مزایای همکاری متقابل عملکردی چیست؟

مزایای همکاری متقابل عملکردی چیست؟

در این مقاله، ما به اصول اساسی همکاری متقابل عملکردی پرداخته‌ایم. ضمن ارائه تعریفی از همکاری متقابل عملکردی؛ مزایای ملموس، دلایل نیاز به آن، چالش‌های رایج و ارائه بینش‌های عملی برای کمک به شما در اجرای روان همکاری متقابل عملکردی درون سازمان خواهیم پرداخت. در طول مسیر، مثال‌های واقعی از شرکت‌هایی که از قدرت رویکرد همکاری متقابل عملکردی بهره‌برداری کرده‌اند، نام خواهیم برد و استراتژی‌های موفق آن‌ها را به اشتراک خواهیم گذاشت. در آخر نیز می‌توانید دیدگاه‌ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

 

مقدمه‌ای بر همکاری متقابل عملکردی

 تصور کنید در یک تیم فوتبال هر بازیکن فقط به کار خود فکر کند؛ دفاع فقط دفاع، مهاجم فقط حمله. این تیم هیچوقت نمی‌تواند یک بازی را با موفقیت پشت سر بگذارد. اما اگه همه با هم هماهنگ شده، پاس‌های دقیق رد و بدل کنند، در آن صورت تبدیل به یک تیم شکست‌ناپذیر می‌شوند. همکاری متقابل عملکردی هم دقیقا مانند تیم فوتبال است. در سازمان‌ها هم اگه هر بخش فقط به کار خود فکر کند، بخش‌های مختلف  تبدیل به جزیره‌های کوچک می‌شوند؛ این جزیره‌ها ممکن است خیلی خوب کار کنند، اما وقتی با یکدیگر ارتباط نداشته باشند، نمی‌توانند یک نتیجه بزرگ را رقم بزنند. همکاری متقابل عملکردی، بخش مخفی است که نوآوری و بهره‌وری را در سازمان‌های مدرن تقویت می‌کند. این فقط یک اصطلاح نیست؛ بلکه یک الزام استراتژیک برای موفقیت است. اما بدون ابزارهای فناوری مناسب و قابلیت‌های سازمانی، تیم‌های متقابل عملکردی می‌توانند با مشکل مواجه شوند. 

همکاری متقابل عملکردی چیست؟

همکاری متقابل عملکردی یک رویکرد استراتژیک در سازمان‌ها است که در آن افراد از بخش‌های مختلف یا حوزه‌های عملکردی برای کار مشترک روی پروژه‌ها یا ابتکارات گرد هم می‌آیند. این همکاری شامل شکستن سیلوهای (silos) سنتی موجود در سازمان‌ها و تشویق کارمندان با تخصص‌ها و مهارت‌های متنوع برای همکاری در جهت یک هدف مشترک است. در اصل، همکاری متقابل عملکردی در مورد تقویت کار تیمی و ارتباط بین اعضای تیم است که دیدگاه‌ها، تجربیات و دانش متفاوتی را به همراه می‌آورند. این تلاش مشترک از نقاط قوت هر بخش برای دستیابی به اهداف مشترک بهره‌برداری می‌کند. این امر منحصر به پروژه‌های متقابل عملکردی نیست، بلکه می‌تواند یک تلاش مداوم برای پیشبرد نوآوری، بهره‌وری و انعطاف‌پذیری در کل سازمان باشد. همکاری متقابل عملکردی‌ فرآیندی است که می‌تواند ارگانیک یا مبتنی بر پروژه باشد. یک مثال از همکاری متقابل عملکردی‌ ارگانیک می‌تواند زمانی باشد که مدیر فروش به مدیر بازاریابی در مورد روندهای خرید آینده مورد انتظار مشتریان، ارتباط می‌گیرد تا ایده‌های کمپین را برنامه‌ریزی کند. یک مثال از همکاری متقابل عملکردی مبتنی بر پروژه می‌تواند زمانی باشد که یک سازمان تصمیم می‌گیرد یک خط تولید جدید ایجاد کند و به همکاری افراد از تخصص‌های مختلف نیاز دارد.

بیشتر بخوانید: ابتکارات استراتژیک

همکاری متقابل عملکردی

دلایل نیاز به همکاری متقابل عملکردی

امروزه شرکت‌ها بیش از همیشه به همکاری متقابل عملکردی نیاز دارند، در اینجا به چند دلیل ممکن اشاره می‌شود:

  • نیاز به هم‌تراز شدن سازمانی
     دستیابی به هم‌تراز شدن در یک سازمان می‌تواند چالش‌برانگیز باشد، به خصوص زمانی که بخش‌های مختلف به صورت جداگانه عمل می‌کنند و حتی برای تیم‌های دورکاری که در سراسر جهان با مناطق  مختلف همکاری دارند. همکاری بین تیم‌ها به عنوان یک مکانیزم برای اطمینان از اینکه همه تیم‌ها در جهت اهداف مشترک و هم‌تراز با چشم‌انداز بزرگ کار می‌کنند، عمل می‌نماید. هنگامی که تیم‌ها با هم همکاری می‌کنند، درک مشترکی از اهداف، ارزش‌ها و جهت‌گیری استراتژیک سازمان دارند.
  •  افزایش ارزش تجربه مشتری
    در محیط کسب‌ و کار مشتری‌محور امروز، ارائه یک تجربه استثنایی کاملاً ضروری است. همکاری متقابل عملکردی با گرد هم آوردن تیم‌هایی از بازاریابی، پشتیبانی مشتری، توسعه محصول و سایر بخش‌ها، در دستیابی به این هدف نقش اصلی را ایفا می‌کند و درک مشترکی از نیازهای مشتری ایجاد می‌کند. شکستن موانع بین بخش‌های مختلف به سازمان‌ها اجازه می‌دهد تا پیام‌رسانی را در هر نقطه تماس با مشتری هم‌تراز کنند و یک پیام ثابت و شخصی‌سازی شده را در هر نقطه تعامل ارائه دهند.
  • کسب مزیت رقابتی از طریق نوآوری شتاب‌زده
     هنگامی که افراد از بخش‌های مختلف با هم کار می‌کنند، بینش‌ها، مهارت‌ها و تجربیات منحصر به فردی را به همراه می‌آورند. این تنوع خلاقیت را تقویت کرده و تفکر نوآورانه را ترویج می‌کند. ایده‌هایی که ممکن است در سیلوهای بین بخش‌ها ظاهر نشده باشند، بیشتر احتمال دارد در تیم‌های متقابل عملکردی ظاهر شوند. این ایده‌های جدید می‌توانند منجر به توسعه محصولات، خدمات و راه‌حل‌های پیشگامانه شوند و به سازمان‌ها مزیت رقابتی در بازار ارائه دهند.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق مزیت رقابتی چیست؟

 

مزایای همکاری متقابل عملکردی

ایجاد تیمی که شامل افرادی از چندین بخش باشد، می‌تواند کمی طاقت‌فرسا باشد. اما وقتی این کار را انجام دهید، متوجه خواهید شد که کاملاً ارزشش را دارد.

  •  چابکی بیشتر کسب‌ و کار

تیم‌های متقابل عملکردی به چابکی و انعطاف‌پذیری خود مشهور هستند. آن‌ها با داشتن یک مجموعه مهارت متنوع، در محیط‌های پویا رشد نموده و بدون تأخیرهای مرتبط با وابستگی‌ بین بخش‌های مختلف به سرعت حرکت می‌کنند. آن‌ها می‌توانند به سرعت چالش‌ها را برطرف کرده، راه‌حل‌های مشکل را آغاز کنند و به شکست‌ها پاسخ دهند، که اغلب زمان چرخه در توسعه محصول جدید را کاهش می‌دهد.

  • بهبود مشارکت کارکنان

طبق تحقیقات گال آپ (Gallup)، مشارکت کارکنان از سال ۲۰۱۵ به پایین‌ترین سطح خود رسیده است. انتقال به ساختارهای مبتنی بر تیم می‌تواند با تقویت روابط بهتر تیم و پویایی محل کار، این مشکل را برطرف کند. تیم‌های متقابل عملکردی سیلوها را می‌شکنند و شکاف‌ها را پر می‌کنند، با مشارکت افراد از سطوح مختلف و کاهش فاصله بین مدیریت و اعضای تیم، مشارکت را پرورش می‌دهند.

  • بینش‌های بهبود یافته

تحقیقات نشان می‌دهد که کار در سیلوها و عدم اشتراک‌گذاری داده‌ها با افراد از بخش‌های دیگر می‌تواند برای یک شرکت هزینه‌های بیهوده داشته باشد. همکاری متقابل عملکردی می‌تواند به تشویق اشتراک‌گذاری دانش و معرفی ایده‌های عالی کمک کند. به عنوان مثال، در سازمانی که در حال توسعه یک محصول جدید است، مدیر پروژه می‌تواند یک تیم همکاری متقابل عملکردی متشکل از مهندسان، طراحان، بازاریابان و نمایندگان پشتیبانی مشتری تشکیل دهد و همکاری آن‌ها از ابتدا بینش جامعی در مورد همه جنبه‌های مهم محصول ارائه خواهد داد.

  • مهارت‌های ارتباطی برتر و توسعه تیم

همکاری متقابل عملکردی با گرد هم آوردن گروه متنوعی از افراد با دیدگاه‌های مختلف، مهارت‌های ارتباطی مؤثر و توسعه تیم را ارتقا می‌دهد. اعضای تیم از طریق بازخورد مشترک و حل تعارض، مهارت‌های ارتباطی خود را بهبود می‌بخشند، در حالی که از دیگران نیز مجموعه مهارت‌های مختلفی یاد می‌گیرند. توافق در مورد اهداف واضح و مشترک، ارتباط هدفمند و کار مشترک را تقویت نموده و به سازمان اجازه می‌دهد تا یک تیم با عملکرد بالا ایجاد کند و اعتماد بین اعضای خود را تقویت نماید.

  • کانال‌های ارتباطی شفاف

کانال‌های ارتباطی شفاف و کارآمد برای تیم‌های بین‌عملکردی ایجاد کنید. از ابزارهای همکاری مانند اسلاک (Slack) یا ام اس تیمز (MS Teams) برای تسهیل اشتراک‌گذاری اطلاعات روزانه کمک بگیرید.

  • مهارت‌های مدیریتی بهبود یافته

مدیریت تیم‌های متقابل عملکردی، مهارت‌های رهبری را به چالش می‌کشد، زیرا ممکن است رهبر در هر حوزه متخصص نباشد، اما باید بتواند افرادی با تخصص‌های مختلف را مدیریت کند. رهبران باید توانایی خود را برای کار هماهنگ با اعضای تیم با پیشینه‌ها و سبک‌های مختلف پرورش دهند و به دیگران اجازه دهند تا زمانی که دانش تخصصی آن‌ها برای تصمیم‌گیری مؤثر لازم است، همکاری کنند.

  • حذف کلیشه‌ها و مسائل تنوع

تیم‌های متقابل عملکردی بخش‌های مختلف را گرد هم می‌آورند و درک نقاط قوت و چالش‌های یکدیگر را تقویت می‌نمایند. به عنوان مثال، زمانی که یک تیم فناوری با یک تیم غیر فناوری ملاقات می‌کند، مشکلات یکدیگر را تشخیص می‌دهند و از دانش خود بهره می‌برند. این دیدگاه مشترک، کلیشه‌ها را از بین می‌برد و حل تعارض را ترویج می‌دهد. علاوه بر این، تیم‌های متنوع با سنین، پیشینه‌ها و نظرات مختلف، ایده‌های نوآورانه را در خط مقدم قرار می‌دهند.

بیشتر بخوانید: تعریف نوآوری چیست؟ مدیریت نوآوری چگونه انجام می‌شود؟

مزایای همکاری متقابل عملکردی

انواع مختلف تیم‌های متقابل عملکردی

تیم‌های متقابل عملکردی در انواع مختلف سازمان‌ها به روش‌های مختلف کار می‌کنند. استارت‌آپ‌ها و کسب‌ و کارهای کوچک اغلب به دلیل ماهیت اندازه خود دارای همکاری متقابل عملکردی هستند. آن‌ها به اندازه کافی بزرگ نیستند که تیم‌های تخصصی داشته باشند، بنابراین کارمندان از حوزه‌های تخصصی مختلف به طور خودکار در اکثر پروژه‌ها یا تصمیمات با هم کار می‌کنند. آنچه واقعاً نوآوری ایجاد می‌نماید، گرد هم آوردن افرادی با دانش و تجربیات متنوع است. شرکت‌های بزرگ‌تر ممکن است یک تیم همکاری متقابل عملکردی را به عنوان یک گروه کاری برای رسیدگی به یک پروژه یا هدف خاص راه‌اندازی نمایند. به عبارت دیگر، آن‌ها همچنان دارای بخش‌های تخصصی فردی هستند. اما جدا از این ساختار، کارمندان از بخش‌های مختلف برای یک هدف مشخص در یک تیم همکاری متقابل عملکردی گرد هم می‌آیند. در برخی دیگر از شرکت‌های بزرگ‌تر، تیم‌های متقابل عملکردی ساختار اصلی هستند.

بیشتر بخوانید: تعیین اهداف خرد SMART به چه معناست؟

 

چگونه می‌توان همکاری متقابل عملکردی‌ را به طور مؤثر اجرا کرد؟

یک سازمان شامل افرادی با تخصص‌های مختلف است که ممکن است بتوانند اهداف بخش خود را به طور مؤثر محقق کنند. اما بدون تعامل و مشارکت افراد از بخش‌های مختلف، دستیابی به هدف کلی سازمانی دشوار می‌شود. بنابراین، همکاری افراد از بخش‌های مختلف برای بقای یک سازمان حیاتی است. در اینجا چند راه برای اجرای مؤثر همکاری متقابل عملکردی‌ وجود دارد:

  • سیستم‌های همکاری را پیاده‌سازی کنید.
    برای همکاری به ابزارهایی نیاز دارید که همکاری را تسهیل کنند. پلتفرم‌های نرم‌افزاری زیادی در بازار وجود دارند که به راه‌اندازی یک سیستم همکاری یاری می رسانند. بسته به صنعت و فرهنگ سازمانی، باید پلتفرم نرم‌افزاری را انتخاب نمایید که مناسب برای کسب‌ و کار شما باشد. محبوب‌ترین پلتفرم‌های امروز مبتنی بر ابر هستند و اطمینان می‌دهند که می‌توان از طریق دستگاه‌ها، مکان‌ها و مناطق زمانی به آن‌ها دسترسی داشت. با این وجود، ضروری است که یک سیستم همکاری را اتخاذ نمایید که با حداقل خطا و مشکل کار کند. در غیر این صورت، به عنوان مثال، افراد به سادگی به ذخیره فایل‌ها روی دستگاه‌های محلی متوسل می‌شوند، به این معنی که سایر افراد قادر به همکاری روی همان فایل‌ها نیستند.
  •  کار خود را خودکار کنید.
    خودکارسازی گردش کار، بهره‌وری همکاری بین افراد مختلف را افزایش می‌دهد. با خودکار کردن کارهای ساده، در زمان صرفه‌جویی کرده و به هر فرد مسئولیت‌های روشنی می‌دهید تا بتوانند روی وظایف خود بدون نگرانی در مورد سایر موارد تمرکز کنند. شما می‌توانید گردش کارهای سفارشی را پیکربندی نموده، آن‌ها را با تمام افراد درگیر به اشتراک بگذارید که به آن‌ها کمک می‌کند روی عملکردهای خاص خود تمرکز نمایند، این منجر به زمان‌های اجرای کوتاه‌تر می‌شود، زیرا رفت و برگشت غیرضروری بین افراد کمتر است.
  • کارکنان و رهبران همکاری متقابل را استخدام کرده و ارتقا دهید.
    فرهنگ، خود را به عنوان یک سری هنجارهای رفتاری جمعی انسانی نشان می‌دهد. بنابراین ایجاد یک فرهنگ سازمانی مشارکتی، مستلزم کارکنان و رهبرانی با ذهنیت مشارکتی است. همه مردم در همکاری خوب نیستند؛ با دانستن این موضوع، استخدام‌کنندگان باید کاندیدهای قوی در این زمینه را آزمایش و شناسایی کنند. 
  • اعتماد و شفافیت را ایجاد کنید.
    اگر بین کارمندانی که در یک سازمان با هم کار می‌کنند اعتماد وجود نداشته باشد، همکاری شکست خواهد خورد. همکاری کارآمد مستلزم ارتباط صادقانه و شفاف است. علاوه بر این، در نظر بگیرید که افراد درگیر در همکاری متقابل عملکردی‌ را پاداش دهید. دیدن نتایج کوتاه‌مدت و دریافت پاداش برای دستاورد می‌تواند به ایجاد اعتماد بین آن‌ها کمک کند.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق فرهنگ سازمانی چیست؟

همکاری متقابل عملکردی

چالش‌های رایج همکاری متقابل عملکردی

 طبق مطالعه‌ای توسط هاروارد بیزینس ریویو (The Harvard Business Review)، تقریباً ۷۵% از تیم‌های همکاری متقابل عملکردی ناکارآمد هستند و حداقل در سه مورد از پنج معیار ناموفق هستند:

  • رعایت بودجه: اغلب به دلیل اولویت‌های متفاوت بخش‌ها و درگیری‌های تخصیص منابع، آن‌ها در دستیابی به اهداف بودجه استراتژیک مشکل دارند.
  • توجه به زمان‌بندی: این می‌تواند یک چالش باشد، زیرا هماهنگ‌سازی ابتکارات و زمان‌بندی بین تیم‌های مختلف می‌تواند منجر به تأخیر شود.
  • انطباق با مشخصات: اطمینان از اینکه پروژه‌ها از مشخصات پیروی می‌کنند، زمانی که بخش‌های مختلف تفسیرها و اهداف خاص خود را دارند، می‌تواند دشوار باشد.
  • انتظارات مصرف‌کننده: زمانی که تیم‌های مختلف دیدگاه‌های متفاوتی در مورد آنچه نتیجه رضایت‌بخش است، داشته باشند دستیابی به رضایت مشتری می‌تواند یک کار سخت باشد.
  • هم‌تراز شدن با اهداف کسب و کاری: حفظ هم‌تراز شدن با اهداف کلی کسب و کار می‌تواند چالش‌برانگیز باشد، زیرا ممکن است بخش‌های مختلف اولویت‌های متضاد یا تفسیرهای متفاوتی از اهداف سازمان داشته باشند.

بیشتر بخوانید: اولویت های استراتژیک چیست؟

 

نکاتی مهم در همکاری متقابل عملکردی:

چگونه می‌توانید از این چالش‌ها دوری کنید؟ نکات مهمی برای راهنمایی شما به سمت موفقیت آورده شده است:

  • حاکمیت شفاف را برقرار کنید: فرآیندهای تصمیم‌گیری، گردش کار، نقش‌ها و مسئولیت‌ها را به وضوح مشخص کنید. اطمینان حاصل کنید که تیم‌های متقابل عملکردی یک رهبر تیم تعیین شده دارند که مسئول پیشبرد موفقیت پروژه است.
  • منابع کافی تخصیص دهید: دسترسی به منابع ضروری، از جمله بودجه، نیروی انسانی و فناوری، اجرای مؤثر پروژه را تضمین کنید.
  • معیارها و اهداف خاص تعیین کنید: شاخص‌های کلیدی عملکرد خاص (KPI)، اهداف قابل اندازه‌گیری، قابل دستیابی، مرتبط و محدود به زمان (SMART) را برای پروژه تعریف کنید. اهداف و مقاصد تیم باید واضح باشند تا نقشه راه و پیشرفت را ارائه دهند.
  • مالکیت ابتدا به انتها: یک مالک ابتدا به انتها تعیین کنید که کل چرخه پروژه را نظارت کند. این شخص مسئول هماهنگ‌سازی تلاش‌ها در بخش‌های مختلف و اطمینان از اینکه پروژه در مسیر درست باقی می‌ماند، است.
  • کانال‌های ارتباطی شفاف: کانال‌های ارتباطی شفاف و کارآمد برای تیم‌های متقابل عملکردی ایجاد کنید. از ابزارهای همکاری مانند اسلاک یا ام اس تیمز برای تسهیل اشتراک‌گذاری اطلاعات روزمره استفاده کنید.
  • آموزش متقابل و تشکیل تیم: آموزش متقابل بین اعضای تیم را برای ایجاد درک مشترک از نقش‌ها و تخصص یکدیگر تقویت کنید. این امر همکاری و ادغام تیم را ترویج می‌دهد.
  • بررسی‌های منظم: جلسات و بررسی‌های منظم تیم را برای نظارت بر پیشرفت، رسیدگی به چالش‌ها و ارائه به‌روزرسانی‌های عمیق برنامه‌ریزی کنید. این جلسات باید ساختارمند و متمرکز بر حل مسئله باشند.
  • حلقه‌های بازخورد: مکانیزم‌های بازخورد را برای اعضای تیم ایجاد کنید تا بینش‌ها را به اشتراک بگذارند، نگرانی‌ها را مطرح کرده و پیشنهادات بهبود را ارائه دهند. یک فرهنگ بازخورد سازنده همکاری را افزایش می‌دهد.
  • پشتیبانی رهبری: حمایت رهبری سازمانی را برای حمایت از ابتکارات متقابل عملکردی تضمین کنید. رهبران باید اهمیت همکاری را تأیید کرده و الگو باشند.
  • جشن موفقیت: برای ایجاد انگیزه و پاداش دادن به اعضای تیم برای مشارکت‌هایشان، نقاط عطف مهم را تأیید و جشن بگیرید. تقویت مثبت حس موفقیت و همکاری آینده را تشویق می‌کند.

بیشتر بخوانید: بیانیه چشم انداز

مراحل اجرا همکاری متقابل عملکردی

مثال‌هایی از همکاری متقابل عملکردی

شرکت‌های موفق یک‌شبه تیم‌های همکاری متقابل عملکردی نمی‌سازند. آن‌ها عملکرد بین بخشی را در فرهنگ خود جاسازی می‌کنند و یک محیط کار واقعاً فراگیر ایجاد می‌نمایند. بیایید به چند مثال نگاهی بیندازیم:

نورث وسترن میچوال لایف، یک سازمان بیمه عمر و خدمات مالی آمریکایی، در خط مقدم توسعه تیم همکاری متقابل عملکردی قرار دارد. این شرکت در ابتدا با دنبال کردن یک مدل سنتی، افرادی را استخدام کرد که نقش‌های آن‌ها مستقیماً با نیازهای یک پروژه مرتبط بود، با این حال، آن‌ها تکامل یافته‌اند. امروزه، نورث وسترن با تعیین حداقل یک «غیر ذینفع» برای هر تیم همکاری متقابل عملکردی پیشگام است.

بیشتر بخوانید: شاخص کلیدی عملکرد (KPI) چیست؟

اپل از مدل رهبری سنتی خودکامه فاصله می‌گیرد و به هر عضو تیم آزادی می‌دهد تا ایده‌ها را تأیید کند، نظرات را به چالش بکشد و تفکر خود را به طور جمعی برای راه‌حل‌های بهینه اصلاح کند. تعهد اپل به ارتقای تجربه کاربر فراتر از سطح است و شامل تیم‌هایی می‌شود که مسئول ساده‌سازی مسیرهای محصول از طریق زنجیره تأمین و کانال‌های فروش هستند. آن‌ها با سایر تیم‌های اپل به صورت همکاری متقابل عملکردی کار می‌کنند تا راه‌هایی برای بهبود فرآیندها پیدا کنند، مانند ساده کردن خرید آنلاین محصول برای مصرف‌کنندگان و تحویل آن در فروشگاه.

بیشتر بخوانید: تخصیص منابع

  • نوکیا (NOKIA)
    تعهد نوکیا به همکاری متقابل عملکردی در استراتژی استخدام آن مشهود است، که داوطلبانی با تجربه رهبری یا کار در تیم‌های همکاری متقابل عملکردی در چندین مکان را ترجیح می‌دهد. این شرکت همچنین اصول توسعه چابک را در عملیات روزمره تیم‌های همکاری متقابل عملکردی خود دربر می‌گیرد.
  • سیسکو (Cisco)
    سیسکو، یک نمونه بارز از تقویت تیم‌های همکاری متقابل عملکردی، ساختار سازمانی خود را از یک سیستم فرمان و کنترل به یک محیط کاری مشارکتی و ارگانیک تبدیل کرد. استراتژی منابع انسانی آن‌ها ورودی مدیر سطح پایین را در تصمیم‌گیری سطح بالا دربر می‌گیرد و یک فرهنگ مشارکتی را پرورش می‌دهد. این تغییر به تیم‌ها و بخش‌های آن اجازه می‌دهد تا به صورت جمعی استراتژی‌سازی نمایند و اشتراک‌گذاری توسعه‌های محصول جدید و فناوری در سراسر سازمان را تسهیل کنند.


بنابراین می‌توان گفت؛ یک سازمان شامل بخش‌های مختلف با افرادی از زمینه‌های تخصصی مختلف است. اگر هر بخش به طور خودمختار عمل کند، مدیریت، سازماندهی و همسو کردن اهداف سازمانی می‌تواند دشوار شود. هر سازمانی تا حدی همکاری خواهد داشت. اما برای بهره‌برداری واقعی از نیروی کار خود، ضروری است که یک سیستم همکاری متقابل عملکردی قوی راه‌اندازی کنید.

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع همکاری متقابل عملکردی برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

رویکرد بالا به پایین و رویکرد پایین به بالا

رویکرد بالا به پایین چه تفاوتی با رویکرد پایین به بالا دارد؟

در این مقاله به موضوع رویکرد بالا به پایین و رویکرد پایین به بالا پرداخته‌ایم، ضمن ارائه تعریفی مفهومی از این رویکردها به بررسی عمیق رویکرد بالا به پایین و رویکرد پایین به بالا نیز خواهیم پرداخت و ایده های اصلی، مزایا، معایب و مثال هایی را بررسی خواهیم کرد که بینش ارزشمندی را ارائه خواهند داد. سپس، نحوه ادغام آنها را برای بهره برداری از نقاط قوت رویکرد بالا به پایین و رویکرد پایین به بالا بررسی خواهیم کرد. در آخر نیز می‌توانید دیدگاه‌ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

 

مقدمه‌ای بر رویکرد بالا به پایین و پایین به بالا

هیچ رویکرد مدیریت کسب و کار یا حتی سبک رهبری وجود ندارد که برای همه مناسب باشد. در دنیای پیچیده تصمیم گیری سازمانی، دو روش مختلف به عنوان بازیگران اصلی ظاهر شدند: رویکرد بالا به پایین و رویکرد پایین به بالا. این مدل ها چگونگی ایجاد برنامه‌های کسب و کارها را شکل می‌دهند، پروژه ها را اجرا می‌کنند، به توافق می‌رسند و حتی اهداف کلی خود را تعیین می‌کنند. هر رویکرد می‌تواند بسیار ساده باشد؛ رویکرد از بالا به پایین از کل به جز می‌رود و رویکرد از پایین به بالا از جز شروع می‌شود و به سمت کل حرکت می‌کند. این روش‌ها رویکردهای احتمالی برای طیف گسترده‌ای از تلاش‌ها مانند تعیین هدف، بودجه‌بندی و پیش‌بینی هستند. رویکرد بالا به پایین در مدیریت، زمانی است که تصمیمات سراسری شرکت صرفاً توسط رهبری در بالاترین سطح گرفته می شود سپس به بقیه تیم اطلاع داده می شود این سبک می تواند در سطح پروژه، تیم یا حتی شرکت اعمال شود و می تواند با توجه به نیازهای گروه خاصی تنظیم شود بسیاری از تیم‌ها رویکرد بالا به پایین را انتخاب می‌کنند زیرا سردرگمی را از بین می‌برد، خطر را کاهش می‌دهد و ابتکارات را در تیم‌های بزرگتر سازماندهی می‌کند، در حالی که رویکرد پایین به بالا به همه تیم‌ها در این نوع تصمیم‌گیری‌ها فرصت می‌دهد. در دنیایی که اکثر سازمان‌ها از سبک مدیریت بالا به پایین پیروی می‌کنند، کلید پرورش، تعامل پایین به بالا و توانمندسازی کارمندان برای مشارکت فعال در استراتژی شما است. با متعادل کردن این دو رویکرد، می توانید شکاف بین رهبری و تیم‌های خط مقدم را پر نمایید و همکاری، نوآوری و مالکیت را برای اجرای موثر استراتژی تقویت کنید.

 

رویکرد بالا به پایین چیست؟

رویکرد بالا به پایین به روشی اشاره دارد که دستورالعمل ها و تصمیمات از مدیریت ارشد یا رهبران سطح بالاتر سرازیر شده و از طریق ساختار سازمانی فیلتر می شوند. تحلیل از بالا به پایین معمولاً به استفاده از عوامل جامع به عنوان مبنای تصمیم‌گیری اشاره دارد و سعی می‌کند تصویر بزرگ و تمام اجزای آن را شناسایی نماید، این اجزا معمولاً نیروی محرکه هدف نهایی هستند. این رویکرد مدیریت بالا به پایین اغلب از طریق یک مدل رهبری بالا به پایین اجرا می شود، جایی که استراتژی ها و دستورالعمل ها توسط افراد بالاتر تدوین می شوند و سپس برای اجرا در سطوح پایین تر منتقل می شوند، در واقع مدیران داده‌ها را جمع آوری نموده، آن را تجزیه و تحلیل می کنند و نتیجه گیری های عملی انجام می دهند، سپس فرآیندهایی را توسعه می دهند که به بقیه تیم اطلاع‌رسانی کرده و توسط آنها اجرا می شود. ممکن است این سبک مدیریت را به عنوان فرمان و کنترل یا رهبری خودکامه نیز بشنوید. رویکرد بالا به پایین احتمالاً همان چیزی است که هنگام فکر کردن به فرآیند مدیریت به آن فکر می کنید. شرکت هایی که رویکرد مدیریت بالا به پایین را اتخاذ می نمایند، در اصل یک مدل رهبری خودکامه را انتخاب می کنند. در این زمینه، مفهوم پردازش بالا به پایین وارد عمل می شود و این مورد حول محور تصمیم گیری رهبران در مورد استراتژی بزرگ، اهداف شرکت، معیارها و ابتکاراتی که فعالیت های بخش های مختلف سازمان را هدایت می کنند، می چرخد.

این رویکرد بر این فرض استوار است که رهبری بینش های لازم برای اتخاذ تصمیمات آگاهانه ای را که به نفع کل سازمان است، در اختیار دارد. یک تحلیلگر که به دنبال دیدگاه از بالا به پایین است می‌خواهد بررسی کند که عوامل سیستماتیک چگونه بر یک نتیجه تأثیر می‌گذارند، حتی در امور مالی شرکت‌ها، این می‌تواند به معنای درک نحوه تأثیر روندهای بزرگ بر کل صنعت باشد. در بودجه‌بندی، تعیین هدف و پیش‌بینی، همین مفهوم نیز می‌تواند برای درک و مدیریت عوامل کلان اعمال شود. 

 

رویکرد بالا به پایین

نحوه عملکرد رویکرد بالا به پایین

هنگام برخورد با یک پروژه از بالا به پایین، تصمیم‌گیرندگان سطح بالاتر با یک هدف کلی شروع می‌کنند و اقدامات مورد نیاز گروه‌ها و افراد مختلف را تعیین می‌نمایند تا به آن هدف برسند. کل فرآیند برنامه‌ریزی پروژه در سطح مدیریت انجام می‌شود، سپس، بعد از ایجاد یک برنامه عملی، تصمیم‌گیرندگان آن را به بقیه تیم اطلاع می‌دهند تا اجرا شود. رویکرد بالا به پایین می‌تواند مؤثر باشد زیرا از پروژه‌ای به پروژه دیگر یکسان باقی می‌ماند و به تیم‌ها اجازه می‌دهد یک فرآیند تمرین‌شده خوب را ایجاد کنند که با گذشت زمان کارآمدتر می‌شود. از آنجایی که ماهیت سبک بالا به پایین بسیار پایدار و قابل اعتماد است، بسیاری از سازمان‌ها به عنوان مثال؛ نیویورک تایمز (The New York Times)، آی بی ام (IBM) و سایر سازمان‌های قدیمی تصمیم می‌گیرند کل شرکت‌های خود را بر اساس این رویکرد اداره کنند.

بیشتر بخوانید: ابتکارات استراتژیک

 

مزایای رویکرد بالا به پایین

رویکرد بالا به پایین چندین مزیت ارائه می‌دهد که می‌تواند به تصمیم‌گیری موثر، ارتباطات روان و اجرای منسجم کمک کند.

  • جهت گیری واضح
    این رویکرد یک حس یکپارچه جهت گیری را از مدیریت ارشد تا همه سطوح سازمانی ایجاد می‌کند. همسو شدن در مورد اهداف مشترک، استراتژی‌ها و اهداف، سردرگمی را کاهش داده و تلاش جمعی را تقویت می نماید.
  • تصمیم گیری کارآمد
    با تمرکز تصمیم گیری در سطح بالاتر، رویکرد بالا به پایین امکان انتخاب سریعتر و قاطعانه‌تر را فراهم می کند. این امر به ویژه در موقعیت‌های حساس به زمان یا در مواقع اضطراری که نیاز به اقدام فوری دارند ارزشمند است.
  • هماهنگی موثر
    با هدایت اطلاعات و تصمیمات از طریق یک سلسله مراتب تعریف شده، این مدل هماهنگی کارآمد بین بخش ها و عملکردهای مختلف را تسهیل می کند. این می تواند منجر به جریان کار روان‌تر و ادغام بهتر تلاش‌ها شود.
  • ارتباط سریع
    مدل بالا به پایین امکان ارتباط سریع تصمیمات، به‌روزرسانی‌ها و تغییرات را فراهم می‌کند. این برای به اشتراک گذاشتن اطلاعات حیاتی با تعداد زیادی از کارمندان در مدت زمان کوتاه ارزشمند است.

مزایای رویکرد بالا به پایین

معایب رویکرد بالا به پایین

اکنون که مزایای آن را دیدیم، وقت آن است که به بررسی معایب بالقوه آن بپردازیم.

  • تعامل و مالکیت محدود کارکنان
    هنگامی که تصمیمات صرفاً توسط مدیریت ارشد اتخاذ می شوند، ممکن است کارمندان در سطوح پایین احساس طرد شدن نمایند که منجر به کاهش انگیزه و رضایت می شود. از آنجایی که آنها به عنوان تصمیم گیرنده توانمند نیستند، احساس مالکیت نمی کنند که ممکن است منجر به عدم تعهد در اجرای موثر این تصمیمات شود.

 

  • عدم خلاقیت و نوآوری
    رویکرد بالا به پایین می تواند خلاقیت و نوآوری را خفه کند، زیرا تصمیمات در درجه اول توسط یک گروه کوچک از رهبران مورد هدایت قرار می‌گیرند. ایده های نوآورانه کارکنان خط مقدم ممکن است در نظر گرفته و یا اجرا نشوند، که مانع توانایی سازمان برای سازگاری و تکامل می شود.

 

  • دانش محلی محدود
    تیم اجرایی ممکن است درک کاملی از عملیات روزمره و چالش های پیش روی کارمندان سطح پایین نداشته باشد. این عدم دانش محلی می تواند منجر به تصمیماتی شود که از واقعیت های اجرای میدانی جدا هستند.

 

  • انعطاف پذیری کاهش یافته
    یک رویکرد مدیریت بالا به پایین ممکن است در سازگاری با محیط های در حال تغییر سریع یا شرایط پیش بینی نشده مشکل داشته باشد، زیرا تصمیماتی که در بالا اتخاذ می شوند ممکن است روندهای نوظهور یا چالش های غیرمنتظره را نادیده بگیرند.

 

  • فاصله بیشتر بین تصمیم گیرندگان و تصمیمات
    در حالی که رویکرد از پایین به بالا اجازه می دهد تصمیمات توسط همان افرادی که مستقیماً روی یک پروژه کار می کنند گرفته شود، سبک مدیریت از بالا به پایین فاصله بین آن تیم و تصمیم گیرندگان را ایجاد می نماید. اگر رهبری از تیم پروژه خود درخواست ورودی یا بازخورد نکند این می تواند منجر به تصمیمات ضعیف شود.

 

  • فشار بیشتر بر رهبری
    از آنجایی که تمام تصمیمات در بالا اتخاذ می شود، استخدام نامناسب مدیریت پروژه می تواند تأثیر بیشتری بر موفقیت تیم داشته باشد. بسیاری از مشکلات فرآیند فقط در سطح پایین قابل مشاهده هستند، بنابراین مدیران پروژه ای که قبل از تصمیم گیری نظر اعضای فردی تیم را جویا نمی شوند، می توانند ناخواسته مشکلات، تاخیرها و ضررهای قابل توجهی ایجاد کنند.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق استراتژی چیست؟ (استراتژی به زبان ساده برای مدیران)

 

چه زمانی باید از رویکرد بالا به پایین استفاده کرد؟


با در نظر گرفتن مزایا و معایب، متوجه خواهید شد که رویکرد بالا به پایین در موقعیت‌های خاصی در یک سازمان عملکرد خوبی دارد.

  • مدیریت بحران و تصمیم گیری فوری
    در شرایط اضطراری یا ضرب الاجل‌های غیرممکن، دموکراسی از مسیر خارج می‌شود؛ زمانی برای بحث در مورد تصمیم وجود ندارد و تیم رهبری باید وارد عمل شود. وقتی بی عملی بدتر از یک تصمیم بد است، اجرا به اولویت اصلی تبدیل می شود.

 

  • ثبات و استانداردسازی
    برای وظایفی که نیاز به فرآیندهای سازگار دارند، مانند رعایت مقررات صنعت یا حفظ یک تصویر برند یکپارچه، مدل بالا به پایین کمک می کند تا اطمینان حاصل شود که دستورالعمل های یکسانی در سراسر سازمان رعایت می شود.

 

  • ابتکارات بزرگ مقیاس
    هنگام معرفی تغییرات بزرگ سازمانی، مانند بازسازی یا اجرای سیستم های فناوری جدید، این رویکرد می تواند با ارائه یک نقشه راه روشن برای اجرا، گذار را به طور موثر مدیریت کند.

بیشتر بخوانید: ماتریس خلاقیت چیست؟

 

رویکرد پایین به بالا چیست؟

در رویکرد پایین به بالا، تصمیم گیری از افراد در سطوح پایین تر مانند کارکنان خط مقدم، اعضای تیم و کارمندان سطح پایین تر شروع می شود و به تدریج بر کل شرکت تأثیر می گذارد. فرآیند پایین به بالا شامل ترکیب تجربیات، تخصص و پیشنهادات فردی برای اطلاع رسانی تصمیمات سطح بالاتر است. این رویکرد به دیدگاه‌های متنوع کارمندان ارزش می‌دهد و اذعان می‌کند که کسانی که مستقیماً در عملیات روزمره مشارکت دارند می‌توانند بینش‌های ارزشمندی در مورد استراتژی ارائه دهند. با اتخاذ سبک مدیریت پایین به بالا، رهبری ارتباطات باز را تقویت می‌کند، مشارکت فعال کارمندان را تشویق می‌نماید و تبادل ایده‌ها را ترویج می‌دهد. مشارکت کارمندان در فرآیند تصمیم گیری، سازمان‌ها را قادر می‌سازد تا از مخزن دانش جمعی بهره‌برداری کنند، احساس مالکیت را تقویت نمایند و تعامل کلی کارمندان را ارتقا دهند. تحلیل از پایین به بالا رویکرد کاملاً متفاوتی دارد؛ به طور کلی، رویکرد از پایین به بالا تحلیل خود را بر ویژگی‌های خاص و ویژگی‌های خرد متمرکز می‌کند. هنگام نزدیک شدن به اهداف پروژه از پایین به بالا، یک تیم در تمام سطوح همکاری می کند تا تعیین نماید چه اقداماتی باید برای دستیابی به اهداف کلی انجام شود. رویکرد از پایین به بالا جدیدتر و انعطاف پذیرتر از استراتژی رسمی از بالا به پایین است، به همین دلیل بیشتر در صنایعی یافت می شود که اختلال و نوآوری اولویت هستند.
مثال هایی از مدیریت از پایین به بالا عبارتند از:

  • OKRهای ترکیبی: اهداف گسترده تر در سطح شرکت تعیین می شود، اما نتایج کلیدی توسط تیم ها و افراد تعیین می شوند.
  • تیم های اسکرام (Scrum Team): جلسه روزانه کل تیم را گرد هم می آورد تا به صورت مشارکتی هماهنگ شوند.
  • مدیریت دموکراتیک: رهبران با اعضای تیم کار می کنند تا تعیین کنند چه تصمیماتی باید در هر سطح اتخاذ شود، این امر همکاری بهتر را امکان پذیر کرده و در عین حال ساختار را حفظ می نماید.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق بحران و مدیریت بحران چیست؟

 

دلایل استفاده از رویکرد بالا به پایین

مزایای رویکرد پایین به بالا

رویکرد پایین به بالا دارای مزایای خود است و می تواند به افزایش نوآوری و بهبود مشارکت تیم ها در سراسر سازمان کمک کند.

  • دیدگاه‌های متنوع
    این مدل ورودی را از طیف گسترده ای از کارمندان در نقش ها و سطوح مختلف ارزش گذاری می کند. تنوع دیدگاه‌ها منجر به تصمیمات جامع می‌شود که چندین دیدگاه و پیامدهای بالقوه را در نظر می‌گیرند.

 

  • انطباق سریع
    سازمان‌هایی که مدل پایین به بالا را در پیش می‌گیرند، اغلب انعطاف‌پذیری بیشتری نسبت به تغییر دارند. ورودی کارمندان به شناسایی روندهای نوظهور و اختلالات بالقوه کمک می کند و به سازمان اجازه  سریعتر پاسخ دادن را می‌دهد.

 

  • افزایش نوآوری و خلاقیت
    کارمندان خط مقدم اغلب بر اساس تجربیات مستقیم خود بینش های منحصر به فرد و ایده های خلاقانه دارند. رویکرد پایین به بالا اشتراک گذاری این ایده ها را تشویق کرده و فرهنگ نوآوری و بهبود مستمر را تقویت می کند.

 

  • افزایش مشارکت و خرید کارکنان
    کارمندان در صورتی که در شکل دادن به کار نقش داشته باشند، بیشتر احتمال دارد تصمیمات را حمایت کرده و بپذیرند. بنابراین، زمانی که کارمندان احساس کنند که نظرات آنها ارزشمند است و مشارکت آنها مهم است، بیشتر درگیر می شوند، این منجر به اجرای روان‌تر و کاهش مقاومت در برابر تغییر می‌شود.

 

  • حل مسئله موثر
    کارمندان سطح پایین اغلب درک عمیقی از چالش های عملیاتی دارند و می توانند راه حل های عملی ارائه دهند که ممکن است از نظر تیم رهبری دور بماند. رویکرد پایین به بالا، از این تخصص بهره می برد و امکان حل موثر مسئله را فراهم می کند.

بیشتر بخوانید: اهداف و نتایج کلیدی

 

معایب رویکرد پایین به بالا


در حالی که رویکرد پایین به بالا مزایای مختلفی را ارائه می دهد، اما معایب احتمالی نیز دارد که باید در نظر گرفته شوند.

  • تصمیم گیری زمان بر
    درگیر کردن تعداد بیشتری از کارمندان در فرآیند تصمیم گیری می تواند زمان بر باشد. ایجاد اجماع و جمع آوری ورودی از منابع مختلف ممکن است فرآیند تصمیم گیری را کند نماید.

 

  • عدم چشم انداز بلند مدت
    تصمیمات پایین به بالا گاهی اوقات می توانند بر اهداف کوتاه مدت و نگرانی های فوری تمرکز کنند و به طور بالقوه اهداف استراتژیک بلندمدت را نادیده بگیرند. تصمیمات پایین به بالا ممکن است با تصویر کلی و اهداف استراتژیک کل سازمان همسو نباشد.

 

  • تکه تکه شدن سازمان
    رویکرد پایین به بالا بدون هماهنگی مناسب می تواند منجر به جزیره ای شدن شود زیرا تیم ها ممکن است نیازهای خود را بدون در نظر گرفتن کل سازمان در اولویت قرار دهند.

 

  • خطر تصمیمات نادرست
    همه کارمندان سطح پایین از یک سطح تخصص یا دسترسی به اطلاعات برخوردار نیستند. این می تواند منجر به تصمیمات نادرست بر اساس اطلاعات جزئی یا محدود شود.

بیشتر بخوانید: OKR چیست؟ و نحوه ردیابی آن چگونه است؟

مزایای رویکرد پایین به بالا

چه زمانی از رویکرد پایین به بالا استفاده شود؟

مدل پایین به بالا به ویژه در سناریوهای خاصی مانند موارد زیر موثر است.

  • نوآوری و خلاقیت
    هنگام جستجوی ایده های نوآورانه و راه حل های خلاقانه، فرآیند پایین به بالا به شما امکان می دهد تا از دیدگاه های متنوع کارمندان خود در همه سطوح استفاده نمایید. این کار طوفان فکری (Brainstorming)، آزمایش و تفکر خارج از چارچوب را تشویق می کند.

 

  • حل مسئله پیچیده
    برای چالش‌های پیچیده‌ای که نیاز به درک عمیقی از پیچیدگی‌های عملیاتی دارند، رویکرد پایین به بالا می‌تواند شامل کارمندانی باشد که تجربه عملی و تخصص در حوزه خاص دارند و منجر به راه‌حل‌های مؤثرتر می‌شود.

 

  • تصمیم گیری محلی
    زمانی که تصمیمات باید برای بخش‌ها، تیم‌ها یا مناطق خاصی متناسب‌سازی شوند، مدل پایین به بالا تضمین می‌کند که نیازها و ظرافت‌های محلی در نظر گرفته شود و از راه‌حل‌های یکسان برای همه موارد اجتناب شود.

 

  • شناسایی فرصت های بهبود
    یک رویکرد پایین به بالا می تواند ناکارآمدی‌های پنهان و فرصت‌های بهینه سازی را آشکار نماید زیرا کارمندان در سطوح پایین اغلب حوزه هایی را برای بهبود شناسایی می کنند که ممکن است برای مدیریت ارشد آشکار نباشد.

بیشتر بخوانید: بیانیه چشم انداز

 

رویکرد بالا به پایین در مقابل رویکرد پایین به بالا

ما اغلب می شنویم که گفتن آسان تر از انجام دادن است و این درست است. بیایید به چند نمونه عملی که هر دو رویکرد را بررسی می کند نگاه کنیم.

  • نمونه های رویکرد بالا به پایین

مثال ۱: اجرای پروتکل در کل شرکت
در یک سازمان بزرگ در صنعت مراقبت‌های بهداشتی، پروتکل جدیدی برای مراقبت از بیمار معرفی می‌شود. رهبری اجرایی و روسای اداری، استراتژی را برای بهبود نتایج بیماران طراحی می‌کنند. این استراتژی شامل رویه‌های استاندارد برای تشخیص، درمان و مراقبت‌های بعدی است. سپس این دستورات در سلسله مراتب جاری شده و اطمینان حاصل می شود که شیوه های مراقبت از بیمار در سراسر بخش ها و واحدها یکنواخت باشد.


مثال ۲: بازسازی در سراسر سازمان
یک شرکت تولیدی تصمیم می‌گیرد برای بهبود کارایی و چابکی، بازسازی سازمانی را اجرا کند. رهبری اجرایی شرکت، از جمله مدیرعامل و مدیریت ارشد، یک برنامه استراتژیک را توسعه می دهند که شامل ادغام برخی از بخش ها، ساده سازی گردش کار، فرآیندها و بازتعریف ساختارهای گزارش دهی می شود. سپس این استراتژی سطح بالا به مدیران و سرپرستان بخش ها اطلاع داده می شود.

  • نمونه های رویکرد پایین به بالا

مثال ۱: حل مسئله ساده
تیم توسعه در میرکات آپ (Meerkat.app)، در یک پروژه مهم به بن‌بست می‌رسد. اعضای تیم به جای انتظار برای دستورات بالا به پایین، ابتکار عمل را به دست می گیرند تا با هم همکاری و راه حل هایی را ارائه دهند. آنها از طریق بحث های آزاد، روش کدگذاری کارآمدتری را شناسایی می کنند که می توانند بر مانع غلبه نماید، سپس این نوآوری برای تایید به مدیریت بالا ارائه می شود.

مثال ۲: برنامه ریزی مشارکتی پروژه
یک شرکت ساختمانی در حال شروع یک پروژه پیچیده متفاوت از هر کاری که تا به حال انجام داده است، مثل ساخت یک مرکز تحقیقاتی پیشرفته. برای اطمینان از برنامه ریزی دقیق پروژه، آنها بینش مهندسان سایت، مدیران پروژه و کارگران ماهر خود را جمع آوری می کنند که با جنبه های عملی ساخت و ساز کاملاً آشنا هستند. از طریق بحث ها و کارگاه های مشارکتی، هر عضو تیم تخصص خود را ارائه می دهد، مدت زمان وظایف، نیازهای منابع و چالش های احتمالی را تخمین می زند. سپس این ورودی جمعی در یک برنامه دقیق پروژه گنجانده می شود.

بیشتر بخوانید: تخصیص منابع

رویکرد بالا به پایین

رمز موفقیت؛ هدایت تعامل پایین به بالا در یک سازمان بالا به پایین

کسب هم افزایی بین دستورات بالا به پایین و مشارکت های پایین به بالا اغلب کلید اجرای موفقیت آمیز استراتژی است. سازمان‌ها با تقویت تعامل پایین به بالا در یک ساختار بالا به پایین، می‌توانند از هوش جمعی تیم‌های خود بهره‌برداری کنند. این امر کارمندان را قادر می‌سازد تا فعالانه دیدگاه‌ها، راه‌حل‌ها و پیشنهادات خود را ارائه دهند و در نتیجه استراتژی‌ها و ابتکارات را غنی‌تر کنند. متعادل کردن این دو مدل نه تنها تصمیم گیری را بهبود می بخشد بلکه فرهنگ مالکیت، خلاقیت و انعطاف پذیری را نیز پرورش می دهد.

بیشتر بخوانید: همکاری متقابل عملکردی

 

چگونه هر دو رویکرد را به طور موثر ادغام کنیم؟

هنگام ترکیب مدل‌های بالا به پایین و پایین به بالا، امکانات گسترده و متنوع است. در اینجا چند پیشنهاد برای شروع وجود دارد:

  • نقش رهبری در توانمندسازی کارمندان را اجرا کنید: رهبری باید گوش دادن و پاسخگویی را به طور فعال در نظر گرفته و الگویی برای ارتباطات باز تعیین کند.
  • کانال های باز برای ارتباط دو طرفه: پلتفرم هایی ایجاد کنید که کارمندان بتوانند آزادانه ایده ها، نگرانی ها و پیشنهادات خود را با رهبری به اشتراک بگذارند.
  • استراتژی و اهداف خود را به اشتراک بگذارید: با به اشتراک گذاشتن استراتژی، اهداف و دلایل آنها، شفاف‌سازی کنید. درک چرایی تصمیمات مدیریت ارشد، تعامل کارمندان را افزایش خواهد داد.
  • توسعه استراتژی مشارکتی را اجرا کنید: برای تدوین استراتژی از ورودی تیم ها و دیدگاه های متنوع استفاده کنید و همسو شدن بین اهداف بخش ها و استراتژی کلی را بهبود ببخشید.
  • توانمندسازی تیم‌های خط مقدم برای تصمیم‌گیری: خودمختاری و تصمیم‌گیری در سطوح پایین را تشویق کنید تا حس مالکیت و مسئولیت را پرورش دهید.
  • ترویج همکاری بین عملکردی: همکاری بین تیم‌ها از بخش‌های مختلف را تشویق کنید و بینش‌های متنوع و راه‌حل‌های جامع را پرورش دهید.
  • تشخیص و پاداش دادن به مشارکت کارمندان: مشارکت‌های نوآورانه از همه سطوح سازمانی را جشن بگیرید تا مشارکت را الهام بخشید.
  • توسعه مدافعان مشارکت در همه سطوح: در سراسر سازمان مدافعانی را برای مشارکت پرورش دهید تا فرهنگ مشارکت را هدایت کنید.
  • اندازه‌گیری مشارکت: معیارها، اهداف و شاخص‌های کلیدی عملکرد را برای اندازه‌گیری مشارکت و مالکیت کارمندان تعریف کنید. به این ترتیب، می‌دانید چه چیزی جواب می‌دهد و چه چیزی نیاز به بهبود دارد.

بیشتر بخوانید: شاخص کلیدی عملکرد (KPI) چیست؟

 

 

  • ادغام بالا به پایین و پایین به بالا 


مثال ۱: تخصیص بودجه
یک سازمان بزرگ برای تخصیص موثر بودجه سالانه، روش‌های بالا به پایین و پایین به بالا را ترکیب می‌کند. رهبری اجرایی اهداف بودجه‌ای سطح بالا و اولویت‌های استراتژیک را تعیین می‌نماید و چارچوبی برای بخش‌ها فراهم می‌کند. همزمان، تیم مالی با روسای بخش‌ها همکاری می‌نماید تا بر اساس نیازهای پروژه، نیازهای بودجه خاص را جمع‌آوری کند.


مثال ۲: پیش‌بینی
یک شرکت فناوری به دنبال پیش‌بینی فروش سال آینده است. با ترکیب رویکردها، تیم اجرایی اهداف فروش سطح بالا را بر اساس روندها و اهداف رشد تعیین می‌کند و جهت پیش‌بینی را ارائه می‌دهد. همزمان، تیم فروش با بینش مشتری، ورودی پایین به بالا را ارائه می‌دهد و پتانسیل‌ها را در بخش‌های خود تخمین می‌زند؛ ادغام این ورودی‌ها، پیش‌بینی را با پویایی بازار غنی می‌کند.


مثال۳: آی بی ام  (IBM)
آی بی ام از یک رویکرد متعادل استفاده می‌کند که هم روش‌های بالا به پایین و هم پایین به بالا را ترکیب می‌کند. در سطح بالا به پایین، رهبری اجرایی آی بی ام جهت استراتژیک کلی شرکت را تعریف می‌کند و صحنه را برای عملیات و ابتکارات آن فراهم می‌کند. این هدایت بالا به پایین سازمان را به سمت اهداف خاصی مانند گسترش به بازارهای نوظهور یا توسعه فناوری‌های پیشرفته همسو می‌کند. همزمان، آی بی ام به ورودی پایین به بالا برای هدایت نوآوری ارزش قائل است. کارمندان تشویق می‌شوند تا بینش‌ها و ایده‌های خود را با استفاده از دانش صنعت و درک مشتری خود ارائه کنند. این ورودی بر ایجاد محصولات و خدمات متنوع مانند راهکار های ابری و پلتفرم های هوش مصنوعی تأثیر می گذارد. فرهنگ راهکار های ابری همکاری بین تیم ها و مناطق جغرافیایی را تقویت می کند و تصمیم گیری را با دیدگاه های متنوع غنی می کند.

بیشتر بخوانید: اولویت های استراتژیک چیست؟

 

رویکرد بالا به پایین

 

نتیجه گیری:

 بنابراین می‌توان گفت رویکرد بالا به پایین به روشی اشاره دارد که دستورالعمل ها و تصمیمات از مدیریت ارشد یا رهبران سطح بالاتر سرازیر شده و از طریق ساختار سازمانی فیلتر می شوند. یک رویکرد از پایین به بالا برعکس است، در رویکرد پایین به بالا، تصمیم گیری از افراد در سطوح پایین تر مانند کارکنان خط مقدم، اعضای تیم و کارمندان سطح پایین تر شروع می شود و به تدریج بر کل شرکت تأثیر می گذارد. در نهایت، هیچ رویکرد واحدی بهترین رویکرد برای سرمایه‌گذاری نیست و هر رویکردی مزایا و معایب خاص خود را دارد. یک استراتژی قوی استفاده از ویژگی‌های رویکرد از بالا به پایین و هم از پایین به بالا است.

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع رویکرد از بالا به پایین برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

تخصیص منابع

تخصیص منابع

در این مقاله به موضوع تخصیص منابع پرداخته‌ایم. علاوه بر ارائه تعریفی از تخصیص منابع به دلایل اهمیت و مزایای آن نیز اشاره شده و در ادامه نحوه تخصیص منابع در یک پروژه و مراحلی که برای مدیریت استراتژیک منابع در سراسر یک سازمان نیاز می‌باشد، شرح داده شده است. در نهایت نیز به چالش‌های موجود در مسیر تخصیص منابع پرداخته شده است. در آخر می‌توانید دیدگاه‌ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

 

مقدمه‌ای بر تخصیص منابع

تخصیص منابع یکی از مهم‌ترین جنبه‌های مدیریت هر کسب‌ و کاری است، به عبارت ساده، تخصیص منابع یعنی تصمیم‌گیری در مورد اینکه چه مقدار از منابع محدود (مانند پول، نیروی کار، زمان و تجهیزات) به هر یک از فعالیت‌ها، پروژه‌ها یا بخش‌های مختلف یک سازمان اختصاص داده شود. با رشد سازمان، پروژه جدید، تغییرات در بازار و رقابت، کاهش بودجه و یا افزایش تقاضا نیاز به منابع بیشتری احساس می‌شود. با تخصیص صحیح منابع، از هدررفت آن‌ها جلوگیری می‌شود و بهره‌وری افزایش می‌یابد و پروژه‌ها و فعالیت‌هایی که به اهداف استراتژیک سازمان نزدیک‌تر هستند، شانس موفقیت را افزایش می‌دهد و ریسک شکست کاهش می‌یابد. تخصیص منابع به صورت پویا، به سازمان اجازه می‌دهد تا به تغییرات بازار و شرایط محیطی به سرعت پاسخ دهد و با در نظر گرفتن تمام عوامل، تصمیمات بهتری اتخاذ کنند. برای این کار ابتدا باید تمام منابع موجود در سازمان شناسایی شده و اهداف سازمان باید به وضوح مشخص شود تا بتوان منابع را بر اساس آن‌ها تخصیص داد. هر پروژه باید بر اساس معیارهایی مانند اهمیت، بازده سرمایه و ریسک، ارزیابی شده و بر اساس ارزیابی‌ها، منابع به پروژه‌ها و فعالیت‌های مختلف تخصیص داده شود. عملکرد پروژه‌ها باید به طور مداوم  مورد ارزیابی قرار گیرد و در صورت نیاز، تخصیص منابع تغییر کند.
عوامل موثر در تخصیص منابع:

  • استراتژی سازمان: استراتژی سازمان، جهت‌گیری کلی سازمان را تعیین می‌کند و بر تخصیص منابع تأثیر می‌گذارد.
  • محدودیت‌های منابع: منابع محدودی مانند بودجه، نیروی کار و زمان، بر تصمیم‌گیری در مورد تخصیص منابع تأثیر می‌گذارند.
  • اهمیت پروژه‌ها: اهمیت هر پروژه نسبت به سایر پروژه‌ها، در تخصیص منابع نقش مهمی دارد.
  • ریسک پروژه‌ها: ریسک مرتبط با هر پروژه، بر تصمیم‌گیری در مورد تخصیص منابع تأثیر می‌گذارد.
  • بازخوردها: بازخوردهای دریافتی از پروژه‌های قبلی، می‌تواند به بهبود تصمیم‌گیری در مورد تخصیص منابع کمک کند.

گوگل (Google)، یکی از بزرگترین شرکت‌های فناوری دنیا، نمونه‌ای عالی از یک شرکت است که به طور مداوم با چالش تخصیص منابع روبرو است. با توجه به تنوع گسترده پروژه‌ها و محصولات این شرکت، از سیستم‌های عامل اندروید و موتور جستجوی گوگل گرفته تا پروژه‌های بلندپروازانه‌ای مانند گوگل گلس (Google Glass)، تخصیص بهینه منابع، کلیدی برای موفقیت آن‌هاست.
چالش‌ها در گوگل

  • تعدد پروژه‌ها: گوگل همواره ایده‌های جدید و پروژه‌های نوآورانه‌ای را در دست دارد. این تنوع، تصمیم‌گیری در مورد تخصیص منابع را بسیار پیچیده می‌کند.
  • رقابت داخلی: تیم‌های مختلف درون گوگل ممکن است بر سر منابع محدود با یکدیگر رقابت کنند. این رقابت، اگرچه می‌تواند منجر به نوآوری شود، اما می‌تواند به بهره‌وری نیز آسیب برساند.
  • تغییرات سریع فناوری: صنعت فناوری، صنعتی بسیار پویا است و فناوری‌ها به سرعت در حال تغییر هستند. گوگل باید به طور مداوم منابع خود را برای تطبیق با این تغییرات تنظیم کند.

راهکارهای گوگل برای مدیریت تخصیص منابع:

  • سیستم امتیازدهی پروژه‌ها: گوگل از یک سیستم امتیازدهی برای ارزیابی پتانسیل موفقیت هر پروژه استفاده می‌کند. این سیستم به مدیران کمک می‌کند تا منابع را به پروژه‌هایی که بیشترین احتمال موفقیت را دارند، اختصاص دهند.
  • روش (۷۰-۲۰-۱۰): گوگل از این روش برای تقسیم منابع خود استفاده می‌کند. ۷۰ درصد منابع به پروژه‌های اصلی و جاری، ۲۰ درصد به پروژه‌های نوآورانه و ۱۰ درصد به ایده‌های بلندپروازانه و ریسک‌پذیر اختصاص می‌یابد.
  • مدیریت چابک: گوگل از روش‌های چابک مانند اسکرام (Scrum) برای مدیریت پروژه‌ها استفاده می‌کند. این روش به تیم‌ها اجازه می‌دهد تا به سرعت به تغییرات پاسخ دهند و منابع را به طور مؤثرتری مدیریت کنند.
  • فرهنگ سازمانی مبتنی بر داده: گوگل به شدت به داده‌ها و تحلیل آن‌ها اهمیت می‌دهد. این شرکت از داده‌ها برای تصمیم‌گیری در مورد تخصیص منابع استفاده کرده و به طور مداوم عملکرد پروژه‌ها را ارزیابی می‌کند.

گوگل با استفاده از ترکیب روش‌ها و ابزارهای مختلف، توانسته است چالش تخصیص منابع را به خوبی مدیریت کند. این شرکت نشان داده است که با یک رویکرد سیستمی و داده‌محور، می‌توان منابع محدود را به بهترین شکل ممکن به کار گرفت و به موفقیت‌های بزرگی دست یافت. در کل، تخصیص منابع یک فرآیند پیچیده و مهم است که نیاز به دقت و برنامه‌ریزی دارد. با انجام صحیح این فرآیند، سازمان می‌تواند به اهداف خود دست یافته و در محیط رقابتی امروز، موفق باشد.

 

تخصیص منابع چیست؟

تخصیص منابع؛ شناسایی منابعی است که می‌توانید برای ابتکارات استراتژیک، پروژه‌های خاص یا فعالیت‌ها در شرکت خود اختصاص دهید. تخصیص منابع فرآیند تخصیص و مدیریت دارایی‌ها به گونه‌ای است که از اهداف برنامه‌ریزی استراتژیک یک سازمان پشتیبانی می‌کند. در واقع این به معنای پیدا کردن بهترین راه برای استفاده از منابع موجود برای انجام کار است. تخصیص منابع شامل متعادل کردن نیازها و اولویت‌های رقابتی و تعیین بهترین مسیر برای  استفاده حداکثری از منابع محدود و کسب بهترین بازده سرمایه‌گذاری است. در اجرای تخصیص منابع، سازمان‌ها ابتدا باید هدف مورد نظر خود را تعیین کنند، مانند افزایش درآمد، بهبود بهره‌وری یا افزایش آگاهی از برند، سپس باید ارزیابی نمایند که برای رسیدن به این هدف چه منابعی مورد نیاز خواهد بود. تخصیص استراتژیک منابع به شما کمک می‌کند تا سود کلی کسب‌ و کار و رشد درآمد را محقق نمائید. اما اگر اشتباه کنید، اشتباهات می‌توانند به پول از دست رفته، تحویل نامطلوب و بخش‌های فلج‌کننده سازمانی منجر شوند.

 کل فرآیند تخصیص منابع اغلب شامل یک یا همه موارد زیر است:

  • درک اولویت‌ها و اهداف کسب‌ و کار.
  • ردیابی پیشرفت و ایجاد نقاط عطف برای هدف قرار دادن.
  • یافتن اعضای تیم با بهترین مهارت‌ها و اختصاص دادن آنها به ابتکارات مناسب.
  • ترسیم نحوه استفاده از منابع شما برای برآورده کردن بودجه پروژه یا الزامات پروژه.
  • ایجاد یک ساختار شکست کار برای حسابرسی وابستگی‌های ابتکار، پروژه یا وظیفه.

 آمازون (Amazon)

 آمازون بخش قابل توجهی از منابع خود را به تحقیق و توسعه و پروژه‌های نوآورانه اختصاص می‌دهد. این شرکت با سرمایه‌گذاری در حوزه‌هایی مانند هوش مصنوعی و کسب و کار الکترونیک، به طور مداوم در حال ایجاد محصولات و خدمات جدید است.

تخصیص منابع به لجستیک و زنجیره تامین: آمازون برای ارائه خدمات تحویل سریع و کارآمد، شبکه لجستیکی گسترده‌ای را ایجاد کرده است. این شرکت با سرمایه‌گذاری در انبارها، ناوگان حمل‌ونقل و فناوری‌های مرتبط، توانسته است به یک رهبر جهانی در زمینه لجستیک تبدیل شود.

بیشتر بخوانید: ابتکارات استراتژیک

 

مزایای تخصیص منابع

مزایای تخصیص منابع

تخصیص مؤثر منابع مزایای زیر را ارائه می‌دهد:

  • همکاری و همسوئی با اهداف

تخصیص منابع به تسهیل ارتباط بین تیم‌ها و تقویت همکاری کمک می‌کند. یک استراتژی تخصیص منابع امکان ارتباط با ذینفعان را فراهم می‌نماید تا آنها را در مورد پیشرفت در جهت اهداف استراتژیک مطلع نگه دارد. روابط کاری بهتری بین بخش‌های مختلف ایجاد می‌کند و اطمینان می‌دهد که هر عضو سازمان شما به سمت نتیجه یکسانی در کسب‌ و کار حرکت می‌نماید. همه افراد دارای درک روشنی از اولویت‌های خود و ابزارهایی که برای دستیابی به آنها نیاز دارند، هستند.

  • کارایی و بهره‌وری منابع

در دسترس بودن منابع به تیم‌ها کمک می‌کند تا یک پروژه را به موقع تکمیل نمایند و فقط از منابع مورد نیاز برای دستیابی به هر هدف استفاده کنند. یک استراتژی تخصیص منابع قوی به تیم‌های پروژه یاری می‌رساند تا از اشتباهاتی که مربوط به وابستگی‌های متعارض هستند جلوگیری نمایند. 

  • روحیه تیم

تخصیص منابع مشارکت کارکنان و روحیه اعضای تیم را بهبود می‌بخشد و باعث توزیع عادلانه‌تر مسئولیت‌ها می‌شود تا هیچ یک از اعضای تیم بیش از حد کار نکنند. این رویکرد می‌تواند بهره‌وری را بهبود بخشد زیرا با بهبود رفاه اعضای تیم، آنها دارای زمان و انرژی برای انجام کارهای اضافی هستند.

  • کاهش هزینه

تخصیص مؤثر منابع می‌تواند منجر به صرفه‌جویی قابل توجه در هزینه شود؛ زیرا باعث افزایش کارایی، کاهش ضایعات و جلوگیری از اشتباهات پرهزینه، ناکامی‌ها و تأخیرها می‌شود.

  • نظارت استراتژیک و انعطاف‌پذیری

تخصیص استراتژیک منابع؛ یک مرجع قابل دسترسی آسان در مورد تمام بخش‌های متحرک در سازمان، به شما ارائه می‌دهد و امکان شناسایی تیم‌ها، پروژه‌ها و ابتکاراتی را که عملکرد خوبی دارند فراهم می‌کند تا در صورت لزوم پشتیبانی را افزایش دهید. همچنین به شما امکان می‌دهد منابع را به سرعت به ناحیه‌ای که عملکرد ضعیفی دارد تغییر دهید و استراتژی را در چارچوب زمانی برنامه‌ریزی شده اجرا کنید.

بیشتر بخوانید: تعریف برنامه ریزی استراتژیک چیست؟ انواع روش ها و مدل های برنامه ریزی استراتژیک کدامند؟ 

 

 

۷ مرحله برای مدیریت استراتژیک منابع در سراسر سازمان

مراحلی که برای مدیریت استراتژیک منابع در سازمان به آن نیازمندیم:

  1. شناسایی ابتکارات استراتژیک

ابتدا باید درک کنید که سازمان شما دقیقاً چگونه در رابطه با اهداف خود عمل می‌کند. معیارهای اصلی کسب‌ و کار و صورت‌های مالی شما چه چیزی را نشان می‌دهند و شرکت شما چه ابتکارات استراتژیکی را  می‌تواند برای بهبود عملکرد کلی خود دنبال کند؟ این به شما کمک می‌کند تا منابع خود را با ابتکارات استراتژیکی که بیشترین تأثیر را بر سازمان دارد، مطابقت دهید.

در اینجا چند نمونه از ابتکارات استراتژیک آورده شده است:

  • توسعه محصول برای ورود به بازار جدید
  • کاهش هزینه‌های زنجیره تأمین
  • افزایش رضایت مشتری
  1. ارزیابی نیازهای منابع و محدودیت‌های سازمانی

هنگامی که ایده‌ای از موقعیت استراتژیک سازمان خود داشتید، می‌توانید توجه خود را به منابعی که برای رسیدن به اهداف خود دنبال آنها هستید، متمرکز کنید. برخی از نمونه‌ نیازهای منابع عبارتند از:

  •  ابزارها، تجهیزات و امکانات برای بخش‌های مختلف
  •  نرم‌افزار یا مجوزهای ضروری برای عملیات
  • پرسنل برای مشاغل خاص
  • پرسنل پشتیبانی که ممکن است از خارج از سازمان باشند
  • تأمین مالی پیش‌بینی شده برای ابتکارات و پروژه‌های شما

این مرحله در مورد مشخص کردن نیازهای شما و بررسی در دسترس بودن آن است، نه در مورد تخصیص منابع. این کار بعداً در فرآیند انجام می‌شود.

بیشتر بخوانید: مدیریت زنجیره تامین چیست؟

روند تخصیص منابع

  1. اولویت‌بندی ابتکارات استراتژیک

سازمان‌ها اغلب چندین هدف استراتژیک دارند، اما با منابع محدود، نمی‌توانند به همه آن‌ها به طور همزمان دست یابند. اینجاست که اولویت‌بندی وارد می‌شود و به تمرکز بر اهداف کلیدی کمک می‌کند. در اینجا برخی از ابزارها و چارچوب‌های تصمیم‌گیری برای کمک به شما آورده شده است:

  • ماتریس تصمیم‌گیری: این الگو به شما کمک می‌کند تا مهم‌ترین گزینه را بر اساس معیارهای خاص تجزیه و تحلیل و انتخاب نمائید. این به شما امکان می‌دهد تصمیمات مبتنی بر داده‌ها را برای ابتکارات با بازده سرمایه‌گذاری بالا بر اساس مهم‌ترین عوامل که نیازهای سازمان شما را برآورده می‌نمایند، اتخاذ کنید.
  • ماتریس GE: یک چارچوب برای کمک به شما در مدیریت پرتفولیوها و اولویت‌بندی سرمایه‌گذاری در واحدهای مختلف کسب‌ و کار استراتژیک است. این به شما امکان می‌دهد منابع (معمولاً سرمایه) را در صورت نیاز تخصیص دهید و ایده بهتری از اینکه کدام ابتکارات نیاز به تمرکز دارند و کدام را می‌توان حذف کرد، به شما می‌دهد.
  • تحلیل رقابتی: این مجموعه چارچوب‌های رقابتی به شما کمک می‌کند تا دینامیک بازار و چشم‌انداز رقابتی را تجزیه و تحلیل نمائید، در نهایت فرصت‌های بازاریابی و تهدیدها را به طور موثری تشخیص داده و منابع را به آن‌ها اختصاص دهید.

بیشتر بخوانید: اولویت های استراتژیک چیست؟

 

  1. انتخاب استراتژی تخصیص منابع خود

هنگامی که درک کردید سازمان شما کجا ایستاده است، کجا می‌خواهید بروید و چه اقداماتی باید انجام دهید، زمان تخصیص منابع فرا می‌رسد. از بینش‌های مراحل قبلی برای توسعه استراتژی‌های تخصیص منابع خود استفاده کنید و تصمیم بگیرید که کدام ابتکارات چه منابعی را دریافت می‌کنند. در اینجا چند نمونه آورده شده است:

  • اگر اولویت سازمانی شما رشد است، منابع را به تحقیق و توسعه، بازاریابی و توسعه اختصاص دهید.
  • اگر اولویت سازمانی شما سود است، منابع را به محصولات یا خدمات با حاشیه سود بالا اختصاص دهید.
  • اگر اولویت سازمانی شما کنترل است، منابع را به انطباق، امنیت و حاکمیت اختصاص دهید.

فراموش نکنید که اولویت‌های استراتژیک خود را با در دسترس بودن منابع مطابقت دهید. از پروژه‌هایی با بازده پایین صرفاً به این دلیل که منابع در دسترس هستند اجتناب نمایید. شناسایی، طبقه‌بندی و اختصاص صحیح منابع شما تضمین می‌کند که آن‌ها را به طور بهینه تخصیص می‌دهید.

 

  1. ارتباط تخصیص منابع

یک جنبه کلیدی تخصیص منابع، همسو بودن است؛ اطمینان از اینکه هر ذینفع می‌داند چگونه می‌تواند از منابع خود به درستی استفاده کند، خواه این منابع مالی، نیروی انسانی یا زمان باشد. برای ابتکارات در سطح سازمان، این می‌تواند به سادگی داشتن یک نمای کلی از تمام ابتکارات در حال انجام یا یک نقشه دقیق که ارتباطات بین هر بخش و نحوه همپوشانی فعالیت‌های آن‌ها را ترسیم می‌نماید، باشد. این نمای کلی در یک مکان متمرکز می‌تواند به این موارد کمک کند:

  • ارائه یک دیدگاه واضح از اینکه کدام KPIها در حال دستیابی هستند.
  • ترسیم عملکرد منابع اختصاص داده شده در لحظه.
  • کمک به کل سازمان برای حفظ ثبات در کار به سمت یک ابتکار خاص.
  • اطلاع رسانی به سایر منابع خارج از سازمان که در جهت اهداف شما کمک می‌کنند.
  • ترویج شفافیت و اختصار اشتراک‌گذاری اطلاعات.

بیشتر بخوانید: شاخص کلیدی عملکرد (KPI) چیست؟

 

  1. اجرا و نظارت

نظارت مداوم برای اطمینان از رسیدن تخصیص منابع شما به اهداف خود بسیار مهم است. این به شما امکان می‌دهد موارد زیر را تشخیص دهید:

  • دارایی‌هایی که کم و یا به اشتباه استفاده می‌شوند
  • هزینه بیش از حد یا تخصیص بیش از حد منابع به یک پروژه واحد
  • گسترش غیرمنتظره وسعت پروژه‌ها (گسترش وسعت)
  • تنگنا یا کمبود منابع

   این داده‌های درلحظه یک پایه قوی برای برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری استراتژیک تکرار شونده فراهم می‌کنند. این به شما کمک می‌کند تا تصمیمات مالی آگاهانه و در صورت نیاز تنظیمات سریع انجام دهید.

 

  1. بررسی و تنظیم

تخصیص منابع نباید ثابت باشد، منابع خود را به طور منظم بررسی کنید و در صورت لزوم دوباره تنظیم نمایید. این می‌تواند در پاسخ به تغییرات محیط کسب‌ و کار، چالش‌های غیرمنتظره در حین اجرا یا تغییر در اهداف استراتژیک باشد.

 نایک (Nike)

  •  تخصیص منابع به بازاریابی: با استفاده از بازاریابی خلاقانه و اسپانسری ورزشکاران مشهور، برند نایک در سطح جهانی شناخته شده است. این شرکت بخش قابل توجهی از بودجه خود را به بازاریابی اختصاص داده تا به مشتریان خود ارزش برند را ارائه دهد.
  •  تخصیص منابع به تحقیق و توسعه محصولات: نایک با سرمایه‌گذاری در تحقیق و توسعه، به طور مداوم در حال تولید محصولات ورزشی با فناوری‌های جدید است. این شرکت با استفاده از داده‌های مشتریان و بازخورد آن‌ها، محصولات خود را بهبود می‌بخشد.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق ذی نفع یا ذینفعان چیست؟ تحلیل ذینفعان در سازمان و پروژه چگونه انجام می شود؟

روند اجرای تخصیص منابع

نحوه تخصیص منابع در یک پروژه

پنج مرحله زیر هنگام تخصیص منابع موجود به عنوان بخشی از مدیریت پروژه مهم هستند:

  • برنامه‌ریزی

مدیران پروژه ابتدا باید پروژه را ترسیم نمایند. آنها باید پروژه را به وظایف جداگانه تقسیم کرده و مهارت‌های مورد نیاز را شناسایی کنند، همچنین باید هرگونه محدودیتی مانند مهلت‌ها و بودجه را بررسی نمایند. مدیران پروژه باید اعضای بالقوه تیم را بر اساس مهارت‌ها و در دسترس بودن آنها شناسایی کرده و وابستگی‌های وظیفه را تعیین نمایند که ممکن است تکمیل مراحل خاص را تحت تأثیر قرار دهند. برنامه‌ریزی نیاز به توسعه یک ساختار شکست کار دارد که هر وظیفه را با تاریخ‌های شروع و پایان مطابقت می‌دهد و یک بودجه تعیین می‌کند.

  • سنجش در دسترس بودن

زمان تعطیلات (عادی و خاص) و سایر پروژه‌ها همگی بر در دسترس بودن یک تیم تأثیر می‌گذارند. در این مرحله، مدیران باید خطوط ارتباطی را با اعضای تیم برقرار نمایند تا برای تخصیص منابع و تغییرات در پروژه یا برنامه از آن استفاده کنند. ارتباط باز برای امکان همکاری متقابل بین تیم‌ها و بهینه‌سازی استفاده از منابع مشترک ضروری است. همچنین به شناسایی چندین پروژه دیگر که ممکن است پروژه را کند نماید، یاری می‌رساند.

  • زمان‌بندی

مدیران وظایف را تخصیص داده و جدول زمانی پروژه را توسعه می‌دهند. آنها از ابزارهای مدیریت منابع برای خودکارسازی و ساده‌سازی این فرآیند و بهبود مدیریت حجم کار استفاده می‌کنند. مدیریت مؤثر حجم کار می‌تواند از فرسودگی جلوگیری نماید، فرصت‌هایی را برای ارتقای مهارت‌های اعضای تیم شناسایی کند و نشان دهد که به پرسنل اضافی نیاز است. برنامه‌ریزی منابع شامل تعیین زمان مشخص برای وظایف اولویت‌دار و تعیین سطح اولویت هر وظیفه است.

  • پیگیری

پس از شروع پروژه، پیگیری عملکرد اعضای تیم و نظارت بر نحوه انجام مؤثر وظایف، مهم است. تخصیص منابع باید برای حداکثر بهره‌وری و استفاده از فرصت‌های جدید ایجاد شده، تنظیم شود. ابزارهای هوش کسب و کار، نرم‌افزار و ابزارهای مدیریت پروژه، جمع‌آوری داده‌های در لحظه مورد نیاز برای اطمینان از ماندن تیم در برنامه، را تسهیل می‌کنند.

  • ارزیابی

موفقیت پروژه بر اساس معیارهایی که نشان می‌دهد تا چه حد انتظارات را برآورده کرده است، ارزیابی می‌شود. داده‌های حاصل از این یافته‌ها می‌توانند برای اصلاح استراتژی‌های تخصیص منابع در پروژه‌های جدید استفاده شوند.

اپل (Apple):

اپل با تمرکز بر طراحی زیبا و تجربه کاربری عالی، منابع خود را به طراحی محصولات جدید، توسعه سیستم عامل iOS و ایجاد اکوسیستم محصولات اختصاص می‌دهد. آن‌ها همچنین با سرمایه‌گذاری در فروشگاه‌های اپل، به ایجاد یک تجربه خرید ممتاز برای مشتریان کمک می‌کنند.

بیشتر بخوانید: تعریف تصمیم گیری استراتژیک چیست؟ انواع سبک ها و فرآیند تصمیم گیری استراتژیک کدام است؟

نکاتی برای تخصیص منابع پروژه

چالش‌های تخصیص منابع

همچنین چالش‌هایی در ارتباط با فرآیند تخصیص منابع وجود دارد، از جمله موارد زیر:

  • کمبود منابع

گاهی منابع کافی برای انجام وظایف تعیین شده در برنامه پروژه در دسترس نیست. برخی منابع ممکن است در طول پروژه فقط تا حدی در دسترس باشند. در موارد دیگر، منابع پروژه ممکن است در ابتدای پروژه در دسترس باشند اما بعداً با پیشرفت آن در دسترس نباشند.

  • کمبود مهارت

اگر مهارت‌های خاصی کمبود داشته باشند، این می‌تواند تأثیر منفی بر پروژه داشته باشد. آموزش اضافی یا استخدام مورد نیاز می‌تواند زمان‌بر باشد که ممکن است در برنامه پروژه در نظر گرفته نشده باشد.

  • تخصیص بیش از حد منابع

تخصیص بیش از حد منابع نیز می‌تواند بر کارایی و بهره‌وری تأثیر منفی بگذارد. اگر منابع بیشتری نسبت به نیاز به یک کار اختصاص داده شود، ممکن است کارمندان با تلاش برای استفاده از همه آنها دچار سردرگمی شوند.

  • رویت‌پذیری

دید ضعیف در مورد جزئیات پیشرفت یک پروژه می‌تواند منجر به عدم تخصیص منابع مناسب توسط مدیران پروژه در مکان‌های مورد نیاز شود. عدم دید و رویت همچنین می‌تواند بر توانایی یک کسب‌ و کار برای پیش‌بینی نیازهای آینده پروژه تأثیر منفی بگذارد و منجر به تخصیص نادرست منابع در آینده شود. عدم وجود یک ابزار برنامه‌ریزی مرکزی منابع اغلب علت دید و رویت ضعیف است.

  • عدم ارتباط

ارتباط ضعیف بین اعضای تیم یا تیم‌ها می‌تواند باعث ایجاد طیف وسیعی از مشکلات شود. به عنوان مثال، در یک نقطه مشترک، تیم فروش و تیم تحویل دارای ارتباط نیستند. اگر تیمی که محصول را به مشتری تحویل می‌دهد از تمام الزامات پروژه مطلع نباشد، ممکن است نتواند اطمینان حاصل کند که منابع به درستی اختصاص داده شده‌اند و تحویل‌ها مطابق با انتظارات مشتری هستند.

  • فناوری قدیمی

فناوری قدیمی، مانند یک برنامه صفحه گسترده (Spreadsheet)، ممکن است داده‌های بلادرنگ و در لحظه کافی برای ردیابی ارائه ندهد. این می‌تواند منجر به فرصت‌های از دست رفته یا تخصیص بیش از حد منابع با تغییر الزامات پروژه شود.

  • افزایش وسعت پروژه

وسعت پروژه می‌تواند در هر نقطه‌ای از چرخه عمر پروژه تغییر کند و منجر به نوسان تقاضای منابع شود. گسترش وسعت پروژه تغییری در اهداف یا وظایف اصلی یک پروژه است و می‌تواند منجر به تغییرات مداوم یا رشد غیرقابل دوام در وسعت پروژه شود. اگر الزامات به طور مداوم اضافه شوند، ممکن است منابع تمام شود و اعضای تیم تحت تأثیر قرار گیرند.

 

نتیجه گیری:

بنابراین می‌توان گفت تخصیص منابع به معنای تقسیم و اختصاص دادن منابع در دسترس (مانند پول، نیروی انسانی، تجهیزات و زمان) به فعالیت‌ها، پروژه‌ها یا بخش‌های مختلف یک سازمان است. هدف اصلی از تخصیص منابع، بهینه‌سازی استفاده از آن‌ها برای دستیابی به اهداف تعیین شده است. اختصاص منابع یک فرایند کلیدی در مدیریت پروژه‌ها و سازمان‌هاست که مستقیماً بر موفقیت آن‌ها تأثیر می‌گذارد. یک تخصیص منابع موثر، نیازمند برنامه‌ریزی دقیق، ارزیابی مداوم و انعطاف‌پذیری در برابر تغییرات است. تخصیص منابع به دلیل افزایش بهره‌وری، کاهش هزینه‌ها، بهبود کیفیت، دستیابی به اهداف دارای اهمیت فراوانی است.

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع تخصیص منابع برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

ادغام و تملک

ادغام و تملک

در ابن مقاله به موضوع ادغام و تملک (M&A) پرداخته ایم. ضمن ارائه تعریفی از ادغام و تملک و ذکر اهداف آن به تفاوت بین ادغام و تملک نیز اشاراتی شده است. در ادامه انواع ادغام‌ و تملک، نحوه ساختار و چگونگی ارزیابی آنها و مراحل کلیدی در فرآیند (M&A) به تفصیل شرح داده شده است. بدبن جهت در انتهای مقاله چالش‌های فرآیند ادغام و تملک و نحوه حل آن‌ها نیز مورد بحث قرار گرفته است و در آخر می‌توانید دیدگاه‌ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

 

مقدمه ای بر ادغام و تملک (M&A)

در دنیای پرشتاب فناوری، جایی که نوآوری‌ها هر روز مرزهای ممکن را جابه‌جا می‌کنند، ادغام و تملک شرکت‌ها به یک رویداد عادی تبدیل شده است. این ادغام‌ها نه تنها منجر به شکل‌گیری غول‌های بزرگ‌تر می‌شوند، بلکه مسیر صنعت را نیز تغییر می‌دهند. تصور کنید دو شرکت بزرگ فناوری، یکی با تخصص در هوش مصنوعی و دیگری با تخصص در سخت‌افزار، تصمیم به ادغام می‌گیرند. شرکت اول، با الگوریتم‌های پیچیده و مدل‌های یادگیری عمیق خود، در زمینه پردازش زبان طبیعی و بینایی ماشین پیشگام است. شرکت دوم نیز با تولید تراشه‌های قدرتمند و سخت‌افزارهای پیشرفته، در صنعت سخت‌افزار نامی برای خود دست و پا کرده است. این دو شرکت تصمیم به ادغام می‌گیرند زیرا با ترکیب قدرت هوش مصنوعی و سخت‌افزار پیشرفته، این دو شرکت می‌توانند محصولات نوآورانه‌ای مانند دستیارهای صوتی هوشمندتر، خودروهای پیشرفته‌تر و ابزارهای واقعیت مجازی قدرتمندتر تولید کنند. از طرفی شرکت جدید حاصل از این ادغام می‌تواند سهم بازار بیشتری را به خود اختصاص دهد و رقبای خود را تحت فشار قرار دهد. این دو شرکت می‌توانند از برخی امکانات مشترک نیز استفاده کنند و در نتیجه هزینه‌های تولید و تحقیق و توسعه را کاهش دهند. شرکت جدید می‌تواند با ترکیب توانایی‌های دو شرکت، در برابر رقابت شرکت‌های بزرگ بین‌المللی ایستادگی کند.
برای مثال ادغام دیزنی (Disney) و فاکس (Fox) :
در دنیای واقعی، یکی از بزرگ‌ترین و تأثیرگذارترین ادغام‌های اخیر، ادغام شرکت والت دیزنی و کمپانی فاکس بود. این معامله که در سال ۲۰۱۹ به پایان رسید، نه تنها دنیای سرگرمی را متحول کرد، بلکه به یک نمونه‌ی کلاسیک از چگونگی استفاده از ادغام و تملک برای دستیابی به اهداف استراتژیک تبدیل شد.

 

ادغام و تملک (M&A) چیست؟

فرآیند ادغام و  تملک (M&A) که مخفف کلمه Mergers and acquisitions می‌باشد، یک فعالیت کسب و کاری استراتژیک است که شامل ترکیب دو یا چند شرکت برای تشکیل یک نهاد واحد یا تصاحب یک شرکت توسط شرکت دیگر است. این فرآیند از یک سری مراحل کاملاً تعریف‌شده پیروی می‌کند که هر کدام برای موفقیت معامله و ادغام یکپارچه نهادهای درگیر بسیار مهم هستند. ادغام و تملک (M&A) روش‌های مختلفی هستند که شرکت‌ها با هم ترکیب می‌شوند. کل شرکت‌ها یا دارایی‌های کسب و کاری اصلی آن‌ها از طریق معاملات مالی بین دو یا چند شرکت ادغام می‌شوند. یک شرکت می‌تواند:

  • یک شرکت دیگر را به طور کامل خریداری و جذب کند.
  • با آن ادغام شود تا یک شرکت جدید ایجاد نماید.
  • برخی یا همه دارایی‌های اصلی آن را به دست آورد.
  • پیشنهاد خرید سهام آن را ارائه دهد.
  • تصاحب خصمانه انجام دهد.

تمام این روش‌های ترکیب یا ادغام دارایی‌ها، فعالیت‌های M&A هستند. اصطلاح M&A همچنین برای توصیف بخش‌های موسسات مالی که این فعالیت‌ها را تسهیل یا مدیریت می‌کنند، استفاده می‌شود.

 

هدف ادغام و تملک (M&A)

هدف ادغام و  تملک می‌تواند مربوط به موارد مختلفی باشد:

  • دستیابی به هم‌افزایی
  • کسب سهم بازار
  • دسترسی به بازارهای جدید
  • بهره‌برداری از نقاط قوت مکمل 

 

درک تفاوت بین ادغام و تملک

اصطلاحات ادغام و تملک اغلب به جای یکدیگر استفاده می‌شوند، اما معانی متفاوتی دارند. به طور کلی، اصطلاح “تملک” یک معامله را توصیف می‌کند که در آن یک شرکت از طریق تصاحب، شرکت دیگری را جذب می‌نماید. اصطلاح “ادغام” زمانی استفاده می‌شود که شرکت‌های تملک‌کننده و هدف به طور متقابل برای تشکیل یک نهاد کاملاً جدید ترکیب می‌شوند. از آنجایی که هر ترکیب یک مورد منحصر به فرد با ویژگی‌ها و دلایل خاص خود برای انجام معامله است، استفاده از این اصطلاحات تمایل به همپوشانی دارد.
به عنوان مثال، هنگامی که دایملر-بنز (Daimler-Benz) و کرایسلر (Chrysler) ادغام شدند، دو شرکت جداگانه دیگر وجود نداشتند. در عوض، شرکت جدید دایملر کرایسلر ایجاد شده و سهام هر دو شرکت تسلیم شد و سهام شرکت جدید جایگزین آن شد. در یک تجدید نام تجاری، این شرکت در فوریه ۲۰۲۲ به نام و نماد جدید Mercedes-Benz Group AG (MBG) تغییر نام داد. یک معامله را می‌توان بر اساس اینکه آیا ادغام دوستانه یا خصمانه است و چگونه اعلام می‌شود، به عنوان ادغام یا تملک طبقه‌بندی کرد. به عبارت دیگر، تفاوت در نحوه ارتباط معامله با هیئت مدیره، کارمندان و سهامداران شرکت هدف است.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق استراتژی چیست؟ (استراتژی به زبان ساده برای مدیران)

تفاوت بین ادغام و تملک

انواع ادغام و تملک

در این بخش برخی از موارد رایج که تحت پوشش ادغام و تملک (M&A) قرار می‌گیرند، آورده شده است.

  • ادغام‌ها

در یک ادغام، هیئت مدیره دو شرکت، ترکیب را تصویب کرده و به دنبال تأیید سهامداران هستند. این نوع فعالیت M&A برای تقویت هر دو برند طراحی شده است و به هر یک اجازه می‌دهد تا نقاط قوت موجود خود را به یک شرکت جدید بیاورند و یک بخش بزرگ‌تر از صنعت را برای شرکت جدید تشکیل شده ایجاد کنند. به عنوان مثال، در سال ۲۰۲۴، اچ بی سی (HBC) اعلام کرد که در حال خرید گروه نیمان مارکوس (Neiman Marcus) و ادغام آن با برند دیگری ساکس فیفس اونیو (Saks Fifth Avenue) که مالکیت آن را داشت، می‌باشد. نیمان مارکوس و برگ‌دورف گوودمن (Bergdorf Goodman) و ساکس (Saks) خرده‌فروشان لوکس هستند، اما سهم آن‌ها از فروش خرده فروشی با افزایش خرید آنلاین و کاهش خرده فروشی، رو به افول رفته است. این ادغام سه برند موجود نیمان مارکوس، ساکس، برگ‌دورف گوودمن (Saks، Neiman Marcus و Bergdorf Goodman) را در یک برند خرده فروشی لوکس به نام ساکس گلوبال (Saks Global) ادغام خواهد کرد. این ادغام با هدف آسان‌تر کردن رقابت با غول‌های خرده‌فروشی آنلاین انجام می‌شود.

  • تملک‌ها

در یک تملک ساده، شرکت تملک‌کننده اکثریت سهام شرکت تملک شده را به دست می‌آورد که نام و یا ساختار سازمانی آن را تغییر نمی‌دهد. در برخی موارد، شرکت هدف ممکن است از تملک‌کنندگان بخواهد که از طریق استفاده از یک قطعنامه، تضمین کنند که کسب‌ و کار هدف برای مدتی پس از خرید دارای حلالیت مالی است. یک تملک اغلب به شرکت تملک‌کننده اجازه می‌دهد تا وارد یک صنعت جدید یا مرتبط شود و با بهره‌برداری از پایگاه مشتریان و خدمات موجود شرکت تملک شده، پیشنهادات خود را گسترش دهد. مثالی از این نوع معامله، خرید هول فودز (Whole Foods) توسط آمازون (Amazon) در سال ۲۰۱۷ بود. این خرید به آمازون اجازه داد تا با خدمات تحویل مواد غذایی (مواد غذایی بخش بزرگی از بودجه بسیاری از مردم را تشکیل می‌دهند) گسترش یابد و همچنین به بازار مشتریان آگاه به سلامتی دست یابد. هول فودز (Whole Foods)، که سهم بازار خود را به مشتریانی که می‌توانستند محصولات مشابه را با قیمت‌های پایین‌تر در زنجیره‌های مواد غذایی دیگر پیدا کنند، از دست داده بود، از پایگاه گسترده مشتریان آمازون و سهولت ارتباط با مصرف‌کنندگان بهره‌مند شد.

  • تجمع‌ها

تجمع شرکت‌ها زمانی اتفاق می‌افتد که دو یا چند شرکت برای افزایش سهم بازار خود و حذف رقابت ترکیب می‌شوند. به عنوان مثال، فیسبوک (Facebook( با خرید سایر شرکت‌های رسانه اجتماعی که مدل‌های کسب و کاری امیدوارکننده‌ای داشتند و می‌توانستند با فیسبوک رقابت کنند، تسلط خود را در صنعت رسانه‌های اجتماعی تثبیت کرد. مثالی از این امر زمانی است که در سال ۲۰۱۲ اینستاگرام (Instagram) را به قیمت ۱ میلیارد دلار خریداری کرد. اینستاگرام همچنان به عنوان یک شرکت جداگانه تحت شرکت مادر فیسبوک فعالیت می‌کرد. با این حال، موارد دیگر ادغام تحت فیسبوک منجر به ادغام شرکت‌های رسانه اجتماعی خریداری شده در پلتفرم فیسبوک شد. به عنوان مثال، سرویس پیام‌رسانی بلگا توسط فیسبوک خریداری شد و سپس به فیسبوک مسنجر تغییر نام داد.

  • پیشنهادهای خرید

در یک پیشنهاد خرید، یک شرکت پیشنهاد می‌کند که سهام برجسته شرکت دیگر را به قیمت مشخصی به جای قیمت بازار خریداری کند. شرکت خریدار پیشنهاد را مستقیماً به سهامداران شرکت دیگر منتقل می‌کند و از مدیریت و هیئت مدیره عبور می‌کند. به عنوان مثال، در سال ۲۰۰۸، جانسون پیشنهاد خرید امریکس (Omrix Biopharmaceuticals) را به مبلغ ۴۳۸ میلیون دلار ارائه کرد. این شرکت با پیشنهاد خرید موافقت کرد و این معامله تا پایان دسامبر ۲۰۰۸ نهایی شد.

  • تملک دارایی‌ها

در تملک دارایی‌ها، یک شرکت مستقیماً دارایی‌های شرکت دیگری را تصاحب می‌کند. شرکتی که دارایی‌های آن تملک می‌شود باید از سهامداران خود تأیید بگیرد. تملک دارایی‌ها معمولاً در جریان ورشکستگی انجام می‌شود، که در آن شرکت‌های دیگر برای دارایی‌های مختلف شرکت ورشکسته، که پس از انتقال نهایی دارایی‌ها به شرکت‌های تملک‌کننده تصفیه می‌شود، پیشنهاد می‌دهند.

  • تملک‌های مدیریتی

در یک تملک مدیریتی، که همچنین به عنوان خرید رهبری شده توسط مدیریت (MBO) شناخته می‌شود، مدیران اجرایی یک شرکت، سهام کنترلی در شرکت دیگری را تملک می‌کنند و آن را خصوصی می‌کنند. این مدیران اجرایی اغلب با یک سرمایه گذار سابق شرکت شراکت می‌کنند تا به تأمین مالی یک معامله کمک کنند. این نوع معامله M&A معمولاً به طور نامتناسبی با بدهی تأمین مالی می‌شود و اکثریت سهامداران باید آن را تأیید کنند. به عنوان مثال، در سال ۲۰۲۲، ایلان ماسک، مدیرعامل تسلا موتورز (Tesla Motors)، توییتر اینک را به مبلغ ۴۴ میلیارد دلار خریداری کرد و این شرکت را خصوصی کرد. این معامله شامل ۲۵.۵ میلیارد دلار وام حاشیه و تامین مالی بدهی بود.

بیشتر بخوانید: تعریف برنامه ریزی استراتژیک چیست؟ انواع روش ها و مدل های برنامه ریزی استراتژیک کدامند؟

دلایل انجام ادغام و تملک

نحوه ساختار ادغام‌ها

ادغام‌ها می‌توانند بر اساس رابطه بین دو شرکتی که در معامله دخیل هستند، به روش‌های مختلف ساختار شوند:

  • ادغام افقی: دو شرکت که مستقیماً با هم رقابت می‌کنند و خطوط محصول و بازارهای یکسانی دارند.
  • ادغام عمودی: یک مشتری و شرکت یا یک تامین‌کننده و شرکت، مانند یک سازنده بستنی که با یک تامین‌کننده قیف بستنی ادغام می‌شود.
  • ادغام هم‌جنس: دو کسب‌ و کاری که به روش‌های مختلف به یک گروه مصرف‌کننده خدمات می‌دهند، مانند یک تولیدکننده تلویزیون و یک شرکت کابلی.
  • ادغام گسترش بازار: دو شرکتی که محصولات مشابه را در بازارهای مختلف می‌فروشند.
  • ادغام گسترش محصول: دو شرکتی که محصولات مختلف اما مرتبط را در یک بازار می‌فروشند.
  • تجمع: دو شرکتی که هیچ حوزه مشترک کسب و کاری ندارند.

ادغام‌ها همچنین می‌توانند با دنبال کردن دو روش تامین مالی، هر کدام با پیامدهای خاص خود برای سرمایه‌گذاران، متمایز شوند.

  • خرید ادغام‌‌کننده‌ها

همانطور که از نام آن پیداست، این نوع ادغام زمانی رخ می‌دهد که یک شرکت، شرکت دیگری را خریداری می‌کند. این خرید با پول نقد یا از طریق صدور نوعی ابزار بدهی انجام می‌شود. این فروش مشمول مالیات است که شرکت‌های خریدار را جذب می‌کند، که از مزایای مالیاتی بهره می‌برند. دارایی‌های خریداری شده می‌توانند تا قیمت خرید واقعی افزایش یابند و تفاوت بین ارزش دفتر و قیمت خرید دارایی‌ها می‌تواند سالانه استهلاک شود و مالیات‌های قابل پرداخت توسط شرکت خریدار را کاهش دهد.

  • اتحاد ادغام‌کننده‌ها

با این ادغام، یک شرکت کاملاً جدید تشکیل می‌شود و هر دو شرکت تحت نهاد جدید خریداری و ادغام می‌شوند.

 

تملک‌های عمودی در مقابل افقی

ادغام افقی و ادغام عمودی استراتژی‌های رقابتی هستند که شرکت‌ها برای تثبیت موقعیت خود در میان رقبا استفاده می‌کنند. ادغام افقی خرید یک کسب‌ و کار مرتبط است. شرکتی که ادغام افقی را انتخاب می‌نماید، شرکتی دیگر را که در همان سطح زنجیره ارزش در یک صنعت فعالیت می‌کند، تصاحب خواهد کرد، به عنوان مثال، زمانی که ماریوت اینترنشنال اینک (Marriott International)، استاروود هتل‌ها و ریزورت‌های جهانی اینک را خریداری کرد. ادغام عمودی به فرآیند تملک عملیات کسب و کار در همان محور عمودی تولید اشاره دارد. شرکتی که ادغام عمودی را انتخاب می‌کند، کنترل کاملی بر یک یا چند مرحله در تولید یا توزیع یک محصول به دست می‌گیرد. به عنوان مثال، اپل، آثن تک (AuthenTec) را خریداری کرد که فناوری حسگر اثر انگشت لمسی را برای آیفون‌های خود تولید می‌کند.

  • نحوه تامین مالی تملک‌ها

یک شرکت می‌تواند یک شرکت دیگر را با پول نقد، سهام، فرض بدهی یا ترکیبی از برخی یا همه این سه مورد به تملک خود درآورد. در مواقعی، بانک سرمایه‌گذاری دخیل در فروش یک شرکت ممکن است به شرکت خریدار پیشنهاد تامین مالی دهد. این به عنوان تامین مالی اصلی شناخته می‌شود و برای تولید پیشنهادهای بزرگ‌تر و به موقع انجام می‌شود. همچنین در معاملات کوچک‌تر، رایج است که یک شرکت تمام دارایی‌های شرکت دیگری را خریداری کند. شرکت X تمام دارایی‌های شرکت Y را به صورت نقدی می‌خرد، به این معنی که شرکت Y صرفاً به یک شرکت صوری تبدیل می‌شود و در نهایت تصفیه شده و یا وارد حوزه‌های کسب و کاری دیگری خواهد شد.
معامله تملک دیگری که به عنوان ادغام معکوس شناخته می‌شود، به یک شرکت خصوصی اجازه می‌دهد تا در مدت زمان نسبتاً کوتاهی در بورس، عمومی شود. ادغام‌های معکوس زمانی رخ می‌دهند که یک شرکت خصوصی که چشم‌انداز قوی دارد و مشتاق به دست آوردن تامین مالی است، یک شرکت صوری عمومی بدون عملیات کسب و کاری قانونی و دارایی‌های محدود را خریداری می‌کند. شرکت خصوصی به صورت معکوس با شرکت عمومی ادغام می‌شود و با هم یک شرکت عمومی کاملاً جدید با سهام قابل معامله تشکیل می‌دهند.

بیشتر بخوانید: تعریف استراتژی زنجیره تأمین چیست؟ انواع مدیریت زنجیره تأمین چگونه اجرا می شوند؟

چرا شرکت‌ها، شرکت‌های دیگر را تملک می‌کنند؟

دو مورد از عوامل اصلی سرمایه داری، رقابت و رشد هستند. هنگامی که یک شرکت با رقابت مواجه می‌شود، باید هم هزینه‌ها را کاهش دهد و هم همزمان نوآوری کند. یک راه حل، تملک رقبا است تا دیگر تهدیدی نباشند. شرکت‌ها همچنین با خرید خطوط محصول جدید، مالکیت معنوی، سرمایه انسانی و پایگاه‌های مشتری رشد می‌کنند. با ترکیب فعالیت‌های کسب و کاری، راندمان عملکرد کلی تمایل به افزایش دارد و هزینه‌های سراسری تمایل به کاهش دارند زیرا هر شرکت از نقاط قوت شرکت دیگر بهره می‌برد.

 

تصاحب خصمانه چیست؟

رایج‌ترین نوع، تملک‌های دوستانه هستند و زمانی اتفاق می‌افتند که شرکت هدف با تملک موافقت می‌کند. هیئت مدیره و سهامداران آن این تملک را تأیید می‌نمایند و این ترکیب‌ها اغلب برای منفعت متقابل شرکت‌های تملک‌کننده و هدف کار می‌کنند. تملک‌های غیر دوستانه، که معمولاً به عنوان تصاحب خصمانه شناخته می‌شوند، زمانی رخ می‌دهند که شرکت هدف با این تملک موافقت نمی‌کند. تملک‌های خصمانه توافق مشابهی از شرکت هدف ندارند و بنابراین شرکت تملک‌کننده باید سهام بزرگی از شرکت هدف را خریداری کند تا یک سهام کنترلی به دست آورد و این امر باعث تملک می‌شود.

بیشتر بخوانید: بیانیه چشم انداز

 

چه کسی باید در فرآیند M&A شرکت کند؟

موفقیت یک ادغام و تملک (M&A) تا حد زیادی به مشارکت ذینفعان و بازیگران اصلی در تمام مراحل بستگی دارد.

شرکت‌کنندگان، افراد و تیم‌های ضروری عبارتند از:

  • مدیریت ارشد و تیم رهبری: تعیین جهت استراتژیک، ارائه تأییدیه‌ها و تصمیم‌گیری‌های سطح بالا.
  • تیم توسعه M&A یا شرکت: هدایت فرآیند از ابتدا تا انتها، همکاری نزدیک با سایر بخش‌ها.
  • تیم حقوقی و انطباق: تدوین و بررسی اسناد حقوقی، اطمینان از انطباق با مقررات.
  • تیم مالی و حسابداری: ارزیابی امکان‌پذیری مالی، انجام بررسی‌های لازم و ارزیابی مدل‌ها.
  • تیم منابع انسانی: ارزیابی جنبه‌های نیروی کار، سازگاری فرهنگی و مدیریت انتقال کارکنان.
  • تیم فناوری اطلاعات: ارزیابی زیرساخت‌های فناوری اطلاعات، سازگاری و رسیدگی به ادغام پس از تملک.
  • تیم عملیات: ارزیابی جنبه‌های عملیاتی و شناسایی هم‌افزایی‌ها برای ادغام.
  • تیم مدیریت ریسک: ارزیابی ریسک‌های مالی، حقوقی و عملیاتی برای تصمیم‌گیری آگاهانه.
  • تیم ارتباطات و روابط عمومی: مدیریت ارتباطات، اطلاعیه‌های مطبوعاتی و حفظ یک تصویر مثبت.

همکاری مؤثر بین این ذینفعان برای یک فرآیند موفق M&A کلیدی است. ارتباطات شفاف، نقش‌ها و مسئولیت‌های روشن و تلاش هماهنگ برای اطمینان از اینکه این معامله پتانسیل خود را تحقق بخشیده و برای همه افراد درگیر، ارزش ایجاد می‌کند، ضروری است.

بیشتر بخوانید: مدیریت حسابداری چیست؟

 

۶ مرحله کلیدی در فرآیند M&A

اکنون که دیدیم چه کسانی باید در چرخه عمر M&A شرکت کنند، بیایید نگاهی دقیق‌تر به مراحل کلیدی در طول فرآیند خود بیندازیم.

۱. تدوین نقشه اصلی استراتژی M&A خود

سفر M&A با تدوین یک استراتژی ادغام و  تملک شفاف آغاز می‌شود. اینجاست که شرکت  تملک‌کننده اهداف استراتژیک خود را تعریف کرده و پایه‌های یک ادغام یا  تملک موفق را می‌ریزد.

دو وظیفه اصلی این مرحله عبارتند از:

  •  تجزیه و تحلیل کسب‌ و کار و صنعت: تجزیه و تحلیل دقیق معیارهای کلیدی عملکرد کسب‌ و کار و صنعت هدف برای درک پویایی بازار و آنچه می‌خواهید به دست آورید، ضروری است. شناسایی فرصت‌ها و تهدیدها به ایجاد یک پایه محکم برای استراتژی M&A شما کمک می‌کند.
  •  تعریف اهداف M&A: پس از درک تصویر بزرگ‌تر، باید اهداف M&A و دلایل دنبال کردن معامله را تعریف کنید. اهداف استراتژیک، چه برای گسترش بازار، کسب مزیت رقابتی، تنوع بخشیدن به سبد محصولات، خدمات یا دسترسی به فناوری‌های جدید باشد، کل فرآیند M&A شما را راهنمایی خواهند کرد. اهداف M&A شما باید با اهداف کسب و کاری شما همسو باشد.

مرحله تدوین استراتژی برای همسو کردن استراتژی M&A با اهداف استراتژیک شرکت بسیار مهم است. همسو شدن استراتژیک تضمین می‌کند که همه افراد و همه چیز به سمت اهداف یکسان حرکت می‌کنند. این باعث می‌شود فرآیند M&A روان‌تر و کارآمدتر شود تا یک نقشه راه روشن M&A ایجاد کنید، مسئولیت‌ها را تخصیص دهید و اطمینان حاصل کنید که هیچ چیز مهمی را فراموش نمی‌کنید. 

 

۲. تعیین اهداف تملک خود

پس از تعریف اهداف و استراتژی M&A، شرکت تملک‌کننده باید تحقیقات جامعی انجام دهد تا شرکت‌های هدف بالقوه‌ای را که با برنامه‌های رشد آن همسو هستند، شناسایی کند. این فرآیند شامل یک رویکرد سیستماتیک برای ارزیابی و اولویت‌بندی کاندیدها بر اساس سازگاری آنها با شرکت تملک‌کننده و همچنین با بینش‌های حاصل از مراحل اولیه است. در طول این مرحله، شرکت تملک‌کننده باید ارزیابی‌های زیر را انجام دهد:

  • تحقیق و بررسی بازار برای کمک به شناسایی اهداف بالقوه در صنعت یا بخش مورد نظر.
  • ارزیابی مالی برای رسیدگی به سلامت مالی و عملکرد اهداف بالقوه.
  • تحلیل تناسب استراتژیک برای ارزیابی پیشنهادات محصول، حضور در بازار، پایگاه مشتریان، مالکیت معنوی و گستره جغرافیایی.
  • ارزیابی هم‌افزایی برای بررسی فرصت‌هایی مانند صرفه‌جویی در هزینه‌ها و فروش متقابل.
  • تحلیل ریسک برای ارزیابی ریسک‌های حقوقی، نظارتی، عملیاتی و خاص صنعت.
  • تناسب فرهنگی برای ارزیابی سازگاری بین فرهنگ‌های سازمانی.

پس از تکمیل ارزیابی‌ها، اهداف بالقوه اولویت‌بندی و رتبه‌بندی می‌شوند. سپس شرکت تملک‌کننده مذاکرات اولیه را برای سنجش علاقه آغاز می‌کند، در حالی که در این مرحله توافقنامه‌های عدم افشا (NDA) برای محافظت از اطلاعات محرمانه امضا می‌شود.

 بیشتر بخوانید: اولویت های استراتژیک چیست؟

 

۳. کاهش ریسک سرمایه گذاری با بررسی دقیق و ارزیابی

پس از انتخاب هدف، باید یک یا دو شرکت هدف را انتخاب نمانید. اکنون زمان بررسی و ارزیابی دقیق جنبه های مالی، حقوقی، عملیاتی و کسب و کاری برترین کاندید است. هدف از این مرحله، تأیید اطلاعات ارائه شده توسط هدف و درک ارزش و بدهی های آن است. در اینجا چهار جنبه اصلی که باید در مرحله بررسی دقیق M&A پوشش داده شوند، آمده است:

  • مالی: تحلیل صورت‌های مالی، مدل مالی، شیوه‌های حسابداری و عملکرد هدف برای ارزیابی سلامت مالی، سوددهی و ثبات آن.
  • حقوقی: بررسی انطباق قانونی، قراردادها، مجوزها و سابقه دعاوی هدف برای شناسایی هرگونه ریسک حقوقی.
  • عملیاتی: ارزیابی فرآیندها، فناوری، زنجیره تأمین و قابلیت های هدف برای شناسایی هرگونه چالش عملیاتی.
  • کسب و کاری: ارزیابی موقعیت بازار، پایگاه مشتریان، رقابت و چشم انداز رشد هدف برای درک پتانسیل رشد آینده آن.

پس از تکمیل فرآیند بررسی دقیق، با استفاده از روش های مختلف ارزیابی مانند جریان نقدی تخفیف یافته (DCF) و تحلیل شرکت های قابل مقایسه، ارزش بازار منصفانه شرکت هدف را تعیین کنید. چنین ارزیابی تضمین می کند که معامله با معیارهای سرمایه گذاری شما همسو است. در نتیجه این مرحله، شرکت خریدار ممکن است یک نامه رسمی قصد (LOI) یا یک پیشنهاد الزام آور به شرکت هدف ارائه دهد. این باید شرایط پیشنهادی معامله، از جمله قیمت خرید، ساختار معامله، فرآیند خرید و هرگونه شرایط احتمالی را مشخص کند.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق مزیت رقابتی چیست؟

  

۴. بستن معامله با اجرای بی‌عیب و نقص

همه چیز آماده است تا  تملک را با شرایط توافق‌شده نهایی کنیم و انتقال مالکیت و عملیات را تضمین کنیم. در اینجا مروری بر آنچه می‌توانید انتظار داشته باشید ارائه می‌شود:

  • نهایی کردن مذاکرات: هر دو طرف جزئیات مذاکره را نهایی می‌کنند. این شامل رسیدگی به نگرانی‌ها و اطمینان از رعایت تمام جنبه‌های قانونی و مالی مربوط به معامله M&A است.
  • توافق قطعی: شرکت‌های  تملک‌کننده و هدف یک توافقنامه خرید الزام‌آور قانونی امضا می‌کنند.
  • پرداخت قیمت خرید: در تاریخ بسته شدن، شرکت  تملک‌کننده قیمت خرید توافق‌شده را به صورت نقدی، سهام یا ترکیبی از هر دو پرداخت می‌کند.
  • روز بسته شدن معامله: معامله M&A در روز بسته شدن رسماً تکمیل شده و شرکت هدف بخشی از شرکت تملک‌کننده می‌شود و انتقال مالکیت نهایی خواهد شد.

ارتباط موثر کارکنان در این مرحله برای رسیدگی به نگرانی‌ها، روشن کردن نقش‌ها و ایجاد یک محیط کاری مثبت برای فرآیند ادغام آینده ضروری است.

بیشتر بخوانید: مدیریت فناوری اطلاعات چیست؟

ادغام در مقابل تملک

 

۵. با سهولت بر پیچیدگی‌های ادغام غلبه کنید

ادغام پس از تملک صورت می‌گیرد. این دقیقا زمانی است که هر دو شرکت برای ترکیب عملیات، سیستم‌ها، فرآیندها و فرهنگ‌های خود گرد هم می‌آیند و این مورد می‌تواند موجب موفقیت یا شکست شود. هدف اصلی این مرحله اطمینان از انتقال یکپارچه و حداکثر کردن ارزش ایجاد شده توسط تملک است. در اینجا عناصر اصلی مرحله ادغام آورده شده است:

  • برنامه‌ریزی ادغام: تهیه یک برنامه عملیاتی دقیق با ذکر اهداف، زمان‌بندی‌ها و استراتژی‌ها برای ادغام مؤثر.
  • تیم‌های ادغام: تشکیل تیم‌های اختصاصی ادغام برای هماهنگی فرآیند و در نظر گرفتن تمام جنبه‌های M&A.
  • ارتباط شفاف: کارکنان را در مورد پیشرفت، تغییرات و انتظارات مطلع نگه دارید. نگرانی‌ها را برطرف کنید و یک محیط کاری مثبت را ترویج کنید.
  • ادغام فرهنگی: همسو کردن فرهنگ‌ها و ارزش‌های هر دو سازمان برای تقویت تعامل و بهره‌وری.
  • همسو کردن منابع و هماهنگ‌سازی فرآیندها: بهینه‌سازی تخصیص منابع، شناسایی افزونگی‌ها و ساده‌سازی فرآیندها برای افزایش بهره‌وری.
  • ادغام سیستم‌های فناوری اطلاعات: ارزیابی زیرساخت‌های فناوری اطلاعات و تدوین یک برنامه برای ادغام سیستم‌ها و انتقال داده‌ها.
  • نظارت بر عملکرد: نظارت مداوم بر شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPI) برای ارزیابی موفقیت ادغام و شناسایی مناطقی که نیاز به توجه دارند.
  • تحقق هم‌افزایی: تلاش برای تحقق هم‌افزایی‌هایی که در وهله اول تملک را توجیه می‌کردند، چه مربوط به هزینه، درآمد یا عملیات باشد.

بیشتر بخوانید: برنامه عملیاتی چیست؟

 

۶. با نظارت و بررسی عملکرد کارآمد کنترل را در دست بگیرید

نظارت بر عملکرد باید به محض آغاز ادغام شروع شود زیرا این یک فرآیند مداوم است و پس از شروع ادغام نیز باید بررسی‌های عملکردی منظم انجام دهید. نظارت و بررسی داده‌های کلیدی به شما کمک می‌کند تا موفقیت کلی شرکت تملک‌شده را در دستیابی به اهداف استراتژیک و مالی ارزیابی کنید. خواهید دید که آیا در مسیر درست هستید یا خیر و اینکه آیا باید برخی فرآیندها و عملیات را تطبیق دهید یا خیر.

بررسی عملکرد معمولاً شامل موارد زیر است:

  • ارزیابی اهداف استراتژیک: ارزیابی اینکه آیا اهداف استراتژیک تعیین‌شده، مانند گسترش بازار یا هم‌افزایی‌ها، در حال تحقق هستند.
  • تحلیل عملکرد مالی: بررسی معیارهای مالی کلیدی، مقایسه نتایج واقعی با پیش‌بینی‌های انجام‌شده در مرحله بررسی‌های لازم.
  • بهره‌وری عملیاتی: ارزیابی تأثیر ادغام بر فرآیندها، سیستم‌ها و کاهش هزینه‌ها.
  • رضایت مشتری و کارمند: در نظر گرفتن بازخورد و نرخ حفظ مشتری و کارمند.
  • شناسایی چالش‌ها: رسیدگی به هرگونه مشکلی که در طول ادغام ایجاد می‌شود، مانند برخوردهای فرهنگی یا اختلالات عملیاتی.

بررسی عملکرد فرصتی برای یادگیری از فرآیند M&A و شناسایی بهترین استراتژی‌ها و زمینه‌های بهبود آن است. بر اساس یافته‌ها، ممکن است نیاز به تنظیم و اصلاح مسیر برای بهینه‌سازی ادغام و عملکرد شرکت ادغام‌شده داشته باشید. بررسی عملکرد همچنین فرصت خوبی است برای مستندسازی آموخته‌هایی که می‌تواند به شرکت در تصمیم‌گیری‌های آگاهانه‌تر در M&A‌های آینده کمک کند.

بیشتر بخوانید: مدیریت منابع انسانی

انواع ادغام و تملک

نحوه ارزیابی ادغام و تملک 

هر دو شرکتی که در هر دو طرف یک معامله M&A دخیل هستند، شرکت هدف را متفاوت ارزیابی خواهند کرد. فروشنده شرکت را با بالاترین قیمت ممکن ارزیابی خواهد کرد، در حالی که خریدار تلاش خواهد کرد تا آن را با پایین‌ترین قیمت ممکن خریداری کند. خوشبختانه، می‌توان با مطالعه شرکت‌های قابل مقایسه در یک صنعت و با تکیه بر معیارهای زیر، یک شرکت را به صورت عینی ارزیابی کرد.


نسبت قیمت به درآمد (نسبت P/E)

با استفاده از نسبت قیمت به درآمد (نسبت P/E)، یک شرکت خریدار پیشنهاد می‌دهد که قیمت چند برابر درآمد شرکت هدف است. بررسی نسبت قیمت به درآمد برای تمام سهام در همان گروه صنعت، به شرکت خریدار راهنمایی خوبی برای اینکه چند برابر نسبت قیمت به درآمد شرکت هدف باید باشد، ارائه می‌دهد.


نسبت ارزش شرکت به فروش (EV/ Sales)

با استفاده از نسبت ارزش شرکت به فروش، شرکت خریدار پیشنهاد می‌دهد که چند برابر درآمد باشد در حالی که از نسبت قیمت به فروش (P/S) شرکت‌های دیگر در صنعت آگاه باشد.


جریان نقدی تخفیف خورده (DCF)

یک ابزار ارزیابی کلیدی در M&A، تحلیل جریان نقدی تخفیف خورده، ارزش فعلی یک شرکت را بر اساس جریان‌های نقدی برآورد شده آینده آن تعیین می‌کند. جریان‌های نقدی آزاد پیش‌بینی شده (درآمد خالص + استهلاک/امتیاز استهلاک (هزینه‌های سرمایه‌ای) تغییر در سرمایه در گردش) با استفاده از میانگین وزنی هزینه سرمایه شرکت (WACC) به ارزش فعلی تخفیف داده می‌شوند. البته، جریان نقدی تخفیف خورده برای درست کردن آن دشوار است، اما ابزارهای کمی می‌توانند با این روش ارزیابی رقابت کنند.


هزینه جایگزینی

در برخی موارد، خریدها بر اساس هزینه جایگزینی شرکت هدف انجام می‌شود. به خاطر سادگی، فرض کنید ارزش یک شرکت صرفاً مجموع تمام تجهیزات و هزینه‌های پرسنلی آن است. شرکت خریدار می‌تواند به معنای واقعی کلمه به هدف دستور دهد که با آن قیمت بفروشد یا یک رقیب را با همان هزینه ایجاد کند. طبیعتاً مدیریت خوب، خرید ملک و خرید تجهیزات مناسب زمان زیادی می‌برد. این روش تعیین قیمت مطمئناً در یک صنعت خدماتی که دارایی‌های کلیدی (افراد و ایده‌ها) سخت ارزیابی و توسعه می‌شوند، چندان منطقی نخواهد بود.


تاثیر بر سهامداران

به طور کلی، در روزهای منتهی به یک ادغام یا تملک، سهامداران شرکت تملک‌کننده شاهد کاهش موقتی ارزش سهام خود خواهند بود. در عین حال، سهام شرکت هدف معمولاً افزایش ارزش را تجربه می‌کند. پس از رسمی شدن ادغام یا تملک، قیمت سهام معمولاً از ارزش هر شرکت از مرحله قبل تصاحب آن فراتر می‌رود. در صورت عدم وجود شرایط اقتصادی نامطلوب، سهامداران شرکت ادغام شده معمولاً عملکرد بلندمدت مطلوب و سود سهام را تجربه می‌کنند. سهامداران هر دو شرکت ممکن است به دلیل افزایش تعداد سهام منتشر شده در طول فرآیند ادغام، با کاهش قدرت رأی خود مواجه شوند.

بیشتر بخوانید: شاخص کلیدی عملکرد (KPI) چیست؟

طبقه بندی انواع ادغام و تملک

چالش‌های فرآیند M&A و نحوه حل آن‌ها

اکنون که مرحله به مرحله فرآیند M&A را بررسی کرده‌ایم، بیایید نگاهی دقیق‌تر به چالش‌های رایجی که می‌خواهید از آن‌ها اجتناب کنید، بیندازیم.

۱. اهداف مبهم منجر به اتلاف وقت و منابع می‌شوند

یکی از چالش‌های اصلی در فرآیند M&A، عدم وجود اهداف روشن و کاملاً تعریف‌شده است. بدون اهداف قابل اندازه‌گیری، شرکت‌ها در همسو کردن استراتژی‌ها و تلاش‌های خود مشکل دارند که منجر به ناکارآمدی و از دست دادن فرصت‌ها می‌شود. شما می‌توانید با تعریف نتایج مطلوب و شناسایی اقدامات حیاتی برای دستیابی به آن‌ها، این چالش را برطرف کنید. این فرآیند به توسعه یک نقشه راه با مراحل خاص که شرکت شما باید انجام دهد کمک می‌کند.

بیشتر بخوانید: اهداف و نتایج کلیدی

 

۲. بدون ابزارهای مناسب، شما در فرآیند M&A کورکورانه حرکت می‌کنید

داشتن دید در لحظه بر عملکرد در طول فرآیند M&A، به‌ویژه در مرحله ادغام، ضروری است. روش‌های دستی نظارت و گزارش‌دهی (معمولاً شامل اکسل) زمان‌بر هستند و بینش‌های به موقع ارائه نمی‌دهند.

 

۳. اگر ذینفعان را درگیر نکنید، خطر شکست M&A را افزایش می‌دهید

عدم مشارکت ذینفعان از ابتدای فرآیند M&A می‌تواند منجر به تصمیمات عدم همسو شدن و چالش‌هایی در اجرای برنامه‌های ادغام و پس از ادغام شود. 

 

۴. ابزارهای جدا از هم باعث ایجاد هرج و مرج و پنهان شدن عملکرد واقعی می‌شوند

ادغام داده‌های جدید در گردش کارهای موجود یکی از بزرگ‌ترین چالش‌ها برای ادغام و تملک شرکت‌ها است. داده‌های جدا از هم دسترسی به اطلاعات دقیق و در لحظه را دشوار می‌کند. این منجر به انبارهای داده می‌شود که به همکاری ضعیف، کار تکراری و اتلاف وقت منتهی می‌شود.

 

۵. بدون همسو شدن، موفقیت M&A (تقریباً) غیرممکن است

مرحله ادغام فرآیند M&A نیازمند تخصص و تلاش‌های متمرکز است، با این حال، این فقط در مورد داشتن یک تیم ادغام اختصاصی نیست بلکه در مورد اطمینان از این است که آن تیم بتواند تصویر بزرگ و نحوه قرار گرفتن همه قطعات کنار هم را ببیند تا از کارهای تکراری و پروژه‌های همپوشانی که معمولاً هنگام ادغام دو شرکت مختلف اتفاق می‌افتد، جلوگیری کند. ویژگی روابط آن به شما امکان می‌دهد تا نحوه ارتباط و تأثیر متقابل همه برنامه‌ها، پروژه‌ها و ابتکارات را ترسیم کنید که در فرآیندهای پیچیده‌ای مانند M&A بسیار مفید است. این به شما امکان می‌دهد تا وابستگی‌ها، موانع و ریسک‌هایی را که ممکن است در مراحل مختلف M&A پیش روی شما باشد، شناسایی کنید تا شما و تیم‌تان بتوانید برای اتفاقات غیرمنتظره آماده باشید.

بیشتر بخوانید: ابتکارات استراتژیک

 

نتیجه گیری:

در نهایت می‌توان گفت ادغام و تملک یا M&A، روش‌های مختلفی هستند که کسب‌وکارها و دارایی‌های آن‌ها می‌توانند تملک، ادغام یا با کسب‌ و کار دیگری ترکیب شوند. یک تملک معمولاً تملک و تصاحب کامل یک شرکت توسط شرکت دیگر است اما در یک ادغام، دو کسب‌ و کار معمولاً برای تشکیل یک شرکت جدید ترکیب می‌شوند. هم ادغام‌ها و هم تملک‌ها می‌توانند از طریق ترکیبی از سهام، بدهی یا نقدی تامین مالی شوند. آن‌ها می‌توانند دوستانه یا غیر دوستانه باشند. یک تملک غیر دوستانه اغلب به عنوان تصاحب خصمانه شناخته می‌شود و مورد نظر شرکت تملک شده نیست.

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع ادغام و تملک برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

اولویت های استراتژیک چیست؟

اولویت های استراتژیک چیست؟

در این مقاله به موضوع اولویت‌ های استراتژیک و مفهوم آن پرداخته‌ایم. ضمن ارائه تعریفی از اولویت‌های استراتژیک به دلایل ضرورت حضور آن در یک برنامه استراتژیک نیز اشاره شده است. بدین جهت در زمینه معیارهای مهم برای نحوه تعیین و پیگیری اولویت های استراتژیک به تفصیل سخن رفته است. در نهایت تفاوت بین اولویت‌های استراتژیک و اولویت‌های کسب‌ و کار و چگونگی تهیه لیست اولویت‌ های استراتژیک شرح داده شده است. در آخر نیز می‌توانید دیدگاه‌ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

 

مقدمه ای بر اولویت‌ های استراتژیک

آیا می‌دانستید تنها ۴۴% از رهبران احساس می‌کنند که سازمان‌هایشان می‌توانند استراتژی موفقی را اجرا نمایند؟ شرکت‌ها در اجرای استراتژی با چالش‌های بی‌شماری مواجه هستند. به عنوان مثال: رهبری و ارتباط ضعیف و مقاومت در برابر تغییر و… یکی از راه‌های غلبه بر این چالش‌ها، اولویت‌های استراتژیک است. هنگامی که اهمیت هر عنصر در استراتژی خود را درک می‌کنید، می‌توانید منابع مناسب را برای اجرای موفقیت‌آمیز آن اختصاص دهید. در واقع اولویت استراتژیک قلب تپنده هر سازمان و کسب‌ و کاری محسوب می‌شود. این مفهوم به این اشاره دارد که در دنیای پرهیاهوی امروز که منابع محدود و رقابت شدید است سازمان‌ها باید تصمیم مهمی بگیرند که کدام اهداف و فعالیت‌ها برای کسب و کارشان مهم‌تر است و باید بیشترین انرژی و منابع را روی آن‌ها متمرکز کنند. بنابراین با مشخص کردن اولویت‌ها، سازمان می‌تواند منابع محدود خود را به بهترین شکل ممکن استفاده کرده و از هدر رفت آن‌ها جلوگیری نماید. اولویت‌های استراتژیک باعث افزایش بهره‌وری، کاهش ریسک، افزایش انعطاف‌پذیری، بهبود تصمیم‌گیری می‌شود. بیایید به اولویت‌های استراتژیک و نحوه تعیین آنها برای سازمان خود نگاه کنیم.

 

اولویت‌ های استراتژیک چیست؟

اولویت‌های استراتژیک اهدافی هستند که شرکت شما امیدوار است در یک دوره زمانی مشخص به آن‌ها دست یابد، آن‌ها اغلب ارزش‌ها یا ابتکاراتی هستند که شرکت می‌خواهد با استفاده از یک لیست بزرگ‌ وظایف به آن‌ها برسد. سازمان‌های درون یک صنعت ممکن است اولویت‌های استراتژیک مشابهی داشته باشند، اما به طور کلی آن‌ها معمولاً منحصر به یک سازمان خاص و اهداف آن هستند. اولویت‌های استراتژیک یک شرکت می‌تواند با تغییر محیط‌های داخلی و خارجی در اطراف آن تنظیم شود. اولویت‌های استراتژیک بخشی از فرهنگ اصلی یک شرکت با هدف و فلسفه کمک به هدایت سازمان برای موفقیت آینده آن هستند؛ این اولویت‌ها اغلب دارای یک لیست دقیق از اهداف و وظایف مرتبط با آن‌ها می‌باشند و شرکت‌ها این لیست را در برنامه استراتژیک خود قرار می‌دهند.

اولویت‌های استراتژیک می‌توانند شامل طیف وسیعی از عوامل و فرآیندها مانند شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPI)، اهداف و بازارهای هدف باشند. به دلیل ماهیت خود، اولویت‌های استراتژیک به یک شرکت اجازه می‌دهند تا هنگام اجرای فناوری جدید با کارایی بیشتری کار کند و در نتیجه در فضای رقابتی امروز بازار باقی بماند. اولویت‌های استراتژیک در هسته اصلی موفقیت هر سازمانی قرار دارند و مفهوم اولویت‌ها با وظایف آغاز می‌شود، هنگامی که وظایف زیادی برای انجام دادن دارید، باید مهم‌ترین یا فوری‌ترین آنها را انتخاب کرده و به کار خود ادامه دهید. اولویت‌های استراتژیک اهداف و وظایفی هستند که شرکت شما باید در طول زمان تکمیل کند. این اولویت‌ها با تغییر بازار در حال تغییر هستند، اما همچنان برای موفقیت حیاتی هستند.

بیشتر بخوانید: ابتکارات استراتژیک

 

در اینجا چند مثال برای توضیح اولویت‌های استراتژیک در دنیای کسب و کار امروز آورده شده است.

مثال‌هایی از اولویت‌های استراتژیک

  • اولویت‌های استراتژیک در فضای دیجیتال
    بسیاری از شرکت‌ها تحول دیجیتال را در برنامه‌های استراتژیک خود قرار می‌دهند، اما همه‌گیری کووید-۱۹ (COVID-19) آن را به بالای لیست اولویت‌ها سوق داد. با اینکه ۷۳% از کارمندان به دنبال کار دائمی از راه دور پس از همه‌گیری هستند، کسب‌وکارها باید برای ماندن رقابتی و سودآور، اولویت‌بندی تحول دیجیتال را انجام دهند.
  • اولویت‌های استراتژیک در بهداشت و ایمنی شغلی
    به طور مشابه، کسب‌وکارها باید با پروتکل‌های کووید-۱۹ در مورد بهداشت و فاصله‌گذاری اجتماعی سازگار می‌شدند. شرکت‌ها علاوه بر ایجاد فضاهای کاری مجازی، باید محل کار خود را بازطراحی و حفظ می‌کردند تا از کارکنان و مشتریان در برابر کووید-۱۹ محافظت کنند.
  • اولویت‌های استراتژیک در کسب‌وکار پایدار
    با آگاه‌تر شدن در مورد تغییرات آب و هوا، یک تغییر عظیم به سمت پایداری در هر صنعتی وجود دارد. شرکت‌هایی که فضای کاری سبز را اتخاذ می‌کنند از مزایایی مانند کارکنان سالم‌تر، هزینه‌های سربار کمتر و بهره‌وری بهبود یافته برخوردار می‌شوند.

اولویت های استراتژیک

برنامه استراتژیک چیست؟

برنامه استراتژیک یک سند است که از یک هدف بلندمدت و یک برنامه عملیاتی عملی برای تعیین جهت یک شرکت استفاده می‌کند. طول و پیچیدگی برنامه به اندازه شرکت و تعداد اولویت‌های استراتژیک آن بستگی دارد. در اجزای خود، برنامه استراتژیک وضعیت فعلی یک شرکت را نشان می‌دهد، اهداف آینده آن را توصیف می‌کند و یک لیست دقیق از دستورالعمل‌ها برای دستیابی به آن اهداف ایجاد می‌کند. اکثر برنامه‌های استراتژیک شامل یک بیانیه ماموریت، ارزش‌های اصلی، یک تحلیل SWOT (قدرت، ضعف، فرصت‌ها و تهدیدها)، اهداف استراتژیک سالانه، اهداف بلندمدت و برنامه‌های عملیاتی هستند.

بیشتر بخوانید: شاخص کلیدی عملکرد (KPI) چیست؟

 

چرا در یک برنامه استراتژیک به اولویت‌ های استراتژیک نیاز دارید؟

یک برنامه استراتژیک شامل چشم‌انداز، مأموریت و اهداف کوتاه‌مدت و بلندمدت یک شرکت است. هرچه شرکت بزرگ‌تر باشد، برنامه استراتژیک پیچیده‌تر می‌شود. اولویت‌های استراتژیک، برنامه استراتژیک را به اقدامات عملی تقسیم می‌کنند که منجر به اهداف کلی شرکت می‌شوند. آنها همچنین به اختصاص منابع درست در زمان مناسب برای مقابله با تغییر و رشد اجتناب‌ناپذیر کمک می‌کنند. تنظیم اولویت‌های استراتژیک در یک برنامه استراتژیک می‌تواند به شما در تعیین اهداف سراسر شرکت و یک تمرکز گروهی یاری رساند که می‌تواند به دستیابی به مهم‌ترین وظایف سال کمک کند. تنظیم اولویت‌های استراتژیک همچنین به سازمان اجازه می‌دهد تا نسبت به نیازهای در حال تغییر کارکنان و تأثیرات خارجی انعطاف‌پذیر باشد و اطمینان حاصل کند که فرهنگ سازمان از استراتژی آن پشتیبانی می‌نماید. علاوه بر این، ایجاد اهداف ممکن است به اطمینان از اینکه شما منابع مورد نیاز برای تحقق اهداف خود را دارید، کمک کند. تنظیم اولویت‌های استراتژیک می‌تواند به یک شرکت در ایجاد اهداف روشن بلندمدت برای آینده سازمان یاری رساند. ادغام اولویت‌های استراتژیک واضح و عملی در یک برنامه استراتژیک می‌تواند به ایجاد یک راهنمای گام به گام برای تبدیل این اهداف به موفقیت قابل اندازه‌گیری کمک کند.

 چند مثال از شرکت‌ها و سازمان‎‌‌هایی که به طور موثر از اولویت‌های استراتژیک استفاده کرده اند:

۱. شرکت نایک (Nike):

  •  اولویت استراتژیک: نوآوری در طراحی محصولات و بازاریابی هدفمند بر روی ورزشکاران جوان
  •  اجرای استراتژی: نایک با سرمایه گذاری عظیم در بخش تحقیق و توسعه، محصولات جدیدی را با تکنولوژی های پیشرفته و طراحی های جذاب به بازار عرضه کرده است. همچنین با استفاده از شبکه های اجتماعی و تبلیغات هدفمند، ارتباط قوی با نسل جوان برقرار کرده است.

۲. شرکت آمازون (Amazon):

  •  اولویت استراتژیک: تمرکز بر تجربه مشتری و گسترش خدمات ابری (AWS)
  •  اجرای استراتژی: آمازون با ارائه خدمات تحویل سریع، تنوع محصولات و امکان بازگشت آسان، تجربه خرید آنلاین را برای مشتریان بهبود بخشیده است. همچنین با ارائه خدمات ابری قدرتمند، به بسیاری از شرکت ها کمک کرده است تا زیرساخت های خود را بهینه کنند.

۳. شرکت تسلا (Tesla):

  •  اولویت استراتژیک: تولید خودروهای برقی با برد بالا و توسعه زیرساخت های شارژ
  •  اجرای استراتژی: تسلا با تولید خودرویی مانند مدل اس (Tesla Model S)، استانداردهای جدیدی را در صنعت خودروهای برقی تعیین کرده است. همچنین با ساخت شبکه گسترده سوپر شارژر، محدودیت های مسافت طولانی رانندگی با خودروهای برقی را برطرف کرده است.

چرا این شرکت ها موفق بودند؟

  • تعیین اهداف روشن و قابل اندازه گیری
  •  تمرکز بر منابع
  • انعطاف پذیری
  •  رهبری قوی

به طور خلاصه، استفاده موفق از اولویت‌های استراتژیک به شرکت‌ها و سازمان‌ها کمک می کند تا بر اهداف اصلی خود متمرکز شوند، منابع خود را بهینه کنند و در بازار رقابتی موفق باشند. لطفا توجه داشته باشید که این تنها چند نمونه از بسیاری از شرکت‌ها و سازمان‌هایی است که از اولویت‌های استراتژیک استفاده می کنند. هر کسب و کاری با توجه به شرایط خاص خود، اولویت های استراتژیک متفاوتی را تعریف می کند.

بیشتر بخوانید: برنامه ریزی استراتژیک چیست؟

 

۵ معیار برای تعیین اولویت‌ های استراتژیک

هر عنصر در لیست اولویت‌های استراتژیک شما باید:

  •  رفتار روزانه شرکت را هدایت کند.
  •  برای هر بخش از شرکت شما ارزشمند باشد.
  •  بهره‌وری شما را به طور قابل توجهی بهبود بخشد.
  •  با چشم‌انداز، هدف و فلسفه شرکت شما همسو باشد.
  • در درجه اول از اهداف و استراتژی کسب‌ و کار شما پشتیبانی کند.

با استفاده از مثال تحول دیجیتال بالا، می‌توانید ببینید که چگونه این مورد یک نوع اولویت حیاتی، برای عملکرد کسب‌ و کار در اقتصاد فعلی است. کار از راه دور بر نحوه برگزاری جلسات، رسیدگی به حجم کار، تحویل به مشتریان و آوردن سود به سازمان تأثیر می‌گذارد و تحول دیجیتال وسیله رسیدن به این اهداف است، بنابراین ادغام راهکارهای مناسب مبتنی بر ابر برای کسب‌ و کار شما به یک اولویت اصلی تبدیل می‌شود.

 

چگونه اولویت‌ های استراتژیک را رتبه‌بندی کنیم؟

سه عامل تعیین‌کننده‌ی اولویت‌های استراتژیک شما، اهداف شرکت، منابع و زمان‌بندی هستند. هر هدف برای دستیابی به اهداف شرکت از مقدار مشخصی از منابع و بازه زمانی استفاده می‌کند. اهدافی که بر بهره‌وری شما تأثیر می‌گذارند یا نیاز به اجرای فوری دارند، در ابتدای لیست شما قرار می‌گیرند.

بیشتر بخوانید: تخصیص منابع

تحلیل SWOT

 

چگونه اولویت‌ های استراتژیک را تعیین کنیم؟

آیا اطمینان دارید که تیم‌های شما در همین لحظه بر اولویت‌های استراتژیک تمرکز دارند؟ برای مدیران استراتژی و تیم‌های رهبری، این یک سخن روزانه است که چالش مداوم، حفظ تمرکز بر اهداف استراتژیک را برجسته می‌کند. در حالی که مشخص کردن اولویت‌های استراتژیک ممکن است آسان به نظر برسد، غول واقعی در تراز کردن تیم‌ها و پیشبرد ابتکارات در برابر جریان عملیات روزانه نهفته است. این چالش غیرقابل انکار است. اولویت‌های استراتژیک برای هدایت تخصیص منابع، برنامه‌ریزی عملیاتی سالانه، تصمیم‌گیری و اندازه‌گیری عملکرد در برابر اهداف بسیار مهم هستند. این اولویت‌ها بین سازمان‌ها متفاوت است اما باید با اهداف بلندمدت و جهت‌گیری همراستا باشند تا عملکرد کسب و کاری و ارزش ذینفعان را به طور مثبت تحت تأثیر قرار دهند.

بیشتر بخوانید: بیانیه چشم انداز

 

مراحل تعیین اولویت‌ های استراتژیک


پس از ارزیابی برنامه استراتژیک خود بر اساس معیارهای فوق، مراحل زیر را برای ایجاد اولویت‌های استراتژیک عملی در یک برنامه استراتژیک انجام دهید:

 

۱. تجزیه و تحلیل محیط کسب‌ و کار

برنامه‌های استراتژیک معمولاً شامل اطلاعات بیشتری نسبت به فقط یک لیست از اهداف استراتژیک هستند. در نظر بگیرید که چگونه سازمان شما ممکن است نیاز به تغییر جهت برای پاسخگویی به تقاضای در حال تحول بازار داشته باشد و قبل از نوشتن اولویت‌ها یا برنامه خود، به جمع‌آوری بیانیه ماموریت شرکت پرداخته و یک لیست از ارزش‌های اصلی آن را در نظر بگیرید و یک تحلیل داخلی (SWOT) برای درک عملکرد و توانایی‌های کسب و کاری انجام دهید، سپس، مناطقی را برای بهبود ارزیابی کنید. در سطح خارجی، رقابت بازار، محیط نظارتی و سایر عوامل تأثیرگذار بر کسب‌ و کار خود را بررسی کنید.

با پرسش این سوالات می‌توان در این بحث عمیق‌تر شد:

  •  سازمان شما در چه توانایی‌های عملیاتی برتری دارد؟
  • چگونه می‌توانید پیشنهاد ارزش خود را برای جذب مصرف‌کنندگان بیشتر افزایش دهید؟
  • آیا نیازهای برآورده نشده‌ای در بازار وجود دارد که بتواند منجر به توسعه محصول نوآورانه شود؟
  • ذینفعان داخلی و خارجی شما چگونه سازمان شما را درک می‌کنند؟
  • آیا رقبای جدیدی وجود دارند که بتوانند موقعیت شما را در بازار به خطر بیندازند؟

پس توصیه می‌شود که از چارچوب‌های استراتژیک مانند تحلیل SWOT یا پنج نیروی پورتر برای شناسایی نقشه راه درست برای موفقیت و آسیب‌پذیری‌های حیاتی استفاده کنید. در صورت نیاز، این چارچوب‌ها را ترکیب کنید تا جامع‌ترین بینش‌ها را در مورد عملکرد سازمان خود به دست آورید. مرور این اجزا ممکن است به شما در ایجاد یک پایه برای تدوین اهداف خود و در نتیجه بقیه برنامه استراتژیک شما کمک کند.

بیشتر بخوانید: تجزیه و تحلیل SWOT (اندروز)


۲. اهداف، منابع و زمان‌بندی را درک کنید

اهداف، منابع و زمان‌بندی سه متغیر مورد نیاز برای اجرای یک ابتکار یا تکمیل یک هدف هستند. این متغیرها به یکدیگر وابسته هستند و تنظیم یکی از آن‌ها بر روی دیگری تأثیر می‌گذارد. اولویت‌های استراتژیک باید دارای ضرب‌الاجل‌های روشن و قابل دستیابی باشند تا مسئولیت‌پذیری بین ذینفعان را ارتقا دهند. یک قانون خوب این است که آنها را در یک پنجره ۳ تا ۵ ساله تنظیم کنید. با این حال، با این زمان‌بندی‌ها انعطاف‌پذیر باشید، آماده باشید تا به سرعت در مقابل چالش‌های خارجی در حال تغییر ارزیابی مجدد و سازگار شوید. دانستن اینکه چه منابعی در دسترس هستند و برای چه مدت می‌توانند به تکمیل یک هدف کمک کنند بیشترین تأثیر را بر دو متغیر دیگر دارند. علاوه بر این، بدون منابع، ممکن است شما وسیله‌ای برای ایجاد یک برنامه عملی برای تحقق اهداف خود نداشته باشید. با درک نحوه ارتباط این متغیرها، می‌توانید یاد بگیرید که چگونه بهترین تحلیل داده‌های خود را برای ایجاد اولویت‌های استراتژیک قابل دستیابی انجام دهید.


۳. سطح اولویت خود را بشناسید

به جای رتبه‌بندی اولویت‌های خود در یک لیست شماره‌دار، در نظر بگیرید که به هر یک از آن‌ها یک سطح ارزش بر اساس سه عامل اهداف، منابع و زمان‌بندی برای تعیین اهمیت آن اختصاص دهید. دانستن این سطوح اولویت می‌تواند به شما در تصمیم‌گیری در مورد اینکه کدام اهداف را در برنامه استراتژیک خود قرار دهید، کمک کند. محدود کردن اولویت‌های استراتژیک به ۳ تا ۵ حوزه تمرکز پس از تجزیه و تحلیل فرصت‌ها و نقاط ضعف، تعادل بین جاه‌طلبی و منابع را تضمین می‌نماید. این رویکرد به شما یاری می‌رساند تا از خطرات ناشی از اهداف بیش از حد یا عملکرد ضعیف ناشی از تعداد کم جلوگیری کنید.

اولویت‌های استراتژیک خود را در سه گروه شناسایی و سازماندهی کنید:

  • اولویت حیاتی 
  • اولویت مهم
  • اولویت مطلوب

یک اولویت حیاتی؛ یک اولویت استراتژیک است که شما باید آن را در یک بازه زمانی مشخص انجام دهید. اولویت‌های حیاتی از تمام منابع موجود برای تکمیل یک هدف استفاده می‌کنند. یک مثال از یک اولویت حیاتی می‌تواند تحویل به یک مشتری باشد. اگر وعده دهید که ۳۰۰،۰۰۰ واحد از یک محصول را تا هفته سوم ماه به یک مشتری تحویل دهید، تمام منابع خود را برای تحقق آن هدف زمانی قرار خواهید داد.

یک اولویت مهم؛ یک اولویت استراتژیک است که می‌تواند تأثیر مثبت و قابل توجهی بر عملکرد شرکت شما داشته باشد، اما شما آن را به یک بازه زمانی محدود متصل نمی‌کنید. اولویت‌های مهم ممکن است نیاز به اقدام سریع اما منابع کمتری برای تکمیل داشته باشند. یک مثال از یک اولویت مهم می‌تواند انتقال وب‌سایت یک شرکت به یک قالب جدید باشد. ممکن است امیدوار باشید که این پروژه در شش ماه انجام شود، اما شما کل شرکت را برای انجام این انتقال به کار نمی‌گیرید، در عوض، شما یک تیم کوچک تا متوسط را برای تکمیل وظیفه جمع‌آوری می‌کنید. در صورت لزوم، می‌توانید زمان تکمیل پروژه را تمدید نمایید.

یک اولویت مطلوب؛ یک اولویت استراتژیک است که ممکن است به عملکرد یک شرکت کمک کند اما به اندازه دیگران قابل توجه نیست. اولویت‌های مطلوب ممکن است اهداف مکمل باشند که می‌توانید پس از رسیدن به اهداف دیگر آنها را توسعه دهید. یک مثال از یک اولویت مطلوب می‌تواند سازماندهی مجدد سیستم بایگانی در دفتر یا در فضای ابری باشد. بهینه‌سازی سازمان شما ممکن است زمانی که کارمندان در حال جستجوی اطلاعات هستند، زمان را ذخیره کند، اما اگر سیستم کارآمدی در حال حاضر وجود دارد، این هدف می‌تواند تا زمانی که اهداف مهم‌تر دیگری را تکمیل کنید، منتظر بماند.

بیشتر بخوانید: چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر چیست؟ چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر ابزاری برای تحلیل صنعت

 

شرایط مورد نیاز اولویت استراتژیک

۴. نگاه رو به جلو داشته باشید

در نظر بگیرید که اهدافی را انتخاب کنید تا به شرکت در نوآوری و حرکت به سمت اهداف بلندمدت خود یاری رساند. فرآیندها و وظایفی که در حال حاضر قابل اعتماد هستند و به خوبی در روال کاری شما کار می‌کنند، ممکن است به عنوان اولویت‌های مهم یا مطلوب به جای اولویت‌های حیاتی مناسب‌تر باشند. سعی کنید اولویت‌هایی را ارتقا دهید که شرکت را به سمت استانداردهای ارزشی بالاتر برای پیشرفت چالش می‌کنند تا راکد نشوند.


۵. اجزای کلیدی را بررسی کنید

از تحلیل SWOT برای یافتن مناطقی استفاده کنید که برای موفقیت شرکت حیاتی‌تر هستند تا تصمیم بگیرید کدام اولویت‌ها ارزش بالاتری نسبت به دیگران دارند. دانستن اینکه کدام مناطق سازمان شما ستون‌های پایه‌ای آن هستند، مانند تولید و موفقیت مشتری یا رضایت کارکنان که ممکن است به شما در تعیین اینکه کجا بیشترین منابع را تخصیص دهید، کمک کند.


۶. تعداد اولویت‌ها را محدود کنید

در نظر بگیرید که تعداد اولویت‌های استراتژیک در برنامه استراتژیک خود را به یک عدد قابل دستیابی بین یک تا پنج هدف محدود کنید. محدود کردن اولویت‌های شما به کارمندان یاری می رساند تا اهداف کلی سازمان را درک نمایند و به مدیران کمک می‌کند تا بهترین برنامه‌های اقدام را ارتباط دهند. نگه داشتن تعداد اولویت‌ها کم همچنین به کارمندان یاری می رساند تا آرام بمانند و احساس کنند که وسیله‌ای برای تحقق اهداف دارند. در حالی که ممکن است اولویت‌های زیادی برای رقابت برای وضعیت حیاتی داشته باشید، انتخاب اولویت‌هایی که بهترین همسو با ارزش‌های شرکت یا اهداف بلندمدت هستند، ممکن است به حفظ تمرکز بر آینده کمک کند.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق استراتژی چیست؟ (استراتژی به زبان ساده برای مدیران)

 

۷. راهنمایی واقعی ارائه دهید

ایجاد یک برنامه استراتژیک به شما امکان می‌دهد تا دستورالعمل‌های گام به گام برای تحقق اولویت‌های استراتژیک عملی خود ایجاد کنید. برنامه‌ها به شما اجازه می‌دهند تا اولویت‌های خود را فراتر از خواستن انجام کاری و حتی انجام آن ببرید. به عنوان مثال، اگر یکی از اولویت‌های استراتژیک حیاتی شما برای سال افزایش تولید به میزان ۳۰٪ است، برنامه استراتژیک شما ممکن است شامل مراحلی مانند؛ استخدام چهار کارمند جدید تا پایان ماه یا خرید نرم‌افزار گردش کار که خروجی کارکنان را در سه ماهه اول نظارت می‌نماید، باشد.

 

۸. اهداف خود را همسو کنید

ایجاد اولویت‌های منسجم در سراسر یک سازمان به کارمندان و بخش‌های بزرگ‌تر یاری می‌رساند تا تمرکز خود را برای کار به سمت اهداف کلی پیدا کنند. این مورد می‌تواند به ایجاد وحدت و همکاری در بخش‌ها کمک کرده و منجر به اهداف قابل دستیابی‌تر شود.

 

۹. برنامه خود را بسازید

پس از جمع‌آوری اطلاعات و تنظیم اولویت‌های استراتژیک خود، می‌توانید به برنامه استراتژیک خود ساختار دهید. ممکن است انتخاب کنید که یک طرح کلی بنویسید یا یک صفحه گسترده برای سازماندهی اطلاعات ایجاد کنید. یک طرح کلی را انتخاب کنید که برای مدیران و کارمندان آسان باشد تا آن را بخوانند و درک کنند و بتوانید آن را به راحتی به‌روزرسانی کرده و به اشتراک بگذارید.

 

۱۰. پیشرفت خود را پیگیری کنید

داده‌های آماری را  که می‌تواند به شما یاری رساند پیگیری کرده و ببینید آیا در حال دستیابی به اهداف فعلی خود هستید یا خیر. داشتن یک مخزن داده نه تنها به نظارت بر اولویت‌های استراتژیک فعلی کمک می‌کند، بلکه می‌تواند به شما در تنظیم موارد آینده برای انطباق بهتر با نیازها و فرهنگ شرکت کمک کند.

 

۱۱. واکنش تیم را دریافت کنید

بازخورد و ورودی را از کارمندان و مدیران دریافت کنید تا مراحل یا اطلاعاتی را به برنامه استراتژیک اضافه کنید که ممکن است از آن غافل شده باشید. این نه تنها به ایجاد جامع‌ترین برنامه کمک می‌کند، بلکه می‌تواند به تنظیم اهداف فعلی و آینده بر اساس تجربه کسانی که آن‌ها را اجرا می‌کنند، کمک کند.

هر سازمان نیازها و زمینه‌های منحصر به فردی دارد، برخی از شرکت‌ها ممکن است بازاریابی دیجیتال و خدمات به مشتری را اولویت‌بندی کنند و برخی دیگر ممکن است مدیریت زنجیره تأمین و لجستیک را اولویت‌بندی کنند. اکثر مشاغل به همه این عناصر نیاز دارند، اما نحوه چیدمان آنها در برنامه استراتژیک آنها با هر شرکت متفاوت است.

بیشتر بخوانید: مشاوره زنجیره تامین

 

اولویت های استراتژیک ما

 

بیشتر بخوانید: برنامه عملیاتی چیست؟

 

چگونه اهداف تیم را با اولویت‌ های استراتژیک همراستا کنیم؟

تصور کنید تیم A روی پروژه X کار می‌کند، تیم B روی پروژه Y کار می‌کند و هیچ‌کدام نمی‌دانند که چگونه به تصویر بزرگ‌تر یاری می‌رساند. با توجه به اینکه شرکت به طور متوسط ​​۳۰ تا ۴۰ تیم متمایز و به همان تعداد سیستم‌های فناوری را مدیریت می‌کند، جای تعجب نیست که هماهنگی و دید در مورد مشارکت استراتژیک هر تیم وجود ندارد. برای غلبه بر این مشکل، سازمان‌ها به یک روش کارآمد برای مدیریت همکاری‌ها بین ابزارها و تیم‌های بی‌شمار خود برای تراز مجدد با اولویت‌های استراتژیک نیاز دارند. یک راه حل دوگانه پیشنهاد می‌شود:

  •  هم‌ترازسازی افقی

هم‌ترازسازی افقی زمانی اتفاق می‌افتد که تیم‌ها از بخش‌های مختلف یا واحدهای کسب و کاری فعالیت‌های خود را در حوزه‌های تمرکز مشترک هماهنگ کنند. این مفهوم هم‌ترازسازی، عمل هر بخش را به صورت جداگانه و نه در همکاری با واحدهای دیگر، بر اساس اهداف خود نشان می‌دهد. این مورد یک حوزه تمرکز مشترک را برجسته می‌کند که دید روشنی از برنامه‌ها، اهداف و تیم‌هایی که موفقیت آن را هدایت می‌کنند، ارائه می‌دهد. این دید، راه را برای همکاری بدون شکاف بین عملکردی هموار می‌کند و اطمینان می‌دهد که همه تیم‌ها در اجرای استراتژی جهت‌گیری روشنی دارند.

  • هم‌ترازسازی عمودی

هم‌ترازسازی عمودی زمانی اتفاق می‌افتد که اهداف خاص بخش با اهداف استراتژیک فراگیر سازمانی هم‌تراز شوند. دستیابی به این امر شامل یک رویکرد ترکیبی از بالا به پایین و پایین به بالا است: بخش‌ها اهداف خود را برای بازتاب اهداف استراتژیک سازمان تعیین می‌کنند.

این وضوح برای موارد زیر حیاتی است:

  •  درک اینکه چگونه بخش‌ها بر اهداف سطح بالا تأثیر می‌گذارند.
  •  اتصال اهداف عملیاتی با نتایج استراتژیک.
  • بازنگری و تطبیق اهداف با تکامل استراتژی.
  • ارتقای تصمیم‌گیری از طریق بهبود دید و زمینه.

بیشتر بخوانید: اهداف و نتایج کلیدی

 

چگونه پیشرفت اولویت‌ های استراتژیک خود را پیگیری کنیم؟

جمع‌آوری داده‌ها و دریافت به‌روزرسانی‌های تیم، زمان‌بر و مستعد خطا است و اغلب مانع بینش صحیح نسبت به عملکرد و تصمیم‌گیری به موقع می‌شود. مقصران معمول سیستم‌های جدا از هم و فرآیندهای دستی سنتی هستند. برای ردیابی کارآمدتر پیشرفت، سازمان‌ها باید با ایجاد یک مرکز اجرای استراتژی متمرکز شروع کرده، جایی که می‌توانند استراتژی‌های خود را برنامه‌ریزی، اجرا و پیگیری نمایند. این امر یافتن اطلاعات را آسان‌تر می‌کند، به‌ویژه زمانی که چندین تیم بین عملکردی در جهت اهداف مشترک کار می‌کنند.

بیشتر بخوانید: همکاری متقابل عملکردی

 

تفاوت بین اولویت‌ های استراتژیک و اولویت‌های کسب‌ و کار چیست؟

اولویت‌های استراتژیک ارزش‌هایی هستند که شما را برای رسیدن به اهداف‌تان راهنمایی می‌کنند. اولویت‌ها با چشم‌انداز، مأموریت و فرهنگ شرکت شما برای هدایت سازمان به سمت موفقیت همسو هستند.
اولویت‌های کسب‌ و کار فعالیت‌هایی هستند که یک کسب‌ و کار به صورت روزانه انجام می‌دهد. این موارد شامل:

  • جذب و حفظ مشتریان 
  • تحلیل داده‌ها
  • به‌روزرسانی زیرساخت فناوری اطلاعات
  •  افزایش رشد
  • ایجاد محصولات و خدمات جدید


چگونه لیستی از اولویت‌ های استراتژیک ایجاد کنم؟

  • یک صفحه گسترده (spreadsheet) بهترین انتخاب است، اما می‌توانید ردیف‌ها و ستون‌هایی را روی یک سند یا دفترچه یادداشت ایجاد کنید.
  • تمام پروژه‌های کسب‌وکار خود را فهرست کنید و منابع در دسترس و محدودیت‌های زمانی برای هر یک را اختصاص دهید.
  • اولویت‌های حیاتی، معنادار و مطلوب را همانطور که در بالا توضیح داده شد، برجسته کنید.
  • برای جزئیات بیشتر در مورد اولویت‌ها، مانند منابع اضافی و بهترین/بدترین سناریوها، از اعضای مرتبط تیم سؤال کنید.
  • با ظهور چالش‌های اجرا، لیست خود را در طول زمان تنظیم کنید.

بیشتر بخوانید: OKR چیست؟ و نحوه ردیابی آن چگونه است؟

 

نتیجه گیری: 

اولویت‌های استراتژیک اهدافی می باشند که کسب و کار شما می خواهد در یک دوره زمانی مشخص به آن‌ها دست پیدا کند، آن‌ها اغلب ارزش‌ها یا ابتکاراتی هستند که شرکت می‌خواهد با استفاده از یک لیست بزرگ‌ وظایف به آن‌ها برسد. در واقع می‌توان گفت یک برنامه استراتژیک قوی به اولویت‌های استراتژیک روشن و قابل دستیابی وابسته است. برای تمرکز بر اهداف کسب و کاری کوتاه ‌مدت و میان ‌مدت، در یک زمان بر روی پنج یا تعداد کمتری از اولویت‌های استراتژیک تمرکز نمائید. مطمئن شوید که اهداف شما طی سه تا پنج سال قابل دستیابی هستند و در هر مرحله آنها را دنبال کنید. با رشد کسب‌ و کار، اولویت‌های استراتژیک خود را بر آینده متمرکز کنید. بدیهی است، اولویت‌ها دائماً برای جلب توجه و منابع رقابت می‌کنند، اما تمرکز بر تعداد محدودی از آن‌ها بهتر است. طیف گسترده‌ای از اهداف منجر به سردرگمی و ضرر می‌شود. با در نظر گرفتن این نکات، اولویت‌های استراتژیک مناسبی را برای بهبود بهره‌وری کسب‌ و کار امروز ایجاد کنید. همانطور که گفته شد، رهبران کسب‌ وکار باید به شکاف بین تعیین اولویت‌های استراتژیک و اجرا توجه داشته باشند. نرم‌افزار OKR می‌تواند با همسو کردن اهداف و وظایف با استفاده از نتایج کلیدی مبتنی بر معیار، به پر کردن این شکاف کمک کند.

 

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع اولویت های استراتژیک برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

برنامه عملیاتی

برنامه عملیاتی چیست؟

در این مقاله به موضوع برنامه عملیاتی پرداخته شده است و ضمن ارائه تعریفی مفهومی از آن به مزایای برنامه عملیاتی و تفاوت آن با برنامه ریزی استراتژیک نیز اشاره شده است، در ادامه چگونگی شروع فرآیند برنامه‌ریزی عملیاتی و عناصر کلیدی آن به تفصیل شرح داده شده است و در نهایت به نمونه‌ها، قالب‌ها و نکاتی برای اجرای یک برنامه عملیاتی مؤثر پرداخته شده است. در آخر نیز می‌توانید دیدگاه‌ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

 

مقدمه ای بر برنامه عملیاتی

یک شرکت تولید کننده خودرو را در نظر بگیرید. این شرکت برای افزایش تولید، بهبود کیفیت محصولات و افزایش سهم بازار خود به یک برنامه عملیاتی نیاز دارد. در این برنامه، اهداف مشخصی مانند افزایش تولید در یک بازه زمانی معین، کاهش هزینه‌های تولید، بهبود طراحی محصولات و افزایش رضایت مشتری تعریف می‌شود، سپس، وظایف و مسئولیت‌های هر بخش از سازمان برای دستیابی به این اهداف را مشخص می‌نماید. در واقع برنامه عملیاتی، نقشه راهی است که یک سازمان برای رسیدن به اهداف خود ترسیم می‌کند. این برنامه، وظایف، مسئولیت‌ها و فعالیت‌های روزانه را با جزئیات تعریف کرده و به سازمان کمک می‌کند تا منابع خود را به بهترین شکل ممکن مدیریت کند. می‌توان گفت یک سازمان به برنامه عملیاتی نیاز دارد تا اهداف سازمان را به طور واضح و مشخص بیان کند و به همه اعضای سازمان جهت داده تا موجب روشنایی اهداف شود، در این حالت فرد می‌داند که در چه زمانی چه کاری باید انجام دهد که این امر منجر به افزایش کارایی و کاهش اتلاف وقت می‌شود. از طرفی برنامه عملیاتی هماهنگی بین بخش‌های مختلف سازمان را افزایش داده و از تداخل وظایف جلوگیری می‌کند و با استفاده از این برنامه تصمیم‌گیری در سازمان آسان‌تر می‌شود، چرا که مدیران می‌توانند تصمیمات خود را بر اساس این برنامه اتخاذ کنند و به سازمان کمک می‌کند تا در برابر تغییرات محیطی بهتر پاسخگو باشد و خود را با شرایط جدید وفق دهد، حتی می‌توان عملکرد سازمان را به طور منظم ارزیابی کرد و در صورت نیاز تغییرات لازم را اعمال نمود. بنابراین برنامه عملیاتی، یک ابزار ضروری برای هر سازمانی است که می‌خواهد به اهداف خود دست یابد، این برنامه، به سازمان کمک می‌کند تا به صورت منظم، هدفمند و کارآمد به فعالیت‌های خود ادامه دهد.

 

برنامه عملیاتی چیست؟

به زبان ساده، یک برنامه عملیاتی به شما کمک می‌کند تا شکاف بین استراتژی کسب‌ و کار و اجرای عملیاتی را پر کرده و اطمینان حاصل نمایید که سازمان در مسیر دستیابی به اهداف بلندمدت خود قرار دارید. یک برنامه عملیاتی، عمل‌گرا و جزئی‌گرا است و باید روی اجرای استراتژی کوتاه‌مدت تمرکز کند و عملیات روزمره یک سازمان را مشخص نماید. اگر استراتژی عملیاتی شما یک وعده است، برنامه عملیاتی شما مربوط به نحوه انجام آن در هر روز، هفته و ماه است. می‌توان گفت روش قدیمی برنامه‌ریزی دیگر در محیط‌های پیچیده و غیرقابل پیش‌بینی کسب‌ و کار کارایی ندارد و شرکت‌ها در تلاش هستند تا در شرایط ناپایدار از مسیر اصلی خود خارج نشوند. سازمان‌ها دیگر نمی‌توانند به اجرای برنامه‌های استراتژیک سه یا حتی پنج ساله اعتماد کنند. واقعیت جدید و امروزی، شرکت‌ها و تیم‌های عملیاتی را مجبور می‌کند تا برنامه‌های عملیاتی خود را با دفعات بیشتر و در بازه‌های زمانی کوتاه‌تر تطبیق دهند تا بتوانند سریع‌تر از رقبای خود به مزایای بیشتری دست یایند. سازمان‌ها باید روی اصل استراتژیک و انعطاف‌پذیری سریع خود کار کنند تا کارایی عملیاتی خود را افزایش دهند و این حرکت نیازمند تغییرات بزرگی است؛ از جمله ساخت یک برنامه عملیاتی انعطاف‌پذیر، پشتیبانی شده توسط ابزارها و سیستم‌های مناسب که به شما کمک می‌کنند تا مشاهده مرکزی در زمان واقعی را به دست آورید و یک پاسخگویی صحیح استراتژیک به اختلالات خارجی را تقویت کنید.

بیشتر بخوانید: مدیریت استراتژیک چیست؟ فرایند برنامه ریزی در مدیریت استراتژیک چگونه است؟

 

مزایای برنامه‌ریزی عملیاتی

  • تعریف واضح روابط میان تیم‌های بین‌عملکردی در بخش‌های مختلف و مسئولیت‌ها برای هر کدام برای حذف تلاش‌های تکراری.
  • همسویی قوی‌تر بین برنامه‌های استراتژیک واحد شرکت یا کسب‌ و کار و اجرای عملیاتی، به سازمان یاری می رساند تا اهداف کسب‌ و کار خود را برآورده کند.
  • سیستم عملیاتی قوی که به شرکت امکان می‌دهد به سرعت سازگار شود، اهداف عملیاتی را تحویل دهد و بر عملکرد نظارت داشته باشد.

بیشتر بخوانید:‌ همکاری متقابل عملکردی

مزایای برنامه عملیاتی

مثال برنامه عملیاتی

جف بزوس (Jeff Bezos)، جوانی بلندپرواز با ایده ای ساده اما جسورانه، در جایی کوچک در سیاتل به ساختن یک فروشگاه اینترنتی پرداخت. او رویاهای بزرگی در سر داشت، کتابفروشی‌ای که نه تنها کتاب‌های بیشتری نسبت به هر کتابفروشی دیگری در دنیا داشته باشد، بلکه به مشتریان اجازه دهد تا هر کتابی را که بخواهند پیدا کرده و خریداری کنند اما برای تحقق این رویا، به یک برنامه عملیاتی دقیق نیاز داشت.
برنامه عملیاتی آمازون (amazon):

  •  تعیین هدف: هدف اولیه آمازون، ایجاد بزرگترین کتابفروشی آنلاین جهان بود. اما بزوس به همین جا بسنده نکرد، او می‌خواست آمازون را به یک پلتفرم جامع برای فروش هر نوع محصولی تبدیل کند.
  • شناسایی چالش‌ها: چالش‌های پیش روی بزوس بسیار زیاد بود. از جمله این چالش‌ها می‌توان به ایجاد اعتماد در خرید آنلاین، رقابت با فروشگاه‌های سنتی و توسعه زیرساخت‌های فنی لازم اشاره کرد.
  •  تعیین منابع: بزوس برای تأمین مالی اولیه آمازون، از سرمایه شخصی خود و سرمایه‌گذاران اولیه استفاده کرد. او همچنین به دنبال جذب استعدادهای برتر در حوزه فناوری بود.
  •  تعیین استراتژی: استراتژی اصلی آمازون، تمرکز بر مشتری و ارائه بهترین تجربه خرید آنلاین بود. آن‌ها به دنبال ایجاد یک پلتفرم ساده و کاربرپسند بودند که به مشتریان اجازه دهد به راحتی محصولات مورد نظر خود را پیدا کرده و خریداری کنند.
  •  زمان‌بندی: بزوس برای هر مرحله از رشد آمازون، زمان‌بندی مشخصی تعیین کرد. از راه‌اندازی وبسایت اولیه تا گسترش به سایر محصولات و بازارها، همه چیز با دقت برنامه‌ریزی شده بود.
  • تعیین مسئولیت‌ها: بزوس تیم‌های مختلفی را برای انجام وظایف مختلف تشکیل داد. برخی مسئول توسعه وبسایت بودند، برخی به بازاریابی می‌پرداختند و برخی دیگر به مدیریت زنجیره تأمین مشغول بودند.
  • ارزیابی و بازخورد: آمازون به طور مداوم عملکرد خود را ارزیابی می‌کرد و بر اساس داده‌ها، تغییرات لازم را در استراتژی و عملیات خود اعمال می‌نمود.

با اجرای دقیق برنامه عملیاتی خود، آمازون به سرعت رشد کرد و به یکی از بزرگترین شرکت‌های جهان تبدیل شد. آمازون امروزه نه تنها بزرگترین فروشگاه آنلاین جهان است، بلکه در حوزه‌های مختلفی مانند خدمات ابری، دستگاه‌های الکترونیکی و تولید محتوا نیز فعالیت می‌کند.

داستان نتفلیکس نیز شباهت‌های زیادی به آمازون دارد. رید هستینگز (Reed Hastings)، بنیانگذار نتفلیکس (Netflix)، با اجاره دادن دی‌وی‌دی‌ها به صورت پستی شروع کرد و سپس به یکی از بزرگترین سرویس‌های پخش آنلاین فیلم و سریال در جهان تبدیل شد. برنامه عملیاتی دقیق و تمرکز بر مشتری، کلید موفقیت نتفلیکس بود. داستان‌های آمازون و نتفلیکس نشان می‌دهند که با یک برنامه عملیاتی دقیق و تلاش مستمر، می‌توان از یک ایده کوچک، کسب‌ و کاری بزرگ و موفق ساخت. این شرکت‌ها با شناسایی نیازهای مشتریان، ایجاد نوآوری و تطبیق خود با تغییرات بازار، توانستند به موفقیت دست پیدا کنند.

بیشتر بخوانید: اولویت های استراتژیک چیست؟

 

برنامه‌ریزی عملیاتی در مقابل برنامه‌ریزی استراتژیک

برنامه‌ریزی عملیاتی با جزئیات روزمره و اهداف کوتاه‌مدت سروکار دارد، در حالی که برنامه‌ریزی استراتژیک بر تصویر بزرگ و جهت‌گیری بلندمدت یک سازمان تمرکز دارد. به زبان ساده‌تر، برنامه‌ریزی عملیاتی در مورد (چگونگی) وظایف روزانه است، در حالی که برنامه‌ریزی استراتژیک (چیستی) و (چرایی) موفقیت آینده را تعریف می‌کند.

بیشتر بخوانید: برنامه ریزی استراتژیک چیست؟

 

 

برنامه عملیاتی در مقابل برنامه استراتژیک

شروع فرآیند برنامه‌ریزی عملیاتی:

 کیفیت برنامه عملیاتی شما به ورودی شما بستگی دارد و یک ابتکار برنامه‌ریزی عملیاتی موفق این جنبه‌ها را در نظر خواهد گرفت:

  • چه کسی درگیر خواهد شد؟ کارمندان، مشتریان و تیم مدیریتی را در فرآیند برنامه‌ریزی شناسایی و درگیر کنید تا بینش‌های ارزشمندی از خط مقدم به دست آورید و اطمینان حاصل نمایید که استراتژی و اجرای بهتری پیاده‌سازی می‌شود.
  • توانایی‌های داخلی شما چیست؟ با انجام یک تحلیل داخلی، از جمله نیازهای منابع، بودجه عملیاتی، مهارت‌ها و استعداد توانایی‌های داخلی را ارزیابی کنید. مدیریت استعداد و تعامل کارکنان تنها چند مورد از بسیاری از چالش‌هایی هستند که مدیران عملیاتی در دستور کار خود دارند.
  • در چه محیطی فعالیت می‌کنید؟ یک تحلیل خارجی (مانند PESTLE یا ۵ نیروی پورتر) انجام دهید تا رویکرد خود را اطلاع دهید و فرصت‌های بهینه‌سازی و خطرات را شناسایی کنید و در یک بازار در حال تغییر چابک باشید.
  • آیا با استراتژی سازمان شما همسو است؟ همسو بودن برنامه عملیاتی خود با برنامه استراتژیک سازمان خود را تضمین کنید تا از دید بلندمدت شرکت فعالانه پشتیبانی کنید و به معیارهای کلیدی کسب‌ و کار کمک کنید.

بیشتر بخوانید: تجزیه و تحلیل PESTEL چیست؟

عناصر کلیدی برنامه عملیاتی

در اینجا خلاصه‌ای از پنج عنصر کلیدی که برنامه شما باید در نظر بگیرد آمده است:

 

۱. انتخاب معیارهای کلیدی همسو با اهداف شرکت

انتخاب معیارهای کلیدی برنامه عملیاتی شما صرفاً یک تمرین در ردیابی اعداد نیست؛ بلکه در مورد همسو شدن با نیازها و اهداف کسب‌ و کار شما است. این معیارها شاخص‌های ملموس کارایی و عملکرد سازمان شما هستند؛ در واقع آنها به عنوان قطب‌نما عمل می‌کنند و تصمیمات و اقدامات روزانه شما را به سمت دستیابی به نتایج ملموس هدایت می‌نمایند. با همسو کردن دقیق این معیارها با اهداف اصلی شرکت خود، اطمینان حاصل می‌کنید که هر ابتکار و عملی در برنامه عملیاتی شما مستقیماً به دستیابی به نتایج ملموس یاری می رساند. یک برنامه عملیاتی همسو، ارتباط نقش‌ها و مسئولیت‌ها را برای همه کارمندان آسان‌تر می‌کند تا بدانند تلاش‌های آن‌ها چگونه به موفقیت کلی کسب‌ و کار کمک می‌نماید. پس بهتر است کارمندان را برای کار به سمت اهداف استراتژیک و نتایج کسب‌ و کار انگیزه داده و آنها را درگیر این کار کنید.

۲. تعریف حوزه‌های تمرکز برنامه عملیاتی

حوزه‌های تمرکز برنامه عملیاتی حوزه‌های کلیدی کسب‌ و کار هستند که برنامه به آنها رسیدگی خواهد کرد. این به برنامه کسب‌ و کار شما بستگی دارد پس در مورد نحوه عملکرد و موفقیت کسب‌ و کار فکر کنید. آیا نیاز به کاهش همزمان هزینه‌های کوتاه‌مدت دارید در حالی که در پی رشد و تحولات بلندمدت هستید دنبال کنید؟ برنامه‌های عملیاتی شما باید بر این اولویت‌های استراتژیک ساخته شود. به عنوان مثال، می‌توانید حوزه‌های تمرکز خود را بر اساس مرتبط‌ترین استراتژی‌های کسب‌ و کار و یا بر اساس بخش‌های خاص اولویت‌بندی نمایید. برخی از نمونه‌های حوزه‌های تمرکز می‌توانند اینها باشند:

  • لجستیک
  • فروش
  • تکنولوژی
  • پایداری
  • منابع انسانی
  • IT

نکاتی برای کمک به تعریف حوزه‌های تمرکز برنامه عملیاتی شما:

  • چالش‌ها و فرصت‌های کلیدی کسب‌ و کار را شناسایی کنید.
  • استراتژی کلی بلندمدت و معیارهای کلیدی کسب‌ و کار و نحوه پشتیبانی حوزه‌های تمرکز برنامه عملیاتی از این اهداف را در نظر بگیرید.
  • افراد دیگر را برای کمک به شما در شناسایی آنچه نیاز است توسط برنامه عملیاتی مورد بررسی قرار گیرد، وارد کنید.

بیشتر بخوانید: چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر چیست؟ چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر ابزاری برای تحلیل صنعت

فرآیند شروع برنامه عملیاتی

 

۳. اهداف استراتژیک برای برنامه عملیاتی ایجاد کنید

اهداف استراتژیک اهداف خاصی هستند که با استراتژی و حوزه‌های تمرکز عملیات همسو هستند. آنها نشان می‌دهند که چه چیزی را در هر حوزه تمرکز می‌خواهید به دست آورید و به عنوان بلوک‌های سازنده برنامه شما عمل خواهند کرد و اطمینان می‌دهند که متمرکز و عملی هستند.

برخی از نمونه‌های اهداف استراتژیک:

  • کاهش هزینه‌ها به میزان ۱۰% در سال آینده با اجرای فرآیندهای کارآمدتر و ساده‌سازی زنجیره تأمین در سال آینده.
  • راه‌اندازی سه محصول جدید در سال مالی آینده برای گسترش خطوط محصولات خود و افزایش درآمد.
  • افزایش امتیاز رضایت مشتری به میزان ۵% در شش ماه آینده.

نکاتی برای تعریف اهداف استراتژیک عبارتند از:

  • اطمینان حاصل کنید که اهداف شما خاص، قابل اندازه‌گیری، قابل دستیابی، مرتبط و محدود به زمان (SMART) هستند.
  • اهداف را به طور مداوم با حوزه‌های تمرکز برنامه عملیاتی و اهداف شرکت همسو کنید.
  • از دریافت ورودی از افراد دیگر در مورد اهداف خود نترسید.

بیشتر بخوانید: تعیین اهداف خرد SMART به چه معناست؟

 

۴. پروژه‌ها را شناسایی و اولویت‌بندی کنید

اکنون زمان شناسایی و اولویت‌بندی پروژه‌هایی است که باید اجرا شوند. به یاد داشته باشید، پروژه‌ها برنامه‌های عملی هستند تا به شما در دستیابی به اهداف استراتژیک خود کمک کنند. برنامه‌ریزی پروژه باید شامل فکر کردن در مورد بازه‌های زمانی، وظایف انتصاب و تحویل‌پذیری (و اولویت‌بندی) باشد. در اینجا چند نمونه از ایده‌های پروژه آمده است:

  • تامین بومی مواد اولیه نیمه‌ساخته ضروری
  • زنجیره تأمین را ساده‌سازی کنید تا هزینه‌ها را کاهش دهید و بهره‌وری را بهبود بخشید.
  • کانال لجستیک جایگزین پیدا کرده و آن را توسعه دهید.
  • یک برنامه آموزشی خدمات مشتری جدید را اجرا کنید تا امتیازهای رضایت مشتری را بهبود بخشید.
  • یک فناوری جدید را پیاده‌سازی نمایید که امکان دید زنجیره تأمین از ابتدا تا انتها را فراهم کند.

نکاتی برای تعریف و اولویت‌بندی پروژه‌ها:

  • اقدامات و فعالیت‌های خاص مورد نیاز برای دستیابی به هر هدف استراتژیک را شناسایی کنید.
  • پروژه‌ها را بر اساس اهمیت، امکان‌پذیری و تأثیر بالقوه آنها بر کسب‌ و کار اولویت‌بندی نمایید.
  • درگیر کردن ذینفعان در تعریف و اولویت‌بندی پروژه‌ها برای اطمینان از شنیده شدن نیازها و نگرانی‌های آنها.

بیشتر بخوانید:مدیریت زنجیره تامین چیست؟

 

۵. شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPI) را شناسایی و پیگیری کنید

سرانجام، باید بدانید که آیا برنامه عملیاتی و فعالیت‌های روزمره شما منجر به نتایج می‌شود و KPIها را برای ابتکارات کلیدی و اهداف استراتژیک تعیین کنید تا موفقیت را اندازه‌گیری نمایید، همسو بودن را تضمین کنید و شکاف‌های عملکردی را در برنامه عملیاتی خود شناسایی نمایید.
برخی از نمونه‌های KPIهای عملیاتی عبارتند از:

  • هزینه‌های موجودی
  • هزینه‌های کالای فروخته شده
  • رشد درآمد
  • نرخ حفظ کارکنان
  • امتیاز رضایت مشتری

نکاتی برای تعریف و پیگیری KPIها:

  • KPIها را با اهداف استراتژیک و حوزه‌های تمرکز خود همسو کنید تا بتوانید پیشرفت برنامه را در برابر این اهداف خاص پیگیری نمایید.
  • هم شاخص‌های پس‌نگر و هم پیش‌نگر را اضافه کنید.
  • به جای استفاده از چندین صفحه گسترده و ابزار مدیریت پروژه جدا از هم، داشبوردهای زنده یا سیستم‌های گزارش‌دهی را برای ردیابی KPIها و نظارت بر پیشرفت در طول زمان در نظر بگیرید.

بیشتر بخوانید: شاخص کلیدی عملکرد (KPI) چیست؟

 نقشه برنامه عملیاتی

نمونه‌ها و قالب‌های برنامه عملیاتی

در اینجا پنج نمونه برنامه عملیاتی برای کمک به شما در ایجاد برنامه برای تیم‌های خود آورده شده است. می‌توانید از یک برنامه عملیاتی اصلی یا تنظیم یک برنامه عملیاتی برای هر بخش استفاده کنید.


مثال برنامه عملیاتی اصلی

این الگوی برنامه عملیاتی به شما کمک می‌کند تا شکاف بین اهداف کسب‌ وکار و عملیات روزمره را پر کنید. شما قادر خواهید بود اهداف و KPIها را برای اولویت‌های برتر خود تعیین کنید و با تیم عملیاتی همکاری کنید تا برتری عملیاتی و نتایج کسب و کاری را تحویل دهید.


مثال برنامه اچ آر (HR)

این الگوی برنامه عملیاتی اچ آر (HR) می‌تواند برای برآورده کردن نیازهای پرسنل، مدیریت سرمایه انسانی و همسو کردن فعالیت‌های منابع انسانی با استراتژی شما استفاده شود. مدیران منابع انسانی در هر صنعتی می‌توانند یک برنامه عملیاتی روشن ایجاد کنند که می‌توان آن را به طور مداوم نظارت، تطبیق و بهبود داد.


مثال برنامه آی تی (IT)

اگر در تیم آی‌تی هستید، این الگوی برنامه آی‌تی را امتحان کنید تا برنامه‌ریزی عملیاتی آی ‌تی خود را سریع راه‌اندازی کنید. این برنامه با حوزه‌های تمرکز و KPIهای مرتبط با عملیات آی‌تی از پیش پر شده است؛ می‌توانید به راحتی گردش کار و تحویل‌پذیری را متناسب با نیازهای خود سفارشی کنید.

بیشتر بخوانید: برنامه استراتژیک فناوری اطلاعات (IT)

 


مثال برنامه بازاریابی

این الگوی برنامه بازاریابی می‌تواند به شما کمک کند تا عملیات بازاریابی دیجیتال خود را به طور کارآمد با استفاده از بهترین شیوه‌ها درک و برنامه‌ریزی کنید. از آن برای تنظیم سریع اولویت‌ها و حرکت تیم‌های رسانه‌های اجتماعی و بازاریابی خود در وظایفی استفاده نمائید که تأثیرگذار خواهند بود.


مثال برنامه مالی

این الگوی متمرکز بر برنامه مالی در صورتی که می‌خواهید برنامه عملیاتی مالی خود را بر عهده بگیرید، ایده‌آل است. از آن برای تخصیص و توزیع منابع مالی در سراسر سازمان خود و دریافت به‌روزرسانی‌های در لحظه از طریق داشبورد و گزارش‌های خود استفاده کنید که ابزارهای عالی برای ایجاد یک خلاصه مالی بصری جذاب هستند و به وضوح معیارهای کلیدی شما را نشان می‌دهند.
با استفاده از ویژگی همسو بودن، قادر خواهید بود نحوه تقسیم استراتژی سطح بالای کسب‌ و کار خود به برنامه‌های عملکردی و عملیاتی را مشاهده کنید. این به مدیران عملیاتی و مدیران مالی امکان می‌دهد تا برنامه‌های عملیاتی خود را در یک مکان ادغام کنند، همسو بودن قوی‌تر بین تیم‌های مالی و عملیات را ایجاد نموده و همکاری متقابل را برای ساخت عملیات مقاوم‌تر بهبود بخشند. اگر بخواهید عمیق‌تر شوید می‌توانید از ویژگی روابط استفاده کنید تا روابط بین اهداف مرتبط با برنامه‌های خود را ببینید و درک کنید که چگونه اهداف بخش‌های مختلف شما به معیارها و اهداف اصلی کسب‌ و کار کمک می‌کنند. این دید به شما امکان می‌دهد تا وابستگی‌ها، موانع و خطراتی را که ممکن است در طول مسیر شما وجود داشته باشد به وضوح ترسیم کنید.

بیشتر بخوانید: ابتکارات استراتژیک

جایگیری برنامه عملیاتی

بیشتر بخوانید: مدیریت منابع انسانی

 

۵ نکته برای یک برنامه عملیاتی مؤثر و اجرای آن

در این بخش به بررسی نکاتی در زمینه ایجاد و اجرای یک برنامه عملیاتی موثر پرداخته ایم.

  •  قدرت ارتباط شفاف را دست کم نگیرید  به طور منظم برنامه عملیاتی و پیشرفت را به تمام ذینفعان مرتبط اطلاع دهید تا خرید و پشتیبانی لازم را ایجاد کنید. کارمندان شما باید اهداف و نقشه راه شما را بدانند و اعضای تیم باید نقش خود را در اجرای آن درک نمایند. این شفافیت کسب و کاری به همه کمک می‌کند تا در یک جهت حرکت نمایند.
  •  به جلو حرکت کنید و ذهنیت رشد را بپذیرید  انرژی را حفظ کنید و اطمینان حاصل نمایید که برنامه به طور مؤثر اجرا می‌شود. نظارت و بررسی منظم می‌تواند به شناسایی و رفع هرگونه چالش یا مانعی که ممکن است ایجاد شود کمک کند. بررسی‌ها را به صورت مداوم و منظم در برنامه‌ریزی خود قرار داده و پشتیبانی لازم را برای اطمینان از اینکه پروژه‌ها در مسیر درست و رو به جلو حرکت می‌کنند، ارائه دهید.
  •  حرکات استراتژیک انجام دهید و در صورت نیاز سریع تغییر کنید  برنامه عملیاتی شما باید انعطاف‌پذیر، قابل تطبیق و برای انجام تنظیمات باز باشد. این بدان معناست که نظارت بر پیشرفت، انجام اصلاحات در صورت نیاز و تمایل به تطبیق برنامه با شرایط تغییر یا فرصت‌های جدید به شما بیش از پیش کمک خواهد کرد. همانطور که مکینزی (McKinsey) پیشنهاد می‌کند، می‌توانید ایجاد یک تیم را در نظر بگیرید که قادر به جمع‌آوری داده‌ها، پیوند تحلیل همراه با اقدام و ارائه پاسخ‌های سریع به تغییرات سریع باشد.
  •  تیم عملیاتی خود را توانمند کنید و بهره‌وری را افزایش دهیدبرنامه‌ریزی عملیاتی مؤثر نیازمند مشارکت و توانمندسازی تیم شما است. ذینفعان را در فرآیند برنامه‌ریزی درگیر کنید و منابع لازم را در اختیار آنها قرار دهید. به آنها زمینه و فرصتی بدهید تا اهداف تعیین نمایند و ابتکارات را اولویت‌بندی نمایند. این به شما کمک می‌کند تا مشارکت را افزایش دهید و آنها را برای پیشرفت مسئول نمائید.
  •  اگر اندازه‌گیری نشود، مدیریت نمی‌شوداهمیت ردیابی و اندازه‌گیری پیشرفت در برابر اهداف برنامه عملیاتی را دست کم نگیرید. نقاط عطف تعیین کنید، KPIها را اجرا کنید و روند پیشرفت خود را حفظ نمایید. انجام این کار به شما کمک می‌کند تا در مسیر بمانید، شما را قادر می‌سازد تا سریع عمل کنید و بینش‌های ارزشمندی در مورد آنچه اشتباه است ارائه دهید.
    اطلاعات را در گزارش‌های قدرتمند و خلاصه‌های اجرایی با قالب‌های از پیش ساخته شده جمع‌آوری کنید. آن‌ها را با ذینفعان کلیدی خود – داخلی و خارجی – به اشتراک بگذارید و آن‌ها را دعوت کنید تا با هم در استراتژی خود همکاری کنند.

بیشتر بخوانید: سطوح استراتژی چیست؟

 

برای اجرا برنامه عملیاتی از چه نرم‌افزاری می‌توان استفاده کرد؟

اگر سازمان شما می‌خواهد در سطح بالاتری فعالیت کند، ابزارهای استاتیک مانند صفحات گسترده اکسل، پاورپوینت، گوگل داک و یا ابزارهای مدیریت پروژه راه حل مناسبی نیستند. آن‌ها برای استراتژی و برنامه‌ریزی تطبیقی طراحی نشده‌اند. آن‌ها اغلب منجر به انزوا و مانع از همکاری مؤثر می‌شوند؛ آن‌ها اندازه‌گیری پیشرفت را چالش‌برانگیز نموده و تصمیم‌گیری را کند می‌کنند. بهتر است از پلتفرمی که به آنها کمک می‌کند تا برنامه عملیاتی و استراتژیک همسو با استراتژی شرکت ایجاد نمایند و به نتایج کمک کنند، استفاده نمائید. 

 

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع برنامه عملیاتی برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

OKR چیست؟

OKR چیست؟ و نحوه ردیابی آن چگونه است؟

در این مقاله به موضوع نحوه ردیابی OKR پرداخته شده است؛ ضمن ارائه تعریفی از اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) و ذکر مزایای آن، به چگونگی پیاده‌سازی OKR و نحوه پیگیری و ردیابی آن با استفاده از روش‌های مختلف اشاره شده است. در ادامه نیز نحوه انتخاب نرم‌افزار OKR و مثال‌هایی در زمینه OKRهای مختلف به تفصیل سخن رفته است و در نهایت تفاوت بین اهداف و نتایج کلیدی (OKR) و شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPIs) نیز مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در آخر نیز می‌توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

مقدمه‌ای بر OKR

تصور کنید شرکتی در حال تجربه یک بحران است. فروش کاهش یافته است، رضایت مشتری رو به افول گذاشته، یا شاید هم تیم‌ها در هماهنگی با یکدیگر دچار مشکل شده‌اند. این شرکت، مانند بسیاری از سازمان‌های دیگر، به دنبال راه‌حلی برای بهبود عملکرد و دستیابی به اهداف بلندمدت خود است. یکی از ابزارهای قدرتمندی که می‌تواند به این سازمان کمک کند، روش اهداف و نتایج کلیدی (OKR) است. OKR یک چارچوب مدیریتی است که به سازمان‌ها کمک می‌کند تا اهداف خود را به صورت روشن و قابل اندازه‌گیری تعریف کنند و سپس با تعیین نتایج کلیدی، پیشرفت خود را به سمت این اهداف دنبال کنند.
این سازمان قصد دارد تا با استفاده از OKR؛ چالش‌های موجود را شناسایی کند و با تجزیه و تحلیل دقیق وضعیت فعلی، ریشه‌های مشکل را پیدا کند. اهداف بلندمدت و کوتاه‌مدت خود را تعیین کند تا با تمرکز بر نتایج مطلوب، مسیر حرکت خود را مشخص کند. نتایج کلیدی را تعریف کند و با تعیین شاخص‌های قابل اندازه‌گیری، پیشرفت خود را به صورت مستمر ارزیابی کند. تیم‌ها را همسو کند تا با ایجاد یک دید مشترک، همه اعضای سازمان را به سمت اهداف مشترک سوق دهد. انعطاف‌پذیری را افزایش دهد و با توانایی تنظیم اهداف و نتایج کلیدی، به تغییرات محیطی پاسخ دهد. در ادامه، به بررسی دقیق‌تر چگونگی استفاده از OKR در سازمان و نحوه پیاده‌سازی، بررسی و پیگیری آن، خواهیم پرداخت.

OKR چیست؟

اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) مخفف عبارت انگلیسی (Objectives and Key Results) می‌باشد که یک چارچوب مدیریتی است و به سازمان‌ها کمک می‌کند تا اهداف بلندمدت و کوتاه‌مدت خود را به صورت روشن و قابل اندازه‌گیری تعریف کنند و پیشرفت خود را به سمت این اهداف دنبال نمایند. این روش به سازمان‌ها اجازه می‌دهد تا تمرکز خود را بر روی مهم‌ترین اهداف قرار دهند، پیشرفت خود را به صورت دقیق اندازه‌گیری کنند و همه اعضای سازمان را به سمت یک هدف مشترک سوق دهند.
اهداف (Objectives):  اهداف بیانگر چیزی است که می‌خواهیم به دست آوریم؛ در واقع اهداف، مقاصد بلندمدت و کیفی سازمان هستند، آن‌ها بلندپروازانه، الهام‌بخش و قابل درک هستند. از طرفی نیز انعطاف‌پذیر هستند، در واقع اهداف می‌توانند در طول زمان تغییر کنند، اما باید با چشم‌انداز کلی سازمان همسو باشند.
نتایج کلیدی (Key Results): نتایج کلیدی، معیارهای کمی هستند که نشان می‌دهند تا چه اندازه به اهداف نزدیک شده‌ایم. آن‌ها باید قابل اندازه‌گیری، قابل دستیابی و مرتبط با اهداف باشند.

مثال:

تسلا (Tesla)، شرکتی که صنعت خودروسازی را متحول کرد، از روش OKR برای رسیدن به اهداف بلندپروازانه خود استفاده کرده است. تسلا با استفاده از OKR توانسته است به رشد سریع و موفقیت چشمگیری دست یابد. این شرکت اکنون یکی از ارزشمندترین شرکت‌های جهان است و به عنوان پیشرو در صنعت خودروهای برقی شناخته می‌شود.
هدف اصلی تسلا:

  • تسریع گذار جهانی به انرژی پایدار از طریق تولید خودروهای الکتریکی مقرون به صرفه و جذاب.

نتایج کلیدی تسلا:

  •  افزایش تولید سالانه خودروها: تسلا با ساخت کارخانه‌های جدید و بهبود فرآیند تولید، به هدف افزایش تولید سالانه خودروهای خود رسید.
  •  کاهش هزینه باتری: یکی از بزرگترین چالش‌های خودروهای برقی، هزینه بالای باتری است. تسلا با تحقیق و توسعه در زمینه باتری، موفق شد هزینه باتری را به طور قابل توجهی کاهش دهد.
  •  گسترش شبکه سوپرشارژر: تسلا با گسترش شبکه سوپرشارژر خود، اضطراب رانندگان در مورد مسافت قابل پیمایش خودروهای برقی را کاهش داد.
  • معرفی محصولات جدید: تسلا با معرفی محصولات جدید مانند کامیون برقی و شاسی‌بلند، به تنوع محصولات خود افزود و به بازارهای جدید نفوذ کرد.

تسلا با رعایت این موارد به اهداف خود دست یافته است:

  • تمرکز بر نوآوری: تسلا با سرمایه‌گذاری عظیم در تحقیق و توسعه، به طور مداوم محصولات و فناوری‌های جدید را معرفی کرده است.
  • فرهنگ سازمانی قوی: تسلا فرهنگ سازمانی مبتنی بر نوآوری و چابکی را ایجاد کرده است که به کارمندان اجازه می‌دهد تا ایده‌های جدید خود را پیاده کنند.
  • رهبری قوی: ایلان ماسک، مدیرعامل تسلا، با رهبری قوی و دیدگاه بلندمدت خود، تیم تسلا را به سمت موفقیت هدایت کرده است.
    نکات کلیدی از داستان تسلا:
  •  OKR برای شرکت‌های نوآورانه بسیار مفید است و شرکت‌هایی که در صنایع در حال تغییر فعالیت می‌کنند، می‌توانند با استفاده از OKR به سرعت به تغییرات بازار پاسخ دهند.
  •  OKR به ایجاد تمرکز بر اهداف بلندمدت کمک می‌کند و با تعریف نتایج کلیدی، شرکت‌ها می‌توانند بر روی اهداف بلندمدت خود تمرکز کنند و از حاشیه‌ها دور شوند.
  •  OKR به ایجاد شفافیت در سازمان کمک می‌کند و با اشتراک‌گذاری اهداف و نتایج کلیدی، همه اعضای سازمان از پیشرفت‌های یکدیگر آگاه می‌شوند.

بیشتر بخوانید: اهداف و نتایج کلیدی

اهداف و نتایج کلیدی (OKRs)

مزایای OKR

جان دوئر (John Doerr) در مصاحبه‌ای با مجله هاروارد بیزینس ریویو (Harvard Business Review) در سال ۲۰۱۸، در مورد کتاب خود، Measure What Matters (یکی از محبوب ترین کتاب‌ها در مورد چارچوب OKR)، که روش‌شناسی مدیریت و نقش OKRs در یک شرکت را بررسی می‌نماید، بحث کرد. دوئر به پنج مزیت OKR یا “قدرت‌های فوق العاده” اشاره کرد: تمرکز، هم‌راستایی، تعهد، ردیابی و کشش که مخفف عبارت FACTS را تشکیل می‌دهند. با استفاده از OKR، تیم‌ها می‌توانند با تعریف واضح اهداف، ردیابی و اندازه‌گیری نتایج و کسب این مزایا، اهداف خود را تعیین و به آنها دست یابند.

  • تمرکز

با وجود اینکه دوئر تعداد بهینه OKRها را سه یا چهار مورد می‌پندارد، پیشنهاد می‌کند که بیش از هفت OKR درنظر گرفته نشود. هنگامی که فقط چند هدف وجود دارد، اولویت‌بندی کارهای لازم، تصمیم‌گیری در مورد مهم‌ترین اهداف و پایبندی به یک جدول زمانی آسان‌تر است.

  • هم راستایی

بسیاری از شرکت‌ها با هدف هم راستایی شروع به استفاده از OKRها می‌کنند، به این معنی که همه در این چشم انداز و نتایج حاصل سرمایه گذاری کرده اند. حفظ وحدت تیم‌ها، به جای اینکه افراد در سیلوهای (Silos) مستقل کار کنند یا در جهات مختلف حرکت کنند، به معنای احتمال بالاتر موفقیت است.

  • تعهد

ایجاد یک چارچوب همسو و متمرکز نیازمند تعهد است که باید از بالا شروع شود و به پایین جریان یابد. برای اینکه هر عضو تیم بتواند به درستی پیشرفت را پیگیری کند، به نقاط عطف کلیدی برسد و انتظارات را برآورده کند، باید پاسخگویی و شفافیت وجود داشته باشد.

  • ردیابی

اندازه‌گیری OKRها با استفاده از ردیابی با معیارهایی که توسط نتایج کلیدی نوشته شده تعریف می‌شوند، ساده می‌شود. جلسات هفتگی منظم برای بررسی پیشرفت و رفع هر گونه مشکل تضمین می‌کند که هم راستایی در جای خود باقی می‌ماند.

  • کشش

هدف کشش این است که کسب و کارها اهداف و نتایج کلیدی چالش برانگیزی را تعیین کنند، در حالی که می‌دانند به احتمال زیاد از هدف خود کوتاه می‌آیند. روش کشش دوئر این است که نرسیدن به هر هدفی اشکالی ندارد و با گذشت زمان، شرکت‌ها به ساختن نتایج کلیدی گذشته خود ادامه خواهند داد و هر چه بیشتر به جلو حرکت خواهند کرد.

مراحل پیاده‌سازی OKR:

  • تعیین اهداف: اهداف بلندمدت و کوتاه‌مدت سازمان را مشخص کنید. اهداف باید چالش‌برانگیز، الهام‌بخش و قابل درک برای همه اعضا بوده و با استراتژی کلی سازمان نیز هم‌راستا باشند.
  • تعریف نتایج کلیدی: برای هر هدف، نتایج کلیدی مشخص و قابل اندازه‌گیری تعیین کنید که به طور مستقیم به هدف مرتبط بوده و قابل بررسی باشند.
  • تخصیص مسئولیت‌ها: برای هر نتیجه کلیدی، فرد یا تیمی مسئول تعیین کنید و مطمئن باشید که همه افراد درک درستی از نقش خود در دستیابی به اهداف دارند.
  • نظارت بر پیشرفت: به صورت دوره‌ای و منظم پیشرفت خود را نسبت به نتایج کلیدی ارزیابی کنید.
  • بازبینی و اصلاح: در صورت نیاز، اهداف و نتایج کلیدی را بازبینی و اصلاح کنید.
  • بازخورد و پاداش: موفقیت‌ها جشن گرفته شود و به تلاش‌های افراد پاداش داده شود.

بیشتر بخوانید: بیانیه چشم انداز

چرخه اهداف و نتایج کلیدی

چگونه OKR را پیگیری کنیم؟

اگر پیشرفت استراتژی خود را پیگیری نکنید، نمی‌توانید آن را تطبیق دهید و هنگامی که یک چارچوب استراتژی مانند OKR را اتخاذ می‌نمایید که به بررسی‌های پیشرفت منظم متکی است، برای موفقیت آن به عادات سازمانی پایدار نیاز دارید و در غیر این صورت، نمی‌توانید از مزایای خاص این چارچوب بهره‌مند شوید. بسیاری از شرکت‌هایی که تلاش می‌کنند چارچوب اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) را اجرا نمایند، انتظار زیادی از آن دارند در حالی که فرآیندهای پشتیبانی کمی و یا حتی هیچ پشتیبانی ایجاد نمی‌کنند. اهداف و نتایج کلیدی (OKRs)، اگرچه قدرتمند هستند، اما یک راه حل عالی برای کمبود یک استراتژی خوب نیستند. قبل از تصمیم گیری برای استفاده از آنها، باید بدانید که چه چیزی می خواهید به دست آورید. باید از خود بپرسید: “چرا این چارچوب را انتخاب می کنم؟” اگر در مورد جهت استراتژیک خود نامشخص هستید، بعید است که تمام پتانسیل اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) را آزاد کنید. چه دوست داشته باشید چه نه، ۹۰% اجرای موفقیت‌آمیز اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) قبل از هر تصمیم واحد شروع می‌شود. این مورد با انتظارات درست شروع می‌شود. برای این که بتوان اهداف و نتایج کلیدی را پیگیری نمود، ابتدا باید به این موارد توجه داشت:

  •  اهداف الهام‌بخشی بنویسید

که مبتنی بر مزایا باشد؛ نه پروژه‌ها، ویژگی‌ها یا معیارها. به عنوان مثال، یک تیم محصول نباید اهداف مبتنی بر خروجی را تعریف کند (مانند راه‌اندازی ۲ ویژگی بزرگ تا پایان سه ماهه) بلکه مزایایی را در نظر بگیرید که می‌خواهند مشتری به لطف فناوری جدیدی که قصد ساخت آن را دارند، از آن لذت ببرد، پس سعی کنید به دنبال اهداف کیفی باشید.

  • نتایج کلیدی جامعی بنویسید

که بر نتیجه‌ توجه داشته باشد نه نقاط عطف یا وظایف متمرکز. ابتکارات عملی بنویسید که خاص باشند، این بخشی اختیاری از چارچوب OKR است که اکثر شرکت‌ها وقت خود را برای آن تلف نمی‌کنند. اگر اهداف و نتایج کلیدی با یکدیگر و با استراتژی همسو باشند، ابتکارات خود به خود از پس خود برمی‌آیند. نباید انتظار داشته باشید که شما یا تیم‌تان در اولین تلاش خود OKRهای عالی بنویسید این یک تمرین سخت و اغلب غیر شهودی است که نیاز به تمرین و آزمایش زیادی دارد تا درست انجام شود.

  •  مسئولان را تعیین کنید

زیرا مسئولیت به اجرا سرعت می‌بخشد. به عنوان مثال، هر بار که یک مورد جدید ایجاد می‌کنید، می‌توانید مسئول و همکاران بالقوه‌ای تعیین نمایید، با این کار، اعضای تیم درک روشنی از مسئولیت‌های خود و هم تیمی‌های خود دارند. این افزایش دید پذیری به افراد کمک می‌کند تا بیشتر همکاری نمایند، ایده‌ها را به اشتراک بگذارند و به دستاوردهای خود افتخار کنند.

  •  سادگی نهایت پیچیدگی است

 اگر می‌خواهید ردیابی و گزارش‌دهی خود را به طور بی‌نظیری تحت تأثیر قرار دهید، آن را بسیار ساده نگه دارید. سیستم‌های امتیازدهی پیچیده‌ای که برای اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) اعمال شوند، آسیب بیشتری نسبت به سود دارند. در اجرای اولیه خود، اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) فقط دو مقدار داشتند: ۰ و ۱. صفر به معنای عدم دستیابی به هدف (بدون توجه به اینکه چقدر نزدیک بود) و یک به معنای موفقیت است. می‌توانید استدلال کنید که این رویکرد تلاش و پیشرفت را به درستی نشان نمی‌دهد. بهتر است از یک سیستم سبز، زرد و قرمز استفاده کنید که OKRها را بر اساس مقادیر از پیش تعیین شده اندازه‌گیری‌های آنها ارزیابی می‌کند.

بیشتر بخوانید: ابتکارات استراتژیک

فرض کنید مجموعه OKR تیم بازاریابی شما شامل این دو نتیجه کلیدی است:

  •  افزایش پایپ‌لاین واجد شرایط به میزان ۴۰% (اندازه گیری شده در ریال)
  •  افزایش ترافیک به صفحه دمو به میزان ۶۰% (اندازه گیری شده در بازدیدهای منحصر به فرد صفحه)

در واقع نمی‌توان ریال را با بازدیدهای منحصر به فرد صفحه مقایسه کرد. به جای تبدیل دو معیار در یک مقیاس ثابت بین صفر و یک، مقادیر هر کدام را تعیین کنید که آنها را با عنوان در معرض خطر (قرمز)، عقب (زرد) یا در مسیر (سبز) برچسب گذاری کند.
در این مثال :

  •  افزایش پایپ‌لاین واجد شرایط به میزان ۴۰%
       در معرض خطر است زمانی که کمتر از ۱۰% باشد
       عقب است زمانی که بین ۱۰% و ۳۵% باشد
       در مسیر است زمانی که بیش از ۳۵% باشد
  •  افزایش ترافیک به صفحه دمو به میزان ۶۰%
        در معرض خطر است زمانی که کمتر از ۲۰% باشد
       عقب است زمانی که بین ۲۰% و ۵۰% باشد
       در مسیر است زمانی که بیش از ۵۰% باشد

به این ترتیب، می‌توانید با یک نگاه پیشرفت فعلی را درک کنید. با این حال، یک نکته وجود دارد، راه‌اندازی چنین سیستمی و به‌روز نگه داشتن آن می‌تواند ساعات و انرژی ارزشمندی را از اعضای کلیدی تیم (یا رهبران) بگیرد اگر از ابزارهایی مانند اکسل و پاورپوینت استفاده کنید. بررسی‌های منظم را برنامه‌ریزی کنید، هنگام تعیین ریتم عادت در بررسی خود، دو عامل مهم را در نظر داشته باشید:

  • تجربه تیم شما
  • نوسان محیط کسب و کار شما

اگر تیم شما در تعیین اهداف و شاخص کلیدی عملکرد (KPI) بی‌تجربه است، احتمالاً برای سازگاری اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) با پیشرفت و فعالیت‌های روزمره هر عضو تیم، به تکرارهای مکرر و مربیگری گسترده نیاز دارید. در تیم‌های با تجربه تر، یک ریتم هفتگی یا دو هفته‌ای نیز می‌تواند کار کند. اگر محیط کسب و کار شما ناگهان تغییر کند و با عدم قطعیت زیادی مواجه شوید، آزمایش و تکرارهای سریع به شما کمک می‌کنند تا پیش‌بینی‌کنید و از راه حل بهینه کمک بگیرید. به عنوان مثال، “چگونه آماده می‌شوید وقتی نمی‌دانید برای چه چیزی آماده شوید؟” همانطور که مدیر تأمین جهانی در تسکو (Tesco)، می‌گوید، این شرکت با برگزاری جلسات بررسی بسیار مکرر با تیم‌های خود توانست قفسه‌ها را پر نگه دارد.
در صورت نیاز، با قاطعیت اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) را تنظیم کنید زیرا کوتاه مدت و ناپایدار هستند. بنابراین به هیچ یک از آنها بیش از حد وابسته نشوید. اگر هر جلسه بررسی منجر به تغییری شود – بزرگ یا کوچک – آن را بپذیرید. با مجموعه گسترده‌ای از نتایج کلیدی و اهداف مختلف آزمایش کنید و OKRها را بین تیم‌ها به اشتراک بگذارید تا همسویی و همکاری لازم را انجام دهید. فقط یادتان باشد فرضیه‌های خود را پیگیری کنید، چه چیزی درست شد و چه چیزی بین جلسات از مسیر خارج شد. به این ترتیب، می‌توانید به نسخه‌های مفیدتر OKRهای خود بازگردید.

نحوه بررسی اهداف و نتایج کلیدی


نحوه بررسی OKR با قانون K.I.D.S.یا (Keep It Dead Simple)

آن را ساده نگه دارید، فرآیندهای مفصل هیچ فایده‌ای برای شما نخواهند داشت. چیزی که شما نیاز دارید ساختار و گفتگوهای صادقانه قدیمی خوب است. انجام صحیح اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) سخت است، بنابراین شما به تمرین و بازتاب نیاز دارید. جلسات بررسی منظم در تمام سطوح سازمان را برقرار کنید اما به یاد داشته باشید که جلسات بدون دستور کار فقط زمان را هدر می‌دهند. برای ساختار آن‌ها آزمایش کنید تا آن‌ها را متناسب با فرهنگ خود قرار دهید، بسته به اندازه کسب‌ و کار شما و مقیاسی که اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) را در آن پیاده‌سازی کرده‌اید، باید گزارش‌دهی را خودکار نمایید یا حداقل یک رویکرد قالب‌بندی شده را اتخاذ کنید و می‌توانید برای کمک به خودکارسازی از نرم‌افزار اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) استفاده نمایید. در طول این فرآیند، به دنبال سه چیز باشید:

  • اعمال قانون K.I.D.S.
    اگر موارد را پیچیده کنید، ناامید خواهید شد و احتمالاً یک یا دو بینش را از دست خواهید داد. با چیزی به سادگی یک فرمت بله یا خیر یا یک سیستم سبز، زرد، قرمز برای ارزیابی پیشرفت شروع کنید؛ سپس، قدم به قدم عمیق‌تر شوید.
  • پیشرفت در اهداف
    اگر در جهت اهداف بزرگ پیشرفت نمی‌کنید، نتایج کلیدی، ابتکارات و تلاش فعلی را ارزیابی نمایید. گاهی اوقات، این سه مورد با هم تناسب ندارند و شما نیاز به بازتعریف آن‌ها دارید.
  • اهمیت اهداف و نتایج کلیدی
    اگر مردم، تیم‌ها، بخش‌ها و جهان نتوانند اهداف خود را برآورده کنند، اما شما همچنان به رشد یا پیشرفت دست یابید، پس اهمیت اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) را به چالش بکشید. ممکن است به تمرین بیشتر نیاز داشته باشید.

 

نحوه انتخاب نرم‌افزار OKR

با وجود تمام انتخاب‌های موجود در بازار، پیش‌بینی اینکه کدام نرم‌افزار اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) بهترین تناسب را با نیازها و فرهنگ شما دارد، دشوار است. بنابراین، ما چند ویژگی کلیدی را فهرست کرده‌ایم که هنگام ارزیابی یک چارچوب اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) باید به دنبال آن‌ها باشید.

  •  در دسترس بسیاری از افراد است

 پیگیری OKRهای شما نباید کار تعداد کمی از افراد باشد. شما می‌خواهید یک منبع واحد واقعی برای اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) و استراتژی خود داشته باشید که همه بتوانند به آن دسترسی داشته باشند.

  •  از پذیرش در مقیاس بزرگ پشتیبانی می‌کند

 اگر کسب‌وکار شما با اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) بی‌تجربه است، بهتر است از نرم‌افزار کوچک شروع کنید و پس از نشان دادن موفقیت آن را گسترش دهید. آشنا شدن با نرم‌افزار اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) که برای تیم‌های کوچک‌تر کار می‌کند اما می‌تواند به همان راحتی از تعداد بسیار بیشتری از افراد مراقبت نماید، برای انتقال روان‌تر به پذیرش در مقیاس بزرگ ضروری است.

  •  قابل تنظیم است

 هنگامی که در پیاده‌سازی چارچوب اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) انعطاف‌پذیر هستید، به نرم‌افزاری نیاز دارید که به رویکردهای شما چیزی اضافه کند، نه نرم‌افزاری که محدودیت‌های آن رویکرد شما را سخت‌تر نماید. این امر در مورد همه چیز مربوط به استراتژی، از خودکارسازی گزارش‌دهی تا برنامه‌ریزی استراتژیک قابل تنظیم، صدق می‌کند.

  • بررسی را تسهیل می‌کند

 اگر برای گزارش پیشرفت خود نیاز به استفاده بیش از چند ابزار دارید، در حال اضافه کردن اصطحکاک به فرآیندی هستید که باید مانند یک اسکیت‌سوار در یک دریاچه یخ‌زده جریان داشته باشد. نرم‌افزاری که انتخاب می‌کنید باید در مرکز جلسات بررسی شما باشد تا به بحث متمرکز و تصمیمات آگاهانه شما یاری رساند.

بیشتر بخوانید: تعریف برنامه ریزی استراتژیک چیست؟ انواع روش ها و مدل های برنامه ریزی استراتژیک کدامند؟

جایگاه OKR و چشم انداز و ماموریت

مثال‌های OKR بازاریابی

هدف: تبدیل شدن به یک منبع برتر در لینکدین (LinkedIn) برای محتوای حسابداری.

  • نتایج کلیدی: شناسایی ۲۰ ایده محتوا و موضوع جدید تا ۳۱/۰۱.
  • نتایج کلیدی: تا پایان سه ماهه چهارم، ۲۰۰۰ دنبال کننده ارگانیک دریافت کنید.
  • نتایج کلیدی: تا شروع سه ماهه اول سال آینده، یک تیم بازاریابی اختصاصی برای کانال لینکدین بسازید.
  • نتایج کلیدی: نرخ تعامل را هر ماه ۲.۲% افزایش دهید.
  • نتایج کلیدی: با همکاری با ۳ نفر از افراد تأثیرگذار لینکدین، آگاهی از برند را افزایش دهید.

هدف: دو برابر کردن ترافیک ارگانیک به وب سایت.

  • نتایج کلیدی: تا پایان سال، سرعت وب سایت را ۱۰% بهبود ببخشید.
  • نتایج کلیدی: نرخ پرش را در چهار ماه آینده ۱۲% کاهش دهید.
  • نتایج کلیدی: هر ماه هفت قطعه محتوای بهینه شده برای سئو تولید کنید.
  • نتایج کلیدی: تا پایان سه ماهه چهارم، وبلاگ را برای تجربه کاربری بهتر بازطراحی کنید.

هدف: قرار دادن برند ما در رادار بازار (آگاهی از برند).

  • نتایج کلیدی: ۱۰۰۰۰۰ بازدیدکننده ارگانیک به وب سایت در سه ماهه.
  • نتایج کلیدی: امسال برند خود را در ده رویداد ملی، کنفرانس یا نمایشگاه جاده ای به نمایش بگذارید.
  • نتایج کلیدی: در ۱۲ ماه آینده، ۲۰۰۰ MQL تولید کنید.
  • نتایج کلیدی: امسال نرخ تبدیل ۱۳% را برای MQL های خود به دست آورید.

 

مثال‌های OKR فروش

هدف: افزایش فروش محصولات سطح بالا.

  • نتایج کلیدی: ساختار جدید مشوق‌های فروش برای محدوده سطح بالا در تیرماه.
  • نتایج کلیدی: تا پایان سه ماهه اول، یک مشارکت جدید در بازار برقرار کنید.
  • نتایج کلیدی: تا اواسط مرداد ۱۴۰۴، بازسازی کامل مواد فروش.

هدف: افزایش فروش در بخش سازمانی.

  • نتایج کلیدی: تا پایان سال، ده مشتری جدید (میانگین اندازه معامله >100 میلیون) را ببندید.
  • نتایج کلیدی: در سه ماهه اول و دوم، ۳ فروشنده با تجربه فروش سازمانی استخدام کنید.
  • نتایج کلیدی: امسال شرکت خود را در شش رویداد بزرگ صنعت به نمایش بگذارید.

 

مثال‌های OKR مالی

هدف: بهینه سازی فرآیندهای بودجه بندی

  • نتایج کلیدی: تا شروع سه ماهه بعد، یک حسابدار استخدام کنید.
  • نتایج کلیدی: اطمینان حاصل کنید که امور مالی هر ماه به روز هستند.
  • نتایج کلیدی: تا پایان این سه ماهه، نرم افزار حسابداری را پیاده سازی کنید.

هدف: ساده سازی مزیت رقابتی هزینه شرکت

  • نتایج کلیدی: هر سه ماهه سه حوزه برتر را شناسایی کنید که هزینه کسب و کار را افزایش می‌دهند.
  • نتایج کلیدی: نسبت هزینه عملیاتی کمتر از ۶۰% تا پایان سال ۱۴۰۳.
  • نتایج کلیدی: بر اساس تولید درآمد، هر شش ماه یک بار تخصیص بودجه را بررسی کنید.

 

مثال‌های OKR منابع انسانی

هدف: ایجاد یک تجربه بدون استرس ورود به کار برای کارمندان جدید.

  • نتایج کلیدی: تا پایان سه ماهه دوم، تمام SOPها (ویدئوها، راهنماها و جلسات آموزشی) را مستند کنید.
  • نتایج کلیدی: تا پایان شهریور، دستورالعمل‌ها و قالب‌های ورود به کار را برای پنج بخش توسعه دهید.
  • نتایج کلیدی: قبل از دوره پذیرش بعدی، مالکیت ورود به کار را به یک مدیر منابع انسانی اختصاص دهید.

هدف: ایجاد انگیزه در کارمندان برای ماندن (حفظ کارمند).

  • نتایج کلیدی: بین بهمن و اسفند، یک نظرسنجی داخلی در مورد مزایای کارمندان انجام دهید.
  • نتایج کلیدی: نرخ جدایی کارمندان در طول سال کمتر از ۵%.
  • نتایج کلیدی: برای نظارت بر رضایت کارمندان و تعامل کارمندان، نظرسنجی‌های ماهانه پالس انجام دهید.
  • نتایج کلیدی: قبل از ۳۱ شهریور، حسابرسی ساختار جبران خسارت برای شش بخش.

هدف: بهبود دانش و توانایی‌های سازمانی.

  • نتایج کلیدی: انجام یک تحلیل شکاف مهارت سه ماهه.
  • نتایج کلیدی: برنامه استخدام برای پر کردن شکاف‌های دانش در سازمان.
  • نتایج کلیدی: استفاده از پلتفرم یادگیری مداوم توسط ۶۰% از افراد ما.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق مزیت رقابتی چیست؟

تفاوت OKR و KPI

مثال‌های OKR تیم موفقیت مشتری (Customer Success)

هدف: مشتریان خود را ترغیب کنید تا تعامل بیشتری با ما انجام دهند. (افزایش رضایت مشتری)

  • نتایج کلیدی: نمره حفظ کاربر (URS) خود را ۲۵% بهبود بخشید.
  • نتایج کلیدی: میانگین زمان پاسخ برای سوالات مشتری را ۳۳% کاهش دهید.
  • نتایج کلیدی: از طریق بررسی‌های ماهانه و نظرسنجی‌های سه ماهه، رضایت مشتری را افزایش دهید.
  • نتایج کلیدی: نمره خالص حامیان (NPS) را ۵۰% بهبود بخشید.

هدف: شرکت‌ها را برای بهره‌برداری حداکثری از راه‌حل توانمند کنید.

  • نتایج کلیدی: قبل از شروع سه ماهه دوم، ده سند و راهنمای پشتیبانی مشتری منتشر کنید.
  • نتایج کلیدی: تا پایان سال، یک مجموعه ویدیویی برای پنج خط محصول ایجاد کنید.
  • نتایج کلیدی: تمام اعضای تیم پشتیبانی مشتری در آزمون خدمات مشتری با نمره ۷۵% در سه ماهه سوم قبول شوند.

 

مثال‌های OKR برای عملیات

هدف: بهبود انعطاف پذیری فناوری اطلاعات شرکت.

  • نتایج کلیدی: ده ضعف فوری زیرساخت فناوری اطلاعات را شناسایی کنید.
  • نتایج کلیدی: ۵% بهبود در هر تست استرس سه ماهه در ۱۶ ماه آینده.
  • نتایج کلیدی: در ده ماه آینده، زمان خرابی سرور را ۷۵% کاهش دهید.

هدف: کاهش تأثیر نگهداری بر تولید.

  • نتایج کلیدی: در ۱۸ ماه آینده، زمان خرابی تعمیر و نگهداری را ۲۵% کاهش دهید.
  • نتایج کلیدی: هر سه ماهه مازاد استراتژیک را برنامه ریزی و اجرا کنید.
  • نتایج کلیدی: تا پایان سه ماهه سوم، یک فرآیند جدید تعمیر و نگهداری پیشگیرانه ایجاد کنید.

 

مثال های OKR شرکت

هدف: تبدیل مشتریان به طرفداران شرکت.

  • نتایج کلیدی: نرخ ارجاع محصول ۵۵%.
  • نتایج کلیدی: تحقیق بازار با ۱۰۰۰ کاربر محصولات ما در سال ۱۴۰۳.
  • نتایج کلیدی: نرخ بازگشت محصول کمتر از ۲%.

هدف: ساخت یک فرهنگ شرکتی که رقابت را از بین ببرد.

  • نتایج کلیدی: ساختار جدید مشوق‌هایی که قبل از پایان سه ماهه دوم، کار سخت و نوآوری را پاداش می‌دهد.
  • نتایج کلیدی: در چهار ماه آینده، جلسات ماهانه بین مردم و تیم‌های رهبری ما.
  • نتایج کلیدی: امتیازهای بالای رضایت کارمندان (۸۰%+) در طول سال.

بیشتر بخوانید: شاخص کلیدی عملکرد (KPI) چیست؟

تفاوت بین OKR و KPI چیست؟

اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) و شاخص کلیدی عملکرد (KPI) تفاوت‌های زیادی دارند. به طور خلاصه، OKRsها رویکرد جامع‌تری نسبت به شاخص کلیدی عملکرد (KPI) دارند. شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPIs) پیشرفت را اندازه‌گیری می‌نمایند. OKRsها اهداف را تعریف می‌کنند، تفکر نوآورانه را الهام می‌بخشند و پیشرفت را اندازه‌گیری می‌نمایند. برای درک نحوه ارتباط آن‌ها، شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPIs) می‌توانند نتایج کلیدی (KRs) را اندازه گیری کند.

رویکرد معمول برای شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPIs) معیارهای کسب و کاری است که پس‌نگر هستند و برای درک عملکرد گذشته مفید است اما ایده‌های نوآورانه‌ای برای آینده ایجاد نمی‌کند. برخی از شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPIs) برای ردیابی ضروری هستند اما ممکن است به دلیل اهداف تعیین شده شما در مجموعه اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) هیچ تیمی یا بخشی قرار نگیرند. شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPIs) و اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) یکدیگر را تکمیل می‌کنند.

 

OKR را به روش درست اجرا کنید

اکنون که OKRهای عالی دارید، چگونه از آنها به طور موثر استفاده خواهید کرد؟ و چگونه پیشرفت و عملکرد را بدون آزار دادن تیم خود برای به روز رسانی های دستی هفتگی اندازه‌گیری خواهید کرد؟ اکسل، پاورپوینت و … افراد شما سزاوار بهترین‌ها هستند بهتر است از پلتفرمی که به آنها کمک می‌کند تا اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) استراتژیک همسو با استراتژی شرکت ایجاد کنند و به نتایج کمک کنند، استفاده نمائید. در حالی که شما را در جریان آنچه کار می‌کند و چه چیزی کار نمی‌کند نگه می‌دارد. از یک پلتفرم اجرای استراتژی استفاده کنید، یک پلتفرم اجرای استراتژی یک ابزار ضروری در هر سازمانی است که در اجرای استراتژی و رشد کسب و کار موردی کاملا جدی است. 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع  OKR برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

اهداف و نتایج کلیدی

اهداف و نتایج کلیدی

در این مقاله تلاش برآن است تا به موضوع اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) پرداخته شود. در ادامه ضمن ارائه تعریفی جامع و هدفمند به تاریخچه پیدایش و مزایای اهداف و نتایج کلیدی اشاره شده است، در نهایت در مورد نحوه نوشتن اهداف و نتایج کلیدی، چگونگی اهداف و نتایج کلیدی خوب و بد و اشتباهات رایج در اعمال اهداف و نتایج کلیدی همراه با مثال به تفصیل سخن رفته است. در آخر نیز می‌توانید دیدگاه‌ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

 

مقدمه‌ای بر اهداف و نتایج کلیدی (OKRs)

در اوایل دهه ۲۰۰۰، در یک گاراژ ساده در منلو پارک کالیفرنیا، دو جوان با رؤیای ایجاد یک موتور جستجوی بهتر، انقلاب بزرگی را آغاز کردند. لری پیج (Larry Page) و سرگئی برین (Sergey Brin)، بنیانگذاران گوگل (Google)، می‌خواستند به کاربران اینترنت کمک کنند تا به سرعت و به راحتی اطلاعات مورد نیاز خود را پیدا کنند. اما چگونه می‌توانستند این رؤیای بزرگ را به واقعیت تبدیل کنند؟ در آن زمان، دنیای جستجوی اینترنتی بسیار شلوغ و رقابتی بود. برای موفقیت، گوگل به یک نقشه راه دقیق و هدفمند نیاز داشت. پیج و برین اهداف خود را به روشنی تعریف کردند:

  •  تسلط بر جستجوی اینترنتی: گوگل را به محبوب‌ترین و پرکاربردترین موتور جستجوی جهان تبدیل کنند.
  • نوآوری مداوم: به طور مداوم الگوریتم‌های جستجو را بهبود بخشند و خدمات جدیدی ارائه دهند.
  •  سازماندهی اطلاعات جهان: تمام اطلاعات موجود در وب را به شکلی منظم و قابل دسترس درآورند.

برای اندازه‌گیری پیشرفت در رسیدن به این اهداف، گوگل از شاخص‌های مختلفی استفاده می‌کرد:

  •  تسلط بر جستجوی اینترنتی: سهم بازار گوگل در جستجوی اینترنتی، تعداد جستجوهای روزانه و رضایت کاربران.
  •  نوآوری مداوم: تعداد محصولات و خدمات جدید، تعداد اختراعات ثبت شده و تعداد مقالات علمی منتشر شده.
  • سازماندهی اطلاعات جهان: تعداد صفحات وب ایندکس شده، سرعت جستجو و کیفیت نتایج جستجو.

گوگل با استفاده از یک تیم متخصص در زمینه‌های مختلف، به تدریج به اهداف خود دست یافت. آن‌ها الگوریتم‌های پیچیده‌ای را برای رتبه‌بندی نتایج جستجو توسعه دادند، خدمات جدیدی مانند جیمیل (Gmail) و گوگل مپ (Google Maps) را ارائه کردند و به یکی از بزرگترین و با ارزش‌ترین شرکت‌های جهان تبدیل شدند. داستان موفقیت گوگل نشان می‌دهد که چگونه یک شرکت کوچک با استفاده از اهداف و نتایج کلیدی می‌تواند به یک غول فناوری تبدیل شود. پیج و برین با تعیین اهداف روشن و اندازه‌گیری پیشرفت، توانستند یک شرکت نوآور و موفق را ایجاد کنند که زندگی میلیاردها نفر را تحت تأثیر قرار داده است. این مقدمه داستانی به شما نشان می‌دهد که چگونه یک ایده ساده با استفاده از اهداف و نتایج کلیدی می‌تواند به یک انقلاب بزرگ تبدیل شود.

 

اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) چیست؟

تصور کنید سازمان شما هدف جدیدی برای کاهش زمان انتظار و بهبود رضایت مشتری دارد. تنها مشکل این است که هیچ سیستمی برای اجرای موثر این ایده وجود ندارد و شما نمی‌دانید از کجا شروع کنید، اینجاست که اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) وارد عمل می‌شوند. اهداف و نتایج کلیدی یا OKRs که مخفف (Objectives and Key Results) است؛ چارچوبی را برای کسب و کارها فراهم می‌کند تا با تعیین هدف و همکاری، استراتژی‌های مورد نظر خود را اجرا و محقق نمایند، در واقع یک روش مشارکتی برای تعیین هدف که توسط تیم‌ها و افراد برای تعیین اهداف چالش برانگیز و جاه‌طلبانه با نتایج قابل اندازه‌گیری استفاده می‌شود؛ چه در مورد عملیات اداری، چه مهندسی نرم‌افزار یا موارد دیگر صحبت کنیم، اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) برای تعیین اهداف در سطوح مختلف شرکت یکسان عمل می‌کنند. آنها همچنین می‌توانند برای اهداف شخصی کار کنند و حتی توسط افراد برای انجام کارها در مکان‌هایی که رهبری ارشد از آنها استفاده نمی‌کند، بهره ببرند. اهداف و نتایج کلیدی از دو جزء تشکیل شده است:
اهداف: شامل اهداف خاص و کاملاً تعریف شده ای هستند که تأثیر عمده ای بر کسب و کار خواهند داشت. آنها باید چالش برانگیز اما قابل دستیابی باشند و با اهداف استراتژیک یک سازمان همسو باشند.
نتایج کلیدی: نحوه اندازه‌گیری یا نظارت بر پیشرفت یک هدف در مسیر دستیابی به آن است. در واقع نتایج کلیدی نمایانگر این است که آیا یک هدف به دست آمده است، یک هدف محقق شده است یا خیر.

بیشتر بخوانید: راهنمای اجرای موفق استراتژی

 

پیشینه اهداف و نتایج کلیدی

داستان اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) در سال ۱۹۵۴ آغاز می‌شود. در آن سال پیتر دراکر (Peter Drucker)، که اغلب به عنوان بنیانگذار مدیریت مدرن شناخته می‌شود، کتابی با عنوان (The Practice of Management) منتشر کرد که اولویت‌های مورد نظر خود را برای مدیران آینده در آن تشریح کرده بود. دراکر روند تمایل مدیران به گرفتار شدن در یک “تله فعالیت” را تشخیص داد که در آن مشغولیت با فعالیت‌های فعلی، آنها را از چشم‌اندازی وسیع‌تر از شرکت منحرف می‌کرد. بنابراین او مدیریت مبتنی بر اهداف (MBO) را به عنوان یک اولویت اصلی برجسته کرد. اما با گذشت زمان، ضعف‌های MBO آشکار شد. خود دراکر نیز اذعان کرد که آنها همچنان مشکل دانستن اهداف واقعی شرکت را حل نمی‌کنند. علاوه بر این، اهداف اغلب موضوعیت کارکنان و ناملموس بودن انگیزه را نادیده می‌گرفتند و فرض می‌کردند که اهداف شرکت به طور خودکار با اهداف کارکنان آن همسو است و در نهایت، اصطلاح MBO کم و بیش منسوخ شد.

سپس در دهه ۱۹۷۰، اندرو گرو (Andrew Grove)، مدیرعامل اینتل (Intel)، ایده مدیریت اهداف را برداشت، آن را اصلاح کرد و با نتایج کلیدی ترکیب کرد تا چیزی را که اکنون به عنوان اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) می‌شناسیم، تشکیل دهد. برای گرو، نقش نتایج کلیدی تسهیل دستیابی به اهداف فرد بود، در واقع، نامی که گرو برای آنها انتخاب کرد، مدیریت اهداف اینتل یا “iMBOs” بود، که مخفف Intel Management by Objectives می‌باشد. با وجود نام اصلی، گرو برخی از تفاوت‌های کلیدی بین این دو را ایجاد کرد که آنها را به دوئر منتقل کرد. گرو به ندرت اهداف را بدون اتصال آنها به “نتایج کلیدی” ذکر می‌کرد، اصطلاحی که به نظر می‌رسد خودش آن را ابداع کرده است. از تفاوت‌های کلیدی بین MBOها و OKRها این است که دومی سه ماهه هستند، نه سالانه. جان دوئر (John Doerr)، که بعداً به یک میلیاردر سرمایه گذار خطرپذیر و سرمایه‌گذار گوگل تبدیل شد، در تیم گرو در اینتل بود. این دوئر بود که فلسفه مدیریت OKR را در گوگل معرفی کرد.
دوئر یکی از سرسخت‌ترین مدافعان هنگام صحبت در مورد OKRs است. او با اطمینان از اینکه آنها کلید موفقیت مداوم گوگل بودند، خاطرات خود را از دادن هدیه OKRs به بنیانگذاران گوگل، لری پیج و سرگئی برین، در سال ۱۹۹۹ بازگو می‌کند. دوئر می‌نویسد: آنها عاشق این ایده بودند که مهم‌ترین چیزها برایشان را در یک یا دو صفحه مختصر بیان کنند و آن را برای همه در گوگل عمومی کنند. دو دهه بعد، او اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) را به عنوان “داربست” پروژه‌های درخشان گوگل توصیف می‌کند و آنها را با امکان ایجاد سلسله مراتب‌های نوآورانه و فوق‌العاده مسطح که در آن مدیران می‌توانند تا ۲۰ گزارش مستقیم را حفظ کنند، مرتبط می‌داند.

اهداف و نتایج کلیدی

چه زمانی از یک OKR استفاده کنیم؟

اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) یکی از ساده ترین ابزارها برای تقریباً هر نوع کسب و کاری است که می‌تواند به عنوان چارچوب تعیین هدف قابل اندازه‌گیری استفاده شود. اجرای یک OKR با نوشتن یک بیانیه هدف که واضح، بلندپروازانه و شامل یک جدول زمانی است، شروع می‌شود. مرحله بعدی تصمیم‌گیری در مورد سه تا پنج نتیجه کلیدی است که قابل اندازه‌گیری و عملی هستند تا به هدف دست یابند. تعیین اهداف خاص و چالش برانگیز می‌تواند به افزایش تعامل و رضایت کارکنان کمک کند. OKRs را می‌توان بسته به نیاز یک سازمان و توافق تیم، برای تنظیم اهداف سه ماهه، نیمه سالانه یا سالانه استفاده کرد. OKRs به وبژه با افزایش کار از راه دور مفید شده است، زیرا این چارچوب کارآمدی را تشویق می‌نماید، ارتباط را امکان پذیر می کند و کارکنان را با اهداف شرکت همسو کرده، حتی زمانی که در مکان‌های مختلف پخش شده‌اند.

مزایای اهداف و نتایج کلیدی (OKRs)

جان دوئر در مصاحبه‌ای با مجله هاروارد بیزینس ریویو (Harvard Business Review) در سال ۲۰۱۸، در مورد کتاب خود، Measure What Matters (یکی از محبوب ترین کتاب‌ها در مورد چارچوب OKR)، که روش‌شناسی مدیریت و نقش OKRs در یک شرکت را بررسی می‌نماید، بحث کرد. دوئر به پنج مزیت OKR یا “قدرت های فوق العاده” اشاره کرد: تمرکز، هم راستایی، تعهد، ردیابی و کشش، که مخفف عبارت FACTS را تشکیل می‌دهند. با OKRs، تیم‌ها می‌توانند با تعریف واضح اهداف، ردیابی و اندازه‌گیری نتایج و کسب این مزایا، اهداف خود را تعیین و به آنها دست یابند.

  • تمرکزبا وجود اینکه دوئر تعداد بهینه OKRها را سه یا چهار مورد می‌پندارد، پیشنهاد می‌کند که بیش از هفت OKR درنظر گرفته نشود. پایبندی به این اعداد کوچکتر، فضایی را برای مزیت اول، یعنی تمرکز فراهم می‌کند. هنگامی که فقط چند هدف وجود دارد، اولویت‌بندی کارهای لازم، تصمیم‌گیری در مورد مهم‌ترین اهداف و پایبندی به یک جدول زمانی آسان‌تر است.
  • هم راستایی
    بسیاری از شرکت‌ها با هدف هم راستایی شروع به استفاده از OKRها می‌کنند، به این معنی که همه در این چشم انداز و نتایج حاصل سرمایه گذاری کرده اند. حفظ وحدت تیم‌ها، به جای اینکه افراد در سیلوهای (Silos) مستقل کار کنند یا در جهات مختلف حرکت نمایند، به معنای احتمال بالاتر موفقیت است.
  • تعهدایجاد یک چارچوب همسو و متمرکز نیازمند تعهد است که باید از بالا شروع شود و به پایین جریان یابد. برای اینکه هر عضو تیم بتواند به درستی پیشرفت را پیگیری کند، به نقاط عطف کلیدی برسد و انتظارات را برآورده نماید، باید پاسخگویی و شفافیت وجود داشته باشد.
  • ردیابیاندازه‌گیری OKRها با استفاده از ردیابی با معیارهایی که توسط نتایج کلیدی نوشته شده تعریف می‌شوند، ساده می‌شود. جلسات هفتگی منظم برای بررسی پیشرفت و رفع هر گونه مشکل تضمین می‌کند که هم راستایی در جای خود باقی می‌ماند.
  • کششهدف کشش این است که کسب و کارها اهداف و نتایج کلیدی چالش برانگیزی را تعیین کنند، در حالی که می‌دانند به احتمال زیاد از هدف خود کوتاه می‌آیند. روش کشش دوئر این است که نرسیدن به هر هدفی اشکالی ندارد و با گذشت زمان، شرکت‌ها به ساختن نتایج کلیدی گذشته خود ادامه خواهند داد و هر چه بیشتر به جلو حرکت خواهند کرد.

نتیجه نهایی
اجرای روش شناسی OKR به سازمان‌ها کمک می کند تا تصمیم بگیرند کدام اهداف بیشترین اهمیت را دارند و چارچوب همکاری ایجاد کنند و به آنها کمک کند تا محقق شوند. از طریق نتایج کلیدی، به همه اجازه می‌دهد تا بر عملکردهای خاصی که مورد نیاز هستند تمرکز کنند، وظایف خود را اولویت بندی کنند و اهداف مورد نظر را انجام دهند.

بیشتر بخوانید: بیانیه چشم انداز

مزایای اهداف و نتایج کلیدی

نحوه نوشتن یک OKR

اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) معمولاً با یک هدف در بالا و ۳-۵ نتیجه کلیدی پشتیبانی کننده در زیر آن نوشته می‌شوند. آنها همچنین می‌توانند به عنوان یک بیانیه نوشته شوند: در حالت ایده‌آل، نتایج کلیدی معیارهای پیشگام هستند که به شما می‌گویند آیا تیم در مسیر درست حرکت می‌کند یا خیر. این با بهره‌وری تیم متفاوت است. تیم ممکن است مانند یک ماشین کار کند، دارای سطوح بالایی از خروجی باشد، اما در مسیر اشتباه حرکت کند. به همین دلیل است که اهداف خروجی نتایج کلیدی خوبی نیستند.

نتایج کلیدی عالی نشان‌دهنده پیشرفت هستند و این ویژگی‌ها را دارند:

  • جامع هستند
  • بر نتیجه تمرکز دارند

اینجاست که اعداد وارد می‌شوند. اما نتایج کلیدی (KRs) زمانی مؤثر هستند که تصویر کاملی از کل را ارائه دهند. بنابراین، مجموعه‌ای از نتایج کلیدی (KRs) را تعیین کنید. این مجموعه باید شامل نتایج کلیدی (KRs) پیش‌نگر، پس‌نگر و محاسبه‌گر باشد.

  • نتایج کلیدی (KRs) پیش‌نگر معیارهایی شبیه به اقدام، متمرکز بر فرآیند هستند که می‌توانید مستقیماً روی آن‌ها تأثیر بگذارید (از این رو ویژگی شبیه به اقدام) و می‌توانید ویژگی را پیش‌بینی کنید، به این معنی که پیشرفت آن‌ها به شما می‌گوید چقدر به اهداف خروجی خود نزدیک خواهید شد.
  • نتایج کلیدی (KRs) پس‌نگر معیارهای کسب و کاری هستند و عملکرد گذشته را نشان می‌دهند، ردیابی آن‌ها ضروری است اما تأثیری بر آینده ندارند.
  • KRهای محاسبه‌گر به شما کمک می‌کنند تا اثرات تمرکز بیش از حد یا بیش از حد رسیدن به اهداف خود را کاهش دهید. شما نمی‌خواهید بیش از حد روی ساخت یک چکش قدرتمند که هیچ کس نمی‌تواند آن را بلند کند تمرکز کنید.

بهترین شیوه ها برای نوشتن اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) موثر:

بهترین روش‌ها برای نوشتن اهداف و نتایج کلیدی موثر همراه با مثال‌ برای فهم بیشتر آورده شده است.

  • وضوح استراتژیک کسب کنید

 اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) اگر از استراتژی کسب و کار جدا شوند کار نمی‌کنند. شما باید درک روشنی از استراتژی کلی شرکت و چشم انداز بلندمدت داشته باشید. این تنها راهی است که شما و تیم‌تان می‌توانید شروع به تنظیم اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) کنید که اهداف کسب و کاری مورد نظر را ارائه دهند.

 

  • درک کنید که چه می‌خواهید به دست آورید

برای ایجاد نتایج کلیدی عالی، باید درک خوبی از آنچه برای رسیدن به یک هدف لازم است و نحوه اندازه‌گیری موفقیت خود داشته باشید. به عنوان مثال، فرض کنید می‌خواهید ترافیک بیشتری به وب سایت خود هدایت کنید. این به معنای ایجاد نتایج کلیدی برای معیارهایی مانند بازگشت هزینه تبلیغات (ROAS)، هزینه به ازای هر کلیک (CPC)، اعتبار دامنه (Domain authority)، نرخ پرش (Bounce Rate) و نمایش‌ها (CPM) خواهد بود.

  • با تیم خود همکاری کنید

اگر شما یک مدیر تیم هستید، باید اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) را با کسانی که مسئول آنها خواهند بود، هم‌ساخت کنید. رویکرد از بالا به پایین را فراموش کنید. تنها راه اطمینان از پذیرش و تقویت مالکیت اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) اختصاص داده شده، از طریق همکاری است.


مثال  اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) بازاریابی:

  • هدف: رسیدن به تعداد بیشتری از مشتریان ایده‌آل ما و کمک به آن‌ها برای شناخت ما به عنوان بهترین راه‌حل برای مشکلات آن‌ها.
    نتیجه کلیدی (KR) پس‌نگر: افزایش پایپ‌لاین واجد شرایط به میزان ۴۰%
    نتیجه کلیدی (KR) پس‌نگر: افزایش ترافیک به صفحه دمو به میزان ۶۰%
    نتیجه کلیدی (KR) پیش‌نگز: تعداد آزمایش‌ها در هفته/ماه برای کاهش هزینه جذب مشتری
    نتیجه کلیدی (KR) محاسبه‌گر: % معاملات بسته شده

اکنون، شما یک مقصد الهام‌بخش و راهی برای اندازه‌گیری فاصله‌ای که طی می‌کنید دارید. اکنون تنها چیزی که نیاز دارید تعیین قدم در طول مسیر است.

 

چگونه اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) مفیدی بنویسیم؟

تلاش و مراقبتی که برای نوشتن OKRهای مفید انجام می‌شود را دست کم نگیرید. یکی از دلایلی که بسیاری از سازمان‌ها در پیاده‌سازی اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) شکست می‌خورند، بی‌تجربگی افراد در نوشتن اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) مرتبط و الهام‌بخش است. با مراقبت و اندیشه اضافی در طول توسعه و بررسی اهداف و نتایج کلیدی (OKRs)، کمبود تجربه را جبران کنید.
تعیین اهداف در OKRهای خود، شانس موفقیت شما را به بیش از ۸۰% افزایش می‌دهد. برای اینکه یک هدف مبتنی بر مزیت باشد، تیم‌ها و افراد باید اهداف خود را به تنهایی کشف و تعیین کنند. اکثر سازمان‌ها و رهبران از توانمندسازی کارمندان خود به این روش اجتناب می‌نمایند. بنابراین، به طریقی، آن‌ها اهداف را دیکته می‌کنند زیرا معتقدند که مردم آن‌ها زمینه استراتژیک مناسبی برای تصمیم‌گیری آگاهانه و همسو ندارند.
با این حال، مشکل این رویکرد این است که رهبران فاقد زمینه عملیاتی هستند که تیم ذاتاً در اختیار دارد و بیش از حد روی چگونگی یا معیارهای کسب و کاری تمرکز می‌کنند. با این حال، این مسئولیت رهبر نیست که تصمیم بگیرد تیم او چگونه به هدف دست خواهد یافت یا به هدف خواهد رسید. این مسئولیت تیم است که بهترین راه برای رسیدن به مقصد را تعیین کند. اگر تیم موفق باشد معیارهای کسب و کار از خود مراقبت خواهند کرد.

نحوه نوشتن اهداف و نتایج کلیدی

نحوه نوشتن ابتکارات عملی در اهداف و نتایج کلیدی (OKRs)

این بخش ناپایدارترین بخش اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) است. به این دلیل که ابتکارات به اقدامات تیم یا فردی اشاره دارد که برای پیشرفت انجام خواهد داد. اگر اهداف و نتایج کلیدی با هم مطابقت خوبی داشته باشند، این بخش از چارچوب از خود مراقبت خواهد کرد. دیکته کردن ابتکارات وارد حوزه میکرومدیریت می‌شود و جرقه نوآورانه تیم شما را از بین می‌برد. علاوه بر این، گنجاندن این عنصر در پیاده‌سازی چارچوب شما اختیاری است. بسیاری از شرکت‌ها واقعاً آن را مشمول نمی‌کنند.

  • مثال اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) بازاریابی:
    هدف: رسیدن به تعداد بیشتری از مشتریان ایده‌آل ما و کمک به آن‌ها برای شناخت ما به عنوان بهترین راه‌حل برای مشکلات آن‌ها.
    نتیجه کلیدی (KR) پس‌نگر: افزایش پایپ‌لاین واجد شرایط به میزان ۴۰%
    نتیجه کلیدی (KR) پس‌نگر: افزایش ترافیک به صفحه دمو به میزان ۶۰%
    نتیجه کلیدی (KR) پیش‌نگر: تعداد آزمایش‌ها در هفته/ماه برای کاهش هزینه جذب مشتری
    نتیجه کلیدی (KR) محاسبه‌گر: % معاملات بسته شده
    ابتکار: افزایش تولید محتوای ما
    ابتکار: کاهش بی‌نظمی در صفحه اصلی ما
    ابتکار: اجرای سمینارهای رایگان

  • اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) برای اندازه‌گیری اثربخشی منابع انسانی
    هدف: ایجاد یک فضای کاری فراگیر و بسیار حمایتی
    نتیجه کلیدی (KR) پس‌نگر: نرخ حفظ کارکنان
    نتیجه کلیدی (KR) پس‌نگر: تعداد شکایات در ماه
    نتیجه کلیدی (KR) پیش‌نگر: تعداد درخواست‌ها برای خدمات حمایتی که شرکت ارائه می‌دهد
    نتیجه کلیدی (KR) پیش‌نگر: % استخدام‌های جدید از گروه‌های اقلیت
    نتیجه کلیدی (KR) محاسبه‌گر: هزینه خدمات حمایتی ارائه شده به عملکرد بلندمدت و غیبت
    ابتکار: ارسال ایمیل‌های شنبه با جزئیات ۱-۲ خدمات ارائه شده + هر رویداد کاری یا جلسه آموزشی برای هفته
    ابتکار: اجرای نظرسنجی‌های ناشناس از تیم‌ها برای درخواست بازخورد در مورد رهبری
    ابتکار: جزئیات برنامه‌های آموزشی و ارتقای مهارت برای هر بخش
    علاوه بر این، فرآیند بررسی اینکه آیا اقدامات فعلی پیشرفت مورد نظر را به همراه می‌آورند یا خیر را مورد پایش و بررسی قرار می دهد و به تعیین اقدامات بعدی کمک می‌کند. 

بیشتر بخوانید: ابتکارات استراتژیک

اهداف و نتایج کلیدی و ابتکارات عملی

یک هدف و نتیجه کلیدی (OKR) خوب چگونه است؟

ویژگی‌های اهداف و نتایج کلیدی خوب را می‌توان به صورت موارد زیر شرح داد؛

  • اهداف خوب را توسعه دهید

چه چیزی یک هدف را خوب می‌کند؟ طبق گفته جان دوئر، نویسنده کتاب Measure What Matters، می‌توانید آن را به سه سوال خلاصه کنید.

  • آیا معنی دار است؟ آیا هدف شما تأثیر قابل توجهی بر کسب و کار شما خواهد داشت، یا فقط در حال عقب انداختن آن هستید؟
  •  آیا جسورانه است؟ آیا هنگام خواندن آن احساس ناامنی یا عدم اطمینان دارید؟
  • آیا الهام‌بخش است؟ آیا به آن نگاه می‌کنید و فکر می‌کنید: “من باید امروز شروع کنم”، یا بخشی کوچک از شما می‌گوید: “اگر این هرگز به واقعیت تبدیل نشود، مشکلی نخواهیم داشت”؟

اگر به همه این سوالات پاسخ مثبت دادید، پس یک هدف برنده دارید.

  • نتایج کلیدی تأثیرگذار اختصاص دهید

نتایج کلیدی شما به شما کمک می‌کنند تا چشم انداز خود را به واقعیت تبدیل کنید. در اینجا سه سوال وجود دارد که باید هنگام ایجاد نتایج کلیدی از خود بپرسید.

  • آیا آنها خاص و محدود به زمان هستند؟
  •  آیا آنها پرخاشگرانه اما واقع بینانه هستند؟
  • آیا آنها قابل اندازه‌گیری و قابل تأیید هستند؟

این دو جزء را ترکیب کنید و یک اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) خواهید داشت که به تیم شما کمک می‌کند تا عملکرد داشته باشد و منجر به نتایج شود.

 

مثالی از اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) خوب

هدف: دو برابر کردن فروش در دو سال آینده.

نتایج کلیدی: شناسایی یک ICP جدید برای هدف گیری تا اکتبر ۲۰۲۵.

نتایج کلیدی: افزایش تعامل در پلتفرم‌های دیجیتال ما به میزان ۲۵% در هر سه ماهه.

نتایج کلیدی: گسترش تیم فروش ما به میزان ۳۰% در سال آینده.

چه چیزی آن را به یک OKR خوب تبدیل می‌کند؟ یک OKR خوب دارای هدفی است که معنی‌دار، جسورانه و الهام‌بخش باشد. افزایش فروش شما کار ساده‌ای نیست و تأثیر قابل توجهی بر کسب و کار شما خواهد داشت. نتایج کلیدی نیز واضح، متمرکز و عملی هستند. آنها اهداف متمایز برای تلاش و معیارهای روشنی را برای شما فراهم می‌کنند تا بتوانید موفقیت را با آنها مقایسه کنید.

 

یک هدف و نتیجه کلیدی (OKR) بد چگونه است؟

اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) بد برای ایجاد ناامیدی و اتلاف وقت عالی هستند. آنها همچنین می‌توانند به اجرای کند استراتژی و در بدترین موارد، نتایج بد سازمانی منجر شوند. این اغلب “چگونگی” تنظیم هدف هدف برای OKRها است که مردم برای تولید آن مشکل دارند. اکثر اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) در هنگام ترسیم نتایج کلیدی که واضح و قابل اندازه گیری هستند، کوتاه می‌آیند.

 

مثالی از اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) بد:

هدف: تجربه مشتری بهتر.

نتایج کلیدی: احساس خوب مشتریان ما را هنگام تعامل و کسب و کار با ما ایجاد کنید.

نتایج کلیدی: به کارمندان برای بهبود خدمات مشتری انگیزه دهید.

 

چه چیزی آن را بد می‌کند؟

در حالی که این هدف و نتیجه کلیدی (OKR) دارای هدفی قابل دستیابی و تا حدودی جذاب است، نتایج کلیدی مبهم و اندازه‌گیری آنها دشوار است. آنها همچنین هدف را به نتایج عملی برای تیم شما تقسیم نمی‌کنند. یک هدف عالی با نتایج کلیدی ضعیف برای دستیابی به نتایج مطلوبتان کمک نخواهد کرد و همین امر در مورد نتایج ضعیف و نتایج کلیدی عالی نیز صادق است. می‌توانید بگویید که آیا تیم شما به یک نتیجه کلیدی دست یافته است؟ اگر پاسخ خیر است، پس یک هدف و نتیجه کلیدی (OKR) بد دارید.

یک روش بهتر برای برخورد با این هدف و نتیجه کلیدی (OKR) این است:

هدف: ارائه سطحی از خدمات مشتری که هیچ شرکت بزرگ دیگری نمی‌تواند ارائه دهد.

نتایج کلیدی: تا پایان سه ماه، گزارشی تهیه کنید که مشکلات موجود در فرآیندهای فعلی خدمات مشتری ما را شناسایی کند.

نتایج کلیدی: زمان پاسخ ما، برای شکایات و سوالات مشتریان را به میزان ۵۰% کاهش دهید.

نتایج کلیدی: بازخورد ۲۵ مشتری را در مورد نحوه بهبود خدمات مشتری ما دریافت کنید.

نتایج کلیدی: در سه ماه آینده یک کتابچه راهنمای جامع خدمات مشتری توسعه دهید.

 اهداف و نتایج کلیدی خوب و بد

اشتباهات رایج در هنگام اعمال چارچوب اهداف و نتایج کلیدی

شرکت‌های بی‌شماری تلاش کرده‌اند و نتوانسته‌اند چارچوب اهداف و نتایج کلیدی را به صورت مؤثر و مثمرثمر پیاده‌سازی کنند. در واقع، اکثر تلاش‌ها به طرز خام‌دستانه اجرا می‌شوند که باعث شده‌اند بسیاری از کارکنان دانش‌محور از این چارچوب متنفر شوند. این می‌تواند به دلیل بی‌تجربگی رهبری یا انتظارات غیر واقعی باشد، به ندرت سازمان‌ها از تمام مزایایی که این مدل ارائه می‌دهد لذت می‌برند. شایان ذکر است که اگرچه این یک چارچوب ساده است، اما پیاده‌سازی آن بسیار سخت است. در این بخش رایج‌ترین اشتباهاتی که افراد هنگام تلاش برای پیاده‌سازی چارچوب اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) مرتکب می‌شوند، آورده شده است:

  1. اشتباه گرفتن آن با یک چارچوب صرفاً تعیین هدف
  2. پیاده‌سازی ضعیف به دلیل بی‌تجربگی یا درک ناقص
  3. انعطاف‌ناپذیری در پیاده‌سازی

۱. اشتباه گرفتن آن با یک چارچوب صرفاً تعیین هدف: هدف و نتیجه کلیدی (OKR) فقط یک چارچوب تعیین هدف یا فقط یک ابزار مدیریتی نیست. اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) بسیار فراتر از این‌ها هستند، در واقع می‌توان گفت یک مدل استراتژی قدرتمند می‌باشند. به این معنی که عناصر ساختاری و حاکمیتی دارد. افرادی که فقط روی عناصر ساختاری (اهداف، نتایج کلیدی و ابتکارات) تمرکز می‌کنند، هدف و نتیجه کلیدی (OKR) را با یک چارچوب تعیین هدف اشتباه می‌گیرند. آن‌ها عناصر حاکمیتی که برای موفقیت مدل حیاتی هستند را فراموش می‌کنند و تلاش نامتناسبی برای تنظیم اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) که به نظر می‌رسد «آبشاری»، از بالا تأیید شده و برای هر بخش، تیم یا فرد «معقول» هستند، انجام می‌دهند و در نهایت با مجموعه‌ای از تعهدات نامربوط و کاملاً بی‌فایده مواجه می‌شوند. تعیین هدف در سطح شرکت بدون زمینه استراتژیک مناسب، هدر دادن وقت همه است. انتظار از افراد برای پر کردن اهداف و نتایج کلیدی (OKRs)خود بدون هیچ زمینه اضافی یا دید در استراتژی کسب‌ و کار، آسیب بیشتری نسبت به سود دارد. این یک تلاش محکوم به شکست برای حل مشکل همسو شدن است و به کار روزانه افراد را نامنظم می‌کند.

 

۲.پیاده‌سازی ضعیف به دلیل بی‌تجربگی یا درک ناقص: در سناریوی غیرمعمول که رهبری سازمان نقش حیاتی زمینه استراتژیک را در تنظیم اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) تشخیص می‌دهد، پیاده‌سازی موفق، مدل دور از دسترس است. در هر جنبه‌ای از زندگی، زمانی که نظریه به عمل می‌رسد، نظریه رو به زوال می‌رود، استراتژی نیز تفاوتی ندارد. زمانی که سازمان شما از آماده‌سازی به توسعه اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) خود می‌گذرد، مراقب این دو اشتباه باشید:

رهبری نتواند زمینه استراتژیک ارائه دهد 

دانستن زمینه استراتژیک ضروری است و در واقع ارائه آن به افراد شما آسان‌تر از گفتن آن است. این به این دلیل است که اکثر رهبران مهم‌ترین قانون ارتباط استراتژیک را نادیده می‌گیرند.

  قانون شماره ۱ ارتباط استراتژیک:
هر چه بیشتر از بالا فاصله بگیرید، افراد کمتری در مورد استراتژی می‌دانند. مبارزه با چیزی که نادیده می‌گیرید سخت است. اما حتی زمانی که دشمن خود را می‌شناسید، باید تاکتیک‌های درستی را برای شکست دادن او اعمال کنید. روش سنتی رهبران برای آماده شدن برای مبارزه، با اسلایدهای فانتزی و صفحات گسترده جامع برای ارائه در رویداد “استراتژی راه‌اندازی ۲۰۲۵” است. حقیقت غم‌انگیز این است که ارائه استراتژی شما کار نمی‌کند، صرف نظر از اینکه چند سازمان آن را امتحان کنند. مردم برنامه را فراموش می‌کنند و هرگز آن را اجرا نمی‌کنند.
ممکن است خود را وسوسه کنید که باور کنید بهتر عمل خواهید کرد. خب، ما یک استراتژیست را می‌شناسیم که تصمیم گرفت استراتژی را با ویدیوهای شخصی به هر کارمند توزیع کند. او نزدیک به ۱۰۰ ویدیو ارسال کرد، اما زمانی که پرسید استراتژی چیست، هیچکس نمی‌دانست. در مورد یک رویکرد شخصی صحبت کنید. آیا این به این دلیل است که مردم به استراتژی شرکت خود اهمیت نمی‌دهند؟ نه. آیا این به این دلیل است که مردم بسیار بی‌سواد هستند تا آن را درک کنند؟ به هیچ وجه. آیا افرادی هستند که فقط می‌خواهند حقوق خود را جمع کنند و به خانه بروند؟ مطمئناً، اما اکثریت قریب به اتفاق کارمندان مشتاق دسترسی به استراتژی شرکت خود هستند و می‌خواهند درک کنند که چگونه به رشد کسب‌ و کار کمک می‌کنند.

پس آیا راه بهتری برای برقراری ارتباط با استراتژی شما وجود دارد؟
بله. شما باید استراتژی خود را در معرض افراد خود قرار دهید و آن را در صورت تقاضا در دسترس قرار دهید. قرار گرفتن در معرض استراتژی بیشتر یک ذهنیت است تا مجموعه‌ای از اقدامات. هنگامی که متوجه شدید مردم چه می‌خواهند، می‌توانید چندین راه برای به اشتراک گذاشتن برنامه خود پیدا کنید، افراد خود را در سطوح مختلف مشارکت دهید و به آن‌ها کمک کنید تا زمینه را برای تصمیم‌گیری آگاهانه داشته باشند. از جلسات بررسی تا راه‌حل‌های نرم‌افزاری. به یاد داشته باشید، هیچ چیز مانند ارتباط بیش از حد در استراتژی وجود ندارد و زمانی که از مردم خواسته می‌شود کار روزانه خود را با اولویت‌های استراتژیک شرکت همسو کنند – یعنی اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) خود را پر کنند – آن‌ها به زمینه نیاز دارند.

 OKRها از بالا به پایین توزیع می‌شوند

آبشاری کردن اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) فرض می‌کند که آن‌ها ماهیت کاملاً سلسله‌مراتبی دارند اما آن‌ها اینطور نیستند. این اشتباه منجر به اشتباهی دیگر می‌شود که چارچوب (OKRs) را از یکی از ارزشمندترین مزایای آن محروم می‌کند. هر تیم نیاز به تأیید از بالا به پایین اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) خود دارد که اغلب به معنای ارث‌بری نتایج کلیدی (KRs) توسط تیم‌ها و استفاده از آن‌ها به عنوان اهداف (که ایده بدی است) ترجمه می‌شود. این چارچوب را به عنوان یک ابزار تعیین هدف مشاهده و رفتار نکنید. هیچ هدف و نتیجه کلیدی (OKR) جداگانه‌ای وجود ندارد، اما آن‌ها به صورت خطی نیز مرتبط نیستند، بلکه اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) شبکه هستند.

بیشتر بخوانید: تعریف علمی پیاده سازی و اجرای استراتژی چیست؟

سلسله مراتب اهداف و نتایج کلیدی

 

۳.انعطاف‌ناپذیری در پیاده‌سازی: انعطاف‌ناپذیری اشکال مختلف دارد. اول از همه، مهم است که بدانید سازمان شما زمان نیاز دارد تا آن را درست کند. این یک فرآیند یادگیری است که شامل اشتباهات و نتایج ضعیف است. کسب‌وکارهایی که تجربه قبلی با اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) ندارند، تا سال اول یا حتی دوم پیاده‌سازی آن را درست نخواهند داشت. بنابراین، تکیه صرف بر اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) برای همسو شدن و تمرکز ایده خوبی نیست. به پیشرفت استراتژیک و ارزش عملیاتی اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) توجه کنید و درک شما (و مزایای کسب‌شده) با گذشت زمان تکامل خواهد یافت.
ثانیاً، مهم است که بدانید همه چارچوب‌ها برای همه سازمان‌ها مناسب نیستند. بسیاری از کسب‌وکارها چارچوب‌های استراتژیک، مانند کارت امتیازی متوازن (Balanced Scorecard) محبوب را آزمایش و رد کرده‌اند، زیرا ارزش کافی برای آن‌ها فراهم نمی‌کنند. همین امر در مورد اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) نیز صدق می‌کند. اگر، به عنوان مثال، سازمان شما به سرعت حرکت می‌کند و فرآیند تکرار اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) عقب است، پس پیاده‌سازی این مدل واقعاً منطقی است، اینطور نیست؟ به چیزی انعطاف‌پذیرتر تغییر دهید.
سوم، همه چیز در چارچوب قرار نخواهد گرفت. برخی از ابتکارات یا پروژه‌ها ضروری خواهند بود اما نمی‌توان آن‌ها را در مجموعه اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) یک بخش یا تیم خاص قرار داد. مشکلی نیست. تا زمانی که از اهمیت آن‌ها مطمئن هستید، آن‌ها را به عنوان موجودیت‌های جداگانه در برنامه خود قرار دهید.

چگونه برای موفقیت به اهداف و نتایج کلیدی OKR نزدیک شویم؟
هنگامی که تلاش می‌کنید چارچوب OKR را در سازمان خود پیاده‌سازی کنید، ارتباطات و روابط متقابل بین OKRها از مناطق، تیم‌ها و بخش‌های مختلف را در ذهن داشته باشید.
OKRها ادغام می‌شوند، آن‌ها آبشاری نیستند. چیزی که OKRها را بسیار سخت می‌کند این است که آن‌ها به چندین روش با یکدیگر مرتبط هستند. به عنوان مثال، بازاریابی و فروش ممکن است نتایج کلیدی را به اشتراک بگذارند در حالی که محصول و فروش اهداف را به اشتراک می‌گذارند. چگونه می‌توانید OKRها را از بالا به پایین به صورت خطی پیوند دهید؟ پاسخ ساده است، نمی‌توانید. اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) به یکدیگر مرتبط هستند و یک شبکه ایجاد می‌کنند.

بیشتر بخوانید: تعریف کارت امتیازی متوازن چیست و نحوه اجرا و پیاده سازی آن در سازمان چگونه است؟

 

مثال OKR بازاریابی:
هدف: رسیدن به تعداد بیشتری از مشتریان ایده‌آل ما و کمک به آن‌ها برای شناخت ما به عنوان بهترین راه‌حل برای مشکلات آن‌ها.
نتیجه کلیدی: افزایش پایپ‌لاین واجد شرایط به میزان ۳۰%
ابتکار: افزایش نرخ تبدیل به صفحات اصلی


مثال OKR فروش:
هدف: مشتاق کردن مشتریان بالقوه ما نسبت به استفاده ازمحصول ما
نتیجه کلیدی: افزایش پایپ‌لاین واجد شرایط به میزان ۳۰%
ابتکار: تعیین اینکه چه کسی قبل از ورود به یک تماس، اختیار تصمیم‌گیری خرید را دارد


مثال OKR محصول:
هدف: هیجان‌زده کردن مشتریان بالقوه ما نسبت به محصول ما و مشتاق کردن مشتریان برای استفاده از محصول
نتیجه کلیدی: کاهش زمان ارزش به میزان ۵۰%
ابتکار: کمک به کاربر برای وارد کردن اطلاعات حیاتی در کمتر از سه کلیک

 

نتیجه گیری:

در نهایت OKR یک روش هدف‌گذاری است که به سازمان‌ها و تیم‌ها کمک می‌کند تا اهداف خود را به صورت روشن، قابل اندازه‌گیری و قابل دستیابی تعریف کنند. این روش به شما کمک می‌کند تا بر روی مهم‌ترین اهداف تمرکز نمایید، پیشرفت خود را پیگیری کنید و در نهایت به موفقیت برسید. اهداف (Objectives) در OKR بیانگر چه چیزی می‌خواهیم به دست آوریم است. این اهداف باید: کوتاه و قابل فهم باشند، الهام‌بخش باشند و انگیزه ایجاد کنند و قابل درک برای همه اعضای تیم باشند. نتایج کلیدی (Key Results) در OKR نشان می‌دهند که چگونه به اهداف خود می‌رسیم. این نتایج باید: قابل اندازه‌گیری باشند، مشخص باشند و به طور واضح تعریف شوند، واقع‌بینانه باشند اما در عین حال چالش‌برانگیز نیز باشند.

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع اهداف و نتایج کلیدی برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

استراتژی اقیانوس آبی

استراتژی اقیانوس آبی

در این مقاله تلاش بر آن است تا به موضوع استراتژی اقیانوس آبی و مفهوم آن پرداخته شود. بدین جهت علاوه بر تعاریف استراتژی اقیانوس آبی و استراتژی اقیانوس قرمز، مزایا و معایب احتمالی آن‌ها نیز ارائه شده است. در ادامه به مقایسه استراتژی اقیانوس آبی و استراتژی اقیانوس قرمز اشاره شده و در نهایت نحوه تبدیل استراتژی اقیانوس قرمز به استراتژی اقیانوس آبی طی یک رویکرد ۶ مرحله‌ای، همراه با ارائه مثال‌های واقعی به تفصیل شرح داده شده است. در آخر نیز می‌توانید دیدگاه‌ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

مقدمه‌ای بر استراتژی اقیانوس آبی

در اوایل قرن بیستم، صنعت خودروسازی به شدت رقابتی بود، شرکت‌های بزرگ و شناخته‌شده‌ای مانند فورد (Ford) و جنرال موتورز (General Motors) بر بازار مسلط بودند و خودروهایی را تولید می‌کردند که اگرچه کارآمد بودند، اما برای اکثر مردم بسیار گران بودند. در این میان، فردی به نام هنری فورد با یک ایده انقلابی وارد عرصه شد. او به جای رقابت مستقیم با غول‌های صنعت خودرو، تصمیم گرفت یک اقیانوس آبی جدید خلق کند. فورد به جای تمرکز بر تولید خودروهای لوکس و گران‌قیمت، بر روی تولید خودروهایی با قیمت مناسب و کاربردی برای عموم مردم تمرکز کرد. او با معرفی خط تولید انبوه، توانست هزینه تولید خودرو را به شدت کاهش دهد و به این ترتیب، خودرویی را تولید کند که برای همه قابل دسترس باشد. مدل T فورد (Ford Model T)، اولین خودرویی بود که به صورت انبوه تولید شد و به سرعت به محبوب‌ترین خودرو در جهان تبدیل شد.
اقیانوس سرخ: صنعت خودروسازی در اوایل قرن بیستم را می‌توان به عنوان یک اقیانوس سرخ بسیار رقابتی در نظر گرفت. شرکت‌ها برای به دست آوردن سهم بازار با یکدیگر می‌جنگیدند و محصولات مشابهی را ارائه می‌دادند.
اقیانوس آبی: هنری فورد با معرفی مدل T، اقیانوس آبی جدیدی در صنعت خودروسازی ایجاد کرد. او به جای رقابت مستقیم با رقبا، نیازهای جدید مشتریان را شناسایی کرد و محصولی را ارائه داد که پیش از آن وجود نداشت.در واقع استراتژی فورد، نمونه‌ای کلاسیک از استراتژی اقیانوس آبی است. او به جای بهبود محصولات موجود، محصول کاملاً جدیدی را طراحی کرد که نیازهای جدیدی را برطرف می‌کرد و به این ترتیب، بازار جدیدی را خلق کرد. داستان هنری فورد و مدل T نشان می‌دهد که چگونه یک ایده نوآورانه می‌تواند یک صنعت را متحول کند و به خلق ارزش جدید برای مشتریان و کسب‌وکارها منجر شود.

استراتژی اقیانوس آبی چیست؟

آیا در دریا ماهی‌های بیشتری وجود دارد؟ بستگی به اقیانوس دارد، این چیزی است که شرکت‌هایی که از استراتژی اقیانوس آبی استفاده می‌کنند به شما می‌گویند. در سال ۲۰۰۴، کتاب استراتژی اقیانوس آبی (Blue Ocean Strategy) نوشته چان کیم (W. Chan Kim) و رنه مابورنه (Renée Mauborgne)، موجی در دنیای کسب و کار ایجاد کرد. ایده آنها ساده بود: چرا برای سهم بازار رقابت کنید وقتی می‌توانید بازار خود را ایجاد نمایید؟

استراتژی اقیانوس آبی، هدف دارد تا اولویت‌های استراتژیک را با پیشی گرفتن از رقبای خود در بازارهای موجود به ایجاد صنایع جدید تغییر دهد و در نتیجه رقابت را بی‌اهمیت کند. شرکت‌ها ممکن است از استراتژی اقیانوس آبی زمانی استفاده کنند که عرضه فعلی در بازار موجود آنها از تقاضا فراتر می‌رود و یا زمانی که گردش مالی افزایش یافته و حاشیه سود کاهش یافته است. شرکت‌های مبتنی بر استراتژی اقیانوس آبی، بر ایجاد فضای بازار بی‌رقیب با تقاضای جدید برای محصولات یا خدماتی که هنوز وجود ندارند، با همزمان دنبال کردن موارد زیر تمرکز می‌کنند:

  • تمایز
  • هزینه‌های پایین

بیشتر بخوانید: اولویت های استراتژیک چیست؟

 

مزایای استراتژی اقیانوس آبی:

  • کسب و کارها می‌توانند بازارهای بی‌رقیبی ایجاد کنند که فرصت‌های جدید دارند.
  • این چارچوب، دیدگاه جدیدی ارائه می‌دهد و تفکر غیر متعارف در مورد ایجاد ارزش مصرف‌کننده را تشویق می‌کند.
  •  فرآیند اقیانوس آبی به شرکت‌ها کمک می‌کند تا نیازها و خواسته‌های مشتریان را عمیق‌تر درک کنند.
  •  اولویت‌های استراتژیک را از رقابت به تمایز منتقل می‌کند.

 

معایب و محدودیت‌های احتمالی استراتژی اقیانوس آبی:

  • مخاطراتی وجود دارد که ممکن است تلاش‌ها منجر به ایجاد اقیانوس آبی نشود، موفقیت این استراتژی به منابع، استعداد و موقعیت یک سازمان در بازار بستگی دارد.
  • متعادل کردن اولویت‌های استراتژیک دوگانه (کاهش هزینه و ارزش خریدار) می‌تواند زمان‌بر و برای سازمان‌ها سخت باشد.
  • موانع سازمانی مانند کمبود منابع و عدم هم‌راستایی استراتژیک، می‌توانند بر نتایج استراتژی اقیانوس آبی تأثیر بگذارند.
  • کسب و کارها باید مشتریان کافی جذب کنند تا صرفه به مقیاس ایجاد کنند و رقابت فوری را کمرنگ‌تر کنند.
  •  بازارهای اقیانوس آبی در نهایت به اقیانوس‌های قرمز تبدیل می‌شوند زیرا رقبای جدید ظاهر می‌شوند.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق استراتژی چیست؟ (استراتژی به زبان ساده برای مدیران)

استراتژی اقیانوس آبی در مقابل استراتژی اقیانوس قرمز

استراتژی اقیانوس قرمز چیست؟

استراتژی‌های اقیانوس قرمز، برخلاف استراتژی‌های اقیانوس آبی هستند. آنها استراتژی‌های کسب و کاری را توصیف می‌کنند که سازمان‌ها از آنها برای رشد و موفقیت در بازارهای تثبیت شده استفاده می‌کنند.
با این حال، استراتژی‌های اقیانوس قرمز، دارای خطرات و ریسک‌های قابل توجهی هستند:

  •  اقیانوس‌های قرمز مملو از کسب و کارهایی هستند که برای مشتریان یکسان رقابت می‌کنند.
  •  حفظ رشد در اقیانوس‌های قرمز، با کاهش سودها، به شدت دشوار می‌شود.
  • بازارهای اقیانوس قرمز، شرکت‌ها را مجبور می‌کنند که بین رهبری هزینه یا تمایز یکی را انتخاب کنند.
  •  موفقیت در بازارهای اقیانوس قرمز، نیازمند بهره‌برداری همزمان از تقاضا و شکست دادن رقبای شما است.
  •  بازارهای اقیانوس قرمز، برای رقابت موثر، نیازمند منابع و مقیاس بیشتری هستند.

اما قبل از اینکه ناامید شوید، مهم است توجه داشته باشید که استراتژی‌های اقیانوس قرمز همیشه حرکت بدی نیستند. شرکت‌های اقیانوس قرمز هنوز هم می‌توانند در بازارهای اقیانوس قرمز با سطوح بالای رقابت، موفقیت بزرگی کسب کنند. برخی از مثال‌هایی که در آن استراتژی اقیانوس قرمز ممکن است انتخاب بهتری باشد، شامل موارد زیر است:

  • یک شرکت دارای تجربه، دانش یا مهارت‌هایی است که می‌تواند در بازار موجود از آنها بهره‌برداری کند.
  •  منابع محدود وجود دارد و شرکت نمی‌تواند هزینه قابل توجهی را برای یافتن اقیانوس آبی یا بهره‌برداری از آن صرف کند.
  • یک سازمان دارای تحمل ریسک پایین است و یا در دوره تثبیت می‌باشد.
  • یک شرکت در یک بازار موجود، موقعیت و سطح سوددهی خوبی دارد.

مقایسه اصلی استراتژی اقیانوس قرمز در مقابل اقیانوس آبی

تمثیل اقیانوس قرمز و آبی، بازارها و صنایع را توصیف می‌کند؛ اقیانوس‌های قرمز، صنایع موجود با تقاضا و رقابت شدید هستند. رنگ قرمز نشان دهنده نبرد خونین برای درآمد، فضای بازار موجود و موفقیت بین شرکت‌ها است. به عنوان مثال، صنعت مد. اقیانوس‌های آبی، صنایعی هستند که هنوز وجود ندارند، با پتانسیل رشد و موفقیت دست نخورده، که شرکت‌ها باید آن را پیدا یا ایجاد کنند. به عنوان مثال، رایانه شخصی در دهه ۱۹۷۰.

بیشتر بخوانید: وزن کردن صرفه جویی در مقیاس چیست؟

 

انتقال از اقیانوس قرمز به اقیانوس آبی در ۶ مرحله

اتخاذ استراتژی اقیانوس آبی، زمانی که به درستی انجام شود، می‌تواند مزایای قابل توجهی در بلندمدت داشته باشد. اما برای انجام درست انتقال قرمز-آبی، باید به طور سیستماتیک به این فرآیند نزدیک شوید. مراحل و مفاهیم زیر فقط خلاصه‌ای از رویکرد ایجاد شده توسط نویسندگان استراتژی اقیانوس آبی است. ما یک مرحله ششم اضافی را نیز گنجانده‌ایم زیرا بسیار مهم است اما اغلب نادیده گرفته می‌شود.

۱. شروع برنامه‌ریزی ابتکار اقیانوس آبی خود

با تعریف دامنه ابتکار اقیانوس آبی خود شروع کنید. سپس، شناسایی کنید که کدام واحدهای کسب و کار استراتژیک (SBU)، خدمات یا محصولات بیشترین بهره را از یک استراتژی اقیانوس آبی خواهند برد. برای کمک به این فرآیند، چان کیم (Chan Kim) و رنه مابورنه (Renée Mauborgne) پیشنهاد می‌کنند از یک نقشه پیشگام-مهاجر-ساکن برای رتبه‌بندی چندین واحد کسب و کار استراتژیک (SBU) بر اساس ارزش و نوآوری استفاده کنید.

  • پیشگامان: واحدهای کسب و کار استراتژیک ارائه دهنده ارزش بی‌سابقه.
  •  مهاجران: واحدهای کسب و کار استراتژیک ارائه دهنده ارزش بهتر از بازار.
  • ساکن: واحدهای کسب و کار استراتژیک ارائه دهنده ارزش مشابه با سایر رقبا.

اگر می‌خواهید تصویر جامع‌تری داشته باشید، می‌توانید این تحلیل را با سایر چارچوب‌های استراتژیک مانند تحلیل SWOT، پنج نیروی پورتر (Porter’s Five Forces) یا ماتریس GE ترکیب کنید. از این اطلاعات برای شناسایی واحدهای کسب و کار استراتژیک هدف و ایجاد یک تیم از افراد برای انجام ابتکار اقیانوس آبی استفاده کنید. این مرحله برای اطمینان از اینکه برنامه‌های شما بیش از حد بلندپروازانه نیستند و با اهداف گسترده‌تر پورتفولیو (Portfolio) شما مطابقت دارند، حیاتی است.

بیشتر بخوانید: تجزیه و تحلیل SWOT (اندروز)

 

۲. درک وضعیت فعلی

با پر کردن یک بوم استراتژی، نمای کلی از چشم‌انداز رقابتی ایجاد کنید. بوم استراتژی یک نمایش بصری از عواملی است که یک صنعت بر اساس آنها رقابت می‌کند (عوامل رقابتی)، آنچه مصرف‌کنندگان دریافت می‌کنند (سطح ارائه) و مشخصات استراتژیک بازیگران اصلی (منحنی ارزش صنعت). بهتر است عواملی را فهرست کنید که کسب و کارها در صنعت شما برای سهم بازار بر اساس آنها رقابت می‌کنند. به عنوان مثال، یک تولیدکننده تلفن همراه می‌تواند سهولت استفاده، طراحی، عملکرد، کاربردهای کسب و کار، کیفیت دوربین، طیف محصولات و… را فهرست کند. به یاد داشته باشید، بوم استراتژی دو هدف را دنبال می‌کند: ثبت چشم‌انداز رقابتی فعلی و سوق دادن سازمان شما به سمت اقدام. این مرحله به سازمان شما اطلاع می‌دهد که چگونه در حال حاضر رقابت می‌کند و یک خط پایه برای رقابت در صنعت شما ارائه می‌دهد.

بیشتر بخوانید: بیانیه چشم انداز

 


۳. تصور کنید که کجا می‌توانید باشید

سپس، زمان آن است که فرضیات و محدودیت‌های موجود در صنعت فعلی خود را در نظر بگیرید. این عوامل، سکوهای پرشی هستند که شما نیاز دارید تا بازار هدف بهتری را تصور نمایید و از مرزهای صنعت عبور کنید. اگر نمی‌دانید از کجا شروع کنید، استراتژی اقیانوس آبی پیشنهاد می‌کند برای فکر کردن به صنعت خود از دیدگاه سمت تقاضا، یک نقشه سودمندی خریدار ایجاد کنید. نقشه سودمندی خریدار، نحوه ارائه سودمندی شرکت‌ها به مشتریان خود از طریق مراحل مختلف تجربه خرید را به صورت بصری نشان می‌دهد.  اهرم‌های سودمندی، نحوه باز کردن سودمندی مشتریان توسط کسب و کارها با محصولات یا خدمات آنها هستند:

  • بهره‌وری
  •  سادگی
  • راحتی
  •  کاهش ریسک
  •  سرگرمی و تصویر
  •  دوستی با محیط زیست

 چرخه تجربه خریدار، تجربه مصرف‌کننده را در شش مرحله بیان می‌کند:

  •  خرید
  •  تحویل
  •  استفاده
  •  تکمیل
  •  نگهداری
  •  دفع

از دانش، تجربه و سایر ابزارهای تحلیل استراتژیک تیم خود برای شناسایی فرصت‌های دور شدن از رقبا، ارائه ارزش پیشگام و باز کردن پایگاه‌های جدید مشتری استفاده کنید.

بیشتر بخوانید: چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر چیست؟ چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر ابزاری برای تحلیل صنعت

 

۴. تدوین استراتژی کسب‌وکار خود

شما باید این چشم‌انداز را به واقعیت تبدیل کنید. این بخش از فرآیند را می‌توان به “حل فرصت” تشبیه کرد. این حالت در مورد پیدا کردن نحوه انتقال کسب‌وکار شما از A (اقیانوس سرخ) به B (اقیانوس آبی) است. به عنوان مثال، ممکن است شرکت شما برای دستیابی به پیشرفت‌های خاص به سرمایه یا منابع بیشتری نیاز داشته باشد، یا ممکن است قبل از اینکه بتوانید به یک هدف بزرگ‌تر دست یابید، به چندین مرحله نیاز باشد تا انجام دهید. نویسندگان استراتژی اقیانوس آبی استفاده از چارچوب چهار عمل را پیشنهاد می‌کنند. این به شما یاری می رساند تا مشخص کنید که عوامل باید چگونه تغییر نمایند تا محصول، خدمات یا کسب‌وکار شما تغییر کند و چهار نوع عمل را برای کسب‌وکارها تجویز می‌نماید.

  • حذف: کدام عواملی که صنعت مدت‌ها بر اساس آن‌ها رقابت کرده است باید حذف شوند؟
  • ایجاد: کدام عواملی که صنعت تاکنون ارائه نکرده است باید ایجاد شوند؟
  •  افزایش: کدام عوامل باید بسیار بالاتر از استاندارد صنعت باشند؟
  •  کاهش: کدام عوامل باید بسیار پایین‌تر از استاندارد صنعت کاهش یابند؟

با پاسخ دادن به این سوالات، شرکت‌ها می‌توانند پیشنهادات جدید را اصلاح نموده و بسازند و اهدافی را تعیین کنند که آن‌ها را در کلاسی جداگانه قرار دهد. به عنوان مثال، اگر شرکتی بخواهد به گذشته برگردد و از اقیانوس آبی در توسعه رایانه‌های شخصی استفاده کند، چهارچوب چهار عمل آن‌ها ممکن است پیشنهاد دهد:

  • کاهش ⬅ قیمت
  • کاهش⬅  اندازه
  • ایجاد ⬅ امکانات
  • حذف ⬅ کاربردهای کسب و کار
  • افزایش ⬅ تجربه کاربر

 

۵. راه‌اندازی استراتژی اقیانوس آبی خود

با فرصت‌ها و مسیرهای بالقوه خود، زمان شروع اجرای استراتژی اقیانوس آبی شما فرا رسیده است. سازندگان استراتژی اقیانوس آبی استفاده از یک رویکرد سه مرحله‌ای تکرار شونده را برای انجام این کار پیشنهاد می‌کنند:

  •  ابتدا حرکت، هدف و جهت خود را انتخاب کنید و مطمئن شوید که خاص و واضح هستید.
  •  سرعت را بر کمال ترجیح دهید. محصولات یا ویژگی‌های جدید را به سرعت در بازار آزمایش کنید.
  •  در نهایت، آن را برای به حداکثر رساندن پتانسیل اصلاح کنید و استراتژی خود را بر اساس نتایج تطبیق دهید.

 

۶. حفظ شتاب اجرایی

استراتژی اقیانوس آبی به کسب‌وکارها دیدگاهی منحصر به فرد در مورد فرصت، رشد و رقابت ارائه می‌دهد. اگر به درستی اجرا شود، می‌تواند منجر به تغییرات چشمگیری شود که به رشد سازمان شما تا سطوح جدید کمک خواهد کرد. با این حال، استراتژی اقیانوس آبی نیازمند پیگیری همزمان چندین ابتکار استراتژیک است. اگر از ابزارهایی مانند اکسل، گوگل شیتز و پاورپوینت استفاده می‌کنید، این کار می‌تواند بسیار پیچیده باشد. تیم‌های شما به آخرین داده‌ها دسترسی ندارند و شما نمای کلی در زمان واقعی از آنچه در مورد استراتژی شما اتفاق می‌افتد ندارید. این معمولاً منجر به تأخیر در نتایج، اتلاف منابع و شکست استراتژی‌ها می‌شود. شما به یک مکان واحد نیاز دارید که در آن بتوانید تمام ابتکارات را پیگیری کنید، تیم‌های بین‌عملکردی را هماهنگ کنید و آن‌ها را برای پیشرفت مسئول نگه دارید.

بیشتر بخوانید: ابتکارات استراتژیک

چهارچوب 4 عمل استراتژی اقیانوس آبی

استراتژی‌های اقیانوس آبی و مثال‌ها

در ادامه به مثال‌هایی واقعی در زمینه استفاده از استراتژی اقیانوس آبی و استراتژی اقیانوس قرمز که به تفصیل شرح داده شده است، اشاره می‌شود:


مثال ۱: استراتژی اقیانوس آبی اسپاتیفای (Spotify)

اکثریت سودهای صنعت موسیقی از فروش فیزیکی سی‌دی‌ها، نوارها و رکوردها حاصل شده است. با این حال، معرفی دیجیتال در اوایل دهه ۲۰۰۰، با شرکت‌هایی مانند نپستر (Napster)، اپل آی‌تونز (Apple iTunes) و پاندورا (Pandora) که بر صنعت موسیقی دیجیتال تسلط داشتند، این روند را تغییر داد. می‌توان گفت یک استارتاپ کوچک از استکهلم برنامه‌های دیگری داشت، زمانی که اسپاتیفای در سال ۲۰۰۶ راه‌اندازی شد، دیدگاه خاصی در مورد اینکه صنعت موسیقی باید چگونه باشد داشت.
تا آن زمان، مصرف‌کنندگان مجبور بودند؛ برای گوش دادن به آهنگ‌ها و آلبوم‌ها، آن‌ها را خریداری کنند و دستگاه‌های خاصی مانند آی‌پادها (iPod) را داشته باشند تا از پلتفرم‌های خاصی استفاده کنند و حتی آهنگ‌ها را به صورت غیرقانونی دانلود یا کپی کنند. اسپاتیفای Spotify به این نقاط درد نگاه کرد و استراتژی خود را بر اساس آن‌ها ساخت. آن‌ها با ارائه موارد زیر، راه بهتری برای گوش دادن به موسیقی ارائه کردند و یک مدل کسب و کار مبتنی بر اشتراک مقرون به صرفه که به مصرف‌کنندگان اجازه می‌داد به میزان نامحدودی موسیقی را روی هر دستگاهی با مرورگر اینترنتی به صورت قانونی گوش دهند. 

نتیجه نه تنها رقابت با شرکت‌های موجود نبود؛ بلکه، اسپاتیفای از آن‌ها پیشی گرفت و با موارد زیر اقیانوس آبی ایجاد کرد:

  • بازتعریف سطح و انواع ابزار و ارزش.
  • ارائه یک روش جدید برای تجاری‌سازی پخش موسیقی.
  •  قیمت‌گذاری سرویس پخش خود برای بی‌اهمیت کردن رقابت فعلی.

مثال ۲: استراتژی اقیانوس آبی تسلا (Tesla)

در اوایل دهه ۲۰۰۰، صنعت خودرو تحت سلطه خودروهای سنتی بنزینی بود. تولیدکنندگان خودروهای تثبیت شده در این اقیانوس سرخ با تمرکز بر عواملی مانند قدرت موتور، بهره‌وری سوخت و اعتبار برند با یکدیگر رقابت شدیدی داشتند. تسلا با ایجاد یک بازار کاملاً جدید برای خودروهای برقی (EV) رویکرد متفاوتی اتخاذ کرد. تسلا نقاط درد قابل توجهی در صنعت خودرو شناسایی کرد:

  •  وابستگی به سوخت‌های فسیلی و تأثیر زیست‌محیطی.
  •  عملکرد و محدودیت خودروهای برقی موجود.
  •  هزینه‌های بالا و علاقه کم مصرف‌کنندگان به خودروهای برقی.

برای رفع این مشکلات، تسلا:

  •  خودروهای برقی را با عملکرد بالا توسعه داد که با خودروهای بنزینی در سرعت و برد برابری داشته و یا از آن‌ها پیشی می‌گرفت.
  •  شبکه‌ای از ایستگاه‌های سوپرشارژر ایجاد کرد تا نگرانی‌های مربوط به برد را کاهش دهد.
  •  از فروش مستقیم به مصرف‌کننده و به‌روزرسانی‌های نرم‌افزاری از راه دور برای بهبود تجربه مشتری استفاده کرد.

با ارائه راه حل‌های نوآورانه و ایجاد یک ارزش پیشنهادی منحصر به فرد، تسلا نه تنها در صنعت خودرو موجود رقابت نکرد، بلکه یک فضای بازار جدید و بدون رقابت ایجاد کرد که در آن به رهبر تحرک برقی تبدیل شد.


مثال ۳: استراتژی اقیانوس آبی نتفلیکس (Netflix)

قبل از اینکه نتفلیکس صنعت سرگرمی را متحول کند، این بازار تحت سلطه تلویزیون کابلی و خدمات اجاره دی وی دی (DVD) مانند بلاک باستر (Blockbuster) بود. رقابت شدید بود و شرکت‌ها برای کسب سهم بازار در این مدل‌های کسب و کاری سنتی با یکدیگر رقابت می‌کردند. نتفلیکس در ابتدا به عنوان یک سرویس اجاره دی وی دی از طریق پست فعالیت می‌کرد، اما به زودی به یک پلتفرم پخش تبدیل شد که نحوه مصرف رسانه توسط مردم را به طور بنیادی تغییر داد. نتفلیکس چندین نقطه درد صنعت را برطرف کرد:

  •  محدودیت انتخاب و دسترسی به محتوای درخواستی.
  • عدم راحتی اجاره‌های فیزیکی و جریمه‌های دیرکرد.
  • هزینه‌های بالای اشتراک‌های تلویزیون کابلی با انعطاف‌پذیری محدود.

استراتژی نتفلیکس شامل موارد زیر بود:

  • ارائه یک کتابخانه گسترده از محتوای پخش درخواستی که در هر زمان و مکانی قابل دسترسی است.
  •  ارائه یک مدل مبتنی بر اشتراک بدون جریمه دیرکرد.
  •  سرمایه‌گذاری کلان در محتوای اصلی برای تمایز بخشیدن به پیشنهادات خود.

با استفاده از فناوری و ایجاد یک شبکه ارزش جدید، نتفلیکس از یک سرویس اجاره دی وی دی به یک پلتفرم پخش پیشگام تبدیل شد و به طور مؤثری اقیانوس آبی و یک فضای بازار جدید ایجاد کرد که خدمات اجاره سنتی و اشتراک‌های تلویزیون کابلی را کمتر مرتبط کرد.

بیشتر بخوانید: همکاری متقابل عملکردی

نحوه دستیابی به استراتژی اقیانوس آبی

معرفی: عکس از مدل کلاسیک تبدیل استراتژی اقیانوس قرمز به استراتژی اقیانوس آبی

مثال استراتژی اقیانوس سرخ: 

در این بخش به ذکر برخی مثال ها در زمینه استراتژی اقیانوس سرخ پرداخته ایم.

کوکاکولا (Coca-Cola)

کوکاکولا با فعالیت در بازار نوشابه‌های گازدار که رقابت شدیدی دارد، از طریق یک استراتژی اقیانوس سرخ به خوبی اجرا شده، موقعیت غالب خود را حفظ کرده است. استراتژی‌های کلیدی شامل:

  •  ایجاد یک برند قدرتمند جهانی از طریق بازاریابی گسترده
  •  استفاده از یک شبکه توزیع وسیع برای اطمینان از در دسترس بودن محصول
  •  نوآوری مداوم در خط محصول خود برای حفظ علاقه مصرف‌کننده

عناصر استراتژی کوکاکولا:

  •  وفاداری به برند: ایجاد ارتباط احساسی با مصرف‌کنندگان از طریق تبلیغات به یاد ماندنی و پیام‌رسانی ثابت برند.
  •  نفوذ بازار: سرمایه‌گذاری کلان در کانال‌های توزیع برای اطمینان از در دسترس بودن گسترده محصول.
  • رهبری هزینه: دستیابی به صرفه به مقیاس و بهینه‌سازی زنجیره تأمین برای حفظ قیمت‌گذاری رقابتی.

این مثال نشان می‌دهد که در حالی که استراتژی‌های اقیانوس آبی می‌توانند موفقیت را هدایت کنند، یک استراتژی اقیانوس سرخ به خوبی اجرا شده نیز می‌تواند در شرایط خاصی بسیار مؤثر باشد.


انتقال رهبری با نرم‌افزار اجرای استراتژی

تمام شرکت‌ها برای اطمینان از ثبات، رشد و موفقیت مداوم به تعادل سالمی از نوآوران، مهاجران و مستعمره‌نشینان نیاز دارند. اگر بیشتر واحدهای کسب و کار استراتژیک (SBUs) شما در صنایعی با سطوح بالای رقابت و کاهش حاشیه سود فعالیت می‌کنند، زمان تغییر فرا رسیده است و باید استراتژی‌های اقیانوس آبی را برای تحقق آن در نظر بگیرید.

بیشتر بخوانید: تعریف استراتژی زنجیره تأمین چیست؟ انواع مدیریت زنجیره تأمین چگونه اجرا می شوند؟

 

سوالات متداول درباره استراتژی اقیانوس آبی

در ادامه به بررسی و پاسخ برخی سوالات متداول در زمینه استراتژی اقیانوس آبی پرداخته ایم.

تفاوت بین استراتژی اقیانوس آبی و استراتژی تمایز چیست؟
استراتژی تمایز بر کسب مزیت رقابتی در بازار فعلی بدون تمرکز بر هزینه توجه دارد اما استراتژی اقیانوس آبی بر ایجاد یک بازار کاملاً جدید از طریق تمایز و رهبری هزینه تمرکز دارد.


بوم استراتژی در اقیانوس آبی چیست؟
بوم استراتژی یک ابزار برنامه‌ریزی استراتژیک است که برای کمک به متفکران استراتژیک در تجسم چشم‌انداز رقابتی یک صنعت و الهام بخشیدن به نقش‌آفرینان برای اقدام طراحی شده است.

چهارچوب چهار عمل استراتژی اقیانوس آبی چیست؟
چارچوب چهار عمل یک رویکرد ساده برای تبدیل نقاط درد، شرایط و محدودیت‌های موجود به فرصت‌ها است. طبق چهارچوب چهار عمل، هر عامل از چشم‌انداز شما باید افزایش، کاهش، ایجاد یا حذف شود.

 

نتیجه گیری:

استراتژی اقیانوس آبی، هدف دارد تا اولویت‌های استراتژیک را با پیشی گرفتن از رقبای خود در بازارهای موجود به ایجاد صنایع جدید تغییر دهد و در نتیجه رقابت را بی‌اهمیت کند. کسب و کارها می‌توانند بازارهای بی‌رقیبی ایجاد کنند که فرصت‌های جدید دارند. در واقع این چارچوب، دیدگاه جدیدی ارائه می‌دهد و تفکر غیر متعارف در مورد ایجاد ارزش مصرف‌کننده را تشویق می‌کند. فرآیند اقیانوس آبی به شرکت‌ها کمک می‌کند تا نیازها و خواسته‌های مشتریان را عمیق‌تر درک کنند و اولویت‌های استراتژیک را از رقابت به تمایز منتقل می‌کند.

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع استراتژی اقیانوس آبی برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

ابتکارات استراتژیک

ابتکارات استراتژیک

در این مقاله به بررسی موضوع ابتکارات استراتژیک پرداخته ایم. در ابتدا علاوه بر تعریف ابتکارات استراتژیک، به بررسی اصول اساسی و انواع مختلفی از ابتکارات استراتژیک که سازمان شما می‌تواند اجرا کند، می‌پردازیم. در ادامه به علت اهمیت، نحوه توسعه و دلایل شکست ابتکارات استراتژیک اشاره شده است و در نهایت مثال‌های واقعی از ابتکارات استراتژیک و نشان دادن نحوه ادغام آنها در برنامه‌ریزی استراتژیک سازمان شما به تفصیل شرح داده شده است. می توان گفت با مطالعه این مقاله به فهم مناسبی در زمینه ابتکارات استراتژیک دست خواهید یافت. در آخر نیز می‌توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

مقدمه‌ای بر ابتکارات استراتژیک

در دهه ۱۹۷۰، صنعت کفش ورزشی در دسترس شرکت‌های ژاپنی بود. این شرکت‌ها با تولید کفش‌های باکیفیت و قیمت مناسب، بازار را در اختیار داشتند. نایک (Nike)، در آن زمان یک شرکت کوچک و نسبتاً ناشناخته بود. اما با یک ابتکار استراتژیک جسورانه، توانست ورق را برگرداند. نایک به جای رقابت مستقیم با شرکت‌های ژاپنی بر اساس قیمت، تصمیم گرفت بر روی بازاریابی و ایجاد یک برند قوی تمرکز کند. آن‌ها با استخدام مایکل جردن (Michael Jordan)، ستاره بسکتبال آن زمان، یک قرارداد تبلیغاتی تاریخی امضا کردند. این قرارداد نه تنها به نایک کمک کرد تا به عنوان یک برند ورزشی شناخته شود، بلکه باعث ایجاد یک فرهنگ و سبک زندگی جدید در ورزش شد. شعار معروف جاست دو ایت “Just Do It” نیز در همین دوره شکل گرفت و به یکی از شناخته‌شده‌ترین شعارهای تبلیغاتی جهان تبدیل شد.

 داستان نایک الهام‌بخش است چون نایک با امضای قرارداد با مایکل جردن، ریسک بزرگی کرد. اما این ریسک نتیجه داد و به یک موفقیت بزرگ تبدیل شد (جرات ریسک کردن)، از طرفی نایک با درک نیازها و خواسته‌های مشتریان، توانست محصولاتی تولید کند که مورد توجه آن‌ها قرار گیرد (تمرکز بر مشتری) و در نهایت نایک با ایجاد یک فرهنگ قوی و ارزش‌های مشترک، توانست ارتباط عمیقی با مشتریان خود برقرار کند. (ایجاد یک فرهنگ) درس‌های زیادی می‌توان از داستان نایک گرفت؛ برای مثال، ابتکارات استراتژیک می‌توانند بازی را تغییر دهند: حتی یک شرکت کوچک نیز با یک ابتکار هوشمندانه می‌تواند به یک بازیگر بزرگ در بازار تبدیل شود. شایان ذکر است که برندسازی نیز اهمیت زیادی دارد؛ ایجاد یک برند قوی و شناخته‌شده، کلید موفقیت در بازارهای رقابتی است و در نهایت نوآوری مستمر ضروری است؛ برای حفظ موفقیت، باید به طور مداوم به دنبال ایده‌های جدید و خلاقانه بود.

ابتکارات استراتژیک چیست؟

ابتکارات استراتژیک اهداف عملی و قابل اندازه گیری هستند که حوزه‌های تمرکز سازمان شما را به نتایج خاص تبدیل می‌کنند. آنها به صورت مختصر و با ضرب الاجل‌های واضح، نقاط عطف و مالک(ها) هستند. فرض کنید حوزه‌های تمرکز استراتژیک شما بخش‌های بزرگ تلاش و نتایج سطح بالایی هستند که آرزوی دستیابی به آن‌ها را دارید. در این صورت، اینها اهداف بعدی هستند که باید برای پیشرفت در حوزه‌های تمرکز خود و نزدیک‌تر شدن به چشم‌انداز شرکت خود به آن‌ها برسید. آنها اولین اهداف ملموس استراتژی شما می‌باشند و برای اجرای استراتژی و توسعه سازمان بسیار مهم هستند. 

انواع ابتکارات استراتژیک

قبل از اینکه به نحوه ساخت و ایجاد ابتکارات بپردازیم، باید انواع مختلف ابتکارات استراتژیکی که می‌توانید بررسی کنید را درک نمایید، زیرا برخی ممکن است بسته به اهداف استراتژیکی که می‌خواهید به دست آورید بهتر از سایرین باشند. اولین طبقه‌بندی بر اساس سطح استراتژی خواهد بود:

  •  ابتکارات سطح سازمانی

 این ابتکارات در بالاترین سطح استراتژی یک سازمان قرار دارند. آنها شامل تصمیماتی هستند که بر کل سازمان و جهت کلی آن تأثیر می‌گذارند.

  •  ابتکارات سطح کسب و کار

ابتکارات سطح کسب و کار بر نحوه رقابت واحدهای کسب و کاری یا بخش‌های فردی در بازارهای خاص خود تمرکز دارند. آنها هدف دارند تا در یک صنعت یا بخش خاص مزیت رقابتی کسب کنند.

  •  ابتکارات سطح عملکردی 

ابتکارات سطح عملکردی در داخل بخش‌ها یا عملکردهای خاص یک سازمان، مانند بازاریابی، عملیات یا منابع انسانی اجرا می‌شوند. آنها از استراتژی‌های گسترده‌تر کسب و کاری و سازمانی پشتیبانی می‌کنند.

  • ابتکارات سطح عملیات

یابتکارات سطح عملیاتی بر اقدامات و تاکتیک‌های روزمره مورد نیاز برای اداره کسب‌ و کار، مدیریت فرآیندها و بر اجرای مؤثر تغییرات تمرکز دارد، این مورد جنبه عملی و اجرایی استراتژی است و اطمینان حاصل می‌کند که برنامه‌ها به اقدامات ملموس و نتایج تبدیل می‌شوند.

بیشتر بخوانید: بیانیه چشم انداز

سطوح استراتژی

بیشتر بخوانید: سطوح استراتژی چیست؟


راه دیگر برای طبقه‌بندی آنها می‌تواند بر اساس عملکرد باشد:

  •  ابتکارات اصلاحی

 همچنین به عنوان “ابتکارات اصلاح و هرس” شناخته می‌شوند، این ابتکارات برای اصلاح مشکلات یا ناکارآمدی‌های موجود در یک سازمان طراحی شده‌اند. آنها مسائل مربوط به مانع رسیدن اهداف استراتژیک را حل می‌کنند.

  • ابتکارات دفاعی

ابتکارات دفاعی ابتکارات پیشگیرانه‌ای هستند که برای محافظت از مزایای رقابتی موجود یک سازمان در برابر تهدیدات یا اختلالات خارجی انجام می‌شوند. آنها در برابر خطراتی که می‌توانند به ثبات سازمان آسیب وارد کنند، کار محافظت را انجام می‌دهند.

  • ابتکارات تهاجمی

اینها همه در مورد انجام ابتکارات جسورانه برای پیش بردن سازمان شما از رقبا هستند و بر فرصت‌طلبی، معرفی راه حل‌های نوآورانه یا ایجاد اختلالات بازار که می‌تواند سازمان را به موقعیت پیشرو سوق دهد، متمرکز هستند.

  • ابتکارات سازنده

هدف این ابتکارات، همچنین به عنوان ابتکارات توسعه ای شناخته می‌شوند. این است که قابلیت‌ها و حضور بازار سازمان را ایجاد و گسترش دهند، در واقع آنها بر رشد و نفوذ بازار تمرکز دارند.

  • ابتکارات نوآورانه

ابتکارات نوآورانه یا بر هم زننده شامل رویکردهای پیشگامانه‌ای هستند که هنجارهای موجود را به چالش می‌کشند و فرصت‌های جدید ایجاد می کنند. آنها اغلب با نوآوری‌های پیشگامانه و تحولات بازار مرتبط هستند.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق مزیت رقابتی چیست؟

چرا ابتکارات استراتژیک شکست می خورند؟

تحقیقات نشان می‌دهد که سازمان‌ها تا ۷۰ درصد از اهداف استراتژیک خود را اجرا نمی‌کنند. از آنجایی که ابتکارات استراتژیک تا حدودی مسئول تضمین دستیابی به این اهداف هستند، باید یک قدم عقب‌تر رفته و ارزیابی کنید: آیا ابتکارات شما شکست میخورند؟ اگر چنین است، چرا؟ بیایید رایج ترین دلایل را بررسی کنیم:

  •  عدم همراستایی

 ابتکارات شما بازتابی از اولویت‌های استراتژیک برتر شما هستند و باید با شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPIs) و معیارهای شما همسو باشند. این همراستایی برای اطمینان از پیشرفت در جهت اهداف استراتژیک شما بسیار مهم است. اگر اولویت‌های سازمان شما خارج از مسیر باشند و نتوانند مسائل حیاتی را حل کنند، موفقیت ابتکارات استراتژیک شما بی‌اهمیت می‌شود. اجرای ابتکارات نامرتبط سازمان شما را تکه تکه کرده و مانع پیشرفت متحد را  می‌شود.

  •  کمبود تمرکز

 اولویت‌های بیش از حد مساوی با نداشتن اولویت است. تعقیب هر فرصتی منجر به فاجعه می‌شود، پراکندگی منابع مانع پشتیبانی از اعضای تیم شما می‌شود. تمرکز یک ابرقدرت است. زمانی که استیو جابز (Steve Jobs) در سال ۱۹۹۷ به اپل بازگشت، محصولات شرکت را از ۳۵۰ به ۱۰ کاهش داد. او اساساً ۳۴۰ مورد که موجب حواس پرتی بود را حذف کرد. این یک تصمیم سخت و ضروری بود، اما همچنین تصمیمی بود که شرکت را نجات داد. با ابتکارات استراتژیک خود نیز به همین روش رفتار کنید. تعداد آنها را به حداقل برسانید و منابع خود را به گونه‌ای تخصیص دهید که به طور کافی پشتیبانی شوند.

  •  کمبود انضباط

 یکی از دلایل اصلی شکست ابتکارات استراتژیک، انضباط است؛ نه در توسعه، بلکه در اجرا. در طول اجرای استراتژی شما، شرایط تغییر خواهد کرد و فرصت‌های جدیدی ایجاد خواهد شد. شما وسوسه خواهید شد که این فرصت‌ها را دنبال کنید و منابع را به آن سمت منحرف نمایید. اما به یاد داشته باشید که نمی‌توانید هر فرصتی را دنبال کنید! پس چگونه می‌دانید که ارزشش را دارد؟
سوال زیر را بپرسید: آیا این مربوط به استراتژی کسب و کار ما است؟
اگر پاسخ مثبت است و مستقیماً یک ابتکار خاص را پیش می‌برد، آن را بپذیرید و اگر فقط پیشرفت جزئی در رسیدن به هدف شما ارائه می‌دهد، آن را رد کنید. به اندازه کافی انعطاف پذیر باشید تا درک کنید که برنامه‌های اولیه شما می‌تواند تغییر کند، اما به اندازه کافی منظم باشید تا تمرکز و جهت خود را به سمت چشم‌انداز بلندمدتی که تعیین کرده اید حفظ کنید. این تعادل به شما کمک می‌کند تا با تمرکز منابع بر آنچه بیشترین اهمیت را دارد، یک مزیت رقابتی ایجاد کنید.

بیشتر بخوانید: شاخص کلیدی عملکرد (KPI) چیست؟

جنبه های کلیدی ابتکارات استراتژیک

نحوه توسعه ابتکارات استراتژیک

همانطور که دیدیم، وضوح، همراستایی و تمرکز کلید توسعه ابتکارات استراتژیک هستند. اما از کجا شروع کنیم؟ در این بخش یک رویکرد ساده برای ساخت و ایجاد ابتکارات ارائه شده است:

  •  با همراستایی شروع کنید

با اطمینان از اینکه ابتکار استراتژیک شما مستقیماً با اهداف استراتژیک سازمان شما مرتبط است، شروع کنید. این همراستایی بسیار مهم است زیرا اقداماتی که از چشم انداز گسترده‌تر پشتیبانی نمی‌کنند می‌توانند منابع را هدر دهند و باعث سردرگمی شوند. وقت بگذارید تا به روشنی تعریف کنید که هر ابتکار چگونه در استراتژی کلی شما قرار می‌گیرد، اطمینان حاصل کنید که هر تلاشی هدفمند است و سازمان را به سمت اهداف استراتژیک کلیدی خود سوق می‌دهد.

  • ابتکارات SMART را توسعه دهید

  مانند هر هدف استراتژیک، یک ابتکار استراتژیک باید اسمارت باشد، به این معنی:

  •  مشخص: این اولین قدم شما برای توضیح دقیق تر آرزوهای استراتژیک خود است.
  •  قابل اندازه گیری: اعداد امکان ردیابی پیشرفت ابتکارات شما را فراهم می‌کنند. زمانی که به اعداد رسیدید، می دانید که به هدف خود رسیده‌اید.
  •  قابل دستیابی: جسور بودن خوب است، اما غیرقابل دستیابی نیست. ابتکار عمل خود را بر واقعیت استوار کنید تا مردم خود را انگیزه دهید.
  •  مرتبط: این به همراستایی باز می‌گردد. ابتکاری را انتخاب کنید که با چشم انداز و اهداف سازمان مرتبط باشد و یک اولویت استراتژیک واقعی باشد.
  • محدود زمانی: آیا تا به حال دیده‌اید که یک هدف بدون زمان مشخص محقق شود؟ چنین چیزی ممکن نیست. برای ایجاد فوریت، یک جدول زمانی با  تاریخ پایان مشخص برای ابتکار عمل خود تعیین کنید. به

عنوان مثال، اگر حوزه تمرکز شما “رشد بین المللی” است، یک ابتکار استراتژیک خوب می‌تواند “تشکیل مشارکت‌های استراتژیک با بازیگران کلیدی جهانی برای تأمین ۲۰ درصد درآمد خود از بازارهای خارجی تا پایان سال ۲۰۲۴” باشد.

  •  برای شفافیت ارتباط برقرار کنید

 یک ابتکار استراتژیک باید واضح و شفاف باشد تا همه، از رهبری تا اعضای تیم، درک و تفسیر یکسانی از این اقدام داشته باشند. این نه تنها ترویج همراستایی را انجام می‌دهد، بلکه همچنین تأیید همه را جلب می‌کند و تضمین می‌نماید که همه متعهد به موفقیت آن هستند. یک ابتکار آموزنده به تصمیم‌گیری در هر سطح از سازمان وضوح می‌بخشد، یک ابتکار برنده ذینفعان را از انتخابی که باید انجام دهند برای تراز شدن با استراتژی، چشم‌انداز و اهداف شرکت آگاه می‌کند.    

  • مالکیت را تخصیص دهید

هر ابتکار استراتژیک باید مالکی داشته باشد که مسئول اجرای آن است. داشتن یک فرد خاص که مسئول پیشرفت باشد، تکمیل به موقع آن را تضمین می‌کند زیرا حس مسئولیت را تقویت می‌کند و مالک را قادر می‌سازد تصمیمات مهمی بگیرد.

بیشتر بخوانید: اولویت های استراتژیک چیست؟

نحوه توسعه ابتکارات استراتژیک

مثال‌هایی از ابتکارات استراتژیک

در حالی که ساختار آنها به طور کلی ثابت است، می‌توانند بسته به صنعت یا عملکردی که به آنها ارائه می‌دهند متفاوت به نظر برسند. در این بخش چند نمونه از ابتکارات استراتژیک برای صنایع مختلف آورده شده است:

۱. ابتکارات استراتژیک مراقبت‌های بهداشتی

  •  توسعه یک مدل سیستم بهداشتی مناسب برای سن و گسترش آن به ۲۰ درصد بیمارستان‌ها و سیستم‌های بهداشتی در ایران تا پایان سال جاری
  •  اتصال ۵۰ بیمارستان با ارائه دهندگان روش‌های ایمن تر برای کاهش مرگ و میر و ابتلا به مادران در ایران تا پایان سال جاری
  •  افزایش دسترسی مشتریان به داروی ما به میزان ۴۰ درصد در ایران تا پایان سال جاری

 

۲.  ابتکارات استراتژیک تولید

  • کاهش خرابی‌های جدی در محل از ۴۰ درصد به ۱۵ درصد تا پایان سال 
  •  کاهش تعداد حوادث و آسیب‌ها به کمتر از ۱۰ درصد تا پایان سال 
  •  رعایت مقررات جدید ایمنی تا پایان سال 

 

۳. ابتکارات استراتژیک خرده فروشی

  •  توسعه یک سیستم بازخورد مشتری در زمان واقعی و ادغام آن در ۵۰ درصد برتر فروشگاه‌های عملکردی تا پایان سال 
  • افتتاح ۱۲ فروشگاه جدید در مکان‌های کلیدی در اروپا تا پایان سال 
  •  کاهش محصولات دور ریخته شده به میزان ۵ درصد تا پایان سال 

بیشتر بحوانید: تعیین اهداف خرد SMART به چه معناست؟

 

نکات عملی برای توسعه ابتکارات استراتژیک موفق

موفقیت ابتکارات استراتژیک شما را نمی‌توان به یک رویداد واحد نسبت داد. راز موفقیت در واقع نحوه برخورد یک سازمان با کل فرآیند استراتژیک است. پس از کمک به مشتریان با هزاران استراتژی، توصیه‌های ما به شرح زیر است:

  • شفافیت و همراستایی در سطح سازمان را ارتقا دهید
  • برای جلب حمایت اعضای تیم خود و سایر ذینفعان، مهم است که زمینه را برای ابتکارات استراتژیک خود فراهم کنید.
  • مشاهده نحوه ارتباط این ابتکارات با استراتژی کلی، به آنها یاری می رساند تا هدف خاص یا اهداف خاصی را که این ابتکار استراتژی به پیشبرد آنها کمک می‌نماید، درک کنند. و با دانستن “چرایی” ، آنها می‌توانند تصمیمات بهتری در روزمره خود بگیرند.

در اینجا چند نکته عملی برای دستیابی به دید کامل مطرح می‌شود:

  • روش‌های از بالا به پایین و از پایین به بالا را ترکیب کنید

با پرورش مشارکت از پایین به بالا در یک ساختار از بالا به پایین، می‌توانید همراستایی مؤثر در سطح سازمان را برای ابتکارات استراتژیک خود تضمین کنید. این رویکرد به یک جهت‌دهی استراتژیک روشن تعیین‌شده توسط تیم رهبری شما اجازه می‌دهد در حالی که کارکنان را برای مشارکت فعالانه در دیدگاه‌ها، راه‌حل‌ها و پیشنهادات خود توانمند می‌سازد. این به افرادتان توانایی مراجعه به برنامه استراتژیک شما را می‌دهد تا در صورت لزوم بتوانند تصمیمات خود را اطلاع دهند. نتیجه یک سازمانی است که نه تنها از چشم‌انداز استراتژیک رهبری خود بهره‌مند می‌شود، بلکه از تخصص سطح زمین اعضای تیم متنوع خود نیز رونق می‌یابد.

  •  استراتژی خود را به طور مؤثر ارتباط دهید

هر ابتکار استراتژیک نتیجه فرآیندی است که شامل تشخیص فرصت، ارزیابی ریسک و اولویت‌بندی است. هنگام برقراری ارتباط با استراتژی خود، ضروری است که “دلیل استراتژی” را به اشتراک بگذارید، که شامل فرآیند فکری و عواملی است که بر جنبه‌های خاص برنامه استراتژیک تأثیر گذاشته‌اند. به یاد داشته باشید که تیم شما مسئول اجرای استراتژی خواهد بود، بنابراین بسیار مهم است که آن را به طور کامل درک کنند.

بیشتر بخوانید: برنامه ریزی استراتژیک خرده فروشی

توسعه ابتکارات استراتژیک

 نکته: در هر سطح کارکنان را درگیر کنید

یکی از اشتباهات رایج بسیاری از سازمان‌ها این است که استراتژی خود را پس از تکمیل فرآیند برنامه‌ریزی بدون درخواست ورودی از تیم‌های مختلف و واحدهای کسب و کار در طول توسعه استراتژی به مردم ارائه می‌کنند.

برخی از مزایای مشارکت کارکنان در توسعه ابتکارات استراتژیک

در این بخش مهم ترین مزایای مشارکت کارکنان در توسعه ابتکارات استراتژیک را مورد بررسی قرار داده ایم.

  •  افزایش ارتباط و امکان‌پذیری

ورودی کارکنان مسائل مهم اجرایی را اطلاع می‌دهد و ابتکارات استراتژیک را در انتظارات واقع‌بینانه زمینه‌سازی می‌کند.

  •  حل مسئله و نوآوری

 مشارکت کارکنان می‌تواند منجر به راه‌حل‌های خلاقانه شود و مانع از ایجاد موانعی شود که می‌تواند اجرا را کند کرده یا متوقف نماید.

  •  اعتماد و مالکیت

 مشارکت حس مسئولیت را تقویت می‌کند و نشان‌دهنده اعتماد و قدردانی از نظرات کارکنان است.

  •  بینش‌ها از خط مقدم

 کارکنان خط مقدم بینش مستقیم مشتری و درک عملی از رویه‌های عملیاتی دارند و این امر آنها را به مشارکت‌کنندگان ارزشمندی در اجرای استراتژی‌های جدید تبدیل می‌کند.

بیشتر بخوانید: رویکرد بالا به پایین چه تفاوتی با رویکرد پایین به بالا دارد؟

 

اما چگونه به این هدف دست یافت؟

نحوه دستیابی به این هدف (مشارکت کارکنان در توسعه ابتکارات استراتژیک) به شرح زیر است:

 ۱. یک سیستم کارآمد برای بازخورد از پایین به بالا ایجاد کنید

کانال‌های رسمی برای ارائه بازخورد، پیشنهادات و بینش کارکنان ایجاد کنید. سعی کنید فرهنگی را تشویق کنید که ارزش قائل است و به طور فعال به دنبال ورودی از همه سطوح سازمان می‌باشد و در نهایت به طور منظم بازخوردهای دریافت شده را بررسی و بر روی آنها عمل کنید تا تعهد به مشارکت کارکنان را نشان دهید.

۲.  کارگاه‌های بین‌رشته‌ای و جلسات طوفان فکری (Brainstorming) برگزار کنید

جلسات مشارکتی را ترتیب دهید که کارکنان را از بخش‌ها و سطوح مختلف گرد هم آورد و محیطی باز ایجاد کنید که در آن دیدگاه‌های متنوع مورد استقبال و تشویق قرار گیرند و تلاش کنید در طول این جلسات برای هدایت نوآوری بر چالش‌ها یا فرصت‌های استراتژیک خاص تمرکز کنید.

۳. مشارکت کارکنان را بشناسید و پاداش دهید

مشارکت‌های ارزشمند انجام‌شده توسط کارکنان را تأیید و جشن بگیرید؛ سیستمی را برای تشخیص راه‌حل‌های نوآورانه و مشارکت نمونه اجرا کنید. کارکنانی را که به طور فعال در فرآیند توسعه استراتژی مشارکت دارند، به صورت عمومی بشناسید و قدردانی کنید.

۴. فرهنگ مبتنی بر داده‌ها را تقویت کنید

شما قبلاً معیارهای اولویت‌بندی و چندین ابتکار استراتژیک با هدف دستیابی به آنها را تعریف کرده‌اید، اما این فقط آغاز است، اگرچه تعهد به ابتکارات استراتژیک اولیه‌ای که توسعه می‌دهید نشانه‌ای از تمرکز است، اما برنامه‌های استراتژیک پویا هستند. آنها تکامل می‌یابند و شما باید برای جلوگیری از قدیمی شدن سازگار شوید.

 

نتیجه گیری:

ابتکارات استراتژیک اهداف عملی و قابل اندازه گیری می باشند که حوزه‌های تمرکز سازمان شما را به نتایج خاص تبدیل می‌کنند. از مهم ترین دلایل شکست ابتکارات استراتژیک می توان به، عدم همراستایی،‌کمبود تمرکز و کمبود انضباط اشاره کرد. یک ابتکار استراتژیک باید واضح و شفاف باشد تا همه، از رهبری تا اعضای تیم، درک و تفسیر یکسانی از این اقدام داشته باشند. برای پیشرفت ابتکارات استراتژیک خود را به طور مداوم پیگیری نمایید.

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع ابتکارات استراتژیک برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.