سند برنامه ریزی راهبردی دانشگاه شریف چیست

سند برنامه­‌ ریزی راهبردی دانشگاه شریف، نمونه جامعی از اسناد استراتژیک سازمان

سند برنامه­‌ ریزی راهبردی دانشگاه شریف دارای دو بخش اصلی جهت گیری استراتژیک و ترسیم نقشه استراتژی است که هر کدام به بخش های دیگری تقسیم میشوند. سند برنامه­‌ ریزی راهبردی دانشگاه شریف در مرکز برنامه ریزی راهبردی و توسعه منابع دانشگاه شریف تدوین و نگارش شده است که در ادامه به بیان آن خواهیم پرداخت.

فهرست کلی سند برنامه­‌ ریزی راهبردی دانشگاه شریف

بخش اول: جهت گیری کلی برنامه راهبردی دانشگاه

  1. برنامه ریزی راهبردی ، ضرورتها و خروج یهای مورد انتظار
  2. فرآیند تدوین سند برنامه­‌ ریزی راهبردی دانشگاه
  3. تبیین ماموریت (فلسفه وجودی) دانشگاه
  4. تبیین ارزشهای محوری دانشگاه
  5. ترسیم چشم انداز (تصویر مطلوب آینده) دانشگاه

بخش دوم: نقشه استراتژی و اهداف راهبردی دانشگاه

  1. نقشه استراتژی و اهداف راهبردی دانشگاه در یک افق ۵ ساله
  2. مضامین راهبردی
  3. برنامه های عملیاتی
  4. اقدامات آتی برای پیاده سازی نقشه استراتژی

برنامه‌ ریزی راهبردی ضرورت‌ها و اقدامات مورد نیاز

اولین قسمت سند برنامه­‌ ریزی راهبردی دانشگاه شریف دارای پنج زیر بخش است که مواردی همچون برنامه ریزی راهبردی ، ضرورتها و خروج یهای مورد انتظار، فرآیند تدوین سند برنامه­‌ ریزی راهبردی دانشگاه، تبیین ماموریت (فلسفه وجودی) دانشگاه، تبیین ارزشهای محوری دانشگاه، ترسیم چشم انداز (تصویر مطلوب آینده) دانشگاه را شامل میشود.

۱.۱ برنامه ریزی راهبردی ، ضرورتها و خروج یهای مورد انتظار

برنامه‌ریزی به معنی اخذ تصمیماتی در زمان حال برای دستیابی به اهدافی در زمان آینده و تعیین مراحل اجرایی و ساز و کارهای لازم برای حصول نتایج است. سازمان­ ها به دلایل زیر به برنامه­ ریزی نیاز دارند:

  • اطمینان از دستیابی به اهداف در زمان مشخص و فراهم کردن زمینه پایش و ارزیابی عملکرد سازمان و افراد.
  • هماهنگی میان اقدامات در طول زمان: گاهی تحقق یک هدف نیازمند اقداماتی است که به یکدیگر وابسته‌­اند و بر اساس روابط پیش­ نیازی در برهه­‌های زمانی مختلف انجام می­‌شوند. هماهنگی میان این اقدامات در طول زمان برای دستیابی به هدف مورد نظر، ضروری است.
  • هماهنگی میان اقدامات در عرض سازمان: معمولاً برای تحقق یک هدف، بخش­‌های مختلفی از سازمان مشارکت دارند و هر یک اقدامات خاصی را انجام می­‌دهند. هماهنگی میان این بخش­‌ها از اهمیت بالایی برای دستیابی به هدف از پیش تعیین شده برخوردار است.

تعریف برنامه ریزی راهبردی چیست؟

سند برنامه­‌ ریزی راهبردی برنامه‌­ای است که جهت‌گیری کلی سازمان و راه‌های تحقق آن را مشخص می­‌کند. هدف برنامه­‌ ریزی راهبردی بهبود مستمر نیست، بلکه ایجاد تغییراتی اساسی در جهت­ گیری­‌ها، فعالیت­‌ها و نوع سازماندهی است. سند برنامه­‌ ریزی راهبردی مبتنی بر دو تحلیل محیط درون و محیط بیرون صورت می­‌گیرد و سرنوشت و بقای سازمان به آن وابسته است.

سازمان­ها معمولاً هنگامی که با چالش­‌های جدی (شامل تغییراتی محیطی یا معضلات درونی) روبرو می­‌شوند، نیاز به تدوین یا بازنگری در برنامه راهبردی دارند.

۱.۲ ضرورت برنامه­ ریزی راهبردی در دانشگاه

دانشگاه صنعتی شریف همچون دیگر دانشگاه­‌های کشور با چالش­‌های اساسی روبرو است و در شرایط محیطی چالش ­بر­انگیزی نیز قرار دارد. مقابله با چالش‌های حال و آینده نیازمند تدوین یک سند برنامه­‌ ریزی راهبردی جدید است. به علاوه، حل مسائل (چالش­‌های) اساسی دانشگاه نیازمند تلاش جمعی و هماهنگ تمام بخش‌ها و زیرمجموعه­ های دانشگاه صنعتی شریف است. به همین دلیل، افراد و بخش­‌های مختلف باید در مورد این چالش‌‎ها و راهکارهای مقابله با آن­ها اتفاق نظر داشته باشند.

در عین حال، در صورت پرداختن به چالش­ های موجود بدون ترسیم یک جهت­‌گیری کلی، بیم آن می‌­رود که دانشگاه دچار روزمرگی شده و از ماموریت­‌های اصلی یا رسیدن به اهداف بلند خود باز ماند. به علاوه، با در نظر گرفتن تصویر مطلوب آینده، ممکن است وزن و اولویت چالش­‌های موجود نیز تغییر کند. به عبارت دیگر، ممکن است برخی از چالش­‌های دانشگاه که امروز اساسی و فوری جلوه می­‌کنند، در مسیر آینده دانشگاه از اهمیت کمتری برخوردار باشند و بالعکس. به همین دلیل، در کنار شناسایی و چاره ­اندیشی برای چالش­‌های اساسی دانشگاه، باید به تبیین جهت ­گیری کلان دانشگاه و ترسیم تصویر مطلوب آینده آن نیز بپردازیم.

اقدامات مورد نیاز برای طراحی و پیاده ­سازی سند برنامه­‌ ریزی راهبردی

تحقق برنامه راهبردی نیازمند تعیین اهداف جزی ی­تر، تدوین برنامه‌های عملیاتی و تخصیص منابع و بودجه ­ریزی است. بطور کلی تدوین سند برنامه­‌ ریزی راهبردی نیازمند انجام فعالیت ­‌های زیر است:

  • تهیه فهرستی از چالش‌های اساسی و ترسیم تصویری از جهت­‌ گیری­‌های کلان و راهبردی دانشگاه؛
  • تعیین اهداف راهبردی دانشگاه و شاخص‌های اندازه‌گیری؛
  • تنظیم برنامه‌ ­های عملیاتی برای تحقق اهداف راهبردی و مرتفع کردن چالش­‌های اساسی دانشگاه؛
  • تعیین متولیان و مسئولان هر بخش از برنامه‌های عملیاتی؛
  • برآورد بودجه مورد نیاز برای اجرایی کردن برنامه ­‌های عملیاتی و تخصیص منابع به برنامه‌ ها.

علاوه بر موارد بالا، پیاده­ سازی برنامه‌ ها در عمل نیازمند وجود نظام‌های مدیریتی است که باید در دانشگاه ایجاد یا تقویت شوند. برخی از مهم­‌ترین این نظام­‌ها عبارتند از:

  1. نظام مدیریت جامع و یکپارچه اطلاعات؛
  2. نظام پایش و ارزیابی عملکرد افراد، تیم­ها، بخش‌­ها و کل سازمان در راستای تحقق اهداف راهبردی؛
  3. نظام بازخورد و اصلاح سند برنامه­‌ ریزی راهبردی
  4. نظام مدیریت مالی و بودجه ­ریزی دانشگاه؛
  5. نظام حاکمیتی دانشگاه که شامل نقش و وزن معاونت­ ها، دانشکده­‌ها، پژوهشکده­‌ها در تصمیم‌سازی، تصمیم‌­گیری و کنترل و نیز میزان پاسخگویی هر یک در قبال برنامه‌ها و نتایج است.

فرآیند تدوین سند برنامه ریزی راهبردی

فرآیند تدوین سند برنامه­‌ ریزی راهبردی

به منظور تبیین جهت‌گیری کلان و تدوین اهداف راهبردی و برنامه‌های عملیاتی دانشگاه، از فرایند زیر بهره گرفته شده است (شکل ۱). شرح مختصری از گام‌های این فرایند در پیوست ۱ (گام‌های هفت‌گانه فرآیند تدوین سند برنامه­‌ ریزی راهبردی دانشگاه) آمده است.

تبیین ماموریت (فلسفه وجودی)

ماموریت یا فلسفه وجودی، علت پیدایش یا ادامه حیات سازمان را بیان می­‌کند و به همین دلیل اصلی­‌ترین رکن برنامه­ راهبردی به شمار می‌رود. مطابق با گام­‌هایی که در پیوست (گام‌های هفت‌گانه فرآیند برنامه­‌ ریزی راهبردی دانشگاه) تشریح شده‌اند، بیانیه ماموریت دانشگاه صنعتی شریف بر اساس بررسی اسناد بالادستی (شامل نقشه جامع علمی کشور، سیاست­‌های علم و فناوری ابلاغیه مقام معظم رهبری، سیاست­‌های کلی نظام برای رشد و توسعه علمی و سند دانشگاه اسلامی) بررسی خواست­‌ها، الزامات و نیازهای ذی­نفعان و مصاحبه با افراد کلیدی و پیشکسوتان دانشگاه تهیه و طی جلسات متعدد شورای تدوین سند برنامه­‌ ریزی راهبردی و نیز شورای دانشگاه مورد بررسی و اصلاح و تصویب قرار گرفته است. بیانیه مصوب به شرح زیر است.

بیانیه ماموریت دانشگاه صنعتی شریف

گسترش مرزهای دانش و مشارکت موثر در توسعه سرمایه انسانی و توسعه پایدار جامعه از طریق آموزش و تربیت نسل آینده پژوهشگران، متخصصان و رهبران صنعتی و اقتصادی کشور و نیز توسعه و بکارگیری علوم، دانش ها و فناوری های نوین با اولویت تامین نیازهای اساسی کشور

در بیانیه ماموریت دانشگاه، چند واژه کلیدی وجود دارد که لازم است با دقت بیشتری تبیین شوند:

الف) گسترش مرزهای دانش

منظور توسعه روزآمد حوزه­‌های علوم، مهندسی و مدیریت برای بهره‌مندی کشور و ﺟﺎﻣﻌﻪ بشری است که از طریق هم‌افزایی آﻣﻮزش و ﭘﮋوﻫﺶ صورت می­گیرد.

ب) مشارکت موثر

به معنی همکاری با دیگر نهادهای ملی، منطق‌ه­ای و بین­‌المللی در توسعه سرمایه انسانی و توسعه پایدار جامعه است.

ج) توسعه پایدار

منظور توسعه همه‌جانبه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی با حفاظت از محیط زیست و حقوق نسل­‌های آینده کشور و جامعه بشری است.

د) توسعه سرمایه انسانی (نسل آینده پژوهشگران، متخصصان و رهبران صنعتی و اقتصادی)

شامل کشف و جذب استعدادهای برتر، ارایه آموزش‌­های روز آمد و بنیادین در زمینه‌های علوم، مهندسی و مدیریت به آن­‌ها، با هدف تربیت جوانان خلاق و نوآور، سالم و با نشاط، کارآفرین، پویا و جامع‌نگر، دارای روحیه خود‌باوری، توان راهبری، تعهد ملی و اخلاق حرفه‌­ای و اسلامی است.

ه) توسعه و بکارگیری علوم، دانشها و فناوریهای نوین در تأمین نیازهای اساسی کشور

به معنی انجام پژوهش­‌های بنیادی،کاربردی و توسعه­‌ای در تراز جهانی و با تمرکز بر حل مسایل ملی، از طریق آموزش و پژوهش به ویژه در حوزه­‌های میان رشته­‌ای، چندرشته‌­ای و فرارشته­‌ای، و توسعه همکاری­‌های علمی منطقه­‌ای و بین­‌المللی است.

و) فناوری­‌های نوین

منظور آن دسته از فناوری­‌ای جدید و نوظهوری است که با نیازهای واقعی جامعه انطباق داشته و برای جامعه و محیط زیست پیامدهای مخرب نداشته باشند.

 زنجیره ارزش فرایندهای داخلی دانشگاه شریف با اقتباس-از-مدل-APQC فرآیند تدوین سند برنامه ریزی راهبردی

تبیین ارزش‌های محوری

ارزش­‌های محوری/بنیادی اصول پایه‌­ای حاکم بر تمام فعالیت­‌های یک سازمان هستند که مبنای اخذ تصمیمات مهم و نیز انجام اقدامات لازم برای تحقق این تصمیمات، قرار می­‌گیرند. این اصول که ریشه در باورهای عمیق دارند، همچون خطوط راهنما در یک سازمان عمل می‌کنند. بنابراین، تصمیمات یا اقدامات راهبردی نباید در تضاد یا تناقض با ارزش­‌های محوری قرار گیرند. به عنوان مثال، در شرایطی که اعتبار علمی دانشگاه یک ارزش بنیادی محسوب می­شود، در مسیر حرکت به سوی آینده مطلوب، لازم است از انجام هرگونه اقدامی که به شهرت و اعتبار علمی دانشگاه آسیب می­‌رساند، پرهیز شود.

بیشتر بخوانید: روحیه همکاری کارکنان چگونه در سازمان افزایش می یابد؟

برای ارزش­‌های محوری از واژه “تبیین” استفاده شده است؛ زیرا این ارزش­‌ها ریشه در گذشته سازمان دارند و به یکباره خلق نمی­‌شوند. ارزش­‌های محوری دانشگاه صنعتی شریف بخشی از نظام ارزشی دانشگاه است که اعضای خانواده شریف نسبت به آن باور عمیق دارند و نماد فرهنگ سازمانی دانشگاه محسوب می‌­شود.

برای تبیین ارزش­‌های محوری، ابتدا چندین مصاحبه با افراد کلیدی و پیشکسوت دانشگاه انجام شد و سپس طی جلسات متعدد شورای تدوین سند برنامه­‌ ریزی راهبردی نتایج مصاحبه­‌ها­ مورد بررسی و اصلاح قرار گرفت و نهایتا در تاریخ ۱۳۹۵/۶/۵ به شرح زیر به تصویب شورای دانشگاه رسید.

 

ارزش‌های محوری

ما در دانشگاه صنعتی شریف، عمیقا به ارزش های محوری زیر باور داریم و پایبندیم:

۱- اعتبار و کیفیت علمی

۲- اثر بخشی اجتماعی

۳- خرد جمعی

۴- نظم و انظباط

۵- همبستگی درون سازمانی

 

تعریف کلید واژه­‌های بالا به شرح زیر است:

الف) اعتبار و کیفیت علمی

به معنی حفظ و ارتقای کیفیت، اعتبار علمی و شهرت دانشگاه در سطح ملی و بین­‌المللی است. شهرت، تصویری کلی از کیفیت و اعتبار علمی دانشگاه است که در داخل و خارج از کشور وجود دارد.

ب) اثربخشی اجتماعی

به معنای اهتمام به مفید بودن برای جامعه (کشور و جهان) از طریق ارائه آموزش­‌های کیفی در تراز جهانی و انجام پژوهش‌های اصیل و کارآمد در جهت پیشبرد علم، رفاه اجتماعی و ارتقاء شرایط زندگی جامعه انسانی (در چهارچوب ماموریت دانشگاه) است.

ج) خرد جمعی

یعنی احترام به خِرَد جمعی و استفاده از آن در تصمیم­‌سازی و برنامه‌­ریزی در دانشگاه (از طریق شوراها، ساز و کارهای خود ارزیابی و نظر سنجی و …).

د) نظم و انضباط

یعنی حفظ و ارتقای نظم و انضباط در کلیه فعالیت‌­ها (به ویژه در فعالیت­‌های آموزشی و پژوهشی).

ه) همبستگی درون سازمانی

یعنی حفظ و تقویت روحیه همکاری، مشارکت، همبستگی و تعهد در تمامی اعضای خانواده دانشگاه (استادان، دانش­جویان، کارکنان و مدیران).

و) اخلاق مداری

یعنی رعایت اصول اخلاق آکادمیک و حرفه­‌ای (از جمله مسئولیت­‌پذیری، پاسخگو بودن در برابر جامعه و ذی­نفعان، پایبندی به تعهدات، رعایت حقوق معنوی، پرهیز از رفتارهای تبعیض­‌آمیز، قانون­­‌مداری)؛ و ارزش­‌های اخلاق اسلامی (به ویژه خردورزی، احترام به کرامت انسانی، احترام به علم و عالِم، عدالت­‌محوری، صداقت و امانت­‌داری، ادب و حسن خلق).

ی) آزاد اندیشی و پرسشگری

یعنی فراهم کردن فضای آرامش بخش، بانشاط و امن برای آزاد اندیشی، پرسشگری و تبادل آرا برای دانشجویان، کارکنان و استادان.

ترسیم چشم انداز (تصویر مطلوب آینده)

در چهارچوب خطوط راهنما (بر مبنای ماموریت و ارزش­‌های محوری)، چشم‌­اندازهای مختلف و مسیرهای متفاوتی برای تعالی سازمان وجود دارند. انتخاب چشم­‌انداز (تصویر مطلوب آینده) می­‌باید بر اساس ویژگی­‌های خاص سازمان (شامل قوت­‌ها و ضعف­‌ها و شایستگی‌های محوری) و نیز شرایط حاکم بر محیط سازمان (شامل فرصت­‌ها و تهدیدهای محیطی) صورت‌گیرد. به همین دلیل چشم­‌انداز هر سازمانی منحصربفرد و غیر قابل تقلید است.

برای ترسیم چشم‌­انداز، ابتدا فهرستی از فرصت­‌ها، تهدیدها، نقاط قوت و نقاط ضعف دانشگاه تهیه شد و در شورای تدوین سند برنامه‌ ریزی راهبردی طی جلسات متعدد مورد بررسی قرار گرفت. در گام بعد، بر اساس فرآیند نظرسنجی از تعدادی از اعضای هیئت علمی دانشگاه (که شناخت خوبی نسبت به دانشگاه و محیط آن داشتند)، فهرست یاد شده اصلاح و نهایی شد.

 

قوت‌ها:

۱- نشان و اعتبار (برند) دانشگاه

۲- توانمندی علمی و فنی استادان

۳- توانمندی ذهنی و استعداد دانشجویان

۴- انظباط حرفه‌ای و آموزشی در دانشگاه

۵- ارتباط دانشگاه با صنعت

۶- تجربه و توانمندی پژوهشی دانشگاه

۷- شبکه فارغ التحصیلان

۸- موقعیت بین‌الملی دانشگاه

فرصت‌ها:

۱- حرکت کشور در مسیر رشد و پیشرفت

۲- توجه کشور به فناوری‌های پیشرفته

۳- ضرورت ایجاد فرصت‌های شغلی برای نسل جوان

۴- حمایت از شرکت‌های دانش بنیان

۵- زمینه مساعد برای ارتقا روابط علمی بین‌المللی

۶- وجود اعتماد ملی و بین‌المللی به دانشگاه شریف

ضعف‌ها:

۱- محدودیت فضای فیزیکی

۲- ضعف امکانات کالبدی دانشگاه

۳- کمبود نیروی انسانی در سطح مدیران میانی

۴- کمبود منابع مالی

تهدیدها:

۱- کاهش تعداد متقاضیان آموزش عالی(به ویژه در رشته های فنی­‌مهندسی)

۲- مهاجرت نسل جوان و نخبگان

۳- محدودیت منابع مالی دولت برای کمک به دانشگاه‌ها

یک کارگروه (زیرمجموعه‌ای از شورای تدوین سند برنامه ­‌ریزی راهبردی ) از تلاقی فرصت‌ها و تهدیدها از یک طرف و نقاط قوت و ضعف از طرف دیگر، ویرایش اولیه‌ای از چشم‌انداز دانشگاه را به شورای تدوین سند برنامه­‌ ریزی راهبردی پیشنهاد کرد. این چشم انداز سپس طی جلسات متعددی مورد بحث قرار گرفت و نهایتا در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۶ به شورای دانشگاه شریف ارائه و با اصلاحاتی به شرح زیر به تصویب رسید.
چشم انداز (تصویر مطلوب آینده) دانشگاه صنعتی شریف

دانشگاه صنعتی شریف در سال ۱۴۰۵ (افق ۱۰ ساله)، دانشگاهی تخصصی است پیشگام، الگو ساز و مرجع، که از بالاترین اعتبار علمی در کشور برخوردار است و در سطح بین المللی نیز دانشگاهی شاخص شناخته می شود.

این دانشگاه با جذب و شکوفا کردن استعداد بهترین دانشجویان و استادان، در حل مسائل اساسی کشور، توسعه سرمایه انسانی و توسعه پایدار جامعه، نقش برجسته ای ایفا می کند. به نحوی که فعالیت های آن موجب ارتقای موقعیت علمی و افتخار کشور در سطح منطقه و سطح بین المللی است.

این دانشگاه همچنین بطور نسبی از خود گردانی مالی و استقلال عملیاتی برخوردار خواهد بود.

در عبارات بالا، چند واژه کلیدی وجود دارد که نیاز به تشریح دارند:

الف) دانشگاه پیشگام، الگو ساز و مرجع

منظور سرآمدی در میان دانشگاه‌­های کشور در سه حوزه زیر است:

سرآمدی در آموزش، از طریق:

  • ارایه برنامه­ های آموزشی و درسی روزآمد؛
  • کارگیری رویکردهای نوین (ازقبیل رویکرد فرآیندی به جای رویکرد رشته محور) در آموزش؛
  • ایجاد رشته‌­های جدید تخصصی و دوره­‌های میان رشته‌­ای و فرا رشته­‌ای مورد نیاز کشور؛
  • رتقای کیفیت دوره­‌های آموزشی؛
  • ارتقای اثر بخشی دوره­‌های آموزشی (به ویژه دوره­‌های کارشناسی).

سرآمدی در پژوهش و توسعه فناوری، از طریق:

  • کسب بالاترین درآمد اختصاصی از محل قراردادهای ارتباط با صنعت در میان دانشگاه­‌های کشور؛
  • پیشتازی در ایجاد و توسعه مراکز پژوهشی و توسعه فناوری مورد نیاز کشور، با تمرکز بر پژوهش­‌های بین­‌رشته­‌ای و چندرشته­‌ای؛
  • کسب رتبه برتر کشور و منطقه در چاپ مقالات کیفی با ارجاع بالا در مجله­‌های معتبر جهانی؛
  • کسب رتبه اول دانشگاه­‌های کشور و منطقه در تعداد (سرانه) ثبت اختراع.

سرآمدی در اثر بخشی اجتماعی، از طریق:

  • ترویج علم در جامعه؛
  • توسعه دوره‌­های تخصصی و مهارت‌آموزی (بدون اعطای مدرک رسمی) برای صنعت و اقشار مختلف اجتماعی در جهت اصلاح هرم دانشی و تخصصی جامعه؛
  • کسب رتبه اول در تاسیس شرکت­‌های دانش بنیان زایشی برآمده از تحقیقات دانشگاهی در میان دانشگاه‌­های کشور؛
  • ارایه مفیدترین راه حل­های علمی و مهندسی در رفع مسائل و معضلات اساسی کشور؛
  • هدفمند کردن پایان نامه­‌های کارشناسی ارشد و رساله­‌های دکتری همراستا با ماموریت دانشگاه؛
  • حضور موثر و مفید دانش آموختگان دانشگاه، با اخلاق حرفه­ای، در عرصه‌های مختلف اجتماعی و تصمیم­‌گیری؛
  • نقش آفرینی موثر در تصمیم­‌سازی و سیاست­‌گذاری کلان کشور در حوزه ماموریت دانشگاه.
ب) دانشگاه شاخص در سطح بین­ المللی

یعنی :

  • قرار گرفتن در زمره دانشگاه‌­های برتر منطقه­ و قاره آسیا؛
  • بیشترین تعداد دوره­‌های مشترک با دانشگاه‌­ها و مراکز معتبر بین­‌المللی در میان دانشگاه‌­های ایران؛
  • بیشترین تعداد طرح­‌های پژوهشی مشترک با دیگر دانشگاه­‌ها و مراکز معتبر دانشگاهی و صنعتی بین­‌المللی در میان دانشگاه‌های ایران.
ج) خودگردانی مالی نسبی

منظور برخوردار از منابع درآمدی اختصاصی و کمک‌­های مردمی (علاوه بر اعتبارات جاری و عمرانی دولتی)، حداقل به میزان منابع مالی دانشگاه­‌های همتای خود در منطقه است.

د) استقلال عملیاتی نسبی

به معنی برخورداری از استقلال تصمیم­‌گیری در مورد جذب دانشجو و استاد، توسعه برنامه­‌های آموزشی و درسی (رشته­‌ها و گرایش­‌ها) و مدیریت منابع مالی در چهارچوب قوانین و مقررات کشور است.

سند برنامه ریزی راهبردی نقشه استراتژی و نقشه راهبردی

نقشه استراتژی و تببین اهداف راهبردی

دومین قسمت سند برنامه­‌ ریزی راهبردی دانشگاه شریف دارای پنج زیر بخش است که مواردی همچون نقشه استراتژی و اهداف راهبردی دانشگاه در یک افق ۵ ساله، مضامین راهبردی، برنامه های عملیاتی، اقدامات آتی برای پیاده سازی نقشه استراتژی را شامل میشود.

نقشه استراتژی و برنامه ریزی اهداف راهبردی دانشگاه دریک افق ۵ ساله

جهت­‌گیری کلان سازمان (شامل ماموریت و چشم­‌انداز) معمولاً با الفاظ و عباراتی کلی بیان می­ شوند که ارتباط برقرار کردن افراد و گروه­‌ها در لایه‌های زیرین سازمان با آن دشوار است. لذا لازم است که جهت­‌گیری ترسیم شده به اهداف قابل سنجش ترجمه شود. مجموعه اهداف راهبردی دانشگاه (حدود ۶۰ هدف) و روابط علّی میان آن­ها در یک نمودار به نمایش درآمده است که از آن تحت عنوان “نقشه استراتژی” یاد می­ شود.
نقشه استراتژی دانشگاه، حاصل بحث و تبادل نظر اعضای محترم شورای تدوین سند برنامه­‌ ریزی راهبردی در بیش از ۲۰ جلسه با متوسط زمان سه ساعت است. در این نقشه، بر اساس ماموریت و تصویر مطلوب آینده دانشگاه، اهداف راهبردی در چهار لایه پیامدها، ذی­‌نفعان، فرایندها و زیرساخت­‌ها مشخص و روابط علی میان آن­ها ترسیم شده است. نقشه استراتژی نشان می­دهد که چه خروجی­‌هایی برای کسب رضایت ذی­‌نفعان اصلی باید حاصل شود، چه فرایندهایی برای ایجاد این خروجی­‌ها باید در نظر گرفته شوند و در نهایت چه زیرساخت­‌هایی برای اجرای چنین فرایندهایی مورد نیازند. از طرف دیگر مشخص می­کند که رضایت ذی­‌نفعان چه پیامدهای مثبتی را برای دانشگاه در پی خواهد داشت. در ادامه شرح مختصری از اهداف در چهار لایه پیامدها، ذی‌­نفعان، فرایندها و زیرساخت­‌ها ارائه می­‌شود.
لایه پیامد ها در سند برنامه ریزی راهبردی
الف) اهداف لایه پیامدها

نقشه استراتژی دانشگاه شامل پنج هدف در لایه پیامدها است که در صورت تحقق آن­ها به هدف غایی “دانشگاه پیشگام، الگوساز و مرجع با بالاترین اعتبار علمی در کشور و منطقه” دست خواهیم یافت. این اهداف عملا در سه دسته قابل تقسیم هستند. دسته اول به رشد و تعالی دانشگاه و سرآمدی آن در حوزه‌­های مختلف آموزش، پژوهش، فناوری و اثربخشی اجتماعی مربوط می‌­شوند. دسته دوم شامل اهدافی است که خوداتکایی نسبی دانشگاه را از نظر مالی مدنظر قرار می­‌دهند؛ و دسته سوم ارتقا و تعالی دانشگاه و دانشگاهیان را در حوزه اخلاق و فرهنگ نشانه گرفته­‌اند. اهداف دسته دوم و سوم اگرچه از نوع پیامدی هستند؛ ولی خود به عنوان پشتیبان اهداف دسته اول نیز عمل می‌­کنند.

ب) اهداف لایه ذی‌­نفعان

در لایه ذی­‌نفعان، اهدافی به تفکیک چهار دسته ذی‌نفع کلیدی به شرح زیر تعریف شده‌­اند

دانشجویان و فارغ التحصیلان
  • آموزش کیفی و به روز
  • احساس مفید بودن برای جامعه
  • زندگی دانشگاهی مناسب
  • توسعه همه جانبه مهارت­های اجتماعی و حرفه­ای
  • استمرار تماس و تعامل با دانش آموختگان
دستگاه­های اجرایی و صنعت
  • تربیت متخصصان و رهبران علمی و صنعتی کشور (عالم، ماهر، خلاق، با نشاط و دارای اخلاق حرفه­ای)
  • حل مسائل توسعه­ای و تولیدی
  • تولید و توسعه دانش و فناوری جدید و بکارگیری آن­ها در تأمین نیازهای اساسی کشور
جامعه علمی
  • الگوسازی و افتخار آفرینی
  • تولید و توسعه دانش و فناوری جدید
  • تربیت متخصصین، محققین و مدرسین تراز اول (رهبران علمی جامعه)
نهادهای سیاستگذار و جامعه عمومی
  • ارتقای تعهد ملی و فرهنگ ایرانی- اسلامی
  • ایجاد فضا و بستر مناسب برای تحصیل و تحقیق بهترین جوانان کشور
  • ارتقا دید فرهنگی و علمی جامعه
  • حل مسائل اساسی کشور
  • الگوسازی و افتخارآفرینی
  • تلاش برای تحقق اسناد بالادستی در زمینه آموزش عالی و پژوهش (به ویژه سیاست‌­های ابلاغی مقام معظم رهبری در حوزه علم و فناوری)
ج) اهداف لایه فرایندها

در لایه فرایندها، ابتدا زنجیره ارزش دانشگاه با اقتباس از مدل APQC ترسیم (شکل ۴) و سپس اهداف راهبردی به تفکیک هر یک از فرایندهای اصلی به شرح زیر تعریف شده‌­اند:

برای توضیح مدل APQC لطفا به پیوست ۱ مراجعه فرمایید.

آموزش
  • ارائه آموزش‌­های روزآمد و بنیادین در سه حوزه علوم، مهندسی و مدیریت در تراز جهانی
  • ارتقای شیوه­‌های آموزش (شیوه‌­های یاددهی و یادگیری)
  • توسعه برنامه های فرارشته­‌ای، چندرشته­‌ای و میان­رشته‌­ای و توجه به مباحث توسعه پایدار (مانند آب، انرژی و محیط زیست) در برنامه‌­ریزی درسی و ایجاد رشته­‌های جدید
  • افزایش مهارت­‌های شغلی و ارتقای سطح خلاقیت، نوآوری، کارآفرینی و اخلاق حرفه­ای دانشجویان
  • توسعه آموزش­‌های تخصصی برای مدیران و کارشناسان ارشد شرکت­‌ها و سازمان­ها
  • توسعه آموزش­‌های مجازی
  • برقراری ارتباط موثرتر میان پایان­‌نامه­‌های ارشد/دکتری و مسائل کشور
پژوهش
  • ارتقای سطح پژوهش­‌های بنیادی، کاربردی و توسعه­‌ای در تراز جهانی با تمرکز بر حل مسایل ملی
  • توسعه طرح­های پژوهشی و ارتباط با صنعت در حوزه­‌های منتخب
  • توسعه پژوهش­های فرارشته‌­ای، چندرشته‌­ای و میان­رشته‌­ای
  • ارتقای توان پژوهش و نوآوری دانشگاهیان (استادان، پژوهشگران و دانشجویان)
  • برقراری ارتباط موثرتر میان پایان‌­نامه‌­های ارشد/دکتری و مسائل کشور
  • ارتقای هم‌­افزایی و کارآمدی پژوهشکده­‌ها و انسجام آن­ها با دیگر نهادهای دانشگاه (به ویژه دانشکده‌­ها)
  • افزایش مشارکت اعضای هیئت علمی در پروژه‌­های پژوهشی و ارتباط با صنعت (افزایش تعداد استادانی که پروژه پژوهشی و صنعتی دارند) به ویژه ارتقای مشارکت اعضای هیئت علمی رشته­‌های مختلف در اجرای طرح‌­هایی با ابعاد ملی و بین‌­المللی
  • ارتقای شیوه­‌های پژوهش و مدیریت پژوهش در دانشگاه
  • توسعه برنامه­‌های پسا دکتری
توسعه فناوری و تجاری سازی
  • توسعه کمی و کیفی شتاب دهنده‌ها، مراکز رشد و مراکز نوآوری در دانشگاه و یا در کنار دانشگاه
  • افزایش تعداد شرکت­های دانش بنیان زایشی برآمده از تحقیقات در دانشگاه
  • افزایش ثروت آفرینی از طریق تجاری سازی دستاوردهای پژوهشی
  • ارتقای هم‌­افزایی و کارآمدی پژوهشکده‌­ها و انسجام آن­ها با دیگر نهادهای دانشگاه (به ویژه دانشکده­‌ها)
  • بهبود فرآیندها و ساز و کارهای ثبت اختراعات و حفاظت از مالکیت فکری
امور رفاهی و خدمات دانشجویی
  • بهبود فضای آموزشی (با نشاط و برانگیزاننده)
  • توسعه امکانات و بهبود خدمات رفاهی دانشجویان (اسکان، تغذیه و …)
  • ارتقای سطح سلامت جسمی و روانی دانشجویان
  • ارتقای امکانات ورزشی
امور فرهنگی
  • افزایش سطح پایبندی دانشجویان به اصول مذهبی، فرهنگی و اخلاق حرفه­‌ای
  • افزایش سطح تعلق و تعهد دانشجویان به کشور و دانشگاه صنعتی شریف
  • ارتقای آگاهی دانشجویان نسبت به تاریخ و فرهنگ ملی
  • ارتقای سطح مهارت­‌های اجتماعی دانشجویان و ترویج فرهنگ خلاقیت، نوآوری و انجام کار تیمی در میان دانشگاهیان (دانشجویان، استادان و کارکنان)
  • افزایش انگیزه، نشاط و مسئولیت­‌پذیری در میان دانشگاهیان
  • ارتقای کیفیت ارتباط استاد با دانشجو
  • ارتقای توجه به حقوق دانشجویان
  • توسعه و ارتقای کیفیت فعالیت­‌های فوق برنامه (انجمن‌های علمی و …)
ارتباط با فارغ التحصیلان، ذی­نفعان و جامعه
  • ارتباط موثر و مستمر با فارغ التحصیلان
  • ارتقای سطح تعامل با نهادهای حاکمیتی
  • ارتقاء سطح تعامل با سازمان­‎ها و شرکت­های مهم
  • ارتقای سطح تعامل با جامعه عمومی
  • ارتقای سطح تعامل با جامعه علمی- حرفه‏‌­ای کشور
همکاری های منطقه ای و بین المللی
  • افزایش کمی و کیفی دانشجویان خارجی در دانشگاه
  • ارتقای سطح روابط با دانشگاه‌ها و مراکز علمی و پژوهشی شاخص در
    • منطقه (کشورهای همسایه)
    • کشورهای جهان اسلام
    • کشورهای در حال توسعه
    • و کشورهای پیشرفته جهان
  • افزایش حجم پروژه­‌های مشترک با دیگر دانشگاه‌­ها و مراکز پژوهشی در جهان
  • افزایش انتشار مقالات، کتب و گزارش­‌های علمی و ثبت اختراعات و تولید دیگر محصولات علمی مشترک با استادان و محققان دیگر دانشگاه­‌ها و مراکز پژوهشی در جهان
  • افزایش تعداد دوره­‌های آموزشی مشترک با دیگر دانشگاه­‌های جهان
  • افزایش تعداد و ارتقای کیفیت فرصت­‌های مطالعاتی و سفرهای علمی استادان و محققان دانشگاه و نیز فرصت مطالعاتی محققان خارجی در دانشگاه
  • افزایش تعداد و ارتقای کیفیت بازدیدها/سفرهای علمی دانشجویان، استادان و محققین برجسته بین‌­المللی از/به دانشگاه صنعتی شریف
  • افزایش تعداد و کیفیت دستاوردها و محصولات علمی مشترک با اساتید و محققان دیگر دانشگاه­‌ها و مراکز پژوهشی در جهان
د) اهداف لایه زیرساخت‌­ها

اهداف مربوط به فرایندهای پشتیبانی و توانمندسازها به شرح زیر در لایه زیرساخت‌­ها تعریف شده‌­اند:

سرمایه­‌های انسانی
  • ارتقای سطح دانش و مهارت کارکنان فنی و اداری
  • ارتقای سطح دانش و مهارت مدیریتی مدیران دانشگاه
سرمایه‌­های اطلاعاتی
  • توسعه زیرساخت هایIT
  • توسعه سیستم مدیریت یکپارچه اطلاعات در پیوند با فرایندهای دانشگاه
  • توسعه مدیریت دانش
سرمایه‌­های سازمانی
  • توسعه و تقویت مدیریت مالی دانشگاه
  • توسعه و تقویت نظام اداری دانشگاه
  • اصلاح ساز و کارهای تصمیم­‌گیری (بهبود نظام حاکمیتی دانشگاه) در جهت تفویض اختیار به واحدهای مختلف دانشگاه برای افزایش اثربخشی و کارایی و در جهت تقویت اقتدار مدیریتی دانشگاه
  • بهبود نظام ارزیابی استراتژی ها و عملکرد اعضای هیئت علمی و کارکنان
  • ارتقای فرایند جذب، ترفیع و تبدیل وضعیت و بازنشستگی اعضای هیئت علمی
  • ارتقای فرایند جذب پژوهشگران
  • بهبود فرایند جذب، بکارگیری و ارتقای شغلی و بازنشستگی کارکنان فنی (پژوهشگران و کارشناسان) و کارکنان اداری
  • تقویت توان دانشگاه برای نظارت، بهبود و اصلاح مستمر فرایندها و ساز و کارهای اداره دانشگاه
  • تقویت انسجام درونی بین واحدهای مختلف دانشگاه
امکانات کالبدی
  • توسعه فضای فیزیکی در چهارچوب طرح جامع دانشگاه
  • توسعه و بهبود امکانات آموزشی، کارگاهی، آزمایشگاهی و پژوهشی
  • بهبود فرایندها و مکانیزم­‌های نگهداری و تعمیرات تاسیسات و ساختمان­‌ها
  • بهینه­‌سازی مصرف انرژی، حفاظت از محیط زیست و ارتقای سطح ایمنی در طراحی، ساخت و نگهداری ساختمان­‌ها و تاسیسات
  • توسعه زیرساخت­های مورد نیاز (به غیر از IT و پهنای باند)
  • افزایش نرخ بهره‌برداری از دارایی­ها
  • مدیریت بهینه منابع مالی و سرمایه‌ها
  • توسعه امکانات رفاهی (رستوران، باشگاه و …)
  • زیباسازی محوطه دانشگاه (نورپردازی، مکان­های عاری از خودرو، تناسب رنگ­ها، فضای سبز و …)

همانطور که ملاحظه می­شود، تعداد اهداف در نقشه استراتژی به حدی است که پرداختن همزمان به همه آن­ها امکان­‌پذیر نیست. لذا لازم است تا از میان آن­ها، اهدافی که دارای اولویت بالاتری هستند، انتخاب و به اجرا گذاشته شوند. برای این منظور از ماتریس “اثربخشی-امکان‌پذیری” استفاده شد. بدین ترتیب، اهدافی در اولویت قرار گرفتند که از هر دو منظر اثربخشی و امکان‌پذیری در موقعیت بالایی باشند.

تم استراتژیک و مضامین راهبردی سند برنامه ریزی راهبردی

مضامین مربوط به سند برنامه­‌ ریزی راهبردی

اهداف راهبردی مندرج در نقشه استراتژی دانشگاه، در پنج گروه “سرآمدی در آموزش و تامین سرمایه انسانی جامعه”، “سرآمدی در علم و فناوری”، “سرآمدی در اثربخشی اجتماعی”، “ترویج اخلاق آکادمیک و فرهنگ ایرانی-اسلامی” و “ارتقای توان مالی دانشگاه” دسته­‌بندی شدند که از آن­ها با عنوان “تم یا مضمون راهبردی”یاد می‌­شود.

مضامین راهبردی که از لایه پیامدها استخراج شده‌­اند، بستر لازم برای برقراری ارتباط موثرتر و کارآمدتر با لایه­‌های زیرین سازمان، ایجاد هم‌راستایی میان بخش‌­های مختلف و نیز پیگیری اثربخش ­تر پیشرفت امور را فراهم می‌­کنند. یادآوری این نکته ضروری است که مضامین راهبردی به پنج مورد بالا محدود نمی‌­شوند؛ بلکه این پنج محور، مضمون‌­هایی هستند که تاکنون مورد کاوش قرار گرفته­‌اند و برای آن­ها در لایه­‌های مختلف نقشه استراتژی دانشگاه، اهداف راهبردی پیش‌­بینی شده‌است. مضامین دیگری از جمله “بین­‌المللی شدن دانشگاه” شناسایی شده­‌اند که باید در آینده مورد کنکاش دقیق­‌تر قرار گیرند و برای آن­ها اهداف راهبردی و برنامه­‌های عملیاتی طرح­‌ریزی شود.

برنامه‌های عملیاتی

پس از تعیین اولویت اهداف، لازم است متولی/متولیان هر یک از اهداف مشخص و از آن­ها خواسته شود تا برنامه عملیاتی خود را برای تحقق هدف مورد نظر تهیه و ارائه کنند. منظور از متولی/متولیان، بخش‌­های اجرایی و واحدهای عملیاتی در دانشگاه هستند که وظیفه سیاست‌گذاری، برنامه­‌ریزی و اجرای برنامه‌­ها در یک حوزه مشخص را بر عهده دارند.

پس از تعیین اولویت اهداف، لازم است متولی/متولیان هر یک از اهداف مشخص و از آن­ها خواسته شود تا برنامه عملیاتی خود را برای تحقق هدف مورد نظر تهیه و ارائه کنند. منظور از متولی/متولیان، بخش‌­های اجرایی و واحدهای عملیاتی در دانشگاه هستند که وظیفه سیاست‌گذاری، برنامه­‌ریزی و اجرای برنامه‌­ها در یک حوزه مشخص را بر عهده دارند.

جدول ۲ اهداف راهبردی دانشگاه را به همراه متولیان آن­ها نشان می‌­دهد.

اهداف مندرج در جدول ۲ توسط ریاست دانشگاه به متولیان آن­ها ابلاغ شده و از جدول ۲ اهداف راهبردی دانشگاه را به همراه متولیان آنها نشان میدهد.
اهداف مندرج در جدول ۲ توسط ریاست دانشگاه به متولیان آنها ابلاغ شده و از ایشان خواسته شده است که در یک بازه زمانی معین برنامه های عملیاتی خود را تهیه و به شورای تدوین سند برنامه­ ‌ریزی راهبردی دانشگاه ارائه کنند. تهیه برنامه های عملیاتی برای اهداف دارای اولویت توسط بخشهای مختلف دانشگاه آغاز شده است. مرکز برنامه­‌ ریزی راهبردی و توسعه منابع دانشگاه بر اساس اعلام آمادگی قبلی، به ایشان در تهیه برنامه های عملیاتی کمک میکند.

موارد زیر در دستور کار شورای تدوین سند برنامه­‌ ریزی راهبردی قرار دارد:

۱. پرداختن به سایر مضامین راهبردی (از جمله بین المللی شدن دانشگاه)؛

۲. تکمیل برنامه های عملیاتی با کمک معاونتها و مدیریت های دانشگاه؛

۳. تسرّی برنامه های عملیاتی به سطح دانشکد هه ا و پژوهشکده ها؛

۴. استقرار کامل “مرکز برنامه ریزی راهبردی و توسعه منابع” در دانشگاه که وظایف زیر را به عهده دارد:

  • برنامه ریزی
  • کنترل و پایش
  • ارزیابی عملکرد
  • تامین و توسعه منابع
  • مدیریت یکپارچه اطلاعات
  • مدیریت تحول سازمانی

۵. طراحی مکانیزم ها، فرآیندها و رویه های سازمانی در زمینه برنامه ریزی و ارزیابی عملکرد دانشگاه در سطح راهبردی. از ترکیب ابزار نقشه استراتژی با کارت امتیازی متوازن میتوان برای انداز ه گیری میزان تحقق اهداف و نیز ارزیابی عملکرد واحدهای مختلف (شامل معاونت ها، دانشکده ها، نهادهای وابسته به دانشگاه و …) استفاده کرد؛

۶. تشکیل کارگروه ها و کمیته های هماهنگی بر محور موضوعات (مضامین) راهبردی؛

۷. آغاز اجرای بعضی از برنام ههای عملیاتی که نتایج زودهنگامی را برای دانشگاه در پی داشته باشند؛
۸. فراهم کردن زیرساختهای لازم برای پیاده سازی نقشه استراتژی و بازنگری دور ه ای برنامه راهبردی دانشگاه شامل:

  • زیرساخت های اطلاعاتی
  • ساختار سازمانی مناسب
  • مهارتهای انسانی مورد نیاز
  • نظام حاکمیتی دانشگاه
فایل اصلی سند برنامه­‌ ریزی راهبردی دانشگاه شریف را از این آدرس دانلود کنید. http://media.sharif.ir/download/5th.pdf

نحوه کنترل و ارزیابی استراتژی ها چگونه است و نتایج پیاده سازی چطور بررسی میشود؟

در این مقاله قصد داریم به مقوله کنترل و ارزیابی استراتژی ها بپردازیم که یک رکن اساسی در پیاده سازی و اجرای اهداف سازمان دارد. روش های متعددی برای کنترل و ارزیابی استراتژی ها میتوان متصور شد که در این مقاله به برخی از مهمترین روشهای کنترل و ارزیابی استراتژی ها اشاره شده است و روشهای اجرایی آن مطرح شده است.

مقدمه ای بر کنترل و ارزیابی استراتژی ها

به منظور تعیین موضع و راهنمایی سازمان در محیطی که به سرعت در حال تغییر است، یک استراتژی در طول زمان انتخاب و اجرا می شود. استراتژی ها در واقع نگاهی به آینده اند و برای فعالیت چند ساله و بر اساس فرضیات مدیریتی درباره رویدادهای متعددی که هنوز پیش نیامده طراحی می شوند.

به راستی مدیران چگونه باید استراتژی را کنترل نمایند؟ یا به طور کلی کنترل و ارزیابی استراتژی ها چگونه انجام می شود؟

رویکردهای سنتی در پی کنترل نتایج واقعی با استانداردها است. پس از انجام کار، مدیر آن را ارزیابی کرده و از کنترل و ارزیابی استراتژی ها به عنوان درون داد کنترل فعالیت های آینده استفاده می کند. اگرچه این رویداد جایگاه خود را دارد ؛ لیکن برای کنترل و ارزیابی استراتژی ها مناسب نیست. در انتظار پایان یافتن استراتژی باقی ماندن، غالبا ۵ سال یا بیشتر طول می کشد.

در این مدت تغییرات بسیاری رخ می دهد که بر موفقیت های نهایی استراتژی تاثیر عمده ای دارند. بنابر این مفاهیم و رویکردهای مرسوم کنترل باید برای تبدیل کنترل های استراتژیک، که کنترل و ارزیابی استراتژی ها ی بلند مدت را در بر می گیرد، تعدیل یا تعویض شوند.

لزوم بکارگیری کنترل و ارزیابی استراتژی

شاید به جرات بتوان ادعا کرد که انجام هیچ فعالیتی در سازمان قرین توفیق نخواهد بود؛ مگر آنکه کنترل های لازم نسبت به آن به عمل آمده باشد. به کمک کنترل است که مدیریت، نسبت به نحوه تحقق هدف ها و انجام عملیات آگاهی یافته و قدرت پی گیری و سنجش و اصلاح آن  ها را پیدا می کند.

کنترل، ابزار کار مدیران در رده های مختلف سازمان از مراتب عالی تا رده های سرپرستی است و لزوم آن در مراتب مختلف به سادگی احساس می شود. سازمان بدون وجود یک سیستم موثر کنترل در تحقق ماموریت های خود موفق نبوده و نمی تواند از منابع خود به درستی استفاده کند، مسلما پیش بینی ها و برنامه های عملیاتی در سازمان، همواره با درصدی خطا توام است و تنها گزینه برای رفع این خطا ها و اصلاح عملیات، کنترل است.

به علاوه پاسخ گویی به محیط متغیر و دگرگون سازمان و نیاز به حصول اطمینان از کمیت و کیفیت کالاها و خدماتی که در سازمان ها طی برنامه های وسیع و پیچیده عرضه می شوند؛ جز از طریق یک سیستم موثر کنترل میسر نیست. برای آنکه سیستم کنترل کارآمدی طراحی شود، باید نقاط مهم و کلیدی در کنترل به درستی مشخص و معین کردند . نقاط کلیدی، آن بخش از عملیات با واحدهایی هستند که نتایج و عملکردشان در کل برنامه نقش مهم و تعیین کننده ای دارند . نقاط کلیدی کنترل را می توان در سه مقطع قبل از عمل ، حین عمل و یا پس از خاتمه عمل انتخاب کرد.

رویکردهای نوین کنترل و ارزیابی استراتژی ها

از آنجایی که دولت ها و جوامع محلی در کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه، به دنبال یافتن شیوه هایی جهت مدیریت اوضاع متغیر اقتصادی ، اجتماعی و محیط زیستی هستند، تمایل به استفاده از برنامه ریزی استراتژیک در بخش عمومی اهمیت پیدا کرده است. در کشورهای در حال توسعه، شهرها دچار مشکلات عظیمی در نتیجه رشد سریع جمعیت و حرکت آن از مناطق روستایی به شهری شده اند. انفجار جمعیت که با ورود مهاجرین روستایی به شهرها با هدف دستیابی به شغل و مسکن رخ داد اثرات زیادی بر سیستم بهداشت، سلامت شهر ها و مسکن بر جای گذاشت. همچنین پیش گیری از گسترش بیماری ها و آلودگی منابع آب و هوا، از بین رفتن زمین های قابل زراعت، نیازهای اولیه به انرژی و .. را نیز به همراه داشت که معمولا در شهر های در حال توسعه رخ داده است .

از آنجا که راه حل های آسانی برای این مشکلات وجود ندارد، با برنامه ریزی استراتژیک می توان به کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته در رویارویی منظم با این موضوعات، تخصیص موثر منابع کمیاب و دستیابی به نتایج مورد انتظار کمک رساند. لازم به یاد آوری است که برنامه ریزی استراتژیک، شیوه ای منظم افزون بر فرایند های برنامه ریزی شهری و منطقه ای است و جایگزینی برای آن ها به شمار نمی رود.

رویکردهای نوین به برنامه ریزی استراتژیک، اندکی متفاوت با سال های گذشته است. در برنامه ریزی های استراتژیک فعلی، توجه به نتیجه و دستیابی به اهداف بیشتر مورد توجه است و سعی در مشارکت دهی ذی نفعان و جامعه محلی در برنامه ریزی است امروزه کلان شهرهای جهان همچون ملبورن ، پاریس ، تورنتو و لیسبن به نوعی از رویکرد نوین برنامه ریزی استراتژیک بهره می برند.

کنترل و ارزیابی استراتژی ها به عنوان درون داد کنترل فعالیت های آینده استفاده می کند. اگرچه این رویداد جایگاه خود را دارد ؛ لیکن برای کنترل و ارزیابی استراتژی ها مناسب نیست. در انتظار پایان یافتن استراتژی باقی ماندن، غالبا ۵ سال یا بیشتر طول می کشد.

روش کنترل و ارزیابی استراتژی ها در مدیریت استراتژیک

قبل از این که به توضیح کنترل و ارزیابی استراتژی ها بپردازیم نگاهی به مفهوم استراتژی می اندازیم، دو کلمه استراتژی و مدیریت واژگانی هستند که در این مقاله به دفعات با آن ها برخورد خواهیم کرد؛ لذا ارایه تعریفی از آن ها در اینجا ضروری می نماید. برای این دو واژه، تعاریف مختلفی عرضه شده است. مدیریت را عمدتا برنامه ریزی، سازماندهی، کارگزینی، هدایت و رهبری و کنترل و نظارت دانسته اند.

اما با توجه به جایگاه امروز مدیریت، مدیریت علم و هنری برای پدید آوردن محیطی مناسب است که در آن همفکری و همکاری با دیگران به منظور شکل دادن به فرایندی کار ساز که طی آن استفاده بهینه از منابع ، برای عرضه خدمات و کالاهای مطلوب جهت جلب رضایت متقاضیان آن ها ، با پرهیز از بروز عواقب نا مطلوب ممکن است. در تعریف استراتژی، نقش و مفهوم آن می توان گفت که :

  • ممکن است تصمیمات استراتژیک با قلمرو و حیطه فعالیت های سازمان مربوط باشد.
  • استراتژی به ایجاد هماهنگی میان سازمان و محیط در برگیرنده آن می پردازد.
  • استراتژی به ایجاد هماهنگی میان فعالیت ها و امکانات یا توانایی های سازمانی ارتباط دارد.
  • تصمیم استراتژیک از نظر منابع برای سازمان پی آمدهای عمده ای دارد.
  • علاوه بر عوامل محیطی که بر تصمیم های استراتژیک اثر می گذارند ، عواملی چون ارزش ها ، خواسته ها و هدف های اشخاص حقیقی و حقوقی که قادرند بر سازمان اعمال نفوذ کنند ، استراتژی سازمان را تحت تاثیر قرار می دهند.
  • مسلما تصمیم های استراتژیک، بر تصمیم های عملیاتی اثر گذاشته و امواجی از تصمیمات عملیاتی را با خود به همراه دارند.
  • تصمیمات استراتژیک بر جهت گیری های بلند مدت سازمان اثر می گذارد و موقعیتی خاص از هم اکنون برای سازمان در آینده را ترسیم می کنند.

بیشتر بخوانید: استراتژی چیست؟

به این ترتیب تصمیمات استراتژیک، غالبا ماهیتی پیچیده دارند و همین نکته است که تصمیمات و مدیریت استراتژیک را از سایر تصمیمات مجزا می کند. بدیهی است که استراتژی به صورت تدریجی تکمیل می شود. یعنی نمی توان تدوین استراتژی را به یک نقطه زمانی معین نسبت داد. استراتژی ها به تدریج و با کنترل و ارزیابی استراتژی ها شکل می گیرند، تغییر می یابند (در واقع کنترل و ارزیابی استراتژی ها انجام می شود) و در طی زمان به صورت نسبی تعدیل می شوند، توسعه می یابند و سپس گام به گام اجرا می شوند.

یکی از صاحب نظران، این فرایند را تکمیل تدریجی منطقی می نامد. در این فرایند مدیران تجربه می اندوزند و به ایجاد تغییرات تدریجی در استراتژی خود مبادرت می کنند. این رهیافت با آنچه تحت عنوان توصیف رفتار مدیریتی توسط مینتزبرگ و پورتر ارایه شده است، شباهت دارد. آنان مدیران را به منزله برنامه ریزان و مجریانی در نظر می گیرند که در شبکه ای از روابط فردی پیچیده و محیط های کاری به سرعت متحول می کنند. مدیران در صورتی اثر بخش خواهند بود که بتوانند بر هدف های بلند مدت متمرکز شوند. مدیران باید به اندازه کافی منعطف باشند تا بتوانند مسایل و فرصت های کوتاه مدت را کنترل کنند.

با توجه به این الزامات مینتزبرگ آنچه را که راهبردهای پدیدار شونده می نامند، شناسایی کرد. این استراتژی ها به تدریج و به طور پیش رونده در طی زمان و در فرآیندهای یادگیری و جریان های تصمیم گیری مدیران در واکنش نسبت به تغییر وضعیت کار و محیط شکل می گیرند. مینتزبرگ نگران بود که در این جریان ها که دلیل اهتمام به استفاده از مدل های رسمی برنامه ریزی و استمرار و توالی زیاد موارد انتخاب و تدوین استراتژی متنوع، از برخورد هنری و نگرش هنرمندانه به موضوع غفلت شود. به نظر وی برنامه ریزی استراتژیک در غالب فرایند تکمیل تدریجی، این فرصت ها را برای مدیران و سازمان ها ایجاد می کنند که به دلیل مواجهه تدریجی با مسایل موجود در مسیر اجرای استراتژی به مهارت کافی برای اجرای آن ها دست یابند.

مدل های برنامه ریزی استراتژیک و جایگاه کنترل و ارزیابی استراتژی ها در آن ها

با توجه به نظریات اندیشمندان مدیریت استراتژیک از سه جزء اصلی تدوین ، اجرا ، کنترل و ارزیابی استراتژی ها تشکیل شده است. آن چه سبب تمایز میان ارزیابی از مرحله تدوین می شود، تاکید بر نتایج با پیامدها در مقابل علت ها با ویژگی های استراتژی می شود.

در حقیقت برای یک ارزیابی دقیق و منصفانه، بایستی اهداف استراتژی ها و شیوه های اجرا و نتایج مورد انتظار روشنی برای مجریان وجود داشته باشد و آن ها توانایی انجام اهداف و وظایف محوله را دارا باشند. اینکه نتایج نهایی یک برنامه مشخص شده و شیوه های اجرا تدوین گردند ، شرط لازم و توانایی مجریان شرط کافی به شمار می رود. با ارایه دو مدل رایج برنامه ریزی استراتژیک در بخش خصوصی و دولتی نقش کنترل را در آن ها نشان خواهیم داد.

مدل های جامع جایگاه کنترل و ارزیابی استراتژی ها در آن

مدل های دیوید (نمونه مدل های برنامه ریزی در سازمان های انتفاعی) و برایسون (نمونه مدل های برنامه ریزی در سازمان های غیر انتفاعی) در ذیل بررسی خواهند شد.

الف. مدل دیوید

بر مبنای مدل مدیریت استراتژیک ارائه شده توسط دیوید (۱۳۷۹)، فرآیند مدیریت استراتژیک را می توان به این گونه عنوان نمود که بر اساس آن مدیریت استراتژیک شامل سه بخش تدوین، اجرا و کنترل استراتژیک می باشد که با هم پیوستگی دارند و در واقع بخش محاسبه و ارزیابی عملکرد یا بخش کنترل و ارزیابی استراتژی ها مرحله ای است که نتیجه آن به تمام مراحل قبلی مرتبط می شود.

ب. مدل برایسون

 مدل برایسون که برای سازمان های غیرانتفاعی تدوین شده و دارای هشت مرحله است، در مرحله اول، بین تصمیم گیرندگان کلیدی سازمان روی مراحل آتی برنامه ریزی، توافق صورت می گیرد. در مرحله بعد دستورهای رسمی و غیر رسمی ، باید ها و نباید ها و وظایف مشخص شده و در مرحله بعدی فلسفه وجودی، ارزش ها و ماموریت مشخص می شود.در مرحله چهارم، به بررسی رقبا ، ارباب رجوعان و فشارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فنی وارده بر سازمان پرداخته می شود. در مرحله پنجم، منابع و استراتژی های کنونی و عملکرد فعلی مورد بررسی قرار می گیرد و در واقع کنترل و ارزیابی استراتژی ها انجام می شود و نقاط قوت و ضعف شناخته می شود. در مرحله ششم، سیاست های بنیادین شناسایی می شوند که بر دستورها ، رسالت ها و ارزش ها، سطوح تولید یا خدمت، مراجعان، مصرف کنندگان و کالاها، مالیات دهندگان و هزینه های امور مالی اثر می گذارند، در مرحله بعد، گزینه های عملی و موانع اجرای آن ها مورد بررسی قرار می گیرند و پیشنهادات اصلی، اقدامات لازم و برنامه کاری نیز تهیه می شوند. در مرحله آخر، جایگاه نهایی سازمان که در صورت اجرای استراتژی ها به آن خواهد رسید، تدوین می گردد.

این هشت مرحله باید به اجرا ، نتیجه گیری و ارزیابی بیانجامد. همچنین بایستی از نظر برایسون در هر مرحله، کنترل و ارزیابی استراتژی ها صورت گیرد. به عبارت دیگر برای کنترل و ارزیابی استراتژی ها نبایستی تا انتهای برنامه منتظر ماند

تعریف دقیق کنترل چیست؟

قبل از پرداختن به موضوع اصلی مقاله کنترل و ارزیابی استراتژی ها ابتدا به تعریف کنترل می پردازیم در واقع می خواهیم بدانیم منظور از کنترل و ارزیابی استراتژی ها یعنی چه و در این راستا ما از چه نوع سیستم های کنترلی می توانیم استفاده کنیم. کنترل یعنی تمامی تعاریف کنترل را نوعی مقایسه و تطبیق بین آنچه هست و آنچه باید باشد، دانسته اند. بر اساس تعاریف مذکور کنترل، فعالیتی است که ضمن آن، عملیات پیش بینی شده با عملیات انجام شده مقایسه می شود و در صورت وجود اختلاف و انحراف بین آنچه باید باشد و آنچه هست به رفع و اصلاح آن ها اقدام می شود .

تعریف دیگر با تمرکز بر فرایند کنترل، ارایه شده است. بر اساس این تعریف، کنترل عبارت از فعالیتی منظم است که ضمن آن نتایج مورد انتظار در قالب استاندارد های انجام عملیات معین می شوند، سیستم دریافت اطلاعات طراحی می گردد، عملیات پیش بینی شده و انجام شده با هم مقایسه می گردند، اختلافات و انحرافات مشاهده شده ارزیابی و میزان اهمیت آن ها مشخص می شود و سرانجام اصلاحات لازم برای تحقق هدف ها و ماموریت های سازمان انجام می گیرد.

انواع سیستم های کنترل

سیستم های کنترل را بر اساس زمان و ورودی ها می توان به سه دسته گذشته نگره ، آینده نگر و زمان وقوع تقسیم کرد:

کنترل گذشته نگر

شاید از تعریف کنترل این طور نتیجه شود که اساس کنترل صرفا بر فعالیت های انجام شده در گذشته استوار است و با اطلاعات حاصل از آن ها کنترل عملی می گردد و مفهومی که از مکانیزم باز خور یا همان فیدبک (کنترل گذشته نگر) نیز به ذهن متبادر می شود، همین بازگشت به گذشته و استفاده از اطلاعات گذشته برای مقایسه و یافتن انحرافات و انجام اصلاحات می باشد. بازخور با استفاده از نتایج، یا در اصلاح سیستم با استفاده از ستاده ها کنترل را عملی می سازد و در زمینه های مختلف موارد استفاده های بیشماری دارد (کنترل نتایج پروژه در زمان پایان آن ، کنترل کیفیت محصول قبل از بسته بندی و …)

کنترل زمان وقوع

این کنترل، اطلاعات زمان حال را ملاک عمل قرار می دهد و ماشین های الکتریکی و کامپیوتر ها در عصر ما امکان دسترسی سریع به اطلاعات را فراهم می آورند. به طوری که می توان اطلاعات مربوط به عملیات یک پروژه را در همان لحظاتی که عملیات واقع می شود، دریافت داشت. این اطلاعات را اصطلاحا، اطلاعات زمان واقعی یا اطلاعات زمان وقوع نامیده و کنترل براساس این نوع اطلاعات را کنترل زمان وقوع نام نهاده اند. به عنوان مثال در زمان ذخیره بلیط پرواز و جا بوسیله کامپیوتر و اطلاعات مربوط به زمان وقوع بوده و گزارش ذخیره یا عدم ذخیره نشان دهنده کنترل زمان وقوع است.

کنترل آینده نگر (پیش نگر یا هدایت کننده )

کنترلی است که با استفاده از داده ها، کنترل را تحقق می بخشد و قبل از آنکه عملی واقع و نتیجه ای حاصل شده باشد، طریق اصلاح را ارایه می دهد. به عبارت دیگر این نوع کنترل، موانع و مشکلات را قبل از وقوع پیش بینی کرده و انجام اصلاحات را ممکن می سازد. سیستم های کنترل باید با توجه به واقعیت های اجتماعی، سیاسی و حقوقی، اقتصادی، فرهنگی و فناوری سازمان طراحی شوند. این سیستم ها سازمان را قادر می کنند تا توانایی تشخیص به موقع مشکل و ارایه واکنش سریع برای رفع آن را داشته باشند. از نظر نیومن انواع کنترل های سازمان عبارتند از :

سیستم های کنترل تشخیصی

این سیستم ها، مانند شاخص های صفحه کنترل هواپیما که خلبان را قادر به بررسی علایم کار کرد غیر عادی بخش های مختلف هواپیما می سازد، مدیر را قادر می سازد تا وضعیت بخش های مختلف را از حیث عملکرد و سلامت کنترل کنند. این امر مستلزم این است که شاخص های عملکردی تعریف شده و مقدار مطلوب و استاندارد آن معین شده باشند. این معیارها برای سنجش اثر بخشی کفایت لازم را ندارند.

سیستم های کنترل ارزشی

سازمان ها با استفاده از سیستم های کنترل ارزشی، در صدد هستند تا با تبیین دقیق ارزش ها و رهنمودهای مدیران عالی، زمینه های پذیرش مشتاقانه کارکنان را فراهم آورند . سیستم ارزش ها معمولا مختصر اولویت بندی شده و الهام بخش بوده و توجه مجریان را به اصول اساسی سازمان جلب می کند. این سیستم اصرار به اهمیت ارزش از نظر مدیران را منعکس می کند.

سیستم های کنترل تعاملی

ساختن یک سیستم کنترل، مستلزم جلب توجه و همکاری همه اعضای سازمان است. در برخی از سازمان های بزرگ پس از جمع آوری اطلاعات هفتگی مربوط به کار ، به طور ناگهانی تعدادی از مجریان و کارکنان برای بررسی اطلاعات مذکور و تجزیه و تحلیل آن ها فرا خوانده می شوند.

سیستم های کنترل تحدیدی

این سیستم با ارایه کارهایی که نباید انجام شوند به کنترل پرداخته به این ترتیب قلمرو مجاز برای فعالیت آن ها مشخص می شود. بر خلاف سیستم های کنترل تشخیص، که نتایج عملکرد را مورد ارزیابی قرار می دهند، سیستم های کنترل ارزشی، ارزش های اساسی سازمان را به کارکنان ارایه می کنند. سیستم های کنترل تحدیدی نیز حداقل استانداردهای قابل قبول را ارایه می کنند.

مشخصات سیستم کنترل موثر در کنترل و ارزیابی استراتژی ها

برا برخی از ویژگی هایی که سیستم کنترل را مناسب می سازد عبارتند از :

  • کنترل ها باید متناسب با برنامه ها و فعالیت ها تنظیم شوند.
  • کنترل ها باید در نقاط حساس و کلیدی انجام شوند.
  • در اعمال کنترل نباید افراط و تفریط شود.
  • اطلاعات مورد استفاده در کنترل باید دقیق ، صحیح و به روز در آورده شده باشد.
  • سیستم کنترل در کنترل و ارزیابی استراتژی ها باید به گونه ای طراحی شود که اطلاعات و نتایج کنترل را سریع و به موقع در اختیار مسئولان مربوطه قرار دهد.
  • کنترل باید جامعیت داشته باشد .
  • کنترل باید عینیت داشته باشد.
  • کنترل باید اقتصادی باشد.
  • کنترل باید واقع بینانه باشد.
  • سیستم کنترل در کنترل و ارزیابی استراتژی ها باید انعطاف لازم را دارا باشد .
  • کنترل باید وسیله اصلاح باشد نه تنبیه و مجازات.
  • سیستم کنترل باید با روحیات کارکنان و فرهنگ و جو سازمان متناسب و هماهنگ باشد .
  • سیستم کنترل باید بر کمیت ها و کیفیت ها به طور متناسب تاکید داشته باشد.
  • کنترل نباید فقط بر نقاط عطف تاکید ورزد.
  • سیستم کنترل باید دقیقا معین سازد که نتایج کنترل در اختیار چه کسانی قرار گیرد.
  • کسانی که به امر کنترل گمارده می شوند، باید واجد صلاحیت اخلاقی و تخصصی بوده و مورد قبول اکثر کسانی باشند که آنها را کنترل می نماید. رعایت این دستورالعمل ها و به کارگیری آن ها در امر کنترل، بر اعتبار نتایج کنترل افزوده و به کاهش اثرات ناخواسته آن می انجامد.

یک فرایند کنترل و ارزیابی استراتژی ها از چهار مرحله بهم پیوسته به وجود می آید؛ در مرحله اول کنترل و ارزیابی استراتژی ها استانداردهای موفقیت، مقیاس های بهره وری و سیاست های وظیفه ای تعیین می شوند. بدین ترتیب، چگونگی اجرا و نقاط مهم کنترل نیز مشخص خواهند شد.

کنترل و ارزیابی استراتژی ها در عمل چگونه است؟

استراتژی ها به این علت اتخاذ می شوند که بر روی یک مساله خاص تاثیر بگذارند. به علاوه بسیاری از مردم معتقدند ، زمانی که برنامه ای خاص تدوین و تصمیم به اجرای آن گرفته می شود ، نوعی بوروکراسی برای اداره آن ایجاد می شود و برای برنامه ، سرمایه گذاری صورت می گیرد و مساله حل می شود . متاسفانه این امر اغلب اتفاق نمی افتد . سازمان ها می خواهند بدانند که چه مقدار پول صرف یک برنامه شده است و چه تعداد از افراد، از خدمات مورد انتظار بهره گرفته اند و اثر بخشی برنامه به چه مقدار بوده است.

بیشتر بخوانید: کاربرد نظریه بازی ها در مدیریت استراتژیک چیست

در ساده ترین شکل ممکن، کنترل و ارزیابی استراتژی ها با آگاهی از پیامدهای آن ارتباط دارد؛ در حقیقت دو وظیفه مشخص و متمایز در کنترل و ارزیابی استراتژی ها وجود دارد. ابتدا، وظیفه تعیین چگونگی پیامدهای یک استراتژی همراه با توصیف اثرات آن است و وظیفه دیگر قضاوت در مورد موفقیت یا شکست یک استراتژی بر اساس مجموعه ای از استانداردها یا معیارهای ارزشی است. به عقیده صاحب نظران ، کنترل و ارزیابی استراتژی ها عبارت است از  بررسی اثربخشی کلی یک برنامه در پاسخ گویی به اهداف آن ، یا ارزشیابی نسبی دو یا چند برنامه در پاسخ گویی به اهداف متداول است. در تعریفی دیگر ارزیابی برنامه های سازمان ، استفاده از روش های علمی به منظور برآورد اجرای موفقیت آمیز و پیامدهای حاصل از برنامه ها برای اهداف تصمیم گیری است.

فرایند کنترل و ارزیابی استراتژی ها

یک فرایند کنترل و ارزیابی استراتژی ها از چهار مرحله بهم پیوسته به وجود می آید؛ در مرحله اول کنترل و ارزیابی استراتژی ها استانداردهای موفقیت، مقیاس های بهره وری و سیاست های وظیفه ای تعیین می شوند. بدین ترتیب، چگونگی اجرا و نقاط مهم کنترل نیز مشخص خواهند شد.

در مرحله دوم کنترل و ارزیابی استراتژی ها اطلاعات لازم از نتایج اجرا جمع آوری می گردد تا در مرحله بعد یعنی مرحله سوم به مقایسه آن با اهداف و استانداردهای تدوین شده در مرحله اول بپردازیم و فاصله استراتژی را مشخص سازیم. در صورت عدم تحقق انتظارات و استانداردها به مرحله چهار می رویم. در مرحله چهارم فرایند کنترل و ارزیابی استراتژی ها به اتخاذ تدابیر اصلاحی می پردازیم. به این ترتیب فرایند کنترل پایان نمی یابد و با اجرایی کردن اقدامات دوباره سیکل را ادامه می دهیم تا به نتایج مورد نظر برسیم.

کنترل و ارزیابی استراتژی ها دارای فنون و ابزارهای مختلفی است که نظریه پردازان به آن ها اشاره کرده و متذکر شده اند که هریک از آن ها در شرایط خاصی مناسب است. مراکز مسئولیت و بودجه ها از جمله فنون کنترل و ارزیابی استراتژی ها هستند که به طور شایع مورد استفاده قرار می گیرند. از جمله دیگر فنون کنترل استراتژیک می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • مدل های شبیه سازی
  • برنامه ریزی خطی
  • تجزیه و تحلیل همبستگی؛
  • مدل های ریاضی؛
  • فنون تصمیم گیری آماری؛
  • تجزیه و تحلیل بیز؛
  • اصلاح نمایی؛
  • فن دلفی
  • روش های اقتصاد سنجی؛
  • پرت و مسیر بحرانی؛
  • سناریوها؛
  • برنامه ریزی پویا
  • درخت های تصمیم گیری

سوالات اساسی: آیا استراتژی های سازمان بر مزیت های درستی تکیه کرده است؟

مزیت های رقابتی، منابعی هستند که شما با تکیه بر آنها پول در می آورید. آنها بر پایه دو منبع نادر استوار شده است که یکی مزیت های موقعیتی خوانده می شود و دیگری قابلیت های رقابتی ویژه. مزیت های موقعیتی از ساختار بازار ریشه گرفته است و شرکت هایی که واجد این مزیت هستند را به طور کلی از آنهایی که فاقد آنند جدا می کند.

مثلا در برخی از بازارها، مولفه صرفه به مقیاس از اهمیت بالایی در کاهش قیمت تمام شده برخوردار است، پس تولید کنندگانی که از این مزیت موقعیتی بهره می برند، جایگاه خود را در سهم بازار حفظ خواهند کرد و دیگرانی که واجد آن نیستند از توان چندانی برای رقابت با آنها برخوردار نخواهند بود.

استفاده از این نوع مزیت برای ایجاد و حفظ سهم بالا از بازار ضروری است اما در فرآیند کنترل و ارزیابی استراتژی ها باید توجه داشت که ساختار بازار محکوم به دگرگونی است و بروز یک تغییر سریع در قانون گذاری یا تکنولوژی و امثال آن می تواند به سرعت و به میزان زیاد آن را تغییر دهد لذا بنگاه باید بتواند مزیت های بالقوه انعطاف پذیر با تغییرات ساختار بازار را در خود ایجاد و نگهداری نماید.

تعریف مزیت موقعیتی سازمان چیست؟

بهره گیری از مزیت های موقعیتی یک رکن اساسی در شکوفایی استعدادهای سازمان بشمار می آید. برای برنامه ریزی و بهره گیری از مزیت های موقعیتی، شناخت ساختار بازار، رفتار و عملکرد آن ضروری است و طبیعتا میزانی از استراتژی شرکت باید بر مزیت های موقعیتی بنا شده باشد اما این مزیت ها باید همگام با تغییرات بازار از قابلیت تکامل و تغییر آنی یا تدریجی برخوردار باشند. قابلیت های ویژه دومین منبع از مزایای رقابتی سازمان هستند، مزیت هایی مانند برخورداری از منابع مالی، الگوها (پتنت ها) و غیره….

اینها مزیت های قابل خرید و فروش اند و بنگاه می تواند با سرمایه و سیاست گذاری آنها را تامین کند، نوع دیگر از قابلیت های ویژه، مزیت هایی خاصی است که چندان قابل خرید و فروش نیست و سازمان می تواند با اتکا به آنها در خود تمایزات لازم با دیگر رقبا را ایجاد کند. قابلیت نوآوری، برخورداری از کانال های توزیع یا تامین مناسب و حمایت اثربخش ذینفعان سازمان و … از نوع مزیت خاص هستند. متاسفانه سازمان ها معمولا در ایجاد و توسعه قابلیت های ویژه سهل انگاراند در حالی که قسمت عمده تمایزات رقابتی سازمان بر مبنای قابلیت های ویژه ساخته می شوند.

اثرگذاری قابلیت های ویژه در سازمان

البته در صورتی استراتژی های سازمان می تواند براین قابلیت ها تکیه کند که در داخل سازمان به وفور و در خارج از آن به ندرت یافت شوند و قابلیت تقلید پذیری کمتری داشته باشند. نکته دیگری که باید به آن توجه داشت آن است که برخی از مزیت های موقعیتی مربوط به بازار، مانعِ اثر گذاری قابلیت های ویژه بنگاه می شوند مثلا وقتی که ساختار بازار از الگوی صرفه به مقیاس بالا تبعیت کند، شاید قابلیت ویژه “توان فنی تولید کیفی محصول” نتواند چندان اثرگذار باشد. یا مثلا در بازار سیستم های اطلاعاتی، اگر ساختار بازار، سیستم های چابک با سرعت استقرار بالا را ترجیح دهد، تمرکز بر ایجاد قابلیت های تولید سیستم های اطلاعاتی بر اساس ویژگی های خاص مشتری (تولید سفارشی) در سازمان موثر نخواهد بود.

به عنوان جمع بندی پاسخ به این پرسش آیا استراتژی های سازمان بر مزیت های درستی تکیه کرده است؟ که در کنترل و ارزیابی استراتژی ها بیان میشود؛ می توان گفت در نظر گرفتن یک استراتژی بدون تکیه بر مزیت های رقابتی ارزش افزا، پایدار و نادر قابل تحقق نیست ، پس دومین مولفه برای کنترل و ارزیابی استراتژی ها بررسی مزیت های رقابتی خواهد بود که استراتژی بر آن تکیه نموده است. تحلیل گران استراتژیک با مقوله تحلیل مزیت ها به صورت پویا ( داینامیک ) برخورد می کنند زیرا یک مزیت رقابتی می تواند به سرعت ویژگی های تاثیر گذار خود را از دست دهد.

سیستم ارزیابی کنترل و ارزیابی استراتژی ها و محاسبه عملکرد سازمان

محاسبه عملکرد سازمان یکی از فعالیت های مهمی است که به هنگام کنترل و ارزیابی استراتژی ها انجام می شود. به هنگام محاسبه عملکرد سازمان، نتایج مورد انتظار را با نتایج واقعی مقایسه می کنند، انحراف از برنامه ها را مشخص و عملکرد فرد را ارزیابی می کنند و میزان پیشرفت در جهت تامین هدف های بلندمدت مورد نظر را تعیین می نمایند. در ادامه به بررسی شاخص های کنترل و ارزیابی استراتژی ها خواهیم پرداخت.

شاخص های کمی و کیفی چیست؟

کنترل و ارزیابی استراتژی ها بر اساس شاخص های کمی و کیفی انجام می شود. تعیین مجموعه مناسب یا دقیقی از شاخص ها برای ارزیابی استراتژی به عواملی همچون اندازه یا بزرگی سازمان، نوع صنعت، استراتژی و فلسفه مدیریت بستگی دارد. معمولا برایکنترل و ارزیابی استراتژی ها از نسبت های مالی (شاخص های کمی ) استفاده می شود و استراتژیست ها بدینوسیله می کوشند بین سازمان ها سه نوع مقایسه به عمل آورند:

  • مقایسه عملکرد شرکت با عملکرد شرکت های رقیب
  • مقایسه عملکرد شرکت با میانگین صنعت
  • مقایسه عملکرد شرکت در دوره های مختلف زمانی

اندازه گیری شاخص های مربوط به نسبت های مالی

در ادامه فرایند کنترل و ارزیابی استراتژی ها به معرفی سایر نسبت های مالی که معمولا برای کنترل و ارزیابی استراتژی ها مورد استفاده قرار می گیرند می پردازیم. این نسبت های مالی عبارتند از :

  • رشد فروش
  • سهم بازار
  • رشد دارایی
  • بازده سرمایه
  • سود هر سهم
  • سود ناویژه
  • بازده حقوق صاحبان سهام
  • نسبت بدهی ها به حقوق صاحبان سهام

تعریف اقدامات اصلاحی چیست؟

اقدامات اصلاحی آخرین فعالیتی است که در کنترل و ارزیابی استراتژی ها بعمل می آید و مستلزم تغییراتی است که سازمان بعمل می آورد تا از نظر رقابتی در آینده دارای موضع و جایگاه دیگری شود. نمونه هایی از تغییر که بعنوان اقدام اصلاحی بعمل می آیند عبارتند از:

  • تجدید نظر در ماموریت سازمان
  • تجدید نظر در هدف های بلند مدت
  • تغییر در ساختار سازمان
  • تعیین هدف های جدید
  • افزودن به عده کارکنان
  • جایگزین کردن یک یا چند نفر از افراد کلیدی
  • فروش بخش یا واحد مستقل سازمان و …

در پایان در نظر داشته باشید که هیچ سازمانی نمی تواند از دست تغییرات فرار کند و ناگزیر است دست به اقدامات اصلاحی بزند.

خلاصه و جمع بندی

اگرچه امروزه فرایند مدیریت استراتژیک برای بسیاری از مدیران شناخته شده، مدل ها و الگوهای فراوانی برای کنترل و ارزیابی استراتژی هاتوسعه یافته است، سیستم های نرم افزاری برای پشتیبانی از مدیریت عملکرد استراتژیک ایجاد شده و درس آموخته های آن در مقالات و کتاب های متعددی به اشتراک گذاشته شده است، اما هنوز هم خروجی بسیاری از تلاش های انجام شده در این حوزه از کیفیت و کفایت لازم برخوردار نیست و سازمان ها به رغم اینکه استراتژی های خود را تدوین می کنند و در راستای جاری سازی آن در سازمان می کوشند اما کمتر می توانند به منافع ناشی از آن دست بیابند.

سیاست های شرکت اغلب فرصت ها را برای بهبود سازمان پنهان می کنند. برای مثال، تنها ۱۷ درصد از سازمانها اطلاعات کامل مشتری را در کل سازمان یکپارچه می کنند. سیاست، محصول و ارتباطات با یکدیگر همکاری می کنند. تا تصویر جامعی را ایجاد نمایند که بر طبق آن نه تنها سیستم ارزیابی استراتژی رضایت مشتری از خدمات بلکه ارزیابی های عملکرد را نیز می توان انجام داد.

از این رو مقوله کنترل و ارزیابی استراتژی ها که به تمایزدهی عملکرد خوب و بد اختصاص یافته، مدتی است که به عنوان یکی از پرسش های بنیادین تحلیل گران استراتژی مطرح شده است. یکی از بهترین پژوهش های انجام شده متعلق به گروه مشاوران مکنزی است که کنترل و ارزیابی استراتژی ها را بر مبنای پرسش های بنیادین قرار داده اند. نکته جالب توجه آن است که پس از بررسی بیش از دو هزار استراتژی تدوین شده در سطح جهان، تعداد محدودی از آنها توانسته اند بر چالش بیش از چهار پرسش از ده پرسش  زیر فایق آیند.

برای مطالعه بیشتر درباره ی کنترل و ارزیابی استراتژی ها و مطالعه دقیق تر و کامل فرایند های کنترل و ارزیابی استراتژی ها بهتر است مقاله های شریف استراتژی را مطالعه کنید؛ همچنین چند لینک معتبر نیز برای شما به اشتراک گذاشته شده است، امیدواریم پس از خواندن این مقاله، نظرات خود را برای ما ارسال نمایید.

Monitoring and evaluation strategy

Monitoring & Evaluation Strategy and Action Plan

Monitoring and Evaluation Strategy

 Monitoring and Evaluation Strategy and Action Plan

Basic Principles of Monitoring and Evaluation

 

فرآیند برون سپاری در کسب و کار های کوچک و متوسط چگونه انجام میشود؟

برون سپاری در کسب و کار های کوچک و متوسط چگونه انجام میشود؟

قبل از این که به بررسی برون سپاری در کسب و کار های کوچک بپردازیم ابتدا نگاهی به تاریخچه و پیدایش برون سپاری در کسب و کار های کوچک می پردازیم؛ به عقیده «آندریو و نادا کاکا بادسه»، واگذاری فعالیت جمع آوری مالیات به پیمانکاران (توسط دولت)، در زمان رومی ها اولین شکل برون سپاری بوده است. همچنین در ادامه به روش صحیح برون سپاری در کسب و کار های کوچک و مزایای آن خواهیم پرداخت. در این مقاله سعی شده است رویکردهای حال حاضر در برون سپاری در کسب و کار های کوچک گردآوری شود و درباره آن بحص شود.

تاریخچه برون سپاری در کسب و کار های کوچک

در قرون هجدهم ونوزدهم میلادی، در انگلستان عملیات نگهداری چراغ خیابان ها، مدیریت زندان ها، نگهداری بزرگراه ها و جمع آوری مالیات ها، فعالیت های واگذار شده به پیمانکاران بوده است. تقریبا در همین زمان در آمریکا و استرالیا، تحویل محموله های پستی به شرکتهای بیرونی واگذار شد و در فرانسه نیز اموری همچون ساخت و مدیریت خطوط راه آهن و توزیع منابع آب، برون سپاری شده اند.

درباره ی واژه برون سپاری می توان گفت که این واژه برای اولین بار در سال ۱۹۸۹ میلادی، برای تشریح تصمیم شرکت کداک در واگذاری انجام فعالیت های فناوری اطلاعات خود به یکی از شرکت های تابعه «آی بی ام» به عنوان یک راهبرد فناوری و تجاری به کار رفته است، اما با این حال، قبل از آن هم بسیاری از شرکت ها تمام فعالیت هایشان را خودشان انجام نمی دادند و فعالیت هایی که امکان رقابت پذیری کمتری داشتند را به پیمانکاران بیرونی محول می کردند. در واقع شاید بتوان گفت که ایده ی برون سپاری اولین بار در کتاب آدام اسمیت به نام ارزش ملل، که در سال ۱۷۷۶ انتشار یافته، نمایان شده است، آدام اسمیت در جمله ی معروف خود می گوید: این اصطلاح درستی است که ارباب دوراندیش یک خانواده هرگز تلاش نمی کند چیزی را در خانه بسازد که می تواند برای وی هزینه بیشتری از خرید آن داشته باشد. از طرف دیگر می توان گفت که، برون سپاری نوعی از تصمیمات ساخت – خرید بوده است.

بررسی برون سپاری در کسب و کار های کوچک

قدیمی ترین مطالعات درباره ی برون سپاری نیز تحت این عنوان است. بعد از آن موضوعات اقتصادی در این زمینه با استفاده از نظریه ی هزینه ی معامله الگوسازی شده و مبنای نظری برون سپاری در کسب و کارهای کوچک که اغلب بیش از همه به آن اشاره شده، «اقتصاد هزینه ی معامله ی مبادله» است. باید اذعان داشت، با وجودی که اکثر ادبیات موجود درباره ی برون سپاری با شرکت های بزرگ سرو کار دارند، اما اغلب شرکت ها به نسبت کوچک هستند. بنابراین مهم است ببینیم که کسب و کارهای کوچک و متوسط چگونه با برون سپاری سروکار دارند در واقع در این مقاله برون سپاری در کسب و کار های کوچک را بررسی می کنیم.

مطالعات پیشین درباره ی راهبردهای همکاری در کسب و کارهای کوچک و متوسط به تمرکز بر روابطی گرایش دارد که در آن کسب و کار کوچک و متوسط، تأمین کننده ی بخشی از عناصر یا خدمات برای شرکت بزرگ تر است. از این رو آمار اندکی درباره ی برون سپاری در این کسب و کارها و یا برون سپاری در کسب و کار های کوچک وجود دارد.

مقدمه ای بر برون سپاری در کسب و کار های کوچک

با ورود به هزاره ی سوم، اکثر بخش های صنعت، با شرایط پرتنش و حاد، چه در بازار و چه در درون شرکت مواجه هستند. از طرفی، مشتریان درباره ی وفادارای به ارتباطات اولیه شان با فروشندگان، محدودیت های زیادتری را به آنها تحمیل می کنند؛ پیش از این، مشتریان به طور عمده بر کم بودن هزینه ی کل، کیفیت بالا و عملکرد خوب در تحویل کالا تمرکز داشتند. در حال حاضر، آن ها انتظار کوتاه بودن چرخه ی عمر محصول و زمان ورود محصول به بازار، نوآور بودن و ساخت سفارشی محصول را نیز مد نظر دارند؛ از طرف دیگر، شرکت ها و تأمین کنندگان آن ها نیز، ظهور اقتصاد جهانی و نیز بازارهایی را تجربه می کنند که به سرعت در حال تغییر هستند.

در عین حال، پیچیدگی محصولات و فناوری ها در حال افزایش و توانایی کار کردی آن ها در حال گسترش است. به علت وجود چنین شرایط داخلی و خارجی، شرکت ها باید توانایی تغییر سازمان، عملیات، سبد محصول، تقسیم بندی مشتریان و … به طور سریع، اثربخش و نیز بر اساس یک روال دایمی را داشته باشند. این کار مستلزم، رویکردی جدید به فرایند برنامه ریزی استراتژیک و گاهی نیاز به برون سپاری در کسب و کار های کوچک است.

اهداف کسب و کارهای کوچک

در این شرایط، علاوه بر موارد یاد شده، یکی از اهداف کسب و کارهای کوچک و متوسط، رقابت پذیری با سایر کسب و کارها از جمله بنگاه های بزرگ، بهبود عملکرد و کسب مزایای رقابتی بازار است. یکی از راه کارهای غلبه بر مشکلات پیش روی کسب و کارها، واگذاری بخشی از فعالیت ها به پیمانکاران (حقیقی یا حقوقی) با شرکت های دیگری که توانایی انجام آن فعالیت را با هزینه ی کم تر و کیفیت بهتری دارند. این واگذاری می تواند طی قراردادی رسمی و یا حتی غیر رسمی (توافق غیررسمی طرفین) انجام شود؛ ازینرو برون سپاری در کسب و کار های کوچک امری مهم بشمار می آید.

هنگامی که تحقق بخشی از فعالیت ها به طور موثر و کارآمدتری توسط پیمانکاران و یا شرکت های دیگر انجام می شود، واگذاری فعالیت ها و یا برون سپاری در کسب و کار های کوچک می تواند مزایای اقتصادی زیادی برای صاحبان سرمایه و یا شرکت ها به همراه داشته باشد. در واقع در این شیوه، یک شرکت از شرکتی دیگر به عنوان پیمانکار استفاده می کند. واگذاری فعالیت ها و یا برون سپاری در کسب و کار های کوچک، ابزار اجرایی ساده و اقتصادی است که روز به روز کاربرد آن بیش تر می شود.

رویکرد واگذاری امور

به عنوان یک تجربه مدیریتی، تقریبا حدود ۲۰۰ سال است که برون سپاری وجود دارد اما در طی ۱۵ سال گذشته به علت مسایل راهبردی و هم چنین هزینه، این روش به صورت فعالیتی مدیریتی و عمومی توسعه یافته است. در واقع سازمان ها دیگر سعی نمی کنند تا تمامی فعالیت های مورد نیاز را خودشان انجام بدهند. هر سازمانی یک یا دو فعالیت را که قابلیت کلیدی آن سازمان بوده و از آن طریق برای مشتریان فراتر از رقبا ارزش آفرینی می کند را برای خود نگه داشته و بقیه ی فعالیت ها را از طریق کسب و کارهای دیگری که در آن فعالیت ها قابلیت کلیدی دارند، انجام می دهند، در واقع امروزه برون سپاری در کسب و کار های کوچک نیز روبه گسترش است.

رویکرد واگذاری کارها به نیروهای خارج از سازمان در کشورهای توسعه یافته، مدت زمان زیادی است که انجام می شود. در این میان، کشورهای پیشرفته واقع در شرق آسیا به موفقیت چشم گیری در زمینه ی کاهش هزینه های مربوط به تولید و خدمات دست یافته اند. از جمله ی این کشورها می توان به هند و چین اشاره کرد. اما رویکرد واگذاری کارها به بیرون از سازمان یا منبع یابی خارج از سازمان برای کشور ما رویکردی نو با سابقه ای کوتاه است. شاید هنوز این باور در میان مدیران و مسؤولان سازمان های ما نهادینه نشده که این شیوه می تواند به افزایش بهره وری، کاهش هزینه ها و نیز جلب مشارکت بیشتر کارکنان، منجر شود.

تعریف دقیق مزایا و معایب برون سپاری در کسب و کار های کوچک و متوسط چگونه انجام میشود؟

ماهیت فعالیت ها در برون سپاری در کسب و کار های کوچک

در برون سپاری بر طبق مطالعات انجام شده، تقریبا هر نوع فعالیتی در هر بخشی برون سپاری شده، اما مطالعات اولیه و مشاهدات متخصصان، برون سپاری برخی از فعالیت ها در بعضی از بخش ها را بیش تر حمایت می کند. وظایف عملیاتی عمده ای که برون سپاری در کسب و کار های کوچک می شوند به طور معمول مرتبط با حسابداری، تعمیر و نگهداری، امنیت، ترفیع و ذخیره و انبار کالا هستند. همچنین هرچه استفاده از برون سپاری مشکل تر و پیچیده تر می شود، سازمان های بیش تری مسؤولیت فرایندهای کسب و کارشان را نیز علاوه بر خود فعالیت ها برون سپاری می کنند.

مطالعات انجام شده در حوزه برون سپاری در کسب و کار های کوچک

بر طبق مطالعات برآون و ویلشونه در سال ۲۰۰۵، متداول ترین فرایندی که (در کسب و کارهای بزرگ) برون سپاری شده فناوری اطاعات است. همچنین سایر فرایندهایی که اغلب برون سپاری می شوند تولید، مونتاژ، وظایف مرتبط با تهیه ی لیست حقوق و منابع انسانی است. در نتیجه برون سپاری در بخش خدمات بیش تر ملاحظه می شود.

همان گونه که از مطالعات ابر آون و ویلسون نیز بر می آید، امروزه، توجه سازمانها به سوی جنبش جدید برون سپاری، یعنی برون سپاری خدمات منتقل شده و قابل توجه ترین نوع آن نیز برون سپاری خدمات حرفه ای به موقعیت های برون مرزی (فرای مزرهای  بین المللی) است. در حال حاضر برون سپاری برون مرزی خدمات، به دلیل ظهور اطلاعات، به نسبت ارزان و معتبر بوده و فناوری های ارتباط از راه دور امکان پذیر شده  است. با توجه به مطالعات انجام شده، غیر از فناوری اطلاعات، تازه ترین روندها (گرایش ها) درباره ی نوع فعالیت هایی که شرکت های تولیدی برون سپاری می کنند، در واقع می توان گفت برون سپاری در کسب و کار های کوچک فعالیت تعمیر و نگهداری است.

بیشتر بخوانید: هوشمندی استراتژیک چیست؟

براساس مطالعه ای که در اسمالند توسط اد و همکارانش در سال ۲۰۰۶ انجام شده بیش ترین میزان برون سپاری به ترتیب مربوط به خدمات مشاوره ای فناوری اطلاعات، تعمیرات، خدمات الکتریکی، تولید، منابع انسانی و تدارکات و خدمات حسابداری بوده است. بنابراین، وجود روند برون سپاری در کسب و کار های کوچک غیر قابل تردید است، به گفته «جین مارکس نویسنده ی کتاب راهنمای ساده و کامل برون سپاری و مالک شرکت مشاوره ی فناوری اطلاعات پنسیلوانیا: در واقع بیش تر شرکت های دارای بازارهای متوسط و شرکت های کوچک به سوی برون سپاری متمایل می شوند.

چه فعالیت هایی در سازمان باید برون سپاری شود؟

در حال حاضر، شرکت ها تمایل به تمرکز بر آن چه که به خوبی توانایی انجام آن ها را داشته و هم چنین برون سپاری آن چه آن که در کسب و کارشان محوری نیست، دارند. متخصصان به سرعت حوزه های متعددی را که تاکنون در بازارهای متوسط برون سپاری شده است، مشخص می کنند. این حوزه ها مشتمل بر حسابداری، مشاوره ی فناوری اطلاعات و فروش و مدیریت بازاریابی هستند. در کل باید عنوان کرد که چه در کسب و کارهای کوچک و متوسط و چه بزرگ، شرکت ها نباید، آن سری از فعالیت هایی که غیر قابل مبادله و تجارت بوده و وابسته به دانش اختصاصی شرکت هستند، برون سپاری کنند. یعنی آن دسته فعالیت هایی که شرکت را از رقبایش متمایز می کند.

درباره ی نوع قراردادهای برون سپاری در کسب و کارهای کوچک و متوسط باید قبول کرد که بسیاری از شرکت ها از قراردادهای برون سپاری کوتاه مدت و با مدت باز استفاده می کنند یعنی با افق زمانی کوتاه مدت و انعطاف پذیری بالا، امور خود را به بیرون انتقال میدهند. این امر به همراه پیمانکاری که نزدیک محل کسب و کار کوچک و متوسط است، منجر به افزایش قابلیت اطمینان و انعطاف پذیری کسب و کار می شود.

یافته ی نهایی تحقیقات، بیتس و همکارانش به این صورت است که اغلب اوقات خود قرارداد نسبت به رابطه ی شخصی میان خریدار و فروشنده از اهمیت کمتری برخوردار است. در مطالعه ی آن ها اکثریت شرکت ها بیان داشتند که به طور عمده مبنای آن ها در انتخاب پیمانکار قابلیت اطمینان بوده و اکثریت کسب و کارهای کوچک و متوسط از قراردادهای باز استفاده کرده اند یعنی قراردادهایی با شرایط تعریف شده بی قاعده و آزاد و با انعطاف پذیری بالا.

وظایف اجرایی در برون سپاری در کسب و کارهای کوچک و متوسط کدام است؟

طبق گفته گرگ لندرز مدیر ارشد شرکت حسابداری و خدمات کسب و کار CBIZ MHM، انواع وظایفی که به بهترین وجه برون سپاری می‌شوند را می‌توان به سه دسته کلی تقسیم کرد که این سه دسته عبارت‌اند از:

وظایف اجرایی

به عنوان مثال شما ممکن است نیازی به استخدام تمام وقت مدیر امور مالی نداشته باشید؛ اما می‌توانید یک مدیر ارشد مالی داشته باشید که چند بار در ماه یک تحلیل مالی از کسب و کار شما را ارائه دهد.

وظایف تکراری

وظایفی مثل حساب‌های پرداختی، ورود داده‌ها و اطلاعات، فهرست ترابری و وظایفی از این قبیل می‌تواند جزء این دسته محسوب شوند.

وظایفی که دانش تخصصی نیاز دارند

یک مثال برای این دسته وظایف پشتیبانی فناوری اطلاعات برای سیستم حسابداری یا شبکه می‌باشد. ممکن است که شما احتیاجی به یک متخصص IT به صورت تمام وقت نداشته باشد یا اینکه نتوانید هزینه برای استخدام تمام وقت چنین متخصصی به صورت تمام وقت بپردازید؛ در این صورت برایتان آسان‌تر است که این وظیفه را به صورت برون سپاری به شخصی با مهارت‌های لازم بسپارید.

نتیجه بررسی بر برون سپاری در کسب و کار های کوچک

با توجه به یافته های تحقیقات موجود در این حوزه، ملاحظه می شود که بیشترین برون سپاری در کسب و کارهای کوچک مربوط به فعالیت توزیع و حمل محصولات است. بعد از آن، به ترتیب برون سپاری در کسب و کار های کوچک عبارت است از «بخشی از فرایند تولید»، «ایاب و ذهاب کارکنان»، «تعمیر و نگهداری»، «فناوری اطلاعات»، «مشاوره مدیریت و حقوقی»، «خدمات پس از فروش»، «امور تغذیه کارکنان»، «فروش محصولات تأمین مواد اولیه» و «بازاریابی و تبلیغات» از جمله مهم ترین فعالیت های برون سپاری در کسب و کارهای کوچک و متوسط مستقر در شهرک های صنعتی مطالعه شده است.

این موضوع با نتایج تحقیقات پیشین در این زمینه در کسب و کارهای کوچک و متوسط از جمله مطالعه ای که بین شرکت های تولیدی کوچک و متوسط (بین ۱۰ الی ۲۴۹ کارمند و با در آمد ۲۰۰ الی ۴۰۰ کرون سوئد) در اسمالند توسط اد و همکارانش در سال ۲۰۰۶ انجام شده و هم چنین با نتایج مطالعات ابر آون و ویلسون در سال ۲۰۰۵ در بین کسب و کارهای بزرگ تا حدی متفاوت است. همان گونه که پیش از این نیز در بخش مروری بر ادبیات تحقیق عنوان شد تحقیقات دو و همکارانش نشان داده است که بیشترین میزان برون سپاری به ترتیب مربوط به خدمات مشاوره ای فناوری اطلاعات، تعمیرات، خدمات الکتریکی، تولید، منابع انسانی و تدارکات و خدمات حسابداری است. در صورتی که در تحقیق حاضر امور مربوط به استخدام نیروی کار جدید و حسابداری جزو فعالیت هایی هستند که به ندرت برون سپاری شده اند.

بیشتر بخوانید: ایده سیاست استراتژیک تجاری از کجا شروع شد؟

از طرف دیگر با عنایت به مطالعات ابر آون و ویلسون در سال ۲۰۰۵، متداول ترین فرایندی که در کسب و کارهای بزرگی برون سپاری می شود نیز فناوری اطاعات است. هم چنین سایر فرایندهایی که اغلب در این گروه از بنگاه ها، برون سپاری می شوند شامل فعالیت های اجرایی، توزیع و تدارکات، مالی، منابع انسانی، تولید، مونتاژ، و … هستند.

از جمله تفاوت هایی که در این مقاله با تحقیقات دیگر مشاهده شده آن است که عمده ترین فعالیت برون سپاری شده در تحقیقات پیشین چه مربوط به برون سپاری در کسب و کارهای کوچک و متوسط و چه کسب و کارهای بزرگ، فناوری اطلاعات بوده و در تحقیق حاضر برون سپاری این فعالیت در رتبه پنجم قرار دارد؛ شاید دلیل این امر معمول نبودن و توسعه نیافتگی استفاده از فناوری اطلاعات در کسب و کارهای کوچک و متوسط در ایران است. هم چنین در تحقیقات پیشین در کسب و کارهای بزرگ دومین فعالیت برون سپاری شده توزیع و حمل محصولات بوده و در تحقیق حاضر این فعالیت اولین فعالیت برون سپاری شده است.

از طرفی دیگر همان گونه که از یافته های تحقیق حاضر مشاهده شد اکثر قراردادهای برون سپاری در کسب و کارهای کوچک و متوسط به صورت توافقی انجام شده و رسمی نیست، که این نتایج نیز با یافته های مطالعات پیشین از جمله مطالعات ابیتس و همکارانش همسان بوده و براساس یافته های آن ها، اغلب اوقات خود قرارداد نسبت به رابطه ی شخصی میان خریدار و فروشنده از اهمیت کمتری برخوردار است. در مطالعه ی آن ها اکثریت شرکت ها بیان کردند که به طور عمده مبنای آن ها در انتخاب پیمانکار قابلیت اطمینان بوده و اکثریت کسب و کارهای کوچک و متوسط از قراردادهای باز استفاده کرده اند یعنی قراردادهایی با شرایط تعریف شده ی بی قاعده و آزاد و با انعطاف پذیری بالا.

فرآیند خدمات و اجرای برون سپاری در کسب و کار های کوچک و متوسط چگونه انجام میشود؟

برون سپاری در کسب و کار های کوچک و متوسط چگونه انجام میشود؟

فرآیندهای رسمی برون سپاری شامل چه مواردی است؟

طبق نتایج تحقیق، بیشترین فعالیت هایی که به صورت قرارداد رسمی برون سپاری در کسب و کار های کوچک، شده اند، مربوط به «ایاب و ذهاب کارکنان» و «انجام بخشی از فرایند تولید است». دلیل واگذاری فرایند تولید به صورت قرارداد رسمی، اهمیت این فرایند و حساس بودن آن است و هم چنین درباره ی ایاب و ذهاب کارکنان شاید دلیل آن ماهیت این فعالیت و شرایط خاص شرکت های پذیرنده ی این فعالیت در شهرک های صنعتی باشد. همچنین بیشترین فعالیت هایی که به صورت توافقی برون سپاری شده، توزیع و حمل محصولات تولیدی» و تعمیر و نگهداری تجهیزات و ماشین آلات خریداری شده است.

از طرف دیگر همان طور که پیش از این بیان شد، توزیع و حمل محصولات تولیدی، بیش ترین فعالیت واگذار شده در تحقیق حاضر در کسب و کارهای کوچک و متوسط نیز بوده و اکثر قراردادهای آن به صورت توافقی انجام شده است. درباره ی برون سپاری فرایند تولید، و ایاب و ذهاب کارکنان که به ترتیب در جایگاه دوم و سوم قرار دارند، شرکت ها از هر دو نوع قرارداد تقریبا به یک میزان استفاده کرده اند. هم چنین درباره ی برون سپاری فعالیت تعمیر و نگهداری که در جایگاه چهارم قرار دارد، این فعالیت بیش تر با توافق طرفین برون سپاری شده است.

مزایای اصلی برون سپاری در کسب و کار های کوچک چیست؟

دلایل بسیاری برای برون سپاری در کسب و کار های کوچک وجود دارد که در اینجا برخی از این دلایل را با هم مرور می کنیم:

استفاده بهینه و بهتر از منابع داخلی

شما ممکن است در دفتر خود فردی را داشته باشید که به خوبی حسابداری می کند یا با کامپیوتر کار می کند، اما به احتمال زیاد این کارها شغلی نبوده که وی به خاطر آن استخدام شده است. اگر آنها وقت خود را با انجام این کارها بگذرانند، پس کارهایی که آنها برای انجامشان استخدام شده بودند چه می شود؟ برون سپاری اجازه می دهد تا شما از کارکنان خود به بهترین نحو استفاده کنید، و وقت آنها را بر روی کارهایی که ممکن است کسانی که در این زمینه خاص آموزش دیده اند، سریعتر انجام دهند تلف نکنید.

کاهش و کنترل هزینه ها

هنگامی که شما برون سپاری می کنید، هزینه های مرتبط با استخدام یک کارمند حذف می شود، مانند نظارت مدیریتی، آموزش، بیمه درمانی، مالیات، بازنشستگی و غیره.

کاهش خطر

شروع و اجرای یک کسب و کار معمولا گران و وقت گیر است. از آنجا که افرادی که برون سپاری می کنند، با مشتریان مختلف کار می کنند و نیاز دارند به بهترین شیوه خود را در صنعت حفظ کنند، پس معمولا آنچه را که درست و یا غلط است را به خوبی می شناسند. در واقع دانش و تجربه آنان به طور چشمگیری خطر اجرای یک تصمیم اشتباه و پرهزینه را کاهش می دهد.

بهبود تمرکز شرکت بر صلاحیتهای اصلی

این نه عملی است و نه امکان پذیر که همه کارها توسط یک شرکت انجام شود و در همه زمینه ها فعالیت داشته باشد. برون سپاری به شما اجازه می دهد تا بر صلاحیتهای اصلی شرکت تمرکز کنید و باقی کارها را به شرکت های دیگر بسپارید.

دسترسی به قابلیت های استثنایی

زمانی که شما به شرکت هایی که در زمینه های مورد نیاز شما متخصص هستند برون سپاری می کنید، بازگشت سرمایه به شما بسیار بیشتر می شود. به جای استفاده از آگاهی و دانش یک نفر، شما می توانید از تجربه یک تیم از متخصصان بهره مند شوید. شرکت های برون سپاری معمولا به کارکنانی نیاز دارند که آموزش لازم را دیده باشند و گواهی نامه معتبر دریافت کرده باشند.

به حداکثر رساندن منافع حاصل از بازسازی

هنگامی که شما بمنظور بهبود در هزینه ها، کیفیت، خدمات، و یا سرعت، شرکت خود را بازسازی می کنید، عملکردهای فرعی کسب و کار شما ممکن است کنار گذاشته شوند. با این حال کارهای فرعی هنوز هم نیاز دارند تا به کار گرفته شوند و برون سپاری یک راه مطلوب برای انجام این کار است.

زمانی که منابع داخلی در دسترس نیستند

شاید شما در شرکت کسی را نداشته باشید که نیازهای شما را مدیریت کند. این مسئله را هم می دانید که استخدام یک کارمند نیازمند بودجه لازم است. برون سپاری می تواند به صورت موقت و یا در دراز مدت یک جایگزین مناسب باشد.

در دسترس قرار دادن سرمایه

با برون سپاری عملکردهای فرعی کسب و کار، شما می توانید سرمایه خود را در مواردی که به طور مستقیم به محصول و یا مشتریان شما مربوط می شوند، خرج کند.

 

معایب برون سپاری در کسب و کار های کوچک چیست؟

شاید بتوان لیستی طولانی از مزایا و معایب تهیه کرد که هر کدام برای یک کسب و کار خاص و یا یک موضوع منحصر به فرد معنی داشته باشد ولی معایبی که میتوان بصورت اشتراکی برای برون سپاری در کسب و کار های کوچک قائل شد، عبارتند از:

• نقض حریم خصوصی داده ها و اطلاعات
• دست کم گرفتن هزینه های خدمات در حال اجرا
• وابستگی بیش از حد بر ارائه دهندگان خدمات
• مسائل ارتباطاتی که در اتمام پروژه تاخیر ایجاد می کند

 

پیشنهاد هایی برای برون سپاری در کسب و کار های کوچک و متوسط

با توجه به نتایج حاصل از تحقیق حاضر، پیشنهادهای زیر برای برون سپاری در کسب و کارهای کوچک و متوسط و همچنین مدیریت شهرک های صنعتی قابل ارایه است:

  • کسب و کارهای کوچک و متوسط می توانند از برون سپاری در کسب و کار های کوچک به عنوان و برای ایجاد مزیت رقابتی با سایر کسب و کارها استفاده کنند، به ویژه با برون سپاری فعالیت هایی نظیر «توزیع و حمل محصولات»، «بخشی از فرایند تولید»، «ایاب و ذهاب کارکنان»، «تعمیر و نگهداری»، «فناوری اطلاعات، مشاوره مدیریت و حقوقی»، «خدمات پس از فروش»، «امور تغذیه کارکنان»، «فروش محصولات»، «تأمین مواد اولیه» و «بازاریابی و تبلیغات» و با صرف زمان و منابع کمتر در تحقق این دست از فعالیت ها، بر فعالیت های محوری شرکت بیش تر تمرکز کنند.
  • از آن جایی که تمامی کسب و کارهای بررسی شده در شهرک صنعتی مستقر بوده اند، مدیریت شهرک های صنعتی می توانند در آغاز فعالیت کسب و کارهای کوچک و متوسط دوره های آموزشی و کارگاه هایی برای آشنایی کسب و کارها با شیوه های تأمین، راهبرد برون سپاری، شیوه های کار با تأمین کنندگان و نحوه ی شناسایی، ارزیابی و انتخاب تأمین کنندگان، شیوه های تنظیم قرارداد و شروط قرارداد، برگزار کنند.
  • یکی از مشکل های عدیدهای کسب و کارهای کوچک بررسی شده در تحقیق حاضر نشناختن تأمین کنندگان خوب و با کیفیت و سابقه ی کار مناسب و شناخته شده است از این رو پیشنهاد می شود در این شهرک ها ارتباط بیشتری میان تأمین کنندگان در صنوف مختلف برقرار شده، در واقع شبکه سازی میان تأمین کنندگان انجام شود. . از جمله راه کارهای مورد نظر برای معرفی تأمین کنندگان انتشار مجلات و بروشورها و فصل نامه های تخصصی در این زمینه در سطح شهرک های صنعتی به منظور آشنایی بیش تر کسب و کارهای مستقر در شهرکها با تأمین کنندگان را می توان در برون سپاری در کسب و کار های کوچک پیشنهاد کرد.
  • تحقیق های آتی درباره ی اثر برون سپاری در کسب و کار های کوچک و متوسط برای بررسی نتایج استفاده از این راهبرد ضروری به نظر می رسد.

 

خلاصه

بسیاری از کارآفرینان برون‌سپاری را رد می‌کنند، به دلیل این که تصور می‌کنند برون‌سپاری، هزینه‌های اضافی برای آنان به دنبال خواهد داشت. با این حال، آنها در محاسبه ارزش فرصت‌های از دست رفته دچار اشتباه می‌شوند، زیرا زمان زیادی را به کارهای سخت و انرژی‌گیر اختصاص می‌دهند که بهتر بود این زمان به دیگران واگذار شود. از همین رو امکان دارد برون سپاری برای بعضی از مشاغل سم باشد و همان فعالیت اگر در درون سازمان انجام شود، بسیار موفقیت آمیز خواهد بود.

در واقع زمانی که از برون‌سپاری صحبت می‌شود، اغلب سازمان‌های بزرگ با منابع و دانشی کلان به ذهن می‌آیند، در حالی‌که درعصر حاضر، اغلب شرکت‌ها به‌نسبت کوچک هستند. از طرف دیگر به‌رغم متداول شدن روزافزون این راهبرد، اما هم‌چنان در تحقیقات کارآفرینی کشف نشده باقی‌مانده است. هم‌چنین مطالعات پیشین درباره‌ی انواع راهبرد‌های همکاری در کسب وکارهای کوچک و متوسط اغلب بر روابطی گرایش دارد که در آن کسب وکارهای کوچک و متوسط، بیش‌تر تأمینکننده‌ی بخشی از عناصر یا خدمات برای شرکت‌های بزرگ‌تر هستند و نه ‌سپارنده‌ی فعالیت؛ بنابراین شناخت وجود یا عدم وجود برون‌سپاری، نحوه‌ی آن و ماهیت فعالیت‌های واگذارشده و در کل چگونگی ماهیت برون‌سپاری در کسب وکارهای کوچک و متوسط، بسیار حایز اهمیت است.

 

در آخر جهت بهبود کیفیت مقالات میتوانید نظرات خود را در انتهای مقاله درج نمایید و برای مشاهده مقالات بیشتر به وبلاگ شریف استراتژی مراجعه نمایید؛ همچنبن برای مطالعه بیشتر در خصوص برون سپاری در کسب و کارهای کوچک و متوسط چند لینک معتبر از مقالات خارجی قرار داده ایم که خواندن آنها را به شما توصیه میکنیم.

 

۱۰ Small Business Functions That Can Be Easily Outsourced

Build a Better Business with Outsourcing

The Benefits of Outsourcing for Small Businesses

How Smart Small Business Owners Think About Outsourcing

What Are the Benefits of Outsourcing for Small Businesses

به همین صورت، پایین بودن سودآوری صنعت بانکداری هم پاسخ عبثی به نظر می‌آید. کتاب و خواروبار هم در نگاه اول کالاهای سودآوری نیستند ولی فروشگاه‌های اینترنتی با ارزش چند میلیارد دلار نشان می‌دهند که چنین گمانی واقعیت ندارد. پایین بودن سودآوری صنعت بانکداری شاید سرعت‌پایین شرکت‌های فناوری را در ورود به صنعت بانکداری توضیح دهد، اما این امر تا ابد بدین منوال باقی نخواهد ماند.

پیش بینی سودآوری صنعت با استفاده از ابزارهای تحلیل صنعت

در این مقاله قصد داریم به مبحث پیش بینی سودآوری صنعت و تحلیل صنعت بپردازیم و در این راستا نمونه هایی از تأثیر پیش بینی سودآوری صنعت را بر میزان و نحوه رقابت بررسی میکنیم. این بررسی باعث میشود تا تدوین استراتژی های کسب و کار بدرستی انجام شود. در ادامه به تعریف و مرزبندی صنایع و بازار خواهیم پرداخت و تأثیر هر کدام را بر یکدیگر شرح خواهیم داد.

استفاده از تحلیل صنعت برای پیش بینی سودآوری صنعت

پس از آن که نحوه تأثیرگذاری ساختار صنعت (که به نوبه خود سودآوری صنعت را تعیین می کند) را بر رقابت شناسایی کردیم می توانیم این تحلیل را برای پیش بینی سودآوری صنعت در آینده به کار بگیریم. دانست ویژگی های بازار و نحوه شکل گیری و ساختار صنعت، باعث میشود تا تحلیلهای لازم جهت پیش بینی سودآوری صنعت بدرستی انجام شود؛ ازینرو قبل از ورود به هر بحثی، تعریف دقیق هر کدام ازین عبارت ها را شرح خواهیم داد.

شناسایی ساختار صنعت

مرحله اول تحلیل هر صنعتی، شناسایی عناصر اصلی ساختار صنعت است. اصولاً این کار ساده ای است. این کار مستلزم شناسایی بازیگران اصلی (تولیدکنندگان، مشتریان، تأمین کنندگان ورودی و تولیدکنندگان کالاهای جایگزین) و سپس بررسی برخی از مشخصات ساختاری کلیدی هر یک از این گروه ها است که قدرت رقابت و چانه زنی را تعیین خواهد کرد که در پنج نیروی رقابتی پورتر راجع به آن صحبت کردیم.

در اکثر صنایع تولیدی، شناسایی گروه های اصلی بازیگران، ساده است؛ در سایر صنایع (به خصوص در صنایع خدماتی)، نگاشت صنعت می تواند دشوار باشد. صنعت پخش تلویزیونی آمریکا را در نظر بگیرید. مرزهای صنعت را در کجا ترسیم می کنیم؟ آیا یک صنعت توزیع تلویزیونی وجود دارد یا صنایع مجزای مربوط به پخش امواج تلویزیونی، تلویزیون کابلی و تلویزیون ماهواره ای را شناسایی می کنیم؟

در مورد شناسایی خریداران و فروشندگان مشاهده می کنیم که این صنعت دارای یک زنجیره ارزش بسیار پیچیده است که شامل تولیدکنندگان برنامه های تلویزیونی، شبکه ها و کانال های کابلی است که زمانبندی برنامه ها و ایستگاه های تلویزیونی محلی و شرکت های کابلی را که توزیع نهایی را انجام می دهند کنار هم جمع می کنند.

این صنعت دارای دو نوع خریدار است: بینندگان و تبلیغ کنندگان. پیچیدگی دیگر به این دلیل ایجاد می شود که برخی از شرکت ها در مراحل مختلف زنجیره ارزش به صورت عمودی ادغام شده اند- بنابراین پخش کنندگان شبکه نظیر فاکس و ان بی سی به صورت رو به عقب با تولید تلویزیونی و به صورت رو به جلو با توزیع نهایی از طریق مالکیت ایستگاه های تلویزیونی محلی ادغام شده اند. در ادامه این فصل به موضوعات تعریف صنعت با خواهیم گشت.

پیش بینی سودآوری صنعت

ما می توانیم از تحلیلهای مختلف برای درک دلیل پایین بودن نرخ سودآوری صنعت در برخی از صنایع و بالا بودن آن در صنایع دیگر استفاده کنیم اما در نهایت منفعت ما در توضیح دادن گذشته نیست بلکه پیش بینی آینده است. تصمیمات سرمایه گذاری که امروز اتخاذ می شود منابع را به مدت چند سال به یک صنعت تخصیص می دهد (اغلب به مدت یک دهه یا بیشتر) بنابراین مهم است که بتوانیم پیش بینی کنیم که صنعت احتمالاً چه سطحی از بازده را در آینده ارائه خواهد کرد.

پیش بینی سودآوری صنعت در لحظه، شاخص ضعیفی برای سودآوری آینده است – صنایعی نظیر روزنامه، پنل های خورشیدی (فوتو ولتائیک) و گوشی های تلفن همراه دچار سقوط های فاجعه بار در سودآوری صنعت خود شده اند. در مقابل، برخی از صنایع که بازدهی آن ها پایین بوده است (فولاد، استخراج فلزات و چند “صنعت کالایی” دیگر) در طول دهه گذشته شاهد بهبود قابل توجهی در سودآوری صنعت بوده اند.

بیشتر بخوانید: سود چیست؟

اما اگر سودآوری صنعت بر اساس ساختار آن صنعت تعیین شود آنگاه می توانیم از مشاهده روندهای ساختاری در یک صنعت برای پیش بینی تغییرات احتمالی در رقابت و سودآوری صنعت مورد نظر استفاده کنیم. به نظر می رسد تغییر در ساختار صنعت، نتیجه تغییرات بنیادی در رفتار خرید مشتریان، تکنولوژی و استراتژی های بنگاه است؛ این موارد را اغلب می توان پیش از تأثیرگذاری بر رقابت و سودآوری به خوبی پیش بینی کرد.
برای پیش بینی سودآوری آتی یک صنعت، تحلیل ما در سه مرحله پیش می رود:

۱. بررسی نحوه تأثیرگذاری ساختار بر سطوح فعلی و گذشته رقابت و سودآوری.

۲. شناسایی روندهایی که در حال تغییر ساختار صنعت هستند. آیا صنعت در حال یکپارچگی است؟ آیا بازیگران جدیدی در حال ورود هستند؟ آیا محصولات صنعت، متمایزتر می شوند یا مشابه تر؟ آیا افزایش ظرفیت صنعت از رشد تقاضا پیشی می گیرد؟

۳. شناسایی نحوه تأثیرگذاری این تغییرات ساختاری بر پنج نیروی رقابتی و سودآوری به دست آمده صنعت. آیا تغییرات ساختار صنعت، موجب تشدید رقابت می شود یا تضعیف آن؟ به ندرت تمام تغییرات ساختاری، رقابت را در یک جهت ثابت پیش می برد، معمولاً برخی از عوامل موجب افزایش رقابت خواهد شد؛ برخی دیگر موجب کاهش رقابت می شوند. بنابراین به نظر می رسد که تعیین تأثیر کلی بر سودآوری، ذهنی باشد.

در نمونه استراتژی زیر درباره چشم انداز مربوط به سودآوری صنعت گوشی های بی سیم بحث می کنیم.

نمونه استراتژی پیش بینی سودآوری صنعت گوشی های بی سیم

ارتباط بی سیم، یکی از صنایعی است که در دو دهه گذشته بیشترین رشد را داشته است و تقریباً همانند سازندگان گوشی برای تأمین کنندگان خدمات نیز سودآور بوده است. در طول دهه ۱۹۹۰، میانگین رشد فروش گوشی در آمریکای شمالی، اروپا و ژاپن هر سال نزدیک به ۵۰% بوده است و سود و ارزش سهامداران زیادی را برای رهبران جدید (موتورولا و نوکیا) ایجاد کرده است.

دهه کنونی شاهد تغییرات شدیدی در رقابت و سودآوری صنعت بوده است. با وجود ادامه رشد تقاضا (خصوصاً در بازارهای نوظهور)، نرخ سودآوری صنعت کاهش یافته است. در طول سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵، رهبران صنعت (نوکیا، موتورلا، سونی اریکسون، سامسونگ، ال جی و زیمنس) به حاشیه عملیاتی متوسط ۲۳% در فروش دستگاه های موبایل خود دست یافتند. تا سال ۲۰۰۹، هفت تأمین کننده برتر (نوکیا، سامسونگ، اپل، ال جی، ریم، سون اریکسون و موتورولا) به حاشیه عملیاتی متوسط ۴% دست یافتند (هرچند اپل بسیار سودآور بود اما اکثر شرکت های دیگر زیان ده بودند).

تغییرات ساختاری که باعث کاهش سودآوری صنعت شد شامل ورود شرکت های جدید بود (چند تولیدکننده وسایل ارتباطی چینی و تایوانی نظیر اچ تی سی، هوآوی، زد تی ای، بن کیو که تلفن های دارای برند را معرفی کردند). با اشباع بازارهای بالغ، ظرفیت صنعت بیش از حد شد که به نوبه خود قدرت خرید توزیع کنندگان اصلی تلفن ها یعنی شرکت های خدمات بی سیم را تقویت کرد.

در طول سال های ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۶، چند عامل بر رقابت و سودآوری صنعت تأثیر خواهد گذاشت:

  • به نظر می رسد ورود شرکت های جدید همچنان ادامه داشته باشد. در بازار تلفن های هوشمند، وجود پلتفرم اندروید، تعداد بنگاه های رقیب در این بخش را افزایش خواهد داد.
  • اکثر بازارهای نوظهور (خصوصاً کشورهای BRIC) احتمالاً اشباع خواهد شد.
  • مشابهت کالاها احتمالاً نه فقط بازار تلفن های ارزان بلکه بازار تلفن های هوشمند را نیز از طریق پذیرش پلتفرم اندروید تهدید می کند.

ادغام در میان تأمین کنندگان خدمات ارتباطی، قدرت خرید آن ها را افزایش خواهد داد.

To forecast industry profitability consistently accurately, professional analysts have to:@ Pages and References: p78 a. Look at the link between industry and

استفاده از تحلیل صنعت برای تدوین استراتژی

پس از درک نحوه تأثیرگذاری ساختار صنعت بر رقابت (که به نوبه خود سودآوری صنعت را تعیین می کند) می توانیم از این دانش برای تدوین استراتژی بنگاه استفاده کنیم. اولاً می توانیم استراتژی هایی را تدوین کنیم که به منظور کاهش رقابت بر ساختار صنعت تأثیر می گذارند؛ ثانیاً می توانیم موقعیت بنگاه را برای محافظت در برابر آسیب های رقابت تغییر دهیم.

استراتژی های تغییر ساختار صنعت

درک نحوه تعیین شدت رقابت و سطح سودآوری صنعت بر مبنای مشخصات ساختاری یک صنعت، مبنایی را برای شناسایی فرصت های تغییر ساختار به منظور کاهش فشارهای رقابتی فراهم می کند. موضوع اول، شناسایی ویژگی های ساختاری کلیدی یک صنعت است که مسئول کاهش سودآوری است. دوم بررسی این موضوع است که کدام یک از این ویژگی های ساختاری، مسئول تغییر از طریق اقدامات استراتژیک مناسب است. برای مثال:

  • افزایش سود قابل توجه در صنعت فولاد دنیا در طول این قرن، عمدتاً در نتیجه افزایش تقاضای چین بود؛ اما یکپارچگی سریع صنعت (به رهبری ادغام میتال با آرکلور ) نیز به آن کمک کرد که پس از آن با ایجاد هِبِئی آیرون اند استیل (ژاپن)، تاتا استیل- کوروس (هند/ بریتانیا) و نیپون- سومیتومو (ژاپن) ادامه یافت.
  • ظرفیت بیش از حد، یکی از مشکلات اصلی در صنعت داروسازی اروپا در طول دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ بود. هر یک از شرکت ها از طریق مجموعه ای از تبادلات کارخانه ای دوجانبه، یک موقعیت برجسته را در یک حوزه محصول خاص ایجاد کردند.
  • در صنعت هواپیمایی آمریکا، خطوط هوایی بزرگ تلاش کرده اند تا ساختار نامطلوب صنعت را تغییر بدهند. بدون وجود تمایز قابل توجه در محصولات، خطوط هوایی از طرح های پرواز مکرر برای ایجاد وفاداری در مشتری استفاده کرده اند. این شرکت ها از طریق سیستم های مسیریابی پره دوچرخه ای، به سلطه در فرودگاه های خاص دست یافته اند: آمریکن در دالاس/ فورت ورث، یو اس ایرویز در شارلوت ان سی و نورث وست در دیترویت و ممفیس. ادغام و اتحاد، تعداد رقبا را در بسیاری از مسیرها کاهش داده است.

ایجاد موانع ورود، یکی از استراتژی های مهم برای حفظ سودآوری بالا در بلندمدت است. یکی از اهداف اصلی انجمن پزشکی آمریکا حفظ درآمد اعضای خود از طریق کنترل تعداد دکترهای آموزش دیده در آمریکا و ایجاد موانعی برای ورود دکترهای خارجی بوده است.
ایده بنگاه هایی که صنایع خود را به نفع خود تغییر می دهند از سوی مایکل جاکوبیدز ارائه شده است. او با این پیش فرض آغاز می کند که صنایع در وضعیت تکامل مستمر هستند و تمام بنگاه ها (حتی بنگاه های بسیار کوچک) توانایی تأثیرگذاری بر توسعه ساختار صنعت متناسب با منافع خود (و به موجب آن دستیابی به آنچه که او مزیت معماری می نامد)را دارند.

جاکوبیدز بنگاه ها را به بررسی گسترده صنعت خود (بررسی کل زنجیره ارزش و ارتباطات با بنگاه های تولید کننده کالاها و خدمات مکمل) تشویق می کند. بنابراین نکته کلیدی، شناسایی “گلوگاه ها” (فعالیت هایی که کاهش و توانایی کنترل آن ها فرصت های بهتری را برای سودآوری صنعت فراهم می کند) است. مزایای معماری ناشی از سه منبع است:

  1. ایجاد گلوگاه های خاص خود: سلطه اپل بر بازار دانلود موسیقی از طریق آیتونز به واسطه استراتژی مدیریت حقوق دیجیتال (DRM) است که مصرف کنندگان را به طور موثر از طریق ناسازگاری فایل های موسیقی خود با قالب های ام پی تری وابسته می کند.
  2. کاهش گلوگاه ها در سایر بخش های زنجیره ارزش: گوگل به منظور جلوگیری از ایجاد گلوگاه از سوی سایر بنگاه ها در سیستم های عامل دستگاه های موبایل (که ممکن است توانایی گوگل برای انتقال سلطه خود در خدمات جستجو از دستگاه های ثابت به دستگاه های سیار را تهدید کرده باشد)، اندروید را ایجاد کرد.
  3. بازتعریف نقش ها و مسئولیت ها در صنایع: توانایی شرکت IKEA برای تبدیل شدن به بزرگ ترین و موفق ترین تأمین کننده مبلمان بر اساس این استراتژی بود که انتقال مجموعه مبلمان از تولیدکنندگان مبلمان را به مصرف کنندگان الزامی می ساخت.

موقعیت یابی شرکت

شناسایی و درک نیروهای رقابتی که یک بنگاه در صنعت خود با آن مواجه می شود به مدیران امکان می دهد تا بنگاه را در جایی قرار دهند که نیروهای رقابتی در ضعیف ترین حالت هستند. صنعت ضبط موسیقی که زمانی به فروش سی دی ها وابسته بود در اثر حضور رقبای جایگزین به شکل دانلودهای دیجیتال، سرقت هنری و به اشتراک گذاری فایل ها نابود شده است.

با این حال تمام بخش های کسب و کار ضبط موسیقی به یک اندازه تحت تأثیر قرار نگرفته اند. افراد مسن نسبت به جوانان کمتر به دانلود دیجیتال تمایل دارند که در نتیجه آن موسیقی کلاسیک، کانتری و عصر طلایی نسبتاً جذاب تر از ژانرهای موسیقی پاپ و هیپ هاپ شده است.

بیشتر بخوانید: نظریه بازی ها در مدیریت استراتژیک به چه معناست؟

پورتر، موفقیت تولیدکننده کامیون آمریکایی، پاکار، را در حفظ خود در برابر قدرت چانه زنی خریداران کامیون توصیف می کند. این شرکت با تمرکز بر علایق مالک- اپراتورهای مستقل (برای مثال با ارائه کابین های خواب بهتر، صندلی های با ویژگی های بیشتر، برنامه دستیار در حاشیه جاده) به طور مستمر توانسته است نرخ بازده بالاتری در سودآوری صنعت کسب کند.
موقعیت یابی اثربخش، مستلزم آن است که بنگاه، تغییرات نیروهای رقابتی را که احتمالاً بر صنعت تأثیر می گذارند پیش بینی کند. خرده فروشی سنتی کتاب در اثر حضور خرده فروشان آنلاین نظیر آمازون و کتاب های الکترونیکی نابود شده است. آن شرکت هایی باقی می مانند که موقعیت خود را برای پرهیز از این نیروهای رقابتی قدرتمند تغییر داده اند، برای مثال با ایجاد منابع درآمدی جدید نظیر کافه ها و رویدادهایی با دریافت ورودی.

تعریف صنایع: محل ترسیم مرزها

در مباحث فوق، درباره ساختار و سودآوری صنعت پخش تلویزیونی اشاره کردیم که یکی از چالش های اصلی در تحلیل صنعت، تعریف صنعت مرتبط است. دسته بندی صنعتی استاندارد (SIC) یک راهنمای رسمی ارائه می کند اما این راهنما پشتیبانی عملی محدودی دارد. فرض کنید که جگوار (خودروساز لوکس بریتانیایی که اکنون بخشی از تاتا گروپ است) در حال ارزیابی چشم انداز آتی خود است. آیا این شرکت در تحلیل رقابت و پیش بینی سودآوری صنعت باید خود را بخشی از صنعت “وسایل نقلیه و تجهیزات موتوری” (SIC 371) در نظر بگیرد یا صنعت خودرو (SIC 3712) یا صنعت خودروهای لوکس؟ آیا باید صنعت خود را ملی (بریتانیا) در نظر بگیرد یا منطقه ای (اروپا) یا جهانی؟

نقش صنایع و بازارها در پیش بینی سودآوری صنعت چیست؟

اولین موضوع این است که مشخص کنیم منظور ما از واژه صنعت چیست. اقتصاددانان، صنعت را به عنوان گروهی از بنگاه ها تعریف می کنند که محصولات خود را به یک بازار عرضه می کنند. بنابراین شباهت زیادی بین بازارها و صنایع وجود دارد. پس تفاوت بین تحلیل ساختار صنعت و تحلیل ساختار بازار چیست؟ تفاوت اصلی این است که تحلیل صنعت (خصوصاً تحلیل چارچوب پنج نیروی رقابتی پورتر) سودآوری صنعت را که بر اثر رقابت در دو بازار محصولات و بازار ورودی های تعیین می شود بررسی می کند.

استفاده روزمره، تفاوت بزرگ تری بین صنایع و بازارها ایجاد می کند. صنایع معمولاً با بخش های نسبتاً گسترده شناخته می شوند در حالی که بازارها با محصولات خاص مرتبط هستند. بنابراین بنگاه های درون صنعت بسته بندی در چند بازار محصول مجزا (محفظه های شیشه ای، قوطی های فولادی، قوطی های آلومینیومی، کارتن های کاغذی، محفظه های پلاستیکی و غیره) رقابت می کنند.

مسائل مشابهی در ارتباط با مرزهای جغرافیایی پدید می آید. از دیدگاه یک اقتصاددان، صنعت خودروسازی آمریکا تمام شرکت های تأمین کننده بازار خودروی آمریکا را صرفنظر از موقعیت آن ها تفکیک می کند. عبارت صنعت خودروی آمریکا در استفاده روزمره به معنای تولیدکنندگان خودروی واقع در آمریکا (در حدود ۱۴ شرکت) است و اغلب به خودروسازان تحت مالکیت آمریکایی ها محدود می شود (فورد و جنرال موتورز).

برای شناسایی و تعریف یک صنعت، منطقی است که با ایده یک بازار آغاز کنیم: کدام بنگاه ها برای عرضه یک محصول یا سرویس خاص رقابت می کنند؟ در آغاز ممکن است این رویکرد ما را به سمت بررسی مفاهیم مرسوم مرزهای صنعت هدایت کند. برای مثال، صنعتی که معمولاً به عنوان بانکداری نامیده می شود چیست؟ موسسات موسوم به بانک ها تعدادی محصول و خدمات متفاوت را عرضه می کنند که هر یک شامل مجموعه رقبای متفاوتی است. اصلی ترین تفاوت، بین بانکداری خرده فروشی، بانکداری شرکتی (و عمده فروشی) و بانکداری سرمایه گذاری است. هر یک از این موارد را می توان به چند بازار محصول مختلف تفکیک کرد. بانکداری خرده فروشی، شامل سپرده گذاری، خدمات تراکنشی، کارت های اعتباری و وام دهی مسکن است. بانکداری سرمایه گذاری شامل تأمین مالی شرکتی و پذیره نویسی، تجارت و خدمات مشاوره ای (نظیر ادغام و تملک) است.

تعریف صنعت و بازار چیست؟

مسأله اصلی در تعریف صنایع، تعیین این موضوع است که چه کسی با چه کسی رقابت می کند. برای انجام این کار باید از اصل قابلیت جایگزینی استفاده کنیم. دو بعد در این اصل وجود دارد: قابلیت جایگزینی در سمت تقاضا و قابلیت جایگزینی در سمت عرضه.
بیایید یک بار دیگر بازاری را در نظر بگیریم که جگوار در آن رقابت می کند. از سمت تقاضا شروع می کنیم، آیا مشتریان تمایل دارند فقط بین جگوارها و سایر برندهای لوکس جابجا شوند یا تمایل دارند بر اساس تفاوت قیمت، بین جگوارها و برندهای پرفروش جابجا شوند؟ در حالت اول، صنعت مرتبط با جگوار، صنعت خودروهای لوکس است؛ در حالت دوم، جگوار بخشی از صنعت خودرو است. جابجایی بین جگوار و انواع وسایل نقلیه چطور؟ اگر مشتریان جگوار تمایلی به تعویض جگوار با یک کامیون یا یک موتورسیکلت بر اساس قیمت نداشته باشند آنگاه نباید جگوار را به عنوان بخشی از صنعت وسایل نقلیه موتوری در نظر گرفت.

قابلیت جایگزینی در سمت عرضه

اما این نگاه، موفق به در نظر گرفتن قابلیت جایگزینی در سمت عرضه نمی شود. اگر تولیدکنندگان می توانستند تولید خود را از خودروهای مسافرتی خانوادگی به خودروهای لوکس تغییر دهند و اگر جگوار می توانست وارد سایر بخش های بازار خودرو بشود آنگاه بر مبنای قابلیت جایگزینی سمت عرضه می توانستیم جگوار را به عنوان بخشی از صنعت گسترده تر خودرو در نظر بگیریم.

از همین منطق می توان برای تعریف لوازم خانگی اصلی به عنوان یک صنعت استفاده کرد. هرچند مصرف کنندگان تمایلی به جابجایی بین یخچال ها و ماشین های ظرفشویی ندارند اما تولیدکنندگان می توانند از همان کارخانجات تولید و کانال های توزیع برای لوازم خانگی مختلف استفاده کنند.

همان ملاحظات در مورد مرزهای جغرافیایی اعمال می شود. آیا باید جگوار را به عنوان رقیبی در یک بازار جهانی در نظر گرفت یا در مجموعه ای از بازارهای ملی یا منطقه ای مجزا؟ در اینجا معیار، مجدداً قابلیت جایگزینی است. اگر مشتریان تمایل و توان تعویض خودروهای موجود در بازارهای ملی مختلف را داشته باشند یا اگر تولیدکنندگان بخواهند یا بتوانند به منظور در نظر گرفتن حاشیه ها محصولات خود را به کشورهای مختلف بفرستند آنگاه بازار، جهانی است. آزمون اصلی مرزهای جغرافیایی یک بازار، قیمت است: اگر تفاوت قیمت برای محصولی مشابه بین مکان های مختلف بر اثر جایگزینی سمت تقاضا و عرضه از بین رفته باشد آنگاه این مکان ها در بازار قرار دارند.

ترسیم مرز بازارها و صنایع در عمل

در عمل، ترسیم مرز بازارها و صنایع، نوعی قضاوت است که به اهداف و محیط تحلیل بستگی دارد. اگر تاتا در فکر قیمت گذاری و موقعیت یابی خودروهای جگوار خود در بازار باشد باید از یک رویکرد سطح خرد استفاده کند که بازارها بر حسب مدل های مختلف و کشورهای مختلف تعریف می کنند. تاتا در بررسی تصمیمات سرمایه گذاری در تکنولوژی، کارخانجات قطعات و محصولات جدید، جگوار را به عنوان شرکتی در نظر می گیرد که در صنعت جهانی خودرو رقابت می کند. هرچه تصمیمات بررسی شده، بلندمدت تر باشند ما باید صنعت مرتبط را گسترده تر تعریف کنیم- قابلیت جایگزینی در بلندمدت، بیشتر از کوتاه مدت است.
ثانیاً مرزهای یک بازار یا صنعت معمولاً واضح نیستند. بازاری که یک شرکت در آن رقابت می کند به جای یک فضای محدود، یک طیف است. بنابراین می توانیم بازار رقابتی دیزنی لند در شهر آناهایم را به عنوان مجموعه ای از دایره های متحدالمرکز در نظر بگیریم. نزدیک ترین رقیب آن یونیورسال استودیو تور است. کمی دورتر از آن ها سی ورلد و سیکس فلگز قرار دارند. علاوه بر این می توان به لاس وگاس سفر کرد یا برای تعطیلات آخر هفته اسکی بازی کرد. فراتر از این ها بازار فراغت گسترده تری وجود دارد که می تواند شامل سینما، تعطیلات ساحلی و بازی های ویدئویی باشد.
به منظور به کارگیری چارچوب پنج نیروی رقابتی، تعریف صنعت اهمیت کمتری دارد. ما صنعت را به صورت “جعبه” ای تعریف می کنیم که رقبای صنعتی درون آن رقابت می کنند اما از آنجایی که نیروهای رقابتی بیرون از جعبه صنعت را در نظر می گیریم (خصوصاً تازه واردها و جابجایی ها) مرزهای دقیق جعبه صنعت، اهمیت زیادی ندارد. اگر دیزنی لند را به عنوان شرکتی تعریف کنیم که در صنعت گسترده سرگرمی رقابت می کند آنگاه رقبای آن عبارتند از تفریحگاه های ساحلی و اسکی؛ اگر دیزنی لند را به عنوان شرکتی تعریف کنیم که در صنعت پارک تفریحی موضوعی رقابت می کند آنگاه تفریحگاه های ساحلی و اسکی، جایگزین های آن هستند.

تحلیل سودآوری صنعت چگونه انجام میشود

سودآوری مشتری در راستای سودآوری صنعت

امروز سازمان ها علاوه بر تدوین استراتژی هایی برای جذب مشتریان جدید و انجام معامله با آنها درصدد برآمده اند تا مشتریان کنونی را نیز حفظ کنند و رابطه ای دائمی با آنها به وجود آورند؛ به عبارتی بهتر آنها دریافته اند که از دست دادن یک مشتری چیزی مانند از دست دادن یک قلم فروش است و آن به معنی از دست دادن کل جریان خریدهایی است که مشتری می توانست در طول زندگی خود یا دوره زمانی که خریدار محصولات شرکت بود، انجام دهد.
ازآن جایی که در بازارهای تجاری از دست دادن مشتریان به معنای از دست دادن بخش مهمی از سرمایه سازمان بوده و هزینه زیادی بر آن تحمیل می کند، توسعه روابط نزدیک و قوی با مشتریان منجر به خلق ارزشی عمده برای سازمان می شود. سازمان ها باید به طور فعال روابط خود را با مشتریان سودآور تقویت کرده و سعی کنند به ارتباط خود با مشتریانی که سودآور نیستند، پایان دهند.
در حال حاضر، فعالان و دانشمندان حوزه کسب و کار، به بررسی مفهومی جدید با عنوان “سودآوری مشتری برای سازمان” پرداخته اند. تحقیقات آنها با هدف طراحی مدل سودآوری مشتری برای سازمان ها و بررسی عوامل اثرگذار بر سودآوری مشتری در بنگاه های تجاری انجام می شود.

سودآوری صنعت بانکداری مانع اصلی ورود رقبا

قبول داریم که تخفیف‌های مالیاتی و مقررات زدایی در ایالات‌متحده باعث سودآوری بیشتر برای بانک‌های مقیم گردیده است.  با این‌وجود آمازون در هر ثانیه از فروش رایانش ابری (cloud computing) به صنعت مالی چنان پولی به دست می آورد که به نظر می‌رسد قبول سپرده و صدور وام مسکن به دردسرش نیرزد.

بااین‌وجود بزرگان صنعت بانکداری واقعاً متعجب‌اند که چرا شرکت‌های فناوری زودتر اقدام به ورود به صنعت آن‌ها نکرده‌اند. مهم‌ترین توضیحی که در جواب این سؤال شنیده می‌شود این است که بار سنگین مقررات آن‌ها را ترسانده است. اگر تاریخچه قابل‌توجه بانک‌ها در دور زدن مقررات و توانایی شرکت‌های فناوری در جا خالی دادن از مقررات را لحاظ کنیم، پاسخ بالا چندان منطقی به نظر نمی‌رسد.

به همین صورت، پایین بودن سودآوری صنعت بانکداری هم پاسخ عبثی به نظر می‌آید. کتاب و خواروبار هم در نگاه اول کالاهای سودآوری نیستند ولی فروشگاه‌های اینترنتی با ارزش چند میلیارد دلار نشان می‌دهند که چنین گمانی واقعیت ندارد. پایین بودن سودآوری صنعت بانکداری شاید سرعت‌پایین شرکت‌های فناوری را در ورود به صنعت بانکداری توضیح دهد، اما این امر تا ابد بدین منوال باقی نخواهد ماند.

برای مطالعه بیشتر میتوانید مقالات شریف استراتژی را بخوانید و همچنین میتوانید به لینک های خارجی مراجعه نمایید.

Forecasting Profitability and Earnings

To forecast industry profitability consistently accurately, professional analysts

Industry effects in Firm Profitability Forecasting

Forecasting Profitability and Earnings 

Industry Effects in Firm and Segment Profitability Forecasting

کاربرد نظریه بازی ها در مدیریت استراتژیک چیست

نظریه بازی ها در مدیریت استراتژیک به چه معناست و چه کاربردهایی دارد؟

در این مقاله قصد داریم به تأثیر نظریه بازی های در مدیریت استراتژیک بپردازیم و تاریخچه پیدایش و کاربردهای آن را در ارزیابی محیط رقابتی و تصمیم گیری مدیران بررسی کنیم. نظریه بازی ها در مدیریت استراتژیک بعنوان یک مساله جدید مطرح میشود و هر ساله ابعاد جدیدی از آن را در علم اقتصاد تحلیل میکنند. در انتهای مقاله نظرات خود را به اشتراک بگذارید.

نقش نظریه بازی در تحلیل محیط رقابتی سازمان

انتقاد اصلی نسبت به پنج نیروی پورتر به عنوان چارچوبی استاتیک، عدم موفقیت آن برای در نظر گرفتن کامل تعامل رقابتی میان بنگاه ها است. در مقاله های قبلی اشاره کردیم که ماهیت رقابت استراتژیک، تعامل میان بازیگران است به طوری که تصمیمات اتخاد شده از سوی هر یک از بازیگران به تصمیمات واقعی و پیش بینی شده سایر بازیگران بستگی دارد.

تحلیل پنج نیروی رقابتی پورتر با واگذاری رقابت به یک متغیر میانجی که ساختار صنعت را با سودآوری مرتبط می کند اطلاعات اندکی درباره رقابت به عنوان یکی از فرایندهای تصمیم گیری تعاملی از سوی بنگاه های رقیب فراهم می کند.

مزایای اصلی نظریه بازی ها در مدیریت استراتژیک

نظریه بازی ها امکان مدلسازی این تعامل رقابتی را برای ما فراهم می کند. به طور خاص، این نظریه دو دستاورد بسیار با ارزش را برای مدیریت استراتژیک فراهم می کند:

۱- این نظریه، امکان چارچوب دهی به تصمیمات استراتژیک را فراهم می کند.

نظریه بازی ها علاوه بر تمام ارزش های نظری، یک ساختار، مجموعه ای از مفاهیم و اصطلاحات را ارائه می کند که امکان توصیف و درک وضعیت رقابتی را از لحاظ این موارد برای ما فراهم می کند:

  • هویت بازیگران؛
  • مشخصات اختیارات هر یک از بازیگران؛
  • مشخصات مزایای حاصل از هر ترکیبی از اختیارات؛
  • ترتیب گذاری تصمیمات با استفاده از درخت بازی.

۲- این نظریه می تواند نتیجه شرایط رقابتی را پیش بینی کند و تصمیمات استراتژیک بهینه را شناسایی کند.

نظریه بازی ها از طریق اطلاعاتی که درباره شرایط رقابت و چانه زنی ارائه می کند می تواند نتایج تعادل شرایط رقابتی و پیامدهای حرکات استراتژیک هر یک از بازیگران را پیش بینی کند. نظریه بازی ها اطلاعات دقیقی درباره موضوعات اصلی استراتژی ارائه می کند که بسیار فراتر از اطلاعات شهودی محض است.

مدل های بازی ساده (مثل معمای زندانی) نتایج همکاری را در مقابل نتایج رقابت پیش بینی می کند در حالی که بازی های پیچیده تر امکان تحلیل تأثیر شهرت، بازدارندگی، اطلاعات و تعهد را فراهم می کنند، خصوصاً در محیط بازی های چنددوره ای. نظریه بازی ها می تواند استراتژی های مربوط به بهبود ساختار و نتیجه بازی را از طریق دستکاری مزایا برای بازیگران مختلف نشان بدهد که برای مدیران اجرایی بسیار مهم است.

تاریخچه پیدایش نظریه بازی ها

نظریه بازی ها برای اولین بار توسط ریاضی دانی به نام “جان نش” (John Nash) به عموم معرفی شد. اما نظریه بازی ها کمی با بازی هایی که می شناسیم تفاوت دارد. نظریه ی بازی تلاش می‌کند تا رفتار ریاضی حاکم بر یک موقعیت استراتژیک (تضارب منافع) را مدل‌ سازی کند. این موقعیت، زمانی پدید می‌آید که موفقیت یک فرد وابسته به راهبردهایی است که دیگران انتخاب می‌کنند. هدف نهایی این دانش، یافتن راهبرد بهینه برای بازیکنان است. امروزه، نظریهٔ بازی ها، علومی است که به تحلیل رفتار منطقی متقابل انسان‌ها، حیوانات و رایانه‌ها می‌پردازد.

حتی در متن های چند قرن قبل هم (مانند کارهای برنولی)‌ می‌توانید نمونه تحلیل هایی را ببینید که به فضای نظریه بازی ها بسیار نزدیک هستند. اما اگر بخواهیم دانشمندانی را مطرح کنیم که مستقیماً به نظریه بازی ها پرداخته‌اند و ترمینولوژی آن را توسعه داده‌اند باید از جان نش، جان فون نویمان و اسکار مورگنسترن نام ببریم.

نظریه بازی ها در ابتدا برای درک مجموعه ی بزرگی از رفتارهای اقتصادی به عنوان مثال نوسانات شاخص سهام در بورسِ اوراق بهادار و افت‌ و خیز بهای کالاها در بازار مصرف‌کنندگان ایجاد شد. تحلیل پدیده‌های گوناگون اقتصادی و تجاری نظیر پیروزی در یک مزایده، معامله، داد و ستد، شرکت در یک مناقصه، از دیگر مواردی است که نظریه بازی ها در آن نقش ایفا می‌کند.

اهمیت نظریه بازی ها در ادبیات مدیریت استراتژیک چیست؟

یازده نفر از کسانی که تا کنون موفق به دریافت جایزه نوبل شده‌اند، در حوزه نظریه بازی ها فعالیت داشته‌اند. این تعداد بسیار زیاد و کاملاً‌ جالب توجه به نظر می‌رسد و به نقشی که نظریه بازی ها در علوم مختلف ایفا می‌کند اشاره دارد.

امروزه نظریه بازی ها در تحلیل مسائل مربوط به مدیریت استراتژیک، ارائه راهکارهایی در تصمیم گیری مدیریتی و  بسیاری از مسائل اقتصادی کاربرد ویژه دارد. همچنین نظریه بازی ها شبکه های اجتماعی هم جایگاه ارزشمندی دارد و به نظر می‌رسد با توسعه شبکه های اجتماعی، به اهمیت آن بیش از پیش افزوده شود.

 نظریه بازی ها چیست؟

نظریه بازی ها (به انگلیسی: Game Theory) نام دارد و زیرمجموعه‌ای از علم ریاضیات است که تلاش دارد با استفاده از طراحی و تحلیل سناریو، رفتارها و نتایج تصمیم گیری موجوداتی را که حق انتخاب دارند، در تعامل با یکدیگر پیش بینی کند.

نظریه بازی ها می‌کوشد شرایط پیچیده در تعامل حیوانات، انسان‌ها، سازمان‌ها، کسب و کارها، اقتصادها و کشورها را تا حدی ساده کند که بتوان آن بازی پایه یا Basic Game آن تعامل را تشخیص داد. سپس می‌کوشد با تشخیص گزینه های موجود، منابعی که کمیاب هستند، اهداف و اولویت‌های کسانی که درگیر بازی هستند و قواعد بازی، دستاوردهای بازی و احتمال وقوع هر کدام را تا حد امکان پیش بینی کند.

به بیان ساده تر شاخه ای از علم ریاضی و منطق وجود دارد که به ارتباطات اجتماعی مربوط می شود و نام آن  نظریه بازی ها است. نظریه ی بازی ها در تلاش است تا بوسیله ی ریاضیات، رفتار را در شرایط راهبردی و استراتژیک یا در یک بازی که در آن‌ها موفقیت فرد در انتخاب کردن، وابسته به انتخاب دیگران می‌باشد، برآورد کند.

ارکان اصلی نظریه بازی ها در مدیریت استراتژیک چیست؟

نظریه بازی ها اطلاعات روشنگری را درباره تنوع گسترده شرایط رقابتی ارائه می کند. این اطلاعات عبارتند از بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲، رقابت بین بوئینگ و ایرباس، تاکتیک های مسابقه نسکار، مزایده های طیف امواج رادیو و تلویزیونی، بحران مالی سال ۲۰۰۸، و اینکه چرا طاووس بر اثر تکامل، چنین دم زیبایی را به دست آورده است. به لحاظ کاربرد در رقابت بین سازمان های تجاری، نظریه بازی ها به پنج جنبه از رفتار استراتژیک اشاره دارد که یک بنگاه از طریق آن ها می تواند نتایج رقابتی خود را بهبود بخشد: همکاری، بازدارندگی، تعهد، تغییر ساختار بازی و علامت دهی.

همکاری

یکی از معیارهای اصلی نظریه بازی ها، میزان توانایی آن برای در بر گرفتن رقابت و همکاری است. یکی از نقایص اصلی چارچوب پنج نیرو این است که ماهیت روابط بین بنگاهی را کاملاً رقابتی در نظر می گیرد. نکته اصلی در برداشت آدام برندبرگر و بری نیلباف، در نظر گرفتن رابطه دوگانه رقابت/ همکاری در کسب و کار است.

هرچند برخی از روابط، کاملاً رقابتی هستند (کوکاکولا و پپسی) و برخی دیگر کاملاً همکارانه هستند (اینتل و مایکروسافت)، اما هیچ انشعابی بین رقابت و همکاری وجود ندارد: تمام روابط تجاری، عناصری از هر دو را دارند. کوکا کولا و پپسی با وجود رقابت شدید خود، در جبهه های مختلف از جمله سیاست های مشترک در مورد فروش نوشیدنی های غیرالکلی درون مدارس، موضوعات زیست محیطی و نگرانی های بهداشتی با یکدیگر همکاری می کنند. همچنین ممکن است قیمت گذاری و معرفی محصولات خود را هماهنگ کنند.

مقالات دیگر را بخوانید: تدوین استراتژی مناسب کسب و کار

شرکت اکسون و شل به مدت یک قرن بر سر رهبری صنعت نفت جهان مبارزه کرده اند؛ در عین حال در تعدادی از سرمایه گذاری های مشترک همکاری می کنند. تمایل رقبا برای ادغام با یکدیگر (فروشندگان وسایل عتیقه در بازار برموندزی لندن یا استودیوهای فیلمسازی در هالیوود) به منافع مشترک بنگاه های رقیب در افزایش اندازه بازار آن ها و توسعه زیرساخت آن ها اشاره دارد.

در بسیاری از شرایط تجاری، رقابت به نتایج بدتری منجر می شود تا همکاری.

در ادامه برای بیان واقعی از رخ داد های موجود در نظریه بازی ها به بیان مدل معمای زندانی میپردازیم که چالش بالا را تحلیل می کند و بعنوان یکی از رایج ترین کیس های اصلی در نظریه بازی ها بشمار می آید.

بازدارندگی

همان گونه که در مقاله های معتبر آمده است، یکی از راه های تغییر تعادل یک بازی، بازدارندگی است. اصل پشت بازدارندگی، تحمیل هزینه ها بر سایر بازیگران به خاطر اقداماتی است که نامطلوب به نظر می رسد. ارتش بریتانیا با ایجاد اطمینان در مورد اینکه فراری ها کشته خواهند شد انگیزه ای قوی را برای مشارکت نیروهای خود در پیشروی به سمت سنگرهای مستحکم آلمانی ها در طول جنگ جهانی اول فراهم کرد.

نکته کلیدی در مورد اثربخشی تمام موانع این است که باید منطقی باشند. مشکل اینجا است که اگر مدیریت این مانع برای گروه تهدید کننده، پرهزینه یا نامطلوب باشد آن مانع غیرمنطقی است. وقتی شرکت کینگ آو شِیوز (تحت مالکیت شرکت کِی اِم آی؛ با فروش سالانه ۹۰ میلیون دلار) وارد بازار ریش تراش بریتانیا شد شرکت ژیلت می توانست آن را با کاهش قیمت تهدید کند. اما آیا چنین تهدیدی منطقی بود؟ پس از ورود کینگ آو شِیوز، سهم بازار غالب ژیلت نشان می داد که کاهش قیمت، آسیب بیشتری به خود شرکت می زند تا رقبای آن.

سرمایه گذاری در ظرفیت بیش از حد می تواند ابزار موثری برای انصراف از ورود باشد. شرکت مونسانتو پیش از انقضای حق اختراع NutraSweet خود سرمایه گذاری سنگینی در ظرفیت غیر ضروری کارخانه انجام داد تا تولیدکنندگان آسپارتام ژنریک را منصرف کند. در مقابل، در زمینه دیسک های فشرده، عدم تمایل بنگاه های برتر (فیلیپس) برای سرمایه گذاری سنگین در ظرفیت جدید به منظور پاسخ به افزایش تقاضا، موجی از ورود شرکت های جدید را پدید آورد.

مفهوم بازدارندگی در نظریه بازی ها زمینه ای مهم را در روابط بین المللی ایجاد کرده است. مسابقه تسلیحات هسته ای بین آمریکا و سپس اتحاد شوروری بر اساس منطق “تخریب قطعی دوجانبه” بود. با این وجود، توانایی بازدارندگی برای ایجاد یک تعادل پایدار و صلح آمیز به تمایل دشمنان برای بازدارندگی بستگی دارد. یکی از ضعف های اصلی “جنگ با تروریسم” جرج دابلیو بوش این بود که بازدارندگی، خطری برای تروریست های دارای انگیزه های ایدئولوژیک ندارد.

نمونه استراتژی نظریه بازی ها با نام معمای زندانی

بازی کلاسیک معمای زندانی شامل یک جفت مظنون گناهکار است که به صورت مجزا دستگیر و بازجویی شده اند. معما اینجا است که هر یک به دیگری خیانت کند در نهایت زندانی خواهد شد در صورتی که اگر هر دو ساکت بمانند به دلیل عدم وجود مدرک، آزاد می شوند.
این معما تقریباً در تمام شرایط رقابتی بروز می کند – همه با تبانی در موقعیت بهتری قرار می گیرند. رقابت بین کوکاکولا و پپسی در اوکراین را در نظر بگیرید که در آن هر یک این اختیار را دارند که سرمایه گذاری زیاد یا کمی بر روی تبلیغات انجام بدهند.

Game theory is the process of modeling the strategic interaction between two or more players in a situation containing set rules and outcomes. While used in a number of disciplines, game theory is most notably used as a tool within the study of economics.

نظریه بازی ها در خصوص معمای رندانی ها

بدیهی است که بهترین راه حل برای هر دو بنگاه این است که هزینه تبلیغات خود را کاهش بدهند (سلول بالا چپ). اما نتیجه عدم همکاری برای هر دو بنگاه، پذیرش بودجه های بزرگ است (پایین ترین سلول سمت راست)- به این دلیل که هر یک از بنگاه ها نگران هستند که رقیبی که به دنبال مزیت رقابتی است از طریق انتخاب یک بودجه تبلیغاتی عظیم با هر گونه محدودیتی مقابله خواهد کرد. انتخاب ماکزیمم- می نیمم به دست آمده استراتژی ها (هر یک از شرکت ها آن استراتژی را انتخاب می کند که حداقلِ عواید را حداکثر کند) یک تعادل نَش است: هیچ یک از بازیگران نمی تواند عواید خود را با یک تغییر یک جانبه در استراتژی افزایش بدهد. حتی اگر بتوانند تبانی کنند این تبانی به دلیل انگیزه های تقلب، ناپایدار خواهد بود، دقیقا همان مشکل همیشگی اوپک که در آن کشورهای عضو بر سر سهمیه ها توافق می کنند اما در ادامه بر سر آن تقلب می کنند.

بنگاه چگونه می توانند از این معمای زندانی خلاص شود؟

یکی از پاسخ ها تغییر یک بازی یک دوره ای (تک تراکنش) به یک بازی مکرر است. در مثال رقابت فوق در مورد تبلیغات، چشم انداز چند دوره ای به شرکت ها امکان می دهد تا عدم اثربخشی کمپین های تبلیغاتی را که فقط کمپین های دیگر را خنثی می کنند شناسایی کنند. در مورد روابط تأمین کننده و خریدار (که در آن تعادل عمومی، یک محصول بی کیفیت با قیمتی ارزان است) حرکت از یک تراکنش نقطه ای به یک رابطه فروشنده بلندمدت، انگیزه ارائه یک محصول با کیفیت تر را به تأمین کننده و انگیزه ارائه قیمتی که نشان دهنده کیفیت برتر است به خریدار می دهد.

راه حل دیگر، تغییر عواید از طریق بازدارندگی است. در معمای کلاسیک زندانی، مافیا با استفاده از انتقام های شدید به منظور پیشبرد “اصل سکوت” خود، تعادل را از سمت مظنونینی که هر دو اعتراف می کنند به این سمت می برد که هر دو مظنون ساکت بمانند. به طور مشابه، اگر کوکاکولا و پپسی، دیگری را با کاهش قیمت های تهاجمی تهدید می کردند و شرکت دیگر مزیت رقابتی را از طریق یک بودجه تبلیغاتی هنگفت جستجو می کرد، این کار می توانست تعادل را به سلول بالا سمت چپ منتقل کند.

نظریه بازی ها کوکا کولا و پپسی استراتژیک

بودجه تبلیغات کوکاکولا و پپسی: معمای زندانی

تعهد

بازدارندگی برای موثر بودن باید منطقی باشد بدین معنا که باید از طریق تعهد، پشتیبانی شود. تعهد مستلزم حذف اختیارات استراتژیک است: “مرتبط کردن سازمان با راهکار آتی”. وقتی هرنان کورتس در هنگام ورود به مکزیک در سال ۱۵۱۹ کشتی های خود را از بین برد با مونتزوما و افرادش گفتگو کرد به این دلیل که هیچ راه حلی برای پیروزی بر امپراتوری آزتک وجود نداشت. پس از آن که ایرباس تصمیم گرفت تا هواپیمای غول پیکر A380 را بسازد نشان دادن تعهد به پروژه حائز اهمیت بود. در طول سال ۲۰۰۰- ۲۰۰۲ ایرباس حتی پیش از مرحله طراحی سرمایه گذاری سنگینی بر روی تبلیغ هواپیما انجام داد تا خطوط هوایی را به سفارش دهی تشویق کند و بوئینگ از تولید یک هواپیمای رقیب منصرف شود.

این تعهدات به رقابت تهاجمی را می توان به عنوان تعهد سخت تعریف کرد. شرکت می تواند تعهداتی داشته باشد که رقابت را تعدیل کند؛ این تعهدات به عنوان تعهدات نرم نامیده می شود. برای مثال، اگر شرکتی به تحقق سطوح سودآوری هدف معین در سال پیش رو متعهد باشد این یک تعهد نرم است. تحقیقات برروی نظریه بازی ها نشان می دهد که در صورت انجام یک اقدام تهاجمی از سوی رقیب (نظیر کاهش قیمت)، شرکت به جای اولویت دادن به سودآوری از طریق پاسخ تهاجمی، به احتمال زیاد با آن اقدام منطبق می شود.

اینکه انواع مختلف تعهد چگونه می توانند بر سودآوری بنگاه تأثیر بگذارند به نوع بازی انجام شده بستگی دارد. در جایی که شرکت ها بر سر قیمت رقابت می کنند نظریه بازی ها نشان می دهد که آن ها تمایل دارند با تغییرات قیمتی شرکت دیگر انطباق پیدا کنند. بنابراین، در زمان تغییرات قیمت، تعهدات سخت (نظیر تعهد به کاهش قیمت) احتمالا تأثیری منفی و تعهدات نرم (نظیر تعهد به افزایش قیمت) تأثیری مثبت بر سود دارند.

در مقابل، جایی که شرکت ها بر سر خروجی رقابت می کنند نظریه بازی ها نشان می دهد که افزایش خروجی از سوی یک بنگاه منجر به کاهش خروجی از سوی بنگاه دیگر می شود. بنابراین در زمان تغییر کیفیت، تعهد سخت (مثل تعهد به ساخت کارخانجات جدید) احتمالاً تأثیری مثبت بر تعهد بنگاه به سودآوری خواهد داشت زیرا به نظر می رسد این کار از سوی سایر بنگاه ها که قیمت خود را کاهش می دهند انجام خواهد شد .

تغییر ساختار بازی

استراتژی های خلاقانه می توانند ساختار بازی رقابتی را تغییر دهند. ممکن است شرکتی به منظور افزایش پتانسیل سودآوری صنعت یا کسب سهم بیشتری از سود موجود به دنبال تغییر ساختار صنعتی باشد که در آن رقابت می کند. در نتیجه، ایجاد اتحاد و توافق با رقبا می تواند ارزش بازی را از طریق افزایش اندازه بازار و ایجاد قدرت مشترک در برابر تازه واردهای احتمالی افزایش بدهد. برای تبدیل بازی های برد-باخت (یا حتی باخت-باخت) به بازی های برد- برد فرصت های زیادی می تواند وجود داشته باشد.

برای مثال، در مورد جنگ مزایده بین نورفولک سوترن و سی اس ایکس بر سر کنترل حمل و نقل ریلی، یک راه حل مبتنی بر همکاری به دست آمد. وقتی این دو بنگاه برای همکاری در خرید و تفکیک حمل و نقل ریلی به توافق رسیدند این جنگ مزایده خاتمه یافت.

در برخی موارد، ممکن است ایجاد رقیب برای خود بنگاه مفید باشد. اینتل با ارائه مجوزهای تولید محصولات خود به اِی اِم دی، انحصار بالقوه خود بر روی ریزپردازنده های x86 را واگذار کرد. هرچند اینتل در حال ایجاد رقیب برای خود بود اما پذیرش چیپ های x86 از سوی تولیدکنندگان کامپیوتر (از جمله آی بی ام که درباره وابستگی بیش از حد به اینتل نگران بود) را تشویق می کرد. همان گونه که در مقالات دیگر در وبلاگ شریف استراتژی مشاهده خواهیم کرد، نبردهای استاندارد مستلزم واگذاری عمدی موقعیت های انحصاری بالقوه به رقبای اصلی است.

علامت دهی

واکنش های رقابتی به نحوه درک رقیب از اقدام رقیب خود بستگی دارد. عبارت علامت دهی برای توصیف انتقال گزینشی اطلاعات به رقبا (با مشتریان) استفاده می شود که برای تأثیرگذاری بر ادراک آن ها و در نتیجه برانگیختن یا جلوگیری از انواع واکنش های خاص طراحی می شود.

استفاده از اطلاعات نادرست در واحدهای اطلاعات نظامی به خوبی انجام می شود. کتاب عملیات فریب بن مک اینتایر توضیح می دهد که واحد اطلاعات نظامی بریتانیا چگونه از یک جسد ملبّس به عنوان یک تفنگدار دریایی استفاده می کند و اسناد سرّی ساختگی را منتقل می کند تا فرماندهی ارشد آلمانی ها را متقاعد کند که نیروهای متحد در یونان پیاده می شوند نه در سیسیل.

اعتبار تهدیدات

اعتبار تهدیدات کاملاً به شهرت بستگی دارد. هرچند تهدید رقبا پرهزینه است و سودآوری کوتاه مدت را کاهش می دهد اما استفاده از این تهدیدات می تواند اعتبار تهاجمی بودن را به همراه داشته باشد که در آینده رقبا را باز می دارد. مزایای ایجاد اعتبار برای تهاجمی بودن می تواند برای شرکت های سرمایه گذاری متنوع بسیار زیاد باشد زیرا این اعتبار را می توان از یک بازار به بازار دیگر منتقل کرد. بنابراین، جنگ های دامنه دار پروکتر اند گمبل بر سر سهم بازار در بخش پوشک های یکبار مصرف و پاک کننده های خانگی، اعتباری برای دوام این شرکت ایجاد کرده است که آن را از حملات رقبا در سایر بازارها مصون می دارد.

از سیگنال دهی می توان برای بیان تمایل به همکاری نیز استفاده کرد. اعلام قیمت می تواند تبانی قیمتی میان بنگاه ها را تسهیل کند.

آیا نظریه بازی ها در مدیریت استراتژیک مفید است؟

ارزش نظریه بازی ها برای مدیریت استراتژیک، بحث های هیجان انگیزی را به وجود آورده است. به اعتقاد اقتصاددانان این موضوع، متناقض به نظر می رسد و همانظور که آنها بیان میدارند، به نظر آن ها نظریه بازی ها، نظریه استراتژی است. مزیت اصلی نظریه بازی ها دقت آن است. در اقتصاد خرد، انقلاب نظریه بازی در ۴۰ سال گذشته، مبنای نظری بسیار قوی تری برای تحلیل بازارها و رفتار بنگاه ایجاد کرده است.

اما ارزش این دقت ریاضی، قابلیت اجرای آن را در شرایط دنیای واقعی محدود کرده است. نظریه بازی ها پیش بینی های روشنی در شرایط بسیار خاص ارائه می کند از جمله چند متغیر خارجی و فرضیات محدودکننده. نتیجه، مجموعه نظریات پیچیده ریاضی است که فاقد مفروضات غیرواقعی، فاقد عمومیت و تحلیل شرایط پویا از طریق ترتیبی از تعادل های استاتیک است.

نظریه بازی ها در صورت به کارگیری در شرایط پیچیده تر (و واقعی تر) اغلب یا منجر به عدم تعادل می شود یا تعادل چندگانه و نتایجی را ایجاد می کند که نسبت به تغییرات کم در مفروضات اولیه بسیار حساس هستند. به طور کلی، نظریه بازی ها برای این ایجاد نشده است که امکان مدل سازی شرایط تجاری واقعی را با سطحی از جزئیات برای ما فراهم کند که بتواند پیش بینی های دقیقی ارائه کند.

کاربرد نظریه بازی ها در اقتصاد چیست؟

نظریه بازی ها در کاربردهای تجربی خود در تبیین گذشته بهتر عمل می کند تا پیش بینی آینده. نظریه بازی ها در تشخیص سلطه نینتندو بر صنعت بازی های ویدئویی در دهه ۱۹۸۰، تلاش های شرکت مونسانتو برای استمرار رهبری بازار نوتراسوئیت پس از انقضای حق اختراعات آن یا تغییر رهبری بازار از بوئینگ به ایرباس، اطلاعات مهمی در زمینه وضعیت رقابتی و درک عمیقی از منطق پشت استراتژی های به کارگرفته شده ارائه می کند

. با این وجود، تأثیر نظریه بازی ها در پیش بینی نتایج و طراحی استراتژی بسیار کمتر بوده است بنحوی که استفاده دولت آمریکا و دولت های اروپایی از نظریه بازی ها برای طراحی مزایدات مربوط به طیف های بی سیم، نتایج نامطلوب و غیرمنتظره ای را ایجاد کرد.

پس نظریه بازی در کجا می تواند ما را در طراحی استراتژی های موفق یاری کند؟

همچون تمام نظریات و چارچوب های ما نظریه بازی ها مفید است، نه به این دلیل که به ما پاسخ می دهد بلکه به خاطر این که می تواند ما را در درک شرایط کسب و کار کمک کند. نظریه بازی ها مجموعه ای از ابزارها را فراهم می کند که امکان ساختاردهی دیدگاه ما درباره تعامل رقابتی را فراهم می کند.

ما با شناسایی بازیگران یک بازی، گزینه های تصمیم گیری در دسترس هر یک و نتایج هر ترکیبی از تصمیمات، دارای یک چارچوب سیستماتیک برای بررسی پویایی رقابت هستیم. از آن مهم تر، با توصیف ساختار بازی در حال انجام، مبنایی برای پیشنهاد روش های تغییر بازی و بررسی نتایج احتمالی این تغییرات در اختیار داریم.

نتایج استفاده از نظریه بازی ها چیست؟

  • در شرایط رقابتی، نظریه بازی ها می تواند به شما یاد دهد که چگونه باهوش تر تصمیم بگیرید
  • در شرایط تعاملی، نظریه بازی ها به شما یاد می دهد که چگونه عادلانه تصمیم بگیرید.
  • البته نظریه بازی ها نمی تواند رفتارهای انسانی را با دقت ۱۰۰% بیان کند. با توجه به شرایط مختلف، شما ممکن است تصمیماتی اتخاذ کنید که متفاوت یا حتی مخالف پیشنهادات نظریه بازی ها باشد.
  • با این حال دانش مناسبی از رفتارهای انسانی ارایه می ده
  • قوانین آن بازی برای همه شناخته شده است و فرض بر این است که همگی منطقی بازی می کنند.

استفاده از نظریه بازی ها در تعاملات روزمره

نظریه بازی‌ ها در زندگی واقعی به عوامل متعددی بستگی دارد. حتی اگر از فرمول‌های ریاضی برای محاسبه‌ی خروجی‌های بازی استفاده شود در زندگی واقعی به یک حس مشترک و درک این حس نیاز است. به عنوان نمونه در مثال معمای زندانی، ممکن است این دو زندانی چند سال بعد دوباره خود را در یک شرایط مشابه در دادگاهی برای پرونده‌ی سرقت ببینند. با توجه به شیوه‌ای که بار اول به آن عمل کرده‌اند، احتمال این که این دفعه چگونه عمل کنند تغییر خواهد کرد، به ویژه اگر این دفعه بخواهند تلاش کنند که اشتباهاتی که دفعه‌ی قبل انجام داده‌اند را تکرار نکنند.

مقالات دیگر را بخوانید: نقشه استراتژی چیست؟

به همین ترتیب، در تفکر درباره‌ی کسب‌وکارها، به عنوان مثال صنعت حمل و نقل هوایی، می‌توانیم از مدل‌های مختلفی استفاده کنیم. اما این مدل‌ها نسبت به تغییرات قیمت و عکس العمل‌های رقابتی میان شرکت‌های هواپیمایی محدودیت دارند. در چنین مواقعی می‌توانیم احتمالات اضافه‌ی دیگری را نیز با استفاده از نظریه بازی‌ ها مدل کنیم؛ احتمالاتی نظیر ورود شرکت‌های هواپیمایی جدید به بازار (با قیمت‌های پایین‌تر)، تغییر تصمیم مشتریان برای انتخاب روش سفر (استفاده از قطار و …) و یا فعالیت‌های ضدرقابتی و استفاده از تاکتیک‌های جنگ قیمتی توسط شرکت‌های هواپیمایی.

 نتیجه گیری

نظریه بازی ها به پیشرفت سریع خود ادامه می دهد و هرچند راهی طولانی برای ارائه مبنای نظری اصلی برای مدیریت استراتژیک پیش رو دارد اما از آن در جاهای مختلف مقالات مربوط به اجرای استراتژی استفاده می کنیم خصوصاً در بررسی پویایی رقابتی در بازارهای بسیار متمرکز. اما تأکید ما در تدوین استراتژی کمتر بر دستیابی به مزیت از طریق تأثیرگذاری بر رفتار رقبا و بیشتر بر تبدیل بازی های رقابتی از طریق ایجاد موقعیت مزیت رقابتی یک جانبه است. شرایط بازار رقابتی که با آن مواجه خواهیم بود عمدتاً با شرایط در نظر گرفته شده در نظریه بازی  ها متفاوت است.

نظریه بازی ها عموماً با شرایط رقابتی سر و کار دارد که بازیگران بسیار شبیه به هم دارد که در آن هر یک دارای طیف مشابهی از اختیارات استراتژیک است (که معمولاً با تغییرات قیمت، بودجه تبلیغات، تصمیمات ظرفیت و معرفی محصولات جدید مرتبط است). نتیجه این بازی ها کاملاً به ترتیب حرکات، سیگنال ها، بلوف ها و تهدیدها بستگی دارد. تأکید ما کمتر بر مدیریت تعاملات رقابتی و بیشتر بر ظهور مزیت رقابتی از طریق استفاده از یکتایی است.

 

Game Theory Definition

Game Theory (Stanford Encyclopedia of Philosophy)

What is Game Theory? – David K. Levine

۵ Types of Games in Game Theory (With Diagram)

Game Theory in Economics and Beyond

برنامه ریزی و فرایند کنترل استراتژیک در ابتدا با پایه گذاری مسیر استراتژیک اصلی سر و کار دارد. سپس فرایند کنترل استراتژیک با پی گیری مفروضات حیاتی محیطی و تغییر در آنها سازمان را به پیش بینی ناپیوستگی ها حساس می سازد.

فرایند کنترل استراتژیک چیست؟ تکنیک ها و مدل های فرایند کنترل استراتژیک کدام است؟

این مقاله به مفاهیم موجود در فرایند کنترل استراتژیک خواهیم پرداخت و مراحل آن را با توجه به رویکرد های مختلف بررسی خواهیم کرد.، فرآیند مدیریت استراتژیک در واقع یک زیر مجموعه از فعالیت های بزرگی است که شامل توسعه فرمول‌سازی، انتخاب و اجرای یک استراتژی برای کل سازمان می‌باشد و از سطح مدیران ارشد اجرایی صادر می شود. بنابراین فرایند کنترل استراتژیک بر هماهنگی میان فرموله کردن استراتژی و اجرای آن دلالت می‌کند و اطمینان حاصل نمودن از اینکه استراتژی همزمان با جدول زمانی رو به سوی هدف می باشد. برای آشنایی بیشتر با فرایند کنترل استراتژیک این مقاله را بخوانید.

فرایند کنترل استراتژیک چیست؟

فرایند کنترل استراتژیک از جمله وظایف مدیران در سازمان ها به شمار می آید. بدون استفاده از فرایند کنترل استراتژیک هرگز مشخص نخواهد شد که آیا برنامه ریزی های درون سازمان و اهداف تعیین شده با موفقیت همراه بوده است یا خیر. مهم ترین برنامه ریزی سازمان که جامع ترین آن نیز به شمار می آید و نتایج مهم و سرنوشت سازی را برای سازمان به همراه دارد؛ برنامه ریزی استراتژیک آن سازمان است.

گذشته از رویکرد و متدهای مورد استفاده در آن، فرایند کنترل استراتژیک میتواند بخش مهم و لاینفک پیاده سازی استراتژی های سازمان به شمار آید. در این مقاله  به تعریف کنترل پرداختیم و به طور کلی کنترل و ارزیابی استراتژی را مورد مطالعه قرار دادیم در اینجا برانیم تا فرایند کنترل استراتژیک و مدل های موجود را مورد بررسی قرار دهیم.

فرایند کنترل استراتژیک از نظر پیرس و رابینسون

فرایند کنترل استراتژیک در راستای پیگیری اهداف در مرحله اجرا تعریف میشود و بعد از فرایند تدوین استراتژی سازمان شکل میگیرد؛ ازینرو، مسایل یا تغییر در فرضیات بنیادین را کشف می کند و تعدیل های لازم را به عمل می آورد. فرایند کنترل استراتژیک بر عکس دبگر فرآیندهای مدیریت استراتژیک بعد از عمل و هدایت فعالیت ها سر و کار دارد. این سری از فعالیت ها به نمایندگی از طرف استراتژی، در زمان اجرا و در حالی که نتیجه نهایی سالها بعد مشخص خواهد گردید، اهمیت خود را نشان میدهند. مدیرانی که مسئول یک استراتژی و موفقیت آن هستند؛ معمولا با دو نوع پرسش روبه رو هستند:

۱. آیا در جهت درست حرکت می کنیم؟ آیا مسایل کلیدی در جای خودشان قرار دارند؟ آیا فرضیات ما درباره روندهای عمده و تغییرات درست است؟ آیا موارد حیاتی و لازم در حال انجام است؟ آیا لازم است این استراتژی را تعدیل یا تعطیل کنیم؟

۲، عملکرد ما چگونه است؟ آیا به هدف ها می رسیم و زمان بندی ها را مراعات می کنیم؟ آیا هزینه ها، درآمدها و گردش نقدی با پیش بینی ها مطابقت دارد؟ آیا تغییر عملیاتی ضرورت دارد؟

فرایند کنترل استراتژیک همراه با چند فرآیند کنترلی در عملیات، برای پاسخ به این پرسش ها تدوین می شوند. به طور معمول بین شروع اجرای استراتژیها و دستیابی به نتایج مورد انتظار، زمان طول و درازی فاصله می افتد. در طول این مدت پروژه های متنوعی اجرا شده، سرمایه گذاری هایی انجام و فعالیت هایی برای اجرای استراتژی جدید صورت می گیرند. همچنین در طول این مدت، موقعیت محیطی و وضعیت داخلی موسسه هر دو در حال تغییر و تحول خواهند بود.

بیشتر بخوانید: برنامه ریزی استراتژیک بازاریابی چیست و چگونه تدوین میشود

کنترل های استراتژیک برای هدایت سازمان از میان این رویدادها ضروری است. این کنترل ها باید برای تصحیح اقدامات و جهت های سازمان در اجرای استراتژی و سازگار کردن آن با تغییر و تحول در موقعیت های محیطی و درونی موسسه راهنمایی هایی ارایه کند. چهار نوع اساسی فرایند کنترل استراتژیک عبارت است از:

  • کنترل فرضیات
  • کنترل در اجرا
  • نظارت و پایش استراتژی
  • کنترل هشدار های ویژه

کنترل فرضیات چیست؟

هر استراتژی بر پایه وضعیتی فرضی یا پیش بینی شده بنا می شود . کنترل فرضیه برای رسیدگی سیستماتیک و مداوم به این صورت است که آیا فرضیه تعیین شده در زمان برنامه ریزی و اجرا هنوز اعتبار دارد. اگر یک فرض حیاتی اعتبار خود را از دست داده باشد، ممکن است تغییر استراتژی را در پی داشته باشد.

با شناسایی سریع فرض نامعتبر و تغییر آن می توان تعدیل قابل قبولی در استراتژی پدید آورد. فرضیات کلیدی باید در طول فرایند برنامه ریزی، معین شوند. این فرضیات باید ثبت شده و مسئولیت نظارت بر آنها نیز باید به افراد یا اداراتی که منبع واجد شرایط اطلاعات هستند تفویض گردد. فهرستی از سوال های قابل استفاده برای فرایند کنترل استراتژیک عبارتند از :

  • آیا این استراتژی با رسالت و مقصد سازمان سازگاری دارد؟
  • آیا با در نظر گرفتن قوت ها و ضعف های سازمان این استراتژی عملی است؟
  • آیا این استراتژی با توجه به فرصت ها و تهدید ها تدوین شده است؟
  • آیا استراتژی انتخابی، یک مزیت رقابتی پایدار برای سازمان ایجاد می کند ؟
  • آیا میزان مخاطره ناشی از اجرای استراتژی مورد نظر معقول است؟
  • آیا در تدوین این استراتژی، افق زمانی مناسبی در نظر گرفته شده است؟
  • آیا این استراتژی از انعطاف کافی برخوردار است؟

فرضیات باید بر اساس اطلاعات روز آمد، به روز رسانی شود ( پیش بینی های جدید) سر انجام باید بخش های کلیدی سازمان با جنبه های کلیدی استراتژی که ممکن است تحت تأثیر تغییرات پیش بینی شده، قرار بگیرند تا تعدیل های ضروری ناشی از تجدید نظر در یک فرض را تعیین نموده و به اجرا در آورند.

کنترل اجرا چیست؟

مرحله عملیات مدیریت استراتژیک در مجموعه ای از گام ها، برنامه های اجرایی، سرمایه گذاری ها و حرکت تعهد شده در طول یک دوره زمانی برای اجرای استراتژی ها قرار دارد. این گام ها عبارتند از :

  • برنامه های ویژه ای به اجرا در می آید.
  • بخش های وظیفه ای، فعالیت های مربوط به استراتژی را پیاده می کند .
  • کارکنان کلیدی، استخدام یا به سمت های جدید منسوب می شوند .
  • منابع بسیج می شوند .

در واقع سخن مدیران هم در کنار اجرای استراتژی ها، برنامه های وسیع را نیز برای واحدها یا اشخاص مشخص، به فعالیت ها و نتایج معین تبدیل می کنند. این فعالیت ها در طول یک دوره زمانی کوتاه که برای اجرای استراتژی و دستیابی به هدف های بلند مدت در نظر گرفته شده است، به تدریج انجام می شود. این نوع فرایند کنترل استراتژیک را کنترل اجرا می نامند.

کنترلهای اجرا برای ارزیابی این نکته طراحی می شوند که آیا در پرتو وقایع آشکار شده و نتایج مرتبط با گام های تدریجی و فعالیت هایی که استراتژی کلی را پیاده سازی می کنند، نباید استراتژی کلی را تغییر داد؟ کنترل اجرا بر دو نوع است:

نظارت بر پیشرفت های استراتژیک (برنامه های اجرایی جدید یا کلیدی استراتژیک):

اجرای استراتژی های گسترده غالبا اجرای چند پروژه استراتژیک جدید را در بر می گیرد. این پروژه ها و یا پیش رفت ها، یک منبع اطلاعاتی ایجاد می کنند که با استفاده از بازخور حاصل از آنها مدیران می توانند تشخیص دهند که آیا استراتژی کلی، مطابق برنامه ها پیش می رود، یا نیازمند تغییر و تعدیل است؟

بازنگری مسافت شمارها

مدیران غالبا سعی دارند مسافت شمارهای پر اهمیتی را که در طول زمان اجرای استراتژی رخ خواهد داد را شناسایی نمایند. این مسافت شمارها ممکن است رخدادهای مهم در تخصیص منابع عمده یا صرفا گذشت مقدار معینی از زمان باشند. در هر مورد بازنگری مسافت شمارها معمولا ارزیابی کامل استراتژی انجام میشود و همچنین عاقلانه بودن ادامه آن یا تجدید نظر در جهت حرکت سازمان را مورد بررسی و بازنگری قرار میگیرد.

نظارت استراتژیک چیست؟

کنترل فرضیات و کنترل اجرا ماهیتا فعالیت هایی متمرکز هستند. نوع سوم کنترل استراتژیک یعنی نظارت استراتژیک، برای زیر نظر گرفتن گستره وسیعی از رخدادهای درون و بیرون شرکت که پیشرفت استراتژی سازمان را تهدید می کنند، تدوین می شود. در حالی که نظارت استراتژیک غیر منسجم یا آزاد بوده و قصد اصلی آن ایجاد یک هوشیاری و آمادگی گسترده مداوم در همه عملیات روزانه به منظور دستیابی به اطلاعاتی است که برای استراتژی سازمان مفید خواهد بود.

کنترل هشدارهای ویژه چیست؟

یکی دیگر از انواع فرایند کنترل استراتژیک در سازمان، در واقع زیر مجموعه ای از سه نوع دیگر است که کنترل هشدارهای ویژه نام دارد. کنترل هشدارهای ویژه نیاز به ملاحظه مجدد عمیق و غالبا سریع استراتژی بنیادی سازمان بر اساس یک رویداد اتفاقی و غیر منتظره است. چنین رویدادی باعث ارزیابی مجدد و فوری استراتژی های شرکت و وضعیت جاری اجرای برنامه استراتژیک آن می گردد. بسیاری از موسسات، تیم های بحران تشکیل می دهند که عکس العمل ها و هماهنگی های اولیه در مواجهه با رویدادهای غیر منتظره و مؤثر بر استراتژی سازمان را اداره نمایند. شرکت ها به صورت فزاینده ای برنامه های اقتضایی را همراه با تیم های بحران برای مقابله با چنین وضعیت هایی تدوین می نمایند.

در حالی که انواع فرایند کنترل استراتژیک با یکدیگر متفاوتند اما هدف مشترکی دارند. فرایند کنترل استراتژیک برعکس کنترل عملیاتی طراحی شده اند تا به صورت مداوم و آینده ساز ، جهت اصلی استراتژی را مورد سوال قرار دهند.

فرایند کنترل استراتژیک در سازمان و شرکت ها

 

تفاوت فرایند کنترل استراتژیک و کنترل عملیاتی چیست؟

کنترل عملیاتی با تامین کنترل فعالیت ها سروکار دارد؛ اما کنترل استراتژی به (هدایت) جهت آینده سازمان توجه می کند. برای مدیریت اثربخش فرایند کنترل استراتژیک در سازمان، اجرای این دو کنترل ضرورت دارد. در بخش بعدی انواع سیستم های کنترل عملیاتی با اهمیت که برای کمک به فرایند مدیریت استراتژیک به کار می روند، شرح داده می شوند.

فرایند کنترل استراتژیک برای مدیریت عالی، در نظارت و راهبری جهت اساسی برنامه ریزی استراتژیک سازمان مفید هستند. لیکن مدیران عملیاتی هم به روش های کنترلی مناسب در سطح اجرای استراتژی نیاز دارند. مهم ترین موضوع در سطح عملیاتی سازمانها، تخصیص و استفاده از منابع سازمانی است. از مهم ترین نظام های کنترل عملیاتی، می توان به فعالیت هایی همچون بودجه بندی، جداول زمانی و عوامل کلیدی موفقیت اشاره نمود.

نظام های بودجه بندی

فرایند بودجه، طلایه دار با فرایند اولیه برنامه ریزی استراتژیک است؛ بودجه بندی سرمایه ای، وسایل تخصیص منابع استراتژیک را فراهم می نماید. بودجه صرفا یک برنامه تخصیص منابع است که به مدیران کمک می کند تا کنترل های مدیریتی عملکرد عملیات و تسهیلات را هماهنگ نمایند. بودجه ها به خودی خود هیچ چیز را کنترل نمی کنند؛ بلکه استانداردهایی را تعیین می کنند که می توان فعالیت ها را بر اساس آن سنجید. انواع بودجه ها عبارتند از بودجه های در آمد، بودجه های سرمایه ای (بودجه نقدی و بودجه ترازنامه) و بودجه های هزینه ای.

جداول زمانی

جداول زمانی غالبا یک عامل کلیدی در موفقیت استراتژیهای سازمانی هستند و زمان بندی صرفا یک ابزار برنامه ریزی برای تخصیص منابع دارای محدودیت زمانی با تنظیم ترتیب فعالیت های وابسته به هم است. توفیق اجرای استراتژی کاملا به این دو وابسته است. بنابراین زمان بندی مکانیزمی برای برنامه ریزی ، نظارت و کنترل ارایه می کند.

عوامل کلیدی موفقیت

یکی از راه های مفید انجام کنترل عملیاتی، توجه به عوامل کلیدی موفقیت است. عوامل کلیدی موفقیت، حوزه هایی از عملکرد را تعیین می کند که مدیریت باید توجه دایمی را به آن ها معطوف کند، این عوامل بیشترین اهمیت را در اجرای استراتژی دارند.

فرایند کنترل استراتژیک از دید هانگر و ویلن تشر

از نظر هانگر و ویلن، فرایند کنترل استراتژیک و ارزیابی آن، فرایندی است که طی آن نتایج عملکرد و فعالیت های سازمان تحت کنترل و نظارت قرار می گیرد، بطوریکه بتوان عملکرد واقعی را با عملکرد مطلوب مقایسه کرد. این فرایند بازخورد لازم را به مدیریت می دهد تا بتواند نتایج را ارزیابی کرده و در صورت لزوم اقدامات تسهیل کننده و اصلاحی را اتخاذ نماید. این فرایند را می توان در قالب یک مدل بازخور پنج مرحله ای است.

تعیین موضوع ارزیابی

مدیران ارشد و عملیاتی باید آن دسته از فرآیندهای اجرا و نتایجی را که می خواهند که کنترل یا ارزیابی کنند ، مشخص نمایند. باید بتوان فرآیندها و نتایج را به روشی یکسان، با ثبات ، عینی و معقول ارزیابی و اندازه گیری کرد.

تعیین استاندارد و معیارهای ارزیابی

استانداردهایی که برای اندازه گیری عملکرد، مورد ارزیابی قرار می گیرند؛ شرح دقیق و مفصل اهداف استراتژیک هستند. آنها در واقع اندازه و میزان نتایج عملکرد می باشند.

ارزیابی عملکرد واقعی

باید در زمان مقرر عملکرد را ارزیابی و اندازه گیری کرد.

مقایسه عملکرد واقعی با استانداردها

اگر نتایج عملکرد واقعی در محدوده و دامنه تغییراتی محدود قرار دارد؛ به عبارتی دیگر اگر نتایج عملکرد واقعی با عملکرد پیش بینی نزدیک بود ، باید عملیات کنترل و ارزیابی را متوقف کرد.

انجام اقدامات اصلاحی

اگر نتایج واقعی با نتایج پیش بینی شده فاصله زیادی دارد، باید اقدامات اصلاحی را انجام داد. این اقدامات نه تنها باید انحرافات را تسهیل کند؛ بلکه باید از وقوع مجدد آن نیز جلوگیری نماید . باید در این مرحله به پرسش های زیر پاسخ داد :

  • آیا انحرافات موجود تنها یک نوسان و رویداد اتفاقی است؟
  • آیا فرایند ها به طرز نادرستی در حال اجرا هستند؟
  • آیا فرایند ها برای دستیابی به استاندارد مطلوب مناسب هستند

اطلاعات از کنترل و ارزیابی داده های مربوط به عملکرد و گزارش های فعالیت ها تشکیل می شود اطلاعات جمع آوری شده مدیران عملیاتی باید از عواقب منفی اجرای نادرست فرایند های مدیریت استراتژیک آگاه باشند تا بتوانند فعالیت های کارکنان را تصحیح نمایند.

نظارت بر عملکرد در فرآیند کنترل استراتژیک

عملکرد، نتیجه نهایی و پایانی یک فعالیت است و تعیین موضوع ارزیابی و ارزیابی عملکرد به دو چیز بستگی دارد. یک واحد سازمانی که قرار است مورد ارزیابی قرار گیرد و دوم اهداف مورد نظر. از اهدافی که قبلا در مرحله طراحی استراتژی تعیین شده اند(سود آوری ، سهم بازار و کاهش هزینه ها و غیره ..) باید در اندازه گیری و ارزیابی عملکرد شرکت پس از اجرای استراتژی استفاده کرد .

کنترل ها را یا بر نتایج واقعی عملکرد (کنترل معلول ) متمرکز کرد یا می توان روی فعالیت هایی که عملکرد را ایجاد می کنند (رفتار ) متمرکز نمود. کنترل های علت، نشان می دهند که چگونه باید کاری را بر اساس سیاست ها ، مقررات ، رویه های عملیاتی استاندارد و دستورهای صادره سرپرستی انجام داد.

کنترل های معلول با تمرکز و تاکید بر نتیجه نهایی عوامل و فعالیت های انجام شده و با بهره گیری از معیارهای اهداف و عملکرد، نشان می دهند که چه چیزی باید انجام شود. نمی توان کنترل های علت و معلول را به جای یکدیگر استفاده کرد . کنترل های علت (مانند پیروی از رویه های شرکت ، تماس با مشتریان بالقوه برای فروش محصولات ، و سروقت سر کار حاضر شدن) را زمانی می توان استفاده کرد که ارزیابی نتایج عملکرد دشوار بوده و یک رابطه علی مشخص بین فعالیت ها و نتایج وجود دارد. بهتر است، کنترل معلول (مانند سهمیه فروش ، کاهش هزینه های خاص با اهداف سوداوری، نظر سنجی از مشتریان) را زمانی استفاده کنیم که معیارهای ارزیابی بازده پذیرفته شده و رابطه خیلی مشخصی بین فعالیت ها و نتایج وجود ندارد.

فرایند کنترل استراتژیک چیست و چگونه تعریف میشود

انواع روشهای فرایند کنترل استراتژیک کدام است؟

ارزش هزینه ها بر مبنای فعالیت ها

هزینه یابی بر مبنای فعالیت ها ، یک روش حسابداری جدید است که برای تخصیص هزینه های غیر مستقیم و ثابت به هر محصول یا گروهی از محصولات بر اساس فعالیت های ارزش افزوده انجام شده روی آن محصول، مورد استفاده قرار می گیرد. بنابراین این روش حسابداری برای انجام تجزیه و تحلیل زنجیره ارزش فعالیت های یک سازمان به منظور تصمیم گیری درباره برون سپاری فعالیت ها تأکید می کند؛

اما در مقابل حسابداری هزینه ها به روش سنتی، بر ارزشیابی موجودی یک سازمان جهت تهیه گزارشات مالی تاکید و تمرکز دارد. حسابداری محاسبه هزینه ها بر مبنای فعالیت ها به حسابداران این امکان را می دهد تا هزینه ها را دقیق تر محاسبه کنند؛ چرا که در این روش هزینه های سربار دقیق تر سرشکن می شوند.

معیارهای اندازه گیری گروه ذینفع

هر گروه ذی نفع از معیارهای خاص خود برای ارزیابی عملکرد سازمان استفاده می کند. این معیارها اساسا به اثر مستقیم و غیر مستقیم فعالیت های سازمان بر منافع گروه های ذی نفع توجه دارد. مدیریت ارشد سازمان برای آگاهی از منافع و نگرانی های گروه های ذی نفع، باید برای هریک از این گروه ها یک یا چند معیار ارزیابی ساده تعیین کند.

معیارهای اصلی مورد استفاده در ارزیابی عملکرد بخش ها و وظیفه ها

سازمان ها از تکنیک های مختلفی برای ارزیابی و کنترل عملکرد بخش ها ، واحدهای تجاری استراتژیک و حوزه های وظیفه ای با عملیاتی استفاده می کنند. اگر سازمان از چند بخش با واحد تجاری استراتژیک تشکیل شده است، از همان معیارهای قبلی مانند نرخ برگشت سرمایه با ارزش افزوده اقتصادی برای ارزشیابی عملکرد کل شرکت استفاده می کنند. تا زمانی که شرکت بتواند واحدهای عملیاتی خاصی تشکیل داده و آنها را از یکدیگر جدا سازد ( مانند واحد تحقیق و توسعه) ، می توان از مراکز مسئولیت استفاده نمود.

مراکز مسئولیت

می توان از سیستم های کنترل برای نظارت بر وظایف، پروژه ها یا بخش های خاصی استفاده کرد . به عنوان مثال می توان از بودجه ها برای کنترل شاخص های مالی استفاده نمود. از مراکز مسئولیت برای جدا کردن یک واحد از دیگر واحدها استفاده می شود تا بتوان عملکرد آن واحد را مستقل از باقی سازمان بررسی کرد.

یک مرکز مسئولیت بودجه خاص خود را داراست. بر اساس استفاده اش از منابع بودجه ای ارزیابی شده و توسط مدیریتی هدایت می شود که مسئول عملکرد آن می باشد . مرکز مسئولیت، از منابع که بر اساس هزینه ها و مخارج ارزیابی و اندازه گیری می شود ) برای تولید یک کالا یا خدمت (که بر اساس حجم یا درآمد ها اندازه گرفته می شود) استفاده می کند. نمونه های مراکز مسئولیت عبارتند از :

  • مراکز هزینه استاندارد
  • مراکز درآمد
  • مراکز مخارج
  • مراکز سود
  • مراکز سرمایه گذاری

تأثیر نظام پاداش جهت ایجاد انگیزه در اجرا و کنترل

اجرا و کنترل استراتژی به فرد فرد اعضای سازمانی، به ویژه مدیران کلیدی بستگی دارد. ایجاد انگیزه دادن پاداش به عملکرد مطلوب افراد و واحدهای سازمانی عناصر کلیدی اجرای استراتژی اثر بخشند. طرحهای کوتاه مدت پاداشهای مدیران، معمولاً بر سود سال گذشته یا فصل گذشته اتکا می نمایند. این تمرکز صرف بر نتیجه نهایی در ترویج استراتژی جدید چهار ضعف عمده دارد:

  1. نگاهش به گذشته است.
  2. کانون توجه آن کوتاه مدت است.
  3. عمدتاً به علت روشهای حسابداری متداول، سود و زیان استراتژیک در نظر گرفته نمی شود.
  4. سرمایه گذاری زمان، پول در استراتژی آینده معمولاً تاثیر منفی دارد.

نظام پاداش اثر بخش باید پاداشهایی داشته باشد که آفریدن عملکرد های بالقوه آینده و همچنین نتایج سال گذشته را کنترل و ارزیابی نماید. توصیه دیگری درباره تدوین نظامهای پاداش که تفکر بلندمدت استراتژیک و همچنین کوتاه مدت را پاداش می دهند استفاده از بودجه های استراتژیک است.

فرایند کنترل استراتژیک از دیدگاه لورنژ و همکاران

به عقیده این صاحب نظران، ناپیوستگی محیط (نیروهای اجتماعی ، اقتصادی ، تکنولوژیکی و سیاسی) موجود در اطراف سازمان ها باعث نیاز سازمان ها به یک سیستم یا فرایند کنترل استراتژیک اثر بخش است.

برنامه ریزی و فرایند کنترل استراتژیک در ابتدا با پایه گذاری مسیر استراتژیک اصلی سر و کار دارد. سپس فرایند کنترل استراتژیک با پی گیری مفروضات حیاتی محیطی و تغییر در آنها سازمان را به پیش بینی ناپیوستگی ها حساس می سازد.

از سوی دیگر برنامه ریزی و کنترل تاکتیکی می تواند به معنای سرو کار داشتن بیشتر سازمان با اجرای مسیر استراتژیک مورد نظر در زمینه برنامه استراتژیک باشد . در اینجا هدف ، توسعه برنامه استراتژیک به بازارها ، حیطه ها، خدمات جدید و یا قبلی است. در کنترل تاکتیکی، تمرکز بر ارزیابی نحوه ارتباط محیط با برنامه های تاکتیکی است.

بیشتر بخوانید: حاکمیت شرکتی چیست ؟ مسیر درست در حکمرانی شرکتها

برنامه ریزی و کنترل عملیاتی به معنی طرح های تفصیلی کوتاه مدت برای فعالیت های سازمان است. در رده برنامه ریزی و تصمیم گیری، کنترل عملیاتی ممکن است با جزئیات دستیابی به نتایج خاص مرتبط باشد. اما این کنترل ها با موضوعات و افراد خاص در ارتباط است. آنها بر پایه تحقیقات و تجربیات خود هفت رویکرد را برای فرایند کنترل استراتژیک مورد استفاده قرار می دهند.

این رده برنامه ریزی و تصمیم گیری، کنترل عملیاتی ممکن است با جزئیات دستیابی به نتایج خاص مرتبط باشد. مسلما این کنترل ها با موضوعات و افراد خاص در ارتباط است.

آنها بر پایه تحقیقات و تجربیات خود هفت رویکرد را برای فرایند کنترل استراتژیک مورد استفاده قرار می دهند. عملا هر سازمان معین ، ترکیب با برخی از این رویکردها را مورد استفاده قرار می دهد . این رویکردها در تقسیم بندی اصلی بیان شده یعنی بنیادی (زمان جنگ) و تدریجی (زمان صلح) قرار دارند

در پاریس ، مسایلی همچون توسعه اقتصادی و فرصت های اشتغال ، پایه گذاری تحقیقات ، ارتقای محیط زیست و توسعه شبکه حمل و نقل ، بهبود شرایط زیستی ، بهداشت، فرهنگ، تفریحات و گردشگری، موضوع برنامه ریزی استراتژیک بوده است. در طبقه بندی دیگری این موارد و حوزه ها به شش سیستم تقسیم شده اند:

  • سیستم جابجایی (جاده ها ، راه آهن ، پیاده رو و خطوط هوایی)
  • . سیستم شبکه بندی (آب و فاضلاب ، مخابرات و نیرو)
  • سیستم زیست محیطی (محیط زیست طبیعی ، فضای باز ، رودخانه ، پادگان و جنگل ها)
  • سیستم اشتغال (مشاغل و نیروی کار و انواع اشتغال)
  • سیستم مالی ( ایجاد درآمد ، مالیات و عوارض )
  • سیستم های مدیریتی

اما در برنامه ریزی سال ۱۳۸۰ برای کلان شهر تهران موضوعاتی چون ، حمل و نقل ، توسعه کالبدی شهر ، آب و فاضلاب ، ترافیک ، آتش نشانی ، زباله و موارد دیگری مورد توجه قرار گرفت . مطابق با برنامه ریزی استراتژیک کلان شهر تهران و ادبیات گفته شده در رابطه با فرایند کنترل استراتژیک، مدل زیر پیشنهاد می گردد. در مدل زیر کل فرایند برنامه ریزی استراتژیک کلان شهر تهران به سه سطح عمده تقسیم شده است . در سطح اول، مفروضات ، منابع و سیاست های بالادست، ذی نفعان و روندهای فعلی قرار دارند. در سطح دوم چشم انداز ، بیانیه ماموریت ، ارزش ها و استراتژی ها قرار دارند و در سطح سوم نیز برنامه های عملیاتی، زمان بندی اجزا و اولویت آنها قرار می گیرند.

نتیجه گیری

مطابق با ادبیات مقاله برای سطوح سازمانی مختلف، می توان از انواع سیستم ها و شیوه های مختلفی برای فرایند کنترل استراتژیک استفاده کرد. با به کارگیری این موارد به شکل مقتضی از عواقب ناخواسته کنترل پرهیز و به سوی صحت در کنترل حرکت خواهیم کرد. عملکرد شهرداری به واسطه وسعت وظایف و فعالیت ها و همچنین ارتباط فراوان با سایر نهادها از حساسیت بالایی برخوردار است. مدیران عالی شهرداری باید با استفاده از فنون پیشنهادی به طور دایم به تغییرات محیطی پرداخته و تغییر فرضیات و روندهای حساس را کشف و اقدامات مقتضی را در این راستا اعمال کنند.

با به کارگیری فنون پیشنهاد شده در مدل پایانی و همچنین استفاده از مدل های دیگر می توان به سوی اهداف والای این نهاد حرکت کرد و در صورت تغییرات اساسی در محیط یا درون سازمان، فورا به اصلاح و تعدیل فرضیات و استراتژی های برنامه پرداخت. بدین وسیله رضایت خاطر شهروندان و سایر ذی نفعان فراهم خواهد شد. یقینا علاوه بر فرایند کنترل استراتژیک در سازمان، بهسازی فرآیندهای درونی سازمان، اصلاح ساختار و در صورت لزوم آموزش همگانی درون سازمانی شیوع فرهنگ سازمانی مقتضی و رفع موانع اجرا برای پیاده سازی برنامه های راهبردی لازم خواهد بود.

کنترل استراتژیک می تواند با ایجاد خلاقیت، نوآوری و خیال پردازی منشاء اثربخشی و تاثیرگذاری بیشتری خواهند شد. اطلاعاتی که از فرآیند ارزیابی استراتژی به دست می آید به گونه ای باید باشد که عملیات و اقدامات را تسهیل نموده، واحدها و کسانی را جهت اصلاح امور معرفی کند، اولویت بندی صحیح را در تصمیمات رعایت نماید و افراد را جهت تسهیل ارتباطات روشن نماید.
در صورت وقوع حوادث غیر مترقبه و پیش بینی نشده باید این موانع سریعا تشخیص داده شده و زمان وقوع این بحران ها و عدم اطمینان ها، افراد برای ایجاد راه حل های خلاقانه و کم هزینه در جهت غلبه بر این معضلات تشویق شوند. مدیران برای موفقیت در سیستم های برنامه‌ریزی می بایست همواره به تمایزهای بین برنامه‌های استراتژیک و برنامه‌های عملیاتی توجه داشته باشند.

 

Strategic Control Process

Strategic Control: Breaking Down The Process & Techniques …

Strategic Control: Meaning, Types, Techniques, Process and …

Strategic Control Process – Strategic Management

Strategic Control: 3 Types of Strategic Control 

 

ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ چیست و چگونه انجام میشود هم افزایی

هم افزایی و ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ چگونه ایجاد میشود؟

هم افزایی و ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ و ایجاد ارزش در شرکتهای عضو یک مجموعه لزوما محدود به اثرگذاری شرکت مادر بر آنها نیست بلکه استفاده از قابلیت های و توانایی های یکدیگر و انجام تعامل اقتصادی با هم، شامل انحصار در خرید محصولات و خدمات، اشتراک دانش سازمانی، ایفای نقش به عنوان کانال فروش یکدیگر و غیره مواردی است که موجب هم افزایی استراتژیک شرکت های زیرمجموعه با همدیگر خواهد شد. در ادامه بیان نحوه هم افزایی و ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ خواهیم پرداخت.

مفهوم ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ

در عصر حاضر که به آن لقب عصر ارتباطات و اطلاعات داده اند، سازمان های هلدینگ در تلاش برای ارتقای روابط و ایجاد هم افزایی میان سازمان مادر و شرکت های تابعه می باشند تا از این منظر بتوانند در بازارهای رقابتی باقی مانده و نقش آفرینی نمایند. در این راستا یکی از محورهای مهم و اساسی در مدیریت راهبردی شرکت های هلدینگ، ایجاد هم افزایی واقعی با استفاده از فرآیند کنترل عملکردها و فعالیت های شرکت های تابعه می باشد که با ارتقای ارزش آفرینی باعث اثر بخشی در این شرکت ها می شود. همان طور که مطرح است شرکت های تابعه توسط سازمان های ستادی خود، برنامه ریزی و سازماندهی می شوند تا بتوانند به نتایجی که از پیش تعیین شده، دسترسی پیدا نمایند. این امر جز با ایجاد مدیریت هم افزایی و ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ میان ستاد و صف به وقوع نمی پیوندد. در این مبحث ما سعی می نماییم با بررسی روابط میان ستاد و صف از منظر استراتژی هایی که اتخاذ می نمایند، راهکارهای مناسب جهت ایجاد هم افزایی میان سازمان مادر و شرکت های تابعه را ارائه نماییم.

روابط میان صف و ستاد در ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ

در ساختار سازمان های هلدینگ سه نوع رابطه دیده می شود:

گزارش دهی ساده: در این سبک یک سطح مدیریتی در رأس واحدهای کسب و کاری واقع شده است. این سبک برای شرکت های کوچک با واحدهای کاری محدود قابل اجرا می باشد.

تقسیم شده: در این ساختار با تشکیل گروه های ویژه و متخصص در سازمان مادر، حجم و ظرفیت آن افزایش می یابد.

تکثیری: در این سبک برخی از واحدهای کسب و کار به یک پخش، تعدادی از بخش ها به یک گروه و تعدادی از گروه ها به یک منظقه مسؤولیتی گزارش می دهند و هر سطح به عنوان مادر برای سطح پایینی خود قلمداد می شود.

ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ

اگرچه در ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ موفق هر یک از ستادها روش های متفاوت و گوناگونی را به کار گرفته اند، اما همه آن ها از الگوی یکسانی استفاده می کنند که بر اساس سه اصل زیر استوار است:

بینش ارزش آفرینی: دارا بودن یک اصل و دیدگاه ویژه جهت ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ امری ضروری است.

ویژگی متمایز ستاد: در راستای ارزش آفرینی سازمان های هلدینگ خصوصیات خود را حول بینش مشخصی تبیین می کنند. برای تحلیل این خصوصیات پنج گروه مرتبط به هم بررسی می شوند:

مدل های ذهنی: این مدل ها که از تجربه ناشی شده و با تعصب همراه است تعیین کننده نحوه تفسیر و تعبیر اطلاعات می باشد.

ساختار سیستم و فرآیندها: نظام های سازمانی با تشویق اهداف مشخص بر رفتارهای خاص تأثیر می گذارد.

عملیات، خدمات مرکزی و منابع: عواملی است که مدیران کسب و کار را برای ارزش آفرینی حمایت می کند و شامل نام شرکت، رابطه با سازمان های دولتی و دسترسی به منابع و دارایی های کمیاب می باشد.

افراد و مهارت ها: وجود افراد خاص با مهارت های منحصر بفرد باعث می شود تا ستاد با استفاده از آن ها ارزش ایجاد نماید.

موارد عدم تمرکز: در برخی از موارد ستاد با اعطای آزادی عمل به واحدها دست آن ها را در کسب و کار باز گذاشته و خود از طریق شیوه های گوناگون نظارت می کند.

کانون تجارت: هر سازمان هلدینگ جهت سازماندهی فعالیت ها یک محور تجارت مشخص را برای خود تعریف نموده و تلاش می کند در خارج از آن تا حد امکان سرمایه گذاری نکند تعامل این سه استراتژی با یکدیگر باعث می شود تا میزان تصمیم گیری ها کنترل و هدایت شده و در نگرش مدیران ستاد در شرکت های تابعه تأثیر گذار باشد.

راهکارهای ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ

برای رسیدن به بالاترین سطح ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ و یا سطح ستادی سازمان های هلدینگ چهار راهکار اصلی وجود دارد:

نفوذ انفرادی: در این راهکار ستاد تلاش می کند با گزینش و راهبری مدیران و تنظیم و تصویب بودجه سالانه بر واحدهای تابعه اثرگذاری نماید. ستاد با تدوین برنامه استراتژیک برای خود و شرکت های تابعه و همچنین سرمایه گذاری و خرید و فروش شرکت ها باعث ایجاد هم افزایی در آن ها می شود

نفوذ اتصالی: ستاد با ایجاد ساز و کارهای اتصالی در بین کسب و کارها باعث تقویت هم افزایی در مجموعه می گردد.

نفوذ عملیاتی و خدماتی مرکزی: ستاد جهت اثربخشی در کسب و کارها خدمات مؤثری از نظر هزینه ها و کمک های اجرایی ارائه می نماید.

نفوذ توسعه ای: در برخی موارد ستاد با تغییر ترکیب کسب و کارها، فعالیت های مجموعه را توسعه داده و باعث اعتلا بخشیدن به هم افزایی کل گروه می شود.

البته برای این که ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ در هر یک از راهکارهای فوق اثر بخش باشد شرایط خاصی نیز لازم است. ایجاد فرصت برای خلق ارزش، خصوصیات ستاد و در نهایت اجرای درست راهکارها و داشتن قابلیت و مهارت لازم از عواملی هستند که برای ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ لازم می باشند. شرکت های هلدینگ برای موفقیت باید نسبت به رقبای خود بیشتر خلاقیت و نو آوری داشته تا ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ نمایند.

هم افزایی در سازمان های هلدینگ

هم افزایی در سازمان های هلدینگ یعنی زمانی که دو یا چند عنصر یا عامل با یکدیگر همیاری یا تعامل داشته باشند، معمولا اثری به وجود می آید. اگر این اثر از مجموع اثرهایی که هر کدام از آن عناصر به طور جداگانه توانایی ایجاد کردن آن را داشتند، فراتر رود، در اینصورت پدیده هم افزایی رخ داده است. هم افزایی معمولا از طریق مشارکت در دانش و منابع به منظور حذف یا کاهش دوباره کاری ها حاصل می شود.

استفاده از قدرت اتحاد برای تحمیل خواسته ها و هماهنگی استراتژی هایی مانند تقسیم بازار برای کاهش رقابت در بین واحدها اثر بخش می باشد. همین امر یعنی استفاده از امکانات شرکت های تابعه از یکدیگر باعث بهره وری از حداکثر ظرفیت فعلی واحدها می گردد. اگر چه در ظاهر ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ آسان به نظر می رسد اما تجارب ناخوشایند در برخی از سازمان ها نشان می دهد که وجود برخی از مسائل باعث شکست این شرکت ها شده است. خوش بینی  در مورد فعالیت ها و قابلیت های ستاد و فرهنگ تمایل به قبول تصمیمات مدیران ارشد ستاد از این مسائل هستند. در بسیاری از موارد نیز عواملی نظیر نادیده گرفتن خطرات و خوشبینی به هم افزایی و ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ و همینطور مجبور کردن مدیران به هم افزایی باعث بروز مشکل در شرکت ها می شود. اگر یک سازمان هلدینگ بخواهد از فرصت های هم افزایی نهایت استفاده را ببرد باید به نکات زیر توجه نماید :

  • پذیرش و حمایت واقعی مدیران شرکت ها
  • فضای آزاد ستاد برای مبادله اطالعات و تشویق مدیران به ابراز نظر واقعی
  • فرهنگ همکاری و اقدام متقابل با جو تفاهم بین مدیران
  • استقرار نظام پاداش و ترفیع ضابطه مند که باعث تشویق هم افزایی در سازمان های هلدینگ می شود
  • آموزش ضمن خدمت کارکنان
  • مشارکت منابع انسانی در فعالیت ها
  • توجه به خالقیت و نوآوری در سازمان های تابعه
  • تصمیم گیری جمعی
  • مدیریت مشارکتی بین ستاد و صف
  • کار تیمی

فرآیند ایجاد هم‌افزایی در سازمان های هلدینگ چگونه است؟

در نهایت، آخرین گروه از مزیت‌های رقابتی در هلدینگ ها و شرکت‌های چند کسب‌وکار به هم‌افزایی بازمی‌گردد. باید این نکته را در نظر داشت که شدت و دامنه هم‌افزایی به ماهیت و ترکیب سبد کسب‌وکارها ارتباط دارد. سه محدوده بهره‌گیری از هم‌افزایی شامل هم‌افزایی فروش، هم‌افزایی عملیاتی و هم‌افزایی مدیریتی است. به طور بدیهی، قابلیت ایجاد هم‌افزایی در شرکت‌هایی که سبد کسب‌وکار همگون‌تری دارند (مانند پی‌اندجی و هلدینگ صنایع پتروشیمی خلیج‌فارس) قوی‌تر، ضروری‌تر و ارزشمندتر است و هم‌افزایی در این شرکت‌ها هر سه جنبه را شامل می‌شود، اما ممکن است در شرکت‌های چند کسب‌وکار دارای سبد ناهمگون، هم‌افزایی عملیاتی یا هم‌افزایی فروش چندان معنی‌دار نباشند. هلدینگ‌های یکپارچه مانند گروه مپنا یا زیمنس با توسعه پیرامون یک زنجیره ارزش مبتنی بر تکنولوژی، از بهترین نمونه‌هایی‌اند که ایجاد هم‌افزایی را به عنوان یکی از قابلیت‌های خلق ارزش در ستاد به‌کارمی‌گیرند.

بیشتر بخوانید: حاکمیت شرکتی چیست؟

فهم چگونگی ارزش آفرینی در هلدینگ ها شرکت‌های چندکسب‌وکاره یکی از گام‌های اساسی در طراحی و تدوین استراتژی متناسب با مزیت رقابتی ویژه برای این شرکت‌هاست. به طور کلی باید در نظر داشت که منطق مزیت رقابتی و روال برنامه ریزی استراتژیک هلدینگ ها یا شرکت‌های چندکسب‌وکاره اساساً ماهیت متفاوتی با شرکت‌های تک کسب‌وکاره دارد و فهم چگونگی خلق ارزش در این شرکت‌ها به مدیران و مشاوران کمک می‌کند تا سبک‌های مدیریتی متناسب با سبد کسب‌وکار، بنیان مزیت رقابتی و روش خلق ارزش را انتخاب کرده و یا آن را همگام با مسیر پیش‌بینی شده برای رشد شرکت اصلاح کنند.

دلایل تخریب ارزش در سازمان های هلدینگ چیست؟

کمبود منابع

در برخی از موارد کسب و کار جدید از سرمایه و امکانات مورد نیاز محروم می ماند، مثلا وقتی که سایر کسب و کارهای مجموعه از اولویت و اهمیت بیشتری برخوردار باشد.

هزینه های پیچیدگی

فراتر از هزینه تبعیت از فرایندهای ناکارمد شرکت مادر، کارایی کسب و کار جدید ممکن است متاثر از گرفتاری در چنبره روابط و پیچیدگی های موجود بین شرکت های زیر مجموعه گردد.

فرایندهای ناکارمد

ممکن است فرایندهای جاری در شرکت مادر و دیگر شرکت های مجموعه از کارائی لازم برای کسب و کار جدید برخوردار نباشد و اقتباس از آنها – که معمولا توسط شرکت مادر تحمیل می گردد – موجب ایجاد هزینه و ناکارمدی برای کسب و کار جدید گردد.

مهارت ها و تجارب ناکافی

در بسیاری از موارد، مدیران و کارشناسان شرکت مادر در حوزه های فعلی کسب و کار بسیار خبره هستند و این مزیت موجب می شود توهم توانمندی در سایر حوزه ها نیز دامنگیر آنها گردد. دلیل شکست در کسب و کار در بسیاری از موارد بی تجربگی و بی اطلاعاتی مدیران از عوامل موفقیت و نیازمندی های جدید بوده است.

تضاد اهداف

ممکن است شرکت مادر اهدافی را پیگیری کند که در تضاد با اهداف کسب و کار های زیر مجموعه باشد، مثلا ممکن است شرکت مادر بخشی از بازار را از مجموعه بازار هدف خارج کرده باشد که اتفاقا حوزه پر منفعتی برای کسب و کار جدید باشد یا منفعت حاصل از فروش به مشتری خاص برای کسب و کارهای دیگر بیشتر باشد و کسب و کار جدید ناگزیر به عقب ماندن از حوزه های دیگر در مجموعه شرکت ها گردد.

استراتژی سازمان مادر در شرکت هلدینگ چگونه تعیین میشود؟

سازمان‌های مادر موفق ارزش قابل‌توجهی را می‌آفرینند، آنها این کار را با تحقق بخشیدن به فرصت‌های بهبود عملکرد که در کسب‌وکارهایشان وجود دارد انجام می‌دهند، اما ماهیت این فرصت‌ها از این کسب‌وکار تا کسب‌وکار دیگر متفاوت است. در یک کسب‌وکار ممکن است فرصت بهبود عملکرد از طریق اعمال کنترل‌های شدیدتری نسبت به حالت استقلال آن کسب‌وکار فراهم شود، اما در دیگری ممکن است فرصت تسهیل شراکت در دانش پیچیده‌ای فراهم شود که در موجودیت‌های منفرد پدید نمی‌آید.

فرصت‌های مختلف می‌توانند صرفاً با به‌کارگیری مهارت‌ها یا ویژگی‌های مختلف مادری تحقق یابند. با برجسته کردن تعداد محدودی از فرصت‌های اصلی، فعالیت‌های بی‌ربط و بدون ارزش می‌توانند حذف شوند و زمان و توجه می‌تواند به ایجاد شایستگی‌های مادری که بیشتر نیاز است، اختصاص داده شود. به منظور کسب مهارت ویژه در ارزش‌آفرینی، سازمان مادر باید چنان بر برخی از فرصت‌ها تمرکز کند که از دیگران مستثنی شود. باید ویژگی‌های متمایزی را دارا شود که به‌طور خاص به کسب‌وکارهایش مربوط شوند. ویژگی‌های سازمان مادر و کسب‌وکارهایش باید متناسب باشند. برعکس عدم تناسب آشکار بین سازمان مادر و کسب‌وکارهایش، سبب نابودی ارزش توسط سازمان مادر خواهد شد.

بیشتر بخوانید: مدیریت استراتژیک در سازمان های هلدینگ چگونه است؟

ویژگی‌هایی که به بعضی کمک خواهد کرد و در برخی دیگر زیان آور خواهد بود، بنابراین شالوده یک رابطه موفق مادری، دستیابی به درجه بالایی از تناسب بین ویژگی‌های سازمان مادر و آنهایی است که در کسب‌وکار‌ها دخالت دارند. سازمان مادر در شرکت هلدینگ باید در پی دستیابی به تناسب بیشتر کسب‌وکارهای خود نسبت به رقبا باشد، باید در نظر داشت که تناسب امروز در سازمان، تناسب فردا را تضمین نمی‌کند، دستیابی به تناسب امری پویا است که در یک زمان یا وظیفه محصور نمی‌شود و استراتژی سازمان مادر هلدینگ باید بر تغییرات و روند‌هایی که روی می‌دهند، تأکید کند.

مزایای ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ

مزایای ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ چیست؟

ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ مزایای متعددی دارد که در ادامه به بیان چندی از آنان خواهیم پرداخت ولی قبل از آن باید بگوییم که هم افزایی استراتژیک را میتوان به عنوان بهترین دستاورد ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ دانست. بر اساس تحقیق میدانی گروه مشاوران بوستون که در نمودار زیر نمایان است، حیطه های ارزش آفرینی به ترتیب مندرج در دیاگرام در سازمان های مادر جهان تراز واقع شده است.آنگونه که گزارش شده است بیش از نیمی از شرکت های زیر مجموعه از ارزش آفرینی حاصل از مزیت های مالی، توسعه استراتژی، و منابع و فعالیت های شرکت مادر بهره مند شده اند.

هم افزایی استراتژیک

هم افزایی و ایجاد ارزش در شرکت های عضو یک مجموعه لزوما محدود به اثرگذاری شرکت مادر بر آنها نیست بلکه استفاده از قابلیت های و توانایی های یکدیگر و انجام تعامل اقتصادی با هم، شامل انحصار در خرید محصولات و خدمات، اشتراک دانش سازمانی، ایفای نقش به عنوان کانال فروش یکدیگر و غیره مواردی است که موجب هم افزایی استراتژیک شرکت های زیرمجموعه با همدیگر خواهد شد.

مشارکت در فعالیت ها

مدیران شرکت مادر با سهولت بسیار زیادی می توانند مکانیزم های کنترلی و مالی را برای واحدهای کسب و کار زیرمجموعه ایجاد نمایند که هم افزایی افقی بسیار ارزشمندی را در سازمان ایجاد خواهد کرد ضمن آنکه آنها می توانند با نفوذ و اعمال مدیریت در انجام فعالیت ها، ارزش آفرینی مناسبی را برای شرکت های زیر مجموعه فراهم سازند.

مزیت های مالی

تامین مالی برای کسب و کار جدید توسط شرکت های مادر معمولا آسان تر و با نرخ بهره پایین تری انجام می شود. این مزیت موجب پیشی گرفتن واحد های تابع شرکت مادر از رقبای مشابه خود در بازار می گردد.معمولا سازمان های تامین کننده سرمایه مالی نیز ریسک پذیری شرکت های مادر و هولدینگ را کمتر از شرکت های مستقل براورد می کنند و بنابراین تامین مالی با سهولت بیشتری انجام می گردد.

منابع و فعالیت های شرکت مادر

شرکت های زیر مجموعه شرکت مادر می توانند از امکانات و سرمایه فیزیکی و مالی شرکت مادر با سهولت بسیار زیاد برخوردار گردند. این امکانات می تواند سرمایه های نامشهود مانند نام تجاری قوی شرکت مادر یا تکنولوژی مورد استفاده، دانش سازمانی موجود را شامل شود. شرکت های زیرمجموعه شرکت مادر معمولا در بازار نیروی کار نیز اثربخش تر عمل می کنند و توانایی آنها در استخدام نیروهای کیفی بسیار گسترده تر است.

توسعه استراتژی

مدیران شرکت مادر معمولا از توانایی تحلیلی استراتژیک قوی برخوردارند و می توانند راهبردگذاری مناسبی را برای شرکت های زیرمجموعه فراهم سازند.آنها می توانند اهداف کلان سطح بالا را تدوین نموده و برای شرکت های زیرمجموعه تقسیم (Cascade) نمایند. ضمن اینکه طبیعتا مدیران شرکت مادر در جهت دستیابی به اهداف شرکت های زیرمجموعه از آنها در مقابل ریسک پذیری بازار محافظت خواهند کرد.

چند مفاهیم اساسی

شرکتهای مادر تعاریف مربوط به خود را دارند و به دسته بندی گوناگون تقسیم میشوند که هر کدام ساختار و عملکرد متفاوتی دارند؛ ولی در مجموع شرکت‌های مادر به دو دسته کلی هلدینگ سرمایه‌گذاری و مدیریتی تقسیم می‌شوند:

هلدینگ سرمایه‌گذاری چیست؟

سازمانی است که سود خود را از طریق سرمایه‌گذاری در شرکت‌های تابعه کسب می‌کند و در امور مدیریتی شرکت‌های زیرمجموعه دخالتی ندارند.

شرکتهای هلدینگ مدیریتی چیست؟

این سازمان‌ها علاوه بر اینکه ممکن است از سرمایه‌گذاری در اوراق بهادار سود ببرند، در فعالیت‌ها و مدیریت شرکت‌های تابعه خود دخالت می‌کنند. شرکت‌های هلدینگ مدیریتی خود به دو دسته تقسیم می‌شوند:

هلدینگ‌ مدیریتی با شرکتهای تابعه غیریکسان

این گروه از هلدینگ‌ها دارای مجموعه‌ای از شرکت‌های تابعه هستند که در زمینه‌ها و صنایع مختلف فعالیت می‌کنند و از مشخصات اصلی این هلدینگ‌ها وجود شرکت‌های تابعه‌ای است که در کنار هم زنجیره تامین را ایجاد می‌کنند

هلدینگهای مدیریتی با شرکتهای تابعه یکسان

این گروه از شرکت‌ها دارای مجموعه‌ای از شرکت‌های تابعه هستند که در زمینه‌ای خاص و اغلب مشابه هم کار می‌کنند و یکی از دلایل به‌وجود آمدن این شرکت‌ها پراکندگی جغرافیایی است. از مزایای این شرکت‌ها می‌توان به بومی‌سازی شرکت‌ها اشاره کرد. با توجه به گستردگی توابع در نقاط جغرافیایی اگر در یک منطقه از بازار مشکلاتی به‌وجود‌ آید، شرکت مادر کمتر متضرر می‌شود، چون سرمایه خود را معطوف به یک محدوده خاص نکرده، در این حالت می‌تواند دلایل شکست خود را در یک بازار به سرعت بررسی کند و از به‌وجود آمدن آن در مناطق دیگر جلوگیری کند.

تفاوت سازمان های هلدینگ، شرکت مادر و سرمایه گذاری چیست؟

این شرکت ها به لحاظ نوع فعالیت و سبد سهام خود با هم تفاوت دارند. بر اساس تعاریف رایج، شرکت های هلدینگ بخش اعظم درآمدشان درآمد حاصل از سرمایه گذاری است و معمولاً به طور مستقیم به تولید کالا یا ارائه خدمات نمی پردازند اما شرکت های مادر نه تنها شرکت های تابعه را هدایت و کنترل می کنند بلکه خودشان هم در حوزه تولید یا ارائه خدمات فعالیت دارند.

 مؤسسه  DBRS ؛ (Dominion Bond Rating Service) در کتابچه راهنمای خود در زمینه رتبه بندی شرکت های هلدینگ، تفاوتی میان هلدینگ و شرکت مادر قائل شده و بیان می‌دارد که هر دو اصطلاح هلدینگ و شرکت مادر مشابه یکدیگر هستند با این تفاوت که یک شرکت هلدینگ نوعاً فعالیتی ندارد و تنها به منظور سرمایه گذاری در شرکتهای تابعه تشکیل می شود. در حالی که یک شرکت مادر ممکن است در کنار سرمایه گذاری و نگهداری سهام شرکت های تابعه، به فعالیتهای دیگری مثلاً فعالیت های تولیدی یا ارائه خدمات هم بپردازد. اما در قانون بازار اواق بهادار که تعریف هلدینگ و شرکت مادر مطرح شده است تفاوتی بین شرکت هلدینگ و شرکت مادر قائل نشده اند و مطابق آن به شرکت هایی که هلدینگ هستند شرکت مادر هم گفته می شود.

تفاوت شرکتهای ادغامی با هلدینگ چیست؟

عدم وجود تمایز مشخص بین انواع ترکیب (ادغام، تلفیق، اشتراک منافع و…) با یکدیگر هلدینگ‌ها و شباهت عملیات شرکت‌های هلدینگی از نظر بهره‌برداری از منابع خود و تحصیل منفعت خصوصاً از طریق خرید و فروش یا نگهداری سهام با شرکت‌های سرمایه‌گذاری، موجب ناشناخته شدن و نامانوس بودن این‌گونه شرکت‌ها در ایران شده است.

شرکت‌های هلدینگی از جهت ساختار سازمانی با شرکت‌های ادغامی تفاوت دارند. شرکتهای ادغامی غالبا از ساختار بخشی استفاده می‌کنند و اشتباه در اینجاست که برخی متصورند، شرکت‌های هلدینگ از این ساختار استفاده می‌کنند، در حالی‌که این‌طور نیست، این ساختار نه‌تنها به تمرکز قدرت در بخش‌ها می‌انجامد، بلکه سبب تمرکز قدرت در اداره مرکزی نیز است که این با استراتژی و فلسفه وجودی ایجاد شرکت‌های هلدینگ در تعارض است.

خلاصه

از آنجایی که هدف یک سازمان هلدینگ مبنی بر افزایش سودآوری و تأمین حقوق صاحبان سهام می باشد، بنابراین موفقیت و اثر بخشی آن وابسته به ارزش آفرینی توسط شرکت های تابعه و هم افزایی بین ستاد و واحدهای تابعه می باشد. به همین منظور مدیران ستاد باید با استفاده از فرآیند های استراتژیک راهکارهای مناسب را بر اساس فرصت های بهبود شرکت ها طراحی و اجرا نمایند. به گونه ای که شرکت ها برنامه های خود را بر اساس استراتژی ارائه شده از سوی شرکت مادر تنظیم کرده و پس از بازبینی و کنترل توسط شرکت مادر آن ها را اجرایی می نمایند.

بدین ترتیب شرکت های تابعه مسؤولیت تهیه و تدوین برنامه و ارائه پیشنهادات را بر عهده داشته و سازمان مادر نیز با استفاده از تجارب کارشناسان و متخصصان خدمات مشاورهای ارائه می دهند. لذا با ایجاد یک فرهنگ سازمانی قوی و مشارکتی پویا می توان فعالیت های هم افزایی و ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ را میان شرکت های تابعه و شرکت مادر گسترش داده و از نتایج آن بهره برداری نمود.

 

در آخر جهت بهبود کیفیت مقالات میتوانید نظرات خود را در انتهای مقاله درج نمایید و برای مشاهده مقالات بیشتر به وبلاگ شریف استراتژی مراجعه نمایید؛ همچنبن برای مطالعه بیشتر در خصوص هم افزایی و ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ چند لینک معتبر از مقالات خارجی قرار داده ایم که خواندن آنها را به شما توصیه میکنیم.

 

Value creation by the holding company

Creating Value for Individuals, Organizations, and Society

Value Creation and Business Success

Why Value Creation is the Foundation of Business

What do we mean with ‘long-term value creation

 

تدوین استراتژی توسعه سرمایه انسانی چگونه انجام میشود؟ مدیریت استراتژیک منابع انسانی

تدوین استراتژی توسعه سرمایه انسانی چگونه انجام میشود؟

در این مقاله به تعریف دقیق رویکردهای موجود در تدوین استراتژی توسعه سرمایه انسانی خواهیم پرداخت و لزوم بکارگیری اجرا و تدوین استراتژی توسعه سرمایه انسانی در سازمان ها و شرکتها را مورد بررسی قرار خواهیم داد. همچنین تعاریف مدیریت منابع انسانی و مدیریت استراتژیک را شرح میدهیم و تدوین استراتژی توسعه سرمایه انسانی را بعنوان دیدگاهی مشترک از این دو مقوله محسوب خواهیم کرد و اهداف اصلی برنامه ریزی در این راستا را به تفصیل بیان میکنیم.

مقدمه ای بر استراتژی توسعه سرمایه انسانی

کارکنان در هر سازمانی به عنوان مهم ترین عامل استراتژیک با ارزش ترین عامل تولید و مهمترین سرمایه هر سازمان و منبع اصلی افزایش مزیت رقابتی و ایجاد کننده قابلیت های اساسی هر سازمان بشمار می آیند، پس یکی از عمده ترین برنامه ریزی های سازمانی، برنامه ریزی منابع انسانی است؛ مدیریت منابع انسانی و یا استراتژی توسعه سرمایه انسانی رویکردی دارد که به انسان به عنوان یک عامل حیاتی و ممتاز برای بقاء، رشد و برتری سازمانی توجه می نماید؛ منظور از تدوین و اجرای استراتژی توسعه سرمایه انسانی در سازمان، بکارگیری فنون و روش هایی نوین است که سازمان بتواند با اتکا به آن ها در برابر محیط ناپایدار واکنش مناسب نشان داده و منابع انسانی را در جهت کسب مزیت رقابتی بسیج کند.

کسب مزیت رقابتی، یا همان استراتژی یعنی چگونگی استقرار یک سازمان یا کسب و کار در بازار به منظور کسب برتری نسبت به رقبا، که این مهم با محدودیت منابع معنا می یابد، در حقیقت رقابت و محدودیت منابع زیر بنای فلسفه وجودی استراتژی را تشکیل می دهند؛ ماهیت استراتژی از تشخیص فرصت های بهینه و تمرکز منابع در راستای تحقق منافع نهفته در آن  ها نشأت می گیرد. موثرترین راه دستیابی به استراتژی  (مزیت رقابتی)، در شرایط فعلی کارآمدتر کردن کارکنان سازمان ها از طریق بهبود و بهسازی آنان است و آنچه که در راستای استراتژی توسعه سرمایه انسانی اهمیت دارد این است که بهبود منابع انسانی تنها با آموزش های فنی و تخصصی حاصل نمی شود بلکه باید از طریق متعدد به توسعه کارکنان پرداخته شود و این مهم جزء با اعمال مدیریت استرتژیک در قلمرو مدیریت منابع انسانی میسر نخواهد بود.

بیشتر بخوانید: ارزش چیست؟ استراتژی به عنوان تلاشی در جهت ارزش آفرینی

تدوین استراتژی توسعه سرمایه انسانی بعنوان یکی از وظایفی که بر عهده مدیریت استراتژیک می باشد، عبارت است از تعیین مأموریت شرکت، شناسایی عواملی که در محیط خارجی سازمان را تهدید می کنند یا فرصت هایی را به وجود می آورند، شناسایی نقاط قوت و ضعف داخلی سازمان، تعیین هدف های بلند مدت، در نظر گرفتن استراتژی های گوناگون و انتخاب استراتژی های خاص جهت ادامه فعالیت سازمان.

تعریف دقیق سرمایه انسانی از نگاه آدام اسمیت چیست؟

«آدام اسمیت»، سرمایه انسانی را به شکل زیر تعریف و معنی کرد: « در مورد توانایی‌ها و قابلیت‌های اکتسابی و مفید همه افراد و اعضای یک جامعه باید گفت کسب چنین توانایی‌هایی از طریق قرار گرفتن در محیط آموزشی و مطالعه و کارآموزی، گرچه هزینه‌هایی در بر دارد، اما این نوع هزینه کردن برای خود و در خود، مثل هزینه کردن سرمایه‌های تولیدی است. چنین استعدادها و توانایی‌هایی نه تنها جزو ثروت و دارایی‌های فرد بلکه جزو ثروت و دارایی‌های جامعه‌ای که آن فرد در آن قرار دارد، محسوب می‌شود. ارتقای (افزایش کیفی) قابلیت‌ها، زبردستی و مهارت‌های یک کارگر ممکن است همچون ماشین‌آلات و ابزارهای تولیدی، تسهیل‌گر و بهبود دهنده کیفیت نیروی کار باشد و هزینه‌هایی که (کارفرما) از این بابت متحمل شده است همراه با سود مکفی بازگشت خواهد داشت». همچنین آدام اسمیت بین تقسیم کار و سرمایه انسانی ارتباط قائل است. وی چنین استدلال می‌کند که قدرت تولیدی یک کارگر به تقسیم کار division of labor بستگی دارد، آنجا که می‌گوید:

«بیشترین بهبود در قدرت تولیدی یک کارگر و نیز بخش عمده‌ای از کسب مهارت، زبردستی و قدرت قضاوت وی ناشی از تقسیم کار است».

فرآیند ایجاد سرمایه انسانی در راستای مدیریت استراتژیک چگونه تعریف میشود؟

سرمایه انسانی به ویژه در کشورهایی که با مازاد نیروی کار مواجهند دارای اهمیت است. وجود نیروی کار زیاد در این کشورها ناشی از بالا بودن نرخ زاد و ولد است. نیروی کار فراوان در این کشورها به عنوان منابع انسانی (و نه سرمایه انسانی human resource) شناخته می‌شود که در دسترس تر از منابع سرمایه‌ای مالی است. اگر این منابع انسانی تحت پوشش یک سیستم آموزشی و بهداشتی قوی و تحت لوای یک نظام اجتماعی متعهد به ارزش‌های اخلاقی قرار بگیرند به سرمایه‌های انسانی تبدیل می‌شوند. به فرآیند تبدیل منابع انسانی خام به منابع انسانی مولد و با توان تولیدی بالا، فرآیند تشکیل سرمایه انسانی گفته می‌شود.

مساله‌ کمیابی سرمایه‌های فیزیکی و مشهود در کشورهایی که با منابع انسانی فراوان مواجهند با وارد کردن این افراد در فرآیند تشکیل سرمایه انسانی و سرمایه‌گذاری بخش خصوصی و بخش دولتی در بهداشت و آموزش حل می‌شود. سرمایه‌های فیزیکی و مالی یک ابزار مهم برای رشد اقتصادی محسوب می‌شود، اما سرمایه انسانی یک ابزار حیاتی برای دستیابی به توسعه (رشد کیفی همه‌جانبه) یک کشور است. چرا که سرمایه انسانی مستقیما مرتبط با توسعه انسانی (human development) است و هر جا که توسعه انسانی وجود داشته باشد پیشرفت‌های متعاقب کیفی و کمی، حتما روی خواهد داد.

این اهمیت سرمایه انسانی به طور آشکاری باعث تغییر رویکرد سازمان ملل متحد در ارزیابی سطح توسعه کشورهای جهان شد. گزارش توسعه انسانی که همه‌ساله توسط سازمان ملل منتشر می‌شود بر پایه محاسبه نرخ تشکیل سرمایه انسانی و شاخص توسعه انسانی در کشورهای مختلف جهان تهیه می‌گردد. شاخص توسعه انسانی ترکیبی از سه شاخص امید به زندگی، شاخص آموزش و شاخص درآمد است. شاخص امید به زندگی مشخص‌کننده میزان رعایت استانداردهای بهداشتی در یک جامعه، شاخص آموزش وضعیت استانداردهای آموزشی و نرخ باسوادی یک کشور و شاخص درآمد، استانداردهای رفاهی و اقتصادی یک کشور را نشان می‌دهد. اگر در یک دوره زمانی طولانی هر سه این شاخص‌ها افزایش داشته باشند، شاخص توسعه انسانی (Human Development Index) نیز افزایش خواهد داشت.

بیشتر بخوانید: استراتژی منابع انسانی چیست؟

بنابر‌این، سرمایه انسانی با آموزش، بهداشت و استانداردهای رفاهی اقتصادی زندگی ارتقا می‌یابد. شاخص توسعه انسانی شاخصی است که ارتباط مثبت بین تشکیل سرمایه انسانی و توسعه اقتصادی را نشان می‌دهد. یعنی با افزایش سرمایه انسانی یک کشور سطوح بالاتری از آموزش ، بهداشت و درآمد سرانه(توسعه انسانی) را شاهد خواهیم بود. این فرآیند توسعه انسانی پایه محکمی برای استمرار توسعه اقتصادی بلند مدت است. از این رو، انتظار می‌رود سیاست‌های اقتصاد کلان کشورها به سمت ارتقای شاخص های استراتژی توسعه سرمایه انسانی پیش برود که متعاقب آن توسعه اقتصادی نیز ایجاد شده یا استحکام می‌یابد. سرمایه انسانی، ستون فقرات توسعه انسانی و توسعه اقتصادی است. همچنین مدیریت موثر و اجرا استراتژی توسعه سرمایه انسانی در یک کشور موجب ارتقای ظرفیت در افزایش، توسعه و شناخت استعدادهای ملی می‌شود.

ارتقای شاخص های استراتژی توسعه سرمایه انسانی پیش برود که متعاقب آن توسعه اقتصادی نیز ایجاد شده یا استحکام می‌یابد. سرمایه انسانی، ستون فقرات توسعه انسانی و توسعه اقتصادی است. همچنین مدیریت موثر و اجرا استراتژی توسعه سرمایه انسانی در یک کشور

هدف اصلی تدوین استراتژی توسعه سرمایه انسانی

هدف اصلی این مقاله در واقع تدوین استراتژی توسعه سرمایه انسانی می باشد؛ بطوریکه بتوان در نهایت شایسته ترین نیروی انسانی برای سازمان با رویکرد استراتژیک تامین گردد؛ که برای دستیابی به آن، اهداف جزئی زیر نیز دنبال می شود:

  • تدوین چشم انداز منابع انسانی
  • تحلیل محیط عمومی
  • تحلیل محیط عملیاتی (تحلیل ارباب رجوع، تامین کنندگان، رقبا، خدمات جایگزین، دولت از منظر توسعه منابع انسانی)
  • تحلیل (نقاط قوت و ضعف) از منظر توسعه منابع انسانی
  • تجزیه و تحلیل استراتژیک منابع انسانی (قوت ها و ضعف ها و فرصت ها و تهدیدهای پیش روی توسعه منابع انسانی)
  • تدوین استراتژی ها، طرح ها و برنامه ها و پروژه های توسعه منابع انسانی (براساس تحلیل های فوق)

در راستای اهداف و مساله اصلی استراتژی توسعه سرمایه انسانی ۴ فرضیه کلی زیر مطرح شده است:

فرضیه اول: میان تدوین چشم انداز مشترک ومدیریت منابع انسانی سازمان ارتباط وجود دارد.

فرضیه دوم: میان تحلیل محیط عمومی و مدیریت منابع انسانی سازمان ارتباط وجود دارد.

فرضیه سوم: میان تحلیل محیط عملیاتی و مدیریت منابع انسانی سازمان ارتباط وجود دارد.

برنامه ریزی استراتژی توسعه سرمایه انسانی

به عقیده دوچینز و رابینز برنامه ریزی منابع انسانی فرایندی است که به وسیله آن سازمان معین می کند که برای نیل به اهداف خود به چه تعداد کارمند، با چه تخصص و مهارت هایی برای چه مشاغلی و درچه زمانی نیاز دارد. هدف برنامه ریزی منابع انسانی تجزیه و بررسی تعادل عرضه و تقاضا با یک روش ساختار یافته است، این امر با یک تصویر روشن و با حرکت سریع با توجه به آینــده آغاز می گردد و مقصود آن است که زمینه های عملی را به عنوان یک نتیجه، تجزیه وتحلیل و تعیین کرد. در برنامه ریزی منابع انسانی ما به شناخت اعضا و مهارت های مورد نیاز برای انجام وظایف روزمره و تغییراتی که ممکن است ظرفیت کار را در آینده و حجم فعالیت های تعهد شده را تغییر دهد نیازمندیم. این درک خوبی از استراتژی و برنامه های تجاری جزئی تر را دربرمی گیرد. بعد از آن ما باید وضعیت عرضه نیروی انسانی را ازنظر فهرست موجودی نیروی انسانی جاری و نیازهای آنان که چقدر باید تغییر کند را درنظر داشته باشیم.

این موضوع بیانگر آن است که سازمانها نیاز به شناخت دقیق از اعضا و ویژگی ها و روابط بین آنان با سازمان دارد. برنامه ریزی استراتژی توسعه سرمایه انسانی فرایندی است درجهت برقراری اهداف منابع انسانی و استراتژی توسعه سرمایه انسانی برای نیل به اهداف، سیاست ها ازطریق بسیج، توسعه و نگهداری منابع انسانی برنامه ریزی منابع انسانی با مفاهیم محیط و مدیریت عملیات سازمان در ارتباط بوده و شامل عوامل داخلی وخارجی می شود. عوامل خارجی همچون فشارهای اقتصادی، تغییرات تکنولوژی، قوانین و مقررات، وضعیت سیاسی، بازار نیروی کار و آموزش، عوامل داخلی شامل هدف و مقاصد سازمان، فرهنگ، ساختار، منابع انسانی و ذینفعان می گردد. برنامه ریزی و استراتژی توسعه سرمایه انسانی ویژگی های ممتاز و مشخصه ذیل را داراست:

آگاهی: مفروضات روشن و آشکار را در مبحث منابع انسانی به وجود آورد.

تحلیلی: بر یک سری قضاوت ها و واقعیات متکی است.

هدف گرایی: ابزاری برای تصمیم گیری سازمانی درجهت نیل به اهداف منابع انسانی بویژه مقاصد سازمانی است.

چشم انداز به آینده: مسائل منابع انسانی را پیش بینی و آینده نگری می کند.

اجتماعی یا جمع گرایی: بر گروه ها توجه دارد نه به افراد.

کمی : به افراد و اعضای سازمان توجه می کند.

الگوهای برنامه ریزی استراتژی توسعه سرمایه انسانی

الگوی برنامه ریزی استراتژی توسعه سرمایه انسانی مفهومی برای انسجام برنامه ریزی منابع انسانی و برنامه ریزی استراتژیک موسسه است. این الگو با هدف و مفهوم کاربردی که بیانگر استقلال سازمانی است طراحی و در سطوح متفاوت حاکمیت شرکتی و ساختارهای سازمانی می تواند به کار رود. اهداف و مقاصد الگو به شرح زیر است:

  • مشارکت در بهبود کلی عملکرد سازمانی و عملکرد استراتژی تدوین شده در سازمان
  • نمایش اهمیت نقش منابع انسانی. نقش فعال در توسعه منابع انسانی موردی است که از بهبود مستمر سازمان ها حمایت می کند؛ ایجاد ارتباط روشن بین فعالیت های اصلی تجاری و منابع انسانی
  • طراحی ابزار برنامه ریزی که حمایت ها و تسهیلات لازم بـــــرای توسعه منابع انسانی به وجود آورد.

فرایند برنامه ریزی استراتژی توسعه سرمایه انسانی

در این فرایند، استراتژی ها و خط مشی های استراتژی توسعه سرمایه انسانی مشخص می شوند که چگونه یک شرکت کارکنانش را برای نیل به اهداف سازمانی اداره کند و چارچوب های توسعه منابع انسانی ازطرق متعدد (آموزش، گردش شغلی، ارتقا و…) مورد بررسی قرار گیرد و پیامدهای اقتصادی برنامه‌های شرکت و بهبود تولید و بازاریابی معین و اعلام می گردد.

این جزء شامل تجزیه وتحلیل خرد و کلان از متغیرهای موجود منابع انسانی، جو و فرهنگ سازمانی، ساختار سازمانی، کیفیت زندگی کاری، مهارتهای شغلی، سطح شایستگی، الگوبرداری از بهترین ها، ارزیابی پیامدهای منابع انسانی، بررسی پیامدهای توسعه منابع انسانی، ابزارهای اندازه گیری توسعه منابع انسانی و اعمال اصلاحی است. تصویربرداری از وضع موجود و تجزیه و تحلیل از وضع موجود دو وظیفه اصلی هستند که باید تصویری مناسب و شایسته از منابع انسانی را نشان دهند. تصویربرداری از وضع موجود وظایف کارکنان براساس شرایط احراز و شرح شغل مشخص و سطح شایستگی آنان نیز ازطریق شرایط احراز و مهارت ها و صلاحیتی معین می گردد که از خود بروز می دهند. آنچه که در وظیفه تجزیه و تحلیل مدنظر است الگوبرداری از روی بهترین ها است که موجب بهبود عملکرد ازطریق شناسایی و به کارگیری بهترین مهارت هایی می گردد که در زمینه توسعه منابع انسانی وجود دارد.

فرآیند استراتژی توسعه سرمایه انسانی چیست

هدف از الگوبرداری، یافتن نمونه هایی از عملکرد عالی و آگاهی یافتن از فرایندهای برنامه ‌ریزی منابع انسانی است که سبب بروز عملکرد موردنظر می شود. تاکید فرایند برنامه‌ ریزی منابع انسانی بر بررسی و مطالعه پیامدهای توسعه منابع انسانی، طراحی فرایندها، ارزیابی پیامدهای منابع انسانی، استراتژی ها و برنامه هاست که ازطریق بخش های وظیفه ای تثبیت می گردد. براساس ارزیابی صورت گرفته از منابع انسانی، تصمیم نهایی درمورد برنامه های موسسه اتخاذ می شود. به هرحال، گاهی سازگاری مقصد استراتژی و پیامدهای ارزیابی قبل از تصمیم نهایی مفید است، که در برنامه موسسه اتفاق می افتد. ستاده تصمیمات استراتژیک به عنوان چارچوبی برای توسعه برنامه ها به کار می رود. بخش منابع انسانی یک فرایند مدیریت و نقش مشاوره برای اطمینان از اجرای برنامه های منابع انسانی است. بخش منابع انسانی به طراحی فرایندها، اجرای چارچوب های زمانی، مسئولیت ها و بهبود روش‌شناسی کاری می ‌پردازد.

بیشتر بخوانید: راهبرد فناوری و راهبرد بنگاه چه تأثیری بر عملکرد سازمان دارد؟ 

این بخش نقش فعالی در برنامه های توسعه منابع انسانی دارد و به صورت منسجمی باعث توسعه تجاری می شود. پیامدهای همه طرح ها و برنامه ها در واژه منابع انسانی است و وقتی به اتمام برسد به عنوان الگوی منابع انسانی عمل می کند. بعد از تبیین الگو، تفاوت ها تجزیه و تحلیل و بررسی می‌گردد، مقایسه نتایج تجزیه و تحلیل منابع انسانی با مرحله پیامدهای توسعه منابع انسانی است. درحال حاضر، ما به مسایلی چون: اشتباه یا خطا کجاست؟ شما چگونه مرتکب اشتباه می شوید؟ ابزار اندازه گیری شکاف ها چیست؟ برای منابع انسانی چه نــوع کاری انجام شده است؟ کمتر توجه می‌کنیم.

در تجزیه و تحلیل الگوی حاضر و ابزارهای اندازه گیری آن، میزان نیاز به نیروی انسانی در استراتژی توسعه سرمایه انسانی را مطرح می کند؛ برنامه باید قبل از اجرا به تصویب مدیریت برسد. به کارگیری ابزار اندازه گیری باید با همکاری مدیریت و باتوجه به تغییر وظایف منابع انسانی اجرا شود. اجرای برنامه‌ریزی، تعیین عملکرد و شاخص های فعالیت وعوامل موفقیت در این مرحله موضوع های مهمی هستند. آخرین جزء الگو شامل نظارت بر پیشرفت ها و اعمال اصلاحی است. برنامه اجرایی باید به طور مستمر مطابق با طرح در جهت نیل به اعمال اصلاحی به کار روند تا جواب مناسبی برای سازمان به ارمغان آورد.

مفهوم‌ طرح‌ ریزی استراتژی توسعه‌ سرمایه انسانی

برنامه‌هایی‌ که‌ مدیریت‌ منابع‌ انسانی‌ با استفاده‌ از فرصت ها برای‌ به‌ دست‌ آوردن‌ مزیت‌ رقابتی‌ به ‌دست‌ می‌آورد و در حقیقت‌ برنامه‌ریزی‌ منابع‌ انسانی‌ زمانی‌ استراتژیک‌ است‌ که‌ به‌ پیش ‌بینی‌ مدیریت‌ و اداره ‌کردن‌ سازمان‌ در محیط‌ متغیر کمک‌ کند‌ ‌پس‌ با تجزیه‌ و تحلیل‌ اهداف‌ استراتژیک‌ شرکت‌ و بررسی‌ دقیق‌ محیط‌ بیرونی‌ و درونی‌ سازمان‌ و باتوجه‌ به‌ محدودیت ها و امکانات‌ اهداف‌ استراتژی توسعه سذمایه انسانی، استراتژی‌ رسیدن‌ به‌ اهداف‌ مورد نظر تعیین‌ می‌گردد.

نمونه تدوین استراتژی توسعه‌ سرمایه انسانی در پژوهشکده سیاستگذاری دانشگاه شریف

این باور جدی در پژوهشکده سیاستگذاری دانشگاه شریف وجود دارد که مسیر توسعه پایدار، از مسیر توسعه سرمایه های انسانی جامعه می گذرد. مطالعات قبلی نشان می دهد که بسیاری از مشکلات موجود در حوزه سیاست گذاری یا اجرا در کشورمان به عدم تناسب توانمندی های نیروی انسانی اعم از مدیران و کارشناسان با نیازهای موجود بر می گردد. این موضوع، ضرورت تمرکز بر بحث آموزش به عنوان یکی از شاه کلیدهای توسعه پایدار کشور را گوشزد می کند. از سوی دیگر، تجربه های سنتی حوزه آموزش در کشور، اغلب با مسائلی مانند اثربخشی و جذابیت روبرو بوده اند. به شکلی که بسیاری از دوره های آموزشی موجود و رایج نمی توانند مخاطبان و فراگیران را در جهت اهداف یادگیری تعیین شده، هدایت کنند.
با توجه به این ملاحظات، حوزه «توسعه انسانی» به عنوان یکی از محورهای تمرکز جدی پژوهشکده سیاستگذاری انتخاب شده است و در ان تلاش می شود با توسعه روش ها و متودهای جدید، جذاب و اثربخش آموزشی، به تولید محتوا و بسته های آموزشی خاص و متفاوت در حوزه های مختلف اقتصادی-اجتماعی پرداخته شود. سرفصلها و دوره های آموزشی تعریف شده در پژوهشکده، متنوع بوده و بسته به موضوع، مخاطبان متنوعی از میان دانشگاهیان، فعالین اجتماعی، کارآفرینان، مدیران و کارشناسان سازمانهای دولتی و خصوصی را در بر می گیرد. بازخورهای مثبت گرفته شده از اجرای برنامه های آموزشی خاص پژوهشکده، ما را مصمم تر کرده که حوزه توسعه انسانی را به شکلی جدی تر و با ارائه محصولات آموزشی جدید، به طور پیوسته به روز نماییم.

نتیجه گیری مقاله استراتژی توسعه‌ سرمایه انسانی

از آنجا که منابع انسانی با ارزش ترین عامل تولید ومنبع اصلی زاینده مزیت رقابتی و ایجادکننده قابلیت های کلیدی هر سازمان است و عامل انسانی منبع راهبردی برای سازمان ها محسوب می شود لذا برنامه‌ریزی منابع انسانی جزء برنامه‌ریزی استراتژیک است و سنگ زیربنای برنامه‌ریزی منابع انسانی شناخت مفروضاتی است که تصمیمات در آن اتخاذ می شود و درصورت پیش بینی و قضاوت مناسب، اهداف مورد انتظار تحقق می یابد.

آنچه که در سال های اخیر در برنامه‌ریزی منابع انسانی مطمح نظر قرار می گیرد و برای آن برنامه‌ریزی استراتژیک انجام می گیرد، شناخت از وضعیت موجود داخلی و خارجی موسسه به منظور مواجهه با آینده است، چرا که آن جنبه ای از برنامه ‌ریزی موسسه است که به جای توجه به مسائل مالی یا دیگر منابع به نیروی انسانی توجه دارد و تجزیه وتحلیل قوت ها، ضعف ها، فرصت ها و تهدیدات باتوجه به عوامل داخلی و خارجی تاثیرگذار بر فعالیت های موسسه صورت می‌گیرد. همچنین با افزایش رقابت و کمیابی پرسنل ماهر با احتیاجات مناسب بازار، برنامه ‌ریزی و مدیریت منابع، تلاش بسیاری را در راستای برنامه ‌ریزی منابع انسانی می طلبد. از این رو، بررسی الگوها و مدل های مختلف برنامه ‌ریزی و استراتژی توسعه سرمایه انسانی و استفاده بهینه از آن ها در موسسات و سازمان ها جهت برنامه ‌ریزی و بهسازی منابع انسانی مثمرثمر خواهد بود.

در آخر جهت بهبود کیفیت مقالات میتوانید نظرات خود را در انتهای مقاله درج نمایید و برای مشاهده مقالات بیشتر به وبلاگ شریف استراتژی مراجعه نمایید؛ همچنبن برای مطالعه بیشتر در خصوص استراتژی توسعه‌ سرمایه انسانی چند لینک معتبر از مقالات خارجی قرار داده ایم که خواندن آنها را به شما توصیه میکنیم.

 

Human Capital Development Strategy for Superior Organizational Performance.

Battle for Growth: Human Capital Development Strategies

۵ Steps to Investing Wisely in Human Capital Development

Human Capital Development Strategy

Human Capital Development as a Strategy for Sustainable

هدفمندی و جهت گیری استراتژیک

تأثیر بازارگرایی بر هدفمندی و جهت گیری استراتژیک در سازمان چیست؟

در این مقاله قصد داریم تا تاثیر هدفمندی و جهت گیری استراتژیک را بر قابلیت های بازاریابی در سازمان، مورد بررسی قرار دهیم. روش تحقیق انجام شده ماهیتی، پیمایشی – کاربردی دارد. رقابت موجود در شرایط کنونی بازار، شرکت ها را ناگزیر از اتخاذ استراتژی هایی جهت رویارویی با این رقابت کرده است. محققان زیادی این مسئله را مطرح می کنند که آیا توجه به بازارگرایی به تنهایی می تواند برای شرکت ها یک مزیت رقابتی پایدار و عملکرد برتر را فراهم کند. بازار یابی سنتی بر این باور است که برآورده کردن نیازهای مشتری مسیر اصلی در بهبود عملکرد کسب و کار به شمار می آید و امروزه بسیاری براین باورند هدفمندی و جهت گیری استراتژیک میتواند با هر دو رویکرد، در شرکت اجرا شود و در نهایت باعث ایجاد مزیت رقابتی پایدار و متناسب با نیاز مشتری شود.

هدفمندی و جهت گیری استراتژیک

ولی برخی محققان امروزه این مسئله را مورد توجه قرار می دهند که بازارگرایی ممکن است منجر به کاهش توانایی سازمان ها در انجام فعالیت های نوآورانه و تحقیق و توسعه شود و برای معرفی محصولات و خدمات نوآورانه شرکت در بازار مشکل ساز باشد. تحقیقات بازار گرایی در دهه های اخیر نشان می دهند که ممکن است بازارگرایی در هدفمندی و جهت گیری استراتژیک به تنهایی به اندازه کافی جامعیت لازم را نداشته باشد تا به عنوان یک عامل استراتژیک مورد استفاده قرار گیرد و شرکت ها نیاز دارند تا هدفمندی و جهت گیری استراتژیک را به طور کامل دنبال کنند.

برخی مطالعات نشان می دهند که اتخاذ گزینه های هدفمندی و جهت گیری استراتژیک مانند جهت گیری نوآورانه و کارآفرینانه، جهت گیری کیفیت و بهره وری می توانند روند پیشرفت سازمانها تاثیرگذار باشند. محققین بسیاری ادعا می کنند که شرکت ها می توانند عملکرد خود را از طریق کامل کردن بازارگرایی با سایر گزینه های هدفمندی و جهت گیری استراتژیک به حداکثر برسانند.

قابلیت های بازاریابی، شرکت ها را قادر می سازند تا به صورتی تاثیرگذار جهت گیری های استراتژیک خود را اجرا نمایند، بنحوی که به منظور مطابقت با شرایط بازاری رویاروی شرکت طراحی شده باشند.

بنابراین هدف اصلی این تحقیق بررسی تاثیر هدفمندی و جهت گیری استراتژیک بر قابلیت های بازاریابی می باشد. بدین صورت که تاثیر هدفمندی و جهت گیری استراتژیک با توجه به ابعاد جامع تری که شامل انواع جهت گیری های مشتری مداری، رقیب مداری، گرایش به نوآوری و هزینه گرایی می باشد، در نظر گرفته شده است و اینکه هریک از این جهت گیری ها چگونه می توانند بر قابلیت های بازاریابی شرکت ها و سازمان ها تاثیر گذار باشند.

مبانی و چارچوب هدفمندی و جهت گیری استراتژیک چیست؟

واحدهای کسب و کار کنونی به دلیل کم توجهی به محیط رقابتی و نداشتن استراتژی دقیق و مدون جهت مقابله با شرایط گوناگون، با مشکل روبه رو می شوند و تنها سازمان هایی می توانند مزیت رقابتی پایدار داشته باشند که با سرعت بالا پاسخگوی نیازهای بازار و مشتریان باشند.

اما، به طور کلی عیب این نوع رفتار بازار گرایی در این است که باعث از بین رفتن توانایی شرکت ها در نوآوری شده و به عنوان تهدیدی برای آنان به حساب می آید و همچنین ممکن است باعث نادیده گرفتن نیازهای آشکار نشده و بیان نشده مشتریان شود. بنابراین نیاز به تکمیل نگرش و رویکردها در بازارگرایی با سایر جهت گیری های استراتژیک احساس می شود.

در این میان قابلیت های مکمل سازمانی و به طور خاص قابلیت های بازاریابی می توانند به عنوان عاملی مهم و تاثیر گذار در استقرار مسیر هدفمندی و جهت گیری استراتژیک انتخاب شده در سازمان به منظور دستیابی به مزیت رقابتی، نقش آفرینی کنند. در این قسمت تعاریف متغیرهای تحقیق ارائه می گردد.

تعریف جهت گیری استراتژیک چیست؟

چگونگی به کارگیری استراتژی در سازمان به منظور تطبیق یا تغییر جنبه های محیطی بیانگر نوع استراتژی تجاری سازمان است. فرایند توسعه استراتژی در سازمان توسط عوامل و مقدماتی تحت تاثیر قرار می گیرد. هدفمندی و جهت گیری استراتژیک یکی از این مقدمات است که به عنوان راهنمای برنامه ریزی استراتژیک و فرایند توسعه استراتژیک است. استراتژی تجاری یا استراتژی رقابتی این مفهوم را در بر دارد که چگونه یک سازمان باید در محیط تجاری به رقابت بپردازد تا بتواند به هدف مورد نظرش دست یابد و مزیت رقابتی خود را حفظ کند.

هدفمندی و جهت گیری استراتژیک اصول راهنمایی هستند که بر بازاریابی شرکت و فعالیت های تدوین استراتژی تاثیر می گذارند. آن ها دستورالعمل های استراتژیک اجراشده به وسیله یک شرکت را منعکس می کنند که منجر به رفتارهای صحیح در جهت عملکرد بهتر می شود.

تحقیقات در زمینه بازاریابی اساسا متمرکز بر حفظ جهت گیری یک بازار براساس اتخاذ و اجرای مفهوم بازاریابی می باشند. با این حال تعدادی از تحقیقات، اتخاذ گزینه های هدفمندی و جهت گیری استراتژیک را تایید می کند.

در یک بازنگری کامل از ادبیات مرتبط، این تحقیق بر چهار هدفمندی و جهت گیری استراتژیک که مورد توجه بیشتر تحقیقات بوده است، تمرکز می کند: مشتری مداری، رقیب مداری، هزینه گرایی و گرایش به نوآوری، در ارتباط با این چهار نوع جهت گیری استراتژیک در ادامه توضیحاتی داده میشود.

نقش مشتری مداری در هدفمندی و جهت گیری استراتژیک چیست؟

واحدهای کسب و کاری که در محیط های پرتلاطم فعالیت می کنند با تغییرات سریع در نیازها و ترجیحات مشتریان و تقاضاها و نیازمندی های پیش بینی نشده آن ها روبه رو می شوند. بنابراین آن ها به دلیل وجود نیازها و انتظارات در حال تکامل مشتریان نیاز بیشتری دارند که مشتری مدار باشند.

جرج کاکس برای پی ریزی خصیصه رقابتی بودن سازمان در شرایط رقابتی کنونی، چهار جزء کلیدی را مورد توجه قرار می دهد: فرهنگ  سازمانی (نگرش ها و رفتارهای موجود در سازمان)،  بررسی فرایندهای سیستم (با تاکید ویژه بر ارتباطات و خلاقیت و نوآوری در سازمان). برای مشتری مدار شدن باید فرهنگ سازمان تغییر یابد و تعهد به مشتری گرایی، ابتدا باید در سطح عالی و بالای سازمان ایجاد شود، همچنین فرایندها و سیستم های سازمانی نیز باید تغییر کنند. ه

نگامی که شخص وارد سازمان میشود و سوالی دارد باید توجه داشت که به دو صورت می توان به او پاسخ داد که البته بسیار با هم تفاوت دارند: “من یکی از متخصصانم را به شما معرفی می کنم که می تواند به شما کمک کند” و یا “این به واحدها مربوط نیست”. پاسخ دوم با روح مشتری مداری در تضاد است. ابتکار و خلاقیت و داشتن اختیار لازم نیز از جمله عواملی هستند که هنگامی که با مشکلات و شکایات مشتریان مواجه می شوید، به شما کمک می کنند.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق هوشمندی رقابتی و هوش رقابتی چیست؟

مشتری مداری درک کافی یک شرکت از خریداران هدف خود می باشد تا بتواند برای آنان ارزش برتر ایجاد نماید. مشتری مداری از یک وضعیت مداوم و فعال برای رویارویی با ضروریات مشتریان، طرفداری می کند.

مشتریان بالقوه امروز می توانند مشتریان آینده باشند و چیزی که آن ها امروز می خواهند و همچنین چیزی که آن ها در آینده می خواهند، چیزی که آن ها امروز درک می کنند و نیز آنچه ممکن است در آینده به عنوان ارضا کننده خواسته هایشان درک کنند را به درستی بفهمد.

نقش رقیب مداری در هدفمندی و جهت گیری استراتژیک چیست؟

برای تصمیم گیری های مربوط به تدوین، اجرا و ارزیابی استراتژی ها، اطلاعات متعلق به شرکت های رقیب از اهمیت زیادی برخوردار است. شرکتی که برای شناسایی وضع شرکت رقیب برنامه ای را به اجرا در آورد می تواند همه زمینه هایی که می توان بدان وسیله اطلاعات معتبر و قابل تائید را به دست آورد، شناسایی نماید

رقیب مداری توانایی یک فروشنده را برای درک نقاط قوت و ضعف و قابلیت های دراز مدت و استراتژی های رقبای کلیدی فعلی و بالقوه، نشان می دهد.

در راستای تجزیه و تحلیل مشتری، تجزیه و تحلیل رقبای کنونی و بالقوه باید شامل مجموعه کاملی از توانایی هایی که نیاز های مورد انتظار و کنونی خریداران هدف فروشنده را ارضا می کند، باشد. رقیب مداری متمرکز بر یک ارزیابی عمیق از مجموعه ای از رقبای انتخاب شده است.

بیشتر بدانید: قابلیت های رقابتی چگونه در سازمان های دانش بنیان خلق میشوند؟

شرکت های رقیب گرا به دنبال تعیین نقاط ضعف و قوت خودشان در شرکت، با توجه به محصولات و بازاریابی می باشند. آن ها به طور منظم توانمندی هایشان را نسبت به سایرین بر اساس مهارت ها و دانش مبتنی بر افراد، سیستم های فنی و فیزیکی، سیستم های مدیریتی، ساختارهای سازمانی و ارزش ها و هنجارهای فرهنگی، مورد بازبینی قرار می دهند.

براساس این نوع از هدفمندی و جهت گیری استراتژیک در سازمان، واحدهای کسب و کار بر اهداف، استراتژی های فعالیت ها، عرضه ها، منابع و قابلیت های رقبا و نیز انتشار اطلاعات جمع آوری شده از این ارزیابی ها متمرکز می شوند. نظارت و مقایسه اقدامات رقبا بینش مفیدی برای واحدهای کسب و کار ایجاد می کند تا جایگاه نسبی خود را در بازار درک کنند، نقاط قوت و ضعف خود را ارزیابی کنند و پاسخی موثر به استراتژی های رقبا ارائه دهند.

نقش هزینه گرایی در هدفمندی و جهت گیری استراتژیک چیست؟

هزینه گرایی تاکید یک شرکت بر کارایی در تمام بخش های زنجیره ارزش را نشان می دهد و با استراتژی رهبری هزینه پورتر ارتباط دارد. هدف اولیه این شرکت ها، کاهش هزینه ها در تمام فعالیت های زنجیره تامین می باشد. هزینه های کمتر به شرکت ها اجازه می دهد تا قیمت های کمتری را تعیین کنند و بنابراین حجم فروش خود را افزایش دهند یا سطح قیمت ثابتی را حفظ کنند و حاشیه سود خود را افزایش دهند.

برخی محققان پیشنهاد می کنند شرکت هایی که بر کارایی در تمام فعالیت های زنجیره تامین خود تاکید دارند به سطح بالایی از قابلیت های بازاریابی نیازی ندارند و بنابراین احتمال بیشتری دارد تا منابع کمتری را برای این چنین قابلیت ها اختصاص دهند. در هر حال یک دیدگاه متفاوت استدلال می کند حتی زمانی که شرکت ها بر کنترل هزینه تاکید دارند، هنوز نیاز دارند تا برنامه بازاریابی مناسبی را اجرا کنند. تمایل به کارایی و کنترل هزینه ممکن است شرکت ها را را مجبور کند تا قابلیت های بازاریابی خود را بهبود دهند تا بتوانند به اهداف بازاریابی مانند حجم فروش و رضایت مشتری از طریق به کارگیری منابع مالی محدود و سایر منابع در دسترس، دست پیدا کنند.

بیشتر بخوانید: نحوه رقابت در صنایع تولیدی و خدماتی چگونه است؟

در راستای در هدفمندی و جهت گیری استراتژیک قرار گرفتن در یک موقعیت کم هزینه باعث می شود که علی رغم عوامل رقابتی نیرومند، درآمد شرکت در درون صنعت بالاتر از حد میانگین باشد. همچنین موقعیت هزینه پایین، از شرکت در مقابل خریداران محافظت می کند. موقعیت هزینه پایین شرکت را نسبت به دیگر رقبایش در درون صنعت در موقعیت مناسبی جهت مقابله با کالاهای جایگزین قرار می دهد. به کار بردن این استراتژی زمانی مناسب است که مشتریان نسبت به قیمت حساس باشند، مشتری زیادی برای محصولات متمایز وجود نداشته باشد و مشتریان برای نام های تجاری مختلف تفاوتی قائل نشوند و همچنین تعداد زیادی خریدار با توان بالقوه برای چانه زدن در بازار وجود داشته باشد.

نقش گرایش به نوآوری در هدفمندی و جهت گیری استراتژیک چیست؟

رقابت فزاینده، تلاطمات شدید محیطی، تغییرات فناوری و عدم اطمینان های محیطی، سازمان ها را مجبور به پذیرش نوآوری به عنوان بخش اصلی استراتژی آن ها کرده است. نوآوری این چنین تعریف می شود؛ پذیرش یک ابزار، سیستم، سیاست، برنامه، فرایند، محصول یا خدمت جدید که می تواند در داخل سازمان ایجاد شود و یا از بیرون خریداری شود و برای سازمان جدید باشد. این تعریف از نوآوری بسیار جامع است و همه انواع آن را در بر می گیرد. نوآوری از طریق افزایش انعطاف پذیری سازمان، تمایل آن برای تغییر و معرفی محصولات و خدمات جدید و کاهش اینرسی سازمان به طور مثبت بر موفقیت بلند مدت شرکت ها و در هدفمندی و جهت گیری استراتژیک تاثیر می گذارد.

گرایش به نوآوری یک رفتار استراتژیک می باشد که فضایی باز و فعال برای ایده های جدید و همچنین جستجوی اینچنین ایده ها را نشان می دهد. یک عامل کلیدی موفقیت برای شرکت ها میزان نوآوری آن ها می باشد که مربوط به قابلیت هر شرکت در به کارگیری نوآوری معرفی فرآیندها، محصولات و ایده های جدید در بازار و سازمان است. فعالیت های نوآورانه به طور کلی برای موفقیت شرکت ها با اهمیت هستند.

مقالات مرتبط: مدل برنامه ریزی استراتژیک چگونه تعیین میشود؟

یافته های مطابق با این تحقیقات نشان می دهد شرکت هایی که نوآوری می کنند نسبت به آن هایی به نوآوری توجه ندارند، موقعیت بهتری دارند. یک عامل کلیدی موفقیت برای شرکت ها میزان نوآوری آن ها می باشد که مربوط به قابلیت هر شرکت در به کارگیری نوآوری است؛ معرفی فرآیندها، محصولات و ایده های جدید در بازار و سازمان گرایش به نوآوری، ساختار دانشی را نشان می دهد که باعث شناخت پویایی بازار می شود و الگوی دانشی را برای توسعه فرایند مورد نیاز و ایجاد قابلیت های پویای شرکت فراهم می کند. در نتیجه شرکت هایی با گرایش به نوآوری بالا در درجه اول خود را با میزان نوآوری که ارائه می دهند، متمایز می کنند.

 

نقش قابلیت های بازاریابی در هدفمندی و جهت گیری استراتژیک چیست؟

در دهه اخیر توجه زیادی در باب ارتباط میان محیط صنعت و توانایی شرکت در ایجاد فعالیت های استراتژیک سازمان شده است و باعث نظریه های گوناگون در این حوزه گردیده است. همه میدانند که رویکرد رقابت در سازمان، منجر به ایجاد شایستگی های منحصر به فرد می شود؛ زمانی که شرکت ها یاد می گیرند چگونه بر چالش های رقابتی خاص غلبه کنند، به طور بالقوه قابلیت های ارزشمندی را ایجاد می کنند. این قابلیت ها به نوبه خود مزیت های رقابتی مهمی را موجب می شوند، این مزیت ها برای شرکت هایی که در برابر تهدیدهای رقابتی با ایجاد قابلیت های مرتبط پاسخ می دهند، در دسترس هستند.

قابلیت ها دسته های پیچیده ای از دانش، مهارت ها و توانایی ها هستند که در فرایندهای کسب و کار شرکت در سطوح متنوع، جاگرفته اند. قابلیت های بازاریابی فرایند یکپارچه ای است که در آن شرکت ها منابع محسوس و نامحسوس را برای درک پیچیدگی نیازهای خاص مشتریان، دستیابی به یک تمایز نسبی محصولات برای برتری رقابتی و در نهایت دستیابی به یک کیفیت برند مناسب در هدفمندی و جهت گیری استراتژیک به کار می برند.

زمانی یک شرکت می تواند قابلیت های بازاریابی خود را توسعه دهد که توانایی ترکیب مهارت های فردی و دانش کارکنانش را با منابع در دسترس داشته باشد. سانگ پیشنهاد می کند که قابلیت های بازاریابی به شرکت برای ایجاد و حفظ رابطه اش با مشتریان و اعضای کانال های توزیع کمک می کند. قابلیت های بازاریابی یک تصویر قوی از برند ایجاد می کند که به شرکت اجازه داشتن یک عملکرد مالی عالی را می دهد.

خلاصه مقاله جهت گیری استراتژیک

مفهوم بازارگرایی به عنوان پیاده سازی مفهوم مدیریت بازاریابی، شامل شناخت و درک مشتریان و رقبا است و در اصل ترویج رفتارهایی است که در ارائه ارزش برتر برای مشتریان شکل میگیرد؛ بنابراین، بازارگرایی اساساً بنای برنامه ریزی و اجرای استراتژی که هدف ارائه رضایت مشتری، تحقق و حفظ مزیت رقابتی است را فراهم می کند.

با توجه به حساسیت آن ، درک پیدایش بازارگرایی کلیدی است. جالب توجه است، محققان تلاش نسبتا کمتری را در درک عوامل مؤثر بر آن صرف می کنند. به عنوان مثال ، آن به احتمال زیاد تصادفی نیست که یک سری از مقالات در حوزه تجزیه و تحلیل، به طور انحصاری بر روی نتایج عملکرد از بازارگرایی متمرکز باشند.

یکی از نفوذ قدرتمند به طور بالقوه در بازارگرایی شامل عناصر دیگری از جهت گیری های استراتژیک شرکت است. اگر چه این موضوع از ادبیات نسبتا گسترده ای برخودار است، با این حال برخی از رویکردهای موجود، مفهوم هدفمندی و جهت گیری استراتژیک را احاطه کرده است.

با این وجود ، به طور کلی جهت گیری استراتژیک شامل رئوس مطالب گسترده ای برای اقدام استراتژیک و یا دستورالعمل استراتژیک گرفته شده توسط یک شرکت می باشد. هدفمندی و جهت گیری استراتژیک در اصل راهنمای انجام استراتژی ها و اهداف کسب و کار شرکت است و ماهیت آن، مجموعه ای از ارزش ها و باورهای عمیقا ریشه دار را شامل میشود که از فعالیت های پشتیبان و تلاش برای ایجاد مزیت رقابتی تشکیل میشود.

ابعاد مختلف از هدفمندی و جهت گیری استراتژیک در ادبیات مورد بحث قرار گرفته است ، گاهی اوقات در رابطه با بازارگرایی به درک نتایج عملکرد توجه شده است. به عنوان مثال ، محققان بازارگرایی را با گرایش کارآفرینی، جهت گیری فن آوری و نوآوری همراه می دانندو به همین ترتیب، به جهت گیری تولید و فروش ربط داده می شود.

در بسیاری از این مباحث مطرح شده، می توان استدلال کرد که ابعاد هدفمندی و جهت گیری استراتژیک دارای دامنه خاصی می باشند و بر عملکرد سازمانی گسترده ای از قبیل فروش، تولید، نوآوری، مشتریان و رقبای تمرکز یافته اند. در حالی که به وضوح مشخص است که این جهت گیری های استراتژیک پهنای عملکرد استراتژیک را محدود می کند.

در آخر جهت بهبود کیفیت مقالات میتوانید نظرات خود را در انتهای مقاله درج نمایید و برای مشاهده مقالات بیشتر به وبلاگ شریف استراتژی مراجعه نمایید.

What is Strategic Orientation

Strategic Orientation of Business Enterprises

Configuring Out Strategic Orientation

شیوه های حسابداری مدیریت استراتژیک در شرکت ها وجود دارد. بنابراین، هدف این مطالعه ارائه یک بینش تجربی به منظور نحوه رواج و اثربخشی شیوه های حسابداری مدیریت استراتژیک است.

حسابداری مدیریت استراتژیک چیست؟ نقش حسابداری مدیریت استراتژیک بر حاکمیت شرکتی

استفاده از شیوه های حسابداری مدیریت استراتژیک باعث افزایش تمرکز بر روی مسئولیت پذیری، بهره وری و اثربخشی و بهبود راهبری شرکتی میشود. از این رو، شیوه های حسابداری مدیریت استراتژیک روشی نوین محسوب شده و به منظور کمک به عملکرد بهتر شرکت ها توسعه داده شده اند. با این حال، با وجود حمایت از شیوه های حسابداری مدیریت استراتژیک شواهد تجربی کمی پیرامون نحوه رواج و موفقیت شیوه های حسابداری مدیریت استراتژیک در شرکت ها وجود دارد. بنابراین، هدف این مطالعه ارائه یک بینش تجربی به منظور  نحوه رواج و اثربخشی شیوه های حسابداری مدیریت استراتژیک است.

مقدمه ای برای حسابداری مدیریت استراتژیک

در متمرکز کردن رواج چنین شیوه هایی، هدف اولیه از مطالعه، بررسی میزان استفاده سازمانهای مختلف، از شیوه های حسابداری مدیریت استراتژیک نوین است. در حالی که سازمان ها تمایل به تمرکز بر روی استفاده از شیوه های حسابداری مدیریت سنتی دارند، تعدادی از محققان به سودمندی بالقوه شیوه های حسابداری مدیریت استراتژیک نوین در دستیابی به بهبود نظام شرکتی اشاره کرده اند.

این مطالعه ارزیابی اثربخشی شیوه های حسابداری مدیریت با تمرکز بر تکنیک های حسابداری مدیریت استراتژیک را مورد بررسی قرار داده است، همچنین در این مقاله اثر پذیری آن ها از ویژگی های راهبری شرکتی مورد بررسی قرار می گیرد. با توجه به تمایل سازمان ها برای ارتقاء وضع کنونی، کاربرد شیوه های حسابداری مدیریت سنتی توانایی سازمان ها را برای انجام دادن تغییرات محدود می سازد.

بطور معمول، کاربرد شیوه های حسابداری مدیریت استراتژیک نوین سازمان ها را بوسیله معرفی طرح هایی که افزایش فعالیت های ارزش افزوده و یا حذف فعالیت های فاقد ارزش افزوده را ارتقاء می دهد، کمک می کند. چنین طرح هایی ممکن است سازمان ها را بیدرنگ به انجام تغییرات مناسب در ساختار، سیستم، بازارهای هدف و ارائه و خدمات بهتر معطوف کند؛

استفاده از شیوه های حسابداری مدیریت استراتژیک همچنین می تواند سازمان ها را در مدیریت هزینه ها به طور موثر و بهبود بهره وری و اثربخشی عملیاتشان کمک کند. با وجود پتانسیل برای شیوه های حسابداری مدیریت استراتژیک نوین برای ایجاد تغییر و بهبود عملکرد، فقدان پژوهش های تجربی این چنینی در این زمینه وجود دارد. از این رو، با توجه به کمبود مطالعات و یافته های متناقض در رابطه با تاثیر شیوه های حسابداری مدیریت استراتژیک و حاکمیت شرکتی، هدف دوم از نگارش این مقاله، بررسی ارتباط بین استفاده از شیوه های حسابداری مدیریت استراتژیک از قرار تکنیک حسابداری مدیریت استراتژیک و ویژگی های راهبری شرکتی در شرکت های پذیرفته و اینکه راهبری شرکتی چه تاثیری بر حسابداری مدیریت استراتژیک دارد می باشد.

مروری بر تاریخچه حسابداری مدیریت استراتژیک

در گذشته نقش حسابداران مدیریت سنتی به ارائه اطلاعات مفید برای تصمیم گیری محدود شده بود، ولی مطالعات اخیر نشان می دهد که حسابداران مدیریت معاصر جزء جدایی ناپذیری از فرآیند تصمیم گیری استراتژیک هستند. همکاری حسابداری مدیریت در راستای توسعه استراتژی های کسب و کار در حسابداری مدیریت استراتژیک انعکاس یافته و هدف آن غلبه یافتن در رقابت با شرکت های رقیب است. به شکلی که می تواند باعث حفظ و توسعه فرآیند کسب و کار شرکت ها گردد.

به عبارت دیگر، حسابداری مدیریت استراتژیک باعث ارتباط تمام فعالیت های شرکت با استراتژی کلان کسب و کار شده و موجب افزایش رقابت پذیری شرکت می شود. بازنگری در شیوه های حسابداری مدیریت، تکنیک های نوین متنوعی در زمینه های هزینه یابی، تصمیم گیری استراتژیک، کنترل و مدیریت عملکرد استراتژیک، ارزیابی رقبا و مشتریان را به وجود آورده است.

به موازات توسعه سطح  تکنیک های منحصر به فرد حسابداری مدیریت، اصطلاح جدید  “حسابداری مدیریت استراتژیک” معرفی شده است. در حالت کلی حسابداری مدیریت استراتژیک فرآیند شناسایی، جمع آوری، انتخاب و تجزیه و تحلیل داده های حسابداری برای کمک به تیم مدیریت جهت تصمیم گیری استراتژیک و ارزیابی اثربخشی سازمانی می باشد.

بیشتر بخوانید: استراتژی تجاری یکی از عوامل مؤثر بر کارایی سرمایه گذاری

سیستم های حسابداری مدیریت استراتژیک شیوه ها و تکنیک هایی هستند که به تازگی به عنوان وسیله ای برای غلبه بر محدودیت های روش حسابداری مدیریت سنتی در برخورد با مسائل استراتژیک ارائه شده اند. حسابداری مدیریت استراتژیک، یک مفهوم یکپارچه و جهانی است که از چندین جنبه قابل بررسی است به عنوان مثال رویکرد بازاریابی، جهت گیری آینده، دیدگاه رقبا، جنبه های غیر مالی و مدیریت کیفیت جامع را شامل میشود.

حسابداری مدیریت استراتژیک با استفاده از یک سری تکنیک ها ارزیابی می شود. در راستای تحقق استفاده از تکنیک های حسابداری مدیریت استراتژیک، دو شرط از مفهوم استراتژی باید تحقق یابد. شرط اول چارچوب زمانی بلند مدت و آینده گرا بودن است و شرط دوم، داشتن چشم انداز متمرکز خارجی (برونگرا) است.

استفاده از تکنیک های حسابداری مدیریت استراتژیک

استفاده از تکنیک های حسابداری مدیریت استراتژیک در پنج گروه طبقه بندی می گردد: هزینه، برنامه ریزی، کنترل و اندازه گیری عملکرد، تصمیم گیری استراتژیک حسابداری رقابتی و حسابداری مشتری. همچنین از جنبه های مشارکت، مشارکت شرکت ها یک عامل مهم مدیریت استراتژیک محسوب می شود و حسابداران مدیریت استراتژیک به عنوان ارائه دهندگان اطلاعات دیده می شوند. به عبارت دیگر آن ها بازیگران فعال این بازی هستند.

در چارچوب نظام راهبری، حاکمیت شرکتی توسط ویژگی ها و فعالیت های هیئت مدیره و مدیران موظف در اداره امور شرکت ها به نمایندگی از حاکمیت استراتژیک پشتیبانی شده و توسط تکنیک حسابداری مدیریت استراتژیک ارائه شده است. این نظام نشان می دهد که تعادل حاکمیت شرکتی و حسابداری مدیریت استراتژیک در انطباق با عملکرد بالا و مدیریت کسب و کار بهتر کار میکند. طبق نظریه هیئت استانداردهای حسابداری مالی عمده ترین ویژگی های حاکمیت شرکت عبارتند از استقلال هیئت مدیره و کمیته حسابرس، مالکان نهادی و هیئت مدیره فعال که در ادامه تشریح می شود.

در حسابداری مدیریت، بودجه‌بندی برای کنترل تولید و عملیات‌های تولید آینده انجام می‌گیرد. اگرچه از حسابداری مدیریت ‌می‌توان برای سایر صنایع استفاده کرد ولی اغلب در یک محیط تولید محور و قابل‌سنجش به کار می‌رود. فرایند بودجه‌بندی به آمار و ارقام تولید در گذشته، هزینه‌های مواد اولیه، هزینه‌های نیروی کار و متوسط ساعاتی که از نیروی کار برای انجام وظایف و فرایندهای خاص استفاده می‌گردد. این بودجه پس‌ازآن به‌عنوان یک ابزار اندازه‌گیری استفاده می‌شود. تحلیل واریانس برای اطمینان از پایبندی به بودجه و ارائه اطلاعات لازم برای اصلاح هرگونه انحراف احتمالی به‌کار می‌رود.

مالکان نهادی و حسابداری مدیریت استراتژیک

یکی از مهم ترین بازیگران نظام حاکمیت شرکتی، سهامداران می باشند، زیرا آن ها تأمین کنندگان سرمایه شرکت ها هستند و حفظ اعتماد آنان از اهمیت زیادی برخوردار است. سهامداران با انتخاب اعضای هیئت مدیره، به طور غیر مستقیم در تصمیم گیری  های  شرکت نقش ایفا می کنند و سهامداران نهادی و عمده  با توجه به اینکه قادر به انتخاب یک یا چند عضو هیئت مدیره هستند می توانند در کاهش هزینه های  نمایندگی موثر واقع شوند. سرمایه گذاران نهادی با توجه به مالکیت بخش درخور توجهی از سهام شرکت  ها، دارای نفوذ قابل ملاحظه ای بر آنها هستند؛ ضمن آنکه محرک هایی برای  نظارت بر رویه های شرکت ها و استفاده از تکنیک ها شامل رویه های حسابداری دارند.

وجود مالکان نهادی منجر به استفاده بیشتر از تکنیک حسابداری مدیریت استراتژیک نسبت به دیگر مکانیسم های راهبری شرکتی می شود. مالکان نهادی بزرگترین گروه از سهامداران را تشکیل  می دهند و نقش  آنها در نظارت  بر رویه های اتخاذ شده از سوی مدیران از اهمیت بالایی برخورداراست و انتظار می رود حضور این مالکان در ترکیب سهامداران بر رویه های شرکت و استفاده از تکنیک های حسابداری مؤثر باشد. پس ده  نظر می رسد کده استفاده از تکنیک حسابداری مدیریت استراتژیک در شرکت های با مالکیت نهادی بالا بیشتر از شرکت های با مالکیت نهادی پایین باشد.

 استقلال هیئت مدیره و حسابداری مدیریت استراتژیک

مطالعاتی که به بررسی نقش هیئت مدیره پرداخته اند، نشان می دهند استقلال هیئت مدیره یکی از ویژگی های مهم اثر بخشی این هیئت است. چراکه مشخص شده استقلال هیئت مدیره با احتمال کمتر تقبلات مالی در ارتباط است. انتصاب رئیس هیئت مدیره غیرموظف این اطمینان را می دهد که مسائل مهم مرتبط با منافع سهامداران به صورت کامل در جلسات هیئت مدیره پوشش داده می شوند. همچین تئوری و نظریه نمایندگی و فرضیه مباشرت (نظارت) نشان می دهند زمانی که در یک شرکت از حسابداری مدیریت استراتژیک استفاده می گردد، استقلال هیئت مدیره و ویژگی های حاکمیت شرکتی فعال تر و دوگانگی وظیفه مدیرعامل کمرنگ تر می باشند.

مدیران مستقل می توانند با درک درست نقش نظارتی راهبری خود، سلامت مالی بنگاه را به ارمغان آورده و مانع تضاد منافع بین بازیگران نظام حاکمیت شرکتی شوند. مدیران مستقل می توانند با درک درست نقش نظارتی راهبری خود، سلامت مالی بنگاه را به ارمغان آورده و مانع تضاد منافع بین بازیگران نظام حاکمیت شرکتی شوند. از آنجا که تکنیک های حسابداری مدیریت استراتژیک تأثیر به سزائی بر انسجام هیئت مدیره دارد و شهرت مدیران مستقل را تحت الشعاع قرار می  دهد، انتظار می رود میزان استقلال هیئت مدیره ارتباط مثبت با تصمیم گیری استراتژیک شرکت ها داشته باشد. پس به نظر می رسد که استفاده از تکنیک حسابداری مدیریت استراتژیک در شرکت های با استقلال هیئت مدیره بالا بیشتر از شرکت های با استقلال هیئت مدیره پایین باشد.

حسابداری مدیریت استراتژیک با استفاده از یک سری تکنیک ها ارزیابی می شود. در راستای تحقق استفاده از تکنیک های حسابداری مدیریت استراتژیک، دو شرط از مفهوم استراتژی باید تحقق یابد.

 هیئت مدیره فعال و حسابداری مدیریت استراتژیک

اگر هیئت مدیره بتواند حد معقولی را در برگزاری جلسات هیئت مدیره تعیین کند، این امر حاکی از فعالیت بالای اعضای هیئت مدیره می باشد. البته بسته به محیط و شرایط شرکت، این جلسات می تواند منافع اقتصادی را با توجه به تئوری نمایندگی در آینده کسب نماید. آدامز و همکاران  بیان می کنند هنگامی که هیئت مدیره جلسات بیشتری برگزار می کند، ارزش شرکت افزایش می یابد. وافیاس معتقد است افزایش تعداد جلسات هیئت مدیره پس از عملکرد ضعیف شرکت، باعث می گردد برگشت از عملکرد بد سریع اتفاق افتد. همچنین تیراچی وساپاتیف بیان می کنند که هیئت مدیره های فعال، از تکنیک حسابداری مدیریت استراتژیک استفاده بیشتری می نمایند. پس به نظر می رسد که استفاده از تکنیک حسابداری مدیریت استراتژیک در شرکت های با فعالیت هیئت مدیره بالا بیشتر از شرکت های با فعالیت هیئت مدیره پایین باشد.

حسابداری مدیریت استراتژیک چیست؟

حسابداری مدیریت استراتژیک شامل ارزیابی اطلاعات خارجی در مورد رقبا در بازار، سیاست های سیاسی / پولی که بر بازار تاثیر می گذارد، روند فعلی قیمت ها، سهم و هزینه ها را شامل می شود. نتیجه این ارزیابی سپس بر منابع موجود شرکت تمرکز می شود. بنابراین، مدیریت می تواند پاسخ های مورد نیاز سازمان را به منظور بالا بردن در بازار تعیین کند.

در انجام این تحلیل، مدیریت سه عنصر اساسی را برای بازی به ارمغان می آورد:

  1. کیفیت
  2. هزینه
  3. زما ن

شرکت ها ارزش گذاری نسبی و اهمیت این سه عامل را بر مشتریان و کل بازار ارزیابی می کنند و راه های استراتژیک اقدامات را برای قرار دادن آنها در بالای مسابقات به دست می آورند. این کار به طور موثر با استفاده از تجزیه و تحلیل رفتاری، فنی و فرهنگی انجام می شود که اطلاعات و اقداماتی را که شرکت می بایست برای ضرب و شتم رقابت ها فراهم آورد. برنامه ریزی استراتژیک و تجزیه و تحلیل SWOT، دو ابزار شناخته شده برای کمک به این فرایند هستند.

برنامه ریزی استراتژیک و تجزیه و تحلیل SWOT دو ابزار شناخته شده برای کمک به این روند است. نقش حسابداران مدیریت می تواند شامل تهیه و به روز رسانی چنین ابزارهایی باشد. حسابداری مدیریت استراتژیک جزء اصلی کل مهارت های پایه حسابدار حرفه ای امروز است.

بیشتر بخوانید: هوشمند سازی سازمان چیست و سازمان هوشمند چه ویژگی هایی دارد؟

این موضوع نقش حسابدار مدیریت استراتژیک را در سازمان های پویا در محیط کسب و کار جهانی بررسی می کند. در این نقش، حسابدار حرفه ای با تیم مدیریت این سازمان مشارکت می کند و به توسعه و پیاده سازی استراتژی با هدف ایجاد ارزش مشتری و سهامداران و موقعیت رقابتی قوی برای سازمان کمک می کند. این موضوع ابزار حسابداری مدیریتی و تکنیک های تجزیه و تحلیل زنجیره ارزش و مدیریت پروژه است که در محیط عملیاتی معاصر به طور فزاینده ای اهمیت می یابد.

استقلال کمیته حسابرسی و حسابداری مدیریت استراتژیک

تماس های کمیته حسابرسی با حسابرسان، اطلاعات به موقع پیرامون وضعیت مالی شرکت و نیز اطلاعات لازم برای ارزیابی کارایی و درستکاری مدیریت را در اختیار هیئت مدیره شرکت قرار می دهد. در واقع کمیته حسابرسی مسئول نظارت بر راهبری شرکتی، فرایند گزارشگری مالی، ساختار کنترل داخلی عملکرد حسابرسی داخلی و فعالیت های حسابرسان مستقل در ترکیب کمیته است و به نیابت از هیئت مدیره و از طریق اطمینان بخشی نسبت به پاسخگویی شرکت، از سرمایه گذاران حمایت می کند. تیراچی وساپاتیف بیان می کنند که با وجود اعضای مستقل در کمیته حسابرسی، استفاده از تکنیک حسابداری مدیریت استراتژیک افزایش می یابد. پس به نظر می رسد که استفاده از تکنیک حسابداری مدیریت استراتژیک در شرکت های با استقلال کمیته حسابرسی بالا بیشتر از شرکت های با استقلال کمیته حسابرسی پایین باشد.

نقش تغییرات محیطی بر روند حسابداری مدیریت استراتژیک

تغییرت محیطی عاملی است که در مدیریت استراتژیک باید مورد بررسی قرار گیرد و بدان توجه جدی شود. بسیاری از تغییرات در محیط های اقتصادی در چند سال اخیر اصلاحات در عملیات حسابداری مدیریت استراتژیک را موجب گشته است. تغییرات اساسی عبارتند از:

تولیدات جدید و تکنولوژی اطلاعات

برای رقابتی باقی ماندن در مواجهه با رقابت فزاینده جهانی ، سازمانهای جهانی تولیدات جدید و تکنولوژی اطلاعات را به کار گرفته اند. که آن شامل JIT برای کاهش بهای تمام شده و کاهش نگهداری بیهودۀ سطح بالایی از موجودیها و موجودی های نیمه ساخته می باشد. همچنین بسیاری از شرکتهای امریکایی و سایر شرکتها در نقاط مختلف دنیا، روشهایی به کار گرفته شده در تولیدات ژاپن را بکار می گیرند، روشهایی که با استفاده از تیم کیفیت و کنترل کیفیت آماری ، هزینه ها بطور عمده ای کاهش می یابدو کیفیت بالا می رود.سایر تغییرات در تولید شامل تکنیک های تولید انعطاف پذیر ، موجب کاهش زمان شروع و صدور مجوز برای درخواست های مشتریان می شود. کلید رقابتی که سرعت در بازار نامیده می شود به معنای توانایی حمل کالا یا خدمات با سرعت بیشتر از رقبا می باشد.

اهمیت رضایت مشتری

یکی از عوامل اصلی مدیریت نوین ، رضایت مشتری می باشد. اولویّت نخست تأمین رضایت مشتری است . این موضوع در کانون یا محور فعالیتهای مدیریت قرار دارد. در فرایند موفقیت سازمان ، مشتری نقش محوری دارد . تعداد سازمانهایی که مشتری مدار هستند بسیار زیاد و رو به افزایش است. مهمترین سرمایه هر سازمان مشتریان آن می باشند. و پیشرفت یک سازمان وابسته به این است که سازمان چه تعداد مشتری دارد ؟ هر مشتری چه میزان خرید می کند؟و….

مدیریت کیفیّت جامع بر این دلالت می کند که دغدغه یک سازمان باید پوشش دادن و حتّی فرا تر رفتن از نیازها و انتظارات مشتری باشد ، تا حدی که در مشتری ایجاد شوق و لذّت نماید. درک نیاز ها و توقعات مشتریان برای ایجاد تجارت جدید و حفظ تجارت فعلی ضروری است . یک سازمان باید محصول یا خدمتی با کیفیت به مشتریانش ارائه کند که در عین اینکه توقع مشتری را برآورده سازد ، با قیمتی معقول به مشتری عرضه گردد.

افزایش سطح رقابت

عامل اصلی توسعه یافته ای که تغییرات پرهزینه را در محیط های تجاری (اقتصادی) معاصر ایجاد می کند ، رشد تجارت و بازار های جهانی است . در دنیای رقابت آمیز امروزی ، مفهوم بازار محدود به یک منطقه خاص نیست و جهانی محسوب می شود. رقابت سنگین بین المللی، شرکتها را وادار می سازد که محصولات و خدمات خود را با کیفیت عالی به بازار عرضه کنند. افزایش رقابت در محیط های تجاری جهانی به این معنی است که شرکتها به طور فزاینده ای به اطلاعات مالی و غیر مالی درباره تجارت و اثرات رقابت در سایر کشور ها نیاز دارند.

یک تغییر کلیدی در محیط اقتصادی این است که انتظارات مصرف کننده برای کارکرد و کیفیت محصولات افزایش یافته است . در نتیجه آن چرخه عمر محصول کوتاه تر می شود و شرکت ها نیاز های آتی و محصولات جدید را به سرعت انجام می دهند تا از طریق آن قدرت رقابتی خود را افزایش دهند.

نوآوری و ظهور فناوری های جدید

این موضوع به اثبات رسیده است که جریان مستمر محصولات وخدمات جدید از جمله پیش شرطهای موفقیت بیشتر سازمانها می باشد. امروزه سنجش تغییرات تکنولوژیک برای کسب و کار ، تحقیقات و سیاست گذاری ، اهمیت فزاینده ای یافته است. سنجش نوآوری در سطح بنگاه جهت تصمیم گیری در مورد مقدار تخصیص منابع به فعالیتهای نوآوری و برای انتخاب حوزه هایی که نوآوری نوید بخش بازده اقتصادی بالایی است و نیز مدیریت استراتژی های نوآوری درونی سازمانی مورد نیاز است.

صاحب نظران و دانشمندان از جنبه های مختلف به موضوع نوآوری پرداخته اند. از این رو ممکن است، تعاریف ذکر شده در ظاهر با یکدیگر تفاوتهایی داشته باشند ، هر چند که محور اصلی آنها یکی است . مرور تعاریف نوآوری می تواند موضوع را روشن تر سازد. نوآوری عبارت است از :

خلق و پیاده سازی ایده های جدید توسط افرادی ( شرکتهایی ) که در یک زمینه نهادی با هم در ارتباط متقابل می باشند. با توجه به اینکه محور این تعریف فرد (شرکت ) می باشد، بنابراین ممکن است یک ایده از نظر افراد ( شرکتهای ) درگیر با آن موضوع جدید تلقی گردد، هر چند که در جای دیگر مورد استفاده قرار گرفته باشد . این نظریه به ماهیت اجتماعی و شناختی فرآیند نوآوری در کسب ایده ها و تبدیل ایده به عمل تاکید دارد.

ابتکارهای جدید با ماهیت اقتصادی که معمولاً توسط شرکتها و گاهی توسط اشخاص صورت می گیرد. حتی استفاده از یک نام تجاری جدید نیز می تواند نوآوری محسوب گردد. اما نوآوری غالباً ترکیب جدیدی از اجزا موجود است . پاسخ این سؤالات که “چه چیزی ” و “چگونه ” توسط شرکتها تولید شده است ، مفهومی پیچیده و نامتجانس است و انواع مختلفی داردکه در ادامه به آن خواهیم پرداخت و نقش آن ها را در حسابداری مدیریت استراتژیک بررسی خواهیم نمود.

  • نوآوری در محصولات یا از جنس کالا می باشد ویا خدمات (پاسخ به سؤالی که چه چیزی تولید شده است ؟).
  • نوآوری در فرآیند نیز یا از جنس تکنولوژیک است و یا سازمانی و مدیریتی ( پاسخ به سؤالی چگونه تولید شده است ؟).

نوآوری در فرآیند

نوآوری فرآیند عبارت است از حالتی که تغییرات اساسی در تکنولوژی تولید محصول رخ می دهد و می تواند در قالب تجهیزات جدید یا روش های سازمانی و مدیریتی جدید یا هر دو آنها باشد. نوآوری فرآیند و محصول کاملاً به یکدیگر وابسته اند . هر چه نرخ نوآوری محصول کاهش می یابد ، بر نرخ نوآوری فرآیند افزوده می شود.

نوآوری در محصول

در مورد نوآوری محصول دو حالت رخ می دهد: تغییرات یا رادیکالی است یا تدریجی . در حالت اول یک محصول جدید ( که از نظر تکنولوژی با محصول قدیمی تفاوت اساسی دارد) جایگزین محصول قدیمی می گردد. شاید در محصول جدید کاربرد جدیدی از تکنولوژی مد نظر باشد. در حالت دوم یعنی موقعیتی که تغییرات تدریجی است ، بهبود و پیشرفت اساسی در عملکرد محصول مورد نظر می باشد.در گذشته ای نه چندان دور و در سالهای اولیه شکل گیری صنایع به کرات شاهد نوآوریهای محصول بوده ایم ، که وجه غالب دوره شکل گیری اولیه محصول است .

دست اندرکاران اولیه صنایع ، فارغ از فشارهای ناشی از استاندارد های فنی بین المللی و نیازهای یکنواخت بازار ، آزادانه دست به عمل زده و در محصول خود از انواع مواد واشکال استفاده کرده واقدام به نوآوری می کردند .نوآوری های بنیادین محصول ، با ظهور طرح غالب کمتر می گردد . و می توان گفت که با شکل گیری نیاز ها ، توقعات و بازار در قالب خصوصیات ، اشکال و توانایی های مورد توافق محصول محدود تر شده و در این حالت وظیفه تحقیق و توسعه بیشتر به نوآوریهای تدریجی در ویژگیهای فعلی محصول معطوف می گردد.

نوآوری در فناوری

این نوآوری، خلق محصولات و فرآیندهای جدید و تغییرات عمده تکنولوژی در این دو را شامل می شود. این تغییرات در صورتی نوآوری تلقی می شود که به بازار عرضه شده ( نوآوری محصول ) یا در در یک فرآیند تولید به کار گرفنه باشند ( نوآوری فرآیند) . بنابراین نوآوری، مجموعه ای است شامل فعالیت های علمی، تکنولوژیک، اقتصادی، سازمانی و بازرگانی .

تغییرات در تیم های مدیریت

تیم های مدیریتی در پاسخگویی به تغییرات پیش آمده در فرایند مدیریت بازاریابی و تولید، تغییر کرده اند. بخاطر تمرکز بیشتر بر روی رضایتمندی مشتری و ارزش، تاکید از معیار های عملکرد مالی و برمبنای سود، به معیارهای عملکرد غیر مالی و مرتبط با مشتری از قبیل کیفیت ، زمان حمل و خدمات تغییر یافته است. برای پاسخ در مقابل چنین تغییری، عملیات حسابداری مدیریت استراتژیک نیز تغییر می یابد تا گزارش هایی را که برای تیم های مدیریتی مفید است را شامل گردد و این گزارش ها نقش های چند کاربردی از این تیم ها و اطلاعات گوناگون مالی و غیر مالی را منعکس می کند. کیفیت محصول، بهای تمام شده هر واحد، رضایتمندی مشتریان، گلوگاه های تولید و … مثالهایی از این گزارش ها می باشد.

بیشتر بخوانید: تعریف مثلث استراتژیک و نقش مثلث استراتژیک در حسابداری مدیریت چیست؟

با بوجود آمدن تغییر در محیط تجاری، تغییرات عمده ای در محیط های اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی تحت تاثیر تجارت رخ داده است. این تغییرات ، تعداد نیروهای کار چند نژادی حسّ جدیدی از پاسخگویی در بین مدیران و کارمندان و مقرراتی شدن تجارت از طرف دولت را شامل می شود. از پیامدهای تغییرات در محیط های تجاری، قابل انعطاف شدن و به روز رسانی شرکتها می باشد. عوامل محیطی مانند عوامل مالی در کمک به سازمان برای موفقیت های بلند مدت حیاتی هستند .

خلاصه ای بر حسابداری مدیریت استراتژیک

حسابداری مدیریت استراتژیک از جمله سامانه هایی است که در عصر حاضر با تغییرات بوجود آمده در محیط کسب و کار کنونی، می تواند با استفاده از مشارکت شرکت ها در سیستم حسابداری مدیریت، به تصمیم گیری مدیران مالی در زنجیره ی ارزش کمک رساند، ولی متاسفانه علی رغم گذر زمان هنوز هم تکنیک های حسابداری مدیریت استراتژیک برای مدیران مالی ناشناخته مانده و منجر شده تا  مشارکت شرکت ها در تصمیم گیری های استراتژیک کاهش یابد.

هدف از این مقاله بررسی نقش راهبری شرکتی در حسابداری مدیریت استراتژیک بود. شواهد پژوهش های انجام شده حاکی از آن است شرکت هایی که مالکان نهادی فعال و استقلال بالا در کمیته حسابرسی دارند، بیش از دیگر شرکت ها از تکنیک های حسابداری مدیریت استراتژیک استفاده نموده اند. به عبارت دیگر، نتایج پژوهش ها بیانگر آن است که وجود مالکان نهادی و اعضای مستقل در کمیته حسابرسی، منجر به استفاده کارآمد از تکنیک های حسابداری می گردد. علاوه براین نتایج پژوهش ها حاکی از آن است که وجود اعضای غیر موظف در کمیته حسابرسی، بیش از سایر مکانیسم های راهبری شرکتی، منجر به استفاده از تکنیک حسابداری مدیریت استراتژیک می شود.

جهت ارتقای سطح کیفی مقالات میتوانید نظرات خود را در پایان صفحه درج نمایید؛ همچنین برای آشنایی بیشتر با مبحث حسابداری مدیریت استراتژیک میتوانید به لینک مقالات خارجی و وبلاگ شریف استراتژی مراجعه نمایید.