش میزان بیکاری در کشورهای اروپایی مانند ایتالیا و پرتقال و اسپانیا، و در نهایت کاهش رشد اقتصادی کشورهای جهان به ویژه کشورهای اروپایی، عواملی از این قبیل یا رویدادهای مشابه و مختلف دیگر، باعث ایجاد پیچیدگی های تفصیلی و پویایی در محیط می شود؛
بیشتر بخوانید: تأثیر انواع سندروم انجام استراتژی بر فعالیت های سازمان چگونه است؟
در نتیجه، بسیاری از شرکتها و صنایع داخلی را با عدم امکان پیش بینی دقیق و بلند مدت مواجه می کند که این امر، باعث بروز مسائلی در نظام اداره این گونه شرکت ها شده است. دیگر، از فرصت های بزرگ و برنامه ریزی های مطمئن و راهبردهای مبتنی بر مزیت رقابتی پایدار در بسیاری از سازمانها خبری نیست؛ بنابراین دستیابی و استفاده از رویکردهای نوین مدیریتی که توانمندی لازم را برای سازگار کردن سازمانها با شرایط مذکور و پاسخگویی به مسائل به وجود آمده برای نظریه پردازان علوم سازمانی و مدیران عالی، فراهم می کند نیازی کلیدی و ضروری است.
مبادی فهم پیچیدگی در سازمان ها
دو تلقی می توان از محیط سازمانی داشت. تلقى اول اینکه محیط را امری ذهنی بپنداریم و آن را برساخته ذهنی مدیران سازمانها بدانیم و بنابراین پیچیدگی محیطی را ناشی از ساخت های ذهنی مدیران سازمانی قابل تقلیل و ساخته شده بدانیم. در این نگاه به محیط سازمانی، آن را از منظر پارادایم تفسیری و تابع نظریات کارل ویک، پیتر برگر و لاکمن، واقعیت های محیط سازمانی وضع و قرارداد و اعتبار ذهن مدیران است و لذا پیچیدگی نیز همین طور می شود. تلقى دوم اینکه محیط را امری عینی بدانیم. پیچیدگی در محیط عینی ناشی از تکثر، تعدد، تنوع، شدت تغییرات و تحولات عوامل عینی محیطی است.
وقتی عوامل تعامل کننده در محیط با به کار گیری سیستم بازخورد مثبت و حلقه های اول و دوم یادگیری به صورت توام بتوانند توان خودسازماندهی کسب کنند و رویدادهای محیطی را بسازند، رفتارهای غیر خطی را از خود بروز خواهند داد و به نوعی ایجاد کننده محیطی پیچیده خواهند بود؛ حال اگر تعداد این عوامل نیز در محیط افزایش یابد و به عبارتی، تعامل گران در محیط زیاد باشند، محیط، رفتار آشوبناک، غیر خطی و مستقل از روندهای گذشته نشان خواهد داد. این وضعیت، باعث پیش بینی ناپذیری رفتارهای محیطی می شود و شاهد پیچیدگی در محیط خواهیم بود. مدیریت سازمانها در شرایط پیچیده تابع دو نوع تلقی از محیط سازمانی است. اگر تلقی ذهنی نسبت به محیط داشته باشیم و محیط را امری ذهنی بدانیم نوع و ابزارهای مدیریت تغییر خواهد بود و گونه ای متفاوت نسبت به تلقی عینی از محیط است.
ماهیت استراتژی در شرایط پیچیده
از مقوله استراتژی تا به حال تعاریف مختلف و متنوعی به تعداد نویسندگان و نظریه پردازان این حوزه شده است. باید گفت استراتژی ذات پیچیده است. اما در عین پیچیدگی مفهوم آن می توان با پرسش هایی ساده آن را فهم کرد. محیط اقتصادی رقابتی که در آن رقابت می کنیم چیست؟ محرک های کلیدی چیستند؟ این محرکها چگونه تغییر می کنند؟ پایه و اساس داخل سازمانی رقابت پذیری ما چیست؟ بر اساس چه منابع، قابلیت ها، توانایی ها و شیوه هایی رقابت می کنیم؟ اینها چگونه برای ما نسبت به رقبا مزیت ایجاد می کنند؟ اساس رقابتی ما چگونه تغییر می کند؟ مشتریان ما و در مفهوم وسیع تر ذی نفعان کلیدی ما امروزه چه کسانی هستند؟ فردا چه کسانی خواهند بود؟ آنها چه نیاز و درخواستی دارند؟ چگونه منابع و قابلیت های سازمان را برای ارائه ارزش های منحصر به فرد و برتر برای پاسخ به نیاز مشتریانمان هماهنگ کنیم؟ به عبارت دیگر فعالیت های سازمانی را چگونه هم راستا می کنیم؟ با توجه به درک ما از بافتار خارجی، اساس داخلی رقابت پذیری و توانایی ما برای ایجاد و ارائه ارزش های برتر منحصر به فرد در پاسخ به نیازهای مشتریان، دریچه فرصت ما برای ایجاد ارزش در فضای رقابتی منحصر به فرد ما چیست؟ و چگونه تغییر می کند؟
بیشتر بخوانید: ویژگی سازمان عقلایی چیست؟
در فهم و درک این مسئوالات و پاسخ های آنها در عمل، ماهیت پیچیده استراتژی به طور واقعی خود را هویدا و منعکس می کند. در زمانی به سر می بریم که فهرست بلند بالایی از عوامل مؤثر بر تصمیم گیری مدیران سازمانها و شرکتها وجود دارد که سبب می شود تصمیم گیری آنان با اطلاعات ناقص، غیردقیق، نابهنگام مواجه شود و بنابراین تصمیمات غلط را در محیط های پیچیده شاهد هستیم که این تصمیمات کیفیت های ضعیف و کم عمقی دارند و محدودیت های مختلف تصمیمات مدیران را سرکوب و نادرست کرده است.
با توجه به این شرایط، رویکرد مدیران به استراتژی در عمل باید چگونه باشد؟
این پرسشی است که ما تلاش کردیم با ترجمه این اثر به آن پاسخ دهیم. پیشنهاد ما این است که به استراتژی از زاویه تفکر استراتژیک نگاه کنیم. رویکرد تفکر استراتژیک که در کتاب استراتژی در عمل به آن پرداخته شده، از نظر فنی و مفهومی به گونه ای دقیق است که گستره وسیعی از نتایج ممکن برای استراتژی را فراهم می آورد. در این رابطه، به تغییرات سریع و واقعیت پیچیده ای که مدیران در عمل با آن مواجه می شوند اشاره می شود. پس استراتژی در عمل رویکردی است که باید در شرایط عدم قطعیت و پیش بینی ناپذیری محیط اتخاذ کرد. پس دیگر نباید استراتژی را به مثابه روش ماشینی در اداره سازمانها و شرکتها تصور کرد.
لذا در کتاب استراتژی در عمل نیز، استراتژی به عنوان دیدگاه فرایندی، بینش محور، معنابخش، شهودی، تدریجی تکمیلی که از عمل مدیران و شرکتها و سازمان پدیدار می شود. فرایند تدوین استراتژی باید با در نظر گرفتن تمامی ملاحظاتی که برای مدیر در دسترس است اتخاذ شود. بینش نرم همراه با تجربه جمعی که از شهود در سازمان، به علاوه هر گونه اطلاعات سخت به دست آمده از تحلیل بافتار رقابتی خارجی سازمان به دست می آید. انتخاب استراتژی شامل به کار گیری یادگیری جمعی با استفاده از تکنیک های مناسب معنابخشی و در نتیجه رسیدن به گزینه های استراتژی شایسته است. برای رسیدن به چنین نتیجه ای، تفکر استراتژیک فرایند پیچیده ای است که به زعم مینتزبرگ … پیچیده ترین و مناسب ترین عناصر بخش ناخودآگاه تفکر انسانی را در گیر می کند».
شهود در استراتژی
کتاب استراتژی در عمل به این مقوله اشاره دارد که در شرایط پیچیده محیطی مدیران و استراتژیست های سازمانی به دنبال ایجاد یک بینش مشترک از طریق معنابخشی به پدیده های محیطی هستند. شهود در این فرایند تفکر استراتژیک نقش بسیار کلیدی دارد. تحقیقات انجام شده بر روی شهود، سودمندی آن را برای حرکت از بینش محوری به سمت تجربه نشان می دهد. شهود در واقع آزمودن اینکه بدانیم باید به دنبال چه چیزی باشیم، کجا به دنبال آن بگردیم و چگونه بینش های جدید را با الگوهای ادراک موجود یکپارچه کنیم، مربوط می شود. شهود، استراتژیست های باتجربه را قادر می سازد تا الگوهایی را درک کنند که اکثریت، آنها را درک نمی کنند و این تمام چیزی است که برای تصمیم گیری مورد نیاز است.
شهود استراتژیست ها راهنمایی برای تفسیر تصاویر معنا یافته محیطی است. شکل دهی استراتژی در این شرایط نیازمند تعامل پیچیده شهود و بینش به دست آمده از تجربه، تفکر و تحلیل منطقی، یادگیری و چشم انداز است. تفکر استراتژیک مکانیسمی راهنما برای تحلیل، شهود و تفسیر و ایجاد معنا فراهم می کند. در بافتار پیچیده ش هود نقش بسیار مهمی به عنوان راهنما دارد. شهود برای انتخاب و تلفیق بینش هایی که از معنابخشی به دست می آیند راهنمای خوبی است. اجزا و جزئیات بینش ایجاد شده از معنابخشی، به همراه شهودی که استفاده می شود برای بررسی واقعیت از طریق موشکافی و به چالش کشیدن مفروضات مورد بررسی قرار می گیرد.
معنا بخشی در استراتژی
معنایخشی تفسیر واقعیتی است که از همان زمانی که می خواهیم به آن معنا ببخشیم در جریان است؛ معنابخشی تشخیص روندهای گردش کار، بافتاری که دائم متحول می شود، تنوع در انتخاب و برگشت ناپذیری شرایط کنونی سازمان است که این شرایط درست زمانی که سازمان به معنابخشی داخل و محیط خارجی خود می پردازد، در حال تکامل است. نمادها و فرایندهای نمادین از خصوصیات اصلی معنابخشی هستند؛ و آنها اندیشه های آگاهانه و ناآگاهانه را با هم جمع می کنند که به موجب آن به پدیده های پیچیده معنا و مفهوم می بخشند و در کتاب استراتژی در عمل نیز به این موضوع پرداخته می شود.
معنابخشی بر اساس تصاویر و نقشه ها برای برقراری روابط منطقی پیچیده شکل می گیرد؛ در نتیجه الگوهای قابل پذیرشی به وجود می آید که تفسیر واقعیت پیچیده را ممکن می سازد. می توان به معنابخشی به عنوان فرایند یادگیری سازمانی در محیط پیچیده سازمان نگریست. ر چه بافتار سازمانی پیچیده تر باشد، انتظار می رود تقاضا برای معنابخشی نیز افزایش یابد. معنابخشی منجر به ایجاد بینش می ش ود. تمایز رقابتی که سازمان به دست می آورد با بینشی منحصر به فرد آغاز می شود. پیتر سن می گوید
بیشتر بخوانید: تئوری سازمان سیستم باز چیست؟
جنگ بر سر بینش برتر، حقیقتا نقطه آغاز رقابت پذیری است. بینش به عنوان ادراک شفاف و عمیق از یک موقعیت تعریف می شود؛ فهم ناگهانی از یک ن موقعیت پیچیده، یا درک شهودی ماهیت درونی. بینش نتیجه فرایند معنابخشی است که به نوبه خود ارتباط نزدیکی با فرایند یادگیری سازمانی دارد.
پراهالاد و بتیس بیان می کنند معنابخشی سازمانی منجر می شود تا بینش از طریق فرایندی بر اساس سیستم های دانشی و مدل ها یا الگوهای ذهنی موجود، به وجود آید. مینتزبرگ معتقد است که منشا بینش ممکن است ناشناخته باقی بماند، اما خود بینش ظهور می یابد. بینش توانایی فهم عمیق تر معنای یک مسئله و چگونگی قرارگیری این مسئله در چشم انداز کلان در کنار دیگر اجزای بینش است
بینش بیشتر بر اساس مهارت ها شکل می گیرد تا استدلال تحلیلی محض. در نهایت، معنابخشی مکانیسمی برای کاهش چندپهلویی معانی چندگانه در بافتارهای مبهم و پیچیده و در نهایت تبدیل آن به مجموعه ای از معانی مرتبط و قابل کنترل است.