تعریف دقیق شناخت استراتژیک و نقشه یابی شناختی در مدیریت استراتژیک سازمان چیست؟
در این مقاله قصد داریم تا به موضوع شناخت استراتژیک (Strategic Cognitive) و نقشه یابی شناختی (Cognitive mapping) بپردازیم؛ مفاهیمی که می تواند در موضوعات مربوط به برنامه ریزی استراتژیک، تغییر و تحول استراتژیک بسیار حائز اهمیت باشد و جهت گیری استراتژی را به یک سمت و سوی هدفمند سوق دهد. شناخت استراتژیک و نقشه یابی شناختی نقش مهمی در تصمیم گیری مدیران عالی سازمان دارد و می تواند مسیری تازه پیش روی آنها بگشاید. در ادامه به تعاریف تخصصی در باب شناخت استراتژیک و نقشه یابی شناختی پرداخته ایم و سعی شده است تا حد امکان، این مفاهیم بطور کامل شرح داده شوند. در آخر نیز می توانید دیدگاه ها ونظرات خود را نسبت به موضوع شناخت استراتژیک و نقشه یابی شناختی در مدیریت استراتژیک سازمان، با دیگران به اشتراک بگذارید.
مقدمه ای بر شناخت استراتژیک و نقشه یابی شناختی
جهان امروز سرشار از تغییرات فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فناورانه است و سازمانها بیش از هر زمان دیگری درگیر رقابت برای بقا و پیشرفت اند. از اینرو، فقط شرکتهایی موفق اند که با نظارت مداوم بر محیط اطراف و موقعیت خود، آمادگی تغییرات استراتژیک و بازسازی مجدد منابع، مهندسی مجدد فرایند ها، شایستگی های محوری و مزایای رقابتی را داشته باشند.
تغییرات استراتژیک در سازمان، محور مطالعه طیف عظیمی از پژوهش ها قرار گرفته است و عناصری که موجب برنامه ریزی استراتژیک و پیاده سازی صحیح آن می شوند به کرات دسته بندی شده اند. در این میان، آنچه همواره در غالب مطالعات، عنصری کلیدی برای موفقیت مطرح می شود مدیر یا رهبر سازمان است که با توجه به ویژگی های شخصی خود و نقشی که در سازمان در حال تغییر ایفا می کند آینده آن را رقم می زند.
شناخت مدیریتی چگونه انجام می شود؟
رهبر، در شرایط تغییر، وظیفه دارد چشم انداز خود را از آینده سازمان توضیح دهد و متعاقب آن، ایجاد زمینه اتحاد و همدلی در میان اعضای سازمان، با هدف اجرای موفقیت آمیز برنامه ها از مسئولیت های اوست. نقش مدیر در سازمان فقط برنامه ریزی و اجرای استراتژی نیست؛ بلکه بخش اعظمی از مسیری که سازمان در جریان تحول استراتژیک طی می کند وابسته به باورها و ادراکات مدیر از سازمان و محیط اطراف آن (شناخت استراتژیک مدیریتی) است. لذا، مدیری موفق است که با بهره برداری از قابلیت های شناختی مدیریتی خود، روندی بهینه برای تشخیص و تصاحبه فرصت ها و همچنین تنظیم مجدد منابع برای استقرار سازمان در شرایط جدید اتخاذ کند.
براین اساس، در این مقاله، مسئله شناخت مدیریتی از دو زاویه بررسی می شود: از زاویه اول، بخش های مختلف سازمان در مسیر تغییرات استراتژیک تشریح می شود و اثر جنبه های شناختی در هر یک از آنها بیان می شود؛ از زاویه دوم، ابعاد شناخت مدیریتی تشریح و آثار آن در تغییرات استراتژیک بررسی می شود.
ابتدا مفهوم شناخت و شناخت استراتژیک تشریح و بیان می شود که چگونه مطالعات حوزه شناخت استراتژیک، به سبب اهمیت تعریف های مدیر از اطلاعات محیطی، تبدیل به جریانی پژوهشی شده است. سپس، ماهیت شناخت استراتژیک و ابعاد آن در سازمان براساس پیش نیازها، ساختار و فرایند استراتژی و خروجی های آن معرفی و در هر قسمت مشخص می شود که شناخت استراتژیک چگونه بر این ابعاد اثرگذار است.
شناخت استراتژیک یکی از ابعاد قابلیت های پویای مدیریتی اطلاق شده است و سپس اثر آن بر فرایند برنامه ریزی و تغییر استراتژیک تشریح می شود. در بخش بعد، نقشه یابی شناختی ابزاری برای استخراج ساختارهای ذهنی معرفی شده است. در این بخش تأکید می شود که نقشه یابی شناختی در طیف گسترده ای از مطالعات به کار برده شده است و در عین حال، کاربرد بسیار مناسبی برای مطالعه ذهن و شناخت مدیران دارد.
مفاهیم اولیه شناخت استراتژیک
در این قسمت پس از تعریف مفهوم استراتژی و مفهوم شناخت، به بررسی تعریف ترکیب این دو پرداخته شده است و پس از بیان مقدمات به تعاریف تخصصی پرداخته شده است.
مفهوم استراتژی چیست؟
استراتژی مفهومی وسیع با تعاریفی متفاوت و در زمینه های گوناگون است؛ بنابراین، دادن تعریفی دارای چارچوب که بتواند در همه حالات کاربرد داشته باشد دشوار به نظر می رسد. با این حال، از میان تعابیر متفاوت برای استراتژی می توان آن را در گسترده ترین معنای خود در حوزه کسب وکار، ابزاری برای افراد و سازمانها دانست که به کمک آن به اهداف تعیین شده دست می یابند. از سوی دیگر، در همه تعاریف داده شده برای استراتژی سه عنصر مشترک وجود دارد:
هدفی خاص که استراتژی برای دستیابی به آن به کار گرفته می شود؛
ویژگی حیاتی بهره گیری از منابع به کمک استراتژی برای رسیدن به اهداف مذکور؛
اینکه در استراتژی، برای حصول اهداف به کمک منابع موجود، مجموعه ای از اقدامات و فعالیت ها ترسیم می شود که تناسب و یکپارچگی مشهودی با یکدیگر دارند
مفهوم شناخت چیست؟
شناخت در مفهوم اولیه خود، تعبیری روانشناسی از ساختارهای درونی مغز است. براساس تعریف «شناخت نظامی از باورهاست که افراد برای ادراک، ساخت و معنابخشی به جهان اطرافشان و تصمیم گیری درباره اقداماتشان از آن بهره می گیرند. همچنین، کولمن شناخت را این گونه تعریف می کند: « مجموعه ای از دانش ها و باورها و فعالیت های ذهنی متمرکز بر اکتساب و پردازش اطلاعات». براساس تعریف دوم، دو عنصر اصلی در تعریف شناخت، فعالیت های ذهنی» و «ساختارهای ذهنی» هستند. البته در مطالعات حوزه روانشناسی هر فعالیت غیر فیزیکی مغز را با شناخت معرفی می کنند؛ اما در مطالعات مدیریت به طور ویژه منظور از شناخت عنصر دوم، یعنی ساختارهای و مدل های ذهنی مدیر در تصمیم گیری های سازمانی.
تعریف شناخت استراتژیک چیست؟
با توجه به تعریف ارائه شده برای مفهوم شناخت، می توان شناخت استراتژیک را ذیل آن تعریف کرد. براین اساس،دانشمندان شناخت استراتژیک را چنین تعریف کرده اند: «ارتباط میان ساختارهای شناختی و فرایندهای تصمیم گیری در مدیریت استراتژیک با توجه به صورت بندی و پیاده سازی استراتژی). در این تعریف، ساختارهای شناختی شامل این موارد می شود: باورهای مدیریت ارشد درباره محیط، استراتژی، سبد دارایی های کسب وکار و وضعیت سازمان. این ساختارهای شناختی در زمان عارضه یابی و انتخاب (صورت بندی استراتژیک)، تعریف و معنا بخشی ادراکات از شرایط و محیط را فعال می کنند و در زمان پیاده سازی استراتژی نیز با معنابخشی به مفاهیم و ارزش ها باعث پیاده سازی صحیح استراتژی می شوند. شناخت استراتژیک به طور ویژه درباره مدیر عامل یک سازمان مطرح است و در شرکت های بزرگ تری که تیم مدیریت ارشد دارند شناخت جمعی آنها مدنظر قرار می گیرد. از این رو، اندازه سازمان و قدرت مدیران سازمان عوامل تعدیل کننده جنبه های شناختی هستند.
تاریخچه شناخت استراتژیک
مقاله پوراک را می توان نقطه عطفی در مطالعات حوزه شناخت مدیریتی معرفی کرد. در این مقاله، نویسندگان مطرح کردند که رقابت میان مدیران بنگاه های فعال در صنعت پوشاک بافتنی اسکاتلند، سازه شناختی ذهنی خود آنهاست که مفهوم رقابت میان شرکت ها را به وجود می آورد و فضای رقابتی این صنعت در حقیقت تعریف این مدیران از محیط پیرامونی آنهاست. این مقاله تأثیرگذار بر پایه دو جریان پژوهشی بزرگ پیش از آن تدوین شده است که هر دوی آنها مبانی رفتار عقلایی سازمان را نقد می کنند.
جریان پژوهشی اول که تقریبا از دهه ۱۹۶۰ آغاز شد، مطرح می کند که با وجود محیط پیچیده و غیر قطعی، محیط سازمان عاملی کاملا برون زا نیست و با متغیر میانجی «تعریف مدیران از محیط» تغییر می کند. از این رو، مدیران به سبب محدودیت های شناختی برای درک محیط، تعریفشان را از محیط ارائه میدهند و این تعریف مبنای فعالیت سازمان می شود.
در جریان دوم که تقریبا در دهه ۱۹۷۰ شکل گرفت، با ظهور نظریه هایی همچون اقتصاد هزینه مبادله بر جنبه های شناختی نقش مدیریت در سازمان تأکید کرد و مطرح کرد که فعالیت های سازمان براساس انتخاب ها و اقدام های مدیر شکل می گیرد. جریان دوم با تأکید بیش از پیش بر اهمیت نقش مدیر در سازمان، تقویت کننده جریان اول در حوزه شناخت مدیریتی بود و براین اساس مطالعات شناختی در مسیر درک بهتری از تعریف مدیران از محیط پیرامونی رشد یافت.
در بخش بعدی، ابعاد تأثیر پذیر و تأثیرگذار سازمان با تمرکز بر جنبه های شناختی مدیریت مطرح می شوند و سپس در بخش ۴ ضمن معرفی قابلیت های شناختی مدیریتی، نقش آن در مدیریت استراتژیک و عملکرد سازمان تشریح شده است.
ماهیت شناخت استراتژیک در سازمان چگونه است؟
محققان با بررسی بدنه دانشی حوزه شناخت استراتژیک، چارچوبی جامع از ابعاد تأثیرگذار و تأثیر پذیر در سازمان با محوریت شناخت استراتژیک ارائه داده اند. در نمودار زیر، الگویی جامع از مفهوم و ماهیت شناخت استراتژیک در سازمان و ابعاد اثرگذار و اثرپذیر آن ترسیم شده است که در ادامه این الگو معرفی می شود. براساس این چارچوب، پیش نیازهای اثرگذار بر شناخت استراتژیک شامل چهار دسته کلی است:
- عناصر محیطی (پویایی، نوع صنعت و …)؛
- عناصر سازمانی (ابعاد فعالیت و اندازه)؛
- عناصر مربوط به تصمیم (ضرورت تصمیم، پیچیدگی تصمیم و …)؛
- و عناصر فردی (پیش زمینه تحصیلی، تجربه، سبک تصمیم گیری، عوامل شخصیتی و …)
از سوی دیگر، شناخت استراتژیک با سه دسته کلی خروجی ها در ارتباط است: خروجی های فرایندی (کیفیت، سرعت و ویژگی های مرتبط با ریسک تصمیم)؛ اقدامات استراتژیک (اقدامات داخلی و خارجی مانند حرکات رقابتی و تخصیص منابع)؛ و خروجی های اقتصادی (واکنش های بازار سهام، سودآوری و رشد درآمدی).
نکته درخور توجه دیگر در این الگو، روابط متقابل میان پیش نیازها، ساختار شناخت استراتژیک و خروجی هاست. براساس آنچه این نویسندگان مطرح می کنند، همان طور که پیش نیازها بر ساختار شناخت استراتژیک اثرگذار است، شناخت استراتژیک نیز می تواند بر پیش نیازها اثرگذار باشد. همچنین، شناخت استراتژیک با ساختار مشخص خود در حالی منجر به ایجاد خروجی های مشخص می شود که در عین حال خود این خروجی ها می توانند موجب وقوع تغییراتی در شناخت استراتژیک بشوند. همچنین، خروجی ها پس از حصول، موجب اصلاح و تغییر در ساختار عناصر فردی، سازمانی، محیطی و مربوط به تصمیم هستند.
رابطه شناخت استراتژیک و ساختار سازمان چگونه است؟
منظور از ساختار، خصوصیات تقریبا ثابت و الگوهای تکرار شونده رفتاری است. در ادامه به بیان تعاریفی خواهیم پرداخت که ما را در درک بهتر موضوعات مربوط به ساختار سازمانی و رابطه آن با شناخت استراتژیک یاری می کند.
تعریف هویت سازمانی چیست؟
در میان ابعاد ساختار، هویت سازمانی فراگیرترین مفهوم است و شامل ادراک جمعی کارکنان سازمان از ویژگی های برجسته و مجزاکننده سازمان در مقایسه با سایر مجموعه ها می شود. هویت سازمانی، به مثابه عاملی شناختی، برای سازمان مرزی تعیین می کند، افراد و گروه های مختلف را به یک مفهوم مشترک متصل می کند و میان آنها در سازمان ارتباط برقرار می کند. از سوی دیگر، هویت سازمانی سازهای اجتماعی است و با برقرار کردن دیالوگ میان افراد، به پیوستگی و تداوم فرهنگ سازمانی کمک می کند. در حقیقت، هویت سازمانی نیروی محرکه بالقوه برای اقدامات و تغییرات سازمان است.
تعریف چارچوب استراتژی چیست؟
منظور از چارچوب استراتژی، ساختار و قالبی از دانش سازمانی است که افراد در هنگام تصمیم گیری به کمک آن اطلاعات را | غربال می کنند. چارچوب استراتژی بر انتخاب استراتژیک اثرگذار است و مبنای انتخاب را مدنظر قرار دادن موانع داخلی و خارجی می داند. براین اساس، از میان محرک های خارجی مختلف، استراتژیست ها گزینش را با تکیه بر چارچوب شناختی خود انجام میدهند.
تعریف روتین های سازمانی چیست؟
شامل الگوهای تکرار شونده انجام وظایف توسط افراد در سازمان است. با توجه به اینکه روتین ها غالبا ناخودآگاه و بدون جست و جو پدید می آیند، اقدامات و رفتارهای اولیه و ساده تری در زمینه چارچوب استراتژی و هویت سازمانی آشکار می کنند. جنبه های شناختی در روتین های سازمانی، ارتباطات میان افراد را شکل می دهد و پاسخی برای سؤال « چه هدفی داریم و چه کاری باید انجام دهیم» می یابد.
رابطه شناخت استراتژیک و فرایند تغییر استراتژیک چگونه است؟
منظور از فرایند در شناخت استراتژیک، فعالیتهای شناختی واقع شده در سازمان است. اجرای صحیح استراتژی در سازمانها از مرحله ابتدایی تا پیاده سازی همواره تحت تأثیر ابعاد شناختی افراد است. کاتر با هدف معرفی رهبری تغییرات در سازمان، چارچوبی ۸ مرحله ای معرفی می کند که شامل این موارد می شود:
ایجاد احساس ضرورت و فوریت، ایجاد ائتلاف راهنما از طریق تشکیل گروه رهبری، توسعه چشم انداز و استراتژی، انتقال چشم انداز تغییر به افراد، توانمندسازی کارکنان برای انجام اقدامات فراگیر، خلق پیروزی های کوتاه مدت و ایجاد انگیزش برای افراد، جمع بندی پیروزی ها و ایجاد تحول بیشتر و نهادینه کردن دیدگاه های جدید در فرهنگ.
در سراسر این مراحل هشت گانه، اهمیت شکل گیری شناخت های اجتماعی به چشم می خورد. به طور خاص، بخش عمده ای از این فرایند تغییر در سازمان، مربوط به آمادگی برای تغییر هم در سطح فردی، هم در سطح گروهی و هم در سطح سازمانی است. در این خصوص مطرح می شود که ابعاد شناختی آمادگی برای تغییر یکی از اساسی ترین پیش نیازها برای تغییر است؛ و به طور دقیق تر دو باور شناختی بر فرایند تغییر تأثیرگذارند. در سطح فردی، می توان از ۵ باور شناختی نام برد که آمادگی را برای تغییر در افراد تسهیل می کنند.
گام اول، باور به اینکه تغییر برای سازمان نیاز است؛ دوم اینکه تغییر پیشنهاد شما راه حل مناسبی برای رفع مسائل سازمان است؛ سوم حس سودمندی افراد را برای تغییر و باور آنها را به اینکه آیا ظرفیت آغاز به تغییر دارند یا خیر مطرح می کنند. موضوع شناختی چهارم در آمادگی به تغییر مشتمل است بر آنکه فرد باور داشته باشد که سازمانش از او حمایت می کند و در نهایت باور پنجم به ارزندگی تغییر از نگاه افراد اشاره دارد که بر این اساس فرد در حالتی آماده تغییر است که از لحاظ شناختی، تغییر را برای خود و نقشش در سازمان ارزنده بداند.
همچنین، در سطح گروهی و سازمانی، اهمیت ابعاد شناختی در آمادگی برای تغییر از آنجا مشخص می شود که افراد در سازمانی پس از مدتی احساس وابستگی می کنند و خود را بخشی از گروه میدانند؛ بنابراین، باورهای جمعی موجود، موتور محرکی هستند برای مقاومت در برابر تغییر و یا آمادگی برای تغییر. از این رو، رهبران تغییر تلاش می کنند تا با جمعی سازی ارزش های تغییر و اهمیت آن برای سازمان، روی باورهای شناختی تأثیر بگذارند و به ویژه با تحریک ارزش های موجود در داخل گروه های کاری، با ترویج شفاهی شایعه تغییر و معنابخشی به آن، آمادگی های شناختی را برای تغییر فراهم کنند.
از این رو، محققان نیز، در الگوی جامع خود، فرایند استراتژی را در دو بخش اصلی صورت بندی (شامل پایش محیط، معنا بخشی و تصمیم گیری و پیاده سازی استراتژی شامل معنابخشی، معنادهی و طرح مسئله) و دو بخش فرعی، یادگیری سازمانی و تغییر استراتژیک تشریح کرده اند. در ادامه به تشریح این بخشها پرداخته ایم.
تعریف صورت بندی استراتژی چیست؟
منظور از صورت بندی استراتژی، مبتنی بر مفهوم « استراتژی به مثابه الگو»، ترکیبی از فعالیت ها شامل پویش، معنابخشی و تصمیم گیری استراتژیک است. در این بخش، مدیران با ترویج مفاهیم جدید و خارج از حالت معمول اقدام به معنابخشی می کنند. در موضوع پویش و تصمیم گیری نیز استراتژیست ها تلاش می کنند تا با نگاهی به گذشته و یادگیری های ناشی از آن از یک سو و نگاهی به آینده و پیش بینی نتایج اقدامات از سویی دیگر استراتژی را صورت بندی کنند. ابعاد شناختی عاملی تعدیل کننده در تفسیر است.
تعریف پیاده سازی استراتژی چیست؟
شامل چرخه ای مداوم از معنادهی است که مدیران ارشد و مدیران میانی و کارکنان با مرتبه های پایین تر انجام می دهند و همچنین مشتمل است بر مطرح کردن مسئله توسط مدیران میانی، به معنای فعالیت هایی که باعث جلب توجه افراد سازمان به روندها، رویدادها و توسعه های سازمان می شود. در مرحله پیاده سازی استراتژی، کارکنان دچار ابهام درباره ماهیت و آینده سازمان می شوند. در این میان، علاوه بر اینکه مدیران ارشد وظیفه معنادهی به استراتژی را برعهده دارند، نقش مدیران میانی و سایر کارکنان رده های پایین تر در تفسیر و معنابخشی به این مفاهیم بسیار پررنگ است. در این قسمت، ابعاد شناختی بر ترجمه و تفسیر معانی در سازمان نقش مهمی دارد.
تعریف تغییر استراتژیک و یادگیری سازمانی چیست؟
محققان تغییر استراتژیک را ترکیبی از تغییرات در محتوای استراتژی و وضعیت محیطی و سازمانی می دانند که توسط مدیران در فرایند تغییر اتفاق می افتد. در فضای این تغییر علاوه بر ابعاد یادگیری و عقلایی، ابعاد شناختی نیز اثرگذارند و موجب ایجاد تغییر در ابعاد تفسیر پذیر سازمان می شوند. در مسیر یادگیری سازمانی، اکتساب دانش، توزیع اطلاعات، تفسیر اطلاعات و حافظه سازمانی موضوعیت می یابند که در همه این ابعاد ساختار دانشی ناشی از شناخت مدیریتی بر روند یادگیری اثرگذار است.
ابعاد شناخت استراتژیک چگونه است؟
در این بخش، با نگاهی به قابلیت های پویای مدیریتی به شکلی عمیق تر به نقش قابلیت های شناختی در توسعه استراتژیک سازمان پرداخته شده است. در ادامه این بخش نیز به تعاریف اختصاصی خواهیم پرداخت.
تعریف قابلیت های پویای مدیریتی چیست؟
یکی از رویکردهای اصلی در بررسی استراتژیک سازمانها رویکرد « منبع محور» است. پایه رویکرد منبع محور سازمان بر این اصل استوار می شود که یک سازمان برای خلق مزیت رقابتی وابسته به منابع درونی خود است و در حقیقت این منابع سازمان است که منشأ خلق مزیت می شود. بر این اساس، این منابع ارزشمند، کمیاب، تقلیدناپذیر و جایگزین ناپذیر سازمان هستند که موجب توانمندسازی یا محدودسازی یک سازمان در ورود به بازارهای مختلف مدنظر قرار می گیرند.
با این حال، آنچه در این رویکرد کمتر به چشم می خورد این حقیقت است که فقط منابع کافی نیست و برای مزیت سازی، سازمان نیاز به خلق و تقویت مجموعه ای از قابلیتها دارد. به ویژه با ورود به دهه ۱۹۹۰ و شکل گیری محیط های پویای صنعت، سکون و نادیده گیری پویایی محیط بازار در این رویکرد بیشتر مشخص شد و پس از آن نظریه های مکمل با خلق مفهوم قابلیت های پویا سعی در ترمیم و تقویت این رویکرد داشته اند. در یک نگاه کلی، رویکرد قابلیت های پویا اهمیت بازسازی منابع براساس تغییرات محیط، برای خلق مزیت رقابتی را محور تمرکز استراتژی سازمان می داند. در ادامه با تفصیل بیشتری به شرح این مفهوم پرداخته می شود.
بر اساس تعریفی عمومی، قابلیت به «ظرفیت انجام یک فعالیت مشخص به شکلی قابل اطمینان و با حداقلی از یک میزان رضایت بخشی» گفته می شود. از میان قابلیت های گوناگونی که هم برای افراد و هم برای سازمانها بیان شده است، روزنبلوم بیان می کند که مدیران عامل می توانند دارای قابلیت های پویایی باشند که به تغییرات استراتژیک داخل سازمان کمک کند. این قابلیت های پویا در مقاله های دیگر، با اصطلاح «قابلیت های پویای مدیریتی» معرفی می شود که هدف از شکل دهی و رشد قابلیت ها آن است که مدیران با تکیه بر مزیت های رقابتی سازمان، منابع را خلق کنند و سپس یکپارچه کنند.
از سوی دیگر، بخش عمده ای از قابلیت های پویای مدیریتی، تنظیم مجدد این منابع به منظور اعمال تغییرات استراتژیک است. با توسعه این مفهوم بیان شده است که قابلیت های پویای مدیریتی، علاوه بر آنکه سبب ساختاردهی به منابع داخل سازمان می شود، با اتصال به مفهوم بزرگ تر قابلیت های پویای سازمانی، بر روابط سازمان با محیط بیرون نیز اثرگذارند.
سازوکار این قابلیتها که از آن با عنوان هماهنگ سازی دارایی ها یاد می کنند، شامل جست وجو برای منابع و قابلیت ها، گزینش آنها، سرمایه گذاری، چیدمان و تنظیم مجدد آنهاست. این هماهنگ سازی دارایی ها با سه عملکرد اصلی معرفی می شود که مشتمل است بر تشخیص فرصتها و تهدیدها، تصاحب فرصت ها از طریق گزینش میان اقدامات ممکن و سرمایه گذاری و چیدمان منابع برای آنها و همچنین تنظیم مجدد و تغییر شکل سازمان و منابع آن برای این هدف.
زیرساخت قابلیت های مدیریتی پویا کدامند؟
قابلیت های مدیریتی پویا بر سه منبع مدیریتی استوارند: سرمایه اجتماعی مدیریتی، سرمایه انسانی مدیریتی شناخت مدیریتی. در این بخش ابتدا هر سه مفهوم به شکل مختصر شرح داده شده و سپس به صورت خاص به جنبه های شناختی مدیریتی پرداخته شده است.
تعریف سرمایه اجتماعی مدیریتی چیست؟
سرمایه اجتماعی مدیریتی اعتبار و تعاملات قوی مدیر با محیط پیرامون است که از روابط دوجانبه رسمی و غیررسمی وی با دیگران ناشی می شود. روابط حاصل از سرمایه اجتماعی می تواند مدیر را دارای امتیازی کند که به کمک آن به اطلاعات مربوط به فرصت های جدید برای سازمان دسترسی پیدا نماید. علاوه بر این، سرمایه اجتماعی می تواند از لحاظ کشف فرصتها و تنظیم مجدد منابع نیز کارساز باشد. برای مثال، وجود روابط خارج از سازمان مدیر را در جذب سرمایه یا نیروی کار توانمند می کند.
تعریف سرمایه انسانی مدیریتی چیست؟
سرمایه انسانی در اینجا به معنای مجموعه مهارتها، آموزش های تجربه ها و دانش هایی است که نیروی انسانی در طول زندگی حرفه ای خود توسعه می دهد و این سرمایه می تواند برای سازمان بسیار مفید و ارزش آفرین باشد. باید توجه داشت که این سرمایه انسانی در مواردی منحصر به یک تیم، واحد، سازمان، صنعت یا فناوری است و در موارد دیگر در همه بخشها مشهود است و جنبه عمومی دارد؛ از این رو، تفاوت در سرمایه انسانی مدیر در سراسر قابلیت های پویا اثرگذار است. مدیران دارای توانایی های متفاوت عمومی، فناورانه، صنعتی و … در کشف و تنظیم مجدد منابع و قابلیت های سازمان کنش های متفاوتی دارند.
تعریف شناخت مدیریتی چیست؟
بنا به تعریف، شناخت مدیریتی شامل ترکیبی از مدل های ذهنی و باورها می شود که به ساختار دانشی نیز معروف است. ساختارهای دانشی مدیر از این رو حائز اهمیت اند که در موج عظیم اطلاعات پیرامونی سازمان که مدیر با آن مواجه می شود، به درک او از فرصت ها و تحولات بازار شکل می دهد و موجب تصمیم گیری او می شود. علاوه بر این، فعالیت ها یا فرایندهای ذهنی شامل این موارد می شود: ادراک و توجه، حل مسئله و استدلال، زبان، برقراری ارتباط و شناخت اجتماعی؛ و از سوی دیگر قابلیت مدیریت و تنظیم احساسات و عواطف شخصی نیز یکی از قابلیت های پویای مدیریتی است.
تعریف روابط میان زیرساخت ها چیست؟
باید توجه داشت که اگرچه هر سه این عناصر زیرساخت های قابلیت های پویای مدیریتی هستند، روابط متقابلی نیز با یکدیگر دارند. از سویی، هر سه این عناصر از طریق کسب تجربه های پیشین توسعه می یابند، لذا تجربه های مشابه هم زمان بر هر سه آنها اثرگذارند. از سوی دیگر، هریک این عناصر بر یکدیگر نیز اثر می گذارند. شناخت مدیریتی از طریق اثرگذاری بر جست و جو و جذب اطلاعات در طول آموزش و حصول تجربه کاری سبب توسعه سرمایه انسانی می شود.
همچنین، سرمایه انسانی نیز بر شناخت مدیریتی اثرگذار است و نتیجه برخی از مطالعات مانند پژوهش ملون، نشان میدهد که واکنش مدیران و درک آنها از مشکلات کسب وکار وابسته به تخصص آنهاست. سرمایه اجتماعی نیز با کسب دانش از تعاملات اجتماعی سبب تقویت سرمایه انسانی می شود و در مسیر بالعکس جست و جو برای تخصص های مشخصی از افراد سبب ایجاد شبکه های اجتماعی می شود. در نهایت، روابط متقابلی میان سرمایه اجتماعی و شناخت مدیریتی وجود دارد. نوع باورها و ارزش هایی که مدیر در ذهن خود ساخته است عاملی اثرگذار برای تصمیم گیری درباره انتخاب و نحوه تعاملات اجتماعی است. همچنین، روابط اجتماعی مدیر می تواند بر شناخت و ادراک مدیر از فرصت های بیرونی و مزایای رقابتی درونی اثرگذار باشد.
افزایش عملکرد بنگاه به کمک قابلیت های شناختی
مطالعات متعددی اثر جنبه های مختلف شناختی را بر تغییرات استراتژیک در سازمانها بررسی کرده اند. در زمینه ساختارهای دانشی، مطالعاتی هستند که مشخص می کنند تفاوت در ساختارهای دانشی گوناگون منجر به تفاوت در تغییرات استراتژیک می شود. برای مثال، محققان در مطالعات خود دریافتند که ذهنیت مدیران در زمینه واکنش سازمان به تغییرات محیطی تعیین کننده است و ساختارهای ذهنی آنها موجب ایجاد تغییر یا مقاومت در برابر تغییرات استراتژیک می شود.
در زمینه فرایندهای ذهنی، مطالعات متعددی وجود دارند که اثر این فرایندها را بر انتخاب ها و تصمیمات سازمان بررسی کرده اند و به اهمیت این فرایندهای مدیریتی به مثابه عامل انتخاب اشاره کرده اند. توجه مدیران به یک دسته خاص از بخشها، گزینه ها و قابلیت های سازمان سبب رشد و شکل گیری مسیر آنها می شود و همچنین آینده سازمان در مواردی وابسته به تفسیر مدیر از تهدیدها و فرصت های محیط پیرامونی است.
محققان با تکیه بر قابلیت شناختی مدیریتی مدلی را توسعه داده اند که اثر سه بعد اصلی این قابلیت یعنی ادراک و توجه، حل مسئله و استدلال و همچنین زبان، برقراری ارتباط و شناخت اجتماعی را بر سه بعد اصلی قابلیت های پویای مدیریتی (تشخیص، تصاحب و تنظیم مجدد) و سپس بر تغییرات استراتژیک و به تبع آن افزایش عملکرد سازمان بررسی می کند.
اثر قابلیت های شناختی بر تشخیص فرصتها از طریق ادراک و توجه چقدر است؟
در شرایطی که عدم قطعیت و پیچیدگی در محیط بسیار زیاد است توانایی تشخیص و خلق فرصت برای مدیر نوعی قابلیت محسوب می شود. در این میان، دو ویژگی ذهنی «ادراک» و توجه می تواند به مدیر برای تشخیص بهتر کمک کند. « ادراک» فعالیتی ذهنی است که اطلاعات را در قالب تصاویر حسی در مغز سازماندهی می کند و در زمان وقوع آنها در جهان واقعی به تفسیرشان می پردازد. اگر چه باورهای تاریخی ذهن به ویژه در زمان وجود اطلاعات مبهم موجب تحریف ادراک می شوند، مطالعات نشان می دهند که داشتن دانش تخصصی و تجربه کافی، ادراک صحیح از استراتژی را ساده می کنند. ادراک از این رو اثرگذار است که زمان نیاز برای سازماندهی ذهنی به الگوهای نوظهور محیطی، تفسیر صحیح داده مرتبط و تشخیص سریع فرصتهای پیرامون سازمان به کمک استراتژیست می آید.
توجه تمرکز ذهنی بر مجموعه ای از اطلاعات ادراکی موجود است. توجه یک ماهیت وابسته به مسیر دارد و تمرین و آموزش می تواند موجب تقویتش شود. در عین حال، اثر قابلیت شناختی توجه برای مدیران زمانی مشخص می شود که میان فرصت ها و تهدیدهای موجود در محیط، مدیر می تواند با تمرکز بر گزینه های درست و حذف گزینه های غیر بهینه، بهترین تشخیص را از محیط رقم بزند.
اثر قابلیت های شناختی بر تصاحب فرصت ها از طریق حل مسئله و استدلال چقدر است؟
تصاحب فرصت ها نیازمند تصمیم گیری و حل مسائل و موانع موجود برای سرمایه گذاری استراتژیک است. براساس تعریف، حل مسئله، به معنای فکر کردن به هدف حل سؤالی مشخص است که از طریق فعالیت های ذهنی از یک حالت اولیه ذهنی شروع می شود و به وضعیت با محوریت هدف می رسد. کولمن نیز استدلال را این گونه تعریف می کند؛ نوعی فعالیت ذهنی با تمرکز بر پیداکردن راهکاری برای مسئله از طریق بهره گیری از قواعد منطقی یا سایر فرایندهای عقلایی.
این دو قابلیت شناختی، در موارد مختلفی به کمک استراتژیست می آیند. یکی آنکه برای برطرف کردن موانع، این قابلیت ها هم از منظر حل قاعده مدار مسائل و هم از منظر حل خلاقانه آنها فرایند ذهنی مدیران را تسهیل می کنند؛ و همچنین طراحی یک مدل کسب و کار مناسب برای تصاحب فرصت نیازمند نوعی چارچوب منطقی پشتیبان است؛ و نیز اجرای این مدل نیازمند در کنار هم قرار دادن قطعات مختلفی از پازل مانند تناسب استراتژیک و منابع مکمل است که وجود یک ساختار ذهنی عقلایی صحیح موجب تسریع آن می شود.
اثر قابلیت های شناختی بر تنظیم مجدد دارایی ها از طریق زبان، برقراری ارتباط و شناخت اجتماعی
اگر چه تعریف مفهوم کلان زبان دشوار است و توافق نظر در میان تعارف گوناگون وجود ندارد، به طور کلی می توان زبان را نظامی از آواها و نمادها برای برقراری ارتباط دانست. بخش مهمی از وظیفه مدیران ارشد تنظیم مجدد دارایی ها، متقاعد کردن افراد برای پذیرش شرایط جدید و تمرکز بر تغییرات استراتژیک مورد نظر است. در این مورد، زبان و توانایی شناختی برقراری ارتباط برای پیشبرد اهداف مدیران در سازمان بسیار حائز اهمیت است. از سوی دیگر، تنظیم مجدد منابع به همکاری و همدلی افراد در سازمان نیز نیازمند است. در این میان، شناخت مدیر از ساختار اجتماعی سازمان به وقوع این همکاری به طور بهینه کمک می کند.
همچنین، قابلیت شناخت اجتماعی شامل توانایی فهمیدن نظرهای دیگران است و درنتیجه به صورت بالقوه بر برقراری ارتباط با آنها تأثیر دارد. این شناخت اجتماعی موجب افزایش اعتماد میان افراد و درنتیجه پرورش روحیه همکاری می شود. علاوه بر این، وجود شناخت صحیح از روابط اجتماعی افراد می تواند به خلق مشوقها و مدیریت قدرت های اجتماعی درون سازمان به منظور رفع موانع تغییر یاری رساند.
تعریف نقشه یابی شناختی در شناخت استراتژیک مدیران چیست؟
با تکیه بر آنچه در بخش های پیشین درباره اهمیت شناخت مدیران از محیط پیرامونی و قابلیت های سازمان بحث و بررسی شد؛ دسترسی به این شناخت مدیریتی حائز اهمیت است؛ زیرا فرایند برنامه ریزی استراتژیک و تصمیم گیری در سازمان را در مجرای صحیح خود به جریان می اندازد. همانطور که مشخص است، قابلیت های شناختی یک فرد، ناشی از باورهای شناختی موجود در ذهن اوست و از این منظر برای مطالعه شناختی مدیران استراتژیست یک سازمان، بررسی قالب های ذهنی و باورهای آنها در زمینه موضوع مورد نظر بسیار مهم است.
روش های گوناگونی برای درک بهتر این شناخت معرفی شده است که هر یک معایب و مزایایی دارند. برای مثال، باید توجه داشت که بخشی از فرایندها خودآگاه اند و برای افراد دارای تصاویر ذهنی هستند. این دسته از فرایندها و ساختارها بیشتر در دسترس اند و از طریق روش های متنوع تری احصا می شوند؛ اما بخشی از آنها ناخودآگاه اند و درنتیجه دسترسی و بررسی آنها به سادگی میسر نیست و نیاز به مطالعات و تلاش های حوزه روانشناسی و علوم اعصاب دارد.
در زمینه ساختارهای شناختی در دسترس مدیران، روش ها بسیار متعددند و در مطالعات مختلف از آنها استفاده شده است. از میان گزینه های متنوع برای دسترسی و مطالعه ابعاد ذهنی، نقشه یابی شناختی یکی از کاربردی ترین روش هاست. توضیح لازم اینکه اصطلاح نقشه یابی ذهنی نوعی (مشترک لفظی) است و لازم به صورت مداوم در تلاش برای معنابخشی به محیط اطراف خود هستند. برای این امر، آنها از یک نظام ساختارسازی استفاده می کنند که بر اساس آن، در ذهن هر اطلاعات جدید کسب شده با اطلاعات پیشین مقایسه می شود، نقاط تفاوت و تشابه شناسایی می شود و ساختارها و روابط میان آنها تبیین می شود.
به طور کلی، نقشه های شناختی دو عنصر اصلی دارند که شامل مفاهیم و باورهای علی می شود. مفاهیم شامل برخی خصوصیات یا جنبه های شناختی موضوع مورد مطالعه می شود و در عین حال باورهای علی روابط میان این مفاهیم را به تصویر می کشد. در نقشه شناختی، معمولا مفاهیم را گره ها و روابط على را خطوط به تصویر می کشند که مفاهیم را به یکدیگر متصل کرده اند. از سوی دیگر، ممکن است هر یک از بردارها براساس رابط مثبت یا منفی میان مفاهیم، علامت (+) یا (-) به همراه داشته باشند و همچنین میزان و شدت رابطه نیز در آنها مشخص شود.
انواع نقشه های شناختی کدامند؟
نقشه های شناختی انواع متفاوتی دارند و در هر پژوهش وابسته به سؤال تحقیق، از نوآوری های گوناگونی برخوردارند. دانشمندان انواع نقشه ها را در سه بخش دسته بندی کرده اند: نقشه های علی، نقشه های معنایی و نقشه های مفهومی.
تعریف نقشه های على چیست؟
نقشه یابی علی رایج ترین روش در نقشه یابی شناختی است. در این نوع از نقشه ها معمولا هر سازه یک عبارت تک قطبی یا دوقطبی است که استدلال فرد از موضوع مورد بررسی را نمایش می دهد؛ و سازه ها دارای روابط علت – معلولی هستند که با کمک بردارهای جهت دار این روابط نمایش داده می شوند. نمودار فوق مثالی از یک نقشه على است که ساختارهای شناختی یک دانش آموز در زمینه انتخاب یک درس مرتبط با طراحی را نمایش میدهد.
تعریف نقشه های معنایی چیست؟
نقشه های معنایی برای کندوکاو یک موضوع، بدون حضور موانع و روابط پیچیده استفاده می شود. این نقشه ها حاوی یک موضوع محوری در مرکز نقشه هستند که در اطراف آن سازه های مفهوم ساز اصلی قرار دارند و هر یک از این سازه ها توسط زیرسازه های دیگری توسعه داده شده اند. نمودار زیر مثالی از یک نقشه معنایی است که عبارات حول موضوع زبان مدل سازی یکپارچه ترسیم شده است.
تعریف نقشه های مفهومی چیست؟
نقشه های مفهومی که به نوعی ترکیب دو نوع قبلی هستند، نمایشی تصویری از ابعاد یک مفهوم هستند که در آنها گرهها سازه های مفهومی و خطوط روابط میان آنها را مشخص می کند. در این نوع نقشه ها روابط می تواند یک به یک، چند به چند، جهت دار و یا بدون جهت باشند. همچنین، روابط میان آنها می تواند دائم یا موقتی باشد. این دسته از نقشه ها در این موارد کاربرد دارند: خلق ایده؛ طراحی یک ساختار پیچیده؛ برقراری ارتباط میان ایده های پیچیده؛ کمک به انتقال مفهوم با اتصال دانش قدیم و جدید؛ و ارزیابی، ادراک و عارضه یابی درباره نقاط مبهم موضوع. نمودار ۶، | مثالی از ادراک یک فرد از مفهوم زبان مدل سازی یکپارچه در قالب نقشه مفهومی است.
مراحل و فرایند نقشه یابی شناختی چگونه است؟
مراحل اجرای نقشه یابی شناختی بر حسب نیاز پژوهش، جزئیات هر تحقیق و نوع نقشه بسیار متنوع است. با این حال، مراحل کلی همه این نقشه ها به نوعی مشابه است و مطابق با آنچه متخصصان این حوزه پیشنهاد می دهند شامل شش مرحله اصلی ذیل است:
- گام اول: شفاف سازی درباره اهداف و اطلاعات مورد نیاز؛
- گام دوم: برنامه ریزی درباره نحوه و منبع جمع آوری داده های مورد نیاز؛
- گام سوم: دریافت دانش مورد نیاز با استفاده از روشهای مختلف گردآوری داده؛
- گام چهارم: ساخت نقشه مفهومی اولیه؛
- گام پنجم: ساخت نقشه با جزئیات روابط و یا اجماع نقشه ها در صورت نیاز؛
- گام ششم: آزمایش، تفسیر و روایی سنجی.
نکاتی پیرامون نقشه یابی شناختی
همان طور که مطرح شد، نقشه یابی شناختی نوعی روش تحقیق، دارای جزئیات فراوان در ابعاد و مراحل مختلف خود است. در این بخش به طور مختصر برخی از انتخاب ها در مراحل گوناگون معرفی شده اند.
انتخاب ها در زمینه روش استخراج اطلاعات: روش های گوناگونی برای استخراج اطلاعات وجود دارند که براساس منبع دریافت اطلاعات متفاوت اند. اگر به اسناد آرشیوی مراجعه کرده باشیم، تحلیل محتوا یکی از مهم ترین روش های نقشه یابی شناختی است. در مواردی که منبع اطلاعات خبرگان باشند، به طور کلی در دو دسته سؤالات ساختاریافته و ساختار نیافته قرار می گیرند. در زمینه روش های ساختاریافته تر، فرایند ساده تر و اجماع ساده تر نقشه ها از مزایای روش محسوب می شود و در نقطه مقابل عیب آنها این است که به سبب ساختار محدود، پیش قضاوتی درباره دانش موجود دارند و نمی توان به کمک آنها همه مفاهیم محتمل را شناسایی کرد.
انتخاب ها در زمینه نقش پژوهشگر: پژوهشگر در طول استخراج دانش از پاسخگو، تعاملاتی با | فرد دارد که حجم و گستره این تعاملات را می توان در سه بخش دسته بندی کرد. در حالت اول، پژوهشگر منحصرا نقشه یابی می کند؛ استخراج مفاهیم و روابط بر عهده اوست. در حالت میانی، پژوهشگر نقشه یابی را رهبری می کند؛ اما وظیفه اصلی برعهده پاسخگوست. در حالت سوم، پژوهشگر دخالت حداقلی در نقشه یابی دارد و نقشه را تمام پاسخگو ترسیم می کند.
انتخاب ها در زمینه روش ترسیم نقشه: روش اول، روش سنتی کاغذ و خودکار است. این روش از این رو که به درک بهتر پاسخگو کمک می کند کاربرد دارد. در روش دوم، استفاده از نرم افزارهایی مانند کوکومپ، دیسیژن اکسپلورر، ویژن کوئست، کوپ سافتور است که فرایند را برای پژوهشگر تسهیل می کند.
انتخاب ها در زمینه ترسیم نقشه اجماعی: در شرایطی که موضوع بررسی نقشه شناختی چندین فرد به جای یک فرد باشد، لازم است تا پس از ترسیم نقشه های فردی، نقشه اجماعی ترسیم شود. در این مرحله، چهار حالت کلی ذیل ممکن می شود.
در حالت اول، پژوهشگر به تنهایی نقشه ها را اجماع می کند. برای مثال، پژوهشگر از مفاهیم مشترک در همه نقشه ها استفاده می کند. در عین سریع و ساده بودن این روش، خطای پژوهشگر محتمل تر است. در حالت دوم، پژوهشگر و پاسخگو یا پاسخگویان در کنار یکدیگر نقشه اجماعی را ترسیم می کنند. در این حالت که در یک کارگاه مشترک اتفاق می افتد، اگرچه به نظر پاسخگویان اهمیت داده شده است، ممکن است اتفاق نظر سریع همگان، منجر به کلی گویی نقشه شود. در حالت سوم، پژوهشگر سرنخ اولیه را ارائه می دهد و پاسخگویان با بحث و تبادل نظر نقشه اشتراکی تهیه می کنند. در این حالت اگر چه تعمیق بیشتری واقع می شود، زمان بری پژوهش مدنظر است. در نهایت، در حالت چهارم، گروه بدون استفاده از نقشه های انفرادی اولیه، نقشه اجماعی را ترسیم می کند. در این حالت که زمان بسیار کمتری صرف خود می کند و همچنین برای پذیرش خروجی توسط جمع کاربرد دارد، هنگامی که پاسخ گویان از سطوح مختلفی وارد بحث شوند و یا تضاد منافع در مفاهیم وجود داشته باشد، از نقشه های انفرادی برای تسهیل امر استفاده می شود.
انتخاب ها در زمینه روش تجزیه و تحلیل و تفسیر نقشه
برای تجزیه و تحلیل نقشه های شناختی، سه محور می تواند مدنظر قرار گیرد
١. پیچیدگی نقشه، بر اساس تعداد سازه ها و روابط میان آنها بررسی می شود؛ که تعداد بیشتر سازه ها و روابط، نمایانگر تسلط و دانش و مهارت بیشتر پاسخگو در موضوع است.
۲. شکل و ساختار نقشه نیز اهمیت دارد. هر چه تسلط یک فرد بر موضوع مدنظر بیشتر باشد، عناصر آن موضوع بیشتر به یکدیگر مرتبط می شوند. نقشه هایی که کمتر حالت جزیره ای دارند نقشه های غنی تری هستند.
٣. محتوای نقشه باید تحلیل شود. در این مورد، بررسی سازه های با بیشترین تکرار و بیشترین تعداد روابط نمایانگر سازه های مرکزی و غالب هستند. همچنین، تمرکز بر این دسته از سازه ها از این رو مناسب است که می توان یک نقشه شناختی کوچکتر از آنها استخراج کرد. از سوی دیگر، تحلیل های خوشه ای روی سازه ها، ساختارهای اصلی و بخش های کلان نقشه را مشخص می کند.
خلاصه مقاله شناخت استراتژیک
و بر اساس آنچه گفته شد بیان می شود که با هدف بقا و رقابت پذیری سازمان، تغییرات استراتژیک از یک زاویه وابسته به درک مدیران و رهبران سازمان از محیط و وضعیت سازمانی است. این مسئله بدین سبب موضوعیت می یابد که محیط پیرامونی سازمان مملو از اطلاعات و فرصت ها و تهدیدهاست و مواجهه سازمان با این محیط وابسته به گزینش اطلاعات و تفسیر آن در سازمان از طریق شناخت مدیریت است.
در این مقاله تلاش شد تا با مرور پیشینه پژوهشی مرتبط با حوزه شناخت، درک کلی از این جنبه مفاهیم مدیریت استراتژیک حاصل شود؛ بنابراین، پس از ارائه تعاریف اولیه از معنای شناخت و شناخت استراتژیک ، ابتدا ماهیت شناخت استراتژیک در سازمان بررسی شد و پیش نیازها، ساختار، فرایند و خروجی هایی که در سازوکار تغییر استراتژیک تحت تأثیر شناخت استراتژیک قرار می گیرند معرفی شد.
سپس، در بخش بعدی، مفهوم قابلیت های پویای مدیریتی و قابلیت های شناختی مدیریتی معرفی شدند و با توجه به ساختار سه گانه قابلیت های شناختی شامل ادراک و توجه، حل مسئله و استدلال و زبان، برقراری ارتباط و شناخت اجتماعی، آثار این دسته از قابلیت ها بر سه جریان هماهنگ سازی دارایی ها شامل تشخیص و تصاحب فرصت ها و تنظیم مجدد منابع بررسی شد.
در نهایت، با توجه به اهمیت احصای مفاهیم شناختی مدیریت برای حصول برنامه ریزی صحیح استراتژیک، روش نقشه یابی شناختی معرفی شد و برخی از ابعاد آن بررسی شد. نتایج این پژوهش به پژوهشگران و تصمیم گیرندگان در حوزه برنامه ریزی و تغییر و تحول استراتژیک از این رو کمک می کند که بیش از پیش بر اهمیت ساختارهای ذهنی مدیران و رهبران تحول تأکید دارد و می تواند مسیر را برای تلاش های آینده به منظور شناسایی ویژگی های شناختی مدیران و بررسی خصوصیات آنها در فرایند تغییرات استراتژیک بگشاید.
جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوعشناخت استراتژیک و نقشه یابی شناختی برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.
- What is the Cognitive Learning Approach?
- Instruction/Cognitive Strategies | Special Connections
- A Cognitive Modeling Approach to Strategy
- Strategic Cognitive Sequencing: A Computational Cognitive
- The Cognitive Perspective in Strategy
- The Cognitive Perspective in Strategy – SAGE Journals
- Cognitive Maps, Mind Maps, and Concept Maps: Definitions
- What Is a Cognitive Map? Organizing Knowledge for Flexible
در گفتگو ها شرکت کنید.