رویکرد منبع محور به تجزیه و تحلیل سازمانی چیست؟

رویکرد منبع محور به تجزیه و تحلیل سازمانی چیست؟

در این مقاله قصد داریم به تحلیل منابع استراتژیک سازمانی با استفاده از رویکرد منبع محور بپردازیم. تحلیل منابع می تواند نقش اساسی در تجزیه و تحلیل سازمانی ایفا نماید و رویکرد منبع محور نیز یکی از اساسی ترین رویکرد ها در این زمینه محسوب می شود. تجزیه و تحلیل سازمانی و تحلیل منابع جزو یکی از ارکان اصلی در برنامه ریزی و مدیریت استراتژیک محسوب می شود که باید بدان توجه ویژه ای داشت. در انتها می توان گفت با مطالعه این مقاله به فهم مناسبی در زمینه رویکرد منبع محور دست خواهید یافت. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

 

رویکرد منبع محور به تجزیه و تحلیل سازمانی

رویکرد منبع محور به تجزیه و تحلیل سازمانی به بررسی منابع داخلی سازمان نگاهی ویژه ای دارد، زیرا تجزیه و تحلیل محیط خارجی برای کشف فرصت ها و تهدیدها، به تنها نمی توانند موجب برتری و مزیت رقابتی شرکت ها شوند. واحدهای مدیریت استراتژیک یک سازمان باید به داخل خود شرکت نیز توجه کنند تا بتوانند عوامل استراتژیک داخلی را نیز شناسایی کنند و همواره رویکرد منبع محور به تجزیه و تحلیل سازمانی داشته باشند؛ یعنی زمانیکه نقاط قوت و ضعفی که احتمالا تعیین می کنند باید از خود بپرسند که آیا شرکت قادر خواهد بود از فرصت ها بهره گیرد و در همان حال از تهدیدها دوری گزیند، به این بررسی داخلی، اغلب تجزیه و تحلیل سازمانی می گویند که به تشخیص و توسعه منابع سازمانی می پردازد.

 

پیشینه رویکرد منبع محور

دیدگاه مبتنی بر منابع (RBV)، که اغلب به عنوان “دیدگاه مبتنی بر منابع شرکت” شناخته می‌شود، یک چارچوب مدیریتی است که برای تعیین منابع استراتژیک یک شرکت که می‌تواند برای دستیابی به مزیت رقابتی پایدار مورد استفاده قرار گیرد، به کار می‌رود. مقاله بارنی در سال ۱۹۹۱ با عنوان “منابع شرکت و مزیت رقابتی پایدار” به طور گسترده به عنوان یک اثر محوری در ظهور دیدگاه مبتنی بر منابع شناخته می‌شود. با این حال، در طول دهه ۱۹۹۰، دیدگاه مبتنی بر منابع (همچنین به عنوان نظریه مزیت مبتنی بر منابع شناخته می‌شود) شرکت، به پارادایم غالب در برنامه‌ریزی استراتژیک تبدیل شد. رویکرد مبتنی بر منبع را می‌توان به عنوان واکنشی در برابر مکتب موقعیت‌یابی و رویکرد تا حدودی دستوری آن که توجه مدیریتی را بر روی ملاحظات خارجی، به ویژه ساختار صنعت، متمرکز می‌کرد، دید. مکتب موسوم به موقعیت‌یابی در طول دهه ۱۹۸۰ بر این رشته تسلط داشت. در مقابل، دیدگاه مبتنی بر منابع استدلال می‌کند که مزیت رقابتی پایدار از توسعه قابلیت‌ها و منابع برتر ناشی می‌شود. مقاله جی بارنی در سال ۱۹۹۱ با عنوان “منابع شرکت و مزیت رقابتی پایدار” به عنوان نقطه عطفی در ظهور دیدگاه مبتنی بر منابع شناخته می‌شود. عده‌ای از پژوهشگران اشاره می‌کنند که یک دیدگاه مبتنی بر منابع پراکنده از دهه ۱۹۳۰ آشکار بوده است و خاطرنشان می‌کنند که بارنی تحت تأثیر شدید کارهای قبلی ورنفلت بوده است که ایده موانع موقعیت منابع را تقریباً مشابه موانع ورود در مکتب موقعیت‌یابی معرفی کرد. پژوهشگران دیگر پیشنهاد می‌کنند که دیدگاه مبتنی بر منابع یک پارادایم جدید را نشان می‌دهد، هرچند ریشه‌هایی در “نظریه‌های اقتصادی ریکاردویی و پنروزیایی” دارد که طبق آن شرکت‌ها می‌توانند بازده‌های فراطبیعی پایدار کسب کنند، اگر و فقط اگر، دارای منابع برتر باشند و آن منابع توسط نوعی مکانیسم جداسازی محافظت شوند که از انتشار آن‌ها در سراسر صنعت جلوگیری می‌کند. در حالی که تأثیر دقیق آن مورد بحث است، کتاب ادیت پنروز در سال ۱۹۵۹ با عنوان “نظریه رشد شرکت” توسط دو پژوهشگر استراتژی به عنوان بیان بسیاری از مفاهیمی که بعدها بر نظریه مدرن مبتنی بر منابع شرکت تأثیر گذاشت، شناخته می‌شود. RBV یک رویکرد بین‌رشته‌ای است که نشان‌دهنده یک تغییر قابل توجه در تفکر است. دیدگاه مبتنی بر منابع بین‌رشته‌ای است زیرا در رشته‌های اقتصاد، اخلاق، حقوق، مدیریت، بازاریابی، مدیریت زنجیره تأمین و کسب‌وکار عمومی توسعه یافته است.

بیشتر بخوانید: مدیریت استراتژیک چیست؟ فرایند برنامه ریزی در مدیریت استراتژیک چگونه است؟

 

منابع سازمانی چیست و شامل چه مواردی می شود؟

یک منبع، نوعی دارایی، شایستگی، فرایند، مهارت یا دانش کنترل شده به وسیله شرکت است. برای اینکه رویکرد منبع محور به تجزیه و تحلیل سازمانی داشته باشید باید بدانید که یک منبع اگر برای شرکت مزیت رقابتی به همراه داشته باشد، یک قدرت است، این منبع چیزی است که شرکت را قادر می سازد تا بهتر از رقبای موجود بالقوه در بازار رفتار کند. یک منبع یک نقطه ضعف است،چنانچه باعث شود که شرکت ضعیف تر عمل کند یا این که ظرفیت انجام کارهایی که رقبا توانایی انجامش را دارند، از دست بدهد. بارنی در چارچوب VRIO در زمینه تجزیه و تحلیل سازمانی، چهار سؤال برای ارزیابی هر یک از منابع کلیدی شرکت پیشنهاد می کند.

  • ارزش (Value): آیا منابع موجود برای شرکت مزیت رقابتی ایجاد می کند؟
  • کمیابی (Rare): آیا رقبای دیگر آن منابع را دارا هستند؟
  • قابلیت تقلید (Costly to Imitate): آیا تقلید برای دیگران پرهزینه است؟
  • سازمان (Organized to Capture Value): آیا شرکت برای بهره گیری از منابع، سازمان یافته است؟

اگر برای یک منبع معین جواب این سؤالات «بله» بود، آن منبع یک نقطه قوت بوده و در واقع شایستگی متمایز برای شرکت محسوب می شد. اهمیت این منابع را برای اثبات این که آیا آنها عوامل استراتژیک برای شرکت هستند یا خیر، میتوانید ارزیابی کنید منظورمان همان نقاط ضعف و قوتی که به تعیین وضعیت آتی شرکت کمک می کند. رویکرد منبع محور به تجزیه و تحلیل سازمانی با توجه این مهم می تواند به وسیله مقایسه معیارهای این منابع از طریق سنجش پارامترهای زیر حاصل شود: عملکرد گذشته شرکت، رقبای اصلی شرکت، صنعت به عنوان یک کل، به میزانی که یک منبع (مانند وضعیت مالی شرکت) به طور قابل ملاحظه ای با گذشته شرکت، رقبای اصلی آن و یا با متوسط صنعت متفاوت باشد، احتمالا آن منبع یک عامل استراتژیک بوده و باید در تصمیمات استراتژیک لحاظشود.

بیشتر بخوانید: تجزیه و تحلیل VRIO

تجزیه و تحلیل VRIO در رویکرد منبع محور

استفاده از منابع برای کسب مزیت رقابتی

بسیاری از استراتژیست های جهان که رویکرد منبع محور به تجزیه و تحلیل سازمانی دارند، با بیان این که مزیت رقابتی پایدار یک شرکت عمدتا توسط منابع آن تعیین می شود، روشی پنج مرحله ای و مبتنی بر منابع را جهت تجزیه و تحلیل استراتژی پیشنهاد می کنند:

  • منابع شرکت را شناسایی و آنها را بر اساس قوت و ضعف سازمان، آنها را طبقه بندی کنید.
  • نقاط ضعف و قوت شرکت را با قابلیت های ویژه ترکیب کنید. قابلیت های شرکت ( که اغلب شایستگی های اصلی نامیده می شود) چیزهایی هستند که به واسطه آن، شرکت می تواند به طور فزاینده ای بهتر عمل کند. زمانی که این قابلیت ویژه بیش تر از سایر رقبا است، شایستگی های متمایز نیز نامیده می شود.
  • سود بالقوه این منابع و قابلیت ها را از حیث پتانسیل آنها در ایجاد مزیت رقابتی پایدار و از حیث توانایی بهره برداری از سودهای ناشی از استفاده از این منابع اندازه بگیرید.
  • همیشه آن استراتژی ای را انتخاب کنید که به بهترین نحو بتواند با توجه به فرصتهای خارجی، بتواند از منابع و قابلیت های شرکت استفاده کند.
  • شکاف موجود در منابع را شناسایی کنید و برای رفع نقاط ضعف سرمایه گذاری کنید.

همان طور که در گام ۲ مشخص شد، زمانی که منابع یک سازمان با هم ترکیب شد، با هم می توانند یک سری از قابلیت ها را برای شرکت شکل دهند، در مثال اخیر، ساوثوست ایرلاینز (Southwest Airlines) دو قابلیت قابل شناسایی است: هزینه پایین به ازای مایل به مسافر و قابلیت توانمندسازی نیروها برای تأمین آسایش پرواز و پرواز به موقع و سر وقت برای حصول اطمینان از انگیزش بالای کارکنان، ساوثوست مقدار قابل ملاحظه ای وقت و پول بابت استخدام و ارتقا خرج کرده است. همچنین سیستم شناسایی کارکنان بالقوه ای که مناسب فرهنگ سازمانی شرکت خواهند بود را تا زمان حفظ شخصیت آنها به کار می گیرد.

بسیاری از شرکتهای بزرگ در جهان با تمسک به رویکرد منبع محور به تجزیه و تحلیل سازمانی توانسته اند برای سازمان های خود مزیت رقابتی پابدار ایجاد کنند که سود مضاعف برای آنها داشته است.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق استراتژی چیست؟ (استراتژی به زبان ساده برای مدیران)

 

 

تعیین پایداری یک مزیت درون سازمانی چطور انجام می شود؟

توانایی یک شرکت در بهره گیری از منابع و توانایی هایش برای کسب مزیت رقابتی از طریق شایستگی های بارز، به معنای این نیست که می تواند آن مزیت را حفظ کند. دو مشخصه اصلی، پایداری شایستگی های متمایز (distinctive competency) یک شرکت را تعیین می کنند:

دوام و مداوت در طول زمان

دوام مدت زمانی است که طی آن منابع و توانایی های (شایستگی های محوری) یک شرکت مستهلک می شوند یا کم اثر می گردند. تکنولوژی جدید می تواند موجب کاهش زوال شایستگی محوری یک شرکت شود. مثلا، مهارت های اینتل در بهره گیری از تکنولوژی پایه تولید شده توسط دیگران در تولید و بازار سازی ریز پردازنده های کیفی، یک توانایی اساسی به شمار می رفت تا این که مدیریت فهمید مدت زمان زیادی است که از آن تکنولوژی استفاده کرده است. بدون تکیه به تحقیق و توسعه خود، اینتل به تدریج مزیت خود را به نفع دیگران از دست میداد.

قابلیت تقلید

قابلیت تقلید عبارت است از منابع و قابلیت ها (شایستگی های محوری) قابل تکثیر شرکت توسط دیگران. تا زمانی که مزیت یا شایستگی برتر یک شرکت موجب برقراری آن در بازار می شود، رقبا نهایت تلاش خود را می کنند تا بتوانند از روی مهارت ها و قابلیت های آن شرکت تقلید کنند. رقبا اقدامات مختلفی می کنند، از مهندسی معکوس گرفته تا استخدام کارمند شرکت رقیب. اگر یک شایستگی محوری شفاف، قابل انتقال و تکثیر باشد، به راحتی می توان از آن نمونه برداری کرد.

شفافیت

سرعت درک رابطه میان منابع و توانایی های پشتیبان استراتژی یک شرکت موفق توسط دیگر شرکت ها، شفافیت نامیده می شود. مثلا، ژیلت همیشه به دنبال حفظ موقعیت برتر شود در بازار تیغ بوده است و این مهم را از طریق توجه به اهر تحقیق و توسعه میسر ساخته است. رقیب هرگز نمی توانست بفهمد که مدل سنسور یا مچ تری (mach3) خیلی راحت با جدا کردن یک بخش ساخته شده است. کپی از طرح سنسور از پلت بسیار مشکل بود، زیرا تولید آن نیازمند در اختیار داشتن تجهیزات بسیارگران قیمت و پیچیده بود.

قابلیت انتقال

قابلیت انتقال توانایی رقبا در جمع آوری منابع و توانایی های لازم برای مقابله با چالش رقابت، قابلیت انتقال نامیده می شود. مثلا برای یک کشاورز فنلاندی، تهیه منابع زمین و آب و هوای مناسب برای تولید سیب در مقایسه با یک نوار بتنی بسیار دشوار است.

قابلیت تکثیر

قابلیت تکثیر توانایی رقبا در بهره گیری از منابع و توانایی های تکثیر شوندگی برای تقلید از شرکت موفق، قابلیت تکثیر نامیده می شود. مثلا اگر تلاش کرده اند تا از مدیریت موفق شرکت پراکتر اند گمبل تقلید کنند و برای این کار مدیران شرکت پراکتراند گمبل را استخدام کرده اند. باز هم نتوانستند موفقیت این شرکت را تکرار کنند. رقبا نتوانستند ساز و کارهای پنهان شرکت پراکتر اند گمبل را کشف کنند، ضمن این که نتوانند بفهمند که سبک مدیریت شرکت مزبور با فرهنگ شرکت آنها تعارض دارد. مثالی دیگر در این زمینه سیستم پیشرفته بین بندری وال – مارت می باشد که با ایجاد توانایی کاهش هزینه های حمل و باربری، یک مزیت هزینه ای ارزشمند شرکت فراهم آورد. وال – مارت منابع مشابهی در زمینه فضای خرده فروشی، مهارتهای کارکنان و تجهیزات با زنجیره های حراجی در اختیار دارد که قابلیت منحصر به فردی به شرکت می داد که بتواند منابعش را برای حداکثر کردن بهره وری مدیریت کند و رویکرد منبع محور به تجزیه و تحلیل سازمانی را به درستی در سازمان خود جاری و ساری نماید. در صورتی که قابلیت یا شایستگی اصلی شرکتی ناشی از دانشی آشکار (explicit knowledge) باشد، یادگیری و تقلید از آن نسبتا ساده و راحت می باشد، زیرا دانشی است که به راحتی می توان آن را مورد شناسایی و بهره برداری قرار داد، این ارزش، نوعی از دانش است که به واسطه فعالیت های هوشمندی رقابتی قابل شناسایی و انتقال است.

بیشتر بخوانید: شایستگی اصلی چیست؟

استراتژی و رویکرد منبع محور به تجزیه و تحلیل سازمانی

بیشتر بخوانید: برنامه استراتژیک فناوری اطلاعات (IT)

در مقابل، دانش ضمنی (Tacit knowledge)، دانشی است که به راحتی قابل انتقال نیست، زیرا به طور عمیقی در تجربه کارکنان با فرهنگ شرکت ریشه دوانیده است. دانش ضمنی بسیار ارزشمندتر از دانش آشکار بوده و در مقایسه با آن، مزیت رقابتی پایدار سهل الوصول تری است، زیرا برای رقبا بسیار سخت است که بتوانند از چنین دانشی تقلید کنند. این دانش ممکن است پیچیده و مرکب از سایر دانش هایی باشد که در یک ترتیب نامشخص حتی مدیریت شرکت به روشنی قادر نباشد تا شایستگی مورد نظر در آن را تبیین کند.
از همین رو، به خاطر این که رویکرد منبع محور به تجزیه و تحلیل سازمانی پراکتر اند گمبل دلیلی بود بر رویکرد موفقیت آمیز پراکتراند کمبل به مدیریت برند که به طور زیربنایی متشکل از دانش ضمنی بود. مدیریت ارشد شرکت نیز به خاطر ترس از هدر رفتن و بی نتیجه ماندن تلاش هایش در راه بهبود، نسبت به اعمال تغییرات و تعدیل های کلی در برند بسیار بی میل بود.

 

پیوستار پایداری منابع (continuum of sustainability) چیست؟

پیوستار پایداری منابع، از منابع یک سازمان و توانایی های آن بر اساس دوام قابلیت کثیر، تشکیل می شود ( یعنی آنها شفاف، قابل انتقال یا قابل تکثیر نیستند) و این پیوستار در نمودار شکل زیر نشان داده شده است. در یک انتهای این بردار چرخه کند منابع قرار دارند، زیرا این منابع توسط عواملی چون حقوق مالکیت معنوی، نام تجاری قوی، جغرافیا یا دانش ضمنی حمایت می شوند. این منابع و قابلیت های شایستگی های متمایز هستند، زیرا موجب مزیت رقابتی پایدار شرکت می شوند. مدل سنسور شرکت ژیلت، نمونه خوبی است برای محصولی که با بهره گیری از این منابع ساخته شده است.

انتهای دیگر بردار، چرخه تند منابع را شامل می شود که به سرعت مورد تقلید و تکثیر قرار می گیرند، زیرا آنها بر تکنولوژی یا مفهومی استوارند که به آسانی قابل تکثیر است؛ مانند واکمن سونی. تا وقتی که شرکت دارای منابع با چرخه تند است، اولین کاری که شرکت برای موفقیت در رقابت باید انجام بدهد، این است که سرعت انتقال محصول را از آزمایشگاه به بازار افزایش دهد. در غیر این صورت، هیچ مزیت رقابتی پایدار واقعی ای نسبت به بقیه نخواهد داشت. خطوط هوایی ساوثوست با کاهش هزینه های خود، شهرت کسب کرده است، اینشرکت به خاطر پرواز های ایمن و به موقعش وهمچنین برای نیروی کار متعهد و دلسوزش، توانسته است به اتکای چرخه کند منابع خود، یک مزیت رقابتی پایدار کسب کند، منابعی که بادوامند و به راحتی نمی توان آنها را تکثیر کرد؛ زیرا شفاف، قابل انتقال و تکثیر نیستند.

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع رویکرد منبع محور برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

برگرفته از کتاب مدیریت استراتژیک و سیاست کسب و کار

All you need to know about a Resource-Based View

The Resource-Base View of Organization and Innovation

Using the VRIO Framework to Create Sustained Competitive Advantage

ماتریس ریسک چیست؟

ماتریس ریسک چیست؟

در این مقاله به موضوع ماتریس ریسک پرداخته ایم. در ابتدا ضمن ارائه تعریفی از ماتریس ریسک به انواع مختلف آن نیز اشاراتی نموده ایم. سپس به نحوه استفاده از ماتریس ریسک طی چند مرحله پرداخته ایم. در انتها نیز مزایا و چالش های مربوط به ماتریس ریسک را مورد بررسی قرار داده ایم. در نهایت نیز می توان گفت با مطالعه مقاله به فهم مناسبی از ماتریس ریسک دست خواهید یافت. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر ماتریس ریسک

تصور کنید مدیر پروژه‌ای هستید که روی یک پروژه پر ریسک کار می‌کنید. دامنه پروژه مشخص شده است، ذینفعان کلیدی موافق هستند، شما مطمئن هستید که می‌توانید از پس بودجه برایید و تیم پروژه آماده است تا شروع کند. آنها شروع به کار می‌کنند تا به اهداف توافق شده برسند و سپس یک ریسک غیرمنتظره در میانه راه پروژه برای شما ایجاد می‌شود. شما هرگز این ریسک را پیش‌بینی نکرده‌اید، بنابراین نمی‌دانید چگونه پروژه را دوباره به مسیر خود بازگردانید و آن را با موفقیت به پایان برسانید. اگر فقط ریسک را در مرحله برنامه‌ریزی پروژه شناسایی و ارزیابی می‌کردید، ممکن بود برای غلبه بر آن آماده‌تر باشید. این همان کاری است که یک ماتریس ارزیابی ریسک برای آن استفاده می‌شود و دلیل نیاز شما به این ابزار استراتژیک تحلیل ریسک برای پروژه‌هایتان است. در واقع مدیریت ریسک موثر مستلزم شناسایی و اولویت‌بندی پیشگیرانه است. در اینجا است که ابزاری مانند ماتریس ریسک می‌تواند به شما و تیم‌تان کمک کند. در واقع ماتریس ریسک ابزاری برای برنامه‌ریزی استراتژیک است که ریسک‌های داخلی و خارجی مختلف سازمان‌ها را بصری می‌کند. در این مقاله، انواع مختلف ماتریس ریسک و نحوه استفاده موثر از آن‌ها در برنامه‌ریزی استراتژیک و مدیریت ریسک را بررسی خواهیم کرد.


ماتریس ریسک چیست؟

 ریسک‌ها در مدیریت پروژه رویدادهای غیرمنتظره‌ای هستند که ممکن است رخ دهند یا رخ ندهند و به نوعی بر نتیجه پروژه شما تأثیر بگذارند. طبق گفته موسسه مدیریت پروژه (PMI)، تحلیل و مدیریت ریسک یک عمل کلیدی در مدیریت پروژه است. این امر شانس موفقیت پروژه را افزایش می‌دهد و در عین حال تأثیر ریسک و هرگونه پیامد ناشی از آن را کاهش می‌دهد. ریسک‌ها می‌توانند به هر جنبه‌ای از یک پروژه مرتبط باشند، از جمله بودجه، منابع، فرآیندها یا فناوری، فقط برای نام بردن چند مورد. برای مثال، ممکن است با ریسک‌های عملیاتی مانند اختلال در ارتباطات تیمی، ریسک‌های فنی مانند نقض داده‌ها یا حتی ریسک‌های خارجی مانند بلایای طبیعی مواجه شوید. اگرچه ممکن است فرض کنیم که همه ریسک‌ها پیامدهای منفی به همراه دارند، اما درک این نکته ضروری است که ریسک‌های مثبت نیز می‌توانند در طول چرخه عمر پروژه رخ دهند. ماتریس ارزیابی ریسک که گاهی ماتریس کنترل ریسک نیز نامیده می‌شود ابزاری است که در مرحله ارزیابی ریسک برنامه‌ریزی پروژه استفاده می‌شود. این ماتریس ریسک‌های پروژه را شناسایی و ثبت می‌کند و خسارت یا اختلال بالقوه ناشی از آن ریسک‌ها را ارزیابی می‌کند. ماتریس ارزیابی ریسک یک نمایش بصری از تحلیل ریسک را ارائه می‌دهد و ریسک‌ها را بر اساس سطح احتمال و شدت یا تأثیر آنها طبقه‌بندی می‌کند. این ابزار جامع یک روش ساده و موثر برای کسب دیدگاه جامع از ریسک‌های پروژه برای همه اعضای تیم و ذینفعان کلیدی است. همچنین ماتریس ریسک به تعیین موارد زیر کمک می‌کند:

  • احتمال تأثیر ریسک بر سازمان
  • تأثیر بالقوه ریسک بر سازمان

آن‌ها روش کارآمدی برای ارزیابی ریسک، کنترل ریسک و اولویت‌بندی ابتکارات کاهش ریسک هستند.

ماتریس ریسک


۵ نوع مختلف ریسک

هر کسب‌وکاری تهدیدات و خطراتی دارد که باید کاهش یابد. در اینجا برخی از انواع ریسک‌هایی که اکثر سازمان‌ها باید در نظر بگیرند آورده شده است:

  • ریسک‌های اعتباری
      این خطری برای نحوه ادراک سازمان توسط بازار، سهامداران و نهادهای دولتی است. به عنوان مثال، تبلیغات منفی، روابط ضعیف با ذینفعان یا تغییر در دیدگاه عمومی نسبت به شرکت.
  • ریسک‌های عملیاتی
      این‌ها خطرات بالقوه مرتبط با خرابی فرآیندهای داخلی، منابع یا سیستم‌ها هستند. به عنوان مثال، خطای انسانی، نقض داده‌ها و دادخواهی.
  • ریسک‌های استراتژیک
      این‌ها تهدیدات خارجی هستند که کسب‌وکار را مختل می‌کنند و احتمالاً منجر به تغییر در جهت استراتژیک آن می‌شوند. به عنوان مثال، معرفی فناوری جدید، ادغام یا خرید ناموفق یا شکست یک محصول.
  • ریسک‌های انطباق
      این‌ها ریسک‌های قانونی، سیاستی و نظارتی هستند که بر سازمان تأثیر منفی می‌گذارند و منجر به جریمه، دادخواهی و از دست دادن فرصت می‌شوند. به عنوان مثال، عدم ارائه صورت‌های مالی حسابرسی شده به موقع یا عدم رعایت مقررات دولتی.
  • ریسک‌های مالی
      این‌ها ریسک‌های داخلی و خارجی مرتبط با عملیات مالی یک سازمان هستند که می‌توانند منجر به ضرر مالی شوند. به عنوان مثال، کمبود نقدینگی در طول رکود اقتصادی یا عدم پرداخت بدهی‌ها به موقع.

بیشتر بخوانید: اولویت های استراتژیک چیست؟

 

 


۳ نوع ماتریس ریسک

بسته به عمق تحلیل و نیازهای سازمانی، ماتریس‌های ریسک می‌توانند در اندازه‌های مختلف باشند: ۳x۳، ۴x۴ یا ۵x۵. با این حال، همه چارچوب‌های ماتریس ریسک از احتمال وقوع (محور Y) و سطح شدت (محور X) برای اندازه‌گیری تأثیر ریسک‌ها بر سازمان‌ها استفاده می‌کنند. 

ماتریس ریسک ۳x۳
یک ماتریس ۳x۳ ریسک را به سه سطح درجه‌بندی می‌کند. این چارچوب برای کسب‌وکارهای کوچک‌تر، پروژه‌ها یا حوزه‌های تمرکز ایده‌آل است تا اولویت‌های ریسک را شناسایی کرده و به تصمیم‌گیری کمک کند. در اینجا مثالی وجود دارد:

  • شدت: حاشیه‌ای، متوسط و بحرانی
  • احتمال: غیر محتمل، گاه به گاه و محتمل

ماتریس ریسک ۴x۴
یک ماتریس ۴x۴ احتمال و شدت ریسک را در مقیاسی از چهار ارزیابی می‌کند. اضافه شدن یک معیار اضافی برای برخی از کسب‌وکارهایی که نیاز به اولویت‌بندی استراتژی‌های کاهش ریسک دارند مفید است. در اینجا مثالی وجود دارد:

  • شدت: ناچیز، حاشیه‌ای، بحرانی و فاجعه‌بار
  • احتمال: غیر محتمل، دور، محتمل و مکرر

ماتریس ریسک ۵x۵
یک ماتریس ۵x۵ از پنج سطح برای ارزیابی احتمال و شدت ریسک استفاده می‌کند. این چارچوب برای سازمان‌های پیچیده یا بزرگ که می‌خواهند تجزیه و تحلیل ریسک عمیقی انجام دهند مناسب است. در اینجا مثالی وجود دارد:

  • شدت: ناچیز، حاشیه‌ای، متوسط، بحرانی و فاجعه‌بار
  • احتمال: غیر محتمل، دور، گاه به گاه، محتمل و مکرر

بیشتر بخوانید: مدیریت پروژه

ماتریس ریسک


چگونه از ماتریس ارزیابی ریسک استفاده کنیم؟

به عنوان مثال، راهنمای گام به گام ما نحوه ایجاد یک ماتریس ریسک ۵x۵ را نشان می‌دهد، اما این فرآیند را می‌توان در هر نسخه دیگری نیز اعمال کرد.


۱. شناسایی ریسک‌ها
اولین قدم، انجام یک تحلیل داخلی برای شناسایی تمام ریسک‌های موجود در سازمان یا حوزه تمرکز است. سپس به محیط خارجی سازمان نگاه کنید و تهدیدات و خطرات بالقوه را شناسایی کنید. این ممکن است نیاز به تحقیق عمیق و ورودی از رهبران فکری، متخصصان و متخصصان صنعت داشته باشد. اگر شما بخشی از یک سازمان بزرگ هستید، احتمالاً نیاز خواهید داشت تا سایر نقش‌آفرینان کلیدی را در این فرآیند درگیر کنید. مدیریت ریسک نمی‌تواند به یک نفر واگذار شود یا کنار گذاشته شود. درگیر کردن ذینفعان و دیدگاه‌های مختلف در فرآیندهای ارزیابی ریسک حیاتی است. به این ترتیب، شما می‌توانید ببینید که در خط مقدم چه اتفاقی می‌افتد، که می‌تواند به شما در ارزیابی دقیق‌تر عوامل ریسک کمک کند. در اینجا برخی از سوالاتی که می‌توانند شما را در این مرحله راهنمایی کنند آورده شده است:

  • نقاط قوت و ضعف سازمانی ما چیست؟
  • آیا سازمان در گذشته مشکلات خاصی را تجربه کرده است؟
  • چه چیزی تیم مدیریت ما را شب‌ها بیدار نگه می‌دارد؟
  • چه چیزی یا چه کسی با ارزش‌ترین دارایی‌های ما هستند؟
  • کجا در حال تجربه ناکارآمدی و ضرر هستیم؟
  • چه کسی این حوزه از کسب‌وکار را بهتر می‌شناسد؟
  • پس از شناسایی ریسک‌های بالقوه، به هر یک عنوان و توضیح معناداری اختصاص دهید.

می‌توانید از ابزارهای مختلف تحلیل استراتژیک مانند تحلیل SWOT، تحلیل PESTLE یا ۵ نیروی پورتر در فرآیند تحلیل خود استفاده کنید.

بیشتر بخوانید: برنامه عملیاتی چیست؟

 


۲. تعیین معیارهای تأثیر و احتمال
سپس به عواملی که برای تعیین معیارهای ریسک خود برای هر ریسک شناسایی شده استفاده خواهید کرد، نگاه کنید. بر اساس معیارهای رتبه‌بندی ریسک و تحقیقات خود، نمره‌ای از ۱ تا ۵ به هر ریسک اختصاص دهید. به عنوان مثال، اگر احتمال و تأثیر ریسک‌های مالی را ارزیابی می‌کنید، مدیر مالی و تیم حسابداری خود را برای بهره‌مندی از دانش تخصصی آن‌ها درگیر کنید. هنگام نمره دادن به احتمال و تأثیر ریسک‌ها، می‌توانید از این سوالات در فرآیند خود استفاده کنید:

  • چقدر احتمال دارد این ریسک بر ما تأثیر بگذارد؟
  • آیا برنامه‌های موجودی برای مقابله با این ریسک وجود دارد؟
  • آیا سازمان، تیم و دپارتمان از این ریسک آگاه است؟
  • آیا کسب‌وکارهای دیگر در صنعت ما تحت تأثیر قرار گرفته‌اند؟
  • آیا تهدید در حال رشد یا کاهش است؟
  • این ریسک چقدر برای شرکت وجود داشته است؟
  • آیا این مسئله پیچیده است یا حل آن آسان است؟
  • آیا ما منابع لازم برای حل مشکل را داریم؟
  • چرا این مشکل وجود دارد؟
  • آیا تهدید یا خطر جدا شده است یا نتیجه ریسک‌های دیگر است؟

بیشتر بخوانید: تجزیه و تحلیل PESTEL چیست؟

 


۳. محاسبه ریسک
احتمال و تأثیر بالقوه هر ریسک بر عملیات، امور مالی، استراتژی و شهرت را شناسایی کنید. به خاطر داشته باشید که نمره شما بر اساس درک ریسک، سازمان و محیط خارجی خواهد بود. برای مثال، فرض کنید یک استارتاپ اولیه ۳ ماه سرمایه دارد اما انتظار دارد ظرف ۶ ماه به نقطه سر به سر برسد:

  • عدم تامین سرمایه بیشتر با امتیاز ۵ (فاجعه بار – ریسک بالا) رتبه بندی می شود.
  • اگر آنها ۱۲ ماه سرمایه داشتند، تأثیر ریسک ممکن است ۳ (بحرانی – ریسک متوسط) رتبه بندی شود.
  • به طور مشابه، اگر شرکت اخیراً قرارداد همکاری را امضا کرده است که درآمد آن را ماه آینده ۱۲۰٪ افزایش می دهد، تأثیر ریسک ممکن است فقط ۲ (حاشیه ای – ریسک پایین) باشد.

این کار را با اختصاص امتیازی بر اساس معیارهای خود برای احتمال و تأثیر هر ریسک انجام دهید. سپس، امتیاز ریسک را با استفاده از اکسل یا گوگل شیت (Google Sheets) محاسبه کنید. امتیاز ریسک سطح ریسک شما را نشان می دهد و تهدیدات و خطراتی که باید اولویت بندی شوند را مشخص می کند. فرمول ریسک به این صورت است:

سطح ریسک = احتمال × تأثیر

 


۴. اولویت بندی ابتکارات کاهش ریسک و تهیه برنامه‌ای برای کاهش ریسک

اکنون که ماتریس ۵x۵ شما پر شده است، مشخص است که کدام ریسک‌ها باید توسط سازمان اولویت‌بندی شوند. شما باید استراتژی برای رسیدگی به این مسائل و ایجاد ابتکارات مدیریت ریسک برای کاهش ریسک‌های بالقوه‌ای که بیشترین تهدید را دارند ایجاد کنید. این استراتژی باید شامل موارد زیر باشد:

  • اقدامات کنترل فوری برای رسیدگی به مسائل پرخطر برای کسب‌وکار
  • یک برنامه عملیاتی برای کاهش احتمال و تأثیر ریسک‌های اولویت‌بندی شده
  • یک استراتژی بلندمدت برای بهبود سطح کلی ریسک کسب‌وکار
  • یک برنامه اضطراری برای مقابله با بدترین سناریوها

 


۵. اجرای برنامه خود و نظارت بر پیشرفت
اجرا برای هر فرآیند موثر مدیریت ریسک استراتژیک حیاتی است. بخشی از این فعالیت شامل نظارت بر پیشرفت و موفقیت پروژه‌های کاهش ریسک است. مطمئن شوید که با تکامل چشم‌انداز ریسک همچنان به ارزیابی ریسک‌ها ادامه می‌دهید و برنامه‌های خود را بر این اساس تنظیم کنید. به عنوان یک بهترین روش، باید چندین بار در سال ارزیابی ریسک انجام دهید.

بیشتر بخوانید: ابتکارات استراتژیک

 


کجا و چه زمانی باید از چارچوب ماتریس ریسک استفاده کنید؟

چارچوب‌های ماتریس ارزیابی ریسک معمولاً در ارزیابی ریسک‌های برنامه‌ریزی پروژه استفاده می‌شوند. با این حال، آن‌ها همچنین می‌توانند به برنامه‌ریزان استراتژیک که می‌خواهند کارایی‌های سازمانی، اولویت‌های کسب و کاری و پتانسیل رشد را درک کنند، یاری نماید. از آنجایی که آن‌ها بسیار قابل تنظیم هستند، می‌توان آن‌ها را برای اهداف مختلف مانند پروژه‌های کوچک، بررسی‌های شرکت و ارزیابی‌های بازار بلندمدت تنظیم کرد. هر رهبر کسب‌وکار، مدیر پرتفولیو یا مدیر پروژه که می‌خواهد ریسک‌ها را شناسایی کند و برنامه‌های عملی برای رسیدگی به آن‌ها تدوین کند، باید استفاده از این چارچوب را در نظر بگیرد.

بیشتر بخوانید: تعریف مدیریت ریسک چیست؟ انواع مدیریت ریسک در شرکتهای مالی و بیمه ها چگونه انجام میشود؟

ماتریس ریسک


مثال ماتریس ریسک

در اینجا مثالی از یک ماتریس ریسک ۴x۴ تولید شده توسط مک کینزی (McKinsey) برای تجسم ریسک‌های مرتبط با امنیت سایبری و مشاغل آنلاین آورده شده است. مدیران ارشد ریسک و امنیت اطلاعات دارایی‌های حیاتی، ریسک‌های شناخته شده و ریسک‌های بالقوه جدید را شناسایی کردند. در این مثال، این چهار ریسک عبارتند از:

  • اختلال سرویس
  • نشت داده‌ها
  • کلاهبرداری سایبری
  • ریسک سایبری فروشنده

در نتیجه این ماتریس ارزیابی ریسک، مالکان ریسک استراتژی‌های مدیریت ریسک زیر را با شروع از بدترین سناریو اولویت‌بندی کردند:

  • نشت داده‌ها
  • کلاهبرداری سایبری
  • حمله سایبری فروشنده
  • اختلال سرویس

شرکت خودروسازی تسلا (Tesla)

  • ریسک: تأخیر در تولید خودروهای جدید به دلیل کمبود قطعات یا مشکلات فنی
  • احتمال وقوع: بالا (به دلیل پیچیدگی فناوری‌های جدید و وابستگی به زنجیره تأمین جهانی)
  • تأثیر: بسیار بالا (کاهش فروش، لطمه به وجهه برند، از دست دادن سهم بازار)
  • اقدامات کاهش ریسک: تنوع‌بخشی به زنجیره تأمین، سرمایه‌گذاری در تحقیق و توسعه برای بهبود فرآیند تولید، ایجاد انبارهای اضطراری برای قطعات حیاتی

شرکت فناوری اپل (Apple)

  • ریسک: هک شدن سیستم‌های اطلاعاتی و سرقت داده‌های کاربران
  • احتمال وقوع: بالا (به دلیل افزایش حملات سایبری و پیچیدگی سیستم‌های اطلاعاتی)
  • تأثیر: بسیار بالا (از دست دادن اعتماد مشتریان، جریمه‌های قانونی، لطمه به وجهه برند)
  • اقدامات کاهش ریسک: سرمایه‌گذاری در امنیت سایبری، آموزش کارکنان در زمینه امنیت اطلاعات، انجام تست‌های نفوذ به صورت دوره‌ای

بیشتر بخوانید: تجزیه و تحلیل SWOT

 

مزایا و چالش‌های ماتریس ارزیابی ریسک چیست؟


شاید تعجب کنید که آیا ارزش صرف وقت برای ارزیابی ریسک‌ها و ایجاد یک ماتریس برای همه پروژه‌های شما وجود دارد. خوب، مزایای ماتریس ارزیابی ریسک در محل کار خود را نشان می‌دهند می‌توانید با درک سطح شدت، همه ریسک‌ها را اولویت‌بندی کنید. داشتن یک دید کلی از همه ریسک‌های بالقوه به شما امکان می‌دهد در صورت وجود بیش از یک ریسک، آن‌ها را در مقابل یکدیگر اولویت‌بندی کنید. این اولویت‌بندی به تیم پروژه شما کمک می‌کند و در صورت بروز مشکل در پروژه، آن‌ها را در مسیر نگه می‌دارد. از سوی دیگر می‌توانید استراتژی‌هایی تدوین کنید و منابعی را برای موارد غیرمنتظره اختصاص دهید. در حالی که برنامه‌ریزی کامل برای عدم قطعیت غیرممکن است، شناسایی و درک ریسک‌های احتمالی فرصتی برای ایجاد برنامه‌های عملی برای آن رویدادهای غیرمنتظره فراهم می‌کند. برنامه‌ریزی مناسب برای ریسک‌ها ممکن است احتمال تکمیل و موفقیت پروژه را افزایش دهد. تأثیر ریسک‌هایی که رخ می‌دهند را کاهش یا خنثی خواهید کرد. عواقب غیرمنتظره یک ریسک که از قبل در نظر گرفته نشده است ممکن است شدیدتر و مخرب‌تر از ریسکی باشد که در اوایل شناسایی و تحلیل شده است. آگاهی از تأثیر بالقوه ممکن است قبل از وقوع، اثر یک ریسک پروژه را کاهش یا خنثی کند. امیدوار باشید، اما برای بدترین حالت آماده باشید.

مزایای ماتریس ریسک

  • استفاده و درک نسبتا آسان
  • ارائه داده‌ها به روشی واضح و قابل دسترسی
  • توانایی سفارشی کردن چارچوب برای کسب‌وکارتان
  • کمک به برنامه‌ریزان استراتژیک در شناسایی و اولویت‌بندی ریسک‌ها

بیشتر بخوانید: تجزیه و تحلیل TOWS

 

چالش های ماتریس ریسک

در حالی که ماتریس‌های ریسک می‌توانند برای شناسایی و آماده شدن برای ریسک‌های پروژه بسیار مفید باشند، اما پاسخ همه مشکلات پروژه شما نیستند. در اینجا برخی از چالش‌های ماتریس‌های ریسک آورده شده است. دسته‌های ماتریس ریسک ممکن است برای مقایسه و تمایز دقیق بین سطوح ریسک به اندازه کافی خاص نباشند. احتمال و شدت برخی از ریسک‌ها اغلب ذهنی و بنابراین غیرقابل اعتماد است.
ریسک‌های نادرست طبقه‌بندی شده می‌توانند منجر به تصمیم‌گیری ضعیف شوند زیرا شما تصویر دقیقی از مسائل بالقوه ندارید. ماتریس‌های ریسک بین ریسک‌هایی که ممکن است دو هفته آینده رخ دهند و ریسک‌هایی که ممکن است در دو سال آینده رخ دهند، تمایز قائل نمی‌شوند. هیچ توجهی به نحوه تغییر ریسک‌ها در طول سال‌ها نشده است. پیچیدگی و نوسانات ریسک‌ها می‌تواند بیش از حد ساده شود – برخی از ریسک‌ها در طول زمان ثابت می‌مانند، در حالی که برخی دیگر می‌توانند یک شبه تغییر کنند.

  • بر اساس ارزیابی‌های کیفی است و می‌تواند منجر به تخصیص ناکارآمد منابع شود
  • ممکن است احساس کاذب امنیت در مورد ریسک‌ها ایجاد کند
  • در برخی موارد، ممکن است دسته‌ها برای ارزیابی دقیق ریسک‌ها به اندازه کافی خاص نباشند
  • اغلب ساده‌سازی بیش از حد شده است
  • نحوه تغییر یا تکامل ریسک‌ها در طول زمان را در نظر نمی‌گیرد

نتیجه گیری: 

ماتریس ریسک ابزاری قدرتمند و بصری است که برای شناسایی، ارزیابی و اولویت‌بندی خطرات احتمالی در یک پروژه، کسب‌وکار یا هر فعالیت دیگری استفاده می‌شود. این ابزار با ترکیب دو عامل اصلی احتمال وقوع و تأثیر یک رویداد، به شما کمک می‌کند تا ریسک‌های جدی‌تر را شناسایی کرده و برای مدیریت آن‌ها برنامه‌ریزی کنید. با شناسایی ریسک‌های کلیدی، می‌توانید تصمیمات آگاهانه‌تری بگیرید و از بروز مشکلات غیرمنتظره جلوگیری کنید. از سوی دیگر با برنامه‌ریزی برای مقابله با ریسک‌ها، می‌توانید هزینه‌ها و خسارات ناشی از آن‌ها را کاهش دهید و با شناسایی نقاط ضعف، می‌توانید سازمان خود را برای مقابله با تغییرات و بحران‌ها آماده نمایید. در واقع ماتریس ریسک به شما کمک می‌کند تا ریسک‌ها را به صورت واضح و قابل فهم به دیگران انتقال دهید.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع ماتریس ریسک برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

عوامل کلیدی موفقیت در سازمان، چگونه شناسایی می‌شوند؟

عوامل کلیدی موفقیت در سازمان، چگونه شناسایی می‌شوند؟

در این مقاله قصد داریم به تعریف علمی هریک از مفاهیم عوامل کلیدی موفقیت (Key Success Factors – KSF) و عوامل حیاتی موفقیت (Critical Success Factors – CSF) در شرکتها و کسب و کارهای مختلف بپردازیم و تفاوت آن را با شاخص کلیدی موفقیت (Key Performance Indicator – KPI) و دیگر مفاهیم مرتبط شرح خواهیم داد. در ادامه انواع عوامل کلیدی موفقیت در سازمان ها را بررسی خواهیم کرد و رابطه آن را با استراتژی های کسب و کار و مدیریت استراتژیک بیان خواهیم کرد. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

ایده ی عوامل کلیدی موفقیت چگونه شکل گرفت؟

نخستین بار دی رونالد دنیل (D. Ronald Daniel) در سال‌های دهه‌ی ۱۹۶۰ ایده‌ی عوامل کلیدی موفقیت را ارائه داد. یک دهه بعد جان اف روکارت (John F. Rockart) از مدرسه‌ی مدیریتِ میت اسلوآن MIT Sloan آن را به کار گرفت و عمومیت بخشید. از آن زمان تا امروز این ایده به‌طور گسترده‌ای مورد استفاده قرار گرفته تا کسب‌وکارها را در پیاده سازی و اجرای استراتژی‌ ها و پروژه‌هایشان یاری کند. مفهوم عوامل کلیدی موفقیت کم کم تکامل یافته‌تر شد و شما هم به احتمال زیاد دیده‌اید که به شکل‌های مختلف به کار گرفته می‌شود. این مقاله تعریف و رویکردی ساده بر اساس ایده‌های اولیه‌ی روکارت ارائه می‌کند.

تعریف علمی عوامل کلیدی موفقیت چیست؟

روکارت عوامل کلیدی موفقیت را این‌گونه تعریف می‌کند: «تعداد محدودی از حوزه‌ها که اگر به نتایج رضایت‌بخشی منجر شوند، عملکرد رقابتی و موفقیت‌آمیز را برای سازمان تضمین می‌کند. این عوامل در چند حوزه‌ی کلیدی محدود هستند که برای رشد کسب و کار، باید همه چیز در آنها به‌درستی صورت بگیرد. اگر نتایج در این حوزه‌ها به‌قدر کافی مناسب نباشد، تلاش‌های سازمان، کمتر از مقدار مطلوب خواهد بود.» در ضمن او این‌گونه نتیجه گرفت که عوامل کلیدی موفقیت «حوزه‌هایی از فعالیت هستند که باید توجه دائمی و دقیقی از سوی مدیریت به آن ها معطوف شود.» عوامل کلیدی موفقیت به شدت با مأموریت و هدف‌های استراتژیک کسب‌وکار یا پروژه‌ی شما در ارتباط هستند. مأموریت و اهداف روی نتایج و آنچه باید به‌دست آید تمرکز می‌کنند، در حالی که عوامل کلیدی موفقیت هم به چیزی که باید به آن دست یافت توجهی عمیق می‌کنند و هم به چگونگی دست‌یابی به آن.

بیشتر بخوانید: تعریف علمی پیاده سازی و اجرای استراتژی چیست؟

 

تعریف عوامل حیاتی موفقیت CSF چیست؟

عوامل حیاتی موفقیت (CSF) و عوامل کلیدی موفقیت (KSF) مترادف هم نیستند بلکه عوامل حیاتی موفقیت زیرمجموعه عوامل کلیدی موفقیت هستند. عوامل کلیدی موفقیت آن دسته از عوامل موفقیتی هستند که ضریب اهمیت بیشتری برای سازمان داشته و مهم‌تر هستند. عوامل حیاتی موفقیت (CSF) عوامل کلیدی هستند که در رابطه با تحقق استراتژی سازمان پراهمیت‌ترین عوامل محسوب می‌شوند. توجه به این مقوله ضروری است که عوامل حیاتی موفقیت روی دیگر شایستگی‌های محوری هستند.

عوامل حیاتی موفقیت عوامل محدودی هستند که در موفقیت سازمان نقشی حیاتی دارند و اگر سازمان بخواهد حیات خود را ادامه دهد باید آنها را مهیا کند. به دیگر سخن هر عامل حیاتی موفقیت زمینه‌ای است که باید کارهای مربوط به آن به بهترین وجه انجام شوند تا سازمان موفق شود.

عوامل حیاتی موفقیت عواملی هستند که از یک‌سو با اهداف سازمان ارتباط داشته و برای تحقق اهداف سازمان ضروری هستند و از طرف دیگر با استراتژی رقابتی سازمان متناسب هستند، مانند هزینه، کیفیت، ویژگی خاص. این عوامل الزامات اساسی هستند که به‌عنوان اهداف واسطه برای دستیابی به هدف اصلی باید قبلا حاصل شوند.

بیشتر بخوانید: شایستگی اصلی چیست؟

عوامل کلیدی موفقیت

تعریف عوامل کلیدی موفقیت KSF چیست ؟

یکی از مهم‌ترین اجزا و عناصر فرایند دستیابی به موفقیت عوامل کلیدی موفقیت KSF است. عوامل کلیدی موفقیت ، همان چیزهای حساس و پراهمیتی است که موجب می‌شود که موفقیت یک سازمان می‌شود. واژه  عوامل کلیدی موفقیت یک واژه تخصصی حوزه مدیریت است و به خصوص مدیریت استراتژیک است.

عوامل کلیدی موفقیت عبارتند از مشخصه‌ها، شرایط یا متغیرهایی که اگر درست مدیریت شوند می‌توانند اثر قابل‌ملاحظه‌ای بر موفقیت موضع رقابتی سازمان داشته باشند. (برونو و لیدکر)

امروزه با توجه تعدد عوامل اثرگذار بر در مسیر دستیابی به موفقیت یک سازمان، تعداد فرصت‌های پیش روی مدیران بسیار محدود است، مدیری موفق خواهد بود که بتواند توان عناصر منجر به موفقیت خود را به درستی شناخته و از آن‌ها به درستی استفاده نماید و در مرحله بعد بتواند عوامل کلیدی موفقیت سازمان خود را تقویت نماید.

بیشتر بخوانید: مفهوم استراتژی به زبان ساده (تعریف کامل و جامع)

 

شاخص کلیدی عملکرد KPI چیست

شاخص کلیدی عملکرد یک سنجه قابل اندازه گیری است که برای یک شرکت نشان دهنده میزان موفقیت در رسیدن به اهدافشان می باشد. این سنجه میزان فعالیت های حیاتی و بنیادی شرکت را می سنجد، لازم به ذکر است سازمان ها از این سنجه برای بررسی موفقیت هایی که به آنها در راه دستیابی به اهدافشان یک قدم یاری می‌ رساند. شاخص کلیدی عملکرد برای همه ی صنایع ، سازمان ها همچنین فعالیت های شخصی قابل استفاده است. ضروری است این سنجه در زمان های مشخص ارزیابی شود و با سنجه های عملکرد که در گذشته مورد استفاده قرار گرفته مورد مقایسه قرار دهد. شرکت ها بی آنکه از از سنجش شاخص کلیدی کسب و کار بهره ببرند نمیتوانند انتظار بازخورد مناسبی از چگونگی عملکرد خود داشته باشند. گاهی ممکن است در یک کسب و کار پس از مدتی احساس پیشرفت مشاهده شود اما بدون استفاده از شاخص های کلیدی عملکرد قادر نخواهند بود زمینه موفقیت را به طور واضح مشاهده کنند یا حتی با یک معیار مناسب مورد سنجش قرار دهند.با بهره گیری از kpi قادر خواهند بود اهداف دقیق و درستی را برای خود مشخص کرده و روش های مناسبی را برای سنجش آن بیابد و همینطور شما قادر خواهید بود که پیشینه کسب و کار خود را دریافت کرده و برای خود داشته باشید.

 

فرق بین عوامل کلیدی موفقیت و شاخص کلیدی عملکرد چیست؟

با توجه به اینکه KSF یک مفهوم استراتژیک ( کلان و کل‌نگر) است و کل سازمان را مدنظر دارد، در بسیاری از کشورها مانند آمریکا و ژاپن برای اینکه بتوانند این عوامل موفقیت کلیدی را به عناصر سازنده آن تجزیه و جزئیات درون آن را نیز مشاهده نمایند تا بدانند دقیقا چه جزئیاتی می‌توانند روی موفقیت سازمان اثر گذارد، از شاخص‌های کلیدی عملکرد KPI: Key Performance Indicators استفاده می‌نمایند هر سازمانی که می‌خواهد به موفقیت دست پیدا کند و در بازار رقابت باقی بماند، به این پنج عامل حیاتی نیاز دارد:

  • کارکنان: کسانی که سازمان را تشکیل می‌دهند.
  • هدف: دلیلی برای ایجاد سازمان و همکاری اعضا.
  • فرایندها و عملیات: فعالیت‌هایی که کارکنان برای دستیابی به هدف انجام می‌دهند.
  • منابع مادی: جایی برای کار کردن، وسایل و تجهیزات موردنیاز، پول کافی برای پرداخت صورت‌حساب‌ها و حقوق کارکنان.
  • مشتری: افرادی که خارج از سازمان و شرکت هستند و برای استفاده از خدمات و محصولات سازمان، هزینه می‌کنند. مثلا افرادی که مالیات‌ می‌پردازند، مشتریِ سازمان‌های دولتی محسوب می‌شوند و بقای بسیاری از سازمان‌های غیرانتفاعی هم به مشارکت حامیان آنها بستگی دارد.

بیشتر بخوانید: شاخص کلیدی عملکرد (KPI) چیست؟

 

 

عوامل کلیدی موفقیت سازمان را چگونه شناسایی کنیم؟

تصور کنید مسئولیت اداره یک شرکت به شما واگذار شده است. برای آنکه شرکت را سرپا نگاه دارید و بتوانید ضمن بقا در فضای کسب‌وکار، سود قابل قبولی نیز به دست بیاورید، باید چه کنید؟ جواب این چنین پرسشی به همان اندازه که ساده به نظر می‌رسد، دشوار هم هست! به زبان ساده، در چنین موقعیتی باید آن چیزی را عرضه کنید که مشتریان خواهان آن هستند و شرکت را در جریان رقابت باقی نگاه دارید و جایگاه شرکت را در رتبه یک و پیشتاز بازار حفظ کنید. بنابراین دو سئوال بنیادین مدیریتی پیش روی‌مان خواهد بود:

  • برای باقی ماندن در رقابت باید چه کنیم؟
  • مشتریان چه می‌خواهند؟ و چطور به نیاز آنها پاسخ دهیم؟

پرسش اول، تکمیل‌کننده بینشی‌ است که در طی پاسخگویی به پرسش دوم شکل گرفته است. اساس این پرسش متمرکز بر تحلیل رقابت است و پاسخگویی دقیق به آن نیازمند فهم شدت رقابت، ابعاد اصلی رقابت، عوامل پیش‌برنده آن و اصلی‌ترین رقباست. به علاوه، تحلیل این پرسش باید همراه با پاسخ درخصوص چگونگی کسب جایگاه رقابتی بهتر در بازار باشد. برای پاسخگویی به این پرسش می‌توانیم از مقایسه شرکت‌های رقیب و بررسی ترکیب مولفه‌های اصلی ارزش‌آفرینی آنها هم استفاده کنیم.

پاسخ به پرسش دوم به طور طبیعی منجر به تعریف دامنه مشتریان‌ سازمان ما می‌شود. به عبارت دیگر، برای آنکه مشخص کنیم مشتریان خواهان چه هستند، باید در ابتدا به این درک برسیم که مشتریان ما که هستند. فهم گروه مشتریان اصلی سئوالات فرعی بیشتری را مطرح می‌کند: دامنه نیازهای مشتریان اصلی ما به چه چیزهایی بالغ می‌شود؟ روش دسترسی‌مان به مشتریان اصلی چگونه است؟ مشتریان اصلی چگونه محصول ما را از میان محصولات رقبا انتخاب می‌کنند؟ چه مسائلی سبب چشم‌پوشی دیگر بخش‌های بالقوه مشتریان از محصول ما می‌شود؟

جمع‌بندی این دو پرسش، فهرستی از عوامل کلیدی موفقیت را پدید می‌آورند که در وهله بعد، باید با درنظرگرفتن مدل کسب‌وکار خاص شرکت مورد بازبینی و تکمیل قرار گیرد.

بیشتر بخوانید: استخراج عوامل کلیدی موفقیت چیست؟

روش تعیین عوامل کلیدی موفقیت چیست؟

تعیین عوامل کلیدی موفقیت وقتی باید صورت گیرد که اهداف کاملا شناخته‌شده باشند. پس اولین مرحله، شناخت عوامل حیاتی برحسب هر هدف است. سپس باید نیازهای اطلاعاتی مهم برای رسیدن به تعیین عوامل کلیدی موفقیت مشخص شود. پس مصاحبه‌هایی که با مدیران سازمان به‌خصوص مدیران ارشد صورت می‌گیرد باعث آشکار شدن نیازهای اطلاعاتی آنها و درنتیجه روشن شدن نیازهای اطلاعاتی برای هر یک از فعالیت‌ها و واحدهای عملیاتی می‌شود که درنهایت نیازهای اطلاعاتی کل سازمان به دست می‌آید. قدم اول برای تعیین شیوه‌های تصمیم‌گیری موردنیاز هر مدیر، درک اطلاعات مورد نیاز مدیران است. یک روش برای به دست آوردن نیازهای اطلاعاتی مدیریت، استفاده از تکنیک تحلیل تصمیم‌گیری (Decision Making Analysis Technique) است. در این فرآیند ابتدا اهداف و ماموریت‌های سازمان شناسایی و سپس موفقیت برای هر هدف تعیین می‌شود و ازآنجا که ماموریت‌های سازمان در قالب ساختار سازمانی به ماموریت معاونان یا بخش‌های اصلی سازمان تقسیم می‌شود، عوامل موفقیت مدیران هر بخش شناسایی می‌شود. در این نگرش فرض بر آن است که سازمان، اهداف و ماموریت معاونان یا بخش‌های اصلی سازمان تقسیم و عوامل موفقیت مدیران هر بخش شناسایی می‌شود. در این نگرش فرض بر آن است که سازمان اهداف، ماموریت‌ها و استراتژی‌های مشخصی دارد و مدیران مافوق هر بخش نیز بهترین و آگاه‌ترین افراد برای تعیین عوامل کلیدی موفقیت هستند. می‌توان مدل را برای متدولوژی عوامل کلیدی موفقیت KSF یا همان عوامل حیاتی موفقیت CSF ارائه داد.

 

مدل ۳c برای شناسایی عوامل کلیدی موفقیت

عوامل کلیدی موفقیت عبارتند از منابع، مهارتها و ویژگی هایی از سازمان ها در صنعت که برای موفقیت در بازار لازم و ضروری هستند. برای تعیین استراتژی های هر سازمان، بدون شک تعیین این عوامل از اهمیت بالایی برخوردار می باشد. به طور کلی می بایست از سه منظر اصلی، عوامل را بررسی نمود تا بتوان به دقت بالاتری به عوامل کلیدی موفقیت یک صنعت دست یافت. این سه منظر که برگرفته از مدل ۳c استراتژیست مشهور ژاپنی، Kenichi Ohmae می باشد عبارتنداز :

رقابت Competition

در این بخش، تمرکز بر روی رقبا و شرایط فعلی رقابت در صنعت می باشد؛ می بایست مواردی را که عوامل اصلی پیروزی یا شکست در رقابت می باشند را شناسایی نمود تا بتوان با تقویت آنها بر رقبا غلبه نمود

سازمان Corporation

برای باقی ماندن در جرگه ی رقابت صنعت، سازمان می بایست قادر باشد تا نقاط قوت اصلی و عوامل برتری خود را شناسایی نماید تا بتواند از طریق تمرکز بر روی نقاط قوت اصلی و کلیدی خود بقای خود را تضمین نماید. (در این منظر، تمرکز بیشتر بر روی منابع خود سازمان می باشد).

مشتری Customer

بدون شک موفقیت هر سازمان، بیش از آن که در گرو رضایت سهامداران آن باشد در نتیجه رضایت مشتریان بدست می آید، پس اولین و مهمترین منظر، بحث شناخت مشتری، شناخت نیاز مشتری و عوامل موثر در افزایش رضایت مشتری می باشد.

اندازه گیری عوامل کلیدی موفقیت

بنابراین وضعیت موجود شرکت تعیین می‌شود تا به‌وسیله آن شکاف بین شرکت موردنظر و شرکت‌های مورد مقایسه اندازه‌گیری شود. از سوی دیگر زمانی که تجزیه ‌و تحلیل موقعیت درونی انجام می‌شود، مدیران باید منابع و امکانات درونی را در نظر بگیرند به‌طوری‌که دارایی‌های استراتژیک سازمان یعنی قابلیت‌های کلیدی خود را بشناسند.

ماهیت و اندازه این قابلیت‌های کلیدی اساس مزیت‌های رقابتی درونی سازمان را شکل می‌دهد. بر اساس تعریف روکارت، عوامل کلیدی موفقیت اشاره به حوزه‌های محدودی در هر پروژه یا کسب‌وکار دارد که چنانچه به نتایج مطلوب منجر شوند، مزیت و کارایی رقابتی مناسبی را برای سازمان تضمین خواهند کرد.

بیشتر بخوانید: مدیریت استراتژیک چیست؟ فرایند برنامه ریزی در مدیریت استراتژیک چگونه است؟

مدل ۳c برای شناسایی عوامل کلیدی موفقیت

 

بررسی نقش استراتژی در  رسیدن به موفقیت

نقش استراتژی در موفقیت را می توان در بیشتر حوزه های تلاش های انسانی مشاهده کرد. اگر به جنگ، شطرنج، سیاست، ورزش یا کسب و کار نگاهی بیندازیم، موفقیت افراد و سازمان ها به ندرت نتیجه یک فرایند کاملا تصادفی بوده است. برتری در موهبت مهارت ها و منابع، معمولا عامل تعیین کننده نیست. استراتژی هایی که بر مبنای این چهار عنصر هستند تقریبا همیشه نقش مهمی ایفا می کنند. افراد بسیار موفق، را در تمام حوزه های رقابتی بررسی کنید. اگر رهبران سیاسی جهان مدیران عامل ۵۰۰ شرکت برتر جهان یا حلقه دوستان و آشنایان خود را بررسی کنیم، آنهایی که به موفقیت فوق العاده ای در حرفه خود دست یافته اند به ندرت توانایی های ذاتی شگرف دارند. کسانی موفق شده اند که مسیر حرفه ای خود را به صورت اثربخش تر و عموما با ترکیب این چهار عامل استراتژیک مدیریت کرده اند.

 

ایجاد عوامل کلیدی موفقیت در اتحادهای استراتژیک

یک اتحاد موفق، مدیون درک و فهم و نگاه مشترک شرکا به محرک‌ها، نیازمندی‌ها و نحوه مدیریت و تاثیر آن بر نتایج کسب و کار است. پایداری اتحاد در طول زمان و دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده به چگونگی همکاری شرکا و میزان سازگاری با تغییرات داخلی و خارجی محیط و نحوه تعامل آنها برای حل مشکلات بستگی دارد. همکاری نزدیک و تعهد مداوم، باعث تحکیم اتحادهای راهبردی و ایجاد وضعیت برد- برد برای شرکا می‌شود. به‌طور کلی بسته به نوع محرک‌ها و انگیزه‌ها عوامل کلیدی موفقیت نیز متفاوت خواهند بود. از آن جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد:

  • روشن و سنجش‌پذیر
  • نگرش و اهداف مشترک
  • حمایت مدیران ارشد و در نظر گرفتن پاداش مشترک
  • کنترل مشترک فرآیند اتحاد راهبردی و تعیین تیم حل مشکل
  • دارا بودن ریسک‌های مشترک، تعریف مناسب حوزه عملکرد اتحاد
  • تصمیم‌گیری مشترک در کلیه مراحل فرآیند همکاری پاسخگویی شرکا و اعتماد متقابل.
  • انتظار برآورده کردن نیازهای متقابل، تناسب راهبردی مطابق با توانایی تکمیلی و سازگاری فرهنگی
  • اعتماد مبتنی بر حسن‌نیت: یعنی اعتقاد اینکه یک شریک راهبردی با عقاید و خواسته‌های مناسب در جهت شریک مقابل رفتار می‌کند.
  • اعتماد اعتباری: اعتمادی است که در آن یک شریک، قصد و توانایی تحقق تعهدات خود را دارد و کمک‌های مورد انتظار را به اتحاد ارائه می‌دهد و جزء عقلانی اعتماد است.
  • تعهد و اعتماد دو عامل اصلی در موفقیت یا شرکت اتحادهاست و بر عملکرد آنها موثرند و به صورت کامل قابل تضمین در متن قرارداد نیستند.

 

نقش برنامه ریزی و تفکر استراتژیک در ایجاد عوامل کلیدی موفقیت چیست؟

امروزه برنامه ریزی و تفکر استراتژیک از عوامل اساسی موثر در ایجاد و خلق فرصت و جلوگیری از غافلگیری محیطی با توجه به تغییر و تحولات روزافزون و بر اساس قابلیت‌ها و ظرفیت‌های سازمانی می‌باشند. سرمایه های فکری سازمانی نیز به عنوان یکی از مهم‌ترین عوامل و منابع موفقیت یا شکست استراتژی‌ها نقش موثری در خلق قابلیت‌ها شایستگی‌ها و مزیت‌ها برای سازمان عهده دار هستند و میتواند نقش اساسی در خلق عوامل کلیدی موفقیت در سازمان داشته باشد. حال بر اساس نتایج مقالات تخصصی حوزه مدیریت استراتژک نقطه تلاقی برنامه ریزی و اجرای موثر و موفقیت استراتژی‌ها، قابلیت‌های رهبری استراتژیک است که با منابع، سبک‌ها و قدرت رهبری زمینه را جهت مشارکت کارکنان و تبدیل استراتژی سازمان به اولویت‌های منابع انسانی و ایجاد شریک تجاری سازمانی محیا می‌کند و همچنین با استقرار سازمانی مناسب هماهنگی و هم سویی استراتژی‌ها بر اساس توانمندی‌های سرمایه های فکری و فرهنگ سازی اجرای موفقیت آمیز استراتژی‌های سازمان را در هجوم تغییرات و تحولات آنی محیطی با خلق ارزش و فرصت، مزیت‌های رقابتی، قابلیت‌های پویا و شایستگی‌های متمایز هموار می‌سازد.

بیشتر بخوانید: مزیت رقابتی چیست؟

مراحل اجرایی بکارگیری عوامل کلیدی موفقیت در یک سازمان

در این قسمت به بیان مراحل اجرایی عوامل کلیدی موفقیت در یک سازمان خواهیم پرداخت، توجه داشته باشید که این مراحل بصورت تجربی بیان میشود و وجود روش های دیگر و مراحل دیگر منافاتی با این روش نخواهد داشت. مراحل اجرایی عوامل کلیدی موفقیت در یک سازمان عبارت است از:

  1. ابتدا یک تحلیلگر یا مشاور از خارج از سازمان استخدام میکنیم که با عوامل کلیدی موفقیت  آشنا باشد. این شخص باید به‌دقت محیط داخلی و خارجی سازمان را مطالعه کند و بتواند هم راستایی و همسوسازی اهداف سازمان و فرآیندها را انجام دهد.
  2. مشاور یا تحلیلگر کسب و کار باید یک لیست از عوامل حیاتی موفقیت سازمان تهیه می‌کند.
  3.  مشاور یا تحلیلگر حمایت مدیران ارشد سازمان را برای ایجاد متدولوژی عوامل حیاتی سازمان جلب می‌کند.
  4.  مدیران سازمان را با عوامل حیاتی موفقیت آشنا ساخته و سپس از آنها می‌خواهد که یک لیست از عوامل حیاتی موفقیت شخصی و مربوط به فعالیت‌های خود و یک لیست از عوامل حیاتی موفقیت گروهی را که برای کل سازمان مهم است برای مصاحبه‌شان آماده کنند.
  5. سپس تحلیلگر یا مشاور با مدیران سازمان حدود دو یا سه مصاحبه انجام می‌دهد تا  لیست عوامل حیاتی موفقیت را به دست آورد.
  6.  مشاور با توجه به مصاحبه‌هایی که با مدیران انجام داده است، یک چارت از عوامل حیاتی موفقیت ایجاد می‌کند.
  7. مشاور یا تحلیلگر با توجه به آن چارت یک لیست جامع از عوامل حیاتی موفقیت برای کل سازمان به دست می‌آورد. این لیست تمایلات و خواسته‌های مدیران را گروه‌بندی، جواب‌های تکراری را حذف و تشابهات و اختلافات را معلوم می‌کند و از این لیست است که در حقیقت عوامل حیاتی موفقیت گروهی به دست می‌آید.
  8. لیست عوامل حیاتی موفقیت سازمان برای بازنگری در دسترس مدیران قرار می‌گیرد. همچنین مدیران نیازهای اطلاعاتی مخصوص به خود و محصولات موردنیاز خود را اعلام می‌کنند.

 

چگونه از عوامل کلیدی موفقیت استفاده کنیم؟

برای اینکه بتوانیم از فهرست عوامل شناسایی‌شده برای دستیابی به مزیت رقابتی و جایگاه رقابتی برتر در بازار استفاده کنیم، توجه به چند نکته بسیار مهم است:

  • اول اینکه، بهره‌گیری اثربخش از عوامل کلیدی موفقیت غالباً نیازمند قابلیت‌های سطح بالا است. منظورمان از قابلیت‌های سطح بالا، قابلیت‌هایی‌ است که خود از ترکیب چند قابلیت دیگر پدید آمده‌اند، ماهیت بین‌کارکردی دارند، به خوبی در روال‌های سازمانی جاافتاده‌اند و مدیریت آنها دشوار و نیازمند مهارت‌های چندگانه است.
  • دوم اینکه، ترکیب و میزان اهمیت عوامل کلیدی موفقیت در طول زمان تغییر می‌کند. در این میان سازمان‌هایی موفق‌ هستند که بتوانند این ترکیب را به سود خود تغییر دهند. تاثیرگذاری بر عوامل کلیدی موفقیت از طریق دو مکانیسم حذف گلوگاه‌ها در بخش‌های مختلف زنجیره ارزش (مانند سرمایه‌گذاری گوگل در توسعه سیستم‌ عامل اندروید به منظور حذف گلوگاه‌های موجود بر سر راه روند رو به رشد مصرف اینترنت در ابزارهای همراه مانند تلفن همراه و تبلت‌ها) یا ایجاد گلوگاه‌های اختصاصی (مانند مجموعه اقدامات اپل برای ایجاد گلوگاه‌هایی در زمینه تبادل فایل و فرمت‌های قابل قبول) امکان‌پذیر است. این مکانیسم‌ها برخی از عواملی را که در گذشته حائز اهمیت بوده، کم‌اثر کرده و از میان برمی‌دارند یا عوامل جدیدی را به این ترکیب می‌افزایند.

در نهایت اینکه، مبنا قراردادن عوامل کلیدی موفقیت شرط لازم برای طراحی استراتژی‌های اثربخش است، اما شرط کافی نیست. استراتژی به درنظر گرفتن چیزهایی فراتر از عوامل کلیدی موفقیت هم نیاز دارد.

 

چرا باید عوامل کلیدی موفقیت را در سازمان اجرایی کرد؟

استفاده از عوامل کلیدی موفقیت یک رویکرد بالا به پایین مدیریتی است و تلاش و اقدامات سازمان را در راستای بهبود به ثمر می‌رساند؛ زیرا باعث تمرکز و دقت فراوان در پیاده‌سازی فعالیت‌ها و برنامه‌ها می‌شود. از مزایای پیاده‌سازی عوامل حیاتی موفقیت ( CSF) می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. بهبود مستمر عملیات و عملکرد فرایندها
  2. کاهش احتمال خطا در حصول اهداف استراتژیک و کسب‌وکار
  3. افزایش استقبال پرسنل از برنامه‌ها، سیستم‌ها یا بهبود فرایندها
  4. تعمیق درک مدیریت از اجرای موفقیت‌آمیز برنامه استراتژیک یا ابتکار تحول‌آفرین
  5. قابلیت تعمیم این روش ارزش‌آفرین در برنامه‌ریزی، توسعه و پیاده‌سازی برنامه‌ها، سیستم‌ها، بهبود فرایند و عملیات

بیشتر بخوانید: ابتکارات استراتژیک

 

بررسی عوامل کلیدی موفقیت در صنعت

تعیین صنایعی که عوامل کلیدی موفقیت صنعت برای آنها باید شناسایی شود؛ برای هر صنعت، شناسایی و ارزیابی تقاضای کاربران در رابطه با پیشنهاد به بازار. توصیه شده است که هم مشتریان موجود و هم افراد غیر مشتری در نظر گرفته شوند. اطلاعات می تواند از طریق مصاحبه های نیمه ساختار یافته یا در کارگاه های آموزشی گرد آوری شود. به موازات، در هر صنعت یک گروه کاری داخلی باید ابعادی که رقابت را بین رقبای مختلف بوجود می آورد تعیین کند. تمرکز اصلی باید بر این باشد که چه چیزی باعث می شود تا شرکت فروشی را بدست آورده یا از دست بدهد. پاسخ به این سوال است که مزیت و عدم مزیت شرکت و عوامل کلیدی موفقیت در صنعت را مشخص می کند. مقایسه نتایج دو مرحله قبل. این امر یک فهرست کلی جدید از عوامل موفقیت خاص صنعت را ایجاد می کند. دو رویکرد شناسایی عوامل موفقیت معمولا منجر به فهرست یکسانی نمی شوند. دو دلیل برای این امر وجود دارد: اول اینکه مشتریان به عوامل کلیدی موفقیت در سطح کالاها و خدمات توجه می کنند در حالیکه گروه داخلی معمولا به عوامل کلیدی موفقیت در سطح منابع تمرکز می کنند. دلیل دوم این است که تقاضای مشتری می تواند گاهی اوقات به شیوه های متفاوتی برآورده شود. برای مثال ممکن است کیفیت برای مشتریان مهم باشد اما این کیفیت می تواند نسبتا بوسیله تبلیغات یا روابط خوب با مشتری فراهم گردد. مشتریان به طور منظم تاثیر برخی عناصر خاص ترکیب بازاریابی را کمتر برآورد کرده و بنابراین عوامل موفقیت خاصی در هنگامیکه صرفا مشتریان مداخله داده شوند، شناسایی نشود. گام چهارم که نتایج گام های ۲ و ۳ ترکیب می شوند، نیازمند سطح خاصی از دانش تخصصی است.

 

شناخت انواع عوامل کلیدی موفقیت

برای اینکه مطمئن شوید همه‌ی انواع عوامل کلیدی موفقیت ممکن را در نظر گرفته‌اید، می‌توانید از انواع عوامل کلیدی موفقیتِ زیر به عنوان چک‌لیست استفاده کنید.

  • استراتژیک: این عوامل از استراتژی رقابتی ویژه‌ای که سازمان انتخاب کرده نشأت می‌گیرند. شیوه‌ای که شرکت‌ها برای موقعیت و بازار خودشان انتخاب می‌کنند، خواه تولیدکننده‌ هایی با حجم بالا و هزینه‌ی کم باشند و خواه با حجم پایین و هزینه‌ی بالا یا غیره.
  • صنعت: این عوامل از ویژگی‌های خاص صنعت نشأت می‌گیرند. اینها چیزهایی هستند که سازمان باید به منظور حفظ رقابت انجام دهد.
  • موقتی: این عوامل از نیروهای داخلی سازمان نشأت می‌گیرند. این عوامل کلیدی موفقیت توسط موانع، چالش‌ها، جهت‌گیری‌ها و تأثیرات مشخص تعیین می‌شوند.
  • محیطی: این عوامل از تأثیرات کلان محیطی روی یک سازمان نشأت می‌گیرند. چیزهایی مانند فضای کسب‌وکار، اقتصاد و رقبا و پیشرفت‌های تکنولوژیک در این دسته گنجانده می‌شوند.

 

تقسیم بندی عوامل کلیدی موفقیت

در این مقاله مدلی برای عوامل کلیدی موفقیت ارائه ‌شده است. در این مدل در واقع شرح می‌دهیم که عوامل کلیدی موفقیت به عوامل حیاتی موفقیت و عوامل غیر حیاتی موفقیت تقسیم می‌شوند. آنچه در تدوین استراتژی‌های سازمان مهم است عوامل حیاتی موفقیت است که می‌تواند بحرانی یا محوری باشد. عوامل حیاتی بحرانی موفقیت است که برای سازمان فرصت ساز خواهد بود.

 

عوامل کلیدی موفقیت استاندارد و عوامل کلیدی موفقیت غالب

طبقه بندی عوامل مختلف موفقیت در هر صنعت به دو دسته: عوامل کلیدی موفقیت استاندارد و عوامل کلیدی موفقیت غالب. این تمایز برای برنامه ریزی عناصر ترکیب بازاریابی مهم است: عوامل کلیدی موفقیت غالب عواملی هستند که امکان ایجاد تمایز از رقبا را فراهم کرده و در عین حال عوامل کلیدی موفقیت استاندارد ابعادی هستند که یک سطح خاص از عواملی که باید بدست آورد را مشخص می کند. یک صنعت معمولا فقط تعداد کمی عوامل موفقیت غالب دارد و تعداد زیادی عوامل موفقیت استاندارد. اهمیت عوامل کلیدی موفقیت خاص صنعت ممکن است تغییر کند. بنابراین مخصوصا برای عوامل موفقیت غالب بایستی از خودمان بپرسیم که آیا تاثیر آنها در طی زمان افزایش یا کاهش می یابد. روند های شناسایی شده در تحلیل محیط کلان باید در این بحث وارد شود. در شرایط خاصی ظهور عوامل کلیدی موفقیت جدید باید شناسایی شود برای مثال تاثیر مربوط به تجارت الکترونیک بر روی کتاب فروشی.

 

عوامل کلیدی موفقیت عمومی و عوامل کلیدی موفقیت خاص

در برنامه ریزی استراتژیک تمایز بین عوامل کلیدی موفقیت عمومی و عوامل کلیدی موفقیت خاص صنعت مهم است:

  • عوامل کلیدی موفقیت عمومی در همه صنایع معتبر هستند. تاثیر آنها بر موفقیت دائمی و همیشگی است و آنها در همه زمانها معتبر باقی می مانند. به دلیل این اعتبار گسترده، عوامل موفقیت عمومی به صورت نسبتا انتزاعی تعریف می شوند.
  • عوامل کلیدی موفقیت خاص صنعت برای یک صنعت کم و بیش دقیق تعریف شده ای بکار گرفته می شوند. اثر آنها بر موفقیت ممکن است در طی زمان تغییر کند. در مقایسه با عوامل موفقیت عمومی آنها در یک زمینه بسیار محدود تری بکار گرفته شده و به طور کلی یک تعریف دقیق تری دارند.

بیشتر بخوانید: چرا تحولات کسب و کار شکست می خورند؟

.مقالات معتبر مدیریت استراتژیک را در سایت شریف استراتژی بخوانید

 

عوامل اصلی در خلق عوامل کلیدی موفقیت کدام است؟

  1. مشتری: افرادی که خارج از سازمان و شرکت هستند و برای استفاده از خدمات و محصولات سازمان، هزینه می‌کنند. مثلا افرادی که مالیات‌ می‌پردازند، مشتریِ سازمان‌های دولتی محسوب می‌شوند و بقای بسیاری از سازمان‌های غیرانتفاعی هم به مشارکت حامیان آنها بستگی دارد.
  2. منابع مادی: جایی برای کار کردن، وسایل و تجهیزات موردنیاز، پول کافی برای پرداخت صورت‌حساب‌ها و حقوق کارکنان.
  3. فرایندها و عملیات: فعالیت‌هایی که کارکنان برای دستیابی به هدف انجام می‌دهند.
  4. هدف: دلیلی برای ایجاد سازمان و همکاری اعضا.
  5. کارکنان: کسانی که سازمان را تشکیل می‌دهند.

 

ایجاد رابطه موثر با مشتریان

مشتریان، منابع تزریق درآمد به شرکت هستند، بنابراین می‌توان آنها را مهم‌ترین عامل موفقیت یک شرکت در نظر گرفت. پیتر دراکر (Peter Drucker) یکی از برجسته‌ترین نظریه‌پردازان مدیریت، سال‌ها قبل بیان کرده بود که هدف اصلی کسب‌وکار، به‌دست آوردن و نگه داشتن مشتری است. به‌دست آوردن مشتریان، در قالب بازاریابی، امکان‌پذیر است. در واقع این عامل موفقیت دربردارنده‌ی انواع روش‌های بازاریابی و فروش است. مهم‌ترین عامل برای موفقیت در ارتباط با مشتریان، این است که به آنها همان چیزی را بدهیم که نیاز دارند، نه آن چیزی که خودمان می‌خواهیم به فروش برسانیم. فروش و بازاریابی مؤثر با پرسش از مشتریان در مورد نیازهایشان آغاز می‌شود، اینکه محصول یا خدمت ارائه‌شده توسط شرکت، باید کدام مشکل‌ مشتری را حل کند یا کدام کمبودشان را جبران کند. با برقراری ارتباط با مشتریان و پرسیدن سؤال از آنها، یک شرکت بهتر می‌تواند وفاداری مشتری را توسعه بدهد و رقیبان خود را از صحنه دور نگه دارد. در معنای وسیع‌تر، برقراری ارتباط با مشتری به منزله‌ی ارتباط با دنیای خارج است. بنابراین با کمک این ارتباط می‌توانید عملکرد رقیبان را بسنجید، تغییرات بازار را تحلیل کنید و شرکت را با تغییرات و نیاز بازار تطبیق بدهید. این مورد در رابطه‌ی تنگاتنگی با تمرکز استراتژیک قرار دارد.

 

استفاد بهینه از منابع مادی

امور مالی، امکانات و تجهیزات از مهم‌ترین منابع مادی و از عوامل کلیدی موفقیت سازمان هستند. اگر پول کافی در اختیار نداشته باشید، نمی‌توانید شرکتی را راه‌اندازی و حفظ کنید. یکی از بزرگترین مخارج شرکت‌ها، تأمین کردن امکانات و تجهیزات مناسب برای کسانی است که در شرکت کار می‌کنند یا به هر نحو با شرکت همکاری دارند. مدیران باتجربه اهمیت جریان نقدی (cash flow) را به‌خوبی درک می‌کنند. مهم نیست که مشتریان چقدر به شما بدهکار هستند، تا زمانی که این پول در حساب بانکی شما نباشد، نمی‌توانید از آن برای حفظ شرکت استفاده کنید. عدم موفقیت در مدیریت جریان نقدی، مهمترین دلیل شکست کسب‌و‌کارهاست. بسیاری از صاحبان کسب‌و‌کارها، موجودی شرکت را به فردی دیگر واگذار می‌کنند و در زمان نیاز به آن دسترسی ندارند. در بدترین شرایط، حتی ممکن است این فرد با اختلاس و دزدی، به منابع مالی شرکت دستبرد بزند و شرکت را با مشکلات فراوانی مواجه کند. به همین ترتیب، امکانات و تجهیزات مناسب و قابل توجه، باعث می‌شود که کارمندان شرکت احساس غرور کنند و انرژی و اشتیاق فراوانی برای ادامه‌ی فعالیت در شرکت داشته باشند. البته فراهم کردن این امکانات، هزینه‌های زیادی برای شرکت‌ها دارد. اقتصاد، یک مفهوم دوره‌ای است، به این معنا که ممکن است شما در بهترین شرایط اقتصادی و در بهترین اوضاع مالی شرکت، امکاناتی را برای کارمندان در نظر بگیرید اما در دوران رکود اقتصادی نتوانید همان امکانات را به کارمندان ارائه کنید.

بیشتر بخوانید: رویکرد بالا به پایین چه تفاوتی با رویکرد پایین به بالا دارد؟

 

ایجاد فرآیندها و عملیات هایی در راستای ایجاد ارزش

عملیات یا آنچه که کارمندان یک شرکت در راستای ایجاد ارزش برای مشتری و به‌دست آوردن درآمد انجام می‌دهند، مشخص می‌کند که آن شرکت در مسیر پیشرفت قرار دارد یا محکوم به شکست است. مثل سایر عوامل کلیدی موفقیت این مورد هم قابل جدا شدن از سایر موارد نیست و با آنها ارتباط و پیوستگی دارد. اقدامات کارمندان در جهت تمرکز استراتژیک شرکت است و با منابع مادی و مشتریانی که برای دریافت خدمات و محصولات شرکت، هزینه می‌پردازند، ارتباط تنگاتنگی دارد. عملکرد مؤثر و صحیح کارمندان باعث می‌شود که مشتریان همان خدمات و محصولی را که انتظار دارند، از شرکت دریافت کنند، در واقع محصولات و خدمات موردنظر خود را با قیمت درست و کیفیت مطلوب دریافت می‌کنند. مدیریت عملیات مطلوب و مؤثر، بر مدت چرخه (از زمان شروع تولید یک محصول یا سرویس تا پایان آن)، کنترل قیمت و کنترل کیفیت (که نیازمند انواع تحلیل‌ها و سنجش‌هاست) تمرکز دارد. در واقع، تمرکز استراتژیک بیشتر بر مسائل خارجی شرکت تمرکز دارد و مدیریت عملیات بیشتر متوجه مسائل داخلی شرکت است. هردوی این عوامل باید در هماهنگی کامل باشند که این هماهنگی باید با برنامه‌ریزی و تلاش همه‌جانبه صورت بگیرد نه به‌طور اتوماتیک. به همین دلیل است که برقراری ارتباط مؤثر، شریان‌ حیاتی یک سازمان موفق است.

 

مدیریت و توسعه‌‌ کارکنان

یکی از عوامل کلیدی موفقیت سازمان ها، کارکنان آن سازمان هستند. کارمندان و اعضای یک سازمان و شرکت، امروزه تمایل دارند که طبق ساختار و هدایت مدیر مربوطه فعالیت کنند و در عین حال دوست دارند برای گسترش مهارت‌ها و دانش خود، آزادی عمل داشته باشند و از طرف مدیران تشویق شوند. مدیریت صحیح و تأثیرگذار نیروی انسانی، به این معناست که مدیر باید بین قوانین محدودکننده و آزادی عمل، تعادل ایجاد کند. قوانین محدودکننده عبارتند از: ساختار سازمانی، قوانین سازمان و جهت‌گیری‌هایی که از طرف مدیران مطرح می‌شود و آزادی عمل عبارت است از: ایجاد فرصت و تشویق کارمندان به رشد فردی، بهبود مهارت‌ها و افزایش خلاقیت.
شما به‌عنوان یک مدیر، اگر فقط در یک جهت تلاش کنید و بین این دو مفهوم تعادل ایجاد نکنید، اشتباه جبران‌ناپذیری در مدیریت خود مرتکب می‌شوید، چرا که در چنین شرایطی، سازمان شما ممکن است ساختار خشک و سختی داشته باشد یا برعکس، دچار هرج‌ومرج شود. هر فردی در سازمان دارای مجموعه‌ای از نیازهاست که در قالب‌های زیر قرار می‌گیرند: آزادی عمل در برابر ساختار، دستور در برابر فرصت، منطق در برابر ارزش‌های شخصی و مواردی از این دست. مدیران موفق، همه‌ی افراد را با یک شیوه‌ی یکسان، مدیریت و رهبری نمی‌کنند مگر در برخی موارد و قوانین پایه‌‌ای شرکت. این مدیران هر فرد را با توجه به نیازهایش و با توجه به آنچه که به او انگیزه می‌دهد، مدیریت می‌کنند. این شیوه البته کار بسیار سخت و پیچیده‌ای است اما، برای رسیدن به موفقیت ضروری است.

بیشتر بخوانید: همکاری متقابل عملکردی

 

اهداف برنامه ریزی شده با تمرکز بر استراتژیک

در دنیای امروز که به‌سرعت در حال تغییر است، برای باقی ماندن در عرصه‌ی رقابت، داشتن هدف به‌تنهایی کافی نیست. مدیران برای موفقیت یک سازمان، باید منابع‌شان را بر بزرگترین فرصت‌های ممکن که روزبه‌روز در حال تغییر هستند، متمرکز کنند. برای اینکه این تغییراتِ لحظه‌ای را به‌وضوح درک کنید، کافی است اتفاقات چند سال اخیر دنیا و تحولات شرکت خود را بررسی کنید. مشتریان عمده و منابع درآمد، در هر زمان ممکن است تغییر کنند یا به‌طورکلی از بین بروند. بنابراین بسیار ضرورت دارد که یک مدیر بر نتایج دلخواه پایانی مثل افزایش فروش، سود و رضایت مشتری تمرکز کند. در عین حال باید بتواند کشتیِ کسب‌وکار را در دریای پرتلاطم رقابت، هدایت کند. وظیفه‌ی اصلی مدیران موفق و متمرکز، این است که عوامل موفقیت را برای عملکرد بهتر شرکت، هم‌راستا کنند و بهم پیوند بدهند.

 

ارتباط بین عوامل کلیدی موفقیت و مدیریت استراتژیک چگونه است؟

تعداد محدودی (معمولاً بین ۳ تا ۸) از مشخصه‌ها، شرایط و متغیرهایی که تأثیر مستقیم و جدی بر اثربخشی، کارایی و قابلیت‌های یک سازمان، برنامه و یا طرح دارند. فعالیت‌های مرتبط با csf باید در بالاترین سطح ممکن از تعالی برای رسیدن به اهداف کلی در نظر گرفته‌شده انجام شود. عوامل کلیدی موفقیت شاخص‌های مهمی هستند که نشان‌گر نیروهای پیش‌ران مهم پیشرفت و کامیابی در یک صنعت خاص هستند. به‌عنوان‌مثال: در یک فروشگاه اینترنتی، نرخ رشد فروش یک شاخص کلیدی موفقیت است.

برای شناسایی عوامل کلیدی موفقیت لازم است مجموعه‌ بنگاه‌ها و الگوهای کلان کسب‌وکاری آن صنعت مورد مطالعه قرار بگیرند تا بتوان به شناخت اولیه‌ای از عوامل کلیدی موفقیت رسید. برای این منظور مطالعه‌ی گزارش‌های بهینه کاوی، مصاحبه با خبرگان و کمک گرفتن از مشاوران برجسته می‌تواند روش‌های مناسبی باشد. مدیریت استراتژیک به‌عنوان وسیله‌ای برای بالا بردن امکانات شناخته‌شده است.هنگامی‌که تجزیه ‌و تحلیل موقعیت انجام می‌شود، مدیران باید محیط بیرونی صنعت را مورد توجه قرار دهند، چند شرکت را در یک صنعت معین مورد مقایسه قرار داده و سپس مدل‌های موفقیت آنها را به‌عنوان عوامل کلیدی موفقیت KSF انتخاب کنند.

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع عوامل کلیدی موفقیت برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

Critical Success Factors

How To Determine Critical Success Factors For Your Business

Understanding Critical Success Factors in Business

Key Success Factors (KSF) are generally three to five areas

The 5 Key Success Factors Of Business

مدل ADKAR چیست؟

مدل ADKAR چیست؟

در این مقاله به موضوع مدل ADKAR پرداخته ایم. در ابتدای مقاله به ارائه تعریفی از مدل ADKAR اشاره نمودیم و سپس به شرح و تفصیل هر یک از اجزای آن پرداخته ایم. در ادامه برای فهم بهتر مطالب نیز، برخی مثال ها را در زمینه اجزا و عناصر مدل ADKAR بررسی نموده ایم. در انتها نیز به ذکر برخی مزایای مدل ADKAR اشاراتی نموده ایم. می توان گفت با مطالعه مقاله به فهم مناسبی در زمینه موضوع مدل ADKAR دست خواهید یافت. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر مدل ADKAR

اگر کارفرمایتان کل تیم را برای یک جلسه فراخواند و اعلام کرد که همه شما از فردا باید از یک فرآیند جدید پیروی کنید، چه احساسی خواهید داشت؟ احتمالاً احساس عصبانیت، انزجار، غم و … به طور کلی، تمام احساسات منفی را تجربه خواهید کرد. و حدس بزنید چی؟ این یک واکنش طبیعی است. به همین دلیل است که وقتی سازمان‌ها سعی در اجرای تغییر جدید دارند، باید از یک روش‌شناسی قابل اعتماد برای مدیریت تغییر استفاده کنند تا جنبه انسانی مدیریت را کنترل کنند. در این مقاله، مدل ADKAR برای مدیریت تغییر را بررسی خواهیم کرد که یک چارچوب انسان‌محور است که به رهبران تغییر اجازه می‌دهد تا تغییرات را به شیوه‌ای همدلانه ایجاد کنند.

 

 

مدل ADKAR چیست؟

ADKAR می خواهد تأکید کند که تغییر سازمانی مستلزم تغییر فردی است. مدل ADKAR یکی از دو مدل بنیادین روش‌شناسی پروسی (Prosci) علاوه بر مدل پی سی تی (PCT) است. کلمه “ADKAR” مخفف پنج نتیجه‌ای است که یک فرد برای موفقیت یک تغییر باید به آن‌ها دست یابد: آگاهی، تمایل، دانش، توانایی و تقویت.

  • آگاهی از نیاز به تغییر
  • D؛ تمایل به مشارکت و حمایت از تغییر
  • K؛ دانش در مورد چگونگی تغییر
  • A؛ توانایی برای اجرای مهارت‌ها و رفتارهای مورد نیاز
  • R؛ تقویت برای حفظ تغییر

این مدل تقریباً دو دهه پیش توسط جف هایت (Jeff Hiatt)، بنیانگذار Prosci، پس از مطالعه الگوهای تغییر بیش از ۷۰۰ سازمان توسعه یافت. مدل ADKAR توسط هزاران رهبر تغییر در سراسر جهان استفاده می‌شود. این مدل قدرتمند بر این درک استوار است که تغییر سازمانی تنها زمانی می‌تواند رخ دهد که افراد تغییر کنند. در حالی که فرآیند ۳ مرحله‌ای Prosci یک چارچوب برای تغییر سازمانی است، مدل ADKAR بر تغییر فردی؛ هدایت افراد در طول یک تغییر خاص و رسیدگی به هرگونه مانع یا نقطه سد در طول مسیر، تمرکز دارد.

بیشتر بخوانید: مفهوم استراتژی به زبان ساده (تعریف کامل و جامع)

اجزای مدل ADKAR

 

۵ عنصر مدل ADKAR

تغییرات سازمانی اغلب به این دلیل شکست می‌خورند که کارمندان اهمیت همراه شدن با تغییر یا نحوه موفقیت‌آمیز انجام تغییر را درک نمی‌کنند. آن‌ها فقط می‌فهمند که تغییری در حال رخ دادن است و رهبران اغلب برای درگیر کردن مؤثر افراد در طول تغییر و مدیریت هرگونه مقاومت احتمالی مجهز نیستند. مدل ADKAR با ارائه استراتژی‌ها و ابزارهای مناسب به رهبران و اطلاعات، انگیزه و توانایی لازم به افراد برای حرکت موفقیت‌آمیز در تغییرات سازمانی، به این چالش‌ها می‌پردازد. با ترسیم اهداف و نتایج تغییر موفق، مدل ADKAR رهبران و تیم‌های مدیریت تغییر را قادر می‌سازد تا فعالیت‌های خود را بر آنچه که تغییر فردی را هدایت می‌کند و در نتیجه به نتایج سازمانی دست می‌یابد، متمرکز کنند. در این بخش به شرح هر یک از اجزا و عناصر مدل ADKAR خواهیم پرداخت:

 

  • آگاهی

اولین مرحله مدل مدیریت تغییر ADKAR، آگاهی، به ارتباط نیاز به تغییر به کارمندان اشاره دارد. ضروری است که نه تنها کل تیم دلایل معرفی تغییر را درک کند، بلکه با این دلایل نیز موافق باشد. برای انجام این کار، رهبران باید نیاز به تغییر را از طریق داستان‌های شخصی به جای ارائه‌های پاورپوینت و موارد نقطه‌دار توجیه کنند. به آن‌ها بگویید چه چیزی کار می‌کند و چه چیزی کار نمی‌کند و چگونه تغییر پیشنهادی می‌تواند به شرکت کمک کند تا دوباره به مسیر خود بازگردد. همچنین، داشتن ارتباط دو طرفه مهم است. باید به کارمندان و ذینفعان اجازه داد نظرات خود را بیان کنند. شما نمی‌خواهید تغییری را «تحمیل» کنید، بلکه می‌خواهید آن را «اجرا» کنید.

مثال

بنابراین، چگونه یک سازمان می‌تواند به این هدف دست یابد؟ بیایید یک مثال در نظر بگیریم. هنگامی که مک‌دونالدز (McDonald’s) کیوسک‌های لمسی را در فروشگاه‌های خود معرفی کرد، به مشتریان این امکان را داد که سفارش خود را بدون صحبت با اعضای تیم ثبت کنند. تیم نگران امنیت شغلی خود بود. با این حال، به لطف مهارت‌های ارتباطی و ای کیو (EQ) رهبران تغییر، آن‌ها با موفقیت تغییر را اجرا کردند و شرکت همچنان از انسان‌ها (نه فقط ماشین‌ها) در فروشگاه‌های خود استفاده می‌کند.

بیشتر بخوانید: همکاری متقابل عملکردی

 

  • تمایل

مرحله دوم مدل مدیریت تغییر ADKAR، تمایل است. به برقراری ارتباط مزایای تغییر با تیم و ایجاد تمایل به تغییر اشاره دارد. وقتی تیم تمایلی به تغییر ندارد، اجرای موفقیت‌آمیز یک تغییر ممکن است دشوار یا حتی غیرممکن باشد. صرف نظر از اینکه شرکت از کدام روش‌شناسی برای مدیریت تغییر برای ادغام استفاده می‌کند. برای ایجاد تمایل به تغییر، رهبران تغییر باید مزایای تغییر مورد نظر را بارها و بارها با کارمندان در میان بگذارند. همچنین در این مرحله مهم است که به اعتراضات تیم گوش دهید و به آن‌ها پاسخ دهید. فقط مطمئن شوید که احساس شنیده شدن و مشارکت داشته باشند. مطالعات نشان می‌دهد که اعضای کارکنان در صورتی که به آن‌ها گوش داده شود، بیشتر احتمال دارد به تغییری پاسخ مثبت دهند. بنابراین، آخرین کاری که یک رهبر تغییر باید انجام دهد، عجله در تغییر بدون ایجاد تمایل اولیه به تغییر است.

مثال

بیایید دوباره یک مثال در نظر بگیریم. فرض کنید تیم بازاریابی در شرکت شما دو سال گذشته از نرم‌افزار CRM ساده استفاده کرده است. اما اکنون، از آنجایی که کسب‌وکار در حال رشد است، تصمیم گرفته‌اید در یک پلتفرم CRM پیشرفته سرمایه‌گذاری کنید. اکنون، مسئله این است که کارمندان باید چند ساعت اضافی در روز را برای چند ماه صرف یادگیری نحوه استفاده کارآمد از آن کنند. در این مرحله، لازم است به تیم اطلاع داده شود که نه تنها شرکت، بلکه در درازمدت از این امر بهره‌مند خواهد شد. به عنوان مثال، می‌توانید ذکر کنید که این CRM به کسب‌وکار اجازه می‌دهد تا هزینه بالاتری از مشتریان دریافت کند و این هزینه بالاتر همچنین به زودی منجر به حقوق بالاتر خواهد شد.

بیشتر بخوانید: رویکرد بالا به پایین چه تفاوتی با رویکرد پایین به بالا دارد؟

 

 

  • دانش

مرحله سوم مدل مدیریت تغییر ADKAR، دانش، به ارائه دانش به تیم در مورد نحوه تغییر اشاره دارد. این مرحله عملی است. فقط ارتباط برقرار کردن و پاسخ دادن به سوالات کمکی نخواهد کرد. برای تبدیل تغییر پیشنهادی به واقعیت، باید در این مرحله اقدام کنیم. باید در مورد ابزارها، مهارت‌ها، فرآیندها و مسئولیت‌های شغلی جدید دانش ارائه شود. به عبارت ساده، باید به هر کارمند آموزش دهیم که چگونه پس از تغییر باید ارزش ارائه دهند و کجا در کل فرآیند قرار دارند.

مثال

برای درک بهتر این نکته، بیایید یک سناریو را بررسی کنیم. اگر می‌خواهید به چابک‌سازی تغییر دهید، باید یک مربی چابک استخدام کنید که بتواند گردش کارهای چابک را طراحی کند و به تیم‌ها کمک کند تا آن‌ها را یاد بگیرند و استفاده کنند. چه اسکرام باشد یا کانبان، روش‌های چابک در ابتدا ممکن است درک آن‌ها دشوار باشد. و اگر چابک‌سازی را در سازمان خود ادغام می‌کنید، باید به کارمندان دانش عمیقی در مورد این روش‌شناسی بدهید، در غیر این صورت، فرآیند مدیریت تغییر می‌تواند بیهوده باشد.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق ذی نفع یا ذینفعان چیست؟ تحلیل ذینفعان در سازمان و پروژه چگونه انجام می شود؟

 

  • توانایی

 مرحله چهارم مدل مدیریت تغییر ADKAR، توانایی، به استفاده از دانش کسب شده از آموزش برای اجرای تغییر اشاره دارد. داشتن دانش در مورد یک موضوع لزوماً به این معنی نیست که می‌توان از آن دانش در موقعیت‌های عملی استفاده کرد. به همین دلیل، در این مرحله، رهبران باید اطمینان حاصل کنند که کارمندان فرآیندها و سیستم‌های جدید را به خوبی درک کرده‌اند و می‌توانند از آن‌ها به طور کارآمد استفاده کنند. اگر موانعی وجود دارد که اعضای تیم را عقب نگه می‌دارد، باید شناسایی و برطرف شوند. به عنوان مثال، اگر لپ‌تاپ‌های شرکت دارای سیستم‌عاملی قدیمی هستند که از تمام ویژگی‌های یک برنامه جدید کاملاً پشتیبانی نمی‌کند، می‌تواند مانع ایجاد کند. بنابراین، باید در اسرع وقت سیستم عامل را به‌روزرسانی کنید. همچنین، رهبران باید به یاد داشته باشند که همه افراد منحنی یادگیری متفاوتی را طی می‌کنند و برخی از کارمندان ممکن است به زمان و آموزش بیشتری نسبت به دیگران نیاز داشته باشند. به همین دلیل باید تلاش کرد فرهنگی ایجاد شود که در آن تشویق به پرسیدن سوالات شود و افراد به دلیل ندانستن چیزی شرمنده نشوند.

مثال

بیایید مثال ذکر شده در نقطه قبلی را ادامه دهیم. قبل از ادغام کامل چابک‌سازی در شرکت، رهبران تغییر به همراه مربی چابک باید اسپرینت‌های آزمایشی انجام دهند و جلسات هفتگی داشته باشند تا مشخص کنند که کارمندان چقدر خوب با روش‌های جدید کار سازگار شده‌اند. رهبران همچنین باید هرگونه مانع را شناسایی و ارزیابی کنند و از شر آن‌ها خلاص شوند. علاوه بر این، به اعضای تیمی که در اعمال روش‌شناسی چابک در وظایف روزمره خود مشکل دارند باید راهنمایی و پشتیبانی ارائه شود.

بیشتر بخوانید: نرم افزار CRM (مدیریت ارتباط با مشتری) چیست؟

 

  • تقویت

 مرحله پنجم مدل مدیریت تغییر ADKAR، تقویت، به حفظ تغییر از طریق جشن گرفتن موفقیت‌ها و پاداش دادن به کارمندان اشاره دارد. مدتی طول می‌کشد تا یک تغییر به هنجار تبدیل شود. تا آن زمان، رهبران تغییر باید از تاکتیک‌های تقویت برای حفظ تغییر استفاده کنند. در طول این مرحله، باید به افراد بازخورد زیادی داده شود، هم مثبت و هم سازنده، و باید مراقب بود تا اطمینان حاصل شود که افراد به الگوهای قدیمی رفتار باز نمی‌گردند. همچنین، به اشتراک گذاشتن روتین داستان‌های موفقیت، کارمندان را برای پایبندی به تغییر ترغیب می‌کند و آن‌ها را نسبت به تغییرات بیشتر باز می‌کند. در این مرحله، کارمندانی که سهم قابل توجهی در اجرای تغییر داشته‌اند باید به صورت عمومی شناخته و پاداش داده شوند. این روش دیگری برای ترغیب همه اعضای تیم برای سازگاری با تغییر است.

مثال

زندسک (Zendesk)، یک شرکت سس (SaaS) مستقر در کالیفرنیا، از “کمپین شامپاین” برای انگیزه دادن به کارمندان خود استفاده می‌کند. به محض اینکه یک نماینده فروش به تعداد هدف فروش خود رسید، مدیر فروش یک بطری شامپاین روی میز خود قرار می‌دهد. این مثال لزوماً مربوط به هیچ روش‌شناسی خاصی برای مدیریت تغییر نیست، اما مطمئناً یک راه خلاقانه برای پاداش دادن عمومی به افراد موفق و تسهیل رقابت سالم در شرکت است.بنابراین، این بود مدل مدیریت تغییر ADKAR. به عنوان یک مشاور مدیریت، احتمالاً در برخی مواقع در حرفه خود روی یک پروژه مدیریت تغییر کار خواهید کرد. اما به یاد داشته باشید که تغییر بر افراد تأثیر می‌گذارد و شما باید درک کنید که چگونه بر آن‌ها تأثیر می‌گذارد و چه فرآیندی باید برای اطمینان از انتقال روان به روش‌های جدید کار دنبال شود. برای دستیابی به این هدف، از مدل مدیریت تغییر ADKAR به طور کامل استفاده کنید. 

بیشتر بخوانید: مدیریت پروژه

مدل ADKAR

کاربرد مدل ADKAR در ابتکار تغییر شما

 

فعالیت‌های حرکت افراد از طریق گذارهای ADKAR در طول فاز ۲ – مدیریت تغییر فرآیند ۳ مرحله‌ای Prosci اتفاق می‌افتد و برای تناسب با نیازهای شما قابل مقیاس است. همچنین از طرح ADKAR برای کمک به توسعه برنامه‌های مدیریت تغییر خود، مانند برنامه حامی و برنامه مدیر افراد، استفاده می‌کنید. ارزیابی ADKAR به شناسایی هرگونه نقطه مانع برای تغییر در نقش‌های فردی کمک می‌کند تا بتوانید از این افراد در پیشرفت در طول تغییر حمایت کنید. بررسی وضعیت ADKAR در طول مسیر کلید موفقیت پروژه است. متخصصان از مدل ADKAR Prosci و فرآیند ۳ مرحله‌ای Prosci برای دستیابی به تغییر پایدار استفاده می‌کنند.

بیشتر بخوانید: ابتکارات استراتژیک

 

 

مزیت ADKAR

مدل ADKAR یک ابزار قدرتمند برای مدیریت تغییر است که به سازمان‌ها کمک می‌کند تا تغییرات را با موفقیت اجرا کنند. این مدل با تمرکز بر پنج مرحله کلیدی، مقاومت در برابر تغییر را کاهش داده و پذیرش تغییرات جدید را افزایش می‌دهد. مزایای اصلی مدل ADKAR عبارتند از:

  • رویکردی هدفمند: مدل ADKAR بر نتایج تمرکز دارد و به جای تمرکز بر وظایف، بر ایجاد آگاهی، تمایل، دانش، توانایی و تقویت در افراد تمرکز می‌کند.
  • افزایش مشارکت: با درگیر کردن افراد در تمام مراحل تغییر، مدل ADKAR باعث افزایش مشارکت و احساس مالکیت در افراد می‌شود.
  • کاهش مقاومت: با شناسایی و رفع موانع تغییر، این مدل به کاهش مقاومت در برابر تغییر کمک می‌کند.
  • افزایش سرعت اجرا: با داشتن یک برنامه مشخص و روشن، مدل ADKAR به سرعت بخشیدن به اجرای تغییرات کمک می‌کند.
  • افزایش اثربخشی: با اندازه‌گیری پیشرفت در سطح فردی، مدل ADKAR به شما کمک می‌کند تا اثربخشی فرآیند تغییر را ارزیابی کرده و اقدامات اصلاحی لازم را انجام دهید.
  • ارتباطات موثر: مدل ADKAR بر ارتباطات موثر تمرکز دارد و به شما کمک می‌کند تا پیام‌های خود را به طور موثر به مخاطبان خود منتقل کنید.
  • انعطاف‌پذیری: این مدل قابل انطباق با هر نوع تغییری است و می‌تواند در سازمان‌های مختلف با اندازه و فرهنگ‌های متفاوت استفاده شود.

نتیجه گیری:

مدل ADKAR یک چارچوب پنج مرحله‌ای است که برای مدیریت موفقیت‌آمیز تغییرات سازمانی طراحی شده است. این مدل به جای تمرکز بر وظایف، بر نتایج مورد نظر تمرکز دارد و به این سوال پاسخ می‌دهد که افراد برای پذیرش و اجرای موفقیت‌آمیز یک تغییر چه چیزی نیاز دارند. حروف تشکیل‌دهنده ADKAR به ترتیب نشان‌دهنده مراحل زیر هستند:

  • آگاهی (Awareness): افراد باید از نیاز به تغییر آگاه شوند و درک کنند که چرا تغییر ضروری است.
  • تمایل (Desire): افراد باید به تغییر تمایل پیدا کنند و از آن حمایت کنند.
  • دانش (Knowledge): افراد باید دانش و مهارت‌های لازم برای اجرای تغییر را کسب کنند.
  • توانایی (Ability): افراد باید توانایی اجرای تغییرات در عمل را داشته باشند.
  • تقویت (Reinforcement): تغییرات باید تقویت شوند تا پایدار بمانند و به بخشی از فرهنگ سازمانی تبدیل شوند.

به طور خلاصه، مدل ADKAR یک ابزار قدرتمند برای مدیریت تغییر است که به سازمان‌ها کمک می‌کند تا تغییرات را با موفقیت اجرا کرده و به اهداف خود دست یابند. در واقع ذکر این نکته حائز اهمیت است که تغییر سازمانی مستلزم تغییر فردی است

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع مدل ADKAR برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

مدیریت سازمانی

مدیریت سازمانی

در این مقاله به بررسی موضوع مدیریت سازمانی پرداخته ایم. در ابتدا تعریفی از مدیریت سازمانی ارائه داده ایم و سپس دلایل اهمیت آن را بازگو کرده ایم. در ادامه نحوه پیاده سازی مدیریت سازمانی در محیط کار را مورد بررسی قرار داده ایم. در انتها نیز انواع سبک های مدیریت سازمانی را به تفصیل شرح داده ایم و برای فهم بهتر مطالب نیز به ذکر برخی مثال ها در این زمینه پرداخته ایم. می توان گفت با مطالعه این مقاله به فهم مناسبی در زمینه موضوع مدیریت سازمانی دست خواهید یافت. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر مدیریت سازمانی 

برنامه ریزی، سازماندهی و اجرای رهبری و منابع یک شرکت عوامل مهمی در موفقیت آن هستند. شرکت‌ها می‌توانند از روش‌های مختلفی برای ساختاردهی و استفاده از رهبری و منابع خود برای تعیین و دستیابی به اهداف استفاده نمایند. آنها از مدیریت سازمانی برای هدایت کارکنان و تشویق آنها برای کار به سمت یک هدف مشترک استفاده می‌کنند. با درک نحوه عملکرد این استراتژی، می‌توانید به شرکت خود در عملکرد کارآمد و دستیابی به چشم‌انداز آن یاری رسانید. در واقع مدیریت سازمان (OM) به رهبری یک کسب و کار و مدیریت دارایی ها و منابع آن اشاره دارد. با درک نحوه عملکرد مدیریت سازمانی و اهمیت آن، می توانید به سازمان ها در دستیابی کارآمدتر به اهدافشان کمک کنید.


مدیریت سازمانی چیست؟

مدیریت سازمان استراتژی است که از طریق برنامه ریزی و کنترل دقیق، امکان استفاده بهینه از منابع را در محل کار فراهم می کند. هدف اصلی مدیریت سازمانی اطمینان از همکاری تیم های کارکنان برای رسیدن به یک هدف مشترک است. مدیریت سازمانی می تواند به رهبران کسب و کار در توسعه برنامه ها و رویه هایی برای مقابله با چالش ها و تعیین راه حل هایی که به شرکت ها و کارکنان در دستیابی به اهدافشان کمک می کند، یاری رساند.
استراتژی مدیریت سازمانی یک شرکت شامل تمام فرآیندها و منابع مورد نیاز برای دستیابی به اهداف آن است. هر کسب و کاری بسته به شرایط خاص خود از مدیریت سازمانی به روش های مختلف استفاده می کند. شرکتی که مدیریت سازمانی را اجرا می نماید، به طور معمول یک برنامه را توسعه می دهد، بر آن را نظارت می نماید و در پاسخ به نتایج و بازخورد برای بهبود عملکرد کلی آن را تنظیم می کند. مدیریت سازمانی همچنین به کارکنان یاری می رساند تا وظایف خود را در مدت زمان اختصاص داده شده تکمیل کنند.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق استراتژی چیست؟ (استراتژی به زبان ساده برای مدیران)


چرا مدیریت سازمانی مهم است؟

مدیریت سازمانی مهم است زیرا به بهینه سازی منابع مالی شرکت، کاهش هزینه ها و افزایش درآمد کمک می کند. کسب و کارها می توانند از مدیریت سازمانی برای تقسیم مسئولیت بین بخش ها و درک جامع تر از عملکردهای مختلف و منابع برای هر بخش استفاده نمایند. مدیریت سازمانی همچنین به کارکنان امکان می دهد اطلاعات را به اشتراک بگذارند و در داخل بخش های مختلف ارتباط داخلی برقرار کنند. مدیران از طریق مدیریت سازمانی به کارکنان جهت گیری سازنده ارائه می دهند. کارکنان با استفاده از این روش می توانند نقش ها، مسئولیت ها و انتظارات سازمان خود را بهتر درک کنند. در این بخش چند مورد از مزایای استفاده از استراتژی مدیریت سازمانی آورده شده است:

  • اهداف مشخصی را برای همه کارمندان تعیین می کند.
  • نقش ها و مسئولیت های هر کارمند در سازمان را تعریف می کند.
  • فرآیندهایی را برای دستیابی به اهداف شرکت ایجاد می کند.
  • عملکرد کارمند و سازمان را ارزیابی می کند.
  • بازخورد سازنده ای را از سوی همه کارمندان و دپارتمان ها ترویج می دهد.
  • کارآمدترین استفاده از منابع را محاسبه می کند.
  • با شرایط و محیط های مختلف سازگار می شود.
  • امنیت را برای کارمندان فراهم می کند.
  • فعالیت ها را بین بخش های مختلف هماهنگ می کند.
  • رضایت و وفاداری کارکنان را افزایش می دهد.
  • محیط کاری را بهبود می بخشد.

بیشتر بخوانید: برنامه ریزی استراتژیک چیست؟

مدیریت سازمانی


نحوه اجرای مدیریت سازمانی در محیط کار

صرف نظر از حرفه یا صنعت، مراحل زیر می تواند به شما در اجرای استراتژی های مدیریت سازمانی در محل کار کمک کند:


۱. اهداف خود را تعریف و خلاصه کنید

قبل از شروع مدیریت سازمانی، دانستن نتیجه مطلوب بسیار مهم است. یک هدف موثر معمولاً قابل اندازه گیری است، مانند کاهش درصد آسیب های شغلی یا افزایش بهره وری به میزان مشخصی. اهداف را بر اساس نقاط قوت و توانایی های شرکت تعیین کنید. به عنوان مثال، حل چالش های ارتباطی بین بخش ها، تیم ها یا کارمندان می تواند یک هدف ضروری در سطح شرکت باشد اگر تولید به دلیل ارتباط ضعیف در پروژه ها پایین باشد.


۲. جنبه های مختلف عملکرد شرکت را اندازه گیری کنید

اهداف سازمانی خود را با استفاده از اعداد تعریف شده تعیین نمایید. به عنوان مثال، با اطمینان از تکمیل تعداد مشخصی پروژه توسط کارمندان در هر ماه، می توانید بهره وری را افزایش دهید. برای بهبود ایمنی، همچنین می توانید بر پاداش دادن به کارمندان تاکید کنید. به عنوان مثال، می توانید در صورت عدم وقوع حادثه در سه ماه گذشته، رویدادها یا شام های ویژه ای را برای تیم برگزار نمایید.


۳. چالش های موجود یا بالقوه را شناسایی کنید

سیاست ها، قوانین و رویه های محل کار می توانند تأثیر قابل توجهی بر عملیات روزمره و توانایی دستیابی به اهداف داشته باشند. اگر به دنبال بهبود چالش های خاص محل کار با مدیریت سازمانی هستید، بررسی علل احتمالی بسیار مهم است. به عنوان مثال، ممکن است متوجه شوید که می توانید با تقویت آموزش کارکنان یا بررسی وضعیت فعلی تجهیزات، ایمنی کارکنان را بهبود بخشید. حل مشکلات شرکت برای رسیدن به اهداف کلیدی است. به عنوان مثال، اگر متوجه شدید آموزش ناکافی باعث نگرانی های ایمنی می شود، می توانید یک برنامه آموزشی جدید برای افزایش استانداردهای ایمنی و ایجاد نیروی کار توانمندتر ایجاد کنید.


۴. بررسی معیارها و یافته ها
در حین پیشرفت در فرآیند مدیریت سازمانی، بررسی یافته ها و معیارها در طول کل عملیات ضروری است. داده های معیار در ابتدای فرآیند، در حین تغییرات و پس از تکمیل تغییرات مرتبط هستند. شما می توانید از داده ها برای درک اینکه چگونه تغییرات بر کارمندان و سازمان تأثیر می گذارد، استفاده کنید. در اینجا سه حوزه برای ارزیابی وجود دارد:

  • تغییرات رفتاری: مشاهده نحوه پاسخ کارمندان و مدیران به تغییرات با اندازه گیری همبستگی بین جنبه های مختلف تغییر مهم است. به عنوان مثال، افزایش جلسات برای برقراری ارتباط در مورد پیشرفت پروژه می تواند تأثیر قابل توجهی بر رضایت و بهره وری کارکنان داشته باشد.
  • پذیرش درمان: اصطلاح پذیرش درمان به ارزیابی این موضوع اشاره دارد که آیا اعضای تیم با تغییر راحت هستند و آیا آنها برای پذیرش تغییرات بیشتر آماده هستند یا خیر. رضایت از تغییرات احتمال پایبندی کارکنان به رویه ها را افزایش می دهد.
  • تحلیل هزینه-فایده: انجام یک تحلیل هزینه-فایده ارزیابی اینکه آیا هزینه ها، مانند منابع و زمان کارکنان، توجیه پذیر هستند یا خیر را فراهم می کند. به عنوان مثال، خرید تجهیزات به روز شده ممکن است در طول سال باعث کاهش آسیب های کارکنان شود و کاهش هزینه های غرامت کارگران می تواند هزینه تجهیزات جدید را جبران نماید.

بیشتر بخوانید: تحلیل هزینه-فایده

 

 




سبک‌های مدیریت سازمانی

شرکت‌ها و رهبران آنها می‌توانند از چندین نوع سبک مدیریت پیروی کنند. ممکن است شرکت شما بر اساس چشم‌انداز مالک یا مدیرعامل، یک نوع سبک مدیریت سازمانی داشته باشد یا بسته به بهترین عملکرد برای هر بخش یا مدیر، از چندین نوع استفاده کند. در اینجا هفت سبک مدیریت سازمانی رایج و ویژگی‌های کلیدی آنها آورده شده است:


سبک استبدادی

در سبک مدیریت سازمانی استبدادی، یک نفر رهبری شرکت و تمام اختیار را بر عهده دارد. آنها مسئولیت اتخاذ تمام تصمیمات مهم را بدون دریافت نظرات از مدیران و کارکنان سطح پایین‌تر بر عهده دارند. رهبران استبدادی سیاست‌های روشنی را برای پیروی کارکنان تعیین می‌کنند. این سبک مدیریت در شرکت‌هایی که دقت و کنترل مهم‌تر از خلاقیت هستند، موثر است. به عنوان مثال، سازمانی که کارمندان وظایف کنترل‌شده‌ای را انجام می‌دهند یا محصولات دقیقی را تولید می‌کنند، ممکن است به یک رهبر منضبط و قاطع برای نظارت بر کار خود و اطمینان از تولید محصولات کاربردی نیاز داشته باشد. رهبران استبدادی همچنین ممکن است به نفع شرکت‌هایی باشند که نیروی کار بزرگی با آموزش محدود دارند. این کارمندان ممکن است برای انجام صحیح کار خود به مدیریت مداوم نیاز داشته باشند.



سبک بوروکراتیک
مدیریت سازمانی بوروکراتیک از قوانین، ساختارها و فرآیندهای رسمی پیروی می‌کند. این شرکت‌ها دارای سلسله مراتب واضح و مجموعه ای از انتظارات برای کارمندان در هر سطح هستند. کارمندان به سرپرست مستقیم خود گزارش می‌دهند که به نوبه خود به مقامات بالاتر گزارش می‌دهند. مدیران بوروکراتیک بسیار متمرکز هستند و با اجرای قوانین و حفظ نظم رهبری می نمایند. این نوع مدیریت سازمانی ممکن است به نفع شرکت‌هایی باشد که حجم عظیمی از اطلاعات یا مستندات را پردازش می‌کنند، هر روز با تعداد قابل توجهی از افراد کار کرده یا باید از قوانین یا مقررات سختگیرانه‌ای پیروی نمایند. این شرکت‌ها برای کار موثر و دقیق به ثبات، سازماندهی و رویه‌های دقیق نیاز دارند.


سبک دموکراتیک
شرکت‌هایی که دارای مدیریت سازمانی دموکراتیک یا مشارکتی هستند، دارای سلسله مراتب روشنی هستند اما از بازخورد کارمندان در تمام سطوح استقبال می‌کنند. این محیط کار تصمیم‌گیری گروهی، همکاری و کار تیمی را تشویق می نمایند. مدیران معمولاً ارتباط باز و موثری با کارمندان خود دارند. رهبران شرکت وظایف را تفویض نموده و تصمیمات مهم را اتخاذ می‌کنند، اما قبل از انجام این کار، ایده‌ها و بازخورد را از تمام کارمندان جمع‌آوری می نمایند. مدیریت دموکراتیک می‌تواند به نفع شرکتی یا بخشی باشد که پر از کارمندان باتجربه، با استعداد و مبتکر است. آنها در محیطی حمایتی و جذاب که رهبر از بازخورد آنها می‌پرسد و به آنها اجازه می‌دهد در فرآیندهای تصمیم‌گیری شرکت نمایند، رشد می‌کنند. وظیفه مدیر تعیین بهترین روش برای استفاده از نقاط قوت و ایده‌های هر عضو تیم است.

سبک لایسز- فیر (laissez-faire)

در مدیریت سازمانی لایسز- فیر، رهبران شرکت در تصمیم‌گیری یا عملیات دخالت چندانی ندارند. آنها به عنوان رهبر در عنوان و ظاهر عمل می‌کنند و فقط دستورالعمل‌ها و منابع مورد نیاز کارمندان برای انجام وظایف خود را ارائه می‌دهند. در این محیط کار، کارمندان می‌توانند تصمیم‌گیری نمایند و خود را مدیریت کنند. آنها استقلال لازم برای نظارت بر پروژه‌ها، تفکر خلاقانه و حل مشکلات را بدون ارتباط مداوم با مدیران خود دارند.
مدیریت لایسز- فیر می‌تواند به نفع سازمان‌هایی باشد که کارکنان باتجربه و آگاه را استخدام می‌کنند که در زمینه خود متخصص هستند. آنها برای انجام خوب کار خود به مدیریت مداوم نیاز ندارند و اغلب در مورد محصولات یا خدمات شرکت بیشتر از سرپرستان خود می‌دانند. رهبری شرکت قابل اعتماد و با ذهن باز است.


سبک مدیریت با پرسه زنی
مدیریت سازمانی پرسه زنی روش رهبری است که در بین مدیران پروژه محبوب است. با استفاده از این استراتژی، مدیریت به طور مکرر با کارمندان خود تعامل داشته و مانند یک عضو برابر تیم عمل می‌کند. آنها از بازخورد، پیشنهادات و نگرانی‌ها می‌پرسند و شنوندگان خوبی هستند. سرپرست بیشتر مانند یک مربی برای کارمندان خود است تا یک مدیر. آنها افراد خود را تشویق می نمایند و چشم‌انداز یا اهداف شرکت را تقویت می‌کنند.


سبک پدرسالارانه
در مدیریت سازمانی پدرسالارانه، یک فرد به عنوان رهبر شرکت عمل نموده و با کارمندان خود مانند خانواده یا شریک رفتار می‌کند. در نتیجه، کارمندان آنها اغلب وفادار، با انگیزه و متعهد به موفقیت شرکت هستند. مدیریت سیاست‌هایی را ایجاد می‌کند که هم به نفع شرکت و هم به نفع کارکنان آن باشد و از بازخورد کارمندان در تمام سطوح استقبال می‌کند. در این سبک مدیریت، رهبر شرکت اغلب فرصت‌های آموزش مهارت و پیشرفت شغلی را برای کارمندان فراهم می نماید. شرکت‌هایی که نیازهای کارمندان خود را در اولویت قرار می‌دهند، ممکن است از سبک مدیریت پدرسالارانه استفاده کنند.


سبک تحول‌آفرین
رهبران شرکتی که دارای سبک مدیریت تحول‌آفرین هستند، ایده‌ها و روش‌های سنتی انجام کارها را به چالش می‌کشند. آنها تغییر و نوآوری را برای بهبود سازمان تشویق می‌کنند. آنها راه‌هایی برای به حداکثر رساندن پتانسیل و عملکرد هر کارمند را می یابند. مدیریت تحول‌آفرین می‌تواند به نفع شرکت‌های سنتی باشد که برای حفظ رقابت در بازار در حال تغییر نیاز به مدرن‌سازی عملیات یا محصولات خود دارند. این سازمان‌ها ممکن است یک رهبر پویا و انگیزشی را برای بهبود استراتژی‌ها و فرآیندهای خود و اطمینان از موفقیت شرکت استخدام کنند.

بیشتر بخوانید: بیانیه چشم انداز

مدیریت سازمانی

مثال‌های مدیریت سازمانی

مدیریت سازمانی یک رشته گسترده است که به چگونگی سازماندهی، رهبری و کنترل سازمان‌ها می‌پردازد. شرکت‌های بسیاری در سراسر جهان از اصول مدیریت سازمانی برای دستیابی به اهداف خود استفاده می‌کنند. در ادامه به چند نمونه از این شرکت‌ها اشاره می‌کنیم:
۱. آمازون (Amazon):
آمازون به عنوان یکی از بزرگترین شرکت‌های تجارت الکترونیک جهان، از سیستم‌های پیچیده و کارآمد مدیریت سازمانی برای مدیریت زنجیره تأمین جهانی، انبارداری، و تجزیه و تحلیل داده‌ها استفاده می‌کند. این شرکت با استفاده از هوش مصنوعی و یادگیری ماشین، تجربه خرید مشتریان را بهبود بخشیده و به طور مداوم در حال نوآوری در مدل کسب‌وکار خود است.

۲. گوگل (Google):
گوگل با فرهنگ سازمانی منحصر به فرد خود که بر نوآوری، همکاری و یادگیری مداوم تأکید دارد، به یکی از موفق‌ترین شرکت‌های فناوری جهان تبدیل شده است. این شرکت از سیستم‌های مدیریت پروژه چابک برای توسعه محصولات جدید استفاده می‌کند و به کارمندان خود آزادی عمل زیادی برای پیگیری ایده‌های جدید می‌دهد.

۳. مایکروسافت (Microsoft):
مایکروسافت با ارائه طیف گسترده‌ای از محصولات و خدمات نرم‌افزاری، به یکی از بزرگترین شرکت‌های فناوری جهان تبدیل شده است. این شرکت از سیستم‌های مدیریت پروژه پیچیده برای مدیریت توسعه نرم‌افزار استفاده می‌کند و به همکاری با شرکت‌های دیگر برای ایجاد اکوسیستم‌های نرم‌افزاری گسترده اهمیت می‌دهد.

بیشتر بخوانید: مدیریت پروژه

سوالات متداول مدیریت سازمانی

در زیر برخی از سوالات متداول در مورد مدیریت سازمانی آمده است:


ساختار سازمانی چیست؟

ساختار سازمانی یک شرکت، بخش های مختلف شرکت را متصل و همسو می کند و به آن امکان می دهد در بالاترین سطح خود عمل کند. موفقیت یک سازمان در دستیابی به اهداف خود به نوع ساختار آن بستگی دارد. ضروری است که رهبران ویژگی ها، مزایا و محدودیت های ساختارهای سازمانی مختلف را برای دستیابی به هم ترازی استراتژیک درک نمایند. زمانی که سازمان‌ها تمام چهار عنصر زیر را اعمال می‌کنند، انطباق سریع و استراتژیک محل کار محتمل‌تر است:

  • رهبری: افراد برای توسعه استراتژی‌ها و نظارت بر نتایج، یک تیم را رهبری می‌کنند.
  • سازمان: این روش ادغام ساختار، فرآیندها و عملیات در یک استراتژی است.
  • مشاغل: مشاغل به نقش‌ها و مسئولیت‌های کارکنان در سازمان اشاره دارد.
  • افراد: این تجربه، مهارت‌ها و صلاحیت‌های مورد نیاز برای اجرای موثر استراتژی‌ها است.

بیشتر بخوانید: تعریف مدل کسب و کار چیست؟ انواع مدل های کسب و کار در مدیریت استراتژیک سازمان کدامند؟


طراحی سازمانی چیست؟

طراحی یک سازمان با هدف پیاده سازی ساختارها و سیستم هایی است که با استراتژی اصلی آن مطابقت داشته باشد. به طور معمول، فرآیند طراحی یا بازطراحی سازمان زمانی اتفاق می افتد که یک کسب و کار رشد یا کوچک شود. تغییر رهبری، استراتژی یا محیط گسترده تر سازمان نیز می تواند باعث طراحی یا بازطراحی سازمان شود. با ایجاد محیطی که افراد بتوانند به طور کارآمد کار کنند، ساختار و طراحی سازمانی مناسب، ارتباطات را بهبود داده، بهره وری را افزایش می دهد و نوآوری را الهام می بخشد. مزایای زیر ممکن است ناشی از طراحی موثر سازمان باشد:

  • بهبود کارایی
  • تسریع تصمیم گیری
  • ارتقاء کیفیت کالاها و خدمات
  • افزایش سود
  • بهبود روابط با مشتری
  • ارتقاء شرایط کاری ایمن تر
  • ایجاد انگیزه در کارکنان

بیشتر بخوانید: نمودار سازمانی

نتیجه گیری:

مدیریت سازمانی استراتژی است که شرکت‌ها برای ساختاردهی به رهبری خود، کنترل منابع خود و دستیابی به اهداف استفاده می نمایند. شرکت یا سازمان متشکل از مدیران، کارمندان و منابعی است که به سمت یک هدف مشترک کار می‌کنند. مدیریت سازمانی توصیف برنامه‌ریزی و مدیریت آن افراد و منابع برای دستیابی به آن هدف می باشد. مدیریت سازمانی شامل ایجاد یک برنامه، نظارت بر پیشرفت آن و ایجاد تغییرات بر اساس نتایج و بازخورد برای بهبود عملکرد شرکت است. روش‌هایی که رهبران شرکت برای اجرای موثر مدیریت سازمانی استفاده می‌کنند ممکن است شامل آموزش کارکنان، ارتقاء و جلسات باشد.
مدیریت سازمانی قوی می تواند به شرکت ها در کسب درآمد و دستیابی به اهداف کمک کند. مزایای داشتن یک استراتژی مدیریت سازمانی موثر عبارتند از:

  • تعیین اهداف واضح برای کار همه کارمندان 
  • تعریف نقش و مسئولیت های هر کارمند در سازمان
  • ایجاد فرآیندهایی برای دستیابی به اهداف شرکت
  • نظارت بر نتایج، تشویق به بازخورد و ایجاد تغییرات در صورت نیاز
  • یافتن بهترین راه‌ها برای استفاده از منابع
  • انعطاف‌پذیر بودن
    هنگامی که مدیریت سازمانی به درستی انجام شود، به شرکت‌ها امکان می‌دهد از منابع مادی و انسانی خود به طور موثر استفاده کنند، هزینه‌ها را کاهش دهند و سود را افزایش دهند.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع مدیریت سازمانی برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

ماتریس جذابیت/مزیت

ماتریس GE چیست؟

در مقاله زیر قصد داریم موضوع ماتریس GE (ماتریس جذابیت/مزیت) را بررسی کنیم. ابتدای امر مقدمه ای از ماتریس GE و تعریفی از آن خواهیم داشت. سپس به معرفی اجزا، نحوه استفاده و بکارگیری ماتریس GE یا جذابیت/مزیت در کسب وکارها پرداخته ایم. در نهایت نیز برای فهم و درک بهتر مطالب مثالی در زمینه ماتریس GE را شرح میدهیم. پس از مطالعه مقاله شما میتوانید تعریف ماتریس GE  و کاربرد آن را در کسب وکارهای مختلف شرح دهید. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر ماتریس GE

تصمیم‌گیری درست در زمان مناسب کار سختی است، چالشی که رهبران کسب‌وکار به خوبی با آن آشنا هستند. یک فرآیند تصمیم‌گیری ناقص، ابزارهای استراتژیک اشتباه و عدم دید کافی به عملکرد پرتفوی شرکت می‌تواند منجر به استراتژی‌های شکست‌خورده و ورشکستگی سازمان‌های بزرگ شود. اما توانایی تشخیص فرصت‌های رشد و قطع استراتژی‌های بی‌نتیجه در زمان مناسب همیشه یک مزیت رقابتی بوده است و ماتریس GE یا ماتریس جذابیت/مزیت که به ماتریس مک‌کینزی GE نیز معروف است، یکی از ابزارهای استراتژیک است که می‌تواند در این فرآیند به شما کمک کند. احتمالاً با ماتریس بوستون کنسالتینگ گروپ یا ماتریس BCG آشنا هستید. با این حال، ماتریس GE توسط بسیاری به عنوان یک توسعه و حتی بهبود آن مدل در نظر گرفته می‌شود. مانند BCG، ماتریس GE به شما کمک می‌کند تا نحوه‌ی تخصیص منابع را تعیین کنید، اما انعطاف‌پذیری بیشتری را فراهم می‌کند. ماتریس GE توسط گروه مشاوره‌ای مک‌کینزی در دهه‌ی ۱۹۷۰ توسعه یافت. این شبکه‌ی ۹ سلولی، قدرت واحد کسب و کاری را در مقابل جذابیت صنعت اندازه‌گیری می‌کند و این تفاوت اصلی آن می باشد. در حالی که BCG محدود به محصولات است، واحدهای کسب و کاری می‌توانند محصولات، کل خطوط محصول، یک سرویس یا حتی یک برند باشند. شما می‌توانید این واحدهای انتخاب‌شده را روی شبکه رسم کنید و این مورد به شما یاری می رساند تا استراتژی مناسب را تعیین کنید. در این مقاله، همه چیزهایی که باید درباره این چارچوب بدانید، از جمله نحوه استفاده از آن و زمان مناسب برای استفاده از آن را پوشش خواهیم داد.

ماتریس GE چیست؟

ماتریس مک‌کینزی GE یک چارچوب استراتژیک است که به شرکت‌های چند کسب‌ و کار کمک می‌کند تا پرتفوی خود را مدیریت کرده و اولویت‌بندی سرمایه‌گذاری‌ها را در میان محصولات و واحدهای کسب‌وکار استراتژیک (SBU) انجام دهند. ماتریس GE به دو عامل توجه دارد: قدرت رقابتی یک SBU و جذابیت بازار که در آن فعالیت می‌کند. این ماتریس در اواخر دهه ۱۹۶۰ ایجاد شد، زمانی که جنرال الکتریک ارتش کوچکی از مشاوران، از جمله مک کینزی (McKinsey)، آرتور دی. لیتل (Arthur D. Little)، گروه مشاوره بوستون (Boston Consulting Group) و مدرسه بازرگانی هاروارد (Harvard Business School) را درگیر کرد تا در مورد چگونگی بهینه‌سازی ارزش از کسب‌وکارهای خود، مشاوره دهند. از این تلاش پیشگام، سه نوآوری پدید آمد که استراتژی شرکت را بازتعریف می کرد: یعنی مفهوم واحد کسب و کار استراتژیک، پایگاه داده PIMS (تاثیر سود استراتژی بازار) که قرار بود داده های عملکردی را در «۲۵۰۰۰ سال تجربه کسب وکار» جمع کند و این ماتریس برنامه ریزی پورتفولیو. این ماتریس نشان می‌دهد که شرکت شما در بخش‌های رتبه‌بندی شده بر اساس جذابیت بازار چقدر رقابتی است. شما باید به طور ایده آل در بخش هایی سرمایه گذاری کنید که قدرتمند ترین و یا جذاب ترین هستند و باید از بخش هایی که ضعیف تر هستید یا جایی که موقعیت رقابتی شما غیرقابل دفاع است کناره گیری کنید. 

بیشتر بخوانید: تخصیص منابع

اجزای ماتریس GE

اجزای ماتریس GE

به زبان ساده تر اجزای ماتریس GE را بررسی می کنیم

محور Y

محور عمودی جذابیت صنعت (پایین، متوسط یا بالا) SBUها را امتیازدهی می‌کند. امتیاز بالاتر در این محور، SBU را در ماتریس GE بالاتر قرار می‌دهد.

محور X

محور افقی، قدرت SBU را به عنوان پایین، متوسط یا بالا نشان می‌دهد. از راست به چپ حرکت می‌کند، اما از بالا به پایین می‌رود.

  • سرمایه‌گذاری/رشد (سبز)

SBUهایی که در این بلوک‌ها قرار دارند، ترکیبی از عملکرد تجاری قوی و صنعت جذاب دارند. آنها برای رشد آماده هستند و باید به آنها منابع و سرمایه اختصاص داده شود.

  • انتخاب/درآمد (نارنجی)

SBUهایی که در این بلوک‌ها قرار دارند، عملکرد بهینه‌ای ندارند یا در یک صنعت غیر جذاب فعالیت می‌کنند. این واحدهای کسب‌وکار به رویکرد محافظه‌کارانه‌تری برای استراتژی‌های رشد یا واگذاری نیاز دارند.

  • برداشت/واگذاری (قرمز)

اگر یک واحد کسب‌وکار در بلوک‌های قرمز ترسیم شده است، این نشان می‌دهد که باید استراتژی واگذاری/برداشت اتخاذ شود. به طور کلی، این بدان معنی است که یک کسب‌وکار باید بسته شود، سرمایه‌گذاری بیشتری باید متوقف شود یا شرکت باید برای نقدینگی اداره شود.

بیشتر بخوانید: ماتریس رشد/سهم چیست؟

 

 

نحوه استفاده از ماتریس GE چگونه است؟

ابتدا، باید نحوه تعریف یک بخش بازار «جذاب» را مشخص کنید. این تا حدی مربوط به بخش خاصی است، و هیچ دو استراتژیستی لیست یکسانی ارائه نمی دهند، اما در طول سال ها متوجه شده ایم که این پنج عامل هم مرتبط ترین و هم نسبتاً قابل اندازه گیری هستند:

  • اندازه بازار – نسبت به سایر بخش ها
  • رشد تقاضای بازار – ترجیحاً به صورت کمی تعیین شود
  • شدت رقابت – اجازه دادن به موانع ورود و سایر نیروهای رقابت در صنعت
  • سودآوری صنعت – متوسط حاشیه عملیاتی در مقایسه با سایر بخش ها
  • ریسک بازار – چرخه ای بودن، بی ثباتی به عنوان مثال، قرار گرفتن در معرض ریسک کشور

هر چه بازار بزرگتر باشد و هر چه سریعتر رشد کند، بازار جذاب تر و برابر با سایر موارد است. به همین ترتیب، سودآوری صنعت بیشتر می شود. اما در مورد دو عامل دیگر که برعکس صدق می کند، مراقب باشید. هر چه شدت رقابت بیشتر و ریسک آن بیشتر باشد، جذابیت بازار کمتر می شود. شما می توانید استدلال کنید که برخی از پنج عامل مورد بررسی ممکن است همپوشانی داشته باشند یا با یکدیگر مرتبط باشند، بنابراین شمارش جداگانه آنها ممکن است منجر به دوبار شمارش آنها شود. رشد تقاضای بازار یک عامل تعیین کننده اصلی رقابت داخلی است که خود یکی از پنج نیرو در شدت رقابت است که محرک اصلی سودآوری صنعت است. ریسک بازار ممکن است با سودآوری صنعت نسبت معکوس داشته باشد.
هر فهرستی غیرعلمی خواهد بود، اما باید آموزنده باشد. شما باید از قضاوت خود در مورد ترکیب عوامل و همچنین وزن آنها استفاده کنید. ساده‌ترین کار این است که به هر یک از این پنج مورد، وزن مساوی بدهید، بنابراین رتبه‌بندی برای جذابیت کلی بازار، میانگین ساده رتبه‌بندی‌ها برای هر عامل خواهد بود. با این حال ممکن است ریسک گریز باشید و به عامل ریسک بازار اهمیت بیشتری بدهید. در این مورد، شما یک میانگین وزنی بدست می آورید. یک مثال ممکن است کمک کند. فرض کنید کسب و کار شما در چهار بخش محصول/بازار قرار دارد و شما در فکر ورود به بخش پنجم هستید (شکل ۱). شما هر یک از بخش ها را بر اساس هر یک از معیارهای جذابیت بازار رتبه بندی می کنید. بخش D به عنوان جذاب ترین ظاهر می شود و به دنبال آن بخش جدید E. B نسبتاً غیرجذاب است. در ارزیابی جذابیت کلی، شما به دنبال میانگین ساده رتبه بندی ها در برابر هر فاکتور هستید. در عوض می‌توانید یک سیستم وزن‌دهی را انتخاب کنید که میانگین وزنی را به دست می‌آورد. یا مثلاً می‌توانید یکی از عوامل را دو برابر کنید – مثلاً ریسک. شاید دقیق تر باشد، اما در اینجا شما سادگی را انتخاب کردید.

بیشتر بخوانید:ماتریس نقاط قوت/اهمیت منابع و توانایی چیست؟

شکل ۱ جذابیت بازار: یک مثال

مثال جذابیت بازار

 

در مرحله بعد، رتبه بندی موقعیت رقابتی را که در بخش آخر، ابزار ۲۷، برای هر بخش گرفته اید، بیرون می آورید. اکنون می توانید نمودار جذابیت/مزیت را با قرار دادن هر بخش در قسمت مناسب ماتریس ترسیم کنید (شکل ۲).
به عنوان مثال، بخش A دارای رتبه رقابتی ۴.۰ (از ۵) و رتبه جذابیت بازار ۲.۸ (همچنان از ۵) است.

بیشتر بخوانید:ماتریس محصول/بازار انسوف چیست؟

شکل ۲ ماتریس جذابیت/مزیت: یک مثال

مثال ماتریس جذابیت/مزیت

 

موقعیت بخش در نمودار هم موقعیت رقابتی آن (در امتداد محور x) و هم جذابیت آن در بازار (در امتداد محور y) را منعکس می کند. اندازه هر دایره باید تقریباً متناسب با سهم بخش در سود عملیاتی باشد. هر چه بخش شما به سمت گوشه بالا سمت راست نزدیک‌تر باشد، موقعیت بهتری دارد. در بالای نقطه چین مورب بالا سمت راست، باید بیشتر در آن بخش سرمایه گذاری نمایید و بر مزیت خود تمرکز کنید. با این حال، اگر بخش در زیر نقطه چین مورب پایین سمت چپ قرار می گیرد، باید دریافت یا برداشت پول نقد از کسب‌وکار را در نظر بگیرید. بخش‌هایی که در امتداد مورب اصلی قرار می‌گیرند، به‌طور معقولی قرار دارند و باید نگهداری شوند، و موارد سرمایه‌گذاری به دقت بررسی شود.
موقعیت استراتژیک کلی نشان داده شده در مثال درست به نظر می رسد. این بخش قدرت مطلوبی را در بزرگترین و بخش نسبتاً جذابی، C، و موقعیت عالی در بخش نسبتاً کمتر جذاب A نشان می دهد.
شاید باید از بخش B خارج شد – این بخش نسبتاً غیرجذاب است و شرکت شما در موقعیت خوبی قرار ندارد. بخش جدید E امیدوارکننده به نظر می رسد.
می توانید گزینه های استراتژیک زیر را شایسته تحلیل بیشتر در نظر بگیرید:
● حفظ و توسعه پایدار در بخش های A و C
● سرمایه گذاری در بخش D
● ورود به بخش E (موقعیت رقابتی در طول زمان با توسعه سهم بازار بهبود می یابد)
● برداشت یا خروج از بخش B.
موقعیت استراتژیک کلی در کسب و کار شما چگونه است؟ امیدواریم بخش‌های اصلی شما، که بیشترین درآمد را از آنها کسب می‌کنید، بالاتر از مورب اصلی قرار بگیرند.
آیا بخش جدیدی در ذهن دارید؟ چقدر جذاب هستند؟ چقدر در موقعیت خوبی قرار می گیرید؟
آیا بخش هایی وجود دارد که باید به فکر خروج از آن باشید؟
کدام بخش ها آنقدر مهم هستند که از بهبود موقعیت رقابتی خود بیشترین سود را به دست آورید؟ کجا باید تلاش خود را متمرکز کنید؟

بیشتر بخوانید:نیروی ششم کدام است؟

 

چه زمانی از ماتریس GE یا جذابیت/مزیت استفاده کنید

همیشه.

 

چه زمانی باید مراقب بود

انتقاد عمده از این ابزار برنامه ریزی پورتفولیو در ذهنیت آن نهفته است. برخی استدلال می‌کنند که فراخوان‌های ذهنی زیادی در طول فرآیند وجود دارد که استخراج استراتژی از یافته‌های آن مملو از ریسک است، بنابراین:

  • عوامل برای به دست آوردن جذابیت بازار به طور ذهنی انتخاب می شوند، همانطور که وزن آنها نیز انتخاب می شود.
  • عوامل کلیدی موفقیت (“KSF”) که برای تعیین موقعیت رقابتی استفاده می شود تا حدی از معیارهای خرید مشتری با منبع عینی نشأت می گیرد، اما وزن دهی بین آنها و سایر KSF ها، مانند سهم بازار یا مدیریت، مستلزم قضاوت است.
  • رتبه‌بندی توانایی‌های شرکت شما در برابر عوامل کلیدی موفقیت (KSFs) برای تعیین موقعیت رقابتی آن می‌تواند ذهنی باشد و ممکن است شامل یک دیدگاه جانبدارانه از نقاط قوت شرکت شما باشد – مدیران ممکن است تمایلی به اعتراف به ضعیف‌تر بودنشان نسبت به رقبای کلیدی در برابر برخی KSFها نداشته باشند.
    استدلال متقابل برای تیر نهایی این است که مدیرانی که رفتار ارزشمندی نسبت به تیم خود دارند در نهایت مجبور می شوند در طول کارگاه های استراتژی با واقعیت روبرو شوند.

بیشتر بخوانید:عوامل کلیدی موفقیت در سازمان، چگونه شناسایی می‌شوند؟

 

با وجود انتقاد معتبر در مورد وابستگی ابزار به قضاوت ذهنی، میزان تأکید یا اغراق این انتقاد بیش از حد است. استراتژی تماماً براساس قضاوت است؛ البته حمایت از آن قضاوت ها با اطلاعات واقعی در صورت امکان، مهم است. فرآیند ساخت ماتریس جذابیت/مزیت، با در نظر گرفتن کارهای انجام شده قبلی (مقاله های قبلی)، برای توسعه استراتژی روشن‌کننده، آموزنده و حیاتی است. این شما را وادار می کند به این فکر کنید که چه چیزی باعث موفقیت در کسب و کار شما می شود، کسب و کار شما تا به امروز در برابر این توانایی ها چگونه عمل کرده است و در آینده باید در مورد آنها چه کاری انجام دهید. این نه تنها یک ابزار برنامه ریزی پورتفولیو می باشد، بلکه اولین گام در شناسایی شکاف استراتژیک است. با این حال، هنگام استفاده از ابزار باید دو نکته را در نظر داشته باشید. هیچ کدام آن را باطل نمی کند، اما آنها شایسته شناسایی هستند. این دو نکته موارد ذیل هستند:

  • تعریف بازار مربوطه. ممکن است شرکت شما نسبت به کل بازار ضعیف باشد، اما به خوبی در گوشه ای از آن بازار قرار گرفته باشد. لوتوس کارز (Lotus Cars) ممکن است سهم بسیار کمی از بازار خودرو بریتانیا داشته باشد، اما سهم قابل‌توجهی در انتهای بازار لوکس و سهم خوبی از جایگاه عملکرد لوکس دارد. هر تصمیمی که در مورد کسب وکار لوتوس بر اساس ماتریس جذابیت/مزیت مربوط به کل بازار خودرو بریتانیا گرفته شود گمراه کننده خواهد بود.
  • هم افزایی بین کسب و کاری. ممکن است شرکت شما در یک کسب‌وکار ضعیف باشد، اما ممکن است به‌عنوان یک رهبر زیان‌دهی برای یک موقعیت قوی در کسب‌وکار با موقعیت بهتر دیگر عمل کند. این امر به ویژه زمانی که ماتریس در استراتژی کسب و کار استفاده می‌شود، برخی از بخش‌های محصول/بازار تنها به دلیل ترس از دست دادن اعتبار احتمالی در خروج که بر کسب وکار در بخش‌های اصلی تأثیر می‌گذارد، ادامه می‌یابد.

این محدودیت ها وجود دارند و باید دوباره با استفاده از قضاوت مدیریت شوند. هیچ ابزار استراتژی نمی تواند نیاز به قضاوت را برطرف کند. همچنین نباید از آنها انتظار داشت.

بیشتر بخوانید:استخراج عوامل کلیدی موفقیت چیست؟

 

ماتریس GE

 

مثال از ماتریس GE و سناریوهای استراتژیک ممکن

 مثال ماتریس جذابیت/مزیت (استراتژی برداشت): مایکروسافت (Microsoft) اینترنت اکسپلورر

در یک مقطع، مایکروسافت اینترنت اکسپلورر، مرورگر غالب اینترنت در بازار بود. در سال ۲۰۰۳، بیش از ۹۵ درصد از کاربران اینترنت از آن برای گشت و گذار در وب استفاده می‌کردند. در اینجا نحوه‌ای که ماتریس مک‌کینزی GE ممکن است برای SBU اینترنت اکسپلورر در طول زمان به نظر برسد آورده شده است.

مایکروسافت اینترنت اکسپلورر ۲۰۰۳:

  • یک واحد کسب‌وکار قوی بود
  • در یک صنعت جذاب قرار داشت

این واحد کسب‌وکار در گوشه بالا سمت چپ ماتریس نه خانه‌ای مک‌کینزی جی‌ئی قرار می‌گرفت. با این حال، مرورگرهای وب بیشتری شروع به ظهور کردند و صنعت رقابتی‌تر شد. تا سال ۲۰۱۰، مایکروسافت ۳۵ درصد از سهم بازار مرورگر وب خود را به رقبا دیگری مانند فایرفاکس، کروم و سافاری از دست داده بود. پس از سال ۲۰۱۰، SBU اینترنت اکسپلورر احتمالاً در مقایسه با روزهای اولیه خود، امتیاز پایین‌تری در قدرت رقابتی و جذابیت بازار کسب کرد. بر اساس این تغییرات قابل توجه، مایکروسافت احتمالاً تصمیم گرفت که واحد کسب‌وکار اینترنت اکسپلورر باید بسته شود، برای نقدینگی اداره شود یا به صورت انتخابی برداشت شود و این استراتژی است که این شرکت در ۱۲ سال آینده دنبال کرد. در سال ۲۰۱۳، مایکروسافت آخرین نسخه اینترنت اکسپلورر (IE 11) را منتشر کرد. در سال ۲۰۱۵، آنها یک مرورگر وب جدید، مایکروسافت اج را راه‌اندازی کردند. در سال ۲۰۲۲، آنها پشتیبانی را پایان دادند و برنامه را بازنشسته کردند.

 

تفاوت بین ماتریس جی‌ئی و ماتریس BCG چیست؟

ماتریس جی‌ئی توسط کسب‌وکارها برای اولویت‌بندی سرمایه‌گذاری‌ها استفاده می‌شود و به جذابیت صنعت و قدرت واحد کسب‌وکار نگاه می‌کند. ماتریس BCG گروه مشاوره بوستون برای استراژیک کردن منابع و نگاه کردن به نرخ رشد محصول و سهم بازار برای SBUها استفاده می‌شود.

 

چه زمانی چارچوب ماتریس GE بهترین انتخاب است؟

در حالی که ماتریس مک‌کینزی GE تصویر کاملی از عملکرد SBU ارائه نمی‌دهد، طراحی ساده آن به این معنی است که متفکران استراتژیک می‌توانند به سرعت یک نگاه کلی از عملکرد کسب‌وکارهای مختلف یا پرتفوی محصولات به دست آورند. ماتریس مک‌کینزی GE و سایر چارچوب‌های استراتژیک برای تدوین استراتژی شما عالی هستند، اما برای اجرای موفقیت‌آمیز استراتژی و سازگاری با نیازها، به نرم‌افزار مناسب نیز نیاز دارید. یک پلتفرم اجرای استراتژی عالی به شما کمک می‌کند تا یک منبع واحد حقیقت برای استراتژی خود ایجاد کنید، زمان تلف شده در صفحات گسترده جداگانه را حذف کنید، سردرگمی را از بین ببرید و از شکست احتمالی اجرای استراتژی جلوگیری کنید. یک خانه واحد برای استراتژی شما به شما کمک می‌کند تا همه را در یک صفحه نگه دارید و به رهبران اجازه می‌دهد تا بر مهم‌ترین بخش‌های اجرای استراتژی تمرکز کنند: اهداف قوی، زمینه و تفکر استراتژیک و زمانی که وقت خود را در جلسات تلف نمی‌کنید تا همه را هماهنگ کنید، می‌توانید بر حداکثر کردن بازده سرمایه‌گذاری از پرتفوی خود تمرکز کنید.

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع ماتریس GE برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

ساعت استراتژیک بومن

ساعت استراتژیک بومن

در این مقاله به موضوع ساعت استراتژیک بومن پرداخته ایم. ابتدای امر ضمن ارائه تعریفی از ساعت استراتژیک بومن، مزایا و کاربرد های آن را مورد بررسی قرار داده ایم. در ادامه پیشینه و تاریخچه ساعت استراتژیک بومن را شرح داده ایم و سپس هر یک از اجزای آن را مورد تحلیل و بررسی قرار دادیم. در نهایت نیز نحوه انتخاب یک استراتژی از ساعت استراتژیک بومن را تحلیل نموده ایم. با مطالعه مقاله به فهم مناسبی از موضوع ساعت استراتژیک بومن دست خواهید یافت. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر ساعت استراتژیک بومن

در بازارهای رقابتی، وظیفه اصلی شرکت‌ها جستجوی یک استراتژی بهینه است که از مزایای رقابتی بهره‌برداری کرده و نقاط ضعف را کاهش دهد. برای کمک به شرکت‌ها در تعیین موثرترین استراتژی، چندین مفهوم استراتژیک توسعه یافته است. ساعت استراتژیک بومن ابزاری است که به کسب‌وکارها کمک می‌کند تا بر اساس دو بعد، یعنی قیمت و ارزش ادراک‌شده محصول، خدمات یا برند، سودآورترین موقعیت استراتژیک را انتخاب کنند. در واقع ساعت استراتژیک بومن یک ابزار قدرتمند برای تحلیل و طراحی استراتژی‌های کسب‌وکار است که توسط بومن توسعه داده شده است. این مدل، با استفاده از یک ماتریس ساده و بصری، به مدیران کمک می‌کند تا موقعیت فعلی کسب‌وکار خود را ارزیابی کرده و استراتژی‌های آینده را به طور موثر طراحی کنند. مفهوم اصلی ساعت استراتژیک بومن بر این ایده استوار است که هر کسب‌وکاری در یک فضای رقابتی خاص عمل می‌کند و برای موفقیت باید به دو سوال اصلی پاسخ دهد: چه کسی مشتری ماست؟ (چه بخش یا بخشی از بازار را هدف قرار می‌دهیم؟) و چه چیزی به مشتری ارائه می‌دهیم؟ (چه محصول یا خدماتی را ارائه می‌دهیم و چگونه با رقبا متفاوت هستیم؟) در این مقاله به شرح این مطالب خواهیم پرداخت.

ساعت استراتژیک بومن چیست؟


ساعت استراتژی بومن چارچوبی است که توسط کلیف بومن (C. Bowman) و دیوید فولکنر (D. Faulkner) توسعه یافته است تا به کسب‌وکارها در تجزیه و تحلیل موقعیت رقابتی خود در بازار و شناسایی گزینه‌های استراتژیک بالقوه کمک کند. این مدل بر اساس دو بعد کلیدی است: قیمت و ارزش درک شده، که بر روی صفحه ساعت با چند موقعیت ترسیم شده‌اند. موقعیت روی ساعت نشان دهنده گزینه‌های استراتژیک مختلفی است، از استراتژی‌های کم‌قیمت/کم‌ارزش تا استراتژی‌های با قیمت بالا/ارزش بالا. هر موقعیت روی ساعت مزایا و معایب خاص خود را دارد و شرکت‌های مختلف ممکن است بسته به موقعیت رقابتی، شرایط بازار و عوامل دیگر، استراتژی‌های مختلفی را انتخاب کنند.

بخش های اصلی ساعت استراتژیک بومن:

  • محور عمودی: نشان‌دهنده محصولات یا خدماتی است که شرکت ارائه می‌دهد.
  • محور افقی: نشان‌دهنده مشتریان یا بخش‌هایی از بازار است که شرکت به آن‌ها خدمت می‌کند.

چهار ربع: هر ربع از ساعت، یک استراتژی متفاوت را نشان می‌دهد:

  • ربع اول: رهبری هزینه
  • ربع دوم: تمرکز بر محصول
  • ربع سوم: تمرکز بر مشتری
  • ربع چهارم: تمرکز بر نیازهای بازار

 

مزایای استفاده از ساعت استراتژیک بومن

در این بخش نیز به مهم ترین مزایای استفاده از ساعت استراتژیک بومن اشاره خواهیم داشت:

  • سادگی و بصری بودن: به راحتی قابل درک و استفاده است.
  • جامعیت: تمام ابعاد مهم استراتژی کسب‌وکار را پوشش می‌دهد.
  • انعطاف‌پذیری: برای انواع مختلف کسب‌وکار قابل استفاده است.
  • کمک به تصمیم‌گیری: با ارائه یک چارچوب روشن برای تحلیل، به مدیران کمک می‌کند تا تصمیمات استراتژیک بهتری بگیرند.

 

کاربردهای ساعت استراتژیک بومن:

از جمله مهم ترین کاربرد های ساعت استراتژیک بومن را می توان به شرح زیر نام برد:

  • تعیین موقعیت رقابتی: شناسایی نقاط قوت و ضعف کسب‌وکار در مقایسه با رقبا.
  • طراحی استراتژی‌های جدید: ایجاد استراتژی‌های مبتنی بر تحلیل دقیق بازار و نیازهای مشتریان.
  • ارزیابی عملکرد: سنجش اثربخشی استراتژی‌های موجود و شناسایی فرصت‌های بهبود.
  • ارتباط استراتژی با اهداف سازمان: اطمینان از هم‌راستایی استراتژی با اهداف کلی سازمان.

در کل، ساعت استراتژیک بومن یک ابزار ارزشمند برای هر مدیری است که به دنبال بهبود عملکرد کسب‌وکار و دستیابی به مزیت رقابتی پایدار است.

بیشتر بخوانید: مزیت رقابتی چیست؟

 

 

پیشینه ساعت استراتژیک بومن

در بازارهای رقابتی، وظیفه اصلی شرکت‌ها جستجوی یک استراتژی بهینه است که از مزایای رقابتی بهره‌برداری کرده و نقاط ضعف را کاهش دهد. برای کمک به شرکت‌ها در تعیین موثرترین استراتژی، چندین مفهوم استراتژیک توسعه یافته است. یکی از این مفاهیم، استراتژی پیشنهادی مایکل پورتر (Michael Porter) در سال ۱۹۸۰ بود که در کتاب او با عنوان «استراتژی رقابتی: تکنیک‌های تحلیل صنایع و رقبا» تشریح شده است. او دو نوع مزیت رقابتی را پیشنهاد کرد: هزینه پایین کالاها (یا سودآوری بالای محصولات) یا برتری محصول. پورتر ماتریسی را بر اساس دو پارامتر ایجاد کرد: اندازه بازار و نوع مزیت رقابتی. او اندازه بازار را به وسیع (یک بخش بزرگ، یک دسته محصول واحد، کل یک صنعت) و محدود (یک بازار کوچک که نیازهای یک مخاطب بسیار خاص یا هدفمند را برآورده می‌کند) تقسیم کرد. با تقسیم‌بندی بر اساس انواع مزیت رقابتی، او فرض کرد که شرکت‌ها می‌توانند بر اساس قیمت (به دلیل هزینه‌های پایین) یا ارزش ادراک‌شده محصول با یکدیگر رقابت کنند. بر اساس این ماتریس، سه استراتژی رقابتی اساسی شناسایی شده است:

  • رهبری هزینه یا رهبری قیمت نشان‌دهنده توانایی یک شرکت در دستیابی به پایین‌ترین سطح هزینه‌ها است و در این بخش پورتر  بین بازارهای وسیع و محدود تمایزی قائل نمی‌شود.
  • تمایز به معنای ایجاد یک محصول منحصر به فرد در صنعت است.
  • استراتژی تمرکز یا جایگاه؛ رهبری در یک جایگاه، جایی که شرکت تمام تلاش‌های خود را بر روی یک گروه خاص و محدود از مصرف‌کنندگان متمرکز می‌کند.

در حالی که این مفهوم دارای ارزش بود، برای بسیاری از کسب‌وکارها بیش از حد کلی بودند. بازار نیازمند تنوع بیشتری در ترکیب‌ها بود. در سال ۱۹۹۶، اقتصاددانان کلیف بومن و دیوید فولکنر، مفهوم پورتر را بازنگری کرده و استراتژی خود را توسعه دادند. این مدل، سه موقعیت استراتژیک پورتر را به هشت موقعیت گسترش داد و به طور کامل توضیح داد که چگونه ترکیب‌های مختلف هزینه و ارزش ادراک‌شده، احتمال موفقیت هر استراتژی را تعیین می‌کنند. از آنجایی که این مدل به شکل هشت گزینه استراتژیک توزیع شده از پایین به بالا به صورت ساعتگرد در اطراف یک دایره ارائه می‌شود، به آن «ساعت استراتژیک بومن» می‌گویند.
مفاهیم موجود در این الگو طیف وسیع‌تری از امکانات را نشان می‌دهند که از طریق آن یک کسب‌وکار، شرکت یا برند می‌تواند یک محصول را بر اساس دو بعد – قیمت و ارزش ادراک‌شده – موقعیت‌یابی کند.

بیشتر بخوانید: برنامه ریزی استراتژیک چیست؟

ماتریس ساعت استراتژیک بومن

 

اجزای ساعت استراتژیک بومن

در اینجا این هشت استراتژی تعیین شده توسط سطوح مختلف قیمت و ارزش را بررسی می‌کنیم. بیایید عمیق‌تر به هر یک از آن‌ها بپردازیم.

  • موقعیت ۱: قیمت پایین/سود کم

شرکت‌ها به ندرت به میل خود در این دسته رقابت می‌کنند. در عوض، این موقعیتی است که به دلیل عدم تمایز ارزش محصولاتشان به آن سوق داده می‌شوند. تنها راه موفقیت با این استراتژی، حجم بالای فروش و جذب مداوم مشتریان جدید است. این وضعیت زمانی رخ می‌دهد که محصولات با کیفیت پایین‌تری نسبت به رقبا باشند، اما همچنان به دلیل قیمت‌های بسیار جذاب، بسیاری از مصرف‌کنندگان را جذب می‌کنند. این استراتژی‌ای است که شرکت‌ها باید در اولین فرصت از آن فاصله بگیرند.

  • موقعیت ۲: قیمت پایین


شرکت‌هایی که در این بخش رقابت می‌کنند، رهبران هزینه هستند. آن‌ها قادرند کاهش قیمت به حداقل را با حجم بسیار زیاد جبران کنند. محصولات فروخته شده توسط این شرکت‌ها ارزان هستند، بدون تمایز مشخص، معمولاً عمومی یا برندهای خصوصی هستند. استراتژی قیمت پایین، رهبران بخش کم‌هزینه را که بر کاهش هزینه، تولید سریع و ارزان و بهره‌برداری از صرفه به مقیاس تمرکز می‌کنند، ترجیح می‌دهد. تحت این رویکرد، چنین شرکت‌هایی می‌توانند به نیروی قدرتمندی در بازار تبدیل شوند. به دلیل تلاش آن‌ها برای افزایش یا حفظ سهم بازار، این شرکت‌ها اغلب درگیر جنگ‌های قیمتی می‌شوند که پیروز آن کسی است که بتواند با مهارت زیاد، هزینه‌ها و سربار را مدیریت کند. این استراتژی شرکت‌های تخفیف‌دهنده است. در شرایط تورم بالا، آن‌ها می‌توانند احساس اطمینان زیادی داشته باشند و سهم بازار قابل توجهی را اشغال کنند.

  • موقعیت ۳: هیبرید (قیمت متوسط/تمایز متوسط)


هیبریدها شامل فروشگاه‌ها و برندهایی هستند که خریدار را متقاعد کرده‌اند که قیمت‌ها معقول هستند در حالی که کیفیت محصول خوبی را حفظ می‌کنند. این ترکیب وفاداری مشتری را افزایش می‌دهد. حجم فروش در اینجا معمولاً کمتر از بخش قبلی است. با این حال، این شرکت‌ها تلاش می‌کنند تا شهرتی برای ارائه قیمت‌های مناسب برای ویژگی‌های بهینه محصول ایجاد کنند. یکی از نمایندگان این بخش می‌تواند ایکه‌ا (IKEA) باشد که با ارائه ارزش ادراک‌شده بالاتر با قیمت‌های معقول، به وفاداری برند بالایی دست یافته است. شرکت دیگری که از استراتژی هیبریدی استفاده می‌کند، لوازم آرایشی لوش است. عامل تمایز این شرکت، تعهد آن به مسئولیت اجتماعی و سازمانی و محصولات تولید شده اخلاقی با قیمت‌های مناسب است. استراتژی هیبریدی بسیار مؤثر است اگر شرکت بتواند ارزش افزوده را به وضوح بیان کند و به طور مداوم محصولات با کیفیت بالا ارائه دهد.

  • موقعیت ۴: تمایز

این دسته شامل شرکت‌هایی است که حداکثر سطح ارزش ادراک‌شده را به مشتریان خود ارائه می‌دهند. با تمایز یک محصول یا خدمت، شرکت ارزش منحصر به فردی برای مشتری ایجاد می‌کند. برندسازی نقش بزرگی در این استراتژی دارد، زیرا به شرکت اجازه می‌دهد تا مترادف با کیفیت و قیمت شود. یک نماینده مشخصه این استراتژی، اپل است. این برند پیشرو که استراتژی تمایز را پیاده‌سازی کرده است، پرچمدار نوآوری است و به طور دوره‌ای محصولات و فناوری‌های نوآورانه را به بازار معرفی می‌کند و تصویری از رهبر صنعت را حفظ می‌کند. برای ارائه کالاهای باکیفیت، شرکت‌ها یا قیمت‌ها را افزایش می‌دهند و از طریق حاشیه‌های بالاتر خود را حفظ می‌کنند یا قیمت‌ها را پایین نگه می‌دارند اما برای افزایش سهم بازار تلاش می‌کنند. به عنوان مثال، نایک به دلیل کیفیت بالا و قیمت‌های ممتاز شناخته شده است، در حالی که ریبوک نیز یک برند قوی است اما ارزش بالایی را با هزینه کمتر ارائه می‌دهد. محصولات باکیفیت و شناخت برند بالا به شرکت‌ها اجازه می‌دهد تا به دلیل ارزش افزوده، قیمت‌های بالایی را حفظ کنند. مشتریان مایلند برای این محصولات بیشتر هزینه کنند زیرا نسبت به محصولات باکیفیت بالا از یک برند شناخته شده در بازار حساس هستند.

بیشتر بخوانید: جایگاه یابی برند

 

  • موقعیت ۵: تمایز متمرکز

در اینجا ظاهر مهم‌تر از واقعیت است. محصولات طراحی‌شده با ارزش ادراک‌شده بالا و قیمت‌های بالا، اغلب با استفاده از این استراتژی فروخته می‌شوند. محصول لزوماً نیازی به ارزش عینی قابل توجهی ندارد، اما باید به اندازه کافی با ارزش تلقی شود تا بتوان برای آن قیمت بسیار بالایی دریافت کرد. برندهای لوکس در همه صنایع، از طریق تقسیم‌بندی و توزیع هدفمند، از این استراتژی استفاده می‌کنند. به عنوان مثال، ساعت‌های رولکس یک کالای لوکس هستند. کیفیت بالا و تصویر برند ویژگی‌های متمایز کلیدی هستند. رولکس یک بخش کوچک از بازار را هدف قرار می‌دهد که حاضر است برای جایگاهی که پوشیدن این برند ساعت به همراه دارد، قیمت بالایی پرداخت کند. مصرف‌کنندگان محصولات، این دسته را صرفاً بر اساس ارزش ادراک‌شده خریداری می‌کنند. برای برندهایی مانند کریستین دیور، گوچی، لوئی ویتون و رولز رویس، راه بقاء از طریق بازارهای هدف و حاشیه‌های بالا است. تمایز متمرکز هدف قرار دادن یک محصول یا خدمت با حداکثر قیمت‌ها است. به دلیل ارزش ادراک‌شده بالا، مشتریان هدف حاضرند برای یک محصول برند خاص از ۱۰ تا ۲۵ برابر بیشتر از آنالوگ‌های اقتصادی‌تر آن پرداخت کنند. نرخ‌های سود بالا از طریق تبلیغات هدفمند و کمپین‌های روابط عمومی، توزیع و تقسیم‌بندی به دست می‌آید. در اینجا، رقابت قیمت به صورت معکوس ساخته می‌شود، و وظیفه برند این است که قیمت محصولات را بالاتر از دیگران قرار دهد. اگر این استراتژی با موفقیت اجرا شود، می‌تواند به حداکثر سود منجر شود. با این حال، تنها قوی‌ترین برندها و محصولات می‌توانند استراتژی تقسیم‌بندی متمرکز را در طولانی‌مدت تحمل کنند.

  • موقعیت ۶: قیمت بالا/محصول استاندارد یا حاشیه ریسکی بالا

به دلایل متعدد، شرکت‌ها گاهی اوقات ریسک می‌کنند و قیمت‌های خود را بدون افزایش ارزش ادراک‌شده افزایش می‌دهند. اگر مصرف‌کنندگان همچنان به خرید خدمات یا محصولات با چنین قیمت‌های بالایی ادامه دهند، سود می‌تواند بالا باشد. با این حال، اگر مصرف‌کنندگان افزایش قیمت غیر موجه را نپذیرند، سهم بازار چنین شرکتی ممکن است به شدت کاهش یابد. برای اصلاح وضعیت، باید یا قیمت را کاهش دهد یا ارزش محصول را در نظر مصرف‌کننده افزایش دهد. این استراتژی کوتاه‌مدت با هدف بهره‌برداری از عدم تعادل موقت عرضه در بازار است. به محض بهبود رقابت، افزایش قیمت غیرموجه توسط خریداران به سرعت تشخیص داده می‌شود و آن‌ها ترجیح می‌دهند در جای دیگری خرید کنند. مشتریان برای بهینه‌سازی هزینه‌های خود به محصول با کیفیت بهتر در محدوده قیمت مشابه یا نوع مشابهی از محصول با قیمت پایین‌تر تغییر خواهند کرد. علاوه بر این، این استراتژی می‌تواند رقبا یا محصولات جایگزین را نیز به افزایش قیمت تحریک کند که به سرعت مزایای افزایش قیمت را جبران خواهد کرد.

  • موقعیت ۷: قیمت بالا/ارزش پایین

این استراتژی فقط در صورتی کار می‌کند که شرکت موقعیت انحصاری در بازار داشته باشد، جایی که تنها خود محصول یا خدماتی را ارائه می‌دهد. انحصارگر نیازی به فکر کردن در مورد افزایش ارزش یا تنظیم قیمت ندارد. اگر مشتریان به محصول این شرکت نیاز داشته باشند، هر قیمتی را که انحصارگر درخواست می‌کند، پرداخت خواهند کرد. در دهه ۱۹۹۰، مایکروسافت ویندوز (Microsoft Windows) تنها گزینه عملی برای رایانه‌های شخصی بود. مایکروسافت برای مجوز، هزینه غیرموجهی را از توسعه‌دهندگان نرم‌افزار دریافت کرد. در پی آن، اتحادیه اروپا به دلیل قانون ضد انحصار، مایکروسافت را به پرداخت ۱.۳ میلیارد دلار جریمه محکوم کرد. با این حال، دستیابی به موقعیت انحصاری در یک اقتصاد بازار دشوار است. علاوه بر تعادل بازار موقعیت‌های انحصاری شرکت‌های فردی، بسیاری از کشورها دارای نهادهای ضد انحصار هستند که انحصار را تنظیم می‌کنند و رقابت منصفانه را تحریک می‌کنند.

  • موقعیت ۸: ارزش پایین/قیمت استاندارد

استراتژی کاهش سهم بازار شامل محصولاتی با ارزش ادراک‌شده پایین اما قیمت‌های نامتناسب بالا است. هر شرکتی که به چنین استراتژی‌ای پایبند باشد، به ناچار سهم بازار خود را از دست خواهد داد. اگر محصول شما ارزش پایینی دارد، تنها راه فروش آن کاهش قیمت است. نان دیروز با تخفیف فروخته می‌شود، همانطور که سالادهای آماده در عصر در سوپرمارکت‌ها فروخته می‌شوند. فقط در این صورت است که می‌توانند خریدار پیدا کنند و از بین نروند. این استراتژی‌ای است که بلک‌بری، رهبر وقت بازار تلفن همراه، در سال ۲۰۰۷ سعی کرد دنبال کند. با این حال، این شرکت در نظر نگرفت که اپل در همان زمان آیفون را عرضه کرده است که ارزش ادراک‌شده دستگاه‌های بلک‌بری را به شدت تغییر داد. و زمانی که گوگل (Google) در سال ۲۰۰۸ با ارائه اندروید به بازار وارد میدان شد، بلک‌بری ارزش و در پی آن سهم بازار خود را از دست داد. استراتژی فروش محصول با کیفیت پایین‌تر یا پیشنهاد ارزش با قیمت محصولات برتر در این پارامترها تنها می‌تواند در کوتاه‌مدت مؤثر باشد. به عنوان مثال، چنین تاکتیکی ممکن است هنگام معرفی یک محصول به بازار جدید، تا زمانی که مصرف‌کننده تفاوت بین قیمت و کیفیت یا ویژگی‌های ارزش اعلام‌شده را متوجه شود، به طور خلاصه کار کند. با این حال، با گذشت زمان، این تاکتیک مشتریان را دفع خواهد کرد و شرکت یا سهم بازار خود را از دست خواهد داد یا مجبور به تنظیم استراتژی قیمت‌گذاری خود خواهد شد.

بیشتر بخوانید: انتشار نوآوری چیست؟

ساعت استراتژیک بومن

 


انتخاب یک استراتژی بر اساس ساعت استراتژیک بومن

هنگام انتخاب یک استراتژی برای شرکت خود، درک کنید که گزینه‌های ۶، ۷ و ۸ استراتژی‌های قابل اجرا در بازارهای واقعاً رقابتی نیستند. اگر قیمت شما از ارزش ادراک‌شده فراتر رود، با رقابت شدید شرکت‌هایی روبرو خواهید شد که می‌توانند کالاها یا خدمات با کیفیت بالاتر را با قیمت‌های مناسب‌تر به مشتریان ارائه دهند. به همین دلیل است که تعادل بین ارزش و قیمت بسیار مهم است.
هنگام انتخاب یک استراتژی رقابتی، باید به چندین سوال پاسخ داده شود.
اگر قصد دارید بر اساس قیمت رقابت کنید:

  • آیا می‌توانید رهبر قیمت باشید؟
  • آیا اقتصاد شرکت شما به شما اجازه می‌دهد تا موقعیت رهبر هزینه را حفظ کنید؟
  • آیا منابعی برای پایین نگه داشتن هزینه‌ها و حفظ حاشیه بالا در بلندمدت دارید؟
  • آیا می‌توانید یک قیمت پایین را با ادراک ارزش دریافتی برای آن پول متعادل کنید؟
  • آیا مزیت قیمت شما به یک یا چند بخش بازار گسترش می‌یابد؟ آیا این بخش‌ها می‌توانند با توجه به حجم و حاشیه‌ای که موقعیت رهبر قیمت می‌دهد، کسب‌وکار شما را سرپا نگه دارند؟

اگر قصد دارید بر اساس ارزش ادراک‌شده رقابت کنید:
هنگام انتخاب یک استراتژی قیمت‌گذاری، آن را با استراتژی شرکتی و توانایی‌های خود، و همچنین با منابعی که در اختیار دارید و محیطی که در آن فعالیت می‌کنید، هماهنگ کنید. و پس از انتخاب، استراتژی خود را با توجه به انتظارات متغیر بازار، دائماً تنظیم کنید. زیرا همیشه رقبایی در بازار وجود خواهند داشت که سعی می‌کنند ارزش ادراک‌شده بالاتری را با قیمت پایین‌تر ارائه دهند. ساعت استراتژیک بومن موقعیت‌های رقابتی مختلفی را که یک کسب‌وکار می‌تواند بر اساس قیمت و ارزش ادراک‌شده اتخاذ کند، از استراتژی‌های قیمت پایین تا رویکردهای با ارزش بالا و متمایز، ترسیم می‌کند. انتخاب استراتژی مناسب از این مدل نیازمند داده‌های دقیق در مورد قیمت رقبا، شرایط بازار و ادراک مشتریان است.

بیشتر بخوانید: مفهوم استراتژی به زبان ساده (تعریف کامل و جامع)

نتیجه گیری

ساعت استراتژی بومن چارچوبی محبوب در استراتژی کسب‌وکار است و به طور گسترده در تنظیمات آکادمیک و عملی استفاده شده است. اغلب برای ارزیابی موقعیت رقابتی یک شرکت نسبت به رقبا و شناسایی گزینه‌های استراتژیک بالقوه برای آینده استفاده می‌شود. این یک روش مناسب دیگر برای تجزیه و تحلیل موقعیت رقابتی یک شرکت در مقایسه با پیشنهادات رقبا است. مانند استراتژی‌های عمومی پورتر، بومن مزیت رقابتی را در رابطه با مزیت هزینه یا مزیت تمایز در نظر می‌گیرد. شش گزینه استراتژیک اصلی وجود دارد:

گزینه یک – قیمت پایین/ارزش افزوده کم،‌ احتمالاً خاص بخش خواهد بود.
گزینه دو – قیمت پایین،‌قیمت‌های پایین را در نظر بگیرید و محصولات یا خدمات را متمایز نکنید.
گزینه سه – هیبرید،‌پایه هزینه پایین و باز سرمایه‌گذاری در قیمت پایین و تمایز.
گزینه چهارم – تمایز، (الف) بدون حق بیمه قیمت: ارزش افزوده درک شده توسط کاربر، منجر به مزایای سهم بازار می‌شود. (ب) با حق بیمه قیمت: ارزش افزوده درک شده به اندازه کافی برای تحمل حق بیمه قیمت.
گزینه پنجم – تمایز متمرکز، ارزش افزوده درک شده برای یک “بخش خاص” که تضمین کننده قیمت حق بیمه است.
گزینه ششم – افزایش قیمت/استاندارد، حاشیه سود بالاتر اگر رقبا ارزش پیروی/خطر از دست دادن سهم بازار را ندارند.
گزینه هفتم – افزایش قیمت/ارزش‌های پایین، فقط در شرایط انحصاری امکان‌پذیر است.
گزینه هشتم – ارزش پایین/قیمت استاندارد، از دست دادن سهم بازار.

در کل، ساعت استراتژیک بومن یک ابزار ارزشمند برای هر مدیری است که به دنبال بهبود عملکرد کسب‌وکار و دستیابی به مزیت رقابتی پایدار است.

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع ساعت استراتژیک بومن برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

شایستگی اصلی چیست؟

شایستگی اصلی چیست؟

در این مقاله به موضوع شایستگی اصلی پرداختیم. در ابتدا ضمن ارائه تعریفی از شایستگی اصلی، انواع آن را نیز شرح داده ایم. سپس تاریخچه تکامل ایده شایستگی اصلی، سه ویژگی مهم و نحوه شناسایی آن در کسب و کار را مورد بررسی قرار داده ایم. در ادامه نیز بر دلایل اهمیت و نحوه توسعه شایستگی اصلی اشاراتی نموده ایم. در انتها نیز به جهت فهم بهتر مطالب برخی مثال ها را ذکر کرده و سوالات متداول در این زمینه را مطرح کرده ایم. با مطالعه این مقاله به فهم مناسبی در زمینه شایستگی اصلی دست خواهید یافت. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر شایستگی اصلی

وقتی صحبت از کسب‌وکار شما می‌شود، متمایز کردن آن از رقبا ضروری است. یکی از بهترین راه‌ها برای انجام این کار، شناسایی و برجسته کردن شایستگی های اصلی در شرکت شماست. اما دقیقاً شایستگی های اصلی چیستند؟ شایستگی های اصلی می‌توانند به شما کمک کنند تا بهترین روش برای رشد و بازاریابی کسب‌وکار خود را درک کنید. علاوه بر این، آن‌ها به شما یک مزیت رقابتی در سطح ساختاری می‌دهند. شایستگی های اصلی ویژگی‌های خاصی هستند که کسب‌وکار شما را از دیگران در صنعت خود متمایز می‌کنند. آن‌ها می‌توانند شامل هر ویژگی‌ای باشند که کسب‌وکار شما به عنوان یک مزیت نسبت به رقبا ارائه می‌دهد، چه یک طراحی محصول تخصصی یا یک سرویس منحصر به فرد. هنگامی که این موضوع برای اولین بار در اوایل دهه ۱۹۹۰ معرفی شد، مجله هاروارد بیزینس ریویو سه عامل هر شایستگی اصلی را مشخص کرد. در واقع برای اینکه یک توانایی به عنوان یک شایستگی اصلی در نظر گرفته شود، باید:

  • نادر باشد
  • برای رقبا تقلید آن چالش‌برانگیز باشد
  • برای مشتریان ارزش برتر داشته باشد

با استفاده از این چارچوب، می‌توانید شایستگی های اصلی کسب‌وکار خود را شناسایی کنید. اکثر شرکت‌ها بیش از یک شایستگی اصلی دارند، اگرچه ممکن است یک شایستگی اصلی وجود داشته باشد که بر بقیه غلبه کند و زمینه را برای جدایی از رقابت فراهم کند. بسیاری از بزرگ‌ترین و موفق‌ترین شرکت‌های جهان از طریق تمرکز مشابه بر شایستگی‌های اصلی خود به این نقطه رسیده‌اند. شایستگی‌های اصلی شامل شایستگی‌های بین فردی، شایستگی‌های شخصی و شایستگی‌های کسب و کاری می‌شود.

شایستگی‌ اصلی چیست؟

برای هر سازمانی، شایستگی‌های اصلی به توانایی‌ها، دانش، شایستگی‌ها و منابعی اشاره دارد که نقاط قوت تعریف‌کننده آن را تشکیل می‌دهند. شایستگی‌های اصلی، یک شرکت را از سایر سازمان‌ها متمایز می‌کند و بنابراین، به‌راحتی توسط آن سازمان‌ها، چه رقبای موجود و چه شرکت‌های جدید وارد بازار، قابل تقلید نیستند. شایستگی‌های اصلی یک سازمان که گاهی اوقات قابلیت‌های اصلی یا شایستگی‌های متمایز نامیده می‌شوند، توضیح می‌دهند که چه کاری بهتر از سایر شرکت‌ها می‌تواند انجام دهد و چرا. آن‌ها یک پایه قوی را فراهم می‌کنند که از آن طریق یک سازمان می‌تواند ارزش را به مشتریان و ذینفعان ارائه دهد، در حالی که فرصت‌های جدیدی را که منجر به رشد می‌شوند، می‌گیرد. شایستگی‌های اصلی شرکت را از همتایان خود متمایز می‌کند و به ایجاد یک مزیت رقابتی پایدار در صنعت یا بخش خود کمک می‌کند.

شایستگی اصلی در مقابل مهارت ها

 

انواع شایستگی های اصلی کدام اند؟

یک شرکت می‌تواند یک یا چند شایستگی اصلی داشته باشد که بسیاری از آن‌ها می‌توانند در داخل یا بین صنایع بسیار متفاوت باشند. انواع زیر برخی از روش‌هایی را نشان می‌دهند که سازمان‌ها از شایستگی‌های اصلی برای متمایز شدن از رقبا استفاده می‌کنند:

  • کیفیت محصول: شرکت ممکن است بر کیفیت بیش از سایر عوامل مانند قیمت یا نوآوری تأکید کند. محصولات آن بادوام‌تر، قابل اعتمادتر، با عملکرد بهتر یا از نظر دیگری نسبت به رقبا برتر هستند. این شرکت دارای شهرتی برای کیفیت بالا است و اغلب استاندارد را در صنعت خود تعیین می‌کند.

 

  • قدرت خرید: یک شرکت بزرگ و تثبیت‌شده اغلب دارای قدرت خرید قابل توجهی است که امکان خرید در مقادیر بیشتر و با قیمت‌های پایین‌تر را فراهم می‌کند. این پس‌اندازها را می‌توان سپس به مشتریان منتقل کرد، گاهی اوقات با قیمت‌هایی پایین‌تر از رقبا.

 

  • خدمات مشتری: خدمات مشتریان استثنایی می‌تواند یک راه مؤثر برای یک سازمان باشد تا خود را متمایز کند. با اولویت‌بندی خدمات و پشتیبانی مشتری در طول و پس از خرید مصرف‌کننده، می‌توان وفاداری مشتری را تضمین کرد. خدمات مشتری باید حرفه‌ای، ثابت و در دسترس باشد، و مسائل به رضایت مشتری حل شوند.

 

  • طراحی یا نوآوری: طراحی محصول و نوآوری برتر می‌تواند به یک شرکت کمک کند تا از رقبا متمایز شود. سازمانی که هم نوآوری و هم طراحی پیشرفته را ترکیب می‌کند، می‌تواند نسبت به رقبا برتری قابل توجهی داشته باشد و شهرتی برای رهبری بازار کسب کند.

 

  • فروش و بازاریابی: برخی از سازمان‌ها برجسته می‌شوند نه به این دلیل که دارای نوآورانه‌ترین یا باکیفیت‌ترین محصولات هستند، بلکه به این دلیل که آن‌ها این محصولات را مؤثرتر از سایر شرکت‌ها بازاریابی می‌کنند. بازاریابی آن‌ها اغلب هوشمندانه، اصلی، به یاد ماندنی، متقاعدکننده یا از نظر دیگری بسیار مؤثر در جذاب کردن محصولات خود برای مصرف‌کنندگان است.

 

  • کارایی: یک سازمان ممکن است به دلیل به‌روزرسانی سریع‌تر محصولات، تولید سریع‌تر آن‌ها، ارائه خدمات سریع‌تر یا به روش‌های دیگر نشان دادن اینکه تحویل محصول آن قابل اعتماد، ثابت و قابل پیش‌بینی است، شناخته شود.

 

  • ارزش: یک سازمان ممکن است محصولاتی را ارائه دهد که مشتریان معتقدند بهترین پیشنهاد ارزش را دارند. محصولات آن‌ها ممکن است ارزان‌ترین یا باکیفیت‌ترین نباشد، اما تعادل مناسبی بین هزینه و کیفیت برقرار می‌کنند، به گونه‌ای که مشتریان را متقاعد می‌کند که بیشترین ارزش را برای پول خود دریافت می‌کنند.

 

هر شایستگی یک ویژگی مثبت است که به موقعیت‌یابی منحصر به فرد شرکت کمک می‌کند. هرچه یک سازمان شایستگی‌های اصلی خود را واضح‌تر تعریف کند و از آن شایستگی‌ها مؤثرتر استفاده کند، تقلید از پیشنهادات شرکت یا تکرار موفقیت آن برای رقبا دشوارتر می‌شود. به همین دلیل، شناسایی شایستگی‌های اصلی یک گام حیاتی در برنامه‌ریزی استراتژیک است.

بیشتر بخوانید: برنامه ریزی استراتژیک چیست؟

 

 

تکامل ایده شایستگی اصلی

مفهوم شایستگی اصلی امروزه به طور گسترده پذیرفته شده است. این مفهوم برای اولین بار در سال ۱۹۹۰ در مقاله “شایستگی اصلی شرکت” در مجله هاروارد بیزینس ریویو (HBR) توسط سی. کی. پاراهالاد (C.K. Prahalad) و گری همل (Gary Hamel) مطرح شد. در این اثر تأثیرگذار، نویسندگان پیشنهاد می‌کنند که شایستگی اصلی یک شرکت “قدرتمندترین راه برای غلبه” در تجارت جهانی و “انطباق سریع با فرصت‌های در حال تغییر” است. نویسندگان معتقدند که مدیران و رهبران کسب و کار باید بر اساس توانایی خود در “شناسایی، پرورش و بهره‌برداری از شایستگی‌های اصلی که رشد را ممکن می‌سازد” قضاوت شوند. این در تضاد با دهه ۱۹۸۰ است که تمرکز بر ساده‌سازی، بازسازی و کاهش پیچیدگی سازمان‌ها بود. به گفته پاراهالاد و همل، یک شرکت متنوع باید خود را به عنوان “یک سبد شایستگی‌ها” در نظر بگیرد، نه یک سبد محصولات و مشاغل. آن‌ها معتقدند که یک شایستگی اصلی شامل یادگیری جمعی، ادغام فناوری، ارتباطات، رهبری و تعهد به کار در سراسر مرزهای سازمان است. چنین مفاهیمی رهبران کسب و کاری را تشویق کرده است تا مفهوم خود شرکت را بازاندیشی کنند. در سال‌های اخیر، تغییری در شایستگی اصلی پدیدار شده است که بر افراد متمرکز است. این ایده نشان می‌دهد که جویندگان کار باید شایستگی‌های اصلی شخصی یا توانایی‌های خاص خود را توسعه دهند و ارتقا دهند تا در بازار کار متمایز شوند. به عنوان مثال، رزومه یک متقاضی شغل ممکن است شامل موارد زیر باشد:

  • توانایی‌های تحلیلی
  • شایستگی‌های ارتباطی
  • سواد دیجیتال
  • حل مسئله
  • تصمیم‌گیری
  • شایستگی‌های بین‌فردی/ارتباطات
  • صلاحیت فرهنگی

بیشتر بخوانید: اولویت های استراتژیک چیست؟

 

۳ ویژگی اصلی یک شایستگی اصلی

پاراهالاد و همل در مقاله خود، سه شرط اصلی را که یک فعالیت کسب و کاری باید برای در نظر گرفته شدن به‌عنوان یک شایستگی اصلی برآورده کند، فهرست کرده‌اند:

  • باید دسترسی بالقوه به طیف گسترده‌ای از بازارها را فراهم کند.
  • باید ارزش برتر (به عنوان مثال، مزایا) را برای مشتری یا مصرف‌کننده فراهم کند.
  • نباید به راحتی قابل تکرار یا تقلید باشد.

نویسندگان هوندا (Honda) را برای نشان دادن این مفهوم ذکر می‌کنند، شایستگی‌های اصلی هوندا در موتورها و قطعات محرک، این شرکت را قادر ساخت تا مزایای برتر را به مشتریان خود ارائه دهد. این قابلیت‌ها به هوندا مزیت رقابتی در صنایع خودرو، موتورسیکلت، چمن‌زن و ژنراتور داد. در آن زمان، هیچ شرکت دیگری نمی‌توانست با قابلیت‌های منحصر به فرد و قدرتمند هوندا رقابت کند.

بیشتر بخوانید: انتشار نوآوری چیست؟

 

چگونه شایستگی‌های اصلی را شناسایی کنیم؟

یک سازمان ممکن است بتواند شایستگی‌های اصلی خود را شناسایی کند زیرا آن‌ها به طور طبیعی در حین انجام کسب‌وکار ظاهر می‌شوند. یا سازمان ممکن است نیاز به تلاش بیشتری برای رسیدن به قلب توانایی‌های خود داشته باشد. روش‌های زیر برخی از استراتژی‌هایی را نشان می‌دهد که مشاغل می‌توانند برای کمک به شناسایی شایستگی‌های اصلی خود استفاده کنند:

  • نگاه به درون ( بیانیه ماموریت خود را بازبینی کنید): یک سازمان باید بیانیه ماموریت، ابتکارات قبلی، موفقیت‌های محصول، کمپین‌های بازاریابی، تلاش‌های برندسازی و سایر منابع و فعالیت‌های داخلی را بررسی کند تا به محدود کردن توانایی‌های بالقوه کمک کند. سازمان همچنین باید سعی کند شناسایی کند که چه چیزی شرکت را از سایر مشاغل متمایز می‌کند.
  • صحبت با کارکنان: کارمندان دیدگاه منحصر به فردی در مورد محصولات و خدمات سازمان و نحوه پاسخگویی مشتریان به آن‌ها دارند. این اطلاعات می‌تواند به سازمان کمک کند تا تعیین کند که در کجا برتری دارد و موقعیت خود را در بازار مشخص کند.
  • گوش دادن به مشتریان و دیگران: مشتریان یک سازمان می‌توانند یک منبع عالی در هنگام تلاش برای شناسایی نقاط قوت شرکت و آنچه کار می‌کند یا کار نمی‌کند باشند. شرکت همچنین باید بازخورد را از سایر منابع خارجی، مانند ردیابی آنچه مردم در رسانه‌های اجتماعی می‌گویند، دریافت کند.
  • بررسی رقبا: یک سازمان باید عملکرد رقبا را پیگیری کند و نحوه تفاوت محصولات و خدمات خود را با آن‌ها بررسی کند. هرچه سازمان بهتر درک کند که چگونه از رقابت متمایز است، می‌تواند مؤثرتر از آن تفاوت‌ها بهره‌برداری کند.
  • برای مشتریان ارزش برتر داشته باشد: به توانایی‌هایی که انتخاب کرده‌اید نگاه کنید و آن‌ها را با معیارها بسنجید تا ببینید آیا می‌توانند بخشی از گروه اصلی شما باشند.
  • بر شایستگی اصلی خود تمرکز کنید: اکنون که شایستگی های اصلی خود را شناسایی کرده‌اید، از آن‌ها به عنوان راهنمایی استفاده کنید که به شما نشان می‌دهد کجا باید وقت و منابع خود را سرمایه‌گذاری کنید. چه برون‌سپاری وظایفی باشد که همسو نیستند یا آموزش کارمندان برای وظایفی که انجام می‌دهند، ساختن بر اساس شایستگی های اصلی شما می‌تواند به شما کمک کند تا یک مزیت استراتژیک نسبت به رقبا حفظ کنید.

بیشتر بخوانید: بیانیه چشم انداز

ماتریس شایستگی اصلی

توسعه شایستگی‌های اصلی

پس از شناسایی شایستگی‌های اصلی خود، یک سازمان باید در تقویت و توسعه آن‌ها سرمایه‌گذاری کند. برای این منظور، شرکت باید شایستگی‌ها را در استراتژی‌های کسب و کاری، برنامه‌ریزی محصول، کمپین‌های بازاریابی و سایر ابتکارات خود بگنجاند. شرکت همچنین باید منابع را برای ایجاد و حفظ شایستگی‌هایی که به این توانایی‌ها کمک می‌کنند، سرمایه‌گذاری کند. با وجود یک مجموعه شایستگی‌های اصلی تعریف‌شده، شرکت می‌تواند آن‌ها را به نقاط قوت سازمانی گسترش دهد که به متمایز کردن آن از رقبا و ارائه ارزش افزوده به مشتریان کمک می‌کند. این رویکرد شبیه به نحوه برجسته شدن شرکت هواپیمایی سوث وست با خدمات برتر و فرهنگ کاری سرگرم‌کننده است. یک سازمان باید منابع را بر روی شایستگی‌های اصلی خود متمرکز کند و موقعیت رقابتی خود را تقویت کند. این اغلب شامل برون‌سپاری یا فروش مناطقی است که خارج از تخصص اصلی یا تمرکز آن قرار دارند. چنین ساده‌سازی در دهه ۱۹۸۰ رایج بود، همانطور که پاراهالاد و همل اشاره کردند، و این عمل امروزه نیز مرتبط است. سازمان‌ها باید دائماً منابع را برای توسعه و حفظ شایستگی‌هایی که از شایستگی‌های اصلی آن‌ها پشتیبانی می‌کنند، اختصاص دهند.

بیشتر بخوانید: ابتکارات استراتژیک

 

مثالی از یک شایستگی اصلی 

شایستگی‌های اصلی با توجه به صنعت متفاوت هستند. آنچه در یک صنعت مهم تلقی می‌شود ممکن است در صنعت دیگر مورد توجه نباشد. صرف نظر از صنعت، شرکتی که می‌تواند خود را با شایستگی‌های اصلی خود متمایز کند، در حالی که آن‌ها را به طور منحصر به فرد با سایر ویژگی‌ها ترکیب می‌کند، اغلب نسبت به همتایان خود دارای مزیت رقابتی است.

  • به عنوان مثال، شرکت هواپیمایی سوث وست ایر لاینز (Southwest Airlines) با تمرکز بر شایستگی‌های اصلی خود، موقعیت قوی در صنعت رقابتی هواپیمایی ایجاد کرد. این شرکت هواپیمایی دارای سه شایستگی اصلی است: کاهش هزینه‌های عملیاتی (عمدتاً اما نه کاملاً از طریق کارایی مسیر)، ارائه خدمات مشتری برنده جایزه و ایجاد یک فرهنگ کاری سرگرم‌کننده که وفاداری کارکنان را تقویت می‌کند.
  • مک‌دونالدز (McDonald’s): قابل توجه‌ترین شایستگی اصلی مک‌دونالدز توانایی آن در استانداردسازی فرآیندهای خدمات غذایی و تحویل آن است. هر پیشنهاد مک‌دونالدز، صرف نظر از موقعیت جغرافیایی یا خروجی آن، دقیقاً یکسان به نظر می‌رسد و طعم آن یکسان است. از آنجایی که مشتریان همیشه می‌دانند که هنگام سفارش چه چیزی دریافت خواهند کرد، به برند اعتماد می‌کنند که همچنان به موفقیت مک‌دونالدز کمک می‌کند.
  • اپل (Apple): توانایی منحصر به فردی در طراحی و تولید دستگاه‌های الکترونیکی دارد که سلیقه‌های زیبایی‌شناختی و آرزوهای مادی مصرف‌کنندگان را جذب می‌کند، مانند آیفون، آی‌مک و آی‌پد. هر محصول دارای طراحی‌های بصری جذاب و جذابیت لمسی است، در حالی که قابلیت اطمینان و عملکرد استثنایی را ارائه می‌دهد. این ویژگی‌ها به اپل اجازه داده است تا به یکی از ارزشمندترین شرکت‌های جهان در ارزش بازار فعلی دست یابد.
  • والمارت (Walmart): قدرت خریدی دارد که حتی نزدیک‌ترین رقبا نمی‌توانند با آن رقابت کنند. عملیات زنجیره تأمین عظیم شرکت به آن اجازه می‌دهد تا محصولات را به صورت عمده و با نرخ پایین خریداری کند و سپس برای جذب و حفظ مشتریان، قیمت‌های خود را پایین‌تر از رقبا قرار دهد.

هر کسب‌وکاری باید برای به حداکثر رساندن شایستگی‌های اصلی خود در تمام حوزه‌های عملیاتی، از جمله تبلیغات، بازاریابی، توسعه محصول و مدیریت منابع انسانی تلاش کند. این رویکرد جامع می‌تواند به یک شرکت قدرت دهد تا به دنبال رشد و موفقیت بلندمدت باشد. در بسیاری از موارد، یک سازمان برای حفظ و بهبود رقابت‌پذیری و موقعیت بازار منحصر به فرد خود، نیاز به توسعه بیش از یک شایستگی خواهد داشت. شناسایی شایستگی‌های اصلی یک گام حیاتی در برنامه‌ریزی استراتژیک است و فناوری اطلاعات بخش کلیدی در توسعه یک برنامه استراتژیک مؤثر است. 

بیشتر بخوانید: تعریف استراتژی زنجیره تأمین چیست؟ انواع مدیریت زنجیره تأمین چگونه اجرا می شوند؟

اهمیت شایستگی های اصلی

چرا باید به شناسایی شایستگی های اصلی شرکت خود اهمیت داد؟ درک اینکه کسب‌وکار شما در کجا برتری دارد می‌تواند به شما کمک کند تا نحوه تخصیص منابع و بهره‌برداری از مزایای ذاتی خود را تعیین کنید. همچنین به شما حس می‌کند که کدام پروژه‌ها را باید بر اساس میزان همسو بودن آن‌ها با نقاط قوت خود دنبال کنید. در سطح روزمره، شناخت شایستگی های اصلی به شما ایده می‌دهد که در کجا باید آموزش‌هایی را ارائه دهید که از آن‌ها بهره‌برداری کند. علاوه بر این، خواهید دانست که کدام وظایف را می‌توانید برای به حداکثر رساندن کارایی داخلی، برون‌سپاری کنید. شایستگی های اصلی شما حتی به عنوان پایه و اساس برندسازی شرکت شما عمل می‌کنند – دریابید که چه چیزی در حال حاضر با مشتریان صحبت می‌کند و دقیقاً خواهید دانست که روی چه چیزی باید بسازید. ویژگی‌های بی‌شماری وجود دارد که ممکن است شایستگی های اصلی شرکت شما را تشکیل دهند. برخی از مثال‌ها عبارتند از:

  • قابلیت اطمینان
  • نوآوری
  • انعطاف‌پذیری
  • حضور آنلاین برتر
  • هدف‌گیری مشتری
  • تحویل محتوا

ممکن است بتوانید بسیاری از این توانایی‌ها را در شرکت خود شناسایی کنید، اما این بدان معنا نیست که باید آن‌ها را به طور خودکار به لیست شایستگی های اصلی خود اضافه کنید. برای واجد شرایط بودن، باید یک عاملی باشد که شرکت شما در آن مهارت استثنایی داشته باشد.

بیشتر بخوانید: برنامه استراتژیک فناوری اطلاعات (IT)

درک چارچوب VRIO

علاوه بر عوامل ذکر شده در بالا، شایستگی اصلی نیز در مقیاسی به نام چارچوب VRIO اندازه‌گیری می‌شوند. VRIO مخفف ارزش، نادر بودن، تقلیدناپذیری و سازمان یافتگی است؛ این مخفف معیارهای استفاده‌شده برای سنجش منابع، شایستگی ها و قابلیت های داخلی برای تعیین مزیت رقابتی یک شرکت را نشان می‌دهد. هنگامی که هر چهار معیار برآورده شوند، این نشانه‌ای است که توانایی‌های شما به شما یک مزیت پایدار نسبت به رقبا داده است.

شایستگی های اصلی در عمل 

برای درک واقعی ارزش استراتژیک شایستگی های اصلی، کمک می‌کند به شرکت‌هایی نگاه کنید که از آن‌ها بهره‌برداری کرده‌اند. در اینجا برخی از برندهایی که مزایای منحصر به فرد خود را به موفقیت جهانی تبدیل کرده‌اند، آورده شده است.
نتفلیکس (Netflix):
مهارت‌های اصلی غول استریمینگ شامل موارد زیر است:

  • نوآوری: نتفلیکس مدت‌هاست که به عنوان یکی از اولین شرکت‌هایی که استریم ویدیو را به یک پدیده جهانی تبدیل کرد، در خط مقدم صنعت خود قرار دارد.
  • ارزش برند: این شرکت عمدتاً به دلیل شناخت قوی برند و تبلیغات دهان به دهان برجسته باقی مانده است.
  • ترکیب محصول: کاربران نتفلیکس علاوه بر محتوای تولید خود، به تقریباً ۱۵۰۰۰ عنوان در ۳۰ زبان دسترسی دارند.

استارباکس (Starbucks):
استارباکس که در سال ۱۹۷۱ در سیاتل تأسیس شد، به لطف شایستگی های اصلی مانند موارد زیر به بزرگترین زنجیره قهوه جهان تبدیل شده است:

  • ترکیب محصول: استراتژی‌های تمایز محصول این زنجیره فرهنگ مصرف منحصر به فردی را برای آن ایجاد کرده است.
  • خدمات مشتری: بخشی از برندسازی شرکت، «تجربه استارباکس» است که آن را از خدمات معمولی رقبا متمایز می‌کند.
  • ارزش‌های قوی: حمایت صریح استارباکس از منابع انسانی به آن کمک کرده است تا روابط قوی با تامین‌کنندگان بین‌المللی ایجاد کند.

بیشتر بخوانید: تجزیه و تحلیل VRIO

شایستگی های اصلی

آیا مهارت‌های اصلی در صنایع مختلف به یک اندازه ارزشمند هستند؟

آنچه برای یک صنعت کار می‌کند ممکن است برای صنعت دیگر به خوبی کار نکند. به عنوان مثال، تعالی در تخصص‌های پزشکی و مراقبت از بیمار احتمالاً در یک کلینیک ارزشمندتر از یک شرکت بازاریابی است. انتخاب شایستگی های اصلی که با صنعت شما همسو هستند یکی از راه‌های ایجاد یک پایه قوی برای رشد است.

یک شرکت باید چند شایستگی اصلی داشته باشد؟ 

هیچ محدودیتی برای تعداد شایستگی های اصلی که یک شرکت ممکن است داشته باشد وجود ندارد. با این حال، هر چه شرکت شما شایستگی های اصلی بیشتری داشته باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که خود را از رقبا متمایز کنید.

شایستگی های اصلی چگونه با برند یک شرکت متفاوت است؟

در حالی که برندسازی خوب نیز می‌تواند کسب‌وکار شما را منحصر به فرد کند، بیشتر بر ایجاد هویتی برای مشتریان متمرکز است تا بتوانند آن را بشناسند و به آن پاسخ دهند. علاوه بر این، شایستگی های اصلی تصمیم‌گیری را برای سایر استراتژی‌های شرکت، از جمله برندسازی، هدایت می‌کنند.

بیشتر بخوانید: تخصیص منابع

آیا یک شرکت می‌تواند شایستگی های اصلی خود را تغییر دهد؟

انتخاب شایستگی های اصلی که منعکس‌کننده نقاط قوت ذاتی شرکت شما باشد مهم است. با این حال، آن‌ها ثابت نیستند. با رشد کسب‌وکار شما، ارزیابی مجدد شایستگی های اصلی، افزودن موارد جدید یا تنظیم موارد موجود در صورت نیاز بسیار مفید است.

تفاوت بین شایستگی های اصلی و ارزش‌های اصلی چیست؟

شایستگی های اصلی مهارت‌ها و انگیزه‌هایی هستند که رفتار یک سازمان را هدایت می‌کنند. از سوی دیگر، ارزش‌های اصلی باورها یا ایده‌هایی هستند که همه اعضای سازمان برای تعریف هدف کلی خود از آن‌ها استفاده می‌کنند.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع شایستگی اصلی برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

انتخاب مدیران متناسب با استراتژی های سازمان

انتخاب مدیران متناسب با استراتژی های سازمان

در این مقاله به بررسی موضوع انتخاب مدیران متناسب با استراتژی خواهیم پرداخت. در ابتدا ضمن ارائه ی مقدمه ای در زمینه انتخاب مدیران متناسب با استراتژی سازمان به شرح و بررسی این موضوع نیز پرداخته ایم. سپس مهم ترین نکاتی که برای انتخاب مدیران متناسب با استراتژی می باشد را مورد بررسی قرار داده ایم. در نهایت نیز زمان مورد نظر برای انتخاب مدیران متناسب با استراتژی سازمان را به تفصیل شرح داده ایم. می توان گفت با مطالعه این مقاله به فهم مناسبی در زمینه موضوع انتخاب مدیران متناسب با استراتژی دست خواهید یافت. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر انتخاب مدیران متناسب با استراتژی

انتخاب مدیران، یکی از مهم‌ترین تصمیماتی است که هر سازمان با آن روبرو می‌شود. این تصمیم، نه تنها بر عملکرد کوتاه‌مدت، بلکه بر موفقیت بلندمدت سازمان نیز تأثیر بسزایی دارد. انتخاب مدیرانی که با استراتژی سازمان همسو باشند، مانند تکه‌ای از پازل است که جایگاه دقیق خود را پیدا کرده است. این هماهنگی، باعث می‌شود که سازمان به سمت اهداف خود حرکت کند و از پتانسیل‌های خود به بهترین شکل استفاده کند. در دنیای پویا و رقابتی امروز، سازمان‌ها برای بقاء و پیشرفت، نیازمند مدیرانی هستند که بتوانند با تغییرات سریع محیطی سازگار شوند و سازمان را به سمت آینده‌ای روشن هدایت کنند. این مدیران باید دارای مهارت‌ها، دانش و توانایی‌های خاصی باشند که به آن‌ها اجازه دهد تا استراتژی سازمان را به طور مؤثر اجرا کنند و نتایج مطلوب را به دست آورند. در این مقدمه، قصد داریم به اهمیت انتخاب مدیران متناسب با استراتژی سازمان بپردازیم و برخی از عوامل کلیدی که در این انتخاب نقش دارند را بررسی کنیم. با ما همراه باشید تا به درک عمیق‌تری از این موضوع دست یابید.

انتخاب مدیران متناسب با استراتژی ها

از دیدگاه میلتون، برای اجرای موفق یک استراتژی بنگاه یا کسب و کار و براساس نوع استراتژی، باید بسیار تأمل کرد و عوامل موثر در انتخاب مدیران متناسب با استراتژی های سازمان را بدرستی لحاظ نمود. مدیر عامل اجرایی به آن گروه از مدیران اطلاق می شود که از مجموعه ای از مهارت ها و تجارب برخوردارند. برای هر استراتژی خاص نیز، باید نوعی خاص از مدیران انتخاب شوند که موفق تر عمل می کنند و بهترین عملکرد را در راستای پیاده سازی و اجرای استراتژی ها خواهند داشت؛ مثلا شرکتی که از استراتژی رقابتی تمرکز پیروی می کند، وقتی بخواهد انتخاب مدیران متناسب با استراتژی آن سازمان را انجام دهد، به یک مدیر اجرایی جسور، بسیار مجرب و یک متخصص صنعتی پویا (dynamic industry expert) در این صنعت نیاز دارد. در مقابل، برای اجرای استراتژی تنوعی، باید فردی را در راس هرم سازمانی قرار داد که از قدرت تجزیه و تحلیل بالایی برخوردار است و نسبت به صنایع دیگر اطلاعات بسیاری دارد و می تواند خطوط مختلف محصول را مدیریت کند. در واقع انتخاب مدیران متناسب با استراتژی  برای این سازمان باید یک مدیر تحلیلگر پورتفولیو باشد.

از طرفی انتخاب مدیران متناسب با استراتژی برای شرکتی که می خواهد استراتژی ثبات را اجرا کند، به فردی برای تصدی مدیریت عامل خود نیاز دارد که روحیه ای محافظه کار داشته باشد، زمینه فنی یا مهندسی داشته باشد و از تجربه بالایی در امور کنترل بودجه مخارج سرمایه ای، موجودی ها و رویه های استاندارد برخوردار باشد. در واقع انتخاب مدیران متناسب با استراتژی برای این شرکت باید یک مدیر برنامه ریز با سود آوری محتاطانه  (cautious profit planner) باشد. شرکت هایی که در یک صنعت نسبتا جذاب موقعیت خوبی ندارند، یک مدیر اجرایی جسور را ترجیح می دهند که بتواند شرکت را نجات بدهد، یک متخصص تغییر جهت (turnaround specialist).

اگر بخواهیم در حوزه انتخاب مدیران متناسب با استراتژی یک نمونه بارز را مثال بزنیم، میتوانیم به آلبرت جی. دانلپ (Albert J. Dunlap)، اشاره کنیم که نمونه بارزی از یک متخصص تغییر جهت می باشد. او شرکت هایی را که دچار مشکل شده بودند، با مدیریت هزینه و کاهش نیروی کار دوباره زنده می کرد. دانلپ بعد از رساندن اسکات  پیپر (Scott Paper) به بهره وری و افزایش راندمان تولید، به طور موفقیت آمیز شرکت سان بیم (Sun beam corporation) را هم هدایت کرد. متأسفانه، دانلپ قادر نبود که برای اولین بار شرکتی را ایجاد کند و بیشتر به تغییر جهت دادن شرکت ها تمایل داشت. لذا تصمیم گرفت سه شرکت را که ضررده بودند و نیازمند تغییر جهت بودند، خریداری کند. دانلپ بر اثر بی مهری هیئت مدیره از شرکت اخراج شد؛ در حالی که می توانست اعتماد سرمایه گذاران و کارکنان را باز گرداند؛ این یک مثال کاملا  گویاست برای شرکتهایی که میخواهند الگویی برای انتخاب مدیران متناسب با استراتژی ها داشته باشند.

بیشتر بخوانید: مفهوم استراتژی به زبان ساده (تعریف کامل و جامع)

انتخاب مدیران متناسب با استراتژی

مهم ترین نکان در انتخاب مدیران متناسب با استراتژی

 هنگام انتخاب مدیر آینده در هر سطحی از شرکت خود، موارد زیر را در نظر بگیرید.

  • بهترین کارمند شما ممکن است بهترین مدیر شما نباشد.

با ارتقای بهترین نماینده فروش خود، ممکن است یک مدیر ضعیف به دست آورید و بهترین کارمند خود را از دست بدهید. انجام این کار در کسب و کار رایج است. اما فقط به این دلیل که کسی در یک جنبه موفق است، به این معنی نیست که دارای ویژگی های یک مدیر عالی است. فردی که برای مدیریت دیگران مناسب است باید در زمینه رهبری، ارتباطات، حفظ بی طرفی و رویارویی با موقعیت های دشوار احساس راحتی کند. یک کارمند ممکن است کارآمد، سخت کوش و یک بازیکن تیمی باشد، اما هنوز هم ممکن است بهترین ویژگی ها برای مدیریت را نشان ندهد. در نظر بگیرید که بهترین عامل، مهندس، طراح یا سایر کارمندان کلیدی خود را در جای خود نگه دارید و فردی با پتانسیل در آن زمینه ها پیدا کنید. اگر این کارمند برتر می خواهد به این نقش رشد کند، آماده باشید تا زمان و هزینه را برای آموزش و مشاوره به آنها اختصاص دهید.

  • آیا قبلاً مدیریت کرده اند؟

هر مدیری برای اولین بار تجربه خواهد کرد. و مانند هر مهارتی، رسیدن به تخصص به سالها تجربه نیاز دارد، بنابراین زمانی که کسی را برای مدیریت استخدام می کنید که قبلاً این کار را نکرده است، با معایبی همراه خواهد بود. البته، یک مدیر برای اولین بار ممکن است موفق باشد، اما شانس ها به نفع آنها نیست. یکی از دوستان قدیمی در ۲۷ سالگی در یک شرکت کوچک به اولین نقش مدیریتی خود ارتقا یافت. او یک کارمند برتر بود و به طور طبیعی، آنها او را انتخاب کردند. او در نگاهی به گذشته به من اعتراف کرد که “خیلی جلوتر از توانایی هایش” بوده و گفت که فاقد واژگان، ذهنیت و بلوغ لازم برای رهبری است. او گفت که فکر نمی کند گزارش های مستقیمش چیزی از او یاد بگیرند، اگرچه او را دوست داشتند. او همچنین اشاره کرد که از تعارضات چشم پوشی کرده و بر وظایف خود متمرکز مانده است. از آنجایی که او بدون هیچ آموزشی وارد این نقش شد، جای تعجب نیست که موفق نشد. این در مشاغل غیر معمول نیست. طبق گفته های آپولو تکنیکال (Apollo Technical)، یک آژانس استخدام فناوری اطلاعات و مهندسی، کمتر از پنج درصد از مشاغل توسعه رهبری را در تمام سطوح پذیرفته اند. اگر یک مدیر جدید راهنمایی دریافت کند، احتمالاً از مدیر قبلی است که چرخه مدیریت ضعیف را دائمی می کند. اگر نقش دوست ما به کارمندی با تجربه مدیریتی قبلی داده می شد، شرکت کارمند برتر خود را حفظ می کرد و کسی را به دست می آورد که احتمالاً به طور موثر مدیریت می کرد.

  • آیا آنها افراد هم سطح سابق خود را مدیریت خواهند کرد؟

اگر شخصی که می خواهید به عنوان مدیر استخدام کنید در حال حاضر بخشی از تیمی باشد که او مدیریت خواهد کرد، این امر می تواند در نقش جدید او اصطکاک ایجاد کند. روابطی که آنها با همکاران خود برقرار کرده اند تغییر خواهد کرد زیرا اکنون آنها بر افرادی نظارت می کنند که قبلاً با آنها درد دل می کردند. یک گزینه در این مورد این است که به مدیری که از نقش خود خارج می شود، در صورتی که آن شخص ارتقا پیدا می کند، دستور دهید تا در مورد مدیر جدید احتمالی که همکار آنها بوده است با گزارش های مستقیم صحبت کند. احساسات آنها را بررسی کنید و ببینید چه نگرانی هایی، وجود دارند. ممکن است تصمیم بگیرید مدیر آینده را به یک تیم دیگر منتقل کنید، جایی که او بتواند از همکاران دوری کند و سپس یک کارمند دیگر را برای مدیریت تیم فعلی استخدام نمایید. یا ممکن است تصمیم بگیرید که آنها را با احتیاط لازم وارد نقش کنند.

  • چه آموزش و مربیگری حاضرید به آنها ارائه دهید؟

چه استخدام یک مدیر برای اولین بار باشد و چه کسی از نقشی مشابه آمده باشد، آموزش ضروری است. آیا مایلید برای راهنمایی آنها یک مربی در اختیارشان قرار دهید؟ شاید برای هزینه اضافی بودجه نداشته باشید، اما اگر به معنای موفقیت استخدام شما باشد، در دراز مدت باعث صرفه جویی در هزینه شما می شود. مدیران مانند چسب هر سازمانی هستند، بنابراین عملکرد آنها تأثیر زیادی بر فرهنگ یک شرکت دارد. هنگامی که کسی را استخدام می کنید که احساس می کنید متناسب با ویژگی های لازم برای مدیریت یک تیم است، زمان بیشتری را برای بررسی و مشارکت در فرآیند آنها اختصاص دهید. آنها ممکن است به دلیل عدم آموزش یا راهنمایی نادرست، عادات بدی را به خود گرفته باشند. اگر در آموزش و نظارت بر انتقال آنها پیشقدم باشید، به احتمال زیاد رشد کرده و موفق خواهند شد.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق استراتژی چیست؟ (استراتژی به زبان ساده برای مدیران)

اهمیت انتخاب مدیران متناسب با استراتژی

 

بیشتر بخوانید: اولویت های استراتژیک چیست؟

 

آیا زمان خاصی برای انتخاب مدیران متناسب با استراتژی ها شرکت میتوان قائل شد؟

اگر شرکت شما به آخر کار رسیده است و کار از کار گذشته است و فکر میکنید دیگر نمی توان شرکت را نجات داد، باید بگوییم بازهم میتوان امیدوار بود و با انتخاب مدیران متناسب با استراتژی ها را انجام داد و باید از یک مدیر متخصص تصفیه استفاده کرد تا بتواند در دادگاه حاضر شده و با فروش دارایی های شرکت آن را منحل کند. این امر برای شرکت مونتگومری وارد (Montgomery ward)، اولین خرده فروش کاتالوگ سراسری اتفاق افتاد. شرکت در سال ۲۰۰۱ بعد از دومین ورشکستگی تکان دهنده تمامی فروشگاه های خود را تعطیل کرد، تحقیقات نشان می دهد زمانی که محیط یک شرکت تغییر می کند عوامل مربوط به انتخاب مدیران متناسب با استراتژی ها بسیار تحت تأثیر قرار میگیرد و تمایل به تغییر در مدیریت عالی شرکت برای اجرای استراتژی جدید وجود دارد. مثلا، در طول زمانی که تمرکز روی رشد کالاها و خدمات یک شرکت بود، بحث مورد توجه و علاقه مدیران در ایالات متحده بازاریابی وسائل و ابزار آلات بین المللی بود، در حالی که در طی دهه ۸۰ که تنوع پوششی کانون توجهات بود مباحث مالی پر طرفدار شد. این نگرش (در انتخاب انتخاب مدیران متناسب با استراتژی ها) با نظر چندلر مطابقت دارد که می گوید:

مناسب ترین مدیر عامل برای هر شرکت، با تغییر مرحله ای که شرکت در آن قرار دارد و ورود به مرحله ای جدید تغییر می کند.

 

 

 

از آنجا که اولویت ها حیات سازمان را تغییر می دهند، شرکت های موفق باید مدیرانی را انتخاب کنند که از مهارت ها و ویژگی های لازم و مورد نیاز برای آن مرحله از زندگی سازمان برخوردار باشند. مثلا، مؤسسان یک شرکت تمایل دارند که پیش زمینه عملیاتی در حوزه های تکنولوژیکی داشته باشند؛ در حالی که جانشین هایشان به مباحث بازاریابی و مدیریت علاقه نشان می دهند.  تغییر در استراتژی شرکت که از تغییرات محیطی نشأت گرفته است، منجر به تغییر در تیم مدیریت عالی نیز می شود و این مساله نیز روی عوامل انتخاب مدیران متناسب با استراتژی  باید تأثیر گذار باشد.

مطالعات دیگر در این زمینه (انتخاب مدیران متناسب با استراتژی های سازمانی) ارتباط این نوع مدیران و نوع استراتژی کلی شرکت را تایید می کند. (انواع استراتژی ها) در مقالات شریف استراتژی مورد بحث قرار گرفت. مثلا، شرکت های موفق در زمینه معدن گرایش به استفاده از مدیرانی با پیش زمینه ذهنی در حوزه تحقیق، مهندسی و مدیریت عمومی دارند. شرکت هایی که عملکرد بالایی دارند، مدیرانی را به خدمت می گیرند که تجربیاتی در حوزه های حسابداری مالی، ساخت، تولید و مدیریت عمومی داشته باشند. تجزیه و تحلیلگرها تمایل دارند که مدیرانی با پیش زمینه ذهنی بازاریابی / فروش را به خدمت بگیرند.

تحقیقی که روی ۱۷۳ شرکت ظرف ۲۵ سال انجام شد، نشان داد که مدیران عامل این شرکت ها از همان مهارت ها و تخصص های فنی برخوردارند که مدیر عامل قبلی داشت است؛ به ویژه اگر استراتژی مدیر عامل قبلی هنوز هم خوب جواب بدهد. این می تواند به عنوان الگویی برای شرکت های موفق مورد استفاده قرار بگیرد. به خصوص این الگو توضیح می دهد که چرا بسیاری از شرکت های موفق ترجیح می دهند. مدیران ارشد اجرایی خود را از یک زمینه خاص (فنی، مهندسی،…) انتخاب کنند. مثلا در شرکت پرا کتراند گمبل (procter and gamble)، معمولا مدیران عامل از میان مدیران متخصص در حوزه برندینگ» انتخاب می شوند. در شرکت های دیگر، بسته به آنچه که شرکت برای خود حوزه اصلی دانسته است و فعالیت هایی که کلیدی محسوب می شوند، مدیران عامل از میان مدیران تولید یا مالی، حسابداری و بازاریابی، انتخاب می شوند. پس در نتیجه برای  گزینش و انتخاب مدیران متناسب با استراتژی باید بسیار دقت کرد و شرایط سازمان و عوامل محیطی را بدقت در نظر گرفت تا افزایش اثربخشی در سازمان رخ دهد.

Source: CHOOSING THE RIGHT MANAGER TO FIT THE STRATEGY

 

 

 

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع انتخاب مدیران متناسب با استراتژی  برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

استراتژی عملیات چیست؟

استراتژی عملیات چیست ؟ تعریف استراتژی عملیات و مدیریت عملیات

در این مقاله به بررسی موضوع استراتژی عملیات پرداخته ایم. در ابتدا ضمن ارائه تعریفی از استراتژی عملیات و مدیریت عملیات؛ مزایای استراتژی عملیات را مورد بررسی قرار داده ایم. در ادامه نیز عناصر مربوط به استراتژی عملیاتی را به تفصیل مورد بررسی قرار داده ایم. در نهایت نیز برای فهم بهتر مطالب به ذکر مثالی در زمینه استراتژی عملیات و مدیریت عملیات پرداخته ایم. می توان گفت با مطالعه این مقاله به فهم مناسبی در زمینه موضوع استراتژی عملیات دست خواهید یافت. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر استراتژی عملیات و مدیریت عملیات

منظور از عملیات همواره اجرا امور روزمره نیست، اغلب مرز بین آنچه که به عنوان استراتژی عملیات و آنچه که به عنوان مدیریت عملیات در نظر گرفته میشود کاملا واضح و شفاف نیست. در حقیقت این عدم وضوح بدین خاطر است که یک بخش اساسی در استراتژی عملیات، قابلیت هایی است که منابع و فرآیندها بر یک مینای عادی و روزمره از خود بروز می دهند. در واقع اگر چه مدیریت عملیات و استراتژی عملیات کاملا مجزا از یکدیگر نیستند اما هر یک دارای ویژگی های متفاوتی بوده و به طریقی متفاوت عمل می نمایند. مشاغلی که کالاها و خدمات تولید می کنند، اغلب به سیستمی متکی هستند که استفاده از منابع، افراد و فرآیندها را بهینه می کند. اطمینان از کارایی سیستم و حرکت آن به سمت اهداف کلی سازمان، برای بسیاری از مشاغل اولویت دارد. داشتن یک استراتژی عملیات می تواند در برنامه ریزی فرآیندها و وظایف و همسو کردن آنها با اهداف بزرگتر سازمان مفید باشد. در این مقاله، ما در مورد استراتژی عملیات، مزایای داشتن آن و عوامل اصلی موفقیت، بحث خواهیم کرد.

استراتژی عملیات از دو منظر متفاوت

عنوان استراتژی عملیات شاید در ابتدا توام با تناقض به نظر برسد ولی این سوال در ذهن ایجاد میشود که چگونه حوزه عملیات که وظیفه روزمره آن تولید و تحویل کالا و خدمات است می تواند استراتژیک باشد در حالیکه، استراتژی اصولا در تضاد با امور جاری و تصمیمات روزمره مدیران تلقی می شود. برای رفع این ابهام در ابتدا به این نکته مهم اشاره می شود که مدیریت منابع عملیات بطور روز افزون در موفقیت استراتژیک شرکت نقش اصلی پیدا می کند. بنابراین نقش عملیات نیز استراتژیک واقع می شود.

مدیریت عملیات یک امر کاملا استراتژیک است.

از یکسو به لحاظ اینکه در انجام امور بطریقی که موفقیت تصمیمات استراتژیک را تامین نماید نقش اصلی دارد و بایستی به نحو مناسبی انجام گیرد تا مانعی برای پیشبرد تصمیمات و مدیریت استراتژیک ایجاد نشود. از سوی دیگر بایستی خود مزیت ها و فرصت های استراتژیک جدیدی را ایجاد نماید. این مطلب قطعا تفکر سازمان را در خصوص حوزه عملیات و نقش آن در موقعیت گیری استراتژیک در دراز مدت تحت تاثیر قرار می دهد. استراتژی عملیات مجموعه ای از تصمیماتی است که یک سازمان در مورد تولید و تحویل کالاهای خود اتخاذ می کند. سازمان ها ممکن است هر مرحله ای را که برای تولید یا تحویل یک محصول برمی دارند، یک عملیات در نظر بگیرند و تمام تصمیمات مربوط به این عملیات های مختلف، استراتژی عملیات هستند. استراتژی عملیاتی یک سازمان با استراتژی کلی کسب و کار آن هماهنگ عمل می کند و به سازمان یاری می رساند تا به اهداف بلندمدت خود دست یابد و رقابت پذیری خود را در بازار بهبود بخشد.

بیشتر بخوانید: مدیریت استراتژیک چیست؟ فرایند برنامه ریزی در مدیریت استراتژیک چگونه است؟

عناصر استراتژی عملیات

بیشتر بخوانید: سطوح استراتژی چیست؟

مدیریت عملیات

مدیریت عملیات شامل مدیریت منابع و فرآیندهایی است که منجر به تولید، تحویل کالا و خدمات می شوند. هر سازمان، خواه آنکه برای سودآوری فعالیت می کند و خواه آنکه با هدفی غیر از سودآور بودن فعالیت می کند دارای حوزه عملیات (که شامل مدیرت عملیات و استراتژی عملیات می باشد) است حتی اگر حوزه عملیات تحت این نام خوانده نشود. این از آنجاست که کلیه سازمان ها به نحوی به تولید ترکیبی از کالا و خدمات می پردازند. تمامی عملیات دارای ورودی هایی هستند که بعضا توسط فرایندهایی تغییر شکل می یابند. این منابع تغییر پذیر می توانند به صورت ترکیبی از مواد، اطلاعات و حتی مشتریان باشند. بنابراین یک کارخانه، آینده تلویزیون مواد را مورد پردازش قرار می دهد یا یک شرکت حسابداری اطلاعات را مورد پردازش قرار می دهد. در حالیکه یک برنامه تئاتر، بینندگانش را تحت دانش قرار می دهد، منابع تغییر دهنده بر روی منابع تغییر پذیر اعمال می شوند. این منابع معمولا در قالب تسهیلات فیزیکی (ساختمان ها، ماشین آلات، تجهیزات، کامپیوترها و غیره) و منابع انسانی (کارکنان) که وظیفه اداره، پشتیبانی و مدیریت فرآیندها را بر عهده دارند طبقه بندی می شوند. در حالیکه عملیاتی مانند یک کارخانه ذوب فلزات، محصولاتش را از طریق یک فعالیت فیزیکی تولید می کند، یک کلینیک روان کاوی ارائه دهنده خدمات غیر فیزیکی است، اما بسیاری از عملیات بین دو حد محدود میشود، یعنی ارائه صرف خدمت یا تولید صرف محصول قرار گرفته و توأما به ارائه خدمات و محصولات می پردازند. کل حوزه عملیات یک سازمان متشکل از واحدهای کوچکتر هستند، دپارتمان ها و فرآیندهایی است که خود نسخه کوچکتری از کل عملیات هستند. استراتژی عملیات و مدیریت عملیات به طور قابل توجهی مرتبط با نحوه مدیریت این فرایندها است که نوعا شامل وظایفی از قبیل فرآیندهای طراحی، انتخاب و نگهداری تکنولوژی های فرایند، طراحی مشاغل کارکنان حوزه عملیات، برنامه ریزی و کنترل فعالیت ها، استانداردهای تضمین کیفیت، ارتقاء عملکرد عملیات و اموری از این قبیل هستند.

بیشتر بخوانید: برنامه عملیاتی چیست؟

 

استراتژی عملیات

در مقابل مدیریت عملیات که در فوق بحث شده، استراتژی عملیات کمتر مرتبط با فرایندهای انفرادی بوده و بیشتر در ارتباط با کل فرآیند کسب و کار است. استراتژی عملیات مرتبط با نحوه تغییر محیط رقابتی و نحوه عملکرد عملیات جهت رویارویی با چالش های فعلی و آینده است. استراتژی عملیات همچنین در رابطه با توسعه بلند مدت منابع عملیات و فرآیندها است، به گونه ای که بتوانند مبنایی را جهت دستیابی به مزیت پایدار فراهم آورند، مطرح می شود. تصمیماتی که به عنوان بخشی از استراتژی عملیات در یک شرکت اتخاذ می گردند، از این بابت استراتژیک تلقی می شود که:

  • تأثیرشان بسیار گسترده بوده و اثرشان بر روی بخشی از سازمان که تدوین استراتژی به آن بر می گردد بسیار معنی دار است
  • معرف موقعیت سازمان نسبت به محیطی است که در آن مشغول به فعالیت است
  • سازمان را به سمت اهداف بلند مدت سوق می دهند

بایستی توجه داشت که استراتژی فراتر از یک تصمیم منفرد بوده و یک الگوی کلی از تصمیمات را در بر می گیرد. بنابراین استراتژی عملیات یک شرکت، در قالب الگویی از تصمیماتی که سازمان می بایست جهت توسعه منابع عملیات اتخاذ نماید نشان داده می شود. چنین تصمیماتی شامل تعیین اندازه و ماهیت ظرفیت کل، نحوه مواجهه با مشتریان، رقبا، تأمین کنندگان و شرکاء، نحوه حصول و یا توسعه تکنولوژی فرآیند، نحوه سازماندهی و توسعه منابع و سایر موارد هستند.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق استراتژی چیست؟ (استراتژی به زبان ساده برای مدیران)

سطوح استراتژی و استراتژی عملیات

بیشتر بخوانید: همکاری متقابل عملکردی

مزایای استراتژی عملیات

داشتن یک استراتژی عملیات در کسب و کار یا سازمان شما مزایای متعددی دارد، مانند:

  • کارایی کارکنان
    استراتژی های عملیات اهداف بخش های مختلف را تعریف می کنند، که به مدیران تیم ها و کارکنان اجازه می دهد بدانند که به دنبال چه چیزی هستند. یک استراتژی عملیات می تواند به اطمینان از استفاده کارآمد هر کارمندی که در یک عملیات مشارکت دارد از زمان و مهارت های خود کمک کند. علاوه بر این، رهبران سازمان می توانند یاد بگیرند که کدام بخش ها به طور کارآمد عمل می کنند و کدام بخش ها ممکن است نیاز به بهبود داشته باشند.
  • مدیریت منابع
    سازمان ها اغلب مقدار محدودی منابع دارند، بنابراین استفاده کارآمد از آنها ضروری است. استراتژی های عملیاتی می توانند به رهبران کمک کنند تا تعیین کنند که کدام حوزه های سازمان به بیشترین منابع نیاز دارند و چگونه بهترین روش برای تحویل این منابع است. با توسعه یک استراتژی عملیات، رهبران می توانند در مورد هزینه های اداره بخش های مختلف اطلاعات بیشتری کسب کنند. سپس می توانند این هزینه ها را تجزیه و تحلیل کنند و ببینند که آیا آنها با اهداف کلی سازمان مطابقت دارند یا خیر.
  • همکاری بین بخش ها
    یک استراتژی عملیات جزئیات نحوه همکاری چندین بخش در یک سازمان را مشخص می کند. با ترسیم این هماهنگی، هر بخش می داند که چگونه با بخش های دیگر ارتباط دارد. آنها همچنین می توانند ببینند که چگونه اهداف بخش فردی آنها به دستیابی به اهداف کلی سازمان در کنار سایر بخش ها کمک می کند. این برای بهبود تصمیم گیری و کمک به کارمندان در بخش های مختلف برای احساس عضویت در یک تیم واحد مفید است.

همکاری متقابل عملکردی

 

 

عناصر یک استراتژی عملیات

عناصر معمول یک استراتژی عملیات عبارتند از:

  • محصولات و مونتاژ
    مدیران عملیات محصول به دنبال ساده سازی فرآیندها مانند ارتباطات تیمی یا مونتاژ محصول هستند. آنها همچنین داده ها را در مورد محصولات خود تجزیه و تحلیل می کنند و از آن برای اولویت بندی وظایف استفاده می کنند. به عنوان مثال، آنها ممکن است به مدیران محصول در تصمیم گیری در مورد اینکه کدام عناصر یک محصول را ابتدا بسازند، کمک کنند. تیم های عملیاتی محصول با بخش هایی مانند تولید، پشتیبانی مشتری و فروش همکاری می کنند تا به بهینه سازی فرآیند مصرف کنندگان با محصول، از تحقیق تا تبدیل شدن به مشتریان دائمی، کمک کنند.
  • تحویل و ذخیره سازی موجودی
    یک استراتژی عملیات موجودی استراتژی است که به مشاغل کمک می کند تا نحوه سفارش، نگهداری و پردازش موجودی خود را تصمیم بگیرند. این استراتژی به دنبال راه های کارآمدتر برای تحویل یا ذخیره موجودی است، با هدف کاهش هزینه ها و ضایعات. یک استراتژی عملیات موجودی همچنین با هدف سفارش تعداد بهینه کالاها، حداکثر کردن ظرفیت ذخیره سازی بدون اتلاف منابع، تلاش می کند.
  • بهینه سازی زنجیره تامین
    عنصر زنجیره تامین یک استراتژی عملیات به دنبال راه هایی برای بهینه سازی حرکت محصولات از تامین کنندگان به توزیع کنندگان است. ممکن است این کار را به روش های مختلفی انجام دهد، به عنوان مثال، اجرای فناوری ارتباطی سریعتر یا بهینه سازی مقادیر حمل و نقل. در یک استراتژی عملیات زنجیره تامین، رهبران در مورد ساختار زنجیره تامین و فعالیت های هر مرحله تصمیم گیری می کنند. آنها همچنین تصمیم می گیرند که محصولات را کجا تولید کنند و کجا آنها را ذخیره کنند.
  • کیفیت محصول نهایی
    عملیات کیفی با هدف تولید یک محصول نهایی رضایت‌بخش انجام می‌شود. این شامل آزمایش محصول و تجزیه و تحلیل بازخورد مشتریان است. آنها همچنین به دنبال ثبات هستند تا همه مشتریان آنها سطح یکسانی از کیفیت را دریافت کنند. علاوه بر این، مدیران عملیات کیفی عملیات‌هایی را که در تولید نقش دارند، تجزیه و تحلیل می‌کنند. به عنوان مثال، آنها اطمینان حاصل می‌کنند که سازمان از بهترین مواد برای یک محصول نهایی با کیفیت بالا استفاده می‌کند. آنها به طور مداوم فرآیند تولید را نظارت می‌کنند تا اطمینان حاصل کنند که به نتایج کیفی مورد نظر آنها منجر می‌شود.
  • زمان‌بندی استفاده از منابع
    زمان‌بندی، زمان‌بندی و استفاده از منابع است و این به معنای اطمینان از استفاده سازمان از منابع خود در بهترین زمان ممکن است. این ممکن است شامل بهترین زمان برای ارسال محموله‌های محصولات یا فعالیت‌هایی باشد که کارکنان باید ابتدا بر روی آنها تمرکز کنند. یک چالش رایج برای کسانی که در عملیات زمان‌بندی کار می‌کنند، یافتن سازش بین اهداف متضاد از نظر منابع مشترک است. به عنوان مثال، هر دو تیم توسعه محصول و رضایت مشتری ممکن است بخواهند یک گروه تمرکز را انجام دهند، اما سازمان شما فقط منابع برای میزبانی یک گروه در یک زمان را دارد. در برنامه عملیاتی خود، زمان‌بندی بهینه برای این دو بخش را تعیین خواهید کرد.
  • مدیریت تسهیلات
    برنامه‌ریزی و مدیریت تسهیلات، تجزیه و تحلیل این موضوع است که چگونه تسهیلات فعلی سازمان در اهداف سازمان نقش دارند. این بخش از استراتژی عملیاتی شما تعیین می‌کند که آیا تسهیلات فعلی شما مطابق نیاز عمل می‌کنند یا خیر. علاوه بر این، همچنین مشخص می‌کند که آیا سازمان شما به تسهیلات جدید نیاز دارد یا خیر و در صورت لزوم، جستجویی برای یافتن تسهیلات مناسب انجام می‌دهد.
  • پیش‌بینی برای برنامه‌ریزی
    عملیات پیش‌بینی جایی است که یک سازمان برنامه‌هایی را برای آینده می‌سازد. از داده‌ها برای پیش‌بینی آینده سازمان استفاده می‌کند. به عنوان مثال، ممکن است روندهای فروش فعلی را مطالعه کند تا سود را در یک سال تعیین کند. سپس تغییراتی را در داخل سازمان اعمال می‌کند تا اطمینان حاصل کند که همیشه به سمت اهداف خود در حرکت است. به عنوان مثال، اگر یک پیش‌بین کاهش فروش را به دلیل عوامل اقتصادی که ممکن است در شش ماه آینده اتفاق بیفتد، تعیین کند، ممکن است به دنبال راه‌هایی برای کاهش هزینه‌ها در حال حاضر باشد تا آنها را برای این وضعیت آماده کند.

بیشتر بخوانید: تخصیص منابع

 

نمونه عملیاتی و اجرا شده استراتژی عملیات و مدیریت عملیات

مدیریت عملیات و استراتژی عملیات در خطوط هوایی سنگاپور یکی از کیس استادی موفق در زمینه استراتژی عملیات و مدیریت عملیات است. به طور کلی در تشکیلاتی مانند خطوط هوایی سنگاپور با مشغله کاری بسیار تصمیمات زیادی مرتبط با مدیریت عملیات وجود دارند که روزانه می بایست اتخاذ گردند. از جمله:

  • زمان بندی خدمه پرواز برای بهره برداری مؤثر از کارکنان و در نظر گیری ترجیحات برای کارکنان خاص و برآورده سازی مناسب مقررات ایمنی
  • اتخاذ تدابیری جهت تعیین رویه ها و موارد آموزشی برای ارتقاء کیفیت خدمات ارائه شده از سوی کارکنان بخش پرواز و بخش هدایت زمینی
  • طراحی توافق نامه هایی در ارتباط با سطح خدمات ارائه شده به مشتریان داخلی میان بخش های مختلف از قبیل بخش پروازهای مسافربری، بارگیری، پایانه های نگهداری و غیره
  • کاهش زمان های غیر پروازی برای هواپیماها
  • زمانبندی و توسعه امور مربوط به نگهداری و تعمیرات هواپیماها
  • مدیریت امور تغذیه در پروازها

در مورد خطوط هوایی سنگاپور، موارد مرتبط با استراتژی عملیات تا حدی متفاوت از موارد مطرح شده فوق هستند. از جمله:

  • تعیین تعداد و انواع هواپیماها که دلالت بر میزان ظرفیت مسافربری و ظرفیت عملیات بارگیری و تخلیه آن دارد و نیز زمان بندی خرید از تامین کنندگان هواپیما
  • تصمیم گیری در مورد تعادل نسبی میان میزان سرمایه گذاری روی هواپیما، خدمات حین پرواز، تسهیلات پایانه ها، انبارهای تخلیه و بارگیری و تجهیزات جا به جایی و غیره
  • تعریف ساختار سازمانی، روابط تجاری و خدود و مرز میان بخش های مختلف گروه
  •  انتخاب اینکه کدام یک از خدمات غیر کلیدی ارائه شده از قبیل تهیه مواد غذایی، خدمات نظافتی، نگهداری و غیره) به صورت قراردادی از جانب تأمین کنندگان تأمین شده و کدام یک از جانب خود شرکت تأمین شود
  • شکل دهی موقعیت و دامنه عملیات نگهداری و تعمیرات

در مورد خطوط هوایی سنگاپور، استراتژی عملیات با مدیریت عملیات به لحاظ حوزه کاری و یا حتی مدیرانی که انجام آن را بر عهده دارند چندان تفاوتی ندارد. استراتژی عملیات در ارتباط با مجموعه منابع و اهداف نیز کما بیش مشابه مدیریت عملیات است. تنها تفاوت موجود، در نوع نگرش ها است. در حالیکه مدیریت عملیات نسبتا مرتبط با موارد فوری، محدود، کوتاه مدت، خاص و عمدتا ملموس است، استراتژی عملیات بیشتر در ارتباط با موارد دور از دسترس تر بوده، همچنین وسیعتر و کلی تر بوده و با اصول پایه سر و کار دارد. تفاوت میان مدیریت عملیات و استراتژی عملیات از نقطه نظر مقیاس زمانی ، سطح تحلیل ، سطح ادغامی و سطح تجرد می تواند خلاصه گردد.

مثال از شرکت‌های بزرگ پیشرو در استراتژی عملیات

استراتژی عملیات، قلب تپنده‌ی هر کسب‌وکار موفق است. این استراتژی، بهینه‌سازی تمامی فرآیندها از تولید تا توزیع را شامل می‌شود و به شرکت‌ها کمک می‌کند تا کارایی خود را افزایش داده، هزینه‌ها را کاهش دهند و رضایت مشتریان را بهبود بخشند. در ادامه، چند نمونه از شرکت‌های بزرگ که به دلیل استراتژی‌های عملیاتی قدرتمندشان شناخته شده‌اند، معرفی می‌شوند:
۱. تویوتا (Toyota):
تویوتا با سیستم تولید تویوتا، استانداردی جهانی در زمینه تولید بهینه و بدون اتلاف ایجاد کرده است. این سیستم بر اساس اصول کاهش ضایعات، بهبود کیفیت و افزایش انعطاف‌پذیری بنا شده است.
۲. آمازون (Amazon):
  •  زنجیره تامین بسیار کارآمد: آمازون با استفاده از داده‌های بزرگ و هوش مصنوعی، زنجیره تامین بسیار کارآمدی ایجاد کرده است که به این شرکت اجازه می‌دهد تا محصولات را به سرعت و با هزینه کم به دست مشتریان برساند.
  •  انبارهای خودکار: آمازون از روبات‌ها و فناوری‌های خودکارسازی برای مدیریت انبارهای خود استفاده می‌کند که به کاهش هزینه‌ها و افزایش سرعت عملیات کمک می‌کند.
۳. وال‌مارت (Walmart):
  • مدیریت زنجیره تامین جهانی: وال‌مارت با مدیریت زنجیره تامین جهانی گسترده‌ای، محصولات را از سراسر جهان به فروشگاه‌های خود منتقل می‌کند و به این ترتیب به قیمت‌های پایین و تنوع محصولات دست می‌یابد.
  •  سیستم‌های اطلاعاتی پیشرفته: وال‌مارت با استفاده از سیستم‌های اطلاعاتی پیشرفته، تقاضای مشتریان را پیش‌بینی کرده و موجودی انبارهای خود را بهینه می‌کند.

منبع: کتاب استراتژی عملیات اثر ان. اسلک

Source: Operations Strategy – Nigel Slack, Michael Lewis

 

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع استراتژی عملیات برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.