استراتژی فروش شماره چهار: مشتری را دشمن نپندارید | ۱۰۱ استراتژی فروش

استراتژی فروش مشتری مداری چیست؟

قبل از اینکه به استراتژی فروش مشتری مداری بپردازیم نکته ای در دنیای تبلیغات را یاد آور میشویم؛ در دنیای تبلیغات می گویند «مشتری ابله نیست؛ او معاشر شماست و با شما حشر و نشر داردـ» فکر می کنم این جمله را می شود این طور برای فروش تغییر داد و استراتژی فروش مشتری مداری را اینطور تعرف کرد که ؛ «مشتری دشمن نیست، او دوست شماست؛ مشتری را دوست خود بپندارید. همیشه سعی کنید، هر دو با هم کار کنید معمولا فروشندگان از افرادی گله می کنند که در نهایت از خرید طفره رفته اند و با آمدن مافوق، گوشی را محکم کوبیده یا بدتر از این، به رغم قرار قبلی، آنها را از دفتر بیرون انداخته اند..

واقعا دلم می خواست بابت هر یک از این گلایه ها یک دلار بگیریم. اگر این طور بود الان چه قدر پول دار بودم. همیشه این قانون را در ذهن داشته ام که مشتری، هرگز دشمن من نبوده است. برای شما نیز نباید اینطور باشد. اجازه ندهید فروش برایتان دشمنان زیادی ایجاد کند؛ برعکس، باید فهرستی بلند از دوستان برایتان باقی بگذارد و همیشه باید استراتژی های درست بکار ببرید.

در فروش دشمن تراشی نکنید و مشتری مدار باشید

اسیر این پند مزخرف نشوید که می گوید «قبل از آن که مشتری شما را زمین بزند او را خاک کنید». معمولا اینگونه استراتژی فروش مشتری مداری در کلاس های مذاکره که افراد نا بالغ تدریس میکنند، گفته میشود. این رویکرد وقیح، متکبرانه، ضداجتماعی و غیر حرفه ای است. ولی به خاطر این صفت ها نیست که می گویم از این پند پیروی نکنید. فقط به یک علت ساده، نباید مشتری را آزرده کنید چون باعث کاهش فروش می شود.

واقعیت این است همان طور که شما می خواهید مشتری شما را دوست داشته باشد و برای تان کار ایجاد کند، او هم می خواهد دوست شما باشد. فروشنده گان به سختی این را باور می کنند، اما حقیقت دارد. معمولا وقتی مشتری معامله را نیمه کاره رها می کند، مقصر محل کار پرجنجال یا رویکرد غیر حرفه ای فروشنده است. مقدار حسن نیت و صمیمیت به این بستگی دارد که شما کار خود را چقدر خوب انجام می دهید. مشتری را فردی بپندارید  که می خواهید با او معامله کنید.او را یک معاشر یعنی کسی بدانید که می توانید علاوه بر دستیابی به اهداف، با یکدیگر صحبت هم بکنید.

بهترین حالت استراتژی فروش مشتری مداری چیست؟

بهترین حالت استراتژی فروش مشتری مداری زمانی رخ میدهد که فرآیند فروش در شرایط برد-برد اتفاق می افتد. یعنی شما می برید چون مشتری می برد، شما پیروز میشوید چون او پیروز میشود. اگر سفارش گرفتن کمک حال مشتری نیست، پس سفارش نگیرید. در حقیقت، مشتری احتمالی مزیتی از شما می خرد.  این مزیت میتواند عواملی چون تولید سریع تر، هزینه عملیاتی کم تر، فروش بیشتر ئ بسیاری از این دست باشد، پس در استراتژی فروش مشتری مداری باید به این مزیت توجه کنید، نه فقط مقدار فروش کل.

نکته ای که در استراتژی فروش مشتری مداری یاد میگیریم این است که اگر مشتری را دشمن بپندارید یعنی کسی که باید او را فریب دهید، از او زرنگ تر یا سرتر باشید، هرگز موفق نخواهید شد. بر عکس، آن مشتری بالقوه را از دست می دهید و احتمالا تصویر بدی هم از خود به جا می گذارید.

مقصود خود را با یک داستان توضیح می دهم. کارن یک فروشنده بود. او در یک شرکت بزرگ تولید ماشین آلات کار می کرد. دفتر شرکت در منهتن قرار داشت. کارن نمی دانست اگر با مشتری مثل یک مبارز یا یک جنگجو رفتار کند، هرگز موفق نخواهد شد. این باعث شد، در یک قرار فروش مرتکب خطا شود و استراتژی فروش مشتری مداری در سازمان شما پیاده سازی نخواهد شد.

این خطا چه قدر بزرگ بود؟

بقیه داستان را بخوانید؛ کارن با یک مشتری مهم قرار ملاقات داشت: او چند هفته را صرف تماس با این مشتری کرده بود. در موعد مقرر، برای جلسه حاضر شد. ولی به او گفتن مشکلی پیش بینی نشده رخ داده و آنها باید قرار دیگری بگذارند. روش های زیادی برای برخورد با این شرایط وجود دارند. اما روش کارن بدترین روش بود.

استراتژی فروش مشتری مداری به ما یاد میدهد که خود را از فروشندگان گوشت تلخ و بدعنق متمایز کنیم

کارن جلوی پذیرش آن قدر غوغا کرد که مشتری مجبور شد کار خود را نیمه کاره رها کرده و به پذیرش بیاید تا علت را برای او توضیح دهد. مشتری مودبانه از کارن خواست فردا تماس گرفته و قرار دیگری بگذارند. کارن قبول نکرد و گفت به اندازه کافی منتظر بوده و همین حالا باید با او ملاقات کند. بعد از حدود پنج دقیقه، مشتری گفت و گو را قطع کرد و به سمت دفتر خود برگشت. کارن، دنبال او رفت. مشتری که عصبانی شده بود، به سمت او برگشت و دستور داد او را از ساختمان بیرون کنند. آیا این کارن را ترساند؟ نه. او پیش خود فکر کرد می تواند او را فریب دهد. کارن به او گفت: «دیگر تحمل ندارم. احساس می کنم هر لحظه فشار بیشتری بر من وارد می شود. اگر طبق قرار، با من ملاقات نکنید، الان دچار حمله می شوم.» او می خواست به این روش مشتری را شرمنده کرده و پای میز مذاکره بکشاند. آیا این روش خوبی برای برقراری رابطه کسب و کاری است؟!! شرایط بدتر هم شد. مشتری احتمالی گفت «به هیچ وجه، از اینجا برو بیرون» سپس کارن روی زمین افتاد و تظاهر به حمله عصبی کرد. دو نفر از بخش حراست آمدند و او را به بیرون ساختمان بردند. آیا تعجب می کنید اگر بدانید او سفارشی نگرفت؟ شاید به این داستان بخندید. ولی از خود بپرسید چندبار رفتار مشابهی داشته اید؟ آیا تاکنون در خلال یک مکالمه مشتری یابی دشوار، زیرلب ناسزا نگفته اید؟ آیا اصرار نداشتید با افرادی تماس بگیرید که محصولات و خدمات شما برای آنها کارایی ندارند؟ وقتی سر قرار حاضر می شدید، درباره «به دام انداختن» مشتری خیال پردازی نکرده اید؟ اگر بتوانید بر این عادتها غلبه کنید (البته نیاز به تلاش دارد ) براحتی میتوانید استراتژی فروش مشتری مداری را در شرکت خود اجرا نمایید. این موضوع را بدانید که باید خود را از فروشندگان گوشت تلخ و بدعنق متمایز کنید، چرا که مردم دوست ندارند با آنها صحبت کنند.

یک نمونه واقعی از فقدان استراتژی فروش مشتری مداری

یکی از چند دستگاه کپی برای دفترمان سفارش دادیم. دو پیشنهاد داشتیم. بعد از خرید، فروشنده ناموفق تماس گرفت و پرسید چرا از شرکت رقیب خرید کرده ایم. علت تصمیم خود را توضیح دادم. ولی او که با تصمیم من موافق نبود، شروع به فریاد کشیدن کرد. مگر من نمی دانستم که دستگاه ضمانت تعویض ۹۰ روزه، متعلقات رایگان و فلان لوازم پیشرفته ی رایگان دارد؟ پس، چطور مرتکب این خطا شدم؟ یک دفعه چه شد؟

البته این گفت و گو چیزی را عوض نکرد. این حرف را پس می گیرم. یک چیز را عوض کرد. من نسبت به تصمیم خود، اطمینان بیشتری پیدا کردم. ظاهرا، این سازمان یک سازمان مشتری مدار نبود و من عهد کردم دفعه بعد که قصد خرید دستگاه کپی برای دفتر دارم، هرگز سراغ این شرکت مرافعه جو نروم.

هدف شما از پیاده سازیاستراتژی فروش مشتری مداری در مقام فروشنده باید این باشد که اعتماد متقابل ایجاد کنید و این در محیط خصمانه ممکن نیست. صبور باشید. در صورت نیاز، ملاقات های مکرر ترتیب دهید. همیشه به حرف های طرف مقابل گوش کنید و اهداف او را اهداف خود بدانید. مهم تر این که آنقدر در فکر فروش نباشید و فقط به فروش محصول فکر نکنید. در استراتژی فروش مشتری مداری این را یاد گرفته ایم که خود را جای مشتری قرار دهیم، مثل او بیاندیشیم، از دغدغه هایش بشنویم و با او تعاملی سازگار داشته باشیم. همیشه طوری رفتار کنید که  باعث شود احترام به مشتری را نادیده بگیرید.

برای یادگیری مباحث مربوط به استراتژی فروش مشتری مداری میتوانید از مراجع علمی و سایت های معتبر خارجی استفاده کنیم، یکی از این صفحات را برای شما به اشتراک گذاشته ایم، لطفا در آخر دیدگاه خود را در انتهای این بلاگ درج نمایید.

Customer Driven Marketing Strategies

 

فرآیند تدوین استراتژی

فرآیند تدوین استراتژی چگونه انجام می شود؟ مراحل و فرآیند تدوین استراتژی چیست؟

این که شرکت ها چگونه فرآیند تدوین استراتژی را انجام می دهند و چگونه باید فرآیندهای مخصوص به آن را ایجاد کنند، جزو پرمباحثه ترین موضوعات در مدیریت استراتژیک است. برنامه ریزی شرکتی که در طول دهه ۱۹۶۰ از سوی شرکت های بزرگ انجام می شد روشی بسیار رسمی برای فرآیند تدوین استراتژی بود. استراتژیهای سازمان می توانند از طریق انطباق با شرایط نیز پدیدار شود.

آیا حتما باید فرآیند تدوین استراتژی را انجام داد؟

همان طور که در اول قبلا گفتیم، اکثر انسان های موفق به طور رسمی به تدوین استراتژی نپرداخته اند. به طور مشابه، اکثر شرکت های موفق، نتیجه طراحی های بزرگ نیستند. در آگوست سال ۲۰۱۱، شرکت اپل (Apple) از اکسون موبیل (Exxon Mobil) پیشی گرفت تا به با ارزش ترین شرکت دنیا تبدیل شود. موفقیت اپل، مرهون استراتژی ایجاد محصولات الکترونیکی مصرفی بود که سخت افزار، نرم افزار و زیبایی های طراحی را ترکیب می کرد تا یک تجربه کاربری را ایجاد کند که بر اساس دسترس پذیری و عملکرد ساده شناخته می شد. اپل با شناخت استیو جابز از پتانسیل تکاملی پردازش شخصی و چشم انداز ایجاد یک کامپیوتر شخصی ارزان و با استفاده آسان آغاز شد. با این وجود، آن استراتژی که در نهایت، اپل را به یکی از موفق ترین شرکت های تمام دوران تبدیل کرد نتیجه بینش، شهود، آزمایش و رویدادها بود.

بنابراین، این موضوع در فرآیند تدوین استراتژی شرکت ها و انواع دیگر سازمان ها چه معنایی دارد؟ آیا مدیران باید از طریق یک فرایند سیستماتیک منطقی به دنبال تدوین کردن استراتژی باشند یا بهترین روش در یک دنیای متلاطم، پاسخ به رویدادها در عین حفظ نوعی جهت به شکل اهداف و دستورالعمل ها است؟

 

استراتژی طراحی شده در برابر استراتژی نوپدید

هنری مینتزبرگ (Henry Mintzberg) یکی از منتقدان برجسته روش های عقلانی برای طراحی فرآیند های استراتژی است. او بین استراتژی های طراحی شده، محقق شده و نوپدید تمایز قائل می شود. استراتژی طراحی شده (Intended Strategy)، آن نوع استراتژی است که تیم مدیریت ارشد بیان کرده است. حتی در اینجا نیز استراتژی طراحی شده، کمتر در نتیجه بررسی عقلانی است و بیشتر محصول مذاکره، چانه زنی و مصالحه میان افراد و گروه های مختلف درگیر در فرآیند تدوین استراتژی است. اما استراتژی محقق شده (Realized Strategy) (استراتژی واقعی که پیاده سازی می شود) فقط تا حدی به استراتژی طراحی شده مرتبط است (مینتزبرگ نشان می دهد که فقط ۱۰ تا ۳۰ درصد از استراتژی طراحی شده محقق می شود). عامل اصلی تعیین کننده استراتژی محقق شده، چیزی است که مینتزبرگ آن را استراتژی نوپدید (Emergent Strategy) می نامد- تصمیماتی که ناشی از فرآیند های پیچیده ای است که در آن مدیران مختلف، استراتژی طراحی شده را تفسیر می کنند و آن را با شرایط در حال تغییر وفق می دهند.

طبق نظر مینتزبرگ، طراحی عقلانی، نه تنها توضیح دقیقی از نحوه تدوین سازی واقعی استراتژی ها نیست و فرآیند تدوین استراتژی را بخوبی بیان نمیکند، بلکه روش ضعیفی در فرآیند تدوین استراتژی محسوب میشود

“این عقیده که استراتژی چیزی است که باید بسیار متفاوت با جزئیات هدایت روزمره سازمان اتفاق بیفتد، یکی از اشتباهات بزرگ مدیریت استراتژیک رایج است”. 

روش های نوپدید برای تدوین استراتژی، امکان تغییر و یادگیری را از طریق تعامل مستمر بین تدوین سازی و پیاده سازی استراتژی فراهم می کنند که در آن استراتژی دائماً تغییر می کند و در اثر تجربه اصلاح می شود.

مکاتب مختلف در فرآیند تدوین استراتژی های سازمان

بحث بین کسانی که تدوین استراتژی را به عنوان فرایندی عقلانی، تحلیلی برنامه ریزی پیش بینی شده می دانند ( مکتب طراحی در فرآیند تدوین استراتژی ) و کسانی که تدوین استراتژی را به عنوان فرایندی نوپدید می دانند ( مکتب پیدایش یا یادگیریدر فرآیند تدوین استراتژی ) بر مورد ورود موفق شرکت هوندا به بازار موتورسیکلت آمریکا در اوایل دهه ۱۹۶۰ تمرکز دارند. گروه مشاوره بوستون (BCG)، شرکت هوندا را به خاطر پیگیری راسخ یک استراتژی جهانی بر اساس بهره برداری از صرفه جویی مقیاس (Economy of scale) و صرفه جویی در یادگیری (Economy of Learning) برای رهبری در هزینه (Cost of learning)، ستوده است. با این وجود، مصاحبه های بعدی با مدیران هوندا که مسئول ورود به بازارهای آمریکا بودند داستانی متفاوت را آشکار کرد: روشی اتفاقی و آزمایشی، با تحلیل های اندک و بدون برنامه روشن.

با وجود استراتژی درخشان این شرکت، مدیران هوندا تقریباً هر اشتباهی که تصور بکنید انجام دادند تا این که بازار در نهایت آن ها را با فرمولی درست به موفقیت رساند

مینتزبرگ

فرآیند تدوین استراتژی در عمل، تقریباً همیشه مستلزم ترکیب طراحی منطقی متمرکز و تطبیق غیرمتمرکز است. جنبه های پنهان و آشکار فرآیند طراحی استراتژی شامل تعدادی فرایند سازمانی است که بررسی، بحث و تصمیم گیری استراتژیک درباره انتخاب استراتژی ها از طریق آن ها انجام می شود. این فرایندها در شرکت های بزرگ تر عبارتند از جلسات هیئت مدیره و فرایند رسمی برنامه ریزی استراتژیک که با رویدادهای مشارکتی گسترده تر نظیر کارگاه های آموزشی استراتژی تکمیل می شود. درباره فرایندهای برنامه ریزی استراتژیک به طور کامل تر در پست های بعدی بحث خواهیم کرد.

در عین حال، استراتژی بر اساس تصمیمات اتخاذ شده از سوی همه اعضای سازمان (خصوصاً مدیریت میانی)، تصویب می شود. فرایند غیر متمرکز و پایین به بالای پیدایش استراتژی اغلب پیش از تدوین بالا به پایین رسمی استراتژی است. تصمیم تاریخی شرکت اینتل (Intel) برای متوقف کردن چیپ های حافظه و تمرکز بر ریزپردازنده ها در تصمیمات اتخاذشده واحد تجاری و مدیران کارخانه آغاز شد که پس از آن از سوی مدیریت ارشد به عنوان استراتژی اعلام شد.

در تمام شرکت هایی که می شناسم فرآیند تدوین استراتژی توانسته است طراحی و پیدایش را ترکیب کند- فرایندی که به عنوان “پیدایش برنامه ریزی شده” نامیده ام. توازن بین این دو تا حد زیادی به ثبات و قابلیت پیش بینی محیط کسب و کار سازمان بستگی دارد. کلیسای کاتولیک رم و لاپوست (شرکت خدمات پستی فرانسه) در محیط نسبتاً پایداری حضور دارند؛ آن ها می توانند فعالیت ها و تخصیص منابع را با جزئیات برای آینده برنامه ریزی کنند. برنامه ریزی و مدیریت استراتژیک برای ویکی لیکس (WikiLeaks) ، شرکت بانکی زیمباوه یا دزدان دریایی سومالی، به ناچار محدود به چند دستورالعمل است؛ اکثر تصمیمات استراتژیک باید واکنشی در برابر شرایط پیش آمده باشد.

با متلاطم تر شدن و غیرقابل پیش بینی تر شدن محیط کسب و کار، ارتباط تدوین استراتژی با تصمیمات جزئی کاهش یافته و با دستورالعمل ها و جهت کلی افزایش یافته است. شرکت بین اند کمپانی (Bain & Company) از استفاده از اصول استراتژیک (“خلاصه مفید و به یادماندنی از استراتژی که کارکنان را هدایت کرده و توانمند می کند”) برای ترکیب تمرکز سازگار با انطباق پذیری و پاسخگویی حمایت می کند. بیانیه استراتژی مک دونالدز که در وبلاگ موجود است، نمونه ای از این اصول استراتژیک است. به طور مشابه، شرکت سوث وست ایرلاینز، استراتژی خود را در یک بیانیه ساده به طور مختصر این گونه بیان می کند: “رفع نیاز سفرهای کوتاه مشتریان با کرایه های رقابتی در حد هزینه سفر با خودرو”. کتی آیزنهارت و دون سال (Don Sull) نیز در هنگام حمایت از “قواعد ساده” به عنوان مبنایی برای استراتژی های موفق در کسب و کارهای سریعاً در حال پیشرفت، بحث مشابهی را مطرح می کنند. برای مثال، شرکت لگو، طرح های پیشنهادی محصول جدید را با استفاده از چک لیستی از قواعد ارزیابی می کند: “آیا محصول، ظاهر شرکت لگو را دارد؟”،”آیا کودکان در هنگام بازی، یاد می گیرند؟ آیا خلاقیت را تشویق می کند؟”

در پست های بعدی به نقش قواعد و اصول برای هدایت تکامل یک سازمان و هماهنگ کردن تصمیمات اعضای مختلف آن باز خواهیم گشت و در آن پست، برخی از نتایج نظریه پیچیدگی را برای مدیریت استراتژیک بررسی می کنیم.

مدیریت استراتژیک و سیاست کسب و کار

نقش تحلیل در فرآیند تدوین استراتژی

با وجود انتقاد مینتزبرگ و دیگران نسبت به رویکردهای منطقی و تحلیلی در فرآیند تدوین استراتژی که در بالا نیز بدان اشاره شد، رویکرد مطالب این سایت، تأکید بر روش های تحلیلی فرآیند تدوین استراتژی است. این بدان دلیل نیست که من می خواهم نقش شهود، خلاقیت یا خودانگیختگی (این ابعاد، اجزای ضروری استراتژی های موفق هستند) را کم اهمیت جلوه بدهم. با این وجود، چه تدوین استراتژی رسمی (Formal) باشد یا غیررسمی (]Informal)، چه استراتژی ها پیش بینی شده باشند یا نوپدید، تحلیل سیستماتیک، ورودی مهمی برای فرآیند تدوین استراتژی است. بدون تحلیل، تصمیمات استراتژیک در معرض جنگ قدرت، آمال فردی، رسم ها و تفکر مشتاق قرار می گیرند. مفاهیم، نظریات و ابزارهای تحلیل، مکمل شهود و خلاقیت هستند نه جایگزین آن ها. نقش آن ها ارائه چارچوب هایی برای سازماندهی بحث، پردازش اطلاعات و ایجاد اجماع است.

آشنایی مفاهیم مربوط به تحلیل در فرآیند تحلیل استراتژی

این تأیید رویکردهای کنونی برای تحلیل استراتژی نیست. مدیریت استراتژیک همچنان حوزه ای جوان است و متأسفانه ابزارهای موجود مفاهیم و تکنیک ها ناکافی است. چالش ما بهتر کار کردن است. اگر تکنیک های تحلیلی موجود، به طور مناسب مسائل تدوین و پیاده سازی استراتژی را تحت شرایط عدم قطعیت، تغییر تکنولوژیکی و پیچیدگی حل نکنند، ما به تقویت و گسترش ابزار تحلیلی خود نیاز داریم. در خلال این کتاب، شما با مفاهیمی نظیر اختیارات واقعی (Real Optionدانش ضمنی، رقابت شدید، مکمل بودن و پیچیدگی مواجه خواهید شد که شما را در رفع اثربخش تر چالش های پیش روی بنگاه ها در محیط کسب و کار متلاطم کنونی یاری خواهد کرد. ما همچنین باید ماهیت تحلیل استراتژی(Strategy Analysis) را بشناسیم. بر خلاف بسیاری از تکنیک های تحلیلی در حسابداری، مالی، تحقیقات بازار یا مدیریت تولید، تحلیل استراتژی، راه حلی برای مسائل ایجاد نمی کند. این تحلیل، الگوریتم ها یا فرمولی را ارائه نمی کند که استراتژی بهینه برای پذیرش را اعلام کند. سوالات استراتژیکی که شرکت ها با آن مواجه هستند (مانند آن سوالاتی که ما در حرفه و زندگی خود با آن مواجهیم) بسیار پیچیده تر از آن هستند که بتوان آن ها را برنامه ریزی کرد.

هدف از تحلیل در فرآیند تدوین استراتژی سازمان چیست؟

هدف تحلیل استراتژی، ارائه پاسخ نیست بلکه کمک به ما در درک مسائل است. اکثر تکنیک های تحلیل معرفی شده در این کتاب، چارچوب هایی هستند که امکان شناسایی، دسته بندی و درک عوامل اصلی مرتبط با تصمیمات استراتژیک را برای ما فراهم می کنند. این چارچوب ها با ارزش هستند زیرا به ما امکان می دهند تا با پیچیدگی های تصمیمات استراتژیک، سازگاری پیداکنیم. در برخی از موارد، مفیدترین تأثیر آن می تواند کمک به آغاز مسأله باشد. تحلیل استراتژی با هدایت ما در مورد پرسش هایی که باید پاسخ بدهیم و با ارائه چارچوبی برای سازماندهی اطلاعات جمع آوری شده، ما را در موقعیتی برتر از مدیریت قرار می دهد که فقط به تجربه و شهود وابسته است. در نهایت، چارچوب ها و تکنیک های تحلیلی می توانند انعطاف پذیری ما را به عنوان یک مدیر افزایش بدهند. کاربرد تحلیل در این مقالات، عمومی است؛ مختص صنایع، شرکت ها یا شرایط خاصی نیست. بنابراین می تواند به افزایش اطمینان و اثربخشی ما در درک و پاسخگویی به وضعیت ها و شرایط جدید کمک کند. مفاهیم، چارچوب ها و تکنیک های موجود در این مقاله با کمک به درک عمیقی از مسائل اصلی مرتبط با مزیت رقابتی، نیاز مشتریان، قابلیت های سازمانی و مبنای رقابت، نوآوری و انعطاف پذیری را به جای محدود کردن، تشویق می کند.

از استراتژی تا رقابت، برای یافتن یک موقعیت ویژه

از استراتژی تا رقابت، برای یافتن یک موقعیت ویژه

از استراتژی تا رقابت، برای یافتن یک موقعیت ویژه

از استراتژی تا رقابت یافتن یک موقعیت ویژه موضوعی است که در این دیدگاه به آن پرداخته شده است و نظر چند استراتژیست بزرگ همچون پورتر در آن لحاظ شده است قبل از اینکه به بیان این موضوع بپردازیم در مورد بیوگرافی این استراتژیست بزرگ بحث خواهیم کرد و در ادامه به دیدگاه او با عنوان از استراتژی تا رقابت، برای یافتن یک موقعیت ویژه خواهیم پرداخت.

 

مایکل پورتر کیست؟

مایکل پورتر، مفاهیم متعددی را در حوزه استراتژی مورد بررسی قرار داده و تدوین و ترویج کرده است و همین موضوع از استراتژی تا رقابت، برای یافتن یک موقعیت ویژه یکی از نوشتارها و دیدگاههای او در این زمینه است ولی برخی از مهم‌ترین موضوعات مطروحه او به شرح زیر است: مفهوم مزیت رقابتی به عنوان عاملی که کمک می‌کند یک سازمان یا یک محصول، در میان سایر رقبا، توسط مشتری برگزیده شود. اگر چه بحث مزیت رقابتی بسیار گسترده است، ولی در پست های دیگر به آن پرداخته ایم. مدل پنج نیروی رقابتی پورتر، شاید معروف‌ترین نامی باشد که به همراه نام مایکل پورتر تداعی می‌شود. این مدل برای تحلیل جذابیت یک صنعت و همینطور سوددهی آن صنعت مورد استفاده قرار می‌گیرد. مفهوم گروه‌های استراتژیک مفهوم دیگری است که توسط مایکل پورتر مطرح شد. اما این بار با موضوع از استراتژی تا رقابت، برای یافتن یک موقعیت ویژه با این استراتژیست همراه شده ایم.

با این وجود بسیاری از دانشگاهی ها معتقدند پورتر نظریاتش را با کمترین تجربه بیان می کند و به همین خاطر اغلب نمی تواند به صورت منطقی و عقلانی این نظریات را توجیه با بیان کند به هر حال پورتر جزو چهار نفری است که در صد سال گذشته موفق شده در دوره جوانی بر صندلی استادی دانشگاه هاروارد تکیه بزند و نظریاتش را در بسیاری از شرکت های بزرگ به اجرا در آورند.

 

موضوع از استراتژی تا رقابت، برای یافتن یک موقعیت ویژه یک مبحث کاملا چالشی برای آنهایی است که میخواهند تفاوت ها و شباهت های میان استراتژی، رقابت و کسب یک موقعیت ویژه را مورد بررسی قرار دهند. از استراتژی تا رقابت، برای یافتن یک موقعیت ویژه برای کسانی مفید خواهد بود که بدنبال مسائل اجرایی مدیریت استراتژیک در سازمان خود هستند.

 

مسیر گمشده از استراتژی تا رقابت، برای یافتن یک موقعیت ویژه

به نظر پورتر، امروزه استراتژی در میان رهبران شرکتها گم شده است مدیران آنقدر گرفتار شده اند که دیگر برای استراتژی وقت نمی گذارند و این بزرگترین دغدغه مایکل پورتر اقتصاددان تقریبا ۷۰ساله امریکایی است؛ او معتقد است شرکتها در نوعی بازار رقابتی گرفتار شده اند و به همین خاطر به کلی استراتژی را رها کرده یا فراموش کرده اند و بدرستی نمیدانند که استراتژی چیست؟

البته مدیرعامل ها به این حقیقت مهم و قابل تامل اقرار نمی کنند که برای آینده شرکت خود هیچ استراتژی در نظر نگرفته اند و آنها مصرانه می گویند: “ما استراتژی داریم” اما وقتی از آنها می پرسید استراتژی شما چیست؟ احتمالا به تولید کالا با حداکثر کیفیت و تولید با حداقل هزینه اشاره می کنند و یا به تشیت موقعیت خود در صنعت مورد رقابتشان اشاره می کنند. در واقع آنها به دنبال بهبود روش های کاری خود هستند و این استراتژی محسوب نمی شود.

یادگیری علوم مدیریتی و دانش سازمانی

در دیدگاه از استراتژی تا رقابت، برای یافتن یک موقعیت ویژه، پورتر با مفهوم استراتژی در مدیریت کسب و کار و بازار رقابتی به میدان آمده و سعی دارد اهمیت این موضوع را برای مدیرعامل ها روشن کند؛ در واقع به نظر پورتر، استراتژی مورد آسیب واقع شده است و آن طور که پورتر می گوید: سه دلیل اصلی برای آسیب دیدن استراتژی وجود دارد. نخست اینکه بسیاری از افراد در دهه های ۷۰ و ۸۰ میلادی سعی می کردند در شرکتهای خود استراتژی را دنبال کنند. در واقع آنها با تمام قوا به دنبال استراتژی بودند اما با مشکل مواجه شدند. این موضوع خیلی سخت بود… به نظر می آمد داشتن استراتژی، یک تمرین مصنوعی و ساختگی است. دوم اینکه همزمان ژاپن به دوران اوج خود رسید و در نتیجه همه توههات را به سمت اجرا منحرف کرد. در واقع مردم با استناد به مواردی نظیر ژاپن ادعا می کردند استراتژی آنقدر هم مهم نیست بلکه کافی است شما کالاهایی با کیفیتی بیش از رقبای خود و با هزینه ای کمتر تولید کنید و آن وضعیت را به همان شکل و به صورت بی وقفه ادامه بدهید. سومین دلیل برای آسیب دیدن مفهوم استراتژی این بود که این مفهوم در دنیا و زمانهای شکل گرفت که همه تصور می کردند نیازی به استراتژی نیست و حتی برخی ادعا می کردند استراتژی جزو نبایدهاست. در وافع اکثر افرادی که در کسب و کارهای خود مشغول بودند بر این باور بودند که کسب و کار به معنای تغییر و سرعت است، نوعی پویایی و خلق دوباره، بعبارتی از نگاه آنها دنیای کسب و کار به سرعت در حال تغییر است و کسی که می خواهد در آن موفق باشد اجازه توقف ندارد. اگر کسی استراتژی داشته باشد قدرت انعطاف را از خودش و کسب و کارش می گیرد. در واقع در نگاه این افراد، استراتژی ها کهنه و از مد افتاده می شوند و در نتیجه، استراتژی های مناسب با شرایط محیطی که همواره در حال تغییر است، کارا نیستند و استراتژی می تواند باعث عقب افتادن آن شرکت در پاسخگویی به نیاز محیط بشود.

این سه دلیل روی هم رفته نگاهی اشتباه به مفهوم استراتژی ایجاد کرد و نقد پورتر از همین جا شروع می شود؛ از نگاه او موفق ترین شرکتها دقیقا همان هایی هستند که استراتژی های مشخصی دارند، او می گوید ” اگر یک نیم نگاهی به شرکتهایی مانند دل، اینتل و وال مارت بیندازید، مشاهده میکنید که همه اینها مسیری داشته اند.» همه بر این باورند که سرعت تغییر نسبت به ۱۰ تا ۱۵ سال گذشته بسیار افزایش یافته است اما این جریان به این معنا نیست که شرکت ها باید مسیر خود را تغییر بدهند. در واقع مسیری عوض اش نشده است.  در اصل این بدان معناست که در این شرایط شرکتها باید بیش از گذشته روی استراتژی ها تمرکز کنند.

 

مسیر هموار از استراتژی تا رقابت، برای یافتن یک موقعیت ویژه

تفاوت هایی میان استرانژی و اثرگذاری اجرایی وجود دارد. استراتژی از نگاه پورتر به معنای تصمیم گیری در شرایط سخت و دشوار است، اثرکناری اجرایی دقیقا به معنای آن چیزهایی است که برای همه شرکتها خوب است و همه کسب و کارها برای آن تلاش می کند حالا رهبران تمام تمرکر خود را روی بخش اثرگذاری اجرایی گذاشته اند. در حالی که توجهی به استراتژی ندارند اثرگذاری های اجرایی شرکتهای موفق ژاپنی به آسیبی جدی برای بقیه تبدیل شد. آنها همه روی بحث رقابت متمرکز شدند و استراتژی را فراموش کردند.

ماهیت استراتژی این است که محدودیتهایی را برای فعالیتهای شرکتی شما در نظر می گیرد شرکتی که استراتژی ندارد، تمایل دارند هر چیزی را امتحان کند و به هر چیزی دست پیدا کنند ،اما اگر هرچیزی را مانند رقیب خود امتحان کنید، دیگر موفق نخواهید بود. در واقع شما باید استراتژی خود را داشته باشید و متفاوت از رقیب خود عمل کنید. به این ترتیب در فضای فعلی نوعی رقابت مخرب ایجاد شده است که اگر استراتژی در میان باشد دیگر چنین مسائلی رخ نمی دهد و مسیر همواری برای درک تفاوت موجود از استراتژی تا رقابت، برای یافتن یک موقعیت ویژه پدید می آید.

اثر تغییرات محیطی از استراتژی تا رقابت، برای یافتن یک موقعیت ویژه

تکنولوژی تغییر می کند اما اصول استراتژی بادوام است به علاوه استراتژی به کسب و کارهای مخلتف هدف می دهد یا به عبارتی آنها را هدفمند می کند. طبیعی است که اگر کسب و کارتان را با هدف شروع نکنید به موفقیت دست نخواهید یافت. به هر حال یک نکته در مورد استراتژی کاملا ضروری و مهم است و آن هم این است که استراتژی باید تداوم ذاتی ذاتی داشته باشد و نمی توان هر لحظه استراتژی جدیدی خلق کرد و در لحظه هر کاری را بدون داشتن هدفی بلند مدت انجام داد و تلاش کرد که در آن زمینه رقابت کرد. ماهیت آن باید به گونه ای باشد که بتواند در شرایط مختلف به همان شکل ادامه پیدا کند. پورتر می گوید: بزرگترین مدیرعامل هایی که من دیده ام، معلم هستند. آنها داشتن استراتژی های درست را به شاگردان خود آموزش میدهند، به همین خاطر است که این اقتصاددان و استراتژیست برتر جهان معتقد است، اگر مدیر عامل ها هرقدر هم وقت نداشته باشند باید برای داشتن استراتژی وقت بگذارند و آن را در تفکر، محیط و سازمان خود پیاده سازی و اجرا نمایند.

 

موضوع الحاقی شریف استراتژی: نحوه یافتن یک موقعیت ویژه

از دستاوردهای مطلوب تجزیه و تحلیل عوامل استراتژیک، شناسایی موقعیتی است که یک سازمان بتواند شایستگی های اصلی اش را برای کسب مزیت از یک فرصت بازار، به کار گیرد. یک موقعیت، نیازی است در مکان بازار که برآورده نشده است. هدف، یافتن موقعیت ویژه است (موقعیت بسیار مناسب) به نحوی که مناسب برای رقابت باتوجه به محیط داخلی و محیط خارجی شرکت باشد و انتظار نمی رود دیگر شرکت ها در آن فعالیت کنند. یک موقعیت به قدری می تواند بزرگ باشد تا شرکت بتواند تقاضای خود را برآورده سازد. بعد از این که شرکت موقعیت بازار مناسب را پیدا کرد و وارد آن شد، برای رقبا ارزش زمانی و پولی وجود ندارد که در همان موقعیت بازار فعالیت کنند.

پیدا کردن چنین موقعیتی همیشه ساده نیست اما اگر بتوان آن را پیدا کرد میتوان پلی باشد از استراتژی تا رقابت، برای یافتن یک موقعیت ویژه و دستیابی به سود مازاد برای یک سازمان. مدیریت یک شرکت باید همیشه به دنبال روزنه هایی برای یافتن استراتژی مناسب باشد. مقصود از روزنه ها یا پنجره های استراتژیک، فرصت های بی نظیر بازار در یک زمان خاص است که فراروی شرکت قرار دارد. اولین شرکتی که از این روزنه عبور کند، به یک موقعیت ممتاز دست می یابد و رقابت را کم می کند این امر در صورتی محقق میشود که شرکت نقاط قوت لازم را در اختیار داشته باشد. یکی از شرکت هایی که با موفقیت به یک موقعیت ممتاز دست یافته است، شرکت فرانک جی. زامبونی و شرکا، تولیدکننده ماشین های صیقل دهنده و پولیش کننده زمین های اسکیت و هموار کننده زمین های هاکی است. فرانک زامبونی در ۱۹۲۰، ماشین بی نظیر تراکتور شکلی را اختراع کرد که تاکنون ماشین دیگری با قابلیت های آن ساخته نشده است.

قبل از اخترع این ماشین، مردم مجبور بودند خودشان سطح یخی زمین اسکیت را با دست تمیز و صاف کنند. حتی طرفداران بازی هاکی روی یخ، انتظار لحظه استراحت دو نیمه را می کشند تا نحوه کار این ماشین را تماشا کنند.

اما این سوال شاید مطرح شود که رقابت کی اتفاق می افتد و اصولا برای پیمودن مسیری از استراتژی تا رقابت، برای یافتن یک موقعیت ویژه باید از چه زمانی اقدام کنیم؟

تا زمانی که زامبونی بتواند ماشین های مخصوص تسطیح زمین این ورزش را به تعداد مناسب و با همان کیفیت و با قیمتی معقول تولید کند، برای دیگر شرکت ها صرف نمی کند که بخواهند موقعیت ممتاز زامبونی را از آن خود کنند.

زمانی که موقعیت بازار رشد می کند، شرکت با افزایش ظرفیت عملیاتی یا از طریق اتحاد با شرکت های پیشرو و بزرگ تر، می تواند وارد آن بازار شود. راه اساسی این است که در مورد یک فرصت بازار، کدام شرکت می تواند به آن بخش از بازار دست یافته و سهم تعیین کننده ای از آن بازار را به خود اختصاص دهد. مثلا، چرچ و دوایت اولین شرکت در ایالت متحده بود که موفق شد بازار بی کربنات سدیم را که برای پخت شیرینی مورد استفاده قرار می گیرد را از آن خود کند. مثال دیگر مارک آرم و هامر این شرکت هم اکنون ۹۵٪ از کل بازار ایالات متحده را به خود اختصاص داده است. مفهوم موقعیت ویژه در صنعت بسیار حیاتی است.

برای ارتقاء سطح کیفی مقالات میتوانید دیدگاه خود را در پایان این مقاله درج نمایید

‫استراتژی‬ ‫طرح‬ ‫و‬ ‫تحلیل‬ ‫و‬ ‫تجزیه‬ ‫آمازون‬

استراتژی های شرکت آمازون برای موفقیت چه بوده است ؟

استراتژی های موفق شرکت آمازون

به جرات میتوان گفت که اکثر استراتژی های شرکت آمازون موفقیت آمیز بوده است و بسیاری از استراتژیهای موفق را میتوان با استراتژی های شرکت آمازون مقایسه کرد، بویژه اگر حوزه کسب و کار در فضای آنلاین شکل گرفته است. در این نوشته قصد داریم به بیان تعدادی از استراتژی های شرکت آمازون که باعث موفقیت آن بوده است را مرور کنیم.

حذف کیوسک‌های فروش پاپ‌آپ | استراتژی شرکت آمازون

چندی پیش گزارشی توسط وال استریت ژورنال منتشر شده است که بر اساس آن آمازون تمام کیوسک‌های فروش پاپ‌آپ خود را غیرفعال می‌کند، زیرا این کار، استراتژی های شرکت آمازون را در افزایش انواع فروشگاه‌های فیزیکی تغییر می‌دهد. بنا بر این گزارش انتظار می‌رود تمام ۸۷ فروشگاه خرده فروشی این شرکت تا ۲۹ آوریل بسته شوند.

فروشگاه‌های پاپ آپ آمازون از سال ۲۰۱۴ فعالیت خود را آغاز کرده‌اند و معمولا در داخل فروشگاه‌ها به عنوان کیوسک‌های کوچک فروش قرار گرفته‌اند. در این فروشگاه دستگاه‌هایی مانند Echos، Kindles و تبلت به فروش می‌رسند. این کیوسک‌های فروش در مکان‌های دیگری مانند فروشگاه‌های مواد غذایی نیز به کار مشغول بودند. اما اکنون به یک باره ما شاهد توقف ناگهانی این نوع خرده فروشی هستیم. این مسئله نشان می‌دهد که استراتژی شرکت آمازون چقدر باع شده تا حوزه خرده فروشی خود را در جهت گسترش فروشگاه‌های بزرگتر فیزیکی و ارائه محصولات تغییر دهد.

یکی از سخنگویان آمازون در مصاحبه‌ای گفت: «پس از بازبینی مسیر فروشمان، تصمیم گرفتیم که برنامه کیوسک پاپ آپ را متوقف کنیم و در عوض برنامه فروش کتاب آمازون و فروشگاه آمازون ۴ ستاره را افزایش دهیم. تجربه نشان داده است که در این برنامه‌ها مشتری حق انتخاب گسترده‌تری دارد.» این شرکت می‌گوید قصد دارد در سال جاری به جای این کیوسک‌ها قسمتی را به فروشگاه‌ها اضافه کند که در آن انواع مختلفی از محصولات مانند اسباب بازی، کالا‌های خانگی و آشپزخانه و الکترونیکی به فروش برسد.

هفته گذشته خبر‌هایی به دست ما رسید که بر طبق آن هم اکنون آمازون علاوه بر کتابفروشی‌ها و فروشگاه‌های ۴ ستاره خود برای باز کردن فروشگاه زنجیره‌ای مواد غذایی جداگانه از Whole Foods در حال برنامه ریزی است. بر اساس این خبر‌ها ما به این نتیجه می‌رسیم که آمازون در حال بهبود هر چه بیشتر استراتژی فروش فیزیکی شرکت آمازون است و ما باید شاهد پیشرفت بسیار خوب آن باشیم.

منبع: باشگاه خبرنگاران جوان | شرکت آمازون استراتژی فروش خود را تغییر می‌دهد

 

جف بزوس در خبری جدید، استراتژی های شرکت آمازون را در سه گزینه خلاصه کرد

در این خبر که به تازگی منتشر شده است، جف بزوس، مدیر عامل بزرگترین Marketplace جهان، عامل موفقیت خود را در سه گزینه خلاصه کرد که دانستن برای هر دانشجوی رشته مدیریت استراتژیک خالی از لطف نیست.

۱-استانداردها اکتسابی هستند. بزوس معتقد است رسیدن به استانداردهای بالا اکتسابی هستند نه ذاتی. او می گوید: یک فرد جدید را وارد یک تیم قوی کنید. او سریعا خود را با استعدادهای بالای تیم منطبق خواهد کرد.

۲- اهداف واضح و واقع گرایانه تعیین کنید. اگر می خواهید در زمینه خاصی استانداردهای خود را ارتقا دهید، در ابتدا باید آن زمینه را بررسی کرده سپس اهداف واقع‌بینانه ای با توجه به مقدار کار یا زمانی که لازم است تا به آن سطح از کیفیت برسید، تعیین کنید.

۳- با مشتریان خود در ارتباط نزدیک باشید. زمانی که شما خدمت یا محصولی را به مشتری می فروشید، باید به یاد داشته باشید که هرگز ارتباط خود را با او قطع نخواهید کرد صرف نظر از اینکه چقدر در بیزینس خود موفق هستید. بزوس می گوید او هنوز ایمیل هایی که مردم به آدرس ایمیل عمومی او می فرستند را می خواند و این راهی است برای اینکه بداند بر مشتریان آمازون چه می گذرد. او می گوید تمرکز بر اینکه مشتریان چه می گویند بسیار مهم تر از تمرکز بر عملکرد رقبا است و این جزو مهمترین استراتژی های شرکت آمازون است.

منبع خبر : سایت خبری شعار سال

 

مدیریت استراتژیک و سیاست کسب و کار

استراتژی های شرکت آمازون در فضای ابری یا رایانش ابری چه بوده است؟

استراتژی های شرکت آمازون در بسیاری از حوزه های فضای آنلاین زبان زد خاص و عام بوده است که میتوان به عنوان نمونه به استراتژی شرکت آمازون در حوزه رایانش ابری اشاره کرد و در آخر این نوشته قصد داریم تا با ۵ استراتژی اصلی که باعث شده تا استراتژی های شرکت آمازون، برتری خود را در فضای رقابتی رایانش ابری حفظ کند، آشنا شویم:

بهترین تبلیغ آن است که اولین مصرف‌ کننده محصول‌تان باشید

اگر شما در حال تلاش برای ایجاد یک صنعت جدید هستید، در صورتی که در استفاده از آن پیشگام باشید، واقعا به نتیجه گرفتن از تلاش‌تان نزدیک می‌شوید. اگر خودتان در بهره‌گیری از محصول‌تان موفق باشید، شما پیشگام هستید و شانس خوبی دارید که فرصت‌ها و تهدیدات جدیدی برای همه افراد ایجاد کنید. وقتی شما می‌توانید برای مجموعه‌ای جدید از مشکلات راه حلی بیابید، آن‌گاه قادر خواهید بود که با بهره‌گیری از آن‌ها کسب و کار اصلی خود را ادامه دهید.

اگر بتوانید به خوبی از عهده این کار بربیایید، همانطور که آمازون هنگام ساخت و تعمیر سیستم‌های خود برای راه‌اندازی تجارت الکترونیک موفق شد، می‌توانید به فروش راه حل خود به شرکت‌های دیگر هم فکر کنید.

شاید بپرسید که چطور این اتفاق افتاد؟ از آنجایی که Amazon.com در سال ۱۹۹۴ راه‌اندازی شد، نیاز به راهی برای گرفتن سفارش مشتری داشت. جف بار (Jeff Barr)، مبلغ ارشد AWS در مصاحبه‌ای در ۳۰ جولای (۸ مرداد)، در این باره توضیح داد که در طول سال‌های پس از استفاده موفقیت‌آمیز از سرویس وب، شرکت‌های زیادی به آمازون آمدند تا بپرسند چگونه می‌توانند از سیستم‌های بک آفیس آمازون (سرویس‌های پشت صحنه سازمانی) در تجارت آنلاین خود استفاده کنند. در آن زمان، آمازون معتقد بود که این برتری به خاطر زیرساخت‌های عظیم فناوری و پایگاه‌های داده به دست آمده است.

 

از مدیران توانمند اجرایی بهره بگیرید

همانطور که در ۱۹۹۷ در کتاب «رهبران فناوری» بحث شده است، توانایی شرکت در استخدام و ایجاد انگیزه برای رهبران کارآفرینی، مزیت بزرگی را نسبت به رقبائی که نمی‌توانند چنین کنند، برای آنان به ارمغان می‌آورد. اگر همه تصمیمات، فقط توسط مدیر عامل تعیین شود، زمان زیادی برای تصمیم‌گیری صرف خواهد شد و احتمالش زیاد است که آن مدیرعامل در تصمیماتش مرتکب خطاهای فردی زیادی شود.

اکنون وب سرویس آمازون یک کسب‌و‌کار چند میلیارد دلاری است که جف بزوس، مدیر عامل آمازون، بدون کمک نمی‌تواند از عهده اداره آن بربیاید. بنابراین، برای هر یک از خدمات وب سرویس یک مدیر اجرایی استخدام می‌کند. بار می‌گوید:

در تیم توسعه ما صدها نفر از مدیران اجرایی استخدام می‌شوند. هر یک از آنها سرنوشت بخش تحت سرپرستی خود را رقم می‌زنند. ما فرصت‌ها را به آن‌ها نشان می‌دهیم و آن‌ها، فرصت‌ها را بررسی‌ می‌کنند و کسب‌و‌کار خود را بر اساس آن ایجاد می‌کنند.

 

درخواست مشتریان را جدی بگیرید و به سرعت به آنها پاسخ دهید

آیا بهتر نیست به صدای خواسته‌های مشتریان گوش دهیم و راه حل‌های سریع برای آنان در نظر بگیریم و منتظر بازخورد آن‌ها برای تولیدات جدید باشیم تا اینکه برای تولید محصولات جدید در آزمایشگاه‌هایمان به رؤیا‌پردازی بپردازیم. آمازون ویژگی‌هایی در این خصوص دارد که به نظر می‌رسد، در دنیای کسب و کار اهمیت زیادی داشته باشند. همانطور که بار توضیح می‌دهد:

ما چیزی را عرضه می‌کنیم و بر اساس بازخورد مشتریان به تولید دوباره آن فکر می‌کنیم.

آیا مشتریان، وب سرویس های آمازون را همان طور می‌بینند که آمازون می‌بیند؟ یکی از مشتریان می‌گوید که وب سرویس آمازون را انتخاب روشنی برای کسب و کارش درنظر گرفته است. در روز ۳۱ جولای، آل اسمیت، مأمور ارشد فناوری iCIMs، یک شرکت نرم‌افزاری استخدام، که با وب سرویس آمازون و مایکروسافت Azure کار می‌کند، گفت: وب سرویس های آمازون بهتر، سریع‌تر و انعطاف‌پذیرتر است. استراتژی Direct-to-market آمازون جزو یکی از مهمترین استراتژی های شرکت آمازون است و دسترسی به رهبران و نقشه راه آن را آسان‌تر می‌سازد، آمازون هم‌چنین محصولات جدید را سریع‌تر معرفی می‌کند.

بزوس می‌گوید: مشتریان ما، به طرز لذت‌بخشی ناراضی هستند، آنها همیشه چیزی بیشتر می‌خواهند.

حتی الامکان قیمت ها را در پایی سطح ممکن قرار دهید

اگر بتوانید مشتریان را متقاعد کنید که سعی شما این است تا پول آن‌ها را ذخیره کنید، در عین حالیکه به آنان محصولات با کیفیت تحویل می‌دهید، آن‌ها به شما اعتماد خواهند کرد و همچنان وفادار خواهند ماند.

آمازون که از جولای (تیر) ۲۰۱۸ قیمت‌ها را ۶۶ بار کاهش داده است، این ایده را بسیار بیش از دیگران به کار می‌گیرد. آمازون سرویسی دارد به نام Trusted Advisor service که به مشتریان مشاوره می‌دهد که چگونه پول خود را به بهترین شکل و مقرون به صرفه‌ترین حالت خرج کنند. بار می‌گوید:

ما به تاریخچه خرید مشتریان نگاه می‌کنیم و اگر کم یا غیرفعال باشد، راهکارهایی را برای خرید با صرفه به آن‌ها پیشنهاد می‌کنیم. در طول چند سال گذشته، ما ۲.۶ میلیون نوتیفیکیشن از «سرویس مشاور مورد اعتماد» خود ارسال کرده‌ایم که شامل سالانه ۳۵۰ میلیون دلار صرفه‌جویی برای مشتریان است. این خدمات علاوه بر صرفه‌جویی است که از طریق کاهش قیمت‌ها فراهم می‌کنیم.

نتایج را بصورت هفتگی بررسی کنید

استراتژی های شرکت آمازون به صورت دوره ای بازنگری میشود و ازینرو نتایج و اهداف را در نسبت با هم بررسی می‌کند. همانطور که بار توضیح می‌دهد:

ما هزاران معیار را در طول بررسی‌های بازرگانی هفتگی، ارزیابی می‌کنیم. برای اینکه بتوانیم نرخ رشد ۵۰ درصدی کسب‌و‌کارمان را به صورت سالانه حفظ کنیم، نیاز داریم تا مدیران کل به صورت هفتگی دستیابی به اهداف تعیین شده در استراتژی های شرکت آمازون را زیر نظر داشته باشند. اگر آن‌ها هدفی را برآورده نمی‌کنند، مدیر کل باید به مدیر سرویس وب آمازون، اندی جاسی، توضیح دهد که دلیل چیست و چگونه دوباره به مسیر باز خواهد گشت.

درحالیکه مایکروسافت یک رقیب قدرتمند است، مشاهده می‌کنیم که سرویس وب آمازون همچنان دست بالا را دارد.

منبع: ۵ استراتژی شرکت آمازون برای حفظ برتری در حوزه رایانش ابری، how amazon gained control

 

استراتژی بازاریابی ایمیلی ایمیل مارکتینگ

چند ترفند برای استراتژی های بازاریابی ایمیلی یا همان ایمیل مارکتینگ

استراتژی های بازاریابی ایمیلی یا همان ایمیل مارکتینگ

امروزه یکی از روشهای نوین و کارامد در حوزه مارکتینگ استراتژی، استفاده از استراتژی های بازاریابی ایمیلی (Email Marketing Strategy) است که دو مزیت بزرگ ایمیل مارکتینگ قیمت و راحتی است. ایمیل مارکتینگ روشی ارزان قیمت برای تبلیغ شرکت و محصولات و یا خدمات آن در مقایسه با بسیاری از انواع دیگر بازاریابی است. همچنین راه­ اندازی و پیگیری کمپین بازاریابی ایمیلی بسیار ساده است، که موجب می­ شود نوع بسیار قابل دسترس بازاریابی برای کسب و کارها کوچک باشد. در ایران استراتژی های بازاریابی ایمیلی به درستی انجام نمیشود و نیاز است که هنگام اجرای کمپین های ایمیلی

 

درهنگام استفاده از استراتژی های بازاریابی ایمیلی ( ایمیل مارکتینگ) باید به این نکات توجه ویژه ای داشت:

  • به کاربرانی که خودشان ایمیلشان را در اختیار شما قرار داده اند  ایمیل ارسال نمود
  • در ایمیل ارسالی، امکانی وجود داشته باشد که در صورت عدم تمایل کاربر بتواند از لیست شما خارج شود
  • عنوان و متن ایمیل باید کوتاه و مختصر باشد
  • لینکی از وب سایت خود را در متن ایمیل قرار دهید تا در صورت تمایل کاربر امکان مراجعه به سایت وجود داشته باشد
  • بصورت دوره ای نسبت به ارسال ایمیل اقدام کنید
  • از ارسال ایمیل های زیاد بصورت پشت سر هم خود داری کنید تا باعث آزار کاربر نشوید
  • از بهترین تصاویر محصولات خود در متن ایمیل ارسالی استفاده نمائید
  • به هیچ عنوان از آدرس ایمیل های خریداری شده استفاده نکنید
  • نباید اسپم ایجاد کنید

 

استراتژی های بازاریابی ایمیلی برای ارسال خبرنامه

خبرنامه ها می توانند به فهرست ایمیلی ارسال گردند که از افرادی تشکیل شده است که به عنوان مثال اطلاعات لازم بر روی وب سایت شما را فراهم نموده اند، و برای این مشتریان بالقوه خبرهای به روز درباره شرکت، رویدادهای پیشرو و یا پیشنهادهای ویژه فراهم می سازد؛ و البته، به آن­ ها یادآوری می کند کسب و کار شما وجود دارد و اینکه احتمالا زمان بازدیدی دیگر است. می‌توان با اطمینان گفت که اینباکس اکثر مشتریان پر از پیام‌های تبلیغاتی با موضوعات وسوسه کننده و ایمیل‌های مختلف است. روزانه بیش از ۱۱۴ میلیارد ایمیل میان افراد مختلف رد و بدل می‌شود و به همین دلیل، بازاریابی ایمیلی یکی از کانال‌های برتر ارتباطی برای یک کسب و کار به شمار می‌شود.

اما سؤالی که مطرح می‌شود این است که یک سیگنال چگونه باید خودش را از نویزها جدا بسازد؟ در ادامه به بررسی ۷ استراتژی مختلف از استراتژی های بازاریابی ایمیلی خواهیم پرداخت که به واسطه آنها می‌توانید خودتان را از سر و صداهای دیگران جدا کنید و مطمئن شوید که بر روی ایمیل‎تان کلیک خواهند کرد، با ما همراه باشید:

بهترین ساعات ارسال ایمیل را پیدا کنید

با وجود اینکه بسیاری از ایمیل‌ها در ساعات اداری نوشته می‌شوند، بهترین زمان ارسال آنها در بازه ۹ الی ۱۷ نیست. یکی دیگر از استراتژی‌های بازاریابی ایمیلی این است که ایمیل‎تان را شب ارسال کنید.

نمودار بالا نشان می‌دهد که بیشترین میزان باز شدن ایمیل از ساعت ۲۰ الی نیمه شب رخ می‌دهد. این بازه نه تنها بیشترین تعداد باز شدن را داراست، بلکه از لحاظ تعداد کلیک و فروش هم نسبت به سایر بازه‌ها برتری دارد. نمودار بالا نشان می‌دهد که کمترین استفاده از ایمیل هم در این ساعات اتفاق می‌افتد که این عامل می‌تواند باعث شود استراتژی های بازاریابی ایمیلی شبانه شما بهتر از سایر رقیبان نتیجه بدهد.

زمان بازاریابی ایمیلی دیگران هم می‌تواند تأثیرگذار باشد. اگر ایمیل خود را در ساعاتی ارسال کنید که بازاریاب‌های کمتری از آن ساعات استفاده می‌کنند، احتمال بیشتری وجود دارد که ایمیل شما مورد توجه واقع شود، اما با این حال زمان اجرای استراتژی های بازاریابی ایمیلی مناسب به نیازهای مشتریان‏تان بستگی خواهد داشت. با آزمون و تکرار می‌توانید بفهمید که چه چیزی باعث می‌شود مشتریان شما ایمیل را باز کنند و در چه ساعاتی این کار را انجام می‌دهند.

 

تا جایی که ممکن است ایمیل ها را شخصی سازی کنید

دیگر نیازی نیست که در ایمیل‌های‎تان از ]نام گیرنده[ عزیز استفاده کنید. سلام و احوال پرسی‌های شخصی سازی شده در ایمیل آنطور که به نظر می‌رسد مؤثر نیستند. در واقع، براساس پژوهش‌های صورت گرفته توسط مدرسه کسب و کار Temple’s Fox، این نوع شخصی سازی می‌تواند مضر باشد و تأثیر منفی هم بگذارد.

یکی از عناصر مهم در استراتژی های بازاریابی ایمیلی رابطه میان شما و افراد است. آیا فرد گیرنده به شما اعتماد دارد؟ آیا او شما را می‌شناسد؟ زمانی که عمل شخصی سازی زودتر از موعد اتفاق می‌افتد، باعث می‌شود که مشتری حس ناخوشایندی به آن ایمیل داشته باشد. در زندگی واقعی با گذر زمان می‌توان به صمیمیت و نزدیکی دست یافت و به نظر می‌رسد که این امر در رابطه با ایمیل هم صادق باشد.

این صمیمیت تقلبی باعث می‌شود که بسیاری از مشترک‌های‎تان از خواندن آن ایمیل خودداری کنند، اما این به این معنا نیست که تمام حالت‌های شخصی سازی تأثیر منفی دارند و نباید از آنها استفاده کرد. به طور دقیق تر، نوع خاصی از شخصی سازی وجود دارد که می‌تواند بسیار مؤثر واقع شود: ارسال ایمیل‌هایی که به شخصیت و سلیقه فرد توجه ویژه ای دارند. پژوهش‌ها نشان داده است که اگر عمل شخصی سازی در استراتژی های بازاریابی ایمیلی به گونه ای باشد که مشتریان با توجه به خریدهای قبلی خود به محصولات جدید معرفی شوند، ۹۸درصد آنها واکنشی مثبت خواهند داشت و احتمال زیادی وجود دارد که آن محصول را خریداری کنند.

 

نکته ای که باید به آن توجه شود این است که اگر می‌خواهید در استراتژی های بازاریابی ایمیلی از عنصر شخصی سازی استفاده کنید، مطمئن شوید که به شکلی درست و معنادار این کار را انجام می‌دهید. قرار دادن نام گیرنده در ابتدای ایمیل دانش چندانی نمی‌خواهد، اما ارسال ایمیلی که با توجه به تاریخچه خرید و نیازهای مشتری باشد نشان دهنده این است که به مشتریان خود اهمیت می‌دهید.

 

ایمیل های ریسپانسیو طراحی کنید

اگر استراتژی های بازاریابی ایمیلی شما به طور ماهانه به ۱۰۰ میلیون تومان فروش منجر می‌شود، حاضرید که ۴۷ میلیون تومان آن را به دلیل اینکه ایمیل‏تان به درستی روی موبایل نمایش داده نمی‌شود، از دست بدهید؟

ایمیل‌های‎تان را طوری طراحی کنید که بر روی هر پلتفرمی‌به خوبی نمایش داده شود. برای طراحی مناسب موبایل به این چند نکته توجه کنید:

ایمیل‌های‎تان را در قالب یک ستون تنظیم کنید.

سایز فونت متن را افزایش دهید تا به خوبی قابل خواندن باشد.

از قواعد طراحی iOS پیروی کنید.

دکمه و یا لینک هدف را در موقعیتی قرار دهید که دیده شود و بتوان بر روی آن ضربه زد.

اصول ارگونومیک را در نظر بگیرید. بسیاری از کاربران با انگشت شست شان با موبایل کار می‌کنند. پس بهتر است که دکمه‌ها و لینک‌ها را در مرکز صفحه قرار دهید.

 مدیریت استراتژیک و سیاست کسب و کار

تعداد کلمات را اندازه نگهدارید

زمانی که بحث عنوان ایمیل مطرح می‌شود، تنها کافی است که از یک چیز دوری کنید: عنوانی با ۶۰ الی ۷۰ کاراکتر. بازاریاب‌ها این بازه را نقطه مرگ عنوان می‌نامند. در پژوهش انجام شده توسط Adestra، بیش از ۹۰۰ میلیون ایمیل بررسی شدند که ایمیل‌هایی با عنوانی به طول ۶۰ الی ۷۰ کاراکتر هیچ‎گونه افزایش در عدد بازدید یا کلیک مشاهده نکردند.

اما ایمیل‌هایی که عنوانی با طول بیش از ۷۰ کاراکتر داشتند نشان دادند که می‌تواند افراد بیشتری را وادار به کلیک کردن و مشاهده محتوای خود کنند و ایمیل‌هایی که عنوانی با کمتر از ۴۹ کاراکتر داشتند هم توانستند آمار خوبی کسب کنند. در واقع، براساس پژوهش Adestra، ۵۸درصد ایمیل‌هایی که عنوان‎شان کمتر از ۱۰ کاراکتر بود توسط گیرندگان باز شدند. به عنوان مثال اوباما توانست با عناوینی مانند Hey و Wow افراد زیادی را به باز کردن ایمیل ارسالی اش ترغیب کند.

 

پس سؤالی که مطرح می‌شود این است: آیا می‌خواهید تعداد کلیک‌هایی که بر روی ایمیل‎تان می‌شود (پاسخ) را افزایش دهید یا تعداد باز شدن (آگاهی) آنها؟ برای افزایش کلیک‌ها به سراغ عناوین بلند و برای افزایش باز شدن به سراغ عناوین کوتاه بروید. در هر صورت، یکی از استراتژی های بازاریابی ایمیلی این است که با کاهش یا افزایش کاراکترهای عنوان ایمیل از محدوده ۶۰ الی ۷۰ کاراکتر خارج شوید.

 

ایمل هایتان با پست های شبکه های اجتماعی سازگار باشد

با توجه به پژوهشی که توسط SocialTwist در یک بازه ۱۸ ماهه و بر روی ۱۱۹ کمپین تبلیغاتی انجام شد، بازاریابی ایمیلی توانست به شکل قابل توجهی مشتریان بیشتری از فیس‎بوک و توییتر به دست بیاورد.

 

در کمپین‌هایی که مورد بررسی قرار گرفتند، ۳۰۰ هزار مشتری جدید حاصل شد که ۵۱درصد آنها از طریق ایمیل، ۲۷درصد از طریق توییتر و ۲۲درصد هم از طریق فیس‎بوک به دست آمدند. ایمیل تقریبا دو برابر هر کدام از شبکه‌های اجتماعی توانست مؤثر واقع شود.

 

یک روز مشخص برای ارسال ایمیل اختصاص دهید

با وجود اینکه شاید به اندازه بازه ۲۰ تا نیمه شب مؤثر نباشد، اما دو روز آخر هفته هم می‌تواند به بیشتر دیده شدن ایمیل شما کمک کند.

حجم ایمیل‌های ارسالی در آخر هفته کمتر از سایر روزها است که باعث می‌شود بیشتر به ایمیل‌ها توجه شود. شاید میزان کلیک کردن، باز کردن و نرخ فروش در روزهای آخر تفاوت چندانی با سایر روزها نداشته باشد، اما در بازاریابی ایمیلی هر میزان کوچکی هم تأثیرگذار است.

محتوای خوب و بصرفه بسازید

مصرف کنندگان عاشق یک وعده ناهار رایگان یا یک قالب رایگان هستند. در یک بررسی صورت‏گرفته بر روی ۶۳۰۰ مشترک ایمیل، انواع مختلف محتوا مورد آزمایش قرار گرفت تا مواردی که بیشتر از بقیه باعث باز شدن و کلیک شدن بر روی ایمیل می‌شوند مشخص شوند. نتیجه بررسی نشان داد که الگوها و ابزارها بیشتر از سایر محتواها توانستند خواننده‌ها را جذب کنند.

بسیاری از مشتریان به دنبال این هستند که چیزی به دست بیاورند. نتایج پژوهش‌ها نشان می‌دهد که قالب‌ها و ابزارها بیشتر از کتاب‌های الکترونیکی، گفت‎وگوهای تخصصی، بازی‌های فکری و حتی آلبوم‌های تصویری مخاطب دارند. شما می‌توانید این مورد را در لیست مشترکان خودتان نیز امتحان کنید، اما نتیجه این پژوهش می‌تواند نقطه شروع خوبی باشد.

استراتژی فروش شماره سه: با مشتری همدلی کنید

استراتژی فروش فروشندگان موفق چیست

استراتژی فروش فروشندگان موفق این است که خود را جای مشتری می گذارند تا بهتر درک کنند که چطور کالای خود را به او بفروشند. احساسی که فروشندگان نسبت به مشتریان دارند، تفاوت زیادی با همدلی دارد من همیشه این جمله را می شنوم: «راستش، اصلا برای من اهمیت ندارد چرا مشتری این جنس را خرید. او خرید کرد و من هم کارمزد گرفتم که به عقیده شما آیا این روش برای تکرار فروش مناسب است؟

همه می دانیم که یک استراتژی فروش فروشندگان موفق این است که باید سنجیده عمل کرد و درست به همین علت است که همیشه باید از چشم مشتری نگاه کرد.

فروشندگان گاهی به افکار طرف مقابل توجه نمی کنند. ولی تجربه های خود را به یاد بیاورید: آیا تاکنون وارد اتاقی شده اید که یک نفر در آن عصبانی بوده و شما متوجه نشده اید؟ فرض کنید می خواستید از این همکار برای حل مشکلات یک پروژه کمک بگیرید؛ وارد اتاق می شوید و فی البداهه درخواست خود را مطرح می کنید. در حالی که قبل از ورود شما، او در حال فریاد زدن و این طرف و آن طرف رفتن بوده و این شانس قبول درخواست شما را بسیار کم کرده است. ولی کافی بود فقط چند دقیقه را صرف درک احساسات طرف مقابل و علت آن می کردید تا می توانستید به هدف خود برسید.

سعی کنید بفهمید در آن روز خاص چه اتفاقاتی در زندگی مشتری روی داده و او چه احساسی دارد. برای مثال، اگر با کسی سر و کار دارید که شرکت او درمعرض ادغام است، پس می دانید که نگران از دست دادن شغل خود است. پس استراتژی فروش فروشندگان موفق به ما می گوید که رویکرد فعال برای این فرد مناسب نیست و بهتر است دست به عصا پیش بروید.

به علاوه، به خاطر داشته باشید که مشتری قصد دارد کاری انجام دهد که بیشتر صاحبان کسب و کار از آن خودداری می کنند؛ یعنی می خواهد با یک فروشنده گفت و گو کند. ساده انگاری است اگر فکر کنیم او انتظار این ملاقات را می کشد. اگر خیلی خوش شانس باشید شاید فقط چند دقیقه از یک روز پر کار را به شما اختصاص دهد. پس، با مشتری احتمالی با احترام رفتار کنید و توجه داشته باشید که احتمالا شما مهم ترین رخداد آن روز او نیستید.

استراتژ فروش فروشندگان موفق این است که بررسی کنند چطور می توانند درباره فرد مقابل اطلاعات به دست آورده و با او همدلی کنند؟ بهترین راه این است که سوال های مناسب بپرسید و به جواب ها دقت کنید. مهم تر آن که سعی کنید صمیمی باشید. معمولا صمیمیت آخرین چیزی است که مردم از یک فروشنده توقع دارند.

آیا واقعا به هم صحبت خود توجه نشان می دهید؟ اگر نه، بدانید این برای استراتژی فروش فروشندگان موفق روش موثری است. یکی از فروشندگانی که چند سال قبل با او کار می کردم، نمی توانست به جوان تر از چهل و پنج ساله ها بفروشد. چرا؟ چون به مشتریان جوان تر احترام نمی گذاشت. به رغم این که در ملاقات صمیمی به نظر می رسید، ولی آنها متوجه بی حرمتی او می شدند. در نتیجه، فروش تحت تاثیر قرار می گرفت.

به فرد و مشکلات او، توجه واقعی نشان دهید و سوال هایی بپرسید که توجه شما را نشان می دهند. به سوال های مشتری واکنش مناسب نشان دهید. مهم تر این که رو راست و صمیمی گفت و گو کنید و با سوالات خود به طرف مقابل یورش نبرید. نگذارید توجه و علاقه شما کاذب و تصنعی به نظر آیند.

“رو راست و صمیمی باشید، این بهترین استراتژی فروش فروشندگان موفق است”

کاربرد این روش در ابتدا دشوار به نظر می رسد. شاید فروش، شما را یک یا چند بار اذیت یا خسته کرده باشد. شاید دیگر از فروش لذت نمی برید و فروش صادقانه و صمیمی دیگر برای شما هیجان ندارد. اگر این طور است، سعی کنید دوباره در خود ذوق و صمیمیت ایجاد کرده و اعتماد مشتریان را جلب کنید. این تلاش مفید خواهد بود.

استراتژی فروش شماره دو: گوش دهید | ۱۰۱ استراتژی فروش

استراتژی فروش شماره دو: گوش دهید

بهترین راه برای تشخیص فروشندگان موفق از فروشندگان ناموفق، مشاهده برخورد آنها با مشتری است. آیا سر رشته کلام را به دست می گیرند و به مشتری فرصت حرف زدن نمی دهند؟ در واقع استراتژی فروش آن ها این است. در این صورت، شکست قطعی است. اجازه دهید مشتری احتمالی از خودش حرف بزند: این اطلاعات بسیار ارزشمندند. بهترین راه برای پسرفت به روش قدیمی و ناپسند «فروش اجباری» این است که فقط حرف خود را بزنید و به جای این که بگویید چگونه می توانید به مشتری کمک کنید، او را کلافه کنید. این بهترین روش برای شکست خوردن در استراتژی فروش است. عقیده من و شما، این است که محصول مان به فردی که پشت میز، روبه روی ما نشسته، کمک می کند. اگرچه، از صمیم قلب به این موضوع ایمان داریم، ولی باید گوش دهیم، نه این که سخنرانی کنیم. فقط با گوش دادن می توانیم محصول خود را با مشکلات و دغدغه های مشتری مطابقت دهیم. اگر همیشه به هدف خود یعنی کمک کردن به مشتری به جای جذب مشتری فکر کنیم، اعتماد ایجاد می کنیم و این بسیار اهمیت دارد.

“نیاز مشتری خود را بشناسید و بر طبق آن استراتژی فروش خود را انتخاب کنید”

فروشنده خوب کم تر می فروشد و بیشتر کمک می کند. شما می توانید اطلاع مهمی را با مشتری مبادله کنید. کافی است پیشنهاد فروش را وقتی مطرح کنید که به وضوح درباره نقش محصولی که می فروشید در دستیابی به یکی از اهداف بزرگ مشتری بحث و گفتگو کرده باشید. اما باید بدانید تصمیم نهایی را مشتری می گیرد، نه شما. اگر می خواهید جایگاه خوبی داشته باشید، باید بدانید مشتری به چه چیزهایی نیاز دارد تا خودش برای خرید پیش قدم شود. این جاست که گوش دادن اهمیت زیادی می یابد.

گوش دادن فقط توجه به همه کلماتی نیست که از دهان مشتری خارج می شوند. چون مقدار اندکی از ارتباطات ما کلامی است. بیشتر آنها، غیر کلامی است. پس، طوری گوش دهید که از سرنخهای غیر کلامی غافل نشوید. اگر به مشتری اجازه دهید درباره چیزهایی که برای او اهمیت دارند، صحبت کند، از دیگر فروشندگان که فقط حرف خودشان را می زنند متمایز خواهید شد.

وقتی مشتری تردیدهایش را به زبان می آورد، بگذارید افکارش را بیرون بریزد. وقتی یک سوال نکته دار از شما می پرسد، سعی کنید دقیق جواب دهید. بعد به واکنش او گوش دهید. بگذارید حرف خود را تمام کند. هرگز حرف او قطع نکنید. اما اجازه دهید هر وقت که می خواهد، حرف شما را قطع کرده و اطلاعات بیشتری بخواهد. به حرف های او علاقه نشان دهید. گوش تان را تیز کرده و پیام های پیچیده و علایمی که برایتان می فرستد را بگیرید.

مبهم صحبت نکنید. حواستان به مشتری باشد و مطمئن شوید حرفهایتان را او جالب است. اگر این طور نیست، بحث را عوض کنید و از او درباره مشکلاتش سوال کنید. شاید یک نکته مهم را از قلم انداخته اید. هرگز با مشتری تهاجمی یا خصمانه رفتار نکنید.

“حتی اگر بهترین استراتژی فروش را داشته باشد، رفتار ناشایست با مشتری، تمامی اهداف شما را به خطر می اندازد”

احتمالا می دانید ده یا پانزده ثانیه اول، تاثیر زیادی بر نتیجه ملاقات دارد. چون در ابتدای هر رابطه جدید، فرد ناخواسته برداشتی عاطفی داشته و درباره شما قضاوت می کند. معمولا، در اولین ثانیه های ملاقات اول است که بیشتر برداشت های مربوط به این که چه کسی هستید و شما را چگونه متکلمی (خسته یا شاداب، گشاده رو یا سرسخت، کمک کننده یا فریبکار) می پندارند، شکل می گیرند. پس استراتژی فروش خود را فراموش نکنید و پیامی را بفرستید که می خواهید. قبل از جلسه، مشغول کارهایی نشوید که به مشتری مربوط نیستند. چون حتا اگر درباره آنها هم صحبت نکنید، بر روش برخورد شما تائیر می گذارند.

شاید بپرسید «اگر گفت و گو بی فایده باشد، چه؟» اگر حرفی برای گوش دادن نباشد، چگونه گوش کنم؟ بهتر نیست درباره موضوعاتی صحبت کنم که باعث تمایز شرکت می شوند؟ بهتر نیست حرف او را قطع کرده و تعریف و تمجید کنم؟»

جواب «نه» است. چون هنوز چیزی درباره مشتری نمی دانید و ممکن است خود را گرفتار یک گفت و گوی کش دار کنید. پس، از این کار پرهیز کنید. کافی است سوال های خود را بر سه حوزه ساده متمرکز کنید: گذشته، حال و آینده.

استراتژی فروش مثبت آن است که گذشته، حال و آینده را بررسی کرده باشد”

در گذشته از چه خدماتی استفاده می شد؟ نیازهای فعلی شرکت، کدامند؟ در آینده مشتری چه توقعی از اقلام دارد؟

در صورت نیاز، سوال های «چرایی» و «چگونگی» بپرسید: در حقیقت هم فقط به همین نیاز دارید. از پاسخها، یادداشت بردارید. بعد از این که نکته ها را خلاصه کردید، بهتر می توانید به مشتری کمک کنید. اما اول گوش کنید.

“۱۰۱ استراتژی فروش برای فروش بهتر را دنبال کنید”

استراتژی فروش شماره بیست و یک: رد پیشنهاد فروش را به خود نگیرید | ۱۰۱ استراتژی فروش

استراتژی فروش شماره بیست و یک: رد پیشنهاد فروش را به خود نگیرید

در استراتژی فروش قبل درباره پول در آوردن از جواب منفی صحبت کردم. فکر می کنم الان بهتر است درباره ماهیت رد پیشنهاد و واکنش فروشندگان به آن بپردازیم. تجربه نشان می دهد رد پیشنهاد، اهانت شخصی به فروشنده نیست. بلکه، بخشی از چرخه کلی و ماهیت کار روزمره است.

فروشندگان باید این طور به موضوع نگاه کنند. به علاوه، فقط یک راه مسلم برای پرهیز از رد پیشنهاد وجود دارد که مثل طلسم عمل می کند. آن راه این است که هرگز در استراتژی فروش پیشنهاد فروش را مطرح نکنید: هرگز قرار نگذارید: نفروشید و به مشتری نشان ندهید که چطور می توانید در حل مشکلاتش به او کمک کنید. در این صورت هرگز پیشنهاد شما رد نمی شود. متاسفانه، هیچ پولی هم در نمی آورید.

اخیرا با فردی به اسم فرانک کار می کردم که می خواست شغل خود را از مدیریت به نمایندگی فروش تغییر دهد. او امیدوار، قدم در شغل جدید گذاشت. مهم تر از همه، خوش مشرب بود و دوست داشت درباره محصول خود صحبت کند. خود نیز به این رفتار واقف بود.

ولی، آمادگی نداشت به قدر نیاز کار کند تا به نتیجه برسد. فرانک به سرعت فهمید برای آن که به قدر کافی «بله» بشنود، باید مایل به شنیدن «نه» زیادی هم باشد. این، برای او سخت بود.

فرانک پانزده سال در یک محیط کاملا متفاوت کار کرده بود. او عادت داشت، چند هفته روی یک پیشنهاد کار کند و بعد آن را برای سایرین بفرستد و دوباره پیشنهاد را همراه با اظهار نظر سایرین پس بگیرد. سپس، پیش نویس دیگری تهیه کند که این بار مورد قبول همه است.

ولی حالا خود را وادار کرده بود آن شغل کُند و مبتنی بر اتفاق نظر را کنار گذاشته و به دنیای سرعت و سفید یا سیاه (قبول پیشنهاد یا رد آن) قدم بگذارد. این دنیا، او را بسیار سردر گم کرده بود.

فرانک گفت: «استیو، مسئله این نیست که نمی دانم جواب منفی بخشی از چرخه فروش است. می دانم برای پول در آوردن، باید با چند نفر ملاقات کنم. ولی خیلی نگرانم. وقتی محصول من را رد می کنند، احساس می کنم خودم را رد کرده اند. کنار آمدن با این، برای من خیلی سخت است. کاش می توانستم، طرز فکر خود را تغییر دهم: راستش تلاش هم کرده ام.»

در نهایت، فرانک به این نتیجه رسید که برای این کار ساخته نشده است. وقتی به عقب برمی گردم، من هم با او هم عقیده هستم.

هدفم از نقل این داستان این نیست که شما را متقاعد کنم اگر دوست ندارید پیشنهاد تان رد شود باید از حرفه فروش خارج شوید. هیچ کس، ردشدن را دوست ندارد و طبیعی است، وقتی «نه» می شنوید ناامید شوید.

ولی موضوع مهم این است که با ردشدن پیشنهاد چگونه برخورد می کنید. اگر قبول کنید که جواب «نه» خرده گیری از شما، محصول یا شرکتتان نیست، می توانید خود را برای مشتری بعدی مهیا کنید.

مدیریت استراتژیک و سیاست کسب و کار

برای آشنایی بیشتر با مفهوم استراتژی فروش میتوانید سری مقالات مرتبط با ۱۰۱ استراتژی فروش را دنبال کنید تا در تدوین و اجرای استراتژی فروش شرکت خود موفق عمل کنید.

نکته راهبردی استراتژی فروش بیست و یک

اما اگر، به مرور زمان نتوانید این را به خود بیاموزید، شغل فروش و استراتژی فروش  برای شما بسیار دشوار خواهد شد. حتی ممکن است استرس را به مشتریان منتقل کنید که قصد رد کردن شما را ندارند. در این صورت، شانس موفقیت بسیار اندک است. متاسفانه، همه برای شغل فروش مناسب نیستند. بعضی مثل فرانک آنقدر در مشاغل دیگر فعالیت کرده اند که تغییر برای آنها منطقی نیست. خوشبختانه، برخی دیگر انعطاف پذیری و اعتماد به نفس کافی برای برخورد حرفه ای و منطقی با «نه» شنیدن را دارند.

شاید تاکنون متوجه شدید که مانع اصلی در کنار آمدن با رد پیشنهاد فروش و استراتژی فروش، ذهنیت مشتری درباره شما نیست، بلکه تصور شما از خودتان است. خیلی سخت نگیرید: با خوشرویی از بهبود استقبال کنید. اگر منعطف بوده و رد پیشنهاد را به خود نگیرید، در مسیر موفقیت قدم گذاشته اید.

استراتژی فروش با دو رویکرد کاربردی

استراتژی فروش شماره یک: شیفته کار خود باشید | ۱۰۱ استراتژی فروش

استراتژی فروش شماره یک: شیفته کار خود باشید

استراتژی فروش شماره یک این است که شیفته کاری باشید که با آن زندگی می کنید. فروشندگی هم از این قاعده مستثنا نیست. فقط پانزده ساعت در روز به آن فکر نکنید، بلکه هر لحظه در گوشه ذهنتان باشد. به عقیده ی من، امروزه «شیفتگی» مهم ترین واژه در ادبیات فروش است و بعد از آن نیز دو مفهوم «کاربرد همه جانبه امکانات» و «اجرا» مهم هستند. اجازه دهید کمی بیشتر درباره این سه مفهوم توضیح دهم.

شیفتگی

روزهایی که تدریس ندارم، معمولا پانزده تماس تلفنی می گیرم. در این پانزده تماس، با حدود ۷ نفر صحبت می کنم. صحبت با آن ۷ نفر، معمولا منجر به یک فرار ملاقات می شود. اگر پنج روز در هفته این کار را انجام دهم، هفته ای پنج قرار جدید می گذارم. اگر از هر پنج قرار یک مورد موفق شود، در پایان سال پنجاه مشتری جدید دارم.

هدفم از این حرف ها این است که بدانید فقط نظریه پردازی نمی کنم. کتابها زیادی درباره فروش توسط افراد بازنشسته یا جداافتاده از کسب و کار نو می شوند. اما من بازنشسته نیستم. هنوز جوان هستم و حالا حالاها باید از کار لذت ببرم. من فروشنده ای فعال و حرفه ای و رییس یکی از موسسه های برجسته ی آموزش فروش هستم. بخشی از موفقیت موسسه ما، ناشی از این است که همه می دانند چیزی را که درس میدهیم خود بهتر از همه اجرا می کنیم. برای موفقیت در فروش باید شیفته کار خود باشید. اگر با جان و دل باور دارید که می توانید با محصول یا خدمت خود مشتری را راضی کنید، وارد عرصه ای جدید از دنیای کار می شوید: عرصه ای که در آن، گذشت زمان را احساس نمی کنید برای وقت استراحت لحظه شماری نمی کنید و ذهنتان درگیر نتیجه مسابقه این هفته رئال مادرید و بارسلونا نمی شود. نمی خواهم بگویم که این چیزها را باید از زندگی خود کنار بگذارید، بلکه وقتی در حال کار هستید، نباید به این چیزها فکر کنید. لازم هم نیست آن قدر خشک و جدی و «کار زده» باشید که در سی و هشت سالگی سکته قلبی کنید. باید به خودتان متعهد باشید و مسیری را برای خود بسازید که در جهت موفقیت باشد.

البته باید بدانید که شیفتگی بدون نظم به هرج و مرج می انجامد. به همان اندازه که شیفته موفقیت هستید، باید منظم هم باشید وگرنه به جایی نخواهید رسید.

کاربرد همه جانبه امکانات کاربرد همه جانبه امکانات به این معناست که برای موفقیت باید از همه چیزهای در اختیار استفاده کرد. به عبارت دیگر، باید اشتیاق کاملی به حداکثر استفاده از محیط خود داشته باشیم.

بروشورها و کاتالوگ های شرکت را کندو کاو کنید تا همه چیز ممکن را درباره محصول خود بدانید. جلسه های منظمی با مدیر فروش برگزار و درباره عملکرد خود در گفت و گو کنید و ایده های جدید بگیرید. از کتاب هایی مثل این کتاب یا نوارهای انگیزه زا استفاده کنید تا در مسیر درست قرار گیرید. از همه ابزارهای خود برای موفقیت استراتژی فروش بهره بگیرید!

این ابزارها فقط چیزهای قابل لمس نیستند: آیا دفتر و کارخانه خود را به مشتریان نشان داده اید؟ آیا درباره موفقیت های گذشته با مشتری صحبت کرده اید؟ آیا مشتریان فعلی و آینده را به گردش های تفریحی شرکت دعوت کرده اید؟ خلاقیت داشته باشید. کمی فکر کنید و از فراوانی ابزارهای خوبی که بازاریابان از آنها غافلند، شگفت زده شوید.

دانستن استراتژی فروش به شما کمک میکند تا در حرفه خود مثل ستاره بدرخشید

اجرا

اجرا کنید یا به عبارت دیگر، فقط عمل کنید. تلاش را سرلوحه کار خود قرار دهید. اگر تلاش نکنید، همه کتابهای استراتژی فروش دنیا هم نمی توانند به شما کمک کنند. مجذوب تحلیل های بی خاصیت نشوید. یکی از چیزهای قشنگ فروش این است که نگاهی سیاه و سفید به در آمد دارد: یا میفروشید یا نمی فروشید. پس سعی کنید در همه لحظات ارتباط با مشتریان بالقوه قبراق باشید. هیچ چیز را قطعی نپندارید و وقت خود را بیش از حد صرف آماده شدن نکنید. دست به کار شوید. البته اهمیت تحقیق را می دانم. هرگز فراموش نکنید اگر ارتباط نگیرید، تلاش هایتان بیهوده خواهند بود. فروش، فروش است: رفتن به دنبال افراد و صحبت کردن با آنها از این غافل نشوید و اجازه ندهید به خطا به کاری مشغول شوید که مانع ارتباط گرفتن میشود.

شیفتگی، استفاده از همه امکانات و اجرا، سه ایده اساسی هستند. چگونه مطمئن می شوید به هر سه پرداخته اید؟ در این جا به چند سرنخ اشاره می کنم.

یک فهرست تکالیف تهیه کنید. قبل از شروع کار، اهداف مهم را شناسایی سپس بی وقفه برای تحقق اهداف فهرست خود تلاش کنید. همیشه انگیزه خود را حفظ کنید. این کتاب شروع بسیار خوبی است. حتی میتوانید به نوارهای انگیزه زا گوش دهید یا به سمینارهای مربوط سر بزنید. هر رویکردی از استراتژی فروش را که انتخاب می کنید، متعهد شوید هر ماه یک ایده جدید بیابید و اجرا کنید.

بیاد داشته باشید باید اجرای استراتژی فروش خود را هر چه سریعتر شروع کنید. سعی کنید چهل و پنج دقیقه زودتر از بقیه به دفتر کار خود بیایید. موفقیت هایی که نصیبتان می شوند و پیشرفتی که می کنید، متحیرتان خواهد ساخت. زود آمدن را زحمت بیهوده نپندارید و آن را یک مزیت بدانید. بر زود آمدن پافشاری کنید. مشتاق، ولی منظم باشید. از هرچه در چنته دارید، بهره بگیرید و سپس اجرا کنید. این نسخه ای مسلم برای موفقیت است. به خاطر داشته باشید: شیفتگی لازم است … اما شیفتگی بدون نظم چیزی جز هرج و مرج نیست.

بهترین فروشندگان کسانی هستند که استراتژی فروش را بدرستی اجرا میکنند

استراتژی ارزش آفرینی چیست

استراتژی به عنوان تلاشی در جهت ارزش آفرینی | ارزش چیست و تعریف ارزش آفرینی چیست