تحلیل هشت نوع استراتژی مینتزبرگ از دیدگاه مدل موعود

تحلیل هشت نوع استراتژی مینتزبرگ از دیدگاه مدل موعود

در این مقاله قصد داریم به معرفی استراتژی های مختلف در سازمان بپردازیم. استراتژی هایی که توسط دانشمند معروف و استراتژیست بنام مینتزبرگ تعریف شده است و پس از معرفی این هشت استراتژی (استراتژی طرح ریزی شده، استراتژی ایدئولوژیک، استراتژی کارآفرینانه، استراتژی اجماعی، استراتژی چتری، استراتژی فرایندی، استراتژی های گسسته، استراتژی تحمیلی)، تحلیلی را با استفاده از مدل موعود ارائه خواهیم نمود. تدوین استراتژی با استفاده از مدل موعود می تواند بسته به رویکرد های کلان سازمان، راگشا باشد و دانستن رویکردهای اتخاذ شده در مدل موعود نیز می تواند به درک بهتر صورت مسائل مختلف در سازمان کمک نماید.

انواع استراتژی از منظر مینتزبرگ و مدل موعود

به راستی استراتژی ها از کجا می آیند؟ چگونه استراتژی در سازمانها شکل می گیرد؟ چون معمولا استراتژی را برنامه ریزی مدیران عالی برای آینده تعریف می کنیم، طبیعتا شکل گیری استراتژی نیز به عنوان یک فرایند تحلیلی برای تعیین شدن و جاری شدن اهداف بلندمدت و برنامه های عملیاتی یک سازمان در نظر گرفته شده است. اما واقعیت آن است که این تعریف از شکل گیری استراتژی دارای محدودیت های جدی است.

در این مقاله دیدگاه مینتزبرگ و همکارش  را در مورد انواع استراتژی خواهیم خواند و سپس تشریح می شود که مدل موعود در مورد هرکدام از آن استراتژی ها چه دیدگاهی دارد؟ مینتزبرگ و همکارانش می نویسند: بررسی ۱۰ ساله بر روی فرایند شکل گیری استراتژی ها در ۱۱ مجموعه (شامل خرده فروش موادغذایی، تولیدکننده لباس های زنانه، مجله، روزنامه، شرکت هواپیمایی، تولیدکننده خودرو ، شرکت معدنی، دانشگاه، شرکت معماری، تولیدکننده فیلم و یک دولت در حال جنگ) ، به ما تصویر متفاوتی از شکل گیری شان را می خوانیم.

استراتژی طرح ریزی شده چیست؟

استراتژی طرح ریزی شده

تعریف استراتژی طرح ریزی شده چیست؟

در این گونه از استراتژی ها که استراتژی طرح ریزی شده (Planned Strategy) نام دارد، نیات واضح و تفصیلی از آینده یک سازمان در یک محیط ایستا طراحی شده که با استفاده از کنترل های رسمی، اطمینان حاصل می شود که آن استراتژی در عمل نیز اجرا می شود. در اینجا (و تنها اینجا) بین شکل گیری استراتژی و اجرای آن فاصله وجود دارد. یعنی ابتدا تصمیم گیری می شود و سپس اجرا.

مثال عملی: ما (مینتزبرگ و همکاری) یک شرکت معدنی را مورد مطالعه قرار دادیم که می بایست برای اکتشاف یک معدن جدید سنگ آهن در یک ناحیه دورافتاده از ایالت کبک، برنامه ریزی بسیار دقیقی داشته باشد. همچنین، در مطالعات خود درباره خطوط هوایی کانادا، به گرایش بسیار قوی به برنامه ریزی برای خرید هواپیمای جت جدید و گران برخوردیم. مطالعات ما درخصوص سیاست های توسعه جنگ ایالات متحده در ویتنام نیز مبین استراتژی طراحی شده است.

به محض اینکه لیندون جانسون در ۱۹۶۵ تصمیم به جنگ گرفت، برنامه ریزان نظامی اقدام نموده و اهداف را به صورت تفصیلی و در جزئیات کامل تدوین کرده و استراتژی موردنظر را به شدت تا ۱۹۶۸، یعنی تا زمانی که مشخص شد، محیط کمتر از آنچه به نظر می رسید قابل کنترل بوده، پیگیری کردند.

در این نوع از استراتژی، که به آن استراتژی طرح ریزی شده گفته می شود، رهبران که در کانون قدرت قرار دارند، نیات خود را با نهایت دقت فرموله کرده و سپس برای عملی کردن و تبدیل آنها به یک حرکت جمعی، با کمترین انحراف تلاش می کنند. در این راستا، رهبران می بایست اهداف خود را به تفصیل بیان نموده و در غالب یک برنامه درآورند و برای جلوگیری از هرگونه ابهامی، باید این برنامه را با جزئیات کامل به شکل بودجه بندی، برنامه زمانی و مانند آن تشریح نمایند. نیروهای سازمان که خارج از فرایند برنامه ریزی قرار دارند، تنها مجاز به اقدام بوده و اجازه تصمیم گیری ندارند. دستورالعمل هایی که رفتار عوامل را شکل می دهند در برنامه جای داده شده و کنترل های رسمی برای اطمینان از پیگیری برنامه و دستورات، پیش بینی شده اند.

بیشتر بخوانید: تعریف یادگیری سازمانی و سازمان یادگیرنده چیست؟

اما برنامه ای که نتواند رفتار محیط اطراف سازمان را کنترل کند فایده ای ندارد، بنابراین استراتژی طراحی شده، در محیطی آرام و قابل کنترل و یا حداقل قابل پیش بینی امکان پذیر است. برخی سازمان ها قادرند برنامه هایشان را به محیط اطرافشان تحمیل کنند. برخی دیگر از سازمان ها، می توانند محیط را با دقت قابل قبولی پیش بینی کرده و استراتژی طراحی یا پیش تدبیرانه را به کار گیرند. البته برداشت ما این است که بسیاری از استراتژی های برنامه ریزی شده در سازمان هایی یافت می شوند که با ساده انگاری الگوهای رفتاری، محیط را که فرض می کنند پایدار است، تخمین می زنند.

در عمل، استراتژی ها عموما در فرایند طراحی شکل نمی گیرند بلکه از دستورالعمل های استاندارد موجود در صنعت، کپی برداری می شوند. بنابراین برنامه ریزی تبدیل به الگوبرداری و کپی برداری و برنامه نویسی می شود. اگرچه تنها تعداد کمی از استراتژی ها می توانند تا حدی که تشریح شد، طراحی شده باشند، برخی از آنها به این شرایط نزدیک ترند. به ویژه سازمان هایی که باید منابع قابل توجهی به یک عملیات ویژه (پروژه) اختصاص دهند و لذا نمی توانند با شرایط محیطی ناپایدار کنار بیایند. آنها ممکن است سال ها به بررسی اقدامات آتی بپردازند اما به محض تصمیم گیری برای عمل، به شدت خود را بدان متعهد می دانند. در عمل می توان استراتژی آنها را پیش تدبیرانه دانست چراکه با کنکاش و سنجش بسیار، راه آینده را از قبل مشخص می‌کنند.

استراتژی طراحی شده در مدل موعود

در مدل موعود این گونه استراتژی، حاصل رکن دوم یعنی تحلیلگری استراتژیک است. ما به صورت منظم، قاعده مند و براساس تحلیل محیط، سازمان و رقبا یک تصمیم استراتژیک اخذ میکنیم.

تعریف استراتژی کارافرینانه چیست

استراتژی کارآفرینانه

تعریف استراتژی کارآفرینانه چیست؟

در این نوع استراتژی استراتژی کارافرینانه (entrepreneurial strategy)، دیگر با اهداف دقیق و همراه با جزئیات روبه رو نیستیم. در اینجا فردی که کنترل یک سازمان را در اختیار دارد، می تواند چشم انداز خود از مسیر حرکت را به آن سازمان تحمیل کند. از آنجا که چنین استراتژی هایی عموما در شرکت های کارآفرینی، که به طور کامل توسط مالکان کنترل می گردند، دیده می شوند به آنها استراتژی های کارآفرینی گفته می شود

مثال عملی: صاحب شرکت کاله، استراتژی کارآفرینانه در پیش گرفته است. وی دیدگاهی دارد مبنی بر ارائه سبدی متنوع و کیفی از محصولات لبنی و پروتئینی. وی برنامه با جزئیات ندارد اما توانسته است براساس اقتداری که دارد، کل سازمان را بر این مبنا به پیش ببرد.
در این حالت، الگوی رفتار سازمان براساس آرمان یک فرد شکل میگیرد که رویای خود را از طریق ارائه دستورات مستقیم به افراد و بخش ها، به سازمان تحمیل می کند. البته در این نوع استراتژی نیز، محیط باید قابل تعامل و قابل پیش بینی باشد. عموما استراتژی های کارآفرینی در شرکت های جدید و یا کوچک (که کنترل کارکنان در آن امکان پذیر است مشاهده می شود، که می توانند گوشه های نسبتا قابل اطمینانی از بازار برای خود بیابند. البته در برخی مواقع، این نوع استراتژی ها را در سازمان های بزرگ تر نیز می توان یافت، به ویژه در شرایط بحرانی که تمام نقش آفرینان تمایل دارند از رهنمودهای یک رهبر منفرد که دارای آرمان و اراده است، پیروی نمایند.

اما آیا استراتژی های کارآفرینی پیش تدبیرانه هستند؟

در این حالت اندیشه و تأمل وجود دارند اما از یک فرد نشئت می گیرند که آن فرد نیازی به تشریح و تفصیل آنها ندارد. درحقیقت به دلایلی که در ادامه می آید، او عموما علاقه ای هم به این کار ندارد. بنابراین، نیت ها هم به سختی قابل تشخیص هستند و هم نسبت به استراتژی های طراحی شده از دقت کمتری برخوردار هستند. به علاوه، پذیرش جمعی کمتری در قبال این نیت ها در میان دیگر نقش آفرینان سازمان وجود دارد. با این وجود، تا زمانی که آن نقش آفرینان براساس نیت شخصی رهبر سازمان عمل می کنند، می توان آن استراتژی را تا حدودی پیش تدبیرانه در نظر گرفت.

از طرف دیگر، این استراتژی از دو جنبه مهم دارای ویژگی های استراتژی های پدیدارشونده نیز هست. اول اینکه، آرمان رهبر تنها یک دریافت کلی از مسیر ارائه میدهد. در این میان، فضایی برای تطبیق با استراتژی پدیدارشونده وجود دارد: در عمل جزییات اهداف در طی مسیر می جوشند و پدیدار می شوند. دوم، از آنجا که چشم انداز رهبر شخصی است، می تواند به طور کامل تغییر یابد. از آنجا که در اینجا تصمیم ساز و مجری تقریبا یکی هستند، آن شخص قدم به قدم و با چالاکی نسبت به بازخوردها در مقابل اقدامات قبلی، فرصت های جدید با موانع محیطی، عکس العمل نشان می دهد. پس او می تواند در طول مسیر، آرمانش را از نو شکل دهد.

بیشتر بخوانید: معرفی انواع استراتژی های کسب و کار بر مبنای تفکر استراتژیک

همین قابلیت تطبیق با شرایط است که استراتژی کارآفرینان را از استراتژی طراحی شده متمایز می سازد. با در نظر گرفتن تمایل فرد به یادگیری، چشم انداز موجود در ذهن یک شخص، در مقایسه با برنامه های تدوین شده در سلسله مراتب سازمانی که حاصل فعالیت چندین فکر است، منعطف تر به نظر می رسد. در استراتژی های طراحی شده، ویژگی تعامل با شرایط و لذا پدیدارشوندگی به دلیل تعیین و تفصیل دقیق نیت ها و نیز شکاف برنامه ریزی از اجرا، محدود می شود. جدایی اجرا از برنامه ریزی موجب تشکیل سیستم تعهدات و فرایندها به شکل برنامه های دستورالعمل ها و کنترل ها در طول نظام سلسله مراتبی می گردد. در اینجا به جای یک ذهن منفرد که به راحتی می تواند تغییر نظر بدهد، کل سیستم باید از نو طراحی گردد.

بنابراین، برخلاف ادعاهایی که در خصوص برنامه ریزی انعطاف پذیر وجود دارد، واقعیت این است که طراحی های سازمانی، منعطف نیستند بلکه برای تحقق نیات خاصی تدوین می شوند. این استراتژی کارآفرینی است که به دلیل اختصاصی بودن و مشخص بودن نیات، انعطاف ایجاد می کند.

در تحقیقات مینتزبرگ، استراتژی کارآفرینی در دو شرکت که به طور شخصی توسط مالکانشان کنترل می شدند، مورد مشاهده قرار گرفتند، یک خرده فروش زنجیره ای غذا و یک تولیدکننده لباس زیر زنان. در این نوع شرکتها، وقتی بخش های مهم محیط تغییر می کنند، چشم اندازهای جدید و قوی به سرعت جوشیده و به دنبال آن طی مدت طولانی اجرای استراتژی ها پیگیری شده است. اما به محض اینکه این دو سازمان رشد کرده و رسمی تر شدند، چشم اندازها مبنای برنامه ریزی و دستورالعمل سازی قرار گرفته و از آن پس، تصمیمات قاطع کمتر مشاهده شدند. این مشاهدات گمان ما را تقویت نمود که استراتژی های برنامه ریزی شده اغلب بر مبنای آرمان رهبران و به دنبال استراتژی های کارآفرینی پدیدار می شوند.

استراتژی کارآفرینانه در مدل موعود

در مدل موعود اینگونه استراتژی ها، حاصل رکن اول یعنی دیدگاه استراتژیک است. مدیران ارشد سازمان (اگر چشم اندازپرداز و کارآفرین باشند) یک دیدگاه کلی به سازمان ارائه می کنند. سازمان نیز با کاوشگری و کنشگری استراتژیک و همچنین تصمیم گیری استراتژیک بهنگام، آن دیدگاه را در عرصه عمل به پیش می برد.

تعریف استراتژی ایدئولوژیک چیست؟

استراتژی ایدئولوژیک

تعریف استراتژی ایدئولوژیک چیست؟

چشم انداز یا آرمان، هم می تواند شخصی و هم جمعی باشد. زمانی که اعضای یک سازمان یک چشم انداز مشترک دارند و با آن به حدی از هویت دست می یابند که همه آن را به عنوان یک ایدئولوژی پیگیری میکنند و مقید هستند که یک الگوی رفتاری مبتنی بر آن را نشان دهند. چنان که بتوان استراتژی واحدی را در حرکت آن سازمان مشخص نمود)، به این انواع استراتژی، استراتژی ایدئولوژیک (ideological strategy) گفته می شود.

مثال عملی: یک مؤسسه خیریه، آرمانی جمعی دارد به نام پایان کارتن خوابی. این ایدئولوژی باعث شده است که تمام فعالیت های سازمان، تمام ایده های خلاقانه، تمام تلاش، فکر و هم و غم سازمان بر این مسئله متمرکز شود. ازآنجاکه نیت ها به صورت یک چشم انداز خام موجود هستند، باید برای تحقق، تطبیق یابند و یا تغییر کنند. اما چشم انداز جمعی، بسیار تغییرناپذیرتر از چشم انداز فردی است. همه آنهایی که در این چشم انداز مشترک هستند باید ذهن جمعی خود را تغییر دهند. افزون بر این، ایدئولوژی ریشه در گذشته، سنت ها و سوابق دارد (در اغلب موارد نهادینه شدن، آرمان یک رهبر کاریزماتیک است که آرمان یک فرد تبدیل به ایدئولوژی همگان شده است).

بنابراین، مردم در قبال تغییر آن مقاومت می کنند. هدف، تفسیر کلمات است و نه به مبارزه طلبیدن آنها. درنهایت، محیط نیز نمی تواند تغییری در ایدئولوژی ایجاد نماید چراکه هدف کلی ایدئولوژی این است که محیط یا عوامل بیرونی دیگر را تغییر دهد تا سازمان را از آن محفوظ بدارد. به همه این دلایل، نوع استراتژی ایدئولوژیک، پیش تدبیرانه است . بیشتر می توان این گونه استراتژی ها را در سازمان های مذهبی، دولتی و یا برخی دولت ها مشاهده کرد.

استراتژی ایدئولوژیک در مدل موعود

در مدل موعود این گونه استراتژی، حاصل رکن اول یعنی دیدگاه استراتژیک است. ذهن جمعی سازمان، یک دیدگاه کلی به وضعیت مطلوب دارد. با توجه به تعهدی که بیشتر اعضا به چنین آرمانی وضعیت مطلوبی دارند با کاوشگری و کنشگری استراتژیک و همچنین تصمیم گیری استراتژیک بهنگام، آن دیدگاه را در عرصه عمل به پیش می برند.

تعریف استراتژی چتری چیست؟

استراتژی چتری

تعریف استراتژی چتری چیست؟

در این گونه از استراتژی ها که استراتژی چتری (umbrella strategy)، مدیران ارشد نه کنترل شدیدی (از نوع بروکراتیک، شخصی یا ایدئولوژیک) نسبت به توده کارکنان (نقش آفرینان سازمان) دارند و نه کنترل شدید بر محیط. رهبرانی که کنترل کمی بر سایر نقش آفرینان سازمان دارند (ارادی یا اجباری)، ممکن است سیستمی را طراحی کنند که به آن استراتژی چتری گفته می شود. آنها رهنمودهای کلی برای رفتار تعیین میکنند. حدود را تعریف میکنند و سپس اجازه می دهند که سایر نقش آفرینان در آن محدوده مانور دهند. درواقع، این رهبران نوعی چتر یا محدوده ایجاد میکنند که انتظار می رود اقدامات سازمانی ذیل آن انجام پذیرند.

مثال عملی: مدیر ارشد اعلام می کند تمام محصولات باید برای گران ترین بخش بازار طراحی شوند. مهم نیست آن محصولات چه باشند. خودرو یا ادکلن. مهم آن است که گران، با کیفیت و متمرکز بر پولدارترین قشر جامعه باشد. وقتی شرایط محیطی پیچیده و احتمالا به نوعی غیرقابل کنترل و غیرقابل پیش بینی نیز هستند، باید نقش آفرینان متنوعی در داخل سازمان به آن پاسخ دهند.

به عبارت دیگر، الگوهای اقدامات سازمانی را نمی توان به طور از پیش تعیین شده ای در یک نقطه کانونی متمرکز نمود، هرچند ممکن است مرزهایی برای محدود کردن دامنه اقدامات تعریف شده باشند. بنابراین از دیدگاه رهبری، استراتژی ها می توانند در چارچوب این مرزها پدیدار شوند. درواقع نه تنها می توان استراتژی چتری را هم پیش تدبیرانه و هم پدیدارشونده دانست (از پیش تدبیرشده در کانون مرزهای تعیین شده اما بدون جزئیات تعریف شده)، بلکه می توان آن را عمدا پدیدارشوندها دانست به این اعتبار که رهبری مرکزی آگاهانه، شرایطی ایجاد میکند که استراتژی ها تحت تأثیر آن پدیدار می شوند.

بیشتر بخوانید: تئوری سازمان سیستم باز چیست؟ انواع سازمان های سیستم باز کدام اند؟

همانند استراتژی کارآفرینی، استراتژی چتر نشان دهنده یک آرمان مشخص است که از رهبر مرکزی سرچشمه می گیرد. اما در اینجا کسانی که آرمان دارند، تحقق آن را اجبار نمی کنند. در مقابل، باید دیگران را برای پیگیری آرمان متقاعد کنند. چتر، محدودیت هایی در اقدامات افراد ایجاد میکند و نوعی سمت و سو در حرکت نیز ایجاد می نماید.

برخی مواقع، چتر شکل یک هدف مشخص تر را به خود می گیرد، مانند زمانی که سازمان ناسا در دهه ۱۹۶۰ تلاش های خود را برای فرستادن انسان به ماه متمرکز نمود. در سایه این هدف مشخص، همه انواع استراتژی پدیدار شده و مشکلات فنی مختلف توسط هزاران متخصص متفاوت حل شدند.

یک شرکت طراحی معماری که در تحقیقاتمان با آن برخورد کردیم، مثال خوبی از استراتژی چتر است. سهامداران شرکت مشخص نمودند که می خواهند چه نوع ساختمان هایی طراحی کنند: منحصر به فرد، عالی و به شدت دیدنی، طوری که روح جامعه را تقدیس نمایند. زیر این چتر خیلی چیزها قرار داشت مانند: مراکز هنری، ساختمان های اداری، هتل ها و غیره . شرکت به صورت مقطعی جاهای خالی را با پروژه های معمولی تر پر کرد، اما هیچگاه به پروژه بزرگی که از معیارهای اصلی انحراف یافته باشد، متعهد نگردیده است.

ما تا اینجا استراتژی چتری را به عنوان یکی از انواع ممکن تشریح کردیم.  اما از یک نگاه، تقریبا تمام استراتژی های دنیای واقعی، دارای ویژگی های چتری هستند. باید گفت در هیچ سازمانی، رهبر نمی تواند به طور کامل رأی موافق دیگران را با خود داشته باشد (همان طورکه در استراتژی های طراحی شده و کارآفرینی گفته شد) و نیز در هیچ سازمانی، رهبر به طور کامل به دیگران تسلیم نمی شود مگر اینکه از رهبری عزل شده باشد).

تقریبا تمامی رفتارهای شکل دهنده استراتژی، حداقل تا درجاتی، شامل یک رهبری مرکزی است که به نوعی تمایل به هدایت، راهنمایی، گول زدن یا تلنگر زدن به دیگران با استفاده از ایده های خودشان دارد. وقتی رهبری قادر به هدایت باشد، ما به سوی قلمرو استراتژی های طراحی شده یا کارآفرینی در حرکت هستیم و در جایی که رهبر به سختی قادر به دخالت است، به سمت استراتژی های پدیدارشونده تر کشانده می شویم. اما در محدوده وسیع بین آنها می توان استراتژی هایی با مشخصات استراتژی چتری را تشخیص داد.

استراتژی چتری در مدل موعود

در مدل موعود، این گونه استراتژی از رکن اول یعنی دیدگاه استراتژیک آغاز می شود. مدیر ارشد محدوده های استراتژیک را مشخص می کند. سایر مدیران و کارکنان از طریق چهار رکن دیگر در محدوده تعیین شده تصمیم گیری می کنند و اجرا را به پیش می برند و نتایج را کنترل می کنند.

تعریف استراتژی فرایندی چیست؟

استراتژی فرایندی

تعریف استراتژی فرایندی چیست؟

استراتژی دیگری مشابه استراتژی چتری وجود دارد که به آن استراتژی فرایندی (process strategy) گفته می شود. در اینجا نیز به دلیل شرایط محیطی پیچیده ، غیرقابل پیش بینی و غیرقابل کنترل، مدیر ارشد به جای کنترل محتوای استراتژی، از طریق نفوذ غیرمستقیم، فرایند شکل گیری استراتژی را کنترل می کند درحالی که محتوای استراتژی را به سایر نقش آفرینان می سپارد. یعنی به جای آنکه بگوید محتوای استراتژی چه باشد شرایطی را فراهم می کند که استراتژی (هرچه باشد) استراتژی خوبی باشد.

مثال عملی: یک مدیر ارشد، در زمان به کارگماری نیروهای سازمانی، کسانی را انتخاب می کند که سه ویژگی داشته باشند: تجربیات متنوعی داشته باشند، عمل گرا و تجربه گرا باشند و دارای تجربیات کار در خارج از کشور باشند. بنابراین مدیر ارشد، محتوای استراتژی را کنترل نمیکند بلکه با نوع افرادی که منصوب می کند می خواهد از کیفیت استراتژی مطمئن شود.

استراتژی فرایندی در مدل موعود

مدل موعود، این گونه استراتژی را به رسمیت نمی شناسد. چراکه معتقد است پروفسور مینتزبرگ و همکارش، سازوکارهای مدیریتی و نظام راهبری شرکت را با استراتژی اشتباه گرفته اند. ولی اگر درهرصورت ما این استراتژی را به رسمیت بشناسیم، تمام اصول پنجگانه مدل موعود شکل دهنده استراتژی فرایندی هستند. به عنوان نمونه، گفت وگوی آزاد فراگیر به شما نمی گوید که محتوای استراتژی چه باشد، بلکه فضایی را فراهم میکند که نقش آفرینان، کارکنان و مدیران بتوانند در یک فضای سالم به گفت وگوهای استراتژیک بپردازند و یک استراتژی سالم را به دنیا بیاورند.

تعریف استراتژی گسسته و منفصل چیست

استراتژی های گسسته

تعریف استراتژی های گسسته چیست؟

استراتژی گسسته (unconnected strategy) یا منفصل، اینگونه است که بخشی از سازمان که دارای بصیرت قابل توجه است، بخشی از یک واحد یا برخی مواقع یک شخص، قادر است الگوی متعلق به خود را در جریان اقداماتش محقق سازد، چراکه به سستی با دیگر بخش ها اتصال دارد.

مثال عملی: از دهه ۱۹۴۰ تا اواسط دهه ۱۹۶۰، انجمن فیلم کانادا در میان بسیاری از تهیه کنندگان یک جریان باریک اما پایدار از فیلم های تجربی ایجاد نمود و پس از آن تعداد فیلم های تولیدی آنها به طور قابل ملاحظه ای افزایش یافت. درواقع به جز یک مورد، تمام فیلم ها تا ۱۹۶۰ توسط یک فیلمساز، نورمن مک لارن، معروف ترین عضو انجمن فیلم، تولید شده بود.

به عبارت دیگر، مک لارن استراتژی شخصی خود را برای چند دهه به طور کاملا مستقل از سایر فیلمسازان پیگیری نمود. اما چرا او باید چنین کاری کرده باشد؟ با قطعیت می توان گفت که مک لارن در ۱۹۴۳ با خودش نگفته که: من برای ۳۰ سال آینده فیلم های تجربی خواهم ساخت! به احتمال زیاد، او فقط برای ساخت یک فیلم در آن زمان تصمیم گرفت، درواقع او برای ساخت هریک فیلم دارای نیت و قصد قبلی بوده است اما قصدی برای الگوی تکرار آنها نداشته است .

این واقعیت که نورمن مک لارن نیازی به شرح تمایلاتش نداشته برخلاف مواردی که یک رهبر، مسئولیت مردم را بر عهده دارد. بدین معنا است که هیچ کس نمی تواند مطمئن باشد او چه نیتی داشته است. به عنوان یک مثال دیگر، دوران آبی پیکاسو را می توان یک استراتژی آبی شخصی نامید زیرا او در یک سری از آثارش، به طور هدف دار سازگاری رنگی (به رنگ آبی) ایجاد نمود.

اما آیا واقعا پیکاسو تصمیم گرفت که در یک دوره از زندگی اش تنها با رنگ آبی نقاشی کند، یا هر زمان که در طول این سال ها می خواست اثری خلق کند به سادگی احساس می کرد که دوست دارد از رنگ آبی استفاده کند؟

استراتژی گسسته در مدل موعود

در مدل موعود، این گونه استراتژی ها بر مبنای رکن چهارم یعنی کنشگری و کاوشگری استراتژیک خلق می شوند. افراد مختلفی که در سازمان شما کار می کنند، ایده هایی دارند که این ایده ها را عملی میکنند و سپس این ایده ها می تواند رسمیت بیابند و تصویب شوند. یا حتی رسمیت هم پیدا نکنند ولی به صورت یک جریان دربیایند.

تعریف استراتژی اجماعی چیست؟

استراتژی اجماعی

 

تعریف استراتژی اجماعی چیست؟

در هیچکدام از استراتژی هایی که تاکنون تشریح شد، شرط نیت قبلی را به طور کامل حذف نکردیم. نوع بعدی با وضوح بیشتری پدیدارشونده است. در این استراتژی به طور طبیعی نقش آفرینان مختلف بر روی یک موضوع یا الگو همگرا می شوند به طوری که استراتژی بدون نیاز به جهت دهی از مرکز یا کنترل در سازمان فراگیر می شود. ما آن را استراتژی اجماع می نامیم. برخلاف استراتژی ایدئولوژیک، که در آن اجماع حول سیستمی از باورها شکل می گیرد (و لذا بازتاب نیاتی است که به طور گسترده در سازمان مورد پذیرش قرار گرفته اند)، استراتژی اجماعی (consensus strategy) درنتیجه سازگاری متقابل میان نقش آفرینان مختلف رشد می کند، به گونه ای که از یکدیگر و از پاسخ های متفاوت به شرایط محیطی یاد می گیرند و بدین وسیله یک الگوی مشترک و احتمالا غیرمنتظره می یابند که پاسخگوی نیازهای آنها است.

به عبارت دیگر، همگرایی از طریق تمایلات یک سیستم مدیریت مرکزی و یا حتی از طریق نیات قبلی مشترک بین سایر نقش آفرینان اعمال نمی گردد. این همگرایی از طریق نتایج یک گروه از اقدامات انفرادی شکل می گیرد. البته، ممکن است نقش آفرینان معینی فعالانه اجماع را ترویج کنند و حتی شاید برای دستیابی به آن، با همکارانشان مذاکره نمایند. اما نکته اینجا است که همگرایی، بیشتر از اینکه نتیجه نیات جمعی باشد، از عمل جمعی حاصل می گردد.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق اتحاد استراتژیک یا همان ائتلاف استراتژیک چیست؟

مثال عملی: رفتار کشنگران سیاسی در زمان تصمیمات مهم ملی یا در زمان انتخابات به این صورت است که در کنش و واکنش نسبت به یکدیگر، بازیگران مقابل، مقامات سیاسی به یک اجماع می رسند. که این تصمیم، نه تصمیمی از قبل گرفته شده است و نه برنامه دقیقی
برای آینده وجود دارد و نه مدیر ارشد مرکزی، که قدرت تحمیل تصمیم خود را به دیگران داشته باشد. به عنوان مثال به انتخابات ایران از سال ۱۳۸۴ تاکنون نگاه کنید.

استراتژی اجماعی در مدل موعود

اصول گفت وگوی آزاد فراگیر و جریان آزاد اطلاعات مهم ترین مبنای شکل گیری چنین استراتژی در عمل هستند. در مدل موعود این گونه استراتژی ها احتمالا در تصمیم گیری استراتژیک بهنگام و کنشگری و کاوشگری استراتژیک خلق می شوند. افراد مختلفی که در سازمان شما کار میکنند در قبال یک موضوعی که رخ میدهد تعامل و گفت وگو می کنند و به یک اجماع می رسند.

تعریف استراتژی تحمیلی چیست؟

استراتژی تحمیلی

تعریف استراتژی تحمیلی چیست؟

به محض اینکه سازمان کنترل شکل گیری استراتژی خود را از دست داد ،می توان اذعان نمود که شرکت یک استراتژی تحمیلی (imposed strategy) شده دارد. تمام استراتژی های قبلی کم و بیش از اراده نقش آفرینان در محدوده سازمان ناشی شده اند. اما استراتژی ها می توانند از بیرون سازمان نیز تحمیل شوند. مثلا شرایط محیطی می تواند به طور مستقیم شرکت را در به کارگیری الگوی مشخصی در جریان اقدامات، مجبور نماید، بدون اینکه کنترل مرکزی وجود داشته باشد.

مثال عملی: این وضعیت، زمانی اتفاق می افتد که یک فرد یا گروه که دارای نفوذ بسیاری بر سازمان است، یک استراتژی را به آن تحمیل می نماید. مثلا در شرکت هواپیمایی دولتی کانادا وقتی که وزیر مربوطه ، آنها را مجبور کرد که در سال های شروع فعالیتشان، هواپیماهای خاصی را بخرند و مورد استفاده قرار دهند. در برخی مواقع به جای افراد، این محیط است که به سادگی و از طریق محدود نمودن گزینه های سازمان ها، استراتژی خاصی را به آنها تحمیل می کند.

استراتژی تحمیلی در مدل موعود

اینکه چه نیروهایی در بیرون سازمان محیط یا ذینفعان وجود دارد که گزینه های استراتژیک سازمان را محدود می کند، در رکن دوم یعنی تحلیلگری استراتژیک بررسی می شود. اما درصورتیکه این نیرو ادامه پیدا کند، تبدیل می شود به یک اصل استراتژیک که خود را در دیدگاه استراتژیک جای می دهد.

تحلیل نهایی انواع استراتژی ها از دیدگاه مدل موعود

تمام استراتژی های که در بالا معرفی شد، در یک طیف قرار می گیرند که ترکیبی از استراتژی های پیش تدبیرانه و پدیدارشونده هستند. استراتژی کاملا پیش تدبیرانها و استراتژی کاملا پدیدارشونده دو سر این طیف هستند که در دنیای واقع هیچکدامشان وجود ندارند.

از دیدگاه مدل موعود، تفاوت اساسی بین استراتژی های پیش تدبیرانه و پدیدارشونده این است که اولی، متمرکز بر جهت دهی مرکزی، از بالا و کنترل آگاهانه است، یعنی بخواهیم آنچه مطلوب است انجام شود درحالی که دومی، بر نظریه یادگیری استراتژیک از پایین تأکید می نماید. از دیدگاه مدل موعود، استراتژی پدیدارشونده به معنای هرج ومرج نیست بلکه درواقع «نظم از پیش تعیین نشده است. درضمن بسیاری از استراتژی های پیش تدبیرانه درواقع استراتژی های پدیدارشونده هستند که آشکار شده و متعاقبا قاعده مند شده اند.

استراتژی پدیدارشونده به معنای فقدان کنترل در فرایند مدیریت نیست بلکه در برخی شرایط آزاد، منعطف و آماده برای واکنش و به عبارت دیگر، آماده برای یادگیری است. به ویژه برای شرایط محیطی بسیار پیچیده یا ناپایدار یا بسیار تحمیلی، این نوع رفتار پدیدارشونده بسیار ضروری است. پذیرش استراتژی پدیدارشونده ، مدیران را قادر می سازد تا قبل از دانستن کامل همه چیز، عمل نمایند تا به جای تمرکز بر یک استراتژی ثابت، به شرایط واقعی عکس العمل نشان دهند.

بیشتر بخوانید: نظریه بازی ها در مدیریت استراتژیک به چه معناست و چه کاربردهایی دارد؟

استراتژی پدیدارشونده، مدیرانی را که به حد کافی به موقعیت ها نزدیک نیستند یا می خواهند از فعالیت های مختلف سازمان خود اطلاع یابند، قادر می سازد کنترل را به افرادی واگذار کنند که اطلاعات کافی و با جزئیات مناسب برای شکل دهی استراتژی های واقع گرایانه دارند. درحالی که استراتژی های پیش تدبیرانه تر، بیشتر بر جهت دهی از مرکز و سلسله مراتب تأکید دارند، استراتژی های پدیدارشونده تر، راه را برای حرکت جمعی و رفتار هم افزا فراهم می کنند.

سازمان باید نظام مدیریت استراتژیک خود را به گونه ای طراحی کند که هم مولد استراتژی های پیش تدبیرانه باشد و هم استراتژی های پدیدارشونده . دیدگاه استراتژیک و تحلیلگری استراتژیک عموما مولد استراتژی های پیش تدبیرانه هستند و تصمیم گیری استراتژیک بهنگام و کاوشگری و کنشگری استراتژی، مولد استراتژی های پدیدارشونده هستند و این ارکان چون در ارتباط با هم هستند و از طریق تحلیلگری استراتژیک رصد می شوند و از طریق رکن پنجم یعنی پورتفولیوی استراتژیک تجمیع می شوند، یک رودخانه پویا را به وجود می آورند که تا حدودی پیش تدبیرانه است و تا حدودی پدیدارشونده . هم از انضباط استراتژیک بهره می برد و هم از انعطاف استراتژیک.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع تحلیل هشت نوع استراتژی مینتزبرگ از دیدگاه مدل موعود برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.

تعریف سیستم سازمان عقلایی چیست

ویژگی سازمان عقلایی چیست؟ سازمان ها با سیستم عقلایی چگونه کار می کنند؟

در این مقاله قصد داریم به سیستم ها و سازمان های عقلایی بپردازیم و نقش عقل و منطق را در مدیریت سازمانها مورد بررسی قرار دهیم. مدیریت عقلایی در سازمان و بکارگیری یک سیستم عقلایی سازمان می تواند مزایا و معایبی داشته باشد که به دقت مورد بررسی قرار گرفته اند. سازمان عقلایی با خود بروکراسی اداری به همراه دارد و بدین منظور انواع سیستم های بروکراتیک مورد نیز تشریح شده اند و نظریه ها و دیدگاه های مختلف در مورد سازمان عقلایی مورد بحث قرار گرفته است.

سازمان‌ها به عنوان سیستم های عقلایی

از دیدگاه سیستم عقلایی، سازمان ابزاری است که برای رسیدن به هدف‌های مشخص طراحی شده است. واژه عقلایی به محدوده‌ای از یک سری فعالیت‌ها اشاره می‌کند که به نحوی سازمان یافته‌اند که منجر به دست‌یابی به هدف‌هایی از پیش تعیین شده با حداکثر کارآیی می‌شوند.

از دیدگاه نگرش سیستم عقلایی، رفتار سازمان به فعالیت‌هایی اطلاق می‌شود که به وسیله عواملی هدف‌دار و هماهنگ اجرا می‌گردد. بیان فوق بر تصور حسابگری عقلایی دلالت می‌کند و واژه‌هایی مانند اطلاعات، کارآیی، بهینه کردن، اجرا، طراحی را به طور مکرر در مورد سازمان به کار می‌برند. نظریه‌پردازان سیستم عقلایی بر ویژگی تعیین هدف و رسمیت تأکید می‌ورزند، زیرا که هر کدام از این عوامل، نقش مهمی در عقلایی کردن فعالیت‌های سازمانی دارند.

تعیین هدف از جمله مهم‌ترین ویژگی‌های سازمان عقلایی است. اهداف تصور مقاصد مطلوب هستند. این تصور بر حسب میزان دقت و معین بودن معیار مطلوبیت اهداف تفاوت می‌کند. اهداف معین نه تنها معیاری برای انتخاب از میان فعالیت‌های جایگزین را مشخص می‌کند بلکه تصمیمات در مورد چگونگی طراحی ساختار را نیز هدایت می‌کنند. بعضی از سازمان‌ها از اهداف کاملاً مبهم و کلی حمایت می‌کنند، اما در عملیات روزانه خود از هدف‌های نسبتاً معینی که معیاری برای انتخاب از میان فعالیت‌های جایگزین و یا برای طراحی ساختار سازمانی به دست دهد، استفاده می‌کنند.

رسمیت دیگر ویژگی مشترک بین نظریات عقلایی است. همه نظریه‌پردازان سیستم عقلایی موجودیت و اهمیت ساختار رسمیت یافته را مسلم فرض می‌کنند. یک ساختار زمانی رسمی است که قواعدی که بر رفتار تأثیر می‌گذارند کاملاً دقیق و واضح فرموله بندی شده، و نقش‌ها و روابط نقش‌ها مستقل از نظریات شخصی افراد شاغل آن سیستم‌ها، در ساختار از پیش تعیین شده باشند. رسمیت ممکن است از طریق استاندارد کردن و یا منظم کردن رفتار به عنوان تلاشی برای قابل پیش بینی‌تر کردن آن تلقی شود. رسمیت همچنین تلاش برای هر چه روشن‌تر و عینی‌تر کردن ساختار روابط بین یکسری از نقش‌ها و اصولی است که بر رفتار سیستم حاکمیت دارند. رسمیت می‌تواند از طریق راه‌های غیرمستقیم به خردگرایی کمک نماید. علاوه بر آماده‌تر ساختن رفتار برای طرح‌ریزی آگاهانه، ساختاری کردن انتظارات پیش از وقوع کنش‌های متقابل می تواند مزیت‌های دیگری را نیز به دنبال داشته باشد.

مکاتب علمی منتخب دیدگاه سازمان عقلایی کدامند؟

مکاتب منتخب مکتب سازمان عقلایی که در اینجا بررسی می‌شوند عبارتند از: مدیریت علمی تیلور، نظریه اداری فایول، نظریه بوروکراسی وبر، نظریه رفتار اداری سایمون؛ البته می توان تعداد بیشتری از دیدگاه های موجود در رباطه با سازمان عقلایی را بیان نمود ولی مشهور ترین مکاتب، به شرح ذیل می باشد. شما نیز پس از خواندن این مقاله می توانید ما را در یافتن مکاتب بیشتر یاری نمایید.

تعریف دقیق مدیریت علمی تیلور در سازمان عقلایی چیست؟

حرکت اولیه دیدگاه مدیریت علمی از کارهای فردریک تیلور در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شروع شد. تیلور و پیروانش اصرار داشتند که تجزیه علمی وظایفی که از سوی کارگران انجام می‌گیرد برای کشف رویه‌هایی جهت کسب حداکثر بازده با حداقل وارده‌ها اعم از انرژی و منابع امکان‌پذیر است. این تلاش‌ها بر روی تجزیه و تحلیل وظایف فرد متمرکز بود. اما این تلاش‌ها برای عقلایی کردن کار در سطح فرد کارگر به طور اجتناب‌ناپذیری به تغییرات در کل ساختار ترتیبات کاری منجر شد. تلاش‌های تیلور برای کارآمد ساختن کارهای بدنی کارگر به شدت منجر به سازماندهی تمامی جنبه‌های فرآیند تولید گردید.

البته صرفاً کارگران نبودند که می‌بایستی با معرفی اصول مدیریت علمی تغییر نقش یابند. نقش مدیران نیز می‌بایست دگرگون گردد. تیلور آرزو داشت که رویه‌های علمی و تحلیلی جایگزین فعالیت‌های دلخواه و دمدمی مدیران گردد. تیلور باور داشت که قبول اصول مدیریت علمی از طرف دست‌اندرکاران صنعت، مقدمه ورود به دوره جدیدی از امنیت صنعتی می‌شود؛ تیلور تصور می‌کرد، وقتی که کار به طور علمی طرح‌ریزی شود، دیگر در مورد میزان انجام کار و میزان مزد دریافتی هر فرد برای کارش بحثی باقی نمی‌ماند. جوهره اصلی دیدگاه تیلور ترکیبی از اخلاق پروتستان، داروینیسم اجتماعی و بینشی از انسان که فقط با انگیزه‌های اقتصادی برانگیخته می‌شود. این دیدگاه به طور وسیعی از طرف مدیران امریکایی پذیرفته شد.

تعریف دقیق نظریه اداری فایول در سازمان عقلایی چیست؟

نظریه اداری فایول در سازمان عقلایی بر کارکردهای مدیریت تأکید داشت و کوشش می‌نمود تا اصول کلی اداری برای عقلایی کردن فعالیت‌های سازمان را تدوین نماید. نظریه‌پردازان مدیریت اداری برای عقلایی کردن سازمان از بالا به پایین کار کردند. تدوین کنندگان متفاوت این دیدگاه بر تعداد اصول مورد لزوم یا فرمول‌بندی دقیق بسیاری از اصول خاص به توافق نرسیدند. اما بر دو نوع فعالیت مهم یعنی هماهنگی و تخصص گرایی توافق شایان ملاحظه‌ای وجود داشت. به منظور هماهنگی فعالیت‌ها اصول اساسی متعددی تدوین یافت: اصل سلسله مراتب، اصل وحدت فرماندهی، اصل حیطه نظارت، اصل استثنا، اصل تخصص، اصل دایره بندی و اصل صف و ستاد.
البته بعدها انتقاداتی بر این اصول گرایی وارد شد. نظریه‌پردازان منتقد اعلام کردند که اصول مدیریت در بهترین وجه صرفاً راهنمای کلی برای تصمیم گیری‌ استراتژیک هستند. گیولیک هشدار می‌دهد که محققان امور اداری همان‌طوری که کیمیاگران به دنبال کیمیا بودند، جستجوی درازمدتی برای یافتن یک اصل تام و مؤثر برای تقسیم کار ادارات نمودند. از دیدگاه گیولیک ظاهراً جستجوی آن‌ها بیهوده بود و مؤثرترین سیستم برای تقسیم کار ادارات وجود ندارد.

بدون شک قوی‌ترین انتقاد از اصول مدیریت ادعایی از سوی نظریه‌پردازان اداری از سوی هربرت سایمون مطرح شد؛ او همه این اصول را یک به یک بررسی کرده و نشان داد که با بسیاری از این اصول وقتی دو به دو در برابر هم قرار گیرند، یکدیگر را نقض می‌کنند.

تعریف دقیق نظریه بوروکراسی وبر در سازمان عقلایی چیست؟

تحلیل‌های وبر از ساختار اداری، نشان دهنده علاقه شدید وی به ارائه جنبه‌های بی‌نظیر تمدن غربی بود. تحلیل وبر از سیستم‌های اداری زمانی که دیدگاه او در مجموعه بزرگ‌تر فرهنگی بررسی شود کاملاً قابل درک می‌گردد. وبر در سنخ شناسی معروف خود سه نوع قدرت را مشخص می‌کند:
قدرت سنتی: که بر مبنای باور تثبیت یافته در زمینه تقدس سنت‌های دیرین و مشروعیت اعمال قدرت تحت آن می‌باشد. این نوع قدرت را می توان در سیستم های خانوادگی که در آن قدرت از پدر به پسر بزرگ منتقل می شود مشاهده نمود.

قدرت عقلایی ـ قانونی: که بر مبنای باور به مشروعیت الگوهای هنجاری مقررات و باور به حقوق کسانی است که تحت آن قوانین به اعمال قدرت و صدور دستورات می‌پردازند.

قدرت کاریزماتیک: که بر مبنای دلبستگی به تقدسی خاص، شجاعت یا ویژگی شخصی و الگوهای هنجاری یا نظمی است که از طرف فردی استثنایی ظاهر و مقرر شده است.

به همراه هر نوع قدرت، ساختار اداری مجزای مربوط به آن قرار دارد. قدرت سنتی موجب پیدایش ساختارهای خاص و پراکنده‌ای می‌شود که در حکومت‌های موروثی وجود دارد. ساده‌ترین راه برای تصور یک سیستم موروثی، تصور خانواده در یک مقیاس بزرگ می‌باشد.

قدرت عقلایی – قانونی مبنای ساختارهای خاص‌تر و کلی‌تری قرار می‌گیرند که شکل بسیار پیشرفته آن بوروکراسی است. از دیدگاه وبر فقط روابط مبتنی بر قدرت عقلانی ـ قانونی و سنتی دارای ثبات کافی بوده و مبنایی جهت شکل بخشیدن به ساختارهای اداری دائمی را ارائه می‌دهند. اشکال کاریزما در دوره‌های بی‌ثباتی و بحران پدید می‌آید، یعنی زمانی که معیارهای استثنایی به کار می‌آید و ظاهراً از جانب افرادی که دارای موهبت روح و فکر استثنائی‌اند ارائه می‌شود. برای بقای چنین حرکت‌هایی آن‌ها می‌بایست با ایجاد ساختارهای سنتی «جدید» و یا ساختارهای بوروکراتیک جدید به سمت یک یا چند شکل باثبات حرکت کنند. کاریزما شکل عادی می‌گیرد یعنی دایره هواداران آن وسعت می‌یابد و شامل افراد بیشتر ولی با تعهد کمتری می‌شود. این سنخ شناسی مبنای نظریه معروف وبر درباره ویژگی‌های ساختار بوروکراتیک قرار می‌گیرد. از نظر وبر، بوروکراسی نوع خاصی از ساختار اداری است که بر مبنای قدرت قانونی ـ عقلایی بنا نهاده شده است. ویژگی‌های بوروکراسی وبر عبارتند از:

ویژگی‌های بوروکراسی در سازمان چیست؟

۱. تقسیم کار ثابت بین اعضاء
۲. سلسله مراتب مشاغل
۳. یک سری مقررات عمومی حاکم بر عملکرد
۴. جداسازی شکل مالکیت و حقوق خصوصی از شکل اداری آن
۵. انتخاب پرسنل بر مبنای ویژگی‌های فنی
۶. استخدام اعضا برای طول دوران خدمت
وبر معتقد است که سیستم‌های بوروکراتیک با جنبه‌های زیر از شکل‌های ساختاری سنتی متمایز می‌شوند:
۱. حوزه اختیارات قانونی به روشنی مشخص شده است.
۲. ساختار ادارات از اصل سلسله مراتب پیروی می‌کند.
۳. سیستمی آگاهانه از مقررات بر تصمیمات و فعالیت‌های اداری حاکمیت دارد.
۴. ابزارهای تولید یا اداره به شغل و نه به شاغل تعلق دارند و قابل استفاده شخصی نیستند.
۵. مأموران بر مبنای کیفیات فنی شغل انتصاب (و نه انتخاب) می‌شوند و به آن‌ها حقوق داده می‌شود.
۶. استخدام مأموران از طرف سازمان برای تمام مدت دوران خدمت است.

وقتی که لیست ویژگی‌های بوروکراسی «وبر» و جنبه‌های مرتبط سیستم‌های موروثی را کنار هم قرار می‌دهیم، افق روشن‌تری از پیام اصلی وبر روشن می‌شود. او هر عنصر بوروکراسی را به عنوان راه‌حل یک مشکل و یا عیب سیستم اداری قدیمی‌تر تلقی نمود.
به منظور تحت پوشش قرار دادن هر دو جنبه عناصر مجزا و روابط متقابل آن‌ها، وبر مفهوم «تیپ ایده‌آل» را به کار گرفت. این دیدگاه در جهت جداسازی عناصری تلاش دارد که بارزترین ویژگی پدیده مورد مطالعه تلقی می‌شود. واژه تیپ ایده‌آل، به تیپ خاصی که به صورت هنجاری انتخاب شده است، اشاره ندارند بلکه بیشتر به ترسیم مدل ساده‌ای اهتمام می‌ورزد که توجه خود را به بارزترین جنبه‌ها معطوف می‌دارد.  انتقادات زیادی بر دیدگاه وبر وارد شده است که در ادامه به بررسی مهم‌ترین آن‌ها می‌پردازیم؛

نارسایی‌های بوروکراسی از دیدگاه مرتون چیست؟

مرتون توجه خود را به سوی نارسایی یادگیری سازمانی معطوف ساخت. از نظر وی اعضای سازمان به نتایج مطلوبی که در اثر واکنش به شرایطی مشابه گرفته‌اند پای بند می‌شوند و اگر چه ادامه نشان دادن واکنش آن‌ها به شرایطی تقریباً مشابه بعدی سازمانشان را دچار مشکل کند، کماکان به نشان دادن همان‌گونه واکنش به محرک‌هایی از آن دست ادامه می‌دهند. به نظر مرتون عناصر ساختار سازمانی شخصیت اعضای آن را تغییر می‌دهند. در اینجا منظور از شخصیت ادامه رابطه نسبتاً پایدار میان برخی محرک‌ها و واکنش‌های مکرر و مشخص نسبت به آن‌هاست. در واقع شخصیت به الگوی واکنشی که به آسانی و به سرعت تغییر نمی‌کند اطلاق می‌شود.

مرتون مجموعه فرضیه‌های خود را با تمرکز بر توقع رأس سازمان در مورد تحت کنترل درآمدن و تحت کنترل نگه داشتن سازمان آغاز می‌کند. این توقع و خواست افراد صدرنشین به صورت تأکید مداوم بر حداکثر سازی قابلیت پیش بینی شدن رفتار اعضا یا سازمان جلوه می‌کند. از دید صدرنشینان سازمان مسئولیت و قابلیت پیش‌بینی رفتارها و حرکات اعضا لازمه کنترل پذیری سازمان است. روش‌هایی که می‌توانند حرکت سازمان را قابل اطمینان یا قابل پیش‌بینی کنند، چارچوب‌هایی هستند که ما آن‌ها را ساختار «مکانیکی» رفتار آدمی می‌دانیم.

کاهش روابط شخصی میان اعضای سازمان، افزایش میزان جذب مقررات به وسیله اعضا و حاکم شدن روابط خشک و بی‌روح میان آنان و کاهش جستجوگری برای یافتن راهکارهای مؤثر در هم می‌آمیزند تا رفتار و حرکات اعضای سازمان را کاملاً قابل پیش‌بینی کنند. به عبارتی موجب سلب انعطاف رفتارهای طبیعی آدم‌ها می‌شوند.

پیامدهای انعطاف ناپذیری رفتار سازمان چیست؟

انعطاف‌ناپذیری رفتار سازمان سه پیامد مهم دارد: نخست اینکه میزان قابل پیش‌بینی شدن بودن رفتار را افزایش می‌دهد. از این رو تمایل سازمان نسبت به پاسخ‌گویی به نیاز اصلی خود که همانا حفظ بقای سازمانی است، برآورده می‌شود.

دوم آنکه در اثر انعطاف‌ناپذیری رفتار سازمانی قابلیت دفاع از اقدامات اعضا افزایش می‌یابد. مواردی که از هر جا به اعضای سازمان ارجاع می‌شود دقیقاً با تقسیم‌بندی‌های ساده‌ای که از قبل در قالب دستورالعمل‌ها، آیین‌نامه‌ها، مقررات و نظایر آن گنجانده شده‌اند تطبیق داده می‌شوند.

سوم آنکه هر چند تقریباً همه سازمان‌ها در جهان هدف اصلی خود را به طور ضمنی یا صریح جلب رضایت مراجعان اعلام می‌دارند. انعطاف‌ناپذیری رفتارها تحقق این هدف را عملاً نفی می‌کند. مراجعه کننده سازمان در بهترین شرایط پاسخی در حدود خواسته‌های از پیش تعیین شده دریافت می‌کند و چون تقریباً هیچ تقسیم‌بندی نمی‌تواند همه موارد را از قبل در خود بگنجاند نارضایتی مراجعان به سازمان حتی قبل از ابراز شدن آن قابل پیش‌بینی است.

نارسایی بوروکراسی از دیدگاه سلزنیک چگونه است؟

از نظر سلزنیک، نیاز به اعمال کنترل منجر به تفویض اختیار می‌شود. سلزنیک عواقب خواسته و ناخواسته استفاده از شیوه‌های کنترلی مانند تفویض اختیار را خاطرنشان می‌سازد. به علاوه سلزنیک نشان می‌دهد که این پی‌آمدها از تلاش برای حفظ شالوده‌های در هم تنیده روابط بسیار خشک و غیرشخصی در سازمان ناشی می‌شود.

سلزنیک معتقد است که در سازمان‌های بوروکراتیک مشکلات با تأکید مقامات بالا بر اعمال کنترل شروع می‌شود. در واکنش به این تأکیدی که بر اعمال کنترل می‌شود نظامی مبتنی بر تفویض اختیار زیاد استقرار می‌یابد.

تفویض اختیار به لحاظ تحقق هدف‌های کلی سازمانی آثاری مثبت و منفی دارد. تفویض اختیار ضمن کمک به تحقق هدف‌های سازمانی، می‌تواند سازمان را از رسیدن به هدف‌ها منحرف می‌سازد. تعجب‌آور این است که طبق نظریه سلزنیک ظاهراً شدت و ضعف دست‌یابی به هدف‌ها تأثیر چندانی در شدت تفویض اختیار ندارد. به عبارت دیگر این گونه می‌توان نتیجه گرفت که به نظر سلزنیک ماهیت بوروکراسی ضرورت تفویض اختیار را ایجاب می‌کند و هر قدر بوروکراسی بیشتر تثبیت شود تفویض اختیار بیشتر خواهد بود و این امر به رغم دور شدن سازمان از هدف‌های اصلی خود تحقق خواهد یافت.

نارسایی بوروکراسی از دیدگاه گولدنر چگونه است؟

گولدنر تلاش می‌کند تا نشان دهد که روش‌های کنترل مورد استفاده برای حفظ تعادل و بقای یک واحد، تعادل و امکان بقای کلان سیستم مربوط را به هم می‌زند و آثار این اتفاق دوباره از طریق حلقه بازخورد به آن خرده سیستم یا واحد برمی‌گردد.

به نظر گولدنر صدرنشینان سلسله مراتب اداری بر تدوین مقرراتی کلی، خشک و بی‌روح تاکید دارند. متعاقباً این مقررات به عنوان پاسخی به خواست مدیران رده بالا به اجرا در می‌آید. اجرایی شدن این مقررات صرف‌نظر از پی‌آمدهای دیگری که دارد باعث نامشهود شدن روابط قدرت در درون گروه‌ها می‌شود.

ظاهر بودن اختلاف قدرت اعضای گروه‌ها یا واحدها ضمن تأثیر و تأثر متقابل با هنجارهای گروه‌ها در مورد مساوات و توزیع قدرت مشروعیت نقش سرپرستی را تحت تأثیر قرار می‌دهد. این امر بر شدت تنش‌های درون گروهی اثر می‌گذارد. در فرهنگ‌هایی که هنجارهای برابری پذیرفته شده است نامشهود بودن روابط قدرت منجر به افزایش مشروعیت سرپرستی و کاهش تنش‌های درون گروهی می‌شود.

گولدنر معتقد است که این عواقب مطلوب تدوین و اجرای مقررات واقعاً به وقوع می‌پیوندد، بقای گروه کاری به عنوان یک واحد عملیاتی به صورتی اساسی تحت تأثیر مقررات کلی تضمین می‌شود و در نتیجه استفاده از مقررات بیش از پیش مورد تأکید قرار می‌گیرد.

اما در همین حال مقررات کاری رفتار غیرقابل قبول را نیز تعریف می‌کند. به این ترتیب آگاهی اعضای سازمان در مورد حداقل رفتارها و میزان کار قابل قبول بالا می‌رود. فراهم آمدن زمینه آشنایی دقیق اعضای سازمان با حداقل رفتارها و عملکردهای قابل قبول در حالی که ایشان هدف‌های سازمانی را به خوبی فهم و جذب نکرده‌اند باعث می‌شود اعضای سازمان عملکردهای خود را به حداقل ممکن برسانند. بدیهی است که هدف‌های سازمانی با عملکردهای حداقل تحقق پیدا نمی‌کنند و این نوع رفتار موجب دور شدن سازمان از هدف‌های خود می‌شود.

گولدنر در تحلیل وضعیت ناشی از اقدامات مدیر جدید برای افزایش کارآیی توانست میان سه رفتار بوروکراتیک تفکیک قائل شود. او این سه حالت را به ترتیب، شبه بوروکراسی، بوروکراسی نماینده و بوروکراسی تنبیه مدار نامید و ارزش‌ها و تضادهای خاص هر کدام توضیح داد.

در شبه بوروکراسی، مقررات از خارج از سازمان یا از بیرون یک گروه بر آن تحمیل می‌شود، مثل وقتی که یک شرکت بیمه ارائه دهنده خدمات به یک سازمان، مقرراتی از قبیل، رعایت «سیگار کشیدن ممنوع» را به آن سازمان تحمیل می‌کند و یا وقتی که از اعضای یک گروه خواسته می‌شود تا فعالیت‌های خود را به رؤسای خارج از سازمان خود دقیقاً گزارش کنند. در چنین حالتی نه رؤسا و نه مرئوسان هیچ کدام خود را در تدوین مقررات دخیل نمی‌یابند، و در استقرار آن‌ها نیز شرکت نمی‌جویند و بدین لحاظ مقررات را مشروع تلقی نمی‌کنند.
گولدنر در توضیح بوروکراسی نماینده یکی از جنبه‌های نظریه وبر را در نظر گرفته و بسط می‌دهد. این جنبه به موقعیتی مربوط است که در آن مقررات از طرف «متخصصینی» که اقتدارشان را کلیه اعضای سازمان پذیرا هستند، مطرح می‌شود. در این حالت رؤسا و مرئوسان تنها مقرراتی را می‌پذیرند که با ارزش‌های خودشان سازگار باشد و کسانی شأن اجتماعی می‌یابند که خود را با آن مقررات تطبیق دهند.

بوروکراسی مبتنی بر تنبیه چیست؟

گولدنر در تشریح نوع سوم بوروکراسی که به آن بوروکراسی مبتنی بر تنبیه یا تنبیه محور نام داد می‌گوید که مقررات یا در پاسخ به فشارهای مدیریت و یا در واکنش به گردنکشی‌های کارگران تدوین و اعمال می‌شود. منظور از اعمال آن مقررات این است که طرف مقابل وادار به تمکین شود. این نوع بوروکراسی بر عناصر اقتدار و فرماندهی تأکید دارد- یعنی همان عواملی که از دیدگاه تئوری و بر سلسله مراتب به حساب می‌آیند.

شکل‌هایی از هر سه نوع بوروکراسی یاد شده می‌توانند در هر لحظه به صورتی کاملاً محسوس و یا نامحسوس در هر سازمانی در کنار یکدیگر همزیستی کنند و اصولاً شاید بهتر باشد که از سه حالت فوق تحت عنوان «طرق مختلف عملکرد بوروکراتیک» یاد شود. منظور از طریق بوروکراسی مبتنی بر مقررات که نسبت به دیگر طرق بوروکراسی کاربرد بیشتری دارد ایجاد سازمانی کارآ است که بتواند به گونه‌ای هماهنگ با روال‌ها و مقررات عقلایی عمل کند. این طریقه کنترل سازمانی به استفاده از مقررات عام و بی‌روح تأکید دارد. مقرراتی که از تأکید بر قدرت شخصی کسانی که بر اریکه قدرت تکیه زده‌اند می‌کاهد.

کاهش از قدرت شخصی قدرتمندان به نوبه خود به کاهش تنش‌های مابین افراد منجر می‌شود و به این ترتیب کارآیی افزایش می‌یابد و ناگزیر تأکید بر استفاده از مقررات بی‌روح بوروکراتیک بیشتر می‌شود، و چنانکه وبر خاطر نشان ساخته است، در واقع همان تأکید بر مقررات بی‌روح نقطه قوت بوروکراسی است.

گولدنر معتقد است در ذات بوروکراسی که بخواهد بر یک سیستم اختیار منبعث از دانش و تخصص و اختیار ناشی از نظم و رعایت سلسله مراتب مبتنی باشد تناقضی نهفته است. از یک طرف دانش و تخصص، به اختیار و اقتدار مشروعیت می‌بخشد و از سوی دیگر اختیار و اقتدار به واسطه پست و مقام حاصل می‌شود. این تناقض بالاخص در سازمان‌هایی بروز می‌کند که ناچار از استخدام جمع کثیری از افراد حرفه‌ای هستند که دانش فنی آنان به مراتب بیش از دانش فنی کسانی است که به لحاظ سلسله مراتب سازمانی در مراتب بالاتری از آنان قرار دارند.

گولدنر دو گروه از مدیرانی را که یا از نظر دانش فنی و یا از جهت مرتبه سازمانی بالاتر هستند با توجه به همین معیارها (دانش فنی و یا مرتبه سازمانی) از یکدیگر جدا می‌کند. وی گروه متخصصین را «جهان وطن‌ها» و گروه سازمانی‌ها را «خانه وطن‌ها» یا «محلی‌ها» می‌خواند. جهان وطن‌ها، مدیرانی هستند که نسبت به سازمان‌های خویش وفاداری چندانی احساس نمی‌کنند، بلکه بیشتر خود را به مهارت‌های حرفه‌ای خود متعهد می‌بینند. آنان به امور و مسائل عمدتاً از زاویه حرفه‌ای نگاه می‌کنند. مثلاً آنان در درجه اول خود را مهندس یا حسابدار می‌بینند تا کارمند یا مدیر سازمان. خانه وطن‌ها مدیرانی هستند که نسبت به سازمان خویش فوق‌العاده وفادارند اما تعهد چندانی در قبال مهارت‌های حرفه‌ای خود ندارند آنان خود را «افراد سازمان» می‌انگارند. سازمان‌ها میل دارند کارمندانشان نسبت به آن‌ها وفادار باشند. اما در عین حال به طور منطقی می‌خواهند کارآیی خود را افزایش دهند. این بلاتکلیفی ذاتی نیز علت دیگر بروز تنش در سازمان‌های جدید است.

تعریف دقیق بوروکراسی ماشینی چیست؟

انتقاد دیگر بر بوروکراسی توسط وارن بینس مطرح شد. از دید وی این شکل از سازمان در حال حاضر با توجه به واقعیات معاصر نوعی ساختار سازمانی متحجر و از رده خارج شده محسوب می‌شود. بوروکراسی از نیازهای سازمان برای نظم، دقت و نیازمندی کارکنان به رفتارهای منصفانه نشأت گرفت. این مدل شکل ایده‌آل و مناسب برای ارزش‌ها و نیازمندی‌های «عصر ویکتوریا» بود. چهار عامل را می‌توان به عنوان تهدیدهای مستقیم بر علیه بوروکراسی برشمرد.

  • تغییرات پیش‌بینی نشده: بوروکراسی با تعریف دقیق از سلسله مراتب و قوانین با نیازمندی‌های متغیر محیط معاصر سازگار نیست.
  • رشد اندازه سازمان: در عمل عنصر پیچیدگی، تقریباً به طور غیرقابل تغییری در هر زمان که تغییرات قابل ملاحظه‌ای در اندازه سازمان پیش می‌آید، هویدا می‌گردد.
  • تنوع فزاینده: رشد سریع و تغییرات شدید و تخصصی شدن فزاینده، با سلسله مراتب دقیقاً تعریف شده، قوانین و رویه‌های ثابت و غیرشخصی سازگار نیست.
  • تغییر در فلسفه و تفکر مدیریتی: مدیران امروز با یک تغییر ظریف ولی قابل پیش‌بینی در فلسفه وجودی سازمان و مدیریت مواجه هستند.

اودی مطرح کرد مدل وبر در تعیین یکسری متغیرهای ساختاری نباید به عنوان موضوع تعریف بلکه باید به عنوان موضوعی که قابل بررسی تجربی باشد، در نظر گرفته شود. وی ادعای وبر را در مورد اینکه سازمان‌های بوروکراتیک لزوماً دارای شکل عقلایی نیز می‌باشند زیر سوال برد. اودی ویژگی‌های بوروکراتیک این سازمان‌ها را که شامل جنبه‌هایی مانند ساختار قدرت سلسله مراتبی و ستاد اداری تخصصی می‌باشد از ویژگی‌های «عقلایی» آن که شامل اهداف مشخص و محدود و توزیع پاداش بر مبنای حاصل کار می‌شد جدا کرد.
اودی دریافت سازمان‌هایی که دارای جنبه‌های بوروکراتیک بیشتری هستند، نسبت به سازمان‌هایی که فاقد آن می‌باشند، جنبه‌های عقلایی بیشتری را ارائه نمی‌دهند. این نقدها و یافته‌های مرتبط، اعتبار تیپ ایده‌آل وبر و یا حداقل مفهوم وی از بوروکراسی را که به سیستم‌های اداری عقلایی اطلاق می‌شد، زیر سوال بردند.

بررسی دقیق نوشته‌های وبر روشن می‌کند که او بین عقلایی گرایی عملی یا کارکردی و عقلایی گرایی رسمی فرق قائل شده و بوروکراسی را به مفهوم دومی عقلایی دانسته است. عقلایی گرایی رسمی به منشاء عمل یعنی قوانین و مقررات اشاره دارد.

تعریف دقیق نظریه رفتار اداری سایمون در سازمان عقلایی چیست؟

سایمون پیشنهاد جایگزینی «انسان اقتصادی» را که به وسیله منافع شخصی برانگیخته شده و به طور کامل از کلیه جایگزین‌های موجود آگاه است با چهره انسانی‌تری به نام «انسان اداری» داد. انسانی که به دنبال تعقیب منافع شخصی است، اما همیشه نمی‌داند که آن‌ها چه هستند، فقط از تعدادی از جایگزین‌های ممکن آگاه است و به دنبال استقرار یک راه‌حل مناسب در مقابل یک راه‌حل بهینه است.

از دیدگاه سایمون سازمان هم تصمیم‌گیری را تسهیل کرده و هم افراد را در تصمیماتی که اتخاذ می‌نمایند، پشتیبانی می‌کند. وی خاطر‌نشان می‌کند که هدف‌ها تنها در مواردی که وارد حیطه تصمیمات افراد می‌شوند بر رفتار اثر می‌گذارند. هدف‌ها مبانی ارزشی لازم برای تصمیمات را فراهم می‌آورند.

سایمون سلسله مراتبی از اهداف را تشریح می‌کند که هر سطح آن به عنوان یک هدف، نسبت به سطوح پایین و یک وسیله نسبت به سطوح بالایی تلقی می‌شود. از طریق ساختار سلسله مراتبی اهداف، رفتار به سمت انسجام و ثبات سوق می‌یابد. برای هر عضو مجموعه جایگزین‌های رفتاری بر حسب مقیاس جامعی از ارزش‌ها تعیین می‌شود.

مدل نفوذ سازمان سایمون بر کنترل بدون مزاحمت افراد تأکید دارد؛ آموزش و کانالیزه کردن اطلاعات و توجه کردن نسبت به صدور دستورات و تنبیهات نقش بیشتری در ایجاد رفتار قابل اطمینان بازی می‌کند. با فراهم آوردن هدف‌های فرعی منسجم، انتظارات ثابت، اطلاعات و تسهیلات لازم، برنامه‌های عملکردی عادی و به طور کلی یک سری محدودیت‌هایی که در چارچوب آن‌ها تصمیمات اتخاذ می‌گردند. سازمان این مفروضات را در اختیار افراد قرار می‌دهند.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع سازمان عقلایی برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.

تعریف دقیقی سازمان سیستم باز

تئوری سازمان سیستم باز چیست؟ انواع سازمان های سیستم باز کدام اند؟

در این مقاله قصد داریم به معرفی سازمان سیستم باز بپردازیم و دیدگاه های موجود در این را بطه را مورد بررسی قرار دهیم و هر یک از تعاریف ارائه شده با موضوع سازمان سیستم باز را با یکدیگر مقایسه نماییم. نظریه های ارائه شده در رابطه با سازمان سیستم باز در واقع نظریاتی هستند که از مقبولیت بالایی در حوزه مدیریت برخوردارند.

مقدمه ای بر سازمان‌ های سیستم‌های باز

اگر چه نگرش سیستم باز ریشه‌های قدیمی دارد اما به عنوان بخشی از جنبشی فکری، متعاقب جنگ جهانی دوم پدید آمد. این جنبش به طور خاص از طریق نظریه عمومی سیستم‌ها تقویت گردید. ون برتالانفی که یک زیست‌شناس بود، بنیان گذار نظریه عمومی سیستم‌هاست. برتالانفی و همکارانش مطرح می‌کنند که مفاهیم عام معینی می‌تواند به طیف وسیعی از رشته‌های علمی ارتباط داشته باشد.

ویژگی‌های اصلی سازمان سیستم باز چیست؟

ویژگی‌های سازمان سیستم باز شاید به تعابیری مختلف تعیین شوند ولی در این مقاله سعی شده است تا اصلی ترین ویژگی های یک سیستم باز یا یک سازمان سیستم باز مورد بررسی قرار گیرند که عبارتند از سازمان سیستم باز شامل سه عنصر نهاده فرایندـ ستاده.

  • باز بودن بر ارتباط متقابل محیط و عملکرد درونی سیستم تاکید دارد. محیط و سیستم دو عضو متعامل و وابسته‌اند. ماهیت باز بودن سیستم‌های اجتماعی و زنده در مقابل بسته بودن سیستم‌های فیزیکی مقایسه می‌شود.
  • خود تعادلی: بر خود تنظیمی و توانایی برای بقاء در یک حالت پایدار دلالت دارد. این امر در صورت انحراف از هنجارها از طریق واکنش‌های اصلاحی (بازخورد منفی) انجام می‌شود.
  • آنتروپی / آنتروپی منفی: در سیستم‌های بسته، مصرف منابع محدود باعث ایجاد بی نظمی در سیستم می‌شود. سیستم باز از طریق دریافت انرژی از محیط با آنتروپی مقابله می‌کند. این تلاش برای مقابله با بی‌نظمی از طریق ایجاد آنتروپی منفی انجام می‌شود.
  • همپایانی: به این معناست که یک سیستم باز از راه‌های گوناگون می‌تواند به هدف برسد.
  • تکامل تدریجی سیستم: ظرفیت توسعه سیستم بستگی به توانایی آن در حرکت به سمت اشکال پیچیده‌تری از تفکیک و انسجام و تنوع، دارد.
  • ضرورت تنوع: این موضوع با تفکیک و یکپارچگی مرتبط است. بر اساس مفهوم ضرورت تنوع سازوکارهای درونی سیستم بایستی از تنوعی همانند محیط برخوردار باشند.
  • ساختار، عملکرد؛ تفکیک و یکپارچگی: ادراک ما از سیستم بر وابستگی و ارتباط تنگاتنگ ساختار عملکرد، رفتار و سایر ویژگی‌های عملیاتی با سیستم تاکید دارد. هر موجود زنده از طریق تخصصی کردن امور، عملکردهای ویژه‌ای را به انجام می‌رساند ضمن آنکه برای حفظ کلیت خود عملکردها را یکپارچه و منسجم می‌کند (تفکیک و انسجام در سیستم‌های اجتماعی).

ویژگی کلیه سیستم‌ ها با مجموعه یا ترکیبی از بخش‌هایی که ارتباطشان آن‌ها را به صورت وابسته به هم درمی‌آورد، مشخص می‌شود. در حالی که این ویژگی‌ها زمینه شناخت کلیه سیستم ‌ها را فراهم می‌آورد، مبانی افتراق بین آن‌ها را نیز مطرح می‌کند. همان‌طور که ما از سطح مکانیکی به سطح ارگانیکی حرکت می‌کنیم، اجزایی که سیستم را تشکیل می‌دهند، پیچیده‌تر و متغیرتر می‌گردند. در سیستم‌های ارگانیک ارتباطات بین اجزای متقابل تا حدی کمتر محدود می‌باشند که این مسئله باعث انعطاف‌پذیری و عکس‌العمل آن‌ها می‌شود. در سیستم‌های اجتماعی مانند گروه‌ها و سازمان‌ها، ارتباطات بین اجزا نسبتاً آزاد است: محدودیت کمتری بر رفتار یک عامل به وسیله شرایط عوامل دیگر تحمیل می‌شود. سازمان‌های اجتماعی برعکس ساختارهای فیزیکی، سیستم‌هایی با ارتباط ضعیف می‌باشند.

سازمان های حلقه بسته و حلقه باز

 

دیدگاه سطوح سیستم ‌های بولدینگ چیست؟

نظریه سطوح سیستم ‌ها از سوی بولدینگ بر اساس پیچیدگی سطوح آن‌ها ارائه شد. این طبقه‌بندی وسعت و تنوع سیستم‌های موجود در جهان را به ما نشان می‌دهد.  به طور خلاصه بولدینگ انواع سیستم‌های ذیل را تعریف می‌کند:

  • سیستم‌هایی با چارچوب ثابت: سیستم‌های با ساختارهای ایستا را شامل می‌شود مانند اتم‌ها در یک کریستال یا استخوان‌بندی یک حیوان.
  • سیستم‌های ساعتی: این دسته شامل سیستم‌های پویای ساده با حرکات از پیش تعیین شده می‌باشند مانند ساعت و منظومه شمسی می‌باشند.
  • سیستم‌های سایبرنتیک: سیستم‌هایی که بر حسب هدف یا معیاری که در بیرون برای آن‌ها تعیین شده قادر به خود کنترلی می‌باشند مانند ترموستات.
  • سیستم‌های باز: سیستم‌هایی که قادر به خودنگهداری بر مبنای دریافت میانداد از محیطشان استوار می‌باشند مانند یک سلول زنده.
  • سیستم‌های رشد یابنده با برنامه‌ریزی قبلی: سیستم‌هایی که صرفاً از راه تقسیم، تکثیر نمی‌شوند، بلکه از طریق بذر یا تخم تکثیر می‌شوند و دارای دستورالعمل‌های از پیش برنامه‌ریزی شده برای رشد می‌باشند مانند سیستم میوه درخت بلوط.
  • سیستم‌های درون تصوری: سیستم‌هایی که استعداد آگاهی مشروح از محیطی دارند که اطلاعات را از آن دریافت می‌کنند و در یک ساختار تصوری یا آگاهی از محیط به عنوان یک کل سازمان می‌یابند. سطحی که کارکرد حیوانات در آن قرار دارد.
  • سیستم‌های نمادپردازی: سیستم‌هایی که در وضع خودآگاه قرار دارند و قادر به استفاده از زبان می‌باشند. کارکرد انسان‌ها در این سطح قرار دارد.
  • سیستم‌های اجتماعی: سیستم‌های چند جانبه‌ای که انسانهایی را در بر می‌گیرند که در سطح هفتم طبقه بندی قرار داشته و فرهنگ اجتماعی مشترکی داشته باشند. سازمان‌های اجتماعی در این سطح عمل می‌کنند.
  • سیستم‌های ماورایی: سیستم‌هایی که شامل مطلق‌ها و ناشناخته‌ها می‌باشند.

سطوح ۱ تا ۳ سیستم‌های فیزیکی، سطوح ۴ تا ۶ سیستم‌های زیست‌شناختی و سطوح ۷ و ۸ سیستم‌های انسانی و اجتماعی را در بر می‌گیرند. بولدینگ سطح ۹ را اضافه می‌کند تا طبقه‌بندی وی بسته نباشد و نسبت به احتمالات جدیدی که هنوز به تصور درنمی‌آیند، باز باشد. این سطوح منحصر به فرد نیستند، در واقع هر سیستم سطح بالاتر ویژگی‌های سطوح پایین را در بر می‌گیرد. بولدینگ یادآور می‌شود که بیشتر تئوری‌های علوم اجتماعی هنوز در سطح ۲ می‌باشند که به تازگی به سطح ۳ ارتقا یافته‌اند. این در حالی است که موضوعات مورد بحث در علوم اجتماعی به طور روشنی در سطح ۸ قرار دارند.

سازمان‌ها به عنوان سیستم‌های سایبرنتیک چگونه می شوند؟

کارکردهای سیستم‌های سطح ۳ مدل بولدینگ قادر به خودکنترلی می‌باشند. این گام مهم از طریق توسعه اجزای تخصصی یا سیستم‌های فرعی از طریق فرآیندها یا جریان‌های خاصی حاصل آمده است. این مدل رفتار فردی را که استانداردهای سیستم سایبرنتیک را تنظیم می‌کند به تصویر درمی‌آورد. فرد می‌تواند از طریق برنامه‌ریزی یعنی تغییر درجه حرارت سیستم را به سطح مطلوب تغییر دهد. اگر کارکردهای تعیین استاندارد و برنامه ریزی استراتژیک به عنوان جزء سیستم به مدل اضافه شوند مدل به یک مدل عمومی و قدرتمندی تبدیل می‌شود که در اکثر آرایش‌های سازمان به طور گسترده‌ای به عنوان مدل کنترل به کار گرفته می‌شود.

برای اینکه سازمان را یک سیستم سایبرنتیک در نظر بگیریم باید به عملیات، کنترل، مراکز تعیین خط مشی و تبادل اطلاعات بین آن‌ها اهمیت زیادی قائل شویم.

تعریف یادگیری دو حلقه ای چیست؟

اشبای اشاره می‌کند که در سیستم‌های با بازخورد دو حلقه‌ای، حلقه اول بازخورد با به کار گرفتن روش‌های تصمیمات موجود، نامنظمی‌های مربوط به شدت را کنترل می‌کند. در حالی که دومین حلقه بازخورد نامنظمی‌های مربوط به «نوع» را با تعیین اینکه آیا لازم است روش‌های کنترل در سطح عملیاتی دوباره تعریف شوند یا نه کنترل می‌نماید. آرجریس چنان رفتارهای تطابقی که نه تنها منجر به فعالیت‌های متفاوت، بلکه منجر به روش‌های متفاوت برای انتخاب فعالیت‌ها می‌گردند را «یادگیری دو حلقه‌ای» می‌نامد.

باکلی تأکید می‌کند که سیستم‌های سایبرنتیک به رفتار هدف‌دار منتهی می‌شوند، زیرا به جای تعقیب کورکورانه چند مکانیزم داخلی از پیش تعیین شده، انحرافات از هدف‌های موجود است که به عنوان تنظیم کننده رفتار سیستم عمل می‌کند.

مکاتب منتخب دیدگاه سازمان سیستم باز کدامند؟

مکاتبی که در بحث سازمان‌ها به عنوان سیستم‌های باز مطرح می‌شوند عبارتند از دیدگاه طراحی سیستم‌ها، مدل تصمیم گیری استراتژیک مارچ، نظریه آشوب، نظریه سیستم های فنی و اجتماعی، نظریه اقتضایی و مدل روان‌شناسی اجتماعی «ویک». اگرچه دیدگاه سیستم‌های باز در مورد سازمان‌ها آخرین دیدگاهی بود که پدید آمد، اما به سرعت گسترش یافت و تأثیر بسیار زیادی بر نظریه سازمان گذاشته است.

شمای کلی یک سازمان سیستم باز چگونه است

شمای کلی یک سازمان سیستم باز

تعریف دقیق دیدگاه طراحی سیستم‌ ها چیست؟

بسیاری از تحلیل‌گران که برای به کار بردن نظریات سیستم‌ها درباره سازمان‌ها تلاش می‌کنند هم از پیچیدگی زیاد سازمان‌ها به عنوان نوعی سیستم و هم از خطر قیاس افراطی سازمان با عملیات سیستم‌های ساده‌تر آگاه می‌باشند. مطالعه سیستم‌ های پیچیده و احتمالی موجب پیدایش رشته سایبرنتیک و طراحی سیستم‌ها شده‌اند. سیستم‌های پیچیده، با تحلیلی که سعی می‌کند سیستم را به اجزای تشکیل‌ دهنده‌ اش تجزیه کند و به بررسی اجزا و روابط آن بپردازد قابل درک نیستند. این کار صرفاً تعداد بسیاری زیادی از اجزای جداگانه یا اقلام اطلاعاتی را به ما می‌دهد که نتایج ارتباط بین آن‌ها را هیچ‌کس نمی‌تواند پیش‌بینی کند. اگر ما چنان سیستمی را به اجزایش تقسیم کنیم، در می‌یابیم که نمی‌توانیم دوباره آن‌ها را سر هم کنیم.

یک تحلیل ‌گر طراح سیستم‌ ها، به جای بررسی جداول رسمی سازمان بیشتر علاقه‌مند به جمع‌آوری نمودارهایی است که جریان اطلاعات، انرژی و مواد را در سازمان نشان می‌دهد. این مسئله با تأکید بر کل گرایی تحلیل‌گر سیستم‌ها سازگار است. چرا که دیدگاه مذکور با اجزای سیستم‌ها سر و کار ندارد و ساختار مشروح اجزای سیستم‌ها یا ناشناخته و یا نامعلوم تلقی می‌شوند. واحدهای اصلی که به نام جعبه سیاه معروف می‌باشند از اجزای اصلی سیستم تحت مطالعه می‌باشند. همه اطلاعاتی که برای تحلیل‌گر سیستمی لازم است فقط توضیح وارده‌ها و صادره‌های هر کدام از این عوامل اصلی می‌باشد. اطلاع از کار داخلی اجزاء تشکیل‌دهنده سیستم برای درک یا شبیه‌سازی کارهای سیستم بزرگ‌تر ضروری نیستند.

بیشتر بخوانید: استراتژی چابک در عصر دیجیتال چگونه طرح ریزی می شود؟

در عمل پیش‌بینی و پیشگیری تمام راه‌های ممکن که موجب شکست سیستم‌های اجتماعی می‌شود، ممکن نیست. چارلز پرو چنین شکست‌هایی را اتفاقات عادی می‌نامد، بدین دلیل عادی که اتفاقات از ویژگی‌های چند بعدی و غیرقابل پیش‌بینی خود سیستم‌ها به وجود می‌آیند. وی خاطرنشان می‌سازد که وجود مسائلی مستمر در طراحی، نقش تجهیزات و اشتباه عاملین اجتناب‌ناپذیر است. از میان جریان‌های مختلفی که عوامل سیستم را به یکدیگر مرتبط می‌سازد، جریان اطلاعات از حیاتی‌ترین آن‌هاست. چالشی که طراحان سیستم با آن مواجهند این است که چگونه ساختارهایی ایجاد کنند تا بر محدودیت‌ها غلبه کرده و نقاط قوت هر سیستم از جمله افراد شرکت‌کننده آن را توسعه دهند.

تعریف دقیق دیدگاه تصمیم گیری در سازمان چیست؟

در جهان ما خرد و عقلانیت به مرزهای ادراکی، سیاسی و سازمانی محدود می‌شود. از نظر ادراکی، توجه به کمیاب‌ترین منبع است. انسان‌ها نمی‌توانند در آن واحد به همه چیز توجه کنند و نمی‌توانند در یک زمان همه جا باشند؛ بنابراین آنان به بعضی عناصر برخی تصمیم‌ها توجه می‌کنند و برخلاف تصور کلاسیک، همه جنبه‌ها مدنظر قرار نمی‌گیرند.
مارچ هم مانند همکار دیرین خود، سایمون، قائل به محدودیت خردمندی است. به نظر این محققان نه تنها توجه و تمرکز منبعی کمیاب، بلکه ظرفیت ذهن نیز محدود است. ذهن هر تصمیم گیرنده گنجایش مقدار معینی از اطلاعات را دارد. این ذهن فقط می‌تواند اطلاعات معینی را پردازش کند و فقط می‌تواند به چند گزینه بپردازد. با توجه به این واقعیت اگر هم تصمیم‌گیرنده بخواهد با لحاظ کردن کلیه هزینه‌های مربوط به یک موضوع عقلایی رفتار کند به دلیل محدودیت‌های ادراکی قادر به انجام خواسته خود نخواهد بود.

در واقع تصمیم‌ها با اطلاعاتی به مراتب کمتر از آنچه در اساس می‌توان داشت گرفته می‌شوند. بر کمیابی توجه و محدودیت خردمندی خواسته‌های متغیر را نیز باید افزود. افراد نظر خود را درباره خواسته‌های خود تغییر می‌دهند یا به عبارتی آنان مرتباً خواسته‌ها و توقعات خود را تغییر می‌دهند. حتی اگر آنان بدانند چه می‌خواهند بعید نیست از خواسته‌های خود صرف‌نظر و نصایح یا دستورهای دیگران را دنبال کنند. ممکن است آنان خواسته‌های خود را به صورتی مبهم مطرح سازند و یا احتمال دارد خواسته‌های آنان با خواسته‌های دیگر ذینفعان در تضاد قرار گیرد.

تعریف دقیق تئوری آشوب چیست؟

دستاورد اصلی تئوری آشوب توانایی آن در بیان روابط مجموعه‌های ساده‌ای است که می‌توانند الگویی برای نتایج غیرقابل پیش‌بینی ارائه دهند. سیستم‌های آشوبناک در عین محدود کردن نتایج و ایجاد الگوهایی با مقادیر ثابت ریاضی، هرگز به وضعیت اولیه خود برنمی‌گردند. این امر نویدبخش پیدایی امکان درک نظم بنیادی و ساختار نهفته در بطن پدیده پیچیده فیزیکی و نیز اجتماعی است

سیستم‌های آشوبناک جاذب‌ها یا رباینده‌هایی شگرف دارند، که مدارهایی بیضی شکل یا مدور به وجود می‌آورند. این مدارها هرگز دقیقاً به همان صورت قبلی تکرار نمی‌شوند اما فضای حالت را محدود می‌کنند. آب و هوا نمونه‌هایی گویا برای سیستم آشوبناک است. با تأملی در جهان و حتی با وجود الگوها و محدودیت‌های قابل پیش‌بینی، هرگز نمی‌توان شاهد تکرار وضعیت‌ هایی همانند در مکانی مشخص بود. هر چند احتمال دارد سیستم هنگام تغییر پارامترها، به دلیل وجود جاذب یا رباینده‌های آشوبناک، که توابع آماری یکسانی دارند، باز ثابت باقی بماند، در عین حال ممکن است سیستم هنگام عبور از سطوح مختلف، ناگهان جذب رباینده‌ای دیگر شود. به دلیل همین وابستگی میان رفتار سیستم و وجود رباینده‌های شگرف است که نمی‌توان از سیستم انتظار داشت حتماً به وضعیت اولیه خود بازگردد.

سیستم‌های آشوبناک حتی با وجود مبانی ساده معادلات قادرند ناگهان دگرگون شوند. یکی از بنیادهای مهم تئوری آشوب، درون‌زا بودن تغییر نمایشی در سیستم است. چنانکه گونه‌ای خاص در جمعیت هرگز به علت اثر نیرویی ماورائی نابود نمی‌شود، بلکه این نابودی نتیجه پویایی‌های خود سیستم است. به همین ترتیب، ممکن است نابودی در بازار موجودی کالا حاصل سازوکارهای بازخورد مثبت منتج از اطمینان سرمایه‌گذار باشد.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق اتحاد استراتژیک یا همان ائتلاف استراتژیک چیست؟

در حالت کلی، در یک سیستم آشوبناک، درجه تغییر در هر دوره، به تبعیت از قانون قدرت گرایش دارد. همواره تغییرات کوچک اتفاق می‌افتد، اما احتمال بروز تغییرات بزرگ، متناسب با اندازه تغییر نیست. بلکه با نسبتی کوچک‌تر از اندازه تغییر کم می‌شود.

تئوری آشوب بیانگر آن است که اختلالات ناچیز به دلیل وجود روابط غیرخطی و آثار بازخوردی به تدریج تکثیر و تشدید می‌شوند. پس می‌توان گفت این سیستم‌ها نسبت به شرایط اولیه که وضعیت آینده را مبهم و تصادفی می‌سازد، بسیار حساس هستند. شبکه‌ها، حتی زمانی که در چارچوبی منظم هستند، در معرض اختلالات ناشی از عناصر بیرونی قرار دارند. این اختلالات گاهی ترکیب‌هایی بسیار متفاوت و در عین حال غیرقابل پیش‌بینی به وجود می‌آورند.

سیستم‌های آشوبناک هرگز به تعادلی ایستا منجر نمی‌شوند و هرگز از یک موقعیت مشخص بیش از یک بار عبور نمی‌کنند. سازمان‌ها در فضاهای تطابقی متغیر سرگردان می‌مانند. هر چند ممکن است صنایع به الگویی نسبتاً ثابت و موقتی برسند، این امر اصلاً دیرپا نیست. در اثر تصمیم‌های مربوط به ورود و خروج از صنایع یا ایجاد فناوری‌های جدید، تغییرات درون‌زاد قواعد تطابق و جاذب‌های سیستم را جابجا می‌کنند. صنایع زیر سیستم‌های ساختارهای بزرگ‌تر اقتصادی و اجتماعی هستند، که نه تنها خود سیستم‌هایی پیچیده و پویا هستند، بلکه در مسیرهای غیرقابل پیش‌بینی هم حرکت می‌کنند.

 

تعریف دقیق نظریه سیستم های فنی و اجتماعی چیست؟

اریک تریست با تحقیقات مربوط به سیستم‌های فنی و اجتماعی در مؤسسه تاویستاک، مطالبی عالی را تشکیل را داد که نام آن را در زمره محققان سازمان سیستم باز ثبت نمود. تریست با همکاری بمفورث ، که خود زمانی یک معدنچی بود، آثار استفاده از ماشین‌آلات و وسایل مکانیکی را برای انجام کارهای معادن زغال‌سنگ در بریتانیا مطالعه کرد.

تغییر فناوری، پیامدهای اجتماعی و روانی متعددی را برای سازمان کاری به وجود می‌آورد؛ قبل از استفاده از فناوری جدید، بروز آن پیامدها و طبعاً چگونگی مقابله با آن‌ها مورد توجه قرار نگرفته بود. در مطالعه‌ای که تریست انجام داد، هر گروه کاری در سیستم تونل‌های کوتاه از یک سرگروه مجرب، یک دستیار و دو تا سه نفر کارگر غیرماهر تشکیل می‌شد. اما با رواج یافتن تونل‌های بلند، روش کار تغییر پیدا کرد و اعضای هر گروه کاری به جای چهار یا پنج نفر به چهل تا پنجاه نفر به همراه سرگروه و چند دستیار افزایش یافت. بدین‌سان واحد اولیه استخراج معدن از نظر اندازه و ساختار به شکل واحد کوچکی از یک کارخانه درآمد. این اتفاق، روال سنتی و آزادی عمل گروه‌ها را مختل و در روابط کاری صمیمانه گذشته آثار نامطلوبی ایجاد کرد.

وقتی سازمان کاری از چارچوب گروه‌های کوچکی که اعضای محدود آن‌ها ضمن تماس‌های رو در رو تمام کار را از ابتدا تا انتها خود انجام می‌دهند فراتر رفته، آن‌ها را تحت‌الشعاع قرار دهد مسایل اجتماعی و روانی که به طبع آن ایجاد خواهد شد ماهیتی متفاوت خواهد داشت. وقتی انسجام قبلی گروه‌ها به وسیله فناوری جدید از هم می‌پاشد و هیچ‌گونه تلاشی برای ایجاد انسجامی جدید در درون گروه بزرگ کاری به عمل نمی‌آید علایم فشارهای اجتماعی بسیاری بروز می‌کند.

بیشتر بخوانید: مسئولیت اجتماعی شرکتی چیست؟

افراد نسبت به رویدادها، واکنش‌هایی انفعالی نشان می‌دهند و در مورد گزارش کار و چگونگی گذراندن وقت به فریب کاری روی می‌آورند. آنان برای به دست آوردن جای بهتر کار، با یکدیگر رقابت می‌کنند، سپر بلا قرار دادن افراد شیفت‌های دیگر، برنامه روز می‌شود و هر فرد، گناه یک خرابی را به گردن دیگران می‌اندازد. کارگران با حاضر نشدن در محل کار و غیبت سعی می‌کنند از سختی کار بگریزند.

مطالعه آثار تغییر فناوری باعث شد تریست این طور نتیجه بگیرد که یک گروه کاری نه یک سیستم فنی و نه یک سیستم اجتماعی بلکه یک سیستم فنی و اجتماعی به هم پیوسته است. مقتضیات فنی، قائل شدن محدودیت‌های مکانی بر حسب نوع سازمان کاری را ممکن می‌سازد، اما یک سازمان کاری دارای ویژگی‌های اجتماعی و روانی که مستقل از خصوصیات فنی آن است نیز هست.

تریست در ادامه مطالعاتی که در مورد مسایل کارکنان معدن انجام داد دریافت که می‌توان در متن شرایط اقتصادی، فناوری همسان سیستم‌های مختلفی را در مورد سازمان‌های کاری به کار بست و به نتایج اجتماعی، روانی متفاوتی رسید. تریست از این تحقیقات این‌طور نتیجه گرفت که مدیران از نظر سازمانی دارای آزادی عمل قابل ملاحظه‌ای هستند و به دلیل همین آزادی عمل می‌توانند جنبه‌های روانی و اجتماعی کار را در نظر گیرند.

مطالعات و تحقیقاتی که در مؤسسه تاویستاک انجام گرفت باعث شد امری و تریست بنگاه را یک سیستم اجتماعی- فنی باز تصویر کنند. با این استدلال که این سیستم ملزومات خود را از محیط تأمین و محصولات خود را به محیط صادر می‌کند و در عین حال عمل تبدیل منابعی که از بیرون به دست می‌آورد به آنچه به بیرون باز می‌گرداند انجام می‌دهد. به نظر این دو محقق سازمان را نمی‌توان سیستم فیزیکی بسته که قادر به داشتن مجموعه‌ای ثابت از نیروهای فعال در تعادلی ایستا است در نظر گرفت، بلکه سازمان را باید در پرتو مفهوم زیست‌شناختی جدید که (با نظریه ون برتالانفی) که برای توصیف سازمان سیستم باز بکار می‌رود، تشریح کرد.

در واقع به عقیده امری و تریست وظیفه اصلی مدیریتو مدیران عالی سازمان، کلا این نیست که امور داخلی را اداره کند، بلکه مدیریت باید روابط سازمان را با محیط آن نیز سامان دهد. مدیریتی که محیط سازمان خود را به صورتی که آن را می‌بیند می‌پذیرد و تلاش خویش را صرفاً بر سازماندهی درون بنگاه خود متمرکز می‌سازد در راه خطرناکی گام برمی‌دارد.

فرایند سازمان های سیستم باز

تعریف دقیق نظریه اقتضایی در سازمان سیستم باز چیست؟

گالبریت دو فرضیه‌ای را که زمینه نظریه اقتضایی را فراهم نموده به طور فشرده چنین ابراز می‌کند:

  • بهترین روش برای سازماندهی وجود ندارد.
  • روش‌های سازماندهی دارای کارآیی مساوی نمی‌باشند.

اولین فرضیه، دیدگاه نظریه‌پردازان اداری که در جستجوی توسعه اصل عمومی قابل استفاده در همه زمان‌ها و مکان‌ها بوده‌اند را به چالش می‌کشد. دومین فرضیه نیز با این فکر اقتصاددانان اولیه که نظریه شرکت را ارائه دادند و ساختارهای سازمانی با عملکرد سازمانی ارتباط ندارند، مقابله می‌کند. فرضیه سومی که وضعیت نظریه‌پردازان اقتضایی را نشان می‌دهد می‌تواند بدین شکل ارائه گردد: بهترین راه برای سازماندهی، به ماهیت محیطی که سازمان با آن در ارتباط است بستگی دارد.

نظریه اقتضایی در این فرض عمومی ریشه دارد که سازمان‌هایی که جنبه‌های داخلی آن‌ها به بهترین وجه با تقاضاهای محیط آن جور شود، به بهترین شکل تطابق نائل خواهند شد. لارنس و لورش که عنوان نظریه اقتضایی را ابداع کردند، مطرح می‌کنند که محیط‌های گوناگون، الزامات مختلفی را در سازمان‌ها ایجاب می‌کنند، مخصوصاً محیط‌هایی که با ویژگی عدم قطعیت و نرخ سریع تغییر در شرایط بازار یا فناوری مشخص می‌شوند، تقاضاهای مختلفی را به نسبت محیط‌های آرام و باثبات به سازمان‌ها وارد می‌کنند. آن‌ها همچنین مطرح کردند که اجزای مختلف و واحدهای یک سازمان معین ممکن است با تقاضاهای خارجی تفاوتی روبه‌رو گردند. سازمان‌ها برای مقابله با این گونه محیط‌های متفاوت، واحدهای تخصصی با ویژگی‌های ساختاری متفاوتی را ایجاد می‌کنند.

گالبریت معتقد است عدم قطعیت با تحت تأثیر قرار دادن کار یا وظیفه‌ای که سازمان‌ها انجام می‌دهند به سازمان وارد می‌شود و هر چه عدم قطعیت وظیفه بیشتر باشد، در خلال اجرای وظیفه به منظور رسیدن به سطح معینی از عملکرد مورد قبول باید اطلاعات بیشتری در اختیار تصمیم‌گیرندگان قرار گیرد.

تعریف دقیق مدل روان شناسی اجتماعی در سازمان سیستم باز چیست؟

ویک سازمان‌ها را نظام‌های معنابخشی به شمار می‌آورد که مرتباً انگاشت خود را از خویشتن و جهان گرداگرد خویش- که برای مدیریت معنی‌دار و پایدار است- آفریده و دوباره باز می‌آفرینند. اعضای سازمان‌ها درستی این واقعیت‌ها را برای هم تأیید می‌کنند. اما معنابخشی بیش از یک تعبیر و تفسیر معمولی است. معنابخشی عبارت است از خلق کردن و آفرینش آنچه تعبیر می‌شود. انسان‌ها تصویری از خویش و آنچه در جریان است خلق می‌کنند و سپس به تعبیر و تفسیر آنچه که خود آفریده‌اند می‌پردازند.

شرکت‌ها محیط مربوط خود را مکرراً اجرایی یا خلق می‌کنند و این عمل را با روابط اجتماعی و جمعی خود با هم و با دیگران به تأیید می‌رسانند.

همه سازمان‌ها با هر شکلی که دارند باید با اطلاعاتی مبهم، نامطمئن، دوپهلو و متغیر کار کنند. هر چند سازمان‌ها و مدیران آن‌ها به ظاهر در برابر اعداد ارزشیابی‌هایی که جنبه‌ای عینی دارند قرار داده می‌شوند در واقع ناگزیر باید در میان حدس و گمان‌ها، ذهنیت‌ها و خودرأیی‌ها پا بگذارند. ویک بر این باور است که زبان، این جریان پایان ناپذیر مبهم را وقتی از فعل و نه از اسم‌ها استفاده شود بیان خواهد کرد. در واقع، چنان که قبلاً هم اشاره شد ویک همه را به «زیر پا نهادن اسم‌ها» و تفکر در مورد اداره (به جای مدیریت) و سازمان‌دهی (به جای سازمان) دعوت می‌کند.

بیشتر بخوانید: ایده سیاست استراتژیک تجاری از کجا شروع شد؟

کارل ویک تلاش کرده است که برخی از مصادیق دیدگاه سیستم‌های باز را در سطح روان‌شناسی تحلیل نماید. وی در جایی اظهار می‌کند: «واژه سازمان یک اسم است و نیز یک افسانه. اگر کسی به دنبال سازمان بگردد، آن را نخواهد یافت. آنچه که یافت می‌شود اتفاقاتی است که به یکدیگر مرتبط شده‌اند و در چارچوب دیوارهای سیمانی واقع می‌شوند و این سری اتفاقات، مسیر آن‌ها، زمان‌بندی آن‌ها، قسمت هایی هستند که ما به اشتباه و هنگام صحبت از سازمان‌ها آن‌ها را وارد این مفهوم می‌نماییم.»

ویک معتقد است به جای صحبت در مورد سازمان، کانون توجه ما باید بر سازماندهی متمرکز شود. این تغییر توجه از ساختار به فرآیند برگرفته از نظریه سیستم‌ها است. ویک سازماندهی را راه‌حلی برای غلبه بر مجهولات محیط اجرایی تعریف می‌کند که به وسیله رفتارهای به یکدیگر پیوسته‌ای در فرآیندهای مرتبط مشروط متبلور می‌گردد. ویک بحث می‌کند که سازماندهی به طور اعم به سمت پردازش اطلاعات و به طور اخص در جهت رفع مجهولات سوق می‌یابد.

رفتارهای پیوسته در سازمان های سیستم باز

فعالیت‌های سازمانی با یک سری رفتارهای پیوسته به یکدیگر انجام می‌پذیرد. این فعالیت‌ها در سه مرحله صورت می‌گیرد: وضع، انتخاب و استقرار. این سه مرحله در واقع تعبیر ویک از سه مرحله انتخاب طبیعی یا تکاملی تنوع، گزینش و بقا است که از سوی کمپل توسعه یافته است.

مفهوم وضع به نقش فرآیند ادراکی تأکید داشته و نشان می‌دهد که افراد سازمانی نه تنها آنچه را که درک می‌کنند، انتخاب می‌کنند، بلکه آن‌ها مستقیماً وضعیت محیطشان را نیز با اعمال خود تحت تأثیر قرار می‌دهند. از آنجا که موجودات بشری فعالانه با ادراک خود دنیای اطراف خود را می‌سازند، بنابراین اعضای سازمان نیز صرفاً به عینیت پذیرفته شده از محیط فیزیکی واکنش نشان نمی‌دهند، بلکه محیط خود را از طریق اطلاعات و خلق معنا وضع می‌نمایند.

کار اصلی ویک روشن ساختن معنا بین نگرش سیستم‌های باز در زمانی است که این دیدگاه در سطح افراد شرکت کننده و روابط میان آن‌ها به کار می‌رود. نیمه مستقل بودن کنشگران و مشروط و منظم بودن روابطی که آن‌ها را به یکدیگر مرتبط می‌سازد، مورد تأکید ویک است. در حالی که دانش مرسوم اذعان دارد که اهداف مقدم بر فعالیت‌ها و گرایش‌ها مقدم بر فعالیت‌ها می‌باشند، ویک اصرار دارد که ابتدا رفتار به وقوع می‌پیوندد و سپس تفسیر می‌شود و معنا می‌یابد.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع مدیریت مالی شرکت ها برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.

مدیریت استراتژیک سلامت و استراتژی در بیمارستان ها

برنامه ریزی و مدیریت استراتژیک سلامت چیست؟ استراتژی در بیمارستان ها چگونه اجرا می شود؟

در این مقاله به تأثیر استراتژی در حوزه سلامت خواهیم پرداخت و مدیریت استراتژیک سلامت و برنامه ریزی استراتژیک را شرح خواهیم داد و اهمیت هر یک را بر مراکز درمانی و بیمارستان ها بررسی می کنیم. مدیریت استراتژیک سلامت یک مفهوم اساسی در روند برنامه ریزی بلندمدت برای مراکز درمانی به شمار می آید که باعث ایجاد مزیت رقابتی پایدار برای فعالین حوزه سلامت می شود. مدیریت استراتژیک سلامت به این موضوع اشاره دارد که استراتژی در مطب ها و مراکز درمانی باید چگونه باشد تا بیشترین نرخ رضایت مندی برای مراجعین حاصل شود.

مقدمه ای بر استراتژی در حوزه سلامت

بیمارستانها در تنازع بقاء و رقابت هستند. هزینه های درمانی دائما در حال افزایش اند اما بیماران دوست ندارند پرداخت بیشتری داشته باشند. آسیب ها و مرگ و میر بیماران، ناشی از خطاهای غیر عمد و قابل پیشگیری حین کار عوامل درمانی در تمام دنیا در حال افزایش است. کارکنان، پرستاران و پزشکان بیمارستان به طور مداوم با مشکلات تکراری رو در رو هستند به طوری که باعث می شود خسته یا زودتر از موعد، محیط کار خود را ترک نمایند، دلیل چه می تواند باشد؟ در بسیاری از بیمارستانها کادر پزشکی کارآمد و به روز وجود دارد و از آخرین متدهای علمی روزدنیا بهره برده می شود اما به دلیل آن که کلیه فرآیندهای بیمارستانی مجزا و جزیره ای و بدون هماهنگی و همراه با خطا واتلاف وقت و منابع انجام می گیرند و علیرغم کار حرفه ای سطح بالا وزحمات صورت گرفته، نتیجه کار، مطلوب و مورد دلخواه عوامل درمانی و بیماران نیست.

تعریف برنامه ریزی و مدیریت استراتژیک چیست؟

فرآیند برنامه ریزی استراتژیک عبارت است از ایجاد یک بیانیه مأموریت خاص با اهداف و مقاصد پشتیبان که تکمیل کننده و حامی مأموریت و راهبردهای کلی سازمان باشد. طرح راهبردی سازمان، نقشه راهی برای مدیریت اثربخش اجرای کوتاه و بلندمدت برنامه ارتقای سلامت است. برنامه ریزی استراتژیک یک ابزار است که رهنمودهایی را در تحقق یک ماموریت با حداکثر بهره وری و تاثیر فراهم می کند. برای اینکه برنامه ریزی استراتژیک موثر و مفید باشد، باید اهداف خاص و توصیف مراحل و منابع و اقدامات مورد نیاز را بیان کند، به عنوان یک قاعده، اکثر برنامه های استراتژیک باید در هر سه تا پنج سال دوباره راه اندازی و بازبینی شوند.

برنامه ریزی استراتژیک فرآیندی است شامل مرور بر شرایط محیطی، نیاز های سازمان، ارباب رجوع، توانایی ها و نقاط ضعف سازمان که با هدف تصمیم گیری روی رسالت سازمان، اهداف و استراژی ها تدوین می گردد . برنامه ریزی استراتژیک، قبل از آنکه یک تکنیک و فن باشد، یک نحوه تلقی و باور است که مدیران را به تفکر درازمدت و آینده نگری و پیش بینی افق های دور ترغیب می کند و در سازمانی که این باور و اعتقاد وجود نداشته باشد، بستر مناسبی برای رشد برنامه ریزی استراتژیک وجود نخواهد داشت.

برنامه ریزی استراتژیک، با مطرح ساختن اهداف بلندمدت و تبیین رسالت های سازمان؛ مدیران را در انجام فعالیت هایشان، هم جهت و هماهنگ می سازد. برنامه ریزی استراتژیک به اثر بخشی نظر دارد. در نهایت، می توان گفت که برنامه ریزی استراتژیک، می تواند مفیدترین و موثرترین شیوه تعیین استراتژی در سازمانها قلمداد گردد.

تعریف دقیق مدیریت استراتژیک سلامت چیست؟

سلامت طبق تعریف سازمان جهانی بهداشت، عبارت از رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی می باشد. انسان سالم، محور توسعه ی پایدار است و جوامع امروزی بستر مناسب را برای تولید و شتاب لازم، جهت رسیدن به توسعه می خواهد. بنابراین بررسی و تبیین تمام مولفه های تاثیر گذار بر حوزه ی سلامت، از وظایف محققان و فعالان حوزه ی سلامت می باشد.

رویکرد های انسان محور توسعه برای سلامت، ارزش فراوانی قائل می شود، و اعتقاد دارد تا وقتی که یک نظام سلامت کارآمد بر جامعه حاکم نباشد، جوامع و ملت ها نمی توانند به اهداف اقتصادی و اجتماعی خود دست یابند.  عملکرد بخش بهداشت و درمان در هر کشوری در تامین سلامت جامعه، نقش مهمی ایفا می کند، در واقع می توان گفت که همگانی بودن و سودمندی، از مشخصات سیستم سلامت به شمار می رود، و با توجه به محوریت انسان در امر سلامت، مباحث و برنامه ریزی های این حوزه دارای اهمیت بسیار زیادی می باشد.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی چیست؟

استراتژی هر سازمان، وابسته به یک ماموریت تعریف شده، و یا مجموعه ای از اهداف می باشد، که به عنوان یک ابزار به جهت کمک به سازمان در راستای رسیدن به اهداف مورد نظر، می باشد. با این حال، با وجود داشتن اهداف متفاوت و متنوع برای انجام، اغلب این اهداف به دلیل محدودیت منابع، تحت تاثیر قرار گرفته و محدود می شوند. بایستی به این نکته توجه کرد که برنامه ریزی استراتژیک سازمان، به طرز قابل توجهی از برنامه ریزی بلند مدت و سنتی سازمان متفاوت است، بروتون همچنین تاکید می کند که بسیاری از مراکز درمانی نیز، برخی از برنامه های بلند مدت را در محل کار خود دارند. در واقع پرلین دریافت که بیش از ۹۶ درصد از مراکز درمانی، برنامه ریزی های بلند مدت سازمانی، نهادینه شده ای دارند.

مشکلات سیستم های بهداشتی و درمانی

موفقیت این است که بیمارستان ها برروی مشکلاتی که قابل حل هستند تمرکز نمایند نه این که فقط روی مشکلاتی وقت گذاشت که اقدام بر روی آنها تاثیر چندانی نداشته و عدم موفقیت و دلسردی به همراه دارد. بجای فقط بحث کردن روی راه حل های سیاسی دور از دسترس، ما می توانیم هم اکنون اقدام نمائیم و سیستم کاری خود را ارتقا دهیم، اگر ما یادگیری و انجام اقدام را همین امروز شروع نمائیم ما می توانیم با یکدیگر این کار را انجام دهیم.

مثال هایی از مشکلات فراوان بیمارستان ها:

  • تجهیزات ایمنی استفاده نمی شوند.
  • آسیب ها و بیماری های جزئی گزارش نمی گردد.
  • روش های اجرائی صحیح مورد استفاده قرار نمی گیرد.
  • کارکنان در زمینه ی کار کردن با تجهیزات جدید مشکل دارند.
  • کارکنان کار خود را ترک می کنند و به سایر بیمارستان ها می روند.
  • محدوده فضای انبارها نظیر: رخت شویی و تدارکات بطور مناسب استفاده نمی شود.
  • برگشت کالاها (نظیر: صندلی چرخ دار) از واحد ها به علت ساخت نا صحیح آنها انجام می شود.
  • روند کاغذ بازی بسیار زیاد پرونده بیمار که موجب تاخیر در درمان و ایجاد صف در بیمارستان می شود.
  • تاخیر در حمل و نقل تدارکات بواسطه ی دستورات نا مناسب که باعث اشتباه در دریافت تدارکات می شود

در سال های اخیر، توسعه ی سیستم های سلامت بهره ور اهمیت روزافزونی پیدا کرده است، که از مهمترین دلایل افزایش این اهمیت می توان به دو مورد زیر اشاره کرد: ۱- افزایش مداوم و روزافزون هزینه های سلامت در کشور های توسعه یافته و در حال توسعه ۲- رشد هم زمان تقاضا برای خدمات مراکز درمانی و همچنین افزایش انتظار بیماران از کیفیت خدمات. نمودار زیر اشاره ای به روند افزایش هزینه های سلامت دارد:

سرانه هزینه سلامت در جهان و ایران چقدر است

سرانه هزینه سلامت

اطلاعات و آمار و ارقام داده شده، بیان کننده ی اهمیت روز افزون و افزایش توجه کشورهای مختلف به بخش سلامت و مسائل مربوط به آن می باشد. برنامه ریزی استراتژیک نیز یکی از مهمترین مباحث و الزامات، در یک مرکز درمانی بهره ور می باشد. برنامه های بلند مدت سنتی در مراکز درمانی، اغلب برای دنبال کردن و کنترل برنامه های داخلی و محلی، و همچنین برآورده کردن نیاز های تنظیمی، مورد استفاده قرار می گیرند. اگرچه چنین طرح هایی اغلب لازم و با ارزش هستند، اما آنها اغلب در ایجاد بینش و روابطی که منجر به تولید ارزش و مزیت رقابتی بلند مدت می شود، ضعیف عمل می کنند.

فرایند برنامه ریزی و مدیریت استراتژیک سلامت در مراکز درمانی

همچنین می توان گفت که تعداد بیمارستان هایی که شروع به برنامه ریزی استراتژیک فعال کرده اند، تا حدود زیادی نامشخص می باشد و نکته ی دیگر که بسیار حائز اهمیت است، این می باشد که بسیاری از این مراکز دارای فرایند برنامه ریزی استراتژیک اشتباه می باشند. یکی از مسائل مهم در این حوزه، این امر می باشد که دریابیم، در فرایند برنامه ریزی استراتژیک در بین دو مرکز درمانی با اندازه های تقریبا یکسان در حوزه های جغرافیایی متفاوت، چه شباهت ها و تفاوت هایی وجود دارد. تئوری های وابستگی به منابع (RDT) و دیدگاه مبتنی بر منابع (RBV) دو رویکردی هستند که برای پاسخ به عوامل محیطی و ملاحظات منابع داخلی و خارجی در توسعه ی استراتژی سلامت، مورد استفاده قرار می گیرند.

هر دو تئوری های وابستگی به منابع و دیدگاه مبتنی بر منابع، توسط مدیران مراکز درمانی، در راستای تجزیه و تحلیل مدیران از موقعیت ها و منابع داخلی و خارجی مورد استفاده قرار می گیرند. در این تحقیق ما به دنبال درک ماهیت تصمیم گیری استراتژیک، تفاوت ها و شباهت ها در مراکز درمانی متفاوت و چگونگی تخصیص منابع در فرایند تصمیم گیری استراتژیک، توسط مدیران مراکز درمانی می باشیم.

بیشتر بخوانید: خدمات مشاوره مدیریت استراتژیک

در تحقیقی با عنوان مدیریت استراتژیک دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی استان اصفهان از روش‌های کمی و کیفی در تهیه برنامه واستفاده از مدل‌های مختلف برنامه ریزی استراتژیک از یک الگوی تلفیقی کمک گرفته و به این نتیجه رسیدند که ضرورت برنامه ریزی استراتژیک در نگرش مدیران و کارشناسان تحول ایجاد کرده است. محققان در تحقیقی با عنوان تدوین برنامه ریزی استراتژیک برای استقرار سیستم کیفیت در آزمایشگاه تشخیص طبی به این نتیجه رسیدند که تفاوت و اصلاح محسوس مشکلات در استقرار کیفیت در آزمایشگاه پس از تدوین و اجرای برنامه ریزی استراتژیک بیانگر اهمیت برخورد با مشکلات به صورت هدفمند و تدوین و اجرای برنامه ریزی استراتژیک می باشد.

محققان در تحقیقی با عنوان تهیه و تدوین برنامه ریزی استراتژیک واحد سنجش و ارتقاء سلامت کارکنان دانشگاه علوم پزشکی اصفهان بر اساس ماتریس SWOT و QSPM به بررسی برنامه ریزی استراتژیک در حوزه سلامت پرداختند، در نهایت استراتژی های مناسب را مشخص کرده و به تعیین سیاست ها و تکنیک های متناسب، با توجه به بررسی عوامل داخلی و خارجی پرداختند. نهایت به این نتیجه رسید که فرایند مدیریت استراتژیک در مراکز درمانی بر اتحاد استراتژیک میان مراکز موثر است.

در تحقیقی با عنوان مدیریت استراتژیک سلامت و دیدگاه مبتنی بر منابع، به بررسی چگونگی تدوین برنامه ریزی استراتژیک در مراکز درمانی و تفاوت ها و شباهت های میان فرایند برنامه ریزی در این مراکز پرداختند. در نهایت آنها به این نتیجه رسیدند که فرایند برنامه ریزی استراتژیک بر مبنای دیدگاه مبتنی بر منابع (RBV) در مراکز درمانی، بسیار شبیه به یکدیگر می باشد.

در تحقیق دیگری با عنوان مدیریت استراتژیک سلامت و برنامه ریزی استراتژیک در سازمان های درمانی، به بررسی فرایند برنامه ریزی استراتژیک در حوزه سلامت پرداختند، آنها در نهایت به این نتیجه رسیدند که فرایند برنامه ریزی استراتژیک در مراکز درمانی، فرایندی، قابل برنامه ریزی، منظم، منطقی، و جامع است، و منجر به یکپارچه شدن ادغام های کوتاه، متوسط و بلند مدت در مراکز درمانی، از طریق اجازه دادن به سازمان به جهت تمرکز بر تحولات لازم برای حرکت به سوی آینده می شود. همچنین موفقیت یک برنامه ریزی استراتژیک در یک مرکز درمانی، بستگی به مشارکت ذینفعان، یعنی پزشکان، پرستاران و مدیران دارد.

در این مقاله ما با بررسی تحقیقات انجام گرفته در زمینه ی برنامه ریزی استراتژیک سلامت، زوایای مختلف و گام های لازم برای انجام این مهم، و تفاوت های عمده ی برنامه ریزی استراتژیک در مراکز و سازمان های سلامت را با سایر سازمان های تولیدی و خدماتی تا حد امکان، مشخص می کنیم.

چرا سازمان های درمانی باید از برنامه ریزی استراتژیک استفاده کنند؟

دلایل زیادی مبنی بر اینکه چرا باید سازمان های درمانی از برنامه ریزی استراتژیک استفاده نمایند وجود دارد ولی برخی از مهم ترین دلایل برای ایجاد یک برنامه استراتژیک در حوزه سلامت و ارائه خدمات درمانی را ارائه نموده ایم تا اهمیت این موضوع برای فعالین این حوزه مشخص شود.

افزایش مداوم تقاضا برای مراکز درمانی از طرف مشتریانی که وفاداری خاصی به مرکز درمانی ندارند.

اگر فرض کنیم که بیماران تنها مشتریان مراکز درمانی هستند، این امر بسیار واضح است که این مراکز در آینده با مشتریانی رو برو خواهند بود که، اطلاعات بسیار بیشتری نسبت به گذشته، از حقوق، خواسته ها، و همچنین مراکز درمانی متنوع دارند. از این رو باید برای آنها برنامه هایی مدون و بلندمدت برای ایجاد وفاداری ایجاد نمود.

افزایش فزاینده ی رقبای حرفه ای و ماهر

یک سیستم درمانی، امروزه به طور فزاینده ای، دسترسی آسان به پزشکان متخصص و ماهر، دارد، که این امر وجود رقبای قوی تر را ممکن می سازد. همچنین امروزه سطح بالایی از تخصص و برتری شغلی، در میان متخصصان به طور فزاینده ای گسترده شده است، لذا امروزه داشتن صرف متخصصان در گرایش های مختلف درمانی، به طور مطلق، مزیت رقابتی، محسوب نمی شود.

منابع محدود، برای تولید خدمات

شدت و اهمیت این فاکتور، در مواقع وقوع بحران های مختلف نیز، افزایش می یابد. پاسخ ممکن به این محدودیت منابع، افزایش تعهد به تخصیص منابع بر اساس یک رویکرد منطقی، با استفاده از یک برنامه ریزی استراتژیک سلامت کارآمد می باشد. استفاده درست و بهینه از منابع سازمانی باعث می شود تا مزیت های چشمگیری در ارائه خدمات به وجود آید.

اجرای فرایند های کاری، در سطحی فراتر از حد قابل قبول

استراتژی سازمان های فعال در حوزه سلامت صرفا نمی تواند تک بعدی در نظر گرفته شود و تمرکز بر اجرای فرایند های کاری، مطلوبیت قابل قبول را ندارد، بلکه اجرای فراتر از بهینه سازی فرایند ها و در نتیجه به دست آوردن رضایت بیمار و انجام کار به بهترین صورت ممکن، از اهداف تعیین استراتژی می باشد. بعبارتی استراتژی در حوزه سلامت باید فرا تر از بهینه سازی فرآیندهای محسوب گردد.

اندازه و پیچیدگی روزافزون سازمان های سلامت و خدمات درمانی

افزایش در اندازه ی جمعیت و نیازهای آنها و همچنین شاخه های درمانی متنوع، منجر به افزایش اندازه و پیچیدگی در مراکز درمانی شده است.
با توجه به دلایل گفته شده، برنامه ریزی استراتژیک، یک ابزار بسیار مفید و قابل اجرا، برای بهبود شرایط در مراکز درمانی می باشد. و در صورت عدم اجرای یک برنامه ریزی استراتژیک مناسب، یک سازمان درمانی، ممکن است پس از چند سال گوی رقابت را از دست داده، و یا به کلی از بین برود.

استراتژی در بیمارستان ها مراکز درمانی چگونه است

سطوح مختلف و تصمیمات مرتبط در سطوح مختلف مراکز درمانی

سطوح مختلف تصمیم گیری و تصمیمات مرتبط با آن

برای این موضوع، یک جواب واحد و فراگیر وجود ندارد، در سازمان هایی غیر از سازمان های درمانی، برنامه ریزی استراتژیک سازمان معمولا توسط مقامات در راس هرم سازمان مشخص می شود، و این برنامه در نهایت، کل سازمان را تحت تاثیر قرار می دهد. به همین دلیل، ممکن است در عین حال که برای شرکت به طور جامع یک برنامه ی استراتژیک کلی وجود دارد، اما هر یک از زیر مجموعه های سازمان نیز، متناسب با نیاز خود نیز، یک برنامه ی استراتژیک مناسب را داشته باشند.

در مراکز درمانی، و بخش سلامت نیز به این صورت است که کل مرکز درمانی معمولا یک برنامه ی استراتژیک جامع داشته و سایر بخش ها نیز دارای برنامه ی استراتژیک خاص خود متناسب و هم جهت با برنامه ی استراتژیک کلی سازمان می باشند. نکته ی بسیار مهم و حائز اهمیت این می باشد که برنامه های استراتژیک سطوح مختلف بایستی که به طور کامل با یکدیگر در ارتباط و هم جهت بوده و در تضاد یکدیگر نباشند. جدول زیر، بیان کننده ی سطوح مختلف و تصمیمات مرتبط با هر سطح در یک مرکز درمانی می باشد.

توجه به منابع داخلی و خارجی در مدیریت استراتژیک سلامت

در مدیریت استراتژیک سلامت دیدگاه مبتنی بر منابع بر ویژگی  های مهم عوامل مستقلی که منجر به تنوع محصولات با کاهش قیمت شده اند (مانند منابع شرکت) تاکید می کند. این رویکرد تاکید بر منابع استراتژیک شرکت دارد. منابع استراتژیک شرکت منابعی هستند (شامل منابع فیزیکی، نیروی انسانی و منابع سازمانی مانند توانمندیها، فرآیندهای سازمانی، دانش اطلاعاتی، شهرت سازمان و … ) که ارزشمند و کمیاب بوده و جایگزینی و تقلید آن هزینه زا باشند. منابع استراتژیک ، خود، منشا مزیت رقابتی هستند و چالش مدیران در شناسایی و مدیریت این منابع است.

این بدان معنی نیست که رویکرد مبتنی بر منابع از توصیف و توجیه تفاوت عملکرد شرکت ها بر حسب بازارهای محصولات آنها ناتوان است. این رویکرد تحلیل می کند که شرکت های موفق منابعی دارند که ارزش مجموعه آنها بیشتر از رقباست. به طور منطقی این موضوع به این معنی است که شرکت هایی که عملکرد پایین تری دارند نیز ممکن است دارای مزیت رقابتی باشند ولی با ارزشی کمتر از رقبای موفق تر آنها.

بیشتر بخوانید: معرفی انواع استراتژی های سازمانی در سطوح مختلف کسب و کار

این مفهوم تفاوت ارزش برای مزیت رقابتی در مقایسه با دیدگاه سازمان صنعتی که یک عامل را دال بر مزیت رقابتی می داند و آن حداکثر سوددهی است ممکن است در جستجوی رهبران صنعت کمتر مفید باشد. اگرچه معیار مقایسه شرکت ها در رویکرد منبع محور و رویکرد مبتنی بر منابع (در مقایسه با رویکرد سازمان صنعتی) بجای عملکرد ، بهره برداری از منابع سازمان است، مزیت رقابتی باید بر حسب افزایش ارزش نسبی منابع و هزینه بر بودن تقلید آنها توسط رقبا تعیین شود.

کاربرد تئوری وابستگی به منابع خارجی ( RDT)، در برنامه ریزی و مدیریت استراتژیک بسیار نزدیک هست به نظریه هایی از جمله: نظریه سیستم های باز و نظریه نهادی. که همه ی این های به دنبال توضیح این مسئله هستند که چگونه، عوامل محیطی و خارجی در تصمیمات سازمانی تاثیر گذار هستند. تئوری وابستگی به منابع (RDT)، به این موضوع تمرکز می کند که چگونه مدیران به طور استراتژیک وارد عمل می شوند، به جهت کاهش عدم اطمینان و وابستگی های محیطی. و این موضوع از طریق سال ها تحقیق مورد بهبود قرار گرفته است.

نقش تئوری وابستگی به منابع در مدیریت استراتژیک سلام

تئوری وابستگی به منابع (RDT)، در دهه ی اخیر بسیار به موضوع مدیریت استراتژیک سلامت نزدیک شده و در فرایند آن تاثیر گذار بوده است، و علت آن، تغییرات نوع تقاضا، تغییرات ساختار پرداخت، و عدم قطعیت در مورد وابستگی های خارجی می باشد. این وضعیت ترویج می کند یک انتظار مبتنی بر تئوری را از مراکز درمانی، که نتیجه ی آن به وجود آمدن مراکز درمانی ای با استراتژی های رهبری و تمایز می باشد.

نقش دیدگاه مبتنی بر منابع (RBV) در مدیریت استراتژیک سلام

دیدگاه مبتنی بر منابع (RBV)، اگرچه به صورت موازی با تئوری وابستگی منابع (RDT)، در طی فرایند برنامه ریزی استراتژیک به کار گرفته می شود، اما نسبتا دیدگاهی جدیدتر در مدیریت و برنامه ریزی استراتژیک می باشد، و این رویکرد هنوز به طور کامل و مناسب در فرایند برنامه ریزی و مدیریت استراتژیک سلامت جا نیفتاده است. تمرکز RBV بر روی به دست آوردن مزیت رقابتی بر مبنای منابع داخلی یک سازمان، از طریق توسعه و یا استخدام آنها، به منظور پیاده سازی یک استراتژی خاص می باشد، و اخیرا نیز در محیط سلامت به کار گرفته می شود، به منظور مقایسه ی منابع و ظرفیت های گسترش منابع، در اختصاص ظرفیت های جراحی با این دیدگاه بر منابع داخلی خاص به جهت اجرای استراتژی، RBV در زمینه های مدیریت استراتژیک، مدیریت استراتژیک منابع انسانی و برنامه ریزی استراتژیک فناوری اطلاعات.

رویکرد منبع محور در مدیریت استراتژیک سلامت

بررسی رویکرد مدیریت استراتژیک سلامت در آمریکا

با دقت در بخش سلامت ایالات متحده، به راحتی می توانید طرح های استراتژیک مشترک در میان مراکز درمانی، از قبیل: مهندسی مجدد فرایند، هماهنگی مراقبت و درمان، ادغام افقی، سوابق پزشکی الکترونیکی، تغییر فرهنگ، بهبود کیفیت، و تعامل پزشکان را مشاهده کنید.

همچنین این مهم به نظر میرسد که همه ی این ها به طور روزآمد، آماده ی هماهنگی با تغییرات محیطی، و اصلاحات نظام سلامت می باشند و اغلب در یک برنامه ی استراتژیک و به طور گسترده در سازمان تعبیه می شوند. از طرفی دیگر این انتظار وجود دارد که حوزه سلامت دارای یک محیط خارجی با شدت تغییرات بسیار بیشتر در فناوری و رقبا و مدیریت انتظارات مشتری باشد. همچنین این نکته بسیار واضح است که سازمان های مختلف در سطوح مختلف، اقدام به برنامه ریزی استراتژیک می کنند، در نتیجه این سوال به وجود می آید که: آیا ملاحظات محیطی خارجی و داخلی، تاثیر برابر در روند مدیریت استراتژیک در یک مرکز درمانی دارند یا خیر؟؟ و دیگر اینکه اگر هماهنگی و استقرار منابع داخلی در سراسر مرکز درمانی متفاوت باشد، نوع تخصیص منابع داخلی، چه نقشی در فرایند برنامه ریزی استراتژیک ایفا می کند؟

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق مدیریت تحول استراتژیک در سازمان چیست؟

در ادامه به بررسی و مطالعه ی کار صورت گرفته در مورد بررسی دو سیستم بزرگ درمانی به منظور بهبود درک ما، از فرایند تصمیم گیری استراتژیک، طرح های استراتژیک، و همچنین رفتار مدیریت، مربوط به فرایند اجرای برنامه ریزی استراتژیک می پردازیم. در وحله ی اول، شباهت ها و تفاوت ها میان طرح های استراتژیک در در سراسر دو سیستم سلامت، بر اساس چگونگی این طرح ها، مشخص شده و توصیف می شوند. برای بهبود درک از ماهیت طرح های استراتژیک در سیستم های بهداشتی، بایستی به سه سوال زیر تمرکز شود:

  • آیا هنگام تدوین استراتژی، بیشتر تمرکز به پاسخ گویی بر عوامل داخلی است و یا خارجی؟
  • آیا تمرکز ابتکارات استراتژیک، در میان مراکز درمانی به صورت مشابه می باشد و یا متفاوت از یکدیگرند؟
  • چه تفاوت هایی در میان مراکز درمانی در طی فرایند اختصاص منابع داخلی به بخش های مختلف، وجود دارد؟

نتیجه گیری مقاله مدیریت استراتژیک سلامت

با افزایش سطح رفاه و بالارفتن انتظارات مردم در زندگی، افزایش سطح رقابت و گسترش تکنولوژی، مراکز درمانی ناچار به تغییر و اصلاح روند و عملکرد خود هستند. از آنجایی که تا سال های اخیر مدیریت مراکز درمانی و سیاست گذاری ها در این حوزه بر عهده پزشکان بوده است نواقص و مشکلات زیادی در سیستم های مدیریتی وجود دارد. با توجه به نقش اساسی مدیریت استراتژیک در مقوله دانش، توجه به این علم در زمینه سلامت و مراکز درمانی اجتناب ناپذیر است. مدیریت استراتژیک در حوزه سلامت شامل موارد زیادی می شود که همه آنها تاکید بر مدیریت و بهبود عملکرد مراکز درمانی در بلند مدت و در نهایت افزایش رضایت بیماران و سطح سلامت جامعه دارند.

در این مقاله سعی شد مروری مختصر و فشرده بر مهمترین مسائل استراتژیک در حوزه مدیریت و مهندسی سیتم های سلامت انجام شود. همچنین مروری مختصر بر مهمترین مطالعات و تحقیقات بر روی مدیریت مراکز درمانی انجام شود. با توجه به تازگی این حوزه از علم فرصت های بسیاری برای محققان علاقه مند به بهبود سلامت وجود دارد. امید است با رویکرد نوین محققان و توجه آنها به بخش سلامت، عملکرد سیستم های سلامت بهبود قابل توجهی پیدا کند.

بشتر بخوانید: هوشمندی استراتژیک چیست؟

نتایج بررسی ها نشان دهنده ی تاثیر قوی تئوری وابستگی به منابع (RDT)، در فرایند تصمیم گیری استراتژیک سلامت می باشد. ما همچنین مشاهده کردیم که تغییرات در ریکردهای اجرا و پیاده سازی استراتژی، مربوط به هماهنگی و اختصاص منابع می باشد، که این موضوع مهر تاکیدی بر این نتیجه است که رویکرد مبتنی بر منابع (RBV) بیشتر مناسب و کاربردی برای برنامه ریزی استراتژیک سلامت می باشد، وقتی که این سازمان ها درگیر اجرای طرح های استراتژیک خارجی هستند.

این اطلاعات، ما را در ارائه ی یک چارچوب مفهومی، به جهت مدیریت استراتژیک سلامت که شامل توازن در هر دو رویکرد RDT و RBV می شود را یاری می کند. این چارچوب مفهومی، نشان دهنده ی دیدگاه های مهم داخلی و خارجی، نسبت به منابع و مراحل فرایند تصمیم گیری استراتژیک در بخش سلامت می باشد. این چاچوب مفهومی، با مرحله ی تجزیه و تحلیل وضعیت کار خود را شروع می کند، که این مرحله، در حالت ایده آل، بایستی شامل هر دو رویکرد، RDT و RBV باشد. نکته ی مهم این می باشد که پس از بررسی به این نتیجه رسیدیم که رویکرد RBV تاثیری به مراتب مهم تر در فرایند برنامه ریزی استراتژیک در حوزه سلامت دارد. در پایان ذکر این نکته حائز اهمیت است که سرمایه گذاری و به کارگیری ظرفیت سازمان شده، منابع و استعداد های کلیدی مدیریت، در طی فرایند برنامه ریزی استراتژیک، منجر به افزایش و توانایی آن را در رویارویی با عوامل و محیط در حال تغییر، افزایش می دهد.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاه های خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع مدیریت استراتژیک سلامت برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.

اتحاد استراتژیک چیست

تعریف دقیق اتحاد استراتژیک یا همان ائتلاف استراتژیک چیست؟

در این مقاله به موضوع اتحاد استراتژیک خواهیم پرداخت و لزوم بهره گیری از اتحادهای استراتژیک را در شرکتها و بنگاه های اقتصادی کوچک و متوسط  مورد بررسی قرار می دهیم. اتحاد استراتژیک مقوله ای بسیار حیاتی برای رشد و توسعه فعالیت های سازمانی و همچنین کسب و مزیت های رقابتی جدید در کسب و کار است. اتحاد استراتژیک در قالب های متفاوتی می تواند اجرا شود و از همین رو دانستن انواع اتحادهای استراتژیک امری مهم تلقی می گردد که باید بدان توجه ویژه ای داشت.

مقدمه ای بر اتحاد استراتژیک

بنگاههای کوچک و متوسط، نقش مهمی در توسعه اقتصادی و اجتماعی کشورها برعهده دارند. در تمامی اقتصادها آنها اکثریت عظیمی از بنگاه های تجاری را تشکیل می دهند. بنگاه های کوچک و متوسط، معمولا عهده دار ایجاد شغل در جامعه اند و یک سوم تا دو سوم حجم معاملات بخش خصوصی در این شرکتها صورت می گیرد. با این وجود، بنگاههای کوچک و متوسط، از لحاظ امکانات مالی و منابع مدیریتی کمبودهای مهمی دارند و برای رقابت در دنیای تجاری امروز با مشکلات فراوانی روبه رو هستند. بنابراین محققان برای رفع این کمبودها، تقویت قابلیت ها و نوآوری های بنگاه های کوچک و متوسط راه های مختلفی پیشنهاد کرده اند. یکی از مهمترین این راهها، اتحاد این شرکتها با شرکتهای دیگر است. به دلیل مهم بودن این نوع از اتحادها، آنها را اتحاد استراتژیک نامیده اند. اتحاد استراتژیک به طور فزایندهای مورد توجه محققان، به عنوان راهی نوآورانه برای پیشرفت قابلیت رقابتی شرکتها بوده است.

همه پژوهشگران به طور آشکار تأکید کرده اند که اتحاد استراتژیک برای بنگاه ها، به دلیل رقابت در یک اقتصاد دانش محور، حیاتی است و هر سال، اتحادهای استراتژیک فراوانی در بخشهای صنعتی مختلف شکل می گیرند. به تعدادی از اتحادهای استراتژیک که در فناوری اطلاعات (صنایع نیمه رسانا، کامپیوتر و دستگاه های جانبی) جهان در سال ۲۰۰۱ صورت گرفته توجه کنید که چگونه دو شرکت مخابراتی اسکاندیناوی به طور غیر مستقیم به مایکروسافت از طریق شرکای ژاپنی شان مرتبط شده اند:

  • اریکسون و سونی (Sony) توافق کردند که آنها شرکت های تلفن های همراه خود را برای ایجاد نسل جدیدی از تلفن ها، باهم ترکیب می کنند.
  • بیش از ده شرکت ژاپنی، شامل سونی و ان.ای.سی، اعلام کردند که کنسرسیومی برای توسعه مشترک نسل جدیدی از تجهیزات و محصولات نیمه رسانا راه اندازی می کنند.
  • ان.ای.سی (NEC) و مایکروسافت (Microsoft) اعلام کردند که یک اتحاد استراتژیک برای توسعه محصولات شان ایجاد خواهند کرد.
  • نوکیا (Nokia)، اریکسون (Ericsson) و موتورولا (Motorola) اعلام کردند که یک شرکت مشترک برای مجهز کردن تلفن های همراه، پیجر و رایانه های جیبی برای فرستادن آنی و در لحظه پیغام های فوری، بدون توجه به برند تجهیزات و صرفاً با نرم افزارها، ایجاد کرده اند.

با نگاهی به لیست شرکت های بالا متوجه می شویم که بسیاری از شرکت های بزرگ که حتی انحصار بازار را در اختیار دارند، خود را بی نیاز از اتحاد استراتژیک با شرکت های دیگر، به علت پیچیدگی روزافزون جهان و تقسیم دانش بین شرکت ها مختلف نمی بینند. از این نکته متوجه می شویم که اتحادهای استراتژیک برای بنگاه های کوچک و متوسط اهمیت مضاعفی دارد، بدین علت که منابع مدیریتی بنگاههای کوچک و متوسط در ارتباط با اندازه یا حوزه در مقایسه با شرکتهای بزرگ محدود است.

این امر خصوصا راجع به منابع مالی و فیزیکی صادق است. اگر نبود منابع را نتوان در داخل با هزینه قابل قبول یا در یک چارچوب زمانی معقول جبران کرد، بنگاه های کوچک و متوسط نیاز دارند تا آنها را از شرکت های بزرگ یا شرکای دیگر بگیرند. محققان، انگیزه ها و محرک های گوناگون دیگری را برای وارد شدن شرکت ها به اتحاد استراتژیک بیان کرده اند که از آن جمله می توان به انواع مختلف یادگیری و کسب دانش بیرونی، بازسازی و پیشرفت میزان کارایی، حصول و دستیابی به راه های توزیع و بازاریابی بهتر، تقسیم هزینه ها و ادغام منابع، کاهش ریسک، صرفه جویی های تولید انبوه، قابلیت های متنوع بیشتر، دستیابی به مزیت رقابتی، سود حاصل از دستیابی به تکنولوژی های جدید، تقویت بودجه های تحقیق و توسعه، توسعه محصولات و تکنولوژی های جدید، همکاری با رقبای بالقوه و یادگیری از رقبا اشاره کرد.

تعریف علمی اتحاد استراتژیک چیست؟

چندین تعریف مفید از اتحاد استراتژیک، توسط پژوهشگران پیشنهاد شده است در ادامه به تعاریف ارائه شده توسط هر یک از محققان خواهیم پرداخت.

اسپکمن: اتحاد استراتژیک را به عنوان یک رابطه مشترک و نزدیک بین دو یا چند شرکت با هدف تحقق بخشیدن به اهداف سازگار دو جانبه که برای هر شرکت دستیابی به آن اهداف به تنهایی مشکل است، می داند.

هیت: اتحاد استراتژیک را به عنوان ترتیبات همیارانه میان دو یا چند شرکت برای پیشرفت موقعیت رقابتی شان که به وسیله منابع مشترک حاصل می شود، دیده است.

جانسون: در واقع اتحاد استراتژیک، توافقنامه ای بین دو یا چند شرکت است که برای پیگیری مجموعه ای از اهداف مورد تایید متحد می شوند، اما در عین حال مستقل باقی می مانند.

تعریف عمومی اتحاد استراتژیک چیست؟

هنگامی که دو یا چند بنگاه کسب ‌و‌ کار برای رسیدن به اهداف مشترک با یکدیگر توافق کرده و قرارداد همکاری منعقد می‌کنند، یک اتحاد استراتژیک (Strategic Alliance) شکل می‌گیرد. در برخی از قراردادها، سهام به اشتراک گذاشته می‌شود ولی این ویژگی لزوما در تمامی اتحادها وجود ندارد. برای مثال زمانی که نوکیا و مایکروسافت برای تولید گوشی‌های هوشمند، قرارداد امضا کردند، سهامی بین دو شرکت، مبادله نشد.

اتحاد استراتژیک میان قابلیت‌های کلیدی دو سازمان یا بیشتر، ارتباط ایجاد می‌کند. نتیجه‌ی این ارتباط این است که تمام طرفین با تبادل چیزهایی نظیر مهارت‌ها، فناوری‌ها و محصولات با یکدیگر، از همکاری متقابل سود می‌برند. این اتحاد یک همکاری است که شرکت‌ها ضمن حفظ استقلال خود، از آن برای حل مشکلات مشترک ‌شان استفاده می‌کنند.

در بعضی اتحادهای استراتژیک، بنگاه‌ها اقدام به سرمایه‌گذاری مشترک در زمینه خاصی می‌کنند. تمامی همکاری‌های استراتژیک به منظور رسیدن به اهداف مشخص و از پیش تعیین شده‌ای انجام می‌شود. روابط بلندمدت میان بنگاه‌ها نیز می‌تواند حالتی از همکاری‌های برون سازمانی باشد که منجر به سودآوری و بهبود مستمر می‌شود. روابط تویوتا با تامین‌کننده‌هایش نمونه‌ای از همکاری مستمر و بلندمدت است که به تمام اعضای مجموعه، منفعت می‌رساند.

انواع اتحاد استراتژیک و ائتلاف استراتژیک در کسب و کارها

تفاوت اتحاد استراتژیک با سرمایه گذاری مشترک و ادغام چیست؟

سرمایه گذاری مشترک نیز با اتحاد استراتژیک تفاوت دارد. در سرمایه‌گذاری مشترک (joint venture)، طرفین همکاری یک شرکت مجزا ایجاد و توافق می‌کنند که ضمن اینکه هرکدام کسب و کار مستقل خود را اداره می‌کنند، هریک وظایف مشخصی را برای مدت زمان مشخص در آن شرکتِ جدیدِ ایجاد شده، انجام بدهند.

اتحاد استراتژیک با ادغام، انتقال مالکیت و خرید شرکت، که در آن دو شرکت مستقل در یک ساختار شرکتی واحد با هم یک شرکت را تشکیل می‌دهند، متفاوت است. در اتحاد، شرکا ضمن اینکه مثل سابق به عنوان یک سازمان مستقل باقی می‌مانند، کنترل مدیریتی را باهم قسمت می‌کنند و در کنار هم برای دستیابی به اهداف مشترک کار می‌کنند.

اتحاد استراتژیک یک توافقنامه همکاری بین دو سازمان و یا تعداد بیشتری است که می خواهند از این راه موقعیت رقابتی و عملکرد خود را ازطریق منابع مشترک بهبود دهند. درجای دیگری، اتحاد استراتژیک این گونه تعریف شده است: مشارکت دو شرکت یا دو واحد کسب و کار و یا بیشتر جهت رسیدن به اهداف مهم استراتژیکی که شرکا به طور متقابل از آن مشارکت سود می برند. اتحاد استراتژیک یعنی یک توافقنامه بلندمدت رسمی یا غیررسمی بین دو سازمان و بیشتر درحالی که هرکدام از آنها استقلال خود را حفظ می کنند. به طورکلی، از تعاریف متعدد و موجود از اتحاد می توان نتیجه گیری کرد که مفهوم اتحاد استراتژیک بر سه مبنی استوار است:

  • وجود حداقل دو شریک
  • دستیابی به اهداف استراتژیک
  • مشارکت بین شرکاء چه به صورت رسمی و قراردادی (CONTRACTUAL) و چه به صورت غیررسمی؛

تغاوت اتحاد استراتژیک متقارن و نامتقارن چیست؟

این تعاریف به اتحاد استراتژیک به عنوان مبادله یا سهیم شدن در منابع مدیریتی توجه کرده اند. در این مقاله نیز اتحاد استراتژیک را به عنوان مبادله منابع مدیریتی در نظر گرفته ایم. با توجه به ماهیت منابع مدیریتی مبادله شده، اتحاد استراتژیک را می توان در دو گروه اتحادهای متقارن و نامتقارن طبقه بندی کرد. در اتحادهای متقارن انواع مشابهی از منابع مدیریتی مبادله می شود، اما در اتحادهای نامتقارن انواع مختلفی از منابع مدیریتی مبادله می شود.

بنابر این هرگاه دو شرکت متعهد به عرضه منابع انسانی خاص، تکنولوژی یا سرمایه شوند که منابع مبادله شده مشابه باشند، در اینجا یک اتحاد متقارن رخ داده است. هدف اصلی اتحادهای متقارن، تکمیل آن منابعی از شرکت است که ناکافی اند. این امر به دلیل به کار گیری منابع برای رسیدن به یک سطح مطمئن از بزرگ شدن جهت موثر بودن مورد نیاز است. به عنوان مثال، هنگامی که یک شرکت، کارخانه ای ایجاد می کند، یک گزینه بهینه اندازه تولید، در تعادل بودن آن با نیازهای بازار است و اگر یک شرکت به تنهایی منابع کافی برای رسیدن به این سطح بهینه را در اختیار نداشته باشد، می تواند برای تکمیل منابع مفقودهاش از شریک دیگر کمک بگیرد. شرکت مقابل نیز با مشکلات مشابهی روبه رو شده است و به تکمیل منابع مفقوده اش نیاز دارد.

بیشتر بخوانید: استراتژی کسب و کارهای آنلاین چگونه تعیین میشود؟ 

از طرف دیگر، هدف اولیه اتحادهای نامتقارن دستیابی به منابع مکمل است. در چنین مواردی، یک شرکت نمی تواند به اهداف تجاری اش دست پیدا کند، زیرا کمبودهایی از انواع مشخصی از منابع رادارد و بنابراین برای دست یافتن به آنها از طریق شرکت های دیگر تلاش می کند. در واقع اهداف تجاری که هر شرکت برای دستیابی به آنها به اتحاد نامتقارن می پیوندد، متفاوت است و طبیعتا منابع مورد نیاز هر شرکت نیز متفاوت است. برای بنگاههای کوچک و متوسط، اتحادهایی که بیشترین نفع را به همراه دارند، اتحادهای نامتقارن است؛ زمانی که آنها منابع فکری مستعد و متبحرشان را به شرکت شریک ارائه می کنند و در مقابل منابع مفقوده شان مانند سرمایه و منابع مالی را از آن شرکت به دست می آورند.

عوامل موثر در موفقیت اتحاد استراتژیک کدامند؟

اینکه یک اتحاد استراتژیک در طول زمان پایدار بماند و به اهداف از پیش تعیین شده برسد، به این وابسته است که چگونه شرکا با هم کار کنند، با تغییرات داخلی و خارجی خود را سازگار کنند و در صورت تغییر شرایط، آیا مذاکره دوباره و چانه زدن بر سر اهداف و شرایط را در دستور کار قرار می دهند یا خیر؟

بسیاری از اتحادها شکست خورده اند یا از بین رفته اند و هرگز به اهداف مشترک دست پیدا نکردند، به این دلیل که اختلاف، تضاد و ناسازگاری بین شرکا به شدت افزایش می یابد و شرکت ها را از مسیر درست از پیش تعیین شده دور می کند. همکاری نزدیک و تعهد مداوم باعث تحکیم اتحاد استراتژیک و ایجاد وضعیت برد- برد برای شرکا | می شود. عواملی مهمی که باعث موفقیت اتحاد استراتژیک می شود در شکل زیر نشان داده شده است.

تمرکز بر عوامل محسوس مدیریت اتحاد استراتژیک – به طور کلی تحلیل هزینه فایده – نباید باعث بی توجهی یا کم توجهی به عوامل غیر محسوس مانند عوامل فرهنگی بشود. در بحث عناصر فرهنگی باید به فرهنگ قومی، ملیتی و فرهنگ سازمانی اشاره کرد. فرهنگ ملی به هنجارها و ارزش های جوامعی که شرکای سازمان در آن قرار گرفته اند، اشاره دارد. این فرهنگ شامل جنبه های رفتار فردی و گروهی جامعه شامل عرف، سنت، شیوه های ارتباطی وحتی قوانین یک جامعه می شود.

پس مدیران شرکت، در هنگام انتخاب شرکای اتحاد، باید به این که یک شرکت کجا و در چه فرهنگ و جامعه ای قرار گرفته است، توجه کنند. فرهنگ سازمانی نیز به هنجارها و ارزشهای بنگاه اشاره می کند. این نوع فرهنگ، به وسیله جهت گیری به سمت ریسک، سطح تمرکز و شیوه مدیریتی، نگرش شرکت به نوآوری و هزینه برای تحقیق و توسعه متمایز می شود. شناخت این تفاوت های فرهنگی و مدیریت آنها از عوامل مهم تداوم و موفقیت اتحاد استراتژیک و دستیابی به اهداف اتحاد است.

انواع اتحاد استراتژیک کدام است؟

به طور کلی دامنه ارتباطات میان شرکتی، تنوع گسترده ای از روش ها و شیوه ها را در بر می گیرد که از قراردادهای خرید فروش و مبادلات عادی تا مالکیت و ادغام را شامل می شود. ولی تعدادی از این روشها به عنوان اتحادهای استراتژیک در نظر گرفته شده اند. در شکل زیر محدوده اتحاد استراتژیک در ارتباطات میان شرکتی ترسیم شده است.

فرایند اتحاد استراتژیک و مراحل اجرایی ائتلاف استراتژیک


با توجه به شکل فوق اتحاد استراتژیک شامل بخشی از ارتباطات میان شرکتی مانند روش های تحقیق و توسعه (R&D) مشترک، توسعه مشترک، بازاریابی مشترک، مشارکت در فروش و … می شود. در واقع محدوده اتحاد استراتژیک، شامل بخشی از ترتیبات قراردادی و بخشی از ترتیبات سرمایه ای می شود.
در ادامه، برخی از مهمترین اتحادهای استراتژیک توضیح داده شده است؛ اتحادهای استراتژیکی که در ذیل اتحاد استراتژیک نامتقارن و مبادله منابع مدیریتی مختلف قرار می گیرند. – این اتحاد ها همچنین برای کسب و کارهای کوچک و متوسط مناسب ترند:

اتحاد استراتژیک مشارکت در فروش

بنگاه های کوچک و متوسط در مقایسه با بنگاه های بزرگ، قابلیت های فروش محدودتری دارند و اگر بنگاه های کوچک و متوسط آرزوی رقابت با رقبای بزرگ در زمینه تجاری مشخصی را دارند، ناگزیر به استفاده از منابع فروش شرکا هستند. بنگاه های کوچک و متوسط، برای مشارکت در فروش، می توانند دو رویکرد را اتخاذ کنند: ۱. فروش کالا، ۲. واگذاری محصول.

رویکرد فروش کالا

در رویکرد فروش کالا، شرکت «الف» به تنهایی نمی تواند نیازهای بازار را با منابع فروش در اختیار خود، برآورده کند، پس از طریق اتحاد با یک شرکت بزرگتر، به کانال ها یا فروشندگان و بازاریابان آن شرکت دست پیدا می کند. اگر شرکت «الف» قصد فروش محصولاتش در یک کشور (یا منطقه) مشخص را دارد، اما کانال فروش آن را در اختیار نداشته باشد، ممکن است کار فروش را در آن کشور و منطقه به شرکت «ب» محول کند. شرکت «الف» به این نوع از اتحاد استراتژیک نیاز دارد، بدین خاطر که منابع فروش کافی، همچون کانال فروش یا فروشندگان کافی در اختیار ندارد، اما شرکت «الف» باید در انتخاب شرکت «ب» به اعتبار شرکت (ب) و برند آن توجه کافی داشته باشد.

رویکرد واگذاری محصول

در رویکرد واگذاری محصول، شرکت «الف» محصولاتش را به شرکت «ب) می فروشد و شرکت «ب» آنها را با برند و مسئولیت خود به مشتریان باز فروش می کند. مشتریان محصولات را با فرض اینکه شرکت «ب» مالک آنهاست خریداری می کنند و از این امر که شرکت «الف» آنها را تولید کرده است، آگاهی ندارند. در واقع از این اتحاد در جایی استفاده می شود که شرکت «ب»، از لحاظ کانال فروش و شهرت برند در مقایسه با شرکت «الف» سر آمدتر باشد.

اتحاد استراتژیک سرمایه گذاری مشترک

سرمایه گذاری مشترک، ایجاد شرکت مستقلی به وسیله دو یا چند شرکت است که سرمایه و منابع مورد نیاز را به طور مشترک فراهم می کنند و در مقابل از خروجی های شرکت – محصولات و خدمات – بهره مند می شوند. در واقع در این روش، شرکت ها بر مبنای یک رابطه قرار دادی، شرکت جدیدی ایجاد می کنند که زمینه کاری و حوزه فعالیت آن از پیش مشخص شده است و شرکت های سرمایه گذار با یکدیگر شرکت جدید را اداره و کنترل می کنند و در نفع و زیان آن نیز به طور طبیعی شریک هستند.

شرکتها بدین دلیل در یک سرمایه گذاری مشترک وارد می شوند که همکاری با شرکا تاثیر بیشتری نسبت به اینکه به تنهایی فعالیت کنند، دارد. به عنوان مثال اگر سرمایه مورد نیاز برای یک تجارت خیلی زیاد باشد، ارجح این است که بنگاه های کوچک و متوسط با شرکت های دیگر شریک بشوند.

در شکل گیری سرمایه گذاری مشترک، شرکت ها معمولا نه فقط منابع سرمایه ای، بلکه همچنین مدیران، کارمندان، محصولات، سرمایه های فکری، دانش فنی مدیریتی و… را تسهیم می کنند. از دیگر انگیزه های شرکت ها برای ایجاد سرمایه گذاری مشترک می توان به تقسیم هزینه ها و ریسک، دستیابی به منابع مالی جدید، صرفه جویی های تولید انبوه، دستیابی به تکنولوژی ها و مشتریان جدید و آشنایی با شیوه های مدیریتی جدید اشاره کرد.

اتحاد استراتژیک توسعه مشترک

برای تولید و توسعه محصولات جدید شرکت ها به منابع مختلف، که به طور کمی و کیفی رشد و توسعه می یابند، نیاز دارند. این منابع می توانند مالکیت های فکری، منابع انسانی، دانش فنی و… باشند. برای هر بنگاه کوچک و متوسط در اختیار داشتن تمامی این منابع مورد نیاز مشکل است. در واقع اگر یک بنگاه کوچک و متوسط برای داشتن تمامی این منابع تلاش کند، ممکن است به قابلیت های اولیه آن نیز ضربه وارد شود.

توسعه مشترک، چارچوبی است که شرکت های چندگانه، منابع فنی شان را برای توسعه تکنولوژی ها یا محصولات براساس یک برنامه زمانی و مشخصات مورد توافق دو جانبه سرمایه گذاری می کنند. شرکت های شریک، منابع متفاوتی را فراهم می کنند و این منابع متفاوت به عنوان ورودی توسعه مشترک به حساب می آیند و هر دو شرکت از خروجی ها، همچون محصولات و خدمات جدید، بهره مند می شوند.

بیشتر بخوانید: استراتژی چابک در عصر دیجیتال چگونه طرح ریزی می شود؟

در این حالت هدف، ترکیب منابع برای دست یافتن به سطوح کمی مورد نیاز است و این نوع از مشارکت احتمالا بین شرکت هایی با اندازه یکسان و در یک زمینه تجاری مشابه مناسب است. در این وضعیت، آنها ممکن است در بازار با هم رقابت کنند، ولی هنوز در فعالیت های توسعه مشترک نیز با هم همکاری داشته باشند. توسعه مشترک، ممکن است همچنین برای تکمیل کمبود کیفی منابع به کار گرفته شود. یک شرکت ممکن است در زمینه تکنولوژی های تولیدی یا طراحی کمبود داشته باشد. چنین شرکتی ممکن است با شرکت دیگری، که دارای قابلیتهای طراحی یا تولیدی خوبی است، همکاری کند.

یک شرکت دیگر ممکن است تکنولوژی هایی کلیدی و مهندسان عالی در اختیار داشته باشد، اما از لحاظ سرمایه مورد نیاز برای توسعه، کمبود داشته باشد. چنین شرکتی ممکن است با یک شرکت با منابع مالی کافی همکاری کند. یک مورد از چنین ترکیبی ممکن است بین یک بنگاه کوچک و متوسط با سرمایه های فکری قوی و یک بنگاه بزرگ با منابع مالی فراوان انجام شود

اگر چه روش سرمایه گذاری مشترک با توسعه مشترک شباهت هایی دارد، اما تفاوت مهم آنها این است که در سرمایه گذاری مشترک با تزریق سرمایه و منابع، شرکت جدیدی شکل می گیرد و این شرکت مستقل جدید، مکانی برای همکاری می شود، ولی در روش توسعه مشترک، شرکتی جدید ایجاد نمی شود، بنابراین پیوند بین شرکت ها در سرمایه گذاری مشترک قویتر است و فروپاشی آن غیر محتمل تر است.

اتحاد استراتژیک تحقیق و توسعه مشترک

تحقیق و توسعه از عوامل کلیدی موفقیت در اقتصاد دانش محور است. در دنیای امروز، شرکتی موفق تر است که واحدهای پژوهش و توسعه پیشرفته و فعال تری داشته باشد و به طور مستمر به تولید دانش بپردازد و دانش ایجاد شده را کاربردی کند. بنگاههای کوچک و متوسط اگر چه دارای مهندسان لایق و مستعدند، اما بودجه و هزینه کافی برای پژوهش ندارند و دچار کمبودهای مهمی در این زمینه هستند. ائتلاف با شرکت های دیگر برای انجام تحقیق و توسعه چارچوبی مناسب برای رفع این مشکل است.

مزایای چنین اتحادی برای بنگاههای کوچک و متوسط دسترسی به خروجی های واحد تحقیق و توسعه – دانش جدید است و با استفاده از دانش جدید، بنگاه های کوچک و متوسط در ارتقای محصولات و خدمات خود موفق تر عمل می کنند. شرکت های درگیر در ائتلاف نیز از سرمایه انسانی، مهندسان مستعد و منابع مدیریتی بنگاههای کوچک و متوسط استفاده می کنند.

اتحاد استراتژیک با موافقتنامه های برون سپاری بلند مدت

منبع یابی، رویکردی است که طبق آن بنگاه های کوچک و متوسط بخشی از فعالیت هایی را که قبلا با استفاده از سرمایه، مهندسان و منابع خود انجام می دادند، به شرکت دیگری واگذار می کنند. در واقع استراتژی اصلی این روش چنین است: آنچه را که بهتر از رقیبان انجام می دهید، برای خود نگه دارید و سایر فعالیت ها را به شرکت های دیگر واگذار کنید. بنگاه های کوچک و متوسط برای موفقیت در زمینه تجاری شان باید بر مزیت های رقابتی خود تکیه کنند؛ بدین منظور، استراتژی برون سپاری کسب و کارهای کوچک و متوسط به عنوان راهکاری خواهد بود که امکان استفاده شرکت از منابع، تسهیلات و تخصص های سایر شرکت ها را فراهم می آورد.

همچنین، گاهی بنگاه های کوچک و متوسط با وجود داشتن دانش و منابع مورد نیاز، بخشی از فعالیت ها را واگذار می کنند تا بتوانند با آزادسازی نیروی متخصص خود، قابلیت شرکت را صرف تمرکز و تقویت فعالیتهای اصلی و مزیتهای رقابتی کنند. به طور کلی شرکت ها با تامین بخشی از منابع تولیدی و خدماتی خود از شرکتهای دیگر، مبادرت به تقسیم مخاطرات و ریسک های مالی و عملیاتی، آزادسازی منابع و امکانات شرکت، تمرکز بر شایستگی ها و قابلیت های خود، کاهش هزینه، ارتقای کیفیت و یادگیری از رقبا می کنند.

اتحاد استراتژیک مشارکت در سرمایه

مشارکت در سرمایه، رویکردی است که یک شرکت سرمایه را از شرکت دیگر دریافت می کند و در مبادله، دارایی خالص برای شرکت دیگر فراهم می کند. اولین هدف شرکت در به کارگیری امکانات شرکت دوم، استفاده از منابع سرمایه ای آن است. بنابراین بنگاه های کوچک و متوسط می توانند سرمایه مورد نیاز خود را برای تجارت از طریق مشارکت در سرمایه به دست آورند. بنگاه های کوچک و متوسط همیشه دارای سرمایه کافی نیستند و این راهی مناسب برای تامین نیازهای مالی آنهاست. حتی ممکن است هدف از این کار برای بنگاههای کوچک و متوسط ایجاد یک ارتباط باشد. هدف شرکت دوم ممکن است تاثیر گذاشتن بر روی خط مشی مدیریتی شرکت اول باشد.

برای بنگاه های کوچک و متوسط، اتحادهای نامتقارن نفع بیشتری نسبت به اتحادهای متقارن دارند، زیرا آنها می توانند با مبادله منابع خود، به منابعی دست یابند که فاقد آن هستند.

اگر مشارکت در سرمایه، منجر به مالکیت بیشتر از پنجاه درصد سهام منتشر شده و به فروش رسیده، بشود، شرکت سرمایه گذاری کننده، مالکیت اکثریت شرکت سرمایه گذاری شده را صاحب می شود و قادر به کنترل خط مشی مدیریتی آن نیز خواهد بود. در مورد یک سرمایه گذاری حداقلی (سهام کسب شده کمتر از پنجاه درصد) درجه کنترل طبق توزیع سهام بین سهامداران دیگر متغیر است. در جایی که مشارکت در سرمایه صد درصد باشد، شرکت سرمایه گذاری شونده به طور کامل توسط شرکت سرمایه گذاری کننده کنترل می شود و طبیعتا دیگر در چارچوب اتحاد استراتژیک قرار نمی گیرند.

انواع اتحاد استراتژیک از منظر جهت دهی استراتژیک

اتحادهای استراتژیک در راستای اهداف و استراتژی‌های طرفین شکل می‌گیرد. با بررسی ادبیات حوزه اتحاد استراتژیک، انواع شیوه‌های همکاری براساس این نگرش عبارتند از: اتحادهای عمودی رو به پایین، اتحادهای عمودی رو به بالا و اتحادهای افقی. اتحادهای افقی عبارتند از: تحقیق و توسعه مشترک، توسعه محصول یا خدمات مشترک، موافقت‌نامه منبع‌یابی بلندمدت، بازاریابی مشترک، کانال توزیع مشترک، تنظیم استاندارد کنسرسیوم پژوهشی، مبادله سهام، سرمایه‌گذاری مشترک ۵۰-۵۰ و سرمایه‌گذاری مشترک نابرابر. اتحادهای عمودی رو به بالا عبارتند از: اتحاد در حوزه توزیع با توزیع‌کنندگان، اتحاد در حوزه فروش با فروشندگان، اتحاد در حوزه ارائه خدمات با شرکت‌های مربوطه و اتحاد عمودی رو به پایین نیز در خصوص اتحاد با زنجیره تامین‌کنندگان در نظر گرفته می‌شود. در صنعت خودرو ترکیه، بیشتر از سرمایه‌گذاری مشترک استفاده شده است. در صنعت بانکداری و بیمه نیز اتحادهای استراتژیک بین بانک‌ها و بیمه‌ها صورت گرفته است که در آن برای بیمه‌شدگان خدمات مشترکی ارائه می‌کنند. از دیدگاهی دیگر، اتحادهای استراتژیک به چهار نوع مختلف صورت می‌پذیردکه عبارتند از:

موافقت‌نامه صدور مجوز: توافق‌نامه‌ای است که طبق آن شرکت صادرکننده مجوز حقوقی را به شرکت دیگر در یک کشور یا بازار دیگر برای تولید یا فروش کالا اعطا می‌کند و شرکت گیرنده مجوز مبالغی را به شرکت صادرکننده مجوز پرداخت می‌کند. این اتحاد وقتی مفید است که علامت تجاری شرکت مجوزدهنده شناخته شده و مشهور باشد.

سرمایه‌گذاری مشترک: عبارت است از یک فعالیت مشارکتی تجاری که از سوی دو یا چند سازمان با اهداف استراتژیک شکل می‌یابد و نهادهای مستقلی ایجاد می‌کند و به هریک از این نهادها مسوولیت‌های عملیاتی، مخاطران مالی و یادداشت‌هایی تخصیص می‌دهد در حالی که استقلال و هویت آنها حفظ می‌شود. این نوع اتحاد از همه انواع دیگر رایج‌تر است.

مشارکت در زنجیره ارزش: عبارت است از یک اتحاد قوی و نزدیک که در آن یک شرکت یا واحد کسب و کار موافقت‌نامه بلندمدتی را با عرضه‌کنندگان یا توزیع‌کنندگان کلیدی با هدف کسب مزیت رقابتی شکل می‌دهند. این نوع اتحاد، حد اعلای اتحاد است.

کنسرسیوم خدمات متقابل: عبارت است از مشارکت شرکت‌های مشابه در صنایعی که منابع خود را برای کسب منافع و تکنولوژی پیشرفته یکپارچه می‌کنند که در غیر این صورت، دستیابی به آنها به‌صورت انفرادی بسیار پرهزینه است.

چرا باید از اتحاد استراتژیک بهره گرفت؟

نسبت به رشد و گسترش طبیعی شرکت، سرمایه‌گذاری مشترک یا ادغام، اتحاد استراتژیک گزینه‌ای ساده‌تر و با ریسک کمتر برای دستیابی به اهداف است. در اینجا برخی از دلایل اینکه چرا اتحاد استراتژیک می‌تواند برای یک سازمان مفید باشد را مورد بررسی قرار می‌دهیم:

برای افزایش اعتبار: یک دستگاه جدید با نوآوری بالا تولید کرده‌اید که هزینه‌های تولید را کاهش می‌دهد . سپس به ۲۰ تولید کننده‌ی مطرح در صنعت خود، حق امتیاز استفاده از آن را برای دو سال آینده می‌دهید. این تولید کنندگان از فناوری جدید دستگاه شما بهره می‌برند و هزینه‌های خود را کاهش می‌دهند. از آن سو شما نیز درآمد خود را تضمین می‌کنید و با اعتباری که از این طریق به‌دست آورده‌اید، پس از اتمام این دوسال بازاری با پتانسیل‌های بسیار بالا برای خود ایجاد کرده‌اید.

برای دسترسی به فناوری‌های جدید: یک تولید کننده‌ی کامپیوتر و یک شرکت تولید بازی‌های کامپیوتری با هم یک اتحاد استراتژیک تشکیل می‌دهند که به موجب آن هر کامپیوتر شرکت تولید کننده به همراه آخرین نسخه از پرفروش‌ترین بازی‌های شرکت تولید کننده‌ی بازی، به بازار عرضه می‌شود. این کار یک ویژگی جدید به کامپیوتر شرکت تولید کننده اضافه کرده و همچنین باعث افزایش درآمد شرکت تولید بازی‌های کامپیوتری می‌گردد. این کار یک شور و هیجان تبلیغاتی در بازار ایجاد می‌کند و مشتریان مشتاق‌اند که ببینند کامپیوتری که می‌خرند کدام بازی‌ها را همراه خود دارد.

بیشتذ بخوانید: نحوه تعامل و توزیع قدرت بین واحد بازاریابی و فروش باید چگونه باشد؟

برای دسترسی به بازارهای بین المللی: دو تولید کنننده از دو کشور مختلف که دو نوع ماشین مختلف تولید می‌کنند با یکدیگر توافق می‌کنند که به عنوان توزیع کننده برای شرکت مقابل در منطقه‌ی خود فعالیت کنند. به این ترتیب هر دو می‌توانند مشتریان بیشتری داشته باشند و از طرفی با استفاده از مجوزهای فعالیت هر شرکت در کشور خود، دیگر لازم نیست که مراحل قانونی جدید را طی کنند و با هزینه‌ی کمتر می‌توانند محصولات خود را در گوشه‌ی دیگری از دنیا بفروشند.

برای ورود به بازارهای جدید با محصولات و خدمات جدید: یک تولید کننده‌ی مطرح پوشاک باید همراه با تغییرات سلیقه و ترجیحات مشتریان، محصولات تولیدی خود را گسترش بدهد و تولیدات جدید و متنوع‌تری عرضه کند. این تولید کننده با یک برند جدید اتحاد استراتژیک تشکیل می‌دهد. به این ترتیب به مشتریان جوان‌تر دسترسی بیشتری پیدا می‌کند و به طور قابل ملاحظه‌ای تولید و فروش این شرکت افزایش می‌یابد. از سوی دیگر نیز این همکاری به برند جدید کمک می‌کند تا با سرعت بیشتری پیشرفت کند و مقیاس تولیدات محصولات خود را گسترش دهد.

برای سود حاصل از صرفه به مقیاس (تولید در حجم بالاتر/ هزینه‌ی کمتر): دامداران یک منطقه با هم اتحاد تشکیل می‌دهند و با یک شرکت حمل‌ونقل برای حمل‌ونقل محصولات خود قرارداد می‌بندد تا به این شکل هزینه‌های حمل‌ونقل خود را کاهش دهند.
برای کاهش هزینه و ریسک یک محصول یا یک استراتژی جدید: یک شرکت داروسازی با یک شرکت بیوتکنولوژی اتحاد استراتژیک تشکیل می‌دهد تا از این طریق برای تأمین منابع و توزیع محصولات جدید (وقتی که آماده‌ی عرضه به بازار شدند) بتوانند به یکدیگر کمک کنند.

برای دسترسی به کانال‌های توزیع جدید: یک طراح جواهرات که با داشتن ۵ خرده فروشی، از تولید تا فروش جواهرات را خود انجام می‌دهد، با یک فروشگاه اینترنتی جواهرات که کاملا معتبر است و مردم به آن اعتماد کامل دارند، اتحاد استراتژیک تشکیل می‌دهد. در نتیجه فروش هردو شرکت افزایش می‌یابد؛ طراح با دسترسی به مشتریان متنوع و گسترده‌تر و فروشگاه اینترنتی با افزایش تنوع و جذابیت محصولاتی که به صورت اینترتی ارائه می‌کند.

مراحل اجرایی اتحاد استراتژیک چیست؟

شناخت ضرورت و تعیین نیاز، انتخاب شریک تجاری، تعیین ساختار یا نوع اتحاد و مدیریت اتحاد چهار گام اساسی مهم در توسعه یک اتحاد برای کسب و کارها هستند. که در اینجا به توضیح هر یک از این مراحل می پردازیم.

تبیین نیاز استراتژیک اتحاد: تبیین نیاز استراتژیک اتحاد و به تبع آن شناخت هدف از اتحاد نخستین گام در تشکیل هر گونه اتحاد است که نقش بسیار مهم و ضروری در مراحل بعدی توسعه اتحاد به خصوص انتخاب شریک و تعیین ساختار اتحاد دارد.

مذاکره و انتخاب شریک مناسب: بعد از مشخص شدن هدف از اتحاد استراتژیک، نوبت به انتخاب شریک تجاری شایسته می رسد. انتخاب شریک شامل مقایسه نیازها، ارزش ها و توانایی های کسب و کار با نظایر آنها از (کسب و کارها) شریک می باشد. فرآیند مذاکره برای اتحادهای استراتژیک اغلب پیچیده و طولانی است و حتی ممکن است بیش از یک سال به طول انجامد. این پیچیدگی ممکن است ناشی از عقد انواع قرارداد لازم، ارتقاء امکانات و تسهیلات موجود، بررسی قوانین محلی و بین المللی و حتی مسائل پرسنلی باشد.

بیشتر بخوانید: معرفی انواع استراتژی های کسب و کار بر مبنای تفکر استراتژیک

تعیین نوع و ساختار اتحاد استراتژیک: ساختار یک اتحاد (قرارداد همکاری، سرمایه گذاری مشترک با ایجاد هویت جدید و یا سرمایه گذاری مشترک بدون ایجاد هویت جدید) به شدت متاثر از نوع نیاز کسب و کار و نیز شریک تجاری اش (دو گام قبل) است. البته عوامل دیگری نیز همچون نوع صنعت، وجود یا عدم وجود رقابت بین شرکا، احتمال سوء استفاده از دانش کسب و کار توسط شریک (ها) و از این قبیل در شکل و ساختار اتحاد اثر دارد.

رهبری و مدیریت اتحاد: رهبری و مدیریت اتحاد عبارت است از هر آنچه که برای انجام کار در چارچوب اتحاد استراتژیک تعریف شده لازم است که مثلا شامل توازن و تطبیق نیروهای متفاوت و اغلب متضاد اتحاد با یکدیگر و هماهنگی آنها به صورت پیوسته است.

نتیجه گیری

مورد واقعی زیر چگونگی اتحادهای استراتژیک توسط شرکتهای کوچک و متوسط برای انجام موفقیت آمیز فعالیت تجاری را توضیح می دهد. شرکت الف یک بنگاه کوچک یا متوسط سرمایه گذار ریسک پذیر در حوزه تکنولوژی پیشرفته در سیلیکون ولی (منطقه صنعتی مشهور در کالیفرنیا) بود. شرکتی که در حوزه نیمه رسانا فعالیت می کرد. این شرکت طراحی و فروش مدارهای مجتمع با کاربرد خاص و واحد ریز پردازنده را انجام می داد و تجارتش در این صنعت رشد پیدا کرده بود.

حدود ۱۲۰ کارمند داشت، که بسیاری از آنها مهندس و دارای درجه دکترا و فوق لیسانس بودند. منبع اصلی شرکت الف، همین مهندسان مستعد و همچنین سرمایه های فکری ایجاد شده به وسیله آنها بود. شرکت الف بسیاری از الگوهای قوی در زمینه تکنولوژی های مدار را دریافت کرده بود. فعالیت شرکت بر مبنای طراحی و فروش محصولات قرار داده شده بود و تولیدات به شرکت های دیگر ارسال می شد و سرمایه شرکت به طور عمده متعلق به بنیان گذاران شرکت بود و یک نسبت معین از سرمایه نیز بین کارمندان از طریق برنامه های تشویقی توزیع شده بود.

در نتیجه مهندسان انگیزه فوق العاده ای برای کار و نوآوری داشتند. رئیس هیئت مدیره شرکت الف به یک اتحاد استراتژیک با یک شرکت بزرگ ژاپنی وارد شد که شرکت الف به شرکت ب محصولات ویفرهای نیمه رسانا طراحی شده را ارسال می کرد. در این مرحله یک رابطه ساده فروشنده – مشتری برقرار بود (مرحله ۱).

ارتباط بین مهندسان و کارکنان دو شرکت از طریق این رابطه توسعه یافته بود که شرکت ب به قابلیت های فنی در اختیار شرکت الف علاقه مند شد و از شرکت الف، لیسانس تکنولوژی های اختصاصی اش را در خواست کرد؛ به طوری که شرکت ب بتواند از آن برای توسعه محصولات مدارهای مجتمع با کاربرد خاص خود استفاده کند. شرکت الف تکنولوژی های اختصاصی خود را به شرکت ب تحت یک موافقت نامه لیسانس اعطا کرد (مرحله ۲).

این کار باعث شد که برنامه فنی مشترک بین شرکتها ایجاد شود. در مرحله بعد دو شرکت مشترکا برای توسعه محصولات خاص توافق کردند (مرحله ۳).

از این راه همکاری بین دو شرکت در این حوزه گسترده شد و همچنین روابط پرسنلی بین شرکتها افزایش پیدا کرد. در این زمان شرکت الف به سرمایه اضافی برای رشد تجاری نیاز داشت و شرکت ب خواهان به کارگیری نتیجه توسعه محصول مشترک با شرکت الف در تجارت مدارهای مجتمع با کاربرد خاص بود. به درخواست شرکت الف، شرکت ب یک مشارکت در سرمایه حدود پانزده درصدی در شرکت الف انجام داد (مرحله ۴).

شرکت ب همچنین عضو هیئت مدیره شرکت الف شد. با عمیقتر شدن تدریجی روابط، این دیدگاه مشترک که اتحاد هر دو شرکت موقعیتشان را در محیط رقابتی بازار تقویت خواهد کرد، در هر دو شرکت رشد پیدا کرد. و در نهایت، هیئت مدیره هر دو شرکت برای ادغام تجارتشان تصمیم گرفتند و شرکت ب شرکت الف را بدست آورد. بعد از این مرحله، شرکت الف فعالیتش را به عنوان شرکت فرعی و تابعه انجام می داد (مرحله ۵)

و هر دو شرکت تلاشهای مشترکی برای وسعت دادن به تجارتشان در پیش گرفتند. زمانی که دریافتند انجام تجارت با دو موجودیت جداگانه برای تغییر محیط بازار موثر نیست، هر دو شرکت به طور کامل در هم ادغام شدند (مرحله ۶).

در واقع شرکت ب و الف برای پیشرفت به همدیگر نیاز داشتند. از یک طرف شرکت الف، به عنوان یک شرکت کوچک، از لحاظ مالی بی ثبات بود و توان بهره برداری حداکثری از قابلیت های فنی اش را نداشت. از طرف دیگر، شرکت ب برای دستیابی به یک موقعیت برتر در بازار نیازمند پیشرفت های تکنولوژیک، مهندسان مستعد و نو آور بود. این مورد توضیح می دهد که چگونه شرکتهای کوچک و بزرگ می توانند از طریق همکاری بر مشکلات خود فائق آیند و موقعیت خود را در بازار بهبود بخشند.

در چنین اتحادی اهمیت دارد که شرکت شیوه مدیریتی اش را به شرکت دیگر تحمیل نکند. شرکت الف همه پرسنل مدیریتی اش را در سمت های خود ابقا کرد و خط مشی ها و سیستم های مدیریتی شرکت الف حفظ شدند. پس شرکت الف و ب اتحاد را از ارسال تولید آغاز کردند و با لیسانس دهی تکنولوژی، توسعه مشترک، مشارکت در سرمایه گذاری، مالکیت و سرانجام ادغام ادامه دادند.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع اتحاد استراتژیک برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.

Strategic Alliance Definition

What Are Strategic Alliances?

An overview of strategic alliances

Strategic Alliance: What is it, Types, Benefits & Why You Need

Strategic Alliances – Types and Benefits of Strategic Alliances

 

در این مقاله قصد داریم به مقوله استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی بپردازیم و سعی بر آن است تا همه جوانب استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی مورد بررسی قرار گیرد

تعریف دقیق استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی چیست؟

در این مقاله قصد داریم به مقوله استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی بپردازیم و سعی بر آن است تا همه جوانب استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی مورد بررسی قرار گیرد. در این مقاله به فرایند بازاریابی مطب ها و خدمات پزشکی به طور اجمالی اشاره کرده ایم و تلاش نموه ایم تا نحوه تدوین و اجرای این استراتژی بازاریابی به دقت تبیین شود؛ علاقه مندان به فعالیت در این حوزه، پس از خواندن این مقاله می توانند درک درستی از استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی پیدا کنند و هدفگذاری دقیقی در امور اجرایی خود داشته باشند.

همچنین در ادامه به یک پاسخ اصلی پاسخ داده شده است که آیا دانستن استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی برای بیمارستان ها و پزشکان لازم است و نقش بازاریابی دیجیتال و فناوری های نوین در برآورده نمودن نیاز مخاطب و بیمار چقدر است. از سویی دیگر به مبحث گردشگری سلامت و فرآیند بازاریابی و برندینگ در آن پرداخته ایم و موضوع رقابت در حوزه پزشکی و نقش اخلاق در استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی را به نحوی مطلوب شرح داده ایم. امیدواریم خواندن این مقاله برای شما مخاطب گرامی سازنده باشد.

مقدمه ای بر استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی

بازاریابی به عنوان یک علم مدیریتی، جای خود را در صنایع مختلف به خوبی باز کرده است و نقش مهمی در پیشرفت و سود بیشتر شرکت ها داشته است و اهمیت خود را به اثبات رسانیده است. دنیای پویا و پررقابت امروزه، بیمارستان ها و به طور کلی بخش های مختلف نظام سلامت را از این امر مستثنی نکرده است. از اوایل دهه ۱۹۸۰ بازاریابی در نظام سلامت در کشورهای اروپای غربی جای خود را باز کرده و کم کم در سایر نقاط دنیا نیز رواج پیدا کرد.

بازاریابی در حوزه سلامت (Healthcare Marketing) یک فرایند دارای اهمیت و استراتژیک است که در آن تمامی منابعی که یک کسب و کار درمانی برای رشد پایدار فعالیت خود نیاز دارد، بررسی شده و فرصت‌ها و تهدیدهای موجود شناسایی می شوند. با بهره‌گیری از منابع درست در فرآیند بازاریابی، مراجعین و بیماران جدید به سمت یک مرکز خدمات درمانی هدایت شده و مراجعین قبلی نیز به برند ایجاد شده در صنعت پزشکی، وفادار خواهند ماند.

صنعت بهداشت و درمان به ویژه در دوران کرونا، به سرعت تغییر کرده است. کاهش مراجعات حضوری به مراکز درمانی، رونق بازار پزشکی آنلاین، افزایش مراکز پزشکی و زیبایی و ارائه‌ی خدمات مشابه پزشکی در مناطق مختلف، اهمیت بازاریابی را در حوزه سلامت بیشتر کرده است. با برنامه‌های بازاریابی مناسب، شما به مشتریان بالقوه نشان می‌دهید که نه تنها خدمات و عملکردتان با رقبا متفاوت است؛ بلکه گزینه بسیار مناسب‌تری هم خواهید بود.

قدم اول برای درک نحوه کار در بازاریابی درمانی، تصور بیماران یا مراجعین مانند مشتریان است. مشتریان گزینه‌های بی پایانی برای انتخاب دارند، پس چرا باید شما را انتخاب کنند؟ استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی می تواند پاسخگوی این سوال باشد و منجر به مزیت رقابتی پایدار برای مراکز درمانی از جمله مطب ها باشد.

در ادامه در مورد بخش‌های مختلف بازاریابی در حوزه سلامت و تکنیک‌های بازاریابی موثر در هر کدام از بخش‌ها صحبت خواهیم کرد. داشتن یک استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی با افزایش مراجعه بیمار یا مشتری و کاهش هزینه های عملیاتی و غیر موثر همراه می شود که منجر به افزایش نرخ بازگشت سرمایه (Return on Investment) کسب و کار پزشکی شما می‌شود.

وقتی صحبت از بازاریابی پزشکی می‌شود، حواس همه افراد معطوف به تبلیغات می‌شود. اما بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی چیزی فراتر از تبلیغات به معنای کلیشه‌ای آن است. استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی به معنای مجموعه‌ای از اقدامات محسوس و نامحسوس است که ارتباط یک مجموعه پزشکی را با مشتریان بیشتر می‌کند، تجربه بیماران را مدیریت می‌کند و با پیام‌های خود روی آنها اثر می‌گذارد. در ادامه به تعاریف دقیق‌تر استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی خواهیم پرداخت که می تواند پایه و اساسی برای اقداماتی موثر در جهت افزایش درآمد در این حوزه باشد.

تعریف دقیق استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی چیست؟

بازاریابی پزشکی به معنای تعاملی دوسویه است که می تواند باعث یک رابطه‌ عمیق و موثر با مشتریان هدف در حوزه پزشکی و خدمات درمانی برقرار شود. استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی به یک برنامه ریزی بلندمدت در حوزه ارائه بهترین خدمات درمانی اشاره دارد که با شناخت و تعیین دقیق نیاز بیماران و گیرندگان خدمات انجام میشود. بسیاری از پزشکان و مراکز درمانی هستند کهخدماتشان بی نظیر است ولی نمی توانند مخاطبان بالقوه خود را از خدماتی که ارائه میدهند، باخبر و آگاه نمایند. استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی سعی می کند تا فعالان حوزه پزشکی و خدمات درمانی بتوانند خدمات ارزنده خود را به به بهترین وجه ممکن عرضه کنند و بیشترین درآمد را از بازار خدمات درمانی کسب نمایند.

بازاریابی پزشکی فقط به معنای طراحی لوگو نیست، بلکه آنچه در آن بسیار مهم به شمار می‌رود، موضوع فرهنگ است. فرهنگی که در تمام بدنه یک مجموعه درمانی و پزشکی جاری می‌شود و هر یک از پرسنل و اعضای مجموعه به معنای واقعی کلمه، آن را درک کرده و در شرح شغلی خود دریافت می‌کنند. بازاریابی صرفاً جلب توجه مخاطب نیست بلکه ایجاد الهام در مخاطبان است. یعنی باید با پیام خود بیمار یا مخاطبی را که به دنبال یک خدمت پزشکی خاص است به سمت خود جلب کنید.

بازاریابی یعنی شناسایی، شناساندن و ایجاد رضایت میان طرفین به این می‌گویند ارتباط. چیزی که در ارائه خدمات پزشکی به شدت مهم است. بازاریابی پزشکی یعنی دریافتن اینکه بیماران و مخاطبان از شما چه می‌خواهند.

بازاریابی پزشکی یا مارکتینگ پزشکی در دنیا گاهی زیر مجموعه‌ای از بازاریابی حوزه سلامت در نظر گرفته می‌شود و گاهی مترادف با آن. بازاریابی پزشکی را هم می‌توان به زیر مجموعه‌های بیشتری مانند بازاریابی پزشکان و متخصصین، بازاریابی دندانپزشکی، بازاریابی گردشگری پزشکی، بازاریابی روانشناسان و مشابه این موارد تقسیم نمود.

فعالیت‌های کلیدی در اجرای استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی شامل پشتیبانی از مشتریان فعلی، جذب بیماران هدف، تعامل با مشتریان بالقوه، تقویت حضور اجتماعی، تحقیقات و شناخت بازار، تبلیغات اصولی در فضای آنلاین و آفلاین است. به یاد داشته باشید تمامی این فعالیت‌ها باید هماهنگ با هم و در یک چارچوب انجام شود و به صورت جداگانه طرح ریزی و اجرا نشود. باید پس از برنامه ریزی دقیق و تعیین و تدوین استراتژی ‌ها و پیاده سازی آن‌ها به صورت مداوم نتایج را در افزایش مراجعه بیمار یا مشتری بررسی کنید و در صورت لزوم اصلاحات مورد نیاز را انجام دهید.

بیشتر بخوانید: نحوه کنترل و ارزیابی استراتژی ها چگونه است؟

در روند برنامه ریزی و تدوین استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی شما باید بر روی نیازهای مخاطبان هدف خود شامل بیماران، مراجعین و پزشکان دیگر، متمرکز شوید. باید متناسب با شناخت جنس، نوع و نیازهای مشتریان خود تولید محتوا کرده و سعی در معرفی خود کنید.

از تفاوت های مهم استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی با بازاریابی صنایع دیگر، نوع ارزش پیشنهادی به مخاطبان است که حساسیت محتواهای تولید شده در این حوزه را افزایش می دهد. بازاریابی محتوایی در حوزه سلامت و خدمات درمانی حتماً باید با درک دانش پزشکی یا بهره گیری از مشاوره های پزشکی معتبر و درست، همراه باشد. در این صورت است که می توانید اعتماد مشتریان بالقوه را کسب کرده و شاهد رونق کسب و کار پزشکی خود باشید. محتوای تولید شده باید طوری باشد که بتواند اعتماد مخاطبان را به خود جلب نماید.

فرایند برنامه ریزی استراتژیک در حوزه سلامت و خدمات درمانی

فرایند برنامه ریزی استراتژیک در حوزه سلامت و خدمات درمانی

نکته مهم در اجرای استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی

اگر یک پزشک بتواند از طریق برنامه‌ ریزی دقیق و صحیح در زمینه بازاریابی، اقدامات تبلیغاتی درستی انجام دهد و کمپین های تبلیغاتی خود را در راستای برندسازی، به بهترین وجه ممکن اجرا نماید. یک پزشک با بکارگیری استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی می تواند ارتباط گسترده‌تری با مردم ایجاد کند تا بیمارانی که به توانایی‌هایی او نیاز دارند، بسیار راحت‌تر بتوانند آن پزشک را پیدا کنند. این یک پاداش معنوی بزرگ است. چراکه پزشک به انسان‌های نیازمند بیشتری می‌تواند خدمت‌رسانی کند. چه بسیار بیمارانی هستند که نمی‌توانند بهترین پزشک را برای درمان بیماری خود پیدا کنند تنها به این دلیل که پزشک موردنظر آن‌ها علاقه‌ای به تبلیغات ندارد.

مزایای اجرای استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی چیست؟

اجرای استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی می تواند مزایای منحصر به فردی بسته به نوع خدمات درمانی داشته باشد. مزیت هایی همچون برندسازی، ارزش پولی مضاعف به ازای هر خدمت، افزایش مشتری، جذب مشتریان خارجی، کاهش هزینه های عملیاتی و توسعه خدمات با توجه به نیاز مخاطبان، از جمله مواردی هستند که با اجرای استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی بدست خواهند آمد. این تنها گوشه ای از مزایای ایجاد شده است و می تواند با توجه به ظرفیت هر مرکز درمانی، مزیت های جدیدی ایجاد شود. در ادامه به چند مورد از مزایای اجرای استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی خواهیم پرداخت.

  • به دست آوردن داده‌های مفیدی که تحلیل‌شان منجر به شناخت بهتر مشتریان و حفظ ارتباط و در مواردی جذب تعداد بیشتری از آنها خواهد شد از جمله مزایای بازاریابی در عرصه پزشکی است.
  • جلب نظر مخاطبان (بیماران) و افرادی که از خدمات و محصولات رقبا استفاده می‌کنند و شناخت دقیقی از شما ندارند. اما به واسطه بازاریابی امکان شناخت و جذب شدن به سمت‌تان برای آنها به وجود خواهد آمد.
  • بازاریابی صحیح می‌تواند کیفیت ارائه خدمات را برای مشتریان بالا ببرد و به آنها خدمات و محصولاتی مناسب، شخصی‌سازی‌شده و مطلوب ارائه کند. زیرا کلید اصلی ارتباط یعنی شناخت در بازاریابی به وجود خواهد آمد.
  • یافتن مخاطبان بالقوه‌ای که صرفا به خاطر بیماری به دنبال خدمات پزشکی نیستند و می‌خواهند برای ارتقای سلامت خود از خدمات و محصولات مختلف پزشکی استفاده کنند و ارتباط برقرار کردن با آنها در صورتی که از راهی مناسب پیگیری شود منجر به ارتباطی درازمدت و سودآور خواهد شد.

اهمیت تدوین استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی

بازاریابی در عرصه پزشکی با تغییر رویکردهایی که در دنیای دیجیتال صورت گرفته است و رقابت شدیدی که در ارائه خدمات درمانی به وجود آمده، تقریبا امری ضروری محسوب می شود. اکنون سال‌هاست که دیگر فقط حجم مخاطب و بیماران اهمیت ندارد بلکه ارزشی که برای مخاطب ایجاد می‌شود در مرکز توجه‌ها قرار گرفته است. کمیت سال‌هاست که به محاق رفته و کسب و کارهایی امکان رشد و پیشرفت دارند که کیفیت را جدی گرفته‌اند.

برای ارائه خدمات پزشکی قابل‌قبول باید بیماران را در روند درمان و استفاده از محصولات مختلف، با برند عجین کنید. باید ارتباطی گرم و موثر با آنها برقرار کنید و در واقع رابطه از حالت عرضه از شما و دریافت از مشتری دگرگون می‌شود. حالا با وجود اقدامات متنوع بازاریابی پزشکی می‌توان به این نتیجه رسید که تولید و ارائه محصول و خدمات امری کاملا دوسویه است و تعاملی که میان مشتری و تولیدکننده و ارائه‌دهنده وجود دارد منجر به رضایتی عمومی و سود هر دو طرف خواهد شد.

اگر قرار باشد که در میان برندهای گوناگونی که قد علم می‌کنند و خدمات متنوعی که روزانه به بازار پزشکی اضافه می‌شوند، منفعل و خاموش بمانید به زودی از صنعت پزشکی و بازار خدمات درمانی حذف خواهید شد. راه چاره، شناخت و به کارگیری دقیق استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی است و ایجاد ارتباطی دائمی که طی آن مخاطب یا همان بیمار نه تنها به مشتری درجه یک شما بدل می‌شود که حتی در نقش سفیر برند ظاهر شده و برندتان را به دیگران هم تبلیغ می‌کند.

تعیین استراتژی و اهداف در بازاریابی پزشکی

 در بحث استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی، تعیین استراتژی و اهداف بلندمدت و کوتاه مدت، امری بسیار حیاتی برای خلق مزیت رقابتی و سودآوری یک مرکز درمانی و خدمات پزشکی است. استراتژی های بازاریابی اگر به خوبی تعیین شوند می توان انتظار داشت تا مشتریان بسیاری به یک پزشک خاض یا یک مرکز درمانی خاص مراجعه نمایند و حاضر می شوند، بسته به نوع برندسازی که انجام شده است، مبلغ بیشتری هزینه کنند. همه ما فکر می کنیم که درست هدف گذاری می کنیم ولی واقعیت این است که هدف گذاری یک علم است و برای انجام درست آن، مهارت نیاز است.

معمولا در مراکز درمانی کوچک یا مطب ها اصلا هدف گذاری صورت نمی گیرد و ماه ها پشت سر هم سپری می شوند و هیچ برنامه ریزی مشخصی برای رشد یا ارتقای مرکز درمانی وجود ندارد. باید قبول کنیم که هر مرکز درمانی و بیمارستانی یک کسب و کار است و کسب و کارها ناگزیر یا رشد می کنند یا افول می کنند. برای اینکه رشد کنیم لازم است هدف گذاری داشته باشیم و باید با کمک پرسنل درمانی خود به دنبال رسیدن به اهداف تعیین شده باشیم.

اگر یک مرتبه هدف گذاری انجام دهیم متوجه خواهیم شد که رسیدن به اهداف، به آن سادگی ها هم که فکر می کنیم نیست. تازه زمانی که هدف گذاری می کنیم متوجه ضعف ها و نواقص کارهایمان می شویم و دقیقا نقطه شروع پیشرفت، متوجه شدن همین موارد است. اگر کسی که در حوزه ارائه خدمات درمانی و بهداشتی فعالیت می کند بتواند به درستی استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی را در کار خود تدوین و اجرا نماید؛ می تواند خود را به عنوان یک برند شناخته شده در حوزه خدمات درمانی معرفی نماید.

بازاریابی مطب پزشکان در دنیای امروز چگونه است؟

اهمیت روزافزون بیمارستانها، کلینیک های پزشکی، آزمایشگاه های پزشکی و پاراکلینیک های دیگر، در ارتقاء سلامت جسمی و روانی منجر به تمرکز بر بهبود کیفیت خدمات شده است و مراکز خدمات درمانی آن را به عنوان یک مزیت کلیدی ویژه و رقابتی مورد توجه قرار داده‌‌اند.

بیماران به ویژه بیمارانی با نرخ سنی زیر۴۰ سال (جمعیت قالب کشور) علاقه‌ مند به همکاری با هوشمند ترین و کار آمدترین کارشناسان موجود هستند. بعید است بیماران یا خانواده نزدیک (مگر اینکه پزشک باشند) بتوانند دانش و توانایی پزشکان را ارزیابی کنند. این به این معنی است که بیماران باید به دیگر ابزارها متکی باشند تا تصمیم بگیرند که چه کسی برای مراقبت و درمان آنها مناسب تر است.

این فرآیند تصمیم‌گیری به عنوان یک راهنمای فکری در بازاریابی مطب پزشکی عمل می‌کند و به یافتن راهکارهای جذب بیماران جدید، در زمان مناسب و اطمینان ازبازگشت بیماران منجر می ‌گردد. بسیاری از پزشکان در دنیا در حال استفاده از مدل بازاریابی رهبری تفکر هستند. آنها از طریق وب سایت‌های آموزشی، خبرنامه‌ها، وبینارها، سمینارها و کتاب‌ها در موضوع شیوه‌های پزشکی در حال تلاش برای برقراری و آموزش استاندارد‌های خدمات درمانی به بیماران بوده و با طرح آنکه می توانند این استاندارد را ارائه دهند و به جذب بیماران جدید بپردازند.

بخش بندی بازار پزشکی و خدمات درمانی

بخش بندی بازار پزشکی و خدمات درمانی

فناوری ‌های نوین در اجرای استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی

بازاریابی پزشکی به دنبال خلق ارتباط با مردم و ارائه خدماتی است که آنها را به همراهی و همکاری با مقوله‌های مختلف خدمات و محصولات پزشکی آشنا می‌سازد. این آشنایی و هدایت می‌تواند از سوی مراکز و سازمان‌های دولتی برای هدایت مردم در جهت استفاده از یک خدمت یا محصول پزشکی و درمانی باشد که در جهت فرهنگسازی، سالم‌سازی یا جلوگیری از بیماری‌ها و مشکلات پیگیری می‌شود یا به صورت خصوصی از سوی سازمان‌ها و مراکز و متخصصان در بخش‌های غیردولتی بازار انجام شود. امروزه فناوری های جدیدی در حوزه سلامت ایجاد شده است که استفاده از آنها می تواند یک مرکز درمانی را با سایر رقبا متمایز نماید.

استفاده از فناوری های نوین و پیشنهاد رویکرد های جدید در حوزه کسب و کار به عهده استراتژیست کسب و کار است یعنی کسی که استراتژی های سازمانی و استراتژی های کسب و کار را برای یک مرکز خدمات درمانی تدوین می کند. بعد از آن بازاریابان نواندیش باید بتواند اقدامات بازاریابی را در جهت استراتژی های تدوین شده به کار بندند و از فناوری های جدید به خوبی استفاده نمایند تا بهترین نتیجه در خروجی حاصل گردد. بهترین خروجی، در اصل سود مازاد برای هر واحد درمانی است. اگر این سود در خروجی ایجاد نشود، می توان گفت که نه استراتژی درست تدوین شده است و نه اقدامات بازاریابی بدرستی اجرا شده است. استراتژی درست و اجرای صحیح فعالیت های بازاریابی باعث می شود تا از فناوری های نوین به بهترین وجه ممکن استفاده شود و نهایتا سود پایدار نصیب مراکز درمانی شود.

کانال های بازاریابی در حوزه پزشکی

برای اینکه استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی به خوبی اجرا شود و نرخ تعامل با مخاطبان افزایش یابد، باید از کانال‌های مختلف ارتباطی برای تعامل با مخاطبان ایجاد نمود و از کانال های بازاریابی بصورت آنلاین و آفلاین استفاده نمود. مانند سایر زمینه‌های بازاریابی در اینجا هم باید مخاطبان خود را بخش‌بندی کنید و هدف‌گیری را در هر بخش از مشتریان در نظر داشته باشید. بازاریابی در زمینه پزشکی باید طوری صورت بگیرد که مخاطبان که در واقع بیماران و اطرافیان آنها هستند در تمام روند درمان خود با شما رابطه‌ای وفادارانه پیدا کنند. سنجش اثربخشی و ثمربخشی اقدامات بازاریابی و تبلیغات هم نکته مهم دیگری است که نباید از نظرتان جا بماند.

نقش بازاریابی دیجیتال در ارائه خدمات درمانی

بازاریابی پزشکی دیجیتال تا حد زیادی ساختارهای کسب و کار و بازاریابی مراقبت‌های پزشکی و بهداشتی و به طور کل حوزه سلامت را تغییر داده و آن را تبدیل به یک حوزه آنلاین فراگیر کرده است. به وسیله استفاده از موتورهای جستجو، فعالیت‌های توسعه یافته هدفمند، شبکه‌های اجتماعی، و در نهایت به کارگیری بیشتر از محتوا سازی چند رسانه‌ای، تعامل با بیمار و وفاداری دو طرفه تقویت شده‌ است.

حال باید دید آیا تعامل مشتری با کادر درمانی به علت یک اینترنت نا مطلوب تضعیف شده است و آیا سیاست های وب سایت ها و رسانه های اجتماعی مورد نظر نیز بازاریابی پزشکی را تحت تأثیر خود قرار داده است؟ اگر چنین است، استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی به درستی اجرایی شده و می‌تواند به متخصصین یاری رساند تا تمام فعالیت های آنلاین را زمان بندی کند.

در عصر مدرن که رویکرد امروزی آنها در بستر دیجیتال است، بازاریابی پزشکی و رسانه ای به بخش مهمی از رشد سازمانی و حتی برای فعالیت‌های پزشکی تبدیل شده‌اند. حقیقت این است که هر روزه افراد بیشتری به جستجوی اطلاعات در وب، از جمله اطلاعات بهداشتی، می پردازند. در گزارش مرکز تحقیقاتی پیو (Pew Research Center) محققان به این موصوع اشاره نموده اند که:

 ۷۲ % از کاربران اینترنت اعلام کردند که در عرض یک سال گذشته به صورت آنلاین برای جستجوی اطلاعات بهداشتی و پزشکی اقدام کرده اند

و به آن معنا است که پزشکان، اعمال جراحی و بیمارستان‌ها نیاز به “گرفتن با وقت” و تولید یک حضور اینترنتی آنلاین دارند. برنامه‌های بازاریابی با استفاده از سیستم های مدیریت روابط مشتری (Customer Relationship Management) می‌توانند در بخش آزمایش خدمات مراقبتی و بهداشتی قرار گرفته و نشان دهد چه خدماتی با اعطای مجوز به بیماران و پزشکان برای یافتن برند مورد نظر خود، در صفحات اصلی گوگل و دیگر موتورهای جستجو ارائه می‌دهند.

ابزارهای نوین در بازاریابی دیجیتال پزشکی

رشد چشمگیر ابزارهای دیجیتال و دسترسی آسان‌تر مردم به اینترنت و فضای آنلاین نسبت به گذشته سبب رونق بازاریابی دیجیتال یا دیجیتال مارکتینگ شده است. با پیدا شدن ویروس کرونا و تبعات ناشی از آن، تمایل مردم برای استفاده از خدمات آنلاین پزشکی بسیار بیشتر شده است. این فضا، ضرورت حضور پزشکان و فعالین حوزه‌ی درمانی و بهداشتی در فضای مجازی را چند برابر کرده است.

از جمله ابزارهای ضروری در بازاریابی دیجیتال پزشکی می‌توان به وب سایت پزشکی، بازاریابی شبکه‌های اجتماعی، سئو در صنعت پزشکی، ویدیو مارکتینگ، ایمیل مارکتینگ، بازاریابی محتوا و تهیه بلاگ و ولاگ ها اشاره کرد. استفاده از تمامی ابزارهای ذکر شده نیاز به تحقیق و برنامه ریزی اصولی و استفاده از کارشناسان متخصص دارد. و باید تمام این ابزار ها را با استراتژی کلان مرکز درمانی همسو نمود و آنها را به نحو احسن در روند اجرایی استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی به خدمت گرفت.

در تمامی ابزارهای دیجیتال نیز، تجربه کاربر نقش بسیار مهمی دارد. اگر کسی بخواهد صفحه ای از سایت پزشکی شما را بازدید کند، آیا در حدود ده ثانیه از خدمات پزشکی شما مطلع می‌شود؟ آیا محتوای متنی، تصاویر و ویدیوهای موجود در سایت و شبکه‌های اجتماعی پزشکی شما به نیاز و پرسش های افراد پاسخ مناسب می‌دهد؟ شبکه اجتماعی پزشکان باید مکانی برای تعامل با افراد باشد و علاوه بر رفع نیاز آن ها، بتواند حس خوبی را در آنها ایجاد کند.

بازاریابی دیجیتال برای پزشکان و صاحبان کسب و کارهای پزشکی، یک سرمایه گذاری بلند مدت است. ممکن است مجبور شوید برای اجرای این فعالیت‌ها نیروهایی را استخدام کرده و بودجه بیشتری نسبت به گذشته خرج کنید. اما در پایان، در صورت اجرای اصولی برنامه‌ها، ارزش این هزینه‌ها را دارد و قطعاً حجم مراجعین یا مشتریان شما سریع‌تر از گذشته رشد می‌کند.

بازاریابی سلامت (بازاریابی پزشکی) شاخه ای تخصصی از بازاریابی

بازاریابی حوزه سلامت که آن را با نام بازاریابی پزشکی نیز می شناسند اصطلاحی است که به ندرت در خدمات درمانی عمومی و موارد مرتبط استفاده می شود. “بازاریابی اجتماعی” یا “ارتباطات بازاریابی یکپارچه” در حوزه بهداشت عمومی و موارد مرتبط متداول تر هستند، و به چارچوب های برنام ه­ریزی مبتنی بر بازاریابی برای ارتباطات سلامت عمومی اشاره می کنند.

بازاریابی در حوزه سلامت یا بازاریابی پزشکی یک شاخه تخصصی از بازاریابی است. استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی از نیاز متخصصان بهداشت خصوصی به جذب بیماران جدید به وجود آمد. ویژگی های بازار سلامت آن را به نوع ویژه ای از بازاریابی تبدیل می کند. استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی معمولا به صورت ارائه خدمات کسب و کار به مصرف کننده (business-to-consumer (B2C)) است. مشتریان اصلی شرکتهای بازاریابی پزشکی افراد نسل اینترنت (متولدین دهه ۷۰ شمسی به بعد) هستند. حدود ۸۵٪ از افرادی که از نسل اینترنت هستند، گفته اند که از روش های درمانی جایگزین مانند: پزشکی از راه دور (TeleMedicine و Telehealth)، خدمات اعزام و خدمات مبتنی بر عضویت استقبال می کنند.

بازاریابان و اعضای بخش خدمات درمانی شرکت مدوبال (Medobal) که یکی از شرکتهای به نام در حوزه گردشگری سلامت است، خدمات پزشکی آنلاین یا آفلاین را برای متقاضیان مراقبت های بهداشتی ارائه می کنند. متخصصان بهداشت و درمان معمولا با استفاده از استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی، خدمات مشاوره مرتبط با زیبایی مانند پزشکی زیبایی، جراحی پلاستیک، جراحی دندان یا موارد مرتبط با پوست و غیره را ارائه می دهند که توانسته اند تغییرات و تحولات اساسی در بازار خود ایجاد نمایند.

تعریف بازاریابی بیمارستان ها و مراکز درمانی چیست؟

 استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی در بیمارستان ها با شناسایی نیازهای مشتریان، فرصت ها، درک موقعیت رقبا و تحلیل شرایط بازار سعی می کند تا به جذب مشتری بیشتر برای سازمان های بهداشتی درمانی کمک نماید. این امر خود سبب بهبود کیفیت خدمات و کالاهای موجود در حوزه سلامت می شود. در اصل با درک این اصل مهم و حیاتی در بازاریابی که سبب حیات دوباره و قوت گرفتن سازمان های بهداشتی درمانی می شود، از همین رو یکی از وظایف مدیران و مسئولین ارشد در بیمارستان ها و نظام بهداشتی درمانی کشورهای مختلف، تخصیص بودجه به واحد بازاریابی و اهمیت قائل شدن برای این رشته علمی است.

طبق تعریف انجمن بازاریابی آمریکا؛ بازاریابی فرایندی از برنامه ریزی و طرح ریزی، ارزش گذاری و اجرای مفاهیم و سهیم شدن نظرات، کالاها و خدمات، جهت ایجاد مبادله ای برای ارضای اهداف فردی و سازمانی است.

استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی با گشترش تعریف عمومی بازاریابی با فعالیت های ابداعی که به نوعی با ارتقا، دسته بندی، ارزش گذاری انواع محصولات برخاسته از این عرضه و هر نوع مکانیزمی که در راستای ارتقای محصول مورد استفاده قرار می گیرد رابطه تامه دارد. نکته قابل توجه این است که بازاریابی تنها تبلیغات و روابط عمومی و مکاتبات مستقیم و مقولاتی از این دست نیست بلکه مجموعه ای از فرایندها و تکنیک های مختلف است.

روند برنامه ریزی بازاریابی بیمارستان ها و مراکز درمانی

 

فرآیند بازاریابی بیمارستان ها و مراکز درمانی چگونه است؟

بازاریابی مراکز درمانی و بیمارستانی شامل فعالیت‌هایی برای آگاه‌سازی، جذب و ایجاد ارتباط مداوم با افرادی است که به خدمات پزشکی نیاز دارند. استراتژی کلی بازاریابی بیمارستان، باید نشان دادن امتیاز و برتری خدمات ارائه شده نسبت به مراکز درمانی و بیمارستان‌های دیگر به مشتریان بالقوه بیمارستانی باشد. فرایندهای بازاریابی در بیمارستان‌ها باید طوری برنامه ریزی شود که مشتریان فعلی شما به عنوان نماینده‌های بازاریابی برای شما فعالیت داشته باشند و به صورت مداوم بیمارستان شما را به آشنایان و دوستان خود توصیه کنند.

همچنین بازاریابی در بیمارستان ها می تواند شامل جذب پزشکان و متخصصین برجسته و نامی در حوزه‌های مختلف برای فعالیت در بیمارستان شما می باشد. این امر در کسب اعتبار بالا برای بیمارستان نزد بیماران و جذب آن ها اهمیت زیادی دارد. بیمارستان‌‌ها و مراکز درمانی مجهز و پیشرفته، می‌توانند سهم بزرگی از بازاریابی گردشگری سلامت را به خود اختصاص دهند. با برنامه‌ریزی درست و پیدا کردن کانال‌های مناسب می‌توانید سالیانه بیماران زیادی را از کشورهای مختلف دنیا جذب بیمارستان خود کرده و از این راه به درآمد بسیار خوبی دست پیدا کنید.

بعنوان یک نتیجه منطقی، به مدیران بیمارستان‌ها و مراکز درمانی به شدت توصیه می‌کنیم که در برنامه بازاریابی بیمارستانی خود، از ابزارهای دیجیتال مارکتینگ غافل نشوند. داشتن یک وب سایت با طراحی کاربری مناسب، سئو و بهینه سازی سایت بر اساس کلمات کلیدی مرتبط، حضور مناسب و متفاوت در شبکه‌های اجتماعی، استفاده مناسب از ویدیو مارکتینگ، بازاریابی پیامکی و دیگر امکانات بازاریابی دیجیتال، بسیار در جذب بیماران و رشد و ارتقای بیمارستان تاثیرگذار خواهد بود و می تواند مخاطبان خارجی را به راحتی جذب نمود.

چالش های اساسی در استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی

برخلاف رشد و مقبولیت علم مدیریت بازاریابی در صنایع مختلف، بازاریابان حوزه بهداشتی درمانی همچنان با چالش های زیادی روبرو هستند، تعداد کمی از مدیران این حوزه آموزش های لازم را در مورد جنبه های تجاری حوزه سلامت دیده اند و از این میزان هم کمتر در رابطه با بازاریابی آموزش های لازم را دیده اند.

دیدگاه برخی از مدیران آن است که فعالیت های تجاری ارتباطی با خدمات درمانی ندارند و اساسا این دو مقوله را جدای از هم ارزیابی می کنند و حتی در میان مدیرانی که بازاریابی را پذیرفته اند درباره نرخ بازگشت سرمایه همواره نگرانی دارند به ویژه ان که سازمان های بهداشتی درمانی امروزه از اندازه گیری واقعی هزینه تهیه یک خدمت ویژه عاجر هستند و انالیز نمودن هرینه منفعت برای ان ها دشوار است.

بازاریابان به ندرت آنگونه که شایسته است از طرف مدیران حوزه سلامت ارج نهاده می شوند و تلاش های ایشان مدنظر قرار نمی گیرد و استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی هنوز برای بسیاری از مدیران مراکز درمانی و پزشکان حازق ایرانی، به عنوان یک امر مهم تلقی نمی شود. برای این دسته از مدیران مراکز درمانی و پزشکان تحمل بازاریابان به منظور ایجاد توان رقابت در دنیای مدرن امروز مستلزم پرداخت هزینه ای است که باید پرداخت شود.

تغییرات در محیط بهداشتی درمانی در ابعاد گوناگون، بازاریابی را بیش از پیش بارز و نمایان کرده است. خیلی از گرایشاتی که روی محیط بهداشتی درمانی اثر می گذارند به بازاریابی اشاره داشته و همه ترقی های اخیر در حوزه سلامت یک بعد بازاریابی هم دارند و هر چه میزان تلاقی میان سازمان های بهداشتی درمانی و محیط اطراف آن ها بیشتر باشد نقش بازاریابی هم نمایان تر می شود. سازمان های بهداشتی درمانی ماهیتا صنعتی پویا هستند که نیازمند خلاقیت و نوآوری است و هنوز فرصت های زیادی از بازاریابی که در سایر سازمان های صنعتی شناخته شده است در حوزه سلامت کشف نشده باقی مانده است.

بازاریابی مطب ها و مراکز درمانی چگونه است؟

یکی از مهمترین و برجسته ترین مباحث در استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی، موضوع بازاریابی مطب پزشکی است که مهمترین عوامل در این فرآیند، بحث اطاع رسانی درست خدمات ارائه شده و رضایت مشتری است؛ چرا که تکرار در مراجعه مشتریان زمانی اتفاق می افتد که مشتری از عملکرد و خدمات شما رضایت داشته باشد. برای شما بارها اتفاق افتاده است که دلیل مراجعه مجدد شما به یک مرکز درمانی، به خاطر رضایتی بوده که در مراجعه قبلی اتفاق افتاده است. در بازاریابی مطب، موضوع قابل توجه در مراجعات افراد به خیلی از مراکز درمانی، مشاهده رضایت مندی سایر مشتریان است. به عبارت بهتر خیلی از مشتریان راضی، رضایت خود را برای افراد دیگر بازگو می کنند و افراد به محض شنیدن این رضایت مندی کنجکاو می شوند که حداقل برای یک بار از مرکزی که دوستشان رضایت داشته، استفاده کنند.

انواع رقابت در بازاریابی مطب

رقابت شامل همه رقبای بالقوه و واقعی می شود که یک خریدار خدمت هنگام خرید، خدمات و پیشنهادهای آنها را در نظر می گیرد. رقابت در چند سطح اتفاق می افتد:

رقابت عمومی

در این حالت مرکز پزشکی خود را با تمام مراکزی که ارائه کننده همان طبقه خدمات هستند، رقیب می بیند. با توجه به مثال های قبلی شرکت فولکس واگن خود را با شرکتهایی که تولید کننده لوازم خانگی با دوام هستند، رقیب می بیند.

رقابت در سطح شکل

در این سطح، مرکز خدمات درمانی خود را با تمام مراکزی که خدمات مشابه یا مشترک عرضه می کنند، رقیب می بینند. مثلاً شرکت فولکس واگن خود را نه تنها با دیگر شرکت های خودروساز بلکه با شرکتهایی که تولید کننده موتور سیکلت کامیون و دوچرخه هستند نیز رقیب می بیند.

رقابت در سطح صنعت

در این سطح ، مرکز خدمات درمانی رقبای اصلی خود را مراکزی در نظر می گیرد که ارائه کننده همان طبقه خدمات یا خدمات جایگزین و نزدیک به خدمت خود است. مثلا: در این حالت شرکت فولکس واگن با تمامی تولید کنندگان اتومبیل یا هر برندی که باشد رقیب خواهد بود. شرکت ایران خودرو با تولید کنندگان اتومبیل مثل سایپا، بهمن، مرتب، کرمان خودرو و … رقیب خواهد بود.

رقابت در سطح برند

در این سطح مجموعه درمانی، دیگر رقبا را به عنوان مرکزی می بیند که خدمات مشابه ارائه می کنند. مثلا در این سطح رقبای اصلی شرکت فولکس واگن، شرکت هایی مانند تویوتا، هوندا، و رنو خواهد بود و شرکت های دیگری که اتومبیل هایی با قیمت متوسط تولید می کنند و شرکتهایی مانند بنز و هیوندا، رقیب این شرکت نخواهند بد. شرکت ایران خودرو در این سطح فقط با شرکت سایپا رقیب است.

رضایت مشتری در استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی

زیرا در بازاریابی پزشکی وقتی مراکز زیبایی تبلیغ می کنند و در تبلیغ خود می گویند خوب و با کیفیت هستند، مردم خیلی به این گونه تبلیغ ها اعتماد نمی کنند؛ اما چنانچه دوستی از خوب بودن، معتبر بودن و با کیفیت بودن مرکز خدمات درمانی صحبت کند، به حرف آن دوست یا آشنا اعتماد می کنند. زیرا وقتی کلینیک های زیبایی از خودشان می گویند به دلیل ذینفع بودن، مردم کمتر به آنها اعتماد می کنند تا زمانی که از زبان دیگران می شنوند.

در بازاریابی مطب پزشکی به برابری انتظارات مشتری و عملکرد سازمان شما، رضایت مشتری گفته می شود. به عبارت بهتر چنانچه مرکزی بتواند عملکردی ارائه کند که مشتریان انتظارش را داشتند؛ بحث رضایت مشتریان اتفاق افتاده است. در صورت ضعیف شدن عملکرد سازمان در مقایسه با انتظارات مشتریان، نارضایتی مشتری بروز خواهد کرد و در صورت قوی تر شدن عملکرد نسبت به آنچه که مشتریان انتظار داشتند؛ خشنودی مشتری شکل می گیرد. در بازاریابی نوین پزشکی گفته می شود که

یک مجموعه درمانی تا زمانی زنده و پابرجا خواهد ماند که بتواند در درجه اول مشتریان فعلی خود را حفظ کند و در کنار این فعالیت مشتریان جدید را نیز جذب کند.

بنابراین وظیفه مهم و اولیه هر مرکز خدمات درمانی پس از جذب مشتری، حفظ مشتریان یا نگهداری مشتریان است. چنانچه این فعالیت خوب انجام شود، می تواند ضمانتی باشد برای به دست آوردن مشتریان جدید بدین معنی که با ورود مشتریان جدید این مشتریان نیز به افراد وفادار و طرفدار مرکز شما تبدیل خواهند شد، زیرا فرایند حفظ و کسب رضایت به خوبی در حال انجام شدن است.

ریبرندینگ یا برندسازی مجدد در حوزه پزشکی و خدمات درمانی

در استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی گفته می شود؛ چنانچه مرکزی در به دست آوردن رضایت مشتریان فعلی خود ناکام مانده باشد و نتواند رضایت مشتریان را، به خوبی جلب کند، این مرکز باید مطمئن باشد که هیچ وقت نخواهد توانست این مشتریان را حفظ کند. مرکز خدمات درمانی که در حفظ مشتریان جاری موفق نباشد، هر قدر هم که بازایابان و فروشندگان شخصی، مشتریان جدید به مرکز معرفی کنند، باز هم مشتریان جدید به یکی از شاکیان و مشتریان ناراضی تبدیل خواهند شد. بنابراین یکی از مهمترین اصول در بازاریابی خدمات درمانی اینست که هر مرکزی باید حفظ مشتری و جلب رضایت مشتریان فعلی را در الویت اول قرار دهد و بعد از این اولویت، سراغ جذب مشتریان جدید برود.

چنانچه یک مطب یا یک مرکز به دلیل عملکرد ضعیف در ارائه خدمات، مشتریان و اعتبار خود را از داد؛ با استفاده از ابزارهای ریبرندینگ و درک درست از استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی می تواند مجدداً خود را بازیابی نماید و مشتریان جدیدی برای خود ایجاد نماید و مزیت های پایداری را نصیب خود نماید.

نحوه ایجاد ارزش در خدمات درمانی چگونه است

ایجاد ارزش در خدمات درمانی

تعریف گردشگری سلامت چیست؟

 برای توریسم درمانی (Medical tourism) که گاهی از آن با عنوان توریسم سلامت و یا گردشگری سلامت نام برده می‌شود، تعاریف گوناگونی بیان شده است. سازمان جهانی گردشگری (WTO) به طور خاص، گردشگری سلامت را چنین تعریف می‌کند: استفاده از خدماتی که به بهبود یا افزایش سلامتی و افزایش روحیه فرد (با استفاده از آب‌های معدنی ، آب و هوا یا مداخلات پزشکی) منجر می‌شود و در مکانی خارج از محل سکونت فرد – که بیش از ۲۴ ساعت است – به طول می‌انجامد. مقوله‌ی گردشگری سلامت فراتر از گردشگری درمانی است.

آب‌های گرم و معدنی و لجن درمانی همراه با امکانات طبیعی نیز شامل مقوله‌ی گردشگری سلامت است. شعار جهانی توریسم سلامت، امکانات و خدمات در حد کشور‌های جهان اول یا پیشرفته و قیمت‌ها و هزینه‌ها در حد کشور‌های در حال توسعه و جهان سوم است. کشورها و بیمارستان‌هایی که خدمات باکیفیت مراقبت بهداشتی را با قیمت‌های رقابتی و مقرون به صرفه ارائه می‌کنند درحال به دست آوردن سهم بالاتری در بازار گردشگری سلامت هستند.

برای نمونه، تا سال ۲۰۱۶ هزینه جایگزینی لگن که یکی از عمل‌های ارتوپدی رایج است در ایالات متحده آمریکا ۴۰ هزار و ۳۶۴ دلار گزارش شده است؛ درحالی که بیماران در کشورهایی نظیر تایلند و هند می‌توانند همین عمل را با همان کیفیت به ترتیب با قیمت ۱۷ هزار و ۷ هزار دلار انجام دهند.

این تفاوت در قیمت‌ها بیماران را به ویژه از آمریکای شمالی و اروپا تشویق کرده است تا برای دریافت درمان‌های پزشکی و با صرفه‌جویی حداکثری و در همان حال، حفظ کیفیت مطلوب موردنظرشان به این کشورها بکشاند. حمایت دولتی نیز می‌تواند در ایجاد انگیزه برای رشد توریسم سلامت دخیل باشد. برای مثال، خطوط هوایی ترکیه برای پروازهای مسافرانی که با هدف درمانی عازم هستند تخفیف‌هایی در نظر می‌گیرد. از همین رو در کشور عزیزمان ایران نیز، با استفاده از استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی میتوان بسیاری از مخاطبان را به سمت گردشگری سلامت سوق داد. این امر میتواند با استفاده از فناوری های نوین در عرصه دیجیتال همچون فناوری واقعیت افزوده به راحتی محقق گردد؛ فقط کافیست استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی شما به درستی تدوین و اجرا گردد.

ایجاد زیرساخت ها مناسب برای بازاریابی پزشکی و سلامت

خواسته بیماران این است که در مورد شایستگی و ویژگی‌های متخصصان یک مرکز پزشکی احساس اعتماد را تجربه کنند. در دسترس بودن زیرساخت‌های فناورانه روزآمد در مقصد انتخابی نیز محرک مهمی برای مسافرت پزشکی بین‌المللی است. بنابراین یک استراتژی عمده بازاریابی در بازار گردشگری سلامت می‌تواند کیفیت کادر پزشکی و زیرساخت آن را ارتقا بخشد. مالزی مثال خوبی برای این مورد است؛ کشوری که در طول دهه گذشته رشد چشمگیری را در بازار گردشگری سلامت تجربه کرده است.

بر اساس گزارشی از سوی دولت مالزی، این کشور در سال ۲۰۱۶ حدود ۱۰ درصد از بودجه سالانه خود را (۵٫۲ میلیارد دلار) در زمینه خدمات مراقبتی سرمایه‌گذاری کرد. یکی از دستاوردهای بزرگ مالزی گذار این کشور از واردات دستگاه‌ها و تجهیزات پزشکی از کشورهای خارجی به تأسیس یک شرکت سازنده تجهیزات روزآمد پزشکی در پنانگ است که در نهایت پتانسیل مالزی را به عنوان قطب گردشگری پزشکی بالا می‌برد.

استراتژی دیگر بیمارستان‌های برتر، نشان دادن تعداد متخصصان سلامت و ویژگی‌ها و خصوصیات آنها در وبسایت بیمارستان است. همکاری‌های بین‌المللی نیز می‌تواند به تحرک حرفه‌ای آنها کمک کند و نفوذ متخصصان خدمات بهداشتی را از بیمارستان‌های همکار در سطح جهانی بهبود می‌بخشد.

تاکتیک های اجرایی در استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی چیست؟

تاکتیک ها و روش های زیادی را می توان برای اجرای استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی را نام برد که هر کدام در جای خود و با استفاده از ابزارهای خود می توانند مفید باشند. اگر استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی بتواند به درستی تدوین شود و به طور خاص برای هر خدمت و هر مرکز درمانی به طور جداگانه تبیین شود، می توان انتظار داشت که تاکتیک های اجرایی، کارایی و اثربخشی خود را خواهند داشت. در ادامه به بیان چند تاکتیک اجرایی خواهیم پرداخت ولی قبل از باید بدانیم که این تاکتیک ها بدون در نظر گرفتن استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی بی اثر خواهند بود.

ایجاد تجربه های متفاوت

دنیای امروز، دنیای خلق تجربه متفاوت است. اگر به حدود ۲۰ تا ۳۰ سال گذشته نگاهی بیاندازیم متوجه می شویم که امروزه اکثر خدمات و محصولات در کشور ما وجود دارد و این یعنی رقابت سخت تر بین تمام رقبای بازار. خدمات درمانی نیز از این قائله مستثنی نیست. برای مثال، در بسیاری از بیمارستان ها دستگاه های تصویربرداری پیشرفته وجود دارد و اختلاف فاحشی بین خدماتی که مراکز درمانی به بیمار می دهند وجود ندارد.

بنابراین تفاوت بین مراکز درمانی، دقیقا تجربه متفاوتی است که بیمارستان یا مرکز درمانی برای بیمار و یا خانواده بیمار خلق می کنند. کمی فکر کنیم، ببینیم چه تجربه متفاوتی می توانیم برای بیمار در مراکز درمانی خود خلق کنیم که هم کم هزینه باشد و هم برای بیمار جذاب و خاطره انگیز باشد.

ایجاد رضایت در هنگام دریافت خدمات

لطفا به این موارد خوب فکر کنیم و ببینم چه تجربه متفاوتی می توانیم برای بیمار رقم بزنیم که متفاوت از سایر رقبا باشد. یک زمانی اگر بانکی پیام تبریک تولد می فرستاد، تاثیر خوبی بر ذهن مخاطب می گذاشت. پس حواسمان باشد از رقبا جا نیفتیم و کارهای خلاقانه برای حس خوب بیمار خلق کنیم. قطعا انجام چنین کارهایی نه تنها درآمدزایی بالایی را به وجود خواهد آورد بلکه ما نیز حس خوبی از خوشحال شدن بیمار خواهیم داشت.

پیگیری بیمار بعد از مراجعه

همان طور که در بخش قبل هم اندکی به آن به عنوان یک روش کارآمد در خلق تجربه متفاوت برای بیمار اشاره کردیم، پیگیری کردن بیمار می تواند یکی از این عوامل باشد. اما واقعیت این است که پیگیری کردن یک مشتری بعد از خرید، در واقع جزئی از بازاریابی است. در علم بازاریابی می گویند بازاریابی قبل از شروع ساخت یک محصول یا خدمت استارت می خورد و تا مرحله ای که محصول و خدمت از بین نرفته است، ادامه پیدا می کند. پیگیری مشتری با استفاده از ابزارهای نوین در بازاریابی دیجیتال، امروزه به یک امر اساسی و ضروری مبدل گردیده است.

بنابراین باید توجه داشته باشیم که بازاریابی اصولی و صحیح که به درآمدهای خیلی بالا ختم می شود تا مرحله ای که مرکز درمانی ما فعالیت دارد، ادامه پیدا می کند. پس، از این موضوع غافل نشویم که چگونه می توانیم مشتری را برای خدمات بعدی به سمت خود بکشانیم. یکی از ساده ترین راه حل ها، اطلاع رسانی به بیمار برای چکاپ های مورد نیاز است. چقدر به راه اندازی سیستمی فکر کردیم که بتوانیم اطلاعاتی از بیمار داشته باشیم که در زمان درست و برای حفظ سلامتی بیمار، آن را ترغیب به انجام آزمایش های غربالگری کنیم.

به عنوان ساده ترین راه حل، به راه اندازی سیستم اس ام اس حتما فکر کنیم که اطلاعات بیمار را داشته باشیم و بر اساس زمان بندی مناسب (مثلا ۹ ماه بعد از آخرین مراجعه بیمار)، بیمار را برای انجام چکاپ های سالانه اش به سمت مرکز درمانی خود هدایت کنیم.

خلاقیت در تعامل با مشتری

یک مثال خیلی ساده بزنیم. چه اشکالی دارد اگر بیمارستان، برای هر بیماری که مرخص می شود یک شاخه گل هدیه دهد و آرزوی سلامتی برای بیمار را در قالب این گل نشان دهد. به نظر شما خیلی کار سختی است یا خیلی هزینه بر است؟ یا مثلا نمی شود بعد از مرخص شدن بیمار از بیمارستان، بعد از یک هفته، کسی مسئول زنگ زدن به بیمار باشد و حال او را بپرسد؟ تا احیانا اگر سوالی در ذهن بیمار در دوران نقاهتش شکل گرفته است پاسخ داده شود تا نگرانی او برطرف شود؟ ولی همین اقدامات اجرایی بسیار جزئی می تواند منجر به یک حس خوب در مشتری شود که در نهایت منجر به مراجعات بعدی او می شود.

فعالیت های مهم در بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی کدام است

فعالیت های مهم در بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی

رعایت اصول اخلاقی در استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی

در اجرای استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی پیش از آنکه به فکر جذب مشتری بیشتری باشیم، می بایست تمرکز زیادی بر حوزه بازاریابی اخلاقی پزشکی، داشته باشیم. در این راستا در استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی تلاش می شود تا فعالیت های پزشکی و سایر فعالیت های مرتبط با آن را برای حفظ عملکرد مجموعه خدمات درمانی/بهداشتی را از طریق توسعه اصول و ارزش های اخلاقی بین رقبای این عرصه تعریف کنیم.

اگر بخواهیم در حوزه پزشکی از تکنیک های اثربخش در استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی استفاده کنیم باید بدانیم که، از یک طرف بیوفیزیک با پس زمینه گسترده  از رشته هایی مانند پزشکی، فلسفه، قانون، جامعه شناسی و الهیات و از طرف دیگر، نهادها، کمیته ها و دادگاه هایی که به شناسایی اصول اخلاقی پایبند.

در زمینه  فعالیت های درمان و پزشکی، برآنند که ارزش های انسانی مانند کرامت انسانی، حق زندگی و خودمختاری در همه شرایط در خدمات درمانی/بهداشتی درنظر گرفته شود. پس هنگام تدوین استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی شرط تمرکز بر اخلاقیات و توجه به کرامت انسانی نباید فراموش گردد.

تغییر تدریجی صنعت پزشکی و شکل گیری الگوی عملکرد جدید منجر به پیدایش  فضای رقابتی در این صنعت و در نتیجه به ظهور استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی منجر شده است. از این رو، یک مرکز خدمات درمانی/ بهداشتی  نیازمند استراتژی های بازاریابی پزشکی برای ماندن در این بازار رقابتی است. در استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی، تبلیغات و معرفی صحیح   بخشی از این استراتژی با هدف ایجاد و حفظ روابط با مخاطبان هدف (بیماران) می باشد.

یکی از مباحث  همیشگی منتقدان توسعه بازاریابی بهداشت و درمان نگرانی ناشی از تجاری شدن  بیش از حد فعالیت های پزشکی است. اگر چه  این امر تا حدود زیادی اجتناب ناپذیر است اما واحدهای پزشکی ارائه دهنده خدمات و مراقبت های درمانی/بهداشتی حق دارند که فعالیت های خود جهت شناسایی به مخاطب هدف را اطلاع رسانی کنند.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق مدیریت استراتژیک چیست؟

از دیدگاه بازاریابی اخلاقی پزشکی، ارتباطات بازاریابی پزشکی باید بیشتر با واقعیت سازگار باشد، حتی اگر هدف آن روشن کردن مسائل جذاب تر باشد. بیمار با درد و رنج جدی به راحتی تحت تاثیر قرار می گیرد زیرا به طور غریزی تمایل به تسکین درد و درمان دارد. در بازاریابی نوین پزشکی از لحاظ اخلاقی، اطلاعات ارائه شده نباید خلاف واقعیت باشند و در بیمار امید واهی ایجاد کند.

در استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی، محتوای پیام های تبلیغاتی باید صادقانه باشد و نباید انتظارات غیرمنصفانه در مشتری ایجاد کند. پزشک یا مرکز خدمات درمانی /بهداشتی باید قادر به ارائه خدمات ادعایی در تبلیغات باشد. مثلا تبلیغات کاهش وزن زیاد در چند روز، زیبایی پوست در مدت کوتاه، افزایش قد در چند ماه و مواردی از این دست، قطعا ادعاهایی غیر واقعی می باشند.

در گذشته، تبلیغات و معرفی صحیح  در این حوزه ذیل کرامت حرفه پزشکی قرار داشت و تنها راه به دست آوردن بیماران جدید توصیه های بیماران راضی و ارزیابی های متخصصان بالینی بود اما امروز این  تفکر دیگر با الزامات بیماران که می خواهند بیشتر و بیشتر آگاه باشند سازگار نیست. امروزه برای مراکز درمانی و کلینیک های خصوصی پزشکی، تبلیغات و اطلاع رسانی تا زمانی که درست، صادقانه، غیر تبعیض آمیز و واقعی  باشد،  اخلاقی و مجاز می باشد. در نتیجه، کسانی که مسئول بازاریابی در زمینه مراقبت های بهداشتی هستند باید کدهای  اخلاقی حرفه پزشکی را در نظر داشته باشند و با ارتباط وبازاریابی صادقانه انتظارات نابجا در مشتریان ایجاد نکنند.

خلاصه ای از استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی

نظام سلامت هر کشور شامل سازمان ها و افرادی است که وظیفه تامین، ارتقا و حفظ سلامتی جامعه را بر عهده دارند. بنابراین، نظام سلامت شامل کلیه سازمان ها، گروه ها و افراد در بخش دولتی و خصوصی است که به نوعی در زمینه ارتقا و حفظ سلامتی جامعه فعالیت می کنند.

در سال های اخیر نظام سلامت ایران با چالش های فراوانی مواجه بوده است. برخی از این چالش ها شامل افزایش تعداد پزشکان و افزایش انتظارات روز افزون مردم برای دسترسی بیشتر به پزشکان متخصص است. تسهیل دسترسی مردم به خدمات سلامت نقش بسزایی در حفظ و ارتقا سلامتی آن ها دارد. فرایند ارائه خدمات بر این انتخاب تاثیر می گذارد. عواملی نظیر دسترسی به مطب پزشک، اعتبار پزشک، مکان مطب پزشک، نوع و کیفیت خدمت پزشک بر انتخاب بیمار اثر می گذارد. علاوه بر این، جنسیت، نژاد، سطح تحصیلات، نوع بیماری و میزان درآمد نیز بر انتخاب وی اثر می گذارد.

موضوع انتخاب بیمار در سال های اخیر به ویژه در کشورهای توسعه یافته مورد توجه جدی سیاست گذاران سلامت و سازمان های بیمه سلامت واقع شده است. بنابراین، در این کشورها سعی می شود به بیماران اختیارات بیشتری برای انتخاب پزشک داده شود. انتخاب پزشک توسط بیمار منجر به رقابت بیشتر بین پزشکان، بهبود کیفیت خدمات، دسترسی بهتر مردم به خدمات پزشکی و افزایش کارایی می شود. از سویی درک بهتر عوامل موثر بر انتخاب پزشکان توسط مردم، به ارائه کنندگان خدمات سلامت در زمینه ارائه خدمات بهتر و در دسترس کمک می کند. از سوی دیگر، شناخت عوامل کلیدی که بیماران در انتخاب پزشکان خود مورد توجه قرار می دهند، به مدیران و سیاست گذاران سلامت کمک می کند که به منظور جذب بیماران بیشتر، خدمات خود را بهبود دهند و منابع خود را در حوزه هایی سرمایه گذاری کنند که بیماران به آن ها اهمیت بیشتری می دهند.

تامین نیازها و برآوردن توقعات بیماران و آگاهی پزشکان از انتظارات آنان می تواند منجر به ارائه خدمات بهتر و برآورده کردن نیازهای منطقی بیماران شود. بر همین اساس در سال ۱۹۸۳ سازمان خدمات بهداشتی ملی تصویب نمود که کلیه مراکز ارائه خدمات بهداشتی در امریکا باید در کنترل و تنظیم برنامه های خود از نظرات بیماران استفاده نمایند و این نظرات باید در ارزشیابی برنامه های آموزشی تدوین شده برای پرستاران و بیماران نیز لحاظ شوند.

جلب رضایت هر چه بیشتر بیماران، آنان را به انجام صحیح و به موقع دستور عمل های درمانی خویش ترغیب نموده و موجب تسریع پیشرفت معالجات و دستیابی به هدف اصلی درمان یعنی بهبود بیماران می گردد. از طرفی در بازار رقابت، موسساتی موفق تر خواهند بود که رضایت گیرندگان خدمات را سرلوحه برنامه خویش قرار دهند. در زمان کنونی همه سازمان ها ی موفق، یک وجه اشتراکی دارند، یعنی همگی به مشتری توجه زیاد نشان می دهند و تمام سعی خود را معطوف استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی می کنند. در واقع هیچ سازمانی، کوچک یا بزرگ، انتفاعی یا غیر انتفاعی، داخلی یا جهانی بدون داشتن یک سیستم بازاریابی صحیح به موفقیت نخواهند رسید.

استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی بخشی از فعالیت های موسسه است که در بردارنده عملیاتی مثل برنامه ریزی، ترفیع، قیمت گذاری و ارائه کالا و یا خدمات مطلوب به مشتریان می باشد. یک محصول خدماتی باید مطابق با نیاز مشتری طراحی شده باشد، قیمت آن واقع بینانه باشد و از طریق کانال های راحت توزیع شود. در کتاب اصول بازاریابی فیلیپ کاتلر اینطور بیان شده است که

بازاریابی نوعی فرایند اجتماعی و مدیریتی است و بدین وسیله، افراد و گروه ها می توانند از طریق تولید، ایجاد و مبادله محصولات و ارزش ها با دیگران، نیازها و خواسته های خود را برآورده سازند.

از همین جهت در حوزه پزشکی و خدمات درمانی نیز باید به بازاریابی نگاهی ویژه داشت تا رضایت مشتری بصورت حداکثری فراهم گردد. در مقوله استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی خوب است که از همان اول راه هدف گذاری شده و استراتژی های خود را در جهت رسیدن به اهداف مجموعه تعیین نمایید.

سخن آخر

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع مدیریت مالی شرکت ها برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. امیدواریم در راه اندازی، رشد و ترقی کسب و کار درمانی خود موفق باشید. اگر در هر مرحله از تدوین، اجرا و ارزیابی استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی خود نیاز به مشاوره مجموعه ما داشته باشید، خوشحال می شویم در کنار شما به اهداف درمانی شما پزشکان و کادر درمانی کمک نماییم و با آرامش بخشیدن به قلب شما عزیزان به رسالت کاری مجموعه خود نیز نائل گردیم.

Top Healthcare Marketing Tips

Why is Healthcare Marketing Important?

Healthcare Marketing | Key Strategies for Success 

The impact of marketing strategies in healthcare systems

Healthcare Marketing: 15 Strategies to Gain More Patients

موضوع مثلث استراتژیک بپردازیم و ابعاد مختلف آن را مورد بررسی قرار دهیم. در ادامه تأثیر مثلث استراتژیک

تعریف مثلث استراتژیک و نقش مثلث استراتژیک در حسابداری مدیریت چیست؟

در این مقاله قصد داریم به موضوع مثلث استراتژیک بپردازیم و ابعاد مختلف آن را مورد بررسی قرار دهیم. در ادامه تأثیر مثلث استراتژیک را بر حسابداری مدیریت استراتژیک مورد بررسی قرار می دهیم. مثلث استراتژیک مفهومی است که می تواند به تصمیم گیری مدیران مالی در سازمان کمک نماید و از این رو موضوع مثلث استراتژیک به مفهوم راهبردی در حوزه تصمیم گیری تبدیل شده است.

مقدمه ای بر مفهوم مثلث استراتژیک در حسابداری

شرایط اقتصادی در دهه های گذشته باعث کمرنگ شدن نقش حسابداری مدیریت در بنگاههای اقتصادی کشور شده بود ولی اخیرا با حرکتی که به سمت خصوصی سازی و اقتصادی کردن فعالیت ها از یک سو و ایجاد بازار رقابتی از سوی دیگر برداشته شده، جایگاه خالی حسابداری مدیریت در بنگاههای اقتصادی به خوبی آشکار شده است. اکنون این نیاز، زمینه های رشد حسابداری مدیریت برای جامعه حسابداری در کشور را بخوبی فراهم کرده است. این مقاله دیدگاه جدیدی از حسابداری مدیریت با هدف افزایش توان کاربردی آن در هدایت فعالیت های اقتصادی بنگاه ها را ارائه می کند.

تعریف حسابداری مدیریت چیست؟

حسابداری مدیریت، یک سیستم اندازه گیری برای گرداوری اطلاعات مالی و عملیاتی است که فعالیت مدیریتی و رفتارهای انگیزه ای را هدایت می کند و ارزشهای فرهنگی را که برای به دست آوردن هدف های استراتژیک سازمان لازم است خلق و حمایت می کند. در این تعریف از حسابداری مدیریت چهار عقیده کلیدی گنجانده شده است. این عقیده ها شامل: ماهیت، محدوده، هدف و شاخص های حسابداری است.

  • حسابداری مدیریت، از نظر ماهیت، یک فرایند اندازه گیری است.
  • محدوده حسابداری مدیریت شامل اطلاعات عملیاتی مانند نقص یا کمبود واحدهای تولید شده است.
  • هدف از حسابداری مدیریت کمک به یک سازمان به منظور رسیدن به هدف های استراتژیک کلیدی تعیین شده است.

اطلاعات مناسب در حسابداری مدیریت سه شاخص بارز دارند. شاخص فنی: بالا بردن درک پدیده اندازه گیری و گرداوری اطلاعات مربوط برای تصمیم های استراتژیک، شاخص رفتاری: تشویق و ترغیب اعمالی که با هدف های استراتژیک سازمان سازگارند، شاخص فرهنگی: حمایت و یا خلق یک رشته ارزش های فرهنگی تقسیم شده در یک سازمان.

این تعریف از حسابداری مدیریت شامل بعضی عقایدی است که با دیگر تعریف ها در این حوزه فرق می کند. مثلا انجمن حسابداران مدیریت (IMA) به عنوان مجمعی حرفه ای، حسابداری مدیریت را چنین تعریف می کند:

حسابداری مدیریت عبارت است از فرایند تشخیص، اندازه گیری، جمع آوری، تحلیل، تهیه، تفسیر و ارزیابی و کنترل داخلی فعالیت های سازمان برای تضمین و اطمینان از استفاده مناسب از سرمایه

حسابداری مدیریت همچنین شامل تهیه گزارش های مالی برای گروه های غیر مدیریتی همانند سهامداران، بستانکاران، اعتباردهندگان و صاحبنظران مالی است. مقایسه تعریف انجمن حسابداران مدیریت با تعریفی که در این مقاله استفاده شد چند اختلاف اصلی را آشکار می سازد: . تعریف انجمن حسابداران مدیریت به شدت بر آنچه حسابداری مدیریت انجام میدهد متمرکز است. اما تعریف ارائه شده در این مقاله بر هدف فعالیت ها که همانا دستیابی و حفظ هدف های استراتژیک است، تاکید دارد.

تعریف انجمن حسابداران مدیریت تنها شامل اطلاعات مالی می شود در حالی که در تعریف ارائه شده در این مقاله علاوه بر اطلاعات مالی، اطلاعات عملیاتی نیز مورد تاکید قرار گرفته است. در صورتی که موسسه ای قصد دستیابی به مزیت رقابتی و حفظ آن را داشته باشد هر دو گروه از اطلاعات پیش گفته برای موسسه پراهمیت و حساس است.

در تعریف انجمن حسابداران مدیریت، بخشی از حسابداری مدیریت شامل گزارش های غیر مدیریتی برای مقاصد مالیاتی است. البته این نیز وظیفه مدیریت است، اما این گزارشها نه تنها باید قوانین و احکام قرارداده شده را تایید کنند؛ بلکه باید نوعی اطلاعات استراتژیک را که مورد نیاز مدیریت است نیز فراهم آورند.

سرانجام تعریف انجمن حسابداران مدیریت درمورد شاخصه های اطلاعات حسابداری مدیریت مسکوت می ماند. در حالی که در تعریف ارائه شده در این مقاله، شناخت ثابتی از شاخصه های حسابداری مدیریت ارائه می شود.

سیستم های اندازه گیری مالی و حسابداری

سیستم های حسابداری مدیریت نتایج اندازه گیری های مالی و غیرمالی فعالیت های عملیاتی را گزارش می کنند. این سیستم ها همچنین به پروژه ها و طرح های عملیاتی آینده نیز کمک می دهند. یکی از نمونه های اطلاعاتی که مدیران به آن نیازمندند، بهای تمام شده محصول و اندازه گیری تحویل تولیدات بموقع است. این اقلام دونوع از انواع اندازه گیری است که حسابداری مدیریت با آن سروکار دارد و در مدیریت مالی شر کت ها کاربرد دارد.

بهای تمام شده مثالی است از اندازه گیری که در اصطلاحات مالی بیان می شود، در حالی که تحویل بموقع مثالی است از اندازه گیری عملیاتی آموزش تولید کنندگان برای اندازه گیری، جمع آوری، گزارش، تفسیر و ارائه این اطلاعات به مدیران، موضوع حسابداری مدیریت است.

روش های اندازه گیری مختلفی برای پدیده ها وجود دارد. برای مثال بهای تمام شده محصول یا توانایی سوداوری آن را به چندین روش می توان محاسبه کرد. به همین ترتیب کیفیت را نیز می توان با استفاده از تنوع روشها اندازه گرفت. هر عملیات مالی و غیر مالی درخور اندازه گیری ممکن است، تحت شرایط خاصی مفید و سودمند باشد. درک روش های چندگانه اندازه گیری و دانستن زمان و چگونگی استفاده از آنها قسمت اصلی مطالعه حسابداری مدیریت است.

نقش حسابداری مدیریت در برنامه ریزی استراتژیک

هدف اساسی حسابداری مدیریت کمک به سازمان به منظور به دست آوردن اصول استراتژیک آن سازمان است. فراهم آوردن این اصول نیازهای مشتریان و دیگر سهامداران را برآورده می کند. استراتژی راهی است که به کمک آن، شرکت خود را از دیگر رقیبان متمایز می سازد و جایگاه خود را پیدا می کند.

تعریف دقیق مثلث استراتژیک چیست؟

امتیازات رقابتی بر روی سه بعد کیفیت، زمان و بهای تمام شده یا هزینه استوار است. بالا را مشتریان انتظارات مختلفی از حالات و کیفیت قابل اعتماد به محصول دارند. آنها بهای تمام شده، زمان و چگونگی تحویل محصول یا خدمتشان را در نظر می گیرند. برای راضی نگه داشتن مشتریان و رقابت با سایر تولید کنندگان باید به صورت همزمان روی سه بعد کیفیت، هزینه و زمان رقابت کرد. این سه عنصر یک مثلث استراتژیک را تشکیل میدهند. شکل زیر شمایی از مثلث استراتژیک را نشان میدهد. این مثلث در فهم چگونگی طراحی و ارزیابی سیستم های حسابداری مدیریت نقادانه است و پی در پی در بخشهای خاص حسابداری مدیریت استفاده می شود.

ارکان مثلث استراتژیک چیست

ارکان اصلی مثلث استراتژیک چیست؟

کیفیت در مثلث استراتژیک

کیفیت، تجربه کلی یک مشتری بایک محصول است که خصوصیات فیزیکی و امکانات آن محصول و قابلیت اعتماد به کارایی امکانات آن را در بر می گیرد. کیفیت همچنین شامل خدمات دهی این امکانات مانند خدمات پس از فروش و سطح کارایی خدمات انجام شده به وسیله یک سازمان است.

بهای تمام شده یا هزینه در مثلث استراتژیک

بهای تمام شده یا هزینه، شامل منابع مصرف شده به وسیله تولید کنندگان و سازمان های حمایت کننده آنها مانند عرضه کنندگان و فروشندگان است. بهای تمام شده محصول شامل کل حلقه ارزش یعنی کل تشکیلات از عرضه کننده تا خدمات دهی بعد از فروش و مصرف کنندگان یا کسانی که برای مشتریان ارزش افزوده به وجود می آورند می باشد. با این تعبیر بهای تمام شده مشتریان شامل بهای تمام شده حمایت کننده و مصرف کننده محصول است، که این معمولا بهای تمام شده مالکیت نامیده میشود.

زمان در مثلث استراتژیک

زمان یعنی مدتی که طول می کشد تا شرکت پس از اعلام نیاز محصول را در دسترس مشتری قرار دهد، یا مدتی که شرکت قادر است محصولاتش را با امکانات جدید یا تکنولوژی نوآوری شده با سرعت توسعه دهد و آن را در سریعترین وقت به بازار عرضه کند. همچنین زمان شامل صرف وقت جهت کامل کردن حلقه فعالیت ها نظیر شروع تا پایان تولید میشود.

در واقع می توان اذعان نمود که حسابداری مدیریت در ذات خود، هدف نیست، بلکه وسیله مهمی است برای به دستآوردن هدف های استراتژیک سازمان.

در واقع، شکل فوق به طور مناسب و راحتی برای به دست آوردن بسیاری از عناصر استراتژی رقابتی را نشان میدهد. در حالی که عناصر اصلی استراتژی در گذشته نیز بارها منتشر شده است لیکن استفاده از یک گروه سه تایی برای نشان دادن آنها تازگی دارد. این مثلث بسیار مانند همان چیزی است که آرتور اندرسن (Arthur Anderson) استفاده کرد.

رابین کوپر (Robin Cooper) از یک فضای سه بعدی برای نمایش قیمت، کیفیت و اجرا استفاده می کند. سه عنصر مثلث استراتژیک مربوط به همه سازمان ها می شود؛ شرکت های که در حوزه تجارت، بازار و فعالیت های غیرانتفاعی یا دولتی فعالیت می کنند. این سازمان ها بایک تقاضا برای قیمت پایین، کیفیت بالا و تحویل بموقع محصول یا خدمات رو به رو هستند. برای مثال دانشگاهها باید کیفیت آموزشی را در قیمت قابل پرداخت فراهم نمایند ضمن اینکه دایر کردن کلاس ها نیز باید منطبق با نیاز دانشجویان باشد.

سرانجام نکته اینجاست که مفهوم کیفیت، هزینه و زمان در چارچوب یک سازمان یا محصول تغییر می کند. برای مثال کیفیت در رابطه با اتومبیل، اجزای آن (راحتی راننده، ایمنی سیستم موزیک و غیره ) و قابلیت اعتماد (تناوب یا تکرار تعمیرات) است. در حالی که کیفیت در رابطه با تحصیل، مشکل تر تعریف می شود که ممکن است به سواد یا معلومات عمومی و یا مهارتهای شغلی، توانایی تفکر، مهارتهای ارتباطی و اطلاق شود.

به همین شیوه، زمان برای یک کارخانه دار اجسام نیمه هادی همانند اینتل (INTEL) عرضه بموقع یک میکروپرسسور جدید برای اولین بار به بازار است و برای یک کمپانی مثل فدرال اکسپرس (Federal Express) زمان یعنی تحویل بموقع.

برای راضی نگه داشتن مشتریان و رقابت با سایر تولید کنندگان باید به صورت همزمان روی سه بعد کیفیت، هزینه و زمان رقابت کرد. این سه عنصر یک مثلث استراتژیک را تشکیل می دهند

فعالیت های راهبردی در مثلث استراتژیک

حسابداری مدیریت برای تحکیم نقش فعالیت هایش در استراتژی سازمان باید به فراهم آوردن اطلاعات مربوط به سه اصل استراتژیک کیفیت، هزینه و زمان کمک کند. این اطلاعات شامل: ۱- جمع آوری اطلاعات از فعالیت های روزانه مدیران که با اصول استراتژیک سازمان مرتبط است، ۲- افزایش توانایی مدیران برای تاثیرگذاری در تمام عملیات اقتصادی انجام شده به منظور کسب اصول استراتژیک سازمان یا به عبارت دیگر افزایش میزان تاثیرگذاری مدیران در مجموعه عملیات مرتبط با مشتریان، عرضه کنندگان و فروشندگان در جهت استراتژی های سازمان، و ٣- فراهم آوردن دیدگاهی وسیع از استراتژی ها و فعالیت های سازمان است.

ارتباط با فعالیت های روزانه برقراری ارتباط بین فعالیت های روزانه هر فرد در سازمان با موضوع های استراتژی مدون شده از اهمیت خاصی برخوردار است.

یک شرکت کامپیوتری در ایالات متحد بر خود می بالید که در استراتژی اش چنان ارتباطی ایجاد کرده که هر کسی در هر سطحی در سازمان از هدف های شرکت با خبر است. بعضی از منتقدان و شکاکان که از بیرون به شرکت نگاه می کردند تصمیم گرفتند که از این ادعا امتحان به عمل آورند.

آنها از یک نظافتچی که در آن شرکت کار می کرد در مورد شغلش و ارتباط آن باهدف های سازمان سئوال کردند.نظافتچی پاسخ داد که: “هدف سازمان ماکاهش بهای تمام شده محصولات است. بخشی از بهای تمام شده محصولات ما را هزینه انبارداری مواد و قطعات تشکیل داده است. ما اخیرا شیوه مان را به روش نگهداری محصولات به صورت آنی و بموقع که باعث کاهش هزینه های انبار می شود تغییر داده ایم. این بدان معنی است که عرضه کنندگان ما محصولاتشان را هر دو ساعت به ما تحویل می دهند. اگر من محل این بارگیری را قبل از اینکه محموله های بعدی برسند تمیز نکنم ما نمی توانیم تحویل را بموقع انجام دهیم و این کار روند و برنامه تولید را به تعویق می اندازد و در نهایت مجددا باعث افزایش بهای تمام شده محصولات می شود. همچنین با این کار می توانیم باعث ایجاد ارزش افزوده برای عرضه کنندگان شویم.”

ارتباط موفق به نظافتچی اجازه داده بود که فعالیت های روزانه اش را با استراتژی سازمان پیوند دهد، و این کار او را تشویق می کرد که به شیوه ای رفتار کند تا به کارش معنی ببخشد. او در واقع شخص مهمی در کامل کردن و به انجام رساندن موضوعی مرتبط با اصول استراتژیک سازمان شمرده می شد. به این ترتیب حسابداری مدیریت به مدیران کمک می کند تا درباره رئوس مثلث استراتژیک یعنی کیفیت، هزینه و زمان اطلاعات مورد نیاز را فراهم و منتشر کنند.

اطلاعات حسابداری مدیریت به مدیر کمک می کند که اهداف کیفیتی را از طریق اندازه گیری منابع صرف شده برای پیشگیری از نواقص احتمالی تولیدات، هزینه بازسازی تولیدات ناقص، هزینه انجام تعمیرات و نگهداری تجهیزات، فرصتهای از دست رفته فروش به دلیل نبود کیفیت محصولات و سرمایه گذاری جدید برای افزایش کیفیت محصول مشخص کند و به تحلیل تاثیرات هزینه های کیفیت بر سود برسد.

مثال هایی از اطلاعاتی که به مدیران کمک می کند تا مفاهیم استراتژیک مدیریت بهای تمام شده را دریابند عبارتند از اطلاعات منابع صرف شده برای تولید محصولات در طی یک دوره زمانی، اندازه گیری منابع صرف شده برای اجرای سایر فعالیت ها در طی یک دوره زمانی، تجزیه و تحلیل عوامل موثر در بهای تمام شده، تجزیه و تحلیل سوداوری محصولات، تجزیه و تحلیل ساختاری قیمت عرضه کنندگان و مقایسه قیمت هایشان با قیمت های سایر رقیبان.

حسابداری مدیریت همچنین برای کمک به درک اصل دیگر در مدیریت استراتژیک یعنی زمان با استفاده از معیارهای اندازه گیری گزارش هایی مثل فرصت های از دست رفته فروش به علت تأخیر در تولید، هزینه های ناشی از تاخیر مواد از جانب عرضه کنندگان، مقایسه فروش محصولات جدید در مقابل محصولات قدیم، زمان پاسخگویی به سفارش های مشتریان و میزان ظرفیت های در دسترس استفاده نشده به دلیل تولید محصولات جدید را تهیه می کند.

شکل زیر بیانگر رابطه هم کنشی بین استراتژی های سازمانی، حسابداری مدیریت و فعالیت های روزانه افراد در سازمان است. این اطلاعات در دو مسیر جریان دارند.

رابطه مثلث استراتژیک و زنجیره ارزش چیست؟

ارکان مثلث استراتژیک شامل کیفیت، قیمت و زمان پاسخگویی به تقاضای مشتریان، در اغلب سازمان ها وابسته به نوع رابطه با عرضه کنندگان و فروشندگان است. این رابطه قسمتی از زنجیره ارزش شرکت است و نحوه ارائه خدمات به مشتریان در شرکت های درحال توسعه را نشان میدهد. شکل زیر نشان دهنده نمونه ای عمومی از شرکتهای در حال توسعه است. حسابداری مدیریت باید با فراهم آوردن اطلاعات برای توسعه شرکت ها به تمرکز مدیریت به فراسوی مرزهای سازمانی کمک کند. برخی از مثال ها از نوع اطلاعات حسابداری مدیریت که مورد نیاز شرکت های درحال توسعه است عبارتند از انتظارات مشتریان از امکانات و قیمت ها، تاثیر فعالیت های مدیران بر بهای تمام شده کالاهای تامین شده، هزینه های بازاریابی توسط واسطه های فروش و درصد توزیع بهای تمام شده بین عوامل داخلی و خارجی سازمان.

بیشتر بخوانید: مدیریت انتظارات مشتری چیست؟

دید بلندمدت فعالیت های انجام شده برای کاهش بهای تمام شده در کوتاه مدت ممکن است روی سوداوری بلندمدت یک سازمان تاثیر بگذارد؛ مثلا استفاده از مواد ارزانتر یا خطرناک برای محیط زیست ممکن است در کوتاه مدت از زیان جلوگیری کند ولی در بلندمدت باعث افزایش قیمت یا کیفیت پایینتر شود. یک سیستم حسابداری مدیریت کارا، اطلاعاتی را فراهم می آورد که تغییرات بلندمدت تصمیمهای مدیریت را آشکار سازد. یک شرکت برای تولید محصولات و انتخاب تامین کنندگان، نیازمند بررسی مستمر عملیات فروش، تعمیرات کالا، نگهداری پس از فروش و هزینه های ضایعات و مقایسه آن با بهای تمام شده سفارشات اولیه است.

زنجیره ارزش استراتژیک

مثلث مشخصات رفتاری چیست؟

مدیریت مناسب این تعریف از حسابداری مدیریت بر روی سه مشخصه اصلی از اطلاعات حسابداری مدیریت مناسب تاکید می کند: فنی، رفتاری و فرهنگی. این سه مشخصه مثلث در شکل زیر نشان داده شده است. مشخصه های فنی اشاره به اندازه گیری و سنجش دارد که با کیفیت دلخواه در حسابداری مدیریت مرتبط است. همه اندازه گیری ها و سنجشهای خوب دو ویژگی با اهمیت و اساسی دارند: ارتباط با تصمیم گیری و درک از فرایند.

معیار اندازه گیری و سنجش وقتی با تصمیم گیری مرتبط است که بتواند باعث ایجاد تغییرات و ارتقا در تصمیم گیری شود و علاوه بر این، تغییر باید مثبت باشد. یعنی نتیجه آن بهبود تصمیم گیری را به دنبال داشته باشد. برای مثال بسیاری از سیستم های حسابداری حتی پس از آنکه سیستمهای تولید خودکار سهم هزینه های دستمزد را در کل هزینه ها کاهش دادند، همچنان به جمع آوری و گزارش دهی جزئیات اطلاعات مربوط به هزینه های دستمزد و نقش آن در تولید می پردازند. این اطلاعات بدون اینکه مورد استفاده قرار گیرد، پردازش و ذخیره میشود.

درک از فرایند به طور عادی حسابداری مدیریت بر پایه اصول حسابداری سنجش مسئولیت که به ارزیابی نتایج و تخصیص آنها به افراد یا واحدهای سازمانی تأکید دارد، بناشده است. این نشانگر فلسفه مدیریت افراد و واحدهاست. امروزه مدیران متوجه شده اند که نتایج کار، حاصل سازماندهی فرایندهای اجرای امور است.

یک فرایند کاری مجموعه به هم پیوسته ای از فعالیت هاست که برای تولید محصولات یا خدمات به کار می رود. به طور معمول واحدهای مختلف سازمانی به صورت افقی درگیر کارها و فرایندهای تولید می شوند در حالی که سیستم حسابداری سنجش مسئولیت نتایج عملکرد واحدها را به صورت عمودی مورد سنجش قرار میدهد، لذا سیستم در تهیه اطلاعات لازم برای مدیریت کاراء دچار مشکل می شود.

اختلاف بین حسابداری مدیریت فرایندگرا و مسئولیت گرا چیست؟

شرکت کرایسلر (Chrysler) مثالی را برای نشان دادن اختلاف بین حسابداری مدیریت فرایندگرا و مسئولیت گرا استفاده نموده است. همان طور که مثال نشان میدهد تولید ماشین ها نیازمند متخصصانی از حوزه های عملیاتی مختلف مانند تولید، تدارکات، مهندسی، حسابداری و فروش است که در راستای براوردن نیازهای مشتری با یکدیگر فعالیت می نمایند. در کرایسلر، گروه های کاری تحت عنوان گروه های پیکربندی نامیده میشوند. هر تیم پیکربندی شامل افرادی از تمام حوزه های عملیاتی اصلی است. هر تیم، مسئول یک خانواده از محصولات مثلا ماشین های کوچک، جیپ و غیره است. آنها تمام کارهای یک محصول را از طراحی تا تامین منابع، ساخت، فروش خدمات و پشتیبانی دنبال می کنند.

مزایای حسابداری مدیرت فرایندگرا چیست؟

سیستم حسابداری، مسئولیت خروجی ها و نتایج واحدهای تخصصی در سازمان مانند مهندسی، تدارکات، تولید یا فروش را اندازه می گیرد. یک مثال خوب برای اندازه گیری مسئولیت گرا پاسخ به این نکته است که آیا واحد مهندسی، اتومبیل را در چارچوب بودجه تعیین شده طراحی کرده است یا خیر. سیستم حسابداری فرایندگرا، نتایج تیم های پیکربندی و میزان تأمین نیازمندی های مشتریان به وسیله فرایند کاری را اندازهگیری می کند. یک مثال برای اندازه گیری حسابداری فرایندگرا پاسخ به این نکته است که آیا طراحی اتومبیل، هدفهای مشتری (قیمت، هزینه) را تامین می کند یا نه؟

سیستمهای حسابداری مدیریت بر هدف های تک تک واحدهای سازمانی تکیه دارد. دستیابی به این هدف ها، لزوما تضمین کننده رضایت مشتری نیست. حال آنکه سیستم حسابداری فرایندگرا، خروجی های فرایندهای کاری بین سازمانی مرتبط با نیازهای مشتری را اندازه گیری می کند. یک سیستم حسابداری مدیریت فرایندگرا در موارد زیر به مدیران کمک می کند: .

درک روابط علت و معلولی: برای مثال، حسابداری مدیریت می تواند به مدیریت در زمینه اینکه چه چیزی باعث و علت هزینه شده است یا چرا ظرفیت خالی یا غیرقابل استفاده برای تولید وجود دارد کمک کند؛

تشخیص فعالیت هایی که ارزش افزوده ایجاد نمی کنند یا کارایی ندارند: برای مثال، حسابداری مدیریت با تشخیص فعالیت ها یا وظایف ناهماهنگ یا تکراری که به نیازهای مشتری مرتبط نیست، به طراحی مجدد فرایندهای کاری کمک می کند؛

درک ارتباط بین اجزای مختلف یک زنجیره ارزش: برای مثال اطلاعات حسابداری مدیریت می تواند تاثیر فعالیت های واسطه یا تامین کننده را بر آنچه در نهایت مشتری برای یک محصول می پردازد، نشان دهد؛

مشخص کردن گلوگاه های فرایندی در داخل یا خارج شرکت: برای مثال حسابداری مدیریت می تواند نشان دهد چه اجزایی از فرایند کاری (ماشین یا انسان) کارایی سیستم را محدود کرده و باعث نارضایتی مشتری می شود.

نقش مشخصه های رفتاری در مدیریت استراتژیک سازمان

مشخصه های رفتاری به روش هایی که اندازه گیری بر رفتار تاثیر می گذارد اطلاق می شود. راه های متعددی وجود دارد که فعالیت های حسابداری مدیریت می تواند بر رفتار افراد در سازمان ها تاثیر بگذارد:

حسابداری مدیریت باشفاف کردن مسائل، درک افراد را تغییر میدهد و باعث تغییر نظر آنها می شود: چیزی که اندازه گیری می شود به نوعی اهمیت می یابد. افراد در اندازه گیری ها شرکت می کنند. آنها وزن تصمیم گیری بیشتری به اقلام اندازه گیری شده تخصیص می دهند. برای مثال مشخص کردن هزینه های محیطی، اثر آنها را پررنگ تر کرده و اندازه گیری اجزا باعث مشخص شدن تاثیرات آنها برای تصمیم گیران میشود؛

باعث ایجاد انگیزه می شود: اندازه گیری اجزا باعث مشخص شدن رفتارهای مطلوب می شود. اندازه گیری درصد زمان تحویل ها، به بنگاههای سفارش دهنده کمک می کند تا تامین کننده هایی را | انتخاب کنند که تحویل و تعهدهای خود را بموقع انجام میدهند؛

گرایش ها و جهت ها را تغییر می دهد: مقیاس ها، مخصوصا از نوع ارزشیابی، باعث تغییر سطوح گرایش ها و تلاش ها می شود. برای مثال استاندارد زمانی برای اجرای یک فعالیت، هدفی را مشخص می کند که انتظار میرود کارکنان، باتلاش معقول به آن
دست پیدا کنند. در صورت موفقیت، آنها سطح تلاش خود را بازنگری می کنند و در نتیجه، دفعه بعد عملکرد بهتری خواهند داشت؛

نسبت ها را تغییر میدهد: افراد تمایل دارند که موفقیت را به تصمیم ها و فعالیت خود نسبت دهند اما شکست ها را به عوامل محیطی که خارج از حوزه کنترل آنهاست مربوط کنند. تحقیقات نشان داده که این نسبت دادن علی، می تواند با ملاک های حسابداری مدیریت تغییر کند و در نهایت رفتارها را نیز تغییر دهد.

تاثیر حسابداری مدیریت بر رفتار

تاثیر حسابداری مدیریت بر رفتار

شکل فوق چگونگی تاثیر حسابداری مدیریت بر رفتار افراد سازمانها را با تاثیرگذاری بر متغیرهای اجتماعی روانشناختی و ارتباط آنها بر یکدیگر، نشان می دهد. اما از مشخصه های فرهنگی، اعتقادات، ارزش ها و تفکراتی است که در یک ملاک سنجش در نظر گرفته می شوند و تفکرات اعضای محیط سازمانی یا اجتماعی را منعکس می کنند. این اعتقادات رفتار افراد را در سطح خودآگاهانه راهنمایی می کنند. این گونه رفتارها راحت تر حفظ میشوند و پایدار می مانند زیرا از بیم تنبیه یا انگیزش یا تشویق به وجود نیامده اند بلکه مردم به آنها اعتقاد دارند.
ارزش ها برای تفسیر ملاک های سنجش در حسابداری مورد استفاده قرار می گیرند. اگر این ملاک ها با اعتقادات، ارزشها و نمادهای مهم برای گروههایی که افراد به آنها تعلق دارند مثل خانواده، اداره، جامعه، قوم و نژاد یا کشور همخوانی داشته باشند، آنگاه می توانند به عنوان پایه ای برای اجرا پذیرفته شوند. برای مثال، اگر افراد اعتقاد داشته باشند که دستیابی به بودجه منعکس کننده این است که آنها، منضبط، کوشا و مسئول هستند، سخت در دستیابی به بودجه خواهند کوشید.

ابعاد فرهنگی در اجرای استراتژی های حسابداری

ملاکهای سنجش در اجرای استراتژی های حسابداری مدیریت می توانند ابعاد فرهنگی متفاوتی را مشخص کنند. چهار بعد مهم آن عبارتند از: 

  • ارزش های اعتقادی و اخلاقی برای تفسیر و تصمیم گیری در مورد ارزشمند بودن یک فعالیت مورد استفاده قرار می گیرند. عدم ریسک پذیری مالی، در بسیاری فرهنگ ها پذیرفته شده است. صداقت و درستی در بسیاری جوامع جزء ارزشهای اخلاقی هستند. ملاک هایی که این اعتقادات و ارزشها را تامین کنند، پایه بهتری برای عملیات شمرده می شوند تا آنهایی که با ارزشهای اخلاقی و اعتقادات تضاد دارند؛
  • تفکرات نمایانگر دیدگاه جهانی جمعی است که برنحوه تفکر یک گروه، فرهنگ یا جامعه حکم فرماست۔ ملاک هایی که در تقابل با این تفکرات باشند، پذیرفته نمی شوند. استفاده از ملاک های مالی برای کیفیت در بیمارستان که در آن تفکر جمعی بر این است که کیفیت مراقبت های پزشکی با معیارهای مالی اندازه گرفتنی نیست، پذیرفته نخواهند شد؛
  • ارزش های سیاسی نوع خاصی از ارزش های فرهنگی هستند. این ارزش ها با ارزش هایی که بر توزیع منابع یا سایر منافع گروهی در جامعه تاثیر گذارند، در ارتباط هستند. برای مثال، ملاک هایی مانند هزینه هر بیمار یا هزینه هر دانش آموز، ارزش سیاسی کارایی و تاثیر تخصیص منابع مورد نیاز برای بیمارستان یا مدرسه را نشان می دهند. اگر ملاک ها از ارزش های سیاسی و منافع گروه های خاص عدول کنند، با مقاومت روبه رو خواهند شد؛
  • ارزش های سازمانی نوع دیگری از ارزش های فرهنگی است. اینها بیانگر تصویر و تمرکز یک سازمان خاص هستند. سازمانی که فرهنگش پیرامون سنت و پایداری و اختیارات رسمی ساخته شده است، معیارهای حسابداری را که تغییر در سازمان و سازمان مسطح را توصیه می کند مشکل می پذیرد.

شکل زیر متغیرهای فرهنگی را که تحت تاثیر ملاک های حسابداری مدیریت قرار گرفته اند و چگونگی تاثیر آن بر توانایی سازمان برای نگهداری عملیات مطلوب را نشان میدهد.

استفاده از مثلث استراتژیک برای ارزیابی روش های حسابداری مدیریت

چگونه مثلث های خصوصیت و استراتژیک برای ارزیابی روش ها، ملاک ها و سیستم های متعدد حسابداری مدیریت استفاده می شوند؟ دو مثلث به شدت به یکدیگر وابسته اند. مثلث استراتژیک بر آنچه که برای موفقیت سازمان مهم است، تمرکز دارد و مثلث خصوصیت، مشخصه هایی را که اطلاعات حسابداری مدیریت برای دستیابی به هدف های استراتژیک لازم دارند مشخص می نماید. مثلث استراتژیک روش منسجمی را برای تعریف خصوصیات فنی، رفتاری و فرهنگی اطلاعات حسابداری ارائه می کند. بنابراین، این دو مثلث، به شدت تقویت کننده و وابسته به یکدیگرند. این ارتباط دو طرفه بین دو مثلث در شکل زیر نمایش داده شده است.

مثلث های استراتژیک

از آن میتوان برای توصیف و امتحان موضوع های خاص حسابداری مدیریت در سایر زیر مجموعه ها استفاده کرد. این وابستگی دو طرفه به طرق مختلف نشان داده می شود. مثلث خصوصیت نشان میدهد که اطلاعات حسابداری مدیریت باید مشخصات فنی، ارتباط با تصمیم و درک فرایند را داشته باشد. بعضی اطلاعات و ملاک های رایج سیستم های حسابداری مدیریت را در نظر بگیرید:

  • هزینه های تولید محصول
  • منابع مورد استفاده در فعالیت ها
  • اختلاف بین هزینه های واقعی و بودجه بندی شده
  • تخصیص هزینه های عمومی بین محصولات
  • هزینه های استفاده از یک کانال توزیع
  • سوداوری مشتریان
  • فروش از دست رفته ناشی از مشتریان از دست رفته
  • زمان چرخه تولید برای محصولات
  • زمان ناشی از جابه جایی ناقص مواد

آیا ملاک ها برای تصمیم گیری مربوط و مناسب هستند؟ چرا؟

مثلث استراتژیک ارتباط با تصمیم گیری را به صورت توانایی یک روش جهت تأمین اطلاعاتی راجع به نحوه مدیریت زمان، کیفیت و هزینه تعریف می کند. ارتباط با تصمیم گیری اقلام فوق با پرسش سؤالات ساده ذیل مشخص می شود؛ . روش، ملاک یا اطلاعات حسابداری مدیریت چگونه به مدیریت زمان، کیفیت و هزینه کمک می کند؟
اطلاعات یا روش های حسابداری مدیریت که در بالا فهرست شده اند، وقتی به مدیریت هزینه، بهبود کیفیت یا کاهش زمان کمک می کنند، که با تصمیم گیری مرتبط باشند. همین مورد برای درک فرایند نیز مصداق دارد و برای اثبات اینکه آیا محرک ها، علل و ارتباطات و فعالیتهایی که برای مشتریان هزینه و ارزش ایجاد می کنند تعریف شده اند یانه مورد استفاده قرار می گیرد.

  • یک روش یا سیستم حسابداری مدیریت در صورتی فرایندگراست که بتواند به پرسشهای زیر پاسخ دهد.
  • چه چیزی باعث یاعامل ایجاد هزینه می شود؟
  • چه چیزی باعث خرابی می شود؟ چگونه می توان منشاء خرابی را حذف کرد؟
  • چه عملیات یا تصمیمهایی باعث تغییر در بودجه می شود؟
  • چرا ظرفیت به کار گرفته نشده وجود دارد؟
  • جهت کاهش این هزینه چه اقدامی می توان انجام داد؟
  • چه عملیاتی زمان دستیابی به موقع به بازار را افزایش میدهد؟

مثلث استراتژیک کیفیت زمان هزینه به تعریف نوع رفتارهای مطلوب نیز کمک می کند. با توجه به تاثیرات رفتاری ملاک های حسابداری مدیریت، نحوه آشکار کردن اقلام یا تاثیرگذاری بر مسائل انگیزشی، بالابردن سطوح تلاش ها در راستای هدف های این مثلث استراتژیک توسط این ملاک ها مدنظر قرار می گیرند. در زیر چند مثال آورده می شود.

  • آیا تشویق کارمندان به خریدهای ارزان منجر به کیفیت پایین خرید نمیشود؟
  • آیا روشهای مورد استفاده برای اندازه گیری هزینه کیفیت به تمرکز بر روی کیفیت کمک می کند؟
  • چگونه دستیابی به بودجه تعیین شده بر سطوح پیشرفت و دستیابی های آینده اثر می گذارد؟

تعریف هزینه یابی بر پایه فعالیت چیست؟

چگونه استفاده از هزینه یابی بر پایه فعالیت (ABC) بر کاهش هزینه ها و بهبود کیفیت توسط پرسنل تاثیر می گذارد. مثلث استراتژیک کیفیت زمان هزینه باعث برخورد منسجم و یکپارچه با فرهنگ می شود. این کار با طرح این مسئله انجام می شود که آیا ارزش ها، سمبل ها، اعتقادات، اخلاقیات و ارزش های سیاسی مستقر در سیستم حسابداری مدیریت، به ایجاد اساس دراز مدتی برای عملیات پایداری که به بهبود کیفیت، کاهش هزینه و کم کردن زمان کمک کند، منجر می شود یا خیر. مثال هایی به شرح زیر وجود دارد:

  • آیا تخصیص هزینه ها با فرض «توانایی پرداخت» انجام شده است؟
  • ایا یک روش ارزیابی باید برای پشتیبانی یا منطقی نمایاندن تصمیم مدیریت تغییر کند؟
  • آیا روشهایی که با ایجاد فشار، دستیابی به بودجه ها را امکان پذیر می سازند اخلاقی هستند؟
  • آیاعبارت «فعالیت بدون ارزش افزوده» که در هزینه یابی بر پایه فعالیت مورد استفاده قرار می گیرد با اعتقادات کارکنان در مورد اهمیت کار مغایرت دارد؟
  • استفاده از بهای تمام شده چرخه حیات تامین، تولید و مصرف چگونه منافع صنایعی را که ضایعات سمی تولید می کنند تحت تاثیر قرار میدهد؟

دو مثلث همراه باهم، پایه ای قوی برای ارزیابی روشهای حسابداری مدیریت جایگزین و انتخاب آنها در شرایط مختلف ارائه می کند. آنها از انجام حسابداری مجرد خودداری می کنند.

نتیجه گیری

هدف حسابداری مدیریت کمک به سازمان برای دستیابی به هدف های استراتژیک تامین محصولات یا سرویس ها با کیفیت بالا و با هزینه کم در زمان مناسب است. مثلث استراتژیک کیفیت زمان هزینه این مسئله را بیان می کند. این تمرکز استراتژیک با حسابداری سنجش مسئولیت سنتی متفاوت است زیرا اطلاعاتی به شرح زیر را تامین می کند:

  1. فعالیت روزانه کارکنان را به اهداف استراتژیک مربوط می کند
  2. کل مجموعه بنگاه را درگیر دستیابی به این هدف ها می کند
  3. بر مفاهیم و دلایل استراتژیک درازمدت تاکید می کند

اطلاعات حسابداری مدیریت سه ویژگی دارد: فنی، رفتاری و فرهنگی این موارد در مثلث ویژگی رفتار- فنی۔ فرهنگی ارائه شده است. اطلاعات حسابداری مدیریت خوب، تصمیم ها را جهت دار کرده، درک فرایندی را به وجود می آورد و رفتارهای صحیح را بر می انگیزد و ارزش ها و اعتقاداتی را که برای سازمان و جامعه مهم هستند منعکس می کند.

دو مثلث به شدت به هم وابسته اند. مثلث استراتژیک کیفیت زمان هزینه چارچوب یکپارچه ای برای مثلث خصوصیت به وجود آورده، رفتارهای صحیح را بر می انگیزد، ارزش ها و اعتقاداتی را که برای سازمان و جامعه مهم هستند منعکس می کند و معیاری جهت ارزشیابی و انتخاب بین ملاک ها، روش ها و سیستم های مختلف حسابداری مدیریت ارائه می کند.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع نقش مثلث استراتژیک در حسابداری برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.

The Iron Triangle of Management

The iron triangle of project management

Iron Triangle for Outsourcing Companies

 Beyond the Iron Triangle: Evaluating Aspects

What is the Iron Triangle of Project Management?

استراتژی منابع انسانی به عنوان یک فرایند عبارت است از مجموعه ای خاص از اقدامات منابع انسانی که توسط سازمان برای دستیابی به اهداف اش برداشته میشود

تعریف دقیق استراتژی منابع انسانی و مدیریت استراتژیک منابع انسانی چیست؟

در این مقاله قصد داریم به بیان استراتژی منابع انسانی بپردازیم و همچنین انواع استراتژی منابع انسانی را شرح دهیم. در ادامه با رویکردهای مختلف در مدیریت استراتژیک منابع انسانی آشنا خواهید شد و در مورد همسویی استراتژی منابع سازمانی با استراتژی های کسب و کار را شرح خواهیم داد. در ادامه نیز، برای اشنایی بیشتر در مورد استراتژی منابع انسانی می توانید به لینک های مرتبط در انتهای مقاله مراجعه نمایید.

مقدمه ای بر استراتژی منابع انسانی

در شرایط کنونی، برتری رقابتی، ایجاد ارزش و تضمین رشد بلندمدت به نحو فزاینده ای به نقش سرمایه انسانی سازمانها به معنای مجموعه دانش، نگرش، رفتار، قابلیت ها و تجارب کارکنان وابسته شده است. برای دستیابی به چنین جایگاهی، سازمانها ناگزیراند ابزاری را برای جذب، پرورش، انگیزش و نگهداشت چنین سرمایه ای به کار گیرند، که از آن به عنوان استراتژی منابع انسانی یاد میشود. 

استراتژی منابع انسانی چیست؟

استراتژی منابع انسانی به عنوان یک فرایند عبارت است از مجموعه ای خاص از اقدامات منابع انسانی که توسط سازمان برای دستیابی به اهداف اش برداشته میشود. پرایس در تعریفی در ارائه یک تعریف از استراتژی منابع انسانی عنوان داشت که استراتژی منابع انسانی شامل تمامی فعالیت های مرتبط با مدیریت افراد سازمان در قالب برنامه ای سازمان یافته و منسجم برای دستیابی به اهداف استراتژیک سازمان می باشد. برخی نویسندگان در بیان مفهوم استراتژی به عنوان یک نتیجه، اذعان دارند به اینکه استراتژی منابع انسانی، الگوی تصمیمات مرتبط با سیاست ها و اقدامات مرتبط با سیستم منابع انسانی است.

همواره این انتقاد بر مدیریت استراتژیک منابع انسانی وارد بوده که فاقد یک چارچوب نظری برای تجزیه و تحلیل تئوری ها و رویکردهای این رشته است. از آن زمان تاکنون تلاش های زیادی در این زمینه انجام گرفته که چارچوب نظری شول و جکسون یکی از کاربردی ترین آنها به شمار می آید. مطالعه رویکردهای مختلف استراتژی منابع انسانی، امکان مقایسه تطبیقی استراتژی ها، سیستم ها و کارکردهای منابع انسانی را فراهم می سازد. رویکردهای مربوط به استراتژی منابع انسانی در دو سطح استراتژیک و غیراستراتژیک مورد بررسی قرار می گیرند.

رویکردهای استراتژیک در استراتژی منابع انسانی

رویکردهای استراتژیک در استراتژی منابع انسانی بیانگر اتخاذ تصمیمات فعالانه و استراتژیک (تصمیم گیری استراتژیک) در خصوص فعالیت های منابع انسانی می باشد. هر یک از این رویکردها بر مبنای منطق عقلایی خود، تشریح می کنند که استراتژی های سازمان و عملیات مدیریت منابع انسانی می بایست به منظور تحقق اهداف استراتژیک سازمان دارای چه ویژگی هایی باشد و چگونه اجرا گردند. اگر چه در نگاه اول چنین بنظر می رسد که این رویکردها به خوبی قادرند موجبات شناخت و پیش بینی اینکه اقدامات مدیریت منابع انسانی تا چه حد در راستای جهت گیری استراتژیک سازمان می باشد را فراهم آورند، اما همه میدانیم که تمامی اقدامات مدیریت منابع انسانی با یکدیگر هماهنگ نیستند و یا اینکه همگی در جهت هدف استراتژیک سازمان عمل نمی کنند. بنابراین، برای دستیابی به یک شناخت جامع، رویکردهای غیر استراتژیک نیز باید مورد توجه قرار گیرند.

با بهره گیری از رویکردهای غیراستراتژیک می توانیم دریابیم که اقدامات و استراتژی منابع انسانی گاهی تحت تأثیر فشارهای نهادی و سیاسی عمل می نمایند. در ادامه به تشریح چهار رویکرد استراتژیک شامل نگرش مبتنی بر منابع، نگرش رفتاری، نگرش سایبرنتیک و نگرش کارگزار/هزینه مبادله و دو رویکرد غیراستراتژیک شامل رویکردهای وابستگی منابع و نهادی گرایی پرداخته میشود.

اقدامات و استراتژی منابع انسانی

نمودار فرآیندی برنامه ریزی استراتژیک منابع انسانی

رویکرد مبتنی بر منابع چیست؟

این رویکرد، بیشترین میزان تأثیر را بر ادبیات مدیریت استراتژیک منابع انسانی برجای گذاشته است. بر اساس این رویکرد، سازمانها در صورتی می توانند موفق باشند که به برتری رقابتی دست یافته و آن را حفظ نمایند. برتری رقابتی زمانی حاصل می شود که عامل این برتری، ویژگیهای ارزش، کمیابی، غیرقابل تقلید و بدون جانشینی بودن را دارا باشد. پاوو، رایت، هووس لید، کاموچی و باکسل از جمله نویسندگانی بودند که این نظریه را برای حوزه مدیریت منابع انسانی به کار بردند و مدعی شدند کارکنان سازمان تنها منبعی هستند که ویژگی های مذکور را دارا می باشند.

رویکرد مبتنی بر منابع منجر به ایجاد یک تغییر در تفکر مدیریت استراتژیک گردید که بموجب آن تفکر از بیرون به درون جای خود را به تفکر از درون به بیرون داد. بر اساس این پارادایم بود که «منابع درونی» عامل تعیین کننده برتری رقابتی سازمانها شناخته شدند. در نتیجه، سازمان ها به جای آنکه توجه خود را به طراحی استراتژی رقابتی برای واکنش نسبت به محیط بیرونی خود معطوف دارند، می بایست استراتژی خود را بر پایه بهره برداری بهینه از منابع داخلی به ویژه سرمایه انسانی به منظور دستیابی به برتری رقابتی بناگذارند.

تسری این نظریه به حوزه مدیریت منابع انسانی باعث شد پژوهش های زیادی پیرامون این موضوع که سازمان های موفق چگونه منابع انسانی شان را مدیریت می نمایند، انجام پذیرد. همچنین، ارتقای جایگاه سازمانی واحد منابع انسانی و توجه خاص به وظایف سنتی مدیریت منابع انسانی از قبیل آموزش مستمر، فرایند گزینش و فرهنگ سازمانی مرهون این نظریه می باشد. برخلاف نظریه نهادی، صاحب نظران رویکرد مبتنی بر منابع معتقداند که استراتژی و سیستم مدیریت منابع انسانی چیزی نیست که قابل تقلید از سایر سازمان ها باشد. زیرا، استراتژی و سیستمی که در یک سازمان موفق بوده، ممکن است در سازمان دیگر به علت عدم انطباق با استراتژی سازمانی و سایر عوامل محتوایی به ویژه منابع انسانی آن، ناکارآمد باشد.

 رویکرد رفتاری در مدیریت منابع انسانی چیست؟

رویکرد رفتاری ریشه در نظریه نقش داشته و بر وابستگی متقابل رفتارهای نقش که می توانند موانعی را برای یک سیستم سازمانی ایجاد نمایند، تمرکز دارد. بنا به تعریف کتز و کان، رفتارهای نقش (Role Behaviors) اقدامات واکنشی یک فرد در مقابل رفتارهای تکراری سایرین بوده، به گونه ای که پیامدهای آن اقدامات قابل پیش بینی باشد. از نقطه نظر این رویکرد، مدیریت منابع انسانی ابزاری برای مدیریت رفتار کارکنان است. این فرض وجود دارد که استراتژی های متفاوت، الزامات رفتاری متفاوتی را می طلبند.

بنابراین، وظیفه مدیریت منابع انسانی آن است که با بهره گیری از استراتژی های منابع انسانی: اولاً، رفتارهای مورد نیاز برای اجرای استراتژی های شرکت را شناسایی نمایند. ثانیا، فرصت لازم برای کارکنان برای خوگرفتن به آن رفتارها را ایجاد نماید. ثالثا، تضمین نماید که کارکنان از شایستگی های لازم برخوردارند و در نهایت انگیزش کافی را در کارکنان برای ایفای نقش های موردنیاز ایجاد نماید. مطابق شکل زیر که گویای این امر است.

در رویکرد رفتاری این فرض وجود دارد که هدف از اقدامات مختلف منابع انسانی، شناسایی و تحت نظارت در آوردن نگرش ها و رفتارهای کارکنان می باشد. اینکه کدامیک از این ویژگی ها و رفتارها می تواند کارآمد باشد به ویژگی های مختلف سازمان از جمله استراتژی آن بستگی دارد. وظیفه مدیریت استراتژیک منابع انسانی آن است که باتوجه به تفاوت در رفتارهای نقش مورد نیاز سازمان، استراتژی های مناسبی را به منظور شناسایی و تقویت آن رفتارها ارائه نماید.

این رفتارهای نقش می تواند دارای ابعاد متفاوتی باشد از قبیل رفتار تکراری در مقابل رفتار مبتنی بر نوآوری، ریسک پذیری کم در مقابل ریسک پذیری زیاد و عدم انعطاف در مقابل انعطاف پذیری در برابر تحول. بر این مبنا، شولر و جکسون با ارائه الگویی در زمینه ارتباط بین استراتژی منابع انسانی با استراتژی های رقابتی، مدعی شدند که استراتژی رقابتی نواوری مستلزم رفتار مبتنی بر نوآوری و همکاری، نگرش بلندمدت، ریسک پذیری بالا و سطح متوسطی از حساسیت نسبت به کمیت و کیفیت می باشد. بر عکس، استراتژی رهبری هزینه مستلزم رفتار تکراری، نگرش کوتاه مدت، فعالیت مستقل، حساسیت بالا نسبت به کمیت، توجه نسبی به کیفیت و ریسک پذیری اندک می باشد.

از دیگر مطالعاتی که بر مبنای رویکرد رفتاری به عمل آمد، تحقیقات مایلز و اسنو پیرامون ارتباط بین استراتژی های تدافعی، اینده نگر و تجزیه و تحلیل کننده و کارکردهای مختلف منابع انسانی بود. اگر چه این نویسندگان به طور مشخص رفتارهای نقش مورد نیاز برای هر یک از این استراتژی ها را ترسیم ننمودند اما مدعی شدند که نوع استراتژی منابع انسانی برای هر یک از این سه استراتژی، تابع رفتارها و مهارت های مورد نیاز برای انجام آنها می باشد.

رویکرد سیستم های سایبرنتیک در مدیریت منابع انسانی چیست؟

برخلاف رویکرد رفتاری که سازمان را به مثابه سیستمی حلقه بسته پنداشته که می بایست هسته فنی را در مقابل تغییر و تحولات محیطی محافظت نمود.  بر اساس این رویکرد، سازمان ها سیستم هایی باز بوده که با محیط خود در تعامل می باشند. موودی یکی از اولین محققینی بود که الگوی سیستم ها را برای استراتژی های منابع انسانی به کار گرفت.

وی با بهره گیری از الگوی «داده، فرآیند، ستاده» تامپسون در زمینه چگونگی ساختار سازمان ها و کنترل رفتار، به تشریح استراتژی های کاهش ترک خدمت پرداخت. به طریق مشابه، رایت و اسنله الگوی سیستم های باز را برای ایجاد استراتژی های منابع انسانی به کارگیری نمودند. به زعم آنها، شایستگی های منابع انسانی (از قبیل دانش، مهارت و توانائی ها) که سازمان انها را از محیط وارد می نماید به مثابه «درونداد»، رفتار کارکنان در درون سازمان به مثابه «فرایند» و در نهایت بهره وری، رضایت مندی، میزان ترک خدمت به مثابه «برونداد» سیستم می باشند.

با استفاده از این الگو، آنها معتقد بودند که دو نوع مسئولیت کلی برای مدیریت استراتژیک منابع انسانی وجود دارد: مدیریت شایستگی و مدیریت رفتار.

انواع استراتژی منابع انسانی

تعریف مدیریت شایستگی چیست؟

به اعتقاد رایت و اسنل، مدیریت شایستگی عبارت است از اتخاذ مجموعه استراتژی ها و اقداماتی که تضمین دهد مهارت های مورد نیاز برای اجرای استراتژی های سازمان وجود دارد. این امر شامل شناسایی، جذب، گزینش، به کار ها و گماری و به کارگیری کارکنانی است که از دانش، مهارت ها و توانمندی های لازم برای اجرای استراتژی های سازمان برخوردارند. آنها چهار استراتژی را برای مدیریت شایستگی ارائه نمودند:

  1. اکتساب شایستگی: عبارت است از فعالیت هایی از قبیل گزینش و آموزش که تضمین می دهد افراد از شایستگی های لازم برخوردارند.
  2. بهره برداری از شایستگی: عبارت است از فعالیت هایی که به منظور بهره برداری از مهارت های پنهان و یا مهارت هایی که تحت استراتژی قبلی سازمان غیر ضروری پنداشته شده بودند، برداشته می شود.
  3. حفظ شایستگی: عبارت است از فعالیتهایی که به منظور نگهداری از شایستگی های مختلف سازمان از طریق کاهش ترک خدمت و آموزش مستمر، انجام می پذیرد.
  4. حذف شایستگی: شامل کلیه فعالیت هایی است که در جهت حذف شایستگی هایی که به هیچ وجه برای استراتژی سازمان ضروری نیستند، اعمال می گردد.

از سوی دیگر، مدیریت رفتار تضمین می دهد افرادی که اکنون با توجه به شایستگی هایشان در سازمان هستند، در راستای استراتژی سازمان فعالیت می کنند. همانند رویکرد رفتاری، رایت و اسنل از دو استراتژی مدیریت رفتار سخن به میان آوردند:

  • کنترل رفتار، شامل فعالیت هایی از قبیل ارزشیابی عملکرد و نظام پاداش است که تضمین می دهد رفتار کارکنان در جهت اهداف سازمان است.
  • هماهنگی، شامل فعالیت هایی نظیر ارزیابی و بهبود سازمانی بوده که به منظور ایجاد همسوئی بین رفتار افراد با استراتژی سازمان صورت می گیرد.

تمرکز عمده مدل برنامه ریزی استراتژیک رایت و اسنل بر ایجاد هماهنگی بین خرده فعالیت هایی استراتژی های منابع انسانی از قبیل گزینش، ارزشیابی، جبران خدمات کارکنان و آموزش بود. این نویسندگان متذکر شدند که رویکرد سیستم باز نسبت به مدیریت استراتژیک منابع انسانی مستلزم آن است که به جای برخی کار کردها از قبیل پاداش، تمامی کارکردهای منابع انسانی در راستای استراتژی سازمان باشد.

همچنین، اسنل در سال ۱۹۹۲ با ترکیب رویکرد رفتاری و رویکرد سایبرنتیک، یک نگرش ترکیبی با عنوان نظریه کنترلی مدیریت استراتژیک منابع انسانی ارائه داد که در آن بهطور ویژه بر روی تبیین استراتژی منابع انسانی تأکید شده است. به اعتقاد وی، رویکرد رفتاری فاقد یک نگرش جامع (سیستمی) نسبت به اقدامات منابع انسانی می باشد؛ به اضافه اینکه، رویکرد رفتاری بر پایه این فرض استوار است که مدیران نسبت به محتوای سازمان و سطح دانش و رفتار موردنیاز تمامی سطوح کارکنان دارای شناخت کافی می باشند.

این صاحب نظر بر پایه نظریه سایبنرتیک، عنوان داشت فرایند کنترل متشکل از سه رکن می باشد: (الف). قصد مدیران ارشد (ب). مکانیزم های نفوذ (ج). ارزیابی و بازخورد. در الگوی پیشنهادی وی، می توان اقدامات منابع انسانی را با سه نوع از سیستم های کنترلی ترکیب نمود: (الف). کنترل رفتار (ب). کنترل برونداد (ج). کنترل درونداد. او با بررسی کنترل های مدیریتی در سازمان، پیشنهاد نمود که سازمان ها می توانند کنترل درونداد را از طریق گزینش و آموزش، کنترل رفتار را از طریق نظام ارزیابی و پاداش مبتنی بر رفتار و کنترل ستاده را از طریق نظام ارزیابی و پاداش مبتنی بر ستاده اعمال نمایند.

رویکرد کارگزار / هزینه مبادله این رویکرد یکی از جدیدترین رویکردهای حوزه ادبیات مدیریت استراتژیک منابع انسانی بوده که بر استفاده از مبادله به عنوان ابزاری برای کنترل رفتار تأکید دارد. رویکرد کارگزار هزینه مبادله به بررسی مشکلات مبادلات انسانی به ویژه در زمینه های اقتصادی و مالی می پردازد. بر اساس این نظریه، عوامل انسانی در کنار عوامل محیطی، سازمان ها را وا می دارند به منظور کاهش هزینه مبادلات پاشان بجای مبادله با بازار، درصدد درونی نمودن مبادلات شان باشند. در این بین، دو دسته عوامل بر سر راه مبادلات انسانی وجود دارد: محدودیت عقلایی و فرصت گرایی.

مفهوم محدودیت عقلایی و فرصت گرایی در استراتژی منابع انسانی

محدودیت عقلایی بیانگر این حقیقت است که افراد برای پردازش اطلاعات با محدودیت هایی مواجه هستند. فرصت گرایی نیز اشاره به این واقعیت دارد که افراد به دنبال منافع شخصی خود بوده و برای دستیابی به اهداف شان به هر عملی از جمله حیله و نیرنگ دست خواهند زد. اگرچه این عوامل به خودی خود، مشکل قلمداد نمی شوند اما چنانچه به آنها در کنار عوامل محیطی از جمله عدم اطمینان و محدودیت مبادلات توجه نماییم، در خواهیم یافت که آنها یکی از عوامل مهم افزایش هزینه مبادلات به شمار می آیند.

تعریف هزینه مبادلات چیست؟

هزینه مبادلات شامل هزینه های مذاکرات، نظارت، ارزیابی و انجام مبادلات است. به هر میزان که هزینه مبادلات افزایش یابد، به همان میزان تمایل به درونی سازی مبادلات در سازمان ها افزایش می یابد. مشکل کارگزاری زمانی به وجود می آید که یکی از طرفین در شرایطی که عدم اطمینان وجوددارد و طرفین به دنبال منافع شخصی خود هستند نیازمند خدمات طرف دیگر باشد.

تعریف هزینه کارگزاری چیست؟

هزینه های کارگزاری عبارت است از هزینه های مرتبط با انعقاد قراردادهای کارآمد بین طرفین. از آنجا که نظریه کارگزاری/هزینه مبادله توجه خاصی به موضوع کنترل در سازمان ها معطوف داشته، در برخی ابعاد استراتژی منابع انسانی کاربردهایی به دست آورده است. جونز عنوان کرد نکته کلیدی در رویکرد کارگزاری هزینه مبادله تأکید بر این موضوع است که کارکنان انگیزه قوی ای برای از زیر کار در رفتن (کاهش عملکردشان) و سواری مجانی (اتکا به تلاش سایر اعضای گروه کاری) دارند.

آنها تمایلی به افزایش عملکردشان ندارند مگر آنکه شرایط کاری به گونه ای باشد که بتوانند میزان مؤثر بودن شان را به صورت خاص نشان دهند و بدانند که سهم آنها از این کمک به چه میزان خواهد بود. بنابراین، نقش استراتژی منابع انسانی و اقدامات مدیریت منابع انسانی می بایست این باشد که امکان ارزیابی عملکرد هریک از کارکنان را به صورت مشخص و نظام پاداش متناسب با عملکرد فردی را فراهم آورد.

همچنین به اعتقاد دی سری و داوولینگ، این رویکرد بر مدیریت منابع انسانی و شیوه ای که استراتژی منابع انسانی برای دستیابی به نوعی ساختار فرماندهی که امکان مدیریت قراردادهای تلویحی و آشکار بین مدیران و کارکنان را امکانپذیر می سازد، تأثیر مستقیم داشته است.

ارکان استراتژی منابع انسانی

رویکرد قدرت و وابستگی منابع در استراتژی منابع انسانی

رویکرد قدرت و وابستگی منابع (Resource dependence/power Approach)  در واقع رویکردی است که از آن به عنوان نظریه سیاسی مدیریت منابع انسانی نیز یاد می شود، یکی از نظریات بسیار جذاب این رشته بوده که در عین حال کاربرد مستقیمی در ادبیات مدیریت استراتژیک منابع انسانی نداشته است. نظریه قدرت/ وابستگی منابع بر روابط قدرت در درون و مابین سازمان ها توجه ویژه ای دارد و معتقد است در تمامی سازمان یک جریان قدرت وجود دارد که تضمین کننده انجام وظایف در سازمان ها است. در این جریان، میزان قدرت افراد و یا واحدهای سازمانی تابع میزان کنترل آنها بر منابع قدرت ارزشمند و کمیاب از قبیل پول، تکنولوژی، مهارت و …) است.

کاربرد نظریه مذکور در مدیریت منابع انسانی مرهون تحقیقات دانشمندی به نام ففر (Pfeffer) و همکارانش می باشد. در یکی از این تحقیقات که توسط ففر و موری برای بررسی فرایند بودجه ریزی دانشگاه ها انجام شد، آنها دریافتند میزان بودجه واحدهای مختلف دانشگاه تا حد زیادی به جایگاه قدرت و یا به عبارت دیگر میزان کنترل آنها بر منابع ارزشمند و کمیاب، بستگی داشت. اگر چه به صورت مستقیم نمی توان از نتایج این تحقیق در مدیریت منابع انسانی استفاده نمود اما می توان مدعی شد که میزان پرداخت ها در سازمانها بیش از آنکه تابع معیارهای عملکردی باشد، به جایگاه سازمانی و میزان قدرت افراد بستگی دارد.

آنها به منظور اثبات ادعای شان، سه پست سازمانی مهم در بخش خصوصی و سه پست سازمانی مهم را در بخش دولتی مقایسه نمودند. نتایج تحقیق نشان داد که هم در سازمانهای خصوصی و هم در سازمانهای دولتی، میزان پرداختی به متصدیان این پست ها بیش از سایرن بوده است. در مطالعه دیگری که توسط ففر و کوهن در زمینه تأثیر روابط قدرت (اتحادیه گرایی، دشواری استخدامی و….) بر توسعه بازار کار داخلی (کارمندیابی از داخل) انجام شد مشخص شد در سازمان هایی که بازار کار داخلی توسعه یافته، اتحادیه کارگری از قدرت پائین تری بر خوردارند. در نتیجه، از توسعه این بازارها به عنوان ابزاری برای کاهش اتحادیه گرایی نام برده شد.

تأثیرات رویکرد منابع در مدیریت استراتژیک منابع انسانی

رویکرد وابستگی منابع دو تأثیر را بر حوزه مدیریت استراتژیک منابع انسانی بر جای گذاشت: اول اینکه، این رویکرد باعث شد که نگاه فنی و مکانیکی نسبت به مدیریت استراتژیک منابع انسانی و اینکه تدوین استراتژی منابع انسانی تابع یک رویکرد عقلایی و منطقی است، تعدیل گردد. به عنوان مثال، مطالعات محققین این نظریه نشان داد که استراتژی استخدام، ارزشیابی و پرداخت به شدت از این قابلیت برخوردارند که تحت تاثیر جریان های سیاسی و فرایند قدرت و نفوذ واقع شوند.

دوم اینکه، این رویکرد اثبات کرد مدیریت منابع انسانی از این قابلیت برخوردار است که به عنوان شریک استراتژیک سازمان ایفای نقش نماید. مدیریت استراتژیک واسطه ای است که به وسیله آن منابع انسانی می توانند به عنوان منبع برتری رقابتی سازمان عمل نمایند و استراتژی منابع انسانی، ابزار استفاده از این منبع قدرت به شمار می آید. البته، تحقق این امر به کارآمدی مدیریت استراتژیک منابع انسانی بستگی دارد. چنانچه مدیریت استراتژیک منابع انسانی در انجام وظایف خود ناتوان جلوه کند، از کمترین میزان تاثیرگذاری در فرایندهای سازمانی برخوردار خواهد بود.

مطالعات اسمیت کوک و فریس (Smith-Cook and Ferris) تأییدی بر این مدعا است. مطالعاتی که این دو بر روی سه شرکت در حال رکود انجام دادند نشان داد که بودجه واحد منابع انسانی بسیار کمتر از بودجه سایر واحدها بود و فرایند کاهش تخصیص بودجه در خصوص واحد منابع انسانی بیش از سایر واحدها اعمال می شد.

رویکرد نهادی گرایی در استراتژی منابع انسانی چیست؟

 رویکرد رفتاری بر پایه این فرض استوار است که افراد به منظور تأئید عملکردشان در نقش هایی که به لحاظ اجتماعی ایفا نموده اند، نسبت به فشارهای هنجاری واکنش نشان میدهند. به طریق مشابه نظریه نهادی گرایی، سازمان ها را به مثابه موجوداتی اجتماعی پنداشته که به دنبال تأئید عملکردشان در محیطی هستند که دارای ماهیتی اجتماعی است. سازمانها برای کسب مشروعیت و تداوم بقایشان، خود را با دیگران همشکل نموده و از آنها تقلید می کنند. از آنجا که ذینفعان مختلفی منابع مورد نیاز سازمان را کنترل می نمایند، بنابراین مشروعیت را می بایست از مراجع مختلف به دست آورد. به طور کلی نظریه نهادی گرایی نشان میدهد که رفتار سازمان ها صرفا تابع فشارهای محیط بازار نیست بلکه فشارهای نهادی (از قبیل فشار مؤسسات قانون گذار اعم از دولتی و حرفه ای، انتظارت عمومی مردم و اقدامات سازمان های پیشرو) به مراتب قوی تر عمل می نمایند.

از سوی دیگر، سازمان ها در واکنش به این فشارها، به جای آن که خود تفکر نمایند تمایل به همشکلی دارند. فشارهای نهادی که به طور خاص در حوزه استراتژی منابع انسانی وجود دارد عبارت اند از: نفوذ شرکای اجتماعی (از قبیل اتحادیه کارگری و شوراهای صنفی)، قانون کار و دولت. نهادی گرایان، واکنش سازمانها را در قالب دو ساز و کار مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهند:

ساز و کار تقلید، بیانگر تقلید از استراتژیها و اقدامات رقبا در واکنش به عدم اطمینان و یا به علت عادت سازمان ها به مدپرستی است. واکنش برخی سازمان ها به توسعه و اجرای کارت متوازن منابع انسانی از این نمونه می باشد.

ساز و کار هنجاری، بیانگر ارتباط بین سیاست های مدیریتی و پیشینه مدیران بر حسب سطح تحصیلات، رشته تحصیلی، تجارب کاری و شبکه های حرفه ای آنها است. به اعتقاد دانسمندان فعال در حوزه استراتژی منبابع انسانی ، شبکه های حرفه ای که به طور مشخص در سطح دانشگاهها و مؤسسات آموزش حرفه ای وجود دارند، منبع مهم توسعه هنجارهای سازمانی و همشکلی نهادی مدیران و متخصصین حرفه ای بخش های مختلف مدیریت مالی شرکت ها، مدیریت بازاریابی، حسابداری مدیریت استراتژیک،  مدیریت عملیات و مدیریت استراتژیک منابع انسانی به شمار می آیند. به اعتقاد صاحب نظران مذکور، استراتژی منابع انسانی برآیند سه ساز و کار تقلید، اجبار و هنجاری می باشد.

حوزه مدیریت منابع انسانی دو ادعا قابل طرح می باشد: اول اینکه، فعالیت های مدیریت منابع انسانی دارای ریشه های عمیق تاریخی است. بنابراین، نمی توان بدون تجزیه و تحلیل گذشته سازمان، آن را بررسی نمود. دوم اینکه، بسیاری از استراتژی های منابع انسانی و اقدامات منابع انسانی توسط سازمان ها مورد پذیرش واقع می شود فقط به این دلیل که سایر سازمان ها از آن استفاده می کنند.

تدوین استراتژی منابع انسانی با توجه به نقاط مرجع استراتژیک

الگوی پیشنهادی تدوین استراتژی منابع انسانی با توجه به نقاط مرجع استراتژیک و توجه به دو متغیر اصلی : الف) کمیت و کیفیت کنترل بر فرآیند نیروی کار یا محصول نیروی کار میزان توجه و تکیه بر بازار کار داخلی یا بازار کار خارجی، چهارگونه استراتژی اصلی به نام های استراتژی پدرانه، استراتژی متعهدانه،استراتژی ثانویه و استراتژی پیمانکارانه را معرفی می کند. مدل یکپارچه تدوین استراتژی منابع انسانی در مقالات دیگر نیز بسط داده شده است. چهار استراتژی منابع انسانی اینگونه تعریف می شوند:

استراتژی متعهدانه چیست؟

این استراتژی نیز برای مشاغل پیچیده و تخصصی مورد استفاده قرار می گیرد با این تفاوت که کارشناسان فعال در این مشاغل ، به طور دائم مورد نیاز شرکت هستند و از آنجا که آنها در بسیاری موارد به شبکه پیچیده تولید و دانش خاص مورد نیاز شرکت تسلط دارند ، جایگزینی آنها به راحتی امکان پذیر نیست . بنابراین ، لازم است رویکردی موثر به بازار کار درون سازمان داشت.

استراتژی پیمانکارانه چیست؟

این استراتژی برای آن دسته از مشاغل پیچیده و تخصصی مناسب است که استخدام دائمی و رسمی کارشناسان مربوط برای شرکت مستلزم هزینه بالایی است . چرا که شرکت به این نوع مشاغل در مقاطعی کوتاه و به صورت موقت نیاز دارد . از این رو، این کارشناسان معمولا با مبالغی بالا ، صرفا برای مشاوره و یا انجام قسمتی از یک پروژه دعوت به همکاری می شوند.

استراتژی پدرانه چیست؟

این استراتژی نیز برای مشاغل ساده ، تکراری و استاندارد پذیر به کار گرفته می شود با این تفاوت که مدیریت شرکت، تمایل به نگهداری و ارتقای کارکنان موجود و هماهنگ کردن آنها با فرهنگ سازمانی شرکت دارد.

استراتژی ثانویه چیست؟

این استراتژی برای مشاغل ساده ، تکراری و استاندارد پذیر ، مناسب است که نیروی کار مورد نیاز برای آنها به میزان کافی در بازار کار بیرون از شرکت موجود بوده و ضرورتی به پرورش و نگهداری این کارکنان وجود ندارد.

استراتژی توسعه سرمایه انسانی

کارکنان در هر سازمانی به عنوان مهم ترین عامل استراتژیک با ارزش ترین عامل تولید و مهمترین سرمایه هر سازمان و منبع اصلی افزایش مزیت رقابتی و ایجاد کننده قابلیت های اساسی هر سازمان بشمار می آیند، پس یکی از عمده ترین برنامه ریزی های سازمانی، برنامه ریزی منابع انسانی است؛ مدیریت منابع انسانی و یا استراتژی توسعه سرمایه انسانی رویکردی دارد که به انسان به عنوان یک عامل حیاتی و ممتاز برای بقاء، رشد و برتری سازمانی توجه می نماید؛ منظور از تدوین و اجرای استراتژی توسعه سرمایه انسانی در سازمان، بکارگیری فنون و روش هایی نوین است که سازمان بتواند با اتکا به آن ها در برابر محیط ناپایدار واکنش مناسب نشان داده و منابع انسانی را در جهت کسب مزیت رقابتی بسیج کند. این موضوع بطور مفصل، در مقاله ای دیگر توضیح داده شده است، برای مطالعه بیشتر می توانید به مقاله استراتژی توسعه سرمایه انسانی مراجعه نمایید

نتیجه گیری

رویکردهای نظری مختلفی پیرامون ابزار مدیریت سرمایه انسانی سازمان یعنی استراتژی منابع انسانی مطرح شده است. از یکسو، رویکرد استراتژیک با نگرشی تجویزی به بیان ویژگی ها و کارکردهایی می پردازد که استراتژی منابع انسانی در جهت تحقق اهداف استراتژیک سازمان می بایست ایفا نماید. در این میان، نگرش وابستگی منابع تأکید می کند که سازمان ها می بایست عامل برتری رقابتی خود را در درون جستجو کنند نه در خارج سازمان.

بر اساس رویکرد رفتاری، استراتژی منابع انسانی باید به الگوسازی رفتارهای مورد نیاز اجرای استراتژی کسب و کار سازمان بپردازد. به زعم رویکرد سایبرنتیک، استراتژی منابع انسانی باید دو تضمین را برای سازمان به وجود آورد: اول اینکه، سازمان از منابع انسانی مورد نیاز، جهت اجرای انواع استراتژی های کسب و کار برخوردار است و دوم اینکه آنها در راستای این استراتژی عمل می نمایند. و بالاخره در بین رویکردهای استراتژیک، نگرش کارگزار – هزینه مبادله با ارائه تصویری منفعت گرا از منابع انسانی بیان می دارد که استراتژی منابع انسانی باید به گونه ای باشد که امکان سنجش عملکرد هر یک از افراد را به صورت دقیق و مشخص فراهم آورده و پاداش متناسبی ارائه نماید.

از سوی دیگر، رویکردهای غیر استراتژیک به توصیف و تشریح واقعیت های جاری استراتژی منابع انسانی می پردازند. بر اساس نگرش قدرت – وابستگی منابع، استراتژی منابع انسانی متأثر از کانون ها و روابط قدرت درون سازمانی است. رویکرد نهادی نیز به تشریح این موضوع می پردازد که استراتژی ای را در زمینه منابع انسانی بر می گزینند که موجبات مشروعیت آنها را فراهم آورد.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع استراتژی منابع انسانی برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.

What Are HRM Strategies?

What Are HRM Strategies? 

Human Resource Strategy

How to Create a Human Resource Strategy

۷ Key Steps: Strategic Human Resource Management

کالای استراتژیک یعنی چه؟ ویژگی کالاهای استراتژیک چیست؟

کالای استراتژیک یعنی چه؟ ویژگی کالاهای استراتژیک چیست؟

در این مقاله به تعریف کالای استراتژیک خواهیم پرداخت و انواع کالاهای استراتژیک را به طور اجمالی مورد بحث قرار می دهیم. در ادامه به تعریف کالاهای استراتژیک حساس و خاص خواهیم پرداخت و بیان خواهیم نمود که کالاهای استراتژیک در ایران به چه گروه هایی تقسیم بندی و طبقه بندی می شوند. در انتهای مقاله شما می توانید نظرات و دیدگاه های خود را در مورد کالاهای استراتژیک بیان نمایید و ما را در ارائه مفاهیم درست به مخاطبان، یاری نمایید.

مقدمه ای بر اهمیت کالاهای استراتژیک

یکی از عناصر متشکله در هر سیاست تجاری تعریف و تعیین کالاهای حساس، استراتژیک و بعض خاص می باشد. در اغلب مذاکرات تجاری دو یا چندجانبه به ویژه مذاکرات تجاری ترجیحی معمولا کشورها برخی از کالاها را به دلیل حساسیت و اهمیت اقتصادی (در آمدی) یا اجتماعی و سیاسی (اشتغال) از جریان مذاکرات مستثنی می کنند و آنها را در فهرست کالاهای بدون ترجیحات و یا با ترجیحات و انعطاف پذیری های کمتر قرار می دهند. این فهرست معمولا فهرست منفی نامیده می شود.

در اغلب کشورهای جهان چه در گروه کشورهای توسعه یافته و چه در حال توسعه و چه در گروه کشورهای با کمترین درجه توسعه یافتگی اغلب از ابزار تعیین کالاهای حساس استفاده می کنند. به طور معمول و سنتی در طول رشد صنعتی بیشتر نقاط جهان، حمایت از کالاهای حساس از قلمرو کالاهای صنعتی به قلمرو کالاهای کشاورزی سوق پیدا کرده است و اغلب کالاهای حساس کشورها در همه گروهها را کالاهای کشاورزی تشکیل میدهند. ولی از آنجا که تا به امروز تعریف مشخص و محدود کننده ای برای کالاهای حساس صورت نگرفته است و این خود کشورها هستند که بر حسب اهمیت و حساسیت کالاها آنها را جزء کالاهای حساس بر می شمارند، این کالاها می توانند شامل کالاهای صنعتی نیز باشند.

البته با توجه به سابقه طولانی تر مذاکرات چندجانبه در ادوار مذاکراتی گوناگون سازمان جهانی تجارت در جهت کاهش و حذف حمایت ها در بخش صنعت نسبت به بخش کشاورزی، عملا در کشورهای توسعه یافته حمایت های آشکار کمتری نسبت به صنعت صورت می گیرد. همه گروه های کشوری می توانند در مذاکرات خود فهرستی از کالاهای حساس را تعیین کنند. البته در مذاکرات بین المللی چندجانبه، همچون مذاکرات «دور دوحه» که به «دستورالعمل توسعه دوحه» موسوم می باشد و از سال ۲۰۰۱ میلادی آغاز شده و همچنان ادامه دارد، موضوع کالاهای حساس مورد مذاکره قرار گرفت.

در «بسته چارچوب ژوئیه ۲۰۰۴» برای اولین بار مقرراتی در مورد انعطاف پذیری نسبت به کالاهای «حساس» و «خاص» به رسمیت شناخته شد. در حالی که همه گروه کشورها از توسعه یافته تا دارای کمترین درجه توسعه یافتگی می توانند از حق تعیین کالاهای حساس برخوردار شوند، تعیین «کالاهای خاص» تنها در اختیار کشورهای در حال توسعه و با کمترین درجه توسعه یافتگی می باشد که می توانند در حوزه کشاورزی فهرستی از کالاها را نیز بر اساس معیارهایی چون «امنیت غذایی» «امنیت در آمد و معیشت زندگی» و «نیازهای توسعه روستایی» برگزینند.

در اجلاس های قبل از دور دوحه، کشورهای در حال توسعه در مذاکرات کشاورزی رسما پیشنهادهایی را براساس سه رکن اصلی موافقتنامه کشاورزی یعنی (۱) دسترسی به بازار، (۲) حمایت داخلی و (۳) رقابت صادراتی ارائه دادند و در مورد هر یک از آنها خواستار رفتار ویژه و متفاوتی شدند. مفهوم محصولات استراتژیک نیز از میان همین مذاکرات برخاست.

البته مفهوم محصولات استراتژیک در میان کشورهای درحال توسعه و توسعه یافته تا حدودی با یکدیگر متفاوت می باشد، در حالی که برای کشورهای درحال توسعه محصولات مرتبط با امنیت غذایی و درآمدی در این رده قرار می گیرند، برای کشورهای توسعه یافته علاوه بر اینها هر آنچه که در یک موقعیت تهاجم نظامی می تواند به قدرت دفاعی و ادامه مبارزه کمک کند نیز استراتژیک خوانده می شود. در برخی موارد نیز بر حسب سیاست های توسعه ای گزینش شده تعدادی از بخش ها استراتژیک شناخته شده و براساس نیازهای آن بخش برخی کالاها که جهت توسعه و رشد آن بخش ضروری شمرده می شوند نیز کالاهای استراتژیک محسوب می شوند. همانند آهن و فولاد که جهت صنایع مصنوعات ساخته شده از آهن و فولاد (همچون اتومبیل، کشتی، ساختمان، …) نیز جزو محصولات و کالاهای استراتژیک شمرده می شوند.

تعریف دقیق کالای استراتژیک چیست؟

قبل از اینکه به تعریف کالای استراتژیک بپردازیم باید در مورد معنی و مفهوم استراتژیک صحبت کنیم. استراتژیک صفتی است که ریشه آن کلمه استراتژی است و اگر در کنار کلمه ای قرار گیرد با خود بار معنایی دارای اهمیت، رفتاری بلندمدت و هدفمند دارد که نشانه هدفگذاری در بلندمدت دارد. در واقع هر کلمه ای ای که صفت استراتژیک به خود گیرد، باید برای آن برنامه ریزی و یک هدفگذاری در بلندمدت داشت که نشان دهنده اهمیت آن موضوع خواهد بود. مثلا، مدیریت استراتژیک، برنامه ریزی استراتژیک، تفکر استراتژیک، منابع استراتژیک و کالای استراتژیک نیز همگی از این دست عبارات هستند که صفت استراتژیک به خود گرفته اند.

کالای استراتژیک در واقع کالایی با ضریب اهمیت بالا است که باید برای آن یک برنامه ریزی بلندمدت انجام شود تا بتوان به اهداف کلانی در حوزه تأمین و عرضه دست پیدا کرد. کالاهای استراتژیک یا کالاهای راهبردی نیاز به یک برنامه ریزی جامع و هدفمند دارند که طبق آن باید استراتژی خاصی برای هر یک از گروه های کالایی انجام شود. تدوین استراتژی از اصول خاصی پیروی می کند که در مقالات دیگر درباره آن به تفصیل بحث نموه ایم.

انواع کالاهای استراتژیک

کالاهای استراتژیک به دونوع کالاهای استراتژیک خاص و کالاهای استراتژیک حساس تقسیم بندی می شوند که در ادامه متن نیز به طور ویژه در مورد آن توضیح خواهیم داد.

  • کالاهای استراتژیک خاص، کالاهایی هستند که کاربردی خاص دارند و باید به آنها به طور خاص توجه شود، زیرا آنها ویژگی هایی در خود دارند که آن کالاها را از دیگر کالاهای معمول جدا می کند.
  • کالاهای استراتژیک حساس، کالاهایی هستند که برای مقاصد و کاربردهایی حساس مصرف می شوند؛ تأمین و عرضه کالاهای استراتژیک حساس باید به گونه ای باید که حساسیت هایی را برای مصرف کنندگان ایجاد نکند؛ زیرا عدم دسترسی مصرف کننده به کالاهای استراتژیک حساس می تواند پیامدهایی غیرقابل پیش بینی داشته باشند.

تعریف صنایع استراتژیک چیست؟

تعریف صنایع استراتژیک همچون کالاهای استراتژیک است و به صنایعی اتلاق می شود که باید یک سری اهداف کلان و بلندت تنظیم کرد و برای دستیابی و به آن اهداف، باید یک برنامه ریزی استراتژیک انجام داد و استراتژی های مختص آن را تدوین نمود. صنایع استراتژیک به احتمال خیلی قوی میتوانند میزبان کالاهای استراتژیک باشند ولی ممکن است صنعتی استراتژیک باشد ولی محصول آن استراتژیک نباشد و ماهیت خود آن صنعت، دارای اهمیت استراتژیک باشد.

صنایع استراتژیک باید برای انها یک برنامه استراتژیک و راهبردی تدوین شوند تا بتوانند در نهایت اهداف کلان و بلندمدت کشور را دنبال کنند. صنایع استراتژیک صنایعی هستند که می توانند نقش بسزایی در آینده یک کشور داسته باشند وسهم قابل توجهی از تولید ناخالص ملی را به خود اختصاص می دهند. معمولا صنایعی که بتوانند تأثیر زیادی در امنیت، آموزش و بهداشت داشته باشند، می توانند به عنوان صنایع استراتژیک محسوب شوند و از همین رو باید به آن توجهی راهبردی و اصولی داشت.

علل گزینش کالاهای استراتژیک – حساس و خاص

همان طور که قبلا اشاره شد کشورها به دلایل مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی برخی از کالاها را از حوزه رقابت های عام بین المللی بیرون کشیده و آنها را با ابزارهای مختلف حمایتی تحت پوشش قرار میدهند. گاهی برای حفظ صنایع نوپا که هنوز قدرت رقابت با کالاهای خارجی را ندارند با دیوارهای بلند تعرفه ای و استانداردهای سخت فنی آنها را تحت حمایت قرار می دهند. گاهی مسأله اشتغال و عدم امکان جایگزینی مشاغل جدید در کوتاه مدت برای مشاغلی که به دلیل هجوم واردات ارزان و بعضا با کیفیت از دست خواهند رفت، موجب توسل به سیاست های حمایتی می شود که گاه اگر برنامه و دورنمای بلند مدتی در پیش روی سیاستگذاران کشورها نباشد به بار سنگین دولت ها در تحمل صنایع ناکارآمد و خارج از رده از نظر فناوری می انجامد.

بعضی اوقات کالاها از نظر درآمدهای تعرفه ای دولت ها مورد توجه و حمایت قرار می گیرند (همچون مشروبات الکلی و سیگار) که در بسیاری از کشورها به ویژه کشورهای صنعتی غرب عوارض وارداتی آنها به دولت تعلق می گیرد. در برخی موارد هم نفوذ و قدرت سیاسی و اقتصادی صنایع یا بخش های تولیدی است که می تواند بر دولت ها اثر گذاشته و آنها را به وضع و تداوم سیاست های حمایتی وادار سازد.

در مورد محصولات کشاورزی نیز امنیت غذایی و عدم اطمینان به نوسانات بازارهای جهانی و قرار گرفتن کشاورزان در رده های پائین درآمدی در اکثر کشورها موجب رفتار ویژه و حمایتی با محصولات کشاورزی و کشاورزان می شود.

تعرفه های محصولات و کالاهای استراتژیک

در همه موارد فوق و موارد مشابه بسیار دیگری که هنوز باز گفته نشده است هدف از حمایت ها دوری از آسیب پذیری هاست. حال، این آسیب پذیری ها می تواند در سطح ملی، منطقه ای، یا صنعتی خاص، یا حتی شخصیتی حقیقی یا حقوقی تصور شود. تنظیم یک سیاست مناسب حمایتی در گرو حداکثر کردن منافع ملی در بلندمدت و تعدیل حداقلی آسیب پذیری های ملی و منطقه ای در کوتاه مدت می باشد. دولت ها معمولا از طریق تعیین تعرفه ها، سهمیه های وارداتی، مجوزدهی، اعطای امتیازات خاص و ویژه، تنظیم قوانین خاص و ویژه، اعطای یارانه و … کالاهای حساس و خاص را تحت پوشش حمایتی خود قرار می دهند.

در بسیاری از کشورها اغلب این نوع کالاها از تعرفه های خاص یا ترکیبی یا مختلط برخوردار می شوند. در حالی که اکثر کالاهای معمولی از تعرفه ارزشی برخوردارند، استفاده از تعرفه های غیرارزشی در حقیقت جلوه ظاهری سطح تعرفه ها را پائین تر از واقع نشان می دهد. استفاده از «تعرفه های پلکانی» نیز به نوعی حمایت از صنایع داخلی می باشد بدین شکل که مثلا در بخش منسوجات و پوشاک تعرفه وارداتی پنبه، پشم، الیاف مصنوعی و رنگ و ماشین آلات مربوطه پائین، تعرفه انواع نخ بافندگی آنها در حد متوسط، و تعرفه پارچه و لباس های آماده از آنها به تدریج در بالاترین سطح قرار می گیرند تا ضمن تأمین ارزان مواد اولیه مورد نیاز صنایع منسوجات و پوشاک از حفظ اشتغال و تولید در صنایع ریسندگی و بافندگی، رنگ و چاپ، طراحی و دوخت هم با برقراری تعرفه های بالاتر برای کالاهای آماده وارداتی خارجی از قیمت و قدرت رقابت محصولات مشابه داخلی دفاع شود.

البته یکی از اعتراضاتی که کشورهای در حال توسعه علیه کشورهای توسعه یافته دارند همین استفاده از تعرفه های پلکانی است که مانع از صدور ارزانتر محصولات فرآوری شده کشورهای در حال توسعه به بازارهای کشورهای توسعه یافته می شود و به نوعی این کشورها را به صدور موادخام و پردازش نشده تشویق می کند؛ چراکه این نوع کالاها با تعرفه و رقابت کمتری در بازارهای پیشرفته مواجه می شوند، در حالی که کالاهای فرآوری شده و ساخته شده با تعرفه های بالاتر، استانداردهای فنی و بهداشتی سخت تر و کلا با رقابت بیشتری برخورد می کنند.

کاهای استراتژیک اساسی در ایران

فرش بعنوان یکی از پرفروش ترین کالاهای صادراتی، بعنوان کالای استراتژیک محسوب می شود

شاخص کالاهای استراتژیک در جهان

سازمانهای بین المللی مختلف شاخص های متفاوت ولی نزدیک به هم را برای شناسایی کالاهای خاص» به کار گرفته اند. سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد در شناسایی کالاهای خاص تحت سه معیار «امنیت غذایی» «امنیت در آمد و معیشت زندگی» و «نیازهای توسعه روستایی» از شاخص های زیر استفاده می کند:

  1. نسبت کالری سرانه روزانه حاصل از محصول به کالری سرانه روزانه مصرفی از همه محصولات؛
  2. نسبت کل محصول مصرف شده به کل محصول تولید شده؛
  3. نسبت کل محصول واردشده به کل محصول مصرف شده؛ 
  4. نسبت انحراف معیار به ضریب تغییرات تولید و قیمت محصول
  5. درجه انتقال قیمت (بین المللی به داخلی)؛
  6. تغییر در درآمد (صادراتی به موجب فعالیت مربوط به محصول؛
  7. سهم کل درآمد خانوار) ناشی از فعالیت مربوط به محصول؛
  8. سهم درآمد صرف شده روی محصولی مشخص در سطح ملی یا منطقه ای؛
  9. سهم اشتغال محصول از کل نیروی کار کشاورزی یا از کل اشتغال روستایی در سطوح ملی یا منطقه ای؛
  10. سهم اشتغال در صنعت مربوط به محصول در کل نیروی کار (یا کل نیروی کار کشاورزی)، و توزیع جنسی و سنی نیروی کار بکار گرفته شده در تولید محصول
  11. سهم درآمد سرانه حاصل از محصول در سطح منطقه ای یا ملی؛
  12. نسبت سطح زیر کشت محصول به کل زمین های زیر کشت (در سطح ملی و منطقه ای)؛
  13. نسبت تعداد واحدهای زراعی کشت محصول به کل تعداد مزارع؛
  14. رابطه همبستگی بین واردات و تولید داخلی؛
  15. نسبت نرخ رشد جایگزین های وارداتی به نرخ رشد محصول وارداتی رقیب؛
  16. سهم فعالیت اقتصادی محصول در کل تولید کشاورزی روستایی در سطح ملی یا منطقه ای)؛
  17. نسبت نرخهای رشد محصول به نرخهای رشد منطقه روستایی،
  18. ظرفیت بالقوه ایجاد ارزش افزوده محصول و ارتباطات حاصل از آن (تا چه اندازه محصول در محل پردازش می شود یا می تواند بشود، سهم نهاده های واسطهای کشاورزی مورد استفاده در بخش های غیر کشاورزی، ارزش کالاها یا خدماتی که به عنوان نهاده استفاده می شوند)؛
  19. درآمد تعرفه ای حاصل از محصول

مصادیقی از کالاهای استراتژیک در ایران

در جمهوری اسلامی ایران به طور مشخص در تعیین و تقسیم بندی کالاهای استراتژیک با اهمیت ویژه از لفظ حساس یا خاص استفاده نشده و بیشتر از الفاظ ضروری و اساسی استفاده شده است. از همین رو به طرق مختلف سعی شده که این کالاها براساس شیوه هایی که هم اکنون در کشور در حال انجام است شناسایی شوند. ابتدا به آئین نامه اجرایی جزء (۳) بند «۵» تبصره (۷) قانون بودجه سال ۱۳۸۶ کل کشور مراجعه می کنیم که کالاها را به شرح زیر تقسیم کرده است:

کالاها به چهار گروه زیر تقسیم می شوند:

  • کالاهای عمومی مورد نیاز و ضروری: کالاهایی هستند که مورد نیاز و مصرف عموم مردم بوده و به صورت مستمر مورد استفاده قرار می گیرند.  تبصره: محصولات صنعتی و غیر صنعتی که برای تولید و یا فرآوری این قبیل کالاها مورد استفاده قرار می گیرند مشمول این تعریف می باشند.
  • کالاهای غیر ضروری: کالاهایی هستند که به معیشت مردم ارتباط ندارند و تزئینی و بنا به ذوق و سلیقه شخصی افراد مورد مصرف قرار می گیرند.
  • کالاهای غیر مجاز: کالاهایی هستند که به موجب قوانین و مقررات دستگاه ها و سازمانهای مرتبط، ورود و خروج و یا مصرف آنها در کشور غیر مجاز شناخته شود.
  • کالاهای ممنوعه: کالاهایی هستند که به موجب شرع مقدس اسلام و یا به موجب قانون، ورود و خروج، خرید و فروش و یا مصرف آنها ممنوع می باشد.

فهرست کالاهای حساس یا منفی که در مذاکرات دو یا چندجانبه تجارت ترجیحی معمولا یا از شمول ترجیحات و تعهدات کاهش تعرفه ای معاف می شوند یا درصد کاهش کمتری به آنها تعلق می گیرد را نیز می توان به عنوان کالاهای حساس کشور بررسی کرد.

فهرست کالاهای استراتژیک ایران

مؤسسه مطالعات و پژوهش های بازرگانی تحقیقی جامع برای تعیین فهرست کالاهای استراتژیک تجاری ایران جهت برقراری تعرفه های ترجیحی در قالب موافقتنامه اکوتا انجام داده است که از طریق غربالگری و با بررسی توانمندی سایر اعضای اکو در صدور کالاهای مشابه تولیدات داخلی کشور صورت گرفته است. نهایتا فهرستی مناسب به میزان ۱ درصد خطوط تعرفه ای نظام هماهنگ در سطح کدهای ۶ رقمی با ۵۴ قلم کالا ارائه گشته است.

لیست کالاهای استراتژیک ایران

این فهرست شامل کالاهای کشاورزی همچون گوجه فرنگی، آب سیب، خمیرهای غذایی، ریشه شیرین بیان، سیب، روغن دانه آفتابگردان، بیسکویت، کنسانتره انواع آب میوه، خربزه، انواع سیب زمینی، پیاز و موسیر، کلم و گل کلم، نخود و فندق، صمغ ها، پنبه، شکلات و در مورد کالاهای صنعتی انواع کفش، کاشی و سرامیک و لوازم بهداشتی، انواع پوشاک و منسوجات، پتو و زیرانداز، فرش و گلیم، صابون و مواد پاک کننده، کیف و چمدان از چرم، لاستیک اتومبیل، یخچال و فریزر، کنتور برق، ظرفشویی از فولاد ضدزنگ، اشیاء سر میز آشپزخانه، از ملامین و پلاستیک، دستگاههای برقی گرم کننده، اجاق گاز، در و پنجره و یراق آلات آن، سنگهای مرمر و تراورتن، آینه های قالب شده، موتور پیستونی، رادیاتور، سولفور سدیم، واگن های مخزن دار و لوله و شیلنگ می باشد. با به روزسازی این تحقیق و انجام تحقیقات مشابه در ترتیبات تجاری دیگر می توان به فهرست جامع کالاهای استراتژیک (حساس و خاص) کشور دست یافت و بر اساس آن در سطوح مختلف دوجانبه، منطقه ای و بین المللی به تعیین فهرست های مناسب کالاهای استراتژیک (حساس و خاص) دست زد.

در مجموع می توان بر حسب کلیه بررسی های صورت گرفته به صورت بسیار کلی نتیجه زیر را گرفت. در بخش کالاهای استراتژیک کشاورزی می توان محصولاتی چون گندم (انواع مختلف)، جو، برنج، ذرت، میوه (مرکبات، سیب، انگور، خرما، پسته، بادام، گردو و …)، آب میوه، چای، دانه های روغنی، گوشت قرمز و سفید، ، نیشکر و چغندر قند، قند، شکر، عسل، کره و پنیر، شیر، سیر، پیاز، سیب زمینی، گوجه فرنگی، نخود و لوبیا، پنبه، پشم، کرک، روده، پوست و چرم، روغن های نباتی و حیوانی را جز کالاهای خاص کشور برشمرد

صنایع استراتژیک ایران کدامند؟

در مورد کالاهای استراتژیک صنعتی نیز می توان به کفش، خودرو، پوشاک و منسوجات، کاشی و سرامیک، پتو، دارو، پوست و چرم و محصولات چرمی، برخی مواد دارویی و شیمیایی، دستگاههای تلفنی و قطعات منفصله خودرو اشاره کرد.

همانند آهن و فولاد که جهت صنایع مصنوعات ساخته شده از آهن و فولاد (همچون اتومبیل، کشتی، ساختمان، …) نیز جزو محصولات و کالاهای استراتژیک شمرده می شوند.

صنایع نفتی و پتروشیمی بعنوان جزئی از صنایع استراتژیک ایران محسوب می شود

تعریف کالاهای استراتژیک حساس چیست؟

بحث «کالاهای استراتژیک حساس» در مذاکرات تجاری بین المللی موضوعی نسبتا قدیمی است که به ادوار مذاکراتی موافقت نامه عمومی تعرفه و تجارت (گات) بر می گردد. معمولا کشورها در مذاکرات تجاری و به هنگام دادن امتیازات مختلف از جمله کاهش تعرفه ها و موانع تعرفه ای و افزایش دسترسی به بازار برای طرف تجاری خود ملاحظاتی را در مورد کالاهایی که آنها را بسیار پراهمیت و حساس می دانند رعایت می کنند.

معمولا «کالاهای استراتژیک حساس» از جهاتی همچون قدرت رقابت (از نظر کیفیت با قیمت نسبی یا نوپا بودن صنعت)، اهمیت در اشتغال کشور / بخش / منطقه، قدرت اقتصادی – سیاسی بخش تولیدکننده، حساسیت درامدهای تعرفه ای برای دولت، حفظ سهم در بازار، آسیب پذیری اقشار تولیدکننده، مازاد بر نیاز داخلی بودن محصول تولیدی و … تأثیر خاصی بر اقتصاد و تجارت کشور مربوطه می گذارند و از این رو مشمول استثنائاتی می گردند که می توان برخی از آنها را به شرح زیر نام برد:

الف – خارج کردن «کالاهای استراتژیک حساس» از فهرست کالاهای مورد مذاکره و قراردادن آنها در فهرست منفی یا کالاهایی که در مورد آنها امتیازی داده نمی شود.

ب – برقرار کردن تعرفه های گمرکی بالا برای کالاهای حساس. این تعرفه ها ترجیحا به صورت «خاص »، «ترکیبی» یا «مختلط» و نه «ارزشی» تعیین می شود. از این جهت، در ظاهر تعرفه ها سطح خیلی بالایی ندارند ولی در عمل به دلیل عدم شفافیت و نسبتا پیچیده بودن نرخهای محاسباتی، ورود کالاهای مذکور مشکل می شود. در بسیاری از موارد، میانگین تعرفه وارداتی کشورها شامل تعرفه های غیرارزشی نیست و از این رو می تواند گمراه کننده باشد.

پ – برقراری «سهمیه های تعرفه ای۷» . از این طریق، با برقراری محدودیت های کمی، بازار کالاهای حساس از هجوم محصولات وارداتی ارزانتر حفظ می شود، و تنها ورود حداقل هایی از کالاها با تعرفه های پایین صورت می گیرد و مازاد بر آن مشمول تعرفه هایی بسیار بالاتر و عملا محدودکننده می شوند.

کالا های حساس» در ابتدا هم اقلام محصولات کشاورزی و هم محصولات صنعتی را در بر می گرفتند. ولی با آزادسازی بیشتر کالاهای صنعتی تدریجا کالاهای صنعتی بخصوص در کشورهای توسعه یافته از فهرست کالاهای حساس خارج شدند و در حال حاضر عمدتا کالاهای کشاورزی و معدودی کالاهای صنعتی در فهرست کالاهای استراتژیک حساس کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه قرار دارند.

بعد از جنگ جهانی دوم که کشورهای اروپایی و ایالات متحده آمریکا مسأله امنیت غذایی را در اولویت قرار دادند و به حمایت از تولیدات کشاورزی و دامداری پرداختند، اکثر محصولات اولیه خوراکی نظیر لبنیات، گوشت، غلات، دانه های روغنی، شکر، پنبه و … ضمن دریافت حمایت به دلیل تولیدات افزون بر نیازی که پیدا کردند جزو محصولات حساس شمرده شدند و از بازار آنها با برقراری «سهمیه های تعرفه ای» و یارانه های صادراتی حمایت به عمل آمد. اوج حمایتها و مشکلات مربوط به مازاد تولیدات کشورهای اروپایی و ایالات متحده به دهه ۱۹۸۰ مربوط می گردد. همین مشکلات لزوم اصلاحات و آزادسازی تجاری در بخش کشاورزی را به همراه داشت که نهایتا در مذاکرات دور اروگوئه به تدوین موافقت نامه کشاورزی انجامید.

در ابتدای دهه ۱۹۶۰ ایالات متحده آمریکا پیشنهاد کرد که گروه خاصی در مورد تجارت محصولات مناطق حاره ای تشکیل شود. زیرگروهی از این گروه خاص در سال ۱۹۶۲ تشکیل شد تا کالاهای ویژه ای را که بخصوص برای کشورهای کمتر توسعه یافته از جنبه های مختلف ترتیبات ترجیحی، کاهش موانع در تجارت و مصرف مهم شمرده می شدند شناسایی کند. نتیجه این مطالعات بعدها نشان داد که کالاهایی همچون قهوه، کاکائو، چای، موز، چوب و الوار مناطق حاره ای از اهمیت خاصی برای کشورهای کمتر توسعه یافته برخوردارند. [۱] همین طور، در مطالعات بعدی مشخص شد که سطح ترجیحات اعطایی و نحوه طبقه بندی کالا ( بخصوص از زمان به کارگیری نظام هماهنگ توصیف و کدگذاری کالا از ابتدای سال ۱۹۸۸) در تعیین دامنه و تعداد کالاهای حساس مؤثر بوده است.

در سال ۱۹۸۳ ایالات متحده آمریکا از سوی اعضای گات در مظان این اتهام قرار گرفت که برخلاف ضوابط تعیین شده گات همچنان به اعمال محدودیتهای مقداری و حمایت از محصولات شکر، پنبه، محصولات لبنی (شیر، کره و پنیر) و بادام زمینی می پردازد. جامعه اقتصادی اروپا هم در سال ۱۹۸۵ برای محصولات صنعتی که آنها را حساس به حساب می آورد بیش از ۹۱ سهیمه مقداری داشت که عمدتا مربوط به مواد شیمیایی، اقلام منسوجاتی، محصولات فولادی، پوست و خز، ساعتهای کوارتزی، ماشین های حسابگر خودکار، دستگاههای ضبط ویدیویی، انواع خاص بلبرینگ، فنر تشک و … می شد.

تعریف کالاهای استراتژیک خاص چیست؟

اگر چه در دو دهه گذشته تجارت محصولات کشاورزی در جهان تقریبا دو برابر تولید آن رشد داشته است، ولی به دلیل اعطای یارانه های سنگین در کشورهای توسعه یافته از یک سو و رفتارهای غیررقابتی بنگاههای تجاری از سوی دیگر، قیمتهای جهانی بسیاری از محصولات کشاورزی که جزو اقلام صادراتی کشورهای در حال توسعه و کشورهای با کمترین درجه توسعه یافتگی هستند تنزل کرده است. از این رو، وضعیت درآمدی بسیاری از این کشورها که بردرآمد صادراتی چند قلم عمده تکیه داشته اند، رو به وخامت گذاشته است. علاوه بر این باید به «فرازهای تعرفه ای ۳»، «تعرفه های پلکانی؟» و «موانع فنی فراراه تجارته» (همچون استانداردها و الزامات بهداشتی و بهداشت گیاهی) اشاره نمود که در دسترسی به بازار صادراتی و کسب درآمدهای بالقوه حاصل از تجارت محصولات کشاورزی برای کشورهای در حال توسعه ایجاد محدودیت کرده اند.

روند کاهشی یا از میان رفتن آثار ترجیحات اعطایی به کشورهای در حال توسعه و دارای کمترین درجه توسعه یافتگی نیز آثار آزادسازی تجاری را برای برخی از این کشورها به طور منفی نمودار ساخته است. این کشورها معمولا جمعیت روستایی بالایی دارند و اغلب کشاورزان کوچک آنان با فقر منابع روبرو هستند. از این رو، در صورت از دست رفتن فعالیتهای کشاورزی، به دلایل ساختاری از نظر گزینه های اشتغال جایگزین، انتخابی پیش روی خود ندارند. این کشورها همواره نگران بوده اند که با رفع موانع تعرفه ای در معرض واردات شدید و بی ثباتی بیشتر بازار قرار گیرند.

کشورهای پرجمعیت کم درآمد از این موضوع نیز نگران می باشند که با کاهش یارانه های تولیدی و صادراتی کشورهای توسعه یافته در بخش کشاورزی، موجب افزایش قیمت مواد غذایی وارداتی آنان می گردد، آنها نتوانند نیاز جمعیت رو به رشد خود را تأمین نمایند. به همین دلیل، حفاظت از ظرفیت تولید داخلی یکی از عناصر اصلی استراتژیهای حفظ امنیت غذایی در بسیاری از این کشورهاست، بخصوص که آثار تغییرات آب و هوا بر تولیدات کشاورزی آنها بر این نگرانیها افزوده است.

گندم بعلت حساس بودن، جزو نیاز اصلی مردم و جزو کالاهای استراتژیک محسوب می شود.

نقش دامپینگ در عرضه کالاهای استراتژیک

براساس نگرانیهای مورد اشاره در فوق بود که مسأله حمایتهای مجاز یا مسأله «جعبه سبز » و بعد «جعبه توسعه در سازمان جهانی تجارت مطرح گردید. مسأله اخیر از سوی کشورهای در حال توسعه با هدف طرح پیشنهادهایی جهت فراهم آوردن انعطاف بیشتر برای کشورهای در حال توسعه و با کمترین درجه توسعه یافتگی برای بهبود تولید داخلی مواد غذایی و اتخاذ تدابیری برای حفاظت از معیشت کشاورزان محروم مطرح شد. این پیشنهادها شامل تدابیری عینی برای برخورد با مسأله قیمت شکنی (دامپینگ) و افزایش شدید واردات بود.

در اجلاس های قبل از دور دوحه، کشورهای در حال توسعه در مذاکرات کشاورزی رسما پیشنهادهایی براساس سه رکن اصلی موافقت نامه کشاورزی یعنی دسترسی به بازار، حمایت داخلی و رقابت صادراتی ارائه دادند و در هر یک از آنها رفتار ویژه و متفاوتی را در نظر گرفتند. در برخی از این پیشنهادها به تخصیص کالاهایی برای برخورداری از رفتار ویژه و متفاوت اشاره شد و بخصوص در مورد مواد غذایی اصلی پیشنهاد شد که از آزادسازی معاف باشند.مفهوم « محصولات استراتژیک» نیز از میان همین مذاکرات برخاست.

در مذاکرات پس از اجلاس دور دوحه پیشنهادهای ارائه شده مورد پالایش بیشتری قرار گرفت و در «گزارش بازنگری» رئیس کمیته کشاورزی و پیوست آن که در دسامبر ۲۰۰۲ ارائه گردید، جزئیات بیشتری در مورد رفتار با کالاهای خاص مطرح شد. بعدا در گزارش تجدیدنظرشده رئیس کمیته کشاورزی برای اولین بار در مورد کالاهای استراتژیک خاص چنین پیشنهاد شد:

کشورهای در حال توسعه این امتیاز را خواهند داشت که تا [X ] محصول کشاورزی را در سطح [۶ رقمی] [۴ رقمی] نظام هماهنگ به عنوان کالاهای استراتژیک خاص براساس ملاحظات مربوط به امنیت غذایی، توسعه روستایی و یا تضمین معیشت زندگی انتخاب کرده و این محصولات را با علامت “SP” یا کالاهای استراتژیک خاص در بخش A-1 قسمت ۱ جداولشان مشخص نمایند. این مفهوم در مذاکرات فنی، بیشتر تبیین خواهد شد».

رئیس کمیته کشاورزی در گزارش خود پیشنهاد نکرد که کالاهای استراتژیک خاص کلا از کاهش تعرفه ای معاف شوند، بلکه این پیشنهاد را داشت که محصولات مذکور همچون دیگر محصولات در طبقات تعرفه ای مختلف مشمول یک کاهش میانگین تعرفه و یک حداقل کاهش برای هر خط تعرفه ای گردند. البته پیشنهاد حدود کاهش میانگین تعرفه و همین طور حداقل کاهش تعرفه از تعرفه های پایین ترین طبقات تعرفه ای هم کمتر بود. در این گزارش، رئیس کمیته با قرار دادن ارقام تعیین کننده هر طبقه و میزان کاهش در هر طبقه در قلاب یا کروشه روشن ساخت که این ارقام سرانگشتی و غیرقطعی است. با این همه، خوب است اشاره شود که پیشنهاد برای محصولات خاص، کاهش با میانگین ساده ۱۰ درصد و با حداقل کاهش ۵ درصد در هر خط تعرفه ای بود.

نهایتا برخی از پیشنهادهای مطرح شده در به اصطلاح «بسته ژوئیه ۲۰۰۴» وارد گردید و این سند در اول اوت ۲۰۰۴ توسط شورای عمومی سازمان جهانی تجارت مورد پذیرش قرار گرفت. ضمیمه A این سند مربوط به مذاکرات کشاورزی است که محتوای معنادارتری نسبت به ضمایم B و C دارد که مربوط به مسائل دسترسی به بازار کالاهای غیر کشاورزی و خدمات هستند.

در بندهای ۴۱ و ۴۲ این موافقت نامه چارچوب » این نکته مورد لحاظ قرار گرفت که کشورهای عضو در حال توسعه از این امتیاز برخوردارند که تعداد مناسبی از کالاها کشاورزی را به عنوان کالاهای استراتژیک خاص برگزینند. انتخاب این کالاها عمدتا بر پایه معیارهای امنیت غذایی»، امنیت درآمد و معیشت زندگی» و «نیازهای توسعه روستایی ۲» صورت می گیرد.

این کالاها مشمول رفتار منعطف تری از نظر کاهش تعرفه ها می باشند و می توانند از «سازوکار حفاظت خاص» برخوردار گردند. البته تعیین دقیق نکات کلیدی همچون گزینش و نحوه برخورد با کالاهای استراتژیک خاص، شیوه های اجرایی ویژه برای یک نظام حفاظتی خاص، پوشش کالا ، سازوکارهای قابل اجرا درصورت رسیدن به حد نصابها؟» و «سازوکارهای دفاعی ۳» به مذاکرات آینده واگذار شده است.

خلاصه از تعریف کالاهای استراتژیک

موضوع کالاهای «حساس»، «خاص» و بعضا «استراتژیک» با سوابق تاریخی متفاوت در مذاکرات تجاری بین المللی وارد گشته است که آخرین آن مربوط به مذاکرات (دور دوحه) می باشد. هر دو گروه از کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه از انعطاف پذیری در کاهش کمتر یا عدم کاهش تعرفه ها در مورد کالاهای حساس (عمدتا کالاهای کشاورزی برخوردارند، در حالی که امکان استفاده از انعطاف پذیری در مورد کالاهای «خاص» که با سه معیار اصلی «امنیت غذایی»، «امنیت معیشتی» و «توسعه روستایی» در بخش کشاورزی ارزیابی می گردند تنها مختص کشورهای در حال توسعه می باشد.

در مورد کالاهای استراتژیک حساس تعریف دقیق و مورد توافق همه کشورها وجود ندارد و هر کشور بر اساس شرایط خاص خود به انتخاب آن دست می زند. در مورد کالاهای استراتژیک خاص در مذاکرات دور دوحه معیارهایی از سوی سازمانهای بین المللی مطرح گردیده است که تا حدودی ضوابط انتخاب را نشان می دهد. در ایران در ارتباط با تنظیم بازار، برنامه های توسعه، واردات کالا، تعیین قیمت های تضمینی محصولات کشاورزی، اعطای یارانه به کالاها، و در تعیین فهرست کالاهای منفی و حساس مربوط به مذاکرات تجاری با کشورهای خارجی و … از لفظ کالاهای عمومی، اساسی، ضروری و غیر ضروری استفاده شده و به طور مشخص لفظ کالاهای استراتژیک حساس و یا خاص به کار گرفته نشده است. در این مقاله سعی شده است کالاهای استراتژیک حساس و خاص در ایران بر اساس ملاکهای مختلف بکار گرفته شده شناسایی شده و نسبت به آنها تخمین اولیه ای صورت گیرد.

در آخر جهت بهبود کیفیت مقالات میتوانید نظرات خود را در انتهای مقاله درج نمایید و برای مشاهده مقالات بیشتر به وبلاگ شریف استراتژی مراجعه نمایید.

تعریف دقیق استراتژی بازاریابی پساکلیک چیست؟

تعریف دقیق استراتژی بازاریابی پساکلیک چیست؟

در این مقاله قصد داریم به معرفی استراتژی بازاریابی پساکلیک بپردازیم و تعریفی دقیق از استراتژی بازاریابی پساکلیک را بیان کنیم. در ادامه به نحوه اجرا و پیاده سازی یک کمپین با رویکرد استراتژی بازاریابی پساکلیک خواهیم پرداخت و شاخص های ارزیابی موفقیت آن را مورد بررسی قرار میدهیم. پس از خواندن این مقاله شما میدانید که چه نفراتی باید برای اجرای موفقیت آمیز یک استراتژی بازاریابی پساکلیک بکار گرفته شوند و نقش هر یک از این ارکان چه خواهد بود.

مقدمه ای بر  استراتژی بازاریابی پساکلیک

وقتی صاحب یک کسب و کار محلی، فروشگاه حضوری خود را افتتاح می کند، سوالی بزرگ در پیش روی او قرار می گیرد. آن سوال این است که صاحب فروشگاه باید تلاش های بازاریابی خود را به چه سمتی و سویی هدایت کرده و اهداف بازاریابی خود را به سمت چه کسانی نشانه گیرد؟ آیا این افراد باید کسانی باشند که به طور تصادفی از جلو فروشگاه رد می شوند و یا در کنار ویترین قدم می زنند؟ یا مشتریانی باید باشند که از قبل در فروشگاه حضور داشته اند و کمی با این کسب و کار و محصولات آشنا هستند؟ پاسخ به این سوالات می تواند جهت گیری کسب و کار را مشخص نماید.

البته پاسخگویی به سوالات اصلی و معنا دار در کسب و کار می تواند درک درستی از فرایند جلب نظر مشتریان بالقوه فروشگاه ایجاد نماید و نسبت به افرادی که قبلا از آن فروشگاه بازدید کرده اند، رفتاری منطقی تر انجام داد. این وجه تمایز می تواند نیاز ها و رفتارهای متفاوتی را به همراه خود داشته باشند. مشتریانی که برای بار اول از کسب و کار بازدید می کنند، می توانند رفتار کاملا متفاوتی نسبت به افرادی داشته باشند که برای بار اول یا به طور تصادفی وارد فروشگاه شده اند.اما با این وجود کسانی هستند که حتی در محیط آنلاین، مشتریان را بصورت انبوه و تفکیک نشده، مورد هدف قرار می دهند و فعالیت های بازاریابی خود را بر روی طیف وسیعی از مشتریان انجام می دهند.

این عمل طوری انجام می شود که ممکن است افرادی که علاقه ای به محصولات از خود  نشان داده اند و نسبت به محصولات آن فروشگاه حس خوبی دارند را در کنار کسانی قرار دهد که هیچ تمایلی به استفاده از محصولات این فروشگاه نداشتند و در آینده نیز برای خرید محصولات تمایلی نخواهند داشت.از آنجا که امروزه در بسیاری از کسب و کارها، خرید آنلاین سهم بزرگی از کل فرآیند خرید را به خود اختصاص می دهد و بسیار پربازده است، منطقی است که صاحبان کسب و کار با فروشگاه های آنلاین خود همان رفتاری را داشته باشند که با یک فروشگاه فیزیکی دارند و نگاهی جدی به آن کنند. به عبارتی تقریبا همانقدری که می خواهند برای فروشگاه فیزیکی خود هزینه کنند، برای فروشگاه آنلاین شان نیز به همان مقدار بودجه مالی در نظر بگیرند.طبق تحقیقات انجام شده توسط شرکت گوگل، در سال ۲۰۲۰ تقریبا ۶۰ درصد مشتریان فروشگاهی در ایالات متحده آمریکا، قبل از خریدشان حتما محیط انلاین را بررسی می کنند و چیزی حدود ۴۰ درصد از آنان خرید خود را نیز بصورت آنلاین انجام می دهند.

با این وجود منطقی است که صاحبان مشاغل با فروشگاه های آنلاین خود همان رفتاری را داشته باشند که با یک فروشگاه فیزیکی رفتار می کنند. با این وجود بازاریابان آنلاین در هر کسب و کاری مشاهده می کنند که چقدر ارزان می توانند به هزاران هزار نفر دسترسی داشت و اغلب وسوسه می شوند تا به طور انبوه تبلیغات انجام دهند و پیام تبلیغاتی ناخواسته ایجاد کنند که بیشتر این موارد نیز از تبلیغات بنری میشود که بعضا بازدهی کمی دارند. همچنین تعدادی از آنها در طول مسیر خود سعی می کنند پیام های ایمیلی انبوه برای مشتریانی ارسال می کنند که احتمالا تعداد زیادی از انها مایل به خرید محصولات نباشند و بازهم با یک بازدهی کم مواجه می شوند.اینجاست که استراتژی بازاریابی پساکلیک قدرت نمایی می کند و می تواند برای بسیاری از کسب و کارها و تیم بازاریابی آنها نقشی موثر ایفا نماید. قید “پسا” به معنای “بعد” است که می تواند مشتریان را بعد از کلیک بر روی یک تبلیغات یا یک ایمیل خاص، بر روی آنها اقدامات بازاریابی انجام دهد. در سال های اخیر، متخصصان بازاریابی موتورهای جستجوگر، استراتژی بازاریابی پساکلیک را بعنوان یکی از موثرترین روش های بهبود نزخ بازده سرمایه (ROI) دانسته اند که می تواند افزایش میزان جستجو وهمچنین افزایش نرخ تبدیل را درپی داشته باشد.

استراتژی بازاریابی پساکلیک چیست؟

استراتژی بازاریابی پساکلیک در واقع روشی است برای تعامل با مشتریان بالقوه آنلاین، که پس از کلیک بر روی تبلیغات کسب و کار وارد وبسایت می شوند. این دسته تبلیغات می تواند تبلیغات از نوع پرداخت به ازای کلیک، تبلیغات بنری، باز کردن ایمیل های اختصاصی باشد. همچنین استراتژی بازاریابی پساکلیک می تواند پس از جستجوی محصولات توسط کاربر انجام پذیرد و این استراتژی، پس از کلیک مشتری برای دریافت اطلاعات بیشتر (در مورد محصول) موضوعیت داشته باشد. این استراتژی می تواند با تمرکز بر روی بازدیدکنندگانی که می توان مطمئن شد در پیشنه آنها علاقه ای به نام تجاری، محصول یا خدمات یک کسب و کار وجود دارد، کار خود را شروع نماید. در استراتژی بازاریابی پسا کلیک قصد بر این است تا مشتریان را به سمت صفحات مقصد هدایت شوند و سعی می شود تا هر چه بیشتر  روند خرید برای آنها آسان تر شود.

برای درک بهتر در مورد استراتژی بازاریابی پساکلیک تصور کنید که گرسنه هستید و در بزرگراه رانندگی می کنید، در حین رانندگی تابلویی را می بینید که روی آن نوشته شده است “بعد از سفارش در این رستوران، دیگر جایی برای غذا خوردن نمی روید”. صاحبان کسب و کار منظورشان چه بود؟ پس از سفارش غذا در این رستوران، آنقدر که غذا خوب است، در جای دیگری غذا نمی خورید یا اینکه که انقدر کیفیت غذا نامناسب است که دیگر به رستوران نمیروید تا غذا بخورید. در این تبلیغ حتی بیان نمی شود که نوع غذا چیست؟ شما نمیدانید دقیقا برای خوردن فست فود باید به این رستوران بروید یا برای برای دریافت غذای سنتی. به نظر می رسد این امر یک امر غیر منطقی و شاید غیر قابل برای کسب و کارهای فعال در صنعت غذایی باشد و این تبلیغ بیانگر یک تبلیغات گنگ و ناملموس است.

اما با این وجود، واقعیتی تأسف آور در حال رخ دادن است زیرا برای بسیاری از کاربران در فضای اینترنتی گشت و گذار می کنند، با کلیک بر روی تبلیغات و بازدید از صفحه اصلی کسب و کار، با همچین پدیده ای رو به رو می شوند. تقریبا مخاطب بدون هیچ جهت مشخصی، به سمت یک صفحه خاص هدایت می شود و اطلاعات کمی در مورد چگونگی ارائه پیشنهاد یا خرید محصول بدست می آورد و تا حد زیادی گیج می شوند. در واقع مخاطب با یک تبلیغ پرهیاهو جذب می شود ولی در ادامه هیچ رابطه ای بین تبلیغ و کسب و کار پیدا نمی کند یا به جایی ارجاع داده می شود که هیچ سنخیتی با چیزی که کاربر در جستجوی بوده است را ندارد.

استراتژی بازاریابی پساکلیک برای حل این معضل تلاش می کند، کلیک ها را به صفحه های مقصد یا صفحات ویژه در وب سایت ها هدایت می کند که دارای محتوای مربوط به تبلیغ هستند و در ادامه سعی می شود تا با کمترین صرف وقت مشتری به آن چیزی که می خواهد برسد و محصول یا خدمات مورد نظر خود را بدست آورد.

استراتژی بازاریابی پساکلیک تلاش می کند که یک مسیر هدفمند برای هدایت کاربر به وجود آید که بیشترین اثربخشی را برای کسب و کار داشته باشد. وقتی مشتری برروی تبلیغ اینترنتی کلیک می کند، بازاریابان جسور سعی می کنند تا دوباره پیشنهاد ارائه شده در تبلیغ را برای مشتری تکرار کنند و از طریق تصاویر و محتوای مناسب، مشتری برای خرید محصولات و خدمات مطلوبش راهنمایی شود.

با خدماتی که شرکتهای تحلیل گر موتور جستجو به کسب و کارهای ارائه می کنند؛ مانند گوگل آنالیتیکس (Google Analytics)، متخصصان بازاریابی پسا کلیک می توانند اطلاعات مربوط به مشتریان بالقوه خود را جمع آوری کنند و مسیر آنها را در طول اولین و آخرین کلیک شان، تحلیل کنند. این داده ها به بازاریابان این امکان را می دهد تا با ارائه اطلاعات شخصی سازی شده، مصرف کنندگان خاصی را در اولین کلیک مورد هدف قرار دهند و با ارائه راهکارهای مناسب، نرخ تبدیل و نتایج مربوط به فروش را بهبود بخشند.

گامهای ابتدایی برای پیشبر استراتژی بازاریابی پساکلیک

  • یک ابزار تجزیه و تحلیل وب ، مانند گوگل آنالیتیکس را برای سایت تجاری خود تهیه کنید و متغیرهای مربوط به آن را تنظیم کنید
  • یک محدوده زمانی را مشخص کنید که شامل تعداد قابل توجهی بازدید کننده (۱۰۰۰ یا بیشتر) باشد
  • صفحات وب را در آن محدوده مرتب کنید تا مشخص شود در سایت شما، چه میزان از مشتریان و در چه مکانی صفحات کسب و کار شما را ترک می کنند.
  • مشتریان را به صفحاتی هدفمند هدایت کنید تا اینکه آنها به صفحاتی کم ارزش ورود نکنند و در صفحاتی از وب سایت که نرخ پرش (bounce rates) بالایی دارند، سر درگم شوند
  • تولید محتوای مناسب را بسته به اولویت بندی شروع کنید و ایده هایی که فکر می کنید باعث بهبود متغیرهای سایت می شوند را اجرا نمایید.
  • برای بررسی موفقیت این پیشرفت ها، کلیه اجزای دخیل در این فرآیند را تجزیه و تحلیل و کنترل کنید و به طور مداوم متغیرهای اصلی و وابسته را با تعیین میزان تأثیرگذاری، پایش نمایید.

چه کسانی از استراتژی بازاریابی پساکلیک استفاده می کنند؟

بیشتر کسب و کارهایی که بصورت آنلاین فعالیت می کنند، به نحوی می توانند برای ارائه بهتر خدمات و محصولاتی که دارند، از استراتژی بازاریابی پساکلیک استفاده کنند. حتی کسب و کار ها و مشاغل کوچکتر که پولی برای فریب مشتری از گوشه و کنار اینترنت ندارند، میتوانند از توجه به مشتریانی که قبلاً به آنها ابراز علاقه کرده اند، کسب سود کنند و درآمدی قابل ملاحظه برای خود ایجاد نمایند. (همچنین می توانید به استراتژی بازاریابی اینترنتی نیز مراجعه کنید)

به عنوان مثال، یک شرکت کارگزاری بیمه آنلاین را تصور نمایید که بیمه خودرویی به مشتریانش ارائه می دهد و توانسته است کارهای بسیار جالبی را حوزه استراتژی بازاریابی پساکلیک انجام دهد. این شرکت کارگزاری بیمه آنلاین با هدایت افرادی که روی تبلیغاتش کلیک می کنند به یک صفحه فرود جذاب با قابلیت استفاده آسان از ابزارک های آن، به احتمال خیلی قوی، مشتری بالقوه را وادار می کند نوع بیمه مورد نظر خود را انتخاب نماید و مشخصات پلاک خودروی خود را وارد کند تا برایش محاسبه قیمت بیمه شود و تخمین هزینه را برای بیمه ماشین خود انجام دهد. با انجام این مراحل آسان، مشتریان بالقوه جذب شده و بلافاصله راهی آسان برای ارائه پیشنهاد به آنها داده می شود تا در مسیر خرید قرار گیرند و ماشین خود را بیمه کنند.

بر اساس مطالعه موردی موسسه مارکتینگ شرپا (Marketing Sherpa)، ۹۸ درصد از بازدید کنندگان وب سایت ها در اولین بازدید تغییر شکل به مشتری نمی دهند، از همین رو توصیه می شود تمام کسب و کارهای آنلاین برای افزایش نرخ تبدیل، استراتژی بازاریابی پساکلیک را پیاده سازی کنند. زیرا این استراتژی باعث می شود تا درآینده پیش روی کسب و کار، نرخ سود آوری افزایش یابد و ظرفیت های موجود که با مخاطبان بالقوه ایجاد شده است، هدر نشود.این اعداد مختص هر نوع فروشنده یا خرده فروش نیست، به این معنی که سازمان های که فروش سازمانی (B2B) دارند، ارائه دهندگان خدمات، خرده فروشان لباس، تولید کنندگان مبلمان و سایر موارد می توانند از استراتژی بازاریابی پس از کلیک بهره مند شوند.

چند آمار جالب از استراتژی بازاریابی پساکلیک

موسسه کامپیت (compete) پس از تحقیقات گسترده خود در مورد استراتژی بازاریابی پساکلیک سه دستاورد محقق شده آن را در سه گزارش نمود

  • شرکت های ارائه دهنده اینترنت بی سیم با ایجاد کمپین های تبلیغاتی موثر پساکلیک از ۵۰۰٪ افزایش نرخ تبدیل بالاتر، نسبت به دیگر رقبایشان برخوردار شدند
  • شرکت های ارائه دهنده خدمات کارت اعتباری که از استراتژی بازاریابی پساکلیک به نحو مطلوبی استفاده کرده بودند، ۳۰ برابر نرخ تبدیل بالاتری از دیگر رقبایشان را تجربه کرده اند.
  • شرکت آمریکنز گریتینگ (American Greetings) پس از اجرای یک کمپین تبلیغاتی با رویکرد استراتژی بازاریابی پساکلیک، بیش از ۲۰٪ جهش را در نرخ تبدیل خود مشاهده نمود

نکته: در آمارهای ارائه شده، همانطور که مشخص است، استراتژی بازاریابی پساکلیک مستقیما بر روی نرخ تبدیل اثر می گذارد و اگر نرخ تبدیل مشتریان افزایش یابد، سود بیشتری وارد کسب و کار می شود. در نتیجه استراتژی بازاریابی پساکلیک اگر به درستی اجرا شود می تواند به سودآوری مضاعف تبدیل گردد و نتایج آن برای کسب و کار محقق گردد.

نحوه اجرای استراتژی بازاریابی پساکلیک چگونه است؟

تا اینجا بیان کردیم که استراتژی بازاریابی پساکلیک به روش هایی اتلاق می شود که وقتی کاربر برروی تبلیغ یا ایمیلی از کسب و کار کلیک کرد، یک تجربه خوشایند برایش ایجاد شود تا به صفحه خرید هدایت شود یا برای بازگشت دوباره به وبسایت انگیزه ای مضاعف داشته باشد. از همین رو اقدامات اجرایی که باید متناسب با آن انجام شود، عمدتاً از نوع اینترنتی و آنلاین هستند. یک کمپین بازاریابی پساکلیک کارآمد، با یادگیری در مورد مشتری آغاز میشود و سعی میشود تا اطلاعات کمی  و کیفی مورد مشتریان هدف و مشتریان بالقوه جمع آوری شود (همچنین می توانید به استراتژی بازاریابی رفتاری مراجعه کنید).

بعد از آن، تیم بازاریابی می تواند بر اساس نوع آگهی تبلیغاتی، کلمه کلیدی، ایمیل یا نوع ارتباط با رسانه های اجتماعی، کسانی را که روی تبلیغات کسب و کار مورد نظر کلیک می کند را شناسایی نمایند و اقداماتی را که انجام می دهند را رصد کنند. در ادامه تیم بازاریابی که وظیفه اجرای استراتژی پساکلیک را برعهده دارد، می تواند شروع به پاسخ دادن به سوالات مربوط به مصرف کننده بالقوه نماید، از جمله این سوالات را می توان با موارد زیر بیان نمود:

  • آنها چه کسانی هستند؟ و چه خصوصیات رفتاری در آنها نمود دارد؟
  • آنها دقیقا به دنبال خرید چه چیزی هستند؟ یا چه نوع اطلاعاتی را می خواهند کسب نمایند؟
  • چرا آنها به دنبال این محصول یا خدمات خاص هستند؟ و هدف آنها از این مراجعه چیست؟
  • آنها چقدر آماده خرید هستند؟ و آیا به عنوان یک مشتری بالقوه می توان آنها را در نظر گرفت؟
  • آیا محتوای خاصی در مرورگر آنها ظاهر گردیده که دلیلی برای رجوع آنها به وبسایت شده بود؟ مانند تعطیلات آخر هفته، پیشنهادات شگفت انگیز یا از این دست عبارات

هنگامی که تیم بازاریابی پساکلیک بتواند اطلاعات هرچه بیشتری را برای پاسخ به این سوالات جمع آوری نماید، می توانند کلیک کاربر را به مرحله بعدی هدایت کند. اغلب، این مرحله بعدی یک صفحه فرود (landing page) است که به طور اختصاصی و متناسب با آگهی، کلمه کلیدی یا ایمیلی است که مشتری قبلاً دیده، سفارشی سازی شده است. به این معنی که کاربر برای یافتن محصول مورد نظرش یا اطلاعاتی که می خواهد، نیازی به جستجوی در وب سایت ندارد و نیازی نیست که در صفحات مختلف گشت بزند تا چیزی که می خواهد را بدست آورد. به عبارتی ساده تر، صفحه فرود طراحی شده برای انتقال کاربر، دقیقا همان چیزی است کاربر یا همان مشتری بالقوه آن را می خواسته است.

برای کارکرد بهتر و افزایش اثربخشی، یک صفحه فرود باید شامل محتوایی باشد که کاربران را ترغیب نماید تا فعالیت مطلوب شرکت را انجام دهند و درنهایت به خرید منجر شود. اصطلاحاً به فرآیند دعوت مشتری به یک اقدام خاص، فراخوان به عمل (Call-to-action) گویند. نرخ تبدیل (Conversion Rate) نیز به تعداد افرادی گفته می شود که بر روی این فرخوان ها کلیک می کنند، نسبت به کاربرانی که وارد سایت شده اند. این نوع از فراخوان ها می تواند اشکال مختلفی از جمله ثبت نام، درخواست اطلاعات بیشتر، اشتراک خبرنامه الکترونیکی یا  دکمه خرید را در برگیرد.

همانطور که گفته شد، گزینه فراخوان به عمل می تواند اشکال مختلفی داشته باشد تا سعی کنید کلیک های بیشتری از مخاطب بگیرد، و همچنین می تواند به دفعات در سایت استفاده شود و استراتژب بازاریابی پساکلیک محدود به یک فراخوان نشود. مثلا برای هدایت مشتریان به صفحه خرید، امکان دارد چندین فراخوان وجود داشته باشد تا کاربر را به صفحه خرید سوق دهند. از همین رو برای هر یک از فراخوان ها، می توان یک نرخ تبدیل جداگانه متصور شد. مثلا نرخ تبدیل خرید، نرخ تبدیل مشاهده صفحه فرود، نرخ تبدیل دریافت خبرنامه و …در استراتژی بازاریابی پساکلیک حتی پس از اینکه مشتری این فراخوان را انجام دهد و اقدام به خرید نماید، کار تیم بازاریابی پساکلیک تمام نشده است و تیم بازاریابی می تواند کارهای بسیار زیادی انجام دهد. اگر مشتری بالقوه اقدام درخواستی را انجام داده و یک بار خریدی انجام داده باشد، به نفع آن شرکت است که خرید مشتری تکرار شود و مجدداً برای خریدهای بعدی نیز دست به کار شود. اگر کاربران برای مشاهده محصول اقدام کرده باشند و آن را در سبد خرید خود قرار دهند و بدون کامل نمودن فرآیند خرید از سایت خارج شوند، کوکی ها و تبلیغات هدفمند می توانند آنها را به بازگشت ترغیب نمایند و آنها را وادار به خرید مجدد نمایند. (همچنین می توانید به استراتژی بازاریابی مجدد مراجعه کنید)

یک تیم بازاریابی بعد از کلیک می تواند با شخصی سازی محتوای خود و بواسطه هر اطلاعاتی که در مورد یک سرفصل یا یک موضوع خاص جمع آوری کرده است، اثربخشی کمپین های تبلیغاتی خود را بهبود بخشد و حتی بیشتر از گذشته آنها را بهینه نماید. موارد بهینه سازی می تواند متغیرهای متفاوتی را در برگیرد، هر چیزی از نام، تا نکات تکمیلی محصول که می تواند احساس مشتری را نسب به دریافت و استفاده محصول، مثبت کند و باعث شود از آن استقبال نماید.

استراتژی بازاریابی پس از کلیک چیست

 

چه کسانی از استراتژی بازاریابی پساکلیک باید استخدام شوند؟

استراتژی بازاریابی پساکلیک یک زمینه تخصصی در حوزه بازاریابی دیجیتال است، این بدان نیست که زیرمجموعه ای  از آن است بلکه به این معنی که حرفه و تخصص هایی که بازاریابی پساکلیک نیاز دارد، مربوط به افرادی می شود که نه تنها باید زمینه کاری در حوزه بازاریابی داشته باشند، بلکه باید درک متقنی از دنیای پویا و در حال تغییر دنیای دیجیتال داشته باشند. آنها باید عناصری همچون رسانه های اجتماعی، تجزیه و تحلیل موتور جستجو و بازاریابی آنلاین گسترده را به خوبی درک نمایند. یک تیم بازاریابی پساکلیک موفق، متشکل از افرادی خواهد بود که کاملاً با روند تکنولوژی آشنا هستند و برای استفاده از آن راحت باشند. همچنین خلاقیت لازم را در کارهای به خرج دهند تا فعالیت های خود را برای پس از کلیک کاربر به مرحله بعد برسانند.

مدیر بازاریابی

یک کمپین بازاریابی پساکلیک اثربخش باید توسط یک مدیر بازاریابی با دانش و تجریه هدایت شود و آموزش لازم برای مدیریت و اجرای استراتژی های بازاریابی داشته باشد تا به طور موثر فعالیت های مربوط به کمپین های تبلیغاتی هدایت شود. به طور معمول، مدیران بازاریابی بر کلیه فعالیت های بازاریابی از جمله تبلیغات و مدیریت کمپین باید نظارت کند. آنها دستورالعملهای عملیاتی کسب و کار را در حوزه بازاریابی سازماندهی می کنند و استراتژی های رشد را تعیین می کنند. مدیریت بازاریابی نیازهای مشتری را ارزیابی می کند و برنامه های بازاریابی را بسته به موفقیت هر یک از اقدامات اصلاح نموده و یا جهت دهی آن را تغییر می دهد.

مدیران بازاریابی معمولاً باید دارای مدرک کارشناسی در رشته مدیریت بازاریابی یا گرایش های مرتبط همچون ارتباطات ، تبلیغات یا مدیریت کسب و کار باشند. مدیران بازاریابی به طور کلی کار خود را از موقعیت های شغلی بازاریابی در سطوح پایین شروع می کنند و پله پله مسیر پیشرفت شغلی خود را هموار می کنند تا بتوانند بر همه سطوح بازاریابی نظارت دقیق داشته باشند.

متخصص بهینه سازی موتور جستجو

متخصصان بهینه سازی موتورهای جستجوگر (بهینه سازی موتور جستجو – سئو) تلاش می کنند تا اطمینان حاصل کنند که وب سایت های آنها برای تعامل با کاربر و جذب بیشترین بازدیدکننده، کارایی لازم را دارد و برای تمام کاربرانی که میخواهند محصوولات و خدمات خود را در موتورهای جستجو پیدا کنند، قابل استفاده است. آنها باید مطمئن شوند که سایت انها برای اینکه کاربران به مشتری تبدیل شوند، بهینه شده است. آنها این کار را با اطمینان از اینکه محتوای وب سایت در همه سیستم عامل ها قابل نمایش است، شروع می کنند و سعی می کنند تا دسترسی کاربران اینترنت را به محتوای تحت وب، از طریق مرورگرهای مختلف ارتقاء دهند. یکی از کارهایی متخصصان بهینه سازی موتورهای جستجوگر باید انجام دهند، ایجاد رتبه، افزایش شهرت و بازدید در موتور جستجوگر است تا مشتریان هرچه بهتر به سمت پیشنهادات ارائه شده سوق پیدا کنند.

مدرک کارشناسی در بازاریابی یا ارتباطات دیجیتال برای این سمت لازم نیست ولی لازمه بهترین شدن در این حرفه است و مسیر را برای حرفه ای شدن در بهینه سازی موتور جستجو هموار می کند. همچنین داشتن زمینه کاری و دانش مورد نیاز در حوزه برنامه نویسی نیز می تواند بسیار مفید و ارزشمند باشد. فراتر از آموزش رسمی، افرادی که می خواهند در حوزه سئو (SEO) یا همان بهینه سازی موتور جستجو کار کنند باید با به روز نگه داشتن اطلاعات خود در این حوزه، همیشه خود را به روز نگهدارند؛ زیرا دنیای سئو همواره در حال تغییر است و این حرفه با گذشت زمان، تخصصی تر می شود.

مدیر وبسایت

مدیر وب سایت برای توسعه و حفظ عملکرد وب سایت با تیم بازاریابی پساکلیک همکاری می کند. او مسئول استفاده صحیح کاربران از سایت است و باید تجربه کاربر را به طور روزانه مورد بررسی قرار دهد و آن وبسایت را به یک سایت کاربر پسند با عملکرد بالا تبدیل نماید. مدیر وبسایت باید از عملکرد سایت در بهترین سطح ممکن اطمینان حاصل می کند. با نظارت بر روند بازدید و تجربه مشتری، مدیر وب سایت می تواند انتظارات را بر حسب نیاز کاربر سفارشی نموده و عملکرد آن را بهبود بخشد.

شروع کار به عنوان مدیر وب سایت معمولاً نیاز به مدرک کارشناسی در علوم  تجاری یا رایانه ای دارد تا بتوان بصورت علمی موضوعات را تحلیل نمود و بهترین اقدام برای دریافت نتیجه مطلوب انجام داد. همچنین دانش کارکردن در زمینه زبان برنامه نویسی مانند HTML بسیار می تواند نقش تعیین کننده در این موقعیت شغلی داشته باشد. معمولاً مدیران سایتها قبل از اینکه مسئول سایتهای خود شوند ، به چند سال تجربه در صنعت برنامه نویسی و پشتیبانی سایت نیاز دارند.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوطه، لطفا نظرات و دیدگاه های خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع استراتژی بازاریابی پساکلیک برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.