چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر چیست

چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر چیست؟ چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر ابزاری برای تحلیل صنعت

مایکل پورتر استراتژیست معروف دانشگاه هاروارد، در سال ۱۹۸۰ مدلی به نام  چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر را معرفی نمود. این چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر یک مدل بسیار قوی است که برای هر صنعت و کسب و کاری مهم است که آن را در فراگیرد و در برنامه ریزی استراتژیک خود استفاده نماید. در واقع میتوان اینطور بیان نمود که این مدل به کسب و کارها کمک می کند تا نقاط ضعف و نقاط قوت خود را بهتر بشناسند و بتوانند موقعیت خود را نسبت به رقیبان بررسی کنند و برای بهبود آن استراتژی مناسبی را در نظر بگیرند. چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر (که براساس نرخ بازده سرمایه نسبت به هزینه سرمایه آن طراحی شده است)، سودآوری یک صنعت را براساس پنج منشا رقابتی مشخص می‌کند.

چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر ابزاری برای تحلیل صنعت

جدول ۲.۳ چهار متغیر ساختاری موثر بر رقابت و سودآوری را مشخص می کند. در عمل، یک صنعت ویژگی های مختلفی دارد که شدت رقابت و سطح سودآوری را مشخص می کند. پر استفاده ترین چارچوب برای دسته بندی و تحلیل این عوامل را مایکل پورتر در دانشکده کسب و کار هاروارد ایجاد کرده است. چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر (که بر اساس نرخ بازده سرمایه نسبت به هزینه سرمایه آن نشان داده شده است)، سودآوری یک صنعت را بر اساس پنج منبع فشار رقابتی مشخص می کند. این چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر شامل سه منبع رقابت “افقی”: رقابت محصولات جایگزین، رقابت تازه واردان و رقابت بین رقبای فعلی؛ و دو منبع رقابت “عمودی”: قدرت تأمین کنندگان و قدرت خریداران است.
قدرت هر یک از این چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر بر اساس تعدادی از متغیرهای ساختاری اصلی مشخص می شود که در شکل ۳.۳ نشان داده شده است.

چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر چیست

شکل ۲.۳ چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر

اولین نیرو: رقابت محصولات جایگزین

اولین عامل در چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر مبحث رقابت محصولات جایگزین است، ازینرو قیمتی که مشتریان مایل هستند برای یک محصول پرداخت کنند تا حدی به موجود بودن محصولات جایگزین بستگی دارد. عدم حضور جایگزین های نزدیک برای یک محصول (مانند بنزین یا سیگار)؛ به این معنا است که مصرف کنندگان نسبتاً به قیمت حساس هستند (تقاضا نسبت به قیمت، بی کشش است). وجود جایگزین های نزدیک به این معنا است که مشتریان در واکنش به افزایش قیمت محصول به محصولات جایگزین روی خواهند آورد (تقاضا نسبت به قیمت، باکشش است).

اینترنت، منبع جدیدی را برای رقابت محصولات جایگزین را فراهم کرده است که برای تعدادی از صنایع موجود تأثیر گذار بوده است. آژانس های مسافرتی، روزنامه ها و تأمین کنندگان مخابراتی، همگی به خاطر محصولات جایگزین اینترنتی، مجبور به رقابت شدید شده اند.

عوامل تأثیر گذار بر تهدید محصولات جایگزین کدام است؟

در تحلیل چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر برخی از عواملی که روی تهدید محصولات جایگزین تأثیرگذارند، عبارت‌اند از:

  1. تمایل خریدار به کالاهای جایگزین
  2. عملکرد قیمتی کالای جایگزین
  3. هزینه‌ی تعویض کالا برای مشتریان
  4. درک مشتریان از تمایز محصولات
  5. مد و جریانات روز
  6. تغییر تکنولوژی و نوآوری محصول

در بررسی چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر باید به این نکته توجه داست که میزان کاهش قیمت و سود در اثر وجود محصولات جایگزین به تمایل خریداران برای جابجایی بین گزینه ها بستگی دارد. این امر به نوبه خود به مشخصات قیمت عملکرد آن ها بستگی دارد. اگر سفر مرکز شهر به مرکز شهر بین واشنگتن و نیویورک از طریق هواپیما ۵۰ دقیقه سریع تر از قطار باشد و میانگین ارزش زمان برای مسافر، ۳۰ دلار در ساعت باشد نتیجه می گیریم که قطار در صورتی رقابتی خواهد بود که کرایه آن ۲۵ دلار پایین تر از کرایه خطوط هوایی باشد.

هرچه محصول پیچیده تر باشد و تشخیص تفاوت های عملکردی آن دشوارتر باشد میزان جایگزینی از سوی مشتریان بر اساس تفاوت قیمت، کمتر خواهد بود. عدم موفقیت در نمونه سازی های ارزان از عطرهای ممتاز به منظور ایجاد سهم بازار قابل توجه، نشان دهنده دشواری تشخیص مشخصات عملکرد عطرهای مختلف برای مشتریان است.

عوامل تعیین کننده ساختاری پنج نیروی رقابتی چیست

شکل ۳.۳ عوامل تعیین کننده ساختاری پنج نیروی رقابتی

دومین نیرو: تهدید ورود رقبای جدید

تهدید ورود رقبا دومین عامل از چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر در تحیل صنعت است؛ اگر بازده سرمایه یک صنعت بیش از هزینه سرمایه آن باشد به عنوان آهن ربایی برای بنگاه های بیرون از صنعت عمل خواهد کرد. اگر ورود بنگاه های جدید، بدون محدودیت باشد نرخ سود به سطح رقابتی آن کاهش می یابد. افزایش آگاهی درباره سلامت در آمریکا، تقاضا برای آبمیوه و معجون ها را افزایش داده است. با این وجود، موانع ورود کم منجر به ایجاد حدود ۴۰۰۰ بارِجدید آبمیوه و معجون از سال ۲۰۰۰ شده است که باعث اشباع بازار و نرخ بالای ورشکستگی کسب و کار شده است.

پاسخ به این پرسش که چرا درآمد همسر من که یک روان درمانگر است بسیار کمتر از خواهرزاده من است که اخیراً در پزشکی فارغ التحصیل شده است؟ یکی از عوامل، موانع ورود است. در روان درمانی، هیئت های صدور مجوز متعدد و تعداد محدودی مرکز صدور مجوز دولتی وجود دارد بنابراین موانع ورود به روان درمانی بسیار کمتر از پزشکی است.

برای آن که مطمئن شویم بنگاه های موجود، قیمت خود را به سطح رقابتی کاهش می دهند ممکن است تهدید ورود به جای ورود واقعی کافی باشد. برای مثال، تنها خطوط هوایی آمریکا خدماتی مستقیم را بین دالاس/ فورت ورث و سانتا باربارای کالیفرنیا ارائه می کند. با این حال اگر سوث وست یا خطوط هوایی دیگر بتوانند به آسانی مسیرهای خود را برای پوشش همین دو شهر گسترش دهند ممکن است آمریکایی ها تمایلی به استفاده از قدرت انحصاری کامل آن نداشته باشند.

صنعتی که در آن هیچ مانع ورود و خروجی وجود ندارد رقابتی است، قیمت ها و سود، صرفنظر از تعداد بنگاه های درون صنعت به سطح رقابتی میل می کنند. قابلیت رقابت به عدم وجود هزینه های از دست رفته (سرمایه گذاری هایی که ارزش آن ها در هنگام خروج بر نمی گردد) بستگی دارد. هر وقت که بنگاه های موجود، قیمت های خود را به سطحی بالاتر از سطح رقابتی افزایش دهند عدم وجود هزینه های از دست رفته، یک صنعت را در برابر ورود “غیرمنتظره”، آسیب پذیر می سازد و این موضوع را در تحلیل چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر باید بدان بسیار توجه داشت.

با این وجود در اکثر صنایع، تازه واردها نمی توانند با شرایطی مشابه بنگاه های موجود وارد شوند. یکی از موانع ورود، مزایایی است که بنگاه های موجود نسبت به تازه واردها دارند. بلندی مانع ورود، معمولاً به عنوان زیان هزینه واحد پیش روی تازه واردها اندازه گیری می شود. دلایل اصلی موانع ورود در پایین بحث شده است.

عوامل تأثیر گذار بر تهدید ورود رقبای جدید کدام است؟

عواملی که در چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر ورود شرکت‌های جدید را محدود می‌کنند، به‌عنوان موانع بازار شناخته می‌شوند که برخی از آن‌ها عبارت‌اند از:

  1. وفاداری مشتریان به برندهای قبلی
  2. هزینه‌های ثابت بالا
  3. محدودیت منابع
  4. محدودیت‌هایی که از طرف دولت اعمال می‌شود
  5. حفاظت ورود (پتنت‌ها، حقوق مالکیت معنوی و غیره)
  6. تفاوت محصولات
  7. ارزش ویژه برند
  8. هزینه‌های تغییر
  9. سرمایه‌ی موردنیاز
  10. عدم دسترسی به کانال‌های توزیع
  11. نمودار یادگیری (یادگیری اصول برخی از صنایع، به زمان و هزینه‌ی بیشتری نیاز دارد)

الزامات سرمایه

از دیگر مواردی که در چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر  باید بدان توجه داشت الزامات سرمایه است، بدان معنا که هزینه های سرمایه استقرار یک بنگاه در یک صنعت می تواند آن قدر زیاد باشد که همه سازمان ها به جز شرکت های بزرگ را منصرف کند. انحصار دوقطبی بوئینگ و ایرباس در جت های مسافربری بزرگ از طریق هزینه های سرمایه هنگفت ایجاد R&D، تولید و امکانات خدمت رسانی برای تأمین این هواپیماها حفظ می شود.

به طور مشابه در مورد کسب و کار پرتاب ماهواره های تجاری، هزینه های تولید راکت ها و امکانات پرتاب، امکان ورود شرکت های جدید را بسیار کاهش می دهد. در سایر صنایع، هزینه های ورود می تواند معقول باشد. یکی از دلایل رشد تجارت الکترونیک در اواخر دهه ۱۹۹۰ که در نهایت منجر به فاجعه مالی برای اکثر شرکت کنندگان شد این بود که هزینه های راه اندازی اولیه کسب و کارهای اینترنتی جدید معمولاً بسیار پایین است. به طور کلی به نظر می رسد هزینه های راه اندازی در بخش خدمات، کم است. برای مثال، هزینه های راه اندازی مربوط به یک فروشگاه پیتزای دارای حق امتیاز از ۱۵۰ هزار دلار برای پیتزا دومینو و ۶۳۸ هزار دلار برای پیتزا هات شروع می شود.

صرفه جویی مقیاس

منابع الزامات سرمایه بالا برای تازه واردها، منابع صرفه جویی مقیاس نیز هستند. در صنایعی که نیازمند سرمایه گذاری های عظیم و غیر قابل تقسیم در تجهیزات تولید یا تکنولوژی یا پژوهش یا مدیریت بازاریابی است، مقرون به صرفه بودن مستلزم مستهلک کردن این هزینه های غیرقابل تقسیم به مقدار زیاد خروجی است. مشکل تازه واردها این است که معمولاً با سهم بازار کم وارد می شوند و در نتیجه مجبور می شوند تا هزینه های واحد بالا را بپذیرند.

بگذارید چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر را با یک نکته در نظر بگیریم و آن هم اینکه یکی از منابع اصلی صرفه جویی مقیاس، هزینه توسعه محصول جدید است. هزینه تولید هواپیمای غول پیکر A380 ایرباس در حدود ۱۸ میلیارد دلار است و باید در حدود ۴۰۰ هواپیما بفروشد تا به نقطه سر به سر برسد. پس از آغاز این پروژه از سوی ایرباس، بوئینگ به طور کامل از بخش هواپیماهای غول پیکر بازار کنار رفت. در خودروسازی، صرفه جویی مقیاس در تولید محصول و خرید به این معنا است که مقرون به صرفگی برای یک خودروساز بزرگ مستلزم تولید حداقل چهار میلیون وسیله نقلیه در سال است.

مزایای هزینه مطلق

بنگاه های موجود می توانند صرفنظر از مقیاس، نسبت به تازه واردها دارای مزیت هزینه واحد باشند. مزیت هزینه مطلق اغلب ناشی از خرید منابع کم هزینه مواد خام است. تولیدکنندگان موجود نفت و گاز نظیر سعودی آرامکو و گازپروم که به بزرگ ترین و در دسترس ترین ذخایر دنیا دسترسی دارند، دارای یک مزیت هزینه غیرقابل انکار نسبت به تازه واردهایی نظیر کایرن انرجی و بی جی گروپ هستند. مزایای هزینه مطلق می تواند از صرفه جویی های ناشی از یادگیری نیز به دست بیاید. سلطه اینتل ، اِی اِم دی و آی بی اِم بر بازار ریزپردازنده های پیشرفته کامپیوترها و کنسول های بازی ویدئویی، تا حدی ناشی از مزیت هزینه ای است که آن ها از تجربه فراوان به دست می آورند.

تمایز محصول

در صنعتی که محصولات آن متمایز هستند بنگاه های موجود دارای مزایای شناخت برند و وفاداری مشتری هستند. درصد مصرف کنندگان آمریکایی وفادار به یک برند از زیر ۳۰% در باتری، سبزیجات کنسروشده و کیسه های زباله تا ۶۱% در خمیردندان، ۶۵% در مایونز و ۷۱% در سیگار متفاوت است. تازه واردها به این بازارها باید سرمایه گذاری بسیار زیادی در تبلیغات و ترفیع داشته باشند تا به سطوح آگاهی از برند و حسن ظن نسبت برند مشابه با شرکت های موجود برسند. یکی از مطالعات نشان داد که در مقایسه با تازه واردها، شرکت های قبلی وارد شده به بازارهای کالاهای مصرفی متحمل تبلیغات و هزینه های ترفیع بیشتری شده اند که تا ۲.۱۲% از درآمد فروش آن ها را تشکیل می دهد.

دسترسی به کانال های توزیع

برای بسیاری از تأمین کنندگان جدید کالاهای مصرفی، مانع اصلی برای ورود، احتمالاً دستیابی به توزیع است. ظرفیت محدود درون کانال های توزیع (مثل فضای قفسه ها)، ریسک ناپذیری خرده فروشان و هزینه های ثابت مرتبط با عرضه یک محصول اضافی، باعث می شود تا خرده فروشان تمایلی به عرضه محصولات یک تولیدکننده جدید نداشته باشند. نبرد بر سر فضای قفسه سوپرمارکت ها بین تولیدکنندگان اصلی فرآورده های غذایی (که معمولاً شامل “هزینه های جای دادن محصولات” برای رزرو فضای قفسه است) عدم برتری تازه واردها را افزایش می دهد. یکی از مهم ترین تأثیرات رقابتی اینترنت، فراهم کردن امکان رفع موانع توزیع برای کسب و کارهای جدید بوده است.

موانع دولتی و قانونی

اقتصاددانان مکتب شیکاگو معتقدند که تنها موانع موثر برای ورود، موانعی هستند که دولت ایجاد کرده است. در تاکسیرانی، بانکداری، مخابرات و پخش رادیو و تلویزیونی، ورود معمولاً مستلزم مجوزی از سوی یک نهاد دولتی است. از قرون وسطی تا کنون، شرکت ها و افراد دارای امتیاز از حقوق انحصاری که دولت برای انجام یک تجارت خاص یا ارائه یک سرویس خاص به آن ها داده است بهره برده اند. در صنایع دانش محور، حق اختراعات، کپی رایت ها و سایر شکل های قانونی محافظت شده مالکیت فکری، موانع اصلی ورود هستند. در صنعت داروسازی، بازیگران اصلی به دنبال به تأخیر انداختن ورود داروسازان بی نام با توسعه حق اختراعات اصلی خود از طریق تغییر دوز و حالات تحویل هستند. الزامات قانونی و استانداردهای زیست محیطی و ایمنی اغلب باعث عدم برتری تازه واردها در مقایسه با بنگاه های موجود می شود زیرا هزینه های شکایت برای تازه واردها بسیار بیشتر است.

واکنش متقابل

موانع ورود به انتظارات تازه واردها راجع به واکنش احتمالی بنگاه های موجود نیز بستگی دارد. واکنش در برابر یک شرکت تازه وارد می تواند به شکل کاهش قیمت تهاجمی، افزایش تبلیغات، پیشبرد فروش یا شکایت قضایی باشد. خطوط هوایی بزرگ، سابقه ای طولانی در واکنش نشان دادن در برابر تازه واردهای کم هزینه دارند.

سوث وست و سایر خطوط هوایی مدعی شده اند که کاهش قیمت گزینشی از سوی آمریکن ایرلاین و سایر خطوط هوایی مشابه، قیمت گذاری بهره بردارانه ای است که برای جلوگیری از ورود این شرکت به مسیرهای جدید طراحی شده است. تازه واردها برای جلوگیری از مقابله به مثل شرکت های موجود می توانند در ابتدا در مقیاسی کوچک وارد بخش های کمتر مشهود بازار شوند. وقتی تویوتا ، نیسان و هوندا برای اولین بار وارد بازار خودروی آمریکا شدند بخش خودروهای کوچک را هدف قرار دادند که تا حدی به این دلیل بود که این بخش از سوی دیترویت بیگ تری به عنوان یک بخش کاملاً غیر سودآور ثبت شده بود

اثربخشی موانع ورود

صنایعی که با موانع ورود شدید محافظت می شوند تمایل دارند نرخ سودی بالاتر از متوسط کسب کنند. به نظر می رسد الزامات سرمایه و تبلیغات موانع بسیار موثری برای ورود باشد. اثربخشی موانع ورود به منابع و قابلیت های تازه واردهای بالقوه بستگی دارد. موانعی که در برابر شرکت های جدید اثربخش هستند ممکن است در برابر بنگاه های موجود که با سایر صنایع تفاوت دارد اثربخش نباشد.

گوگل از حضور گسترده خود در وب به عنوان بستری برای ورود به تعدادی از بازارها استفاده کرده است از جمله موقعیت ظاهراً غیر قابل تسخیر مایکروسافت در حوزه مرورگرها.

چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر

چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر

نیروی سوم رقابت بین رقبای موجود

این عامل یکی از ارکان اصلی از چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر است؛ در اکثر صنایع، مهم ترین عامل تعیین کننده وضعیت رقابت و سطح کلی سودآوری، رقابت در میان بنگاه های درون صنعت است. در برخی از صنایع، بنگاه ها به صورت تهاجمی رقابت می کنند؛ گاهی به حدی که قیمت ها به زیر سطح هزینه ها می رسد و کل صنعت متضرّر می شود. در صنایع دیگر، رقابت بر سر قیمت وجود ندارد و رقبا بر تبلیغات، نوآوری و سایر ابعاد غیر قیمتی تمرکز می کنند. شدت رقابت بین بنگاه های موجود، نتیجه تعامل بین شش عامل است. بیایید این عوامل را در چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر بررسی کنیم.

اول تمرکز

تمرکز فروشنده به معنای توزیع تعداد و اندازه بنگاه هایی است که در یک بازار رقابت می کنند. این عامل معمولاً با استفاده از نسبت تمرکز اندازه گیری می شود: سهم بازار ترکیبی تولیدکنندگان برتر. برای مثال، نسبت تمرکز چهار بنگاهی (CR4)، سهم بازار چهار تولیدکننده بزرگ بازار است. در بازارهای تحت سلطه یک بنگاه (برای مثال، ژیلت پی اند جی در زمینه محصولات اصلاح، اپل در پخش کننده های ام پی تری یا آلتریا در بازار دخانیات بدون دود آمریکا)، بنگاه رهبر می تواند آزادی عمل قابل توجهی در مورد قیمت ارائه شده خود داشته باشد.

در جایی که گروه کوچکی از شرکت های برتر بر بازار سلطه دارند (انحصار چندقطبی)، رقابت بر سر قیمت نیز می تواند از طریق توافق جمعی و یا به صورت رایج تر از طریق “مشابهت” تصمیمات قیمت گذاری، محدود شود. بنابراین، در بازارهای تحت سلطه دو شرکت نظیر نوشیدنی های غیرالکلی (کوکاکولا و پپسی)، هفته نامه ها (تایمز و نیوزویک) و نرم افزارهای آنتی ویروس (سیمانتک و مکافی)، قیمت ها مشابه است و رقابت بر تبلیغات، ترفیع و توسعه محصول تمرکز می کند.

با افزایش بنگاه های عرضه کننده در یک بازار، هماهنگی قیمت ها دشوارتر می شود و احتمال آغاز قیمت شکنی از سوی یک بنگاه افزایش خواهد یافت. اما با این وجود که غالباً خروج یک رقیب، رقابت بر سر قیمت را کاهش می دهد و ورود یک رقیب جدید، آن را افزایش خواهد داد شواهد سیستماتیک اندکی وجود دارد که تمرکز فروشنده، سودآوری را افزایش می دهد. ریچارد اشمالنسی نتیجه می گیرد که: “رابطه بین تمرکز فروشنده و سودآوری (در صورت وجود) به لحاظ آماری، ضعیف است و تأثیر برآورد شده معمولاً کم است”.

دوم تنوع رقبا

میزان توانایی بنگاه برای اجتناب از رقابت بر سر قیمت به نفع اقدامات قیمت گذاری جمعی به مشابهت ریشه ها، اهداف، هزینه ها و استراتژی آن ها بستگی دارد. جوِ دوستانه صنعت خودروسازی آمریکا پیش از آغاز رقابت وارداتی تا حد زیادی ناشی از شباهت ساختار هزینه، استراتژی ها و طرز فکر مدیریت شرکت ها بود.

رقابت شدیدی که امروزه بر بازار خودروی اروپا و آمریکا شمالی تأثیر گذاشته است تا حد زیادی به دلیل ریشه های ملی، هزینه ها، استراتژی ها و سبک های مدیریتی بنگاه های رقیب است. به طور مشابه، چالش اصلی پیش روی اوپک، توافق و اجبار سهمیه خروجی در میان کشورهای عضو است که به لحاظ اهداف، هزینه های تولید، سیاست و مذهب کاملاً متفاوت هستند.

سوم تمایز محصول

هرچه محصولات بنگاه های رقیب شبیه تر باشند، تمایل مشتریان به تعویض آن ها بیشتر است و انگیزه بنگاه ها برای کاهش قیمت ها به منظور افزایش فروش افزایش خواهد یافت. در جایی که محصولات بنگاه های رقیب تقریباً غیرقابل تمایز است؛ محصول، یک کالا است و قیمت، تنها مبنای رقابت است.

به نظر می رسد صنایع کالایی نظیر کشاورزی، معدن و پتروشیمی دچار جنگ های قیمتی و سود کم هستند. در مقابل، در صنایعی که محصولات بسیار متمایز هستند (عطر، داروسازی، رستوران، خدمات مشاوره مدیریت)، به نظر می رسد رقابت قیمتی ضعیف است هرچند که ممکن است تعداد بنگاه های رقیب زیاد باشد.

چهارم ظرفیت بیش از حد و موانع خروج

اگر بخواهیم در مورد ظرفیت بیش از حد و موانع خروج صحبت کنیم، باید قبل از آن به این سوال پاسخ دهیم که چرا سودآوری صنعت در طول دوره های رکود این قدر شدید کاهش می یابد؟

نکته کلیدی، توازن بین تقاضا و ظرفیت است. ظرفیت استفاده نشده، بنگاه ها را به انجام کاهش قیمت به منظور جذب کسب و کار جدید تشویق می کند. ظرفیت بیش از حد می تواند دوره ای باشد (برای مثال، چرخه رونق- کساد در صنعت نیمه رسانا)؛ همچنین ممکن است بخشی از یک مشکل ساختاری ناشی از سرمایه گذاری بیش از حد و کاهش تقاضا باشد.

در این شرایط، دومین مسأله اصلی این است که آیا ظرفیت بیش از حد، از صنعت حذف خواهد شد یا خیر. موانع خروج، هزینه های مرتبط با ظرفیت خروج از یک صنعت است. جایی که منابع، بادوام و خاص هستند و جایی که کارکنان، مستحق امنیت شغلی هستند موانع خروج می تواند قابل توجه باشد.

در صنعت خودروی اروپا و آمریکای شمالی، ظرفیت بیش از حد به همراه موانع خروج زیاد، باعث کاهش سودآوری شده است. در مقابل، رشد سریع تقاضا باعث کمبود ظرفیتی می شود که سود را افزایش می دهد. توسعه تجارت جهانی (که با رشد چین تقویت شده است) کرایه حمل شرکت های حمل و نقل عظیم (“کشتی های بزرگ”) را از زیر ۱۸۰۰۰ دلار در روز در آغاز سال ۲۰۰۳ به ۲۳۳۹۸۸ دلار در روز در ۵ ژوئن سال ۲۰۰۸ رسید. با آغاز رکود اقتصادی و توسعه ناوگان از سوی صاحبان کشتی، این نرخ تا ۲۶ نوامبر سال ۲۰۰۸ به فقط ۲۷۷۳ دلار سقوط کرد.شرکت ها در صنایع در حال رشد به طور میانگین سود بیشتری را نسبت به شرکت های حاضر در صنایع با رشد کند یا در حال رکود به دست می آورند (شکل ۴.۳).

تأثیر رشد بر سودآوری در تحلیل صنعت

شکل ۴.۳ تأثیر رشد بر سودآوری

منبع: آر دی بازل و بی تی گیل ، اصول PIMS، ۱۹۸۷

پنجم و ششم شرایط هزینه: صرفه جویی مقیاس و نسبت هزینه های ثابت به هزینه های متغیر

وقتی ظرفیت بیش از حد موجب رقابت قیمتی بشود قیمت ها چگونه کاهش خواهد یافت؟ عامل کلیدی، ساختار هزینه است. در جایی که هزینه های ثابت نسبت به هزینه های متغیر، بالا است بنگاه ها به هر قیمت از تجارت حاشیه ای استفاده خواهند کرد تا هزینه های متغیر را بپوشانند. نوسان بسیار زیاد کرایه حمل و نقل حجیم، نشان دهنده آن است که تقریباً تمام هزینه های فعالیت شرکت های حمل و نقل حجیم، ثابت است.

به طور مشابه، در صنعت هواپیمایی، ظهور ظرفیت بیش از حد، تقریباً همیشه منجر به جنگ های قیمتی و زیان کل صنعت می شود. تمایل خطوط هوایی به ارائه بلیت های دارای تخفیف زیاد در پروازهایی با رزرو کم نشان دهنده هزینه های متغیر بسیار پایین پر کردن صندلی های خالی است. سهام “ادواری” نه تنها بر اساس تقاضای دوره ای بلکه بر اساس نسبت بالای هزینه های ثابت به متغیر توصیف می شود و بدین معنا است که نوسانات درآمدی به نوسانات بسیار بیشتر در سود منجر می شود.

صرفه جویی مقیاس نیز می تواند شرکت ها را به رقابت تهاجمی بر سر قیمت به منظور کسب مزایای هزینه در حجم بیشتر تشویق کند. اگر کارایی مقیاس در صنعت خودرو به معنای تولید چهار میلیون خودرو در سال باشد (سطحی که در حال حاضر فقط پنج شرکت به آن دست یافته اند) نتیجه، نبرد بر سر سهم بازار است زیرا هر بنگاه تلاش می کند تا به حد خوداتکایی دست پیدا کند.

عوامل تأثیر گذار بر رقابت بین رقبای موجود کدام است؟

در تحلیل چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر عواملی که شدت رقابت بازار را تعیین می‌کنند عبارت‌اند از:

  1. تعداد رقبا
  2. نرخ رشد و ایعاد صنعت
  3. موانع خروج از بازار (هزینه‌ی ترک صنعت)
  4. تنوع و ابعاد رقبا
  5. پیچیدگی و عدم تقارن اطلاعات
  6. تخصیص هزینه‌ی ثابت به هر ارزش‌افزوده
  7. هزینه‌ی تبلیغات
  8. خطر یکپارچگی افقی

نیروی چهارم قدرت چانه زنی خریداران

قدت چانه زنی خریداران نیز از عوامل اصلی در تحلیل چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر است و این نکته حائز اهمیت است که بدانیم بنگاه های یک صنعت در دو نوع بازار رقابت می کنند: در بازار ورودی ها و بازار خروجی ها. در بازار ورودی ها بنگاه ها مواد خام، اجزاء و خدمات مالی و نیروی کار را خریداری می کنند. در بازار خروجی ها بنگاه ها کالاها و خدمات خود را به مشتریان می فروشند (که ممکن است توزیع کنندگان، مصرف کنندگان یا سایر تولیدکنندگان باشند).

عوامل تأثیر گذار بر قدرت چانه زنی خریداران کدام است؟

در تحلیل چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر برخی از عوامل تعیین‌کننده‌ی قدرت خریداران عبارت‌اند از:

  1. تعداد یا حجم کم خریداران
  2. خرید حجم بالای محصول (اگر یک مشتری حجم بالایی از محصولات را خریداری کند، نفوذ بالایی بر شرکت خواهد داشت)
  3. امکان جایگزین کردن محصولات رقابتی
  4. این محصول برای خریداران اهمیت زیادی ندارد و آن‌ها می‌توانند مدتی را بدون این محصول بگذرانند.
  5. مشتریان نسبت به قیمت‌ها حساس هستند.
  6. چگالی مشتریان نسبت به چگالی شرکت‌های تولیدکننده کمتر است.
  7. عدم دسترسی به اطلاعات خریداران
  8. هزینه‌ی پایین جایگزینی محصول
  9. دسترسی به محصولات جایگزین
  10. مشتریان در مورد محصولات اطلاعات زیادی دارند (افزایش قدرت چانه‌زنی)

در هر دو بازار، تراکنش ها برای خریداران و فروشندگان، ارزش آفرینی می کند. نحوه تقسیم این ارزش بین آن ها از لحاظ سودآوری به قدرت اقتصادی نسبی آن ها بستگی دارد. بیایید ابتدا بازار خروجی ها را بررسی کنیم. میزان قدرت خرید مشتریان که بنگاه ها با آن مواجه هستند به دو مجموعه عوامل بستگی دارد: حساسیت قیمتی خریداران و قدرت چانه زنی نسبی و هر دوی این عوامل باید در چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر مورد بررسی قرار گیرد.

حساسیت قیمت خریداران چیست؟

میزان حساسیت خریداران به قیمت های ارائه شده از سوی بنگاه ها در یک صنعت به چهار عامل اصلی بستگی دارد:

  • هرچه اهمیت یکی از اقلام به عنوان بخشی از هزینه کل بیشتر باشد حساسیت خریداران نسبت به قیمت پرداختی بیشتر خواهد بود. تولیدکنندگان نوشیدنی نسبت به هزینه قوطی های آلومینیومی بسیار حساس هستند زیرا این هزینه، یکی از بزرگ ترین اقلام هزینه ای آن ها است. در مقابل، اکثر شرکت ها نسبت به حق الزحمه حسابرسان حساسیتی ندارند زیرا هزینه های حسابرسی، بخشی کوچکی از هزینه کل شرکت است.
  • هرچه محصولات صنعت عرضه کننده متمایزتر باشد تمایل خریدار به تعویض تأمین کننده بر اساس قیمت، بیشتر خواهد بود. تولیدکنندگان تی شرت و لامپ روشنایی، بسیار بیشتر از قدرت خرید وال مارت هراس دارند تا تولیدکنندگان عطر.
    هرچه شدت رقابت میان خریداران بیشتر باشد اشتیاق آن ها برای کاهش قیمت از سوی فروشندگان آن ها بیشتر است. با تشدید رقابت در صنعت خودروسازی دنیا تأمین کنندگان قطعات با فشارهای بیشتری برای کاهش قیمت مواجه شدند.
  • هرچه اهمیت کیفیت و محصول یک صنعت برای خریدار حیاتی تر باشد حساسیت او به قیمت های ارائه شده کمتر است. قدرت چانه زنی تولیدکنندگان کامپیوتر شخصی نسبت به تولیدکنندگان ریزپردازنده (اینتل و اِی اِم دی) کمتر است زیرا این قطعات برای کارکرد کامپیوتر های شخصی اهمیت حیاتی دارند.

قدرت چانه زنی نسبی چیست؟

قدرت چانه زنی در نهایت مبتنی بر عدم پذیرش مواجهه با گروه دیگر است. توازن قدرت بین دو گروه در یک تراکنش به اعتبار و اثربخشی تهدیدی بستگی دارد که هر یک از آن ها انجام می دهند. موضوع اصلی، هزینه نسبی است که هر یک از گروه ها در اثر انجام نشدن تراکنش متحمل می شود. موضوع دیگر، تخصص هر یک از گروه ها در مدیریت موقعیت خود است. عوامل مختلفی بر قدرت چانه زنی خریداران نسبت به قدرت چانه زنی فروشندگان تأثیر می گذارد:

  • اندازه و تمرکز خریداران نسبت به فروشندگان. هرچه تعداد خریداران کمتر و خریدهای آن ها بزرگتر باشد هزینه از دست دادن آن ها بیشتر است. سازمان های بهداشت به دلیل اندازه خود در مقایسه با بیماران می توانند وسایل بهداشتی را با قیمت کمتری از بیمارستان ها و پزشکان خریداری کنند. مطالعات تجربی نشان می دهد که تمرکز خریدار، قیمت و سود را در صنعت عرضه کننده کاهش می یابد.
  • اطلاعات خریداران. هرچه خریداران درباره عرضه کنندگان و قیمت و هزینه های آن ها اطلاعات بیشتری داشته باشند بهتر می توانند چانه زنی کنند. پزشکان و وکلا معمولاً قیمت درخواستی خود را نشان نمی دهند کاری که تاجران بازارهای مراکش یا چین انجام نمی دهند. آگاه نبودن مشتریان درباره قیمت های نسبی، یکی از محدودیت های موثر بر قدرت خرید آن ها است. اما اگر کیفیت محصول، ناشناخته باشد آگاهی از قیمت ها کمتر ارزش دارد. در بازار اصلاح سر، طراحی داخلی و مشاوره مدیریت، توانایی خریداران برای چانه زنی بر سر قیمت به دلیل عدم قطعیت در مورد ویژگی های دقیق محصولی که قرار است خریداری شود کمتر است.
  • توانایی یکپارچگی عمودی. در هنگام عدم پذیرش همکاری با گروه های دیگر، گزینه پیش رو برای یافتن تأمین کننده یا خریدار دیگر، انجام آن کار توسط خود شرکت است. شرکت های بزرگ تولید فرآورده های غذایی نظیر هاینز و کمپل سوپ ، وابستگی خود به تولیدکنندگان قوطی های فلزی را از طریق تولید این قوطی ها کاهش داده اند. زنجیره های خرده فروشی برتر،جایگزینی برندهای تأمین کننده خود را با محصولات برند خود افزایش داده اند. یکپارچگی رو به عقب لزوماً نباید اتفاق بیفتد- یک تهدید منطقی ممکن است کافی باشد.

نیروی پنجم قدرت چانه زنی تأمین کنندگان

در چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر این عامل نیز جزو موارد مورد ملحوظ در تحلیل صنعت است، تحلیل عوامل تعیین کننده قدرت نسبی بین تولیدکنندگان در یک صنعت و تأمین کنندگان آن ها دقیقاً مشابه تحلیل رابطه بین تولیدکنندگان و خریداران آن ها است. تنها تفاوت این است که اکنون بنگاه هایی به عنوان خریدار و تولیدکنندگان ورودی ها به عنوان تأمین کنندگان در صنعت وجود دارند. مسائل اصلی، راحتی جابجایی بنگاه بین تأمین کنندگان ورودی مختلف و قدرت چانه زنی هر گروه است.

به دلیل آن که مواد خام، محصولات نیم ساخته و قطعات اغلب، جزء کالاهایی هستند که از سوی شرکت های کوچک برای شرکت های تولیدکننده بزرگ تأمین می شوند تأمین کنندگان آن ها معمولاً قدرت چانه زنی ندارند. بنابراین، تأمین کنندگان کالا اغلب به دنبال افزایش قدرت چانه زنی خود از طریق ایجاد قطب های انحصاری هستند (برای مثال، اوپک، سازمان بین المللی قهوه و تعاونی های بازاریابی کشاورزان).

در مقابل، تأمین کنندگان قطعات پیچیده و به لحاظ فنی پیشرفته ممکن است بتوانند قدرت چانه زنی قابل توجهی داشته باشند. سودآوری صنعت کامپیوترهای شخصی را می توان به قدرت اعمال شده از سوی تأمین کنندگان قطعات اصلی (پردازنده ها، دیسک درایوها، نمایشگرهای ال سی دی) و تأمین کننده برتر سیستم عامل (مایکروسافت) نسبت داد.
اتحادیه های کارگری، منابع مهم قدرت تأمین کننده هستند. بازده سرمایه گذاری آن دسته از صنایع آمریکا که در آن بیش از ۶۰% کارکنان عضو اتحادیه هستند پنج درصد کمتر از صنایعی است که کمتر از ۳۵% کارکنان آن ها عضو اتحادیه هستند. اگر کارکنان یک کسب و کار عضو اتحادیه باشند (مثل خطوط هوایی و خودروسازی ها)، سودآوری آن کاهش می یابد.

عوامل تأثیر گذار بر قدرت چانه زنی تأمین کنندگان کدام است؟

در تحلیل چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر عوامل زیر به افزایش قدرت عرضه‌کنندگان منجر می‌شود:

  1. تعداد کم‌عرضه کنندگان یک محصول خاص
  2. عدم وجود جایگزین برای عرضه‌کنندگان فعلی
  3. محصول برای خریداران بسیار مهم است
  4. صنعت عرضه سودآوری بیشتری نسبت به صنعت خرید دارد
  5. هزینه‌های بالای تغییر یا جایگزینی عرضه‌کننده
  6. درجه‌ی تمایز محصولات ورودی
  7. بالا بودن هزینه‌ی محصولات ورودی در مقایسه با قیمت محصولات نهایی
  8. هزینه‌های ثابت بالا

تاثیر نیروی ششم چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر

برخی صاحب نظران دولت را به عنوان نیروی ششم در چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر معرفی می کنند. دولت در زمینه خرید کالا اثر گذار است؛ خود دولت در مورد بسیاری از کالاها به عنوان یک خریدار عمده عمل می کند، در مورد تولید نیز برخی دولت ها و شرکت های تابعشان می توانند کالاهای زیادی را تولید کنند. قوانین دولتی در مورد کالاهای جایگزین نیز مهم است. دولت می تواند با تنظیم قوانین صادرات و واردات و یا تعرفه های مالیاتی و حمایت های مالیاتی و وام، یک کالا را در عرصه رقابت حمایت کند.

همچنین قوانین دولتی در مورد ورود تازه واردها نیز تاثیر دارد. اگر دولت تصمیم به حمایت از تولید یک کالا بگیرد می تواند با دادن وام، تسهیلات، معافیت مالیاتی و آسان کردن فرآیند ثبت شرکت و اخذ مجوز، ورود تازه وارد ها را رونق دهد.

از این رو برخی صاحب نظران به درستی معتقدند دولت ششمین رکن در چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر است. با توجه به ساختار دولت محور در اقتصاد و صنعت ایران می توان گفت دولت از جمله مهمترین رکن های تئوری چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر در ایران است.

استفاده از تحلیل صنعت برای پیش بینی سودآوری صنعت

پس از آن که نحوه تأثیرگذاری ساختار صنعت (که به نوبه خود سودآوری صنعت را تعیین می کند) را بر رقابت شناسایی کردیم می توانیم این تحلیل را برای پیش بینی سودآوری صنعت در آینده به کار بگیریم.

شناسایی ساختار صنعت

مرحله اول تحلیل هر صنعتی، شناسایی عناصر اصلی ساختار صنعت است. اصولاً این کار ساده ای است. این کار مستلزم شناسایی بازیگران اصلی (تولیدکنندگان، مشتریان، تأمین کنندگان ورودی و تولیدکنندگان کالاهای جایگزین) و سپس بررسی برخی از مشخصات ساختاری کلیدی هر یک از این گروه ها است که قدرت رقابت و چانه زنی را تعیین خواهد کرد.

در اکثر صنایع تولیدی، شناسایی گروه های اصلی بازیگران، ساده است؛ در سایر صنایع (به خصوص در صنایع خدماتی)، نگاشت صنعت می تواند دشوار باشد. صنعت پخش تلویزیونی آمریکا را در نظر بگیرید. مرزهای صنعت را در کجا ترسیم می کنیم؟ آیا یک صنعت توزیع تلویزیونی وجود دارد یا صنایع مجزای مربوط به پخش امواج تلویزیونی، تلویزیون کابلی و تلویزیون ماهواره ای را شناسایی می کنیم؟ در مورد شناسایی خریداران و فروشندگان مشاهده می کنیم که این صنعت دارای یک زنجیره ارزش بسیار پیچیده است که شامل تولیدکنندگان برنامه های تلویزیونی، شبکه ها و کانال های کابلی است که زمانبندی برنامه ها و ایستگاه های تلویزیونی محلی و شرکت های کابلی را که توزیع نهایی را انجام می دهند کنار هم جمع می کنند. این صنعت دارای دو نوع خریدار است: بینندگان و تبلیغ کنندگان.

پیچیدگی دیگر به این دلیل ایجاد می شود که برخی از شرکت ها در مراحل مختلف زنجیره ارزش به صورت عمودی ادغام شده اند- بنابراین پخش کنندگان شبکه نظیر فاکس و ان بی سی به صورت رو به عقب با تولید تلویزیونی و به صورت رو به جلو با توزیع نهایی از طریق مالکیت ایستگاه های تلویزیونی محلی ادغام شده اند. در ادامه این فصل به موضوعات تعریف صنعت با خواهیم گشت.

پیش بینی سودآوری صنعت

ما می توانیم از تحلیل صنعت برای درک دلیل پایین بودن سودآوری در برخی از صنایع و بالا بودن آن در صنایع دیگر استفاده کنیم اما در نهایت منفعت ما در توضیح دادن گذشته نیست بلکه پیش بینی آینده است. تصمیمات سرمایه گذاری که امروز اتخاذ می شود منابع را به مدت چند سال به یک صنعت تخصیص می دهد (اغلب به مدت یک دهه یا بیشتر) بنابراین مهم است که بتوانیم پیش بینی کنیم که صنعت احتمالاً چه سطحی از بازده را در آینده ارائه خواهد کرد. سودآوری کنونی، شاخص ضعیفی برای سودآوری آینده است- صنایعی نظیر روزنامه، پنل های خورشیدی (فوتو ولتائیک) و گوشی های تلفن همراه دچار سقوط های فاجعه بار در سودآوری شده اند.

در مقابل، برخی از صنایع که بازدهی آن ها پایین بوده است (فولاد، استخراج فلزات و چند “صنعت کالایی” دیگر) در طول دهه گذشته شاهد بهبود قابل توجهی در سودآوری بوده اند. اما اگر سودآوری یک صنعت بر اساس ساختار آن صنعت تعیین شود آنگاه می توانیم از مشاهده روندهای ساختاری در یک صنعت برای پیش بینی تغییرات احتمالی در رقابت و سودآوری استفاده کنیم. به نظر می رسد تغییر در ساختار صنعت، نتیجه تغییرات بنیادی در رفتار خرید مشتریان، تکنولوژی و استراتژی های بنگاه است؛ این موارد را اغلب می توان پیش از تأثیرگذاری بر رقابت و سودآوری به خوبی پیش بینی کرد.

برای پیش بینی سودآوری آتی یک صنعت، تحلیل ما در سه مرحله پیش می رود:

  1. بررسی نحوه تأثیرگذاری ساختار بر سطوح فعلی و گذشته رقابت و سودآوری.
  2. شناسایی روندهایی که در حال تغییر ساختار صنعت هستند. آیا صنعت در حال یکپارچگی است؟ آیا بازیگران جدیدی در حال ورود هستند؟ آیا محصولات صنعت، متمایزتر می شوند یا مشابه تر؟ آیا افزایش ظرفیت صنعت از رشد تقاضا پیشی می گیرد؟
  3. شناسایی نحوه تأثیرگذاری این تغییرات ساختاری بر پنج نیروی رقابتی و سودآوری به دست آمده صنعت. آیا تغییرات ساختار صنعت، موجب تشدید رقابت می شود یا تضعیف آن؟ به ندرت تمام تغییرات ساختاری، رقابت را در یک جهت ثابت پیش می برد، معمولاً برخی از عوامل موجب افزایش رقابت خواهد شد؛ برخی دیگر موجب کاهش رقابت می شوند. بنابراین به نظر می رسد که تعیین تأثیر کلی بر سودآوری، ذهنی باشد.

نمونه استراتژی زیر درباره چشم انداز مربوط به سودآوری در صنعت گوشی های بی سیم بحث می کند.

استفاده از تحلیل صنعت برای تدوین استراتژی

پس از درک نحوه تأثیرگذاری ساختار صنعت بر رقابت (که به نوبه خود سودآوری صنعت را تعیین می کند) می توانیم از این دانش برای تدوین استراتژی بنگاه استفاده کنیم. اولاً می توانیم استراتژی هایی را تدوین کنیم که به منظور کاهش رقابت بر ساختار صنعت تأثیر می گذارند؛ ثانیاً می توانیم موقعیت بنگاه را برای محافظت در برابر آسیب های رقابت تغییر دهیم.

نمونه استراتژی: آینده صنعت گوشی های بی سیم

ارتباط بی سیم، یکی از صنایعی است که در دو دهه گذشته بیشترین رشد را داشته است- و تقریباً همانند سازندگان گوشی برای تأمین کنندگان خدمات نیز سودآور بوده است. در طول دهه ۱۹۹۰، میانگین رشد فروش گوشی در آمریکای شمالی، اروپا و ژاپن هر سال نزدیک به ۵۰% بوده است و سود و ارزش سهامداران زیادی را برای رهبران جدید (موتورولا و نوکیا) ایجاد کرده است.

دهه کنونی شاهد تغییرات شدیدی در رقابت و سودآوری بوده است. با وجود ادامه رشد تقاضا (خصوصاً در بازارهای نوظهور)، سودآوری کاهش یافته است. در طول سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵، رهبران صنعت (نوکیا، موتورلا، سونی اریکسون، سامسونگ، ال جی و زیمنس) به حاشیه عملیاتی متوسط ۲۳% در فروش دستگاه های سیار خود دست یافتند. تا سال ۲۰۰۹، هفت تأمین کننده برتر (نوکیا، سامسونگ، اپل، ال جی، ریم، سون اریکسون و موتورولا) به حاشیه عملیاتی متوسط ۴% دست یافتند (هرچند اپل بسیار سودآور بود اما اکثر شرکت های دیگر زیان ده بودند).

تغییرات ساختاری که باعث کاهش سودآوری صنعت شد شامل ورود شرکت های جدید بود (چند تولیدکننده وسایل ارتباطی چینی و تایوانی نظیر اچ تی سی، هوآوی، زد تی ای، بن کیو که تلفن های دارای برند را معرفی کردند). با اشباع بازارهای بالغ، ظرفیت صنعت بیش از حد شد که به نوبه خود قدرت خرید توزیع کنندگان اصلی تلفن ها یعنی شرکت های خدمات بی سیم را تقویت کرد.

در طول سال های ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۶، چند عامل بر رقابت و سودآوری تأثیر خواهد گذاشت:

  • به نظر می رسد ورود شرکت های جدید همچنان ادامه داشته باشد. در بازار تلفن های هوشمند، وجود پلتفرم اندروید، تعداد بنگاه های رقیب در این بخش را افزایش خواهد داد.
  • اکثر بازارهای نوظهور (خصوصاً کشورهای BRIC) احتمالاً اشباع خواهد شد.
  • مشابهت کالاها احتمالاً نه فقط بازار تلفن های ارزان بلکه بازار تلفن های هوشمند را نیز از طریق پذیرش پلتفرم اندروید تهدید می کند.
  • ادغام در میان تأمین کنندگان خدمات ارتباطی، قدرت خرید آن ها را افزایش خواهد داد.
مقالات معتبر مدیریت استراتژیک را در سایت شریف استراتژی بخوانید
خلاصه

آنالیز کردن رقبای شرکت یکی از بهترین روش‌ها برای شناسایی تهدیدهای موجود برای کسب و کار شما و پیدا کردن راه حل برای از میان برداشتن آن‌ها است. دانستن این که رقیب شما کیست و چگونه روی کسب و کار شما تاثیر می‌گذارد، برای ترسیم مسیر آینده شرکت شما امری ضروری است. تفاوتی ندارد که شرکت شما جزو کسب و کارهای نوپا باشد یا جزو ۵۰۰ شرکت برتر Fortune باشد. در هر صورت رقابت و رقبا تاثیر مستقیمی در مسیر رسیدن شما به موفقیت خواهند داشت. یکی از روش‌ها برای آنالیز رقبا، استفاده از نظریهچارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر است. با استفاده از چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر شما می‌توانید رقبای خود را به چند دسته طبقه‌بندی کنید. نظریه چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر که در سال ۱۹۷۹ و در مدرسه کسب و کار هاروارد معرفی شد، پنج فاکتور اصلی را در رابطه با کسب و کارها بررسی می‌کند و مشخص می‌کند که آیا یک شرکت به نسبت رقبای موجود در صنعت کاری خود سودآور است یا خیر. در آخر باید به این سوالات پاسخ دهیم که:

مدل یا چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر چیست؟

چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر میزان جذابیت و پتانسیل سودآوری یک صنعت را مشخص می‌کند. بنابراین ما با استفاده از این اطلاعات تصمیم می‌گیریم که به یک صنعت یا بخش خاص بازار وارد شویم یا خیر. از طرف دیگر، ما می‌توانیم میزان تأثیر عوامل دخیل در چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر شرکت خودمان را نسبت به تأثیر آنها بر رقبا بسنجیم. ممکن است رقبای ما گزینه‌های مختلفی برای واکنش به تغییرات نیروهای رقابتی در اختیار داشته باشند. این گزینه‌ها، به منابع و مهارت‌های آن‌ها بستگی دارد.

چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر شامل چه مواردی است؟

چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر از پنج عامل تشکیل شده است؛ ۱. تهدید از سوی ورودی‌های بالقوه جدید. ۲. تهدید از سوی محصول/خدمات جایگزین ۳. قدرت چانه‌زنی تأمین‌کنندگان ۴. قدرت چانه‌زنی خریداران ۵.  رقابت در میان رقبای فعلی

نقد اساسی بر نظریه چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر چیست؟

چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر، پورتر این موضوع را که ششمین عامل مهم، مکمل‌ها هستند، نادیده گرفت. این اصطلاح به وابستگی بین شرکت‌هایی که محصولاتشان در ترکیب با‌ یکدیگر در حال توسعه است، اشاره دارد. مکمل‌های قوی ممکن است تأثیر مثبتی بر روی صنعت داشته باشند. همچنین، مدل نیروهای پنج‌گانه، نقش نوآوری و اهمیت تفاوت‌های شرکت‌های مختلف را نادیده می‌گیرد. این امر دیدگاهی رادیکال از رقابت را نشان می‌دهد.

چرا سودآوری صنعت در طول دوره های رکود این قدر شدید کاهش می یابد؟

نکته کلیدی، توازن بین تقاضا و ظرفیت است. ظرفیت استفاده نشده، بنگاه ها را به انجام کاهش قیمت به منظور جذب کسب و کار جدید تشویق می کند. ظرفیت بیش از حد می تواند دوره ای باشد (برای مثال، چرخه رونق- کساد در صنعت نیمه رسانا)؛ همچنین ممکن است بخشی از یک مشکل ساختاری ناشی از سرمایه گذاری بیش از حد و کاهش تقاضا باشد.

منبع: کتاب مدیریت استراتژیک با رویکرد امروزی رابرت گرنت

در آخر جهت بهبود کیفیت مقالات میتوانید نظرات خود را در انتهای مقاله درج نمایید و برای مشاهده مقالات بیشتر به وبلاگ شریف استراتژی مراجعه نمایید.

Porter’s Five Forces – Strategy Skills Training

Porter’s 5 Forces Definition – Investopedia

Porter’s Five Forces | SMI – Strategic Management Insight

Porter’s Five Forces EXPLAINED with EXAMPLES | B2U

Analyzing the Competition with Porter’s Five Forces

 

Employee collaboration is a business concept which underlines how processes are carried out within organisations. Without the proper tools and strategies, employee collaboration can be hard to foster in the workplace.

روحیه همکاری کارکنان چگونه در سازمان افزایش می یابد؟

این مقاله با بهره گیری از دو مقاله مجزا به مبحث چگونگی افزایش همکاری کارکنان می پردازد و عوامل انگیزشی کارکنان را مورد بررسی قرار میدهد و نقش رهبر و مدیر سازمان را در حفظ و نگهداشت روحیه همکاری کارکنان مورد بررسی قرار میدهد. قسمت اول مقاله به بررسی تکنیکهایی در خصوص افزایش روحیه همکاری کارکنان با مشتریان و تیم خود میپردازد و در بخش دوم نیز به عوامل انگیزشی برای حفظ روحیه همکاری کارکنان خواهیم پرداخت.

چند تکنیک  کاربردی برای افزایش همکاری کارکنان

طی مصاحبه با ده‌ها رهبر سازمانی درباره این موضوع که آیا همکاری کارکنان برای شما یک ارزش است؟ این مقاله نگارش شده است و مشاهده شده که اگر این سوال را از رهبر هر سازمانی که بپرسید، جواب می‌دهد بله. اما اگر بپرسید «آیا استراتژی‌های شما برای افزایش همکاری کارکنان موفق بوده؟»، تقریبا باید گفت که همه آنها یک جورهایی مایوس شده‌اند. کلی تلاش می‌کنند، کلی امید دارند اما انگار دارند آب در هاون می‌کوبند. یکی از مشکلات این است که نگاه رهبران نسبت به مقوله همکاری کارکنان، کاملا سطحی است: به‌نظر آنها همکاری کارکنان، ارزشی است که باید آن را توسعه داد، نه مهارتی برای آموزش.

روشهای موثر برای افزایش روحیه همکاری کارکنان

کسب‌ و کار ها برای افزایش همکاری کارکنان کراوش‌های مختلفی را به کار برده‌اند، از طراحی اتاق‌های باز گرفته تا تبدیل این موضوع به یک هدف رسمی سازمانی. بسیاری از این روش‌ها تا حدی موثر بوده، عمدتا از طریق ایجاد فرصت‌های یادگیری و حمایت مالی. اما همه آنها سعی داشتند با روش‌های سطحی یا زورگویانه در کارکنان نفوذ کنند که طبق تحقیقات، هیچکدام واقعا نمی‌توانند همکاری کارکنان را افزایش دهند.

رویکرد علمی برای تقویت  همکاری کارکنان

فرانسیس جینو میگوید چیزی که نیاز داریم، یک رویکرد روانشناختی است. وقتی داشتم همکاری پایدار در طیف وسیعی از صنایع را بررسی می‌کردم، دیدم که در همه آنها، یکسری نگرش ذهنی مشترک میان کارکنان وجود دارد: مثلا برای همکاری کارکنان و کمک به همکاران خود احترام قائلند و می‌دانند که اقدام یک نفر، روی نتیجه کلی تاثیر می‌گذارد.

اما اغلب آدم‌ها این‌طور فکر نمی‌کنند. اتفاقا برعکس. بیشتر آدم‌ها به دیگران اعتماد ندارند و نگران موقعیت خودشان هستند. وظیفه رهبران این است که کاری کنند ما به‌عنوان کارکنان سازمان، روی چیزی فراتر از خودمان، یعنی روی دنیای پیرامون خود تمرکز کنیم و یک میل را در خودمان به چالش بکشیم: میل به توجه روی خودمان، حرف‌هایمان و اهدافمان، به جای تلاش برای یادگیری از دیگران.

چه راه هایی برای ترویج روحیه همکاری کارکنان وجود دارد؟

هرچند ناممکن و حتی ترسناک به‌نظر می‌رسد اما بعضی از سازمان‌ها این رمز را پیدا کرده‌اند. هنگام مطالعه این سازمان‌ها، موفق شدم شش تکنیک آموزشی را شناسایی کنم که به رهبران و کارکنان کمک می‌کند به خوبی در کنار هم کار کنند، از یکدیگر یاد بگیرند و عوامل روانشناختی‌ای را که مانع از یادگیری و همکاری می‌شوند از سر راه خود بردارند.

۱- چطور به یک رهبر تاثیرگذار تبدیل شویم؟

در حوزه مدیریت، چه در تئوری و چه در عمل، توجه زیادی به این سوال شده. اما کسی به این سوال جواب نداده که «چطور پیروی کنیم؟»، در‌حالی‌که این هم یک مهارت مهم است. من پس از مصاحبه‌ای با امریکن اکسپرس، فهمیدم که در این شرکت، کسانی تعامل کردن را خوب بلدند که هم در پیروی کردن مهارت دارند و هم در رهبری سازمانی. در واقع آنها می‌دانند چه کسی رهبری کنند و چه کسیپیروی.

در سال ۲۰۱۸ در تایلند، گروهی از فوتبالیست‌ها در غاری گیر افتادند و برای نجات آنها کمپینی تشکیل شد، با حضور مهندسان، کارشناسان ناسا، زمین‌شناسان، پزشکان و مقامات محلی. یک روز یکی از مهندسان ایده‌ای را مطرح کرد. مهندس ارشد، به جای رد ایده، درباره‌‌اش فکر کرد. پس از بررسی آن، اجرایش کردند و در نتیجه، از یک فاجعه جلوگیری شد. اما در این مواقع، باید اختیار را به فرد دیگری بدهیم و این برای خیلی‌ها سخت است. با چند تمرین می‌توانید مهارت پیروی کردن را در خود تقویت کنید:

  • خودآگاهی‌تان را افزایش دهید. من پس از چند تحقیق ساده با همکاری دانشجویانم به این نتیجه رسیدم که درک ما از خودمان، معمولا اغراق‌شده است. یعنی خودمان را گاهی خیلی دست بالا می‌گیریم و این نگاه خوش‌بینانه، باعث می‌شود به دیگران اجازه تصمیم‌گیری ندهیم.
  • واگذاری وظایف را یاد بگیرید. ما معمولا در برابر تقسیم وظایف، مقاومت داریم چون برایمان سخت است که کنترل را دست فرد دیگری بدهیم و دوست داریم همه‌چیز، «درست» پیش برود. در‌حالی‌که تقسیم وظایف، مزایایی دارد: افراد احساس می‌کنند در کارها سهیم هستند، فرصت رشد پیدا می‌کنند و خودمان هم، زمان بیشتری خواهیم داشت و احتمالا در بلندمدت، بازدهی‌مان بیشتر خواهد شد.

۲- به کارمندها تعامل با دیگران را آموزش دهید

ما وقتی در حال تعامل با دیگران هستیم، به‌ندرت به راه‌حل دلخواه می‌رسیم. برای رسیدن به راه‌حلی که هر دو طرف از آن راضی باشند، باید علایق یکدیگر را شناسایی کنید. من گاهی دانشجویان را به گروه‌های دونفره تقسیم می‌کنم و از آنها می‌خواهم یک پرتقال را با هم تقسیم کنند. در گوش یکی از طرفین می‌گویم که «فرض کن پرتقال را می‌خواهی تا آبمیوه بگیری.» به آن یکی می‌گویم: «فرض کن پوستش را می‌خواهی تا با آن کیک درست کنی.» این دو، چون از علایق و نیازهای هم خبر ندارند و حتی برای فهمیدن آن، هیچ تلاشی نمی‌کنند، احتمالا کارشان به دعوا می‌کشد. یا شاید در نهایت تصمیم بگیرند پرتقال را نصف کنند. بعضی‌ها هم کلا بی‌خیال می‌شوند چون تمام پرتقال را می‌خواهند. غافل از آنکه، اگر از هم سوال می‌کردند، هر دو به خواسته خود می‌رسیدند. یکی پرتقال را می‌گرفت و آن یکی پوستش را. تعاملاتی موفق هستند که طرفین، نیاز و منافع شخصی یکدیگر را بشناسند و بدانند که طرف مقابل، چطور می‌تواند در حل مساله کمک کند.

۳- شفاف کار کنید و بطور ملموس صحبت کنید

در پیکسار، این تکنیک ساده را تمرین می‌کردند: از یکی از شرکت‌کننده‌ها خواسته می‌شد که درباره چیزی که می‌خواهد به اعضای تیم بگوید فکر کند و از خودش بپرسد: «می‌خواهم با این صحبت‌‌ها، به چه چیزی برسم؟» سپس به او زمان می‌دادند تا درباره پیامی که قصد داشت برساند فکر کند. پس از آنکه صحبتش تمام می‌شد، بقیه اعضا می‌گفتند که آیا از نظر آنها، پیام او شفاف و هدفمند بوده یا نه. مخاطب‌ها باید بدانند هدف از یک گفتگو چیست.

۴- با ایجاد قابلیت گوش کردن روحیه همکاری کارکنان را افزایش دهید

توانایی در ارائه خود، یک ارزش محسوب می‌شود. تمام فکر و ذکر کارکنان این است که در تعاملات و برخوردها تصویر خوبی از خودشان ارائه دهند. مثلا «چطور در جلسه، نظرم را مطرح کنم؟» خیلی‌ها حتی کلی هزینه می‌کنند تا تکنیک‌های سخنرانی را یاد بگیرند. این با توجه به ماهیت رقابتی سازمان‌ها کاملا قابل درک است اما هزینه دارد. طبق تحقیقات جینو، «بیشتر اوقات، وقتی یک نفر دارد صحبت می‌کند، ما به جای آنکه گوش کنیم، منتظریم و داریم آماده می‌شویم که نوبت ما شود تا صحبت کنیم.» و هرچه در نردبان سازمان بالاتر باشیم، این میل در ما بیشتر می‌شود.

ما در گوش دادن شکست می‌خوریم چون نگران عملکرد خودمان هستیم یا فکر می‌کنیم ایده ما بهتر از بقیه است. در نتیجه، دچار درگیری‌هایی می‌شویم که کاملا قابل جلوگیری هستند، فرصت‌های ادامه گفت‌وگو را از دست می‌دهیم، کسانی که صدایشان شنیده نشده را منزوی می‌کنیم و باعث کاهش اثربخشی تیمی می‌شویم. اما وقتی گوش می‌دهیم، خودخواهی ما فروکش می‌کند و به همه فضا می‌دهیم که موقعیت و همدیگر را درک کنند و روی ماموریت تمرکز کنند. می‌توانید مهارت‌های گوش کردن را با این تمرین‌ها تقویت کنید:

الف) خود سنجی

در سال ۲۰۱۳، وقتی «فیلیپ شرام» مدیر ارشد مالی شرکت «وباستو» شد، اوضاع مالی شرکت به هم ریخته بود، اما تنها مشکل این نبود. او می‌گوید: «یک جای کار می‌لنگید. هیچ همکاری و اعتماد و احترامی بین کارکنان وجود نداشت.» برای همین، او در سال ۲۰۱۶، دوره‌های «گوش دادن مانند یک رهبر» را برگزار کرد.

یکی از بخش‌های این دوره‌ها، جلسات خودسنجی بود. در این جلسات، هر شرکت‌کننده، تمایلات خودش را نقد می‌کرد. افراد به گروه‌های کوچک تقسیم می‌شدند و داستان‌ها و تجربیات خود را درباره مواقعی که نتوانسته بودند به مخاطب خود گوش کنند با هم در میان می‌گذاشتند. سپس داستان‌ها را با هم بررسی می‌کردند تا گرایش‌های مشترک را شناسایی کنند. گاهی هم به گروه‌های دو نفره تقسیم می‌شدند و نقش بازی می‌کردند. یکی از طرفین، از مشکلاتش می‌گفت و دیگری، یا اصلا حواسش نبود، یا اهمیتی نمی‌داد. هدف از این جلسات، این بود که شرکت‌کننده‌‌ها ببینند «شنیده نشدن» چه حسی دارد. در این جلسات به افراد نشان می‌دادند که در مکالمه، شنیدن کلمات مخاطب، کافی نیست. فرد باید لحن، زبان بدن، احساسات و زاویه دید طرف مقابلش را هم درک می‌کرد.

ب)  تمرکز روی مخاطب به جای تمرکز بر خود

در اینجا دو نفر، گوش دادن فعال را با هم تمرین می‌کنند تا تفاوت میان گوش دادن و صرفا شنیدن را یاد بگیرند. یکی می‌گوید: «کلی کار روی سرم ریخته و حالا مجبورم به سفر هم بروم.» کسی که فقط این حرف‌ها را شنیده، ممکن است در جواب بگوید: «باز هم خوش به حالت که داری می‌روی سفر». یا می‌گوید: «من هم دو هفته دیگر می‌خواهم بروم سفر و کلی هیجان دارم.» اما کسی که واقعا به حرف مخاطبش گوش داده، می‌گوید: «به‌نظرم حق داری استرس داشته باشی. از یک طرف، احساس گناه می‌کنی که مرخصی بگیری و اگر به دیدن خانواده‌ات نروی هم همین‌طور.»

ج) پرسیدن سوالات گسترش‌پذیر

این رفتار را می‌توان در استودیوی انیمیشن‌سازی «پیکسار» دید. افرادی که در این شرکت وارد جایگاه‌های مدیریتی می‌شوند، ملزم هستند علاوه‌بر سایر دوره‌ها، در یک کلاس ۹۰ دقیقه‌ای شرکت کنند تا هنر گوش دادن را یاد بگیرند. این جلسه در یکی از اتاق‌های کنفرانس برگزار می‌شود که دیوارهایش مزین به پوسترهای شخصیت‌های کارتونی است که به شرکت‌کنندگان چیزهایی را یادآوری می‌کنند. مثلا: «کنجکاو باشید!»

در کلاس، شرکت‌کننده‌ها درباره ویژگی‌های افرادی که «گوش‌دهنده‌های خوبی» هستند صحبت می‌کنند و «گوش دادن فعال» را تمرین می‌کنند. این یعنی خودداری از قطع کردن حرف دیگران یا متکلم وحده بودن. به جایش، باید ببینند کلماتشان چه پیامد و حسی ایجاد می‌کند. در یکی از تمرین‌ها، شرکت‌کننده‌ها به جای پرسیدن سوالاتی که پاسخشان «بله/ خیر» است، از هم سوالات پایان‌باز می‌پرسند، سوالاتی که با «چه» یا «چگونه» آغاز می‌شوند که باعث می‌شود مخاطب بیشتر به موقعیت خود فکر کند و احساس کند حرفش شنیده می‌شود. مثلا نباید بپرسند: «آیا از کسی که در پروژه‌های مشابه کار کرده راهنمایی گرفتی؟» به جایش می‌پرسند: «چطور راهنمایی گرفتی؟»

به‌علاوه، به آنها سکوت کردن را هم آموزش می‌دادند. در اینجا، سکوت به معنای حرف نزدن نیست بلکه یعنی وقتی ساکت هستید، گوش سپردن و احترام به طرف مقابل را یاد بگیرید. این برای کسانی که دوست دارند دائم حرف بزنند یک چالش است. در این مواقع، افراد کم‌حرف، فرصت حرف زدن را از دست می‌‌دهند.

 

۵- روحیه عادی سازی دریافت بازخورد

یک تعامل، وقتی خوب است که در آن بازخورد رد و بدل شود، البته از در نفوذ وارد شوید، نه قدرت. پی برای این کار تمرینات زیر را یاد بگیرید و عمل کنید

  • یکی از مشکلات بازخوردها این است که معمولا خیلی کلی هستند. بازخورد باید مستقیم، دقیق و کاربردی باشد. ابتدا رفتاری را که جواب داده یا نداده، شناسایی کنید. تاثیر آن روی خودتان و بقیه را شرح دهید.
  • به‌جای رد یا قضاوت ایده دیگران، از کلمات «بله» یا «به‌علاوه» استفاده کنید و سپس نظر خود را بگویید تا او بداند که ایده شما، در ادامه و تایید ایده اوست. از «اما» کمتر استفاده کنید.
  • توضیح دهید که خیلی‌ها از بازخورد دادن و بازخورد گرفتن، بیزارند و این کاملا شایع است. سپس درباره چالش‌ها و مقاومت در برابر بازخورد صحبت کنید تا شرکت‌کننده‌ها بدانند تنها نیستند.
  • بازخورد درباره بازخورد. در این تمرین، یکی از اعضا درباره موضوعی بازخورد می‌دهد. سپس بقیه شرکت‌کننده‌ها سعی می‌کنند بازخورد او را اصلاح کنند. مثلا اگر او گفته باشد: «تو همیشه کارها را دیر تحویل می‌دهی»، بقیه اعضا ممکن است این جمله را پیشنهاد کنند که دقیق‌تر است: «در سه ماه گذشته، سه‌بار کارهایت را دیر تحویل دادی.»این تمرین مهم است چون حتی وقتی به مقاومت در برابر بازخورد غلبه می‌کنیم، باز هم ممکن است نتوانیم دقیق یا مستقیما بازخورد دهیم.
  • به‌جای رد یا قضاوت ایده دیگران، از کلمات «بله» یا «به‌علاوه» استفاده کنید و سپس نظر خود را بگویید تا او بداند که ایده شما، در ادامه و تایید ایده اوست. از «اما» کمتر استفاده کنید.
  • این تکنیک‌ها را در جلسات واقعی و در حضور یک مربی تمرین کنید. او می‌تواند خطاهای شما را اصلاح کند.

 

۶- همراهی و همقدمی را تجربه کنید

به آخرین‌باری که با همکارتان درگیر شدید فکر کنید. طبق تحقیقات من، به احتمال زیاد حس می‌کردید که او یا بی‌ملاحظه است یا کم‌هوش. شنیدن دیدگاه کسی که با او مخالفیم کار آسانی نیست، اما اگر با هدف درک تفاوت‌هایمان با موقعیت برخورد کنیم، نتیجه بهتری می‌گیریم.

در یک تعامل موفق، هر یک از طرفین فرض را بر این می‌گذارد که طرف مقابلش، صرف‌نظر از پیشینه یا جایگاهش، کاملا باملاحظه و هوشمند است. این نگرش باعث می‌شود طرفین بخواهند بدانند که چرا دیدگاه‌هایشان متفاوت است و این کمک می‌کند گفتگوی سازنده‌ای داشته باشند. قضاوت جای خود را به کنجکاوی می‌دهد و طرفین می‌بینند که دیدگاه بقیه هم مثل دیدگاه آنها ارزشمند است. یک تاکتیک ساده را با هم بررسی می‌کنیم:

سعی کنید ناگفته ها را بشنوید

یک شرکت تبلیغاتی را مطالعه می‌کردم که از رویکرد جالبی استفاده می‌کردند. در جلسات، از شرکت‌کننده‌ها خواسته می‌شد که به چیزهایی که گوینده نمی‌گوید، توجه کنند. مثلا اگر در یک جلسه، یکی از اعضا درباره چگونگی طراحی کمپین تبلیغاتی صحبت می‌کرد، بقیه همکاران موظف بودند احساس و شرایط ذهنی او را درک کنند. در یکی از جلسات، من هم حضور داشتم. یکی از کارکنان به کسی که داشت پروژه را ارائه می‌داد گفت: «از لحنت اینطور برداشت کردم که انگار دودل هستی و به ایده‌ات شک داری. نقاط قوت و ضعفی که در این ایده می‌بینی چیستند؟»

وقتی اعضا به جای تمرکز بر اظهارنظر، روی همدلی تمرکز کنند، احساس رضایت همه اعضا از گفت‌وگو بیشتر می‌شود. وقتی با دیگران ابراز همدلی می‌کنید، احتمال آنکه از شما نظر بخواهند بیشتر می‌شود و تعاملات راحت‌تر انجام می‌شوند.

البته علاوه‌بر گوش دادن و همدلی، باید جسارت پرسیدن سوالات سخت را هم داشته باشید و بتوانید دیدگاه خود را صراحتا بیان کنید.

 

نتیجه بهره گیری از تکنیک های همکاری کارکنان

چون تکنیک‌های همکاری کارکنان تا حدی به‌هم وابسته‌اند، بهتر است کارمندها همه آنها را یاد بگیرند و دائما تمرین کنند. رهبرانی که از عدم همکاری کارکنان خسته شده‌اند می‌توانند با پرسیدن یک سوال ساده، شروع کنند: «امروز برای تشویق به شکل گیری روحیه همکاری کارکنان چه کرده‌ام؟»

مقالات معتبر مدیریت استراتژیک را در سایت شریف استراتژی بخوانید

نحوه ایجاد انگیزه برای همکاری کارکنان

برای همکاری کارکنان با یکدیگر باید ایجاد انگیزه در آنان را تقویت کنیم، در ادامه باید اشاره کرد علل و عوامل گوناگونی در ایجاد و کارآمدی انگیزش جهت همکاری کارکنان نقش دارند ولی در این میان دو عامل از همه مهمترند:

  1. نوع مدیریت و سبک رهبری
  2. شناخت نیاز های رفتاری و کاری کارمندان

بررسی نوع مدیریت و عقیده مدیران

در کشــور مــا شــاید بعضی مدیــران با توجــه به وضعیــت جامعه از نظــر کاریابی، بر این عقیده باشــند که نیاز به اســتفاده از روشهای ایجاد انگیزه نیســت. چرا که وقتی فردی نتواند کاری در خارج محیط سازمان بیابــد می توان بــه هــر شــکلی بــا او رفتار شود و در نتیجه سعی در حفظ شغل خــود مــی کنــد پــس چــرا وقــت بگذاریــم و هزینــه کنیــم؟ ایجــاد انگیــزه معنایی ندارد، او کار خود را انجام مــی دهد و مدیریت هم همین را می خواهد.در نگاه اول به این موضوع شاید بــه نظر برســد کــه ظاهــرا مطلب درســتی اســت و در بســیاری از محیطهــای کاری نیز نتیجه داده اســت ولی با کمی تأمل در همین محیطهــای کاری مــورد بحــث، به خوبــی میتــوان دریافــت کــه اگرچه بســیاری از کارکنان شرایط سخت ، نابرابر و … را تحمل می کنند و کارهای محوله را انجام می دهند این تحمل قطعا” عواقبی را باخود به همراه دارد که از جمله ی آنها می توان به موارد ذیل اشاره کرد.

  1. کاهش سطح کیفیت خدمات
  2. استفاده از فرصتی برای گریز از کار
  3. بی تفاوتی نسبت به مشکلات موجود در فضای کار
  4. ابراز مکرر نارضایتی خود از وضعیت موجود
  5. عدم تمایل به خلاقیت و نوآوری در حیطه کاری خود
  6. عدم مسئولیت پذیری و شانه خالی کردن از وظایف محوله
  7. استفاده از اضافه کاری بی مورد و افزایش ساعات کاری به دور از بهر وری

شناسایی نیازهای انگیزشی برای تقویت روحیه همکاری کارکنان

مهمتریــن بحــث در انگیــزش، شناســایی و تشــخیص نیازها اســت. ابتدا باید نیاز های مجموعه را خوب شناسایی کرد. چون رفتار انسان ها نشان میدهد که افراد در جایگاه شغلی خود به وسیله نیازهای متفاوت،انگیزه پیدا می کنند. تشخیص این نیازها و تامیــن آنهــا، بــه عنــوان محرک، بــه مدیــر در بهره بــرداری بهینه از توانایی های کارکنان کمک فراوانی میکند. برای ایجاد انگیز در کارکنان ابتدا باید عوامل موثر برآن شناسایی شود تابتوان از آنها استفاده مناسبی کرد. در مطالعاتی که در این زمینه انجام شده است، عوامل گوناگونی مانند امنیت شغلی، دستمزد بالا، علاقه به کار، رشد و ترفیع در سازمان، شرایط کاری مناسب و … مورد بررسی قرارگرفته است. نتایج این مطالعات حاکی از آن است که علاقه به کار مهمترین عامل ایجاد انگیزه در کارکنان بوده و حتی بالاتر از عواملی مانند دستمزد بالا، امنیت شغلی و … قرارمی گیرد.

جالــب است بدانید بســیاری از روشهــای افزایــش پرداخت به کارکنــان نتیجــه نمیدهد. اینجا اگر بتوان به این پرســش پاســخ داد کــه چــرا کارکنانی کــه دریافتی بالا دارنــد ولی باز هم ناراضی هســتند، بسیاری از مشکلات مدیریتی در سازمان ها برطرف خواهد شد. در ایــن صــورت روشهــای ایجــاد انگیــزش و از بین رفتــن بی تفاوتی مفید خواهد بود و توجه به روشهای انگیزشــی در کارکنان موجب پیشــبرد اهداف سازمان خواهدشد.

براین اساس می توان انتظار داشت سازمانی پویا و کارآمد داشته باشیم. یک مدیر باید بداند کارمندان براساس سه عامل مهم عمل خواهند کرد:

  • عواطف و احساسات انسانی
  • اعتقادات و اهداف
  • عقل و منطق

و برای تغییر در رفتار و ایجاد انگیزه برای همکاری کارکنان باید به این سه عامل مهم توجه داشت. بــرای گــذر از مدیریــت ســنتی و حفــظ بقای ســازمان، مدیران در روشهــای مدیریتی خود باید تغییرات عمیق و اساســی ایجاد کنند. تغییر درنگرش به نیروی انسانی میتواند نتیجه خوبی برای مدیران در برداشته باشد. همه مسائل مورد بحث در هر سازمانی به نوعی به نیروی انســانی برمیگردد. نگاه به نیروی انســانی به عنوان ســرمایه انسانی از موفقیت های سازمان است. لازمه ی کسب قابلیت رقابتی و کســب سود سارمانی بیشتر و مســتمر، توجــه فزاینــده مدیــران به منابع انســانی و تلاش برای همکاری کارکنان اســت که جزء سرمایه های اصلی سازمان محسوب میشوند.

 

علل بروز بی انگیزگی در کارکنان سازمان

  • عدم نظارت قوی
  • نظارت ازجمله مواردی است که موجب میشود پرسنل احساس کنند مورد توجه هستندو کارشان ارزشمنداست.
  • نبود نظام شایسته سالاری
  • انتخاب نشدن فردی شایسته ،موجب بروز نارضایتی و بی تفاوتی میشود.شایسته سالاری در سازمان بیمار جایگاه چندانی ندارد. قاعدتا” در چنین سازمانی ترفیعات براساس شایستگی افرادانجام نمی شود ومعیار شایسته بودن برتعداد بله گفتن هاو حرف شنوی بدون چون و چرااست.
  • بی توجهی مدیر به پیرامون و وقایع سازمان
  • بی توجهی مدیران به مسائل و رخدادهای سازمان علل مختلفی دارد. ازقبیل:بی تجربه بودن مافوق، بی تفاوتی مدیر به مسائل سازمان، عدم دانش کافی به مسائل سازمان، نبود معیار و شاخص های ارزشیابی و…
  • اختلاف طبقاتی بین کارکنان
  • مهمترین و عمده ترین عامل در انگیزش منابع انسانی نامتوازن بودن درآمد و هزینه زندگی است که مهم ترین عامل در کاهش بهره وری منابع انسانی است. پایین بودن حقوق و دستمزد در مقایسه با هزینه های زندگی در سال های اخیر موجب کم کاری و گاها” یافتن شغل های دوم و حتی سوم شده است که نهایتا” موجب خسته تر شدن نیروی کار، کاهش بازدهی، بی انگیزگی ،مشکلات روحی و روانی در خانواده شده است و در نتیجه بروی بهر ه وری نیروی کار تاثیر منفی می گذارد.
  • رفتارهای دارای تبعیض
  • چه بساافرادی که دارای دانش و تخصص بالای هستند ولی به خاطربرخورد گزینشی و انتخابی در جایگاه پایینی قرارمی گیرند و بالعکس

 

عوامل ایجاد انگیزه و افزایش روحیه علاقه به کار در همکاران

احساس این که به صورت مستمر تحت نظارت قرارداریم

داشتن روحیه باطراوت و شاداب در محیط کار

داشتن پشتکار و نداشتن هراس از نتیجه کار

نــگاه مثبــت بــه مشــکلات در جهــت بهبود امــور و ارائــه خدمت مفید

صداقــت، مســئولیت پذیری و هدفمنــد بودن در زندگی خود ایجاد علاقه در کار میکند.

مشارکت داشتن درنحوه انجام کار: این نوع افراد به کار و سازمان علاقه مندترند و می بایست در تصمیم گیریها دخالت داده شوندوخودنیزدرتصمیم سازی حضور مستمرداشته باشند .

دریافت پیشنهاداز مجموعه سازمانی یافرد

آشنایی و داشتن تسلط به حوزه تصدیگری و جایگاه خود

داشتن روابط عمومی

شــناخت از محیــط کار: مــا بایــد بدانیم که حضور ما در ســازمان چــه مزیتی دارد تا بتوانیم در ســایر همکاران علاقه و انگیزه جهت حضور در سازمان ایجاد کنیم.

 

راه کارهای برخورد با بی انگیزگی در کارکنان

تفویض اختیار مدیران به کارکنان (جهت ایجاد زمینه بروز خلاقیت و نوآوری و ایجاد احساس غرور و بالندگی)

استفاده از پاداش براساس شاخص های استاندارد

مشارکت پرسنل در اتخاذ تصمیمات بزرگ

ریسک پذیری ( ایجاد زمینه افزایش قدرت ریسک پذیری و تصمیم گیری به همکاری کارکنان)

زیبایی محل کار

افزایش دانش کارکنان

ایجاد زمینه های بروز خلاقیت و نوآوری

امکان ارزیابی عملکردبراساس شاخص های کمی و کیفی استاندارد

افزایش آزادی عمل کارکنان در حوزه ی کاری مختص به خود

توازن درنظام پرداخت حقوق و مزایا براساس توانایی و تخصص

شایسته سالاری

 

نتیجه گیری علل انگیزشی برای همکاری کارکنان

انگیزش در سازمان ها نقش به سزایی در نیل به اهداف و به دست آوردن مزیت رقابتی دارد. به گونه ی که با تغییرات در وضعیت موجودو سبک های کسب و کارو غیر قابل پیش بینی شدن فضای حاکم برآن اهمیت این موضوع دوچندان میشود. انگیزش از سه عامل اصلی نیازها،انگیز های ناگهانی و مشوق تشکیل شده است که هریک از نظریه پردازان و اندیشمندان علم مدیریت با تمرکز و بررسی این عوامل نظریه های مختلفی را ارائه کرده اند. بدیهی است یکی از مهارت های اصلی رهبر یا مدیر سازمان ایجاد انگیزش و حفظ رضایتمندی و میل به ارتقا در میان افراد آن سازمان می باشد.چرا که تعالی سازمان و تحقق اهداف استراتژیک سازمان در گروی نیروی انسانی باانگیزه به عنوان مهم ترین سرمایه سازمان است. و تمامی این مولفه ها ، مرهون مهارت مدیران ارشدو درک مقوله انگیزش و ایجادآن در سازمان است. لذا مهم ترین عوامل افزایش انگیزش را می توان در این موارد خلاصه کرد

  1. زیبای وایجاد تنوع محل کار
  2. افزایش نقش کارکنان در اتخاذ تصمیمات کلان سازمان
  3. استفاده از نظام پاداش مناسب
  4.  شایسته سالاری
  5. ایجاد زمینه خلاقیت و نوآوری

منابع: شش تکنیک ساده برای تشویق کارکنان به همکاریروش های ایجاد انگیزه در کارکنان

برای افزایش سطح کیفی مقالات و مطالب وبلاگ  آموزشی شریف استراتژی لطفا نظرات خود را در آخر این صفحه درج نمایید.

 

تعریف دقیق سود چیست و رابطه ارزش آفرینی باافزایش نرخ سود چیست ؟

تعریف دقیق سود چیست و رابطه ارزش آفرینی باافزایش نرخ سود چیست ؟

تا اینجا به تلاش بنگاه ها برای کسب سود به طور کلی اشاره کرده ایم. اکنون زمان آن است که با دقت بیشتری بررسی کنیم که منظور ما از سود چیست و نحوه ارتباط آن با ارزش آفرینی چگونه است؟ تعریف نرخ سود چیست و رابطه سهامداران با افزایش سود چیست ؟ رابطه ارزش سازمانی و سود چیست ؟ در کسب و کارهای مختلف معیارهای افزایش سود چیست و انواع سود چیست ؟

سود چیست ؟

سود، مازاد درآمدها نسبت به هزینه های موجود برای توزیع بین مالکان بنگاه است. اما اگر حداکثرسازی سود، یک هدف واقعی باشد بنگاه باید بداند که سود چیست و چگونه آن را اندازه گیری کند؛ در غیر این صورت، مدیرانِ هدایت کننده نیز اطلاعات کمی برای حداکثرسازی سود ارائه می کنند.

در اینجا سوالات اصلی این است که بنگاه چه چیزی را حداکثر می سازد: سود کل یا نرخ سود چیست ؟ در طول چه دوره ای؟ با چه نوع تغییراتی در مورد ریسک؟ و در هر صورت، سود چیست – سود حسابداری، جریان نقدی یا سود اقتصادی؟ این ابهامات زمانی آشکار می شوند که عملکرد سود شرکت ها را مقایسه می کنیم. جدول ۱.۲ نشان می دهد که رتبه بندی شرکت ها بر اساس سودآوری کاملاً به نوع معیار مورد استفاده برای سودآوری بستگی دارد.

what-is-profit in strategy

سود حسابداری و سود اقتصادی چیست ؟

یکی از مشکلات اصلی سود حسابداری این است که دو نوع بازده را ترکیب می کند: بازده سرمایه عادی که پاداش سرمایه گذاران بابت استفاده از سرمایه خود است و سود اقتصادی که مازاد موجود پس از پرداخت تمام ورودی ها (از جمله سرمایه) است. سود اقتصادی، معیار کامل تری برای سود است که معیاری دقیق تر از توانایی یک بنگاه برای ایجاد ارزش مازاد است. برای متمایز کردن سود اقتصادی از سود حسابداری، اغلب سود اقتصادی با عنوان بهره یا بهره مالکانه نامیده می شود.

یکی از پراستفاده ترین معیارهای سود اقتصادی، ارزش افزوده اقتصادی (EVA) است که بنگاه مشاوره استرن استیوارت اند کمپانی آن را طراحی و ترویج کرده است. ارزش افزوده اقتصادی به صورت زیر اندازه گیری می شود:

هزینه سرمایه – سود عملیاتی خالص پس از کسر مالیات (NOPAT)= EVA
که در آن، هزینه سرمایه = سرمایه به کارگرفته شده × میانگین موزون هزینه سرمایه (WACC) است.

سود اقتصادی نسبت به سود حسابداری به عنوان یک معیار عملکرد دو مزیت دارد. اول اینکه انضباط عملکرد شدیدتری را برای مدیریت تعیین می کند. در بسیاری از شرکت های سرمایه محور ظاهراً پس از در نظر گرفتن هزینه سرمایه، سود سالم از بین می رود. دوم این که این معیار، تخصیص سرمایه بین کسب و کارهای مختلف بنگاه را با در نظر گرفتن هزینه های واقعی کسب و کارهای نیازمند سرمایه بیشتر بهبود می بخشد .

مرتبط کردن سود با ارزش سازمان

زمان نیز یکی از مشکلات است. وقتی دوره های مختلف زمانی را در نظر می گیریم، باید بدانیم تعریف حداکثرسازی سود چیست ، حداکثرسازی به معنای حداکثر ساختن ارزش فعلی خالص جریان سود در طول حیات بنگاه است.
بنابراین حداکثرسازی سود به حداکثرسازی ارزش بنگاه تبدیل می شود. ارزش بنگاه مانند دارایی های دیگر محاسبه می شود: این ارزش، ارزش فعلی خالص (NPV) بازدهی است که دارایی ایجاد می کند. بازده مرتبط، جریان های نقدی بنگاه است. بنابراین، بنگاه ها با استفاده از همان متدولوژی تنزیل جریان نقدی (DCF) ارزش گذاری می شوند که برای ارزش گذاری پروژه های سرمایه گذاری استفاده می کنیم. در نتیجه، ارزش سازمان (V)، مجموع جریان های نقدی آزاد آن (C) در هر سال t است که در هزینه سرمایه (r) سازمان تنزیل شده است. هزینه سرمایه مرتبط، میانگین موزون هزینه سرمایه (r_(e+d)) است که میانگین هزینه سهام (r_e) و هزینه بدهی (r_d) است:

که در آن C به این صورت اندازه گیری می شود:

سود عملیاتی خالص + استهلاک – مالیات –سرمایه گذاری در سرمایه ثابت و در گردش

بنابراین، بنگاه برای حداکثر ساختن ارزش خود باید جریان های نقدی خالص آتی خود را حداکثر کند و در عین حال ریسک آن را به منظور کاهش هزینه سرمایه خود مدیریت کند.

تعریف دقیق حداکثر ساختن ارزش، به جای سود چیست ؟

رویکرد حداکثر ساختن ارزش، به جای سود، جریان نقدی را به عنوان معیار عملکرد مرتبط برای حداکثرسازی ارزش بنگاه شناسایی می کند. در عمل، ارزش گذاری شرکت ها با تنزیل سود اقتصادی، همان نتایج تنزیل جریان نقدی خالص را در بر دارد. تفاوت در مواجهه با سرمایه مصرفی کسب و کار است. رویکرد جریان نقدی، سرمایه را در هنگام ایجاد هزینه سرمایه کسر می کند؛ رویکرد EVA از عرف حسابداری ثبت سرمایه به عنوان سرمایه مصرفی پیروی می کند (از طریق ثبت استهلاک).

به طور کلی، یک رویکرد DCF کامل، رضایت بخش ترین رویکرد برای ارزش گذاری شرکت ها است. در عمل، برای آن که تحلیل DCF معنادار باشد نیازمند پیش بینی جریان نقدی چند سال جلوتر است زیرا جریان نقدی برای یک سال، شاخص ضعیفی از سود مربوطه است (برای نمونه، شرکت های سودآور و در حال رشد سریع اغلب جریان های نقدی آزاد منفی دارند). اگر فقط بتوان پیش بینی های مالی را برای چند سال انجام داد آنگاه سود (خالص استهلاک) می تواند نسبت به جریان های نقدی، مبنای بهتری برای ارزش گذاری باشد.

مشکلات عملی تحلیل DCFمنجر به جستجوی روش هایی جایگزین برای حداکثرسازی ارزش بنگاه شده است که مشکلات پیش بینی زودهنگام جریان های نقدی یا سود را در آینده نداشته باشد. مکنزی اند کمپانی بیان می کند که ارزش بنگاه به سه متغیر اصلی بستگی دارد: بازده سرمایه سرمایه گذاری شده (ROIC)، میانگین موزون هزینه سرمایه (WACC) و رشد سود عملیاتی. بنابراین، ایجاد ارزش بنگاه مستلزم افزایش ROIC، کاهش WACCو افزایش نرخ رشد سود است.

مشکل حداکثرسازی ارزش برای سهامدار در قبال افزایش سود چیست ؟

ارتباط حداکثرساختن ارزش بنگاه (ارزش بنگاه) با هدف پذیرفته شده حداکثرسازی ارزش برای سهامدار چگونه است؟ در سال ۱۹۵۸، مودیلیانی و میلر با نشان دادن این موضوع که ارزش یک شرکت (NPV سود در جریان آن) متناظر با ارزش بازاری اوراق بهادار آن است، نظریه مالی نوین را بنا کردند: سهام و بدهی. ارزش سهامدار برابر است با ارزش بنگاه منهای ارزش بدهی بنگاه. برای اکثر شرکت ها حداکثر ساختن ارزش بنگاه و حداکثر ساختن ارزش سهامدار تقریباً معادل است (یعنی آن ها تصمیمات مدیریتی مشابهی را نشان می دهند).

حداکثرسازی ارزش برای سهامدار را می توان به دو روش تفسیر کرد:
  1. از لحاظ ارزش، ارزش سهامدار برابر است با NPV جریان سودی که به مالکان تعلق می گیرد (یعنی پس از کسر پرداخت بهره) و در هزینه سهام تنزیل می شود؛
  2. از لحاظ ارزش بازاری، ارزش سهامدار، ارزش فعلی بازار سهام بنگاه است.

تا زمانی که بازار سهام در ارزش گذاری بازده آتی بنگاه، به طور منطقی کارآمد باشد ارزش گذاری فعلی بازار سهام، شاخص خوبی از ارزش داخلی است. بنابراین، حداکثر ساختن سود خالص در طول عمر بنگاه باید به معنای حداکثر ساختن ارزش بازار سهام بنگاه نیز باشد. با این وجود، تجربه دو دهه گذشته نشان می دهد که وقتی مدیریت ارشد به جای سود در طول عمر بنگاه بر ارزش بازار سهام تمرکز می کند پیامدهای نامطلوبی ایجاد می شود. اگر بازارهای سهام، نزدیک بین باشند ممکن است مدیریت تشویق شود که سود کوتاه مدت را به زیان سودآوری بلندمدت، حداکثر کند.

این امر به نوبه خود می تواند مدیریت ارشد را وسوسه کند که سود کوتاه مدت را به جای افزایش سود عملیاتی بنگاه از طریق دستکاری مالی افزایش دهد. این دستکاری می تواند شامل تغییر ساختار مالی، هموارسازی سود و استفاده از فروش دارایی برای کاهش سود گزارش شده در کوتاه مدت باشد. بنابراین، برای آن که حداکثرسازی ارزش سهامدار با منافع بلندمدت آن ها و سایر ذینفعان همسو باشد مهم است که مدیران نه تنها بر قیمت سهام شرکت خود بلکه بر افزایش سود تمرکز کنند که در نهایت قیمت سهام آن ها به آن بستگی خواهد داشت.

سود عملیاتی حسابداری چیست

حداکثر ساختن ارزش سهامدار بر حداکثر ساختن ارزش بنگاه

تأکید ما در این مقاله مدیریت استراتژیک که بدانیم سود چیست و این که سازمان به جای حداکثر ساختن ارزش سهامدار بر حداکثر ساختن ارزش بنگاه است. این کار تا حد زیادی به خاطر سادگی است: به دلیل وجود سهام ممتاز و بدهی قابل تبدیل، تمایز بدهی از سهام، همیشه ساده نیست در حالی که اوراق قرضه بنجل دارای مشخصاتی شبیه به سهام و بدهی هستند. از آن مهم تر، تمرکز بر ارزش بنگاه به طور کلی از تأکید ما بر عوامل اصلی ارزش بنگاه به جای سردرگمی ها و اختلالات ناشی از توجه به ارزش گذاری بازار سهام، پشتیبانی می کند.

تحلیل عملکرد در عمل

بحث ما تا اینجا مشخص کرده است که هرچند تمام سازمان های تجاری دارای اهدافی متفاوت هستند اما کسب سود در طول عمر کسب و کار (ارزش بنگاه) بهترین شاخص رایج برای موفقیت کسب و کار به عنوان نهادی ارزش آفرین است و بهترین راهنما برای انتخاب استراتژی های دستیابی به هدف تجاری است.
بنابراین چگونه این اصول را برای ارزیابی و توسعه استراتژی های تجاری به کار می گیریم؟ چهار حوزه اصلی وجود دارد که در آن ها تحلیل عملکرد سود می تواند هدایت کننده استراتژی باشد:

  1. در ارزیابی عملکرد یک بنگاه (یا واحد تجاری)؛
  2. در تشخیص علل عملکرد ضعیف؛
  3. در انتخاب استراتژی ها بر اساس چشم انداز سود آن ها و
  4. تعیین اهداف عملکرد.

ارزیابی عملکرد فعلی و گذشته

اولین کار در هر یک از اقدامات تدوین استراتژی، ارزیابی وضعیت فعلی است. این به معنای شناسایی استراتژی کنونی بنگاه و ارزیابی میزان اجرای درست آن به لحاظ عملکرد مالی بنگاه است. مرحله بعد، تشخیص است، شناسایی علل عملکرد نامطلوب. بنابراین، اقدامات استراتژیک مناسب، مشابه اقدامات پزشکی مناسب است: ابتدا ارزیابی وضعیت سلامتی بیمار و سپس تعیین علل هر نوع بیماری.

معیارهای عملکرد آینده نگر: ارزش بازار سهام

اگر هدف شما حداکثر ساختن سود در طول دوره عمر بنگاه باشد آنگاه برای ارزیابی عملکرد بنگاه باید جریان سود (یا جریان های نقدی) آن را در طول باقی عمر آن بررسی کنید. البته مشکل این است که ما فقط می توانیم برآوردهای منطقی این معیارها را چند سال جلوتر انجام دهیم. برای شرکت های دولتی، ارزش گذاری بازار سهام نمایانگر بهترین برآورد موجود از NPV جریان های نقدی آتی است.

بنابراین، برای ارزیابی عملکرد یک بنگاه در ارزش آفرینی می توانیم تغییر در ارزش بازار بنگاه را با تغییر ارزش بازار رقبا در طول یک دوره (ترجیحاً چند سال) مقایسه کنیم. بدیهی است که ارزش گذاری بازار سهام یک شاخص عملکرد ناقص است (خصوصاً به لحاظ حساسیت آن به اطلاعات جدید و آسیب پذیری آن در برابر روانشناسی و عدم تعادل بازار) اما بهترین شاخصی است که برای ارزش داخلی داریم.

معیارهای عملکرد گذشته نگر: نسبت های حسابداری

به دلیل نوسان ارزش بازار سهام، ارزیابی های عملکرد بنگاه به منظور ارزیابی استراتژی کنونی یا ارزیابی اثربخشی مدیریت با معیارهای حسابداری عملکرد سر و کار دارند. این معیارها حتماً مربوط به گذشته هستند: گزارش های مالی حداقل سه هفته بعد از دوره مربوط به خود منتشر می شوند. بنابراین بسیاری از بنگاه ها هدایت سود را پیشنهاد می کنند- پیش بینی سود برای ۱۲ ماه آتی (گاهی طولانی تر).
چارچوب ارزش گذاری مکنزی، سه عامل ارزش سامانی را مشخص می کند: نرخ بازده سرمایه، هزینه سرمایه و رشد سود

این عوامل، بازده سرمایه، شاخص اصلی اثربخشی سرمایه گذاری بنگاه در ایجاد سود از دارایی هایی خود است. بنابراین ROIC و معادل آن (بازده سرمایه به کار گرفته شده (ROCE) ) یا شاخص های نرخ بازده مرتبط با آن نظیر بازده حقوق صاحبان سهام (ROE) و بازده دارایی (ROA)، شاخص های عملکرد با ارزشی هستند. معیارهای سودآوری مختلف، مرتبط هستند، هرچه دوره تحت بررسی طولانی تر باشد امکان همگرایی آن ها بیشتر است. در دوره های کوتاه تر، موضوعات اصلی عبارتند از:

  1. آگاهی از محدودیت ها و انحرافات ذاتی در تمام معیارهای سودآوری خاص و
  2. استفاده از معیارهای مختلف سودآوری به طوری که سازگاری آن ها را بتوان بررسی کرد.

بیشترین محدودیت ها در ارتباط با استفاده از معیارهای تاریخی عملکرد برای نشان دادن موفقیت بنگاه در ایجاد سود در آینده است. جدول ۲.۲ برخی از پراستفاده ترین شاخص های عملکرد را نشان می دهد.

نمودار محاسبه عملکرد استراتژی های تدوین شده

مقایسه نسبت های سود آوری

تفسیر نسبت های سودآوری مستلزم مقایسه است. مقایسه ها در طول زمان به ما می گویند که نسبت سودآوری در حال بهبود است یا در حال بد تر شدن. مقایسه های بین بنگاهی به ما می گویند که عملکرد بنگاه نسبت به رقبا، نسبت به میانگین صنعت خود یا نسبت به کل بنگاه ها (برای مثال، نسبت به ۵۰۰ شرکت برتر دنیا) چگونه است. یکی دیگر از مقایسه های مهم، هزینه سرمایه است. ROIC و ROCE باید با WACC مقایسه شوند و ROE باید با هزینه سرمایه سهام مقایسه شود.

تشخیص عملکرد باشناسایی سود چیست؟

اگر بدانیم عملکرد سود چیست میتوانیم اینطور بگوییم که اگر عملکرد سود نامطلوب باشد باید علل عملکرد ضعیف را شناسایی کنیم تا مدیریت بتواند اقدامات اصلاحی را انجام بدهد. ابزار اصلی تشخیص، تفکیک بازده سرمایه به منظور شناسایی عوامل ارزش اصلی است. نقطه شروع، به کارگیری فرمول دوپونت برای تفکیک بازده سرمایه سرمایه گذاری شده به حاشیه فروش و گردش سرمایه است. سپس می توانیم حاشیه فروش و بهره وری سرمایه را به اقلام تشکیل دهنده آن ها تفکیک کنیم. این کار ما را به سمت فعالیت های خاصی هدایت می کند که علل عملکرد ضعیف هستند.

آیا عملکرد گذشته می تواند استراتژی های آینده را هدایت کند؟

تشخیص عملکرد اخیر یک بنگاه (که در بالا مطرح شد) اطلاعات مفیدی را در زمینه تدوین استراتژی فراهم می کند. اگر بتوانیم دلیل عملکرد ضعیف یک شرکت را مشخص کنیم آنگاه مبنایی برای اقدامات اصلاحی داریم. این اقدامات اصلاحی احتمالاً استراتژیک (یعنی بر میان مدت تا بلندمدت متمرکز است) و عملیاتی (بر کوتاه مدت متمرکز است) است. هرچه عملکرد یک شرکت بدتر باشد نیاز به تمرکز بر اهداف کوتاه مدت بیشتر است. برای شرکت های در آستانه ورشکستگی (تعدادی از خطوط هوایی دنیا و برخی از شرکت های خودروسازی)، استراتژی بلندمدت، موضوع فرعی است؛ بقاء دغدغه اصلی است.
برای شرکت هایی که عملکرد خوبی دارند تحلیل مالی امکان می دهد تا دلایل عملکرد برتر را درک کنیم تا استراتژی بتواند از این عوامل تعیین کننده موفقیت حمایت کند و آن ها را بهبود بخشد.

 

استراتژی فراتر از سود چیست؟ ارزش ها و مسئولیت اجتماعی شرکتی

در آغاز این مقاله، بیان کردیم که هرچند تمام شرکت ها دارای هدف سازمانی متفاوتی هستند اما هدف مشترک تمام سازمان های تجاری، ارزش آفرینی است و بهترین شاخص ارزش آفرینی، سود در طول دوره عمر شرکت است- یا معادل آن، حداکثر ساختن ارزش بنگاه. هرچند رسوایی شرکت ها در قرن بیست و یکم (از رسوایی شرکت انرون در سال ۲۰۰۱ تا لمن برادرز در سال ۲۰۰۸)، دنبال کردن سود را (خصوصاً اصل حداکثرسازی ارزش برای سهامدار) بی اعتبار ساخته است اما گرنت در کتاب خود هدف حداکثرسازی سود در بلندمدت را به عنوان مناسب ترین و عملی ترین هدف برای بنگاه ها توجیه کرده است.
این توجیه عمدتاً بر اساس همسویی است که در ابتدا بین سود و منافع جامعه (که نشانگر اصل “دست نامرئی” آدام اسمیت است که منفعت شخصی را به سمت صلاح همگانی هدایت می کند) و سپس بین تعقیب منافع ذینفعان و کسب سود در بلندمدت (حداکثرسازی ارزش منطقی) درک کردم. اما وقتی تعقیب سود با صلاح اجتماعی سازگار نیست یا با اخلاق در تعارض است چطور؟ این ناسازگاری ها و تعارض ها را چگونه باید مدیریت کرد؟ آیا دنبال کردن گفته میلتون فریدمن کافی است که می گوید:
تنها و تنها یک مسئولیت اجتماعی برای کسب و کار وجود دارد، آن هم استفاده از منابع خود و مشارکت در فعالیت هایی که برای افزایش سود خود طراحی شده است به شرطی که در قواعد بازی باقی بماند بدین معنا که در رقابت باز و آزاد و بدون فریب و نیرنگ مشارکت کند.
در این رویکرد، وقتی دنبال کردن سود با منافع جامعه در تعارض است نقش دولت، مداخله در اقتصاد با استفاده از مالیات و مقررات برای همسو ساختن محرک های سود با اهداف اجتماعی و قانونگذاری برای جریمه کردن رفتار غیر اخلاقی است. در مقابل، دیگران معتقدند که سازمان های تجاری باید اقداماتی را برای تعیین اصول و ارزش ها انجام دهند که فراتر از محدوده قانون باشد و استراتژی هایی را بیان کنند که به طور واضح همسو با منافع جامعه باشد. بیایید به ترتیب درباره هر یک از این حوزه ها بحث کنیم.

تعریف دقیق ارزش ها و اصول

معنای هدف (که در بیانیه های مأموریت و چشم انداز بیان می شود) اغلب از طریق باورهایی درباره نحوه دستیابی به این هدف تکمیل می شود. این باورهای سازمانی معمولاً مجموعه ای از ارزش ها (به شکل تعهد به آموزه های اخلاقی و منافع ذینفعان مختلف) و مجموعه ای از اصول را برای هدایت تصمیمات و اقدامات اعضای سازمانی شکل می دهد. نمونه بررسی استراتژی زیر ارزش ها و اصول استراتژیک تجاری شرکت شِل را توضیح می دهد.

ارزش ها و اصول شرکت رویال داچ شِل

ارزش های ما

کارکنان شرکت شِل دارای مجموعه ای از ارزش ها نظیر صداقت، درستی و احترام به افراد هستند. ما نیز قطعاً به اهمیت بنیادی اعتماد، استقبال از تغییر، کار تیمی و حرفه ای گری معتقدیم و به عملکرد خود می بالیم.

اصول

۱. اقتصادی. سودآوری بلندمدت برای دستیابی ما به اهداف کسب و کار و رشد مستمر ضروری است.
۲. رقابت. شرکت های شِل از سرمایه گذاری آزاد حمایت می کنند. ما به دنبال رقابت عادلانه و اخلاقی و درون چارچوب قوانین رقابت اجرایی هستیم …

۳. درستی کسب و کار. شرکت های شِل بر صداقت، درستی و عدالت در تمام جنبه های کسب و کار خود تأکید دارند…
۴. فعالیت های سیاسی. شرکت های شِل در تعقیب اهداف تجاری مشروع خود به روشی همراه با مسئولیت اجتماعی درون قوانین کشورهایی که در آن فعالیت می کنیم عمل می کنند.
۵. بهداشت، ایمنی، امنیت و محیط زیست. شرکت های شِل، رویکردی سیستماتیک در مورد بهداشت، ایمنی، امنیت و مدیریت محیط زیست دارند تا به بهبود مستمر عملکرد دست پیدا کنند.
۶. جوامع محلی. هدف شرکت های شِل این است که با بهبود مستمر روش های کمک مستقیم یا غیرمستقیم به رفاه عمومی جوامعی که در آن فعالیت می کنند همسایگان خوبی برای آنها باشند.
۷. ارتباطات و مشارکت. شرکت های شِل می دانند که گفتگو و مشارکت منظم با ذینفعان، ضروری است. ما به گزارشدهی عملکرد خود از طریق ارائه اطلاعات کاملاً مرتبط به گروه های قانونی ذینفع، متعهد هستیم…
۸. سازگاری. ما با تمام قوانین و مقررات اجرایی کشورهایی که در آن فعالیت می کنیم سازگار هستیم.

* منبع: اصول کسب و کار عمومی شرکت رویال داچ شل، ۲۰۰۸

استراتژی فراتر از سود: چیست ؟ استراتژی و اختیارات واقعی

تا اینجا یافتیم که رابطه ارزش بنگاه را با ارزش فعلی خالص (NPV) کسب سود چیست ؟ خمچنین جریان های نقدی آزاد آن  را مشخص کرده ایم. اما NPV تنها منبع ارزش در دسترس بنگاه نیست. این اعتقاد ساده که اختیار (تصمیم گیری درباره انجام یا عدم انجام یک کار) دارای ارزش است نتایج مهمی برای نحوه ارزش گذاری بنگاه ها در بر دارد. در سال های اخیر، اصول قیمت گذاری اختیار از ارزش گذاری اوراق بهادار مالی به ارزش گذاری پروژه ها و شرکت های سرمایه گذاری گسترش داده است.

حوزه تحلیل اختیارات واقعی به عنوان یکی از مهم ترین پیشرفت ها در نظریه مالی در طول دهه گذشته پدیدار شده است و نتایج شگرفی برای تحلیل استراتژی داشته است. جزئیات فنی ارزش گذاری اختیارات واقعی، پیچیده است. با این وجود، اصول بنیادی، ساده هستند. اجازه بدهید نظرات اصلی را درباره نظریه اختیارات واقعی و معنای آن برای تحلیل استراتژی توضیح بدهیم.

بهترین سرمایه گذاری برای افزایش سود چیست ؟

سرمایه گذاری هایی را در نظر بگیرید که رویال داچ شِل در پروژه های توسعه سرمایه گذاری مشترک انجام می دهد تا هیدروژن مورد استفاده در سلول های سوختی را تولید کند. به نظر می رسد کاربرد سلول های سوختی در مقیاس بزرگ در وسایل نقلیه یا برای تولید انرژی در آینده نزدیک بعید باشد. هزینه شرکت شِل در این پروژه ها کم است اما قطعاً اگر این وجوه در کسب و کار اصلی نفت و گاز شِل به کار گرفته می شد بازده بالاتری ایجاد می کرد. بنابراین این سرمایه گذاری ها (در واقع تمام سرمایه گذاری های شرکت شِل در انرژی تجدیدپذیر) چگونه می تواند با منافع سهامداران سازگار باشد؟

پاسخ در ارزش اختیار این سرمایه گذاری ها است. شِل نه در حال ایجاد یک کسب و کار بزرگ سلول های سوختی است و نه در حال ایجاد کارخانجات تولید هیدروژن در مقیاس تجاری است: این شرکت در حال ایجاد فناوری هایی است که در صورت به کارگیری گسترده سلول های سوختی، می توان از آن ها برای تولید هیدروژن استفاده کرد. شِل با ایجاد دانش فنی و مالکیت فکری در این فناوری، یک اختیار ایجاد کرده است. اگر عوامل اقتصادی، محیطی یا سیاسی، استفاده از هیدروژن را محدود کند و اگر سلول های سوختی به نقطه دوام فنی و تجاری برسد آنگاه شِل می تواند با سرمایه گذاری مقادیر بیشتر در تولید هیدروژن در مقیاس تجاری از آن اختیار استفاده کند.

رویکرد مراحل و دروازه ها

در دنیای پر از عدم قطعیت که سرمایه گذاری ها پس از انجام، برگشت ناپذیر هستند، انعطاف پذیری، ارزشمند است. به جای تعهد به یک پروژه کلی، بهتری است پروژه به تعدادی مرحله تقسیم شود که در آن تصمیم گیری درباره آغاز یا عدم آغاز مرحله بعدی و نحوه آن را می توان تحت شرایط عمومی و یادگیری به دست آمده از مرحله قبلی پروژه انجام داد. اکثر شرکت های بزرگ برای توسعه محصول، دارای رویکرد “مراحل و دروازه ها” هستند که در آن فرایند توسعه به “مراحل” مجزا تقسیم می شود که در انتهای هر یک، پیش از ورود پروژه به دروازه، مجدداً ارزیابی می شود.

این رویکرد مرحله ای، اختیاراتی را برای ادامه پروژه، توقف آن، اصلاح آن یا صبر کردن ایجاد می کند. سرمایه گذاران خطرپذیر کاملاً با ارزش اختیارات رشد آشنا هستند. در سپتامبر سال ۲۰۰۹، توئیتر (که تقریباً هیچ درآمدی نداشت و با نرخی در حدود ۱۰ میلیون دلار در ماه پول خرج می کرد) سرمایه گذاری خود را ۱۰۰ میلیون دلار افزایش داد که نشان دهنده ارزش گذاری ۱ میلیارد دلاری یک شرکت است. این سرمایه گذاران در حال خرید اختیار توانایی توئیتر برای یافتن راهی به منظور تبدیل حضور گسترده آنلاین آن به پول و به موجب آن ایجاد یک کسب و کار سودآور بودند. تأکید سرمایه گذاران خطرپذیر بر مقیاس پذیری (پتانسیل تغییر مقیاس یا تکرار یک کسب و کار در صورت موفق بودن راه اندازی اولیه) به طور مشابه، ارزش اختیارات رشد را تأیید می کند.

نمونه بررسی استراتژی زیر محاسبه ارزش اختیارات واقعی را نشان می دهد.

محاسبه ارزش اختیارات واقعی

به کارگیری ارزش اختیارات واقعی برای پروژه ها و استراتژی های سرمایه گذاری به دلیل پیچیدگی تکنیک های ارزش گذاری محدود شده است. با ان حال حتی بدون ورود به عملیات ریاضی مورد نیاز برای محاسبه ارزش اختیارات می توانیم از اصول اولیه برای درک عوامل تعیین کننده ارزش های اختیارات استفاده کنیم و بدانیم که چگونه می توان پروژه ها و استراتژی ها را برای حداکثر ساختن ارزش اختیارات آن ها طراحی کرد.
پژوهشی جدید در مورد ارزش گذاری اختیارات واقعی، فرمول قیمت گذاری اختیار بلک شولز را که برای ارزش گذاری اختیارات مالی ایجاد شده است به ارزش گذاری پروژه های سرمایه گذاری واقعی تغییر داده است. بلک شولز از شش عامل تعیین کننده ارزش اختیارات تشکیل می شود که هر یک دارای یک معادل در ارزش گذاری یک اختیار واقعی است:

  1. قیمت سهام= NPV پروژه: NPV بالاتر، ارزش اختیارات را افزایش می دهد
  2. قیمت اقدام= هزینه سرمایه گذاری: هرچه هزینه بالاتر باشد ارزش اختیارات بیشتر است
  3. عدم قطعیت: برای مالی و اختیارات واقعی، عدم قطعیت، ارزش اختیارات را افزایش می دهد
  4. زمان انقضاء: برای مالی و اختیارات واقعی، هرچه اختیارات طولانی تر باقی بماند ارزش آن بیشتر است
  5. سود تقسیم شده= کاهش ارزش سرمایه گذاری در طول دوره اختیار: ارزش اختیار را کاهش می دهد
  6. نرخ بهره: نرخ بهره بالاتر، ارزش اختیار را با ایجاد تأخیر ارزشمندتر افزایش می دهد.

با وجود این، متدولوژی اصلی مورد استفاده برای ارزش گذاری اختیار واقعی، مدل قیمت گذاری دوجمله ای اختیارات است. این تکنیک با فراهم کردن امکان مدلسازی صریح علل عدم قطعیت و نقاط تصمیم کلیدی در یک پروژه، درک شهودی تری از منابع ارزش اختیارات را ارائه می کند. این تحلیل دو مرحله دارد:
۱) ایجاد یک درخت رویداد که ارزش پروژه را در هر یک از دوره های توسعه و تحت سناریوهای مختلف نشان می دهد.
۲) تبدیل درخت رویداد به یک درخت تصمیم با شناسایی نقاط تصمیم کلیدی در درخت رویداد، معمولاً نقاطی که تخصیص وجوه جدید به پروژه ها الزامی است یا جایی که گزینه ای برای ایجاد تأخیر وجود دارد. سپس می توان ارزش های تدریجی پروژه را با حرکت از گره های نهایی درخت تصمیم در هر مرحله برای هر یک از نقاط تصمیم محاسبه کرد (با استفاده از یک عامل تنزیل بر اساس تکنیک تکرار پورتفولیو). اگر ارزش تدریجی پروژه در مرحله اولیه از سرمایه گذاری اولیه بیشتر باشد مرحله اول و به طور مشابه برای هر یک از مراحل بعدی ادامه می دهیم.

نکات:

الف اثر بلک و شولز با عنوان “قیمت گذاری اختیارات و تعهدات شرکت”، ۱۹۹۳ را مشاهده کنید.
ب اثر لسلی و مایکلز با عنوان “قدرت واقعی اختیارات واقعی”، ۱۹۹۵ را مشاهده کنید.
ج این رویکرد در اثر کوپلند و توفانو با عنوان “یک روش دنیای واقعی برای مدیریت اختیارات واقعی”، ۲۰۰۴ ارائه شده است. همچنین “تدوین استراتژی با استفاده از اختیارات واقعی” اثر کوپلند (۲۰۰۳) را مشاهده کنید.

استراتژی به عنوان مدیریت اختیارات

برای تدوین استراتژی، منفعت اصلی ما این است که چگونه می توانیم از اصول ارزش گذاری اختیارات برای خلق ارزش برای سهامدار استفاده کنیم. دو نوع اختیار واقعی وجود دارد: اختیارات رشد و اختیارات انعطاف پذیری. اختیارات رشد به بنگاه امکان می دهند تا سرمایه گذاری های اولیه کوچکی را در تعدادی از فرصت های تجاری آتی ولی بدون تعهد به آن ها انجام بدهد. اختیارات انعطاف پذیری با طراحی پروژه ها و کارخانجاتی مرتبط است که امکان انطباق با شرایط مختلف را فراهم می کنند

سیستم های تولیدی منعطف، امکان تولید مدل های محصول مختلف را در یک خط تولید فراهم می کنند. پروژه های مختلف را می توان برای ایجاد اختیارات رشد و اختیارات انعطاف پذیری طراحی کرد. این به معنای پرهیز از تعهد به پروژه کامل و ایجاد نقاط تصمیم در مراحل مختلف است که در آن اختیارات اصلی عبارتند از به تأخیر انداختن، اصلاح، افزایش مقیاس یا توقف پروژه. مِرک (یکی از حامیان اولیه قیمت گذاری اختیارات) بیان می کند که “وقتی شما یک سرمایه گذاری کوچک را در یک پروژه پژوهشی انجام می دهید در حال پرداخت ورودی برای یک حق هستید اما مجبور نیستید آن پژوهش را در مراحل بعدی ادامه بدهید”. دغدغه اصلی ما در تدوین استراتژی، اختیارات رشد است.

این دغدغه ها می تواند شامل این موارد باشد:

سرمایه گذاری های مبنا

سرمایه گذاری های مبنا، این ها سرمایه گذاری در محصولات یا فناوری های اصلی هستند که جریان فرصت های تجاری دیگر را ایجاد می کنند. سرمایه گذاری شرکت تری ام در نانوتکنولوژی فرصت تولید محصولات جدید در طیف گسترده ای از کسب و کارهای آن را فراهم می کند از مواد دندانپزشکی و سیستم های تحویل دارو تا چسب و پوشش محافظ. موتور جستجوی گوگل و ترافیک عظیم اینترنتی که جذب می کند محیطی را برای تعداد زیادی از ابتکارات فراهم کرده است- نه تنها محصولات جستجو بلکه مجموعه گسترده ای از سایر محصولات نرم افزاری و خدمات اینترنتی (مثل جی میل ، کروم ، اندروید ، گوگل پلاس ).

اتحاد استراتژیک و سرمایه گذاری های مشترک

اتحاد استراتژیک و سرمایه گذاری های مشترک که سرمایه گذاری های محدودی هستند که اختیاراتی برای ایجاد استراتژی های کاملاً جدید فراهم می کنند. ویرجین گروپ از سرمایه گذاری های مشترک به عنوان مبنایی برای ایجاد تعدادی کسب و کار جدید استفاده کرده است: با استیج کوچ برای ایجاد ویرجین ریل ، با اِی اِم پی برای ایجاد ویرجین مانی (خدمات مالی)، با داچ تلکام برای ایجاد ویرجین موبایل . شرکت شِل از سرمایه گذاری های مشترک و اتحادها به عنوان ابزاری برای انجام سرمایه گذاری های اولیه در انرژی باد، سوخت بیودیزل، انرژی خورشیدی و سایر شکل های انرژی تجدیدپذیراستفاده کرده است.

قابلیت های سازمانی

قابلیت های سازمانی، که می توان آن ها را به عنوان اختیاراتی در نظر گرفت که پتانسیل ظهور مزیت رقابتی را در محصولات و کسب و کارهای مختلف فراهم می کنند. قابلیت اپل در ترکیب سخت افزار، نرم افزار، زیبایی شناسی و ارگونومیک برای خلق محصولاتی کاربرپسند و استثنائی، اختیار توسعه در حوزه محصولات مختلف جدید را برای آن فراهم کرده است: پخش کننده ام پی تری، تلفن های هوشمند، کامپیوترهای تبلت و تلویزیون های تعاملی.

برای مطالعات بیشتر میتوانید به لینک های زیر مراجعه نمایید و در انتها نظرات خود را با دفتر استراتژی شریف به اشتراک بگذارید.

What is Profit? – Definition | Meaning | Example

Profit Definition & Example | InvestingAnswers

What is profit? Measures of profit – Market Business News

How to Calculate Profit Margin at Your Small Business

Profit: Types, Theories and Functions of Profit – Economic

 

قابلیت های رقابتی چیست و یادگیری و چابکی استراتژیک

قابلیت های رقابتی چگونه در سازمان های دانش بنیان خلق میشوند؟

امروزه در محیط کسب و کار جهانی که شاخص اصلی آن سرعت بالای تغییرات می باشد، شرکت ها به سختی با یکدیگر به رقابت می پردازند. بسیاری از سازمان ها، تأثیر تهدیدات و فشارهای محیطی را بر فعالیت های خود، را پذیرفته اند. از آنجا که در بیشتر صنایع، قطعیتی در مورد ارزیابی کسب و کار وجود ندارد، شرکت ها باید قادر باشند از طریق روش های پایداری به رقابت بپردازند و قابلیت های رقابتی ایجاد کنند.

از طرفی، باقی ماندن در عصر تجارت آزاد، بدون شک، بستگی به ایجاد قابلیت های رقابتی پایداری دارد که می تواند شامل انواع مختلفی از شایستگی های کلیدی از جمله سرعت، قابلیت اطمینان، پاسخگویی، کیفیت محصول، و تناسب بازاریابی و استراتژی های مدیریت باشد. به منظور باقی ماندن و موفقیت در بازار، شرکت ها باید بر ایجاد نقاط قوت و قابلیت های رقابتی خود تمرکز نمایند.

راه و روش بدست آوردن قابلیت های رقابتی چگونه است؟

یکی از راههای کسب قابلیت های رقابتی حرکت به سمت چابک سازی شرکتها می باشد. چابکی استراتژیک یکی از الزامات کسب و کار شرکت ها در محیط های پویا است. چابکی استراتژیک شامل حساسیت استراتژیک، واکنش استراتژیک و قابلیت های تجمعی می باشد. از این رو، شرکت هایی که به طور استراتژیک چابک هستند، استراتژی هایی را مورد استفاده قرار میدهند که هدفشان انعطاف پذیری و پاسخگویی در برابر نیازهای مشتریان است.

به منظور کسب چابکی استراتژیک ضروری است تا سازمانها بطور استراتژیک یاد بگیرند و قابلیت رقابتی یادگیری را در خود ایجاد نمایند. بررسی های میدانی نشان می دهد که عمده شرکتهای دانش بنیان از توان و قابلیت های رقابتی پایینی برخوردار هستند، نتایج بررسی عملکرد شرکتهای دانش بنیان در ایران نشان می دهد که عمده این شرکتها با معضل رقابت با سایر شرکتها مواجه هستند. براین اساس باید تدبیری اندیشیده شود تا بتوانیم قابلیت های رقابتی شرکتهای دانش بنیان را ارتقاء دهیم.

تأثیر یادگیری استراتژیک و چابکی استراتژیک بر قابلیت های رقابتی

بر اساس مطالعات بررسی شده مشخص شده است که انعطاف پذیری و چابکی سازمانی می تواند این قابلیت را ارتقاء دهد. لذا با توجه به فقدان مدلی در مطالعات گذشته که دقیقا به بررسی تأثیر یادگیری استراتژیک و چابکی استراتژیک بر قابلیت های رقابتی پرداخته باشد و به منظور برطرف نمودن شکاف نظری موجود و همچنین ارائه الگوئی متناسب با ماهیت شرکت های دانش بنیان، مسئله اصلی مطالعه این است که به سوالات زیر پاسخ دهد:

  • یادگیری استراتژیک شرکتهای دانش بنیان چه تأثیری بر قابلیت های رقابتی آنها دارد؟
  • چابکی استراتژیک چه تأثیری بر قابلیت های رقابتی دارد؟
  • یادگیری استراتژیک چه تأثیری بر قابلیت های رقابتی دارد؟

رویکرد یادگیری استراتژیک در جهت کسب قابلیت های رقابتی

در این مقاله با مرور ادبیات پیشین ابتدا مبانی نظری مربوط به یادگیری استراتژیک، چابکی استراتژیک و قابلیت های رقابتی تبیین می شوند، سپس مطالعات صورت گرفته و یافته های آنها در رابطه با موضوع پژوهش ارائه می شوند. مبانی نظری یادگیری استراتژیک. رویکرد جدید برای تدوین استراتژی، از ایده استراتژی به عنوان فرآیند یادگیری پدیدار شده است. این رویکرد به مکتب یادگیری در استراتژی براساس نظر مینتزبرگ اشاره دارد (برای مطالعه بیشتر به مقاله استراتژی چیست مراجعه نمایید)

رویکرد یادگیری استراتژیک، دیدگاهی طبیعی به شناسایی استراتژی را دنبال می کند که در این دیدگاه استراتژی های عملی، به جای این که تجزیه و تحلیل رسمی نقاط قوت و فرصت ها مورد استفاده قرار گیرد از طریق آزمایش و مشاهده عملیات سازمان کشف و شناسایی می شوند. براین اساس، اقدامات استراتژیک در طول زمان که سازمانها در تعامل با محیط، یاد می گیرند، بهبود و تکامل می یابند. خصوصا در محیط آشفته و به سرعت در حال تغییر، سازمان ها نیازمند این هستند که به حوادث و اطلاعات سریع تر از شیوه رسمی برنامه ریزی استراتژیک، پاسخ دهند.

در چنین محیط هایی، بکارگیری رویکرد یادگیری استراتژیک شرکتها را قادر می سازد تا به سرعت تغییرات بازار را شناسایی کنند و به سرعت برای فرصت های نوظهور سرمایه گذاری کنند.

بر اساس تئوری منبع محور و دانش محور، رویکرد یادگیری از تئوری های یادگیری سازمانی استفاده می کنند تا دیدگاهی فراهم آورد مبنی بر این که سازمان ها چگونه می توانند دانش استراتژیک مهم را کسب، تفسیر، توزیع و تثبیت کنند تا مزیت رقابتی را به طور مداوم خلق کنند. پژوهشگران مکتب یادگیری به رفتارهای یادگیری و فرآیندهایی اشاره می کنند که قابلیت تطبیقی بلند مدت شرکت را به عنوان یادگیری استراتژیک، ایجاد می کند.

یادگیری استراتژیک در محتوای سازمان رخ می دهد، جایی که اشتباهات کشف می شوند و از طریق تفکر مجدد در مورد مقررات مشکل زا، سیاست ها و روش ها، تثبیت می شوند. هدف از یادگیری استراتژیک، ایجاد یادگیری به منظور حمایت از طرح های استراتژیک آینده است که به نوبه خود، عدم تقارن دانش را بهبود می بخشد و می تواند منجر به عملکردهای سازمانی متفاوتی شود.

کووادا در پژوهشی خود بیان می کند که دو نوع یادگیری سازمانی وجود دارد، که شامل: یادگیری کسب و کار و یادگیری استراتژیک هستند. به موجب یادگیری کسب و کار، سازمان دانشی در سطح کسب و کار با توجه به مفروضات اساسی به دست می آورد و به موجب یادگیری استراتژیک، سازمانها دانشی در سطح شرکت کسب می کنند و خط مشی های استراتژیک را به عنوان یک نتیجه، بازسازی می کنند.

تغییر در رفتار و جهت گیری استراتژیک

یادگیری کسب و کار به طور مستقیم منجر به تغییر رفتارهای استراتژیک در سطح قابل توجهی می شود و یادگیری استراتژیک منجر به تغییر در جهت گیری استراتژیک سازمان می شود. دیدگاه یادگیری استراتژیک به چالش های ناشی از یک محیط غیرقابل پیش بینی پاسخ می دهد. یادگیری استراتژیک یک قابلیت یادگیری خاصی است که، تیم های مدیریت ارشد را قادر می سازد تا به صورت مداوم تجارب در سطح سازمانی را در استراتژی ها ادغام سازد و شرکت ها را قادر می سازد تا بر انفصالات و اختلالات استراتژیک در حال رشد، پاسخ دهند.

به طور کلی، اجرای فرآیندهای یادگیری استراتژیک، برای سازمان یک سری ساز و کار آماده می کند که منجر به مزایای بسیاری از قبیل ایجاد عملکرد بهتر جهت رقابت و حفظ رقابت، می شود، بررسی ادبیات پژوهش نشان می دهد که که یادگیری استراتژیک دارای مولفه های زیر می باشد:

خلق دانش استراتژیک

خلق دانش معمولا به عنوان مقدمه ای برای تفسیر و اجرای مدیریت دانش در نظر گرفته می شود. پژوهشگران اغلب خلق دانش را به عنوان کاوش محیط خارجی برای شناسایی رویدادها و مسائل مهمی تعریف می کنند که ممکن است یک سازمان را تحت تأثیر قرار دهد، بازیگران اصلی در فرآیند خلق دانش، افراد یک سازمان هستند.

توزیع دانش استراتژیک

دانش استراتژیک جدید، در سطح فردی باقی می ماند و فقط تأثیر کوچکی بر سازمان دارد مگر این که از طریق تعاملات اجتماعی به صورت مفصل در موردش صحبت شود. دانش فردی می تواند از طریق توزیع دانش به زمینه اجتماعی راه یابد. توزیع دانش به انتشار داخلی دانش استراتژیک اشاره دارد، در یک سطح فردی و از طریق مکالمات و تعاملات میان افراد و گروه های درون یک سازمان کسب می شود. توزیع مؤثر نیازمند این است که توزیع دانش در میان افراد صورت گیرد، سیستم های اطلاعاتی چابک وجود داشته باشند و استفاده مؤثری از تیم ها و جلسات کارکنان برای به اشتراک گذاشتن ایده ها شود.

تفسیر دانش استراتژیک

مطالعات قبلی، اغلب تفسیر دانش را به عنوان یک فرآیند در سطح فردی بررسی می کنند، دفت و ویک بیان می کنند که می توان سازمان ها را به عنوان سیستم های تفسیر بررسی کرد. تفسیر دانش به عنوان فرآیندی تعریف می شود که در آن به اطلاعات جدید معنا داده می شود و درک مشترک گسترش می یابد. با توجه به پژوهش توماس و همکاران، تفسیر شامل مناسب ساختن دانش جدید با برخی ساختارها برای درک و اقدام است.

اجرای دانش استراتژیک

اقدام سازمانی مؤثر بر توانایی آن سازمان جهت پیاده سازی و یکپارچه سازی دانش به عملی منسجم بستگی دارد. اجرای دانش استراتژیک به نهادینه شدن دانش در جنبه های جمعی یک سازمان، از قبیل سیستم های سازمانی، ساختارها، رویه ها و استراتژی ها اشاره دارد (در مجموع به حافظه سازمانی اشاره دارد). حافظه سازمانی به پایه ای از دانش اولیه اشاره دارد که در اقدامات مربوط به سطح سازمانی جاسازی شده اند و می توانند برای تصمیم گیری آینده مجدد استفاده شوند.

تعریف قابلیت های رقابتی استراتژیک چیست

تعریف چابکی استراتژیک چیست؟

با توجه به پژوهش ویل و همکاران، چابکی استراتژیک به مفهوم گسترده ای اشاره می کند که، محدوده ای از طرح های کسب و کار را فرا می گیرد که، سازمان می تواند به راحتی آن را اجرا کند. چابکی استراتژیک اساسا با چابکی تولید متفاوت است به به طوری که چابکی استراتژیک دانش محور فعال است در حالی که چابکی تولید به معنای انعطاف پذیری بر مبنای واکنش سریع است. بنابراین، چابکی استراتژیک بر کسب دانش متکی است تا تغییرات بازار را از طریق همکاری درون شرکتی پیش بینی کند در حالی که، چابکی تولید بر دستکاری سرعت تولید با ماهیت محصولاتی متکی است و زمانی به بازار ارائه می شوند که تغییری در بازار شناسایی شده باشد.

از طرفی، چابکی استراتژیک مشخصه ای از سازمان های معاصر را شکل می دهد. مطالعات عملی و نظری، مفاهیم متنوعی از چابکی استراتژیک را به عنوان عاملی که توضیح می دهد چگونه سازمان ها در یک محیط آشفته، بهتر از رقبای خود عمل می کنند، ارائه می دهند. هم چنین، چابکی استراتژیک به عنوان قابلیت انعطاف و سرعتی توصیف می شود که به سازمانها این توانایی را می دهد تا کسب و کار خود را به منظور پاسخ به تغییرات در بازارها و مواجه با خطرات قابل توجه، تغییر دهند.

چابکی استراتژیک در جست و جوی فرصت های جدید کسب و کار

چابکی استراتژیک، انعطاف پذیری کسب و کار و توانایی پاسخگویی در محیط بازار را | توصیف می کند. شرکت هایی که می خواهند در این محیط باقی بمانند باید دائما در جست و جوی فرصت های جدید کسب و کار باشند. در یک جمع بندی می توان ادعا کرد که چابکی استراتژیک به معنای این است که سازمانها یاد بگیرند تغییرات سریعی را بوجود آورند و قادر باشند شرکت را بدون از دست دادن فرصت ها دگرگون سازند و تجدید بخشند.

چابکی استراتژیک در پنج توانایی که مکمل یکدیگر هستند آشکار می شود: وضوح چشم انداز ، درک قابلیت های اصلی، اهداف استراتژیک منتخب، مسئولیت مشترک و اقدام.

  1. وضوح چشم انداز: چشم اندازی واضح و قوی را نشان می دهد که سازمان در تلاش است که در نهایت به آن برسد، و انواع روابط و نتایجی را نشان می دهد که سازمان امیدوار است آنها را بوجود آورد.
  2. قابلیت های اصلی: نشان دهنده آگاهی یک سازمان از قابلیت هایش است و این که چگونه این قابلیت ها می توانند مورد استفاده قرار گیرند تا برای مشتریان، ارزش آفزینی کنند.
  3. اهداف استراتژیک منتخب: اشاره به آگاهی سازمان دارد در مورد این که چگونه ارزش خلق کند و از این توانایی استفاده کند که مشتریانی را انتخاب کند تا آنچه را که سازمان به بهترین وجه قادر است ارائه دهند، ارزش گذاری کنند
  4. مسئولیت مشترک: نشان دهنده دخالت شرکای زنجیره ارزش با پاسخگویی مشترک برای بازده است
  5. اقدام: نشان دهنده این است که سازمان چگونه توانایی های خود و توانایی های شرکای زنجیره ارزش را به صورت استراتژیک مورد استفاده قرار می دهد تا نتایجی را کسب کند.

نتیجه پژوهش سامر ایوردی نشان می دهد که، چابکی استراتژیک و ابعاد آن بر قابلیت های رقابتی تأثیر مثبت و معنی داری دارد؛ نتایج پژوهش ایدریس و الروبائی نیز نشان می دهد که، یادگیری استراتژیک تأثیر مثبت و معنی داری بر چابکی استراتژیک دارد؛ او گونسیجی و اکانبی در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که زمانی که بانک ها به صورت استراتژیک چابک باشند، می توانند عملکرد بهتری داشته باشند، پس چابکی استراتژیک رابطه مثبت و معنی داری با عملکرد بانک ها دارد

نتایج پژوهش سائول نیز نشان می دهد که چابکی استراتژیک لازمه بهبود کیفیت مراقبت از بیماران بیمارستان و کاهش ریسک برای کارکنان است، پس چابکی استراتژیک با بهبود کیفیت و کاهش ریسک رابطه مثبت و معنی داری دارد. هم چنین، دوز و کوسونن در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که چابکی استراتژیک عاملی اصلی برای داشتن توانایی تغییر و تجدید مدل های کسب و کار می باشد. نتایج پژوهش او نیز نشان می دهد که چابکی استراتژیک با قابلیت های رقابتی و عملکرد مالی سازمان ها رابطه مثبت و معنی داری دارد.

رابطه میان یادگیری استراتژیک و چابکی استراتژیک چیست؟

در زمینه وجود رابطه میان یادگیری استراتژیک و چابکی استراتژیک، کووادا نشان می دهد که یادگیری استراتژیک نقشی اساسی در توانمند ساختن سازمان جهت دستیابی به چابکی در فرآیند بهبود محصول، ایفا می کند، در حالی که، جریان یک جست و جوی سخت برای دستیابی به دانش و مهارت به سازمان این توانایی را می دهد تا به حل طیف وسیعی از مشکلات در مدت زمان کوتاهی بپردازد. همچنین مشخص شده که موفقیت سازمان ها از طریق یادگیری استراتژیک، به دست می آید و اکتساب دانش آن دانش را به قابلیت ها و محصولات جدیدی تبدیل می کند.

عده ای از دانشمندان به یادگیری استراتژیک به عنوان یکی از ابعاد مهم قابلیت های پویا در سازمان های فعال در کسب و کار، اشاره می کنند.

این وضعیت نشان دهنده یکی از جنبه های چابکی استراتژیک و یک الزام مهم برای سازمان های معاصری است که با موارد همیشگی از عدم اطمینان و رقابت فشرده مواجه می شوند. پیترسن پر نقش یادگیری استراتژیک در دستیابی به چابکی استراتژیک در سازمان از طریق پیشنهاد راههای جدید به رهبری سازمان در دنیایی که با تغییرات سریع توصیف می شود، تأکید می کند. در این مورد، یادگیری استراتژیک یک ابزار سازمانی است که استراتژی های نو آورنه کسب و کار را تولید می کند و مجموعه ای مؤثر از مهارت های رهبری را ایجاد می کند

علاوه بر این، مکینون و همکاران نیز تصریح می کنند که سازمان باید بر یادگیری و دانش تمرکز کند، در حالی که، شیوه ها، شبکه های ارتباطی و زیرساخت های یکپارچه سیستم های اطلاعاتی ضروری هستند تا چابکی استراتژیک را در سازمان ها فراهم آورند.

تعریف قابلیت های رقابتی چیست

قابلیت های رقابتی رمز بقا سازمانهای دانشی و غیر دانشی می باشد. یکی از ابعاد سازمان که بیش از سایر ابعاد می تواند در سازمانهای دانش بنیان مبنای قابلیت های رقابتی باشد، زنجیره تامین است. قابلیت های رقابتی عملیات زنجیره تأمین شاخص هایی از اثربخشی چابکی استراتژیک هستند. این قابلیت ها باید شاخص پایش فوری عملکرد باشند به طوری که ارزیابی اصلاحی باید به موقع انجام شود تا عملکرد زنجیره تأمین بهبود یابد. فهرستی عمومی از قابلیت های رقابتی شرکتی که به صورت استراتژیک چابک است، عبارتند از: پاسخگویی، شایستگی، انعطاف پذیری و سرعت

قابلیت های رقابتی زنجیره تأمین را به صورت زیر دسته بندی می کند: انعطاف پذیری حجم، تحویل، اطمینان در تحویل، انطباق محصول با خصوصیاتش، تأیید سریع در خواست مشتریان، پاسخگویی سریع به شکایت مشتریان و رضایت مشتری

با استفاده از ادبیات نظری، قابلیت های رقابتی عملیات به پنج بعد عملیاتی تقسیم بندی می شوند: نوآوری، کیفیت، اطمینان از تحویل، انعطاف پذیری، رهبری در هزینه

  • نوآوری، به قابلیت یک سازمان در ارائه محصولات، فرآیندها و روش های کاری جدید اشاره دارد.
  • کیفیت محصول به قابلیت یک سازمان در ارائه محصولاتی اشاره دارد که با مشخصات تصدیق شده مطابقت دارند، قابل اطمینان هستند و رضایت کلی را برای مشتریان تأمین می کنند.
  • اطمینان از تحویل به قابلیت یک سازمان اشاره دارد که محصولات را به موقع تحویل و خدمات مستمر ارائه می دهد.
  • انعطاف پذیری به قابلیتی از سازمان اشاره دارد که تنوع وسیعی از محصولات را با امکانات موجود خود، تولید می کند.
  • رهبری در هزینه به قابلیتی از سازمان اشاره دارد که محصولات (خدمات) را در قیمت های رقابتی ارائه می دهد.

قابلیت های رقابتی می تواند در سایه چابکی ایجاد شوند. فلیندر و و کورکا در پژوهش خود نشان دادند که یک شرکت می تواند چابکی برتر را حفظ کند و در نتیجه ارزش برتر را برای مشتریان از طریق دستیابی به بهره وری هزینه، بهبود کیفیت، قابلیت اطمینان و انعطاف پذیری فراهم آورد. هم چنین در پژوهش خود بیان می کنند که چابکی در کشف موفقیت آمیز قابلیت های رقابتی (سرعت، انعطاف پذیری، نوآوری، کیفیت و سود آوری) نهفته است.

اجرای قابلیت های استراتژیک در جهت کسب قابلیت های رقابتی

از طرفی تأکید می کند که یک سازمان چابک می تواند به سرعت نیازهای مشتریان را برآورده سازد و محصولات جدید را به موقع معرفی کند. در نهایت، در پژوهش خود نتیجه گیری می کنند که، با توجه به شایستگی قابلیت – رقابت، چابکی استراتژیک بر عملکرد رقابتی و عملیاتی سازمان تأثیر دارد. چابکی استراتژیک این ظرفیت را دارد تا به صورت مشت بر عملکرد رقایتی و قابلیت های رقابتی عملیات تأثیر بگذارد و اجرای قابلیت های استراتژیک، قابلیت های رقابتی عملیات سازمان را افزایش می دهد.

همچنین قابلیت های استراتژیک می تواند در سایه یادگیری استراتژیک رشد کند. با | توجه به اهمیت یادگیری استراتژیک، گارسیا مورالس و همکاران اثبات می کنند که اجرای فرآیندهای یادگیری استراتژیک به سازمان مجموعه ای از مکانیزم ها را ارئه می دهد که می تواند منجر به مزایای بسیاری از قبیل تولید عملکرد برتر جهت رقابت و حفظ رقابت شود.قابلیتهای رقابتی استراتژیک خلق مزیت شرکتهای دانش بنیان

بررسی وضعیت چابکی استراتژیک، یادگیری استراتژیک و قابلیت های رقابتی

بررسی وضعیت متغیر های سه گانه پژوهش یعنی چابکی استراتژیک، یادگیری استراتژیک و قابلیت های رقابتی نشان می دهد که این سه متغیر در وضعیت نامناسبی در میان شرکتهای فعال در جامعه می باشند. این وضعیت به دلیل این است که عمده شرکتهای دانش بنیان با تکیه بر دانش فنی شکل گرفته اند و عمدتا نگاه ویژه ای به بازار و دانش مدیریت ندارند. این امر موجب می شود تا این شرکتها، علیرغم داشتن ایده های فنی قوی نتوانند در بازار موفقیت زیادی کسب کنند. بررسی ویژگی های جمعیت شناختی مدیران این شرکتها نیز نشان می دهد که عمده آنها دارای تحصیلات فنی هستند و از حداقل دانش مدیریت استراتژیک بی بهره می باشند.

بر اساس این نتیجه پیشنهادات زیر به شرکتهای دانش بنیان ارائه می شود که میتواند آنها را در کسب قابلیت های رقابتی کمک شایان نماید:

  1. پیشنهاد می شود تا شرکتهای دانش بنیان با پویش مستمر محیط کسب و کار به منظور خلق دانش جدید برای توسعه یادگیری استراتژیک شرکت اقدام کنند
  2. پیشنهاد می شود تا شرکتهای دانش بنیان ضمن تشویق همکاران به گردآوری دانش جدید در حوزه کسب و کار مربوطه، جلسات تفسیر دانش خلق شده در شرکت به منظور هماهنگ سازی نگاه و رویکردهای همکاران درون شرکت تشکیل دهند.
  3. پیشنهاد می شود تا شرکتهای دانش بنیان برنامه استراتژیک مدونی برای خود تهیه کنند و چشم انداز و اهداف خود را صراحتا با در نظر گرفتن اهداف رقبا تبیین نمایند.
  4. پیشنهاد می شود تا شرکتهای دانش بنیان سناریوهای آنی رفتار رقبا و محیط را به منظور ارتقاء چایکی خود ترسیم و تمرین کنند.
  5.  پیشنهاد می شود تا شرکتهای دانش بنیان ضمن ترسم زنجیره ارزش خود، شیوه های ارزش آفرینی بیشتر در زنجیره ارزش را مطالعه و بررسی نمایند. و ضمن ارگانیک ساختن ساختار خود، به تیم های مستقل جهت ارتقاء وضعیت ارزش آفرینی اختیار تام دهند

همچنین بررسی ابعاد هریک از متغیرهای سه گانه (چابکی استراتژیک، قابلیت های رقابتی و یادگیری استراتژیک) نیز نشان می هد که در متغیر چایکی استراتژیک به ترتیب ابعاد اقدام، انتخاب اهداف استراتژیک و وضوح چشم انداز وضعیت نامناسب دارند و دو مولفه قابلیت های اصلی و تقسیم مسئولیت در وضعیت نسبتا مناسبی قرار دارند. این موضوع به دلیل ضعف تفکر استراتژیک در میان مدیران شرکتهای دانش بنیان می باشد که توصیه می شود نهادهای پشتیبان مانند پارک های علم و فناوری، برنامه توسعه تفکر استراتژیک در میان مدیران این نوع از شرکتها را در دستور خود قرار دهند.

تفسیر و اجرای دانش استراتژیک با بررسی ابعاد قابلیت های رقابتی

بررسی ابعاد متغیر یادگیری استراتژیک نیز نشان می دهد که تفسیر دانش استراتژیک و اجرای دانش استراتژیک در وضع نامناسبی قرار دارد. این موضوع می تواند به دلیل ضعف سیستم های کار تیمی در شرکتهای دانش بنیان و یا ضعف نظام های تسهیم دانش در این شرکتها باشد.

بررسی ابعاد قابلیت های رقابتی نیز نشان می دهد که در بعد انعطاف پذیری و نوآوری در شرکتهای مورد بررسی در وضعیت بسیار نامناسب و بعد کیفیت نیز در وضعیت نامناسبی قرار دارد، این امر بقاء شرکتهای دانش بنیان را تحت تاثیر شدید قرار خواهد داد؛ زیرا شرکتهای دانش بنیان باید بر اساس نو آوری شکل گرفته و رشد کنند. نگاه های اداری و بوروکراتیک می تواند موجب تغییر در وضعیت این دو متغیر در شرکتهای دانش بنیان شده است. از این رو پیشنهاد می شود که شرکتهای دانش بنیان خود را براساس ساختارهای غیر بوروکراتیک شکل داده و سعی کنند از مسائل بوروکراتیک فاصله گیرند.

به روز نمودن قابلیت های رقابتی

در بخش دوم این پژوهش تأثیر یادگیری استراتژیک بر چابکی استراتژیک شرکتهای دانش بنیان مورد بررسی قرار گرفت. براساس مکتب یادگیری مدیریت استراتژیک، این فرضیه تایید شده منطقی بنظر می آید، برای اینکه سازمانها چابک باشند باید بتوانند خود را با استفاده از مکانیسم یادگیری استراتژیک با محیط پیرامون به خوبی تطبیق دهند و ضروری است تا این شرکتها با یادگیری مستمر و کوتاه کردن چرخه عمر محصولات به شکل مستمر قابلیت های رقابتی خود را به روز نمایند.

افزایش قابلیت های رقابتی

با توجه به مطالب بیان شده در بالا به مدیران و سایر کارکنان شرکت ها پیشنهاد می شود که با بالابردن سطح یادگیری استراتژیک در شرکت خود می توانند قابلیت های رقابتی خود را که متشکل از نوآوری، کیفیت، اطمینان از تحول، انعطاف پذیری و رهبری در هزینه می باشد را افزایش دهند. همچنین، اجرای فرآیندهای یادگیری استراتژیک، برای سازمان یک سری ساز و کار آماده می کند که منجر به مزایای بسیاری از قبیل ایجاد عملکرد بهتر جهت رقابت و حفظ رقابت می شود. در نهایت دیدگاه یادگیری استراتژیک به سازمان ها کمک می کند تا بتوانند دانش جدید را کسب، تفسیر و توزیع کنند و این دانش استراتژیک مهم را جهت تسهیل و تجدید مستمر مزیت رقابتی به کار گیرند.

نتیجه گیری

امروزه به دلیل عدم وجود قطعیت و ثبات در محیط کسب و کار از یک سو و ظهور مستمر نوآوری های یکباره حاصل از فعالیت شرکتهای دانش بنیان از سوی دیگر، مفهوم رقابت در میان شرکتهای فعال در صنعت متفاوت شده است. بر مبنای این تغییر پارادایم، شرکت ها باید به منظور باقی ماندن و موفقیت در بازار، بر ایجاد نقاط قوت و قابلیت های رقابتی خود تمرکر نمایند. هدف اصلی پژوهش فوق، تبیین الگوی تاثیر گذاری چابکی استراتژیک و یادگیری استراتژیک بر قابلیت های رقابتی شرکتهای دانش بنیان است. یافته های پژوهش نشان می دهد که، یادگیری استراتژیک و چابکی استراتژیک تأثیر مثبت و معناداری بر قابلیت های رقابتی شرکت های دانش بنیان دارند، همچنین یادگیری استراتژیک بر چابکی استراتریک این شرکت ها تأثیر مثبت و معناداری دارد.

همان گونه که پیشتر اشاره شد محیط کسب و کار رقابتی امروزه، شرکت ها را مجبور کرده است که، جهت باقی ماندن در چنین شرایطی، استراتژی مناسبی را اتخاذ نمایند.

چابکی استراتژیک یکی از الزامات کسب و کار شرکت ها در محیط های پویا است.

هم چنین، سازمان هایی که موفقیت را تجربه کرده اند، متوجه شده اند که تداوم و پایداری چنین موفقیتی در طولانی مدت، بستگی به چابکی استراتژیک دارد و نیازمند دستیابی به کار آفرینی و برتری در این زمینه هستند. با کسب این نیازمندی ها، شرکت ها یادگیری به دست می آورند و از تجربیات و پیشرفت مداوم خود برای سرمایه گذاری در بازار استفاده می کنند. دانش، با تکیه بر چابکی استراتژیک، اجازه تصرف در فرصت ها را می دهد و جهت شکل دهی اساس موفقیت سازمانی و پایداری در ایجاد و افزایش ارزش، شرکت ها به بازارهای جدید نفوذ می کنند و به مدل های جدید کسب و کار و نو آوری در مقایسه با رقبا دست می یابند.

پژوهش های آتی

به عنوان نوآوری پژوهش می توان ادعا نمود تا کنون در مبانی نظری، پژوهشی انجام نشده که هم زمان به بررسی سه متغیر یادگیری استراتژیک، چابکی استراتژیک و قابلیت های رقابتی پرداخته باشد، لذا این پژوهش می تواند به عنوان یک پژوهش جامع در اختیار شرکت های دانش بنیان به خصوص شرکت های دانش بنیان کشور قرار گیرد تا بتوانند به بهترین وجه ممکن دانش و چایکی خود را بالا ببرند و قابلیت های رقابتی خود را افزایش دهند.

به عنوان پیشنهاد پژوهشی جهت پژوهش های آتی، پیشنهاد می شود که پژوهشگران به بررسی این مدل در سایر کسب و کارها و صنایع بپردازند، همچنین به عنوان پیشنهاد پژوهشی دیگر، پیشنهاد می شود که رابطه این متغیرها به صورت تک تک به همراه ابعادشان مورد بررسی قرار گیرند.

منبع: قابلیت های رقابتی در شرکتهای دانش بنیان مدلی برای تبیین نقش چابکی استراتژیک و یادگیری استراتژیک

برای آشنایی بیشتر با مبحث مدیریت عملیات میتوانید به وبلاگ شریف استراتژی مراجعه نمایید و مطالب را دنبال نمایید؛ همچنین چند لینک معتبر از مقالات خارجی نیز برای شما مخاطبان به اشتراک گذاشته شده است.

What Is Strategic Capability?

What are the competitive capabilities of a manufacturing

Examining the Competitive Capabilities of Manufacturing Firms

Strategic Assets, Competitive Capabilities and Firm

Strategic capabilities, competitive strategy, and performance …

 

تعریف هوشمند سازی سازمان چه ویژگی هایی دارد

هوشمند سازی سازمان چیست و سازمان هوشمند چه ویژگی هایی دارد؟

در این مقاله به تعریف هوشمند سازی سازمان میپردازیم و هدف اصلی آن است تا در سازمان هوشمند و یادگیرنده، انواع دانشهای پدید آمده از نهاد متخصصین این حوزهمورد بررسی قرار گیرد تا از طریق آن بتوان راهی برای هوشمند سازی سازمان پدید آورد. در ادامه نیز به استراتژی های دخیل در هوشمند سازی سازمان و دیدگاه های متفاوت در این خصوص خواهیم پرداخت.

تعریف هوشمند سازی سازمان چیست؟

عصری که در آن زندگی میکنیم در حال تکوین تمدن نوینی است. این تمدن نوین با ورود فناوری اطلاعات در تمام عرصه های زندگی شکلی را پدید آورده که با دوره های قبل قابل مقایسه نیست.

فناوری اطلاعات در واقع با خود اشکال جدید سازمان، کار، خانواده و نظام جدید اقتصادی، تعارضهای جدید سیاسی و مهمتر از همه آگاهی دگرگون بافتهای را به همراه آورده است؛ از این رو، بیشتر سازمانهای مدرن با چالشهای جدیدی روبرو هستند. افزایش تأثیر مشتری، شدت رقابت، کوتاه شدن چرخه تولید و استمرار و شتاب در تغییر فناوری از جمله مسائلی هستند که سطوح جدیدی از پویایی و پیچیدگی را برای سازمانها بوجود آورده اند. کاربرد فناوری اطلاعات می تواند مزیت رقابتی، افزایش خدمات مشتری و یا ایجاد محیط تولید انعطاف پذیری را فراهم نماید.

تغییرات زیاد عامل ایجاد استراتژی های هوشمند سازی سازمان

افزایش روز به روز حجم اطلاعات و تغییرات شتابان محیطی و ضرورت ایجاد ارتباط مستمر با محیط پیچیده و پویا، نیازمند مدیریت دانش جهت کسب دانش، توزیع دانش سازماندهی و تحلیل و تفسیر مناسب آنها می باشد. مدیریت دانش به مدیران کمک می کند تا در تحلیل اطلاعات و انتخاب درست آنها تصمیمات سنجیده تری را اتخاذ نمایند و سازمان خود را جهت بقاء و رشد با محیط سازگار کنند.
دانش در سازمانهای امروزی به عنوان یک دارایی با ارزش و مدیریت دانش به عنوان اولین و اساسی ترین اولویت مورد تاکید قرار می گیرد. برای تحقق چنین امری، سازمانهای عصر حاضر به اجرای استراتژی هایی می پردازند که به هوشمند سازی سازمان کمک می کند.

استراتژی اقدام به هوشمند سازی سازمان در واقع واکنش سنجیده و مناسب را در مقابل تغییر و تحولات محیطی دنبال می کند. بنابراین دانش سازمانی این امکان را به سازمانها می دهد که دانش و اطلاعات مهم را ایجاد، گزینش، سازماندهی و منتشر نمایند و تخصصی را که برای فعالیتهایی همچون حل مشکلات، یادگیری پویا و مستمر، برنامه ریزی راهبردی و تصمیم گیری ضروریست، یاد بگیرند و مدیریت استراتژیک را سر لوحه کار خود قرار دهند..

امروزه بسیاری از سازمانها دریافته اند که جهت کسب موفقیت در اقتصاد چه در دنیای کنونی و چه آتی به چیزی بیش از دستیابی اتفاقی و ناآگاهانه به دانش یکپارچه نیاز دارند. برای مدیریت این دانش که به مثابه یک منبع حیاتی در سازمان هوشمند تلقی می شود به افرادی نیاز هست که دانش را شناسایی و درک کرده و به ترتیبی تأثیر واقعی دانش را در سازمان مستندسازی نمایند.
اکنون در عصر دانش ورزان قرار داریم، مدیران و متخصصان آگاه، اقدام به مدیریت دانش می نمایند تا سازمان هوشمند و یادگیرنده ایجاد کنند و بدین ترتیب عملکرد سازمان را افزایش دهند و در نهایت گامی در جهت هوشمند سازی سازمان بردارند.

تعریف هوشمندسازی سازمان
سازمان هوشمند و یادگیرنده چه ویژگی دارد؟

سازمان به عنوان سیستم باز؛ اطلاعات، مواد و انرژی را از محیط دریافت میکند و آنگاه آنها را پردازش کرده و به دانایی، کالا و خدمات تبدیل می نماید تا در محیط مورد استفاده قرار می گیرد؛ بنابراین، رابطه محیط و سازمان یک رابطه دوطرفه و حیاتی است. سازمانها برای توجیه موجودیت مستمرشان به محیط وابسته اند و می دانند که محیط پیچیده و نا پایدار برای رشد و بقای سازمانها جهت یادگیری موقعیتهای احتمالی حال و آینده ضروری است و این آگاهی کسب شده را برای تغییر به هنگام رفتارشان لازم می دانند.

تفاوت سازمان هوشمند با سازمان های سنتی

هوشمندی سازمان های سنتی وابسته به هوشمندی انسانهایی است که در آن کار میکنند و به ویژه وابستگی به هوشمندی مدیران آن سازمانها دارند. از عوامل دیگری که به نوعی در هوشمند سازی سازمان های سنتی مؤثرند ساختار و فرهنگ سازمانی می باشند. اما سازمان هوشمند نوین با سازمان سنتی تفاوت ماهینی دارند. این سازمانها سیستمهای هوشمند اطلاعاتی را ایجاد و مورد استفاده قرار میدهند (الهی و آذر، ۱۳۷۸) و علاوه بر بهره گیری از هوشمندی عناصر داخلی به نوعی هوشمندی فراگیر می رسند که مستقل از هوشمندی اجزای آنهاست. نوع اخیر هوشمندی در پیوند میان اجزای داخلی و خارجی سازمان و در بستر تعاملی آنها پدید می آید. نخستین مشخصه این سازمانها تغییر پذیری آنهاست. این تصور بسیار خوش بینانه است که سازمانهایی که بدون فناوری سازمان هوشمند، اداره می شوند حداکثر به اندازه تغییر پذیری مدیرانشان انعطاف دارند. چرا که مدیران باید برای اعمال هرگونه تغییر در سازمان، وفت و منابع زیادی را صرف تحلیل، برنامه ریزی، توجبه کارکنان و جلب مشارکت آنان نمایند.

سازمان هوشمند از فناوریهای نوین که به صورت یکپارچه طراحی و ایجاد می شود بهره می گیرند تا در تعامل با محیط عملکرد خود را ارزیابی و اصلاح نماید.

هوشمند سازی سازمان رو بنای سازمان یادگیرنده

از سوی دیگر سازمان هوشمند برای دستیابی به اهدافش براساس دانشی که از محیط داخلی و خارجی دارد، سازگاری را به وجود می آورد. بنابراین، سازمان هوشمند یک سازمان یادگیرنده است. سازمانهای یادگیرنده دارای پنج مشخصه اصلی می باشند که عبارتند از:

  1. تسلط فردی
  2. الگوهای ذهنی
  3. چشم انداز مشترک
  4. یادگیری گروهی
  5. تفکر سیستمی

از سوی دیگر سازمان یادگیرنده مهارتهایی را در ایجاد کسب و انتقال دانش دارد و رفتارش را جهت منعکس کردن دانش و بینش جدید اصلاح می کند.

فرآیند اصلی در هوشمند سازی سازمان چیست؟

مارچ و اولسن، براین عقیده اند که هوشمند سازی سازمان دو فرآیند اساسی را به وجود می آورد

الف – محاسبه عقلائی

ب – یادگیری از تجربه و محاسبه عقلانی

انتخاب یک گزینه بر اساس ارزیابی آنچه که پیش بینی شده و آنچه که به دست آمده صورت می گیرد، اما یادگیری از تجربه انتخاب یک گزینه بر اساس انبوهی از تجربیات گذشته و قوانین به وجود آمده می باشد که نگاهی به گذشته و تاریخ دارد تا اینکه راهنمایی برای عملکرد آینده خویش بیابد. سازمان هوشمند در واقع سازمانی است که نخست اطلاعات و هوشمندی را برای برآورد نیازهای مشتریان، هماهنگ و اداره کند. دوم به ایجاد و تبدیل منابع هوشمند بیش از مدیریت فیزیکی و دارائیهای موجود وابسته باشد. وقتی این وظایف به هم گره می خورند و متراکم می شوند خوشه های هوشمند قابل کنترل را به وجود می آورد که فعالیتهای خدماتی خوانده می شود.

نقش فناوری اطلاعات در هوشمند سازی سازمان چیست؟

فناوری اطلاعات امکان واگذاری فعالیتهای خدماتی به سازمانهای دیگر به وجود می آورد. این سازمانها با بکارگیری فناوری اطلاعات توجه خود را بر روی محصولات دانش محور متمرکز می کنند، که در عرصه رقابت موجب برتری آنها می گردد. آنگاه سازمان هوشمند، سیستمهای هوشمند مدیریت اطلاعات را برای هماهنگ کردن بسیاری از مراکز فعالیتی که به طور پراکنده نیازهای مشتریان را برآورده میکنند به کار می گیرد.

صاحب نظران هوش سازمان را به عنوان توانایی جهت سر و کار داشتن با پیچیدگی تعریف می کنند، از این دیدگاه هوش سازمانی یعنی توانایی کسب، مشارکت و انتقال دانش است.

از نظر گریگوری مفهوم هوش دو معنی را نشان می دهد ۱- تملک دانش ۲- دانش آفرینی
تملک دانش، انباشت دانش را فراهم می آورد که ما آن را به منظور درک و با رفع مشکل به کار می گیریم. ایجاد دانش زمانی اتفاق می افتد که نوآوری برای حل مشکلات جدید به وجود آید طوریکه نتوان آن را در انباشت دانش یافت. بنابراین می توان گفت که ایجاد نوآوری، نشانه رفتار هوشمندانه استو هوشمندی استراتژیک ار در پی خواهد داشت.
شاید بتوان هوش را کیفیت رفتار تصور کرد. رفتاری که روشهای مؤثر را برای سازگاری جهت برآوردن نیازها با توجه به تغییرات محیط نشان دهد ولی پیچیدگی با پاسخ به پرسشهای ذیل معین می شود.

  • چرا به منابع اطلاعاتی زیادی نیاز داریم؟
  • چگونه بسیاری از عناصر کاری با هم هماهنگ می شوند؟
  • چه نوع و چه مقدار روابط این عناصر را به هم پیوند می زند؟


براساس تجزیه و تحلیل این پرسشها، هوش سازمانی از سه طریق معین و محاسبه می گردد:

  1. توانایی جهت دسترسی به دانش و اطلاعات (اتصال)
  2. توانایی برای ترکیب و توزیع اطلاعات (مشارکت)
  3. توانایی برای گزینش مفهومی داده ها (ساختدهی) همچنین فرایند یادگیری سازمانی نیز مبتنی بر کسب دانش، توزیع دانش و تفسیر دانش می باشد

کسب دانش: ابزار ارتباط دهی منابع اطلاعات عبارتند از: رسانه ها، موقعیت ها و کاربران در کسب دانش اطلاعات دقیق متشکل میگردد و در زمان مناسب و موقعیت مناسب در اختیار کاربران مناسب قرار می گیرد.

توزیع دانش؛ افراد می توانند در تفسیر و اجرای داده ها شریک شوند و داده ها را به خوبی پردازش نمایند. در توزیع اطلاعات، سازمان به همراه واحدها و اعضای خود در اطلاعات کسب شده شریک می شوند.

تفسیر دانش: ساختدهی و با تفسیر اطلاعات نیز به معنی مفهوم بخشیدن و با درک معنایی اطلاعات است. طبقه بندی مقوله ها، فهرستها، جداول و پالایش آنها تفسیر محسوب می شود. افراد به دلیل ساختارهای اعتقادی متفاوت و بینشهای خاص خود تفسیرهای گوناگونی دارند. بنابراین مرحله تفسیر اطلاعات بیشترین توان را برای بهره برداری استراتژیک از اطلاعات دربر دارد. درباره مدیریت دانش بیشتر بدانید.

نقش حلقه های یادگیری در سازمان یادگیرنده و هوشمند سازی سازمان

یادگیری موثر نه تنها باید به طور مستمر بلکه حتی فراتر از مراحل تشخیص و اصلاح اشتباهات گذشته صورت گیرد. گاهی پرسش های اساسی در مورد هنجارهای خط مشی ها و اهداف سازمان نیازمند پاسخ جدید می باشند که با در هوشمند سازی سازمان به آن توجه ویژه داشت.

یادگیری سازمانی زمانی اتفاق می افتد که اعضای سازمان نسبت به تغییرات محیط داخلی و خارجی واکنش نشان دهند و این مسأله از طریق تشخیص و اصلاح اشتباه بین نتایج به دست آمده و آنچه که مورد انتظار بود و یا از طریق اصلاح استراتژی ها، پیش فرضها و هنجارها صورت می گیرد

یادگیری تک حلقه ای

زمانی که اصلاح اشتباه بدون درگیر شدن با هنجارهای سازمانی موجود صورت گیرد، وجود یک حلقه بازخور بین عمل و نتیجه برای تعدیل رفتار سبب می شود که عملکرد در یک حد معین با توجه به هنجارهای سازمان حفظ گردد. هدف از این نوع یادگیری افزایش اثربخشی سازمان در میان هنجارهای موجود است.

یادگیری دو حلقه ای

این یادگیری نه تنها به اصلاح اشتباه مربوط می شود بلکه به اصلاح هنجارها نیز ارتباط دارد. هدف از این نوع یادگیری اطمینان بخشیدن به رشد و بقای سازمان از طریق حذف هنجارهای ناسازگار، تنظیم اولویت های جدید، و با تجدید ساختار هنجارها و پیش فرضهایی است که به راهبردهایشان مربوط می شود.
اگرچه هر دو نوع یادگیری، سازگاری را از طریق غلبه بر انحرافات به وجود می آورند اما یادگیری دو حلقه ای، خلاقیتها و ذهنیتهای جدیدی را به همراه دارد. بیشتر سازمانها یادگیری تک حلقه ای دارند یعنی عملکردشان را بر طبق اهداف میسنجند و آنگاه انحرافات را از طریق تغییر رویه های عملیاتی اصلاح میکنند.

یادگیری سه حلقه ای

یادگیری سه حلقه ای زمانی واقع می شود که سازمانها یاد بگیرند که چگونه یادگیری تک حلقه ای و دو حلقه ای را اجرا کنند. یادگیری سه حلقه ای توانایی یاد گرفتن درباره یادگیری است. در یادگیری سه حلقه ای مدلهای ذهنی افراد و متغیرهای هدایت تعویض می شوند و در نتیجه عملیات و نتایج تغییر می کنند. یادگیری سازمانی نباید با تغییر سازمانی یکسان گرفته شود. تغییر تدریجی بر اساس مفروضات و پارامترهای موجود، یادگیری را به وجود می آورد. ولی سازمان هوشمند یاد می گیرد که تغییر کند و همانطوری که تغییر می کند یاد می گیرد و این گام مهمی در هوشمند سازی سازمان تلقی میشود.

نگرش های نظام یافته

تنها تفاوت اساسی سازمانها در توانایی شان جهت کسب، ایجاد و به کارگیری دانش است. دانش را می توان مخلوط سیالی از تجربیات، ارزشها و نگرشهای نظام یافته دانست که چهارچوبی برای ارزشیابی و بهره گیری از تجربیات و اطلاعات جدید بدست می دهد. از اینرو دانش مفهومی ساده و روشن نیست بلکه ترکیبی از چند عامل متفاوت است. سیالی است که در عین داشتن ساختهای مشخص، ابهامی و شهودی است و به همین علت به راحتی نمی توان آنرا در قالب کلمات و به صورت تعریفی منطقی عرضه کرد.

عده ای از دانشمندان رفتار هوشمند را در هدایت اهداف و سازگاری آن می بینند (مینسکی، ۱۹۸۶)

سازمان هوشمند و استراتژی های هوشمندی استراتژیک

هوشمند سازی سازمان با دیدگاهی جامعه نگر

جهان فراصنعتی معاصر، پیچیدگی ها و ویژگی های خود را دارد، به نحوی که محیط اطراف ما را به کلی دگرگون ساخته، باورهای ما را با پرسش روبرو کرده، هنجارها را به چالش کشیده و روابط ما را به سختی تحت تأثیر قرار داده است. این پدیده، محصول سه حوزه کاملا تخصصی از علوم اجتماعی است. این حوزه ها عبارتند از سیاست، اقتصاد و ارتباطات.
سیاست، ابزار کار کارگزاران سیاسی است و بازی های ریاضی گونه خاص خود را دارد و ما هم خواه ناخواه، تابع سیاست های پیچیده جهانی هستیم، گاه در مقابل یکدیگر می ایستیم و گاه هم راستا می شویم و به منافع مشترک می رسیم.
در طرف دیگر، علم اقتصاد را داریم که علم منابع کمیاب و رفتارهای سیری ناپذیر است، رفتارهایی که مانع حرکت آزاد سیاست های جهانی می شوند، ودر سوی دیگر، علم ارتباطات قرار دارد، علمی که امکان پیوند و تعامل سازنده بین علم اقتصاد و سیاست را فراهم می سازد. این گزاره، هم در ابعاد کلان معتبر است و هم با نگرش خرد سنخیت دارد و در هر دو حال هم کاربردی است.
از طرف دیگر، جهان صنعتی در مقابل صف آرایی کشورهای فراصنعتی، واکنش نشان می دهد و رفتارهای خاص خود را دارد و برای بهره برداری از دستاوردهای دانش بشری در زمینه های فوق الذکر، لازم می بیند که از الگوی آزادسازی استفاده کند و به دنبال رشد هوشمند سازی سازمانهای خود باشد تا در عمل فرایند تعامل سازنده را تعالی ببخشد.

مدارهای هوشمندگرایی

هوشمندگرایی (Smarticism) در چهار مدار قابل تعریف است و چهار زاویه مختلف را در برمی گیرد که هر یک در نوبه خود، اساس یک تحول هوشمند است:
الف) انسان های هوشمند.
ب) آزادسازی هوشمند.
پ) اطلاعات هوشمند.
ت) مدیران هوشمند.
انسان های هوشمند، پیشگامان توسعه هستند، انسان هایی که گلوگاه های توسعه نیافتگی را می شناسند، به جریان انتقال از یک جامعه متمرکز به جامعه غیرمتمرکز باور دارند و مسؤولیت پذیر عمل می کنند. این انسان ها، ضرورت تعامل سازنده با محیط را با تمام وجود خویش حس می کنند و از همین رو، به طور هوشمند، عمل می کنند.

هوشمند سازی سازمان با استفاده از ابزارهای هوشمند سازی کسب و کار

مدیریت اطلاعات سازمانی (Enterprise Information Management – EIM) و به تبع آن هوشمند سازی کسب و کار (Business Intelligence – BI) به عنوان ابزاری جهت دستیابی به نگاهی جامع و تحلیلی به اطلاعات و داده های جمع آوری شده از فرایندهای عملیاتی جاری درسطح سازمان تعریف می گردد. هوشمند سازی کسب و کار و مدیریت اطلاعات سازمانی با جمع آوری داده های مرتبط از فرایندهای عملیاتی مختلف در سطح سازمان امکان تجزیه تحلیل وقایع و اتخاذ تصمیمات صحیح، را فراهم می آورند. راهکار هوشمند سازی کسب و کار با رویکرد به استقرار نظام یکپارچه مدیریت اطلاعات (EIM) و به پشتوانه بستری گسترده از مبانی اطلاعات پارامتریک، گزارش ساز و مصورسازی داده ها در قالب داشبورد مدیریتی در دسترس راهبران سیستمها و مدیران قرار میگیرد. نرم افزارهای سازمانی که با مبانی اطلاعاتی پارامتریک ایجاد میشوند مسیر ساختی مناسب و قابل اتکا برای دستیابی به گزارش های کاربردی و محاسبه شاخص های عملکرد سازمانی را با رویکرد به EIM فراهم می آورد. دیدگاه روز در این حوزه، طراحی سفارشی شده سیستم های مدیریت اطلاعات سازمانی (EIM) و هوشمند سازی کسب و کار (BI) و در هر سازمان می باشد. سفارشی شدن این سیستم ها موجب می گردد تا انطباق حداکثری با نیازهای اطلاعاتی هر سازمان و کسب و کار و همچنین ارتقاء قابل توجه ضریب صحت و دقت در اطلاعات جمع آوری شده و محاسبه شاخص های کاربردی را تامین نماید. زیر ساخت ها و موتورهای پیش بینی شده در این برنامه ها شامل موارد زیر است:

    • ابزار گزارش ساز با توجه به پیش بینی های لازم برای باند شدن با Query های پیشرفته.
    • مصورسازی داده ها (Data Visualization).
    • جداول اطلاعات پایه پارامتریک جامع سازمانی.
    • حجم گسترده داده های شناسایی شده در فرایندهای مختلف عملیاتی سازمان.

 

نتیجه گیری

سازمان هوشمند، قابلیت و مهارت خاصی را جهت کسب، سازماندهی و به اشتراک گذاردن انواع دانش های سازمان خود دارند. این سازمانها با مدیریت دانش قادرند همواره رفتارشان را با محیط متغیر و پویا منطبق نمایند و بر عملکردشان بیافزایند.

افزایش روز به روز حجم اطلاعات، تغییرات شتابان محیطی و ضرورت ارتباط مستمر با محیطی که همواره در حال تغییر و دگرگونی است نیازمند هوشمند سازی سازمان از طریق کسب دانش دقیق، صحیح و به موقع و سازماندهی و تحلیل مناسب آنهاست. مدیریت دانش، به مدیران سازمانها کمک می کند تا به تحلیل مناسبی از مسائل سازمان دست یابند و تصمیمات سنجیده تری اتخاذ کنند و سازمان هوشمند از طریق پیوند دانش سه گروه از متخصصان (متخصصان حرفه ای، متخصصان اطلاعات و متخصصان فناوری اطلاعات) و با تکیه بر دانشهای موجود در سازمان (ضمنی، صریح، زمینه ای و فرادانش) بر عملکردش می افزاید، دانش و مهارت متخصصان اطلاعات در واقع زیربنای دانش سازمان هوشمند تلقی می گردد که رکن اساسی هوشمند سازی سازمان را شامل میشود.
این متخصصان به طور مشترک به سازمان دادن خط مشی های اطلاعات و دانش، ساختارها، فرآیندها و سیستمهایی که یادگیری سازمانی را توسعه می بخشند، کمک می نمایند.
سازمانهای قرن بیست و یکم به همکاری هر چه بیشتر و مؤثرتر متخصصان اطلاعات نیاز دارند تا بتوانند گامهای اساسی به سوی سازمان هوشمند بردارند. دنیای کاری جدید نیازمند قابلیت درک مشکلات جدیدی است که با موقعیتهای محیطی تغییر می کند. از این رو، سازمان هوشمند نه تنها به دنبال بافتن پاسخهای درست جهت سازگاری خود با محیط است بلکه به دنبال دستیابی به پرسشهای درست نیز تلاش می کنند. در این دیدگاه لازم است تمامی فرآیندهای کاری جهت نوآوری، ایجاد، توزیع، نوسازی و به کارگیری دانشهای موجود در سازمان به منظور بقا و رشد سازمانی شکل گیرد تا هوشمند سازی سازمان به طرزی شگرف محقق گردد.

هوشمندی استراتژیک چیست؟ در سازمان و شرکت چگونه تعریف می شود

هوشمندی استراتژیک چیست؟ تأثیر هوشمندی استراتژیک در شرکتهای دانش بنیان چگونه است؟

در این مقاله قصد داریم به بیان هوشمندی استراتژیک در کسب و کارها و سازمان ها بپردازیم و نقش آن را در شرکتهای دانش بنیان بیان نماییم. هوشمندی استراتژیک مقوله  ای مهم است که باید سازمان ها بدان توجه ویژه ای داشته باشند تا بتوانند رقابت پذیری خود را در بازار افزایش دهند و مانع اتلاف منابع خود شوند. در ادامه به بیان هر یک از اجزا و ارکان هوشمندی استراتژیک خواهیم پرداخت و نقش هر یک از آنها را در موفقیت کسب و کارها بررسی خواهیم کرد.

مقدمه ای بر هوشمندی استراتژیک

آنچه در دنیای امروز سازمان های دانش بنیان را با دنیای چند دهه قبل آنها متمایز می کند، محیط ناپایدار، رقابت جهانی و توسعه روزافزون ارتباطات و مبادلات سریع اطلاعات است. سازمان های دانش بنیان برای مصون ماندن از امواج سهمگین محیطی و نیز سازگاری با الزامات رقابتی چاره ای جز کسب اطلاعات محیطی از طریق هوشمندی استراتژیک ندارند. هدف از این مقاله، بیان اولویت بندی عوامل موثر بر هوشمندی استراتژیک در سازمان های دانش بنیان است که بر این اساس، عوامل موثر بر هوشمندی استراتژیک سازمان در دو بخش درون سازمانی و برون سازمانی شناسایی و رتبه بندی می شوند.

این پژوهش کاربردی و از لحاظ روش تحقیق از نوع توصیفی پیمایشی است، ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامه است که در برگیرنده مقایسات زوجی بین معیارهای اصلی و گزینه ها است. پس از بدست آوردن اوزان با استفاده از اعداد فازی مثلثی هفت گانه و تبدیل اعداد فازی مثلثی به اعداد فازی قطعی وزن شاخصها بدست می آید و در آخر رتبه بندی نهایی با استفاده از تکنیک فازی صورت می پذیرد.

در سازمان های دانش بنیان هوشمندی منابع انسانی برای هوشمندی استراتژیک درون سازمانی و هوشمندی مشتریان برای هوشمندی استراتژیک برون سازمانی از بیشترین اهمیت برخوردار است. به علاوه تلاش و کوشش کارکنان برای هوشمندی منابع انسانی و شناسایی فرصتهای خلاقانه موجود در ارتباط با هوشمندی مشتریان، در سازمانهای دانش بنیان بیشترین اهمیت را داراست

هوشمندی استراتژیک ابزاری برای تصمیم گیری و برنامه ریزی

در گذر از عصر صنعتی به عصر دانش، لزوم و چگونگی ایجاد جوامع و سازمان های بر پایه دانش و نیز نحوه مدیریت و استفاده از منابع استراتژیک و ارزشمند، هوشمندی و دانش را در دستور کار دانشمندان مدیریت و سازمان قرار داده است. راه حل اساسی چگونگی ایجاد جوامع و سازمان های دانش بنیان، استفاده از فعالیتهای هوشمندی به ویژه هوشمندی استراتژیک است.

هوشمندی استراتژیک، ابزاری است که به فرآیند مدیریت راهبردی در سازمان ها در راستای برنامه ریزی و تصمیم گیری کمک کرده و عملکرد کسب و کار را از طریق افزایش دانش و ارتباطات داخلی و خارجی بهبود می بخشد. هوشمندی استراتژیک یک مفهوم ضروری در فرآیند مدیریت شرکت است. شرکت ها می توانند از طریق هوشمندی استراتژیک و با تجزیه و تحلیل اطلاعات پیرامون خود، میزان کارایی و اثربخشی خود را بهبود بخشیده و در نتیجه عملکرد بهتری در برابر رقبا داشته باشند، بهبود هوشمندی استراتژیک موجب می شود، سازمان ها اطلاعات محیط اطراف خود را سریع تر و با دقت بیشتری تجزیه و تحلیل کنند و نتایج حاصل را ذخیره کرده و در مواقع مقتضی در دسترس تصمیم گیرندگان قرار دهند. این امر جریان تبادل داده ها، اطلاعات و دانش را در سازمان تسریع می کند و اثربخشی تفکر و تصمیم گیری را بهبود می بخشد.

هوشمندی استراتژیک به مثابه یک موتور جست و جو است که با کشف فرصت های جدید و هشدار تهدیدها، | شرکت را قادر می سازد محیط خود را سریع تر و دقیق تر شناسایی کند.

سازمان های دانش بنیان و هوشمند نسبت به سایر سازمانهای فعال در جامعه از توانایی هوشی خود استفاده بیشتری را به عمل می آورند. در دنیای رقابتی کنونی، سازمانهایی موفق خواهند بود که اطلاعات محیط اطراف خود را سریع تر و با دقت بیشتری تجزیه و تحلیل کنند و این جز با بهره گیری از شناسایی عوامل تاثیر گذار درونی و بیرونی از طریق هوشمندی استراتژیک میسر نیست.

شناخت عوامل درونی و بیرونی سازمان

مدیران برای بهره مندی از هوشمندی استراتژیک در سازمان تحت مدیریت خود، باید عوامل درونی و بیرونی سازمان خود را بشناسند و با به کار گیری صحیح این عوامل در راستای بهبود عملکرد سازمان خود اهتمام ورزند. به علاوه هوشمندی استراتژیک موجب می شود سازمان ها سرمایه های فکری، معنوی و ابزارهای فنی خود را که در قلمرو اطلاعات قرار دارند به درستی مدیریت کنند، یعنی اینکه افراد و سیستم های اطلاعاتی، بصورت کالا بکار گرفته شوند؛ ازینرو پرداختن به هوشمندی استراتژیک برای مدیریت سرمایه های فکری، معنوی و ابزارهای فنی سازمان های دانش بنیان ضرورتی انکارناپذیر یافته است.

از طرفی، بعد دیگر مسئله که نگارش و تدوین این مقاله را ضرورت بخشیده است، صرفه جویی در هزینه و زمان برای سازمان های دانش بنیان بر اساس فراگیری هوشمندی استراتژیک است. بر اساس جامعیت مفهوم هوشمندی استراتژیک پژوهش حاضر بر آن است تا با استفاده از روش فازی عوامل موثر درون سازمانی و برون سازمانی هوشمندی استراتژیک را اولویت بندی کند تا سازمانها و شرکتهای دانش بنیان به نحو مقتضی از هوشمندی استراتژیک بهره لازم را ببرند.

هوشمندی استراتژیک در سازمان های دولتی و خصوصی و کسب و کار

مفاهیم مرتبط با حوزه هوشمندی استراتژیک

برای اینکه بخواهیم حوزه هوشمندی استراتژیک را فراگیریم باید مفاهیم مربوط به این حوزه را بخوبی درک کنیم. تعاریف ارائه شده بر اساس مقالات و مراجع علمی معتبر نگارش شده اند که از مقالات معتبر در این حوزه گرفته شده است.

تعریف سازمان دانش بنیان چیست؟

سازمان دانش بنیان سازمانی است که عمده ترین دارایی آن سرمایه های دانشی است. مزیت رقابتی یک سازمان دانش بنیان از طریق دانش و استفاده اثربخش از دانش حاصل می شود. دانشگاهها، صنایع نرم افزاری، هوا و فضا و موسسات پژوهشی نمونه هایی بارز از سازمان های دانش بنیان هستند. تعریف یک سازمان دانش بنیان بر سه جنبه اصلی متمرکز است.

  • اول، ماموریت اصلی یک سازمان دانش بنیان کسب و دستکاری و به کارگیری دانش و اطلاعات است.
  • دوم، یک سازمان دانش بنیان سعی می کند یک سازمان یادگیرنده باشد که در آن اعضای سازمان هم به صورت گروهی و هم فردی به دنبال ارتقای ظرفیت تولید دانش خود هستند.
  • سوم، سازمان دانش بنیان از طریق جست و جوی جایگاه برتر در بازار، بهترین شیوه فعالیت و تقویت روابط مبتنی بر همکاری متقابل به دنبال رسیدن به کمال سازمانی است.

سیر گذار و تکامل، سازمان های دانش بنیان را به سازمان های ارگانیک، منعطف، مسطح و غیر متمرکز تبدیل کرده است که ابعاد تشکیل دهنده آنها باید چیزی فراتر از ابعاد سازمان های سلسله مراتبی و رسمی باشد. در این گونه سازمانها روابط غیررسمی می توانند نقش مهمی در ساختاردهی داشته باشند. در یک سازمان دانش بنیان روابط رسمی و غیر رسمی از اهمیت بسزایی برخوردار است. این سطح شامل روابط مبتنی بر اعتماد، روابط تعاملی برونگرا و روابط عاطفی فراگیر است.

تعریف هوشمندی استراتژیک چیست؟

در تعریفی که به وسیله تومو کوسا ارائه شده است هوشمندی استراتژیک شامل جمع آوری پردازش و تجزیه و تحلیل دادههای محیطی و انتشار این اطلاعات که در ارتباط استراتژیک با سازمان هستند، تعریف شده است. هوشمندی استراتژیک شامل قوانین، مالیات و امور مالی، گستره اقتصادی و سیاسی و مقولات منابع انسانی سازمان است. به عبارتی هوشمندی استراتژیک رفتارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی یک سازمان را مشاهده و تحلیل می کند. هوشمندی استراتژیک با عواملی همچون دید استراتژیک، داشتن منابع اجتماعی و انسانی، بررسی مسائل اقتصادی و سیاسی سازمان ارزیابی می شود.

تعاریف تخصصی هوشمندی استراتژیک

به صورت تخصصی، هوشمندی استراتژیک به نظام برنامه ریزی استراتژیک و تصمیم گیری استراتژیک سازمان وابسته است، در تعریفی دیگر هوشمندی استراتژیک به عنوان مفهومی که به صورت گسترده با هوشمندی سازمانی، استراتژی های سازمان، منابع استراتژیک سازمان و مدیریت استراتژیک ارتباط دارد، تعریف می شود. در واقع طبق اظهارات صاحب نظران، هوشمندی استراتژیک مفهومی گسترده و چندبعدی است که نمی توان تعریف ثابت و معینی از آن ارائه کرد. با مطالعه کتب و مقالات و همچنین با استفاده از تقسیم بندی های ارائه شده از سوی پژوهشگران عوامل و مولفه های تاثیر گذار شناسایی شده هوشمندی استراتژیک به دو دسته هوشمندی درون سازمانی و هوشمندی برون سازمانی تفکیک شده است، که شرح کامل مرور ادبیات آن به شکل زیر است:

تعریف هوشمندسازی سازمان استراتژیک چیستهوشمندی استراتژیک درون سازمانی

در این مقاله مولفه ها و عوامل هوشمندی استراتژیک درون سازمانی مورد بررسی قرار می گیرد که به چهار دسته تقسیم می شود و از جمله آن عبارت است از: هوشمندی منابع انسانی، هوشمندی فرآیندهای سازمانی، هوشمندی اطلاعاتی و هوشمندی منابع مالی

تعریف هوشمندی منابع انسانی چیست؟

نقش عامل انسانی در پیشبرد امور جامعه، دارای اهمیتی خاص است و موثرترین رکن تحولات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به شمار می آید. پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی مستلزم توجه ویژه منابع انسانی و هوشمندی اوست. در یک محیط مدیریتی از نظر مفهومی، منابع انسانی هوشمند به عنوان موجودیتهایی تعریف می شوند که قادر هستند معنای یک وضعیت معین را درک کنند و موقعیت شناس باشند و بر اساس پاره ای از دستورالعمل ها و راهکارها عمل کنند. هوشمندی منابع انسانی به نیروی تجزیه و تحلیل اطلاعات درباره حوزه های تصمیم گیری منابع انسانی مانند حوزه پاداش و مزایا، روابط کار کتان، انتخاب و استخدام و وضعیت نیروی کار در محیط رقابتی اشاره دارد.

عوامل تاثیر گذار بر هوشمندی منابع انسانی توانایی منابع انسانی، تلاش و کوشش و حمایت سازمانی هستند.

توانایی منابع انسانی: منابع انسانی هوشمند، بزرگترین سرمایه هر سازمانی به شمار می رود، رهبران سازمان ها امروزه تلاش دارند افرادی را برای سازمان خود جذب کنند و به کار گیرند که دارای قابلیت ها و شایستگی های مورد انتظار باشند. توانایی منابع انسانی مهم ترین رکن از ویژگی های کارکنان هوشمند است.

تلاش و کوشش: یکی از اساسی ترین ویژگی های منابع انسانی به ویژه منابع انسانی هوشمند، در کنار داشتن تمایل و توان، تلاش و کوشش موثر و آگاهانه در راستای انجام وظایف منابع انسانی است.
حمایت سازمانی: کارکنان یک سازمان همیشه بر اساس میزان ارزشی که سازمان برای آنها و ایجاد رفاه، آسایش و امنیت آنها قائل است، اعتقاد و علاقه خاصی به سازمان پیدا می کنند. این ارزش و ایجاد شرایط مطلوب برای نیروی انسانی تحت عنوان حمایت سازمانی معرفی شده است.

تعریف هوشمندی فرآیندهای سازمانی چیست؟

کوسا معتقد است که اگر یک سازمان مصمم است نسبت به رقبای خود موقعیت استراتژیک داشته باشد، باید توان آن را داشته باشد که از فرآیندهای سازمانی هوشمند بهره برداری کند و از امکانات و فرآیندهای هوشمند خود، بهتر از رقبا سود جوید.. هوشمندی، فرآیندهای سازمانی در برگیرنده حوزه وسیعی از کاربردها در زمینه نظارت و تجزیه و تحلیل فرآیندها به منظور بهینه سازی، پیش بینی، بررسی همگونی و کشف فرآیندهای سازمان است.

عوامل موثر بر هوشمندی فرآیندهای سازمانی، فرآیندهای اصلی، فرآیندهای پشتیبانی و فرآیندهای توسعه هستند.

فرآیندهای اصلی: فرآیندی است که فلسفه وجودی واحد مربوطه را تشکیل داده و در ارتباط مستقیم با مشتری نهایی قرار دارد. این فرآیندها با توجه به واحد مربوطه می تواند فرآیندهایی از قبیل فرآیند مدیریت منابع انسانی، فرآیندهای تحقیق و توسعه و فرآیندهای نظارتی و رسیدگی باشد.
فرآیندهای پشتیبانی: فرآیندهای پشتیبانی به مجموعه ای از وظایف اطلاق می شود که شامل پشتیبانی خدمات، فرآیندهای امور مالی و بودجه و فرآیندهای حفظ و نگهداری اموال یک سازمان هستند.

فرآیندهای توسعه: فرآیند توسعه سازمانی عبارت از کاربرد سیستمی دانش علوم رفتاری، برای توسعه برنامه ریزی شده و تقویت و تاکید بر استراتژی ها، ساختارها و فرآیندهای سازمانی برای بهبود اثربخشی سازمان است.

تعریف هوشمندی اطلاعاتی چیست؟

هوشمندی اطلاعاتی فرآیند گردآوری، سازماندهی، تجزیه و تحلیل و توزیع اطلاعات میان تمامی بخش های سازمان و مدیریت عمل به اطلاعات با اصول اخلاقی و احترام است. هوشمندی اطلاعاتی جزیی از مدیریت دانش کارا به گونه ای اثربخش است، هوشمندی اطلاعاتی یک الگوی کار مدیریتی با رواج فناوری های ارتباطی و قدرت دانش در سازمان است که امروزه، اساسا به عنوان یک دارایی سازمانی به شمار می آید. عوامل موثر بر هوشمندی اطلاعاتی فناوری های ارتباطی، قدرت دانش، قدرت اطلاعات هستند.

فناوری ارتباطی: یکی از مهم ترین عوامل تاثیرگذار بر هوشمندی اطلاعاتی فناوری ارتباطی است. فناوری ارتباطی عبارت است از گردآوری، سازماندهی، ذخیره و نشر متن با عدد که با استفاده از ابزار رایانه ای و مخابرات صورت پذیرد.

قدرت اطلاعات: قدرت اطلاعاتی، قدرتی است به واسطه توان دسترسی به اطلاعات با توان کنترل اطلاعات به وسیله فرد، سازمان با دولت به دست می آید. قدرت اطلاعات به کنترل عملکردهای اطلاعات به وسیله یکی از فناوری های اطلاعات به ویژه از نوع کنش متقابل نظیر کامپیوترها و تجهیزات جانبی اشاره دارد.

قدرت دانش: عبارت است از به کارگیری توان دانش برای سبقت از رقبا جهت حفظ حیات و بقای سازمان در محیط رقابتی و در نهایت پیاده سازی مدیریت دانش به عنوان یک مزیت رقابتی پایدار.

تعریف هوشمندی منابع مالی چیست؟

هوشمندی منابع مالی توانایی یکپارچه سازی و تجزیه و تحلیل اطلاعات مالی، پیش بینی بودجه بندی، شبیه سازی و مدیریت ریسک را دربر می گیرد و نقش کلیدی را در برنامه ریزی استراتژیک سازمانی ایفا می کند.

حوزه رقابت، سازمانها را مجبور می سازد که با نیاز به کارایی منابع مالی روبه رو شوند و آنها را تشویق می کند، تا از هوشمندی منابع مالی برای ارتقای کارایی منابع مالی استفاده کنند. هوشمندی منابع مالی سازمان ها را قادر می سازد که از امکانات و ابزارهای مالی خود استفاده بیشتری کنند. عوامل تشکیل دهنده هوشمندی منابع مالی، تجزیه و تحلیل اطلاعات مالی، بودجه بندی و مدیریت ریسک است.

تجزیه و تحلیل اطلاعات مالی: یکی از مولفه های اصلی هوشمندی منابع مالی، تجزیه و تحلیل اطلاعات مالی در ارزیابی شرکتها و استفاده از صورتهای مالی آنهاست. تحلیلگران صورتهای مالی یک شرکت را می گیرند و با اقدامات مقایسه ای اقدام به تجزیه و تحلیل آنها می کنند، در تجزیه و تحلیل شرکت ها سعی می شود وضعیت سودآوری، ریسک مالی، وضعیت تولید و فروش، وضعیت بدهی و حاشیه سود شرکت به طور کامل بررسی شود.

بودجه بندی: بودجه بندی بر اساس ماده یک قانون محاسبات عمومی کشور این گونه تعریف شده است که بودجه کل کشور برنامه مالی یک ساله سازمان است که از یک طرف هزینه ها و سایر مخارج را برآورد می کند و از طرف دیگر درآمدها و سایر منابع تامین اعتبار را برای دستیابی به هدفهای مورد نظر سازمان پیش بینی می کند. به بیان دیگر، می توان گفت بودجه بندی عبارت است از برنامه عملیات بر حسب مقادیر و برای یک دوره زمانی معین.

مدیریت ریسک: مدیریت ریسک فرآیندی است که به وسیله هیات مدیره، مدیریت و سایر کارکنان یک واحد اقتصادی محقق می شود، در فرایند راهبرد گذاری و در کل بنگاه به کار گرفته می شود، برای شناسایی رویدادهای بالقوه ای که ممکن است بر واحد اقتصادی تاثیر بگذارند طراحی شده است و ریسک را با توجه به اشتهای ریسک واحد اقتصادی مدیریت می کنند تا اطمینان معقول در مورد دستیابی به اهداف واحد اقتصادی به دست دهد.

هوشمندی استراتژیک کسب و کارهای تولیدی

هوشمندی استراتژیک برون سازمانی

در مقاله ای که میخوانید، مولفه ها و عوامل هوشمندی استراتژیک برون سازمانی به پنج دسته تقسیم می شود که عبارتند از: هوشمندی تکنولوژیکی، هوشمندی رقبا، هوشمندی مشتریان و هوشمندی اقتصادی

تعریف هوشمندی تکنولوژیکی چیست؟

در واقع هوشمندی تکنولوژیکی، تکنولوژی های موجود و جدید را ارزیابی و جهش های تکنولوژیکی آتی را پیش بینی می کند و با پژوهش های پایه و کاربردی، حق اختراع و… سروکار دارد. هوشمندی تکنولوژیکی با عواملی همچون میزان پژوهشهای کاربردی و بنیادی، تعداد مقالات و انتشارات، داشتن فرآیندهای صنعتی سالم ارزیابی می شود. همچنین هوشمندی تکنولوژیکی یک ابزار جدید برای هوشمندی استراتژیک است که به واسطه آن ساز و کاری برای ایجاد سیستم های پایدار مدیریت دانش در راستای تکنولوژی های فعلی و نوظهور ارائه می کند. هوشمندی تکنولوژیکی مزایا و هزینه های تکنولوژی های جدید و فعلی و نیز ناپیوستگی های تکنولوژیکی آتی را مورد ارزیابی قرار می دهد. به طور کلی این هوشمندی شامل گردآوری اطلاعات از مقالات، نشریات، پژوهش های کاربردی و بنیادی، روشها، هنجارها و فرآیندهای صنعتی است. عوامل تشکیل دهنده هوشمندی تکنولوژیکی عبارتند از: بهبود تکنولوژی موجود، شناسایی جهش های تکنولوژیک و پژوهش های کاربردی و بنیادین

بهبود تکنولوژی موجود: با توجه به تغییرات تکنولوژیکی، سازمان ها باید به دنبال روش هایی برای شناسایی، انتخاب و بهبود فرایندهای تکنولوژیکی خود باشند. در این راستا نقش مرزبانان تکنولوژی و کارآفرینان داخلی، ضرورتی انکارناپذیر است.
شناسایی جهش های تکنولوژیک: حجم و سرعت تغییرات تکنولوژی در سال های اخیر چشمگیر بوده است، نرخ سریع نوآوری تکنولوژیکی سبب شده است تکنولوژی به عنوان عامل موثر بر رشد اقتصادی قلمداد شود. با توجه به این تغییرات شدید، سازمانهایی موفق خواهند بود که این تغییرات و جهش های تکنولوژیک را شناسایی کنند.
پژوهش های کاربردی و بنیادین: نقش بخش های پژوهش و توسعه در مراحل بهبود و شناسایی تکنولوژی چه در سطح عمودی که شامل تعیین نیاز واردات تکنولوژی به کشور بوده و چه در سطح افقی که شامل گسترش آن به صنایع و سازمان های دیگر است، بسیار مهم و اساسی است.

تعریف هوشمندی رقبا چیست؟

تکامل استراتژی رقابتی طی زمان را با مشاهده تغییرات ساختار رقبا، جایگزینی محصولات جدید و تازه واردان به صنعت، بازنمایی می کند و متمرکز بر مسائلی است؛ از قبیل سیاست های قیمت گذاری، محصولات جانشین و سیاست های توسعه رقبا. ایجاد هوشمندی در سراسر سازمان مبتنی بر نیازهای فعلی و آتی مشتری، نشر اطلاعات در میان بخشهای مختلف سازمان و پاسخگویی به آن هوشمندی است. این نوع عملکرد نه تنها برای خارج از سازمان، بلکه اساسا به داخل سازمان نیز توجه می کند. به عبارت دیگر هوشمندی رقابتی یا هوشمندی رقبا فعالیتی است که سازمان برای تعیین و درک فعالیت های رقبا و توانایی ها و ضعف های آنها انجام میدهد تا حرکات آینده رقبا را پیش بینی کند.

عناصر تشکیل دهنده هوشمندی رقبا سیاستهای قیمت گذاری، محصولات جانشین و سیاست های توسعه رقبا هستند.

سیاستهای قیمت گذاری: قیمت نشان دهنده درک فروشنده و مشتری از ارزش محصول است. قیمت عنصر قابل مشاهده محصول است که منجر به خرید یا عدم خرید محصول می شود و مستقیما بر حاشیه سود تاثیر می گذارد. تعیین سیاست قیمت گذاری محصول یکی از مهم ترین و سخت ترین تصمیماتی است که مدیریت باید اتخاذ کند. اگر قیمت محصول بالا باشد شرکت از رقابت باز می ماند و اگر قیمت محصول پایین باشد خطر کاهش سود شرکت را تهدید می کند و این احتمال وجود دارد که در سطحی پایین تر از محصولات رقبا در بازار بدنام شده و ارزش خود را از دست بدهد

درک فعالیت های رقبا: فعالیت های موفق کسب اطلاعات در مورد رقبا CIP عمدتا امکان عکس العمل مناسب به بازار را برای شرکت ها به منظور کسب اطلاع و درک فعالیت های رقبا فراهم می آورد. این فعالیتها شما را قادر می سازد تا در مورد تحولات بازار و فعالیتهای رقبا پیش بینی لازم را انجام دهید. درک فعالیت های رقبا، ابزار تصمیم گیری برای پیش بینی و تعیین نقاط قوت و ضعف و فرصتها و تهدیداتی را که رقبا برای شرکت به وجود می آورند امکان پذیر می سازد.

سیاست های توسعه رقبا: سیاست های توسعه رقبا به عنوان سیاست هایی برای افزایش رشد و سهم بازار هر شرکت در برابر رقبایش است که آگاهی از این سیاست ها می تواند به عنوان یک واکنش در برابر رقبا به منظور توسعه تلقی شود

تعریف هوشمندی مشتریان چیست؟

این هوشمندی نیازمندی های جاری و آینده مشتریان، فرصت های جدید و خلاقانه موجود را در تقسیم بازار ترسیم می کند و تغییرات عمده نمایان کننده ای را که در فرآیندهای بازاریابی و توزیع رخ میدهد نشان می دهد. در این هوشمندی، به طور عمده اطلاعات مشتریان، تامین کنندگان، خریداران و توزیع کنندگان گردآوری و تجزیه و تحلیل می شود. هوشمندی مشتریان تابعی از ارزش های مشتریان و سهامداران بوده که در این میان قدرت مالی نقش تعیین کننده ای را در محیط های استراتژیک ایفا می کند. به عبارت دیگر هوشمندی مشتریان به مبادلات مشتریان کنونی و بالقوه، ویژگی ها و اطلاعاتی شخصی آنها و تبادل اطلاعات و دانش و تمایلات فزاینده جامعه هدف اشاره دارد.

عوامل موثر بر هوشمندی مشتریان شناسایی نیازهای جاری مشتریان، شناسایی نیازهای آتی مشتریان و فرصت های خلاقانه موجود هستند.

شناسایی نیازهای جاری مشتریان: جلب رضایت و شناسایی نیازهای مشتریان و پاسخگویی به این نیازها مهم ترین وظیفه سازمان هاست و سازمانها در عصر حاضر فلسفه وجودی خود را بر مبنای شناسایی نیازهای مشتریان و پاسخگویی به این نیازها بنا کرده اند.
شناسایی نیازهای آتی مشتریان: یکی از مشکل ترین فعالیت ها در بازاریابی شناسایی نیازهای آتی مشتریان است چرا که تجربه نشان داده است که ممکن است در بسیاری موارد، مشتریان شناختی از این نیازها و خواسته هایشان نداشته باشند. (اعتباریان و فرح بخش، ۱۳۸۷).
فرصت های خلاقانه موجود: شناسایی فرصت های خلاقانه به دلایل زیادی حائز اهمیت است چرا که شناسایی این فرصت ها این امکان را فراهم می کند تا تلاش های بازاریابی متمرکز شده، فرصت های جدید برای توسعه شرکت شکل گیرد. مساله مهم در این زمینه آن است که فرصتهایی که در بازارها وجود دارند باید به خوبی شناسایی شوند، چرا که استراتژی های آینده شرکت بر پایه این فرصت ها پی ریزی می شوند.

تعریف هوشمندی اقتصادی چیست؟

هوشمندی اقتصادی اصطلاحی است که از اواسط دهه ۱۹۹۰ میلادی مطرح شد و به معنای تبدیل و تجزیه و تحلیل داده های اقتصادی است که شامل انبار داده، داده کاوی، تحلیل آماری، پیش بینی و پشتیبانی از تصمیم است. بیشترین بهره مندی به دست آمده از هوشمندی اقتصادی، امکان دسترسی بی واسطه به داده ها از سوی تصمیم گیرندگان در همه سطوح سازمان است. در این صورت افراد قادر خواهند بود با داده ها تعامل داشته باشند، آنها را تحلیل کنند و در نتیجه بتوانند کسب و کار را مدیریت کنند و کارایی را بهبود بخشند. به عبارت دیگر و در معنایی گسترده تر هوشمندی اقتصادی بر کسب اطلاعات در مورد مسائل اقتصادی مانند رکود تورم و سایر شاخص های اقتصادی اشاره دارد. عوامل موثر بر هوشمندی اقتصادی، کسب اطلاعات در مورد مسائل اقتصادی، دسترسی بی واسطه به اطلاعات و تحلیل بازار است.

مسائل اقتصادی: کسب اطلاعات در مورد مسائل اقتصادی در دنیای رقابتی امروز که اطلاعات از اساسی ترین ارکان آن است کسب اطلاعات در مورد مسائل اقتصادی از زمره مهم ترین فعالیت های اقتصادی به شمار می رود. نقطه آغازین تحلیل اقتصادی مشاهده این نکته است که اطلاعات ارزش اقتصادی دارد، چرا که اطلاعات به افراد اجازه می دهد تا انتخابی انجام دهند که عایدی یا مطلوبیت مورد انتظار آنها را نسبت به زمانی که اطلاعات وجود ندارد حداکثر سازند.

دسترسی بی واسطه به اطلاعات: همانطور که پیش تر نیز گفته شد بیشترین بهره مندی به دست آمده از هوشمندی اقتصادی، امکان دسترسی بی واسطه به داده ها به وسیله تصمیم گیرندگان در همه سطوح سازمان است. در این صورت افراد قادر خواهند بود با داده ها تعامل داشته باشند، آنها را تحلیل کنند و در نتیجه بتوانند کسب و کار را مدیریت کنند و کارایی را بهبود بخشند (Quarmby, 2009)

تحلیل بازار: تحلیل بازار در پی شناسایی و گردآوری و تجزیه و تحلیل آن دسته از اطلاعاتی برمی آید که به فرصت های بهتری در ارائه و عرضه کالا یا خدمات خاصی می انجامد و یا مشکلات و تهدیدهای پیش روی بازاریابی کالا یا خدمات خاصی را تبیین کرده و راهکارهای برون رفت از مشکلات را ارائه میدهد. هدف از تحلیل بازار، آنالیز بازار، مشتریان، رقبا، ارائه استراتژیهای بازاریابی تولید، فروش و تبلیغات، ارتباط با مصرف کنندگان و خریداران است.

هوشمندی استراتژیک کسب و کارهای آنلاین

نکات کلیدی مقاله هوشمندی استراتژیک

در ادامه سعی داریم مهمترین نکات مربوط به هوشمندی استراتژیک را با ذکر مثال های کاربردی تشریح نماییم که دانستن هریک از این نکات کلیدی می تواند به در بهتر مطالب کمک شایان کند.

انواع هوش سازمانی کدام است؟

طبق تعریف لیبوویتز پنج لایه هوش در سازمان وجود دارد: هوش مصنوعی، مدیریت دانش، هوش تجاری، هوش رقابتی و هوش استراتژیک. شرکتهایی که فرآیند هوشمندی استراتژیک دارند، آنهایی هستند که می‌توانند روندها یا فرصتهای آینده را با موفقیت پیش‌بینی کرده و به آنها پاسخ دهند. هوشمندی استراتژیک از تجمیع اطلاعات برخاسته از انواع هوش‌های سازمانی به دست می‌آید. اولین لایه مربوط به سیستم‌های اتوماسیون اداری و اتوماسیون صنعتی است که در قالب هوش مصنوعی تجلی می‌یابند. هوش مصنوعی انواع از سیستم‌های هوشمند است که از تصمیمات پشتیبانی کرده و یا گاهی هم خودشان تصمیم‌گیری می‌کنند. این هوش در بهترین حالت در خودکنترل شدن رویه‌های اجرایی برای مثال اتوماسیون صنعتی در سایت‌های تولیدی با فناوری مستمر (مانند پالایشگاه‌ها) کاربرد دارد.

مدیریت دانش لایه بعدی است. داده‌های به دست آمده از طریق سیستم‌های اطلاعات نیاز به پردازش دارند. مدیریت دانش ابزاری است که بر اساس آن یک سازمان می‌تواند دانش تخصصی موجود در درون شرکت را به بهترین وجه در راه ایجاد نوآوری در محصولات و تعهد سازمانی قوی در کارکنان بکار گیرد. هوش کسب و کار از لحاظ بهبود تصمیم‌گیری سازمانی با مدیریت عملکرد شرکت سر و کار دارد و به سازمان‌ها کمک می‌کنند تا اجرای استراتژی‌ها را با برنامه‌ریزی استراتژیک هماهنگ کنند. هوش رقابتی با استفاده از اطلاعات و دانش داخلی و خارجی به آمده از هوش کسب و کار و تحلیل و استفاده از این اطلاعات، یک برنامه منظم و ارزشمند برای مدیریت ایجاد می‌کند. سرانجام، تصمیمات استراتژیک با تجمیع تمام اطلاعات حاصله از لایه‌های پیشین اتخاذ می‌شود. از این‌رو هوشمندی استراتژیک تمام اطلاعات فرآیندها، دانش تخصصی، عملکرد تجاری، رقبا و داده‌های محیطی را داشته و با رویکردهای مدیریت در آمیخته و جهت‌گیری‌های آینده را راهبری می‌کند.

فرق بین هوشمندی استراتژیک و هوش استراتژیک چیست؟‌

بر خلاف تصور عموم جامعه که واژه‌های «هوش» و «هوشمندی» یکی می‌داند، از شما انتظار می‌رود به عنوان کسی که علاقه‌مند به این حوزه تخصصی هستید، تفاوت معنایی آنها بدانید. هوش یک موجودیت است و غالباً یک «نتیجه» است و در معانی رشد، پیشرفت و ترقی تجلی می‌یابد. باهوش به کسی که صاحب هوش است گفته می‌شود و هوشمندی هم رویکرد «فرآیندی» به هوش است. هوشمندی یعنی کسب و کاری که فرآیندهای هوش را بکار گرفته است. پس هوش یک چیستی، فعلیت و موجودیت است (مثل برنامه، بازار) و هوشمندی یک کارکرد، فرآیند و جریان است (برنامه‌ریزی، بازاریابی) و به همین دلیل عنوان این سایت را «هوشمندی استراتژیک» گذاشته‌ایم. چرا که می‌خواهیم روش، کارکرد و فرآیند هوشمندی استراتژیک را در کسب و کار معرفی کرده و راه‌های استقرار آن را بیان کنیم. به طور کلی با توجه به گفته‌های بالا، در دنیای واقعی معمولاً به کسی هوشمند می‌گوییم که بتواند مسائل را با دقت ببیند، به خاطر بسپارد، در زمان لازم آنها را بازیابی کند و بین آنها ارتباط منطقی برقرار کرده و مسئله‌ای را حل کند. در این صورت هوشمندی شامل چهار مولفه اصلی می‌شود: (۱) کسب اطلاعات، (۲) بازیابی و خاطر آوردن، (۳) استدلال،‌ ایجاد ارتباط و خلاقیت و (۴) تفکر انتقادی و حل مسئله. انتظار می‌رود که نتیجه هوشمندی منجر به حل مسئله شود.

مزایا ودستاورد های هوشمندی استراتژیک چیست؟‌

بزرگترین دستاورد و کارکرد اصلی هوشمندی استراتژیک این است که به کسب و کار کمک می‌کند تا از مزیت‌های رقابتی خود محافظت کرده و یا آنها را تقویت کند. بر اساس یک تحقیق معلوم شد مجموعه‌ای از قابلیت ‌های رقابتی مبتنی بر هوشمندی استراتژیک وجود دارد که بیان‌گر ویژگی‌های منحصربفرد برخی از موفق‌ترین رهبران دنیا هستند. این ویژگی‌ها در قالب کارکرد‌های هوشمندی استراتژیک معرفی شد، که عبارتند از:

  • مشارکت: توانایی ایجاد اتحادهای استراتژیک با افراد، گروه‌ها و سازمان‌ها.
  • پیش‌بینی: توانایی درک روندهای ایجاد کننده گشایش‌ها یا چالش‌های کسب و کار
  • انگیزه: توانایی ایجاد انگیزه در افراد مختلف برای همکاری در اجرای یک چشم‌انداز.
  • تفکر سیستمی: توانایی درک، تلفیق و ادغام عناصر سازمان که به عنوان یک کل برای یک هدف مشترک عمل می‌کنند
  • بینش: توانایی تصویرسازی وضعیت ایده‌آل مبتنی بر دوراندیشی و ایجاد فرایندی برای مشارکت دیگران برای اجرای آن.

روش جمع ‌آوری اطلاعات در  هوشمندی استراتژیک چگونه است؟

رشته‌های (دیسیپلین‌های‌) جمع‌آوری اطلاعات در هوشمندی استراتژیک بسیار شبیه به امور اطلاعاتی در نظامی‌ها و سرویس‌های اطلاعاتی است که از پنج روش اصلی برای این کار بهره می‌گیرد:

هوش تصویری (Imagery Intelligence – IMINT): از تصاویر برای شناسایی اطلاعات باارزش تجاری استفاده می‌شود.

هوش انسانی (Human Intelligence -HUMINT ). دسته‌ای از اطلاعات جمع‌آوری شده از منابع انسانی است. در این هوش از نظرات و برداشتهای تخصصی کارکنان و افراد خبره برای تکمیل اطلاعات است.

هوش سیگنال‌ها (Signal Intelligence – SIGINT) از آنجا که داده‌ها اغلب به صورت پراکنده و رمزگذاری هستند، هوش سیگنالها شامل استفاده از تحلیل رمزنگاری برای رمزگشایی روندها است. در این صورت تحلیل‌گر به کشف رمز‌ها و روندهای موجود در داده‌های پراکنده و در ظاهر بی‌ربط پرداخته و اطلاعات ارزشمندی را احصاء می‌کند.

هوش منبع-باز (Open Source Intelligence – OSIN). به مجموعه گسترده‌ای از اطلاعات و منابعی که به طور کلی در دسترس هستند، از جمله اطلاعات به دست آمده از رسانه‌ها (مجلات تخصصی، روزنامه‌ها، رادیو، تلویزیون و غیره)، سوابق حرفه‌ای و دانشگاهی (مقالات، کنفرانسها‌، مصاحبه‌ها، انجمن‌های تخصصی و غیره) و داده‌های عمومی اشاره دارد. (گزارشهای دولت، جمعیت، جلسات، سخنرانی‌ها) و مانند آن است. این هوش ارتباطی با نرم‌افزارهای منبع-باز ندارد و نباید با آن اشتباه گرفت. دقیق‌تر اینکه داده‌های ساختارمند و بدون ساختار در کسب و کار از منابع مختلف من‌جمله منابع عمومی و پایگاه‌های داده موجود در سیستم‌های اطلاعاتی استفاده می‌کند.

هوش سنجش و اثر (Measurement and signature intelligence – MASINT). که به شناسایی، ردیابی یا توصیف خصوصیات متمایز موضوعات هدف است. این هوش به عنوان هوش علمی و فنی حاصل از تحلیل داده‌های به دست آمده از ابزارهای سنجش مختلف است که به منظور شناسایی هرگونه ویژگی متمایز مرتبط با منبع یا فرستنده است. یک توضیح ساده اینکه در علم نجوم، ستاره‌شناسان مشاهدات خود را در طیفهای الکترومغناطیسی متعددی انجام می‌دهند، از امواج رادیویی، مادون قرمز، نور مرئی و ماورا بنفش، تا طیف اشعه ایکس و فراتر از آن. آنها این مشاهدات چند طیفی را با هم مرتبط می‌کنند و تصاویر ترکیبی، اغلب با رنگ کاذب ایجاد می‌کنند تا تصویر کاملی را ارائه دهند.

خلاصه مقاله هوشمندی استراتژیک

هوشمندی استراتژیک یک رویکردی به استراتژی است که بر تحلیل و کار کردن با انقلاب داده‌ها و نحوه مواجه شدن با تغییرات سریع به همراه رویدادهای شگفتی‌آفرین در محیط تاکید دارد. هوشمندی استراتژیک شامل ظرفیت منطقی، شناخت، خودآگاهی، یادگیری، دانش عاطفی، استدلال، طرح‌ریزی، خلاقیت، تفکر انتقادی، تفکر استراتژیک و حل مسئله است. توانایی دریافت و تحلیل اطلاعات و حفظ و ذخیره‌سازی آنها به عنوان دانش برای زمانی که در زمان مناسب بازیابی شده و برای انطباق رفتار با محیط و زمینه استفاده شود.

هوشمندی استراتژیک، راه‌حلی است که دنیای کسب و کار کنونی برای مواجه شدن با انفجار اطلاعات و آشفتگی‌های همراه آن پیدا کرده و سازوکاری را فراهم می‌آورد که سازمان می‌تواند با تحلیل داده‌های بزرگ در بازارهای پرچالش و متغیر به مزیت رقابتی دست‌یابد. علاوه بر سه موردی که گفته شد، در سال ۲۰۱۳، افرادی چون جوزسی باس، مک‌کوبی، کلیفورد ال نورمن، سی جین نورمن و ریچارد مارگولیس در مقاله‌های تحت عنوان «تحول در رهبری خدمات بهداشتی: راهنمای سیستم برای بهبود مراقبت از بیمار، کاهش هزینه‌ها و بهبود سلامت» از هوش استراتژیک برای عمق‌ دادن به رهبری مراقبتهای بهداشتی استفاده کردند. آنها فلسفه رهبری و هوش استراتژیک را با چهار مولفه معرفی شده توسط دمینگ پیوند دادند: درک تنوع، تفکر سیستمی، درک شخصیت و درک دانش‌آفرینی. مک‌کوبی در سال ۲۰۱۵ کتابی با عنوان «هوش استراتژیک، ابزارهای مفهومی برای پیشبرد تغییر» را در دانشگاه آکسفورد، منتشر کرد.

منبع: مقاله اولویت بندی عوامل موثر بر هوشمندی استراتژیک و وبسایت هوشمندی استراتژیک

برای آشنایی بیشتر با موضع هوشمندی استراتژیک میتوانید به مقالات معتبر خارجی که لینک آن برای ما به اشتراک گذاشته شده است مراجعه نمایید. همچنین برای بالا بردن کیفیت مقاله هوشمندی استراتژیک میتواند نظرات خود را در انتهای صفحه درج نمایید

مدیریت عملیات چیست

تعریف مدیریت عملیات چیست؟ نقش مدیریت عملیات در تولید و خدمات و نحوه ارزیابی آن

معرفی و بررسی اهمیت مدیریت عملیات اهمیت , درس مدیریت عملیات بسیار زیاد است. هر کس عملیات بداند، تقریبا یک دید کلی از هر حوزه به دست می آورد. می خواهد آن درس مدیریت منابع انسانی (HR) باشد، بازاریابی (Marketing) باشد و.هر فرآیندی که در کسب و کارها اجرا میشود. مدیریت عملیات از جنبه ی کلان تا جزیی ترین مسایل را شامل میشود و همیشه دو چشم انداز لوکال و گلوبال وجود دارد.

نقش تصمیمات گلوبال و تصمیمات لوکال در مدیریت عملیات

تصمیمات ممکن است که از این دو دیدگاه دچار تناقض باشد. بطور مثال از جنبه ی مالی، ممکن است که یک فرد پول نقد داشته باشد، خودرو داشته باشد، خانه داشته باشد. باید دید از نگاه لوکال چه کار میکند؟ مثال پول نقدش را چه کند؟ داخل بانک بگذارد؟ با خودرو اش چه کند؟ آیا آن را تعمیر کند یا عوض کند؟ در صورتی که به صورت گلوبال نگاه شود، مجموعا شرایط بررسی میشود. نگاه لوکال و گلوبال معموال دو دستاورد مختلف دارند. این خیلی مهم است که ببینیم که گلوبالی تصمیم می گیریم یا لوکالی؟

تصمیمات متمرکز و غیر متمرکز

قدم بعدی برای درک این مفهوم این است که تصمیمات چه قدر متمرکز centralized میباشد و چه قدر غیرمتمرکز decentralized است؟ مثال وقتی بودجه را به استانها بدهیم و بگوییم هر کاری میخواهید انجام دهید، انجام دهید؛ یا به دپارتمانها بدهیم و هر کدام به صورت مستقل هر کاری که میخواهند انجام بدهند، انجام دهند. این نوع بر روی لوکال بودن تصمیمات تأثیر مثبت میگذارد، ولی اگر دیدگاه متمرکز centralized باشد، تصمیمات هم گلوبال میباشند.

مسائل مربوط به مدیریت عملیات

درس مدیریت عملیات به طور سنتی راجع به موجودی و لجستیک صحبت میکند و با توسعه ی فناوری اطلاعات، توان تصمیمگیری راجع به مسائل کلی تر شد و تقریبا علم زنجیره تأمین شکل گرفت. در دیدگاه گلوبال و لوکال در پزشکی میتوان به این مثال اشاره کرد که وقتی دردی داشته باشید، اگر پیش دندانپزشک بروید، یک نظر میدهد. دکتر معده یک نظر میدهد ولی اگر بخواهند به طور گلوبال نگاه کنند، میگویند که اینها همه به هم مربوط است و ممکن است که به اعصاب ربط داشته باشد. این رویکرد را به همه جا میتوان تعمیم داد.

بطور مثال در حادثه ی یازده سپتامبر، CIA ،FBI را متهم میکرد که تو کارت را درست انجام نداده ای، تو چرا اجازه دادهای که یک فرد بدون مدرک، خلبانی کند؟ FBI هم جواب میداد که تو خارجیها را درست بررسی نکرده ای. بعد از آن SECURITY LAND HOME شکل گرفت که وظیفه داشت، روندها را به طور گلوبال نگاه کند.

از همین رو در حوزه ی مشاوره، هم چنین رویکردی مطرح است. شرکتهای مشاوره، ادعا میکنند که ما در یک شاخه تخصص داریم. مثال در استراتژی تخصص داریم. این ادعاها برای گذشته بود ولی امروزه روند به سمت گلوبال حرکت کرده است. مثال من اگر بخواهم زنجیره تأمین ایران خودرو را بررسی کنم، نمیتوانم از مسائل مالی و منابع انسانی و … چشمپوشی کنم و بگویم این مشکل شما است. شرکت مشاوره میگوید، من اگر در استراتژی عملیات مشاوره میدهم، جنبه های دیگر را هم دیده ام.

مدیریت عملیات خدمات و تولید چیسترویکرد یکپارچه در مدیریت عملیات

نگاه یکپارچه integrated بطور روزانه در حال گسترش است حتی در مسائل معرفتی، چنین پدیده ای رویت می شود. اگر این نگاه integrated نباشد، برای جهان نسخه های غیرمفید پیچیده می شود. به نظر می رسد، تصمیم متمرکز centralized به گلوبال نزدیک است. شاید مفید باشد که این طور تصمیم گیری کنیم، ولی اگر میزان آن را زیاد کنیم، به مشکل بر می خوریم. اگر همه چیز بخواهد بطور متمرکز centralized باشد، حساسیت ها بیش از حد می شود و آدم ها در سازمان می گویند که پس ما در سازمان، عروسکی بیش نیستیم و شما تصمیم می گیرین که ما چه کاری انجام دهیم. این متمرکزبودن، نباید تا حدی باشد که نیروی انسانی، انگیزه اش را از دست بدهد.

نگاه بالا به پایین و پایین به بالا

شرکت سامسونگ، اگر بخواهیم به طور جداگانه نگاه کنیم و هر کدام از بخش ها و قسمت ها را بطور جداگانه بررسی کنیم. یک ساختار بالا به پایین پیدا می کنیم. مثلا ممکن است که ما در بازار سهام، بخواهیم که جایگاه خود را حفظ کنیم ازینرو باید افزایش درآمدی پانزده درصدی را در نظر بگیریم. از دید بالا به
پایین مشخص می شود که مثلا برای گلگسی چه مقدار باید افزایش فروش داشته باشیم . نگاه پایین به بالا، از پایین شروع می شود، مثلا می رویم به دپارتمان فروش می گوییم: شما چه قدر می توانید افزایش فروش دهید؟ در نهایت از دیدگاه و رویکرد پایین به بالا، برای بالا یک نتیجه گیری خاصی انجام می شود.

به طور عموم، دیدگاه پایین به بالا و بالا به پایین، انسجام کلی ندارند. این نگاه، در دیدگاه معرفتی هم وجود دارد. مثلا ما انسان ها مختار هستیم. عالم هم پر از پدیده های تصادفی randomness می باشد. از منظر بالا به پایین، (خدایی) همه چیز علت و معلول است. چه این رعد و برق و چه این زلزله، همگی شامل یک نظام علت و معلولی است. اشکال این جاست که این دو نگاه را با هم قاطی کنیم. از منظر بالا به پایین، آدم موجود جبری است و از پایین به بالا، انسان کاملا مختار است و اختلاف فلاسفه بر سر همین موضوع است. این نگاه تنها به درس مدیریت عملیات ختم نمی شود.

نگاه کوتاه مدت و بلند مدت

در کشور ما، دیدگاه ها اکثراً کوتاه مدت بوده است. اکثر وزارت خانه ها تداوم و ثبات نیروی انسانی ندارند، چون هر کس که می آمده است، فقط به فکر دو سه سال خود بوده است. در نگاه کوتاه مدت، هزینه های مبادلات زیاد است چون همیشه تراکنش در حال رخ دادن است. بعبارتی نگاه کوتاه مدت از جنس پول نقد
است و نگاه بلند مدت از دید سرمایه گذاری است. در درس مدیریت عملیات، به طور گسترده ای با این مباحث درگیر هستیم.

متاسفانه باید بگوییم که کتاب خوب راجع به درس مدیریت عملیات به زبان فارسی، به طور کلی پیدا نمی شود. دکتر مهدی شیخ زاده مدرس دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف معتقد است که بسیاری از مباحثی که مطرح می شود، ناشی از تجربه است و از کتاب خاصی ناشی نمی شود و مسایل گردآوری شده در سایت شریف استراتژی در حوزه مدیریت عملیات و موضوعات مرتبط، حاصل آن چیزی است که دکتر حاجی زاده در عمل تجربه داشته است و مفاهیم مربوط به آنرا بصورت درسنامه منتقل می کند.
در سری موضوعات مربوط به مدیریت عملیات راجع به استراتژی به طور مختصر بیان می شود و مدیرت خدمات به طور گسترده تری بیان می شود؛ چون دیگر به ندرت دیده می شود که یک محصول بدون خدمات ارائه شود. خدمت، نیازمند تکنولوژی است. در سزی مباحث مربوط به مدیریت عملیات به طور مفصل راجع به تدارکات و خرید procurement بحث می شود. جایی است که به شدت پول به خاطر آن از سازمان خرج می شود و راجع به موجودی بحث می شود. همچنین در آخر مدیریت تولید و مباحث پیرامون آن نیز هم بررسی می شود.

تعریف مدیریت عملیات خدمات چیست؟

در دنیای عمل، هر بنگاه و شرکتی یک خروجی دارد که یا محصول یا خدمت است. به طور مثال، یک شرکت مشاوره و یک دانشکده، خدمت را عرضه می کند. به طور کلی هر کاری که در سازمان انجام می شود و به نوعی به خروجی مربوط است، عملیات است. فعالیت های اصلی سازمان، عملیات است. اگر یک سازمان، خدمت آموزش ارائه می دهد، منابع انسانی و دیگر منابعی که دارد، نقش حمایت کننده برای آموزش دارد. عملیات، فلسفه ی وجودی یک بنگاه است.

اگر مواد اولیه برای تولید خرید شود یا نیروی انسانی برای آموزش استخدام شود مربوط به عملیات است. هر آنچه که مربوط به خروجی سازمان است، عملیات است و موارد دیگر مانند منابع انسانی، جزء بخش حمایتی محسوب می شود. امروزه خدمات این قدر گسترده شده اند که کالا با خدمات، باندل bundle می شوند ولی وقتی صحبت از کالا یا خدمت می شود، یک طیفی وجود دارد. اگر یک محصول خریده شود و دیگر فرآیندی مانند تعمیرات بعد از آن نباشد، به طور محض کالا محسوب می‌شود.

سیستم های عملیاتی

سیستم عملیاتی ورودی ها را به منظور مهیا کردن خروجی هایی تغییر می دهد که برای مشتری مورد نیاز است. این سیستم، منابع فیزیکی را به خروجی تبدیل می کند، عملکردی که به منظور تسهیل نیازهای مشتری و برطرف کردن آنها می باشد، مثلا، مهیا کردن برخی استفاده ها برای مشتری. در برخی سازمان ها، محصولات، محصولاتی فیزیکی هستند، در حالی که در سایر سازمان ها، به عنوان اقلام خدماتی در نظر گرفته می شوند. سرویس های اتوبوس و تاکسی، خیاطی، بیمارستان و خانه سازی مثال هایی از این سیستم های عملیاتی است.
Everett E. Adam & Ronald J. Ebert، سیستم عملیاتی را به عنوان سیستمی از یک سامان تعریف می کند که بخشی از سازمان است که محصولات فیزیکی و خدماتی سازمان را تأمین می کند. Ray Wild سیستم علمیاتی را به عنوان یک سیستم عملیاتی تعریف می کند که پیکربندی آن، از منابع است و با ارائه کالا یا خدمات ترکیب شده است.

عملیات هم جنبه ی تقاضا را پاسخ می دهد و این دو حوزه با هم تنیده شده اند و نمی توان با تبلیغات تقاضا را زیاد کرد در صورتی که عملیات نتواند پاسخ این تقاضا را بدهد. در حوزه ی طراحی و توسعه ی محصول، تیم طراحی باید با تیم عملیات در تعامل باشند.

فرآیند های اصلی و پشتیبان مدیریت تولید و عملیات

یک بنگاه، یک سری ورودی دارد و یک سری خروجی. آنچه بین ورودی و خروجی رخ می دهد، فرآیندهای عملیات است. مواردی نظیر طراحی، برنامه ریزی جزء این موارد حساب می شود. برای استراتژی های عملیات، یک سری حلقه هایی وجود دارد که با دیگر حوزه های سازمان مرتبط است. بعبارتی ساده تر، استراتژی های کلی سازمان، در هر بخش، استراتژی آن بخش را مشخص می کند. قلب تپنده ی سازمان مربوط به فعالیت های عملیات است.
مثلا نیروی انسانی، مشخص می کند که چه میزان افراد می توانند فعالیت کنند. به طور مثال اگر لازم باشد که یک برنامه ای برای افزایش انگیزش کارکنان چیده شود، ممکن است که یک راه حل این باشد که با تغییر در عملیات، بار سنگین از روی افراد برداشته شود تا اصطکاک دائم بین افراد کم شود.
بازاریابی جنبه ی تقاضا را بررسی می کند. عملیات هم جنبه ی تقاضا را پاسخ می دهد و این دو حوزه با هم تنیده شده اند و نمی توان با تبلیغات تقاضا را زیاد کرد در صورتی که عملیات نتواند پاسخ این تقاضا را بدهد. در حوزه ی طراحی و توسعه ی محصول، تیم طراحی باید با تیم عملیات در تعامل باشند.
درک زنجیره ی تأمین بسیار مفید است. به طور مثال در فضای خرید سهام، وقتی قیمت نفت پایین و بالا شود، با توجه به زنجیره ی تأمین، خیلی از موارد را می شود درک کرد و راجع به سهام های شرکت ها، تصمیم گیری کرد.

کنترل عملیات سازمان، شامل فرآیندهای زیر است:

۱- فرایند عملیاتی: شامل فرایند های اصلی یعنی تامین، تولید و فروش

۲- فرایند پشتیبانی: فرایندی است که وظیفه آن پشتیبانی فرایند های عملیاتی شامل منابع انسانی، مدیریت اطلاعات، مدیریت دانش و مدیریت سرمایه است.

۳- فرایند مدیریتی: فرایندی که وظیفه آن برنامه ریزی، کنترل استراتژیک کل سیستم، حصول اطمینان از حرکت و روند مطلوب سیستم در جهت منافع ذی نفعان است، و در قالب برنامه ریزی استراتژیک و برنامه ریزی کلان از دستیابی به آن برنامه اطمینان حاصل می نماید.

تفاوت میان عمیات تولید و عملیات خدماتی

تولید به خاطر طبیعت ملموس خروجی ها (محصولات) شاخص است، خروجی هایی که مشتری ها، در طی زمان، مصرف می کنند، نیازمند شغل هایی است که در آن نیروی کار کمتری واداوات بیشتری مورد استفاده قرار گیرد، میزان تماس با مشتری کمتر باشد، هیچ مشارکتی از طرف مشتری در فرایند انتقال، وجود نداشته باشد و روش های پیچیده ی مربوط به اقدامات تولید و مصرف منابع به عنوان محصول، وجود داشته باشد.
خدمات به دلیل خروجی های ناملموس شاخص هستند، خروجی هایی که مشتری ها فوراً مصرف می کنند و این خروجی ها منجر به شغل هایی می شود که در آنها از نیروی کار بیشتر و ادوات کمتر استفاده شده است. در این فرایند، تماس مستقیم با مشتری وجود دارد، مشارکت مشتری در فرایند انتقال، زیاد است و روش های اولیه برای انجام فعالیت های انتقال و مصرف منابع وجود دارد. برخی سرویس ها، بر اساس اداوت هستند، مانند خدمات راه آهن، مخابرات و برخی دیگر ربر اساس مردم، مانند سرویس مشاوره ی مالیات و …

ویژگی های متمایز عملیات تولید و خدمات

ویژگی های زیر می تواند برای ایجاد تمایز بین عملیات های تولید و عملیات های خدماتی، در نظر گرفته شود:

۱. طبیعت ملموس یا غیر ملموس مربوط به خروجی
۲. مصارف خروجی ها
۳. طبیعت کاری (شغلی)
۴. میزان ارتباط با مشتری
۵. مشارکت مشتری در تبدیل
۶. اقدامات مربوط به کارایی

فرآیند مدیریت عملیات در تولید و خدمات و زنجیره تأمین

انواع مختلف عملیات و تایپولوژی مدیریت عملیات

هر چه به سمت بالادست صنایع برویم، به نوعی به منابع طبیعی نزدیک می شویم و هر چه به سمت صنایع پایین دست بیاییم، جنس و تایپولوژی تغییر می کند. به طور مثال در پتروشیمی ها، سرمایه گذاری ها سنگین است و تنها چند محصول با حجم زیاد وجود دارد. ولی وقتی پایین تر بیاییم، تعداد محصولات زیادی با حجم کمتری وجود دارد و سرمایه گذاری هم کم تر است.موضوع بهره مندی منابع (یا همان utilization) در صنایع بالادست مهم است و یکی از مفاهیمی است باید در مدیریت عملیات به آن پرداخته شود. در صنایع پایین دست، شرکت های زیرپله ای  عمدتا material insentive هستند که چند چیز را با هم تولید می کنند.

در صنعت نیمه رساناها، تایوان رتبه ی اول را دارد. در صنایع بالادستی تولید ویفرها و چیپ ها رخ می دهد که سرمایه گذاری بالایی را داراست. در صنایع پایین دستی این موارد، می توان به سامسونگ و دل (Dell) اشاره کرد، که تنها به مونتاژ می پردازند.

به طور معمول، صنایعی که حجم بالایی دارند، تنوع کمتری دارند؛ از همین رو آنها استانداردها و مسایل روزمره و روتین بیشتری دارند. علاوه بر این، در صنایع تولیدی با حجم بالا تغییرات در تقاضا کم است؛ به طور مثال مصرف کل کشور در انرژی و فلزات، زیاد تغییر نمی کند. تغییرات شدید در تقاضا مربوط به محصولات پایین دست است. این که محصول در آخر به دست چه کسی می رسد، در visibility مشخص می شود. به طور مثال در بحث خودرو یک فرد خودرو را به طور سفارشی، شفارش می دهد و visibility زیاد است.

به طور مثال، در صنعت دارو، بعضی از بنگاه ها، برای دیگر بنگاه ها تولید می کنند و خودشان بالادستی هستند؛ شرکت هایی وجود دارند که خود شرکت های بیمه و بانک ها را بیمه می کنند. در واقع این شرکت ها، جزء صنعت بالا دستی حساب می شوند.

ارزیابی عملکرد در مدیریت عملیات

هر کاری که انجام می شود، بهتر است که اندازه گیری شود. اگر کاری اندازه گیری نشود، می توان گفت که مدیریت رخ نمی دهد. به طور مثال، آیا گمرک از شرکت هیوندای (Hyundai) می پرسد، شما چند ماشین وارد کرده اید؟ آیا میزان واردات و صاردات شرکت هیوندایی نظارت نمیشود؟ جواب این مساله خیر است و بسیاری از صنایع بالادستی نظارت های مداوم و دقیق بر مجموعه های زیر دست خود دارند.

ارزیابی هزینه در مدیریت عملیات

هزینه، یکی از مهم ترین شاخص های اندازه گیری است. کاری که انجام می شود، چه قدر هزینه می برد؟ در کشور ما، توجه به این موضوع نیاز است. تولید خودرو و گندم در داخل کشور، به چه هزینه ای رخ می دهد؟ در مدیریت عملیات باید کاری انجام شود که در آن شایستگی ذاتی (core competency) وجود دارد و دیگر کارها باید، برونسپاری انجام شود. به طور مثال، بوئینگ و ایرباس، بردهای الکترونیکی شان را به ژاپن برای تولید می سپارند. آیا این وابستگی
است؟ هنر در جهان جدید این است که بتوان تعامل داشت.

ارزیابی سرعت در مدیریت عملیات

در مدیریت عملیات وقتی از سرعت صحبت میکنیم باید بطور شفاف از خود بپریسم چه سرعتی ملاک است؟ این کالا که با ده دلار تولید می شود، دو روزه تولید می شود یا دو هفته ای؟ کالا با چه کیفیتی تولید می شود؟ چه قدر انعطاف وجود دارد؟ اگر در حال تولید لامپ صد وات می باشد، اگر تقاضا عوض شد، آیا بنگاه می تواند سریع لامپ شصت وات تولید کند؟ چه قدر  قابلیت اطمینان (dependability) وجود دارد؟ وقتی بنگاه تعهد می کند که دو روزه یک کالا را تحویل دهد، آیا در عمل هم دو روزه تحویل می دهد یا دو ماه؟

در مدیریت عملیات خواهیم دید که بحث مجموع هزینه های مالکیت (total cost of ownership) مطرح می شود این موضوع نشان دهنده آن است که به طور مثال ممکن است، داشتن یک ماشین بیست میلیونی به خاطر هزینه های بعدی اش مانند قطعات، صرفه کمتری داشته باشد نسبت به داشتن یک ماشین پنجاه میلیونی.  این پارامترها از هم مستقل هستند به خاطر اینکه دیمانسیون آن ها متفاوت است ولی با همدیگر کورلیشن (correlation) دارند.

روند های جهانی در مدیریت عملیات

دانستن روندها میتواند بر تصمیم گیری در حوزه مدیریت عملیات تأثیر گذار باشد؛ برای یک روند، غالب بودن آن مهم است، اما چیزی که باید بدانیم این است که یک روند دیر یا زود، در هر کشوری وارد می شود. در ادامه به بیان چند روند در بازارهای جهانی میپردازیم که دانستن هر کدام به شما کمک میکند تا مفاهیم را بهتر و ژرف درک نمایید.

روند تمایل به خدمات

هر چه زمان می گذرد، بازار به سمت خدمات می رود. ابتدا زمان کشاورزی بود، سپس تولید بود و امروزه در کنار تولید، خدمات دارد جای خود را باز می کند. مثلا حتی برای خرید یک میز، خدماتی مثل تحویل و تعمیرات وجود دارد و تولید با خدمات باندل می شود. حوزه ی خدمات برای کشورهایی مثل ایران که صاحب تکنولوژی نیستند، بسیار مناسب است. فرض کنید که با بازشدن درهای کشور، تکنولوژی ها وارد کشور شوند، این تکنولوژی ها نیازمند خدمات هستند. همیشه محصول مهم نیست. مدیرانی که عقلشان در چشمشان است، موارد قابل مشاهده را فقط در نظر می گیرند. به طور مثال اگر به آن ها گفته شود که فلان میز را باید بخرید برای شرکت، قبول می کنند ولی برای چیزهای نرم، مثل رضایت مندی مشتریان در سازمان چون محسوس نیست، مقاومت می کنند.

روند جهانی شدن (Globalization)

شرکت ها به این باور رسیده اند که هر آنچه را که قابلیت ندارند، خودشان انجام ندهند و با دیگران تشریک مساعی کنند، این کار جهانی شدن را شکل داده است. به طور مثال، قبلا در یک شرکت، همه چیز را در داخل شرکت انجام می دادند. تمام کدهای بخش IT در شرکت انجام می شد و حتی آموزش نیروی انسانی هم در داخل شرکت انجام می شد. اکنون، گفته می شود اگر یک کار را خودتان بلدید، انجام دهید ولی اگر بلد نیستید، بهتر است که بدهید دیگران انجام دهند. ممکن است که گفته شود، این کار وابستگی می آورد. الزاماً اینگونه نیست و فقط برای بعضی از آیتم های استراتژیک این طور است. با توجه به جهانی شدن، مناطق جغرافیایی گسترش یافته اند. شفافیت اطلاعات زیاد شده اند. به طور مثال برای خرید یک محصول پزشکی قبلا می بایست به منطقه خاص فقط رجوع می کردیم ولی امروزه با جستجو در اینترنت ممکن است که یک محصول را در تایوان، بپسندیم که برای ما مناسب تر است و آن را با حتی قیمت کمتری بخریم.

روند کیفیت بهتر محیط زیست

قبلا، هر جور که بود تولید می کردیم و هوا را آلوده می کردیم و محدودیتی نبود، امروزه، بشر به این باور رسیده است که باید این موضوع را کنترل کند. این ها در دنیای زنجیره تأمین پیامد دارد. این موضوع ابعاد مختلفی دارد، بطوریکه می تواند، هم بار مثبت داشته باشد هم بار منفی. به طور مثال، ممکن است برای نجات جان یک حیوان، چند برابر انرژی که برای نجات او ارزش دارد، انرژی مصرف شود. مثلا، چینی ها برای رقابت در بازار جهانی، بعضا مثل برده دارند کار می کنند که این ها در جهان جدید، مشکل دارد.

روند مدیریت بهتر زنجیره تأمین SCM

تفاوت مدیریت زنجیره تأمین و عملیات اینجا مشخص می شود،زبطور مثال اگر داخل شرکت را بخواهیم مدیریت کنیم که چه چیزی کجا باشد، این مسائل مربوط به مدیریت عملیات است ولی وقتی فراتر از شرکت می رویم، اینکه، در شرکت های بالادست و پایین دست چگونه تعامل کنیم، بحث زنجیره تأمین پیش می آید.

روندهای حاکم بر مدیریت زنجیره تأمین

اگر فضای کسب و کار را از یک منظر دیگر نگاه کنیم، پیچیدگی در حال بالا رفتن است و تکنولوژی این اجازه را می دهد، که محصولات و کالاهای در بازار، پیچیده تر تولید شوند. از همین رو، انتظارات مشتریان بالا رفته است و شرکت ها عملا در تولیدات به صورت سفارشی پیش می روند و تنوع محصولات به شدت بالا رفته است. پیامدهای این روندها این را نشان می دهد که نیاز به هماهنگی و همکاری مشترک (coordination) زیاد شده است. شرکت ها قبلا، تمام فعالیت خود را در داخل انجام می دادند و کل کار را از الف تا ی انجام می دادند. در جهان جدید، کسی برنده است که بتواند تعاملات را به خوبی مدیریت کند. به طور مثال
در دانشکده های آموزشی بهتر است که از بیرون هم اساتید معتبر را دعوت کنیم و با آنها تعامل داشته باشیم. چند شرکت داخلی در ایران وجود دارد که قدمت صد ساله دارد؟ بین مالکیت و مدیریت تفاوت قائل شود؟ هیئت مدیره ی شرکت های داخلی، اکثراً خانوادگی است که مسائل و مشکلاتی را با خود بهمراه دارد که در مدیریت زنجیره تأمین و تبادل آنها با دیگر شرکت ها اثر گذار است.

تعامل شرکتها از دیدگاه تئوری بازی ها

تعامل کردن از دیدگاه تئوری بازی ها نیز قابل بحث است. در مثال مرتبط با نظریه بازی ها، می توان به prisoners dilemma اشاره کرد که اگر به طور تکرار انجام شود و بازی به طور repeated game باشد، دیده می شود که بهتر است تعامل انجام شود. ایران خودرو مثلا دو مدل ذهنی را در رابطه با قطعه سازان می تواند در پیش بگیرد:

  1. آن ها را له کنم و به جای پرداخت دو ماه، مبالغ تسویه آنها را چهار ماهه پرداخت کنم.
  2. به آن ها کمک کنم که رشد کنند.

در حوزه ی نیمه رساناها بعضی از شرکت ها هستند که کلا ده نفر مهندس طراح هستند ولی جریان کار را مدیریت می کنند و کارهایشان را با کشورهای مختلف، تعامل می کنند. به طور کلی در شرکت های IT مشکلی که خیلی از شرکت ها دارند، یک کد را می نویسند ولی وقتی می فهمند که مناسب نیست، حاضر نیستند آن را دور بیندازند.

منبع: برگرفته از درسنامه مدیریت عملیات دکتر مهدی شیخ زاده – استاد دانشگاه شریف | کتاب استراتژی عملیات اسلک

برای آشنایی بیشتر با مبحث مدیریت عملیات میتوانید به وبلاگ شریف استراتژی مراجعه نمایید و مطالب را دنبال نمایید؛ همچنین چند لینک معتبر از مقالات خارجی نیز برای شما مخاطبان به اشتراک گذاشته شده است.

Operations Management Definition

What is Operations Management?

Operations Management: Definition, Principles, Activities, Trends

What is Operations Management [Theory & Practice] 

۷ Operational Strategies to Remain Competitive and Efficient

ایده سیاست استراتژیک تجاری از کیست و چهه کسی آن را مطرح کرد؟

ایده سیاست استراتژیک تجاری از کجا شروع شد؟ نقش سیاست استراتژیک تجاری در کشورهای توسعه یافته

سیاست استراتژیک تجاری از جمله سیاست هایی است که در تئوری های جدید تجارت مطرح شده و در شرایط الیگویولی و محصولات دارای تکنولوژی پیشرفته قابل تبیین است و مقصود مداخله دولت در تجارت است که با گزینش بخش های استراتژیک از طریق ابزارهای سیاسی به حمایت از آنها برای توسعه صادرات می پردازند. کشورهای در حال توسعه که تجارتشان بر اساس مزیت نسبی شکل گرفته می توانند با به کارگیری سیاست استراتژیک تجاری به خلق مزیت و توسعه صادرات بپردازند. در این مقاله با مروری بر سیر تحول تئوریهای تجارت ، ارگان، ضوابط و ابزارهای سیاست استراتژیک تجاری که مبتنی بر تئوری های جدید تجارت است، بخش هایی از این تئوری های جدید که مرتبط با کشورهای در حال توسعه است مورد بررسی قرار می گیرند و در انتها با توجه به تجربه کره جنوبی درس هایی برای ایران بیان خواهد شد.

نقش تجارت و سیاست استراتژیک تجاری در توسعه

 پرسش پیرامون نقش تجارت و سیاست استراتژیک تجاری در توسعه به طور اعم و توسعه صنعتی و تکنولوژی به طور اخص، بیانگر یک تاثیر عمده بر روی تصمیم های ایجاد شده پیرامون سیاست کلان اقتصادی و انتخاب استراتژی توسعه در کشورهای در حال توسعه می باشد. یکی از حوزه هایی که این تاثیر در آن آشکار شده است، مباحث بین استراتژی جایگزینی واردات و استراتژی توسعه صنعتی مبتنی بر صادرات است که بر اساس دو نحله فکری ساختارگرایان و نئوکلاسیکهاست، می باشد.

یکی از نتایج مباحثات میان این دو نحله فکری این است که فرضیه بنیادینی که استراتژی جایگزینی واردات و استراتژی توسعه صنعتی شدن مبتنی بر صادرات را لزوما رقیب یکدیگر می پندارد افراط گرایانه می باشد و در سالهای اخیر تفکیک این دو نوع استراتژی توسعه صنعتی هم از نظر تجربی و هم از نظر روش شناسی مورد تردید واقع شده است. در حال حاضر آشکار شده است که برخی طرح ها و موضوعات در هر دو رویکرد قابل اجرا هستند و تجارب به دست آمده نشان دهنده این است که این دو نوع استراتژی قایل تلفیق می باشند و می توانند تقویت کننده یکدیگر باشند

توسعه صنعتی و تکنولوژی

در حقیقت چالش اساسی ترکیب سیاست های جایگزینی واردات و توسعه صادرات است که هدف از آن حداکثر کردن منافع ناشی از تقاضای داخلی افزایش یافته و تحریک انگیختن) اثر بخش و کارای سیاستهای جایگزینی واردات و جهت گیری صادرات افزایش یافته بر مبنای رشد توانمندی های تکنولوژیکی می باشد. این مباحث منجر به طرح سوال نقش سیاست استراتژیک تجاری در توسعه صنعتی و تکنولوژی می گردد.

حال این سوال مطرح می شود که آیا تحولات رخ داده در تئوری های تجارت می تواند به کشورهای در حال توسعه کمک شایانی بنماید؟ برای پاسخگویی به این سوال اساسی می بایست سیر تحول تنتور های تجارت و ارکان، ضوابط و ابزارهای ارائه شده در تلوری های جدید مورد بررسی قرار گیرد تا بتوان ، ملاحظات پستی و تکنولوژیکی در تدوین سیاست های تجاری کشورهای در حال توسعه تبیین گردد

مقاله ها و تئوری های مربوط به سیاست تجاری

سیر تحول تئوری های تجارت پایه گذاران تئوری های سنتی افرادی همچون ریکاردو پایه کار تئوری مزیت نسبی، هابرلر پایه گذار تئوری هزینه فرصت و مزیت نسبی، استالپر – ساموئلسن پایه گذار تئوری برابری عوامل و هکچر اوهلین پایه گذار تئوری نسبت (سهم) عوامل می باشند. تئوری های سنتی تجارت هم از نظر روش شناسی و هم از نظر تجربی مورد سوال و انتقاد واقع شده اند. منتقدانی که بر مسایل روش شناسی مدل های سنتی تاکید کرده اند عمدتا در چارچوب غیر نئوکلاسیک هستند از قبیل تنوری تکاملی) این در حالی است که منتقدینی که اعتبار تجربی مدلهای سنتی را زیر سوال برده اند هم در چارچوب نئوکلاسیک و هم در خارج از چارچوب فلو کلاسیک هستند.

رویکرد به کار گرفته شده توسط منتقدان درون چارچوب و تحلیل نتایج و مسایل تجاری رفتار بنگاههای مشغول به کار در شرایط عدم تحقق ایده آل رقابت کامل است (رقابت انحصاری، رقابت ناقص، وجود بازده فزاینده ناشی از مقیاس). این دسته از منتقدان تلاش نموده اند فرضیات اساسی تئوری های سنتی را حفظ نمایند. دسته دیگری از منتقدان درون چارچوب تلاش نموده اند الگوهای تجارت تعادلی با تغییر تکنولوژیکی درونزا و رقابت انحصاری در ورودی های واسطه ای نوآور تدوین نمایند.

ارتباط بین تئوری های تجارت و سازمان صنعتی

طرح این مباحث انتقادی موجب ایجاد ارتباط بین تئوری های تجارت و سازمان صنعتی شد که این ادبیات دارای دو خط سیر اصلی است. مدل سازی نقش صرفه های ناشی از مقیاس و تحلیل ساختارهای بازار با محوریت رقابت ناقص، رویکرد انتقادهای خارج از چارچوب نئوکلاسیک، عمدتا بر مبنای ارائه پویایی های توانمندی های بنگاه و تغییر تکنولوژیکی است. مشکل اساسی در تحلیل های انجام شده در چارچوب تعادل، فرض وجود مکانیزم های تعدیل مبتنی بر قیمت و با کمیت است که شفاف شدن تمام بازارها و محفل شدن تعادل در این حالت را تضمین می نماید. وقتی که خصیصه های اساسی تغییر نکنولوژیک از قبیل عدم قطعیت در نظر گرفته شوند، فرضیات مبتنی بر وجود عامل های حداکثر کننده بیانگر تصویر ناقصی از رفتار عمومی عامل ها می شود.

تلاش های انجام شده برای رفع این نقیصه منجر شده است به خط فکری مبتنی بر تنوری تکاملی که بر اساس آن بنگاههای با تکنولوژی ها و خصوصیات سازمانی متفاوت در شرایط عدم تعادل، تعامل می کنند و این موضوع باعث شده است که جنبه های ضروری رقابت شومپیتری برجسته شوند (به خصوص تنوع ویژگی ها و تجارب بنگاهها و تعاملات انباشتی ناشی از این تنوعها)

محققان این خط فکری را به سه دسته تقسیم نموده اند پست کینزین ها از قبیل (پوسنر، ورنونه، کلدر) و ساختار گرایان در اقتصاد توسعه (مثل مکتب وابستگی) و مکتب تاریخی. همچنین بسیاری از تحقیقات مدیریتی که بر توانمندی های در سطح بنگاه تمرکز داشته اند در این رویکرد می گنجند مانند پورتر.

مطالعاتی که در چارچوب این رویکرد انجام شده، در چند زمینه توافق دارند: اول اینکه تفاوتهای بین المللی در سطوح تکنولوژی و توانمندی های نوآورانه در توضیح و توجیه جریانات تجاری و درآمد کشورها نقش مهمی دارند. دوم اینکه مکانیزم های تعادل عمومی بین المللی و تعدیل های درون بخشی نسبتا ضعیف هستند و سوم اینکه تکنولوژی، کالایی آزاد نیست و چهارم اینکه الگوهای تخصصی معرفی شده در تجارت بین الملل در بلند مدت با مسایل پویایی مواجه هستند.

سوالاتی که توسط این محققان بدان پرداخته شده عمدتا در ارتباط با علل توسعه صنعتی و رشد، ارتباط بین این فرایندها و پایه های خرد آنها و همچنین در ارتباط با درک انتقال مداوم و تغییر ساختار های صنعت جهانی است. تئوری تکاملی تغییر اقتصادی تلاش کرده است تا تئوری رسمی درباره فعالیت اقتصادی ناشی از نوآوری صنعتی (سازگار با دیدگاه شومپیتر) ارائه کند و به دنبال این است که تغییر تکنولوژیک (ماهیت و منابع آن و همین طور اثرات آن در سطح خرد و کلان را خوب درک نماید)

مدل های مبتنی بر تئوری تکاملی

مدل های مبتنی بر تئوری تکاملی درجه های گوناگون تغییر اقتصادی از قبیل واکنش های بنگاه ها به شرایط بازار، رشد اقتصادی و رقابت از طریق نوآوری تاکید دارند. نسخه ای از تئوری تکاملی که توسط دانشمندان ارائه گردیده تلاش می نماید با نقد پایه های اساسی نئو کلاسیک، مدلی را برای بنگاه ایجاد نماید که بنگاه در عین برخورداری از توانمندی ها و قواعد تصمیم معین و مجموعه گزینه های انتخابی که در آن هدف اصلی دنبال می شود، به صورت برونزرا و معین نباشند در واقع دغدغه اصلی این تئوری، فرایند پویایی است که توسط آن الگوهای رفتاری بنگاه و نتایج بازار به طور مشترک در طول زمان تعیین می شوند. این تئوری با تمرکر برسه ویژگی مرتبط با هم یک بنگاه، ارائه شده است که عبارت است از: استراتژی بنگاه، ساختار بنگاه و توانمندی های کلیدی بنگاه

تا چند دهه پیش، سیاست‌های تجاری حاکم بر تجارت بین المللی، از مزیت‌های‌ نسبی و مطلق در بازرگانی نشأت می‌گرفت. برمبنای این نظریه،هر کشوری براساس‌ وفور منابع طبیعی در تولید و صادرات کالا یا کالاهایی تخصص می‌یافت. نتیجه آنکه‌ کشورهای در حال توسعه به لحاظ وفور منابع طبیعی و نیروی انسانی ارزان می‌بایست‌ همواره صادرکننده مواد اولیه با کالاهای کاربر و کشورهای پیشرفته صادرکننده‌ کالاهای ساخته شده با فن‌آوری بالا و سرمایه‌بر می‌بودند. اما دو موضوع یکی‌ محدودیت منابع طبیعی و دیگری انباشت سرمایه در کشورهای پیشرفته، نشان‌ می‌داد که عقب‌ماندگی اقتصادی کشورهای رو به رشد استمرار می‌یافت و این دور باطل تداوم پیدا می‌کرد.

خلق مزیت با سیاست استراتژیک تجاری

اما در چند دهه گذشته تجربه برخی کشورها که صاحب مواد اولیه و منابع طبیعی‌ سرشار نیز نبودند، نشان داد که می‌توان با اتخاذ سیاست استراتژیک تجاری به خلق‌ مزیت پرداخت و در تجارت جهانی سهم قابل ملاحظه‌ای کسب کرد. تجربیات ژاپن و کشورهای تازه صنعتی شده شرق آسیا، توفیق اتخاذ و اعمال سیاست استراتژیک‌ تجاری و هماهنگی دیگر سیاست‌های اقتصادی با این سیاست را نشان داد. البته در این‌ دوران کشورهایی مانند ممالک آمریکای لاتین نیز بودند که با اتخاذ سیاست جایگزینی‌ واردات تلاش کردند مسیر رشد و توسعه اقتصادی را بپیمایند. اما تجربیات آنها، توفیق چندانی را نشان نداد و در نهایت به تلنبار شدن بدهی خارجی آنها انجامید. این‌ تجربیات به لحاظ نتایج نامطلوب، امروزه مورد توجه نمی‌باشد. در ایران به‌ویژه در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ابتدا الگوی جایگزینی‌ واردات با هدف کنترل واردات و کاهش هزینه‌های ارزی دنبال شد. اما در دو برنامه توسعه اقتصادی به ظاهر الگوی توسعه صادرات نیز مدنظر قرار گرفت. اما در عمل‌ تاکنون جهشی در صادرات غیر نفتی مشاهده نشده است و به نظر می‌رسد که در جهت تغییر سیاست تجاری به نفع اتخاذ سیاست استراتژیک تجاری با هدف جهش‌ صادرات، می‌بایست اقدامات عاجلی صورت پذیرد. در این نوشتار،تلاش داریم سیاست‌های استراتژیک تجاری را تشریح نماییم.

ایده سیاست استراتژیک تجاری از کجا شروع شد؟

ارکان مهمترین ارکان سیاست استراتژیک تجاری عبارتند از سازمان صنعتی، ساختار بازار الیگوپولی، نظریه بازی غیر همکاری و مداخله گزینشی دولت سازمان صنعتی، یکی از شاخه های علوم اقتصادی است که با بازارهای سر و کار دارد که نمی تواند با کاربرد الگوی رقابتی تحلیل شود، سازمان صنعتی در پی توضیح تفاوت در سازمان بازار است و بر تمرکز فروش در دست شمار اندکی بنگاه متمرکز شده است.

پیامدهای مرکز فروشنده بررسی می شود و تحلیل رفتار الیگوپولی نقش کانونی در سازمان صنعتی بازی می کند هدف اصلی رشته سازمان صنعتی، توسعه ابزار های تحلیل فرایندهای بازار و پیامدهای آن برای عملکرد اقتصادی است. از اوایل دهه هشتاد میلادی مدل رقابت ناقص مورد بررسی سازمان صنعتی قرار گرفت و نظریه بازی بر همکاری که یکی از ارکان سیاست استراتژیک تجاری است در مباحث جدید سازمان صنعتی به کار گرفته شد و در ساختار بازار الیگوپولی معیار اصلی ،وابستگی متقابل فروشندگان گوناگون است؛ بدین معنا که اگر تصمیم یک فروشنده درباره مقدار تولید در سود فروشنده دیگر تاثیر قابل توجهی داشته باشد، شرایط الیگوپولی است و در چنین ساختاری ترکیب قیمت مقدار و سود هر عامل به اقدامات دیگر عامل های بازار بستگی دارد و در واقع سود هر عامل نتیجه تصمیمات همه عاملهای بازار است.

تعریف سیاست استراتژیک تجاری

تعریف سیاست استراتژیک تجاری

رابطه سیاست استراتژیک تجاری و نظریه بازی ها

از آنجا که معیار اصلی در ساختار بازار الیگوپولی وابستگی متقابل بنگاه ها می باشد بنابراین این ساختار می تواند قلمرو تحلیل نظریه بازی باشد. در نظریه بازی ابزار های رقابت الیگوپولیتی شامل سطح محصول، قیمت، تبلیغات، نوآوری محصول و ساختار سازمانی است. در واقع می توان گفت سیاست استراتژیک تجاری کاربرد نظریه بازی غیر همکاری است که از تعادل “نش” بهره می برد. تعادل نش وقتی مطرح می شود که همه بازیگران استراتژیها را به گونه ای انتخاب نمایند که استراتژی هر بازیگر، سود آن بازیگر را با توجه به استراتژیهای انتخاب شده از سوی دیگر بازیگران حداکثر سازد. تعادل نش بدین معنا است که اگر من در یک بازی استراتژیک عقلانی رفتار کنم، باید بکوشم استراتژی رقبای خود را پیش بینی کنم و بر پایه آن بهترین استراتژی خود را برگزینم. البته باید توجه داشته باشیم که رقبایم نیز تلاش می کنند رفتار مرا پیش بینی کنند و می دانند که من می کوشم رفتار آنها را پیش بینی کنم آنها می دانستند که من این را دریافته ام و من می دانم که آنها همه عاقلند و می دانند و عاقلانه تصمیم میگیرند. اگر تعادل نش منحصر به فرد باشد. این یک راه حل سازگار است.

یکی دیگر از ارکان سیاست استراتژیک تجاری مداخله گزینشی دولت است، مداخله گزینشی دولت در کشورهای آسیای شرقی و حتی فرانسه و آمریکا نقش موثری را ایفا کرده است. نکته قابل توجه این است که مداخله گزینشی دولت در شرایط رقابت ناقص و به منظور پشتیبانی از صادرات کشور برای انتقال برائت از بنگاههای خارجی به داخل کشور استفاده می شود و عملا شرایط لازم را برای خلق مزیت فراهم می کند، اما برای آنکه دخالت دولت موثر واقع شود، می بایست دولت توانمند باشد؛ گزارش بانک جهانی در سال ۱۹۹۷ بر این نکته تاکید می ورزد که بدون دولت کارآمد توسعه پایدار ممکن نیست. حال این سوال مطرح می شود مداخله گزینی دولت بر اساس چه ضوابط و معیارهایی باید صورت پذیرد.

ابزارهای مورد استفاده در تحقق سیاست استراتژیک تجاری

ابزارهای مورد استفاده در قالب تعرفه استراتژیک و موانع شبه تعرفه ای سوبسید استراتژیک و تحقیق و توسعه استراتژیک قابل تبیین می باشند. سیاستهای تعرفه ای و موانع شبه تعرفه ای از مهم ترین ابزارهای قیمتی هستند که شامل سه دسته عمده تعرفه استراتژیک، تحدید صادراتی داوطلبانه و نظارت بر واردات است. سیاست تعرفه استراتژیک باین موضوع گره خورده است که اگر کشوری با انحصار خارجی مواجه باشد، وضع تعرفه باعث انتقال رانت از بنگاه خارجی به داخل می شود چرا که در شرایط رقابت ناقص، قیمت بیش از هزینه نهایی است و وضع تعرفه می توانند بخشی از رانت را به داخل کشور منتقل کند. تحدید صادراتی داوطلبانه مشابه وضع تعرفه بر واردات است با این تفاوت که این نوع اعمال محدودیت ماهیت آن داوطلبانه است و با تهدید و فشار صادر کننده محقق می گردد. در واقع تحدید صادراتی داوطلبانه باعث محدود شدن سهم بازار کشور صادر کننده در بازار هدف می شود.

سیاست استراتژیک تجاری به نظارت بر واردات نوعی سیاست حمایت گرایانه تلقی می شود که به طور غیر مستقیم باعث کاهش واردات می شود چرا که اعمال این نوع سیاست مقدمه اقدامات ضد دامپینگ، مذاکره برای محدودیتهای صادراتی داوطلبانه و محدودیت های زیست محیطی و موارد مشابه می شود. تحقیق انجام شده پیرامون اعمال این سیاست در اروپا طی سالهای ۱۹۷۲ تا ۱۹۸۷ نشان می دهد که سیاست نظارت بر واردات باعث کاهش واردات شده و همچنین موجب افزایش سهم تجارت میان کشورهای اروپا گردیده است که جایگزین واردات کاهش یافته از کشورهای خارج از جامعه اروپا شده است. یکی از سیاستهای استراتژیک تجاری سیاست سوبسید استراتژیک است که در چهار شکل قابل تبیین می باشد:

الف) سوبسید استراتژیک به صادرات و انتقال سود

ب) اعطای اعتبارات ترجیحی و ضمانت صادرات

ج) سوبسید اعطای به بیمه صادرات

د) جاسوسی تکنولوژیکی

از جمله سیاست های استراتژیک دیگر، تحقیق و توسعه استراتژیک است که از طریق اعطای سوبسید به تحقیق و توسعه صنایع منتخب توسط دولت صورت می پذیرد و این سیاست در ساختار بازار رقابت ناقص می تواند محیط رقابتی در صحنه تجارت بین الملل را به نفع شرکت های داخلی تغییر دهد.

توجه به بازارهای ثابت و متقابل

نکته قابل توجه در ابزارهای سیاست استراتژیک تجاری و مداخله دولت، توجه به بازارهای ثابت و متقابل است. در الگوی بازار ثابت یک یا چند بنگاه از کشور خودی و یک یا چند بنگاه از کشور خارجی در بازار ثابت با یکدیگر رقابت می کنند. در این الگو جایی برای تعرفه و موانع شبه تعرفه ای وجود ندارد و ابزارهای سیاسی مورد استفاده عبارتند از اعطای سوبسید به صادرات با تحقیق و توسعه، این در حالی است که در الگوی بازارهای متقابل فرض بر این است که بازارها تقسیم شده می باشند و لذا تصمیمات استراتژیک به طور جداگانه در مورد بازارهای خارجی و داخلی اتحاد می شود. اگر محصول، متغیر استراتژیک باشد، آنگاه بنگاهها، سطوح محصول متمایزی برای هر بازار انتخاب می کنند و انتقال سود در چنین بازاری از طریق تعرفه صورت می پذیرد.

کاربرد سیاست استراتژیک تجاری برای کشورهای در حال توسعه

سیاست استراتژیک تجاری که بر مبنای تئوریهای جدید تجارت پایه گذاری شده اند، بر اساس عملکرد تجاری کشورهای پیشرفته صنعتی شکل گرفته است که اولا در بازارهای جهانی دارای ساختار الیگوپولی، بازیگر مهمی به شمار می آیند؛ (مانند آمریکا اتحادیه اروپا و ژاپن) و ثانیا دارای صنایع مبتنی بر تکنولوزی های پیشرفته هستند. اما بخشهایی از تئوری های جدید تجارت هستند که به مسایل توسعه ای مربوط به کشورهای در حال توسعه می پردازند. این بخشها با مفاهیم زیر ارتباط دارند

  • فرایند کاهش شکاف تکنولوژی بین کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته
  • مسائل مرتبط با مذاکرات تکنولوژیک کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه
  • نقش فعالیت های شرکتهای چند ملیتی در کشورهای در حال توسعه
  • تجارت و سرمایه گذاری میان کشورهای در حال توسعه
  • پویایی توانمندی های سطح بنگاه و مسایل مرتبط با رقابت پذیری
  • خلق مزیت

فرایند کاهش شکاف تکنولوژی یک پیام نشات گرفته از تئوریهای جدید تجارت این است که تفاوت های تکنولوژی، عامل بنیادی در شکل دادن به مزیتهای نسبی است. بنابراین سیاست استراتژیک تجاری می بایست با در نظر گرفتن تغییر تکنولوژی طراحی گردد. در کشورهای در حال توسعه برخی فعالیت های اقتصادی وجود دارند که امکان برخورداری مستمر از لبه رقابتی ناشی از شرایط طبیعی به جای تغییر تکنولوژیکی فراهم می آورد به عنوان مثال منابع طبیعی از قبیل سواد معدنی این بدان معناست که محوریت تغییر تکنولوژیکی و نوآوری ها در تحلیل مباحث مربوط به رشد و تجارت می تواند برای ارتقای مزیت نسبی مبتنی بر موجودی منابع طبیعی به کار برده شود. در این زمینه است که تاثیر توانمندیهای تکنولوژیکی بر واقعی کردن پتانسیل های منابع طبیعی در کشورهای در حال توسعه اشاره شده است.
توانمندیهای تکنولوژیک و به خصوص به کارگیری تکنولوژی های جدید در اکتشاف، استخراج و پردازش منابع طبیعی می تواند در بهره برداری کردن از پتانسیل های منابع طبیعی موجود، تمایز و تحول ایجاد نماید. همچنین در زمینه تولید محصولات و کالاهای اولیه، افزایش بهره وری نقش مهمی در تاثیر گذاری بر سطح بازده ناشی از عوامل مورد استفاده در تولید کالاها ایفا می نماید. بنابر این توانمندیهای تکنولوژیک در تولید کالاها می تواند اثر مثبتی بر روی تجارت داشته باشد. تجربه کشور مالزی در متنوع سازی تولید کاکائو نشان داده است که اگر چه مالزی هزینه نیروی کار بالاتری در مقایسه با آفریقای غربی و برزیل دارد، اما این کشور با به دست آوردن بازده های خیلی بالای ناشی از گونه های هیبرید توسعه یافته توسط برنامه های پرورش محصولاتش توانسته است، موفقیتهای بالایی کسب نماید (مرکز تجارت جهانی ۱۹۸۷).

بهبود کارایی استراتژی جایگزینی واردات و بهبود رقابت پذیری

در فرایند صنعتی شدن کشورهای کمتر صنعتی شده، ارتقای نقش تغییر تکنولوژیک می تواند کمک شایانی به بهبود کارایی استراتژی جایگزینی واردات و بهبود رقابت پذیری بین المللی در صنایع صاردانی این گونه کشورها ایفا نماید. تئوری های جدید تجارت نقش توسعه تکنولوژیکی و نوآوری ها و اهمیت نگاه آینده در ارزیابی پتانسیل های تجاری را برجسته نشان می دهد و این بر خلاف مسایل مرتبط با مزیت های نسبی ایستای مطرح شده در تئوری های سنتی تجارت می باشد. علاوه بر این تئوری های جدید تجارت، محوریت تکنولوژی در تجارت، به خصوص در کسب دانش جزئی شده مربوط به ساختارها و توانمندی های صنایع صادراتی به عنوان زیر بنایی برای تدوین سیاستهای ارتقای صادرات و سیاست هایی که منجر به ارتقای صنایع با مزیت های رقابتی پویا می شود را بیان کرده اند.

چالش اساسی در این بحث این است که چگونه قدرت انتخاب در به کارگیری تکنولوژی های جدید در فرایندهای متعدد را به طریقی ارتقا دهیم که هم از یک طرف سازگار با توانمندی های موجود و از طرف دیگر در طول زمان تطابق داشته باشد. برای اینکه بتوان از این گونه چالش ها عبور کرد باید فرایند افزایش قدرت رقابت و کاهش شکاف تکنولوژی به طور مستمر و پویا صورت پذیرد. تجربه هند و کره در این زمینه جالب توجه است. از مقایسه انواع محصولات صادر شده توسط کره و هند این نکته آشکار می شود که با وجود اینکه در سال ۱۹۶۶ محصولات با تکنولوژی های پیشرفته هم اندکی از صادرات را تشکیل می دادند اما در سال ۱۹۸۶ به این محصولات تکنولوژی پیشرفته در کشور کره به طور چشمگیری افزایش یافت در حالی که سهم هند تغییر چندانی در این سال نکرده بود.

ماهیت ایستا (غیر پویا) تحقیق و توسعه در صادرات کشور هند بیانگر عدم تمایل این کشور به واردات تکنولوژی مدرن و اعمال محدودیت در معرض تکنولوژیهای خارجی قرار گرفتن می باشد (به دلیل سیاست خودکفایی)؛ بنابراین به نظر می رسد چالش مهم برای سیاستگذاری در کشورهای در حال توسعه این است که چگونه از پیامدهای تجربه هستند اجتناب ورزید و چگونه قدرت رقابت در صنایع استراتژیک را افزایش داد (تجربه کره)

انحصاری شدن فزاینده پیشرفت تکنولوژیک

مسایل مرتبط با مذاکرات تکنولوژیک کشورهای در حال توسعه به دلیل انحصاری شدن فزاینده پیشرفت تکنولوژیک توسط شرکت های چند ملیتی، به نظر می رسد شکاف ارتباطی میان کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته وجود دارد. این شکاف در مذاکرات به طور عمده از این مساله نشات می گیرد که کشورهای در حال توسعه تصور می کنند اکثر دانش تکنولوژیک، کد گذاری شده را می توانند از طریق توافق نامه و اعمال محدودیت های قانونی آن را منتقل کند
در این زمینه تئوری های جدید تجارت مفهوم تکنولوژی را بصورت وسیع تر بیان می نمایند و بر وجه تلویحی تکنولوژی تاکید می نمایند که به دست آوردن آن هزینه بر و مشکل است و نیازمند تلاش تکنولوژیکی است.

تشخیص ویژگی های تلویحی تکنولوژی و مفهوم سازی دانش تکنولوژیک مرتبط با آن همراه با شناخت عمیق تر ویژگی های کد بندی شده و تلویحی دانش تکنولوژیک و اهمیت نسبی آنها می تواند فهم بسیاری از جنبه های تعارض میان کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته را ارتقا بخشد (به عنوان مثال مباحث مرتبط با نظام نامه مدیریت و انتقال تکنولوژی این تشخیص باعث می شود، مکانیزمهای یادگیری تکنولوژیکی و به کار گیری سیاستهای مرتبط با آن در مذاکرات انتقال تکنولوژی اهمیت پیدا کرده محور مذاکرات به سمت و سوی رفع موانع فرایند یادگیری تکنولوژیکی در کشورهای در حال توسعه گردد.

افزایش توانمندی های تکنولوژیک

تغییر دیدگاه درباره نقش شرکت های چند ملیتی در کشورهای در حال توسعه و تحقق ایده های سیاست استراتژیک تجاری اینست که بدانیم ورود شرکت های چند ملیتی می تواند باعث تزریق سرمایه، تکنولوژی و تکنیک های جدید مدیریتی و همچنین تغییر در رفتار بنگاه های داخلی شود و لازمه استفاده حداکثر از سرریزهای ناشی از حضور شرکت های چند ملیتی، افزایش توانمندی های تکنولوژیک در کشور میزبان می باشد تا بتوان تکنولوژیهای جدید را جذب کرد و به کار گرفت. روند رو به رشد جهانی شدن بیشتر به واسطه نقش فزاینده شرکت های چند ملیتی در اثر رشد شدید جریانات مالی بین المللی است. در این زمینه ایجاد شبکه ها باعث نزدیک شدن شرکتها و سازمان ها شده که در نتیجه آن همکاری های بین المللی را افزایش داده است.
تجارت و سرمایه گذاری میان کشورهای در حال توسعه اگر چه تمرکز تئوری های جدید تجارت میان کشورهای صنعتی شده می باشد. اما برخی موارد از قبیل صرفه های ناشی از مقیاس، تنوع محصول و توضیحات مرتبط با تجارت درون صنعت می توانند در مسایل مربوط به تجارت کشورهای در حال توسعه در اقتصاد جهانی به کار رود. مطالعه موردی سرمایه گذاری مشترک هندوستان در تایلند نشان داده است که در اثر سرمایه گذاری مشترک بنگاه های کشورهای در حال توسعه با ورود به یک مرحله یادگیری، نه تنها دانش چگونگی را منتقل نموده  بلکه دانش چرایی را نیز انتقال داده اند. این اتفاق به دلیل این است که شرکت های چند ملیتی کشور در حال توسعه، اغلب با ماشین الات وارداتی از کشورهای توسعه یافته ایجاد می شود و این نیازمند تطابق ماشین الات با شرایط بومی کشور میزبان و در نتیجه فراهم کننده فرصتی برای یادگیری با انجام دادن است. این نشان می دهد که شرکت چند ملیتی کشور در حال توسعه از مهارت بیشتری برای تطابق تکنولوژی خاصی برخوردارند و بنابراین آنها این مهارت ها را منتقل می کنند.

تحلیل استراتژیک کسب و کار

از طریق اینگونه اشکال متفاوت یادگیری، تطبیق و اصلاح تکنولوژیهای وارداتی، شرکت های چند ملیتی کشورهای در حال توسعه، توانمندیهای تکنولوژیک منحصر به فردی را کسب کرده اند و می تواند آنها را به گونه ای کاملا کارا منتقل نمایند. همان گونه که در تور های جدید تجارت در مورد مفاهیم پویایی فرایند توسعه تکنولوژی بدان اشاره می شود. چنانچه کشورهای در حال توسعه برخوردار از لبه رقابتی در برخی از فعالیتهایی منتخب باشد، آنگاه پشتیبانی سیاست در این گونه فعالیت ها به منظور نگهداری و ارتقا آنها مورد نیاز خواهد بود. این گونه بنگاه ها می بایست ارتقا و تطبیق هر چه بیشتر تکنولوژیهای فرایند و محصول خود را از طریق انجام تحقیق و توسعه در داخل و به منظور باقی ماندن در فضای رقابتی ادامه دهند.

تجارت و سرمایه گذاری میان کشورهای در حال توسعه

اگر چه تمرکز تکنولوژی های جدید تجارت میان کشورهای صنعتی شده می باشد، اما برخی موارد از قبیل صرفه های ناشی از مقیاس، تنوع محصول و توضیحات مرتبط با تجارت درون صنعت می تواند در مسایل مربوط به تجارت کشورهای در حال توسعه در اقتصاد جهانی به کار رود. مطالعه موردی سرمایه گذاری مشترک هندوستان در تایلند نشان داده است که در اثر سرمایه گذاری مشترک بنگاه های کشورهای در حال توسعه با ورود به یک مرحله یادگیری نه تنها دانش چگونگی بلکه دانش چرایی را نیز انتقال داده اند. این اتفاق به دلیل این است که شرکت های چند ملیتی کشور در حال توسعه، اغلب با ماشین آلات وارداتی از کشورهای توسعه یافته ایجاد می شود و این نیازمند تطابق ماشین الات با شرایط بومی کشور میزبان و در نتیجه فراهم کننده فرصتی برای یادگیری با انجام دادن است.

این نشان می دهد که شرکت چند ملیتی کشور در حال توسعه از مهارت بیشتری برای تطابق تکنولوژی خاص برخوردارند و بنابراین آنها این مهارت ها را منتقل می کنند که از طریق اینگونه اشکال متفاوت یادگیری، تطبیق و اصلاح تکنولوژیهای وارداتی، شرکت های چند ملیتی کشورهای در حال توسعه، توانمندی های تکنولوژیک منحصر به فردی را کسب کرده اند و می توانند آنها را به گونه ای کاملا کارا منتقل نمایند

همان گونه که در تئوریهای جدید تجارت در مورد مفاهیم پویایی فرایند توسعه تکنولوژی بدان اشاره می شود. چنانچه کشورهای در حال توسعه برخوردار از لبه رقابتی در برخی از فعالیت های منتخب باشند، آنگاه پشتیبانی سیاستی در این گونه فعالیت ها به منظور نگهداری و ارتقای آنها مورد نیاز خواهد بود. این گونه بنگاه ها می بایست ارتقا و تطبیق هر چه بیشتر تکنولوژیهای فرآیند و محصول خود را از طریق انجام تحقیق و توسعه در داخل و به منظور باقی ماندن در فضای رقابتی ادامه دهند.

پویایی توانمندی های سطح بنگاه و مسایل مرتبط با رقابت پذیری

یکی از مهم ترین کمک های تئوری های جدید تجارت (به ویژه تئوری های مرتبط با تئوری تکاملی تغییر اقتصادی) توجه به پویایی نوآوری و تغییر تکنولوژیکی درون بنگاه ها با گروه های صنعتی مدیریت استراتژیک است. یکی از مسائل تئوری پویایی توانمندی های سطح بنگاه (یا صنعت) این است که الگوهای سازمانی و اشکال پشتیبانی توسط نهادهای سطح ملی با سطح صنعت، موضوع مهمی می باشد که می بایست بدان توجه داشت. در حقیقت برخی شواهد بروز یافته از کشورهای در حال توسعه اشاره به این پدیده دارد که رقابت پذیری و کارایی در الگوهای سازمانی متعدد در پیشگاه ها قابل دستیابی است. به عنوان نمونه می توان به ساختار صنعتی کره و تایوان اشاره کرد که دو الگوی متفاوت را تعقیب کردند ولی از کارایی بایگانی برخوردار بودند. بنابراین سوال درباره سازمان بنگاه و ارتباط آن با دیگر نهادها موضوعی است که به شرایط خاصی بستگی دارد.

خلق مزیت با رویکرد سیاست استراتژیک تجاری

مزیت نسبی در تئوری های سنتی تجارت (ایستا) است و از آنجا که فرض بر این است که بازدهی ثابت به مقیاس وجود دارد تکنولوژی عاملی است برونزا و عملا مداخله دولت در سیاستگذاری تکنولوژی و صنعتی برای خلق مزیت (به جز در موارد کاملا استثنایی) مقبول واقع نمی افتد، عملا موفقیت برخی کشورهای آسیایی در تغییر مزیت نسبی شان با تئوری های سنتی تجارت قابل تبیین نمی باشد. این در حالی است که تئوری های جدید تجارت می تواند تبیین کننده مفهوم خلق مزیت باشد. در واقع خلق مزیت کاربرد مناسب سیاست استراتژیک تجاری در کشورهای در حال توسعه است. مطابق ادبیات اقتصاد توسعه کشورها در پله های گوناگون نردبان مزیت قرار دارند. پله اول نردبان، تولید و صدور محصولات اولیه و پله آخر نردبان تولید و صدور دانش بنیان است. کشورهای در حال توسعه می بایست بر اساس تئوری های جدید تجارت به خلق مزیت پرداخته و از نردبان مزیت بالا روند.

کشورهای در حال توسعه در فرایند خلق مزیت می بایست با اتخاذ سیاست استراتژیک تجاری با معیارهای مناسب، دست به انتخاب صنایع و تکنولوژی های استراتژیک بزنند. معیارهای انتخاب با توجه به شرایط کشورها متفاوت است که برای هر صنعت، معیارها و شاخص های انتخاب صنایع در کشورهای در حال توسعه آمده است.

نقش افزایش ظرفیت موجودی تجارت در سیاست استراتژیک تجاری

تجارت به عنوان ابزاری برای تقویت شرکا و متحدان بین‌المللی نقش عمده‌ای را در فصول مهم تاریخ امریکا ایفا کرده است. به‌عنوان شاهدی مهم بر این ادعا می‌توان به جنگ جهانی دوم و زمانی اشاره کرد که امریکا توانست به کشورهای غرب اروپا و ژاپن بیش از آنچه این کشورها تمایل داشتند دسترسی پیدا کند. این هدف در راستای تسریع بازسازی این کشورها و انضمام آنها به یک نظام بین‌المللی آزاد و مبتنی بر قانون دنبال شد. از تجارت همچنین می‌توان به‌عنوان ابزاری موثر و کارامد در راستای پیام‌رسانی غیرمستقیم به متحدان و رقبا نیز بهره گرفت. همین پیام‌رسانی اصلی‌ترین انگیزه انگلیس برای امضای قرارداد تجاری با امریکا در سال ۱۹۳۸م، درست قبل از وقوع جنگ جهانی دوم، بود. اگرچه این قرارداد برای انگلیس منافع اقتصادی اندکی به دنبال داشت اما نمایانگر اتحاد امریکا و انگلیس بود. در نخستین قرارداد تجارت آزاد امریکا که در سال ۱۹۸۵م با رژیم صهیونیستی منعقد شد، اهداف پیام رسانی درست همانند اهداف اقتصادی برای این کشور مهم بود. هرکه درباره اهمیت سیاست استراتژیک تجاری شک و شبهه‌ای دارد می‌تواند با توجه به عکس‌العمل سال گذشته روسیه در مقابل چشم‌انداز تقویت روابط تجاری اوکراین با غرب به اطمینان خاطر برسد.

مثال: افزایش موجودی تجارت ابزاری برای تقویت تعامل بین‌المللی آمریکا شده است

سیستم تجارت جهانی همچنین مسیر را برای رقابت صلح‌آمیز و حل و فصل مناقشات هموار می‌کند، مناقشاتی که شاید با بهره‌گیری از ابزارهای دیگر تشدید شوند. همان طور که هری ترومن رییس‌جمهور وقت امریکا در سال ۱۹۴۷ میلادی درباره لزوم ایجاد یک سازمان تجارت بین‌المللی متذکر شد، «با گذر زمان، عادات و رفتارهای مشارکتی که در فعالیت‌های تجاری شکل می‌گیرند می‌توانند با از بین بردن سوءتفاهمات، اعتمادسازی کرده و همکاری کشورها در سایر امور را افزایش دهند و فضایی ایجاد کنند که به حفظ و ثبات صلح بیانجامد.» با توجه به تحولات اخیر آسیا و اروپا – تنش‌های موجود در دریای شرق و جنوب چین و بحران اوکراین- تلویحات و نتایج استراتژیک سیاست تجاری امریکا کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

برای بسیاری از کشورها که قرار است عضو توافقنامه تی‌پی‌پی شوند این تصور که جایگاه امریکا در منطقه بیش از پیش تثبیت خواهد شد می‌تواند طعم منافع اقتصادی این قرارداد را خوشایندتر کند. همچنین از آنجا که اجرای قرارداد تی‌پی‌پی باعث تحکیم تعهدات امریکا برای توسعه و پایداری در آسیا در یک دوره مهم خواهد شد، نهایی شدن قرارداد مشارکت تجاری و سرمایه‌گذاری ترانس آتلانتیک (T-TIP) حاوی پیامی واضح درباره قدرت این قرارداد امریکایی-اروپایی به سراسر جهان خواهد بود- که با توجه به ناآرامی حاصل از بحران اوکراین در سراسر قاره اروپا می‌تواند یادآوری به موقعی باشد. روابط اقتصادی بین امریکا و شرکای تجاری اروپایی این کشور بسیار چشمگیر است: یک تریلیون دلار تجارت سالانه، ۴ تریلیون دلار سرمایه‌گذاری مشترک و ایجاد ۱۳ میلیون شغل برای مردم امریکا و اروپا که اشتغال آنها به تجارت و سرمایه‌گذاری مشترک بین امریکا و اروپا وابسته است حاصل این روابط اقتصادی گسترده می‌باشد.

 کاربرد نظریه سیاست استراتژیک تجاری در توسعه صادرات ایران

سیاست استراتژیک تجاری طی دو مرحله به اجرا در می آید: مرحله اول : انتخاب صنایع استراتژیک . مرحله دوم : هدف گیری صنایع منتخب از طریق ابزارهای سیاست استراتژیک تجاری و صنعتی . معیارها و شاخص های پیشنهادی برای انتخاب صنایع استراتژیک در کشورهای در حال توسعه عبارتند از: معیارها : سودآوری ، رانت نیروی کار( تفاوت دستمزدها و بهره وری ) ، انرژی بری ، مزیت هزینه ای و دانش فنی و مهارت نیروی کار. شاخص ها: ارزش افزوده غیر دستمزدی ، نسبت ارزش ستانده به ارزش داده، جبران سرانه سالانه ، بهره وری نیروی کار، ارزش مصرف شده صنعت ، متوسط ارزش انرژی مصرف شده هر کارگاه ، مزیت نسبی آشکار شده ، نسبت کارکنان لیسانس و بالاتر به کل شاغلان باسواد و نسبت مهندسان و تکنسین ها به کل شاغلان تولیدی .

ساختار بازار صادرات صنعتی ایران، ساختاری متمرکز است و به همین جهت ، نفوذ در اینگونه بازار های صادراتی، سیاستهای حمایتی می طلبد. در واقع خلق مزیت در صادرات صنعتی کشور با توجه به تمرکز موجود در بازار صادراتی باید انجام شود. تمرکز( با در نظر گرفتن اتحادیه اروپا) در بازار صادرات آهن و فولاد ، مواد شیمیایی ، مس و پوشاک، تا حدی زیاد، تمرکز در بازار نساجی، سنگ ، شن و ماسه، صابون ، پاک کننده ها و براق کننده ها و هیدروکربن ها و ماشین آلات و تجهیزات حمل و نقل ، زیاد و تمرکز در بازار صادرات محصولات خودرو و کفش ، بسیار زیاد است. رتبه تمرکز صنایع یازده گانه نیز موید آن است که فلزات اساسی دارای کمترین تمرکز بازار در حالتهای چهار و هشت صادر کننده برتر است . به طوری که آهن و فولاد و مس کمترین درجه تمرکز بازار را به خود اختصاص داده اند. این درحالی است که محصولات خودرو همواره بیشترین درجه تمرکز بازار را دارند که نشان دهنده آن است که شانس کمتری برای نفوذ در بازار آن وجود دارد. برای مطالعه بیشتر به مقاله نظریه سیاست استراتژیک تجاری و کاربرد آن در توسعه صادرات صنعتی ایران مراجعه نمایید.

نتیجه گیری

اغلب تئوریهای جدید تجارت بر موضوعاتی تاکید داشتند که بیشتر مربوط به کشورهای توسعه یافته می باشند، اما در این مقاله ضمن مروری بر سیر تحول تئوریهای تجارت و همچنین ارکان شرایط و ابزار های سیاست استراتژیک تجاری بر بخش هایی از تئوریهای جدید تجارت تاکید گردید که مربوط به کشورهای در حال توسعه می باشد.

این بحث ها عبارتند از: فرایند کاهش شکاف تکنولوژی بین کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته، مسایل مرتبط با مذاکرات تکنولوژیک کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه، نقش فعالیت های شرکتهای چند ملیتی در کشورهای در حال توسعه تجارت و سرمایه گذاری میان کشورهای در حال توسعه، پویایی توانمندی های سطح بنگاه و مسایل مرتبط با رقابت پذیری و خلق مزیت از آنجا که در کشور در حال توسعه ای مانند ایران در بازار محصولات عمدتا دارای شرایط الیگو پولی و در محصولات دارای فناوری پیشرفته نقش بسیار اندکی دارد که تجارت آن به صورت عمده بر مزیت نسبی متکی است؛ بنابر این توجه به ابعاد فوق الذکر به ویژه خلق مزیت اهمیت بسیار زیادی دارد و در این میان تجربه کره جنوبی می توانند درس های زیادی برای کشور ما در پی داشته باشد. به طور کلی می توان توصیه های زیر را به عنوان جمع بندی این مقاله ارائه کرد:

  1. برای انجام مداخله تجاری جهت توسعه صادرات غیر نفتی و تحول اقتصاد از منبع پایه به دانش پایه، اتخاذ سیاست استراتژیک تجاری ضروری می باشد و فرایند کاربرد آن در کشوری مانند ایران از طریق خلق مزیت می باشد 
  2. به منظور خلق مزیت، سیاست های مداخله گرایانه مبتنی بر نظریه سیاست استراتژیک تجاری نقش تعیین کننده ای دارد و ضرورت دارد صنایع و فناوری های خاص را با توجه به معیارهای بیان شده در این مقاله انتخاب کرد
  3. ضرورت دارد پس از انتخاب صنایع و فناوریهای خاصی از ابزارهای خلق مزیت که در تجربه کره جنوبی نیز مورد بررسی قرار گرفته استفاده شود. نکته قابل توجه این است که در استفاده از ابزارهای خلق مزیت می بایست نگاه مبنی بر توسعه صادرات باشد و نگاه کسب در آسانی به ابزارهایی همچون تعرفه های گمرکی نداشت

برگرفته از مقالات

سیاست راهبردی (استراتژیک) تجاری در کشورهای در حال توسعه: ملاحظات تکنولوژیکی و سیاستی نوشته رضا انصاری

سیاست راهبردی (استراتژیک) تجاری و خلق مزیت درکشوری در حال توسعه  نوشته سید حسین میرجلیلی

نگاهی به ضرورت اتخاذ سیاست (راهبردی) استراتژیک تجاری نوشته محمد نهاوندیان

جهت ارتقای سطح کیفی مقالات میتوانید نظرات خود را در پایان صفحه درج نمایید؛ همچنین برای آشنایی بیشتر با مبحث سیاست استراتژیک تجاری میتوانید به لینک مقالات خارجی و وبلاگ شریف استراتژی مراجعه نمایید. 

Strategic Trade Policy – National Bureau of Economic Research

Strategic Trade Policy Versus Free Trade

Strategic Trade Policy and Developing Countries

The Development of the Strategic Trade Policy and Its Application

 strategic trade policy and free trade by giving some theoretical results

استراتژی پیام چیست استراتژی ساختار پیام و منبع پیام

استراتژی پیام چیست و کاربرد آن در بازاریابی | استراتژی پیام با دو رویکرد منبع پیام و ساختار پیام

طراحی ارتباطات برای رسیدن به هدف های تعیین شده مستلزم پاسخگویی به سه پرسش اساسی است: چه چیزی بگوئیم که همان استراتژی پیام است و اینکه چگونه بگوییم (استراتژی ساختار پیام)؛ و چه کسی بگوید (استراتژی منبع پیام). این عوامل باعث میشود تا با استراتژی پیام بیشتر آشنا شوید و استراتژی پیام را در تبلیغات خود بدرستی اجرا نمایید.

استراتژی پیام چیست و تعریف آن در مدیریت بازاریابی

در تعیین و طراحی استراتژی پیام بازاریاب سعی میکند، پیام هایی را خلق کند که جایگاه و موضع نام تجاری تقویت و نقاط تشابه و تمایز آن را مطرح کند. برخی پیام ها بطور مستقیم با محصول یا خدمت ارتباط دارند (مثل پیام های مربوط به کیفیت، اقتصادی بودن یا ارزش نام تجاری) در حالیکه سایر پیام ها ممکن است با عوامل انتزاعی و خارجی مرتبط باشند. (مثل پیام های مرتبط به خلاقانه بودن، مشهور بودن یا سنتی بودن نام تجاری)

جان مالونی، یکی از اساتید ارتباطات، در موضوع استراتژی پیام معتقد است که هر مشتری ای به دنبال کسب چهار محصول یا خدمت خریداری شده است: مزایای منطقی، مزایای احساسی، مزایای اجتماعی ورضایت فردی. مالونی معتقد است که خریداران، این مزایا را بر اساس تجربه نتایج حاصل از مصرف محصول، تجربه مصرف محصول یا تجربه مصرف اتفاقی محصول، ارزیابی می کنند.

بر این اساس، می توان با ادغام چهار مزیت  مختلف با سه نوع تجربه، پیام های ارتباطی را به ۱۲ نوع تقسیم کرد. به عنوان مثال، این پیام که (لباس ها را تمیز تر  می شوید)، مزیتی منطقی را با تجربه نتایج حاصل از مصرف یک محصول، ادغام کرده است؛ با این پیام که (طعم واقعی نوشیدنی، در یک نوشیدنی واقعا سبک)، مزیتی احساسی را با تجربه مصرف محصول ادغام کرده است.

استراتژی ساختار پیام شامل چه مباحثی است؟

اثربخشی یک رابطه علاوه بر روش بیان پیام، به محتوای آن پیام نیز وابسته است. اگر رابطه ای غیر اثربخش است، ممکن است فرستنده، پیام نادرستی را انتخاب کرده یا پیام درستی را به روش نادرستی بیان کرده باشد.

استراتژی پیام با نگرش برروی ساختار آن، بیانگر روشی است که بازاریاب، پیام خود را به ارتباط خاصی تبدیل می کند. بازاریاب ها ساختار پیام را به دو گروه اصلی پیام های اطلاعاتی و پیام های انتقالی تقسیم می کنند. این دو استراتژی اصلی ساختار پیام، خود در بر گیرنده استراتژی های دیگری می باشند.

پیام های اطلاعاتی

پیام های اطلاعاتی بر ویژگی ها و منافع محصول یا خدمت متمرکز هستند. به عنوان مثال – تبلیغاتی که روش حل یک مشکل را نشان می دهند (به طور مثال، تبلیغ قرص های مسکن، به عنوان قرصی برای توقف سردردهای شدید)؛ تبلیغاتی که کاربرد محصول را شرح می دهند (به طور مثال، درزگیرهای تامپسون می توانند جلوی نفوذ باران، برف و گرمای شدید را بگیرند: تبلیغاتی که محصولات مختلف را با یکدیگر مقایسه می کنند (به عنوان مثال، شبکه تلویزیونی DirectTV برنامه های بهتری از شبکه های تلویزیونی کابلی دارد) و تبلیغاتی که در آنها فرد مشهوری از محصول یا خدمتی تعریف می کند (مثل حضور لبرون جیمز در تبلیغات نایک، اسپرایت و پاوراید)، همگی در طبقه پیام های اطلاعاتی قرار می گیرند. فرض پیام های اطلاعاتی بر این است که مشتریان در فرایند ارزیابی ارتباطات بازاریابی، بیشتر از قوه منطق و استدلال خود استفاده می کنند.

تحقیق پروفسور کارل هرولند در حوزه استراتژی پیام در دانشگاه یل، برخی از جنبه های پیام های اطلاعاتی از قبیل نتیجه گیری، استدلال های یک طرفه و دو طرفه و نظم ارائه استدلال های مختلف را توضیح می دهد. تحقیقات اولیه از بیان نتیجه گیری در تبلیغات دفاع می کردند، اما تحقیقات بعدی نشان دادند که بهترین تبلیغات، تبلیغاتی هستند که سوالی را مطرح می کنند و پاسخ دادن به آن سوال و نتیجه گیری را بر عهده مخاطب قرار می دهند.

تحلیل استراتژیک کسب و کار

مثالی از پیام های اطلاعاتی

به عنوان مثال، فرض کنید شرکت موتورسازی هوندا در تبلیغاتش نتیجه می گرفت که خودروی المنت (یکی از مدل های هوندا) برای جوان ترها مناسب است. آیا این نتیجه گیری، افراد مسن را از خرید محصولات هوندا منصرف نمی کرد؟ در نتیجه می توان گفت که برخی اوقات، عدم نتیجه گیری در تبلیغات و ارتباطات بازاریابی، دامنه بازار محصول یا خدمت را گسترش می دهد.

بیشتر شرکت ها فرض می کنند استدلال های یک طرفه که در آنها تنها به مزایای محصول پرداخته می شود از استدلال های دو طرفه که در آنها افزون بر مزایا، معایب محصول نیز بیان می شوند، بهتر هستند. اما تحقیقات نشان می دهند که استدلال های دو طرفه، به خصوص زمانی که تداعی ها و برداشت های منفی ای درباره محصول وجود دارند که باید اصلاح و برطرف شوند، مناسب تر از استدلال های یک طرفه هستند. به طور مثال، هاینز در تبلیغ سس های کچاپ خود می گوید: سس های کچاپ ما روز به روز در حال بهتر شدن هستند، با شرکت لیسترین نیز در تبلیغاتش می گوید: (خوردن روزی دو بار لیسترین، اصلا مزه نمی دهد). علاوه بر این، تبلیغات با استدلال های دو | خصوص زمانی که مخاطبان هدف، تحصیلکرده تر یا جزء مخالفان محصول هستند، مناسب تر و مفیدترند.

در نهایت این که، نظم و ترتیب بیان استدلال ها هم بسیار مهم است. در تبلیغات با استدلال های یک طرفه، باید مهم ترین مزیت محصول را قبل از بقیه مزایا بیان کرد تا با این شیوه، توجه مخاطبان به تبلیغ جلب شود.

در حوزه استراتژی پیام و پیام های اطلاعاتی، این امر به ویژه در رسانه هایی که انبوه پیام های بازاریابی در آنها ارائه می شوند، مهم تر است، زیرا در این رسانه ها، مخاطبان به  همه پیام ها توجه نمی کنند و در نتیجه، جلب نظر مخاطبان بسیار اهمیت دارد. درباره تبلیغات با استدلال های دوطرفه  مخاطب جزء مخالفان محصول یا خدمت باشد محصول یا خدمت باشد، باید۔ تبلیغ را با بیان مهم ترین ایرادی که مخالفان از آغاز کرد و با بیان مهم ترین مزایای محصول یا خدمت به پایان رساند.

پیام های انتقالی

در پیام های انتقالی بر مزایا یا برداشت های غیر مرتبط با محصول تاکید می شود.به عنوان مثال: تبلیغاتی که استفاده کنندگان یک محصول را نشان میدهد (مثل تبلیغ فولکس واگن که افراد جوان و فعال از خودروهای فولکس واگن استفاده میکنند؛ یا تبلیغی که تجربه های حاصل از مصرف محصول را نشان می دهد)، مثل تبلیغ پرینگلس، تولید کننده چیپس و تنقلات که نشان میدهد با مصرف چیپس پرینگلس، شادی بی انتهایی برای فرد به وجود می آید؛ جز تبلیغات با پیام های انتقالی محسوب میشود، پیام های انتقالی سعی می کنند با تحریک احساسات خاصی در مخاطب خود، وی را به خرید محصول یا خدمت مورد نظر تشویق و ترغیب کنند.

برخی از احساساتی که به وفور در پیام های انتقالی استفاده می شوند، عبارتند از: ترس، احساس گناه و احساس شرم. این پیام ها با کمک این احساسات سعی می کند – یا مخاطب را به انجام کاری تشویق کنند ۔ (مثل تشویق مخاطب به مسواک زدن با مراجعه سالانه به پزشک برای انجام آزمایش های سلامتی دوره ای) یا وی را از انجام کاری مصرف کنند ۔ ( مثل تشویق مخاطب به ترک سیگار، عدم رانندگی هنگام مستی یا پرخوری). استفاده از احساس «ترس» در تبلیغات زمانی مفید است که:

  • میزان ترس به قدری زیاد نباشد  که مخاطب را به جبهه گیری تشویق کند.
  • منبع پیام (کسی که پیام را منتقل می کند) از اعتبار مناسبی برخوردار باشد
  • پیام به خوبی نشان بدهد که می توان با روشی معقول و امکان پذیر، ترس مخاطب را کاهش داد.

پیام های انتقالی و تأثیر آن بر احساسات مخاطب

استراتژی پیام از نوع ساختار پیام باید در برگیرنده احساسات باشد بنحوی که برخی شرکت ها، در تبلیغات خود به جای احساسات منفی، از احساسات مثبت مثل شوخ طبعی، عشق، غرور و لذت استفاده می کنند. استفاده از این احساسات، یا نمادهایی از این احساسات، مثل نشان دادن یک چه زیبا و شیرین، توله سگ های چابک و شاد یا موسیقی های مشهور، توجه مخاطب و میزان درگیری ذهنی وی با تبلیغ را افزایش می دهد. شرکت ها زمانی احساسات مثبت را به کار می گیرند که بخواهند. از رسانه های شلوغ (رسانه های که تبلیغات بسیار زیادی را پخش میکنند) استفاده کنند.

هر چند احساسات مثبت در جلب توجه مخاطب موثرند و میزان دوست داشتنی بودن پیام را افزایش می دهند، اما استفاده بیش از حد این احساسات، درک مطلوب و کامل پیام را کاهش و محصول یا خدمت مورد نظر را تحت تاثیر قرار می دهد.

به عبارت دیگر، در این قبیل پیام ها، احساس مثبت در درجه اول، توجه و محصول و مزایای آن و در درجه دوم، توجه مخاطب قرار می گیرند. بنابراین، یکی از مهم ترین چالش ها در انتخاب استراتژی ساختار پیام، احتراز از اشتباه، استفاده از بیش از حد از یک نوع احساس در اکثر تبلیغات و جلب توجه مخاطبان هدف  و در عین حال، انتقال پیام مورد نظر به آنها است؛ کاری که میشلین به خوبی از عهده آن برآمده است.

نقش هنر تبلیغات بر استراتژی پیام

استراتژی پیام رابطه مستقیمی با هنر تبیلغات دارد، بنابراین، می توان گفت که هنر تبلیغات این است که پیامی که روی کاغذ نوشته شده است را به زندگی و احساسات واقعی مخاطبان هدف، متصل کند. از این رو، در تبلیغات چاپی، شرکت باید در خصوص تیتر، متن، کلمات و رنگ تبلیغ تصمیم گیری کند. در مورد پیام های رادیویی هم، شرکت باید در خصوص انتخاب کلمات، لحن بیان و تلفظ کلمات تبلیغ تصمیم بگیرد.

به عنوان مثال، لحن تبلیغ یک نمایشگاه فروش خودروهای دسته دو باید از لحن تبلیغ یک نمایندگی کادیلاک که فقط خودروی نو می فروشد، متفاوت باشد. در تبلیغات تلویزیونی یا حضوری، شرکت علاوه بر عوامل موثر در تبلیغات چاپی و رادیویی باید به زبان بدن (نشانه های غیر کلامی) هم توجه کند. به عبارت دیگر، سازندگان تبلیغات تلویزیونی باید به عواملی مانند حالت چهره، اشارات، نوع لباس، طرز ایستادن و حرکت کردن و حتی آرایش مو و صورت افراد حاضر در تبلیغ نیز توجه کنند

 

فرآیند استراتژی پیام چگونه است

استراتژی منبع پیام چیست

اگر بخواهیم در موضوع استراتژی پیام بحث کنیم، حتما باید به استراتژی منبع پیام نیز توجه نماییم. بسیاری از طراحان ارتباطات بازاریابی، به جز خود شرکت، از هیچ منبع پیام دیگری استفاده نمی کنند. برخی دیگر از طراحان ارتباطات بازاریابی، افزون بر شرکت، افراد مشهور یا معمولی ای را به عنوان منبع پیام به کار می گیرند.
تحقیقات نشان می دهند که پیامی که از طرف یک منبع معروف با جذاب مطرح می شود، هم توجه مخاطب را بیشتر جلب می کند و هم راحت تر به خاطر آورده می شود. علاوه بر این، تحقیقات دیگری نشان داده اند که اگر شخصیت و ویژگی های فرد بکار گرفته شده در تبلیغات، با برخی از جنبه های محصولی که تبلیغ می شود، همخوانی داشته باشد.
اثربخشی تبلیغات باز هم افزایش خواهد یافت، بسیاری از شرکت ها با در نظر گرفتن نتایج این تحقیقات، افراد مشهور را به عنوان سخنگوی ارتباطات بازاریابی خود انتخاب می کنند. فروش کارهای زنجیره ای سیرز در تبلیغات خود در برنامه تلویزیونی (extreme Makeover)، شبکه تلویزیونی ای بی سی، از پنینگتون (مجری مشهور آمریکایی) استفاده می کند؛ شرکت وریزون در تبلیغاتش از جیمز ارل جونز (بازیگر معروف آمریکایی) استفاده می کند و بازیگر معروف کریستی الی، که به اضافه وزنش اعتراف کرده است، در تبلیغات شرکت جنی کریگ، مبدع سیستم های کاهش وزن، شرکت می کند.

از سوی دیگر، استفاده از برخی افراد مشهور در تبلیغات هم با شکست مواجه شده است. به طور مثال، استفاده از سلن دیون در تبلیغات شرکت کرایسر نتوانست زرق و برق مورد نظر را به نام تجاری این شرکت بیافزاید.

جالب است بدانید که حضور سه ساله این زن معروف در تبلیغات کرایسلر، هزینه ای ۱۴ میلیون دلاری را روی دست مدیران شرکت گذاشت.

 

عوامل موثر در برنامه ریزی استراتژی پیام با رویکر منبع

استراتژی پیام با رویکر منبع را باید از جهات مختلفی مورد بررسی قرار داد. در این میان، اعتبار فرد مشهور بسیار مهم است، اما چه عواملی بر اعتبار افراد مشهور تاثیر می گذازد؟ تحقیقات نشان می دهند که سه عامل بر اعتبار افراد مشهور به عنوان سخنگوی ارتباطات بازاریابی، تاثیر می گذارد که این عوامل عبارت است از تخصص داشتن، مورد اعتماد بودن و دوست داشتنی بودن.

تخصص عبارت است از دانش فرد در یک جنبه خاص برای حمایت از ادعاهای مطرح شده در ارتباطات، مورد اعتماد بودن عبارت است از میزان معقول بودن و صادق بودن منبع پیام از نظر مخاطبان به عنوان مثال، اغلب مردم به دوستان خود بیشتر از افراد غریبه با فروشندگان شرکت، اعتماد دارند. دوست داشتنی بودن به معنی میزان جذابیت منبع  پیام از نظر مخاطبان است. ویژگی هایی نظیر رک گویی، بی ریایی، شوخ طبعی، سادگی و طبیعی بودن، جذابیت یک منبع را افزایش می دهند

در تدوین استراتژی پیام ، منبع پیامی که در هر سه عامل (تخصص داشتن، مورد اعتماد بودن و دوست داشتنی بودن) رتبه خوبی کسب کند، منبع بسیار معتبری محسوب می شود. به عنوان مثال، شرکت های دارویی سعی می کنند در تبلیغات خود از پزشکان معتبر و معروف استفاده کنند، زیرا این پزشکان، منابع بسیار معتبری هستند.

به عنوان مثال، یکی از شرکت های دارویی برای ترین داروی ضد چربی خود به نام لیپتور، از دکتر رابرت جارویک (مخترع قلب مصنوعی)، استفاده می کند، یا چارلز شو آب شخصا در برنامه تبلیغاتی ۴ میلیون دلاری  شرکتش به نام talk to chuck حضور یافت و از خدمات مالی شرکتش تعریف کرد. یکی دیگر از منابع معتبری که امروزه در تبلیغات متعددی حضور دارد، بوکسور معروف، جورج فورمن است.

بینش بازاریابی: استراتژی استفاده از تاییدیه  افراد مشهور، شما را با نحوه استفاده بهینه از این استراتژی پیام  آشنا میکند.

اگر فردی نسبت به پیام و منبع آن، احساسی مثبت یا منفی ای داشته باشد، حالت، همخوانی بوجود میاید.اما اگر احساسات فرد نسبت به پیام با احساسات وی نسبت به منبع آن متفاوت باشد، چطور؟ به عنوان مثال فرض کنید مصرف کننده ای در تبلیغی میبیند که بازیگر مورد علاقه اش، محصولی (نام تجاری ) را تبلیغ  میکند که وی اصلا از آن خوشش نمی آید، اوزگود و تانباوم معتقدند  که درچنین شرایطی، فرد برای رسیدن  به حالت همخوانی احساسات و نگرش های خود را تغییر میدهد.

منبع: برگرفته از کتاب مدیریت بازاریابی کاتلر قسمت طراحی ارتباطات و استراتژی پیام

 

برای آشنایی بیشتر با موضع استراتژی پیام میتوانید به مقالات معتبر خارجی که لینک آن برای ما به اشتراک گذاشته شده است مراجعه نمایید. همچنین برای بالا بردن کیفیت مقاله استراتژی پیام میتواند نظرات خود را در انتهای صفحه درج نمایید

 

Create a Compelling Message Strategy

۶ Messaging Strategies for 2019

How to Create a Brand Messaging Strategy

۱۲ steps to create a great messaging strategy

Strategic messaging and positioning 

راهبرد فناوری و راهبرد بنگاه و تاثیر آن بر یکدیگر در سازمان

راهبرد فناوری و راهبرد بنگاه چه تأثیری بر عملکرد سازمان دارد؟ نقش نقاط مرجع راهبردی در هماهنگی و همسویی راهبردها

در این مقاله به تأثیر راهبرد فناوری بر روی راهبردهای بنگاه اشاره شده است و تأثیر استفاده از نقاط مرجع راهبردی بنگاههای اقتصادی بر همسویی و هماهنگی راهبرد فناوری و راهبردهای اصلی سازمان مورد بررسی قرار گرفته است. در آخر این مقاله به نتیجه گیری بر اساس پژوهش های انجام شده اختصاص داده شده است که با مراجعه به لینک های معتبر خارجی نیز میتوانید به تحقیق در مورد تأثیر راهبرد فناوری در همه جوانب سازمان بپردازید.

هماهنگی راهبرد فناوری با راهبردهای بنگاه و کسب و کار

براساس منابع مدیریت و به ویژه منابع مدیریت فناوری، موفقیت بنگاه ها به هماهنگی (یکپارچگی) راهبرد فناوری با راهبردهای بنگاه و کسب و کار بستگی دارد. اما سوالی که مطرح می شود این است که این هماهنگی چگونه برقرار می شود؟ بر اساس نظریه نقاط مرجع راهبردی، سازمان ها می توانند نقاط مرجعی را برای هماهنگی انتخاب کنند و عناصر و سیستم های خود را با آن هماهنگ نمایند.

با توجه به این نظریه، در صورتی که راهبردها براساس نقاط مرجع راهبردی یکسانی طراحی و اجرا شوند می توان انتظار داشت که با یکدیگر هماهنگ باشند. در این تحقیق میزان کنترل موجود در بنگاه و میزان توجه بنگاه به محیط بیرون به عنوان نقاط مرجع راهبردی انتخاب شدند و این فرضیه مطرح گردید که هماهنگی راهبردهای فناوری و بنگاه حول این نقاط مرجع می تواند به عملکرد بالاتر بنگاه منجر شود. این فرضیه از طریق تحقیق و تفحص در ۷۸ بنگاه صنعتی مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد که انواع خاصی از هماهنگی بین راهبرد فناوری و راهبرد بنگاه با عملکرد بالاتری همراه است.

یکپارچه سازی اثربخش راهبرد فناوری با راهبردهای بنگاه

مدیریت اثربخش فناوری به یکپارچه سازی اثربخش راهبردهای بنگاه و کسب و کار بستگی دارد. کمتر از ۵۰٪ از بنگاه های ایالات متحده آمریکا توانسته اند راهبرد فناوری خود را با راهبرد کلان خود هماهنگ سازند. اگر راهبرد کسب و کار بنگاه ها با راهبرد فناوری اطلاعات آنها هماهنگ نباشد نمی توانند رقابت پذیر باشند. برای دستیابی به مزیت رقابتی، راهبرد فناوری باید با راهبرد کلی کسب و کار بنگاه یکپارچه شود. اکثر کتاب های راهبرد کسب و کار به اهمیت فناوری در فرایند تدوین راهبرد بنگاه اشاره می نمایند ولی به ندرت راه حلی برای مدیران ارائه می کنند.

با توجه به مطالب فوق، این سوال ها مطرح می شوند که چگونه بین راهبرد فناوری و راهبرد کلان بنگاه هماهنگی برقرار می شود و این هماهنگی چه تاثیری بر عملکرد بنگاه دارد؟ این تحقیق با تکیه بر ادبیات موضوع، استفاده از نقاط مرجع راهبردی را به عنوان راهکاری برای ایجاد هماهنگی (پاسخ سوال اول) درنظر گرفته است و به بررسی تاثیر این نوع هماهنگی بر عملکرد بنگاه ها می پردازد.

پس از این مقدمه، ابتدا مفاهیم مربوط به راهبرد فناوری و سپس مفاهیم مربوط به هماهنگی راهبردی مرور می شوند. پس از آن، تحقیق انجام شده در ۷۸ بنگاه صنعتی کشور و فرضیه های آن تشریح می گردند. در ادامه، تحلیل های آماری و نتایج حاصل از آنها ارائه می شود. بخش های پایانی به جمع بندی و ارائه پیشنهاد اختصاص دارند.

راهبرد فناوری چیست و تاریخچه راهبرد فناوری در سازمانها

بطور کلی، توجه به فناوری به عنوان یک موضوع راهبردی از ابتدای دهه ۱۹۸۰ آغاز شد. پیش از این تاریخ، فناوری، از تفکرات و اقدامات راهبردی تهی بود. از اوایل دهه ۱۹۸۰ کارهای زیادی منتشر شد که فناوری را به عنوان یک متغیر راهبردی در نظر میگرفتند.

از جامع ترین آثاری که به نحوه تدوین راهبرد فناوری بنگاه و ارتباط آن با راهبرد کسب و کار پرداخته اند می توان به آثار مایکل پورتر اشاره کرد؛ وی در آثار خود چارچوب جامعی را برای تدوین راهبرد فناوری ارائه کرد. طبق نظر پورتر دو تصمیم کلیدی در ارتباط با راهبرد وجود دارد که عبارتند از: انتخاب حوزه کسب و کار و موقعیت یابی در آن حوزه، همچنین پورتر برای سنجش این دو عامل، دو ابزار را معرفی میکند، که عبارتند از: مدل پنج نیروی رقابتی و تحلیل زنجیره ارزش.

وی تاکید می کند که فناوری می تواند بر هر یک از پنج نیرو و هر یک از فعالیت های زنجیره ارزش نیز، اعم از فعالیت های اصلی و پشتیبان، تاثیر گذارد. بنابراین، فناوری می تواند بر هر یک از چهار راهبرد عمومی پورتر تاثیر گذار باشد. به عبارت دیگر، اتخاذ هر یک از راهبردهای چهارگانه می تواند نتیجه تغییرات فناورانه باشد و با اینکه از این تغییرات تاثیر پذیرد. از این رو، مرتبط بودن انتخاب فناوری با راهبرد بنگاه یا همان استراتژی سازمان حائز اهمیت است و نوع مزیت رقابتی ای که بنگاه می خواهد کسب کند را قلب راهبرد فناوری را تشکیل می دهد.

از دیگر کسانی که سهم ارزشمندی در روشن کردن مفهوم راهبرد فناوری دارند می توان به هکس و مجلوف اشاره کرد. هر چند کار این افراد از نظر مفهومی بر چارچوب پورتر مبتنی است ولی توانستند تصمیم های اصلی مرتبط با راهبرد فناوری را روشن سازند. هکس و مجلوف به این تصمیم ها ساختار بخشیدند و فرایندی را برای تدوین راهبرد فناوری معرفی نمودند.

نظریات و مقالات مختلف در حوزه مدیریت راهبردی فناوری

به نظر هکس و همکارانش راهبرد فناوری به عنوان یکی از راهبردهای وظیفه ای در فرایند تدوین راهبرد کلی بنگاه ادغام (یکپارچه) می شود. واحد تحلیل فرایند راهبرد فناوری، واحد راهبردی فنی می باشد. به نظر هکس و همکارانش تدوین راهبرد فناوری شامل سه تصمیم اصلی است: انتخاب فناوری هایی که باید توسعه یابند، تعیین زمان عرضه فناوری جدید و تعیین شیوه اکتساب فناوری (ها). این تصمیم ها باید با راهبرد کلی کسب و کار سازگار باشند و بر مبنای دروندادهایی که از سطح بنگاه و سطح کسب و کار دریافت می شوند اتخاذ گردند.

در دهه ۱۹۸۰ روش شناسی ساخت یافته ای توسط آرتور دی لیتل برای راهبرد فناوری پیشنهاد شد؛ این روش شناسی بعدا توسط روسل و همکاران تکمیل گردید. در این روش شناسی، تدوین راهبرد فناوری با تحلیل همزمان سطح شایستگی فناورانه و اهمیت فناوری آغاز می شود که نتیجه آن شناسایی پیامدهای راهبردی جایگاه فناوری بنگاه است. سپس، بررسی تاثیر رقابتی فناوری ها بر جایگاه رقایتی بنگاه به تدوین راهبرد فناوری می انجامد.

بوزآلن و همیلتون نیز روش شناسی خاصی را برای مدیریت راهبردی فناوری پیشنهاد کرده اند که در آن همخوانی سرمایه گذاری در فناوری با راهبرد کسب و کار، شرطی اساسی در مدیریت موفقیت آمیز فناوری است. استیسی و اشتون رویکرد ساختار یافته ای برای مدیریت راهبرد فناوری ارائه کرده اند که پس از ارزیابی شرایط موجود به تعیین راهبرد فناوری می پردازد. در این رویکرد، اهداف کلان سازمانی به طرح های عملیاتی و راهکشی ترجمه می شوند و طرح فناوری ای که تهیه می شود باید شامل و پشتیبانی کننده چهار جزء اصلی هر راهبرد عام (مشتریان، رویکرد رقابتی، سرمایه گذاری ها و فرهنگ سازمانی) باشد.

راهبرد فناوری تولید شده باید سازگار و در راستای راهبرد کسب و کار و سایر راهبردهای کارکردی و فرآیندی نیز باشد. برگمن و همکاران نیز به نیروهای تکاملی موثر بر توسعه راهبرد فناوری در طول زمان اشاره کرده اند. به نظر آنها، راهبرد فناوری در یک نقطه از زمان، موضوعی به طور کامل درونزا نیست بلکه به شدت تحت تاثیر تکامل حوزه های گسترده تر فناوری (که به طور مستقل تکامل می یابند) قرار دارد. آن ها ابتدا نیروهای مولد تکامل فناوری و اقدامات راهبردی خود بنگاه را شناسایی می کنند، سپس به شناسایی نیروهای یکپارچه یا منتخب موجود در بافت صنعت مربوط و بافت سازمانی بنگاه می پردازند

 

ارتباط راهبرد فناوری با راهبردهای بنگاه و کسب و کار

پورتر تاکید می کند که نقطه شروع تحلیل های راهبرد فناوری درک مفهوم گسترده تر راهبرد کلان رقابتی است: «راهبرد فناوری یکی از اجزای راهبرد کلان رقابتی است». استیسی و اشتون هم بر این باورند که (راهبرد فناوری باید یکی از بخش های سازگار راهبرد کلان کسب و کار باشد). بدوى در گزارش خود درباره آموزش مدیریت فناوری، به مدیریت فناوری به عنوان موضوعی اشاره می کند که دارای جهت گیری راهبردی قوی در ارتباط با نقش فناوری در راهبرد شرکت است.

وایلد نیز به همین موضوع اشاره کرده است: «فناوری به صورت تلویحی، عاملی محسوب می شود که نقش پشتیبان یا ثانویه ایفا می کند و در درون مرزهایی که توسط سلسله مراتبی از راهبردها، مشخص می شود محدود گردیده است» شکل زیر منظور وایلد را نشان می دهد. وی سلسله مراتب راهبردها را چنین تشریح می کند: راهبرد فناوری در واقع وسیله ای برای عرضه و عملیاتی کردن راهبرد محصول در بازار است.

راهبرد فناوری در واقع وسیله ای برای عرضه و عملیاتی کردن راهبرد محصول در بازار است.

این راهبرد هم به نوبه خود زیر مجموعه راهبردهای گسترده تری (راهبرد کسب و کار و راهبرد رقابتی) می باشد، این مفهوم با دیدگاه پورتر نیز همراستا است پورتر می گوید که راهبرد فناوری در سه راهبرد رقابتی نقش دارد: ۱) رهبری هزینه کلی ۲) تمایز کلی ۳) راهبرد متمرکز مرکب از هر دو.

کاربرد ترازنامه فناوری در تدوین راهبردهای سازمان

دو وت نیز به صورت تلویحی این دیدگاه را تایید می کند و بحثی را تحت عنوان (ترازنامه فناوری) به میان می آورد. شکل فوق، ترازنامه فناوری را نشان می دهد. دو وت، معتقد است که ضرورت دارد رابطه محکمی بین راهبرد شرکت و کارکرد مدیریت فناوری برقرار باشد. وی از ماتریس کلاسیک محصول بازار برای نشان دادن محتوای راهبرد رقابتی شرکت استفاده می کند. او نشان می دهد که فناوری T از طریق فرایند PR به محصول برای بازار M مرتبط است. به این ترتیب، به صورت تلویحی نشان می دهد که کار کرد راهبرد فناوری در خدمت راهبرد بالاتر یعنی راهبرد رقابتی قرار دارد.

همانگونه که در بالا اشاره شد، منابع زیادی به این نکته اشاره دارند که راهبرد فناوری در خدمت راهبرد کلان بنگاه قرار دارد و باید از آن پیروی کند. با این حال، مواردی از نقض این دیدگاه نیز در ادبیات موضوع به چشم می خورد. برای مثال خلیل، از قول میچل به وجود دو فلسفه مختلف اشاره می کند که در شکل زیر مشخص شده اند. همانگونه که شکل زیر نشان می دهد، مدیران کسب و کار به فناوری به چشم زیر مجموعه ای از کسب و کار نگاه می کنند، در حالیکه فناوری شناسان به کسب و کار به عنوان زیر مجموعه پیشرفت های فناورانه می نگرند. لازم است در اینجا اشاره شود که خلیل به این بحث دوطرفه خاتمه می دهد و می نویسد: «برای دستیابی به بهترین نتیجه، هر دو طرف باید در یک راهبرد سازمانی یکپارچه شوند. به زبان استعاره، یکپارچه سازی راهبرد فناوری و راهبرد تجاری را می توان به منزله دو روی یک سکه پنداشت، وی همچنین می نویسد: «مدیریت فناوری بر ارتباط موفقیت آمیز راهبردهای فناوری و کسب و کار مبتنی است» و «سازمان هایی که بدانند چگونه راهبرد فناوری را با راهبرد کسب و کار مرتبط سازند در بازارهای جهانی رقابت پذیرتر خواهند بود.

حال این سوال پیش می آید که در صحنه عمل چگونه می توان این ارتباط را برقرار کرد. میچل در این باره تاکید کرده است که اولین گام در یکپارچه سازی این دو راهبرد این است که دو طرف موضوع ( مدیران فنی و مدیران تجاری) بر مجموعه ای از اولویت ها و اهداف مشترک توافق کنند.

برطرف کردن شکاف بین راهبرد فناوری و راهبرد کسب و کار

به نظر ورنت و آراستی دو رویکرد مجزا به هماهنگ سازی و برطرف کردن شکاف بین راهبرد فناوری و راهبرد کسب و کار وجود دارد: الف) از شایستگی فناورانه موجود برای تدوین با اجرای یک راهبرد رقابتی جدید استفاده شود؛ ب) برای پشتیبانی از راهبرد رقابتی موجود، شایستگی های فناورانه جدیدی ایجاد شود. شکل زیر این موضوع را نشان میدهد.

Linking business strategy to technology strategies

آراستی و ورنت مدلی را نیز برای هماهنگی راهبردهای فناوری و کسب و کار پیشنهاد کرده اند. به نظر آنها مهندسی مجدد فرایندهای کسب و کار نه تنها وسیله ای برای متصل کردن راهبرد فناوری به راهبرد کسب و کار است بلکه رویکردی نظام مند برای دستیابی به راهبرد کسب و کار نیز می باشد. این مولفان یک مدل BFR شامل پنج مرحله پیشنهاد می کنند که بر شناسایی فرایندهای کلیدی و راهبردی تاکید ویژه دارد و از آنجا به فناوری های حیاتی می رسند. آن ها در اثر دیگر خود، فرایندهای حیاتی یا راهبردی را «فعالیتهای داخلی ای که عناصر اصلی مزیت رقابتی را تشکیل می دهند.» تعریف می کنند و منظور آنها از «عناصر اصلی مزیت رقابتی»، عناصر کلیدی در تحقق راهبرد کلی بنگاه می باشد.

هماهنگی و همسوسازی راهبردهای سازمان با مدیریت فناوری

این بخش به مرور ادبیات مدیریت راهبردی از بعد هماهنگی اختصاص دارد. پرسش اساسی این است که:

چگونه می توان بین راهبردهای مختلف هماهنگی به وجود آورد تا عملکرد سازمان بهبود یاید؟

چگونه می توان به گزینه هایی برای هماهنگی راهبردی رسید؟

روش شناسی ها و الگوهای هماهنگی چه می توانند باشند؟

پاسخ سوالات فوق به نگرش حاکم بر تدوین راهبرد بستگی دارد. به نظر بامبرگر و مشولم و همچنین تید و همکاران، دو نگرش اصلی بر تدوین راهبرد حاکم است: نگرش برنامه ریزی عقلایی (بخردانه) و نگرش طبیعی (فزاینده )

براساس الگوی عقلایی، راهبرد بر مبنای فرآیندهای رسمی و تصمیم گیری عقلایی تدوین می شود (یا دست کم باید بدین گونه تدوین شود). الگوهای عقلایی یا بخردانه، هماهنگی رابطه یک طرفه و از بالا به پایین راهبرد سازمان و راهبرد فناوری را نشان می دهند و بر این باور بنا شده اند که راهبرد سازمان تعیین کننده راهبرد فناوری است. در الگوی عقلایی، یک عنصر مثل (مثلا راهبرد سطح بالاتر) به عنوان محور هماهنگی درنظر گرفته می شود و بقیه عناصر مثل B (مثلا راهبرد فناوری) با آن هماهنگ می شوند.

با اضافه شدن عوامل موقعیتی یا نهادی به الگوها، گروه جدیدی از الگوهای هماهنگی حاصل می شود که آنها را الگوهای طبیعی یا فراینده می نامند. مطابق این الگوها، عوامل نهادی با عوامل محدود کننده نیز بر راهبرد فناوری تاثیر می گذارند. مطابق این الگوها، هرچند B از A حاصل می شود اما عوامل دیگری بنام C نیز وجود دارند که بر B تاثیر می گذارند و می توان آنها را عوامل نهادی یا عوامل محدود کننده نامید.

تعریف نقاط مرجع راهبردی چیست و نقش آن در هماهنگی فرآیندها و استراتژی های سازمان

در %