مدیریت نوآوری

مدیریت نوآوری

در این مقاله به بررسی موضوع مدیریت نوآوری پرداخته ایم. ابتدا ضمن ارائه تعریفی از مدیریت نوآوری؛ روش های آن را مورد بررسی قرار داده ایم. سپس چرخه مدیریت نوآوری و دلایل اهمیت آن را مورد بحث قرار داده ایم. در ادامه به شرح و تفصیل حوزه های مدیریت نوآوری پرداخته ایم. برای فهم بهتر مطالب نیز چند مثال در زمینه مدیریت نوآوری مورد بررسی قرار داده ایم. می توان گفت با مطالعه ابن مقاله در زمینه موضوع مدیریت نوآوری به فهم مناسبی دست خواهید یافت. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

 

 

مقدمه ای بر مدیریت نوآوری


مدیریت نوآوری مفهومی است که بسیاری از شرکت ها، به ویژه در زمینه های رقابتی مانند فناوری و علوم از آن استفاده می کنند. مدیریت نوآوری می تواند به کارکنان شرکت اجازه دهد تا فرهنگ و ساختاری را ایجاد کنند که نوآوری را تشویق کند و شانس آنها را برای توسعه یک محصول یا خدمات جدید و هیجان انگیز افزایش دهد. اگر شرکت شما از ایده های جدید بهره مند می شود، ممکن است یادگیری بیشتر در مورد مدیریت نوآوری مفید باشد. در این مقاله، مدیریت نوآوری را تعریف می کنیم، توضیح می دهیم که چرا مهم است، حوزه های کلیدی و روش های مدیریت نوآوری را شرح می دهیم.

 

مدیریت نوآوری چیست؟

مدیریت نوآوری شامل فرآیند مدیریت رویه نوآوری یک سازمان است، از مرحله اولیه ایده پردازی تا مرحله نهایی پیاده سازی موفق آن. این شامل تصمیمات، فعالیت ها و روش های تدوین و اجرای یک استراتژی می شود. طبق گفته گارتنر، مدیریت نوآوری یک رشته کسب و کار است که هدف آن ایجاد یک فرآیند یا فرهنگ نوآوری پایدار در درون یک سازمان است. اغلب اوقات، این ابتکارات مدیریت نوآوری از روش تغییر مخرب برای تحول کسب و کار استفاده می کنند. با تحول دیجیتال، سازمان ها با نیاز به نوآوری بیشتر و سریع تر مواجه هستند. نوآوری رشد کسب و کار را هدایت می کند و به سازمان ها یاری می رساند تا از رقبا جلوتر بمانند. مدیریت نوآوری به تولید مدل های کسب و کار جدید و ایجاد محصولات، خدمات و فناوری های جدید طراحی شده برای بازار در حال تغییر کمک می کند. مدیریت صحیح نوآوری همچنین رضایت مشتری و تعامل کارکنان را افزایش می دهد.

بیشتر بخوانید: نوآوری چیست؟ مدیریت نوآوری چگونه انجام می‌شود؟

 


روش های مدیریت نوآوری

سه روش برای مدیریت نوآوری وجود دارد که یک شرکت می تواند به طور جداگانه یا همه با هم برای انواع مختلف پروژه ها از آنها استفاده کند. این روش ها عبارتند از:

۱. افزایشی

نوآوری افزایشی بر بهبودهای کوچک و ثابت در طول زمان برای یک محصول، خدمات، روش یا فرآیند متکی است. شرکت هایی که نوآوری افزایشی را تمرین می کنند ممکن است ترجیح دهند محصولات و خدمات خود را به طور منظم با تغییرات کوچکتر ارائه دهند، زیرا به نظر می رسد قابل اعتمادتر است. به عنوان مثال، یک شرکت کامپیوتری ممکن است تصمیم بگیرد که به جای تلاش برای طراحی یک محصول کامپیوتری کاملاً جدید، در عوض بر ایجاد یک مدل کامپیوتری بهبود یافته در هر سال تمرکز کند. این نوآوری ها ممکن است هر بار خبرساز نشوند، اما بهبود ثابت می تواند کسب و کار را رشد دهد و خریداران تکراری را ترغیب نماید.

 

۲. پیشگامانه

نوآوری پیشگامانه نوآوری است که به یک شرکت اجازه می دهد محصول یا خدمات خود را به طور قابل توجهی تغییر دهد در حالی که در صنعت خود باقی می ماند. این امر به ویژه در فناوری رایج است، جایی که رقابت شدید و سرعت بالای نوآوری باعث ارزشمند شدن پیشرفت ها می شود. به عنوان مثال، یک تولید کننده تلفن همراه ممکن است یک تراشه کوچکتر و پیشرفته تر برای تلفن های خود توسعه دهد که تلفن بعدی خود را بسیار قدرتمندتر از مدل های قبلی می کند. اگرچه این بیشتر از نوآوری افزایشی است، اما بعید است که کل صنعت را تغییر دهد.

 

۳. مخرب

نوآوری مخرب؛ نوآوری است که یک بازار را کاملاً تغییر می دهد زیرا شکاف قابل توجهی ایجاد می کند که رقبا به راحتی نمی توانند آن را ببندند. شرکتی که نوآوری مخربی ایجاد می کند ممکن است توجه بسیار زیادی را به خود جلب کند و ممکن است مصرف کنندگان را به درک و پذیرش این نوآوری ترغیب کند. اگرچه نوآوری مخرب می تواند مزایای عظیمی داشته باشد، اما دستیابی به آن بسیار چالش برانگیزتر از سایر انواع نوآوری است. از جمله نمونه‌های این موارد می‌توان به ظهور تلفن‌های هوشمند و ظهور خودروهای هیبریدی در زمانی که خودروهای بنزینی گزینه اصلی بودند اشاره کرد.

بیشتر بخوانید: ماتریس نوآوری چیست؟

حوزه های مدیریت نوآوری



چرخه مدیریت نوآوری

برای تبدیل مدیریت نوآوری به بخشی معمول از کسب و کار، بسیاری از سازمان ها از رویکردی منظم و چرخشی پیروی می کنند، از جمله موارد زیر:

  • ایده پردازی اولین گام برای نوآوری است و مشوق ها و بازخوردها به تشویق جریان ثابت ایده ها کمک می کنند.
  • گام بعدی در یک فرآیند مدیریت نوآوری خوب، شناسایی ارزشمندترین و قابل اجراترین ایده ها است. سپس شرکت ها می توانند بر اساس ایده های کوتاه شده، اقدام به ایجاد نمونه های اولیه کنند و آنها را اجرا نمایند تا ببینند چگونه کار می کنند.
  • در مرحله نهایی به سمت اجرای کامل، ارزیابی نتیجه برای بررسی اینکه آیا اهداف کسب و کاری مورد نظر پس از اجرای ایده ها محقق شده است یا خیر، بسیار مهم می باشد.
  • همچنین لازم است مدیران ارشد را در بحث های مربوط به مدیریت نوآوری درگیر کرد تا اطمینان حاصل شود که ایده های تولید شده با اهداف کسب و کاری همسو هستند. سازمان ها نیز به طور فزاینده ای به دنبال مدیران نوآوری هستند که دارای مهارت های رهبری خاص هستند تا نوآوری را هدایت کنند و بر فرآیند مدیریت نوآوری نظارت کنند.



 


چرا مدیریت نوآوری مهم است؟

مدیریت نوآوری مهم است زیرا به شرکت ها اجازه می دهد تا به سرعت و به طور موثر ایده ها و رویه های جدید را توسعه دهند. این می تواند به شرکت ها در حفظ پایداری و رقابت با افزایش بهره وری، سودآوری و انعطاف پذیری آنها کمک کند. با گنجاندن شیوه های مدیریت نوآوری در یک کسب و کار، مدیران می توانند اطمینان حاصل کنند که همه کارکنان زیرساخت لازم برای توسعه ایده های نوآورانه را در اختیار دارند. نوآوری می تواند از توسعه فناوری های پیشگامانه گرفته تا ایجاد محصولی که از رقبا پیشی بگیرد، به روش های مختلف به کسب و کار سود برساند.

بیشتر بخوانید: انتشار نوآوری چیست؟

 

 


حوزه های مدیریت نوآوری

چهار حوزه وجود دارد که نقش کلیدی در مدیریت نوآوری ایفا می کنند و آنها عبارتند از:

۱. قابلیت ها

قابلیت ها به توانایی کسب و کار برای نوآوری اشاره دارد، از جمله عواملی مانند استعداد، دانش داخلی و منابع مالی موجود. قابلیت های نوآورانه نیروی کار عامل عظیمی در میزان نوآوری یک کسب و کار است، بنابراین مدیرانی که امیدوارند نوآوری را افزایش دهند، ممکن است بخواهند به نقاط قوت و ضعف کارکنان درگیر نگاه کنند. این ممکن است شامل آموزش رسمی، استعداد خاص یا بینش منحصر به فردی باشد که یک کارمند برای یک پروژه ارائه می دهد، که همه آنها می توانند بسیار ارزشمند باشند. یک مدیر ممکن است از کارمندان بخواهد که برای مشارکت کل تیم در طوفان فکری توانایی های خود، آنچه را که می توانند ارائه دهند را تجزیه و تحلیل کنند. منابع مالی نیز می تواند بر توانایی نوآوری یک کسب و کار تأثیر بگذارد. کسب و کاری که می خواهد نوآوری کند اما از نظر مالی توانایی آن را ندارد، ممکن است به اندازه کسب و کاری که علاقه کمتری به نوآوری دارد اما منابع زیادی دارد، با مشکل مواجه شود. با این حال، استفاده از کمبود بودجه به عنوان انگیزه امکان پذیر است، زیرا کارکنان ممکن است راه‌حل‌های ارزان‌تری را در نظر بگیرند.

 

۲. ساختارها

ساختارها به عواملی مانند زیرساخت، سیاست ها، فرآیندها و سازمان اشاره دارد که می تواند بر توانایی کارکنان برای نوآوری تأثیر مثبت یا منفی بگذارد. کسب و کارهایی که مدیریت نوآوری موثری دارند، معمولاً دارای کانال های ارتباطی شفاف، سیاست های خوب برای تصمیم گیری و ساختار سازمانی هستند که به کارکنان اجازه می دهد انعطاف پذیر باشند و به عنوان کارآفرینان درون سازمانی عمل کنند. برای مدیران مفید است که حوزه هایی را که نوآوری در آنها از اهمیت بیشتری برخوردار است شناسایی کنند. تیم هایی که انتظار می رود ایده های نوآورانه پیدا کنند، ممکن است از انعطاف پذیری بیشتر در تصمیم گیری، چارچوب گزارشگری با راهنمایی کمتر و ساختاری که به آنها امکان تغییر سریع مسیر را می دهد، بهره مند شوند.

 

۳. فرهنگ

فرهنگ نقش مهمی در توانایی نوآوری یک شرکت دارد. فرهنگی که خلاقیت و نوآوری را پاداش نمی دهد، ممکن است کارکنان را تشویق کند که ایده ها را پنهان نمایند یا در صورت ارزش گذاری بر نوآوری، به دنبال شغل دیگری باشند. در حالی که فرهنگ سازمانی معمولاً از رهبران و مدیران شروع می شود، کارکنان نیز می توانند بر نحوه عملکرد شرکت تأثیر بگذارند. اگر کارمندی جای بهبود ببیند و تمایل بیشتری به نوآوری داشته باشد، برای آن کارمند ارزشمند است که با مدیریت در مورد تغییر فرهنگ شرکت به سمت نوآوری صحبت کند. شرکتی که دارای فرهنگی است که از نوآوری حمایت می کند، معمولاً دارای این ویژگی ها است:

  • بیشتر با چشم انداز و فرهنگ هدایت می شود تا نظارت مدیریت.
  • سرعت، آزمایش و یادگیری را در اولویت قرار می دهد.
  • به کارمندان آزادی و مسئولیت برای توسعه ایده های جدید می دهد.
  • به کارمندانی که نیاز به بهبود را درک می کنند ارزش قائل است.
  • شکست را مجازات نمی کند، بلکه آن را بخشی از فرآیند نوآوری می داند.

 

۴. استراتژی

استراتژی یکی از راه‌های هدایت نوآوری به سمت حوزه‌های خاص است. به عنوان مثال، اگر شرکتی یک برنامه استراتژیک برای نوآوری در صنعت ذخیره سازی صفحه های گرامافون داشته باشد، مدیریت و کارکنان روی توسعه یک مانیتور کامپیوتر بهتر تمرکز نمی کنند. نوآوری تنها به اندازه توانایی شرکت در استفاده استراتژیک از آن نوآوری ارزشمند است. نوآوری به میزان معینی آزادی برای همه کارکنان درگیر نیاز دارد، بنابراین نظارت استراتژیک بیش از حد ممکن است راه حل های خلاقانه را محدود کند. برای مدیران مفید است که نیاز به آزادی را با نیاز شرکت برای ارائه نوع خاصی از محصول یا ماندن در یک صنعت خاص متعادل کنند.

بیشتر بخوانید: شایستگی اصلی چیست؟

 

 

مدیریت نوآوری، قلب تپنده‌ی بسیاری از شرکت‌های موفق است. این شرکت‌ها با رویکردهای نوآورانه و خلاقانه خود، همواره در تلاش‌اند تا محصولات و خدمات جدیدی را به بازار عرضه کنند. در ادامه، چند نمونه از شرکت‌های معروف در این زمینه را معرفی می‌کنیم:
۱. اپل (Apple)
اپل به عنوان یکی از نمادهای نوآوری در جهان شناخته می‌شود. این شرکت با طراحی محصولات زیبا و کاربرپسند، استانداردهای جدیدی را در صنعت فناوری ایجاد کرده است. از آیفون و آیپد گرفته تا مک‌بوک و اپل واچ، همه و همه نشان از تعهد اپل به نوآوری دارند.
۲. تسلا (Tesla)
تسلا با انقلاب در صنعت خودرو و معرفی خودروهای برقی، به یکی از جذاب‌ترین شرکت‌های فناوری تبدیل شده است. این شرکت با استفاده از فناوری‌های پیشرفته و هوش مصنوعی، خودروهایی با عملکرد بالا و برد طولانی تولید می‌کند.
۳. گوگل (Google)
گوگل به عنوان موتور جستجوی غالب جهان، همواره در حال توسعه‌ی فناوری‌های جدید است. از هوش مصنوعی و یادگیری ماشین گرفته تا واقعیت مجازی و خودروهای خودران، گوگل در بسیاری از حوزه‌ها پیشرو است.
۴. آمازون (Amazon)
آمازون از یک فروشگاه آنلاین کوچک به یک غول فناوری تبدیل شده است. این شرکت با ارائه خدمات متنوعی مانند فروش آنلاین، سرویس‌های ابری، دستیار صوتی الکسا و تولید محتوا، به یکی از قدرتمندترین شرکت‌های جهان تبدیل شده است.
۵. نایک (Nike)
نایک به عنوان یکی از بزرگترین شرکت‌های تولیدکننده‌ی کفش و لباس ورزشی، با استفاده از فناوری‌های جدید و طراحی‌های خلاقانه، محصولات خود را بهبود می‌بخشد. این شرکت با همکاری با ورزشکاران حرفه‌ای و استفاده از داده‌های بزرگ، محصولات سفارشی‌سازی شده‌ای را برای مشتریان خود تولید می‌کند.

ویژگی‌های مشترک این شرکت‌ها:

  • فرهنگ نوآوری: این شرکت‌ها محیطی را ایجاد می‌کنند که در آن کارمندان تشویق می‌شوند تا ایده‌های جدید خود را مطرح کنند.
  • سرمایه‌گذاری در تحقیق و توسعه: این شرکت‌ها بخش قابل توجهی از درآمد خود را به تحقیق و توسعه‌ی فناوری‌های جدید اختصاص می‌دهند.
  • تمرکز بر مشتری: این شرکت‌ها نیازها و خواسته‌های مشتریان خود را به خوبی درک می‌کنند و محصولات و خدماتی را ارائه می‌دهند که پاسخگوی این نیازها باشد.
  • انعطاف‌پذیری: این شرکت‌ها به تغییرات بازار به سرعت واکنش نشان می‌دهند و خود را با شرایط جدید وفق می‌دهند.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق فرهنگ سازمانی چیست؟

 

مدیریت نوآوری

 

خطرات مدیریت نوآوری

مدیریت نوآوری مزایای گسترده ای دارد، اما می تواند با برخی خطرات همراه باشد. این موارد عبارتند از:

  • ایجاد فرهنگ سازمانی که مدیریت نوآوری را در بر می گیرد ممکن است زمان زیادی ببرد.
  • اگر نوآوری قبلاً اولویت نداشته باشد، ممکن است کارکنان در هر سطحی در برابر تغییر مقاومت کنند.
  • نوآوری می تواند برای کارکنان و شرکت هایی که ذهنیت رشد ندارند چالش برانگیز باشد.
  • کمبود بودجه یا محدودیت های دیگر ممکن است مانع از نوآوری کارکنان شود یا ممکن است آنچه را که آنها نوآوری می کنند برای شرکت غیرممکن کند.
  • پروژه های نوآورانه ممکن است در صورت عدم حمایت کافی تجاری در سایر زمینه ها یا در صورت عدم درک محصول یا خدمات توسط مشتریان شکست بخورند.
  • سرمایه گذاری زیاد در یک ایده نوآورانه و شکست آن می تواند اتلاف وقت و هزینه باشد.

 

 

نتیجه گیری:

مدیریت نوآوری فرآیندی است که در آن شرکت ها با معرفی رویه های جدید در زمینه نوآوری به دنبال رشد هستند. این رویه ها فرآیند نوآوری را از مرحله ایده پردازی تا تکمیل پروژه هدایت می کنند. ایده اصلی پشت مدیریت نوآوری استفاده از ساختار و فرآیندهای کسب و کار برای بهبود توانایی کارکنان در توسعه ایده ها و فرآیندهای جدید است. در حالی که مدیران و مدیران اجرایی معمولاً این فرآیند را رهبری می کنند، کسب و کاری که مدیریت نوآوری را تمرین می کند، معمولاً نیازمند مشارکت همه کارکنان است. به طور کلی، نوآوری می تواند افزایشی، پیشگامانه یا مخرب باشد.

  • افزایشی: در عصری که کسب و کارها ملزم به نوآوری مداوم خود هستند، نوآوری افزایشی با بهبود مستمر محصولات، خدمات، فرآیندها یا روش های فعلی به آنها کمک می کند تا رشد کنند.
  • پیشگامانه: یک نوآوری پیشگامانه به پیشرفت های تکنولوژیکی اشاره دارد که می تواند سطح یک محصول یا خدمات را، در یک دسته موجود، نسبت به رقبا افزایش دهد.
  • مخرب: هر ایده ای که پس از اجرا قادر به تغییر بنیادی رفتار بازار باشد، نوآوری مخرب است.

برای موفقیت فرآیند مدیریت نوآوری، ضروری است که شرکت از فرهنگ نوآوری حمایت کند و باعث شود کارکنان احساس ارزشمندی نمایند. این امر کارکنان را تشویق می کند تا در عوض ایده های با کیفیت تولید نمایند. سازمان ها می توانند از فناوری های مشارکتی مانند شبکه های اجتماعی برای دریافت بازخورد استفاده نمایند که به تولید جریان ثابت ایده ها از ذینفعان داخلی و خارجی شرکت کمک می کند.

 

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع مدیریت نوآوری برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

مدیریت استراتژیک

مدیریت استراتژیک چیست؟ فرایند برنامه ریزی در مدیریت استراتژیک چگونه است؟

در این مقاله قصد داریم به بیان دقیق تعریف مدیریت استراتژیک بپردازیم و بگوییم که مدیریت استراتژیک چیست و ضرورت بکارگیری تفکر، برنامه ریزی و مدیریت استراتژیک در سازمان ها چقدر است. سوالاتی که مدیران برای پیاده سازی مفاهیم مدیریت استراتژیک به آن احتیاج دارند تا بتوانند برای کسب و کارشان مزیت رقابتی کسب نمایند. در ادامه با ما همراه باشید. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

 

تعریف مدیریت استراتژیک چیست؟

مدیریت راهبردی یا مدیریت استراتژیک یک تجزیه و تحلیل در خصوص مسایل مهم سازمان می باشد و توسط راهبران ارشد سازمان به نمایندگی از مالکان، به منظور کنترل منابع در محیط‌ های خارج از سازمان گرفته می شود این فرایند شامل مشخص کردن ماموریت، چشم انداز، دارایی‌های سازمان و توسعه برنامه‌ها و سیاستهای‌ سازمان که به همه فعالیت ‌هایی که برای رسیدن به آن خواهد شد نیاز است.

تعریف دیگر ارایه شده در باب مدیریت استراتژیک راهکارها و تصمیم هایی که قرار است به ما و سازمان ما کمک کند تا در مسیر موفقیت و دستیابی به اهداف حرکت کنیم یا در تعریف ساده تر کجا هستیم و قرار است به کجا برسیم. در این مسیر مدیریت استراتژیک ما را یاری خواهد کرد و موجب تعیین عملکرد بلندمدت یک شرکت است.

مدیریت استراتژیک شامل رصد محیطی (خارجی و داخلی)، تدوین اهداف بلندمدت، پیاده سازی، ارزیابی و کنترل استراتژی می باشد. بنابراین مطالعه مدیریت استراتژیک بر پایش و ارزیابی فرصت ها و تهدیدهای خارجی در پرتو قوت ها و ضعیف های داخلی یک شرکت تأکید دارد. مدیریت استراتژیک در ابتدا سیاست کسب‌ و کار خوانده می‌شد. موضوعاتی که در مدیریت استراتژیک مطرح می شود شامل برنامه ریزی استراتژیک، رصد محیطی و تجزیه و تحلیل صنعت می‌باشد.

 

 

تعریف علمی مدیریت استراتژیک از دیدگاه استراتژیست های بزرگ

از دیدگاه کارپنتر و ساندرز مدیریت استراتژیک فرآیندی است که در آن سازمان، تدوین و اجرای استراتژی را مدیریت می کند، درحالیکه رابینز و کولتر بر این عقیده اند که مدیریت استراتژیک عبارت است از آنچه مدیران برای توسعه استراتژی های یک سازمان انجام می دهند. همچنین پیرس و رابینسون مدیریت استراتژیک را مجموعه ای از تصمیمات و اقدامات که نتیجه تدوین و اجرای برنامه های طراحی شده برای رسیدن به اهداف شرکت است تعریف میکنند، و در حالیکه مالحی، فریناز، و فینلی مدیریت استراتژیک را حداقل به عنوان فرآیند تنظیم جهت گیری های طولانی مدت برای سازمان تعریف می کنند.

فرآیند مدیریت استراتژیک برای مطابقت با شرایط دائمالتغییر بازار و ساختار رقابتی با سازمانهایی که به طور مداوم منابع، توانمندیها و صلاحیت های اصلی را توسعه می دهند، استفاده میشود.

هیت و همکاران، کارپنتر و ساندرز و رابینز و کولتر، فرآیند مدیریت استراتژیک را شامل یک مجموعه کامل از تعهدات، تصمیمات و اقدامات مورد نیاز برای یک سازمان برای رسیدن به رقابت استراتژیک و کسب بازده بالاتر از متوسط می دانند. معمولا ورودیهای استراتژیک از تجزیه و تحلیل محیط داخلی و خارجی مشتق شده اند، و برای شکلگیری و اجرای استراتژی موثر لازم هستند.

 

تاریخچه مدیریت استراتژیک

مراحل تکامل مدیریت استراتژیک بسیاری از مفاهیم و تکنیک های مرتبط با مدیریت استراتژیک، توسط شرکت های تجاری مختلف مانند جنرال الکتریک (GE) و گروه مشاور بوستون (BCG) توسعه یافته و با موفقیت مورد استفاده قرار گرفته اند. در طول زمان نیز متخصصان فعالیت های تجاری و محققان دانشگاهی این مفاهیم را گسترش و بهبود داده اند. مدیریت استراتژیک شرکت های بزرگ فعال صنایع چندگانه (همچون شرکت های مادر تخصصی و هلدینگ های تجاری) مورد استفاده قرار میگرفت. از خطاها، اشتباهات پرهزینه و حتی بحران های اقتصادی دلایلی هستند که باعث شده اند امروزه مدیران حرفه ای در تمام سازمان ها به منظور رقابتی نگه داشتن سازمان خود در یک محیط پر رقابت، مدیریت استراتژیک را جدی بگیرند. همزمان با تلاش مدیران جهت تطبیق بهتر سازمان با شرایط در حال تغییر دنیا، یک سازمان می تواند از طریق طی مراحل چهارگانه مدیریت استراتژیک تکامل باید. این مراحل چهارگانه عبارت است از:

برنامه ریزی مدیریت استراتژیک مبتنی بر پایه های مالی

این بخش مرحله اول از مراحل چهارگانه تکامل مدیریت استراتژیک است، مدیران زمانی با جدیت دست به کار برنامه ریزی می شوند که از آنها خواسته شود تا بودجه سال آینده را پیشنهاد و ارائه کنند. پروژه ها اغلب با توجه به اطلاعاتی که قسمت عمده آن از داخل تأمین شده و بر مبنای تجزیه و تحلیل های بسیار ناچیز است، پیشنهاد می شوند. حتی نیروهای بکار گرفته شده در قسمت فروش هم اطلاعات محیطی کم تری فراهم میکند. این روش، یک برنامه ریزی عملیاتی ساده است که نمی توان آن را در زمره مدیریت استراتژیک به حساب آورد و در عین حال کاملا وقت گیر می باشد. در این نوع برنامه ریزی فعالیت های عادی شرکت برای چند هفته معلق می ماند. حال آن که در طول این مدت مدیران همواره تلاش می کنند تا تعداد زیادی ایده را در بودجه پیشنهادی مطرح کنند. در این برنامه ریزی افق زمانی معمولا یک ساله است و بصورت بلند مدت به آن توجه نمیشود.

بیشتر بخوانید: برنامه عملیاتی چیست؟

 

برنامه ریزی مدیریت استراتژیک مبتنی بر پیش بینی

زمانی که بودجه های سالانه در راستای برنامه ریزی بلندمدت چندان مفید واقع نشوند، مدیران تلاش می کنند تا برنامه های مدیریت استراتژیک پنج ساله را پیشنهاد کنند. در این صورت آنها پروژه هایی را در نظر میگیرند که بیش از یک سال به طول می انجامد، علاوه بر اطلاعات داخلی، مدیران هرگونه داده های محیطی را معمولا به صورت ویژه و موقتی جمع آوری کرده و براساس آن روند کنونی را برای پنج سال آینده امتداد می دهند. انجام این مرحله زمان بر می باشد، به طوری که دربرگیرنده یک ماه فعالیت مدیریتی کامل است تا از تناسب تمام بودجه های پیشنهادی با نحوه انجام آن اطمینان حاصل شود. در صورتی که مدیران بر سر کسب سهم بیشتری از منابع مالی با هم رقابت می کنند، این برنامه ریزی مدیریت استراتژیک به یک فرایند به شدت سیاسی تبدیل می شود و جلساتی طولانی جهت ارزیابی پیشنهادها و توجیه مفروضات تشکیل می شوند. افق زمانی اغلب سه تا پنج سال در نظر گرفته میشود.

 

 

برنامه ریزی مدیریت استراتژیک با گرایش به محیط خارجی

مرحله سوم تکامل مدیریت استراتژیک با گرایش به محیط خارجی بیان میشود، برنامه های پنج ساله به خاطر سیاسی کاری های مدیران، خنثی و بی فایده شده بودند؛ بر این اساس برنامه ریزی مدیریت استراتژیک، فرایند کنترل استراتژیک را در دست گرفت تا از این گونه مشکلات به دور باشد. شرکت به دنبال این است تا از طریق تفکر استراتژیک پاسخگویی خود به تغییرات محیطی و شرایط در حال تغییر، بازارها و رقابت ها را افزایش دهد.

برنامه ریزی به دور از دست های مدیران سطح پایین تر و به صورت متمرکز توسط ستاد برنامه ریزی انجام می شود که وظیفه آن طرح ریزی و توسعه برنامه های مدیریت استراتژیک برای کل شرکت است. مشاوران اغلب تکنیک های پیشرفته و نوآورانه ای ارائه می کنند که ستاد برنامه ریزی از آنها جهت گردآوری اطلاعات و پیش بینی روندهای آتی و آینده پژوهی استفاده می کنند.

مدیران سطح بالاتر سالی یک بار آخرین «بازبین» انجام شده، توسط اعضای کلیدی واحد برنامه ریزی را مورد بررسی قرار می دهند تا برنامه مدیریت استراتژیک کنونی ارزیابی و به روز شود. چنین برنامه ریزی بالا به پایین، بر تدوین استراتژی تأکید داشته و معمولا مباحث مربوط به اجرای استراتژی را به سطوح مدیریتی پایین تر محول می کند، مدیریت ارشد یک سازمان معمولا با کمک مشاوران و با حداقل اطلاعات از سطوح پایین، نسبت به تهیه و توسعه برنامه های پنج ساله اقدام می کند.

بیشتر بخوانید: فرایند کنترل استراتژیک چیست؟ تکنیک ها و مدل های فرایند کنترل استراتژیک کدام است؟

 

 

 

 

جاری سازی تفکر استراتژیک در تمام سطوح

مرحله چهارم: با پی بردن به این موضوع که حتی بهترین برنامه های استراتژیک هم بدون نظرات مدیران سطح پایین تر بی ارزش هستند، میتوانیم موضوع مدیریت استراتژیک را بهتر درک کنیم و بدانیم مدیریت ارشد، گروه های برنامه ریزی متشکل از مدیران و کارکنان کلیدی بخش ها و گروه های کاری مختلف را تشکیل می دهد. این گروه های برنامه ریزی یک سری از برنامه های مدیریت استراتژیک را با هدف دستیابی به اهداف اساسی شرکت توسعه داده و یکپارچه میکنند. در حال حاضر برنامه های مدیریت استراتژیک جزئیات مربوط به اجرا، ارزیابی و کنترل را در بر میگیرد و به جای تلاش برای پیش بینی کامل آینده برنامه ها بر سناریوهای پیش رو تاکید دارند. برنامه استراتژیک پنج ساله پیچیده ای که در یک سال تهیه می شد، اکنون جای خود را به جاری سازی تفکر استراتژیک در تمام سطوح سازمان در سرتاسر طول سال داده است.

اطلاعات استراتژیکی که قبلا فقط در اختیار مدیریت ارشد قرار میگرفت، اکنون از طریق شبکه های محلی، شبکهای اجتماعی و بستر اینترنت در دسترس تمام افراد سازمان می باشد. به جای تشکیل یک ستاد عظیم و متمرکز برنامه ریزی، مشاوران برنامه ریزی داخلی و خارجی همواره در دسترس هستند تا بحث های مربوط به طرح ریزی استراتژی کمک کنند.

با وجود این ممکن است مدیریت ارشد، فرایند برنامه ریزی مدیریت استراتژیک را شروع کند، ولی استراتژی های انتخاب شده ممکن است از هر جای سازمان پیشنهاد و مطرح شده باشد. برنامه ریزی به طور معمول، تعاملی و بین چند سطح محدود از سازمان و تا حدودی بالا به پایین است. از همین رو، در پیاده سازی مدیریت استراتژیک تمامی افراد در تمام سطوح سازمان در این فرایند مشارکت دارند.

بیشتر بخوانید: فرآیند تدوین استراتژی چگونه انجام می شود؟ مراحل و فرآیند تدوین استراتژی چیست؟

 

تعریف دقیق استراتژی چیست؟

اولین بار یونانی ها از این کلمه استفاده کردند به معنای تدوین برنامه جنگی توسط ژنرالها، صحیح عمل کردن در زمان و مکان مناسب و دست یافتن به نتایج مطلوب و مورد نظر استراتژی در حقیقت نقشه ای است برای حرکت به عمل یا رسیدن به هدف. اگر ندانیم به کجا میرویم دیگر فرقی نمیکند که چه راهی را پیش بگیریم؛ در واقع استراتژی یک برنامه جامع برای عمل است که جهتگیری های عمده سازمان را معین میکند و رهنمودهایی را برای تخصیص منابع در مسیر کسب اهداف بلند مدت ارائه میدهد.
استراتژی الگوی تصمیمهایی است که در سازمان اخذ میشود و فعالیتها و نتایج را شکل میدهد راهبردهای خوب ابزار رقابتی محسوب میشوند و راهبردهای نامناسب ضعف های عمده سازمان مـحسوب میشوند. الگویی بنیادی از اهداف فعلی و برنامه ریزی شده، بهره برداری و تخصیص منابع و تعاملات یک سازمان با بازارها، رقبا و دیگر عوامل محیطی است. مدیریت استراتژیک یک استراتژی واحد نیست. با این حال، عناصر کلیدی وجود دارد که حیاتی هستند. اینها شامل تعیین هدف، تجزیه و تحلیل صنعتی و سازمانی، شکل گیری استراتژی، اجرای استراتژی، اندازه گیری، نظارت و کنترل استراتژی ها می باشد.

در این تعریف از استراتژی مشخص میشود که یک استراتژی باید مشخص کند، چه اهدافی باید تحقق یابد، روی چه بازارها و صنایع و محصوالت باید تمرکز کرد. و چگونه برای بهره برداری از فرصت های محیطی و مواجهه با تهدیدهای محیطی به منظور کسب مزیت رقابتی منابع تخصیص یابد و چه فعالیت هایی باید انجام گیرد. و چه راهی برای رسیدن سازمان به مزیت رقابتی پایدار و رسیدن سود وجود دارد.

بیشتر بخوانید: استراتژی چیست؟

فرایند و مراحل مراحل مدیریت استراتژیک چیست و چگونه است

فرایند و مراحل مدیریت استراتژیک چیست؟

برنامه ریزی استراتژیک به معنای فرآیند گسسته، جدا و مستقل از تجارت سازمان است. در حالیکه مدیریت استراتژیک برنامه ریزی، تدوین، اجرا و ارزیابی استراتژی را به هم مربوط می کند. فرآیند مدیریت استراتژیک را می‌توان به چهار مرحله تقسیم کرد: ۱- تحلیل وضعیت و بررسی محیطی، ۲- تعیین و تدوین استراتژی، ۳- پیاده سازی و اجرای استراتژی، ۴- کنترل و ارزیابی استراتژی ها

تجزیه و  تحلیل وضعیت و بررسی محیطی

بررسی ‌محیطی (Initial Analysis) به فرایند جمع‌ آوری، بررسی دقیق و ارائه اطلاعات برای اهداف استراتژیک اشاره دارد. این فرایند، عوامل داخلی و خارجی تاثیرگذار بر یک سازمان را تجزیه‌و‌تحلیل می‌کند. پس از اجرای فرایند تجزیه‌و‌تحلیل ‌محیطی، مدیریت باید آن را به طور مداوم ارزیابی کند و در جهت بهبود آن تلاش کند.

تعیین و تدوین استراتژی

در تدوین استراتژی (Strategy Formulation) باید ابتدا مجموعه استراتژی‌های قابل استفاده را لیست کرده و سپس با استفاده از مدل‌های مختلفی که در بحث‌های مدیریت استراتژیک آمده است و با توجه به نتایج بدست آمده در تحلیل وضعیت که در مرحله اول آمده است استراتژی برتر را انتخاب می‌کنیم. در این مرحله باید مدیران میانی و حتی رده پائین سازمان را نیز مشارکت داد تا در آنها ایجاد انگیزش کند. فرمولاسیون استراتژی، فرایند تصمیم‌گیری در خصوص بهترین عملکرد جهت دستیابی به اهداف سازمانی است. پس از بررسی ‌محیطی، مدیران راهبردهای شرکتی، تجاری و عملکردی را تعیین می‌کنند.

پیاده‌سازی و اجرای استراتژی

پیاده‌سازی و اجرای استراتژی (Strategy Implementation) به معنای به‌کار‌گیری استراتژی مورد‌نظر یا اجرای استراتژی انتخابی سازمان است. پیاده‌سازی استراتژی شامل طراحی ساختار سازمان، توزیع منابع، توسعه فرایند تصمیم‌گیری و مدیریت منابع انسانی است. ایجاد فرهنگ سازمانی متناسب با استراتژی جدید سازمان اجرای موفقیت آمیز استراتژی به همکاری مدیران همه بخش‌ها و واحدهای وظیفه‌ای سازمان نیاز دارد.

کنترل و ارزیابی استراتژی

کنترل و ارزیابی استراتژی ها (strategy evaluation) مرحله نهایی فرآیند مدیریت استراتژیک است. فعالیت‌های کلیدی ارزیابی استراتژی عبارت‌اند‌ از: ارزیابی عوامل داخلی و خارجی که در ‌واقع، ریشه‌های استراتژی‌های فعلی، عملکرد اندازه‌گیری و اقدامات اصلاحی هستند. ارزیابی اطمینان می‌دهد که استراتژی سازمانی و نیز اجرای آن با اهداف سازمانی مطابقت دارد. انجام دادن اقدامات اصلاحی به منظور اطمینان یافتن از این که عملکردها با برنامه‌های پیش بینی شده مطابقت دارند. اطلاعاتی که از فرایند ارزیابی استراتژی به دست می‌آید باید به گونه‌ای باشد که عملیات و اقدامات را تسهیل نماید و باید کسانی یا واحدهایی را معرفی نماید که نیاز به اصلاح دارند.

این اجزاء، مراحلی هستند که در ترتیب زمانی هنگام ایجاد یک طرح مدیریت استراتژیک جدید، انجام می‌شوند. در حال حاضر کسب و کارهایی با یک طرح مدیریت استراتژیک به نسبت شرایط لازم به این مراحل رجوع می‌کنند و تغییرات ضروری را ایجاد می‌کنند.

بیشتر بخوانید: نحوه کنترل و ارزیابی استراتژی ها چگونه است و نتایج پیاده سازی چطور بررسی میشود؟

 

 

شرکت های پیشگام در عرصه مدیریت استراتژیک

شرکت بزرگ جنرال الکتریک به عنوان یکی از پیشگامان برنامه ریزی استراتژیک، اولین شرکتی بود که در طول دهه ۱۹۸۰ با گذر از مرحله برنامه ریزی استراتژیک به مرحله مدیریت استراتژیک وارد شد. تا دهه ۱۹۹۰، اکثر شرکت ها در گوشه و کنار دنیا کار ورود به مرحله مدیریت استراتژیک را آغاز کرده بودند. وضعیت شرکت می تاگ به عنوان تولید کننده عمده وسایل خانگی، تا سال ۱۹۷۸ به گونه ای بود که در مرحله اول مدیریت استراتژیک دسته بندی می شد. مدیرعامل شرکت می تاگ، دانیل کروم ” یک گروه ضربت” تشکیل داد تا به این سؤال پاسخ دهند: «اگر ما به انجام کارهای فعلی خود ادامه دهیم، شرکت می تانگ در پنج سال آینده در چه موقعیتی خواهد بود؟» پاسخ به این سؤال به صورت محرکی عمل کرد که باعث توسعه و گسترش آتی شرکت شد. این مساله حدی توسعه یافت که توانست خط کاملی از وسایل خانگی عمده به وجود آورده و با خرید شرکت هوور (Hoover) وارد بازار جهانی شود و سهم قابل توجهی از بازار لوازم خانگی، بواسطه داشتن برنامه ریزی استراتژیک و مدیریت استراتژیک کسب نماید.

 

مزایای مدیریت استراتژیک چیست؟

مدیریت استراتژیک به سازمان این امکان را می‌دهد که به شیوه‌ای خلاق و نوآور عمل کند و برای شکل دادن به آینده خود به صورت انفعالی عمل نکند. این شیوه مدیریت باعث می‌شود که سازمان دارای ابتکار عمل باشد و فعالیت‌هایش به گونه‌ای درآید که اعمال نفوذ نماید (نه اینکه تنها در برابر کنش‌ها، واکنش نشان دهد) و بدین گونه سرنوشت خود را رقم بزند و آینده را تحت کنترل درآورد.
از نظر تاریخی، منفعت اصلی مدیریت استراتژیک سازمانی این بوده است که به سازمان کمک می‌کند از مجرای استفاده نمودن از روش منظم‌تر، معقول‌تر و منطقی‌تر راه‌ها یا گزینه‌های استراتژیک را انتخاب نماید و بدین گونه استراتژی‌های بهتری را تدوین نماید. تردیدی نیست که این یکی از منافع اصلی مدیریت استراتژیک است ولی نتیجه تحقیقات کنونی نشان می‌دهد که این فرایند می‌تواند در مدیریت استراتژیک نقش مهم‌تری ایفا کنند.

مدیران و کارکنان از طریق درگیر شدن در این فرایند خود را متعهد به حمایت از سازمان می‌نمایند. یکی دیگر از مهمترین منافع مدیریت استراتژیک این است که موجب تفاهم و تعهد هر چه بیشتر مدیران و کارکنان می‌شود. یکی از منافع بزرگ مدیریت استراتژیک سازمانی این است که موجب فرصتی می‌شود تا به کارکنان تفویض اختیار شود. تفویض اختیار عملی است که به وسیله آن کارکنان تشویق و ترغیب می‌شوند در فرایندهای تصمیم‌گیری مشارکت کنند، خلاقیت، نوآوری و خیال پردازی را تمرین نمایند و بدین گونه اثر بخشی آنها افزایش خواهد یافت. در مجموع علاوه بر موارد فوق، میتوان مزایای دیگری برای مدیریت استراتژیک در سازمان نام برد:

  1. جهت گیری آینده، اولویت ها را مشخص نمود و تصمیمهای امروز را در پرتو پیامدهای آینده اتخاذ می نماید
  2. نقش هماهنگ کننده بین برنامه های عملیاتی سازمان را انجام می دهد و اقدامات واحدهای مختلف را در یک مسیر قرار می دهد
  3. با اوضاع و شرایطی که بسرعت دستخوش تغییر میشوند به روش کارساز برخورد نموده و کار تیمی و تخصصی کارشناسی ایجاد می نماید
  4. فعالیت های مربوط به مدیریت استراتژیک هدایت کننده میباشد و جهت مسیر فعالیتها و عملیات سازمان را مشخص ساخته و بعنوان راهنمای سازمان عمل می نماید
  5. با نگرش بلند مدت به پیش بینی آینده می پردازد و ازاین رو اطلاعاتی را در خود دارد که برای اقدامات دراز مدت مدیران مفید میباشد
  6. مدیریت استراتژیک در سراسر واحدهای سازمانی از جمله کلیه سیستمهای اداری میسر بوده و بجای اینکه عملی مکانیکی باشد نقش محوری افراد ، گروهها و نفوذ فرهنگ سازمانی را به رسمیت می شناسد .

بیشتر بخوانید: تعریف علمی پیاده سازی و اجرای استراتژی چیست؟

 

 

ضرورت استفاده از مدیریت استراتژیک در تصمیم گیری مدیران

با نگاهی دقیق به مفهوم مدیریت استراتژیک می‌توان به ضرورت استفاده از آن پی برد. با توجه به تغییرات محیطی که در حال حاضر شتاب زیادی به خود گرفته است و پیچیده شدن تصمیمات سازمانی، لزوم بکارگیری برنامه‌ای جامع برای مواجهه با اینگونه مسائل بیشتر از گذشته ملموس می‌شود. این برنامه چیزی جز برنامه ریزی مدیریت استراتژیک نیست. مدیریت استراتژیک با تکیه بر ذهنیتی پویا، آینده‌نگر، جامع‌نگر و اقتضایی راه حل بسیاری از مسائل سازمان‌های امروزی است.

پایه‌های مدیریت استراتژیک بر اساس میزان درکی است که مدیران از شرکت‌های رقیب، بازارها، قیمت‌ها، عرضه‌کنندگان مواد اولیه، توزیع‌کنندگان، دولت‌ها، بستانکاران، سهامداران و مشتریانی که در سراسر دنیا وجود دارند قرار دارد و این عوامل تعیین‌کنندگان موفقیت تجاری در دنیای امروز است. پس یکی از مهمترین ابزارهایی که سازمان‌ها برای حصول موفقیت در آینده می‌توانند از آن بهره گیرند مدیریت استراتژیک خواهد بود.

 

نقش تحلیل محیط کسب و کار در مدیریت استراتژیک چیست؟

تحلیل محیط کسب و کار و استراتژی بنگاه از دو بخش تحلیل صنعت و تحلیل استراتژی تشکیل شده است. تحلیل صنعت معمولا اولین گام به شمار می‌آید، زیرا چشم انداز و ساختار صنعت تا حدود زیادی تعیین کننده سوددهی بنگاه است. تحلیل صنعت معمولا در چارچوب مدلی که از سوی پورتر در سال‌های ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۵ طراحی شد و تحلیل زنجیره‌ ارزش نامیده می‌شود، صورت می‌پذیرد. در این چارچوب، یک صنعت به مثابه مجموعه‌ای از رقبا در نظر گرفته می‌شود که بر سر کسب قدرت چانه‌زنی در مقابل مشتریان و تامین‌کنندگان‌، بایکدیگر رقابت و مبارزه می‌کنند و در عین حال با تهدیدهایی از جانب رقبای جدید و محصولات جانشین روبه‌رو هستند. تحلیل صنعت باید هم آینده صنعت مربوطه را پیش‌بینی کند و هم میزان رقابت بالفعل و بالقوه‌ای که بنگاه با آن مواجه است.

بیشتر بخوانید: تخصیص منابع

 

 

اهمیت مدیریت استراتژیک در سازمان ها چقدر است؟

مدیریت استراتژیک برای هر سازمان یا شرکتی، هر اندازه‌ای که باشد، می‌تواند سودمند باشد زیرا همیشه فضایی برای رشد وجود دارد و هر سازمانی، نقاط قوت منحصربفرد و فرصت‌هایی دارد که می‌توان آنها را به سرمایه تبدیل کرد. مدیریت استراتژیک باید یک روند مستمر باشد، نه اینکه فقط در یک زمان به عنوان ارزیابی انجام شود یا هر زمان که مشکلی پیش آمد، به عنوان یک راه چاره به کار آید.

با توجه به مزایای درازمدت سازمان ها، برنامه مدیریت استراتژیک آنها را به تمرکز بر محیط داخلی، از طریق تشویق و تنظیم چالش های کارکنان، به آنها برای رسیدن به اهداف شخصی و همچنین سازمان ها کمک می کند. در عین حال، همچنین اطمینان حاصل شده است که چالش های خارجی مورد توجه قرار گرفته و شرایط نامساعد حل می شود و تهدیدات مورد بررسی قرار می گیرد تا آنها را به فرصت های احتمالی تبدیل کنند.

مدیریت استراتژیک به شرکت اجازه می دهد تا زمینه های بهبود عملیاتی را تجزیه و تحلیل کند. ممکن است یک فرآیند تحلیلی را دنبال کند – شناسایی تهدیدهای خاص و فرصت های خاص – منحصر به فرد برای شرکت. یک شرکت ممکن است دستورالعمل های کلی مدیریت استراتژیک را انتخاب کند که برای هر شرکتی اعمال می شود.

 

پیامد های مثبت استفاده از مدیریت استراتژیک در سازمان ها چیست؟

مدیریت استراتژیک به سازمان این امکان را میدهد که به شیوهای خالق و نوآور عمل کند و برای شکل دادن به آینده خود انفعالی عمل نکند. این شیوه مدیریت باعث میشود که سازمان دارای ابتکار عمل بوده و فعالیتهایش به گونه ای باشد که فقط واکنشی عمل نکند، بلکه اعمال نفوذ نماید. بدین ترتیب سرنوشت خود را رقم زده و آینده را تحت کنترل در آورد؛ همچنین استفاده از مدیریت استراتژیک برای سازمانها پیامدهای مثبتی همچون موارد زیر را دارد:

  1. مخاطرات تصمیمگیری را کاهش میدهد.
  2. موجب تعهد هر چه بیشتر مدیران و کارکنان میشود.
  3. دارای نگرش بلند مدت بوده و توفیق اقدامات را مبتنی بر استراتژیهای مصوب تضمین میکند.
  4. ایجاد فرصتی است برای تفویض اختیار به کارکنان و خود موجب تشویق و ترغیب کارکنان میشود.
  5. درگیر شدن کارکنان و مدیران با برنامهریزی استراتژیک تعهد و حمایت از سازمان را افزایش مییابد.
  6. راهنمای سازمان است، یعنی مسیر و جهت فعالیت ها و عملیات سازمان را مشخص میکند.
  7. به پیش بینی آینده میپردازد و دارای اطالعاتی است که برای اقدامات بلند مدت مدیران بسیار مفید است.
  8. نقش هماهنگ کننده بین برنامه های عملیاتی سازمان را انجام میدهد و اقدامات واحدهای مختلف را در یک مسیر جهت میبخشد.

بیشتر بخوانید: بیانیه چشم انداز

 

 

مدیریت استراتژیک راهی برای ایجاد و حفظ مزیت رقابتی

سازمان‌ها با استفاده از مزایای رقابتی، جایگاه بهتری نسبت به رقبای خود پیدا کرده و آن را حفظ می‌کنند. شرکتی که مزایای رقابتی دارد، نسبت به سایر شرکت‌ها در صنعت مورد نظر، عملکرد مالی بسیار بهتری خواهد داشت. شاید بعضی از شرکت‌ها، بدون مدیریت استراتژیک، به مزایای رقابتی دست پیدا کنند اما برای بیشتر شرکت‌ها لازم است که مدیریت استراتژیک داشته باشند. البته تضمینی وجود ندارد که شرکت‌ها با استفاده از مدیریت استراتژیک، حتما به سود رقابتی دست پیدا کنند اما این روند مستمر برای شرکتی که می‌خواهد بقاء خود را حفظ کند ضروری است.

نقش فرهنگ سازمانی در مدیریت استراتژیک چیست؟

این مولفه می تواند موفقیت یا عدم موفقیت یک تجارت را تعیین کند. فرهنگ عامل اصلی در نحوه تشریح اهداف، انجام وظایف و سازماندهی منابع است. مدیران در سیستم با فرهنگ سازمانی قوی در ایجاد انگیزه برای کارکنان موفق تر عمل می کنند. زمانی که کارمند احساس می کند نتیجه زحمت و تلاشش در سیستم دیده می شود، تلاش بیشتری برای پیشبرد استراتژی و اهداف سازمان می کند. علاوه بر این تطابق بین اهداف استراتژیک و فرهنگ سازمانی مهم است. اگر استراتژی خاص با فرهنگ سازمان تطابق نداشته باشد، مانع از دستیابی به نتیجه مطلوب خواهد شد.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق فرهنگ سازمانی چیست؟

تفاوت مدیریت استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک چیست؟

هر دو عبارتِ مدیریت استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک تقریبا یک معنی دارند، بعبارای مدیریت استراتژیک فرآیندی مدیریتی است برای رسیدن به استراتژیها و اهداف برنامه ریزی شده که در سند راهبردی هر سازمان قابل دسترس است. مدیریت استراتژیک عبارتی است که بیشتر در فضای آموزشی و دانشگاهی و برنامه ریزی استراتژیک، معمولا در دنیای کسب و کار استفاده می‌شود.

فرق بین استراتژی و استراتژیک چیست؟

روشهای مختلفی برای رسیدن به هر هدف چه عملیاتی و کوتاه مدت، چه استراتژیک و بلند مدت وجود دارد. مثلا ما برای اینکه به ظرفیت مورد نظرمان برسیم می‌توانیم تجهیزات، نیروی کار و… اضافه کنیم و مسیرها را برای رسیدن به به مزیت رقابتی ایجاد کنیم. یعنی استراتژی ها تعیین میکند ما چطور می‌توانیم اون هدف رو در سازمان محقق کنیم.

معنی و مفهوم استراتژیک چیست؟

استراتژیک یک صفت است که بعنوان پسوند استفاده میشود و از ریشه استراتژی نشأت میگیرد و میتواند به خیلی عبارت های مدیریتی اضافه میشود و بمعنای خلق آینده ای مطلوب و هدفمند است. یعنی وقتی شما از بازاریابی استراتژیک صحبت می‌کنید؛ میخواهید بازاریابی انجام بدید که نتایج مطلوبی را در آینده محقق خواهید کرد یا وقتی از مدیریت استراتژیک صحبت می‌کنید دارید در مورد نوعی از مدیریت صحبت می‌کنید که میخواهیدد آینده نگر باشد  و بر مبنای پیش بینی آگاهانه بتواند مسیر و اقدامات مشخصی رو برای دستیابی به نتایج مورد نظر تعیین نماید.

تفاوت برنامه ریزی مدیریت استراتژیک و برنامه ریزی بلندمدت چیست؟

گاهی برنامه ریزی بلندمدت و استراتژیک را به اشتباه بجای یکدیگر استفاده مـی کننـد، در حالیکه تفاوتهای زیر را میتوان میان این دو قائل شد. یکـی از وجـوه تمـایز، از محـدودیت منـابع ناشـی مـیشـود. در مدیریت استراتژیک محــدودیت منـابع، عامـل تعیــین کننـده بــوده و رکــن اساســی برنامه ریزی بر تخصیص منابع محدود به فعالیتهای کلیدی استوار است.

در تحقیقی در مجله فورچون (fortune) در ٢٧ دسامبر ١٩٨٢ مشخص شـد کـه از هـر ده شـرکت تنها یک شرکت توانسته استراتژی هـای خـود را بـا موفقیـت بـه اجـرا گـذارد. در بررسی مشابهی نیز مشخص شد که ٧٢ درصد از مدیران عامل شرکت های بزرگ بر ایـن باورند که اجرای استراتژی های منتخب، بسیار مشکل تر از تدوین این استراتژی هـا بـوده است.

برنامه ریزی اسـتراتژیک (بـا تـدوین اسـتراتژی هـا و اهـداف)، جزئـی از فراینـد مدیریت استراتژیک به شمار می رود. در مدیریت استراتژیک ضرورت ایجـاد شـرایطی بـه منظـور پیاده سازی استراتژی ها، ارزیابی اثربخشی آنها و انجام اقدامات اصلاحی وجود دارد. مدیریت استراتژیک زمانی معنا می یابد که استراتژیهای تدوین شده به مرحلـه اجـرا در آید، کنترل شود و بر اساس نتایج، اقـدام اصـلاحی صـورت گیـرد. در غیـر ایـن صـورت، استراتژی صرفاً در حد شعار باقی میماند. بسیاری از صاحب نظران نیز اجرا و کنترل استراتژیها را مهمتر از تدوین آن دانـسته انـد.

بیشتر بخوانید: برنامه ریزی استراتژیک چیست؟

 

 

 

تفاوت مدیریت استراتژیک با سیاست کسب وکار

مدیریت استراتژیک مجموعه ای از تصمیم ها و اقدام های مدیریتی است که عملکرد بلندمدت یک شرکت را تعیین می کند. مدیریت استراتژیک شامل بررسی محیطی (هم خارجی و هم داخلی)، تدوین استراتژی (برنامه ریزی بلندمدت با استراتژیک)، اجرا و پیاده سازی برنامه استراتژیک، ارزیابی و کنترل آن است، بنابراین مطالعه مدیریت استراتژیک بر نظارت و ارزیابی فرصت ها و تهدیدهای خارجی در سایه قوت ها و ضعف های داخلی تاکید دارد. در ابتدا به جای مدیریت استراتژیک عبارت سیاست کسب و کار (Business Policy) به کار برده می شد که موضوعاتی مانند برنامه ریزی بلندمدت و استراتژی را در بر می گرفت.

این در حالی که سیاست کسب و کار از جهت گیری کلان مدیریتی برخوردار است و نگاه به درون سازمان داشته و در نظر دارد تا بسیاری از فعالیت های اصلی و کارکردی سازمان را به طور مناسبی یکپارچه سازد. مدیریت استراتژیک به عنوان یک حوزه مطالعاتی، ضمن تاکید بیشتر بر موقعیت های استراتژیک و محیطی، ملاحظات یکپارچه ای از سیاست کسب و کار را در بر می گیرد. بر این اساس، این نوع از مدیریت به جای تعریف سیاست کسب و کار، به عنوان یک حوزه مطالعاتی ترجیح داده شد.

 

 

ویژگی های خاص مدیریت استراتژیک چیست؟

مدیریت استراتژیک ویژگی هایی را که مدیریت کلی داراست در بر می گیرد، اما جدای از این ویژگی ها، از یک سری خصوصیات که مختص مدیریت استراتژیک است می توان بحث کرد. این ویژگی های خاص عبارتند از:

معطوف به آینده بوده و به هدفهای بلند مدت سازمان مربوط است: به این می اندیشد که در افق زمانی مشخص شده سازمان چه خواهد شد و برای گرفتن این نتایج چه کارهایی را باید انجام داد.

مدیریت استراتژیک مدیران رده پایین را راهنمایی می کند: به عبارت دیگر مدیریت استراتژیک اهداف، تصمیم و فعالیتهایی را که مشخص می کند در داخل سازمان تا پایین ترین سطوح برای هر کس نقطه شروع حرکت را تعیین می کند.

قبل از هر چیز مدیریت استراتژیک یک وظیفه مدیریتی عالی (بلند پایه) است: مدیریت استراتژیک چون بطور کامل مربوط به متوجه آینده سازمان بوده و سعی در مشخص کردن راستا و جهت برای آن دارد، بدان جهت وظیفه اصلی مدیران بلند پایه است.

مدیریت استراتژیک سازمان که به صورت یک سیستم باز می نگرد: سازمانها با محیطی که در آن قرار دارند در داخل هم بستگی و تعامل می باشند. در محیط هر تغییری صورت می گیرد سازمان نیز از آن تأثیر خواهد پذیرفت. بدین سبب مدیریت استرتژیک محیط را از نزدیک تعقیب می کند.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق راهبرد و مدیریت راهبردی چیست؟

 

 

چالش های طرح ریزی مدیریت استراتژیک در سازمان

در این زمینه اولین مشکلات عبارتست از موانع ایجاد و توسعه روند مدیریت استراتژیک در سازمان‌ها که این فرآیند را از بنیان و پای بست با مشکل مواجه می‌سازند. دلایل گوناگونی وجود دارند که برخی از سازمان‌ها تمایل چندانی به ایجاد و توسعه روندهای مدیریت استراتژیک از خود نشان ندهند که مهمترین آنها عبارتند از:

  • کامیابی‌های گذشته سازمان
  • نارسایی در کاربرد وظایف فوری
  • توجه مدیران به حفظ وضع موجود
  • عدم آگاهی مدیریت سطح بالا نسبت به وضعیت واقعی سازمان
  • خودفریبی مدیران سطح بالا به طور جمعی درباره موقعیت سازمان
  • درهم آمیختگی دشواری‌های مشترک مدیریت سطح بالا و دشواری‌های عملکرد روزانه
  • اشتباه تلقی کردن هر گونه تغییر در رابطه با هر چه در گذشته در سازمان انجام گرفته است

 

 

آینده شغلی رشته مدیریت استراتژیک چگونه است؟

دوره‌ی کارشناسى ارشد مدیریت کسب و کار گرایش مدیریت استراتژیک به منظور پرورش کادر مدیریت اجرایى بنگاه هاى تولیدى و خدماتى خصوصى، تعاونى و دولتى و نیز تأمین مدیر و استراتژیست براى طرح هاى بزرگ عمرانى، طراحى و ایجاد شده است. اما تحقق این امر در ابتدا وابسته به مهارت های جانبی و عملی دانش آموختگان دارد لذا همانطور که در سر لوحه این رشته نام اجرایی نهاده اند، لازم است دانشجویان نسبت به کسب تجربه و مهارتهای ارتباطی و کاری موثر من جمله زبان، ICDL ،Ms Project و … کوشا باشند و صرف مدرک فارغ التحصیلان این رشته را مجری نخواهد ساخت.

مجموعه مدیریت اجرایی و گرایش های آن، با هدف پرورش مدیرانی کارآمد و توانمند که قابلیت ارتقای مستمر بهره‌وری سازمانی را داشته باشند، طرح‌ریزی شده و در جمع گزینه‌های موجود برای ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد قرار گرفته است.

واحدهای درسی رشته مدیریت استراتژیک در دانشگاه ها عبارت است از:

  • حسابداری مدیریت
  • مدیریت مالی و اقتصاد
  • مدیریت تکنولوژی و اقتصاد
  • مدیریت طرحهای توسعه
  • مدیریت بازاریابی
  • بازرگانی بین الملل
  • استراتژی عملیات
  • مسائل جاری مدیریت
  • برنامه ریزی استراتژیک
  • مهارتهای عمومی مدیریت
  • مدیریت سازمانهای پیچیده
  • سیستمهای اطلاعات مدیریت
  • تحلیل محیط داخلی و بین الملل
  • تحلیل رفتاری و مدیریت منابع انسانی
  • مدیریت تحول و اجرای برنامه های استراتژیک
  • تحلیلی از استراتژیهای سازمانهای موفق و نا موفق

بیشتر بخوانید: تحلیل زنجیره ارزش چیست؟

 

 

اهداف استراتژیک چگونه باید تعیین شوند؟

تنظیم و تعیین اهداف با روش SMART (اهداف مشخص، قابل اندازه گیری، قابل دستیابی، مرتبط و به موقع) می‎تواند به شما کمک کند که بتوانید اهداف مدیریت استراتژیک مورد نظرتان را ارزیابی کنید. به این فکر کنید که آیا آنها واقعی هستند یا خیر. باید اهداف مورد نظر خود را در طرحی که برای اهداف استراتژیک سازمان تدوین می‎کنید بنویسید و همواره در صدد دنبال کردن آنها باشید؛ در هنگام تنظیم اهداف بهتر است موارد زیر را در نظر بگیرید:

تعریف مشخص بودن (Specific) چیست؟

اهداف نباید مبهم و کلی باشند بلکه باید بر یک موضوع خاص متمرکز باشند . این تمرکز باید به گونه ای باشد که افراد بدانند در نهایت به چه چیـزی دست خواهندیافت . مثلا” بسادگی نمی توان به یک کارمنـد گفت من از شما می خواهم پیشرفت کنید  مگراینکه روش و حوزه پیشرفت را بطور مشخص برای او تعیین کنید .

تعریف قابل سنجش (Measurable) چیست؟

قضاوت درمورد میزان تحقق هدف در گرو قابلیت اندازه گیری آنست. این قابلیت استانداردی را ارائه می کند تا بتوانیم میزان پیشرفت را اندازه گیری کنیم. به این ترتیب است که می توانیم بفهمیم تا چه حد به هدف نزدیک شده ایم.

تعریف قابل دستیابی(Achievable) چیست؟

بررسی کنید که هدف شما چیزی است که وقت، پول و منابع مورد نیاز برای دستیابی به آن را دارید. قابل دستیابی بودن به این معناست که بررسی کنید و دریابید که آیا هدف مورد نظرتان برای شما واقعا قابل دستیابی باشد. فعالیتها، عملکرد و دیگرعملیاتی که صورت می گیرد درنهایت به یک نتیجه قابل استفاده بیانجامد که بتوان چیزی را با آن خلق کرد، بهبود یا تغییر داد.

تعریف مرتبط بودن (Relevant) چیست؟

آیا هدفتان به شما مرتبط هست؟ شما می‌خواهید فرد معروف و مشهوری در سراسر جهان شوید، یا شرکتی چند ملیتی داشته باشید، و یا حتی شغلی پر مشغله داشته باشید؟ برای تصمیمی که گرفته اید خصوصیات فردی را در نظر گرفته اید، یا گروهتان به آن اندازه بزرگ هست و قابلیتهای گروهی رسیدن به آن هدف را دارد؟ اگر کمبود مهارتهای مشخصی را برای رسیدن به هدف دارید می توانید برای آموزش خود برنامه ریزی کنید. اگر در منابع مورد نیاز رسیدن به هدف کمبود دارید می توانید راهی برای تأمین آن‌ها پیدا کنید.

تعریف به موقع (Timely) چیست؟

منابع و امکانات بی نهایت نیستند و هر هدف دارای زمان و امکانات محدودی است. احتمال و میزان تحقق هر هدف به درنظرگرفتن این محدودیتها بستگی دارد. از طرفی شناخت محدودیت ها باعث میشود تا با استفاده از روشها و ابزارهای کنترل، انحراف های برنامه، شناسایی و اصلاح شوند.

 

اهداف متداول در مدیریت استراتژیک کدامند؟

هفت هدف بلندمدت متداول عبارتند از: سودآوری، بهره‏ وری، جایگاه رقابتی، پرورش و تربیت کارکنان، روابط کارکنان، رهبری فناوری و مسوولیت عمومی. اینها، یا هر هدف بلندمدت دیگری، باید انعطاف‏پذیر، قابل سنجش در طول زمان، برانگیزاننده، مناسب و قابل‌فهم باشند. استراتژی‏های بزرگ رویکردهای جامعی هستند که راهنمای اقدامات عمده طراحی ‌شده برای دستیابی به اهداف بلندمدت هستند. پانزده گزینه استراتژی بزرگ مورد بحث عبارتند از: رشد متمرکز، توسعه بازار، توسعه محصول، نوآوری، یکپارچگی افقی، یکپارچگی عمودی، تنوع همگون، تنوع ناهمگون، تغییر جهت، واگذاری، تصفیه، ورشکستگی، سرمایه‏ گذاری مشترک، پیمان‏های استراتژیک و ائتلاف. مدیران استراتژیک به خوبی تشخیص می‏دهند که حداکثر‌سازی سود در کوتاه مدت به ندرت بهترین رویکرد برای دستیابی به رشد و سودآوری پایدار سازمانی است. یک پند بسیار تکرار شده اینگونه می‏گوید که اگر به افراد فقیر غذا بدهید، آن را می‏خورند و کماکان فقیر خواهند بود؛ ولی اگر به آنها بذر و ابزار کار بدهید و نحوه کشت غلات را به آنها بیاموزید، قادر خواهند بود شرایط خود را برای همیشه بهبود بخشند.

بیشتر بخوانید: مدیریت بازاریابی چیست؟

مقالات معتبر مدیریت استراتژیک را در سایت شریف استراتژی بخوانید

چرا باید از مدیریت استراتژیک در تصمیم گیری ها و برنامه ریزی ها استفاده کنیم؟

تخصیص منابع، چیزی که در مورد هر شرکتی چه کوچک و چه بزرگ، روشن است این است که منابع محدود هستند. اهداف استراتژیک انتخاب می‎کنند که چه محصولات و خدمات و چه سهمی از بازار را در آینده خواهیم داشت و چه کاری نباید بکنیم! این نوع تصمیمات برای حصول اطمینان از این که منابع محدود در معرض بهترین فرصتها و دریافت بیشترین سودها هستند، حیاتی است.

مهارت ها و دانش، اگر بدانید که می‎خواهید کسب و کار خود را در طولانی مدت به کجا ببرید، در مورد قابلیتهایی که برای رسیدن به اهداف خود نیاز دارید ایده بسیار بهتری خواهید داشت. اهداف استراتژیک هنگام طراحی سازمانی، تصمیم‎گیریهای لازم را تعریف و هدایت می‎کنند. بنابراین با پیگیری پویشگرانه مهارتها و دانش، می‎توانید سازمان را برای مراحل آتی آماده نموده و شانس موفقیت خود را افزایش دهید.

قدرت و ضعف، در نگاه اول این مورد خیلی واضح به نظر می‎رسد و شما به خودتان می‎گویید: “البته که ما نقاط قوت و ضعف خود را می‎شناسیم” . بله! هیچ کس کسب و کار شما را بهتر از خود شما نمی‎شناسد. اما آیا شما به نقاط قوت خود به عنوان مزیتهای رقابتی نگاه می‎کنید و آیا قصد دارید که گپ‎های موجود در سازمان (نقاط ضعف) را از بین ببرید؟ اهداف استراتژیک سطح بالایی از آگاهی ایجاد می‎کنند و تمرکز بیشتری بر فعالیت هایی که باعث موفقیت‎ سازمان می‎شوند، ایجاد خواهند کرد.

 

آنالیز محیطی، بسیاری از مدیران اجرایی زمان لازم را برای شناخت محیط خارج و اینکه چه تاثیرات مثبت یا منفی می‎تواند بر عملکرد داشته باشد، اختصاص نمی‎دهند. این به این معنی نیست که رهبران با مشتریان خود هماهنگ نیستند و یا از رقابتشان آگاهی ندارند. سوال این است که چگونه در این زمینه تجزیه و تحلیل انجام می‎دهند. آگاه بودن و آماده شدن برای تغییرات احتمالی در بازار یا صنعت، امکان اقدامات مناسب را پیش از وقوع تغییرات فراهم می‎کند.

برنامه ریزی، برای هر شرکتی ایجاد و ردیابی یک برنامه عملیاتی سالانه، یک ابزار مدیریتی ضروری محسوب می‎شود. اما آنچه که اغلب توجه کافی به آن نمی‎شود ارتباط این برنامه ها با آینده است. برنامه های عملیاتی سالانه، اغلب اوقات با دید به عقب ایجاد می‎شوند. سال گذشته چه اتفاقی افتاد و حال به کجا باید برویم؟ اینها مقاصد خوبی هستند. با این حال، نداشتن تصویری واضح در مورد آنچه که می‎خواهید در آینده به نظر ‎برسید، باعث می‎شود بیشتر واکنش نشان دهید تا اینکه فعال باشید. بنابراین می‎بایست یک چشم انداز بلند مدت ۳ تا ۵ ساله، برای آگاهی در مورد برنامه عملیاتی سالانه موجود باشد.

بیشتر بخوانید: تعیین اهداف خرد SMART به چه معناست؟

 

 

خط مشی یا سیاست کسب و کار چیست؟

سیاست یا خط مشی (Business Policy) ابزاری است که بدان وسیله می توان به هدفهای سالانه دست یافت. مقصود از سیاست، رهنمودها، مقررات و رویه هایی است که شرکت برای دستیابی به هدف های اعلان شده رعایت می کند. هنگام تصمیم گیری از سیاست ها به عنوان راهنما استفاده می شود و همچنین سیاست ها تعیین کننده شرایط و رفتار روزمره و تکراری شرکت می باشند.

خط مشی ها برای تصمیم گیرندگان، نقش خطوط راهنما جهت بیان ارتباط بین تدوین استراتژی و اجرای استراتژی را دارند. سازمانها، سیاست ها و خط مشی ها را بکار می گیرند تا از همسویی تصمیمات کارکنان با چشم انداز، اهداف و استراتژی ها مطمئن شوند.

گام بعدی پس از طراحی مدل کسب و کار چیست؟

پس از ایده پردازی و طراحی بوم مدل کسب و کار همچنین بررسی بازار و توجیه پذیری کسب و کار نوبت به تدوین رویا و چشم انداز و ارزشهای سازمانی می رسد که در مقاله ارکان مدیریت استراتژیک توضیح داده شدند. اما شاید در این مرحله مهمترین اقدام را تعیین راه و روش دستیابی به اهداف دانست. این مساله به معنی تعیین استراتژی های مناسب برای کسب و کار است. تهیه سند استراتژیک به معنی تهیه و تدوین چشم انداز و استراتژی های سازمانی با توجه به فرصتها و تهدیدات موجود و نیز نقاط قوت و ضعف یک سازمان است. در این راستا گروه مشاوران مدیرسان با کادری مجرب آماده تهیه سند استراتژیک سازمان یا کسب و کار و استارت آپ شماست تا به اهداف سازمانی خود نزدیک شوید.

رویکرد اساسی در تدوین اهداف مدیریت استراتژیک چیست؟

برای تدوین استراتژی سازمان، بایستی بدانیم که روش ها و متدهای معمول به لحاظ رده بندی، چه جایگاهی داشته و در کدام مرحله می توان از هر یک از این متدها استفاده نمود. در بندهای زیر، به اختصار چهارچوب جامع تدوین استراتژی سازمانی تشریح گردیده که در ادامه، به هر یک از آنها خواهیم پرداخت.

بیشتر بخوانید: برون سپاری در کسب و کار های کوچک و متوسط چگونه انجام میشود؟

 

 

شاخص های مدیریت استراتژیک چیست؟

شاخص های مدیریت استراتژیک شامل تجزیه و تحلیل، حیطه برنامه ­ریزی، انعطاف پذیری، افق زمانی و نگرش های کنترلی هستند که در ادامه به توضیح آنها می­ پردازیم.

افق مدیریت استراتژیک یک شرکت به طول دوره زمانی اشاره دارد که تصمیم گیرندگان در برنامه ریزی خود در نظر می­ گیرند. حیطه مدیریت استراتژیک به میزان مشارکت کارکنان در فعالیت های برنامه ­ریزی راهبردی شرکت اشاره دارد.

مشارکت بالای کارکنان در برنامه­ ریزی، نزدیک ترین افراد به مشتریان (و یا جریان های بیرونی) را در فرایند برنامه ­ریزی درگیر می­ کند که این امر می ­تواند به تشخیص فرصت ها کمک کند. افزون بر این، حیطه وسیع برنامه ­ریزی به مشارکت فعال مدیران عملیاتی و میانی در فرایند جاری سازی مدیریت استراتژیک مشروعیت می ­بخشد؛

انعطاف­ پذیری به قابلیت برنامه راهبردی شرکت برای ایجاد تغییرهای متناسب با فرصت ها / تهدیدهای محیطی اشاره دارد؛ به نحوی که شرکت ها در محیط­ های پیچیده، با استقرار نظام های برنامه­ ریزی منعطف، عملکرد خود را بهینه می ­کنند.

تجزیه و تحلیل به یادگیری درباره رویدادها و روندهای محیطی سازمان اشاره دارد و بیشتر یک فعالیت مدیریتی محسوب می­ شود. تجزیه و تحلیل، اطلاعات لازم درباره رویدادهای مربوط به محیط خارجی را تأمین کرده و نبود اطمینان را کاهش می­ دهد.

این گونه، ایده های خوب این مدیران، نادیده گرفته نمی ­شود. دلیل دیگر این که، حیطه وسیع برنامه­ ریزی تنوع نقطه نظرها را در تدوین برنامه راهبردی افزایش می­ دهد. کنترل: هدف نظام های کنترلی، اطمینان از دستیابی شرکت به اهداف کوتاه مدت و بلند مدت از پیش تعیین شده است. کنترل های راهبردی بر دست­یابی به راهبردها و اهداف شرکت تأکید می ­کند. این گونه کنترل ها خلاقیت را تشویق می­ کنند و فرصت لازم را با نوآوری فراهم می­ کنند.

بیشتر بخوانید: استراتژی عملیات چیست ؟ تعریف استراتژی عملیات و مدیریت عملیات

.فرایند اجرای استراتژی چیست

کاربرد مدیریت استراتژیک در تصمیم‌گیری‌ مدیران چیست؟

مدیریت استراتژیک ابتدا با تحلیل مسائل پیرامون محیط داخلی و خارجی سازمان، شکل می‌گیرد و پس از پیشنهاد استراتژی‌ها و راهبردهای ممکن و تحلیل آنها، یک یا چند راهبرد بهینه انتخاب می‌شود.

همیشه انتخاب، مسئله مهمی در مدیریت محسوب می‌شود. انتخاب هدف، انتخاب کارکنان، انتخاب تأمین کنندگان، انتخاب مشاوران و بسیاری از انتخاب‌های مدیریت مستلزم، دانش کافی مدیر به محیط شرکت یا سازمان و تسلط وی بر روش‌های انتخاب می‌باشد. اساس مبحث تصمیم‌گیری‌های چند معیاره، بر انتخاب و روش‌های انتخاب استوار است؛ و ابزارهای مدیریت استراتژیک نهایتاً به جدول انتخاب راهبردها یا QSPM ختم می‌شود؛ و مدیری که به ابزارهای مدیریت استراتژیک دسترسی دارد می‌تواند براحتی از آن‌ها در حل مسائل تصمیم‌گیری‌های چند معیاره کمک بگیرد.

یکی از ابزارهایی که می‌تواند در مباحث مدیریت استراتژیک و تصمیم‌گیری‌های چند معیاره مورد استفاده قرار گیرد، ماتریس تصمیم‌گیری است. شاخص‌ها در این ماتریس در ستون‌ها و گزینه‌ها در سطرها قرار می‌گیرند. البته این ماتریس، ابزاری پایه‌ای در تصمیم‌گیری‌های چند معیاره می‌باشد و در نهایت تصمیم‌گیری با روش‌های دیگری انجام می‌شود. پس با این اوصاف ارتباط تنگاتنگ برنامه‌ریزی استراتژیک در تصمیم‌گیری‌های چند معیاره کاملاً واضح است. البته برخی از صاحب نظران این دو مقوله را از هم جدا فرض کرده و ابراز می‌کنند که مدیریت استراتژیک در سطح تعیین و مشخص نمودن راه و مسیر پیش روی سازمان یا شرکت بکار می‌رود در حالی که تصمیم‌گیری چند معیاره، برای اتخاذ تصمیم مناسب و بهینه از مسائل (اغلب) کوتاه مدت سازمان بکار می‌رود.

نرم افزار پیاده سازی برنامه مدیریت استراتژیک

نرم افزار های مدیریت استراتژیک پیشرفته این قابلیت را دارند که فرآیند مدیریت استراتژیک را به چند فاز شکسته و فازها را در نرم افزار وارد کرده و آنها را زمانبندی نماید و در زمان های مشخص هر فاز را در سازمان به اجرا در آورد و پایش کند. به طور کلی فاز بندی نظام مدیریت استراتژیک می تواند به شکل زیر باشد (البته هیچ الزامی در آن نیست و سازمان می تواند خود فازبندی را تعریف کند):

تدوین یا بازنگری برنامه ریزی استراتژی: در این فاز سازمان برنامه ریزی استراتژی خود را تدوین یا بازنگری می کند.

جاری سازی استراتژی: بعد از تدوین یا بازنگری برنامه ریزی استراتژی، سازمان برنامه تدوین شده را به اهداف و اقدامات سازمانی خود خرد می کند.

برنامه ریزی عملیاتی: در این فاز اقدامات را به برنامه ها و فعالیت های اجرایی که افراد باید انجام دهند در بازه زمانی مشخص خرد می کند.
ارزیابی عملکرد: در این فاز میزان تحقق برنامه های عملیاتی و اهداف جاری سازی پایش می شوند. بهبود مستمر عملکرد سازمان‌ها، نیروی عظیم هم‌افزایی (Synergy) ایجاد می‌کند که این نیروها می‌تواند پشتیبان برنامه رشد، توسعه و ایجاد فرصت‌های تعالی سازمانی شود. بدون بررسی و کسب آگاهی از میزان پیشرفت و دستیابی به اهداف و بدون شناسایی چالش‌های پیش روی سازمان و کسب بازخورد و اطلاع از میزان اجرای سیاست‌های تدوین شده و شناسایی مواردی که به بهبود جدی نیاز دارند، بهبود مستمر عملکرد میسر نخواهد شد. تمامی موارد یادشده بدون اندازه‌گیری و ارزیابی امکان‌پذیر نیست.

بیشتر بخوانید: حاکمیت شرکتی چیست؟

 

 

انواع نظام اجرایی مدیریت استراتژیک چگونه است؟

جهت جاری و ساری شدن نظام مدیریت استراتژیک در سازمان، ما باید فرآیندهای استراتژیک و جریان کاری که برای تعریف، تایید، تصویب و ابلاغ برنامه های استراتژی، جاری سازی و عملیاتی داریم و همچنین سطوح دسترسی و اختیارات لایه های مختلف سازمان را مشخص کنیم.

برای مثال آیا یک مدیر برای بخش خود میتواند برنامه ریزی عملیاتی کند یا اینکه معاون آن بخش باید تایید کند یا اینکه حتما همه ی تاییدیه ها تا بالاترین سطح سازمان باید انجام گیرد. که تمامی این موارد در این فاز مشخص می شود. این فاز از اهمیت بالایی برخوردار است زیرا سازمان ها با توجه به سطح بلوغ، نوع کسب و کار، سبک رهبری، حساسیت استراتژی در برهه زمانی خاص برای آنها و نوع حکمرانی مدیریت استراتژیک آنها متفاوت خواهند بود.

 

مدیریت استراتژیک بر اساس ارزیابی منابع سازمانی

در این نگرش، اقتصاددان‌ها تمرکز کمتری بر محصول دارند. ادوارد چمبرلین (Edward Chamberlin) و کِنِت اندروز (Kenneth Andrews) از صاحب‌نظران اصلی این دیدگاه هستند. بر طبق این دیدگاه موفقیت یک کسب‌وکار همیشه درگرو کاهش قیمت نهایی محصول نیست، بلکه مدیران یک کسب‌وکار با ایجاد تمایز (Differentiation) می‌توانند از فضای رقابتی فاصله بگیرند و بر رضایت مشتری تمرکز کنند. این دیدگاه، اقتصاد کسب‌وکار را فقط بر پایه عرضه و تقاضا و تولید انبوه نمی‌داند. دیدگاهی که در آن به سرمایه‌های ویژه‌ای همچون دانش تخصصی، خوش‌نامی، هماهنگی محیط داخلی سازمان و شناخت مردم از برند توجه دارد. استراتژیست‌های این حوزه عقیده دارند با شناخت بهتر منابع سازمانی و مدیریت بهینه منابع می‌توان از فضای رقابتی فاصله گرفت و محصول بهتری ارائه کرد.

 

مدیریت استراتژیک براساس تولید محصول و رقابت

در این دیدگاه اقتصاددان‌ها مفهوم تازه‌ای از استراتژی ارائه کردند. نگرشی که در آن رقابت را جنگ نمی‌دیدند، بلکه آن را فرآیندی ارزشمند می‌دانستند که با افزایش کارایی بازار در بلندمدت سبب رشد کسب‌وکارهای مختلف خواهد شد. این دیدگاه، بازار را محیط عرضه‌وتقاضا می‌داند و بر افزایش حجم محصول تولیدی و کاهش قیمت آن تمرکز دارد.

 

مدیریت استراتژیک بر اساس رویکرد های نظامی

قدیمی‌ترین دیدگاه نسبت به مدیریت استراتژیک یا مدیریت راهبردی یک نگاه جنگی و نظامی بوده است. اگر ازنظر ریشه‌ای هم به واژه استراتژی نگاه کنیم این واژه (strategy) از واژه یونانی strategus مشتق شده است. strategus خود از دو کلمه استراتوس (stratus) به معنای قشون و لشکر و آگاگوس (Agaugus) به معنای راهنما و فرمانده به وجود آمده است. امروزه استراتژی به معنای راهکار، طرح، ترفند و راهبرد است. جالب است که عمر این مفهوم غیرنظامی هنوز به دو قرن نرسیده است. در این دیدگاه، کسب‌وکار و بازار حکم مبارزه در میدان جنگ را دارد که در آن منابع انسانی و مالی همان ارتش و سلاح هستند و تبلیغات همان شیپور جنگی است. جنگی که علیه شرکت‌های رقیب (دشمنان) با تاکتیک‌های حمله و دفاع شکل می‌گیرد.

 

 

مدیریت استراتژیک متمرکز در هلدینگ ها و سازمانهای بزرگ چگونه است؟

هلدینگ ها و سازمان های بزرگ بواسطه اهداف و استراتژی های متعدد و ساختار تشکیلاتی گسترده نیازمند هماهنگی و همسویی بین اجزای سازمانی در راستای تحقق اهداف می باشند . در ساختار هلدینگی شرکت مادر وظیفه هدایت و هماهنگی بین شرکتهای اقماری را برعهده دارد . در سازمان های بزرگ نیز دفتر مرکزی این وظیفه را برعهده داشته و واحدهای سازمان را راهبری می نماید . البته این امر نافی استقلال و مدیریت مستقل هریک از شرکت های اقماری و واحدهای تابعه نیست . به خصوص در ساختار سازمانی هر شرکت اقماری دارای شخصیت حقوقی مستقل و یکتایی است که هدایت و نحوع عمکرد آن بر عهده مدیریت آن است . هریک از این شرکت ها و واحدها می بایست با اعمال مدیریت استراتژیک بر کلیه فرایندها و پروژه های خود ، تحقق اهداف و انجام وظایف محوله را دنبال نمایند . بدین ترتیب کلیه اجزای سازمانی و فرایندها در راستای استراتژی و اهداف هماهنگ و همسو شده و تصمیم گیری ها در این راستا انجام می شود . به عبارت دیگر راهبری هر یک از آنها باید در سطح مدیریت ارشد و در درون مجموعه خود با دیدگاه مدیریت استراتژیک صورت پذیرد.

 

به نحو مشابه مدیریت استراتژیک در سازمان های هلدینگ و سازمان های بزرگ نیز نیازمند هماهنگی و همسویی شرکت های اقماری و واحدهای تابعه بوده و حتی ضرورت این هماهنگی و همسویی بیشتر نیز می باشد . چه بسا عدم هماهنگی در تقسیم وظایف و برنامه ها سبب شود که هر شزکت به تنهایی و مستقل از سایرین به اولویت بندی اهداف و برنامه ها اقدام ورزد که این امر ارزش آفرینی برای کل مجموعه را تهدید می نماید . به عنوان مثال در یک هلدینگ کشاورزی و دامپروری چنانچه شرکت متولی تأمین علوفه وظیفه خود را با اولویت به انجام رساند اما شرکت دامپروری در احداث دامپروری تأخیر نماید، عدم هماهنگی مانع از ایجاد ارزش افزوده این زنجیره برای هلدینگ شود.

بیشتر بخوانید: هم افزایی و ارزش آفرینی در سازمان های هلدینگ چگونه ایجاد میشود؟

 

 

رابطه هوشمندی استراتژیک و مدیریت استراتژیک چیست؟

جوهره مدیریت استراتژیک سنتی مبتنی بر اطلاعات از گذشته تاکنون بوده است و سعی دارد براساس روندها، آینده را پیش‌بینی کند اما پرواضح است که سرعت تحولات، فضای کسب‌وکار را دستخوش تغییرات زیادی کرده است و روش کهنه در تدوین استراتژی کارآمدی خود را از دست داده است، چرا که اگر تمام روندهای خطی، پایدار و غیر تعاملی بودند، امکان این وجود داشت که همیشه بتوان آینده را به درستی پیش‌بینی کرد. ولی نیک می‌دانیم روندها به سرعت تغییر می‌کنند و آینده با رویدادهایی به وقوع می‌پیوندد که نمی‌توان آنها را پیش‌بینی کرد، این رویدادها را بی‌قاعدگی می‌نامیم چیزهایی که خطوط روند را تغییر می‌دهند. آنها نقاط تغییری هستند که سبب می‌شوند آینده از مسیر قبلی خود منحرف شود و در وضعیت غیرقابل پیش‌بینی قرار گیرد. به همین دلیل اگر سازمان در تدوین استراتژی درگیر ابتکار و نو‌آوری استراتژی نشود و با مفاهیم گذشته و سنتی بخواهد استراتژی خود را تدوین کند، قطعا با چالش‌های جدی در آینده نزدیک روبه‌رو خواهد شد و چه بسا که سند استراتژی براساس تفکر سنتی، مسیر خروج از بازی رقابت را به شرکت تحمیل کند. پس لازمه ماندگاری هر کسب‌وکاری این است که توانایی شناسایی شرایط عدم اطمینان آینده را داشته باشد و مدلی از کسب‌وکار را در زمان‌های مختلف به ذی‌نفعمان معرفی کند که منجر به روش جدید بازی کردن در مسابقه شود و از طریق روش جدید بازی ارزش‌های جدیدی برای سازمان به ارمغان آید. این کار نمود همان هوشمندی استراتژیک است.

بیشتر بخوانید: هوشمندی استراتژیک چیست؟ تأثیر هوشمندی استراتژیک در شرکتهای دانش بنیان چگونه است؟

 

 

خلاصه مقاله مدیریت استراتژیک

مدیریت استراتژیک و نقش آن در موفقیت شرکت ها و سازمان ها موضوع تحقیق بسیاری از مطالعات بوده است. مدیریت استراتژیک در یک سازمان تضمین می کند که اهداف تعیین شده، مسائل اصلی مشخص شده، زمان و منابع چرخش داده شده، عملکرد ادغام شده، محیط داخلی برای رسیدن به اهداف تعیین شده، پیامدها و تطابق نتایج حاصل شده و سازمان همچنان نسبت به تغییرات خارجی انعطاف پذیر خواهد بود. به استثنای تصمیم گیری های سریع و موثر، پیگیری فرصت ها و هدایت کار، مدیریت استراتژیک با کاهش هزینه ها، افزایش انگیزه کارکنان و لذت بردن از کار، مقابله با تهدیدات یا بهتر شدن، تبدیل تهدید ها به فرصت ها، پیش بینی احتمال روند بازار و بهبود کلی عملکرد یاری رسانی می کنند .

مدیریت استراتژیک در سطح شرکتی معمولا آماده سازی جهت بهره گیری از فرصت های آینده، و مواجهه با خطرات و روند بازار است. این باعث می شود که شرکت ها به تجزیه و تحلیل، بررسی , اجرا و پیاده سازی پرداخته به نحوی که احتمال بیشتری برای رسیدن به اهداف تعیین شده میسر گردد. به همین ترتیب، استراتژی یا برنامه ریزی باید به عنوان عامل تصمیم گیری در نظر گرفته شود.

تبدیل تهدید به فرصت در اهداف مدیریت استراتژیک

امروزه سازمان ها بیشتر و بیشتر درک کرده اند که مدیریت استراتژیک الزام اساسی برای موفقیت بخصوص در شرایط ناگهانی می باشد،لذا آنان از داخل و یا خارج، شروع به مدیریت استراتژی از ابتدایی ترین سطوح اداری می کنند. در حقیقت، مدیریت استراتژیک جوهره یک برنامه مدیریت مطلوب است. برای سازمان های بزرگ، با ساختار سازمانی پیچیده استقرار قوی استراتژیک در هر سطحی تعبیه شده است. به استثنای تصمیم گیری های سریع و موثر، پیگیری فرصت ها و هدایت کار، مدیریت استراتژیک با کاهش هزینه ها،افزایش انگیزه کارکنان و لذت بردن از کار، مقابله با تهدیدات یا بهتر شدن، تبدیل تهدید هابه فرصت ها، پیش بینی احتمال روند بازار و بهبود عملکرد کلی ؛ یاری رسانی می کند.

تمدید روند مدیریت استراتژیک

با توجه به مزایای درازمدت، مدیریت استراتژیک سازمان ها را به تمرکز بر محیط داخلی، از طریق تشویق و تنظیم چالش های کارکنان، کمک به آنها برای رسیدن به اهداف شخصی و همچنین سازمانی می کند. در عین حال، اطمینان داده شده است که چالش های خارجی مورد توجه قرار گرفته و شرایط نامساعد حل شده و تهدیدات مورد بررسی قرار می گیرد تا آنها را به فرصت های احتمالی تبدیل کنند.

روند مدیریت استراتژیک یک روند مستمر است. همان‌طور که نتایج یا خروجی‌های عملکرد تحقق می‌یابند، در هر سطحی از سازمان، اعضای سازمان مفاهیم را ارزیابی می‌کنند و در صورت نیاز، استراتژی‌ها را اصلاح و تعدیل می‌کنند. به علاوه، همان‌طور که شرکت رشد و تغییر می‌کند، استراتژی‌های موجود نیز تغییر خواهند کرد و استراتژی‌های جدید ایجاد خواهند شد. همه‌ی اینها بخشی از روند مستمر توسعه‌ی کسب‌وکار در تلاش برای موفقیت و دست‌یابی به اهداف شرکت است.

دانلود کتاب های مدیریت استراتژیک

برای دسترسی سریع و آسان به کتابهای روز حوزه مدیریت استراتژیک کسب و کار میتوانید به صفحه کتابخانه شریف استراتژی مراجعه نمایید؛ ما در مجموعه شریف استراتژی سعی کرده ایم به روز ترین کتابها و مقالات معتبر حوزه مدیریت استراتژیک را به مخاطبان، بصورت رایگان عرضه نماییم تا علاقه مندان به این حوزه بتوانند به مفاهیم جدید در این حوزه دسترسی پیدا کنند. در صورتی که کتاب را برای خواندن پیشنهاد میکنید که در سایت ما قابلیت بارگذاری دارد، خوشحال میشویم شما آن را به ما پیشنهاد دهید.

 

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع مدیریت استراتژیک برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

منابع علمی معتبر

کتاب مدیریت استراتژیک و سیاست کسب و کار

کتاب مدیریت راهبردی چیست و درآمدی بر الگوهای شکل‌گیری راهبرد نوشته وینینگتون

Strategic Management and Business Policy

What is Strategic Management, and Why is it Important?

The Office of Strategy Management – Harvard Business Review

The Five Stages of the Strategic Management Process

Strategic Management: It’s Characteristics, Formulation, Types

مدیریت بازاریابی چیست؟

مدیریت بازاریابی چیست؟

در این مقاله به مقوله مدیریت بازاریابی یا همان مدیریت مارکتینگ (Marketing Management) خواهیم پرداخت و مراحل و فرایندهای شکل گیری آن را در سازمان ها بررسی خواهیم کرد و مفاهیم مرتبط به مدیریت بازاریابی را شرح خواهیم داد. همچنین در ادامه میتوانید استراتژی های بازاریابی را بخوبی بشناسید و بدانید که برای همسویی فعالیت های مدیریتی سازمان با استراتژی کلان شرکت چه باید کرد. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

تعریف دقیق مدیریت بازاریابی چیست؟

مدیریت بازاریابی یا مارکتینگ به عنوان فرایندی، مدیریتی اجتماعی تعریف می‌شود که بوسیلهٔ آن افراد و گروه‌ها از طریق تولید و مبادلهٔ کالا با یکدیگر، به امر تأمین نیازها و خواسته‌های خود اقدام می‌کنند. برای روشن شدن این تعریف باید اصطلاحات مهم نیاز، خواسته، تقاضا، کالا، مبادله، معامله و بازار را بررسی کرد.

تعریف مدیریت بازاریابی یا مارکتینگ از نگاه کاتلر چیست؟

کاتلر بیان میدارد که بازاریابی علم و هنر جستجو، خلق و ارائه ارزش برای برطرف کردن نیازهای بازار همراه با سودآوری است. مارکتینگ نیازها و خواسته‌های تأمین نشده را شناسایی می‌کند. بازار آن‌ها را تعریف می‌کند و با اندازه‌گیری بازارها، سود بالقوه آن را مشخص می‌کند. بازاریابی تشخیص می‌دهد که کدام بخش از بازار بیشترین پتانسیل را برای فروش محصول دارد. (درواقع محصول نیاز آن‌ها را تأمین می‌کند) و متناسب با آن محصول یا خدمات را طراحی و ترویج می‌کند.

 

تعریف مدیریت بازاریابی یا مارکتینگ از نگاه پیتر دراکر چیست؟

هدف بازاریابی شناخت و درک مشتری است تا محصول و خدمات مورد نظر کاملا با انتظارات آنها مطابقت داشته باشد و به خوبی به فروش برسد. وقتی شما مشتریان خود را بشناسید و مطمئن باشید که برند شما به راحتی برای مشتریان قابل پذیرش است، در آن صورت عشق متقابلی از بازاریابی دریافت می کنید و در آن موفق می شوید. به همین دلیل است که مدیریت بازاریابی در هر زمینه ای بسیار حائز اهمیت است.

بازاریابی عمدتا تحت عنوان « هنر فروش محصولات » شناخته شده است. اما پیتر تراکر معتقد است که هدف بازاریابی رساندن میزان فروش به بالاترین حد ممکن است. به طور ایده آل، بازاریابی و مارکتینگ باید بر مشتری که آماده خرید است اثرگذار باشد. در مدیریت بازاریابی و فروش، بحث چرخه عمر محصول نیز مطرح است و اینکه این محصول تا چه زمانی می تواند در بازار بماند و به فروش ادامه بدهد. در نتیجه باید در طراحی قیف فروش در بازاریابی عمر محصول و نوع آن را نیز در نظر گرفت.

 

تاریخچه بازاریابی مربوط به چه دورانی است؟

قدمت تلاش‌های صورت‌گرفته در این زمینه، ممکن است به قدمت تمدن بشر باشد. به اعتقاد برخی از افراد، این روند با تلاش برای ارائه‌ی کالاها به شیوه‌ی خاصی برای تجارت، آغاز شده است. تاریخچه بازاریابی با تلاش برای توسعه‌ی ارتباطات متقاعدکننده برای فروش کالاها و خدمات آغاز شده و ریشه در چین و هند باستان دارد. شاید آن زمان، این فعالیت به عنوان یک کسب و کار بازاریابی شناخته‌شده نبوده است، اما ایده‌ی بازاریابی، آن زمان شکل گرفت و پیشرفت خود را آغاز کرد.

بیشتر بخوانید: اهداف و نتایج کلیدی

 

تعیین اهداف بازاریابی چگونه است؟

باید به خاطر داشت که دستیابی به موفقیت تنها با تعریف اهداف به دست نمی‌آید بلکه علاوه بر تعریف دقیق و صحیح اهداف، گام بعدی اقدام جهت اندازه‌گیری درست و قابل اعتماد از اهداف است. انجام این نوع از اندازه‌گیری در اهداف بازاریابی می‌تواند در دوره‌های زمانی متنوعی نظیر سالانه، سه ماهه، ماهانه، هفتگی یا حتی روزانه به انجام برسد. در یک نگاه کلی توصیه می‌شود تا پس از تعیین معیارهای اصلی عملکرد، شاخص‌هایی برای ارزیابی آن‌ها تعیین شود تا ردیابی میزان پیشرفت به سمت تحقق اهداف را به‌ درستی امکان‌پذیر شود.

شما می‌توانید اهداف خود را در فایلی جداگانه ایجاد کنید تا بتوانید به‌ صورت منحصر به فردی، منبعی برای مراجعه به‌ اهداف شرکت خود داشته باشید. با رجوع به‌ این فایل شما می‌توانید به‌ راحتی هر چیزی را ردیابی کنید؛ مثلاً اینکه چگونه هر یک از کمپین‌های بازاریابی شما یا تولید محتوا به‌ اهداف‌شان کمک کرده یا شما را در مسیر موفقیت، قدرت بیشتری بخشیده است. داشتن اطلاعات درست و اهداف بازاریابی مناسب و همین‌طور داده‌های خوب می‌تواند روشی برای اثبات و بهبود استراتژی بازاریابی شما باشد.

باید بدانید که باید اهمیت ویژه‌ای برای این نوع از اهداف قائل باشید. بازاریابی مقوله‌ای بیش از یک امر تبلیغاتی ساده می‌باشد و نیاز به‌ تعیین اهدافی مانند توسعه محصول و تقسیم‌بندی بازار، مدیریت برند یا نام تجاری، قیمت گذاری، توزیع و ارتباطات دارد. درک اینکه چگونه اهداف بازاریابی به‌ شما کمک می‌کند تا تمام فعالیت‌های فروش خود را هماهنگ کنید، بیشتر باعث خواهد شد تا شما بتوانید یک کسب و کار قوی و با آینده را ایجاد کنید.

بیشتر بخوانید: OKR چیست؟ و نحوه ردیابی آن چگونه است؟

 

 

مولفه های کلیدی مدیریت بازاریابی چیست؟

مدیریت بازاریابی مولفه ها و عناصر مهمی دارد که در کسب وکارها باید به آنها توجه کرد. در ادامه برخی از آن ها را نام برده ایم:

برنامه ریزی بازاریابی:
  • تحقیقات بازار: جمع آوری اطلاعات در مورد بازارهای هدف، رقبا و روند صنعت.
  • تعیین اهداف: تعیین اهداف خاص، قابل اندازه گیری، قابل دستیابی، مرتبط و محدود به زمان (SMART).
  • توسعه استراتژی ها: ایجاد یک نقشه راه برای دستیابی به اهداف بازاریابی.
  • ایجاد یک آمیخته بازاریابی: تعیین ترکیب بهینه محصول، قیمت، مکان و تبلیغات.
مدیریت محصول:
  • توسعه محصول: ایجاد محصولات یا خدمات جدید.
  • مدیریت چرخه عمر محصول: مدیریت مراحل زندگی یک محصول (معرفی، رشد، بلوغ، افول).
  • برندسازی: ایجاد هویت برند قوی.
استراتژی قیمت گذاری:
  • قیمت گذاری مبتنی بر هزینه: تعیین قیمت ها بر اساس هزینه های تولید.
  • قیمت گذاری مبتنی بر ارزش: تعیین قیمت ها بر اساس ارزش درک شده مشتری.
  • قیمت گذاری رقابتی: تعیین قیمت در رابطه با رقبا.
توزیع:
  • انتخاب کانال: انتخاب موثرترین کانال ها برای دستیابی به مشتریان هدف.
  • مدیریت زنجیره تامین: مدیریت جریان محصولات از تامین کنندگان به مشتریان.
ترویج:
  • تبلیغات: ایجاد و ارسال پیام های پولی به مخاطبان هدف.
  • روابط عمومی: ایجاد روابط مثبت با ذینفعان.
  • پیشبرد فروش: تحریک فروش کوتاه مدت.
  • فروش شخصی: ایجاد روابط با مشتریان از طریق تعاملات چهره به چهره.
  • بازاریابی دیجیتال: استفاده از کانال های آنلاین برای دستیابی به مشتریان.
مدیریت ارتباط با مشتری (CRM):
  • ایجاد روابط: تقویت روابط بلندمدت با مشتریان.
  • رضایت مشتری: تضمین رضایت و وفاداری مشتری.
  • مدیریت داده های مشتری: جمع آوری و تجزیه و تحلیل داده های مشتری برای بهبود تلاش های بازاریابی.

بیشتر بخوانید: شاخص کلیدی عملکرد (KPI) چیست؟

مراحل و فرایند مدیریت بازاریابی

بیشتر بخوانید: تعیین اهداف خرد SMART به چه معناست؟

 

فرآیند مدیریت بازاریابی چطور تعریف میشود؟

برنامه استراتژیک، اهداف و رسالت کلی شرکت را تعیین می کند. در درون هر واحد فعالیت، بازاریابی برای رسیدن به اهداف مدیریت استراتژیک مساعدت لازم را به عمل می آورد. شرکت های هوشیار برای نظارت بر جریانات و تغییرات بازار و همسو شدن با آن به سیستم بازاریابی تکیه می کنند بعبارتی استراتژی مدیریت بازاریابی باید باید استراتژی های سطح کلان سازمان همسو باشد. تعریف مدیریت بازاریابی بطور کلی در فروش و تبلیغات ساده خلاصه نمیشود، بلکه عبارت است از یک فرآیند کامل برای هماهنگ کردن شرکت با بهترین فرصت ها. بنابراین فرآیند مدیریت بازاریابی این چنین تعریف می شود:

  1. تجزیه و تحلیل فرصت های بازار
  2. انتخاب بازارهای هدف
  3. تهیه ترکیب عناصر بازاریابی
  4. اداره تلاشها و فعالیت های بازار

در ادامه به بررسی هریک از ابعاد فرآیند مدیریت بازاریابی خواهیم پرداخت.

بیشتر بخوانید: تعریف استراتژی زنجیره تأمین چیست؟ انواع مدیریت زنجیره تأمین چگونه اجرا می شوند؟

 

 تجزیه و تحلیل فرصت های بازار (Market Analysis)

هر شرکتی باید توانایی تشخیص فرصت های جدید بازار را داشته باشد. هیچ شرکتی نمی تواند به محصولات و بازارهای فعلی خود برای همیشه وابسته باشد؛ زیرا محیطِ پیچیده و در حال تغییر، همواره فرصت ها و تهدید های جدیدی را به همراه دارد. شرکت باید دائما محیط و مشتریان را زیر نظر داشته باشد، به طوری که از تهدید ها مصون بماند و از فرصت های پیش آمده، نهایت استفاده را به عمل آورد. برای بقا چاره ای جز جستجوی راه های جدید برای ارائه ارزش و فایده به مصرف کنندگان وجود ندارد.

شرکت ها ممکن است تصور کنند که با فرصت های کمی روبرو هستند. اما این عقیده فقط معلول قصور در تفکر استراتژیک این شرکت ها نسبت به نوع فعالیت و نقاط قوتشان است که از عدم فعالیت صحیح مدیریت بازاریابی در سازمان نشأت میگیرد. این یک امر مفروض و ثابت شده است که هر شرکتی با فرصت های زیادی روبرو است. شرکت ها می توانند به طور اتفاقی یا سیستماتیک به دنبال فرصت های جدید باشند. بسیاری از شرکت ها به آسانی و با باز نگهداشتن چشم و گوش خود نسبت به تغییرات بازار، ایده های جدیدی را کشف می کنند. در بسیاری از سازمان های بزرگ، وظیفه چشم بینای سازمان را بخش تحقیقات بازار در واحد مدیریت بازاریابی انجام میدهد که بسیاری از آنان برای تجزیه و تحلیل محیط بازاریابی از روشهای رسمی استفاده میکنند.

بیشتر بخوانید: تجزیه و تحلیل SWOT

 

تمام فرصت ها برای یک شرکت مطلوب نیستند

هیچ امری قطعی نیست و این نکته را باید بدانید، تمام فرصت ها برای یک شرکت مطلوب نیستند. تشخیص فایده یک فرصت در مدیریت بازاریابی باید با منابع و اهداف شرکت تناسب داشته باشد. تلفن های سلولار، ماشین های فاکسی میل، تلویزیون های های – دفنیشن، وی سی آر، کامپیوترهای جیبی و بشقاب های ماهواره های خانگی از جمله بازارهای طلایی به شمار می روند ولی نه برای هر شرکتی. برای مثال، مک دونالدز به دنبال فروش، رشد و سودآوری قابل توجه از طریق فروش غذای فوری است و محصولات یادشده اساسا مناسب برای بدست آوردن مزیت رقابتی چنین شرکتی نیستند. اگرچه شرکت مک دونالدز دارای منابع قابل ملاحظه ای است، با این حال برای موفقیت در فروش محصولاتی با تکنولوژی بالا فاقد دانش فنی، تجربه مدیریت بازاریابی صنعتی و کانال های توزیع مخصوص موردنیاز این محصولات است.

هنگام تجزیه و تحلیل فرصت های بازار از طریق فرآیند مدیریت بازاریابی مشاهده می کنید که مدیران به اطلاعات زیادی نیازمندند. این نیازهای اطلاعاتی، بیشتر در مورد مصرف کنندگان و نحوه تصمیم گیری های خرید آنها است. مدیران در محیط بازاریابی به دنبال عوامل مهمی نظیر رقبا، عرضه کنندگان مواد اولیه، واسطه های فروش و مردم اند. آنها همچنین به اطلاعاتی در خصوص عوامل و نیروهای محیطی، نظیر نیروهای جمعیت شناختی، اقتصادی، طبیعی، تکنولوژیکی، سیاسی و فرهنگی نیاز دارند که مصرف کنندگان و شرکت را تحت تأثیر قرار می دهند. سیستم اطلاع رسانی بازاریابی، نیازهای اطلاعاتی مدیران بازاریابی را برآورده میکند. سپس اطلاعات مورد نیاز از منابع مختلفی شامل، مدارک داخلی، سرویس های اطلاعاتی بازاریابی و تحقیقات بازاریابی تهیه می گردند. آنگاه این اطلاعات در قالب صحیح و در زمان مقتضی در اختیار مدیرانی قرار می گیرند که به آنها نیازمندند.

بیشتر بخوانید: تجزیه و تحلیل TOWS

 

STP در مدیریت بازاریابی

بیشتر بخوانید: تجزیه و تحلیل PESTEL چیست؟

 

تقسیم بازار یا (Segmentation) در مدیریت بازاریابی به چه معناست

فرض کنید میزان تقاضا در آینده به نظر خوب می رسد. در این حالت، شرکت باید در مورد نحوه ورود به این قسمت از مدیریت بازاریابی تصمیم گیری کند. یک بازار، خود از انواع مشتری، محصولات و نیازها تشکیل می شود و این وظیفه بازاریاب (Marketer) است که تعیین کند کدام قسمت این بازار شانس دستیابی به اهداف شرکت را بیشتر میکند. مصرف کنندگان را می توان بر اساس عوامل مختلف، به شرح زیر طبقه بندی کرد:

  • عوامل جغرافیایی (منطقه، شهر)؛
  •   عوامل جمعیت شناختی (جنس، سن، درآمد و تحصیلات)؛
  •  عوامل روانشناختی (طبقه اجتماعی و سبک زندگی)؛
  •  عوامل رفتاری (نرخ مصرف، مزایای مورد انتظار و اوقات خرید).

به فرآیند طبقه بندی مشتریان به گروه هایی با خصوصیات و نیازها یا رفتار مختلف، تقسیم بازار گویند.

 

ویژگی های بازار و نحوه تقسیم بندی بازار

هر بازار از قسمت های مختلفی تشکیل می شود ولی هر نوع قسمت بندی بازار، به طور مساوی مفید فایده نخواهد بود. برای مثال، تی لنول از طریق تقسیم بازار خود به مصرف کنندگان مؤنث و مذکر، نفع چندانی نخواهد برد، زیرا اگر این دو گروه نسبت به یک محرک بازاریابی، پاسخ مشابهی نشان دهند، یک قسمت بازار، از مصرف کنندگانی تشکیل می شود که نسبت به مجموعه ای از محرک های بازاریابی از خود پاسخ مشابهی نشان می دهند و همین نکته میتواند فرآیند تقسیم بازار و تشخیص رفتار مشتری را تحت تأثیر قرار دهد.

در بازار اتومبیل، مصرف کنندگانی که راحت ترین و بزرگترین اتومبیل را بدون توجه به قیمت آن انتخاب می کنند، تشکیل یک قسمت بازار را می دهند و مابقی قسمت های بازار، شامل خریدارانی است که اساسا به قیمت و صرفه جویی حین استفاده توجه دارند و نیز کسانی که به دنبال سبک و شأن اجتماعی اند و آنهایی که خواهان زیبایی و کارآیی بالایی هستند، یا خریدارانی که به دنبال دوام و ایمنی اند.

تولید یک مدل اتومبیل که انتخاب اول خریداران هر یک از این قسمت های بازار باشد، دشوار خواهد بود. سیاستی که در مدیریت بازاریابی نیاز به آن نیاز داریم، بصورت عاقلانه و منطقی این است که شرکتها کلیه تلاش های خود را بر نیازهای برجسته و شاخص یک قسمت یا بیشتر از یک قسمت بازار متمرکز کنند. بدین ترتیب، برای ارزیابی جذابیت قسمتی از بازار در مقام یک فرصت بازاریابی، باید خصوصیات جغرافیایی، جمعیت شناختی رفتاری و سایر ویژگی های هر قسمت بازار، مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق ذی نفع یا ذینفعان چیست؟ تحلیل ذینفعان در سازمان و پروژه چگونه انجام می شود؟

 

 انتخاب بازار هدف (Targeting) و شناسایی رفتار مصرف کنندگان

شرکتها به این امر واقفند که در یک بازار مفروض، توانایی تأمین رضایت تمام مصرف کنندگان را ندارند یا حداقل جلب رضایت کلیه مصرف کنندگان به یک روش امکان پذیر نیست. چرا که در یک بازار، همواره تعداد زیادی مصرف کننده مختلف و با نیازهایی بسیار متفاوت وجود دارند و بعضی از شرکت ها برای خدمت به قسمت های مشخصی از بازار، در وضعیت بهتری قرار دارند. هر شرکت باید کل بازار را بررسی کند و آنگاه قسمت هایی از آن را برای خود انتخاب کند که در مقایسه با رقبا می تواند به نحوه سودآورتری بدان پاسخگو باشد. این بررسی محیطی در فرآیند مدیریت بازاریابی طی چهار مرحله زیر اجرا میشود:

  • اندازه گیری تقاضا و پیش بینی آن
  •   تقسیم بازار
  •  هدف گیری در بازار
  •  جایگاه یابی در بازار

فرض کنید یک شرکت برای یک محصول بالقوه جدید، بازارهای موجود را بررسی میکند، این شرکت برآورد دقیقی از اندازه فعلی و آتی بازار و قسمت های مختلف آن نیازمند است. برای تخمین اندازه فعلی بازار، شرکت باید کالاهای رقیب را بشناسد و برآوردی از فروش این کالاها به دست آورد و آنگاه نسبت به بزرگ و کافی بودن حجم این بازار اطمینان حاصل کند.

 

آینده پژوهی در تخمین میزان رشد بازار

رشد بازار در آینده نیز اهمیت دارد بطوریکه شرکت ها علاقه مندند وارد بازارهایی شوند که دورنمای رشد قابل قبولی را نوید میدهند. رشد بالقوه، خود احتمالا به نرخ رشد گروه های سنی، درآمد یا گروه هایی با ملیت های مختلف بستگی دارد. این رشد، ممکن است به تغییر و تحولات بزرگتری که در محیط روی می دهد نیز ارتباط داشته باشد. این تحولات، شامل تغییر در شرایط اقتصادی، نرخ جرائم و سبک زندگی است که همگی آنها باید توسط واحد مدیریت بازاریابی شناسایی و برآورد شود.

برای مثال، بازار آتی برای اسباب بازی و پوشاک کودکان شدید به نرخ زاد و ولد فعلی، روند رفاه مصرف کننده و سبک زندگی رایج بستگی دارد. پیش بینی تأثیرات این نیروهای محیطی بسیار دشوار است، ولی برای تصمیم گیری در مورد بازار این کار باید صورت گیرد. طی فرآیند مدیریت بازاریابی که مدام در حال تکاپو است، کارشناسان اطلاعاتی شرکت احتمالا از روشهای پیچیده ای برای اندازه گیری و پیش بینی تقاضا استفاده خواهند کرد.

بیشتر بخوانید: نرم افزار CRM (مدیریت ارتباط با مشتری) چیست؟

 

هدف گیری در بازار

پس از اینکه یک شرکت، قسمت های مختلف بازار را بررسی کرد، نوبت ورود به یک قسمت یا بیشتر بازار می رسد. یک شرکت احتمالا با توجه به منابع و مهارت های محدود خود، تصمیم می گیرد به یک قسمت یا قسمت های اندک، ولی مخصوص بازار وارد شود. این خط مشی، فروش را در قسمت مدیریت بازاریابی، محدود می کند ولی می تواند بسیار سودآور باشد. ممکن است یک شرکت در یک بازار، چندین قسمت وابسته به هم را انتخاب کند. قسمت هایی که مشتریان مختلفی دارند، اما این مشتریان دارای خواسته های اساسی یکسانی هستند. یک شرکت بزرگ نیز ممکن است با عرضه طیف کاملی از محصولات، کلیه قسمت های بازار را به عنوان هدف انتخاب کند. اکثر شرکت ها ابتدا وارد یک قسمت از یک بازار جدید می شوند و در صورت موفقیت به قسمت های دیگر نیز وارد می شوند. هوندا، تویوتا و نیسان ابتدا با اتومبیل های ارزان قیمت، پیروزمندانه وارد بازار ایالات متحده شدند و سپس اتومبیل هایی با قیمت متوسط و گران قیمت عرضه کردند. شرکت های بزرگ نهایتا به دنبال پوشش کامل بازارند. آنها در صنعت خود خواهان «جنرال موتورز» شدن اند. جی ام ادعا می کند اتومبیلی برای «هر کس، هر نوع درآمد و هر نوع شخصیت» تولید میکند. شرکت پیشتاز معمولا برای پاسخگویی به نیازهای خاص هر قسمت بازار، محصولات مختلفی را در اختیار دارد.

بیشتر بخوانید: هدف از برنامه ریزی استراتژیک بازاریابی چیست و چگونه تدوین میشود؟

مدیریت بازاریابی مدل STP

جایگاه یابی و موقعیت در بازار (Positioning)

یک شرکت پس از تصمیم در مورد این که وارد کدام قسمت از بازار شود، در خصوص (جایگاه هایی) که در نظر دارد در قسمت مدیریت بازاریابی اشغال کند، تصمیم می گیرد. جایگاه یک کالا، رتبه ای است که آن کالا در مقایسه با کالاهای رقیب در اذهان مصرف کنندگان جای میگیرد. اگر یک کالا از نظر مصرف کنندگان در بازار با کالای موجود دیگری مشابه تلقی گردد، دلیلی برای خرید آن وجود نخواهد داشت.

جایگاه یابی در بازار برای مدیریت بازاریابی  یک کالا عبارت است از اختصاص یک مکان روشن، مشخص و مطلوب در اذهان مصرف کنندگان هدف نسبت به کالاهای مشابه. بدین ترتیب، بازاریابان برای کالاهای خود جایگاهی طراحی میکنند که نسبت به کالاهای مشابه برجسته تر باشد. جایگاه انتخابی باید در بازارهای هدف، بالاترین مزیت استراتژیک را برای آنها به ارمغان آورد.

برای مثال، اتومبیل هیوندایی (Hyundai) جایگاهی در بازار پیدا کرده است که در سطح اتومبیل های با قیمت پایین «اتومبیل ایده آل» بشمار می آید؛ کرایسلر (Chrysler) عنوان می کند: «بهترین ساخت که بالاترین طرفدار را دارد». پونتیاک (pontiac) ادعا دارد: «ما هیجان ایجاد میکنیم»؛ و این در شرکت فورد (Ford) این گونه مطرح می شود «کیفیت، اولویت اول»؛ جاگوار (Jaguar) اتومبیل خود را در این جایگاه قرار داده است: «ترکیبی از هنر و فن»، و ساب «تیز ترین اتومبیلی که تاکنون ساخته شده است». مرسدس (Mercedes-Benz) در جایگاه «از نظر مهندسی هیچ اتومبیلی به گرد آن نمی رسد و بنتلی تجملی دارای جایگاه اتومبیلی که فاصله چندانی با بال داشتن ندارد». چنین شعارهای ساده ولی فریبندهای ستون فقرات خط مشی مدیریت بازاریابی یک کالا را تشکیل می دهند.

 

برای ایجاد جایگاه مناسب در بازار باید چه کرد؟

هنگام تعیین جایگاه کالا، شرکت ابتدا باید مزایای رقابتی (USP) ممکن را شناسایی کند که در مدیریت بازاریابی قرار است این جایگاه بر مبنای آن ایجاد گردد. برای به دست آوردن مزیت رقابتی، شرکت باید برای قسمت های برگزیده خود، ارزش و فایده بیشتری را ارائه کند. این فایده می تواند ارائه قیمتی پایین تر از قیمت رقبا باشد یا ارائه مزایای بیشتری برای توجیه قیمتهای بالاتر. اگر شرکت کالای خود را در جایگاه ارائه فایده بیشتر قرار دهد، در این صورت باید واقعا این فایده بیشتر را تحویل دهد. بدین ترتیب، جایگاه یابی مؤثر با متمایز کردن واقعی آن چیزی آغاز می شود که بازاریابی شرکت ارائه میکند و آن چیزی که بازاریابی شرکت ارائه می کند، باید نسبت به آنچه که رقبا ارائه می کنند برای مصرف کنندگان فایده بیشتری در بر داشته باشد.

شرکت ممکن است به چندین روش مختلف عرضه خود را در مدیریت بازاریابی متمایز کند. شرکت می تواند با ارائه ویژگی های بیشتر، کارایی بالاتر یا شکل و طراحی بهتر، کالای فیزیکی خود را متمایز کند. این وجه تمایز می تواند در خدمات همراه کالا یا با به کارگیری، آموزش و تربیت پرسنل بهتری ایجاد گردد که با مشتری تماس میگیرند و بالاخره این وجه تمایز می تواند با ایجاد یک تصویر ذهنی از مارک کالا یا شرکت به وجود آید.

بیشتر بخوانید: مزیت رقابتی چیست؟

 

ایجاد تمایز و تفاوت در بازار (Differentiation)

تمام عوامل و فاکتورهای تمایز ارزشمند نیستند، بازاریابان علاقه مند به انتخاب تفاوت هایی هستند که از نظر مصرف کنندگان با اهمیت تلقی می شوند، تفاوتهایی که شرکت را از رقبا جدا می کند. افرادی که در حوزه مدیریت بازاریابی فعالیت میکنند باید دائما در پی وجوه تمایزی باشند که به آسانی توسط رقبا تقلید نشوند و سودآوری مطلوب و قابل توجیهی نیز برای شرکت در پی داشته باشند و خریداران نیز از عهده تأمین هزینه های آن برآیند. شرکت می تواند جایگاه یک کالا را بر اساس یک یا چندین عامل مورد تمایز قرار دهد. در هر صورت، تعیین جایگاه بر اساس چند عامل مختلف می تواند نهایتا به سردرگمی و عدم باور مصرف کننده بیانجامد. پس از اینکه شرکت، جایگاه مطلوب خود را انتخاب کرد باید برای ارائه و ارتباط آن جایگاه به مصرف کنندگان هدف، اقدامات جدی به عمل آورد. در نهایت برنامه مدیریت بازاریابی شرکت نیز باید به طور کامل از خط مشی انتخاب شده جایگاه یابی شرکت، حمایت کند.

 

مدیریت بازاریابی دیجیتال چگونه است؟

بازاریابی دیجیتال یعنی استفاده از ابزارهای موجود در اینترنت و دنیای دیجیتال برای بازاریابی خدمات و محصولات. در واقع در این روش بازاریابی بیشتر وابسته به رسانه های دیجیتالی مثل شبکه های اجتماعی می باشد. استفاده از شبکه های اجتماعی به نوعی به بازاریابی دیجیتالی ما کمک می کنند. حال فرقی نمی کند بازاریابی ما در شبکه های اجتماعی به صورت رایگان یا شامل هزینه باشد.

استفاده از هر نوع رسانه ای که مربوط به کسب و کارهای دیجیتال است می تواند به بازاریابی دیجیتال ما کمک کند. مثلا با استفاده از بهینه سازی سایتمان برای موتورهای جست و جو می توانیم از طریق موتورهای جست و جو و به ویژه گوگل مشتریان زیادی را با محصولات و خدمات خود آشنا کنیم. در ادامه بیشتر در مورد ابزارها و روش های بازاریابی دیجیتال صحبت خواهم کرد.

بازاریابی دیجیتال یا همان دیجیتال مارکتینگ فقط محدود به کسب و کارهای آنلاین نمی شود. خیلی از افراد فکر می کنند بازاریابی دیجیتالی فقط برای کسب و کارهایی است که دارای یک وب سایت هستند. در صورتی که به هیچ وجه این طور نیست. خیلی از کسب و کارهای سنتی هم هستند که از طریق تبلیغات دیجیتال سعی دارند تا خدمات خود را به مشتریان احتمالی خود معرفی کنند. در دیجیتال مارکتینگ سعی می شود از طریق ابزارهایی مثل وب سایت، ایمیل، شبکه های اجتماعی رفتار کاربران و مخاطبان تحلیل شود تا بعد از بررسی های انجام شده بتوان بیشترین بازدهی را از بازاریابی بر روی این افراد کسب کرد. در حقیقت در دیجیتال مارکتینگ هدف اصلی ما فروش است البته فروش بیشتر با داشتن مخاطبان هدف گسترده تر. شاید در بازاریابی سنتی هیچگاه نتوانید به طیف گسترده ای از مخاطبین دست یابید.

بیشتر بخوانید: استراتژی کسب و کارهای آنلاین چگونه تعیین میشود؟

مقالات معتبر مدیریت استراتژیک را در سایت شریف استراتژی بخوانید

 

مقاله مدیریت بازاریابی و فروش در مجله های معتبر

برای آشنایی کامل با مبحث مدیریت بازاریابی باید بطور مداوم مقالات و دیدگاه افراد صاحب نام را در مجلات و نشریه های معتبر دنبال کنید؛ زیرا مباحث مربوط به حوزه مدیریت بازاریابی یا همان مارکتینگ دائما به روز میشود و یک فرد متخصص باید بطور روزمره و مداوم خود را با دانش روز جهانی تطبیق دهد. از همین رو برای آشنایی علاقه مند به حوزه چند لینک معتبر خارجی برای شما به اشتراک گذاشته میشود، همچنین شما میتوانید مباحث مرتبط دیگر را در وبسایت شریف استراتژی دنبال کنید.

سوالات متداول در زمینه مدیریت بازار یابی

در این بخش، به برخی از سوالات متداول در این زمینه و پاسخ‌های آن‌ها می‌پردازیم:

اهمیت مدیریت بازاریابی در کسب‌ و کار چیست؟

مدیریت بازاریابی قلب تپنده هر کسب‌ و کاری است؛ نه تنها به شما کمک می‌کند تا محصولات یا خدماتتان را به فروش برسانید، بلکه به شما امکان می‌دهد تا در بازار رقابتی امروز، نام خود را ماندگار کرده و رشد کنید. مدیریت بازاریابی به شما یاری می رساند تا نیازها، خواسته‌ها و رفتارهای مشتریان خود را به خوبی درک کنید. با این دانش، می‌توانید محصولات یا خدماتی را ارائه دهید که دقیقاً مطابق با نیازهای آن‌ها باشد و به درک عمیق از مشتریان خود دست یابید. می توان گفت مدیریت بازاریابی به شما ابزارهایی می‌دهد تا با مشتریان خود ارتباط مؤثری برقرار کنید. از طریق بازاریابی محتوا، شبکه‌های اجتماعی و سایر کانال‌ها، می‌توانید با مشتریان خود در تعامل باشید و آن‌ها را به برند خود وفادار کنید تا ارتباط قوی با مشتریان خود ایجاد نمایید. باید به این نکته نیز اشاره کرد که هدف اصلی هر کسب‌ و کاری، افزایش فروش و درآمد است، مدیریت بازاریابی با شناسایی بازار هدف، طراحی کمپین‌های تبلیغاتی مؤثر و ایجاد انگیزه در مشتریان، به شما کمک می‌کند تا به این هدف نیز دست یابید. در واقع مدیریت بازاریابی نقش کلیدی در موفقیت یک کسب‌ و کار دارد. این نقش شامل ایجاد آگاهی از برند، افزایش فروش، حفظ مشتریان وفادار، شناسایی فرصت‌های جدید بازار و مقابله با رقبا است.

 

فرآیند اصلی و مراحل بازاریابی چیست؟

مراحل بازاریابی  شامل مواردی همچون: درک رسالت سیستم و نقش بازاریابی در تحقق آن، تعیین اهداف بازاریابی، جمع آوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات مربوط به نقاط قوت و ضعف سیستم و فرصت ها و تهدیدات محیطی، تدوین راهبردهای بازاریابی با توجه به این نکته که سیستم به دنبال ارضای چه نوع نیازهایی است و این نیازها متعلق به چه افرادی می باشند، اجرای راهبردهای بازاریابی، تعیین معیارهای اندازه گیری عملکرد، ارزیابی فعالیت های بازاریابی در فواصل زمانی معین و ایجاد تغییر در آنها است.

 

چه مهارت‌هایی برای یک مدیر بازاریابی موفق ضروری است؟

مدیریت بازاریابی به مجموعه‌ای از فعالیت‌ها و مهارت‌هایی اشاره دارد که برای پشتیبانی و بهبود عملکرد بخش‌های مختلف بازاریابی ضروری هستند. این بخش اغلب شامل تحلیل داده‌ها، استراتژی‌، و مدیریت پروژه‌های بازاریابی است. یک مدیر بازاریابی موفق باید دارای مهارت‌های مختلفی از جمله تفکر استراتژیک، خلاقیت، تحلیل داده، ارتباطات موثر، توانایی رهبری تیم، دانش بازار و توانایی استفاده از ابزارهای بازاریابی دیجیتال باشد.

بیشتر بخوانید: مدیریت پروژه

 

مفهوم قیف بازاریابی چیست؟

قیف بازاریابی یا Marketing Funnel نشان دهنده مراحل یا مسیری است که یک مشتری طی می کند تا به هدف برسد. از این سبک از بازاریابی در دیجیتال مارکتینگ یا بازاریابی اینترنتی استقبال بسیاری شده است و بسیاری از شرکت ها برای افزایش فروش خود بدون آنکه بازدید سایت خود را افزایش بدهند، استفاده می کنند.

مهم‌ترین عناصر یک استراتژی بازاریابی موفق کدامند؟

مهم‌ترین عناصر یک استراتژی بازاریابی موفق عبارتند از:

  • ارزش پیشنهادی منحصربه‌فرد (Unique Selling Proposition): چیزی که محصول یا خدمات شما را از رقبا متمایز می‌کند.
  • مخاطب هدف مشخص: شناخت دقیق افرادی که می‌خواهید به آن‌ها محصول یا خدمات خود را بفروشید.
  • کانال‌های بازاریابی مناسب: انتخاب بهترین کانال‌ها برای رسیدن به مخاطب هدف.
  • پیگیری و اندازه‌گیری نتایج: ارزیابی مداوم عملکرد استراتژی و انجام تغییرات لازم.

سوالات متداول

سوالات متداول در مورد مقاله مدیریت بازاریابی می‌تواند شامل موارد زیر باشد:

تفاوت بین بازاریابی سنتی و دیجیتال چیست؟
  • بازاریابی سنتی: استفاده از کانال‌های سنتی مانند تلویزیون، رادیو، روزنامه، و تبلیغات محیطی.
  • بازاریابی دیجیتال: تمرکز بر ابزارهای آنلاین مانند رسانه‌های اجتماعی، وب‌سایت‌ها، بازاریابی ایمیلی و تبلیغات دیجیتال.
چرا تحقیقات بازار در مدیریت بازاریابی اهمیت دارد؟

تحقیقات بازار به کسب‌وکارها کمک می‌کند تا نیازها و ترجیحات مشتریان، روندهای بازار، و رفتار رقبا را شناسایی کرده و استراتژی‌های موثرتری طراحی کنند.

چگونه می‌توان عملکرد مدیریت بازاریابی را ارزیابی کرد؟

با استفاده از شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPIs) مانند:

  • نرخ تبدیل (Conversion Rate)
  • رضایت مشتری
  • بازگشت سرمایه بازاریابی (ROI)
  • افزایش سهم بازار
نقش فناوری در مدیریت بازاریابی چیست؟

فناوری، به ویژه ابزارهای هوش مصنوعی و نرم‌افزارهای CRM، به بازاریابان کمک می‌کند تا داده‌ها را تحلیل کنند، کمپین‌های هدفمند ایجاد کنند، و تجربه مشتری را بهبود بخشند.

استراتژی‌های محبوب در مدیریت بازاریابی کدام‌اند؟
  • بازاریابی محتوا
  • بازاریابی تاثیرگذار (Influencer Marketing)
  • بازاریابی چریکی (Guerrilla Marketing)
  • بازاریابی دهان به دهان
  • بازاریابی رابطه‌ای (Relationship Marketing)

دانلود رایگان کتاب مدیریت بازاریابی

برای مطالعه تخصصی در حوزه مدیریت بازاریابی و مارکتینگ استراتژی میتوانید نسخه انگلیسی بهترین کتابهای این حوزه را در قسمت کتب آموزشی سایت شریف استراتژی دانلود کنید؛ کتابهایی مثل اصول بازاریابی نوشته کاتلر و گری آرمسترانگ و کتاب مدیریت بازاریابی نوشته کاتلر و کلر و کتاب استراتژی بازاریابی (مارکتینگ استراتژی) نوشته واکر و کتاب استراتژی دیجیتال مارکتینگ نوشته دیو چفی که از بهترین کتابهای حوزه مدیریت بازاریابی تلقی میشوند.

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع مدیریت بازاریابی برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

Marketing Management – ResearchGate

What is Marketing Management?

What Should You Know About Marketing Management?

Marketing Management Solutions

مدیریت کیفیت جامع (TQM) چیست؟

مدیریت کیفیت جامع (TQM) چیست؟

در این مقاله به بررسی موضوع مدیریت کیفیت جامع (TQM) پرداخته ایم. ابتدای امر ضمن ارائه تعریفی از مدیریت کیفیت جامع به مبحث نحوه درک آن اشاره نموده ایم. سپس به تاریخچه پیدایش مدیریت کیفیت جامع و اصول اولیه و اساسی آن پرداخته ایم. در نهایت نیز نحوه پیاده سازی، مزایا و دشواری مدیریت کیفیت جامع را مورد بررسی قرار داده ایم. می توان گفت با مطالعه این مقاله به فهم مناسبی در زمینه مدیریت کیفیت جامع دست خواهید یافت. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

 

 

مقدمه ای بر مدیریت کیفیت جامع (TQM)

یک رویکرد مدیریت کیفیت شناخته شده، مدیریت کیفیت جامع یا Total Quality Management است. این رویکرد فلسفی بر رهبری و دستیابی به برتری کیفیت در همه جنبه‌های یک سازمان متمرکز است. در واقع بر بهبود مستمر و مشارکت همه کارکنان در تعقیب رضایت مشتری تأکید دارد. مدیریت کیفیت جامع TQM، فرهنگی را پرورش می‌دهد که در آن کیفیت نهادینه شده است و تیم‌کاری، حل مسئله پیش‌دستانه و تعهد به برتری را تشویق می‌کند. با ادغام کیفیت در تمام فرآیندها و بخش‌ها، TQM هدف دارد تا نقص‌ها را از بین ببرد، عملیات را ساده‌سازی کند، ضایعات را کاهش دهد و عملکرد کلی را بهبود بخشد و موفقیت بلندمدت و رقابت‌پذیری در بازار را تضمین کند.مدیریت کیفیت جامع نیازمند تعهد رهبری قوی، فرآیندهای سیستماتیک و مشارکت کارکنان است. مثال‌های دنیای واقعی مانند سیستم تولید تویوتا (TPS)، شش سیگما موتورولا و کاربردهای بخش مراقبت‌های بهداشتی تأثیر TQM بر بهبود کیفیت در صنایع مختلف را نشان می‌دهد.

 

 

مدیریت کیفیت جامع (TQM) چیست؟

مدیریت کیفیت جامع (TQM) فرآیند مداومی برای شناسایی، کاهش یا حذف خطاها در تولید است. این فرآیند زنجیره تامین را ساده‌سازی می‌کند، تجربه مشتری را بهبود می‌بخشد و اطمینان حاصل می‌کند که کارکنان به روزترین آموزش‌ها را دریافت می‌کنند. هدف مدیریت کیفیت جامع، مسئولیت‌پذیری همه طرف‌های درگیر در فرآیند تولید نسبت به کیفیت کلی محصول یا خدمات نهایی است. در واقع مدیریت کیفیت جامع یک رویکرد کامل به مدیریت سازمانی که بر تعقیب مستمر کیفیت و برتری عملیاتی تأکید دارد.

 

 

درک مدیریت کیفیت جامع (TQM)

مدیریت کیفیت جامع یک رویکرد ساختاریافته برای مدیریت کلی سازمان است. تمرکز این فرآیند بر بهبود کیفیت خروجی‌های سازمان، از جمله کالاها و خدمات، از طریق بهبود مستمر روش‌های داخلی است. استانداردهای تعیین‌شده به عنوان بخشی از رویکرد TQM می‌توانند هم اولویت‌های داخلی و هم هرگونه استاندارد صنعتی موجود را منعکس کنند. استانداردهای صنعتی می‌توانند در سطوح مختلف تعریف شوند و ممکن است شامل رعایت قوانین و مقررات مختلف حاکم بر فعالیت یک کسب‌وکار خاص باشند. استانداردهای صنعتی همچنین می‌توانند شامل تولید اقلام مطابق با یک هنجار مشخص شوند، حتی اگر این هنجار توسط مقررات رسمی پشتیبانی نشود. نمونه‌گیری پذیرش ممکن است برای بررسی پیشرفت به سمت هدف TQM استفاده شود. شاید معروف‌ترین مثال از TQM، پیاده‌سازی سیستم کانبان (Kanban) توسط تویوتا باشد. کانبان یک سیگنال فیزیکی است که یک واکنش زنجیره‌ای ایجاد می‌کند و منجر به یک اقدام خاص می‌شود. تویوتا از این ایده برای پیاده‌سازی فرآیند موجودی درست‌به‌موقع (JIT) خود استفاده کرد. شرکت تصمیم گرفت برای کارآمدتر کردن خط مونتاژ خود، فقط به اندازه‌ی کافی موجودی در دست داشته باشد تا سفارشات مشتریان را به محض تولید آن‌ها پر کند. بنابراین، به تمام قطعات خط مونتاژ تویوتا یک کارت فیزیکی اختصاص داده می‌شود که دارای یک شماره موجودی مرتبط است. این کارت درست قبل از نصب قطعه در خودرو برداشته می‌شود و به بالا زنجیره تامین منتقل می‌شود و در واقع درخواست دیگری از همان قطعه را می‌دهد. این به شرکت اجازه می‌دهد تا موجودی خود را کم نگه دارد و از انبار کردن دارایی‌های غیرضروری خودداری کند. مدیریت کیفیت موثر منجر به تولید خودروهای بهتر با قیمت مناسب شد.

بیشتر بخوانید: شش سیگما چیست؟

مدیریت کیفیت جامع

تاریخچه مدیریت کیفیت جامع 

تاریخچه TQM اغلب به اوایل دهه ۱۹۰۰ بازمی‌گردد، زمانی که والتر. شوهارت (Walter A. Shewhart) کنترل کیفیت مدرن را معرفی کرد. شوهارت در سال ۱۹۳۱ یک اثر برجسته صنعتی با عنوان “کنترل اقتصادی کیفیت محصول تولیدی” تولید کرد. این اثر به عنوان یکی از اصول بنیادی و اساسی کنترل کیفیت تولید در نظر گرفته می‌شود. توسعه‌های بیشتر در کار شوهارت، دهه‌ها بعد استانداردهای جدیدی را در مدیریت کیفیت معرفی کرد. جوزف جوران (Joseph M. Juran) در سال ۱۹۵۴ کتابی با عنوان “کنترل کیفیت جامع چیست؟ روش ژاپنی” منتشر کرد. این اثر بر اساس تجربه جوران از دعوت دانشمندان و مهندسان ژاپنی به ژاپن بود. جوران بعداً کتاب “برنامه‌ریزی و تحلیل کیفیت” را که یکی دیگر از پرفروش‌های TQM است، هم‌نویسندگی کرد. شخصیت برجسته دیگر در تاریخ مدیریت کیفیت جامع، ادواردز دمیگ (Edwards Deming) است. دمیگ پس از جنگ جهانی دوم در ژاپن مستقر شد و درگیر اتحادیه دانشمندان و مهندسان ژاپن (JUSE) شد. کار حرفه‌ای او شامل چندین چارچوب TQM (14 اصل دمیگ، هفت بیماری مرگبار مدیریت دمیگ و چرخه دمیگ) بود.

بیشتر بخوانید: تعریف استراتژی زنجیره تأمین چیست؟ انواع مدیریت زنجیره تأمین چگونه اجرا می شوند؟

 

 

 

اصول اولیه مدیریت کیفیت جامع

TQM یک فرآیند متمرکز بر مشتری در نظر گرفته می‌شود که بر بهبود مستمر مدیریت عملیات کسب و کاری تمرکز دارد. این فرآیند تلاش می‌کند تا اطمینان حاصل کند که همه کارمندان مرتبط برای بهبود کیفیت محصول یا خدمات و همچنین بهبود رویه‌های موجود برای تولید تلاش می‌کنند. چندین اصل راهنما TQM را تعریف می‌کنند.

  • تمرکز بر مشتریان

در TQM، مشتریان شما تعریف می‌کنند که آیا محصولات شما باکیفیت هستند یا خیر. ورودی مشتری بسیار ارزشمند است زیرا به شرکت اجازه می‌دهد تا نیازها و الزامات فرآیند تولید را بهتر درک کند. نظرسنجی‌های مشتری ممکن است دوام ناکافی کالاها را نشان دهد. این ورودی سپس به سیستم‌های TQM بازگردانده می‌شود تا منابع اولیه، فرآیندهای تولید و رویه‌های کنترل کیفیت بهتری پیاده‌سازی شود.

  • تعهد کارکنان

اگر TQM بخواهد موفق باشد، کارکنان باید اصول و سیستم را بپذیرند. این شامل ارتباط واضح بین بخش‌ها و رهبران در مورد اهداف، انتظارات، نیازها و محدودیت‌ها است. شرکتی که اصول TQM را اتخاذ می‌کند باید مایل به آموزش کارکنان و دادن منابع کافی به آن‌ها برای تکمیل موفقیت‌آمیز و به موقع وظایف باشد. TQM همچنین تلاش می‌کند تا میزان ترک خدمت را کاهش دهد و کارکنان با دانش را حفظ کند.

  • بهبود مستمر

یک شرکت باید به تدریج تکامل یابد و با یادگیری بیشتر در مورد مشتریان، فرآیندها و رقابت خود، به دنبال بهبودهای جزئی و کوچک باشد. این مفهوم بهبود مستمر به یک شرکت کمک می‌کند تا با انتظارات متغیر بازار سازگار شود. این امر امکان انطباق بیشتر با محصولات، بازارها، مشتریان یا مناطق مختلف را فراهم می‌کند. بهبود مستمر همچنین مزیت رقابتی که یک شرکت نسبت به شرکت‌های مرتبط ایجاد کرده است را تقویت و گسترش می‌دهد.

  • پایبندی به فرآیندها

رویکرد سیستماتیک TQM به شدت به نمودارهای جریان فرآیند، نمودارهای TQM، برنامه‌های عملی بصری و گردش کار مستند شده متکی است. هر عضوی که در فرآیند درگیر است باید از نقش خود در فرآیند آگاه و آموزش‌دیده باشد تا اطمینان حاصل شود که مراحل صحیح در زمان مناسب تولید انجام می‌شود. سپس این فرآیندها به طور مداوم تجزیه و تحلیل می‌شوند تا کمبودهای فرآیند بهتر درک شود.

  • رویکرد استراتژیک و سیستماتیک

فرآیندها و رویه‌های یک شرکت باید بازتاب مستقیم چشم‌انداز، مأموریت و برنامه بلندمدت سازمان باشد. TQM یک رویکرد سیستمی را برای تصمیم‌گیری می‌طلبد که مستلزم آن است که یک شرکت خود را وقف ادغام کیفیت به عنوان جزء اصلی خود کند و سرمایه‌گذاری مالی مناسب برای تحقق آن انجام دهد.

  • استفاده از داده‌ها

رویکرد سیستماتیک TQM تنها در صورتی کار می‌کند که بازخورد و ورودی برای ارزیابی نحوه حرکت جریان فرآیند ارائه شود. مدیریت باید به طور مداوم به معیارهای تولید، گردش کار، بهره‌وری و کارکنان متکی باشد تا نتایج پیش‌بینی‌شده را با نتایج واقعی مرتبط کند. TQM به شدت به مستندسازی و برنامه‌ریزی متکی است و تنها با استفاده و تجزیه و تحلیل داده‌ها، مدیریت می‌تواند درک کند که آیا این برنامه‌ها در حال تحقق هستند یا خیر.

  • یکپارچه‌سازی سیستم‌ها

یکی از راه‌های استفاده از داده‌ها، یکپارچه‌سازی سیستم‌ها است. استراتژی‌های TQM معتقدند که سیستم‌ها باید با هم ارتباط برقرار کنند، اطلاعات مفید را بین بخش‌ها منتقل کنند و تصمیمات هوشمندانه بگیرند. هنگامی که کالاها یا موجودی در یک منطقه استفاده می‌شوند، بخش دیگری باید دسترسی فوری به آن اطلاعات برنامه‌ریزی منابع سازمانی (ERP) داشته باشد. TQM تلاش می‌کند با پیوند منابع داده و اشتراک‌گذاری اطلاعات در بین سیستم‌ها، همه را در یک زمان در یک صفحه قرار دهد.

  • ارتباطات

داده‌ها ممکن است آزادانه بین بخش‌ها منتقل شوند، اما یک عنصر انسانی برای هماهنگی فرآیندها و اطمینان از عملکرد کارآمد کل خط تولید وجود دارد. ارتباطات مؤثر نقش زیادی در TQM برای انگیزه دادن به کارکنان، آموزش اعضای در طول یک فرآیند و جلوگیری از خطاهای فرآیند، چه در عملیات روزمره عادی و چه در تغییرات سازمانی بزرگ، ایفا می‌کند. TQM موفق مستلزم پذیرش شرکت‌ گسترده هر اصل است. اگر یک شرکت نتواند پذیرش کامل را دریافت کند، مزایای TQM به سرعت کاهش می‌یابد.

بیشتر بخوانید: بیانیه چشم انداز

مدیریت کیفیت جامع

چگونه مدیریت کیفیت جامع را پیاده‌سازی کنیم؟

TQM یک فرآیند منحصر به فرد است. فرمول خاصی برای پیاده‌سازی سیستمی که برای هر کسب‌وکار و هر نوع صنعت مناسب باشد وجود ندارد. اما می‌توانید یک چک لیست از مسائلی که ممکن است برای کسب‌وکار شما مناسب باشد ایجاد کنید و به ترتیب زمانی با آن‌ها پیش بروید. برخی ممکن است برای کسب‌وکار شما مناسب باشند، در حالی که برخی دیگر مناسب نخواهند بود. آن‌هایی را که فکر می‌کنید مزیت خواهند داشت انتخاب کنید.

  • فرهنگ، ارزش‌های اصلی و سیستم‌های موجود شرکت خود را شناسایی کنید.
  • از این اطلاعات برای ایجاد سیستمی که به عنوان برنامه اصلی شما عمل می‌کند استفاده کنید.
  • مشخص کنید که مشتریان و مراجعین شما چه می‌خواهند و چه انتظاری از کسب‌وکار شما دارند. تعیین کنید که چگونه بهترین راه برای برآورده کردن این انتظارات و نیازها است.
  • تیمی از مدیریت و کارکنان برای هدایت و اجرای اهداف خود ایجاد کنید و این تلاش‌ها را در فرآیند مدیریت روزانه کسب‌وکار خود بگنجانید.
  • به طور مداوم بازخورد از کارکنان و مشتریان را برای سنجش پیشرفت خود جمع‌آوری کنید.

بیشتر بخوانید: برنامه‌ریزی منابع سازمانی (ERP)

 

مزایا و دشواری های مدیریت کیفیت جامع

TQM زمانی که به درستی اجرا شود، منجر به تولید محصولی با هزینه کمتر توسط یک شرکت می‌شود. شرکت‌هایی که در TQM مشارکت می‌کنند، محصولات سازگارتر را ارائه می‌دهند که با تأکید بر کیفیت و به حداقل رساندن ضایعات، وفاداری مشتری قوی‌تری را ایجاد می‌کنند. همانطور که TQM به همه بخش‌های یک سازمان گسترش می‌یابد، یک شرکت می‌تواند صرفه‌جویی قابل توجهی در منابع مواد اولیه، تولید، توزیع یا عملکردهای اداری داشته باشد. شرکت‌هایی که با موفقیت TQM را پیاده‌سازی می‌کنند، معمولاً می‌توانند سریع‌تر به تغییرات واکنش نشان دهند و به‌طور پیش‌بینیانه برای جلوگیری از منسوخ شدن برنامه‌ریزی کنند. یک شرکت باید اصول TQM را به طور کامل درگیر کند تا از مزایای کامل TQM بهره‌مند شود. این امر نیازمند پذیرش قابل توجه از سوی هر بخش در سراسر سازمان است. دستیابی به این سطح از تعهد بسیار دشوار است، نیازمند سرمایه‌گذاری مالی قابل توجه است و ضرورت دارد که همه سطوح مدیریتی در TQM مشارکت کنند. تبدیل به TQM ممکن است طولانی باشد و کارگران ممکن است در برابر تغییر مقاومت کنند. ممکن است یک شرکت مجبور شود فرآیندها، کارکنان، تجهیزات یا مواد را به نفع یک طرح TQM آزمایشی و نیمه‌توسعه‌یافته جایگزین کند. ممکن است کارگران ماهرتر تصمیم بگیرند که اگر احساس کنند فرآیندهای TQM به درستی از مجموعه مهارت‌های آن‌ها استفاده نمی‌کند، شرکت را ترک کنند.

مزایا

  • ارائه محصولات قوی‌تر و با کیفیت‌تر به مشتریان.
  • منجر به کاهش هزینه‌های سراسری شرکت می‌شود.
  • به حداقل رساندن ضایعات در کل فرآیند تولید و فروش.
  • امکان انطباق بیشتر یک شرکت را فراهم می‌کند.

معایب

  • ممکن است نیاز به سرمایه‌گذاری مالی قابل توجهی برای تبدیل به شیوه‌های TQM داشته باشد.
  • اغلب نیاز به تبدیل شیوه‌های TQM در یک دوره طولانی از زمان دارد.
  • ممکن است با مقاومت در برابر تغییر مواجه شود.
  • برای موفقیت نیاز به پذیرش شرکت‌ گسترده دارد.

صنایعی که از TQM استفاده می‌کنند؟

TQM در بخش تولید آغاز شد، اما اصول آن را می‌توان در صنایع مختلف اعمال کرد. این یک چشم‌انداز منسجم برای تغییر سیستماتیک با تمرکز بر تغییر بلندمدت به جای اهداف کوتاه‌مدت ارائه می‌دهد. TQM با توجه به این موضوع در بسیاری از صنایع از جمله تولید، بانکداری و امور مالی و پزشکی استفاده می‌شود. این تکنیک‌ها را می‌توان در همه بخش‌های یک سازمان فردی اعمال کرد. این به اطمینان از این موضوع کمک می‌کند که همه کارکنان به سمت اهداف تعیین‌شده برای شرکت حرکت کنند و عملکرد را در هر حوزه بهبود بخشند. بخش‌های درگیر می‌توانند شامل اداره، بازاریابی، تولید و آموزش کارکنان باشند.

بیشتر بخوانید: همکاری متقابل عملکردی

 

هفت ابزار اساسی مدیریت کیفیت جامع

انجمن کیفیت آمریکا (ASQ) هفت ابزار اساسی کیفیت را که گاهی اوقات به عنوان ۷ ابزار کنترل کیفیت (QC) شناخته می‌شوند، به کائورو ایشیکاوا (Kaoru Ishikawa) نسبت می‌دهد. این ابزارهای مدیریت کیفیت در تجزیه و تحلیل داده‌ها، شناسایی مشکلات، درک فرآیندها و تصمیم‌گیری آگاهانه برای بهبود کیفیت در یک سازمان نقش مهمی دارند.

  • نمودارهای علت و معلول (نمودارهای استخوان ماهی یا ایشیکاوا)
    ابزارهای بصری برای شناسایی و تجزیه و تحلیل علل بالقوه‌ای که به یک مشکل یا نتیجه خاص کمک می‌کنند.
  • برگه‌های چک
    فرم‌ها یا نمودارهای ساده برای جمع‌آوری و سازماندهی سیستماتیک داده‌ها، تسهیل تجزیه و تحلیل آسان.
  • نمودارهای کنترل
    نمودارهای آماری تغییرات را نظارت می‌کنند و پایداری فرآیند را در طول زمان ردیابی می‌کنند و بین علل مشترک و علل قابل انتساب تغییرات تمایز قائل می‌شوند.
  • هیستوگرام‌ها
    نمودار رایج برای توزیع داده‌ها، به کاربران در شناسایی تغییرات و الگوها در یک مجموعه داده کمک می‌کند.
  • نمودارهای پارتو
    توزیع پارتو برای نمایش عوامل به ترتیب نزولی فرکانس یا تأثیر، مفید برای برجسته کردن مهم‌ترین مسائل.
  • نمودارهای پراکندگی
    یک نمودار پراکندگی روابط بین دو متغیر را برای شناسایی همبستگی‌ها یا روندها تجسم می‌کند.
  • طبقه‌بندی / نمودارهای جریان
    نمودارهایی که توالی مراحل یا فرآیندها را نشان می‌دهند و به درک و بهینه‌سازی گردش کار کمک می‌کنند.

 

نتیجه گیری: 
مدیریت کیفیت جامع یا TQM) Total Quality Management) یک رویکرد مدیریتی است که هدف اصلی آن بهبود مستمر کیفیت در تمام ابعاد یک سازمان است. این رویکرد بر این باور است که تمامی کارکنان در هر سطحی از سازمان باید در بهبود کیفیت محصولات و خدمات مشارکت فعال داشته باشند. می توان گفت هدف اصلی TQM برآورده کردن و فراتر رفتن از انتظارات مشتریان از طریق ارائه محصولات و خدماتی با کیفیت بالا و دستیابی به رضایت مشتری می باشد، از سوی دیگر منجر به ایجاد یک فرهنگ سازمانی که در آن بهبود مستمر در تمام فرآیندها و فعالیت‌ها دنبال می‌شود. از اهداف دیگر مدیریت کیفیت جامع جلب مشارکت همه کارکنان در شناسایی مشکلات، پیشنهاد راه حل‌ها، اجرای بهبودها، کاهش هزینه‌های مرتبط با کیفیت پایین، مانند هزینه‌های بازنگری، ضایعات و شکایات مشتری می باشد.
از اصول کلیدی TQM می توان به تمرکز بر مشتری اشاره کرد، در واقع مشتریان هسته اصلی هر کسب‌وکاری هستند و باید در مرکز تمام تصمیم‌گیری‌ها قرار گیرند. علاوه بر تمرکز مشتری، مسئولیت‌پذیری همه کارکنان نیز از دیگر اصول مهم مدیریت کیفیت جامع می باشد؛ در واقع همه کارکنان مسئولیت بهبود کیفیت را بر عهده دارند. از سوی دیگر رویکرد سیستماتیک را نیز می توان نام برد و منظور از آن استفاده از روش‌های سیستماتیک برای شناسایی مشکلات، تجزیه و تحلیل آن‌ها و اجرای بهبودها می باشد. از اصول دیگر TQM بهبود مستمر است. بهبود مستمر یک فرآیند مداوم است که باید در تمام سطوح سازمان دنبال شود و در نهایت می توان از آموزش و توسعه یاد کرد زیرا سرمایه‌گذاری در آموزش و توسعه کارکنان منجر به بهبود مهارت‌ها و دانش آن‌ها خواهد شد.

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع مدیریت کیفیت جامع برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

مسئولیت اجتماعی شرکتی چیست ؟ (Responsibility Social Corporate (CSR

مسئولیت اجتماعی شرکتی چیست ؟ (Responsibility Social Corporate (CSR

برای آشنایی با مفهوم  مسئولیت اجتماعی شرکت یا همان (Responsibility Social Corporate (CSR اول به فلسفه وجوب این امر خواهیم پرداخت که چرا باید شرکتها به دنبال مسئولیت اجتماعی شرکت باشند و اهداف و استراتژی تجاری صرفا مورد نظر خود قرار ندهند. بعد از آن به تعریف دقیق هریک از اصطلاحات و مفاهیم مربوط به مسئولیت اجتماعی شرکت خواهیم پرداخت. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

 

ارزش ها و مسئولیت اجتماعی شرکتی چیزی فراتر از سود

همانطور که قبلا بیان کردیم، هرچند تمام شرکت ها دارای هدف سازمانی متفاوتی هستند اما هدف مشترک تمام سازمان های تجاری، ارزش آفرینی است و بهترین شاخص ارزش آفرینی و سود در طول دوره عمر شرکت است- یا معادل آن، حداکثر ساختن ارزش بنگاه. هرچند رسوایی شرکت ها در قرن بیست و یکم (از رسوایی شرکت انرون در سال ۲۰۰۱ تا لمن برادرز در سال ۲۰۰۸)، دنبال کردن سود را (خصوصاً اصل حداکثرسازی ارزش برای سهامدار) بی اعتبار ساخته است اما گرنت در کتاب مدیریت استراتژیک با رویکرد امروزی، هدف حداکثرسازی سود در بلندمدت را به عنوان مناسب ترین و عملی ترین هدف برای بنگاه ها توجیه کرده است و در مقالات قبلی نیز مفصلا راجع به سود سازمانی در کوتاه مدت و بلندمدت صحبت شد. این توجیه عمدتاً بر اساس همسویی است که در ابتدا بین سود و منافع جامعه (که نشانگر اصل “دست نامرئی” آدام اسمیت است که منفعت شخصی را به سمت صلاح همگانی هدایت می کند) و سپس بین تعقیب منافع ذینفعان و کسب سود در بلندمدت (حداکثرسازی ارزش منطقی) درک کردم. اما وقتی تعقیب سود با صلاح اجتماعی سازگار نیست یا با اخلاق در تعارض است چطور؟ این ناسازگاری ها و تعارض ها را چگونه باید مدیریت کرد؟ آیا دنبال کردن گفته میلتون فریدمن کافی است که می گوید:

تنها و تنها یک مسئولیت اجتماعی برای کسب و کار وجود دارد  استفاده از منابع خود و مشارکت در فعالیت هایی که برای افزایش سود خود طراحی شده است به شرطی که در قواعد بازی باقی بماند بدین معنا که در رقابت باز و آزاد و بدون فریب و نیرنگ مشارکت کند.

در این رویکرد، وقتی دنبال کردن سود با منافع جامعه در تعارض است نقش دولت، مداخله در اقتصاد با استفاده از مالیات و مقررات برای همسو ساختن محرک های سود با اهداف اجتماعی و قانونگذاری برای جریمه کردن رفتار غیر اخلاقی است. در مقابل، دیگران معتقدند که سازمان های تجاری باید اقداماتی را برای تعیین اصول و ارزش ها انجام دهند که فراتر او ز محدوده قانون باشد و استراتژی هایی را بیان کنند که به طور واضح همسو با منافع جامعه باشد. بیایید به ترتیب درباره هر یک از این حوزه ها بحث کنیم.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق سود چیست و رابطه ارزش آفرینی باافزایش نرخ سود چیست ؟

 

مفهوم مسئولیت اجتماعی از نگاه شرکتهای بزرگ

مفهوم مسئولیت اجتماعی شرکتها در دهه اخیر به پارادایم غالب و مسلط حوزه اداره شرکتها تبدیل شده است و شرکت های بزرگ و معتبر جهانی مسئولیت در برابر اجتماع و محیط اجتماعی را جزیی از استراتژی شرکتی خود می بینند. این مفهوم، موضوعی است که هم اکنون در کشورهای توسعه یافته و کشورهایی با اقتصاد باز به شدت از سوی حکومتها، شرکتها، جامعه مدنی، سازمانهای بین المللی و مراکز علمی دنیا دنبال می گردد. با گذشت بیش از ۶۰ سال از ورود مفهوم مسئولیت اجتماعی شرکت ها به ادبیات مدیریت شرکت ها و کسب و کارها ، هنوز این مفهوم در فضای کسب و کار ایران جایگاه شایسته ای پیدا نکرده است. طرح و توسعه این مفهوم در شرایط بحران فعلی اقتصاد ایران می تواند راهگشای بسیاری از مشکلات اقتصادی واجتماعی جامعه خصوصاً حوزه اشتغال و بهره وری نیروی کار گردد. در این نوشتار سعی شده است که بصورت اجمالی ضمن برشمردن روند شکل گیری این مفهوم، وضعیت تحقق میزان مسئولیت اجتماعی شرکت های ایرانی و چگونگی توسعه و بسط آن در کشور بیان گردد.

بیشتر بخوانید: کتاب مدیریت استراتژیک با رویکرد امروزی | دانلود رایگان کتاب مدیریت استراتژیک با رویکرد امروزی رابرت گرنت

 

تعریف دقیق مسئولیت اجتماعی چیست؟

مسئولیت اجتماعی یک چارچوب و محدوده اخلاقی است که در آن وظایف مختلفی که تمامی آن ها دارای منافع برای جامعه هستند، بر عهده فرد، سازمان و یا نهادی خاص گذاشته می شود. این مفهوم به صورت دقیق تر به معنای انجام وظایف فردی به وسیله تک تک افراد جامعه است که انجام این وظایف باعث می شود تا تعادل مناسبی بین اکوسیستم و اقتصاد جامعه برقرار شود. استفاده از لفظ وظیفه نشان می دهد که هر فرد در حالت عادی باید به این وظایف واقف بوده و نقش خود را در حفظ این تعادل به صورت مشخص پذیرفته و ایفا کند. در تعریفی دیگر، مسئولیت اجتماعی شرکت عبارت است از اداره یک کسب و کار به طوری که آن کسب و کار بتواند انتظارات اخلاقی، قانونی، مالی و عمومی جامعه را برآورده سازد. هدف اصلی شرکت بقاء به وسیله بدست آوردن مزیت و قابلیت های رقابتی در بازار اقتصادی است و با توجه به اینکه متمایز کردن فعالیت های اقتصادی و اجتماعی شرکت می تواند دشوار باشد، مکانیزم های مسئولیت اجتماعی قادر خواهد بود بقاء و کارایی شرکت را تضمین کرده و پایدار نگاه دارد. بر این اساس فعالیتهای مسئولیت اجتماعی می توانند با عملکرد سازمان در جنبه های محتلف مرتبط شود.

ارزش ها و اصول

معنای هدف (که در بیانیه های مأموریت و چشم انداز بیان می شود) اغلب از طریق باورهایی درباره نحوه دستیابی به این هدف تکمیل می شود. این باورهای سازمانی معمولاً مجموعه ای از ارزش ها (به شکل تعهد به آموزه های اخلاقی و منافع ذینفعان مختلف) و مجموعه ای از اصول را برای هدایت تصمیمات و اقدامات اعضای سازمانی شکل می دهد. نمونه استراتژی زیر ارزش ها و اصول تجاری شرکت شِل را توضیح می دهد.

ارزش ها و اصول شرکت رویال داچ شِل

ارزش های ما: کارکنان شرکت شِل دارای مجموعه ای از ارزش ها نظیر صداقت، درستی و احترام به افراد هستند. ما نیز قطعاً به اهمیت بنیادی اعتماد، استقبال از تغییر، کار تیمی و حرفه ای گری معتقدیم و به عملکرد خود می بالیم.

اصول های شرکت شل

۱. اقتصادی. سودآوری بلندمدت برای دستیابی ما به اهداف کسب و کار و رشد مستمر ضروری است.
۲. رقابت. شرکت های شِل از سرمایه گذاری آزاد حمایت می کنند. ما به دنبال رقابت عادلانه و اخلاقی و درون چارچوب قوانین رقابت اجرایی هستیم …
۳. درستی کسب و کار. شرکت های شِل بر صداقت، درستی و عدالت در تمام جنبه های کسب و کار خود تأکید دارند…
۴. فعالیت های سیاسی. شرکت های شِل در تعقیب اهداف تجاری مشروع خود به روشی همراه با مسئولیت اجتماعی درون قوانین کشورهایی که در آن فعالیت می کنیم عمل می کنند.
۵. بهداشت، ایمنی، امنیت و محیط زیست. شرکت های شِل، رویکردی سیستماتیک در مورد بهداشت، ایمنی، امنیت و مدیریت محیط زیست دارند تا به بهبود مستمر عملکرد دست پیدا کنند.
۶. جوامع محلی. هدف شرکت های شِل این است که با بهبود مستمر روش های کمک مستقیم یا غیرمستقیم به رفاه عمومی جوامعی که در آن فعالیت می کنند همسایگان خوبی برای آنها باشند.
۷. ارتباطات و مشارکت. شرکت های شِل می دانند که گفتگو و مشارکت منظم با ذینفعان، ضروری است. ما به گزارشدهی عملکرد خود از طریق ارائه اطلاعات کاملاً مرتبط به گروه های قانونی ذینفع، متعهد هستیم…
۸. سازگاری. ما با تمام قوانین و مقررات اجرایی کشورهایی که در آن فعالیت می کنیم سازگار هستیم.

منبع: اصول کسب و کار عمومی شرکت رویال داچ شل، ۲۰۰۸

بیشتر بخوانید: بیانیه چشم انداز

 

 

اساسی ترین دلایل وجودی سازمان

در یک سطح، بیانیه ارزش ها و اصول را می توان به عنوان ابزارهای شرکت ها برای مدیریت تصویر بیرونی دانست. اما تا اندازه ای که شرکت ها در پایبندی خود به ارزش ها و اصول، پایدار و صادق هستند این آرمان ها می تواند یکی از اجزای مهم هویت سازمانی باشند و تأثیری جدی بر تعهد کارکنان و گرایش آن ها به مشارکت داسته باشند. تا اندازه ای که ارزش ها میان اعضای سازمانی مشترک باشد آن ها یکی از اجزای اصلی فرهنگ سازمانی را شکل می دهند. این دلیل که تعهد به ارزش ها و اصول بر عملکرد سازمانی تأثیر می گذارد، بسیار مهم است. شرکت مکنزی اند کمپانی (McKinsey & Company)، ارزش های مشترک را در مرکز “چارچوب ۷S” خود قرار می دهد. جیم کالینز (James C. Collins) و جری پوراس معتقدند که “ارزش های بنیادی” و “هدف بنیادی” (اساسی ترین دلایل وجودی سازمان) ترکیب می شوند تا یک “ایدلوژی بنیادی” را برای سازمان شکل بدهند که “یک شخصیت ابدی را برای سازمان تعریف می کند” و “چسبی است که سازمان را کنار هم نگه می دارد”. به اعتقاد آن ها وقتی ایدئولوژی بنیادی در کنار آینده پیش بینی شده برای سازمان قرار می گیرد، در نتیجه، مفهوم قدرتمندی از جهت استراتژیکی است که مبنایی برای موفقیت بلندمدت فراهم می کند.

بیشتر بخوانید: قابلیت های رقابتی چگونه در سازمان های دانش بنیان خلق میشوند؟

 

دستورالعمل ها برای مسئولیت اجتماعی شرکت

بحث بر سر مسئولیت اجتماعی شرکت ها مستمر و گیج کننده بوده است. مبنای این بحث ها برداشت های متفاوت از شرکت سهامی عام است: “برداشت دارایی” که بنگاه را به صورت مجموعه ای از دارایی های تحت تملک سهامداران می داند و “برداشت نهاد اجتماعی” که بنگاه را به عنوان جامعه ای از افراد می بیند که محیط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و محیط طبیعی آن از روابط آن حمایت می کند و آن را حفظ می کند. در حالی که دیدگاه “بنگاه به عنوان دارایی”، نشان می دهد که تنها مسئولیت مدیریت، فعالیت در جهت منافع سهامداران است، دیدگاه “بنگاه به عنوان نهاد اجتماعی” نشان دهنده مسئولیت حفظ بنگاه درون شبکه کلی روابط و وابستگی ها است.

با این وجود، حتی از یک دیدگاه کارایی کامل، بدیهی است که هر دو قطب طیف نظرات، توجیه ناپذیر هستند. طرفداران این دیدگاه که تنها هدف سازمان تجاری، سودآوری است؛ متوجه نیستند که یک سازمان برای بقاء و کسب سود باید مشروعیت اجتماعی را حفظ کند. نابودی تقریبی بانک های سرمایه گذاری در طول بحران مالی سال ۲۰۰۸-۲۰۰۹ (از جمله تبدیل گلدمن ساچ و سایر بانک های سرمایه گذاری به بانک های تجاری) بیشتر به خاطر از بین رفتن مشروعیت بود تا ورشکستگی تجاری آن ها. رسوایی شنود تلفنی که منجر به بسته شدن یکی از روزنامه های انگلیسی تحت مالکیت نیوز کورپوریشن روپرت مرداک شد کمتر از ۱% درآمدهای این شرکت را تشکیل می داد. اما در عرض پنج هفته پس از این رسوایی در جولای سال ۲۰۱۱، سرمایه گذاری بازار نیوز کورپوریشن تا ۲۵% کاهش یافت، زیانی معادل ۱۱ میلیارد دلار که توانست بازارهای بسیاری را تحت تأثیر قرار دهد.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق استراتژی چیست؟ (استراتژی به زبان ساده برای مدیران)

 

تعقیب اهداف اجتماعی در سازمان ها

در طرف دیگر این طیف، این بحث که مسئولیت اصلی سازمان های تجاری، تعقیب اهداف اجتماعی است احتمالاً به طور مشابه غیر عملی است. با گسترش گفته آدام اسمیت که بیان می کند: “توقع ما برای غذا خوردن از خیرخواهی قصاب، یا نانوا نیست بلکه از توجه آن ها به منافع فردی خود است”، احتمالاً اگر قصاب به یک فعال حقوق حیوانات تبدیل شود، و نانوا در سازمان وی واچرز ثبت نام کند هیچ یک از ما امیدی به خوردن غذا نداریم. بنابراین منطقه ثبات، جایی بین این طیف قرار می گیرد که در آن سازمان ها تجاری با الزامات محیط اجتماعی و طبیعی خود همسو هستند، اما هدف تجاری خود یا نیاز به بقای مالی خود را کنار نگذاشته اند. تعدادی از دستاوردها در ادبیات مدیریت به ما امکان می دهد تا این منطقه ثبات واسطه را به صورت دقیق تر تعریف کنیم و ملاحظاتی را مطرح کنیم که باید تعقیب مسئولیت اجتماعی را هدایت کند.
ملاحظه اصلی در اینجا بقاء از طریق انطباق است. استدلال کارایی مربوط به مسئولیت اجتماعی شرکت (CSR)، بنگاه را درون اکوسیستم محیط های اجتماعی و طبیعی آن می داند که نشان دهنده سازگاری بین منابع بنگاه و منافع اکوسیستم پشتیبان است. بنابراین طبق گفته آری دو گئوس ، مدیرعامل سابق شرکت شِل، شرکت های بادوام، شرکت هایی هستند که جوامعی قوی می سازند، دارای یک حس هویت قوی هستند، به یادگیری تعهد دارند و نسبت به دنیای پیرامون خود حساسیت دارند. به طور خلاصه، آن ها درک می کنند که ارگانیزم های زنده ای هستند که طول عمر آن ها به انطباق اثربخش با یک محیط در حالی تغییر بستگی دارد. این دیدگاه درباره بنگاه را (که همزمان منافع فردی و منافع اکوسیستم خود را دنبال می کند) مایکل پورت و مارک کرامر برای یک رویکرد متمرکز و عملی برای CSR به صورت دستورالعمل ایجاد کرده اند. فارغ از دلایل اخلاقی (آنچه آن ها به عنوان “الزامات اخلاقی” می نامند)، آن ها سه دلیل را بیان می کنند که چرا مسئولیت اجتماعی شرکت (CSR) می تواند به نفع یک شرکت باشد: ثبات (CSR به دلیل منافع دوجانبه در حفظ اکوسیستم، به نفع بنگاه ها است)؛ شهرت ( CSR شهرت بنگاه را برای مشتریان و سایر گروه ها افزایش می دهد)؛ و مجوز فعالیت (بنگاه ها برای انجام کسب و کارهای خود به پشتیبانی نهادهایی نیاز دارند که به آن ها وابسته هستند). وظیفه خطیر در انتخاب این که کدام یک از اقدامات مسئولیت اجتماعی شرکت (CSR) باید دنبال شود شناسایی فصل مشترک بین منافع بنگاه و منافع جامعه است (یعنی پروژه ها و فعالیت هایی که مزیت رقابتی برای بنگاه ایجاد می کنند و در عین حال نتایج اجتماعی مثبتی برای جامعه در بر دارند) – چیزی که آن ها به عنوان مسئولیت اجتماعی استراتژیک می نامند.

بیشتر بخوانید: چارچوب ۷S مک کینزی چیست؟

 

فصل مشترک بین منافع شرکتی و اجتماعی

پورتر و کرامر پس از آن در مقاله ای تحلیل خود را از این فصل مشترک بین منافع شرکتی و اجتماعی ارائه می کنند که با عنوان ارزش مشترک می نامند: “ایجاد ارزش اقتصادی به طوری که برای جامعه نیز ارزش آفرینی شود”. آن ها معتقدند که ارزش مشترک به معنای توزیع مجدد ارزش از پیش ایجادشده نیست؛ بلکه به معنای توسعه کل مجموعه ارزش اقتصادی و اجتماعی است.

برای مثال، تجارت عادلانه به معنای توزیع مجدد ارزش از طریق پرداخت قیمتی بالاتر به کشاورزان بابت محصولات آن ها است – در مورد پرورش دهندگان کاکائو در ساحل عاج، این روش درآمد آن ها را بین ۱۰ تا ۲۰% افزایش می دهد. در مقابل، تلاش خریداران عمده برای بهبود کارایی کشت کاکائو که از طریق روش های کشت بهبودیافته، کنترل کیفیت بهتر و زیرساخت بهتر کشت می شود می تواند درآمد کشاورزان را تا ۳۰۰% افزایش بدهد. ایجاد ارزش مشترک مستلزم بازتعریف مرزهای بنگاه و روابط آن با محیط پیرامونش است.

بنگاه به جای این که خود را به عنوان موجودیتی مجزا در نظر بگیرد که با محیط بیرونی معامله می کند، درک می کند که این نوعی وابستگی متقابل و مشارکت نزدیک با محیط و سازمان ها و افراد درون آن است. این موضوع، سه نوع فرصت را برای خلق ارزش مشترک فراهم می کند: بررسی مجدد محصولات و بازارها، بازتعریف بهره وری درون زنجیره ارزش و ایجاد خوشه های محلی تأمین کنندگان، توزیع کنندگان و کسب و کارهای مرتبط در جایی که بنگاه فعالیت می کند.

مفهوم ارزش مشترک در اقدامات پایین هرم قرار دارد – پتانسیل شرکت های چندملیتی برای ایجاد کسب و کار سودآور و افزایش توسعه اجتماعی و اقتصادی از طریق خدمت رسانی به فقرای جهان – اساساً چهار میلیارد نفر با کمتر از ۲ دلار در روز زندگی می کنند. همچنین، نکته کلیدی، تغییر برداشت است: اگر شرکت های چندملیتی به جای در نظر گرفتن افراد فقیر به عنوان قربانی یا سربار، آن ها را به عنوان مشتریان بالقوه، کارگران انعطاف پذیر و کارآفرینان خلاق ببینند آنگاه دنیای کاملی از فرصت ها پدیدار می شود.

بیشتر بخوانید: مدیریت استراتژیک چیست؟ فرایند برنامه ریزی در مدیریت استراتژیک چگونه است؟

تعریف مسئولیت اجتماعی شرکت چیست؟

بیشتر بخوانید: استراتژی تجاری یکی از عوامل مؤثر بر کارایی سرمایه گذاری

 

تاریخچه پیدایش مفهوم مسئولیت اجتماعی شرکت

مسئولیت اجتماعی شرکت مفهومی است که در اواسط قرن بیستم در آمریکا مطرح و توجه بسیاری را در محافل اقتصادی، علمی و سیاسی جهان به خود جلب کرد. ظهور مسئولیت اجتماعی شرکت در سال های اخیر ریشه در داد و ستدهای جهانی، پیچیده تر شدن فضای کسب و کار، تقاضا برای شفافیت در کسب و کار و پاسخی به تحولات و چالش های جهانی شدن بوده است.مدل های اولیه مسئولیت اجتماعی شرکت در دهه ۱۹۶۰ ظاهر گشت که جنبه اجتماعی مسئولیت اجتماعی شرکت ها را به طور مستقیم به مسئولیت هایی بالاتر و ورای مسئولیت های اقتصادی و قانونی ربط می داد. مسئولیت اجتماعی شرکت برای اولین بار در دهه ی بیست میلادی مطرح شد، ولی به دلیل رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم مفهوم مسئولیت اجتماعی شرکت، نتوانست به عنوان یک موضوع جدی تا دهه ۱۹۵۰میان رهبران کسب و کار جایگاهی بیابد. مدل های اولیه مسئولیت اجتماعی شرکت در دهه ۱۹۶۰ ظاهر گشت که جنبه” اجتماعی “مسئولیت اجتماعی شرکت را به طور مستقیم به مسئولیت هایی بالاتر و ورای مسئولیت های اقتصادی و قانونی ربط می داد. سازمان های بین المللی همچون سازمان ملل متحد، بانک جهانی، سازمان همکاری اقتصادی و توسعه نه تنها پژوهش و ترویج مسئولیت اجتماعی را تایید کردند بلکه دستورالعمل ها و واحدهای دایمی کاری را به وجود آوردند. مسئولیت اجتماعی شرکت مفهومی که بر اساس آن شرکت ها به طور داوطلبانه تصمیم به مشارکت در ساختن یک جامعه بهتر و محیط پاکیزه تر می گیرند. مفهومی که با توجه به آن شرکت ها، نگرانی های اجتماعی و زیست محیطی را در فعالیت های عملیاتی کسب و کار در تعامل با گروه های ذینفع خود در نظر می گیرد.

بیشتر بخوانید: استراتژی به عنوان تلاشی در جهت ارزش آفرینی | ارزش چیست و تعریف ارزش آفرینی چیست

 

مزایای بکارگیری مسئولیت اجتماعی شرکت

کمیسیون حاکمیت شرکتی و مسئولیت اجتماعی بنگاه‌ها در گزارش خود، مزایای مسئولیت اجتماعی را به دو دسته محلی و جهانی تقسیم کرده است. محرک‌های محلی مسئولیت اجتماعی ناشی از جریان‌ها و یا شرایط داخلی جامعه است. محرک‌های جهانی مسئولیت اجتماعی شامل دسترسی به بازار، استانداردسازی جهانی، مشوق‌های سرمایه‌گذاری، فعالیت ذینفعان است.

در این گزارش مهم‌ترین مزایای مسئولیت اجتماعی به شرح زیر توضیح داده شده است:

  • افزایش کارآیی و اثربخشی کارکنان از طریق ایجاد حس تعلق
  • بهبود تصویر برند کسب‌وکارها در نظر مشتریان
  • کاهش اثرات منفی اجتماعی و محیط زیستی کسب‌وکارها و حرکت به سوی ایجاد ارزش مشترک (خلق ارزش اقتصادی و اجتماعی)
  • ایجاد مزیت رقابتی، بهبود سطح رقابت‌‍پذیری شرکت‌ها و افزایش سهم بازار
  • افزایش شفافیت و پاسخگویی
  • کاهش ریسک و افزایش رتبه و اعتبار در سطح بین‌المللی
  • کاهش هزینه‌های ناشی از کنترل

بیشتر بخوانید: حاکمیت شرکتی چیست؟ مسیر درست در حکمرانی خوب شرکتها چطور ایجاد میشود؟

 

مسئولیت اجتماعی شرکت در حوزه های مختلف چگونه تعریف میشود

مسئولیت و تعهد اجتماعی در حوزه های گوناگون دارای تعاریف فراوانی بر اساس حوزه فعالیت است. مثلا در حوزه شرکت ها و یا بنگاه ها که این مسئولیت به اختصار به CSR شناخته می شود، بندهای مختلفی برای این منظور تعریف شده است که از جمله آن ها می توان به موارد زیر اشاره کرد:

تعهد در قبال حفظ محیط زیست و اکو سیستم که خود برای مراکز صنعتی یک گزینه بسیار مهم به شمار می آید.

تعهد در قبال رعایت عدالت و شایسته سالاری در استخدام نیروهای مورد نیاز

تعهد در قبال برآورده کردن تمامی نیازهای ضروری کارمندان و خانواده های آن ها

تعهد در قبال ارائه محصولات کاملا سالم و بدون هیچگونه مضرات برای انسان

تعهد در قبال صرف درآمد ها در راه های غیر خلاف و غیر قانونی و در مسیر پیشرفت و توسعه

تعهد در قبال رفتار درست و انسانی با تمامی افراد مرتبط

تعهد در قبال رعایت حقوق مصرف کنندگان در صورت تولید کالا یا ارائه خدمت

What is CSR?

Corporate Social Responsibility (CSR) Definition

What Is Corporate Social Responsibility (CSR)? 

What is the purpose of corporate social responsibility

The importance of corporate social responsibility

بوم فرضیات پر ریسک چیست؟

در این مقاله به بررسی موضوع بوم فرضیات پر ریسک پرداخته ایم. در ابتدای امر تعریفی از بوم فرضیات پر ریسک را شرح داده ایم. در ادامه نیز به شرح و تفصیل نحوه استفاده از بوم فرضیات پر ریسک پرداخته ایم. در نهایت نیز نحوه ایجاد و پیاده سازی بوم فرضیات پر ریسک را به صورت مرحله ای و گام به گام مورد بررسی قرار داده ایم. می توان گفت با مطالعه این مقاله به فهم مناسبی در زمینه بوم فرضیات پر ریسک دست خواهید یافت. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر بوم فرضیات پر ریسک

همه ما این تجربه را داشته‌ایم؛ ایده‌ای بسیار عالی داریم که آنقدر هیجان‌زده هستیم که دوست داریم هرچه سریع‌تر شاید حتی امروز آن را راه‌اندازی کنیم. اکثر ما از این هیجان تغذیه می‌کنیم. اما چگونه می‌توانیم مطمئن شویم که در مورد ایده‌مان شرط‌بندی درستی انجام می‌دهیم؟ موفقیت ایده‌مان به کدام شرط‌بندی‌ها بستگی دارد؟ این‌ها  فرضیات پر ریسک‌ شما هستند؛ آن‌ها باید آزمایش شوند. چه در یک استارت‌آپ کوچک کار کنید یا یک سازمان بزرگ موجود،  فرضیات پر ریسک‌ خود را به سرعت و با کمترین هزینه اعتبارسنجی کنید تا زمان و منابع ارزشمند خود را برای چیزی که احتمالاً هرگز کار نخواهد کرد، هدر ندهید. اما این اغلب سخت‌تر از آن چیزی است که به نظر می‌رسد. چگونه  فرضیات پر ریسک خود را پیدا کنیم؟ در میان انبوهی از فرضیات، خطرناک‌ترین آن‌ها اولین گیت است. اگر در تست این فرضیه، نتیجه‌ی پیوسته “نادرست” باشد، نه می‌توانید به جلو بروید و نه جایزه‌تان را دریافت کنید. این ابزار به شما کمک می‌کند تا قبل از شروع آزمایش، فرضیات خود را رتبه‌بندی کنید. اولین کلید برای شناسایی لیست  فرضیه پرریسک، گرد هم آوردن یک تیم برای تجزیه و تحلیل ایده و طوفان فکری مشترک است. برای شناسایی فرضیات خود در مورد کسب‌وکارتان، به سایر کانواس‌ها و بوم هایی که ایجاد کرده‌اید، مانند معیارهای طراحی، سفر مشتری و… نگاهی بیندازید. هر یک از این کانواس‌ها و بوم ها حاوی فرضیات آزمایش‌نشده است.

بوم فرضیات پر ریسک چیست؟

چگونه می‌دانید که با ایده‌تان شرط‌بندی درستی انجام می‌دهید؟ موفقیت ایده‌تان به کدام شرط‌بندی‌ها وابسته است؟ این‌ها  فرضیه پرریسک شما هستند؛ آن‌ها نیاز به آزمایش دارند. بهتر است از این ابزار زمانی استفاده کنید که می‌خواهید تصمیم بگیرید که کدام فرضیه را باید بعدی اعتبارسنجی کنید. اولین بار با مفهوم آزمایش فرضیات پر ریسک توسط ریک هیگام آشنا می شویم که در مورد این موضوع بحث می‌کند که کلید این کار، آزمایش‌های سریع و کوچک است. کوچک‌ترین آزمایشی که می‌توانید برای آزمایش بزرگترین فرضیه خود انجام دهید چیست؟ و همانطور که تام چی (Tom Chi)، یکی از بنیانگذاران گوگل ایکس (Google X)، می‌گوید:

“حداکثر کردن نرخ یادگیری با حداقل کردن زمان برای امتحان کردن چیزها.”

هنگامی که خطرناک‌ترین فرضیه را تأیید کردید، می‌توانید به بزرگترین فرضیه بعدی بروید. به تدریج اعتماد به نفس خود را در امکان‌پذیری ایده خود افزایش دهید. اما قبل از اینکه بیشتر به داستان بپردازیم، اجازه دهید کمی در مورد معنای ریسک در زبان کسب و کار توضیح دهیم. زیرا در نهایت، به عنوان طراحان محصول دیجیتال، کار ما متعادل کردن اهداف کسب‌وکار با نیازهای کاربران است. بنابراین، ریسک چیزی بیش از تأثیر کمی تعریف شده یک رویداد، ضرب در احتمال (نیز کمی تعریف شده) وقوع آن رویداد نیست. به عبارت ساده:

ریسک = تأثیر * احتمال

بنابراین به داستان من برگردیم. وقتی شروع کردم به پرسیدن اینکه چرا چیزها به این شکل هستند و چرا این حماسه‌ها را در Jira داریم، متوجه شدم که بسیاری از آنها بر اساس ایده‌ها و فرضیه‌ها است. سپس معاون محصول، مدیر محصول و محقق تیم را به یک جلسه فرضیه دعوت کردم و با هم فرضیه های پر ریسکی خود را با استفاده از فرمول بالا ترسیم کردیم. ما با فکر کردن به همه فرضیه‌های حیاتی که در مورد کسب‌وکار داشتیم شروع کردیم، مانند:

  • آیا ما به مشتریان مناسب می‌فروشیم؟
  • آیا مشکلی که سعی در حل آن داریم واقعاً یک مشکل است و آیا ام وی پی (MVP) ما برای رفع نیازهای برآورده نشده کافی است؟

بیشتر بخوانید: تعریف مدل کسب و کار چیست؟ انواع مدل های کسب و کار در مدیریت استراتژیک سازمان کدامند؟

 


چگونه از بوم فرضیات پر ریسک استفاده کنیم؟

در میان فرضیهات شما،  فرضیات پر ریسک اولین مانع است. اگر هنگام آزمایش این فرضیه، به طور مداوم نتیجه “غلط” دریافت کنید، نمی‌توانید به جلو بروید و جایزه‌تان را دریافت کنید. این ابزار به شما کمک می‌کند تا قبل از حرکت به سمت آزمایش، فرضیات خود را رتبه‌بندی کنید. کلید اول برای شناسایی لیست  فرضیات پر ریسک‌های شما، گرد هم آوردن یک تیم برای تجزیه و تحلیل ایده و طوفان فکری مشترک است. و اگر افرادی در تیم خود ندارید که تجربه عمیقی در تجزیه و تحلیل مدل کسب‌وکار و زمینه کاری داشته باشند، از برخی از متخصصان صنعت در شبکه خود دعوت کنید. برای شناسایی فرضیاتی که در مورد کسب‌وکارتان ایجاد کرده‌اید، به سایر بوم هایی که ایجاد کرده‌اید، مانند بوم پیشنهاد ارزش، بوم مدل کسب‌وکار، بوم چشم‌انداز، سفر مشتری، شخصیت و طراحی شاخص نگاهی بیندازید. هر یک از این بوم ها حاوی فرضیات آزمایش‌نشده‌ای هستند. به‌ویژه بوم مدل کسب‌وکار یافتن فرضیه‌ها را آسان می‌کند، با نگاه کردن به هر یک از بلوک‌های سازنده و پرسیدن از خود: آیا این واقعاً درست است؟ هدف از این تمرین، مرتب‌سازی این فرضیات و یافتن  فرضیات پر ریسکی است که ایده‌تان را زیر سوال می‌برد. فرضیه‌ای که اگر معتبر نباشد، ایده‌تان مانند برج جِنگا (Jenga) فرو خواهد ریخت. با تیم خود، از ابزارهای طراحی (یادداشت‌های چسب‌دار، ماژیک و یک دیوار بزرگ) برای رتبه‌بندی این فرضیه‌ها استفاده کنید، بر اساس اینکه کدام یک را نمی‌توانید بدون آن‌ها پیش بروید یا کدام یک بیشتر احتمال دارد نادرست باشند. هرچه زودتر این‌ها را پیدا کنید، بیشتر احتمال دارد که بتوانید آن‌ها را اعتبارسنجی کرده و یا به جلو حرکت کنید یا تغییر مسیر دهید.

 

 

برج جنگا

یافتن خطرناک‌ترین فرضیه همیشه آسان نیست. بحث در مورد فرضیات با تیم شما به شناسایی فرضیاتی که باید دنبال شوند کمک می‌کند. این کار را به صورت بصری انجام دهید تا هدفمند و نتیجه‌بخش باشد! این ابزار به تیم شما کمک می‌کند تا در مورد خطرناک‌ترین فرضیه، بحث‌های معنی‌داری داشته باشند و راهی برای بازگشت به بحث پس از اعتبارسنجی فراهم می‌کند. جنگا یک بازی است که در آن بازیکنان به نوبت سعی می‌کنند بلوک‌هایی را از یک برج چوبی خارج کنند. هر بلوکی که بیرون کشیده می‌شود ممکن است باعث ریزش برج شود، اما بلوک‌های پایین برای ایستاده ماندن برج حیاتی هستند. ایده خود را مانند یک برج بزرگ جنگا در نظر بگیرید که همه آجرها آن فرضیات هستند. وقتی یکی از فرضیات پایین‌ترین قسمت انباشته باطل می‌شود و آجر برداشته می‌شود، ممکن است کل برج فرو بریزد. وقتی یکی را از بالا بردارید، اتفاق زیادی نمی‌افتد. برای موفقیت ایده‌تان، باید مطمئن شوید که پایه برج ایمن است. باید از پایین شروع کنیم، با چیزی که ما  فرضیه پرریسک می‌نامیم. در حال حاضر، بقیه فرضیات مهم نیستند. در نهایت، اگر خطرناک‌ترین فرضیه نادرست باشد، ممکن است فکر کردن به هر یک از آن‌ها کاملاً بی‌ربط باشد: شاید ایده شما نیاز به تغییر کامل در پرتو دانش جدید داشته باشد! هدف این است که سعی کنید برج را سریع‌تر خراب کنید! بنابراین ابتدا پایین‌ترین فرضیه را بررسی کنید، که خطرناک‌ترین است. این چیزی است که بیشتر می‌خواهید در مورد آن بدانید. اگر درست باشد، می‌توانید به خطرناک‌ترین فرضیه بعدی بروید. اما اگر شکست بخورد، برج جنگا شما سقوط می‌کند و باید به تخته طراحی برگردید تا رویکرد دیگری پیدا کنید که بهتر کار کند.

بیشتر بخوانید: ارزش پیشنهادی چیست؟

 

بوم فرضیات پر ریسک

 

راهنمای گام به گام ایجاد بوم فرضیات پر ریسک

در این بخش نحوه ایجاد بوم فرضیات پر ریسک را به صورت مرحله به مرحله بررسی خواهیم نمود.

۱- قبل از شروع
محیطی راحت فراهم کنید.
کانواس یا بوم را روی یک برگه کاغذ بزرگ چاپ یا بکشید.
یادداشت‌های چسب‌دار و ماژیک زیادی آماده داشته باشید.
۴۵ دقیقه زمان بدون مزاحمت برای خود در نظر بگیرید.
سایر کانواس‌های پر شده‌ای که به عنوان منبع فرضیه‌ها دارید را بیاورید.

بیشتر بخوانید: پرسونای مشتری چیست؟

 

 


۲- یافتن  فرضیات پر ریسک‌
یافتن  فرضیات پر ریسک همیشه آسان نیست. بحث در مورد فرضیات با تیم‌تان به شناسایی فرضیه‌هایی که باید دنبال شوند کمک می‌کند. این کار را به صورت بصری انجام دهید تا هدفمند باشد و نتیجه مورد نیازتان را به شما ارائه دهد! این ابزار باعث می‌شود تیم شما بتواند بحث‌های معناداری در مورد اینکه واقعاً  فرضیات پر ریسک چیست؟، داشته باشد و راهی برای بازگشت به بحث پس از اعتبارسنجی فراهم کند. جِنگا یک بازی است که در آن بازیکنان به نوبت سعی می‌کنند بلوک‌هایی را از یک برج چوبی خارج کنند. هر بلوکی که بیرون کشیده می‌شود ممکن است باعث ریزش برج شود، اما بلوک‌های پایین برای ایستاده ماندن برج حیاتی هستند. ایده خود را به عنوان یک برج بزرگ در نظر بگیرید، جایی که همه آجرها فرضیه هستند. وقتی یکی از فرضیه‌های پایین‌ترین قسمت استک نامعتبر می‌شود و آجر برداشته می‌شود، ممکن است کل برج فرو بریزد. وقتی یکی را از بالا بردارید، اتفاق زیادی نمی‌افتد. برای موفقیت ایده‌مان، باید مطمئن شویم که پایه برج ایمن است. باید از پایین شروع کنیم، با چیزی که ما  فرضیات پر ریسک می‌نامیم. در حال حاضر، سایر فرضیه‌ها چندان مهم نیستند. در نهایت، اگر  فرضیات پر ریسک نادرست باشد، ممکن است فکر کردن در مورد هر یک از فرضیات دیگر کاملاً بی‌ربط باشد: شاید ایده‌تان نیاز داشته باشد که در پرتو دانش جدید کاملاً تغییر کند! بنابراین ابتدا پایین‌ترین فرضیه را بررسی کنید که خطرناک‌ترین است. این همان چیزی است که بیشتر می‌خواهید در مورد آن بدانید. اگر درست بود، می‌توانید به  فرضیه های پر ریسک بعدی بروید. اما اگر شکست خورد، برج جِنگای شما فرو می‌ریزد و باید به مرحله طراحی بازگردید تا رویکرد دیگری پیدا کنید که بهتر کار کند.

 

۳- شناسایی فرضیات
فرضیات شما چیستند؟ در مورد چه چیزهایی مطمئن نیستید؟ با تیم خود شروع کنید و فقط تمام فرضیات خود را روی یادداشت‌های چسب‌دار بنویسید، اما هنوز آن‌ها را نچسبانید.  برای این کار بهتر است سرمایه‌گذاران اصلی خود را در یک اتاق جمع کنید و تمام فرضیات حیاتی برای محصول خود را ترسیم کنید. می توان این کار را به دو روش انجام داد. یک راه، پرسیدن سوالاتی در مورد اینکه فکر می‌کنند محصول چه مشکلی را حل می‌کند، مشتریان چه کسانی هستند و چه بینش‌هایی از صحبت با فروش یا پشتیبانی مشتری دارند. این را مانند جلسه پرسیدن از کارشناسان در هنگام اجرای اسپرینت‌های طراحی در نظر بگیرید. سپس این فرضیه‌ها را در گروه‌هایی دسته‌بندی کنید. روش دوم، به عنوان یک تیم، طوفان فکری می‌کنیم و فرضیه‌های خود را بر اساس هر یک از موضوعات زیر می‌نویسیم. همچنین می‌توانید موضوعات بیشتری ارائه دهید یا مواردی را که برای شما کار نمی‌کنند حذف کنید.

  • مشتریان؛ مشتریان شما چه کسانی هستند؟ چه کاری انجام می دهند؟ کجا می توانید گروه هایی از آنها را پیدا کنید؟ چند نفر از آنها وجود دارد؟
  • مشکل – آیا یک نقطه درد برای مشتریان هدف خود شناسایی کرده اید؟ آیا آنها در حال حاضر کاری برای حل آن انجام می دهند؟
  • راه حل – آیا راه حل شما مشکل مشتریان شما را حل خواهد کرد؟ آیا می توانند کار اصلی خود را انجام دهند؟
  • MVP – حداقل محصول قابل عرضه برای محصولی که مشتریان شما برای آن هزینه خواهند کرد چیست؟
  • رقابت – چه کسانی این راه حل را ارائه می دهند؟ مزیت رقابتی شما چیست؟
  • کانال‌های فروش – چگونه محصول/خدمات خود را می‌فروشید؟ آنلاین؟ فروش داخلی؟ فروش خارجی؟ توزیع؟

بیشتر بخوانید: نقشه سفر مشتری

 

 


۴- نقشه برداری از فرضیه‌هایتان
سپس، فرضیه‌ها را روی الگو قرار دهید، هر عضو تیم آن‌ها را در ۳ جعبه میانی قرار می‌دهد، جایی که فکر می‌کند بهترین مکان است. 


۵- مرتب کردن فرضیات
وقتی همه برچسب‌ها روی دیوار قرار گرفتند، هر عضو تیم به سرعت بر روی برچسب‌های خود مرور می‌کند و توضیح می‌دهد که چرا فکر می‌کند باید در جایی که هستند باشند.
حالا با تیم‌تان نوبت بگیرید و برچسب‌های چسب‌دار را جابه‌جا کنید. سعی کنید بفهمید کدام فرضیه خطرناک‌ترین است. هر برچسب را بررسی کنید و ببینید آیا همه موافقند که در جای درست قرار دارد یا خیر. به یاد داشته باشید: فرضیاتی که برای کارکردن ایده‌تان باید کاملاً درست باشند، در پایین استک قرار می‌گیرند. مواردی که کمتر مهم هستند یا به فرضیه‌های دیگر وابسته هستند، بالاتر می‌روند. جفت‌های برچسب را با هم مقایسه کنید تا ببینید کدام یک اولویت دارد. وقتی برچسب‌های چسب‌دار بین جعبه‌ها جابه‌جا می‌شوند، آن‌ها را در نیمه راه قرار دهید. اکنون باید لیستی از فرضیه‌ها داشته باشید که یا در موضوعات از پیش تعریف شده سازماندهی شده‌اند یا در گروه‌هایی که برای شما منطقی هستند، خوشه‌بندی شده‌اند. سپس، از هر یک از گروه‌ها شروع کنید و دو عدد بنویسید. عدد اول در مقیاس ۱-۵ است و احتمال اشتباه بودن فرضیه شما را رتبه‌بندی می‌کند. این بسیار جالب است زیرا مانند یک رتبه‌بندی اعتماد معکوس است. بنابراین هر چه کمتر به آن اطمینان داشته باشید، عدد بالاتر است. عدد دوم در مقیاس ۱-۱۰ است و مربوط به میزان تأثیری است که فرضیه شما می‌تواند بر محصول داشته باشد.

بیشتر بخوانید:  بوم طراحی شاخص چیست؟

 


۶- فرضیات بنیادی
در نهایت، هر جعبه را بررسی کنید و ببینید آیا فرضیه‌هایی در آن وجود دارد که واقعاً به دیگران وابسته هستند (آن‌ها را بالا ببرید) یا بنیادی هستند (آن‌ها را پایین بیاورید). پس از حدود ۱۵ دقیقه، باید فقط چند مورد در پایین‌ترین جعبه باقی بماند. با تیم‌تان رای بگیرید که کدام یک را فکر می‌کنید بنیادی‌ترین است.


۷- توصیف  فرضیات پر ریسک
حالا که یک فرضیه خطرناک را شناسایی کرده‌اید، سعی کنید با تیم‌تان توصیف کنید که معنای آن چیست. چه زمانی فرضیه درست است؟ آیا به چیز دیگری بستگی دارد؟ چگونه می‌توانید آن را اسمارت (Specific, Measurable, Achievable, Relevant, Time-bound) کنید؟

 

۸- گام‌های بعدی
چک لیست

  • یک فرضیه خطرناک را به وضوح شناسایی کردید.
  • فرضیه های پر ریسک خود را توصیف کرده‌اید.

بیشتر بخوانید: بیانیه چشم انداز

 

نتیجه گیری:

بوم فرضیات پر ریسک ابزاری است که به شما کمک می‌کند تا فرضیات کلیدی در کسب‌وکار خود را شناسایی کرده و ریسک‌های مرتبط با آن‌ها را ارزیابی کنید. این ابزار به ویژه در مراحل اولیه توسعه یک محصول یا خدمت جدید بسیار مفید است، زیرا به شما اجازه می‌دهد تا قبل از سرمایه‌گذاری زیاد، نقاط ضعف و فرصت‌های بهبود را شناسایی کنید.
بوم فرضیات پر ریسک با شناسایی و اولویت‌بندی فرضیات پر ریسک، می‌توانید اقدامات لازم برای کاهش این ریسک‌ها را انجام دهید. این ابزار به شما کمک می‌کند تا تصمیمات آگاهانه‌تری در مورد توسعه محصول، بازاریابی و استراتژی‌های کسب‌وکار خود بگیرید. با آزمایش فرضیات و دریافت بازخورد سریع، می‌توانید به سرعت در مورد موفقیت یا شکست ایده‌های خود یاد بگیرید. از سوی دیگر با تمرکز بر فرضیات پر ریسک، می‌توانید منابع خود را به موثرترین شکل ممکن تخصیص دهید.

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع بوم فرضیات پر ریسک برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

ماتریس نوآوری چیست؟

ماتریس نوآوری چیست؟

در این مقاله به بررسی موضوع ماتریس نوآوری پرداخته ایم. ابتدای امر ضمن ارائه تعریفی از ماتریس نوآوری به ساختار رایج آن اشاراتی نموده ایم. در ادامه نحوه استفاده از ماتریس نوآوری و انواع آن را به تفصیل شرح داده ایم. سپس به ذکر برخی مزایای ماتریس نوآوری و نحوه طراحی آن پرداخته ایم. در نهایت نیز برای فهم بهتر مطالب برخی مثال ها را در زمینه موضوع ماتریس نوآوری مورد بررسی قرار داده ایم. می توان گفت با مطالعه این مقاله به فهم مناسبی در زمینه ماتریس نوآوری دست خواهید یافت. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر ماتریس نوآوری

نوآوری برای موفقیت بسیاری از کسب‌وکارها اهمیت دارد. این به شرکت‌ها اجازه می‌دهد تا با تغییرات صنعت سازگار شوند و مرتبط و رقابتی باقی بمانند، که ممکن است به آن‌ها در دستیابی به اهداف بلندمدت خود کمک کند. ماتریس نوآوری یک ابزار استراتژیک برای طبقه‌بندی و اولویت‌بندی فرصت‌های نوآوری در یک سازمان یا صنعت است. این ابزار به شرکت‌ها کمک می‌کند تا نوع نوآوری مورد نیاز خود را بر اساس دو عامل کلیدی شناسایی کنند: نیاز بازار یا مشتری و توانایی تکنولوژیکی مورد نیاز. ماتریس نوآوری به تصمیم‌گیرندگان کمک می‌کند تا درک کنند که کجا باید منابع خود را سرمایه‌گذاری کنند، کدام نوآوری‌ها بیشترین ارزش را ایجاد می‌کنند و چگونه استراتژی‌های نوآوری مختلف را متعادل کنند. رایج‌ترین ساختار برای یک ماتریس نوآوری یک شبکه دو در دو با چهار ربع یا بخش و دو محور است. ربع‌ها اغلب انواع مختلفی از نوآوری‌ها را نشان می‌دهند. محورها پارامترهایی هستند که موقعیت نوآوری خاصی را روی شبکه اندازه‌گیری می‌کنند، که ارزش پیشنهادی آن را تعیین می‌کند. اینها تصمیم‌گیرندگان یک سازمان را در انتخاب نوع نوآوری مناسب برای یک موقعیت خاص یا برای دستیابی به یک هدف هدایت می‌کنند. درک این مفهوم ممکن است به شما کمک کند تا آن را به طور مؤثرتری برای بهره‌مندی از یک سازمان اعمال کنید. در این مقاله، ما به سؤال «ماتریس نوآوری چیست؟» پاسخ می‌دهیم، ترکیب آن و نحوه استفاده از آن را مورد بحث قرار می‌دهیم و انواع نوآوری‌هایی را که شرکت‌ها انجام می‌دهند، بررسی می‌کنیم.

 

ماتریس نوآوری چیست؟ 

برای پاسخ به این سوال که “ماتریس نوآوری چیست؟” ابتدا باید نوآوری در کسب‌وکار را تعریف کنیم. نوآوری فرآیند ایجاد محصولات، خدمات، فرآیندها و فناوری‌های جدید است که ارزش را برای بازار هدف فراهم می‌کند. این معمولاً شامل توسعه و اجرای ایده‌های جدید برای پیشبرد رشد کسب‌وکار است. نوآوری به کسب‌وکارها اجازه می‌دهد تا راه‌های جدیدی برای حل مشکلات و ایجاد فرصت‌های جدید پیدا کنند، اغلب برای افزایش درآمد. این اصطلاح گسترده‌ای است که به طیف وسیعی از فعالیت‌ها و استراتژی‌هایی اشاره دارد که سازمان‌ها برای همگام شدن با محیط کسب‌وکار در حال تغییر و بهبود عملکرد خود استفاده می‌کنند.

یک ماتریس نوآوری یک ابزار استراتژیک است که می‌تواند به رهبران کسب‌وکار در شناسایی و اولویت‌بندی فرصت‌های نوآوری در سازمان‌های خود کمک کند. این یک چارچوب برای تجزیه و تحلیل و ارزیابی فرصت‌های بالقوه را فراهم می‌کند که می‌تواند به آن‌ها در تمرکز بر امیدوارکننده‌ترین رویکرد برای رشد کمک کند. شرکت‌ها همچنین از آن برای توسعه درک مشترکی از جهت و اهداف یک کسب‌وکار و استراتژی‌هایی که برای دستیابی به آن‌ها برنامه‌ریزی کرده‌اند، استفاده می‌کنند. این به مدیران اجرایی و مدیران کمک می‌کند تا اطمینان حاصل کنند که تصمیمات آن‌ها با اولویت‌ها و اهداف استراتژیک سازمان همسو است.

بیشتر بخوانید: انتشار نوآوری چیست؟




ساختار رایج یک ماتریس نوآوری

در ماتریس نوآوری رایجی که شرکت‌ها استفاده می‌کنند، محور عمودی مشکلی را که یک نوآوری حل می‌کند توصیف می‌نماید و ممکن است تعریف شده یا تعریف نشده باشد. محور افقی نیز به همین ترتیب دامنه را مشخص می‌کند. دامنه تعریف‌شده معمولاً به این معنی است که سازمان می‌داند چه کسی یا چه چیزی می‌تواند مشکل را حل کند. این ممکن است یک فناوری موجود باشد که آن‌ها می‌توانند از آن استفاده کنند، بخش تحقیق و توسعه (R&D) آن‌ها، یا شرکت دیگری با توانایی‌های لازم برای برآوردن نیازهای آن‌ها. 

ربع‌های ماتریس نوآوری
ماتریس نوآوری بر دو مؤلفه یا محور کلیدی ساخته شده است: نیاز بازار و توانایی تکنولوژیکی. این محورها به طبقه‌بندی نوآوری‌ها بر اساس سطح تقاضای مشتری (نیاز بازار) و پیچیدگی یا نوآوری فناوری درگیر (توانایی تکنولوژیکی) کمک می‌کنند. دو محور از کم به زیاد متغیر هستند. در محور نیاز بازار، کم نشان دهنده بازاری با تقاضای کم یا بدون تقاضای فعلی برای نوآوری است و بالا نشان دهنده بازاری است که مشتاق است یا به راه حل های فوری نیاز دارد. محدوده محور توانایی تکنولوژیکی نشان دهنده سادگی فناوری یا سطح پیچیدگی مورد نیاز است. نوآوری‌های انتهای پایین این محور از فناوری موجود یا تثبیت‌شده استفاده می‌کنند، در حالی که نوآوری‌های انتهای بالاتر شامل فناوری پیشگامانه یا بسیار پیشرفته هستند. ماتریس نوآوری به چهار ربع تقسیم می‌شود که هر کدام نشان دهنده ترکیب منحصر به فردی از نیاز بازار و توانایی تکنولوژیکی است.

  • نوآوری افزایشی (توانایی تکنولوژیکی پایین، نیاز بازار بالا)
    نوآوری افزایشی شامل بهبودهای جزئی در محصولات، خدمات یا فرآیندهای موجود در پاسخ به تقاضای بالای بازار اما با استفاده از فناوری تثبیت شده یا نسبتاً ساده است. شرکت‌ها برای حفظ رقابت‌پذیری با رسیدگی به نیازها یا ترجیحات در حال تکامل مشتری بدون نیاز به تحقیق و توسعه گسترده، به نوآوری افزایشی می‌پردازند. این نوآوری‌ها کم‌ریسک هستند و اغلب نتایج سریعی می‌دهند و آن‌ها را به یک محصول اصلی برای کسب‌وکارهایی تبدیل می‌کنند که به دنبال حفظ یا افزایش سهم بازار خود هستند.
  • نوآوری پیشگامانه/بر هم زننده (توانایی تکنولوژیکی بالا، نیاز بازار بالا)
    نوآوری پیشگامانه یا بر هم زننده زمانی رخ می‌دهد که پیچیدگی تکنولوژیکی و تقاضای بازار بالا باشد. این نوآوری‌ها تغییرات رادیکالی را معرفی می‌کنند که می‌توانند بازارهای موجود را مختل کنند یا بازارهای جدیدی ایجاد کنند و اغلب منجر به تحولات صنعتی می‌شوند. نوآوری‌های پیشگامانه نیازمند سرمایه‌گذاری قابل توجه در تحقیق و توسعه (R&D) و درک عمیق از فناوری‌های نوظهور و روندهای بازار هستند. در حالی که این نوع نوآوری ریسک بالاتری دارد، پاداش‌های بالقوه نیز قابل توجه است. این شرکت‌ها را به عنوان رهبران بازار و نوآوران قادر به بازسازی صنایع و تعیین استانداردهای جدید قرار می‌دهد.
  • نوآوری ساختاری (توانایی تکنولوژیکی بالا، نیاز بازار پایین)
    نوآوری ساختاری به نوآوری‌هایی اشاره دارد که شامل استفاده از فناوری پیشرفته یا پیچیده در بازارهای جدید یا زمینه‌هایی است که ممکن است تقاضای فعلی محدود یا بدون تقاضا باشد. این نوآوری‌ها فناوری موجود را می‌گیرند و از آن به شیوه‌ای جدید استفاده می‌کنند و اغلب با تعریف مجدد کاربرد آن فرصت‌های جدیدی ایجاد می‌کنند. این ربع به شرکت‌ها اجازه می‌دهد تا فناوری را برای بازارهای جدید مجدداً هدف‌گذاری کنند و تنوع‌سازی و شناسایی بالقوه جریان‌های درآمدی جدید را هدایت کنند. در حالی که ممکن است نیاز بازار در ابتدا پایین باشد، نوآوری‌های ساختاری  می‌توانند گاهی اوقات تقاضای جدیدی را باز کنند یا انتظارات بازار را دوباره تعریف کنند.
  • نوآوری رادیکال (توانایی تکنولوژیکی پایین، نیاز بازار پایین)
    نوآوری رادیکال ربعی را اشغال می‌کند که در آن پیچیدگی تکنولوژیکی و تقاضای بازار پایین است. این نوآوری‌ها اغلب ایده‌های جدید و نظری را کاوش می‌کنند که شامل فناوری‌های اثبات نشده یا بازارهای دست‌نخورده هستند. آن‌ها با عدم قطعیت بالا و احتمال شکست مشخص می‌شوند، اما همچنین امکان کشف‌های پیشگامانه‌ای را ارائه می‌دهند که می‌توانند صنایع را متحول کنند. اگرچه نوآوری رادیکال پرخطر است، اما می‌تواند به طور بالقوه بازارهای جدید یا مرزهای تکنولوژیکی جدیدی ایجاد کند و به شرکت‌ها مزیت رقابتی بلندمدت بدهد.

بیشتر بخوانید: مفهوم استراتژی به زبان ساده (تعریف کامل و جامع)

ماتریس نوآوری



نحوه استفاده از ماتریس نوآوری

یک ماتریس نوآوری به شرکت‌ها امکان می‌دهد تا استراتژی‌های نوآوری خود را تعریف کنند. این مهم است زیرا به آن‌ها کمک می‌کند تا منابع خود را به نوع نوآوری که برای آن‌ها مناسب است و می‌تواند بیشترین تأثیر را بر عملکرد آن‌ها داشته باشد، هدایت کنند. در حالی که این ابزار مفید است، اثربخشی آن به استفاده صحیح از آن بستگی دارد. در اینجا راهنمایی در مورد نحوه استفاده از یک ماتریس نوآوری برای تعیین رویکرد مناسب برای نوآوری برای یک سازمان آورده شده است:

  • تصمیم گیری در مورد ترکیب ماتریس
    ماتریس‌های نوآوری از نظر دیدگاهی که ارائه می‌دهند و عناصری که برای طبقه‌بندی نوآوری‌ها استفاده می‌کنند، متفاوت هستند. در حالی که می‌توانید ماتریس خود را ایجاد کنید، می‌توانید با استفاده از یک ماتریس نوآوری رایج که بسیاری از سازمان‌ها از آن استفاده می‌کنند، در وقت و تلاش خود صرفه‌جویی کنید. اگر تمرکز شما بر توسعه راه‌حل برای مصرف‌کنندگان است، ممکن است استفاده از ماتریس با بازار و فناوری به عنوان پارامتر ایده خوبی باشد.
  • طوفان فکری و طبقه‌بندی استراتژی‌های نوآوری
    مرحله بعدی تسهیل یک بحث گروهی بین اعضای تیم با هدف توسعه لیستی از استراتژی‌هایی است که شرکت می‌تواند برای نوآوری از آن‌ها استفاده کند. می‌توانید این کار را به صورت حضوری یا از طریق یک ابزار همکاری آنلاین انجام دهید. پس از ایجاد یک لیست، مرحله بعدی طبقه‌بندی آن‌ها به دسته‌های ماتریس است.
  • انتخاب بهترین استراتژی
    برای انجام این کار، از ماتریس به عنوان مرجع استفاده کنید در حالی که اهداف سازمان و بلوغ نوآوری را در نظر می‌گیرید. به عنوان مثال، اگر سازمان یک استارت‌آپ است، ممکن است تمرکز بر توسعه راه‌حلی برای رسیدگی به یک نیاز بازار خاص که سایر شرکت‌ها به آن پاسخ نمی‌دهند، ایده خوبی باشد. اگر سازمان یک شرکت تثبیت‌شده است، ممکن است بخواهد فرآیندهای خود را برای بهبود بهره‌وری نوآوری کند.

بیشتر بخوانید: اولویت های استراتژیک چیست؟


۳ نوع اصلی نوآوری

اهمیت نوآوری در رشد یک شرکت به این معنی است که سازمان‌ها اغلب همیشه به سمت آن تلاش می‌کنند. راه‌های زیادی برای دستیابی به این هدف وجود دارد و رایج است که یک کسب‌وکار استراتژی‌های نوآورانه مختلفی را در طول عمر خود به کار گیرد. این سه نوع اصلی نوآوری هستند:

  • نوآوری محصول
    این نوع نوآوری شامل توسعه محصولات، خدمات یا فناوری‌های جدید است. این اغلب به معنای ارائه ایده‌های جدید و سپس کشف نحوه تبدیل آن‌ها به یک کسب و کار سودآور است. در حالی که این نوآوری پتانسیل سودهای بزرگ را به همراه دارد، اما ممکن است دستیابی به آن نیز دشوار باشد زیرا نیاز به ریسک و آزمایش دارد. در حالی که این نوآوری معمولاً به معنای معرفی یک پیشنهاد جدید است، اما ممکن است به معنای بهبود یک محصول یا خدمات موجود نیز باشد. برای انجام این کار، شرکت‌ها ممکن است یک ویژگی جدید اضافه کنند یا یک ویژگی موجود را اصلاح کنند. نوآوری محصول می‌تواند به یک شرکت کمک کند تا با تقاضای مشتریان خود همگام شود. همچنین می‌تواند یک جریان درآمدی جدید یا فرصتی برای کسب‌وکار برای دسترسی به گروه جدیدی از مصرف‌کنندگان فراهم کند.
  • نوآوری فرآیند
    در این نوع، تمرکز بر بهبود عملیات داخلی است. این اغلب به معنای بهبود فرآیندهای موجود برای کارآمدتر و کم‌هزینه‌تر کردن آن‌ها است. یک مثال، خودکارسازی یک فرآیند دستی با اتخاذ استفاده از نرم‌افزار جدید است. نوآوری فرآیند همچنین می‌تواند شامل ایجاد فرآیندهای جدید برای رسیدگی به مشکلات در ساختار فعلی باشد. این استراتژی‌ها اغلب بر اهداف بلندمدت متمرکز هستند، به این معنی که شرکت ممکن است بلافاصله تأثیر این نوع نوآوری را احساس نکند. نوآوری فرآیند اغلب زمانی اتفاق می‌افتد که برای یک کسب‌وکار ضروری است که به تغییری در صنعت پاسخ دهد. همچنین زمانی اتفاق می‌افتد که یک شرکت سعی می‌کند با رقابت یا انتظارات مشتریان همگام شود. به عنوان مثال، یک رستوران فست فود ممکن است از نوآوری فرآیند برای کاهش زمان آماده‌سازی غذا استفاده کند، که می‌تواند رضایت مشتری را بهبود بخشد، پایگاه مشتریان خود را گسترش دهد و فروش خود را افزایش دهد. مرتبط: نوآوری کسب‌وکار چیست (با مهارت‌ها و نکات)
  • نوآوری مدل کسب‌وکار
    این فرآیند تغییر روش‌های اساسی است که یک شرکت برای ارائه بهتر خدمات به بازارها و ذینفعان خود استفاده می‌کند. این اغلب شامل توسعه یک مدل کسب‌وکار جدید است، که روشی است که یک کسب‌وکار از طریق آن درآمد کسب می‌کند. نوآوری در این حوزه اغلب به معنای توقف یا جایگزینی محصول یا خدمات اصلی یک شرکت یا تغییر روش ارائه آن‌ها به مشتریان است. همچنین ممکن است به معنای تغییرات سازمانی مانند تغییر به ساختار تجاری دیگر یا بازتعریف نقش‌ها و مسئولیت‌های کارکنان باشد. هدف از نوآوری مدل کسب‌وکار تعیین راهی برای ارائه ارزش به مشتریان در عین حفظ یا افزایش سودآوری کسب‌وکار است. از آنجایی که نیازمند تغییر در عملیات شرکت است، می‌تواند چالش‌برانگیز باشد و ممکن است برای اجرا به زمان و منابع زیادی نیاز داشته باشد. برای سازمانی که به سمت نوآوری مدل کسب‌وکار خود حرکت می‌کند، انعطاف‌پذیری برای سازگاری با تغییراتی که ممکن است در نتیجه آن ایجاد شود، بسیار مهم است.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق ذی نفع یا ذینفعان چیست؟ تحلیل ذینفعان در سازمان و پروژه چگونه انجام می شود؟

 

 

مزایای ماتریس نوآوری


ماتریس نوآوری ابزاری قدرتمند است که کسب‌وکارها می‌توانند برای ترسیم استراتژی‌های نوآوری خود استفاده کنند. این ابزار به شناسایی و اولویت‌بندی انواع مختلف نوآوری بر اساس تقاضای بازار و توانایی تکنولوژیکی کمک می‌کند. با ارائه یک چارچوب واضح، ماتریس نوآوری به شرکت‌ها امکان می‌دهد تا منابع خود را به طور موثر متمرکز کنند، تعادل بین ریسک و فرصت را برقرار کنند و اطمینان حاصل کنند که نوآوری‌ها با اهداف استراتژیک همسو هستند.

  • شفافیت استراتژیک
    ماتریس نوآوری به کسب‌وکارها امکان می‌دهد تا تجسم کنند که تلاش‌های نوآوری آن‌ها در کجا متمرکز شده است و شکاف‌ها یا مناطقی که بیش از حد مورد تأکید قرار گرفته‌اند را شناسایی کنند. به عنوان مثال، یک شرکت ممکن است متوجه شود که بیش از حد بر نوآوری‌های افزایشی متمرکز است اما فرصت‌های پیشگامانه را بررسی نمی‌کند. با ترسیم نوآوری‌ها بر اساس نیازهای بازار و توانایی تکنولوژیکی، تصمیم‌گیرندگان می‌توانند استراتژی نوآوری خود را بهتر با اهداف کلی کسب‌وکار همسو کنند. این تضمین می‌کند که رویکردی متعادل وجود دارد که هم بهبودهای کوتاه‌مدت و هم اختلالات بلندمدت را متعادل می‌کند.
  • مدیریت ریسک
    نوآوری‌ها درجه‌های مختلفی از عدم قطعیت را به همراه دارند، به ویژه هنگام کاوش در بازارها یا فناوری‌های جدید. ماتریس به شرکت‌ها اجازه می‌دهد تا نوآوری‌ها را بر اساس سطح ریسک درگیر در آن‌ها طبقه‌بندی کنند و به آن‌ها کمک می‌کند تا پرتفوی نوآوری خود را متنوع کنند.
  • تخصیص منابع
    نوآوری اغلب نیازمند منابع مالی و انسانی قابل توجهی است و دانستن اینکه این منابع را کجا تخصیص دهیم کلید حداکثر بازده سرمایه گذاری است. ماتریس به سازمان‌ها کمک می‌کند تا شناسایی کنند کدام پروژه‌ها یا حوزه‌های نوآوری مستحق بیشترین سرمایه‌گذاری هستند. فرض کنید شرکت تقاضای بازار بالایی را می‌بیند اما توانایی تکنولوژیکی پایینی دارد. در این صورت، ممکن است بیشتر در تحقیق و توسعه سرمایه‌گذاری کند. برعکس، ممکن است منابع را به تلاش‌های مقیاس‌بندی و تجاری‌سازی برای نوآوری‌هایی با آمادگی تکنولوژیکی بالا و تقاضای بازار بالا اختصاص دهد.
  • تعادل بین اهداف کوتاه‌مدت و بلندمدت
    با تجسم اینکه نوآوری‌های مختلف در کجا در ماتریس قرار دارند، شرکت‌ها می‌توانند اطمینان حاصل کنند که صرفاً بر دستاوردهای فوری متمرکز نیستند بلکه در نوآوری‌های تحول‌آفرین بلندمدت نیز سرمایه‌گذاری می‌کنند. این تعادل برای حفظ مزیت رقابتی در عین آماده شدن برای تغییرات آینده بازار ضروری است.
  • تقویت همکاری و هم‌ترازی
    از آنجایی که نوآوری اغلب نیازمند همکاری چندین عملکرد است، ماتریس یک چارچوب مشترک برای بحث و درک اولویت‌های مختلف نوآوری است. تیم‌های تحقیق و توسعه، بازاریابی و توسعه محصول می‌توانند با یک ابزار بصری استاندارد که نشان می‌دهد چگونه تلاش‌های آن‌ها به استراتژی نوآوری گسترده‌تر کمک می‌کند، با هم منسجم‌تر کار کنند. این هم‌ترازی تضمین می‌کند که همه بخش‌ها در یک جهت حرکت می‌کنند و نوآوری، کارایی و اثربخشی را تقویت می‌کنند.

بیشتر بخوانید: تخصیص منابع

ماتریس نوآوری


چگونه یک ماتریس نوآوری طراحی کنیم؟


طراحی یک ماتریس نوآوری یک فرآیند ساختاریافته است که به سازمان‌ها کمک می‌کند تا فرصت‌های نوآوری را به طور سیستماتیک طبقه‌بندی و اولویت‌بندی کنند. این فرآیند شامل ارزیابی تقاضای بازار برای یک محصول یا خدمات و توانایی‌های تکنولوژیکی مورد نیاز برای تحقق آن است. در زیر مراحل کلیدی برای طراحی یک ماتریس نوآوری مؤثر آمده است.

  • شناسایی ابعاد کلیدی
    اولین قدم در طراحی یک ماتریس نوآوری، تعریف دو بعد کلیدی است: نیاز بازار و توانایی تکنولوژیکی. نیاز بازار به تقاضا یا تقاضای بالقوه برای نوآوری در بازار هدف اشاره دارد، در حالی که توانایی تکنولوژیکی به پیچیدگی یا نوآوری فناوری مورد نیاز اشاره دارد. این ابعاد را به وضوح تعریف کنید و معیارهایی برای آنچه که “پایین” و “بالا” برای هر محور را تشکیل می‌دهد، تعیین کنید.

 

  • نقشه برداری از نوآوری‌های فعلی و بالقوه
    با ترسیم محصولات، خدمات یا پروژه‌های موجود بر اساس نیاز بازار و توانایی تکنولوژیکی خود شروع کنید. شناسایی نمایید که آن‌ها در کجا در ماتریس قرار می‌گیرند، چه نوآوری‌های افزایشی، بر هم زننده، معماری یا رادیکال را نشان می‌دهند. این نمایش بصری به ارزیابی اینکه آیا پرتفوی نوآوری شرکت متعادل و همسو با اهداف استراتژیک است کمک می‌کند. نوآوری‌های آینده را در نظر بگیرید و مناطقی را که شرکت ممکن است در آن‌ها فناوری‌های جدید یا فرصت‌های بازار را کاوش نماید، شناسایی کنید.

 

  • ارزیابی شکاف‌ها و فرصت‌های نوآوری
    به دنبال مناطقی که کمتر مورد توجه قرار گرفته‌اند، مانند کمبود نوآوری‌های پیشگامانه یا تعداد بیش از حد نوآوری‌های افزایشی باشید. این شکاف‌ها می‌توانند برجسته کنند که شرکت ممکن است فرصت‌های بازار قابل توجهی را از دست بدهد یا بیش از حد در مناطقی با ریسک کم و پاداش کم سرمایه‌گذاری نماید. ارزیابی کنید که کدام ربع‌های ماتریس با اهداف رشد و چشم‌انداز استراتژیک شرکت همسو هستند تا پروژه‌های نوآوری آینده را هدایت کنند. به عنوان مثال، اگر شرکت قصد دارد رهبر بازار باشد، باید بیشتر بر نوآوری پیشگامانه یا بر هم زننده تمرکز کند.

 

  • اولویت‌بندی ابتکارات نوآوری
    همه نوآوری‌ها به طور همزمان یا با تأکید برابر دنبال نخواهند شد. با استفاده از ماتریس، تصمیم‌گیرندگان می‌توانند ارزیابی کنند که کدام نوآوری‌ها بهترین تعادل بین ریسک و پاداش را ارائه می‌دهند و منابع را به طور مناسب تخصیص دهند. به عنوان مثال، نوآوری‌های پرخطر و پرپاداش ممکن است نیاز به سرمایه‌گذاری تحقیق و توسعه قابل توجه و برنامه‌ریزی بلندمدت داشته باشند، در حالی که نوآوری‌های افزایشی می‌توانند به سرعت برای پاسخگویی به نیازهای فوری بازار اجرا شوند. اولویت‌بندی ابتکارات تضمین می‌کند که تلاش‌های نوآوری متمرکز و همسو با قابلیت‌ها و اهداف سازمانی هستند.

بیشتر بخوانید: مشاوره نوآوری

مثال‌های عملی از ماتریس نوآوری

ماتریس نوآوری ابزاری است که بسیاری از شرکت‌های موفق برای شناسایی فرصت‌ها، اولویت‌بندی پروژه‌ها و هدایت استراتژی‌های نوآوری خود به کار می‌برند. اگرچه شرکت‌ها معمولاً جزئیات دقیق استفاده از این ماتریس را منتشر نمی‌کنند، اما می‌توانیم با بررسی تحولات و استراتژی‌های آن‌ها، به برخی مثال‌های عملی دست پیدا کنیم. در اینجا چند نمونه از شرکت‌هایی که به احتمال زیاد از ماتریس نوآوری بهره برده‌اند، همراه با دلایل آن آورده شده است:

اپل (Apple):

اپل به عنوان یک نوآور شناخته شده، همواره بر روی نوآوری‌های افزایشی (بهبود محصولات موجود مانند آیفون) و نوآوری‌های رادیکال (مانند ورود به بازار ساعت هوشمند با اپل واچ) تمرکز کرده است. استفاده از ماتریس نوآوری به اپل کمک کرده تا تعادل مناسبی بین این دو نوع نوآوری برقرار کند و همواره محصولات جدید و جذاب را روانه بازار کند.

تسلا (Tesla):

تسلا با نوآوری در صنعت خودرو و معرفی خودروهای برقی، تحولی بزرگ ایجاد کرده است. این شرکت با استفاده از ماتریس نوآوری توانسته است بر روی نوآوری‌های بنیادی (توسعه باتری‌های قدرتمندتر و موتورهای الکتریکی کارآمدتر) و نوآوری‌های مدل کسب و کار (فروش مستقیم خودرو به مشتریان و ارائه خدمات شارژ) تمرکز کند.

آمازون (Amazon):

آمازون با نوآوری در حوزه تجارت الکترونیک، لجستیک و خدمات ابری، به یکی از بزرگترین شرکت‌های جهان تبدیل شده است. این شرکت با استفاده از ماتریس نوآوری، توانسته است انواع مختلفی از نوآوری را در حوزه‌های مختلف کسب و کار خود پیاده‌سازی کند.


نتیجه‌گیری: 

ماتریس نوآوری یک ابزار استراتژیک برای طبقه‌بندی و اولویت‌بندی فرصت‌های نوآوری در یک سازمان یا صنعت است. این ابزار به شرکت‌ها کمک می‌کند تا نوع نوآوری مورد نیاز خود را بر اساس دو عامل کلیدی شناسایی کنند: نیاز بازار یا مشتری و توانایی تکنولوژیکی مورد نیاز.  ماتریس نوآوری نقش اساسی در مدیریت نوآوری ایفا می‌کند. این یک چارچوب واضح و ساختاریافته برای پیمایش پیچیدگی‌های نوآوری در بازارها و چشم‌اندازهای تکنولوژیکی مختلف ارائه می‌دهد. نقشه‌برداری از ابتکارات نوآوری بر اساس توانایی تکنولوژیکی و نیاز بازار به کسب‌وکارها اجازه می‌دهد تا منابع را به طور استراتژیک تخصیص دهند، ریسک را مدیریت کنند و تعادل بین دستاوردهای کوتاه‌مدت و رشد بلندمدت را برقرار کنند. به طور کلی می توان گفت ماتریس نوآوری یک رویکرد جامع برای نوآوری ارائه می‌دهد که با همسو کردن تلاش‌ها با اهداف کسب‌وکار و هدایت رشد پایدار، این کار را انجام می‌دهد.

 

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع ماتریس نوآوری برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

ماتریس خلاقیت چیست؟

ماتریس خلاقیت چیست؟

در این مقاله به بررسی موضوع ماتریس خلاقیت خواهیم پرداخت. ابتدای امر تعریفی از ماتریس خلاقیت ارائه داده ایم. در ادامه به ذکر مزایای ماتریس خلاقیت و بررسی اجزای اصلی آن پرداخته ایم. سپس نحوه استفاده از ماتریس خلاقیت را طی چند مرحله شرح داده ایم. در نهایت نیز برای فهم بهتر مطالب به ذکر چند مثال در زمینه این موضوع پرداخته ایم. می توان گفت با مطالعه این مقاله به فهم مناسبی در زمینه ماتریس خلاقیت دست خواهید یافت. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر ماتریس خلاقیت

در حالی که آزادی عمل کامل در ابتدای یک پروژه ممکن است مطلوب به نظر برسد، اغلب ایده‌های نوآورانه در محدودیت‌ها شکل می‌گیرند. ممکن است محدود کردن فرآیند خلاقیت غیرمنطقی به نظر برسد، اما زمانی که یک مسئله بسیار گسترده است یا شما در شکستن الگوهای فکری سنتی مشکل دارید، ساختار می‌تواند واقعاً کمک کند. اگر می‌خواهید تعداد زیادی ایده گسترده را در مدت زمان کوتاهی تولید کنید، ساختار ماتریس خلاقانه مفید است زیرا با ارائه یک الگو برای تولید ایده‌های جدید در تقاطع موضوعات، به گرده افشانی متقابل تحریک می‌کند. ماتریس خلاقیت یک ابزار فوری برای درک چگونگی ایده‌پردازی سریع راه‌حل‌های جدید، بهبودها یا تحلیل‌ها است. یک مکان مناسب برای استفاده از این تمرین زمانی است که شما هنوز به چگونگی نمونه‌سازی سریع، کاوش، ایده‌پردازی یا در نهایت فاصله گرفتن از روش تفکر فعلی خود فکر نکرده‌اید. هنگامی که شما برخی از منابع را می‌شناسید و ایده‌ای از برخی از محدودیت‌ها دارید، می‌توانید این تمرین را شروع کنید. در یک شبکه ماتریس خلاقانه، هر سلول نشان دهنده تقاطع دو دسته متفاوت است. بهتر است از ستون‌ها به عنوان دسته‌های مرتبط با افراد (مانند شخصیت‌ها، بخش‌های بازار یا بیانیه‌های مسئله) و ردیف‌ها به عنوان دسته‌های برای راه‌حل‌های ممکن (مانند فناوری‌ها، محیط‌ها یا سیاست‌ها) استفاده کنید. سپس می‌توانید از این “مخلوط” دسته‌ها برای کمک به تولید طیف گسترده‌ای از مفاهیم در هر سلول استفاده کنید.

ماتریس خلاقیت چیست؟

ماتریس خلاقیت یک ابزار یا چارچوب است که به افراد و تیم‌ها در تولید ایده‌های جدید و نوآورانه در مرحله ایده‌پردازی کمک می‌کند. این چارچوب رویکردی ساختاریافته به فرآیند تفکر خلاق ارائه می‌دهد و به غلبه بر موانع رایجی که اغلب خلاقیت را خفه می‌کنند، کمک می‌کند. در یک شبکه ماتریس خلاقانه، هر سلول نشان دهنده تقاطع دو دسته متفاوت است. بهتر است از ستون‌ها به عنوان دسته‌های مرتبط با افراد مانند شخصیت‌ها، بخش‌های بازار یا بیانیه‌های مسئله و ردیف‌ها به عنوان دسته‌های برای راه‌حل‌های ممکن مانند فناوری‌ها، محیط‌ها یا سیاست‌ها استفاده کنید. سپس می‌توانید از این “مخلوط” دسته‌ها برای کمک به تولید طیف گسترده‌ای از مفاهیم در هر سلول استفاده کنید.

بیشتر بخوانید: نوآوری چیست؟ مدیریت نوآوری چگونه انجام می‌شود؟

 

مزایای ماتریس خلاقیت

ماتریس خلاقیت مانند بسیاری از ابزارهای استراتژی دیگر دارای برخی مزایا و ویژگی های مناسب است که در این بخش به برخی موارد آن اشاره شده است.

  • به شما کمک می‌کند تا تعداد زیادی ایده تولید کنید.
  • تفکر واگرا را تقویت می‌کند.
  • به شما کمک می‌کند تا به ایده‌های جدید و غیرمعمول فکر کنید.
  • ورودی از همه اعضای تیم را دعوت می‌کند.

اجزای ماتریس خلاقیت

اجزای اصلی ماتریس خلاقیت

در این چارچوب، هم محور افقی و هم محور عمودی وجود دارد. محور افقی شامل عبارات (HMW: How Might We) یا اساساً بیانیه‌های مسئله است که در مورد آن‌ها باید ایده پردازی یا ایجاد شود. محور عمودی شامل عوامل توانمندساز است که شما را در ساختاردهی و ایجاد ایده‌ها بر اساس محرک‌های ایده هدایت می‌کند.در این بخش به معرفی اجزای اصلی ماتریس خلاقیت پرداخته شده است.

  • ستون‌ها: هر ستون می‌تواند یک معیار خاص را نشان دهد، مانند نوع ایده (محصول، خدمات، فرآیند)، بازار هدف، فناوری مورد استفاده و غیره.
  • سطرها: هر سطر می‌تواند یک ایده خاص را نشان دهد.
  • مربعات: هر مربع محل تلاقی یک ستون و یک سطر است و می‌تواند اطلاعات بیشتری در مورد ایده مربوطه را در خود جای دهد.

برای مثال، برای حل مسئله “چگونه می‌توان شخصی را به ردیابی تناسب اندامش ترغیب کرد؟”:

  • فعالیت (برنامه‌ها یا سیاست‌ها): شخص می‌تواند از طریق برنامه ردیابی تناسب اندام، مشوق‌های مالی دریافت کند.
  • محیط (فضای فیزیکی/ زیرساخت): شخص می‌تواند پوسترهای انگیزشی و نقل‌قول‌های تناسب اندام را در اطراف محل زندگی خود نصب کند.
  • تعامل (دیجیتال/ فناوری): شخص می‌تواند به یک نرم‌افزار ردیابی تناسب اندام دسترسی داشته باشد که تناسب اندام او را نظارت و ردیابی می‌کند.
  • شیء (طراحی محصول): شخص می‌تواند از یک ساعت هوشمند برای ردیابی تناسب اندام خود به صورت در لحظه با تجزیه و تحلیل آسان استفاده کند.
  • کاربر (افراد/ طراحی خدمات): شخص می‌تواند از یک سیستم همراه استفاده کند تا همتایان او را برای بهبود تناسب اندامش ترغیب کنند.

عوامل توانمندساز ذکر شده جامع نیستند. می‌توانید از هر عامل توانمندساز دیگری که به شما در ایده پردازی کمک می‌کند، استفاده کنید.

بیشتر بخوانید: انتشار نوآوری چیست؟

 

 

چگونه از ماتریس خلاقیت استفاده کنیم؟

 ماتریس خلاقیت یک ابزار سریع و کاربردی برای ایده‌پردازی سریع راه‌حل‌های جدید، بهبود خدمات یا محصولات، یا هر چیز دیگری است. این تمرین به ما کمک می‌کند تا با ایجاد فرآیند ایده‌پردازی سرگرم‌کننده و بینش‌افزایانه، از روش‌های تفکر فعلی خود فاصله بگیریم. استفاده از عبارات “چگونه می‌توانیم…” در این تمرین می‌تواند به تولید راه‌حل‌ها و در نظر گرفتن منابع دیگر کمک کند.

  • ابتدا با نوشتن عبارات “چگونه می‌توانیم” (HMW) شروع کنید و ۳-۴ ایده اصلی HMW را بنویسید.
  • سپس می‌توانید راه‌حل‌هایی را که با هر یک از عوامل توانمندساز (مانند فناوری) مرتبط هستند، پیشنهاد و بنویسید.
  • می‌توانید از این تمرین با هر تیمی برای کاوش و فاصله گرفتن از تفکر موجود و حرکت به سمت امکانات جدید استفاده کنید.

شروع کار
اولین عنصری که باید به آن فکر کنید، تولید عبارات “چگونه می‌توانیم” (HMW) است. عبارات “چگونه می‌توانیم” شما می‌تواند گسترده یا بسیار خاص برای یک محصول یا تجربه‌ای که در حال حاضر دارید، باشد. پس از ساخت بخش “چگونه می‌توانیم”، باید به سراغ محدودیت‌ها بروید. منابع یا محدودیت‌های ما در واقع مواد اولیه‌ای هستند که می‌خواهیم با هم ترکیب کنیم. مواردی مانند مشارکت‌ها و فناوری، راهی گسترده برای توصیف یک منبع، ابزار یا هر عامل یا دارایی است که ممکن است بتوانیم برای پاسخ به سوال از آن استفاده کنیم. با استفاده از عبارات HMW و محدودیت‌های خود، می‌توانیم شروع به تولید طیف وسیعی از راه‌حل‌های بالقوه کنیم. ایده پشت ماتریس خلاقیت این است که در نهایت به تمام عبارات “چگونه می‌توانیم” و منابعی که معتقدیم در حال حاضر در دسترس‌ترین هستند، فکر کنیم. ممکن است منطقی باشد که طیف گسترده‌ای از منابع، فناوری، افراد، مشارکت‌ها و غیره را در نظر بگیریم، اما ممکن است منطقی باشد که یک توانمندساز را انتخاب کنیم که لزوماً تعریف بسیار گسترده‌ای ندارد. در عوض، ممکن است منطقی باشد که یک توانمندساز را در نظر بگیریم که بسیار خاص است.


گزینه‌های اضافی
علاوه بر انتخاب موضوعات مختلف برای توانمندسازهای مختلف و دانه‌بندی متفاوت، می‌توانید هر یک از این ماتریس‌های خلاقیت را با سری‌های زمانی یا تاریخ‌های زمانی مختلف انتخاب و برچسب‌گذاری کنید. این به شما امکان می‌دهد درک کنید که چه منابع و توانمندسازهایی در آن زمان در دسترس شما بوده‌اند. همچنین می‌توانید به این موضوع نگاه کنید که چگونه آن توانمندسازها، محدودیت‌ها یا سوالات HMW با گذشت زمان تکامل یافته‌اند.


افکار نهایی
هنگامی که بخش “چگونه می‌توانیم” را با محدودیت‌های خود جفت می‌کنید، می‌توانید شروع به درک ایده‌های جدید یا موجود جالب از طریق محصولات یا خدماتی کنید که ممکن است پاسخی برای سوال یا مشکل ارائه دهند. مهم است بدانید که ماتریس خلاقیت شما همچنین می‌تواند با گذشت زمان از طریق طیف وسیعی از لنزها، افراد، توانمندسازها، فناوری و… تکامل یابد. 

به طور خلاصه برای استفاده و پیاده سازی ماتریس خلاقیت می توان از مراحل زیر استفاده نمود.

  • یک چالش طراحی که نیاز به ایده‌های تازه دارد را شناسایی کنید.
  • یک پوستر نشان‌دهنده یک شبکه بزرگ (حداکثر ۵×۵ سلول) بسازید.
  • تعریف ابعاد ماتریس: ابتدا مشخص کنید که چه معیارهایی برای شما مهم هستند و آن‌ها را به عنوان ستون‌های ماتریس قرار دهید.
  • ستون‌ها را مشخص کنید: دسته‌های مرتبط با افراد.
  • ردیف‌ها را مشخص کنید: دسته‌های برای راه‌حل‌های ممکن.
  • تیم‌ها را تشکیل دهید. شبکه‌ها را توزیع کنید. موضوع را معرفی کنید.
  • ثبت ایده‌ها: ایده‌های خود را در سطرهای ماتریس بنویسید.
  • تکمیل مربعات: در هر مربع، اطلاعات بیشتری در مورد ایده مربوطه، مانند مزایا، معایب، منابع مورد نیاز و … را بنویسید.
  • تجزیه و تحلیل و اولویت‌بندی: با بررسی ماتریس، ایده‌های خود را تحلیل کرده و آن‌ها را بر اساس معیارهای تعیین شده اولویت‌بندی کنید.
  • توسعه ایده‌ها: ایده‌های برتر را انتخاب کرده و آن‌ها را بیشتر توسعه دهید.

بیشتر بخوانید: اولویت های استراتژیک چیست؟

ماتریس خلاقیت

مثال ماتریس خلاقیت 

بسیاری از شرکت‌های بزرگ با هدف پیشبرد تفکر طراحی و نوآوری، از ماتریس خلاقیت به‌عنوان ابزاری برای پیشبرد نوآوری و خلاقیت استفاده می‌کنند. برخی از نمونه‌های واقعی شرکت‌هایی که از ماتریس خلاقیت استفاده می‌کنند، عبارت‌اند از:

  • پروکتر اند گمبل (Procter & Gamble): این غول کالاهای مصرفی سال‌هاست که از ماتریس خلاقیت به‌عنوان ابزاری برای فرآیند نوآوری خود استفاده می‌کند. این ابزار به شرکت کمک کرده است تا ایده‌های جدیدی تولید کند و محصولات جدید موفقی مانندتاید پادز (Tide Pods) یا کرست وایتستریپز (Crest Whitestrips) را به بازار تجاری عرضه کند.
  • گوگل (Google): این غول فناوری از نوعی از تفکر طراحی به نام گوگل دیزاین اسپرینت (Google Design Sprint) برای پیشبرد نوآوری و خلاقیت در فرآیند طراحی و توسعه خود استفاده می‌کند. ماتریس خلاقیت ابزاری بزرگ برای عرضه سریع محصولات دیجیتال جدید و نوآورانه به بازار در یک موقعیت محدود زمانی است.
  • اپل (Apple): اپل به دلیل محصولات نوآورانه و فناوری پیشرفته خود شناخته شده است و هیچ رازی نیست که این شرکت به خلاقیت و نوآوری اهمیت زیادی می‌دهد. اپل از ابزارها و روش‌های مختلفی، از جمله ماتریس خلاقیت، برای پیشبرد تلاش‌های نوآورانه خود استفاده می‌کند.

 

نتیجه‌گیری:

ماتریس خلاقیت یک ابزار قدرتمند و بصری است که به شما کمک می‌کند تا ایده‌های خود را به صورت منظم و ساختارمند سازماندهی کنید. این ابزار به ویژه زمانی مفید است که شما با حجم زیادی از ایده‌ها روبرو هستید و می‌خواهید آن‌ها را به صورت سیستماتیک بررسی و ارزیابی کنید. وقتی ایده‌های زیادی در ذهن دارید، ماتریس خلاقیت به شما کمک می‌کند تا آن‌ها را به گروه‌های مرتبط تقسیم کرده و از سردرگمی جلوگیری کنید. با نمایش بصری ایده‌ها، می‌توانید ارتباطات جدیدی بین آن‌ها پیدا کرده و ایده‌های ترکیبی و نوآورانه ایجاد کنید. در واقع ماتریس خلاقیت به شما کمک می‌کند تا ایده‌هایتان را بر اساس معیارهای مختلفی مانند اهمیت، امکان‌پذیری و پتانسیل رشد اولویت‌بندی کنید. از سوی دیگر ماتریس خلاقیت می‌تواند به عنوان یک ابزار مشترک برای تیم‌ها استفاده شود تا در مورد ایده‌ها بحث و تبادل نظر کنند و به یک درک مشترک برسند.
اجزای اصلی ماتریس خلاقیت

  • ستون‌ها: هر ستون می‌تواند یک معیار خاص را نشان دهد، مانند نوع ایده (محصول، خدمات، فرآیند)، بازار هدف، فناوری مورد استفاده و غیره.
  • سطرها: هر سطر می‌تواند یک ایده خاص را نشان دهد.
  • مربعات: هر مربع محل تلاقی یک ستون و یک سطر است و می‌تواند اطلاعات بیشتری در مورد ایده مربوطه را در خود جای دهد.

نحوه استفاده از ماتریس خلاقیت

  • تعریف بیانیه HMW یا مشکل خود: با تعریف واضح مسئله یا چالشی که می‌خواهید حل کنید، شروع کنید. این به شما کمک می‌کند تا تمرکز خود را حفظ کنید و اطمینان حاصل کنید که تفکر خلاقانه شما به سمت یافتن راه‌حل هدایت می‌شود.
  • جمع‌آوری اطلاعات: تحقیق کنید و اطلاعات مرتبط با مشکل را جمع‌آوری کنید. این به شما درک عمیق‌تری از مشکل می‌دهد و به شما کمک می‌کند تا فرصت‌های بالقوه را شناسایی کنید.
  • ایده‌پردازی: این بخش خلاقانه است که در آن به ذهن خود اجازه می‌دهید آزادانه عمل کند و با استفاده از عوامل توانمندساز، تا حد امکان ایده تولید کند. در این مرحله، تفکر وحشی و غیرمتعارف را تشویق کنید.
  • تعریف ابعاد ماتریس: ابتدا مشخص کنید که چه معیارهایی برای شما مهم هستند و آن‌ها را به عنوان ستون‌های ماتریس قرار دهید.
  • ثبت ایده‌ها: ایده‌های خود را در سطرهای ماتریس بنویسید.
  • تکمیل مربعات: در هر مربع، اطلاعات بیشتری در مورد ایده مربوطه، مانند مزایا، معایب، منابع مورد نیاز و غیره را بنویسید.
  • تجزیه و تحلیل و اولویت‌بندی: با بررسی ماتریس، ایده‌های خود را تحلیل کرده و آن‌ها را بر اساس معیارهای تعیین شده اولویت‌بندی کنید.
  • توسعه ایده‌ها: ایده‌های برتر را انتخاب کرده و آن‌ها را بیشتر توسعه دهید.
  • اجرا: ایده‌های خود را عملی کنید و ببینید که چگونه عمل می‌کنند. این به شما بازخورد ارزشمندی می‌دهد که می‌توانید از آن برای بهبود و اصلاح بیشتر رویکرد خود استفاده کنید.

 ماتریس خلاقیت به شما کمک می‌کند تا از الگوهای فکری معمول خارج شده و ایده‌های جدیدی ایجاد کنید. با سازماندهی و اولویت‌بندی ایده‌ها، تصمیم‌گیری در مورد پروژه‌ها و سرمایه‌گذاری‌ها آسان‌تر شده و در نهایت موجب بهبود تصمیم‌گیری خواهد شد. در واقع ماتریس خلاقیت به شما کمک می‌کند تا زمان و انرژی کمتری را صرف تولید و ارزیابی ایده‌ها کنید. از سوی دیگر می‌تواند به عنوان یک ابزار مشترک برای تیم‌ها استفاده شود تا در مورد ایده‌ها بحث و تبادل نظر کنند. در کل، ماتریس خلاقیت یک ابزار بسیار مفید برای هر فرد یا تیمی است که به دنبال ایجاد ایده‌های نوآورانه و حل مشکلات پیچیده است.

 

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع ماتریس خلاقیت برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

 بوم طراحی شاخص چیست؟

 بوم طراحی شاخص چیست؟

در این مقاله به بررسی موضوع بوم طراحی شاخص خواهیم پرداخت. در ابتدا ضمن ارائه تعریفی از بوم طراحی شاخص به چگونگی ایجاد آن اشاراتی نمودیم. در ادامه استفاده از بوم طراحی شاخص ها به عنوان کارت امتیازدهی برای ارزیابی گزینه‌های مدل کسب‌ و کار را بررسی خواهیم نمود. در نهایت نیز برای فهم بهتر مطالب به ذکر برخی مثال ها در زمینه بوم طراحی شاخص پرداختیم. می توان گفت با مطالعه این مقاله به فهم مناسبی در زمینه بوم طراحی شاخص دست خواهید یافت. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

 

مقدمه ای بر بوم طراحی شاخص

وقتی صدها ایده مختلف برای کسب‌وکار خود تولید می‌کنید، چگونه تصمیم می‌گیرید که روی کدام یک از آن‌ها اول کار کنید؟ چگونه می‌توانید یک انتخاب آگاهانه داشته باشید؟ چه ابزارهایی می‌توانند به شما کمک کنند؟ بوم طراحی شاخص ها می‌تواند به عنوان یک کارت امتیازدهی استفاده شود که با آن می‌توانید گزینه‌های بالقوه مدل کسب‌وکار جدید را ارزیابی کنید. چه در حال طراحی یک ارزش پیشنهادی جدید، مدل کسب‌وکار جدید، یا حتی یک استراتژی کامل برای آینده باشید، طراحی شاخص و معیارهای تغییری هستند که مشخصا به دنبال آن هستید. طراحی شاخص از هیچ جا پدید نمی‌آیند. در عوض، طراحی شاخص اطلاعاتی را از کسب‌وکار، چشم‌انداز، تحقیقات مشتری، زمینه فرهنگی و اقتصادی و ذهنیت شما که در طول مسیر شکل گرفته است، در بر می‌گیرند.

 

 بوم طراحی شاخص چیست؟

بوم طراحی شاخص یک ابزار بصری و ساختارمند است که به تیم‌های طراحی و توسعه محصول کمک می‌کند تا به طور واضح و جامع، معیارهای موفقیت یک محصول یا ویژگی جدید را تعریف کنند. این بوم به تیم اجازه می‌دهد تا بر روی آنچه که واقعاً مهم است تمرکز کنند و از ابتدا یک درک مشترک از اهداف طراحی ایجاد کنند. به این شاخص ها به عنوان ویژگی‌های ساده ایده‌تان فکر نکنید. آن‌ها می‌توانند و باید بیشتر از این باشند. به عنوان مثال، یک طراحی شاخص که از چشم‌انداز شما ناشی می‌شود ممکن است این باشد که کسب‌وکار شما باید به سیاره‌ای سبزتر کمک کند. یا شاید می‌خواهید مشتریان‌تان احساس خوشحالی کنند؛ این هم طراحی شاخص دیگری است. آیا ایده کسب‌وکار جدید شما نیاز دارد که طی سه سال درآمد مشخصی ایجاد کند؟ این هم به عنوان طراحی شاخص بیشتر حساب می‌شود. خلاصه اینکه، طراحی شاخص برای تعیین اینکه آیا در مسیر درست هستید، آسان‌تر می‌شوند.
طراحی شاخص که ثبت می‌کنید، احتمالاً ابتدا از چشم‌اندازی که با تیم خود تدوین کرده‌اید، می‌آیند. متوجه خواهید شد که برخی از عناصر در آن چشم‌انداز بسیار مهم هستند تا غیرقابل مذاکره باشند. بله، این بدان معناست که برخی از عناصر کمی انعطاف‌پذیرتر هستند البته شاید کاملاً انعطاف‌پذیر نباشند. برای یافتن مهم‌ترین عناصر در چشم‌انداز خود، از روش “MoSCoW” استفاده کنید: هر عنصر را در دسته‌های “Must” (ضرورت است)، “Should” (باید، بهتر است)، “Could” (می‌تواند)، یا “Won’t” (نخواهد شد) طبقه‌بندی کنید. این به شما کمک می‌کند اولویت‌بندی نمایید. هنگامی که این تمرین را شروع کردید، ممکن است متوجه شوید که نیاز به تنظیم جزئی چشم‌انداز خود دارید. این ممکن است شما را به سمت یک جهت متفاوت سوق دهد. اگر اینطور است، طراحی شاخص را طوری تنظیم کنید که با جهت جدید مطابقت داشته باشد. با ادامه تکامل دیدگاه خود، ممکن است نیاز به اضافه کردن یا به‌روزرسانی طراحی شاخص خود داشته باشید.
بررسی ابزار

  • ضروری‌ها
    عناصر غیرقابل مذاکره‌ای که نمی‌توانید آن‌ها را حذف کنید.
  • مطلوب‌ها
    شاخص های حیاتی نیستند اما دوست دارید داشته باشید.
  • قابل مذاکره‌ها
    هر چیزی که به طور مستقیم به تحقق چشم‌انداز شما مرتبط نیست.
  • غیرقابل قبول‌ها
    کارهایی که قطعا انجام نخواهید داد.

 

بیشتر بخوانید: ارزش پیشنهادی چیست؟

بوم طراحی شاخص

 

استفاده از بوم طراحی شاخص به عنوان کارت امتیازدهی برای ارزیابی گزینه‌های مدل کسب‌وکار

بوم طراحی شاخص ها می‌تواند به عنوان یک کارت امتیازدهی استفاده شود که با آن می‌توانید گزینه‌های بالقوه مدل کسب‌وکار جدید را ارزیابی کنید. در هر فرآیند طراحی، بین تولید گزینه‌ها (تفکر واگرا) و انتخاب گزینه‌ها (تفکر همگرا) نوسان می‌کنید. این رفت‌وآمد بین تفکر واگرا و همگرا، شورای طراحی بریتانیا را به سمت نمودار معروف فرآیند طراحی الماس دوتایی سوق داد و این یکی از اجزای تشکیل‌دهنده لوپ دوتایی است که برای ساخت آن استفاده شده است. در لوپ دوتایی، می‌توانید تفکر واگرا را در مراحل ایده‌پردازی، درک، اعتبارسنجی و نمونه‌سازی مشاهده کنید و تفکر همگرا را (بیشتر) در مرحله نقطه نظر؛ جایی که تصمیمات خود را می‌گیرید، مشاهده کنید. نکته مهم این است که در یک سفر طراحی خوب، تفکر واگرا و همگرا را با هم ترکیب نمی‌کنید. آن‌ها نیازمند ذهنیت‌های متفاوتی هستند و مغز انسان برای داشتن دو ذهنیت همزمان مناسب نیست. تفکر واگرا واقعاً به یک روش تفکر “بله و” نیاز دارد، جایی که هر چیزی ممکن است و یک ایده به ایده دیگری منجر می‌شود. قضاوت در مورد کیفیت ایده‌ها در این ذهنیت مثمر ثمر نیست و اگر به هر یک از آن‌ها نگاه کنید، تعداد ایده‌های تولید شده را به شدت کاهش می‌دهد. ایجاد گزینه‌های متعدد به اطمینان از اینکه شما همچنین امکاناتی را که ممکن است خارج از دیدگاه یا منطقه راحتی فعلی شما باشد، کاوش می‌کنید، کمک می‌کند؛ اینجاست که می‌توانید ایده‌های جدید و مخرب پیدا کنید. تفکر همگرا جایی است که تصمیمات خود را می‌گیرید و از بین گزینه‌ها انتخاب می‌کنید. منطقی است که به روشی کم و بیش عینی انتخاب کنید، بنابراین رد کردن ایده‌های جدید صرفاً به این دلیل که احساس غریبی یا خیلی متفاوت دارند، دشوار می‌شود. آن‌ها باید بر اساس شایستگی‌های خود ارزیابی شوند. در ادامه روشی را برای انجام این کار با استفاده از طراحی شاخص ها به عنوان یک کارت امتیازدهی شرح می‌دهیم.

بیشتر بخوانید: تعیین اهداف خرد SMART به چه معناست؟

 

استفاده از بوم طراحی شاخص به عنوان کارت امتیازدهی

هنگامی که طراحی شاخص خود را ایجاد و به‌روزرسانی می‌کنید، آن‌ها شامل موارد ضروری، بایدها، می‌توان‌ها و نبایدها برای کسب‌وکارتان می‌شوند، بر اساس چشم‌انداز، تحلیل محتوا، منشور تیم و هر چیز دیگری که در طول راه یاد گرفته‌اید. طراحی شاخص قطب‌نمای شما برای تصمیم‌گیری هستند. بنابراین وقتی می‌خواهید یک گزینه مدل کسب‌وکار را ارزیابی کنید، قطعاً باید آن را بر اساس میزان تطابق آن با طراحی شاخص ارزیابی کنید. در طراحی شاخص، ممکن است معیارهایی را ببینید که تعریف می‌کنند چه چیزی برای شما و تیمتان از نظر موارد زیر غیرقابل مذاکره است:

  • مالیات و درآمد: شاید مدیرعامل شما دستور داده است که به دنبال حداقل ۵۰ درصد افزایش سوددهی یا کاهش هزینه باشید.
  • تاثیر محیط زیستی: شاید تیم بنیانگذاران شما در منشور تیم نوشتند که می‌خواهند ۱۰۰٪ تجدیدپذیر باشند.
  • اندازه شرکت: شاید می‌خواهید یک شرکت بزرگ بسازید، یا برعکس، راهی برای افزایش مقیاس‌پذیری پیدا کنید.
  • بازار: شاید در چشم‌انداز خود قرار داده‌اید که می‌خواهید در بازار هدف خود شماره یک باشید.
  • سایر موارد غیرقابل مذاکره که در معیارهای طراحی ارائه کرده‌اید: برای مثال، می‌خواهید به عنوان یک مکان عالی برای کار شناخته شوید.

فرض کنید ۵ مورد از موارد بالا را داریم. همچنین فرض کنید ۵ گزینه مدل کسب‌وکار برای ارزیابی داریم. کاری که اکنون می‌توانیم انجام دهیم این است که یک ماتریس ایجاد کنیم و برای هر گزینه مدل کسب‌وکار امتیاز دهیم. مدل کسب‌وکاری با بالاترین امتیاز، مدلی است که بیشترین تطابق را با طراحی شاخص ها دارد و برنده است. این همان چیزی است که باید روی آن کار کنید.

 

ابزارهای تولید گزینه‌ها

وقتی در مرحله ایده‌پردازی هستید، قطعاً از تفکر واگرا استفاده خواهید کرد و از ابزارهایی مانند ماتریس خلاقیت، دیوار ایده‌ها و سایر ترفندهای الهام‌بخش خلاقیت استفاده خواهید کرد. در پست دیگری این فرآیند را با جزئیات بیشتری توضیح خواهیم داد. مرحله ایده‌پردازی می‌تواند بسیار سرگرم‌کننده باشد و جهت‌های جدید شگفت‌انگیزی ایجاد کند. و اگر درست انجام دهید، در نهایت صدها ایده خواهید داشت – برخی از آن‌ها ممکن است واقعاً جالب باشند، در حالی که برخی دیگر بی‌ارزش هستند. به سادگی زمانی برای کار روی همه آن‌ها وجود ندارد، بنابراین چگونه می‌توانید موارد ارزشمند را فیلتر کنید و اولویت‌بندی نمایید که وقت خود را کجا صرف کنید؟

 

ابزارهای تصمیم‌گیری

اولین قدم، دسته‌بندی ایده‌های شماست. این به شما کمک می‌کند الگوهایی را در آنچه ایجاد کرده‌اید ببینید. چگونه می‌توانید آن‌ها را سازماندهی کنید؟ شاید، انجام این کار برخی از شکاف‌ها و ترکیبات واضحی را که هنوز پوشش نداده‌اید به شما نشان دهد. برای هر خوشه، سعی کنید آنچه را که با ۳-۵ پست‌ایت که یک ایده کسب و کاری جداگانه را توصیف می‌کنند، خلاصه نمایید. این باید شما را با حدود ۵-۱۰ ایده که فکر می‌کنید بهترین شانس موفقیت را دارند، رها نماید. این تعداد خوبی برای پر کردن بوم‌های مدل کسب‌وکار است تا ایده‌ها کمی توسعه‌یافته‌تر شوند. زیاد روی هر کدام از آن‌ها وقت نگذارید، باید حدود ۱۵-۲۰ دقیقه طول بکشد تا یک بوم مدل کسب‌وکار برای یک ایده ترسیم نمایید.

 

اعطای امتیاز

ترفند اختصاص امتیاز به تیم شما این است که مطمئن شوید افراد نمی‌توانند هنگام پر کردن آن چه تصادفی و چه عمدی «تقلب» کنند. ما قبلاً این کار را با درخواست از افراد برای نوشتن امتیاز بین ۱ تا ۵ برای هر مدل کسب‌وکار و دسته انجام می‌دادیم، اما سپس به دست آوردن امتیازهایی که واقعاً تفاوت قابل‌توجهی ندارند آسان است، که انتخاب را دشوارتر می‌کند. بنابراین، ما یک برنامه متفاوت تهیه کردیم. اگر ۵ مدل دارید، ۵ امتیاز نیز خواهید داشت، ۱-۵. در مثال ما ۵ دسته وجود دارد، بنابراین ۵ دسته برای امتیازدهی. با دادن ۵ مجموعه پست‌ایت شماره ۱-۵ به هر عضو تیم، می‌توانید مطمئن شوید که هر یک از آن‌ها تأثیر یکسانی بر نتیجه نهایی دارند. از اعضای تیم خود بخواهید پست‌ایت‌های رأی‌گیری خود را روی ماتریس بچسبانند. برای هر دسته، برای هر مدل کسب‌وکار، به هر عضو تیم نیاز دارید که یک پست‌ایت با یک امتیاز اضافه کند. بهتر است اگر مدل‌های کسب‌وکار را ۱-۵ در هر دسته رتبه‌بندی کنند. (اگر می‌خواهید بررسی کنید که آیا درست انجام داده‌اید، مجموع هر دسته باید یکسان باشد، (۵+۴+۳+۲+۱) x (تعداد اعضای تیم))

اکنون، میانگین امتیازها را محاسبه می‌کنیم. امتیاز هر یک از مدل‌های کسب‌وکار را جمع کنید و بر تعداد دسته‌ها تقسیم کنید. این میانگین امتیاز شماست. اکنون باید مشخص باشد که یک گزینه وجود دارد که بهتر از بقیه امتیاز می‌گیرد.

نکته: اگر هنوز نتایج خیلی مشابهی دارید، همه ۵ برچسب چسبنده را با ۱۰ جایگزین کنید و نتیجه خود را دوباره محاسبه کنید.

بیشتر بخوانید:بیانیه چشم انداز

بوم طراحی شاخص

 

چگونه یک بوم طراحی شاخص را مرحله به مرحله ایجاد کنیم؟ 

در این بخش به نحوه ایجاد یک بوم طراحی شاخص به صورت مرحله به مرحله خواهیم پرداخت.


۱- قبل از شروع

  • محیطی آرام فراهم کنید.
  • از اعضای تیم بخواهید دلایل خود برای حضور در این پروژه و همچنین چشم‌انداز و ایده‌هایی که در مورد آن دارند را مرور کنند.
    چک لیست:
  • محیطی آرام، مثبت و خصوصی فراهم کنید.
  • برای هر نفر ماژیک و کاغذ آماده کنید.
  • بوم را روی یک برگه بزرگ چاپ یا بکشید.
  • تعداد زیادی یادداشت چسب‌دار و ماژیک آماده داشته باشید.
  • ۴۵ دقیقه زمان بدون مزاحمت برای خود در نظر بگیرید.

 

 

۲- جمع‌آوری طراحی شاخص 
از اعضای تیم بخواهید ابتدا به صورت فردی با نوشتن آن‌ها روی یادداشت‌های چسب‌دار، طراحی شاخص را ارائه دهند. منابع طراحی شاخص می‌توانند بوم چشم‌انداز شما، چیزهایی که هنگام صحبت با مشتریان (آینده) خود یاد گرفته‌اید و نتایج اعتبارسنجی باشند. علاوه بر این ایده‌های بلندپروازانه، معمولاً برخی محدودیت‌ها نیز وجود دارد که باید در نظر گرفته شود: ایجاد درآمد مشخص، تناسب با زیرساخت خاص، محدودیت‌های زمانی، بودجه و…. مطمئن شوید که همه آن‌ها را ثبت می‌کنید.
نکته:سعی کنید معیارهای خود را تا حد امکان واضح کنید تا خودتان و دیگران سه ماه دیگر هم آن‌ها را درک کنند. طراحی معیار پیچیده‌تر را تقسیم کنید.

 


۳- نگاشت آن‌ها روی بوم

  • وقتی هر عضو تیم یک پشته طراحی شاخص دارد، نوبت به نوبت آن‌ها را روی بوم بچسبانید. آن‌ها را جایی بچسبانید که فکر می‌کنید ابتدا باید باشند، بعداً آن‌ها را سازماندهی می‌کنیم. از اعضای تیم بخواهید توضیح دهند که چرا فکر می‌کنند این یک طراحی شاخص است و چرا باید در باکس‌هایی که قرار داده‌اند باشد. اگر تکراری پیدا کردید، آن‌ها را روی هم بچسبانید.
  • وقتی همه چیز روی تخته بود، یک قدم عقب بروید. استراحت کوتاهی داشته باشید. چیزی را از قلم انداختید؟ چیزی را فراموش کردید؟

 

۴- سازماندهی شاخص ها
اکنون، با تیم خود، هر یادداشت چسب‌دار را مرور کنید و ببینید کدام‌ها واقعا غیرقابل مذاکره هستند. در این مورد سختگیر باشید، موارد دلخواه خوب هستند، نه بیشتر! اگر گیر کردید، سعی کنید یادداشت‌های چسب‌دار را در همان باکس مقایسه کنید و ببینید کدام‌ها کم اهمیت‌ترین هستند. اگر به آن شاخص نرسیدید چه؟ اگر به معنای شکست کامل نباشد، غیرقابل مذاکره نیست.
نکته: سازماندهی روی یک بوم معمولاً به معنای خوشه‌بندی و حذف چیزها است. چیزهایی که واقعا مهم نیستند باید حذف شوند! اگر می‌خواهید آن‌ها را برای بعد نگه دارید، یک پارکینگ داشته باشید.

 


۵- کمی‌سازی طراحی شاخص

طراحی شاخص را مرور کنید و آن‌ها را SMART (Specific, Measurable, Achievable, Relevant, Time-bound) کنید. در صورت لزوم، پست‌یت‌ها را با پست‌یت‌های تعریف‌شده‌تر جایگزین کنید. یادداشت طراحی شاخص SMART را نگه دارید.

 


۶- گام‌های بعدی
به طور مرتب طراحی شاخص خود را مرور کنید، هم به عنوان سنگ محک برای ایده‌ها و جهت‌گیری‌ها، و هم برای بررسی اینکه آیا نیاز به به‌روزرسانی دارند زیرا دیدگاه شما اطلاعات بیشتری پیدا کرده است.
چک لیست:

  • شما طراحی شاخص را با حذف شاخص های غیر مهم پاکسازی کرده‌اید. مثلاً با رای‌گیری.
  • شما با تیم خود برای کمّی‌سازی شاخص های خود وقت گذاشته‌اید.
  • شما طراحی شاخص خود را با چشم‌انداز خود مرتبط کرده‌اید.
  • شما طراحی شاخص خود را کمی‌سازی کرده‌اید: آن‌ها را SMART کنید.
  • طراحی شاخص خود را مرور کنید. آیا آن‌ها هنوز هم منطقی هستند؟

مثال بوم طراحی شاخص

بوم طراحی شاخص ابزاری قدرتمند برای شرکت‌های بزرگ است تا بتوانند محصولات و خدمات خود را به طور هدفمند و موثر توسعه دهند. در ادامه، چند مثال از شرکت‌هایی که از این ابزار استفاده کرده‌اند آورده شده است:
۱. نایکی (Nike)
نایکی برای طراحی کفش‌های ورزشی جدید از بوم طراحی شاخص استفاده می‌کند. در این بوم، شاخص‌هایی مانند راحتی، عملکرد ورزشی، سبک و مد روز، دوام و قیمت به عنوان شاخص های اصلی موفقیت تعریف می‌شوند. همچنین، گروه‌های مختلف مشتریان مانند ورزشکاران حرفه‌ای، ورزشکاران آماتور و مدگراها و محدودیت‌هایی مانند هزینه تولید و مواد اولیه در نظر گرفته می‌شوند.
۲. آمازون (Amazon)
آمازون برای توسعه سرویس‌های جدید مانند الکسا (Alexa) از بوم طراحی شاخص بهره می‌برد. در این بوم، شاخص‌هایی مانند سهولت استفاده، قابلیت شخصی‌سازی، ادغام با سایر دستگاه‌ها، امنیت و قیمت به عنوان معیارهای اصلی موفقیت تعریف می‌شوند. همچنین، گروه‌های مختلف مشتریان مانند خانواده‌ها، افراد مسن و افراد جوان و محدودیت‌هایی مانند هزینه توسعه و زیرساخت‌های فنی در نظر گرفته می‌شوند.
۳. تسلا (Tesla)
تسلا برای طراحی خودروهای برقی جدید از بوم طراحی شاخص استفاده می‌کند. در این بوم، شاخص‌هایی مانند برد مسافت، شتاب، فناوری‌های خودران، طراحی زیبا، قیمت و دوام باتری به عنوان شاخص های اصلی موفقیت تعریف می‌شوند. همچنین، گروه‌های مختلف مشتریان مانند علاقه‌مندان به محیط زیست، افراد ثروتمند، علاقه‌مندان به فناوری و محدودیت‌هایی مانند هزینه تولید و دسترسی به مواد اولیه در نظر گرفته می‌شوند.

مزایای استفاده از بوم طراحی شاخص

  • توسعه محصولات متمرکز بر مشتری: با مشخص کردن نیازها و خواسته‌های مشتریان، محصولات و خدماتی طراحی می‌شوند که واقعاً مورد نیاز آن‌ها است.
  • بهبود تصمیم‌گیری: با داشتن شاخص‌های مشخص، تصمیم‌گیری‌ها بر اساس داده‌ها و اولویت‌ها صورت می‌گیرد.
  • افزایش بهره‌وری: با داشتن یک نقشه راه روشن، تیم‌ها می‌توانند با سرعت و کارایی بیشتری کار کنند.
  • کاهش ریسک شکست: با شناسایی زودهنگام مشکلات، ریسک شکست پروژه کاهش می‌یابد.
  • همکاری موثرتر: اعضای تیم درک مشترکی از اهداف دارند و می‌توانند به طور مؤثر با هم همکاری کنند.

 

نتیجه گیری


بوم طراحی شاخص یک ابزار بصری و ساختارمند است که به تیم‌های طراحی و توسعه محصول کمک می‌کند تا به طور واضح و جامع، معیارهای موفقیت یک محصول یا ویژگی جدید را تعریف کنند. این بوم به تیم اجازه می‌دهد تا بر روی آنچه که واقعاً مهم است تمرکز کنند و از ابتدا یک درک مشترک از اهداف طراحی ایجاد کنند. استفاده از کارت امتیازدهی طراحی شاخص برای ارزیابی گزینه‌های مدل کسب‌وکار شما تضمین می‌کند که شما و تیمتان انرژی خود را صرف کارهای درست می‌کنید و وقت خود را برای بحث‌های بی‌پایان تلف نمی‌کنید. به‌طور جایگزین، زمانی که فقط گزینه‌هایی پیدا می‌کنید که با طراحی شاخص همسو نیستند، یا گزینه‌ای وجود دارد که تیم شما دوست دارد، اما با شاخص ها مطابقت ندارد، می‌توانید نگاهی دقیق به طراحی شاخص ها خود بیندازید: شاید چیزی نیاز به تغییر داشته باشد.
با استفاده از بوم طراحی شاخص همه اعضای تیم به طور واضح می‌دانند که چه چیزی باید به دست آید و با داشتن شاخص های مشخص، تصمیم‌گیری‌ها بر اساس داده‌ها و اولویت‌ها صورت می‌گیرد. در واقع اعضای تیم درک مشترکی از اهداف دارند و می‌توانند به طور مؤثر با هم همکاری کنند. از سوی دیگر با داشتن شاخص‌های مشخص، پیشرفت پروژه و موفقیت محصول به راحتی قابل ارزیابی است.

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع بوم طراحی شاخص برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

مدیریت فروش

مدیریت فروش

در این مقاله به بررسی موضوع مدیریت فروش پرداخته ایم. ابتدای امر ضمن ارائه تعریفی از مدیریت فروش، فرآبند فروش را نیز مورد بررسی قرار داده ایم. سپس مزایا و تکنینک های مدیریت فروش را ذکر نموده ایم. در ادامه اطلاعاتی در زمینه سیستم مدیریت فروش و مزایای آن مطرح کرده ایم. در نهایت نیز به ذکر ابزارهایی در زمینه مدیریت فروش پرداخته ایم. می توان گفت با مطالعه این مقاله به فهم مناسبی در زمینه مدیریت فروش دست خواهید یافت. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

 

 

مقدمه ای بر مدیریت فروش

مدیریت فروش فرآیند سازماندهی و بهینه سازی یک بخش فروش است. برخی از جنبه های آن شامل استخدام و آموزش کارکنان، هماهنگی عملیات در داخل بخش و ایجاد استراتژی هایی برای تقویت رشد و افزایش درآمد است. فروش برای هر کسب و کاری حیاتی است، بنابراین مدیریت فروش مؤثر از اهمیت بالایی برخوردار است. اصول اساسی آن عبارتند از:

  •    مدیریت استعداد: اولین قدم در مدیریت خوب، یافتن، استخدام و حفظ بهترین کارکنان است.
  • حلقه های بازخورد: کارکنان فروش باید از عملکرد خود مطلع شوند.
  • ردیابی و پیش بینی: شفافیت در مورد معیارهای کلیدی، انگیزه را افزایش می دهد. همه باید بدانند که تیم چگونه عمل می کند.

مدیریت فروش شامل استخدام، آموزش و انگیزه دادن به تیم فروش، پیش بینی فروش و تعیین اهداف فروش و تدوین استراتژی های موثر برای مدیریت سرنخ ها و افزایش فروش است. فروش معیار اصلی موفقیت برای بسیاری از شرکت ها است، بنابراین داشتن یک فرآیند مدیریت فروش موثر از اهمیت بالایی برخوردار است.

مدیریت فروش چیست؟

مدیریت فروش فرآیندی است شامل استخدام، آموزش و انگیزه دادن به نیروهای فروش، هماهنگی عملیات در سراسر بخش فروش و اجرای یک استراتژی فروش منسجم که درآمدهای کسب و کار را افزایش می دهد. فروش عامل حیاتی هر سازمانی است و مدیریت فرآیند فروش یکی از مهمترین وظایف هر کسب و کاری است. در سال‌های اخیر، این فرآیند به طور چشمگیری تغییر کرده است، زیرا اکثریت قریب به اتفاق فروش‌ها به صورت آنلاین یا از طریق تلفن انجام می‌شود و نه حضوری و در پاسخ، سیستم‌های مدیریت فروش از نظر فناوری پیچیده‌تر شده‌اند.

فرآیند مدیریت فروش چیست؟

یک فرآیند مدیریت فروش مؤثر شامل مدیریت سرنخ و فرصت، پیش‌بینی فروش و تکنیک‌های گزارش‌دهی و مدیریت است که به نمایندگان فروش امکان می‌دهد به اهداف خود دست یابند و از آنها فراتر روند. اصطلاح مدیر فروش را می توان به طور معقولی به تعدادی از اعضای یک سازمان، از جمله مدیران بازاریابی، مدیران نیروهای فروش میدانی، مدیران منطقه ای و مدیران فروش خط محصول اعمال کرد. اما به طور دقیق مدیر فروش کسی است که مستقیماً بر نیروی فروش نظارت و حمایت می‌کند. نقش استراتژیک اصلی آنها شامل موارد زیر است:

  • تعیین اهداف برای تیم فروش 
  • تدوین استراتژی مدیریت فروش برای دستیابی به آن اهداف
  • اجرای آن استراتژی در حین مدیریت و انگیزه دادن به کارکنان
  • ارزیابی و گزارش نتایج استراتژی

در حالی که هر عضو تیم فروش در تلاش های تجاری کلی کسب و کار مشارکت دارد، این مدیر خط مقدم است که روزانه مستقیماً بر عملکرد آنها تأثیر می گذارد و می تواند تیم را به سمت موفقیت سوق دهد. مدیری که یک مدل مدیریت فروش مؤثر را اجرا کند، به کارمندان ثبات و پیش‌بینی‌پذیری در نحوه برنامه‌ریزی و اجرای فروش می‌دهد و به آنها یاری می رساند تا فعالیت‌ها را اولویت‌بندی نمایند و آن فعالیت‌ها را به اهداف فروش مرتبط کنند. مدل‌های مدیریت فروش همچنین به مدیران اجازه می‌دهد تا موفقیت فروش را تجزیه و تحلیل و ارزیابی کنند.

بیشتر بخوانید: مفهوم استراتژی به زبان ساده (تعریف کامل و جامع)

مدیریت فروش

مهارت های مدیریت فروش برای موفقیت

مدیران فروش باید تعدادی از مهارت های مدیریت فروش را از جمله موارد زیر به دست آورند:

  • برنامه ریزی: تعیین اهداف، تعیین مناطق پوشش، طراحی تاکتیک های ایجاد سرنخ 
  • استخدام: استخدام بهترین تیم برای این کار
  • آموزش: به روز نگه داشتن کارکنان فروش با توسعه حرفه ای و آموزش در مورد محصولات جدید، رقبا و منابع بالقوه سرنخ
  • هدایت: رهبری روزانه تیم و در دسترس بودن برای بازخورد و راهنمایی
  • ارزیابی: به طور مداوم تنظیم دقیق استراتژی فروش برای پاسخگویی به نیازهای مشتریان
  • ارزیابی: تجزیه و تحلیل عملکرد تاکتیک‌ها و تیم و اطمینان از استقرار کارآمد کارکنان فروش
  • حقوق و دستمزد: حفظ انگیزه کارکنان و کار سخت با مشوق‌های پاداش مناسب و اهداف واقع‌بینانه اما بلندپروازانه

هنگامی که همه این عناصر در جای خود قرار گیرند، مدیران فروش می توانند به تیم خود در دستیابی به اهدافشان کمک کنند و تأثیر مثبتی بر سودآوری داشته باشند.

بیشتر بخوانید: برنامه ریزی استراتژیک چیست؟

 

مزایای مدیریت فروش

مزایای مدیریت مؤثر فروش عبارتند از:

  • افزایش درآمد فروش و سودآوری 
  • بهبود قابلیت اطمینان پیش‌بینی فروش و در نتیجه کاهش نوسانات درآمد
  • رضایت و وفاداری بهتر هم از طرف مشتریان و هم از طرف کارکنان
  • کاهش گردش کارکنان و در نتیجه کاهش هزینه های استخدام و حفظ کارکنان
  • افزایش بهره‌وری به ازای هر کارمند

بیشتر بخوانید: مشاوره فروش

تکنیک های مدیریت فروش

سه تکنیک مدیریت فروش که باید برای فروش موفق استفاده شوند عبارتند از:

  1. مدیریت استعداد
  2. حلقه های بازخورد
  3. ردیابی و پیش بینی
  • مدیریت استعداد

اولین قدم در مدیریت خوب، یافتن، استخدام و حفظ بهترین کارکنان است. استخدام فرآیندی پرهزینه است، اما مدیران در طولانی مدت در صورتی که برای جذب بهترین افراد برای این کار هزینه اولیه را پرداخت کنند، در هزینه ها صرفه جویی خواهند کرد. کارکنان بسیار ماهر را انتخاب کنید و متقاضیان را با دقت با اهداف اجتماعی و سازمانی کسب و کار خود مطابقت دهید. پس از حضور افراد مناسب، روی آن ها سرمایه گذاری کنید. سازمان‌های فروش موفق دارای آموزش‌های منظم و توسعه حرفه‌ای هستند، هم برای پیشتازی در صنعت و هم برای کمک به انگیزه کارکنان. نمایندگان فروش باید با دانش محصول جدید، اطلاعات مربوط به چشم‌انداز رقابتی و مسیرهای جدید برای سرنخ‌ها و همچنین آموزش‌های حرفه‌ای به‌روز شوند.

  • حلقه های بازخورد

شغل فروش، کارکنان مستقل و بسیار رقابتی را پرورش می‌دهد و همیشه مدیریت آنها آسان نیست. مدیران فروش مؤثر می‌دانند که چگونه از این رقابت برای انگیزه دادن به همه استفاده کنند، به عنوان مثال با انتشار به‌روزرسانی‌ها در فیدهای شبکه اجتماعی داخلی برای تبدیل افراد با عملکرد بالا به محرک دیگران. همچنین می‌توان پس از وقوع پیروزی‌ها، آنها را جشن گرفت تا به همه انگیزه دهد. سیستم‌های مدرن مدیریت فروش، ردیابی در لحظه و بازخورد آنی را ممکن می‌سازند و به تیم فروش اجازه می‌دهند تا مؤثرتر با یکدیگر و با مدیریت کار کنند. کارمندان مجبور نیستند کار خود را متوقف کنند تا بررسی نمایند که آیا کارها به خوبی پیش می‌رود یا خیر و سایر اعضای تیم یا مدیران می‌توانند در حین انجام معاملات به آنها یاری رساند و با آنها همکاری کنند. مهمتر از همه، مدیران می توانند اطمینان حاصل کنند که شاخص های کلیدی عملکرد واضح و مختصر هستند. کارکنان فروش باید دقیقاً بدانند که چه انتظاری از آنها می‌رود و اگر به هدفی برسند یا از آن باز بمانند دقیقاً چه اتفاقی می‌افتد.

  • ردیابی و پیش بینی

مدیران فروش باید روی پیش‌بینی طیف گسترده‌ای از اعداد کار کنند، نه فقط فروش سه ماهه برای معاملاتی که عملاً در دسترس هستند. تیم فروش می‌تواند مؤثرتر کار کند اگر بدانند کدام یک از فعالیت‌های آنها معامله‌سازی، منبع‌یابی سرنخ یا ایجاد رابطه است، بنابراین آن را به عنوان بخشی از آموزش مداوم ارتباط برقرار کنید. گردآوری معیارهای کلیدی فروش و ایجاد یک محیط کاملاً شفاف به افزایش انگیزه کمک می‌کند. همه باید بدانند که عملکرد دیگران چگونه است و چگونه تیم به طور کلی موفق است. نظارت بر اعداد و توسعه یک فرآیند استاندارد بر روی آنها به تیم کمک می‌کند تا نحوه کار با مشتریان را بدانند. اما باید مقداری انعطاف‌پذیری نیز در آن ساخته شود. باز هم، ردیابی در لحظه و تعامل با نمایندگان فروش می‌تواند با اجازه دادن به مدیران برای انجام تنظیمات در لحظه آخر در یک محیط فروش پویا، کمک کند.

بیشتر بخوانید: شاخص کلیدی عملکرد (KPI) چیست؟

شرکت‌های بسیاری در زمینه مدیریت فروش فعالیت می‌کنند که هر کدام با رویکرد و تخصص خاص خود، خدمات متنوعی را به کسب‌وکارها ارائه می‌دهند. در ادامه به برخی از شرکت‌های معتبر و شناخته شده در این حوزه اشاره خواهیم کرد:

سیلز فورس (Salesforce):

یکی از بزرگترین و شناخته شده‌ترین شرکت‌ها در حوزه مدیریت ارتباط با مشتری است. سیلز فورس با ارائه پلتفرمی جامع، امکان مدیریت کل فرآیند فروش، از جذب مشتری تا بسته شدن قرارداد را فراهم می‌کند.

هاب اسپات (HubSpot):

یک شرکت نرم‌افزاری است که بر روی ارائه ابزارهای بازاریابی و فروش به کسب‌وکارهای کوچک و متوسط تمرکز دارد. هاب اسپات با رویکردی ساده و کاربرپسند، امکان اتوماسیون بسیاری از فرآیندهای فروش را فراهم می‌کند.

مایکروسافت دینامیک۳۶۵ (Microsoft Dynamics 365):

مجموعه‌ای از برنامه‌های کاربردی است که توسط مایکروسافت ارائه می‌شود و شامل ابزارهای مدیریت فروش، بازاریابی، خدمات مشتری و غیره است. دینامیک ۳۶۵ با یکپارچگی با سایر محصولات مایکروسافت، یک راه حل جامع برای کسب‌وکارها ارائه می‌دهد.

 

 

 

سیستم مدیریت فروش چیست؟

سیستم مدیریت فروش، که به عنوان نرم افزار مدیریت فروش یا سی آر ام  (CRM) فروش نیز شناخته می شود، برنامه ای است که در نهایت برای ساده سازی فرآیند فروش طراحی شده است. فروشندگان می توانند از این سیستم برای مدیریت مخاطبین، ردیابی معاملات و حذف وظایف اداری خسته کننده از روی میز خود استفاده کنند تا بتوانند بر افزایش فروش تمرکز نمایند. این یک مدل ساده است، اما سیستم‌های مدیریت فروش امروزی بسیار پیچیده‌تر هستند و اغلب طیف وسیعی از داده‌ها از جمله پروفایل‌های اجتماعی، فعالیت‌های آنلاین، ارتباطات با سایر اعضای شبکه‌های خود و سایر جزئیات را در بر می‌گیرند. هنگامی که فناوری‌های جدیدی مانند هوش مصنوعی بر روی آن داده‌ها اعمال می‌شوند، کارکنان فروش بر اساس کسب‌وکار منحصر به فرد خود پیش‌بینی‌ها و توصیه‌هایی را برای روابط مشتریانه هوشمندتر و موضوعی دریافت می‌کنند.

بیشتر بخوانید: نرم افزار CRM (مدیریت ارتباط با مشتری) چیست؟

 

مزایای سیستم مدیریت فروش

یک سیستم مدیریت فروش می تواند با به حداقل رساندن وظایف اداری و متمرکز کردن اطلاعات مشتری، اثربخشی تیم را افزایش دهد. این سیستم به مدیر فروش اجازه می‌دهد تا وظایف را به نماینده مناسب واگذار کند و سرنخ‌های خوب را اولویت‌بندی کند، همچنین پیش‌بینی و تجزیه و تحلیل را بهبود بخشد. مزایای کلیدی یک سیستم مدیریت فروش عبارتند از:

  • اولویت بندی دقیق تر: یک سی آر ام به مدیران کمک می کند تا اقدامات حساب را اولویت بندی کرده و آنها را به نماینده مناسب برای این کار اختصاص دهند. به عنوان مثال، این سیستم می تواند به کارکنان کمک کند تا بر اساس تجزیه و تحلیل نیازهای مشتری، تبلیغات یا بسته های خاص مشتری را تنظیم کنند. همچنین سرنخ ها را برای تمرکز بر آنهایی که احتمال بیشتری برای منجر شدن به درآمد برای هر محصول دارند، توصیه و فیلتر می کند.
  • نمای کلی دقیق از سابقه مشتری: با نرم افزار مدیریت فروش، هر ارتباطی توسط نمایندگان فروش، بازاریابی یا مشتری می تواند در یک مکان نگهداری شود و به هر کارمندی اجازه می دهد تا سفر مشتری را تاکنون درک کند. اما مهمتر از همه، کارکنان فروش می توانند فقط با دانستن سابقه آنها با هر مشتری برخورد کنند.
  • جریان کاری خودکار و کاهش امور اداری: سی آر ام، نمایندگان شما را بر روی فروش متمرکز نگه می دارد، نه حواس پرت شدن توسط وظایف اداری فزاینده. اکثر نرم افزارها می توانند اطلاعات مهم را در تماس های تلفنی، ایمیل ها، پیامک ها و اسناد شناسایی کرده و پاسخ ها به آنها را ردیابی کنند تا پایگاه داده به روز باشد. آنها همچنین با ایجاد خودکار یادآوری ها و وظایف تقویم برای کارکنان برای پیگیری سرنخ ها پس از تماس اولیه یا به سادگی، تماس با یک مشتری قدیمی پس از مدتی، به مدیریت مخاطبین کمک می کنند.
  • پیش بینی، تجزیه و تحلیل و گزارش های بهبود یافته: راه حل های مدیریت فروش می توانند چرخه های فروش، رقابت و اثربخشی کمپین ها و ابزارهای فروش را ارزیابی کنند. به عنوان مثال، با تجزیه و تحلیل حجم ترافیک و نرخ تبدیل فروش، نرم افزار می تواند عملکرد را ارزیابی کرده و مناطقی را که نیاز به بهبود دارند شناسایی کند. همچنین می تواند داده ها را جمع آوری و گردآوری نماید تا پیش بینی فروش را بسیار ساده تر کند و با شناسایی منابع موثر سرنخ، به پایپ لاین آینده یاری رساند.

بیشتر بخوانید: نقشه سفر مشتری

مدیریت فروش

ابزارهای پیشرفته مدیریت فروش

با وجود اینترنت در دسترس مشتریان، آنها از همیشه پیچیده‌تر شده‌اند و انتظار دارند شرکت‌ها به این سطح از پیچیدگی پاسخ دهند. آنها می خواهند به سرعت و به راحتی با کسب و کارها ارتباط برقرار کنند و از آنها اطلاعات دریافت نمایند؛ آنها خدمات مشتری را به صورت آنلاین و از طریق شبکه های اجتماعی و همچنین از طریق تلفن می خواهند. نمایندگان فروش نیز ابزارهای پیشرفته‌ای را می‌خواهند و انتظار دارند که به آنها در انجام بهتر کارشان کمک کند. برنامه‌های کاربردی ابری و تلفن همراه و دسترسی به اطلاعات مشتری با کیفیت بالا و در لحظه از موارد «بهتر است وجود داشته باشد» به موارد ضروری جعبه ابزار فروش تبدیل شده‌اند.

  • کار مبتنی بر ابر

انتقال سیستم‌های مدیریت فروش به ابر، تمام مزایای نرم‌افزار را در دسترس شما قرار می‌دهد و از هر جایی قابل دسترسی است. این بدان معناست که کارکنان فروش می‌توانند کارهایی مانند همکاری، نظارت بر عملکرد خود، مدیریت برنامه‌های شریک و مشاهده جریان کار و تأییدیه‌ها را هم زمانی که در دفتر هستند و هم زمانی که خارج از دفتر هستند، انجام دهند. بسیاری از راه حل های فروش مبتنی بر ابر نیز ابزارهای مدیریت فروش را به عنوان برنامه های کاربردی ارائه می دهند تا کارمندان بتوانند از طریق تلفن همراه خود به آنها دسترسی داشته باشند.

  • برنامه های موبایل

فقط توانایی دسترسی به سیستم‌های مبتنی بر ابر در حال حرکت کافی نیست. برای بهترین عملکرد، نرم افزار فروش باید برنامه های کاربردی مدیریت فروش تلفن همراه بومی را با ویژگی های خاص تلفن همراه که بصری و آسان برای استفاده هستند، ارائه دهد. بهترین آنها همچنین به صورت آفلاین کار می کنند تا کارکنان فروش بتوانند همچنان داده ها را در نقاط کور وارد نمایند و این داده ها بعداً هنگام اتصال مجدد با ابر همگام سازی شوند. برنامه‌های تلفن همراه همچنین می‌توانند ویژگی‌های اضافی مفیدی مانند استفاده از ویژگی‌های موقعیت‌یابی جغرافیایی گوشی‌های هوشمند را ارائه دهند. موقعیت جغرافیایی می تواند به کارکنان فروش کمک کند تا هنگام بازدید حضوری از مشتریان، مسیرهای کارآمدی را برنامه ریزی نمایند، مشتریان را برای تجسم منطقه فروش خود ترسیم کنند و حتی با جی پی اس (GPS) خودرو همگام سازی شوند تا مسیرهای ناوبری سریع سایت را دریافت کنند.

  • ابزارهای شبکه های اجتماعی

هم سی آر ام و هم مدیریت فروش در عصر اینترنت به طور قابل توجهی تغییر کرده اند، زیرا مشتریان از همیشه مشغول‌تر، باهوش‌تر و متصل‌تر هستند. مشتریان امروزی تحقیقات خود را به صورت آنلاین انجام می‌دهند و به نظرات مشتریان، سهولت دسترسی به اطلاعات، هم از طریق جستجو و هم در وب سایت یک شرکت و همچنین سرعت و سهولت ارتباط با شرکت ها توجه می کنند. برای مدیران فروش، این بدان معناست که بهترین راه برای ارتباط با مشتریان فعلی و سرنخ‌های احتمالی اغلب از طریق اجتماعی است. ابزارهای فروش اجتماعی متنوعی وجود دارد که می تواند به نمایندگان کمک کند تا به مشتریان برسند، روابط را پرورش دهند و به دنبال سرنخ باشند. برخی از ابزارها اخبار شرکت و مخاطب را همراه با فعالیت های اجتماعی ردیابی می کنند. همچنین برنامه‌هایی وجود دارند که می‌توانند به کارکنان فروش در تولید و انتخاب محتوای قابل اجرا برای ارسال آنلاین یاری رساند، چه در فیدهای شرکت و چه در پاسخ به پست‌های مشتریان، و ابزارهایی که رسانه‌های اجتماعی را در زمان واقعی تجزیه و تحلیل می‌کنند تا بر اساس افرادی که در مورد شرکت یا صنعت شما صحبت می‌کنند، سرنخ‌هایی را پیشنهاد دهند.

 

 

نتیجه گیری:

مدیریت فروش فرآیند استخدام و آموزش کارکنان، ایجاد یک استراتژی فروش موفق و هماهنگی عملیات برای اجرای آن استراتژی است. یک فرآیند مدیریت فروش مؤثر اهداف قابل دستیابی را تعیین می‌کند، استراتژی‌ای برای دستیابی یا فراتر رفتن از آن اهداف ایجاد می نماید و کارکنان را در حین اجرای آن استراتژی انگیزه می‌دهد. برخی از تکنیک های موفق مدیریت فروش شامل مدیریت استعداد از طریق آموزش و بازآموزی، ایجاد حلقه های بازخورد و استفاده از داده ها برای ردیابی و پیش بینی است. سیستم مدیریت فروش برنامه ای است که می تواند برای مدیریت مخاطبین و ردیابی معاملات استفاده شود. مزایای کلیدی یک سیستم مدیریت فروش شامل اولویت بندی سرنخ، بینش مشتری محور داده، جریان کاری خودکار و پیش بینی بهتر است. برخی از ابزارهای مؤثر مدیریت فروش شامل سیستم‌های سی آر ام مبتنی بر ابر، برنامه‌های تلفن همراه و ابزارهای شبکه‌های اجتماعی است.

 

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع مدیریت فروش برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.