تفکر استراتژیک سازمانی در کسب و کار

تعریف دقیق تفکر استراتژیک سازمانی چیست؟

در این مقاله قصد داریم به بیان تفکر استراتژیک (strategic thinking) بپردازیم و انواع تفکر استراتژیک سازمانی را شرح دهیم. تفکر استراتژیک مفهومی است که اگر به درستی درک شود می تواند اثربخشی برنامه ریزی استراتژیک را افزایش دهد و کارایی استراتژی های کسب و کار را بهبود بخشد. در ادامه مزایای تفکر استراتژیک بیان شده است و ویژگی های آن به تفصیل بیان شده است. همچنین به رابطه تفکر استتراتژیک با هش سازمانی و هوشمندی استراتژیک نیز پرداخته شده است که می تواند بعنوان یک موضوع مهم در حوزه تصمیم گیری تلقی گردد.

مقدمه ای بر تفکر استراتژیک سازمانی

تفکر استراتژیک یک تفکر واگرا و عمل گرا بوده و مانند فکر پویا است که با تعامل مستمر با محیط و تجزیه آن و خلاقیت توسعه می یابد و در واقع یک فرآیند مستمر و مداوم است که هدف آن رفع ابهام و معنی بخشیدن به یک محیط پیچیده است. اگر یک مدیر یا رهبر بخواهد در سازمان به طور مفید و مؤثر نقش ایفا کند باید مهارت های تفکر استراتژیک را در خود بهبود ببخشد.

در واقع تفکر استراتژیک را می توان یک روش حل مسائل استراتژیک سازمان دانست که رویکرد منطقی و همگرا را با فرآیند تفکر خلاق و واگرا ترکیب می کند. در تفکر استراتژیک مسائل پیچیده بی آنکه ساده تلقی شوند در ساده سازی آنان تلاش می شود و رمز و راز موفقیت آن در امید به آینده، مثبت اندیشی، خوش بینی به دور از ساده انگاری و تلاش خستگی ناپذیر و مستمر است. یک چارچوب مناسب برای تفکر استراتژیک نیاز به ادغام تمرکز سطح خرد روی افراد و گروه ها با تمرکز سطح کلان روی سازمان و بافت سازمانی دارد؛

به عبارت دیگر، آن نیازمند تصدیق نفوذ ویژگیهای منحصر به فرد و اقدامات افراد روی بافت سازمانی و تأثیر و نفوذ بافت سازمانی روی افراد و تفکر افراد می باشد. واضح است، ویژگی های یک فرد متفکر استراتژیک، در صورت حمایت از ساختار و فرآیندها در گروه و سطوح سازمانی، ارزشمند و تقویت می شود. به زعم بون تفکر استراتژیک مختص به مدیران عالی سازمان نبوده و سطوح پائین مدیریتی نیز تا حدودی در این فرایند نقش داشته و درگیر هستند.

گلدمن در تحقیق خود با اشاره به تحقیقات قبلی در خصوص تفکر استراتژیک بیان می کند که توانایی تفکر استراتژیک مدت هاست به عنوان یکی از نیازهای مدیران ارشد شناخته شده است. ضمن اینکه با توجه به افزایش پیچیدگی محیط اجتماعی، این توانایی در سطح پایین تر سازمان هم موردنیاز است. تفکر استراتژیک راهی است که افراد در یک سازمان فکر می کنند، ارزیابی می کنند، می نگرند و آینده را برای خود و دیگران خلق می کنند.

تفکر استراتژیک سازمانی چیست؟

به زعم موریس، تفکر استراتژیک در سطح سازمان، هماهنگ کردن فکرهای خلاق در یک دیدگاه مشترک است که سازمان را قادر می سازد به سمت تهیه و تدوین روشی که در آینده همه ذینفعان را خشنود می کند، پیشروی نماید. محققان در پژوهش های خود ویژگی هایی را برای سازمان بیان کردند که در القاء تفکر استراتژیک در سطح سازمان، مهم تلقی می شوند که عبارت اند از: فرهنگ سازمانی، ساختار سازمانی، پاداش و سیستم جبران خدمات، فناوری و نظام اطلاعات.

دانشمندان حوزه مدیریت استراتژیک مدلی دوسطحی از تفکر استراتژیک ارائه کرد که از یک سو قابلیت های فردی را در نظر می گیرد و از سوی دیگر فرآیندهای سازمانی مؤثر بر آن را مورد بررسی قرار داد. این مدل در دو سطح فردی و سطح سازمانی بیان شد که سطح سازمانی آن نیز شامل موارد: ترویج گفتگوی استراتژیک، استفاده از ابتکار کارکنان می باشد. طی مطالعات انجام گرفته توسط محققان، تنها یک مورد از این مدل ها حاصل کار تحقیقی میدانی است که این تحقیق از طریق روش کیفی و با استفاده از مصاحبه با کارکنان و مدیران میانی در باره مشارکت در تفکر استراتژیک در سطح سازمان، صورت گرفته است.

مدل سازمانی تفکر استراتژیک

مدلی که تفکر استراتژیک را در سطح سازمان بررسی نموده مدل سازمانی تفکر استراتژیک است. این مدل عوامل تفکر استراتژیک را در دو دسته، عوامل محتوای و عوامل فرآیندی، در نظر می گیرد. عوامل محتوایی این مدل عبارت اند از: خلاقیت، چشم انداز، تفکر سیستمی؛ عوامل فرایندی نیز عبارت اند از: ارتباطات استراتژیک، تجزیه و تحلیل استراتژیک.

فعالان حوزه کسب و کار نیز، پنج عنصر را برای تفکر استراتژیک بیان نموده که عبارت اند از: تمرکز بر هدف، چشم انداز سیستمی، فرصت طلبی هوشمندانه، فرضیه محور بودن، تفکر در طول زمان. او در پژوهش دیگر خود پنج مرحله بهبود تفکر استراتژیک را معرفی کرد که عبارت اند از: تعریف معیار، حفظ تمرکز، به کار گیری منابع چندگانه برای بینش و تحلیل، ایجاد تعادل میان رویکردهای تحلیلی و شهود و آزمودن تحلیل. در شکل زیر عناصر تفکر استراتژیک از دید پژوهشگران مختلف آورده شده است.

ابعاد هوشمندی استراتژیک در توسعه تفکر استراتژیک

بررسی نقش ابعاد هوشمندی استراتژیک در توسعه تفکر استراتژیک می تواند موضوعی چالش برانگیز باشد. هوشمندی استراتژیک به لحاظ ایجاد ارزش افزوده اطلاعات و دانش در راستای تصمیم گیری استراتژیک سازمانی می تواند نقش مهمی در موفقیت کسب و کار داشته باشد. از آنجایی که طی چند دهه ی گذشته که بحث برنامه ریزی استراتژیک مطرح بوده، تحولات زیادی در محیط کسب و کار و قوانین رقابت ایجاد شده است؛ پاسخگویی به موقع و مناسب به این تحولات نیازمند رویکردی پویاتر به تدوین استراتژی می باشد.

از این رو نظریه پردازان حوزه ی استراتژی رویکردهای کلاسیک را مورد سؤال قرارداد و به تدریج نظریات کاملا متفاوتی را ارائه کرده اند. مینتزبرگ که از تأثیرگذارترین افراد در ظهور رویکردهای نوین استراتژی است، در نظریات خود برنامه ریزی را یک فرایند تحلیلی می داند و معتقد است که استراتژی اثربخش حاصل ترکیب مدل های ذهنی است و نه فرایندهای تحلیلی.

این تحولات موجب شکل گیری تفکر استراتژیک شد که با توجه به نیازهای اطلاعاتی و ارزش افزوده اطلاعات و دانش می توان چنین برداشت کرد که تفکر استراتژیک نیازمند هوشمندی استراتژیک است. از آنجا که مطابق شکل زیر ابعاد هوشمندی استراتژیک شامل هوش رقابتی، هوش تجاری (هوش کسب و کار) و مدیریت دانش از دید گریگور است به بررسی هر کدام از این ابعاد با تفکر استراتژیک در این مقاله پرداخته شده است.

مدل ساختاری جهت توسعه تفکر استراتژیک

مدل ساختاری تاثیر ابعاد هوشمندی استراتژیک بر تفکر استراتژیک نیز موضوع مهمی است که باید مدیران بدان توجه داشته باشند. نقش هوش رقابتی در توسعه تفکر استراتژیک ضعف تفکر استراتژیک مدیران ارشد بنگاه ها و سازمان ها، موجب می شود آنها از فرصت های جدید محروم شوند، لذا، مجهز شدن مدیران ارشد به قابلیت های استراتژیک، ضروری و حیاتی به نظر می رسد. ماهیت تفکر استراتژیک نشانگر فهیم و بصیر شدن نظام سازمانی و انسانی است. این بصیرت کمک می کند تا در شرایط پیچیده کسب و کار:

  1. ویژگی های جدید بازار زودتر از رقبا کشف شود؛
  2. جهش های (ناپیوستگی های) کسب و کار درک شود؛
  3. واقعیت های بازار و قواعد آن به درستی شناخته شود؛
  4. برای پاسخگویی به این شرایط، راهکارهای بدیع و ارزش آفرین خلق شود؛

تفکر استراتژیک، مدیر را قادر می کند عوامل مؤثر در تحقق اهداف و دلیل این تأثیر را درک کند، همچنین، درک کند که چگونه این عوامل برای مشتری ارزش می آفریند؟ این بصیرت نسبت به عوامل تأثیرگذار در خلق ارزش، قدرت تشخیص ایجاد می کند. بدون این تشخیص، صرف منابع مادی و غیرمادی) سازمان برای دست یابی به موفقیت، بی حاصل خواهد بود. کنای چیاومی در کتاب تفکر یک استراتژیست اظهار می کند: «اگر موضوعات اساسی را تشخیص ندهید، هرقدر هم به خود و کارمندانتان فشار روحی و فیزیکی وارد کنید، سرانجام، نتیجه ای جز سردرگمی و شکست حاصل نخواهد شد».

تفکر استراتژیک به عنوان فرایندی خلاقانه و واگرا

تفکر استراتژیک، فرایندی خلاقانه و واگرا است و با چشم انداز و دورنمای طراحی راهبران سازمان مرتبط است. این امر مستلزم فراتر رفتن اندیشه مدیران از عملیات روزمره، باهدف تمرکز بر قصد استراتژیک بلندمدت کسب و کار است. تفکر استراتژیک، فعالیت هایی چون گردآوری اطلاعات، تحلیل، بحث و تبادل نظر در خصوص شرایط حاکم بر سازمان با فعالیتهای متنوع و پاسخگویی به سؤال های اساسی در مورد سبد دارایی های سازمان را شامل میشود. تفکر استراتژیک در تعریفی دیگر، شناسایی استراتژی های قابل اطمینان مدل های کسب و کاری می داند که به خلق ارزش برای مشتری منجر شود. یکی از مفاهیم مهم مدیریت، در سال های اخیر، هوشمندی استراتژیک است که با شرکت های بزرگ عجین شده است.

افزایش هوش رقابتی موجب می شود سازمان ها اطلاعات محیط اطراف خود را سریع تر و با دقت بیشتری تجزیه و تحلیل کنند و نتایج حاصل را ذخیره کنند و در مواقع مقتضی در دسترس تصمیم گیرندگان قرار دهند این امر جریان تبادل داده ها، اطلاعات و دانش را در سازمان تسریع می کند و اثربخشی تفکر و تصمیم گیری استراتژیک را بهبود می بخشد. هوشمندی رقابتی به مثابه راداری است که با کشف فرصت های جدید و هشدار تهدیدها، شرکت را قادر می کند محیط خود را سریع تر و دقیق تر شناسایی کند.

سازمان هوشمند، استراتژی رقبا را بهتر و سریع تر درک می کند و از شکست و موفقیت آنها می آموزد و این امکان را برای مدیران سازمان به وجود می آورد با نظارت نظام مند و با آگاهی بیشتری تصمیم های استراتژیک اخذ کنند.

یادگیری سازمانی و تفکر استراتژیک

نقش هوش کسب و کار در توسعه تفکر استراتژیک چیست؟

تفکر استراتژیک پیدا کردن راه های مؤثرتر برای تحقق چشم انداز سازمان است که در آن بتوان چشم اندازی را به وجود آورد که با انگیزه های قوی متناسب با شرایط دگرگون محیطی عجین شده باشد. برای آنکه بتوان چشم اندازی مناسب برای سازمان تدوین نمود باید از هوش کسب کار استفاده کرد به گونه ای که با استفاده از این هوش ابزارها و تکنیک های مفید برای اتخاذ تصمیمات مناسب فروش، تولید و مالی فراهم شود مدیر بتواند به تصمیمات بهتری با استفاده از هوشمندی مرتبط با منابع سازمانی: منابع انسانی، منابع مالی و منابع فیزیکی دست یابد از طرفی با کمک هوش خلاق کسب و کار، با ایجاد قدرت اندیشه های نو و نظرات جدید در برابر تغییرات و تحولات مستمر محیط پیرامون خود به طور مناسب واکنش نشان دهد می توان برای هر یک از این تغییرات و تحولات پاسخ های نو و جدیدی پیدا کرد و چشم اندازی مناسب با آن ایجاد کرد.

در این زمینه رهبران هوشمند نه تنها حل کننده بهتر مشکلات هستند، بلکه آنها بیشتر خلاق اند و خلاقیت را در زیر دستان خود نیز پرورش می دهند. هوش خلاقیت کسب و کار به عنوان جزئی از هوش موفق به شمار می رود و به رهبران کمک می کند تا در نقش خود به عنوان یک رهبر به خوبی عمل کنند و موفق شوند.

نقش مدیریت دانش در توسعه تفکر استراتژیک چیست؟

مدیریت دانش سبب می شود تا سازمان توانایی حل مسائل استراتژیک را پیدا کند و توانایی تشخیص مسائل اساسی از غیر اساسی را داشته باشد. سازمان ها، با درک روابط علی و به کارگیری سازوکارهای اثربخش در مدیریت ریسک، از طریق برنامه ریزی، تعریف شاخص های عملکردی و دستاوردها، ارزیابی عملکرد، مقایسه، تأمین اطلاعاتی که زمینه ساز تصمیم گیری مؤثر رهبران آنها باشد، دستیابی به اهداف استراتژیک را محقق ساخته و به سوی چشم انداز تعیین شده پیش می روند.

دنیای امروز، دنیای تحولات و تغییرات شگرف در فناوری است که ساختار فکر آن آکنده از عمق بخشیدن و استفاده از دانش و توجه به تسهیم آن و استفاده از نیروی انسانی دانش گرا به جای نیروی انسانی عملکردی است. از این رو مدیریت هر سازمانی بر آن است تا از دانش و تسهیم آن به عنوان ابزاری برای حفظ موقعیت و تصحیح و بهبود نقشه های فکری کارکنان خود استفاده کند؛ چرا که تسهیم دانش یکی از عوامل مهم اثرگذار بر نقشه فکری است؛ و از طرفی بر اساس مکتب شناختی مدیریت استراتژیک، نقشه ذهنی مدیران و کارمندان در بقا و توسعه شرکتهایشان بسیار مؤثر است.

تعداد نقشه های ذهنی که مدیران و کارکنان یک شرکت از وضعیت ها و مقوله ها دارند (کمیت) و نیز کیفیت دقت و درستی نقشه های ذهنی می تواند در موفقیت شرکت ها عامل تعیین کننده باشند، چرا که تغییر رویکرد فکری مدیران و وجود تفکری استراتژیک در مدل های فکری آنان نقش مؤثری در مدیریت عصر ناپایدار کنونی و جریان های در حال تغییر حاکم بر ذهن تصمیم گیران دارد.

از این رو پرداختن به عواملی که شرایط تسهیم و اشتراک دانش در سازمان را به وجود آورد، تأثیر بسیاری بالایی در ایجاد نقشه فکری مناسب در مدیران و کارکنان سازمان در ابعاد مختلف داشته است. تعهد مدیریت به تسهیم دانش، وجود تکنولوژی مناسب برای تسهیم دانش، اعتماد، اندازه سازمان، فضای تعامل اجتماعی، ساختار پاداش و تفاوت در موقعیت ارتباط می تواند در توسعه تسهیم دانش و درنتیجه بهبود تفکر استراتژیک سازمانی مؤثر باشد.

انواع هوش استراتژیک سازمانی در تفکر استراتژیک

همان گونه که در شکل فوق مدل جامع هوشمندی استراتژیک سازمانی مطرح گردید، هوشمندی سازمانی شامل انواع هوشمندی شامل هوشمندی مرتبط با بازار، هوشمندی کلان محیطی، هوشمندی مرتبط با منابع انسانی، هوشمندی اطلاعاتی، هوشمندی مرتبط با فرایند سازمانی است که هرکدام از این هوشمندی ها می تواند نقش مهمی در توسعه تفکر استراتژیک داشته باشد. در ادامه این مقاله به بررسی هر کدام با تفکر استراتژیک پرداخته شده است.

نقش هوشمندی مرتبط به بازار در تفکر استراتژیک هوشمندی بازار، روندهای فعلی و آتی نیازها و ترجیحات مشتریان، بازارهای جدید، ایجاد فرصت های بخش بندی خلاقانه و تغییرات اساسی در حوزه بازاریابی و توزیع را ارائه می دهد. در این نوع هوشمندی اطلاعات مرتبط با بخش های بازار موجود و بازارهای آتی و همچنین اطلاعات توزیع کنندگان، محصولات و خدمات، مشتریان و شرکا، گرداوری و مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد.

به علاوه، هوشمندی بازار چهار بعد اساسی هوشمندی رقبا، هوشمندی محصول، ادراک بازار و ادراک مشتریان را در برمی گیرد. این نوع هوشمندی، از هوشمندی توزیع کنندگان، هوشمندی رقبا و هوشمندی توزیع کنندگان تشکیل شده است. این هوشمندی با اشراف کامل بر بازار به تفکر بازار گرا از مفاهیم تفکر استراتژیک کمک شایانی می کند. تحقیقات اخیر نشان دهنده علاقه قابل توجهی به مفاهیم بازار گرایی در بین سازمان ها است. این مفاهیم در ارتقاء بازاریابی سازمانها و شرکتها بسیار مفید و سودمند بوده اند. بازار گرایی به عنوان یک استراتژی تعریف میشود که از آن برای دستیابی به مزیت رقابتی استفاده می شود.

تفکر بازار گرایی یکی از عناصر فرعی تفکر استراتژیک است که در مقابل تفکر تولید گرا قرار دارد. تفکر تولید گرا در دوره محصول گرایی بود؛ برهه ای از زمان که تولید کننده حرف اول را میزد و هر چه تولید میشد بفروش می رفت و رقابت حول و حوش محصول نهایی بود. اما در تفکر بازار گرا اصل بر این می باشد که مشتری حرف اول را می زند و سازمان باید محصولی را تولید کند یا خدماتی را ارائه دهد که مشتری می خواهد.

نقش هوشمندی کلان محیطی در تفکر استراتژیک چیست؟

هوشمندی کلان محیطی اطلاعات کافی و مناسبی درباره محیط کلان برای سازمان فراهم می کند و این اطلاعات را در مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. تجزیه و تحلیل محیطی به عنوان فرایند شناسایی، گرداوری، پردازش و تفسیر اطلاعات درباره عوامل بیرونی مؤثر در سودمندی برنامه ها و تصمیم گیری های سازمان قلمداد می شود.

هوشمندی محیطی می تواند شامل هوشمندی تکنولوژی، هوشمندی سیاسی قانونی، هوشمندی زیست محیطی، هوشمندی فرهنگی – اجتماعی و هوشمندی اقتصادی باشد. هر کدام از این هوشمندی ها با در اختیار قرارداد اطلاعات محیطی باعث توسعه تفکر استراتژیک سازمانی و کسب موفقیت های بزرگ سازمانی می شود. چرا که توانایی تفسیر رخدادها و وقایع غیر مرتبط و برنامه ریزی نشده بزرگترین نشان موفقیت مدیران موفق سازمان های کنونی است که این توانایی ها در واقع همان تفکر استراتژیک در یک سازمان می باشد که خود مبین یک کمبود اساسی برای رساندن یک سازمان به تعالی و توانمندسازی می باشد.

این توانایی استراتژیک می تواند به مدیران کمک نماید که بتوانند وقایع آینده را درک، تشخیص، پیش بینی و کنترل نمایند و بجای آنکه تحت تأثیر تغییرات قرار بگیرند، تغییرات آتی را تحت تأثیر خود قرار دهند.

نقش هوشمندی منابع در تفکر استراتژیک چیست؟

سیستم های برنامه ریزی منابع سازمانی برای مدیریت اطلاعات عملیاتی سازمان به منظور برنامه ریزی منابع مانند منابع مالی، انسانی، فیزیکی، تولید و مدیریت زنجیره تأمین، به کار می روند. اگرچه این سیستمها می توانند تمامی داده های عملیاتی کسب و کار را در پایگاه های اطلاعاتی برای برنامه ریزی سازمان ادغام کنند؛ اما این سیستم ها برای تحلیل داده ها و فرایندهای پشتیبانی از تصمیم گیری مناسب نیستند؛ بنابراین لزوم یکپارچگی سیستم های برنامه ریزی منابع سازمانی و همسویی استراتژی منابع انسانی به همراه سیستم های هوشمندی ضروری است.

در نتیجه مفهوم هوشمندی منابع انسانی شامل هوشمندی منابع انسانی، منابع مالی و منابع فیزیکی است. از طرفی کاربرد تفکر استراتژیک در یک سازمان بدون توجه به نوع اقدام و سبک مدیریتی مدیران امروز منتج به موفقیت نخواهد شد. چراکه بالندگی یک سازمان صرفا به خود مدیر، تفکرات و تصمیمات او به تنهایی بستگی ندارد و به مسائلی مانند توجه به شرایط و موقعیت سازمان، ویژگیها، شرایط، نیازها و اولویت های کارکنان سازمان نیز بستگی دارد. از این رو هوشمندی مرتبط به منابع انسانی می تواند کمک شایانی به تصمیمات و خلاقیت و تفکر استراتژیک سازمان باشد.

نقش هوشمندی اطلاعاتی در تفکر استراتژیک چیست؟

هوشمندی اطلاعاتی، فرایندی از گرداوری و سازماندهی، تجزیه و تحلیل، توزیع اطلاعات بین بخش های سازمان و مدیریت و عمل به اطلاعات با احترام به اصول اخلاقی است. درنتیجه ضرورت وجود پایگاههای اطلاعات داده و سیستمهای تحلیلی و پردازش داده ها در درون سازمان لازم و حیاتی مینمایاند، وجود اطلاعات به موقع می تواند باعث شکل دادن و نظام دادن به آشفتگی ها و ایجاد تفکر استراتژیک شود، یعنی اینکه فرد با ایجاد تفکرات استراتژیک حاصل از اشراف اطلاعاتی قادر خواهد بود در ذهن خود نظم و هماهنگی به وجود آورد و تفکرش را انسجام بخشد.

برای نظم بخشیدن به آشفتگیها و پاسخگویی برای نظم بخشیدن به آشفتگی ها و پاسخگویی به اقتضائات محیطی، لازم است تغییر بنیادی در شیوه تفکر مدیران به وجود آورد. استراتژیک فکر کردن مدیران و اعضای سازمان منجر به برتری سازمان در بازار رقابت، تسهیل در راه دستیابی به چشم اندازها و همچنین وارد شدن به حوزه های جدید و خلق ارزشهای نو برای سازمان و ذینفعان خواهد شد.

مدیر دارای تفکر استراتژیک چه ویژگی هایی دارد؟

مدیر دارای تفکر استراتژیک با آگاهی و درک درست از محیط پیرامون با کمک هوشمندی اطلاعاتی به وسیله عوامل مؤثر درونی و بیرونی سازمان و تحلیل فاکتورهای تاثیر گذار اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و تکنولوژیکی بر کل سازمان، می تواند راه حل های مناسب برای رسیدن به اهداف را استنباط کند.

نقش هوشمندی فرایندهای سازمانی در تفکر استراتژیک چیست؟

هوشمندی فرایندهای سازمانی، دربرگیرنده حوزه وسیعی از کاربردها در زمینه نظارت و تجزیه و تحلیل فرایندها به منظور بهینه سازی و پیش بینی، بررسی همگونی و کشف فرایندهای سازمان می باشد. به علاوه، این نوع هوشمندی به شناسایی گلوگاه ها و تنگناها و علل آن می پردازد تا به سازمانها درک بهتری از چگونگی اجرای فرایندهای کسب و کار خود را بدهد. هوشمندی سازمان کمک می کند تا تفکر استراتژیک پاسخی مناسبی به نیازهای فزاینده سازمان در تطابق با محیطی که داری پنج ویژگی عدم قطعیت، ابهام، رقابت روزافزون، آشوبناکی، سرعت دران حکم فرما است بدهد.

تفکر استراتژیک یک فرایند تحلیل، ارزیابی و بازتاب طبیعت کسب و کار، درک موقعیت فعلی و وضعیت های ممکن آینده، خلق چشم انداز از آینده ی سازمان، توسعه ی ابزارها و روش های ممکن برای دستیابی به این چشم اندازها درون سازمان، وزن دادن به انتخاب ها و تصمیم گیری در مورد نحوهی عمل است. به نظر می رسد هوشمندی مرتبط با فرایندهای سازمانی ابزاری جهت تفکر استراتژیک باشد تا به وسیله آن مدیران سازمانی بتوانند از وضعیت سازمان آگاهی یافته و با تفکر استراتژیک سازمان را به گونه ای اداره کنند که تصمیمات مناسبی در سازمان گرفته شود.

فرق بین تفکر استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک چیست؟

رویکردهای سازنده و مفیدی برای این حوزه های تعریفی وجود دارد، تفکر و برنامه ریزی استراتژیک می توانند در کنار هم نقش مکمل داشته باشند. در این رویکرد، تفکر استراتژیک چشم انداز می آفریند و برای تبیین و پیاده سازی آن از ابزار برنامه ریزی استراتژیک استفاده می شود.

هنری مینتزبرگ «متفکران» را از «برنامه ریزان» استراتژیک جدا می داند. وی برای برنامه ریزان استراتژیک نقشهای موثری همچون گردآوری داده، همراهی متفکر استراتژیک در خلق استراتژی و مشارکت در پیاده سازی چشم اندازهای استراتژیک ذکر می کند ولی خلق چشم انداز و معماری استراتژی را حاصل تفکر استراتژیک می داند. در تفکر استراتژیک یک تصویر بزرگ و یکپارچه (و درعین حال کلی و فاقد دقت) از محیط کسب و کار شکل می گیرد. این شیوه نگرش لازمه کشف قواعد اثربخش و بکارگیری آنها در راستای پاسخ به مشتری است، درحالی که برنامه ریزی استراتژیک با تمرکز بر روی چشم انداز و جزئیات استراتژی خلق شده، داده های دقیق برای پیاده سازی استراتژی را فراهم می سازد.

تفکر استراتژیک جهت گیری مناسب سازمان را مشخص می سازد و برنامه ریزی استراتژیک سازمان را درجهت مشخص شده به پیش می برد. تفکر استراتژیک با سنتز عوامل موثر محیطی و درونی تصویر یکپارچه ای از فضای کسب و کار را در ذهن ایجاد کرده و زمینه را برای خلق پاسخ های خلاقانه و بدیع به نیازهای بازار فراهم می سازد و برنامه ریزی استراتژیک با روش های تحلیلی،‌ اهداف استراتژیک را به برنامه ها و اهداف سالیانه و کوتاه مدت تبدیل کرده و گام های لازم برای پیاده سازی استراتژی خلق را فرموله می کند. شاید با این دیدگاه بهتر باشد برنامه ریزی استراتژیک، «برنامه ریزی استراتژی» و ابزاری برای پیاده سازی چشم انداز (حاصل از تفکر استراتژیک) تلقی شود.

بدین ترتیب، ابعاد تحلیلی و عقلایی استراتژی با ابعاد خلاقانه و هنری آن پیوند می خورد و یک رویکرد قوی مدیریتی حاصل می گردد. تیم اوشاناسی (‪Timothy O’Shannassy‬) این تلفیق را یک فرایند دیالتیک ذهنی بین تفکر واگرا و همگرا می داند. وی می گوید: «درعین خلاق بودن باید خلاقیت را در دنیای واقعی پیاده کرد و درعین بهره گیری از قدرت سنتز می بایستی از قدرت تحلیل نیز استفاده کرد و بکارگیری پی درپی تفکر و برنامه ریزی استراتژیک راه دستیابی به استراتژی های بدیع و خلاقـــانه درعمل است». این شیوه نگرش می تواند یک چارچوب اصولی برای پیوند نظریات کلاسیک و نوین استراتژی را فراهم سازد و الگویی برای مفهوم یکپارچه استراتژی باشد.

تفکر استراتژیک کسب و کار و شرکتی

مشخصات و ویژگی های تفکر استراتژیک چیست؟

تفکر استراتژیک ویژگی های شناختی متفاوتی دارد که تبیین هریک از آنها در یک مقاله خلاصه نمیشود لذا پنج مشخصه اصلی تفکر استراتژیک سازمانی به اختصار بیان شده است که عبارتند از:

الف) تفکر استراتژیک تفکر در زمان‌های مختلف را تشویق می‌کند

متفکران استراتژیک، گذشته، حال و آینده را به یکدیگر پیوند می‌زنند. تفکر استراتژیک فرآیندِ پویای آگاهی از رفتار گذشته و رخدادهای احتمالی در آینده است. مهم‌ترین تکنیک‌هایی که در این بخش به کار گرفته می‌شود عبارت‌اند از: سناریوسازی، تحلیل شکاف و استفاده سیستماتیک از شباهت‌های موجود بین رفتارهای گذشته و رفتارهای آینده.

ب) فکر استراتژیک هوشمندانه و فرصت‌طلبانه است

در سازمان باید مکانی را برای تمرین در جهت بهبود هوشمندی افراد ایجاد کرد. این مکان مستلزم انطباق استراتژی‌های فعلی و استراتژی‌های نوظهور با استراتژی‌های جدید درون بینش‌های جدید است. تکنیک‌ مرتبط با این ویژگی تکنیک شبیه‌سازی است.

ج) تفکر استراتژیک فرضیه محور است

این ویژگی تفکر استراتژیک را به روش‌های علمی مرتبط می‌سازد. نیاز است که فرضیه‌های جدیدی ایجاد شود و این فرضیه‌ها آزمون شوند؛ بنابراین تفکر استراتژیک ، در رابطه با فرضیات خلاقانه است و در رابطه با آزمون فرضیه‌ها تحلیلی است. تکنیک‌هایی که در توسعه سیستم تفکر تحلیل استفاده می‌شوند، عبارت‌اند از: سؤالات اگر … آنگاه (What…if)، تفکیک آنچه که شناخته شده است و آنچه که شناخته شده نیست و دانش جدیدی که پیش‌فرض‌ها را تغییر می‌دهد.

د) تفکر استراتژیک بر نیات تمرکز می‌کند

تفکر استراتژیک اهداف را در بر می‌گیرد درواقع تفکر استراتژیک بدون هدف نیست و جهت مشخصی دارد. همچنین تفکر استراتژیک در حین یادگیری شکل می‌گیرد. تکنیک اصلی که برای این ویژگی استفاده می‌شود، داستان‌نویسی است.

ه) تفکر استراتژیک دیدگاهی سیستمی و جامع دارد.

تفکر استراتژیک مستلزم یک جهت‌گیری کلی است به‌جای آنکه تنها بر بخشی از یک کل متمرکز شود. تکنیک‌هایی که می‌تواند این ویژگی را بهبود بخشد عبارت‌اند از: انواع مختلف نقشه ذی‌نفعان، هرگونه تحلیل سیستم ارزش و همایش‌هایی که بر ساختن آینده متمرکز است.

خلاصه مقاله تفکر استراتژیک سازمانی

در این تحقیق با بررسی و مرور مفاهیم مرتبط با تفکر استراتژیک و هوشمندی استراتژیک با استفاده از تحلیل محتوا و فرا تحلیل به صورت نظری و تئوریک نشان داده شد که هوشمندی استراتژیک نقش بسیار مهمی در توسعه تفکر استراتژیک دارد، از آنجایی که در سایر تحقیقات علمی به این مهم پرداخته نشده است که چگونه می توان تفکر استراتژیک را در سازمان توسعه داد در این تحقیق که متمایز از سایر پژوهش ها بود این موضوع مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت که هوشمندی استراتژیک می تواند مکانیزم مناسبی برای توسعه تفکر استراتژیک باشد. همچنین در این مقاله توضیح دادیم که تعریف تفکر استراتژیک عبارت است از:

  • تفکر استراتژیک بدین معنی است که بتوانیم عوامل مؤثر بر سازمانمان را ببینم و از آینده مبهم و نا مطمئن با ملاحظه وابستگی عوامل و فاکتورهای موثر راه ­حلهای مسائل­ مان را استنباط کنیم. این توانایی چیزی بیشتر از آگاهی از روندهای مهم اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و تکنولوژیک است.
  • منظور از تفکر استراتژیک ، پیش بینی آینده نیست بلکه تشخیص زود هنگام بازار و دیدن فرصت هایی است که دیگران آن را نمی­ بینند. آنچه که مشخص است تفکر استراتژیک مبنای چشم انداز سازمان است و استراتژی سازمان را در جهت آن به حرکت در می ­آورد. تأکید بر این نکته ضروری است که داشتن تفکر استراتژیک منحصر به اجرای چند قدم ساده نیست.
  • تفکر استراتژیک از طریق تشخیص و تقویت فعالیت هایی که ارزش­ های منحصر به فردی برای مشتری ایجاد می­ کنند، مزیت رقابتی می ­آفریند. این کار از طریق فهم قواعد بازار و پاسخگوئی خلاقانه به آن انجام می ­شود و این امر در محیط ناپایدار و متحول کسب و کار ، یک رویکرد بی نظیر است.
  • تفکر استراتژیک طرح ریزی اقدامات بر اساس یادگیری های جدید است. تفکر استراتژیک یک فرآیند مداوم است که هدف آن رفع ابهام و معنا بخشیدن به یک محیط پیچیده می ­باشد. این فرایند تجزیه و تحلیل موقعیت و همچنین ترکیب خلاقانه نتایج تحلیل در قالب یک برنامه استراتژیک موفقیت آمیز را در بر می­ گیرد.

دنیای روبه رشد امروز که در آن زمان تغییرات مهم و تأثیرگذار گاهی به سرعت اتفاق می افتد، برای یک مدیر، هیچ ادراکی مهم تر از فهم کسب و کار و شرایط محیطی سازمان نیست. این بصیرت تنها به درک عوامل مؤثر و روابط بین آنها محدود نمی شود، بلکه کشف شهودی زوایای ناشناخته این فضا و خلق ایده هایی برای بهره برداری از آنها، تجلی ارزش آفرینی از این بصیرت است. به نظر می رسد تفکر استراتژیک رویکردی باشد که زمینه شکل گیری و توسعه این بصیرت را فراهم می سازد.

تفکر استراتژیک مدیران را به سوی یادگیری سریع از محیط کسب و کار و به کارگیری خلاقیت برای خلق ارزش های جدید فرامی خواند. این شیوه تفکر، چشم اندازهایی متمایز از رقبا را به همراه دارد. چشم اندازهایی که می تواند استراتژی های نوآورانه و مزیت بخشی را سبب شود. اگر کار کرد استراتژی خلق مزیت رقابتی دانسته شود، تفکر استراتژیک برای بقا و رشد سازمان در محیط پررقابت امروز امری اجتناب ناپذیر خواهد بود. مزیت رقابتی مستلزم تمایز جهت گیری نسبت به رقیب است و تمایز در جهت گیری به دیدگاه های متفاوت و تازه ای نیاز دارد.

هوشمندی استراتژیک همان چیزی است که به واسطه ابعاد هوشمندی (هوشمندی رقابتی، هوشمندی تجاری و مدیریت دانش) و انواع هوشمندی مختلف (هوشمندی رقابتی، هوشمندی مرتبط با بازار، هوشمندی کلان محیطی، هوشمندی کسب و کار – هوشمندی مرتبط با منابع انسانی، هوشمندی اطلاعاتی، هوشمندی مرتبط با فرایند سازمانی) می تواند زمینه ساز توسعه تفکر استراتژیک باشد. هریک از انواع هوشمندی استراتژیک با فراهم کردن شرایط انطباق پذیری با شرایط دائما متغیر امروزی با دریافت و تجزیه و تحلیل سیگنالها و نشانه های رقابتی امروزی، ما را به سازگاری با شرایط متغیر فرامی خوانند.

هوش استراتژیک قابلیتی است که از طریق آن و با توجه به رفتارهای فردی و اجتماعی خود می توان بینش و تفکر مناسبی از محیط کسب کرد و روش صحیح سازگار پذیری با شرایط جدید را آموخت و به وسیله اطلاعاتی که فراهم می کند می تواند شرایطی را برای تفکر سیستمی، تفکر کل نگر، ایجاد چشم انداز، خلاقیت و نوآوری کارکنان و سایر عناصر تفکر استراتژیک فراهم سازد. در این مقاله ضمن شرح کامل هر کدام از مفاهیم تفکر استراتژیک و هوش استراتژیک و عناصر و انواع آنها این مهم به صورت نظری تبیین گشت. پیشنهاد می شود برای بهره برداری بیشتر و شناسایی ظرفیت های هوشمندی استراتژیک پژوهش های میدانی مناسب تأثیر هر کدام از اجزاء هوش استراتژیک بر تفکر استراتژیک سازمانی بررسی و نتایج عینی جهت تایید تجربی تجزیه و تحلیل شود.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع تفکر استراتژیک سازمانی برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.

1 پاسخ

تعقیب

دیدگاه خود را ثبت کنیدتمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *