استراتژی مدیریت مالی شرکت ها باید چگونه باشد؟
در این مقاله به مبحث مدیریت مالی شرکت ها بپردازیم از این رو به جایگاه دانش مالی و حسابداری در علم اقتصاد خواهیم پرداخت و تفاوت های انواع روش های حسابداری از جمله حسابداری مالی و حسابداری مدیریت را شرح خواهیم داد. بعد از آن به تعیین وظایف مدیر مالی خواهیم پرداخت و چهارچوبی برای مدیریت مالی شرکت ها مشخص خواهیم کرد. ابزارهای مالی، نهادهای مالی و بازارهای مالی نیز نقش مهمی در مدیریت مالی شرکت ها خواهند داشت و بدان باید توجه ویژه ای داشت. همچنین ترازنامه مالی شرکت ها نیز باید بدرستی تحلیل شوند تا بتوان خط مشی سرمایه گذاری شرکت ها و مدیریت دارایی شرکت های مختلف مشخص شود. همه این موضوع به همراه نحوه تأمین مالی شرکت ها و بانکداری اختصاصی نیز به طور کاربردی مورد بحث قرار گرفته اند که دانستن آنها باعث می شود تا مدیریت مالی شرکت ها بدرستی انجام شود. در ادامه با موضوعات زیر آشنا خواهید شد.
مفاهیم اولیه در مباحث مدیریت مالی شرکت ها
پیش از آنکه مبحث مدیریت مالی شرکت ها را مورد بررسی قرار دهیم باید به مفاهیم اولیه در علم اقتصاد بپردازیم و جایگاه دانش مالی را در علم اقتصاد شرح دهیم و تفاوت علم مالی و علم حسابداری را مشخص نماییم و یک مرزبندی مشخص از آنها بیان کنیم. پس از درک درست از مفاهیم و مبانی اولیه در مورد مدیریت مالی شرکت ها، در ادامه به مباحث تخصصی در مدیریت مالی شرکت ها خواهیم پرداخت.
جایگاه دانش مالی در علم اقتصاد کجاست؟
دانش مالی در چارچوب علم اقتصاد بررسی می شود. آن بخش مالی که جزو مالی یا مالیه عمومی نیست و به دولت مربوط نمی شود، و مباحث مربوط به بخش خصوصی و بنگاه غیر دولتی است، در حوزه «اقتصاد خرد» طبقه بندی می شود. اگر دقیق تر بخواهیم صحبت کنیم، مالی غیردولتی در چارچوب “نظریه بنگاه” می گنجد. بنابراین، جایگاه مالی در حوزه اقتصاد است؛ از اقتصاد صحبت می کنیم، و البته آن بخشی از اقتصاد که به آن اقتصاد مالی گویند.
تعریف اقتصاد مالی چیست؟
بحث اقتصاد مالی بخش بزرگی از «اقتصاد» را – و شاید هم ناعادلانه – پر کرده است. علت آن که پول بسیاری صرف تحقیقات در این رشته می شود؛ بعد از پزشکی، بیشترین حجم پژوهش ها به حوزه اقتصاد مالی تعلق دارد. نهادهای مالی جریان نقدی دارند و می توانند هزینه های پژوهشی این رشته را بپردازند.
گفتیم که «مالی» به مثابه رشته ای دانشی در حوزه اقتصاد خرد است و از آن دریچه به مباحث آن می پردازیم. اما همیشه وقتی از مفاهیم مالی در کشور ما صحبت می کنیم، بحث حسابداری هم پیش می آید و حتی بین این دو عنوان مغلطه پیش می آید. البته ۴۰ سال قبل که زمان آغاز کلاس های مالی در ایران بود، برای تفکیک این دو رشته مالی، ناچار بودیم بی پروا بگوییم که «مالی» و «حسابداری» ارتباطی با هم ندارند؛ ولی این دو حوزه علم از یکدیگر مستقل اند، و رابطه آنها مثل رابطه هر دو حوزه علم با یکدیگر است.
تعریف علم حسابداری چیست؟
در حوزه حسابداری اولا در چارچوب علم دیگری هستیم که بهتر است آن را «علم اطلاعات» بخوانیم. حسابداری روی اطلاعات خاصی کار می کند که اطلاعات یا داده های مالی نام دارد. ویژگی داده های مالی آن است که با پول داخلی هر کشور تعریف می شود. بنابراین، در یک بنگاه اقتصادی، اطلاعات تعداد و مهارت کارگران، اطلاعات مهمی است، اما داده های مالی نیست. نقشه های یک شرکت مهندسی حاوی اطلاعات با اهمیتی است، اما اطلاعات مالی نیست.
ارزیابی کارایی نیروی کار توسط واحد پرسنلی که پر از عدد و رقم است، کار مهمی است، اما با اطلاعات مالی سروکار ندارد. داده های مالی به آن داده هایی می گویند که بر اساس عدد و رقم ریالی در کشور بیان می شود. حسابدار سعی می کند این داده های خام مالی را بگیرد و به کیفیتی در آورد که به کار تصمیم گیری بخورد. حسابداری علم یا فنی است که داده های مالی را گردآوری و پردازش می کند، و به اطلاعات قابل استفاده مدیریت تبدیل می کند. وقتی ارقام خام حسابداری را در نظر می گیرید، و به هزینه هایی که تقبل می شود یا به درآمدهایی که کسب می شود، توجه می کنید، این ارقام خام به تنهایی برای تصمیم مدیر کافی نیست. اما وقتی این داده های خام در قالب هایی مشخص ریخته می شود، و طبقه بندی های مشخصی پیدا می کند، آن موقع با مطالعه صورتهای مالی، می توان نتایجی برای تصمیم گیری اخذ کرد. حسابداری فرآیندی است که طی آن داده های خام ریالی به اطلاعات مفید مایه گذار، مدیر، و دولت تبدیل می شود.
معنی و مفهوم حسابرسی چیست؟
دستگاه حسابرسی به حسابداری بنگاه کمک می کند که این داده های مالی پخته شود. حسابرس در فرایند تبدیل داده های مالی یعنی داده های ریالی به اطلاعات معنادار و مفید به حسابدار کمک می کند. رعایت کنترل های داخلی در بنگاه که حسابرسان بر آن تأکید دارند به همین منظور است. کار حسابرسان فقط گزارش موارد خلاف نیست، هر چند اگر در فرایند کار خود مورد خلافی ببینند، گزارش می کنند؛ کار اصلی حسابرسان آن است که به حسابداران کمک می کنند تا کیفیت اطلاعات مالی را ارتقاء دهند.
حسابداران و حسابرسان کار خود را به اتکای اصول و نظریه های حسابداری انجام می دهند که در دانشگاه ها تدریس می شود. هم چنین، از استانداردهای حسابداری استفاده می کنند که جمع بندی حرفه است، و قانون نیست. حرفه می گوید که شما حساب ها را به این شکل سامان بدهید که قابل مقایسه باشد؛ استهلاک را بدین شکل ثبت کنید؛ سود را این جوری شناسایی کنید؛ در آمد را در این مقطع قطعی تلقی کنید. استانداردهای حسابداری قواعدی است که حرفه حسابداری و حسابدارها در طول سال ها به آن دست یافته اند. حسابدار هم در چارچوب استانداردهای ملی یا بین المللی حساب هایش را تنظیم می کند.
بیشتر بخوانید: استراتژی چیست ؟
ملاحظه می کنید که حسابدار داده های مالی را جمع می کند و در قالب هایی می ریزد که قابل استفاده مدیر باشد. یکی از استفاده کنندگان این اطلاعات و گزارش ها هم مدیر مالی است. مسؤلان مالی بیش از بقیه از اطلاعات حسابداری استفاده می کنند، و این نباید باعث شود «مالی» را با «حسابداری» اشتباه بگیریم. مفاهیم مالی چیز دیگری است که در چارچوب رشته دانشی اقتصاد تعریف می شود. حسابداری حوزه دیگری است که اطلاعات مالی را گردآوری و پردازش می کند و اطلاعاتی قابل فهم را به عامه، مدیر، و سرمایه گذار گزارش می کند.
حسابداری مالی و حسابداری مدیریت چه تفاوت هایی دارند؟
حسابداری مالی با حسابداری مدیریت فرق دارد. این دو براساس هدف گزارشگری از هم جدا می شوند، در ادامه بیان تفاوت های موجود خواهیم پرداخت.
تعریف حسابداری مالی چیست؟
حسابداری مالی هر بنگاه در درجه اول به بیرون سازمان یعنی سهامداران، دولت و عامه مردم و از جمله کارگران و کارمندان خود گزارش می دهد؛ در بعضی کشورها کارکنان حق دریافت اطلاعات دارند. حسابداران برخی کشورهای دنیا طبق مقررات در مورد عملکرد بنگاه در زمینه محیط زیست هم گزارش می دهند که آیا شرکت به محیط زیست صدمه زده، و آن را آلوده کرده، مثلا، گاز سمی وارد جو کرده یا فضولات به دریا ریخته است؟
گزارشگری ریسک بنگاه هم دارد به مساله ای جدی تبدیل می شود و سازمان بورس در ایران اخیرا از حسابرسان خواسته که گزارش ریسک عملیات شرکت را بدهند. حسابداری مالی در درجه اول برای بیرون شرکت گزارش می دهد؛ این بدان معنی نیست که در داخل بنگاه مدیر از صورت های مالی استفاده نمی کند. تأکید می کنیم که در درجه اول هدف حسابداری مالی گزارشگری به بیرون سازمان است و از این رو، این شاخه از حسابداری را حسابداری بیرونی می خوانند.
تعریف حسابداری مدیریت چیست؟
حسابداری مدیریت برعکس در درجه اول به داخل سازمان و برای تصمیم گیری مدیران گزارشگری می کند. البته مأمور مالیات هم برای بررسی حساب ها می تواند گزارش های حسابداری مدیریت را طلب کند، یا مجمع سهامداران اگر اراده کند، به این گزارش ها دسترسی خواهد داشت؛ اما حسابداری مدیریت در درجه اول گزارشگری به داخل سازمان را هدف گرفته است. حسابداری هزینه که اسم قدیمی آن حسابداری صنعتی بوده، جایی بین این دو رشته قرار می گیرد و تا جایی که قیمت تمام شده را محاسبه می کند، جزو حسابداری مالی است؛ آنجا که به بررسی عملکرد و برنامه ریزی آتی، هزینه های استاندارد و پیدا کردن مغایرت ها و بودجه می پردازد، ذیل حسابداری مدیریت طبقه بندی می شود.
برابری اصلی حسابداری چند جمله هم در مورد برابری اصلی حسابداری صحبت کنیم. این به مخاطبانی که آشنایی با مفاهیم حسابداری یا مالی نداشته اند، و یا دررشته های فنی و مهندسی فعالیت دارند، ممکن است کمک کند.
دارایی ها = بدهی ها + سرمایه
این معادله در حسابداری فقط مطرح است، و خواهیم دید در اقتصاد کاربرد زیادی ندارد.
تعریف دارایی چیست؟
هر چیزی که ارزش اقتصادی دارد. در گذشته ها، این دارایی ها عمدتا فیزیکی بوده و در عصر دیجیتال بسیاری از دارایی ها نامشهود و معنوی است. پس، برنامه ای که نوشته اید، حق تألیف شما بر کتاب یا برند (نشان تجاری) شرکت شما همه دارایی های غیر مشهود هستند و در ذات خود ارزش دارند. هر جایی که الان آنجا هستید را محل بنگاه خود در نظر بگیرید. هر چه اطراف شماست، دارایی است: مبلمان، کامپیوتر، میز کار، ماشین آلات، تجهیزات، زمین، ساختمان و غیره
۷۰ +۳۰=۱۰۰
ارزش هر چه اطراف شماست را دارایی های بنگاه خود و برابر ۱۰۰ فرض کنید. معادله می گوید، ۱۰۰ شما مساوی ۳۰ واحد بدهی و ۷۰ واحد سرمایه است. دارایی را می دانیم چیست؛ آن چیزی است که ارزش معاملاتی دارد، قابل معامله است، و در ذات خود ارزش دارد. حالا باید بدانیم که بدهی یا سرمایه چه معنایی در خود دارند.
تعریف بدهی یا سرمایه چیست؟
بدهی و سرمایه چیز جدایی از دارایی نیست. دارایی ها متعلق به کسانی است که عنوان آنها در شرکت مالک، صاحب سهم یا سهام دار است. و یا متعلق به کسانی است که عنوان آنها طلبکار است. ۷۰ واحد از دارایی ها مربوط به کسانی است که عنوان مالک یا صاحب سرمایه دارند و ۳۰ واحد مربوط به کسانی است که عنوان طلبکار یا بستانکار شرکت را یدک می کشند. بنابراین، بدهی چیزی جدای از دارایی ها نیست؛ سرمایه چیزی سوای از دارایی ها نیست، بلکه بدهی و سرمایه حقوق حاکم بر دارایی هاست. یعنی، از آن ۱۰۰ واحد دارایی، ۷۰ درصد متعلق به کسانی است که عنوان حقوقی مالک یا صاحب سهم دارند و ۳۰ درصد از آن کسانی است که عنوان حقوقی طلبکار یا بستانکار دارند، مثلا دارنده اوراق قرضه شرکت اند.
دارنده سهام و دارنده بدهی چه کسانی هستند؟
دارنده سهام و دارنده بدهی (مثلا دارنده اوراق مشارکت) از نظر حقوقی امکان و الویت های متفاوت دارند. این تقسیم بندی حسابداران است و در عین حال نوعی تقسیم بندی حقوقی است. اگر دارندگان مالکیت بر آن ۱۰۰ واحد پولی (دارایی ها) ۱۰ نفر باشند، و یکی مالک و ۹ نفر دیگر طلبکار باشند، حقوق آن ۹ نفر با مالکی تعریف متفاوتی دارد. در یک شرکت بورسی که با نسبت ۷۰ به ۳۰ دو گروه سرمایه گذار دارد، سهامداران شرکت ممکن است چند هزار نفر باشند؛ طلبکاران هم ممکن است ۲۰ مؤسسه، دو بانک، دولت و هزاران نفر طلبکار باشند که دارندگان اوراق مشارکت یا اوراق صکوک شرکت اند.
این اشخاص حقیقی یا حقوقی از دید اقتصاددان همه سرمایه گذارند، با این تفاوت که اسم یکی مالک سهام و اسم دیگری طلبکار، دارنده صکوک اجاره یا دارنده اوراق مشارکت شرکت است. روشن است که سهامداران اصلی طولانی تر در شرکت می مانند، اما سهامداران کوچک ممکن است فردا شرکت را ترک کنند، در حالی که اوراق قرضه شرکت را دو سال نگاه دارند. پس این که چه کسی زمان بیشتری با شرکت می ماند، ملاک تفکیک صاحب سرمایه از صاحب بدهی نیست. ملاک تمیز صاحب سرمایه از صاحب بدهی به اولویت در دریافت سود برمی گردد.
این اولویت متعلق به دارنده اوراق صکوک، اوراق قرضه و دارنده اوراق مشارکت یا هر صاحب بدهی دیگری است که اول بهره را دریافت می کند و اگر چیزی ماند به دارنده سهام یا مالک شرکت تعلق می گیرد. مالک شرکت در این مورد اولویت ندارد. اول بهره پرداخت می شود و بعد باقی مانده سود شرکت نصیب مالکی می شود. وقتی هم که می خواهیم شرکت را جمع کنیم یا شرکت ورشکسته شده و می خواهیم آن را تعطیل کنیم، این اولویت باز هم با طلبکار است؛ بعد اگر چیزی باقی ماند، صاحب سرمایه دریافت می کند، و از این رو صاحب سرمایه را دریافت کننده باقی مانده می نامند. از دید اقتصاددان، این دو گروه همه سرمایه – گذارند؛ اما از دید خود شرکت، از دید حسابدار و حقوقدان این تفکیک ضروری است.
تفاوت بین حسابداری و مدیریت مالی در شرکت ها چیست؟
مالی روی ارزش های بازار کار می کند و حسابداری روی ارقام تاریخی، یکی از حوزه هایی که اینها رو از هم جدا می کند، تعریف سرمایه در حسابداری و اقتصاد است. حسابداری سرمایه را آورده سهامداران شرکت می داند و کیفیت ادعای سهامداران را روی دارایی ها از وام دهندگان متمایز می کند. اما اقتصاددان معتقد است هر کس که نسبت به دارایی ها در ترازنامه ادعا دارد و آورنده منابع به شرکت است، سرمایه گذار تلقی می شود و با دیگران تفاوت ندارد.
برای اقتصاددان کلمه اکویتی (equity) معنی عام آورنده منابع مالی را دارد و کیفیت ادعایی که دارنده منابع دارد، نوع قراردادی که به عنوان آورنده پول در اختیار دارد، قرارداد مالکیت است یا قرارداد مطالبات، مهم نیست. اقتصاددان به قرارداد کاری ندارد؛ می گوید همه اینها صاحب سرمایه به معنای عام آن هستند.
بیشتر بخوانید: هم افزایی و ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ چگونه ایجاد میشود؟
رویکردهای مالی در این میان، هر دو نگاه به موضوع را دارند: گاهی از دید سهامدار به موضوع نگاه می کند و می پرسد این سهام یا این اوراق بدهی چقدر بازده دارد؟ گاهی هم به همه کسانی که پول آورده اند نگاه می کند و می پرسد، بازده روی کل این سرمایه گذاری چقدر است؟ وقتی بازده روی سرمایه گذاری های شرکت را محاسبه می کنیم، یعنی بازده برای همه کسانی که پول آورده اند؛ یعنی بازده روی تمام دارایی ها را در نظر می گیریم، مثل اقتصاددان به مسئله نگاه می کنیم. ولی وقتی به بازده روی حقوق صاحبان سهام توجه داریم، مثل حسابدار به مسئله نگاه می کنیم. از نظر سرمایه گذاری هم دیدگاه حسابداری با مالی فرق می کند. در حسابداری عنوان «سرمایه گذاری» به دارایی هایی اشاره دارد که طبق استانداردهای حسابداری دارایی تلقی می شوند، در حالی که در اقتصاد بیشتر تمرکز روی دارایی های مولدی است که در آینده جریان نقدی ایجاد می کنند.
خرید کالاهای مولد نه به منظور مصرف آنی آنها، بلکه به منظور به کار گیری آنها در تولید کالا یا خدمت در آینده است. بنابراین، در تعریف اقتصادی، سرمایه گذاری به معنی به کار گیری وجوه جهت راه اندازی و یا توسعه کسب و کارهاست. مالی سرمایه گذاری را شامل هر دو گروه میداند و خرید و نگاهداری دارایی مالی را هم سرمایه گذاری تلقی می کند. گاهی هم مثل حسابدار به سرمایه گذاری نگاه می کند. با توجه به دیدگاه حسابدار و اقتصاددان، می توان دانش مالی را دانشی تعریف کرد که استفاده گسترده از داده های حسابداری می کند، از دانش اقتصاد بهره می گیرد، تا یکی از مهم ترین وظایف خود را که محاسبه ارزش روز دارایی هاست انجام دهد.
حسابدار در مقابل مدیر مالی چه وظایفی دارد؟
سپهر فکری متخصص حسابداری چیست؟ او فکر بدهکار و بستانکار حساب هاست، فکر این است که هزینه های سربار در دفاتر به درستی جدا شود، هزینه های مستقیم و غیر مستقیم از یکدیگر تمیز داده شود، اصل وضع هزینه های هر دوره از درآمدهای آن دوره رعایت شود، استانداردهای حسابداری در شرکت به درستی به حسابداران آموزش داده شود و صورت مالی بر آن اساس تنظیم شود، گزارش مالیات به موقع تهیه شود تا شرکت با دولت به مشکل برنخورد، سیستم موجودی انبار درست کار کند تا از دارایی ها به شکل صحیحی نگاهداری شود، و حقوق پرسنل بادقت محاسبه و نگاهداری شود. سپهر فکری او پردازش داده های خام مالی است.
کار حسابدار با متخصص مالی که نگران قیمت سهام شرکت خود است، و می خواهد بین ریسک و بازده تعادل لازم را فراهم آورد، خیلی فرق می کند. مدیر مالی به دنبال آن است که از کدام بازار پول بگیرد که هزینه سرمایه کاهش یابد، و بحران نقدینگی شرکت را درست مدیریت کند؛ او باید بر قوانین بورس و بازار سرمایه مسلط باشد، بتواند دیرش (duration) دارایی ها را برای پاسخگویی به بدهی ها دقیق محاسبه کند، و در ادغام یا قبضه مالکیت درست عمل کند. مدیر مالی باید در مورد صحت سرمایه گذاری چند صد میلیارد تومانی در پروژه ها تصمیم بگیرد، از قیمت ذاتی سهام شرکت دفاع کند، و سبد سرمایه گذاری مناسب در بازار پول برای مدیریت نقدینگی تدارک ببیند. پس با دو حوزه وظیفه ای متفاوت مواجه ایم، با دو آدم مختلف با سپهر اشتغالات فکری متفاوت.
وظایف حسابدار کل در سازمان چیست؟
کار حسابدار کل (controller) با معاون مالی و مدیر مالی (chief financial officer) کلا متفاوت است. پردازش داده های مالی اشتغال ذهنی اصلی حسابدار کل است، در حالی که متخصص مالی با استفاده از اطلاعات دستگاه حسابداری به دنبال پول ارزان برای شرکت می گردد، می خواهد مطمئن شود که منابع مالی به درستی در شرکت مورد استفاده قرار می گیرد. رسالت مالی استفاده کار آمد از وجوه در داخل شرکت است. اگر دست مایه مدیر تولید نیروی کار و مواد اولیه، دست مایه مدیر پرسنلی نیروی کار و روش های آموزشی در راستای ارتقای کیفیت کار، و دست مایه مدیر تولید هم مواد اولیه است؛ دست مایه مدیر مالی وجوه است که می خواهد در داخل بنگاه به شکل کار آمدی از آن استفاده شود.
رسالت مدیر مالی آن است که ارزش شرکت را بالا ببرد. مدیر مالی مثل مدیران با وظایف دیگر در شرکت۔ های سهامی، به دنبال بیشینه سازی ارزش سهام است.
تعریف دقیق بیشینه سازی ارزش و اصل تفکیک فیشر
هر بنگاهی که در محیطی زندگی می کند و آن فضای بیرونی شرایطی را به بنگاه تحمیل می کند. دولت، رقبای شرکت، فروشندگان کالاها و خدمات، به شرکت و مشتریان شرکت آن فضای بیرونی را می سازند که شرکت در کنترل آن نیست. هر شرکت پروژه های مختلفی را با توجه به این عناصر بیرونی به اجرا در می آورد. هر شرکت برای پروژه های تولیدی و خدماتی خود منابعی دارد؛ برای پیش بردن این پروژه ها از مدیران و کارکنان، ماشین آلات، ملزومات، و منابع دیگر استفاده می کند.
تا آنجا که به بحث ما مربوط است، بنگاه از مجاری متفاوتی منابع مالی دریافت می کند: کسانی که به عنوان فراهم آورندگان منابع مالی، عنوان سهامدار (یا مالک) شرکت را دارند و کسانی است که به شرکت وام داده و از آن مطالبات دارند. اشخاصی که به شرکت پول می دهند، تحمل ریسک متفاوت دارند و طبعا انتظار بازده متفاوتی هم دارند؛ آنهایی که ریسک بیشتری را تحمل می کنند، انتظار بازده بیشتری هم دارند.
وقتی به سیر تکاملی شرکت ها توجه می کنیم، می بینیم شرکت ها تک مالکی بوده اند، بعد اشکال پیچیده تری یافته به شکل سهامی خاص و بعدا به شکل شرکت سهامی عام در آمده اند. در شرکت تک مالکی، مالک مسئول واحد مدیریت عملیات، مدیربت بازاریابی، مدیریت مالی و … است. تضاد درونی پایین است؛ مالیات شرکت و سود سهام یک مرحله ای است. منابع مالی کسب و کار محدود است و فشار کمی برای بدهکار شدن وجود دارد. مالک به خودی خود، مدیر بازاریابی، مدیر اجرایی و مدیرکل است؛ خودش تصمیم می گیرد و تضاد درونی ندارد. کسی که پشت دخل قنادی نشسته و تک مالک قنادی است، فقط منافع خودش را تأمین می کند. باید مواظب باشد کسی مورد اعتماد پشت دخل بنگاه او بنشیند؛ خرید ارزان انجام بدهد؛ درست بفروشد؛ و طلب هایش را وصول کند.
تضاد منافع مدیر و مالک شرکت ها بر سر چه مسائلی است؟
به عنوان مالک، وی منابع مالی محدودی دارد؛ به عنوان تک مالک طبعا نمی تواند هزار میلیارد تومان وام بگیرد. برای این کار مجبور است در قالب شرکت حرکت کند. در شرکت سهامی خاص مسئولیت مالک و مدیر تفکیک می شود، و بلافاصله در یک دو راهی قرار می گیریم که منافع مدیر یا نماینده (agent) از منافع مالک (principle) جداست و تضاد ایجاد می شود. در عین حال، فرصت سرمایه گذاری بیشتر می شود. مسئولیت ها تفکیک و تضادها بیشتر می شود. در شرکت سهامی عام، فاصله مدیر از مالکی بیشتر می شود. شرکت با فرصت های سرمایه گذاری بیشتری مواجه می شود. سرمایه گذاران فعال و غیرفعال وارد مالکیت شرکت می شوند. منابع مالی شرکت افزایش می یابد و اشخاص حرفه ای در حوزه مالی استخدام می شوند.
تضادها طبعا در سهامی های عام تشدید میشود. نه تنها نظریه پردازان اقتصاد مالی به این تضادها می پردازند، بلکه علمای رشته های علوم اجتماعی و روانشناسی هم به بررسی این تضادها علاقه مندند. سهامداران هر شرکت سهامی عام اهداف مختلفی را دنبال می کنند. مثلا خانم احمدی سهامدار شرکت دبیری بازنشسته است و به جریان نقدی فوری نیاز دارد. او از شرکت انتظار دارد پروژه های کوچکی را انتخاب و اجرا کند که با سرعت فروش رفته و به سود می رسد.
بیشتر بخوانید: مدیریت ریسک در شرکتهای مالی و بیمه ها چگونه انجام میشود؟
صندوق بازنشستگی سهامدار دومی است که سرمایه گذاری بلند مدت در پروژه های بزرگ را ترجیح می دهد، و به سود سهام نیاز ندارد. سرمایه گذار سوم خود تاجر است، پیش بینی می کند که قیمت ها بالا می رود، و بهتر است شرکت دارایی هایش را نفروشد و منتظر آینده باشد. در این شرکت سهامی عام که مدیر هدف حداکثر سازی ثروت سرمایه گذاران را دنبال می کند، با این ترجیحات مختلف سرمایه گذاران، چه باید بکند و چگونه به آنها پاسخگو باشد. | مدیر این شرکت سهامی عام با ترجیحهای سرمایه گذاری مختلف مواجه است. یک سرمایه گذار می خواهد زودتر به جریان نقدی برسد و از جریان نقدی دائمی برخوردار شود. دومی می خواهد جریان نقدی فوری نداشته باشد، و سومی ترجیح می دهد که شرکت بخشی از دارایی هایش فروش برود و سود توزیع کند، و بخشی دیگر سرمایه گذاری شود. این جا هست که می بینیم ممکن است بین حداکثرسازی ثروت سرمایه گذاران با ترجیحات سرمایه گذاران تضاد وجود داشته باشد.
مدیر مالی در ابهام است که کدام مسیر ترجیحات سرمایه گذاران را دنبال کند که اصل تفکیک فیشر به کمک می آید. این اصل می خواهد تصمیمات سرمایه گذاری مدیران را از ترجیحات سهامداران جدا کند. می گوید سرمایه گذاران برای برآورد ترجیحات زمانی مصرفی شان می توانند با نرخ بهره در بازار وام بدهند و بگیرند. بدین ترتیب، نقطه بهینه سرمایه گذاری جایی خواهد بود که نرخ بازدهی نهایی فرصت های سرمایه گذاری با نرخ بهره بازار برابر باشد، و در آنجا ترجیحات زمانی مصرف (مصرف فعلی و آتی) مطلوبیت سرمایه گذار را به حداکثر می رساند. پس، اگر سرمایه گذار سود تقسیمی لازم دارد که بتواند مصرف کند، یا ندارد و مصرف آتی دارد، بازار بدهی اجازه می دهد این ترجیحات زمانی آنجا دنبال شود. به خاطر ترجیحات سرمایه گذاران نباید فرصت های سرمایه گذاری و هدف بیشینه کردن ثروت سرمایه گذار فراموش شود. جایی به نام بازار وجود دارد و آن ترجیحات در آنجا حل و فصل می شود.
راهکارهای بیشینه سازی سود سهامداران چیست؟
بنابراین، مدیر مالی شرکت بدون توجه به ترجیحات زمانی مصرف سهامداران، در پروژه هایی سرمایه گذاری می کند که ثروت سهامداران بیشینه شود. اگر سود نقدی حاصل از سرمایه گذاری تکافوی مقدار مصرف مطلوب سرمایه گذاران را ندهد، سرمایه گذار به اندازه کسری، وام می گیرد و مصرف فعلی خود را به نقطه مطلوب می رساند و اگر سود نقدی حاصل از سرمایه گذاری بیش از مصرف سرمایه گذار باشد، به اندازه مازاد، سرمایه گذار وام می دهد. راه حل ساده تر در بازار سهام است که مدیر مالی شرکت بدون توجه به ترجیحات زمانی مصرف سهامداران در پروژه هایی سرمایه گذاری می کند که ثروت سرمایه گذاری را بیشینه می کند و اگر سود نقدی تقسیمی شرکت تکافوی مصرف سهامداری را نکرد، آن سهامدار اکنون سهامی را در اختیار دارد که قیمت مناسبی یافته است و در زمان های مناسب، سهامدار سهام خود را معامله می کند تا ثروت خود را در طول زمان انتقال دهد و به این ترتیب مطلوبیت خود را بیشینه سازد.
به این ترتیب سهامداران مثال بالا همه خوشحال اند: خانم احمدی می تواند به قیمت افزایش یافته سهامش را بفروشد و نقد حاصل را بلافاصله مورد استفاده قرار دهد. مدیر صندوق بازنشستگی می تواند با وجوه سود تقسیمی دوباره سهام بخرد و لازم نیست پول سود تقسیمی را مصرف کند. سهامدار سوم هم می تواند بخشی از سهام را بفروشد و سرمایه گذاری مورد نظر خود را انجام دهد.
در اصل تفکیک فیشر تصمیمات سرمایه گذاری مستقل از ترجیحات سرمایه گذاران است. جالب است که به ظاهر این اصل بسیار شبیه نظریه ساختار سرمایه مودیلیانی – میلر است که می گوید تصمیمات سرمایه گذاری مستقل از شیوه تأمین مالی است. این که حسن به عنوان سهامدار پول داده یا حسین به عنوان دارنده اوراق قرضه، در این که بنگاه کدام پروژه را انتخاب کند، نباید تأثیر داشته باشد. طبق نظر فیشر، ترجیحات سرمایه گذار از تصمیمات سرمایه گذاری بنگاه مستقل است. نرخ بهره در بازار وام راه حل ساده ای برای پاسخگویی به ترجیحات سهامداران است. در بازار سهام نیز سهامدار با معامله سهام می تواند ترجیحات نقدینگی خود را اعمال کند، و اجازه دهد مدیر مالی بیشینه سازی ثروت سهامداران را ادامه دهد.
اهمیت جریان نقدی در مدیریت مالی شرکت ها چیست؟
در حوزه اصلی مالی تصمیمات تأمین مالی و تصمیمات سرمایه گذاری است. از کجا پول بیاوریم؟ و در چه پروژه هایی سرمایه گذاری کنیم؟ توجه داریم که اینها بحث هایی جدا از هم است. توجه کردیم که بیشینه سازی با معیار ارزش خالص مورد توجه ماست؛ برای ما ارزش فعلی خالص بسیار اهمیت دارد. ارزش فعلی خالص برای بیشینه سازی چه طور محاسبه می شود؟ ارزش فعلی جریان نقدی ورودی را از خروجی کم می کنیم، و به ارزش فعلی خالص می رسیم. اگر این ارزش مثبت باشد، آن موقع می گوییم که دارایی های با بازده مناسب انتخاب شده و برای این که مدیر را ارزیابی کنیم به دنبال این هستیم که آیا ارزش بازار سهام از ارزش دفتری بیشتر است و ارزش افزوده ای خلق شده یا نه؟
ارزش افزوده اقتصادی چیست؟
اگر سود عملیاتی بعد از مالیات از هزینه سرمایه بعد از مالیات بیشتر باشد، ارزش افزوده اقتصادی خلق شده و این ملاک عملکرد مدیر قرار می گیرد. توجه کنیم که جریان نقدی با سود فرق دارد. ارزش فعلی خالص سود خالص نیست؛ باید بتوانید سود را از جریان نقدی جدا کنید. سود امری واقعی نیست؛ همیشه با روش مختلف حسابداری میتوان سود را تغییر داد. اگر شرکتی که فقط ۱۰۰ واحد سرمایه گذاری کرده، رقم بزرگ ۱۰۰۰۰ واحد هم سود کند، اما کسی پول فروش را ندهد و جریان نقدی هم در کار نباشد، قیمت سهام چه خواهد بود؟ در این شرکت اگر سود شناسایی شود، که رقم بزرگی هم می شود، چه اهمیتی دارد؟ سود نباید مبنای محاسبه ارزش سهام و ثروت سهامداران باشد، بلکه این جریان نقدی (cash flow) است که می تواند شرکت را زنده کند. اگر با تجدید ارزشیابی دارایی ها یا با فروش نسیه بلندمدت سود بزرگی ثبت کنیم، چه ارزشی برای سهامدار خلق کرده ایم؟ آن چیزی که برای محاسبه ارزش فعلی مهم است، جریان نقدی است که واقعیت دارد؛ سود واقعیت ندارد. ممکن است شرکتی سود بزرگی هم بکند، اما ورشکست شود؛ از این رو توجه شما فراتر از سود باید روی جریان نقدی متمرکز شود.
تعریف دقیق دارایی مالی در مقابل دارایی واقعی
اتومبیل دارایی واقعی است؛ دارایی واقعی حتما لازم نیست مشهود و فیزیکی باشد. حق تألیفی که دارید، دارایی واقعی است که در ذات خود ارزش دارد. اما دارایی مالی در ذات خود ارزش ندارد، ادعایی روی دارایی های واقعی است. شما سهمی دارید؛ این ورقه خود در ذات خود ارزشی ندارد، عددی دیجیتال در کامیپوتر شرکت سپرده گذاری بورس است. مثل خودرو نیست که از آن خدمتی بگیریم. این سهم بیانگر حقی است که من در آن شرکت دارم. آن شرکت فعالیتی دارد که به جریان نقدی می انجامد و آن جریان نقدی چیزی واقعی داخل بنگاه است. ارزش دارایی های واقعی ناشی از ویژگی های فیزیکی است، مانند ساختمان، زمین، و ماشین آلات. ارزش دارایی های مالی ناشی از ادعا بر درآمدهای آتی است، مانند سهام و اوراق قرضه. وقتی بانکی وام می دهد، آن قرارداد وام دارایی بانک است، اما آن دارایی در ذات خود ارزش ندارد. ارزش آن جریان نقدی است که از وام در آینده حاصل می شود. بنابراین، دارایی های مالی با دارایی واقعی نمایندگی می شود.
علاقه ما به دارایی مالی به لحاظ این است که نماینده دارایی واقعی است و جریان نقدی دارد. در فرمول کلی که قبلا از آن صحبت کردیم، یعنی دارایی ها مساوی است با بدهی ها به علاوه سرمایه (سرمایه+بدهی=دارایی ها)، از دو روی سکه صحبت کردیم، یعنی گفتیم دارایی یک چیز و بدهی ها و سرمایه چیزی جداگانه نیست. سرمایه و بدهی حقوق حاکم بر آن دارایی هاست. حالا از دیدگاه افراد مختلف به مسئله نگاه کنیم تا مفهوم دارایی مالی را بهتر بفهمیم. دارایی مساوی است با بدهی به اضافه سرمایه. حالا اگر ۱۰۰ واحد دارایی واقعی داریم، مثلا تولید کننده اتومبیل هستیم، و معادله دارایی ها مساوی با ۳۰+۷۰ است. سرمایه گذاری ۳۰ مربوط به کسانی است که اوراقی به نام اوراق قرضه یا صکوک در دست دارند؛ این اوراق قرضه یا صکوک برای دارندگان آنها دارایی مالی تلقی می شود. به علاوه، برابر ۷۰ واحد از ارزش شرکت مربوط به کسانی است که اوراق سهام در دست دارند و آنها هم مالک دارایی مالی اند.
بیشتر بخوانید: تعریف دقیق سود چیست و رابطه ارزش آفرینی باافزایش نرخ سود چیست ؟
این دارایی مالی انعکاسی از ارزش کارخانه تولید کننده اتومبیل است. اگر حالا فرمول را ساده کنیم، از دید اقتصادی دارایی های واقعی مساوی است با دارایی های مالی؛ یعنی ارزش دارایی های واقعی مساوی است با حقوق حاکم بر آن دارایی ها. آنهایی که مالک شرکت هستند، دارایی مالی دارند. دارایی مالی = دارایی واقعی. دارایی مالی نماینده مالکیت روی دارایی های واقعی است. سهام، طرح بیمه نامه خوب، یک طرح بازنشستگی، و یک حساب سپرده از جمله این دارایی های مالی است. این ها در ذات خود ارزش ندارند و ارزش آنها به جریان نقدی حاصل از دارایی واقعی برمی گردد. از این نظر، دارایی مالی از دید حسابداران همان بدهی و سرمایه در شرکت های غیر مالی است. البته شرکت های مالی در هر دو طرف ترازنامه، دارایی های مالی دارند.
اصطلاح ابزارهای مالی به تعهد قانونی برمی گردد که یک طرف به طرف دیگر (یا طرفین نسبت به همدیگر) برای انتقال ارزش (پول) در زمانی در آینده در شرایط معین می دهد. اصطلاح های ابزار مالی، اوراق مالی، و اوراق بهادار را می توانیم مترادف بگیریم؛ وقتی از ابزار مالی صحبت می کنیم، منظورمان مجموعه اوراق بهاداری است که به شکل بدهی و سرمایه شکل گرفته است.
تعریف ابزارهای مالی، نهادهای مالی و بازارهای مالی چیست؟
انواع واحدهای تجاری را به بنگاه های مالی و غیر مالی تقسیم می کنند: بنگاه مالی مثل بانک، و بنگاه غیر مالی مثل فروشنده یا تولید کننده اتومبیل یا بیمارستان. این ها همه می توانند بنگاه غیرمالی تلقی شوند. شرکت بازرگانی، شرکت صنایع سنگین، و شرکت تولیدی مبلمان همه بنگاه های غیرمالی هستند. صندوق بازنشستگی، شرکت تأمین سرمایه، بانک، مؤسسه اعتباری، صرافی، و کارگزاری همه بنگاه های مالی هستند. آنها اجناس مالی می فروشند، و واحدهای غیر مالی جنس غیر مالی.
گروه اول دکان هایی هستند که سهام، اوراق قرضه، اوراق صکوک، و بیمه نامه می فروشند و گروه دوم مغازه هایی هستند که خانه، آموزش، پزشکی، آرایشگری، اتومبیل و ماشین سنگین می فروشند. بنگاه های مالی نهادهایی هستند که خدماتی مربوط به دارایی مالی ارائه می دهند یا آن دارایی ها را می فروشند. وقتی می گوییم نهادهای مالی یا بنگاه های مالی منظورمان همان شرکت های مالی است. معمولا کلمه نهاد بیشتر برای شرکت های مالی به کار می رود. وقتی می گوییم نهادهای مالی منظورمان بانک، بیمه، و تأمین سرمایه است.
تعریف دقیق بازارهای مالی چیست؟
بازارهای مالی بازارهایی است که در چارچوب بازار پول و سرمایه تعریف می شود. در بازارهای مالی بنگاه های مالی کار می کنند که جنس مالی می فروشند و در بازارهای غیرمالی بنگاه های غیر مالی کار می کنند، مثل باشگاهی که خدمات ورزشی می فروشد یا مثل بیمارستانی که خدمات بهداشتی می فروشد، یا سوپر مارکتی که اجناس مصرفی می فروشد. بازارهای مالی محلی است که ابزارهای مالی و اوراق بهادار در آنجا معامله می شود؛ مثلا بازار سهام، بازاری است که ابزارهای مالی خاصی در آن خرید و فروش می شود.
حال که اصطلاحات مباحث مالی شرکت ها را مرور کردیم، به سراغ حوزه های دانش مالی برویم. آن مجموعه گسترده و انبوه درس ها و مباحث مالی که در این دانشکده، در دانشکده های مالی، مدیریت و اقتصاد زیر عنوان کلی مالی تدریس می شود را به چهار حوزه می توان تقسیم کرد.
موضوعات اصلی در مدیریت مالی شرکت ها کدام اند؟
در نمودار زیر ما سه مبحث را در پیرامون و یک عنوان را در کانون گذاشتیم. هر موضوعی که که در بحث های مالی آموزش داده می شود، در این چهار گروه قابل تقسیم است: مالی شرکت ها، مدیریت سرمایه گذاری، بازارها و نهادهای مالی، و بالاخره مهندسی مالی و مدیریت ریسک. این آخری به همه سه حوزه دیگر خدمات می دهد، و بیشتر خدماتش را به حوزه های «بازارها و نهادهای مالی» و «مدیریت سرمایه گذاری» ارائه میدهد. یکی از عناوین مهم در کدیریت مالی شرکت ها است.
مدیریت مالی شرکت ها یعنی چه؟
یعنی فاینانس برای شرکت های غیر مالی. پس مثلا در بانک از مباحث مالی شرکت ها صحبت نمی کنیم. وقتی می گوییم «مالی شرکت ها» از مالی برای شرکت ساختمانی، مالی برای شرکت بازرگانی، مالی برای شرکت صنعتی، مالی برای ایران خودرو، مالی برای پتروشیمی، …. صحبت می کنیم. این حوزه از مباحث مالی خیلی مهم است. متأسفانه مدتی است مباحث مالی شرکت ها مورد غفلت قرار گرفته است. در شرکت های ایرانی مدیر مالی موفق و کار آمد به قدر کافی پیدا نمی کنید. اکثر مخاطبان سایت شریف استراتژیف علاقه وافر به بازار سرمایه دارند. اما اگر در شرکت های غیر مالی ارزشی خلق نشود، نمی توان در بازار سرمایه ارزشی را شناسایی کرد.
در ده سال اخیر تمرکز مقالات را از بازار سرمایه به مباحث مالی شرکت ها انتقال داده ایم؛ علت غفلت از مباحث مالی شرکت ها در ۱۰ سال اخیر گسترش و جذابیت بازار سرمایه است. حدود ۴۰ و چند سال پیش که تدریس را در مدرسه عالی بازرگانی بعد از تکمیل دوره فوق لیسانس خود شروع کردم، در تابستان سال ۵۳، و اولین درس مالی را با عنوان «مدیریت مالی» ارائه کردم، مدرس برای مالی وجود نداشت. معلم های حسابداری این وظیفه را بر عهده گرفته و بحث هایی مثل نقطه سربه سر، بودجه نقدی و نسبت ها را به عنوان «مدیریت مالی» تدریس می کردند؛
حداکثر این که بودجه بندی سرمایه ای ۳۰ تدریس می شد، و بحث ها فراتر از این مباحث نمی رفت. مباحثی که امروز به عنوان حسابداری مدیریت تدریس می شود، به عنوان مالی تدریس می شد. آرام آرام پیشرفت کردیم و به مباحث «مالی شرکت ها» رسیدیم. از آغاز دهه ۸۰ که بازار سرمایه جان گرفت، بحث های بازار سرمایه و نهادهای مالی هم در دانشگاه ها شیوع یافت. الان پایان نامه ها، علاقه ها، مطالعات و پولهای تحقیقی روی مباحث «مدیریت سرمایه گذاری» و «بازارها و نهادهای مالی» متمرکز شده و از حوزه بررسی مباحث مربوط به مدیریت مالی شرکت ها فاصله گرفته است. در حالی که اگر ما در شرکت ها، مدیریت مالی خوبی نداشته باشیم، برای کسانی هم که در بازارهای مالی هستند، شرایط خوبی نخواهد بود.
نقش سرمایه گذاری در مدیریت مالی شرکت ها چیست؟
سه حوزه دیگر حوزه مدیریت سرمایه گذاری (investment management) که درس های مختلف در دانشگاه ها نیز به آن اختصاص دارد، به مدیریت اوراق بهادار می پردازد. وقتی در مباحث مالی می گوییم سرمایه گذاری منظورمان مدیریت اوراق بهادار است. حوزه «بازارها و نهادهای مالی» هم که عنوان روشنی است و محصولات، نهادها و بازارهای مالی را بررسی می کند. بخش قابل ملاحظه ای از مباحثی را که در «مالی» می خوانیم، در این دو حوزه متمرکز است. بخش دیگر آن هم که گفتیم به مباحث مالی شرکت های غیر مالی مرتبط است.
اما حوزه مهندسی مالی و ریسک به سه حوزه دیگر خدمت داده و کمک می کند؛ به «مباحث مالی شرکت ها کمتر و بیشتر به «مدیریت سرمایه گذاری» و «بازارها و نهادهای مالی.» توجه دارد. البته بدیهی است که دو حوزه «مدیریت سرمایه گذاری» و «بازارها و نهادها» باید در نهایت در خدمت مباحث مالی شرکت ها باشند. با این همه، به نظرم مباحث مالی شرکت ها موضوعی کمتر مورد توجه است، در حالی که نیاز اصلی ما در این حوزه است.
تفاوت شرکت سرمایه گذاری و هلدینگ چیست؟
شرکت سرمایه گذاری با شرکت هلدینگ این توضیح را بدهیم که وقتی در مباحث مالی شرکت ها از «مدیریت سرمایه گذاری» صحبت می کنیم منظورمان «مدیریت اوراق بهادار» است. یعنی از سرمایه گذاری در شرکت ساختمانی، صنعتی یا تجاری حرف نمی زنیم. در دوره مدیریت در بورس در اوایل دهه ۸۰ سعی کردیم اسامی را اصلاح کنیم و «سرمایه گذاری» را از «هلدینگ» جدا کنم. وقتی می گوییم «شرکت سرمایه گذاری ( investment company) مثل شرکت سرمایه گذاری ملی، از شرکت هایی صحبت می کنیم که فقط اوراق بهادار شرکت ها را در ترازنامه خود دارند، بدون این که آن شرکت ها را اداره کنند.
اما هلدینگ ها (holding) که در بورس «گروه شرکت ها» خوانده می شوند، هرچند اوراق بهادار شرکت ها را دارند، اما آن شرکت ها را اداره می کنند. این تفاوت هلدینگ با شرکت سرمایه گذاری است. در شرکت سرمایه گذاری که در آن ۳٪، %۵ یا ۸% سهام دارید، اگر از سهمی خوشتان نیاید، آن را میفروشید و از شرکت خارج می شوید. چون سهم زیادی ندارید، رها کردن شرکت ممکن است اما در شرکت هلدینگ که مثلا ۴۰ درصد سهام دارید، نمی توانید بسادگی شرکت را ترک کنید، بلکه مجبورید روی مدیریت آن کار کنید؛ درست است که دارایی هایتان سهام است، اما با تغییر دادن مدیریت سعی می کنید عملکرد را بهتر کنید.
مدیر مالی کیست؟ وظیفه مدیرمالی چیست؟
نمودار سازمانی زیر نمونه معمول شرکتی غیرمالی است. در این بنگاه ها است که مدیر مالی معنی دارد. عنوان «مدیر مالی» برای شرکت غیر مالی به کار می رود. اگر در شرکت بیمه ایرانی عنوان «مدیر مالی» را دیدیم، منظور به بیان اشتباه «حسابدار کل» است. شرکت های بیمه و بیمه مرکزی باید اصطلاحات خود را تصحیح کنند. در بانک هم عنوان مدیر مالی نداریم. مدیر مالی اصطلاحی برای شرکت های غیر مالی است.
همان طور که قبلا گفتیم معاون مالی که مدیر مالی زیر نظر اوست، طبق این نمودار کنترولر یا رئیس حسابداری را هم تحت نظارت دارد. اما ۹۰ درصد وقت معاون مالی روی حوزه های سمت چپ این نمودار می گذرد، یعنی وی در حوزه مالی کار می کند، هر چند که حوزه حسابداری را هم زیر نظر دارد. البته لازم نبود «حسابداری» زیر نظر او باشد، بلکه امکان داشت حسابداری زیر نظر اداره فنآوری اطلاعات یا خود مدیر عامل باشد. بنابراین، این که رئیس حسابداری زیر نظر معاون مالی است به این معنی نیست که «مالی» و «حسابداری» در یک حوزه علمی هستند. تلاش این مقاله آن بود که در ذهن شما این دو حوزه را تفکیک کنیم. البته بر حسب تصادف نیست، که حسابداری اینجا زیر نظر مدیر مالی است، چون انبوه اطلاعات رئیس حسابداری موردنیاز حوزه «مالی» است.
جایگاه مدیر مالی در شرکت چیست؟
قبلا مفصل توضیح جایگاه مدیر مالی در نمودار سازمانی دادیم که سپهر هیأت مدیره فکری حسابدار و مالی بسیار فرق می کند. پس، اصطلاح مدیر مالی را باید در نمودار سازمانی شرکت های غیر مالی بینیم. مدیر مالی چه کار می کند؟ از یک طرف در ارتباط با بازارهای مالی و از طرف دیگر در ارتباط با شرکت است. کار اصلی او آن است که وجوه را با نرخهای مناسب از سرمایه گذاران بگیرد، و در پروژه های ارزش ساز سرمایه گذاری کند. بعد وجوه را دوباره از پروژه ها تحویل بگیرد و به سرمایه گذاران برگرداند. آن گاه دوباره منابع برای سرمایه گذاری مجدد گرد آورد. پس کار اصلی مدیر مالی در شرکت های غیرمالی در دو حوزه است: یا از منابع ارزان قیمت و با کمترین نرخ پول جمع می کند، و یا با کارایی بالا و با همکاری سایر مدیران در پروژه های با کارایی و بازده بالاتر پول خرج می کند.
ترازنامه مالی شرکت های غیرمالی چگونه بررسی می شود؟
اگر به ترازنامه شرکت غیر مالی توجه کنیم، عمده دارایی های آن دارایی های غیر مالی است، هر چند ممکن است چند دارایی مالی کوچک هم داشته باشد؛ مثلا حساب سپرده ای هم داشته باشد. در سمت چپ ترازنامه تعهد دارد: تعهد به سهامدارانش، یعنی سهامداران ادعاهایی روی دارایی های شرکت دارند؛ و تعهد به بستانکارانش. بخشی از دارایی ها متعلق به صاحبان سرمایه و بخشی دیگر متعلق به صاحبان بدهی است. قبلا گفتیم که ادعا روی دارایی ها را تفکیک نمی کنیم. مثلا نمی گوییم که ماشین آلات مربوط به دارندگان سرمایه و دارایی های جاری از آن دارندگان بدهی است. بدین شکل تفکیک نمی کنیم. این ادعاها مشاع است. البته دیدیم که اولویت ها متفاوت است. صاحب بدهی روی ۱۰۰ درصد دارایی ها اولویت دارد و صاحب سرمایه چنین اولویتی ندارد. میان صاحبان بدهی هم بعضی اولویت بیشتری دارند. مثلا اولویت دولت در وصول مطالباتش از شرکت خیلی بیشتر از بقیه است.
اگر شرکت ورشکست بشود باید چه کاری باید انجام داد؟
اگر شرکتی ورشکست بشود، اول پول دولت را می دهند؛ بعد از دولت پول کارگران را می دهند؛ بعد به طلبکارانی پرداخت می شود که با حفظ وثیقه اولویت دارند، مثلا کارخانه را در رهن گرفته اند. کارخانه در ترهین را نمی شود فروخت، مگر آن که اول حقوق دولت و کارگران را بدهیم و بعد بدهی به مرتهن را. بنابراین، بعضی از مطالبات اولویت بالاتری دارند و برخی اولویت کمتر. بنابر این، در ترازنامه بنگاه غیرمالی دارایی هایی داریم که عمدتا واقعی هستند. در مقابل تعهداتی دارد که به صاحبان سهام و صاحبان بدهی است. این وضع ترازنامه شرکت ها در حوزه غیرمالی یعنی در شرکت های ساختمانی، صنعتی، بیمارستان، دانشگاه، یا جایی که ماشین آلات سنگین می فروشد، یا در سوپرمارکتی که کالاهای خرده فروشی می فروشد، در زنجیره فروشگاه های فروش پوشاک، .. است. این ها شرکت های غیر مالی اند.
ترازنامه بنگاه مالی چگونه تنظیم می شوند؟
در بنگاه مالی ترازنامه به این شکل است که دارایی ها مجموعه ای از دارایی های مالی است. طبعا بنگاه مالی هم به صاحبان سهام و هم صاحبان بدهی تعهد دارد. صاحبان سهام و بدهی که آورندگان پول هستند به شرکت مستقیم یا با انتشار اوراق پول داده اند. بنابراین، در بنگاه های مالی، بر خلاف بنگاه های غیر مالی، هر دو طرف ترازنامه دارایی های مالی است. یک بخش تعهدات دیگران است که برای شرکت دارایی مالی به حساب می آید. بخش دیگر تعهدات شرکت است که برای دیگران دارایی مالی تلقی می شود.
برای مثال، بانکی را در نظر بگیرید. این بانک وام می دهد. مقداری کاغذ به عنوان دارایی دارد که قراردادهای وام یا مطالبات اعتباری بانک است. مثلا بانک مسکن تسهیلاتی که داده در سمت راست ترازنامه می نشیند و دارایی های بانکی است. اما اگر این بانک اوراق منتشر کرده، و پول از بازار جمع کرده باشد یا سپرده گرفته باشد، در سمت چپ می نشیند. برای کسانی که این سپرده ها را می دهند، آنها دارایی مالی است و برای بانک مسکن این بدهی است. برای کسانی که به بانک پول داده و صاحب سرمایه بانک مسکن شده اند، یعنی برای دولت، اوراق سهام دارایی مالی دولت است، و شبیه سهام بسیاری از شرکت ها، دولت می تواند آنها را بفروشد. برای بانک این تعهد است. پس در بنگاه های مالی دو طرف ترازنامه عمدتا دارایی های مالی است.
مسائل اساسی در مدیریت مالی شرکت ها چیست؟
در شرکت های مالی مسائل اساسی مربوط به این موضوعات است که شرکت از کجا پول بیاورد و دارایی های مالی را بخرد؛ و در کدام دارایی های مالی سرمایه گذاری کند. در شرکت های غیر مالی مسئله آن است که در کدام یک از پروژه های واقعی، در کدام دارایی های واقعی، سرمایه گذاری کند؛ در مورد نهادهای مالی چون بانک مسکن مسئله آن است که در کدام دارایی های مالی سرمایه گذاری کند. این ها تفاوت های دو شرکت است.
نقش تأمین مالی در سرمایه گذاری چیست؟
موضع تأمین مالی روی دیگر سکه سرمایه گذاری است و همان طور که بیان کردیم، از دید سرمایه گذار که این دارایی ها را می خرد، چیزی که خریده، دارایی مالی است. از دید ناشر که پول گرفته، این بدهی یا تعهد است. آن شخصی که می خرد، سرمایه گذار می شود و آن که دارایی مالی را نشر می دهد، متعهد می شود. بنابراین، تعهد مالی روی دیگر دارایی مالی یا سرمایه گذاری است. از دید ناشر، به آن تعهد مالی گویند و آن تعهد مالی برای سرمایه گذاری که دارایی مالی را خریده، تبدیل به دارایی مالی می شود.
دارایی مالی مبتنی بر بدهی یا سرمایه
حال ممکن است این دارایی مبتنی بر بدهی باشد، مثل اوراق قرضه که از دید سرمایه گذار خریدار این اوراق، دارایی مالی مبتنی بر بدهی است. از دید ناشر اوراق قرضه هم یک تعهد مبتنی بر بدهی انتشار یافته است. سهام بر عکس نوعی دارایی مالی است که از جنس دارایی مبتنی بر سرمایه (حقوق صاحبان سهام) است. سهامی که منتشر می شود از دید سرمایه گذار سهامدار، دارایی مالی است و از دید ناشر منتشر کننده سهام تعهد است.
شرکت هایی که سهام را منتشر می کنند و به این طریق سرمایه جمع می کنند، در مقابل سرمایه گذارانی که پول می دهند، تعهدی را پذیرفته اند. از نظر تصمیمات سرمایه گذاری، بنگاه غیر مالی به کسب و کارها از طریق استراتژی های کسب و کار ورود می کند. ترکیب دارایی ها از طریق بودجه بندی سرمایه ای تعیین می شود. در بنگاه مالی ورود به سرمایه گذاری ها از طریق تخصیص دارایی ها صورت می گیرد، و ترکیب دارایی ها از طریق مدیریت سبد سرمایه گذاری تعیین می شود.
مدیریت سبد سرمایه گذاری
شرکت مالی از طریق مدیریت سبد سرمایه گذاری (portfolio management) دارایی مالی می خرد و به سرمایه گذاری ورود می کند. بنابراین، ترکیب دارایی از طریق مدیریت سبد تعیین می شود. اینجا مدیریت سبد از انبوه دارایی های مالی که در اطراف خود دارد، باید آنهایی را انتخاب کند که بازده بالاتر دارند. دانش مدیر باید این باشد که چگونه دارایی های مالی را بغل هم بچیند که ریسک را کاهش بدهد. اما دانش مدیر مالی هر بنگاه غیر مالی باید این باشد که چه دارایی های غیرمالی (پروژه هایی) را کنار هم بچیند.
اگر او ۱۰۰ واحد پولی و ده ها پروژه برای انتخاب دارد، باید بتواند آن پروژه هایی را انتخاب کند که بالاترین بازده را دارند. این جا غیر از مدیران مالی به دانش مهندسان و دیگر کارشناسان شرکت نیاز است. مهندسان از نظر فنی و مدیر مالی از نظر جریان نقدی پروژه ها را ارزیابی می کنند.
مدیر مالی شرکت ها و معادل او در نهادهای مالی
در آنجا که قلمرو مدیریت مالی شرکت ها است، عنوانی که برای مسئول مالی داریم «مدیر مالی» است. اما تخصص مالی در بنگاه های مالی موضوع متفاوتی است. در بنگاه مالی عنوانی که به این نقش میدهیم، مدیر صندوق (در صندوق های سرمایه گذاری)، مدیر اعتبارات در بانکها، مدیر سبد بیمه – نامه ها با مدیر محصولات بیمه ای (در بیمه ها)، و غیره از این قبیل عناوین است.
بنابر این، تکرار می گردد که در بنگاه های مالی مثل بانک، بیمه، بازنشستگی، تأمین سرمایه، و غیره عنوان مدیر مالی نداریم. قلمرو کار آنان «مدیریت سرمایه گذاری» است و نه مدیریت مالی شرکت ها؛
در مراجعه به بازار مالی، مدیر مالی دنبال این است که پول برای پروژه هایش پیدا کند. اما مدیر سرمایه گذاری دنبال این است که برای سبد سرمایه گذاری خود تأمین منابع کند. هر دو به دنبال پول هستند، اما دومی دارایی های واقعی نمی خرد، دارایی های مالی می خرد.
نقش مدیر صندوق یا مدیر سبد در مدیریت مالی شرکت ها چیست؟
در شرکت های مالی این تصمیمات اشکال مدیریت سرمایه گذاری در نهادهای مالی متفاوت با شرکت های غیرمالی است. اینجا دیگر عنوان مدیریت مالی را نداریم. در نهادهای مالی مفاهیم دیگری را داریم. مثلا در بانک مدیریت دارایی – بدهی ها را داریم. سررسید وام هایی که بانکی می دهد باید با سررسید سپرده ها بخواند. در این مورد به جای عنوان مدیر مالی از عنوان مدیریت سبد سرمایه گذاری شرکت سرمایه گذاری مدیر اعتبارات با عنوان مدیر سبد اعتباری استفاده می شود. در صندوق سرمایه گذاری عنوان مدیر مالی جای خود را به «مدیر صندوق» یا «مدیر سبد» داده است.
تعریف بانکداری اختصاصی چیست؟
در بانکداری اختصاصی (private banking) که بانکداری برای افراد با درآمد بالا و ثروتمند تر است، بانک ثروت مشتری را اداره می کند. در این مورد کسی که حساب مشتری را اداره می کند، مدیر حساب یا مدیر ثروت نام دارد. «بانکداری اختصاصی» در مقابل بانکداری دولتی نیست؛ بلکه در این نوع بانکداری، بانک زندگی مالی کسانی را که ثروتشان از آستانه ای بالاتر است، تخصص بالا دارند، و نمی خواهند وقت شان را صرف خرید و فروش سهام یا معاملات ملکی کنند، اداره می کند. اگر پزشک جراحی، دانشمندی، فوتبالیستی، هنرپیشه ای، یا مهندس الکترونیکی با ویژگی در آمد بالا بخواهد برای حفظ پس اندازش، وقت خود را روی یادگیری بازار سرمایه با اجرای پروژه ساختمانی صرف نکند، و بخواهد روی کار حرفه ای خود متمرکز شود، به دنبال متخصص معتمدی می گردد که اداره زندگی مالی خود را به او بسپارد.
مثلا فلان هنرپیشه نباید مجبور باشد برای حفظ پس اندازش، رستوران بزند؛ یا فلان فوتبالیست خوب نباید ناچار باشد فروشگاه ورزشی بزند تا ثروتش حفظ شود. نهادهای مالی می توانند کمک کنند این افراد ثروت خود را درست اداره کنند و فراتر از ثروت، زندگی مالی شان کار آمد اداره شود. آنان به دنبال نهادی می گردند که شهریه اسم نویسی فرزندشان در مدرسه را پرداخت کند، برای سفر شان ۱۰۰۰ دلار ارز بخرد، خانه دومشان را اجاره بدهد یا برای تعطیلاتشان جایی را در شمال اجاره کند، قراردادهای مالی آنها را تنظیم کند، به آنها مشاوره حقوقی و مالیاتی بدهند و بالاخره پس انداز ایشان را مؤثر سرمایه گذاری کند.
در خارج از ایران، بسیاری از سیاستمداران به دلایل دیگری از خدمات بانکداران اختصاصی استفاده می کنند تا از تضاد منافع پرهیز کنند. در واقع، وقتی صحبت از بانکداری اختصاصی می کنیم، فقط مدیریت ثروت مشتری مطرح نیست، بلکه خدمات مالی هم مهم است. در ایران، مدیریت ثروت در بانک هایی مثل صادرات، آینده و بانک اقتصاد نوین مطرح بوده است، اما در این بانک ها مدیریت ثروت به تأسیس صندوق های سرمایه گذاری برای مشتریان محدود بوده است، و از خدمات مالی هم خبری نبوده است. بنابر این صحیح است گفته شود که هنوز بانکداری اختصاصی چندان در ایران پا نگرفته است. از همین رو علاقه مندان به حوزه مدیریت مالی می توانند در حوزه با نکداری خصوصی وارد شوند و خدمات ارزنده ای را به سازمان های مختلف ارائه نمایند.
منبع: مالی چیست و از چه سخن میگوید؟ حسین عبده تبریزی
جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع مدیریت مالی شرکت ها برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.
Financial Management for a Small Business
All About Financial Management in Business
Business Financial Management for Beginners
Why Is Financial Management So Important in Business?
Financial Management – Meaning, Objectives and Functions
در گفتگو ها شرکت کنید.