استخراج عوامل کلیدی موفقیت

استخراج عوامل کلیدی موفقیت چیست؟

در مقاله زیر قصد داریم موضوع استخراج عوامل کلیدی موفقیت را بررسی کنیم. ابتدای امر مقدمه ای از ابزار های مربوطه خواهیم داشت. سپس نحوه استفاده و بکارگیری استخراج عوامل کلیدی موفقیت در کسب وکارها را شرح میدهیم. پس از مطالعه مقاله شما میتوانید تعریف استخراج عوامل کلیدی موفقیت و کاربرد آن را در کسب وکارهای مختلف شرح دهید. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر استخراج عوامل کلیدی موفقیت

به عنوان یک فرد حرفه ای در موقعیت رهبری، ممکن است علاقه‌مند باشید که بدانید چه اقدامات کسب و کاری و ویژگی‌های حرفه‌ای به موفقیت شرکت شما کمک می‌کند. شناسایی عوامل کلیدی موفقیت شرکت شما ممکن است به شما کمک کند تا استراتژی‌های جدید و نوآورانه‌ای برای دستیابی به اهداف حرفه‌ای خود توسعه دهید. درک نحوه شناسایی آن‌ها ممکن است به کسب‌وکارتان کمک کند تا سود بیشتری کسب کند، کیفیت محصولات خود را بهبود بخشد یا تأثیر مثبتی بر رضایت مشتری بگذارد. در این مقاله، ما بررسی می‌کنیم که عوامل کلیدی موفقیت چیست، چرا آن‌ها برای توسعه یک کسب‌وکار مهم هستند، چگونه آن‌ها را شناسایی کنیم. 

عوامل کلیدی موفقیت چیست؟

در مدیریت کسب‌وکار، عوامل کلیدی موفقیت (KSFs) عناصر شرکت شما هستند که برای موفقیت مستمر آن حیاتی هستند. در حالی که چندین مؤلفه ممکن است به موفقیت کسب‌وکارتان کمک کند، KSFها با سایر عوامل متفاوت هستند زیرا موفقیت کسب‌وکار به عملکرد خوب در این زمینه‌ها بستگی دارد. اگر یک شرکت در این زمینه‌های خاص عملکرد ضعیفی داشته باشد، ممکن است کسب‌وکار را در معرض خطر شکست قرار دهد. با این حال، شناسایی عوامل کلیدی موفقیت شرکت شما می‌تواند به شما و کارمندان‌تان کمک کند تا اطمینان حاصل کنید که همچنان به رشد و شکوفایی خود ادامه می‌دهد. هفت حوزه اصلی برای در نظر گرفتن عوامل کلیدی موفقیت کسب‌وکارتان وجود دارد:

  • منابع: به فناوری مورد نیاز شرکت خود و مهارت‌هایی که کارمندان‌تان دارند که به موفقیت کلی کسب‌وکار کمک می‌کنند، فکر کنید.
  • نوآوری: رویکردهای جدید و نوآورانه‌ای که شرکت شما اتخاذ می‌کند را شناسایی کنید و در نظر بگیرید که چگونه این ممکن است آن را از رقبا متمایز کند.
  • عملیات: استانداردهای کیفیت محصول خود و سیستم‌هایی که تضمین می‌کنند شرکت شما آن‌ها را رعایت می‌کند را در نظر بگیرید.
  • بازاریابی: روش‌های مؤثر برای جذب مشتریان جدید و تکنیک‌های بازاریابی فعلی خود را در نظر بگیرید.
  • کارکنان: مشخص کنید که کارمندان شما چه نقش‌های حرفه‌ای را پر می‌کنند و چه کسانی را می‌توانید استخدام کنید تا بهره‌وری و کارایی را بهینه کنید.
  • مالی: تعیین کنید که آیا شرکت شما برای موفقیت به سرمایه‌گذاران یا سهامداران متکی است و اینکه آن‌ها چقدر در سیستم‌ها و فرآیندهای شرکت دخیل هستند.

بیشتر بخوانید: عوامل کلیدی موفقیت در سازمان، چگونه شناسایی می‌شوند؟

ابزار استخراج عوامل کلیدی موفقیت چیست؟

آلفرد، لرد تنیسون گفت: “دانش می آید، اما خرد و حکمت باقی می ماند”. شرکت های صنعت شما برای موفقیت به چه حکمتی نیاز دارند؟ چه عواملی کلید موفقیت هستند؟

اینها عوامل کلیدی موفقیت (“KSFs”) هستند. آنها چیزی هستند که شرکت ها برای برآورده ساختن معیارهای خرید مشتری (CPC) ابزار قبلی و راه اندازی یک کسب وکار مناسب باید به درستی به دست آورند. KSFهای معمولی عبارتند از کیفیت محصول (یا خدمات)، ثبات، در دسترس بودن، محدوده و توسعه محصول (R&D). در سمت خدمات، KSF ها می توانند شامل توانایی توزیع، اثربخشی فروش و بازاریابی، خدمات مشتری و پشتیبانی فنی پس از فروش باشند. سایر KSF ها به جنبه هزینه اشیاء مربوط می شوند، مانند موقعیت مکانی، مقیاس عملیات، تجهیزات پیشرفته، مقرون به صرفه بودن و کارایی فرآیند عملیاتی.

بیشتر بخوانید:ارزیابی معیارهای خرید مشتری چیست؟

 

 

چگونه عوامل کلیدی موفقیت را تعیین کنیم؟

تعیین عوامل کلیدی موفقیت شرکت شما می‌تواند به شما کمک کند تا اطمینان حاصل کنید که منابع را به درستی تخصیص می‌دهید. همچنین ممکن است شما را تشویق کند تا محیطی ایجاد کنید که در آن تیم شما بتواند به افزایش توانایی‌های خود در برآوردن KSFهای از پیش تعیین‌شده ادامه دهد. برای تعیین KSFها مراحل زیر را در نظر بگیرید.

  • ایجاد یک تیم از کارمندان

قبل از تعیین KSFها، در نظر بگیرید که تیمی از کارمندان را برای همکاری با خود جمع‌آوری کنید. کارمندان این تیم می‌توانند احتمالاً روی KSFها کار کنند و اطمینان حاصل کنند که آن‌ها به طور مؤثر استفاده و اجرا می‌شوند. کارمندان ارشد را که ممکن است دانش عمیق‌تری از شرکت و نحوه عملکرد آن داشته باشند، در نظر بگیرید. کارکنان یک شرکت می‌توانند پیشرفت و توسعه آن را افزایش دهند، به همین دلیل ایجاد تیمی که قابل اعتماد، واجد شرایط و سرمایه‌گذاری شده در عملکرد خوب شرکت است، مهم است. شما می‌توانید برای کمک به تیم خود از یک مشاور استخدام کنید یا فرآیند را کاملاً داخلی نگه دارید.

  • دریافت بازخورد

در نظر بگیرید که از کارمندان خود بازخورد بخواهید و در مورد نظرات آن‌ها در مورد KSFهای شرکت سوال کنید. می‌توانید از کارمندان بخواهید که ایده‌هایی را که می‌تواند به این فرآیند کمک کند و گزینه‌های آن‌ها را در مورد جنبه‌هایی از کسب‌وکار که به رشد آن کمک می‌کند، ارائه دهند. این همچنین می‌تواند به کارمندان شما نشان دهد که شما به دیدگاه آن‌ها اهمیت می‌دهید، که ممکن است آن‌ها را بیشتر در تعیین KSFها و اجرای مؤثر آن‌ها سرمایه‌گذاری کند. اگر کل تیم کارمندان شما از این ابتکارات حمایت کنند، ممکن است به شما در دستیابی به اهداف بلندمدت خود کمک کند.

  • شناسایی تمرکز استراتژیک کسب‌وکارتان

با استفاده از بازخورد دریافتی از کارمندان و دانش خود در مورد شرکت، تمرکز استراتژیک و مأموریت کسب‌وکارتان را شناسایی کنید. تمرکز استراتژیک، که به عنوان هدف نهایی کسب‌وکار نیز شناخته می‌شود، به اطمینان از همسویی اهداف، اقدامات و برند شرکت با هدف کلی کسب‌وکار کمک می‌کند. قبل از اینکه بتوانید به درستی ارزیابی کنید که چه عواملی به یک کسب‌وکار در دستیابی به اهداف خود کمک می‌کند، ایجاد لیستی از اهداف بلندمدت و کوتاه‌مدت که شرکت در اولویت قرار می‌دهد، مفید است. شرکت‌ها می‌توانند تمرکز استراتژیک را بر اساس نیازها و ترجیحات مشتری و همچنین مأموریت و ابتکارات رهبران کسب‌وکار قرار دهند. عناصر مختلف یک تمرکز استراتژیک ممکن است شامل موارد زیر باشد:
کارکنان با اهداف کلی کسب و کار با داشتن اهداف واقع بینانه مشارکت می کنند
رهبران کسب و کار به ارزش های اصلی شرکت متعهد هستند
شناسایی و به اشتراک گذاری اصول اصلی کسب و کار با مشتریان و خریداران

بیشتر بخوانید: تخصیص منابع

نحوه استفاده از استخراج عوامل کلیدی موفقیت چگونه است؟

برای شناسایی مهم ترین عوامل کلیدی موفقیت برای هر یک از بخش های اصلی کسب و کار شما، باید این مراحل را انجام دهید:
● تبدیل CPC به KSF:
– مرتبط با تمایز
– مرتبط با هزینه
● دو KSF دیگر را ارزیابی کنید:
– مدیریت
– سهم بازار.
● وزن ها را به KSF ها اعمال کنید.
● هر KSF ضروری را شناسایی کنید.
بیایید به طور خلاصه به هر یک از این مراحل نگاه کنیم.
CPC ها را به KSF تبدیل کنید
در اینجا ما CPC هایی را که در ابزار قبلی تحقیق کردیم به KSF تبدیل می کنیم. به عبارت دیگر، ما باید کاری کنیم که کسب و کار شما برای برآورده کردن آن CPC ها چه کاری باید انجام دهد. عوامل کلیدی موفقیت اغلب طرف مقابل CPCها هستند. عملکرد ممکن است یک CPC باشد، بنابراین تحقیق و توسعه به KSF تبدیل می شود. توانایی اطمینان ممکن است یک CPC باشد، بنابراین کنترل کیفیت به KSF تبدیل می شود. تحویل طبق برنامه ممکن است یک CPC باشد، بنابراین ظرفیت اضافی و/یا کارایی تولید تبدیل به KSF می شود. اینها KSFهای مربوط به تمایز هستند.

بیشتر بخوانید:تجزیه و تحلیل SWOT (اندروز)

عوامل کلیدی موفقیت اصلی مرتبط با تمایز در کسب وکار شما چیست؟ هر کدام چقدر اهمیت دارند؟

یک CPC وجود دارد که به توجه ویژه نیاز دارد و آن قیمت است. مشتریان اکثر خدمات، انتظار قیمت بالایی دارند. تولیدکنندگان باید هزینه های خود را پایین نگه دارند. قیمت یک CPC است، رقابت هزینه KSF است. عوامل تعیین کننده رقابت هزینه در کسب و کار شما می تواند شامل مکان تاسیسات، هزینه مواد، کارایی عملیاتی، استفاده از پیمانکاران فرعی، برون سپاری فرآیندهای کسب وکار، کنترل سربار، سطوح پاداش و سیستم های فناوری اطلاعات باشد. و اندازه ممکن است مهم باشد. در صورت مساوی بودن سایر موارد، هرچه کسب وکار بزرگتر باشد، هزینه های کمتری برای هر واحد کسب وکار فروخته می شود. اینها «صرفه در مقیاس» هستند (به ابزار ۲۳ مراجعه کنید) و ممکن است نه تنها در مورد هزینه واحد مواد یا سایر هزینه های متغیر، که در آن یک کسب وکار بزرگتر از تخفیف های حجم مورد مذاکره سود می برد، اعمال شود، بلکه برای هزینه های سربار مانند بازاریابی، که در آن برای مثال، هزینه مشابه در یک آگهی مجله یا شرکت در نمایشگاه تجاری را می توان بر مبنای حجم درآمد بیشتری تقسیم کرد.

بیشتر بخوانید:رویکرد HOOF برای پیش بینی تقاضا چیست؟

ارزیابی دو KSF دیگر

ما دو مجموعه از KSF ها را از CPCهای تعیین شده در ابزار قبلی استخراج کرده ایم:
مرتبط با تمایز و مرتبط با هزینه. دو مجموعه دیگر باید در نظر گرفته شود:
مدیریت و سهم بازار – به شکل ۲۲.۱ مراجعه کنید.
مدیریت به طور کلی در صنعت شما چقدر اهمیت دارد؟ به این فکر کنید که آیا یک شرکت با مدیریت خوب، با تیم فروش و بازاریابی عالی که توسط یک تیم عملیاتی کارآمد تقویت شده است، اما با یک محصول متوسط، از یک شرکت ضعیف و در عین حال با یک محصول عالی در صنعت شما بهتر عمل خواهد کرد.

شکل ۲۲.۱ استخراج عوامل کلیدی موفقیت

تبدیل معیارهای خرید مشتری به عوامل کلیدی موفقیت

یک KSF نهایی و مهم وجود دارد که مستقیماً از یک CPC ناشی نمی شود و باید آن را در نظر بگیریم: سهم بازار. هر چه سهم نسبی بازار بیشتر باشد، ارائه دهنده باید قدرتمندتر باشد. سهم بازار بالا می تواند خود را در تعدادی از مزیت های رقابتی مختلف نشان دهد. یکی از این حوزه‌ها در هزینه‌های واحد پایین‌تر است، اما ما قبلاً این موضوع را تحت صرفه‌جویی در مقیاس در KSF‌های مرتبط با هزینه پوشش داده‌ایم، بنابراین باید مراقب باشیم که دو برابر نشود. سهم بازار نشان دهنده وسعت و عمق روابط شما با مشتری و شهرت کسب وکار شما است. از آنجایی که به دست آوردن یک مشتری جدید دشوارتر از انجام مجدد کسب وکار با مشتری موجود است، ارائه دهنده با سهم بازار بیشتر معمولاً از این مزیت رقابتی برخوردار است – قدرت متصدی فعلی. قدرت متصدی فعلی متناسب با هزینه‌های تعویض افزایش می‌یابد – نه فقط هزینه‌های مالی، بلکه هزینه‌های زمان، دردسر و حتی هزینه‌های احساسی. تعویض چاپگرتان بسیار آسان تر از حسابدارتان می باشد.

بیشتر بخوانید:تحلیل حساسیت چیست؟

اعمال وزن به عوامل کلیدی موفقیت به چه صورت می باشد؟

شما مشخص کرده اید که کدام یک از KSF ها در کسب وکار شما مهم ترین هستند. اکنون باید به آنها وزن بدهید. یک رویکرد کمی ساده بهترین کار را می کند. نگران نباشید، لازم نیست وزن مثلاً ۱۴.۵۲۶ درصد را محاسبه کنید. این میزان دقت بسیار جعلی خواهد بود. اما بدست آوردن درصدی برای وزن دهی، چه با نزدیکترین ۵ یا حتی ۱۰ درصد، مفید است، به طوری که در بخش بعدی به راحتی بتوانید رقابت کلی شرکت خود را بالا ببرید و رتبه بندی کنید. به طوری که ۱۴.۵۲۶ درصد به سادگی به ۱۵ درصد تبدیل می شود. دقتی بیشتر از آن لازم نیست. چگونه انجامش بدهیم؟ دو راه وجود دارد: روشمند یا چشمی. اگر می خواهید یک رویکرد سیستماتیک داشته باشید، به یکی از این موارد در جعبه نگاه کنید.
اگر ترجیح می‌دهید آن را چشمی انتخاب کنید، برای دریافت یک پاسخ سخت و آماده، از این دستورالعمل شروع کنید:
سهم بازار ۲۰ درصد، عوامل هزینه ۳۰ درصد، عوامل مدیریت و تمایز ۵۰ درصد. سپس، آن‌ها را با آنچه که برای موفقیت در کسب‌وکارتان مهم است، تنظیم کنید. و مطمئن شوید هر طور که آنها را تغییر می دهید، جمع آنها کماکان ۱۰۰ درصد شود.

بیشتر بخوانید:کشش درآمدی تقاضا چیست؟

انواع عوامل کلیدی موفقیت

یک رویکرد سیستماتیک برای استخراج وزن KSF

در اینجا یک رویکرد سیستماتیک گام به گام برای وزن دهی KSF آمده است:
● از قضاوت در مورد قدرت شرکت فعلی استفاده کنید تا وزنی برای سهم بازار به میزان i درصد بدست آورید که معمولاً در محدوده ۱۵ تا ۲۵ درصد است.
● اهمیت قیمت برای مشتری را دوباره بررسی کنید. اگر ارزیابی کردید که نیاز مشتری از اهمیت متوسطی برخوردار است، وزن رقابتی هزینه را بین ۲۰ تا ۲۵ درصد تعیین کنید. اگر کم باشد، ۱۵ تا ۲۰ درصد. اگر زیاد باشد، بالای ۳۵ درصد. اگر کسب‌وکار شما یک کسب وکار کالایی است، می‌تواند ۴۰ تا ۴۵ درصد باشد، با وزن نسبتاً پایین برای سهم بازار. روی c درصد قائل شوید.
● به اهمیت عوامل مدیریتی برای موفقیت کسب و کار خود، به ویژه بازاریابی فکر کنید. بر روی m درصد، معمولاً در محدوده ۰ تا ۱۰ درصد قرار بگیرید.
● اکنون مجموعاً (i + c + m) درصد از وزن موجود خود را مصرف کرده‌اید.
● تعادل، یعنی ۱۰۰ – (i + c + m) = D درصد، وزن کل برای عوامل تمایز خواهد بود.
● فهرست KSF های مربوط به مسائل تمایز، به استثنای قیمت، که قبلاً تحت عوامل هزینه پوشش داده شده است، را مجدداً مشاهده کنید. در جایی که فاکتوری را کم اهمیت ارزیابی کرده اید، به آن KSF امتیاز ۱ بدهید. در جایی که زیاد است، ۵. به نسبت بین آن ها امتیاز دهید (مثلاً، متوسط/بالا ۴ خواهد بود).
● امتیاز کل را برای این KSF های مربوط به تمایز (به استثنای قیمت) = T جمع کنید.
● وزن دهی به هر سرویس KSF به شرح زیر است: وزن (درصد) = امتیاز KSF تقسیم بر T و ضرب در D.
● هر وزن را تا حدود ۵ درصد به بالا یا پایین گرد کنید.
● در صورت لزوم بیشتر تنظیم کنید تا مجموع وزن‌های KSF صددرصد باشد.
● تنظیمات نهایی را به صورت چشمی انجام دهید.
● بررسی کنید که مجموع هنوز ۱۰۰ درصد باشد.

هنگامی که وزن‌ها را به‌طور کلی استخراج کردید، باید ارزیابی کنید که تا چه اندازه ممکن است برای هر یک از بخش‌های کسب‌وکار شما متفاوت باشد. به طور خاص، گروه های مختلف مشتریان اغلب می توانند تأکید متفاوتی بر قیمت داشته باشند، بنابراین رقابت در هزینه ممکن است در یک بخش بیشتر از سایر بخش ها مطرح باشد. سایر مشتریان در سایر بخش های کسب وکار ممکن است بیشتر نگران کیفیت محصول یا خدمات مشتری باشند.

KSF های ضروری را شناسایی کنید

یک شکاف نهایی وجود دارد. اما ممکن است ضروری باشد.
آیا یکی از KSFها در کسب و کار شما آنقدر مهم است که اگر در مقابل آن رتبه بالایی ندارید، حتی نباید در کسب وکار باشید؟ شما به سادگی شروع به رقابت نخواهید کرد، چه رسد به موفقیت! در هیچ کسب وکاری برنده نخواهید شد، یا نمی توانید کسب وکاری را که برنده شده اید انجام دهید؟ به عبارت دیگر، این یک KSF ضروری است، نه صرفاً کسب وکاری که بهتر است وجود داشته باشد. آیا یک کسب‌وکار در بازار شما، برای مثال، باید طبقه‌بندی ISO مناسبی داشته باشد تا بتواند سفارش‌های آینده را در یک محیط رقابتی تشدید کند؟ آیا باید محدوده جدید هزینه-انقلابی تجهیزات سرمایه را به کار گیرد؟ آیا محصول شما باید ویژگی جدید خاصی را در خود داشته باشد؟ اگر کسب و کار شما در خدمات حرفه ای است، آیا باید قبل از اینکه مشتریان شما را به عنوان یک ارائه دهنده واجد شرایط و گواهی بپذیرند، شرایط خاصی را کسب کنید؟ آیا هیچ یک از KSFها در صنعت شما ضروری است؟ این را هنگام ارزیابی موقعیت رقابتی خود در نظر داشته باشید (بخش ۵).

بیشتر بخوانید:تجزیه و تحلیل وضعیت ۵C چیست؟

چه زمانی از استخراج عوامل کلیدی موفقیت استفاده کنید؟

همیشه.

چه زمانی باید مراقب بود

در نهایت با KSF های زیادی مواجه نشوید وگرنه ممکن است تمرکزتان را از دست بدهید. سهم بازار، مدیریت، دو یا سه عامل مرتبط با هزینه و پنج یا شش عامل مرتبط با تمایز باید خوب باشد – در مجموع ۱۰ یا بیشتر.

نتیجه گیری: 

در مدیریت کسب‌وکار، عوامل کلیدی موفقیت (KSFs) عناصر شرکت شما هستند که برای موفقیت مستمر آن حیاتی هستند. در حالی که چندین مؤلفه ممکن است به موفقیت کسب‌وکارتان کمک کند، KSFها با سایر عوامل متفاوت هستند زیرا موفقیت کسب‌وکار به عملکرد خوب در این زمینه‌ها بستگی دارد. اگر یک شرکت در این زمینه‌های خاص عملکرد ضعیفی داشته باشد، ممکن است کسب‌وکار را در معرض خطر شکست قرار دهد. عوامل کلیدی موفقیت مهم هستند زیرا به صاحبان کسب‌وکار، مدیران و کارمندان اجازه می‌دهند تا با هم کار کنند تا اطمینان حاصل کنند که شرکت برای اهداف، پروژه‌ها و استراتژی‌های مختلف خود نتایج مثبتی کسب می‌کند. آن‌ها به صاحبان کسب‌وکار اجازه می‌دهند تا درک عمیق‌تری از شرکت خود و اینکه چگونه کارمندان می‌توانند به پیشرفت و توسعه آن کمک کنند، داشته باشند. شناسایی KSFهای شما می‌تواند مزایای مختلفی از جمله موارد زیر را به همراه داشته باشد:

  • حذف معیارهای عملکرد غیرضروری: شناسایی KSFها می‌تواند به شما و همکارانتان کمک کند تا مفیدترین معیارهای عملکرد را شناسایی کنید. این بدان معناست که می‌توانید معیارهای عملکردی را که به تحقق KSFها کمک نمی‌کنند، حذف کنید.
  • اولویت‌بندی تخصیص منابع: تعیین KSFهای خود می‌تواند به شما کمک کند تا درک کنید که شرکت شما به چه منابعی بیشترین نیاز دارد. تخصیص منابع ساده‌شده نیز می‌تواند منجر به افزایش کارایی و دقت در استراتژی کسب‌وکار و مدیریت پروژه شود.
  • افزایش سود یا رضایت مشتری: هنگامی که KSFها را شناسایی می‌کنید، کسب‌وکارتان می‌تواند بر روی استراتژی‌سازی برای دستیابی به اهداف خود تمرکز کند. این بدان معناست که رهبران کسب‌وکار ممکن است روش‌هایی برای دستیابی به اهداف شرکت، مانند افزایش سود یا رضایت مشتری، و استفاده مؤثرتر از KSFها تعیین کنند.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع استخراج عوامل کلیدی موفقیت برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

مشاوره بازاریابی

مشاوره بازاریابی

در محیط کسب وکاری پرشتاب امروزی، بازاریابی موثر برای موفقیت بسیار مهم است. شرکت ها اغلب خود را غرق بی شماری از استراتژی ها، ابزارها و پلتفرم های موجود می بینند. اینجاست که مشاوران بازاریابی وارد عمل می شوند و تخصص تخصصی را برای کمک به رشد کسب و کار ارائه می دهند. در این مقاله قصد داریم حرفه مشاوره بازاریابی را بررسی کنیم. در انتها شما کاملا با شغل مشاوره بازاریابی آشنا خواهید شد.

 

مقدمه ای بر مشاوره بازاریابی

به سوخت موشک فکر کنید. یک منبع انرژی قوی که قادر است یک جسم عظیم را به داخل استراتوسفر سوق دهد. اکنون، کسب و کار خود را به عنوان موشکی در نظر بگیرید که گرانش را فراتر از آن اوج می گیرد. مشاور بازاریابی را وارد کنید، آنها معادل سوخت موشکی کسب و کار شما هستند، عنصر تعیین کننده ای که ارتفاعات بی نظیری از موفقیت را باز می کند. از نظر آماری، شرکت‌هایی که از تخصص مشاوران بازاریابی استفاده می‌کنند، بازدهی قابل‌توجهی در سرمایه‌گذاری خود دارند. مانند قرار دادن یک مهره شطرنج برای یک حرکت استراتژیک مهم یا یک سرآشپز ماهر که یک عنصر کلیدی را برای تغییر یک غذا معرفی می کند، یک مشاور بازاریابی استراتژی رشد کسب و کار شما را با قدرت غیرمنتظره ای القا می کند.

 

مشاوره بازاریابی چیست؟

این وبلاگ به بررسی این موضوع می پردازد که چگونه استخدام یک مشاور بازاریابی می تواند یک تصمیم محوری در رشد کسب و کار شما باشد. ما به تخصص و بینش‌های منحصربه‌فردی که این حرفه‌ای‌ها روی میز ارائه می‌کنند، از انجام تحقیقات عمیق در بازار گرفته تا شناسایی نقاط فروش منحصربه‌فرد برند شما و پر کردن شکاف‌های بازار می‌پردازیم. ما همچنین بررسی می کنیم که آیا یک CMO ممکن است انتخاب بهتری برای وضعیت شما باشد یا خیر، معیارهای خاصی را برای ارزیابی بیان می کنیم.

 

نقش یک مشاور بازاریابی چیست؟

مشاوران بازاریابی مانند ناوبران کشتی هستند که این کشتی، کسب وکار شماست و آن را به سمت رشد هدایت می کنند. آنها در شناخت نقاط قوت و ضعف کسب وکارها، تدوین استراتژی های عملی و اجرای آنها تخصص دارند. این متخصصان تحقیقات بازار، تجزیه و تحلیل رفتار مصرف کننده و روندهای بازار را انجام می دهند. آنها یافته های خود را به ذینفعان ارائه می کنند و راه حل های عملی برای چالش های بازاریابی ارائه می دهند. تخصص آنها نیز فراتر از شکل گیری استراتژی است. آنها استراتژی های بازاریابی را مدیریت و اجرا می کنند و بودجه و بازگشت سرمایه (ROI) را زیر نظر دارند. آنها همچنین می توانند مسئول روابط عمومی و تقویت مشارکت های کسب وکار باشند. در حالی که تخصص مشاوران بازاریابی می تواند بسیار ارزشمند باشد، مهم است که در نظر بگیرید که آیا نقش آنها برای کسب وکار شما مناسب است یا خیر. یکی از اشکالات بالقوه فقدان تجربه خاص در صنعت است. بسیاری از مشاوران بازاریابی، بازاریابان T شکل نیستند: آنها اغلب با مشتریان مختلفی در بخش‌های مختلف کار می‌کنند، که اگرچه در ارائه چشم‌انداز وسیع مفید است، اما ممکن است به معنای عدم درک عمیق از تفاوت‌های ظریف صنعت خاص شما باشد. نکته دیگر ماهیت گذرا بودن کاندید بودن آنهاست. مشاوران بازاریابی معمولاً با یک کسب وکار برای یک پروژه خاص یا یک دوره مشخص کار می کنند، که ممکن است برای پیاده سازی و تعدیل استراتژی بلند مدت مفید نباشد.

بیشتر بخوانید:مشاوره فروش

 

چگونه یک مشاور بازاریابی فرصت های کسب وکاری را شناسایی کرده و از آنها استفاده می کند؟

مشاوران بازاریابی در کشف فرصت های بالقوه ای که ممکن است توسط تیم داخلی از دست برود مهارت دارند. رویکرد آنها با درک جامع برند شما، از جمله تفاوت‌های ظریف محصولات یا خدماتی که ارائه می‌دهید، آغاز می‌شود. این دانش بنیادی برای تنظیم دقیق استراتژی‌های آن‌ها با توجه به ویژگی‌های منحصر به فرد کسب‌وکار شما بسیار مهم است. مرحله بعدی شامل یک فرو رفتن عمیق در روندهای بازار و رفتارهای مشتری به طور خاص مربوط به صنعت شما است. با تجزیه و تحلیل این روندها، مشاوران می توانند تغییرات در ترجیحات مصرف کننده یا نیازهای بازارهای نوظهور را که کسب وکار شما می تواند برطرف کند، تشخیص دهند. دیدگاه بیرونی آن‌ها اغلب در شناسایی روندها و الگوهایی ارزشمند است که تیم‌های داخلی، که عمیقاً در عملیات‌های روزمره غوطه‌ور هستند، ممکن است نادیده بگیرند. علاوه بر این، یک بخش اساسی از فرآیند آنها تجزیه و تحلیل کامل رقبا است. مشاوران بازاریابی با درک آنچه که رقبای شما انجام می دهند، می توانند نقاط فروش منحصر به فرد کسب و کار شما (USPs) و مناطقی که رقبا در آنها کوتاهی می کنند را مشخص کنند. این تجزیه و تحلیل آنها را قادر می سازد شکاف های بازار و فرصت هایی را برای برجسته شدن کسب و کار شما شناسایی کنند. با این اطلاعات، آنها استراتژی و روش هایی را برای استفاده از این فرصت ها طراحی می کنند. هدف استراتژی‌های آن‌ها ارتقای موقعیت کسب‌وکار شما در بازار، کمک به پیشی گرفتن از رقبا و برآوردن نیازهای مشتریان به‌طور مؤثرتر است. این ممکن است شامل توصیه کانال‌های بازاریابی جدید، تنظیم پیام‌ها یا حتی پیشنهاد اصلاحات محصول یا خدمات برای برآورده کردن بهتر خواسته‌های بازار باشد. در حالی که مشاوران بازاریابی می توانند دیدگاه ها و بینش های تازه ای را در مورد فرصت های بالقوه ارائه دهند، این رویکرد محدودیت هایی دارد. یکی از چالش های کلیدی، درک سطحی است که ممکن است از مشاوری که به طور کامل در صنعت یا فرهنگ شرکت شما غوطه ور نیست، حاصل شود. آنها ممکن است جنبه های ظریف اما حیاتی کسب و کار یا پایگاه مشتری شما را که می تواند بر اثربخشی استراتژی های آنها تأثیر بگذارد، از دست بدهند. علاوه بر این، شناسایی فرصت ها یک چیز است، اما اجرای موفقیت آمیز استراتژی ها برای استفاده از این فرصت ها چیز دیگری است.

 

 

یک مشاور بازاریابی چگونه کار می کند؟

یک مشاور بازاریابی در سازمان می تواند روی فعالیت های مختلفی تاثیر بگذارد. در ادامه بخشی از فعالیت های یک مشاور بازاریابی را بیان کرده ایم:

  • شناخت کسب و کار: قدم اول

یک مشاور بازاریابی با درک عمیق عملیات کسب وکار، محصولات، خدمات و جایگاه های خاص شما، رابطه را آغاز می کند. آنها گویی کفش شما را می پوشند و بینش خود را با اهداف شرکت شما هماهنگ می کنند. با درک پویایی صنعت خود همراه با پیشنهادات کسب و کار شما، آنها پایه ای قوی برای ایجاد یک استراتژی متمرکز بر رشد ایجاد می کنند. این متخصصان به صورت کارآمد کار می کنند. صحبت مستقیم با مدیریت ارشد، تجزیه و تحلیل داده های شرکت، و ارزیابی تلاش های بازاریابی فعلی خود برای کشف هر گونه موانعی که بر سودآوری و رشد تأثیر می گذارد. آنها را کارآگاهی در نظر بگیرید که ردپای شرکت شما را در دنیای کسب وکار ردیابی می کند و نقاط قوت و ضعف شما را شناسایی می کند.

توسعه یک استراتژی بازاریابی: وظیفه اصلی یک مشاور بازاریابی

هنگامی که یک مشاور بازاریابی درک جامعی از کسب و کار شما به دست آورد، برای ایجاد یک استراتژی بازاریابی اقدام محور آماده می شود. یک استراتژی قدرتمند مشابه قطب نما است که کسب و کار شما را به سمت رشد و سودآوری هدایت می کند. طراحی شده برای دستیابی به اهداف کسب وکار منحصر به فرد شما، نقشه راهی برای استفاده از پتانسیل کامل محصولات و خدمات شما ارائه می دهد. هدف این استراتژی دستیابی به مخاطب هدف شما به طور موثر است و اطمینان حاصل می کند که پیام شما به گوش درست می رسد. برای اطمینان از این امر، آنها داده های تحقیقاتی جامع را جذب کرده و آنها را به برنامه های بازاریابی قابل اجرا تبدیل می کنند. آن‌ها آیتم‌های اقدام واضح، از تولید محتوا، سئو، تا دسترسی به رسانه‌های اجتماعی را ترسیم می‌کنند که منجر به نتایج قابل اندازه‌گیری می‌شود.

پیاده سازی و نظارت بر استراتژی: نقش مستمر یک مشاوره بازاریابی

هنگامی که استراتژی بازاریابی شما آماده شد، مشاور بازاریابی فرمان را در دست می گیرد و تلاش های اجرایی را هدایت می کند. آنها با کسب و کار شما برای ایجاد تاکتیک هایی مانند بازاریابی محتوا، تبلیغات، رویدادها و موارد دیگر همکاری می کنند. در طول پیاده‌سازی، آن‌ها دست به کار می‌شوند و اثربخشی جنبه‌های مختلف استراتژی را زیر نظر می‌گیرند و در صورت لزوم تنظیمات را انجام می‌دهند.
مشاوران بازاریابی فقط سازمان دهندگان نیستند. آنها تحلیلگر هستند و دائماً نتایج استراتژی اجرا شده را زیر نظر دارند. این تجزیه و تحلیل مداوم موفقیت استراتژی را دنبال می کند و اگر زمان تغییر فرا رسیده باشد، به سرعت سیگنال را دریافت می کند. کار یک مشاور بازاریابی به توسعه استراتژی ها محدود نمی شود. آنها متعهد هستند که تجارت شما را از طریق اجرای موفق و تعدیل بر اساس پویایی بازار ببینند. سفر شما با مشاوران بازاریابی شامل سه بخش است – درک کسب و کار شما، برنامه ریزی استراتژیک بازاریابی و نظارت بر اثربخشی این استراتژی ها. این چرخه مداوم تضمین می کند که کسب و کار شما مطابق با روندهای بازار باشد، دسترسی شما را افزایش دهد و رشد کسب و کار را تضمین کند. در دنیای پویای تجارت، رشد کسب وکار شما صرفاً یک مقصد نیست، بلکه یک فرآیند مداوم است. با یک مشاور بازاریابی در کنار شما، سفر رشد شما استراتژیک، ساختارمند و نتیجه گرا می شود.

بیشتر بخوانید:مشاوره مدیریت

 

چرا کسب و کار شما به مشاوره بازاریابی نیاز دارد؟

  • مشاوران دانش تخصصی و تخصص صنعت را ارائه می دهند.
  • دیدگاه های بیرونی می توانند پتانسیل نادیده گرفته شده را آشکار کنند
  • استخدام مشاور بازاریابی می تواند کارایی را به طور چشمگیری افزایش دهد
  • تخصص و تجربه: ارزشی که یک مشاور بازاریابی به ارمغان می آورد

هوش بازاریابی سطح بالا به همان اندازه که ارزشمند است نادر است. شما یک تجارت رقابتی را اداره می کنید، نه یک موسسه آموزشی. یک مشاور بازاریابی باتجربه اثربخشی شما را با جهش و حد و مرز ارزیابی می کند.

بیایید از یک استعاره هوانوردی استفاده کنیم.

سیستم ناو یا تازه کار؟

راه اندازی یک محصول می تواند مانند خلبانی یک هواپیما در مه باشد. یک مشاور بازاریابی باتجربه، سیستم ناوبری شماست. آنها در هواپیماهای مختلف و در شرایط مختلف از این مه عبور کرده اند. وقتی می توانید سیستم ناوبری خود را روشن کنید و سر بخورید، چرا خطر سقوط در طوفان وجود دارد؟
تعهد به توسعه بلندمدت یک متخصص بازاریابی داخلی بسیار مهم است. با این حال، نیازی به جایگزینی تأثیر فوری تخصص یک مشاور نیست. مشاوران رشد را تسریع می کنند در حالی که تیم شما به عقب می رسد.

  • دیدگاه تازه: چگونه یک مشاور بازاریابی می تواند فرصت هایی را که ممکن است از دست بدهید ببیند. درگیر شدن در عملیات روزانه می تواند نمای کلی شما را مخدوش کند. مثل گیر افتادن در درختان و دلتنگی برای جنگل. مجموعه ای از چشم های تازه می تواند جادویی به نظر برسد و چالش ها را به فرصت تبدیل کند. آنها به شما کمک می کنند نقاط کور را شناسایی کنید و مسیر را تنظیم کنید.
  • زمان و منابع: کارایی استخدام مشاور بازاریابی. زمان کمیاب ترین منبع ماست. به خصوص برای کسب و کارهایی که در فاز سبز و رشد محور هستند. یک مشاور بازاریابی به شما امکان می‌دهد روی کاری که به بهترین شکل انجام می‌دهید تمرکز کنید: مدیریت کسب‌وکارتان. آنها شکاف ها را پر می کنند، برنامه های بازاریابی را اجرا می کنند و نتایجی را ارائه می دهند.

بیشتر بخوانید:مشاوره چیست؟

 

بهینه سازی، نه به حداکثر رساندن

بهینه سازی منابع بر به حداکثر رساندن آنها شکست می خورد. رویکرد “بیشتر داشتن از همه چیز” به رشد آشفته منجر می شود. استخدام یک مشاور بازاریابی زمین بازی را هموار می کند. خیالتان راحت است، زیرا می دانید که تلاش‌های بازاریابی شما نه تنها گسترده، بلکه کارآمد هستند. در نتیجه، شلیک روی همه سیلندرها کافی نیست. شما به سوخت مناسب، جریان هدایت شده و یک خلبان کارکشته نیاز دارید. یک مشاور بازاریابی همان افزوده استراتژیک به تیم شما است که رشد پایدار و مستحکم را تضمین می کند.

 

انواع مشاوره بازاریابی

 

نحوه انتخاب یک مشاور بازاریابی مناسب کسب وکارمان چگونه است؟

  • مهارت های کلیدی که هر مشاور بازاریابی باید داشته باشد.
  • سوالات درست را برای پرسیدن از مشاوران بالقوه درک کنید.
  • یاد بگیرید که چگونه موفقیت یک مشاور بازاریابی را اندازه گیری کنید.
  • مهارت های کلیدی که باید در یک مشاور بازاریابی جستجو کنید
    یک مشاور بازاریابی ماهر دارای مجموعه ای از مهارت های حیاتی است. بالای لیست شامل تفکر استراتژیک، توانایی دیدن تصویر بزرگتر و ابداع راه حل های نوآورانه است. توانایی درک نیازهای منحصر به فرد کسب و کار شما و تطبیق استراتژی ها بر این اساس بسیار مهم است. دانش عمیق رفتار مصرف کننده بسیار مهم است. درک دقیق تغییرات بازار، فعالیت رقبا و توانایی استفاده از تجزیه و تحلیل داده ها برای کشف بینش ها باید دنبال شود. علاوه بر این، یک مشاور بازاریابی باید بتواند به طور موثر ارتباط برقرار کند و اطلاعات پیچیده را به روشی قابل درک ارائه دهد. آن‌ها باید مهارت‌های مدیریت پروژه استثنایی را نشان دهند، در حالی که کار با کیفیت بالا را حفظ می‌کنند.

بیشتر بخوانید:مشاور سازمانی کیست؟ تعریف مشاوره سازمانی چیست؟

 

چه سوالاتی باید از مشاور بازاریابی پرسید؟

برای اطمینان از یافتن بهترین گزینه برای کسب و کار خود، دانستن سوالات مناسب برای پرسیدن ضروری است. در مورد تجربه و دستاوردهای آنها بپرسید – چه راه حل هایی به مشتریان قبلی ارائه کردند و چه نتایجی داشتند؟ سنجش توانایی آنها برای تکرار چنین موفقیتی برای کسب و کار شما ضروری است.
روش شناسی آنها را جویا شوید – چه استراتژی هایی را پیشنهاد می کنند و چرا؟ اگر قادر به ارائه توضیحات دقیق و قانع کننده نباشند، ممکن است فاقد تخصص یا درک لازم از نیازهای کسب وکار شما باشند. در آخر، بپرسید که چگونه موفقیت را اندازه گیری می کنند، که ما را به نقطه بعدی می برد.

اطمینان از موفقیت مشاوره بازاریابی: چه چیزی باید انتظار داشت؟

ارزیابی موفقیت مشاوره بازاریابی انتخابی شما به اندازه انتخاب یک مشاور بسیار مهم است. رایج ترین معیار موفقیت، توانایی آنها برای دستیابی یا پیشی گرفتن از KPI های تنظیم شده است. یکی دیگر از شاخص های کلیدی موفقیت، افزایش سهم بازار شرکت شما است. بهبودهای قابل توجه در تعامل و رضایت مشتری نیز می تواند منعکس کننده استراتژی های موثر مشاور باشد. در نهایت، ارزیابی کنید که آیا استراتژی های آنها منجر به فرآیند بازاریابی ساده تر و کارآمدتر در شرکت شما شده است یا خیر. آیا نظرات آنها منجر به بهبود کلی در شیوه های بازاریابی تیم و در نهایت رشد کسب و کار شما شده است؟
به یاد داشته باشید، انتخاب مشاور بازاریابی مناسب برای کسب و کارتان در رشد شرکت شما موثر است. این نباید یک کار دلهره آور باشد. دانستن اینکه به دنبال چه چیزی بگردید، سؤالات درست بپرسید و چگونه موفقیت را اندازه گیری کنید، شما را یک قدم جلوتر می کند. عاقلانه انتخاب کن رشد کسب و کار شما به آن بستگی دارد.

 

چشم اندازها و فرصت های شغلی مشاوره بازاریابی چیست؟

چشم انداز شغلی برای مشاوران بازاریابی بسیار امیدوار کننده است. در دنیای دیجیتالی که به سرعت در حال تکامل است، کسب‌وکارها دائماً به دنبال راهنمایی متخصص هستند تا با پویایی بازار و رفتار مصرف‌کننده در حال تغییر باشند و فرصت‌های زیادی را برای مشاوران باز کنند. شما می توانید انتخاب نمایید که مستقل کار کنید، خدمات مشاوره آزاد ارائه دهید یا به یک شرکت مشاوره معتبر بپیوندید. مشاوران بازاریابی در بخش‌های مختلف – از جمله اما نه محدود به – فناوری، مالی، مراقبت‌های بهداشتی، املاک و مستغلات، خرده‌فروشی و غیره، نقش‌های محوری دارند. آنها همچنین انعطاف پذیری لازم برای تخصص در زمینه هایی مانند سئو، بازاریابی محتوا، بازاریابی رسانه های اجتماعی، برند، یا بازاریابی B2B را دارند. با تمایل به یادگیری مستمر، سازگاری، و اشتیاق برای کمک به رشد کسب و کار، شغلی پرارزش به عنوان مشاور بازاریابی در انتظار کسانی است که آماده جهش هستند.

بیشتر بخوانید:تعریف دقیق مشاوره مدیریت استراتژیک چیست؟

 

درک چشم انداز بازاریابی: دانش ضروری

در مورد مفاهیم بازاریابی ضروری برای هر مشاور اطلاعات کسب کنید.
کشف کنید که چرا ابزارهای دیجیتال مارکتینگ در جعبه ابزار یک مشاور بسیار مهم هستند.
اهمیت یادگیری مادام العمر در حوزه بازاریابی را کشف کنید.
مفاهیم کلیدی بازاریابی که هر مشاور بازاریابی باید بداند.
مشاوران بازاریابی بدون یک پایه محکم در اصول حیاتی بازاریابی مجهز نیستند. این چارچوب ها نیروی محرکه ای را برای توسعه استراتژی های بازاریابی موفق فراهم می کنند. در اصل، مشاوره بازاریابی در مورد درک نیازهای مصرف کننده و ابداع راه حل های نوآورانه برای برآوردن این نیازها است. یک مفهوم در بطن همه اینها، آمیخته بازاریابی است که معمولاً به عنوان ۴Ps شناخته می شود: محصول، قیمت، مکان و تبلیغات – این اصول اصلی هر جنبه از استراتژی را هدایت می کنند. مفهوم اساسی دیگر سفر مشتری است. این مسیری است که مصرف کننده از اولین یادگیری در مورد یک محصول تا خرید طی می کند. درک این سفر به پیش‌بینی رفتار مشتری کمک می‌کند و به تلاش‌های بازاریابی هدفمند بهتر اجازه می‌دهد. فراتر از این مفاهیم، ​​مشاوران بازاریابی باید خود را با بخش‌بندی بازار، هدف‌گذاری، تمایز و موقعیت‌یابی آشنا کنند. ابزارهایی برای درک و تسخیر بازار شما. این مفاهیم پله هایی برای ایجاد یک کمپین بازاریابی موثر هستند.

 

نقش دیجیتال مارکتینگ در مجموعه مشاوره بازاریابی چیست؟

استفاده از شیوه های بازاریابی دیجیتال، مشاوران بازاریابی را با ظرفیتی برای دستیابی به مخاطبان در مقیاسی که پیش از این ممکن نبوده، مجهز می کند. اینترنت گنجینه ای از مشتریان بالقوه است و ابزارهای بازاریابی دیجیتال به عنوان نقشه برای یافتن آنها عمل می کنند.

  • SEO (بهینه سازی موتورهای جستجو) و SEM (بازاریابی موتورهای جستجو) سلاح های کلیدی در اینجا هستند – استراتژی هایی برای به حداکثر رساندن حضور آنلاین خود و اطمینان از رسیدن شما به بالای نتایج موتورهای جستجو. سپس بازاریابی رسانه های اجتماعی وجود دارد که از شبکه های اجتماعی برای افزایش دید و تقویت روابط عمیق تر با مشتری استفاده می کند. این عرصه اصلی برای داستان سرایی و تعامل با برند است.
  • بازاریابی ایمیلی یکی دیگر از ابزارهای قدرتمند است. این یک خط ارتباط مستقیم برای مشتریان فراهم می کند و می تواند بسیار شخصی سازی شود.
    ابزارهای دیجیتال مارکتینگ، که به طور هوشمندانه استفاده می شوند، می توانند استراتژی های بازاریابی را به ارتفاعات جدیدی سوق دهند.
  • به روز ماندن: اهمیت یادگیری مستمر برای مشاوران بازاریابی

بیایید اهمیت همگام بودن با روندها و فناوری های در حال توسعه را نادیده نگیریم. چشم انداز بازاریابی در حال تغییر است، همیشه در حال تغییر، همیشه در حال حرکت. نوآوری امروز گذر فردا است. بنابراین، یادگیری مستمر در حرفه یک مشاور بازاریابی ضروری است. استراحت بر دانش گذشته کافی نیست. شما باید به طور مستمر به دنبال بینش های جدید، ابزارهای جدید، استراتژی های جدید باشید یا اینکه در معرض خطر جا ماندن باشید. وبینارها، دوره های آنلاین، سمینارها – راه های بی شماری برای مطلع ماندن وجود دارد. ماهیت سیال بازاریابی به این معنی است که همیشه چیز جدیدی برای یادگیری وجود دارد. این آموزش مداوم یک چالش نیروبخش است. آن را در آغوش بگیرید، و متوجه خواهید شد که این چیزی است که باعث می شود شغل شما در مشاوره بازاریابی محرک و پاداش باشد.

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوطه، لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع مشاور بازاریابی و مشاوره بازاریابی برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.  شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

چارچوب 7s مک کینزی

چارچوب ۷S مک کینزی چیست؟

در مقاله زیر قصد داریم چارچوب ۷S مک کینزی را بررسی کنیم. ابتدای امر مقدمه ای از ابزار های مربوطه خواهیم داشت. سپس اجزا و عناصر، نحوه استفاده و بکارگیری چارچوب ۷S در کسب وکارها و مزایا و معایب آن را شرح میدهیم. در ادامه نیز برای فهم بهتر مطالب به ذکر مثالی در این زمینه پرداختیم. پس از مطالعه مقاله شما میتوانید تعریف چارچوب ۷S مک کینزی  و کاربرد آن را در کسب وکارهای مختلف شرح دهید. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر چارچوب ۷S مک کینزی

با تغییر و تحولات مداوم، مدیریت هم‌راستایی استراتژیک در عملیات مختلف کسب‌وکار به چالشی فزاینده تبدیل شده است. یکی از ابزارهای استراتژیک که کسب‌وکارها برای مدیریت این پیچیدگی و هدایت هم‌راستایی پایدار در دوره‌های تغییر از آن استفاده می‌کنند، مدل ۷S مک‌کینزی است. چارچوب ۷S مک‌کینزی در اواخر دهه ۱۹۷۰ توسط تام پیترز (Tom Peters) و رابرت واترمن، که به عنوان مشاور در شرکت مک‌کینزی فعالیت می‌کردند، معرفی شد. در این مقاله، اصول اولیه مدل ۷S مک‌کینزی را برای شما توضیح خواهیم داد و نحوه استفاده عملی آن را بر اساس یک مثال واقعی نشان می‌دهیم. 

چارچوب ۷S مک کینزی چیست؟

مدل ۷S مک‌کینزی یک ابزار مدیریت تغییر برای تحلیل طراحی، هم‌راستایی و عملکرد سازمانی است. این مدل روشی ساده برای شناسایی شکاف‌ها، ناسازگاری‌ها و تضادهای سازمانی ارائه می‌دهد. مدل چارچوب ۷S مک کینزی (McKinsey) چارچوبی برای اثربخشی سازمانی است که فرض می‌کند هفت عامل درونی یک سازمان وجود دارد که برای موفقیت آن باید همسو و تقویت شوند. علاوه بر این، برای ترسیم انواع مختلف ابتکارات تغییر در محیط‌های پیچیده مفید است. همانطور که از نام آن پیداست، مدل ۷S دارای هفت مؤلفه است که همه با حرف “S” شروع می‌شوند. این هفت مؤلفه به عناصر “سخت” و “نرم” تقسیم می‌شوند. هر دو برای هدایت ابتکارات تغییر موفق به یک اندازه مهم هستند.
عناصر سخت
عناصر سخت ملموس، قابل شناسایی آسان هستند و می‌توانند مستقیماً تحت تأثیر مدیریت قرار گیرند.

  • ساختار
  • استراتژی
  • سیستم‌ها

عناصر نرم
عناصر نرم ناملموس هستند و عمدتاً توسط فرهنگ سازمانی سازمان هدایت می‌شوند.

  • مهارت‌ها
  • سبک
  • کارکنان
  • ارزش‌های مشترک

بیشتر بخوانید: ماتریس شرایط استراتژیک چیست؟

 

 

ابزار چارچوب ۷S مک کینزی چیست؟

مهاتما گاندی (Mahatma Gandhi) توصیه کرده است: “همیشه هماهنگی کامل فکر، گفتار و کردار را هدف قرار دهید.” چارچوب ۷S مک‌کینزی نیز بر نیاز به هماهنگی، اما بین هفت عنصر مختلف در یک سازمان موفق تأکید می‌کند. این در درجه اول یک ابزار مدیریت تغییر یا پیاده سازی استراتژی است، اما می تواند در بهبود عملکرد نیز استفاده شود. در اجرای استراتژی، این واقعیت را برجسته می کند که توسعه استراتژی تنها یکی از هفت عنصر مورد نیاز برای موفقیت است. شش مورد دیگر ساختار، سیستم ها، مهارت ها، کارکنان، سبک و ارزش های مشترک هستند. در تجزیه و تحلیل شکاف، مانند بهبود عملکرد، یادآوری مفیدی است که ممکن است لازم باشد به فراتر از شکاف آشکار در توانایی‌های بین توانایی‌های کسب‌وکارتان و بازیکن ایده‌آل نگاه کنید. آیا ممکن است شکافی در ساختار سازمانی در کسب وکار شما وجود داشته باشد؟ آیا بازیکن ایده آل، تعادل کادر فنی متفاوتی خواهد داشت؟ آیا ارزش های مشترک شما با یک کسب و کار برنده سازگار است؟

بیشتر بخوانید:شناسایی شکاف توانایی چیست؟

 7 عنصر مدل 7S مک‌کینزی 

 ۷ عنصر مدل ۷S مک‌کینزی 

بیایید به عناصر مختلف مدل ۷S مک‌کینزی دقیق‌تر نگاه کنیم.

  • ساختار
      این نشان می‌دهد که چگونه سازمان برای تصمیم‌گیری، مالکیت و رهبری سازماندهی شده است. این شامل سلسله مراتب، زنجیره فرماندهی و مسئولیت‌پذیری بین نقش‌آفرینان و از سلسله مراتب شرکتی و ساختار بخش تشکیل شده است که نحوه عملکرد و اتصال عملیات را مشخص می کند. در واقع، پیکربندی مدیریت و مسئولیت‌های کارگران را شرح می‌دهد.
  • استراتژی
      رویکرد کسب‌وکار به برنامه‌ریزی استراتژیک و اجرای اقداماتی که موفقیت، پایداری و مزیت رقابتی را تضمین می‌کند. در واقع برنامه ای است که توسط یک سازمان به منظور حفظ رقابت در صنعت و بازار خود به کار گرفته می شود. یک رویکرد ایده آل ایجاد یک استراتژی بلند مدت است که با سایر عناصر مدل همسو باشد و اهداف و اهداف سازمان را به وضوح بیان کند.
  • سیستم‌ها
      سیستم‌ها به فرآیندها، زیرساخت‌ها و گردش کارهای ایجاد شده و مورد استفاده در سازمان، به رویه‌ها و تصمیم‌های روزانه اشاره دارد که عملیات استاندارد درون سازمان را تشکیل می‌دهند.
  • مهارت‌ها
      مهارت‌ها شایستگی‌ها و توانایی‌های افراد در یک سازمان هستند که به آن کمک می‌کند به اهداف و مقاصد کسب و کاری خود دست یابد. در واقع شامل استعدادها و قابلیت های کارکنان و مدیریت سازمان است که می تواند انواع دستاوردها و کارهایی را که شرکت می تواند انجام دهد را تعیین کند. ممکن است زمانی فرا برسد که یک شرکت مهارت های موجود خود را ارزیابی کند و تصمیم بگیرد که برای دستیابی به اهداف تعیین شده در استراتژی خود باید تغییراتی ایجاد کند.
  • سبک
      سبک نحوه و روشی است که افراد در سازمان عمل می‌کنند و با هم تعامل دارند. این شامل روابط کسب و کاری بین فردی، سبک‌های مدیریتی و قوانین رفتار است. از مثال و رویکردی که مدیریت در رهبری شرکت اتخاذ می کند و همچنین نحوه تأثیرگذاری آن بر عملکرد، بهره وری و فرهنگ شرکت صحبت می کند.
  • کارکنان
      کارکنان شامل منابع انسانی ( به پرسنل شرکت، تعداد نیروی کار، محل استقرار انگیزه های آنها) و مدیریت استعداد مرتبط با تصمیمات شرکت مانند استخدام، آموزش، حفظ و انگیزه‌ها، نحوه آموزش و آمادگی آنها برای انجام وظایف تعیین شده در شرکت اشاره دارد.
  • ارزش‌های مشترک
      اینها اهداف و ارزش‌های مشترکی هستند که به شکل‌گیری فرهنگ یک سازمان و هم‌راستایی سایر عناصر درون سازمان کمک می‌کنند. آن‌ها بر تجربیات کارمندان، مشتریان و کار در داخل و خارج از سازمان شما تأثیر می‌گذارند. در واقع می توان گفت استانداردها و هنجارهای پذیرفته شده در شرکت هستند که رفتار کل کارکنان و مدیریت را تحت تأثیر قرار می‌دهند و آن را تعدیل می‌کنند. این ممکن است در دستورالعمل های شرکت ارائه شده به کارکنان به تفصیل بیان شود. در عمل، ارزش های مشترک به رفتار پذیرفته شده واقعی در محیط کار مربوط می شود.
 عناصر چارچوب ۷S مک کینزی

چارچوب ۷S در اصل مجموعه ای از سه عنصر «سخت» و چهار عنصر «نرم» است (شکل ۱ را ببینید)، بنابراین:
۱. عناصر سخت
● استراتژی (strategy) – همانطور که در این کتاب توسعه داده شده است.
● ساختار (structure)  – چه کسی در کدام ساختار سازمانی به چه کسی گزارش می دهد.
● سیستم ها  (systems) – فناوری اطلاعات و سایر سیستم ها و فرآیندها.
۲. عناصر نرم
● مهارتها (skills) – شایستگی موثر پرسنل و فرآیندهای آنها.
● کارکنان (staff) – سابقه تحصیلی، آموزشی و تجربی کارکنان.
● سبک (style) – سبک رهبری و فرهنگ مشارکتی.
● ارزش‌های مشترک (یا «اهداف فرعی»)  (shared value) – آنچه سازمان برای آن بوجود آمده است، دلیل وجودی آن.

بیشتر بخوانید: ابتکارات استراتژیک

مدل چارچوب 7S

شکل ۱ چارچوب ۷S مک کینزی

بیشتر بخوانید: اولویت های استراتژیک چیست؟

چگونه از چارچوب ۷S مک کینزی می توان استفاده کرد؟

در این بخش به نحوه استفاده از چارچوب ۷S مک کینزی در چند مرحله خواهیم پرداخت:

  1. تجزیه و تحلیل هر مؤلفه مدل۷S 
      در اینجا نحوه انجام مرحله به مرحله آن آورده شده است:
  • از وسط شروع کنید و ارزش‌های مشترک را تجزیه و تحلیل کنید. این مرحله باید به شما کمک کند تا مشخص کنید آیا درک روشنی از جایی که شرکت شما می‌خواهد در آینده باشد، دارید یا خیر.
  • به عناصر سخت (استراتژی، ساختار و سیستم) بروید.
  • با عناصر نرم (مهارت‌ها، کارکنان و سبک) پایان دهید.

می‌توانید از سوالات زیر در طول فرآیند بررسی خود استفاده کنید:
استراتژی:

  • چگونه باید برای حل مشکل خاص کسب و کاری پیش برویم؟
  •  استراتژی ما و اولویت‌های آن چیست؟
  • چگونه به اهداف استراتژیک خود دست خواهیم یافت؟
  • چگونه در بازار رقابت می‌کنیم؟ توانایی‌های رقابتی ما چیست؟
  • سازمان چگونه به تغییرات در تقاضای مشتری یا محیط کسب‌وکار پاسخ می‌دهد؟

ساختار:

  • سازمان ما چگونه سازماندهی شده است؟
  • روابط گزارش‌دهی و کاری چگونه ساختار یافته‌اند (سلسله مراتبی، سیلوها و…)؟ چه کسی به چه کسی گزارش می‌دهد؟
  • کارمندان ما چگونه با استراتژی همسو هستند؟
  • تیم‌های ما چگونه با اهداف مشترک همسو و همکاری می‌کنند؟
  • فرآیند تصمیم‌گیری ما چگونه است؟ آیا از طریق تمرکززدایی، توانمندسازی، غیرمتمرکزسازی و … است؟
  • سازمان چگونه اطلاعات را به اشتراک می‌گذارد (رسمی و غیررسمی)؟

سیستم‌ها:

  • آیا می‌توانیم استراتژی را با سیستم کسب و کاری موجود اجرا کنیم یا باید سیستم جدیدی توسعه دهیم؟
  • چگونه پیشرفت و عملکرد را پیگیری می‌کنیم؟
  • چه فرآیندها و دستورالعمل‌های داخلی برای حفظ مسیر داریم؟

ارزش‌های مشترک:

  • چه اصول‌هایی به ما کمک می‌کنند به اهداف خود برسیم؟
  • چه چیزی باعث می‌شود کاری را که انجام می‌دهیم به روشی که انجام می‌دهیم انجام دهیم؟
  • چشم‌انداز ما برای آینده چیست؟ ماموریت ما برای رسیدن به آنجا چیست؟
  • ارزش‌های اصلی ما چیست؟ چگونه آن‌ها را در فعالیت‌های روزانه خود گنجانده‌ایم؟

مهارت‌ها:

  • قوی‌ترین مهارت‌های ما در سازمان چیست؟ نقاط ضعف ما چیست؟
  • چگونه قصد داریم شکاف مهارتی را پر کنیم؟ چه مهارت‌هایی مورد نیاز است؟
  • آیا مجموعه مهارت‌های کارمند فعلی برای این کار کافی است؟
  • چگونه مهارت‌ها را نظارت، ارزیابی و بهبود می‌دهیم؟

سبک:

  • چه سبک رهبری و چه ویژگی‌های فرهنگی به ما کمک می‌کند به یک هدف استراتژیک دست یابیم؟
  • رویکرد مدیریتی فعلی ما چیست؟
  • کارمندان ما چگونه به آن پاسخ می‌دهند؟

کارکنان

  • آیا کاری هست که بتوانیم برای حمایت از رشد اعضای تیم خود انجام دهیم؟
  • نیازهای فعلی نیروی کار چیست؟
  • آیا شکافی در قابلیت‌ها یا منابع مورد نیاز وجود دارد؟
  • برنامه ما برای رفع این نیازها چیست؟

به یاد داشته باشید، ممکن است قبلاً بتوانید برخی از مشکلات را در سازمان خود شناسایی کنید. با این حال، برخی از مشکلات ممکن است کمتر آشکار باشند. تمرینی مانند این می‌تواند به شما کمک کند درک بهتری از تمام مسائلی که بر هم‌راستایی و اثربخشی سازمانی تأثیر می‌گذارند، داشته باشید.

بیشتر بخوانید:ماتریس جذابیت/مزیت چیست؟

 ۲. شناسایی مناطقی که با چشم‌انداز و استراتژی شما همسو نیستند


یافته‌های خود را مرور کنید و از آن‌ها برای یافتن شکاف‌ها و ناسازگاری‌ها در سازمان استفاده کنید و فهرستی از این مسائل موجود ایجاد نمایید. “اگر می‌خواهید به ماه بروید، باید فاصله‌ای را که برای رفتن از اینجا به آنجا نیاز دارید، درک کنید.” – تیبو مسکی، مدیر عامل، هاینکن علاوه بر این، با سایر ذینفعان کلیدی صحبت کنید و نظرات آن‌ها را در مورد حوزه‌های مختلف کسب‌وکار و فرآیندهای سازمان خود جویا شوید.
“وقتی مردم را درگیر می‌کنید، وقتی نظر آن‌ها را می‌پرسید، احساس می‌کنند تمایل بیشتری به اجرای واقعی آن در آینده دارند.” – ایلانا روزن، مدیر استراتژی و رئیس نوآوری سازمانی در اولد نوی. 

بیشتر بخوانید: بیانیه چشم انداز

۳. تعریف حالت مطلوب
سپس باید هم‌راستایی ایده‌آل سازمان را شناسایی و بیان کنید. از هر “S” عبور کنید و از این سوال استفاده کنید: “برای اجرای استراتژی خود، چه تغییری باید در هر عنصر ایجاد کنیم؟”. این مورد احتمالاً نیاز به تحقیقات بیشتر و مشورت با متخصصان خارجی برای درک اینکه یک طراحی سازمانی بهینه چگونه می‌تواند به نظر برسد و موانع احتمالی که ممکن است در راه آن وجود داشته باشد، خواهد داشت. به یاد داشته باشید، حالت “ایده‌آل” شما باید با اهداف استراتژیک بلندمدت شرکت، مکالمات با نقش‌آفرینان و سایر تحلیل‌های داخلی مطابقت داشته باشد. پس از اتمام، همه چیز را مرور کنید و مطمئن شوید که با چشم‌انداز و استراتژی شرکت شما همسو است.

بیشتر بخوانید: برنامه عملیاتی چیست؟

۴. تهیه برنامه مدیریت تغییر
تجزیه و تحلیل مدل ۷S بدون ترسیم یک برنامه اقدام مدیریت تغییر ارزشی ندارد. سازمان شما به یک نقشه راه واضح برای رسیدن به جایی که باید باشد نیاز دارد. بدون آن، یا فرصت‌های رشد را از دست خواهید داد یا همچنان راکد خواهید ماند. به عنوان بخشی از این مرحله، اهداف استراتژیک، پروژه‌های کلیدی یا ابتکارات و شاخص های کلیدی عملکرد (KPI) خود را به وضوح تعریف کنید. یک برنامه عملیاتی را با مالکان که مسئول اجرای آن خواهند بود، هم‌راستا کنید. این رویکرد مشارکتی در صورتی که می‌خواهید حمایت را جلب کنید و حفظ انگیزه را حفظ کنید، ضروری است. برنامه‌ریزی استراتژیک بسته به اندازه سازمان و فرآیندهای موجود شما می‌تواند چالش‌برانگیز باشد.

بیشتر بخوانید: شاخص کلیدی عملکرد (KPI) چیست؟

۵. اجرای برنامه خود
اکنون زمان آن رسیده که برنامه‌های خود را به واقعیت تبدیل کنید. اجرا مهم‌ترین مرحله در فرآیند تغییر است. انجام درست آن منجر به تغییرات تأثیرگذار و کمک به سازمان شما برای رسیدن به نقاط عطف مهم خواهد شد. انجام اشتباه آن به معنای تأخیر، نتایج ضعیف و شکست خواهد بود. اما اجرای استراتژی در یک محیط کسب‌وکار پیچیده می‌تواند دشوار باشد. به خصوص اگر ابزارهای مناسبی برای همسو کردن تلاش‌ها، اطمینان از پاسخگویی و مدیریت ابتکارات تغییر نداشته باشید.

بیشتر بخوانید: برنامه ریزی استراتژیک چیست؟


۶. پیشرفت خود را نسبت به اهداف تعیین شده بررسی کنید
اگر می‌خواهید ابتکار تغییر شما حداکثر تأثیر را داشته باشد، نظارت بر پیشرفت حیاتی است. عملکرد تیم‌ها و پروژه‌های خود را به طور مداوم بررسی کنید تا اطمینان حاصل کنید که سازمان شما دائماً همسو و در مسیر درست است.



۷. در صورت نیاز، برنامه‌ها و استراتژی خود را تطبیق دهید
هر استراتژی خوبی تغییر، تکرار و تطبیق خواهد کرد. از تغییر برنامه‌ها و رویکرد خود در حین پیشرفت نترسید. استفاده از بینش‌ها، دانش و اطلاعات جدید برای بهبود رویکرد شما مهم است. با پیشرفت سازمان شما به سمت اهداف خود، باید برنامه‌ها را تنظیم یا مجدداً متمرکز کرد.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق ذی نفع یا ذینفعان چیست؟ تحلیل ذینفعان در سازمان و پروژه چگونه انجام می شود؟

ماتریس مدل 7S مک‌کینزی 


مثال مدل ۷S مک‌کینزی چیک فیل ای (Chick-fil-A)
چیک فیل ای یک رستوران فست فود محبوب با بیش از ۲۰۰۰ شعبه در ایالات متحده، کانادا و بریتانیا است. در اینجا مثالی از نحوه ظاهر مدل ۷S مک‌کینزی برای چیک فیل ای آورده شده است:

ساختار

  • یک فرانچایز فست فود متعلق به خانواده خصوصی.
  • شرکت‌های تابعه کاملاً متعلق که به رستوران‌های فرانچایز تأمین می‌کنند.
  • رستوران‌های فردی چیک فیل ای توسط فرانچایزها مالکیت و اداره می‌شوند.
  • صاحبان فرانچایز (اپراتورها) عملیات روزمره را در فروشگاه‌های خود مدیریت می‌کنند.

استراتژی

  • وقتی صحبت از رشد می‌شود، چیک فیل ای استراتژی توسعه بازار را دنبال می‌کند. آن‌ها با استفاده از فرانچایزینگ در حال گسترش به بازارهای جدید با محصولات موجود هستند.
  • آن‌ها همچنین با افتتاح مکان‌های جدید در خارج از ایالات متحده، از جمله کانادا و بریتانیا، گسترش بین‌المللی را دنبال می‌کنند.
  • آن‌ها قصد دارند وارد بازارهای جدیدی مانند آسیا شوند.

سیستم

  • کسب‌وکار فرانچایز و صدور مجوز با دفاتر مرکزی برای مدیریت ابتکارات استراتژیک گسترده.
  • کنترل شرکتی بر تولید مواد غذایی و کانال‌های توزیع.
  • یک فرآیند بررسی دقیق برای همه صاحبان احتمالی فرانچایز.

ارزش‌های مشترک

  • ارزش‌های مسیحی و خانوادگی نقش بزرگی در هویت شرکتی چیک فیل ای بازی می‌کنند. به عنوان مثال، تمام رستوران‌های چیک فیل ای در روزهای یکشنبه تعطیل هستند.
  • ارزش‌های اصلی چیک فیل ای نیز نقش بزرگی در شکل‌دهی فرهنگ، کار و تجربه مشتری آن‌ها ایفا می‌کنند:
        “ما با هم بهتر هستیم.”
        “ما برای خدمت کردن اینجا هستیم.”
        “هدف‌محور هستیم.”
        “دنبال چیز بعدی هستیم.”
  • این ارزش‌ها حضور و رویکرد آن‌ها را در صنعت فست فود هدایت می‌کند. و ثابت می‌کند که ارزش سرمایه‌گذاری را دارد. چیک فیل ای یکی از محبوب‌ترین زنجیره‌های فست فود در آمریکا است و به ارائه بهترین خدمات مشتری معروف است.

مهارت‌ها

  • این شرکت به شدت در ارتقای مهارت صاحبان فرانچایز از طریق آموزش، پشتیبانی و سرمایه‌گذاری سرمایه‌گذاری می‌کند.
    آن‌ها همچنین به اعضای کارکنان فرصت‌هایی برای رشد و حرکت به سمت نقش‌های جدید می‌دهند. به عنوان مثال، در سال ۲۰۱۹، چیک فیل ای به کارمندان ۱۵.۳ میلیون دلار بورسیه تحصیلی اعطا کرد.

سبک

  • چیک فیل ای در صنعت فست فود به خاطر سبک مدیریت منحصر به فرد و اعتمادی که به صاحبان فرانچایز دارد، شناخته شده است.
  • به خاطر سبک مدیریت خدمتگزار خود شناخته شده است.
  • دفتر مرکزی به عنوان “مرکز پشتیبانی” شناخته می‌شود.
  • فرانچایزها به عنوان “اپراتور” و کارمندان به عنوان “اعضای تیم” شناخته می‌شوند.


کارکنان

چیک فیل ای بیش از ۱۷۰۰۰۰ عضو تیم، اپراتور و کارمند را نمایندگی می‌کند. این نحوه کار است:

  • شرکت: استراتژی، صدور مجوز، توسعه کسب‌وکار، بازاریابی، انطباق و منابع انسانی.
  • صاحبان فرانچایز: مدیریت کسب‌وکار، عملیات و مدیریت افراد.
  • کارکنان رستوران: آماده‌سازی غذا، خدمات جلوی میز، روابط مشتری، نظافت و مدیریت تیم.

اکنون بیایید نگاهی به مدل ۷S در عمل بیندازیم…
مثال بالا نشان می‌دهد که عملیات چیک فیل ای هماهنگ و کارآمد است. اما اگر چیک فیل ای تصمیم به ورود به بازار جدید با محصول جدیدی بگیرد چه اتفاقی می‌افتد؟ به خاطر مثال، بیایید واقعیت این را نادیده بگیریم که چنین استراتژی تنوع‌بخشی بر اساس ماتریس آنسوف یک حرکت جسورانه و پرخطر خواهد بود. با استفاده از مدل ۷S، ممکن است متوجه شوند که فاقد کارکنان مدیریتی مناسب برای کمک به آن‌ها در این گذار هستند. از نظر کارکنان، آن‌ها باید افرادی را با مهارت‌ها و تجربه مناسب برای پر کردن این شکاف‌ها استخدام کنند. با نگاهی به مهارت‌ها، ممکن است حتی متوجه شوند که صاحبان فرانچایز و کارکنان رستوران به آموزش اضافی نیاز دارند زیرا محصول جدید به فرآیندها و گردش کار جدید نیاز دارد. استراتژی نیز حوزه دیگری است که باید در نظر بگیرند. استراتژی آن‌ها باید تغییر کند و حتی ممکن است به رویکرد جدیدی برای برنامه‌ریزی استراتژیک نیاز داشته باشد. آن‌ها همچنین ممکن است متوجه شوند که رویکرد فعلی آن‌ها برای اجرای استراتژی به اندازه کافی سریع نیست و اگر می‌خواهند از رقبا پیشی بگیرند و مرتبط بمانند، باید تغییر کند. چارچوب ۷S رهبران را مجبور می‌کند تکالیف خود را انجام دهند و شکاف‌هایی را شناسایی کنند که می‌تواند منجر به اجرای استراتژی ناموفق شود. به عنوان یک رهبر، نمی‌خواهید در آن ۹۰٪ از استراتژی‌هایی که شکست می‌خورند باشید.

بیشتر بخوانید: ماتریس محصول/بازار انسوف چیست؟

مزایای مدل ۷S مک‌کینزی چیست؟

مزایای اصلی چارچوب مدل ۷S عبارتند از:

  • تأثیر گسترده‌تر تغییرات بر سازمان‌ها را نشان می‌دهد.
  • فرآیند برنامه‌ریزی و اجرای ابتکارات تغییر را ساده می‌کند.
  • به همسو کردن بخش‌های مختلف واحدهای کسب و کاری در دوره‌های تغییر کمک می‌کند.
  • برای انواع مختلف ابتکارات تغییر مفید است.


معایب مدل ۷S مک‌کینزی چیست؟

معایب مدل ۷S عبارتند از:

  • استفاده موثر از آن نیاز به تحقیق و مقایسه زیادی دارد.
  • تأثیر محیط خارجی بر کسب‌وکارها را نادیده می‌گیرد.

بیشتر بخوانید: ادغام و تملک

 

چه زمانی از چارچوب ۷S مک کینزی استفاده کنید

زمانی باید از این ابزار استفاده کنید که مطمئن باشید همه عوامل را در شناسایی و هدف قرار دادن شکاف استراتژی – اعم از عناصر سخت و نرم – در نظر گرفته اید. چارچوب ۷S مک کینزی در موقعیت‌های بسیار متنوعی کاربرد دارد که در آن درک نحوه کار بخش‌های مختلف یک سازمان با هم مفید است. می توان از آن به عنوان ابزاری برای تصمیم گیری در مورد استراتژی آینده شرکت استفاده کرد. این چارچوب همچنین می‌تواند برای بررسی اثرات احتمالی تغییرات آتی در سازمان یا همسو کردن بخش‌ها و فرآیندها در طول ادغام یا تملک، نوآوری، تحول دیجیتال و توسعه بازار  استفاده شود. عناصر چارچوب ۷S مک کینزی همچنین می توانند با تیم ها یا پروژه های فردی استفاده شوند.

بیشتر بخوانید:ماتریس رشد/سهم چیست؟

چه زمانی باید مراقب بود

این چارچوب برای پرسیدن سوالات درست، مفید است ولی برای پاسخ دادن به آنها، کمتر مفید خواهد بود. تغییر استراتژی ها آسان تر از فرهنگ سازمانی، ارزش ها و افراد است.

تفاوت بین استراتژی سخت و استراتژی نرم چیست؟

استراتژی‌های سخت شامل برنامه‌ریزی، اجرا و نظارت بر سیستم‌ها، فرآیندها و ساختارها است. مزایای این ابتکارات معمولاً واضح و قابل اندازه‌گیری است. استراتژی‌های نرم بر تغییرات در سبک مدیریت، فرهنگ کاری و افراد متمرکز هستند.

بیشتر بخوانید: تجزیه و تحلیل SWOT

تفاوت بین مدل ۷S مک‌کینزی و تحلیل SWOT چیست؟

تفاوت بین مدل ۷S مک‌کینزی و تحلیل SWOT شامل تمرکز و رویکرد تحلیلی هر مدل است. مدل ۷S داخلی‌نگر است و به هفت عنصری که بر عملکرد کسب‌وکار تأثیر می‌گذارند، نگاه می‌کند. SWOT هم داخلی و هم خارجی‌نگر است و تأثیر بالقوه چهار عامل را بر سازمان‌ها تحلیل می‌کند.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع چارچوب ۷S مک کینزی برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

شش سیگما چیست؟

شش سیگما چیست؟

در این مقاله قصد داریم تعریف دقیقی از شش سیگما (Six Sigma) ارائه نماییم و جوانب مختلف از آن را مورد بررسی قرار دهیم. در ادامه مروری بر تاریخچه پیدایش شش سیگما خواهیم داشت و ماهیت آن را تشریح می‌کنیم. برای درک بهتر موضوع سعی می کنیم تا زوایای اجرایی شش سیگما را بررسی کنیم و علاوه بر نحوه اجرای آن، نکات اجرایی و دام های عملیاتی را  تشریح خواهیم کرد. در نهایت نیز به معرفی شش سیگما ناب و ذکر مثالی واقعی برای فهم بهتر مطالب خواهیم پرداخت. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر شش سیگما

شش سیگما مجموعه‌ای از تکنیک‌ها و ابزار است که برای بهبود فرآیندهای کسب‌وکار استفاده می‌شود. این روش در سال ۱۹۸۶ توسط مهندس بیل اسمیت در شرکت موتورولا (Motorolaمعرفی شد. متخصصان شش سیگما از آمار، تحلیل مالی و مدیریت پروژه برای شناسایی و کاهش نقص‌ها و خطاها، به حداقل رساندن تغییرات و افزایش کیفیت و کارایی استفاده می‌کنند. پنج مرحله روش شش سیگما که با نام DMAIC شناخته می‌شود، شامل تعریف، اندازه‌گیری، تحلیل، بهبود و کنترل است. شرکت‌ها اغلب از مدل شش سیگما برای افزایش کارایی و سود استفاده می‌کنند. متخصصان شش سیگما می‌توانند گواهینامه‌هایی مشابه کمربندهای رنگی در هنرهای رزمی کسب کنند.

تعریف شش سیگما چیست؟

مدل شش سیگما یک رویکرد داده محور برای از بین بردن عیوب در هر فرآیندی مانند تولید محصول یا خدمات است و هر فرایند دیگری که به مشتری مرتبط می شود را در بر می گیرد. شش سیگما یک فرایند آماری و داده محورست که تمرکزش بر مطالعه نقص‌ها و محدودیت‌های کوچک و محدود، اما اثرگذار قرار دارد. تاکید آن بر بهبود چرخه زمانی تولید و کاهش نقص‌های تولید به ۳.۴ واحد در هر یک میلیون واحد است. در روش شش سیگما خطا زمانی رخ می‌دهد که تعداد عیوب موجود در تولید یا فرایند در هر یک میلیون واحد یا رویداد از ۳.۴ واحد فراتر برود و از استاندارد معیار منحرف شود. در واقع شش سیگما بر این ایده استوار است که همه فرآیندهای کسب‌وکار قابل اندازه‌گیری و بهینه‌سازی هستند. اصطلاح شش سیگما در ابتدا در تولید به عنوان وسیله‌ای برای کنترل کیفیت به وجود آمد. کیفیت شش سیگما زمانی حاصل می‌شود که سطح نقص‌های بلندمدت کمتر از ۳.۴ نقص در میلیون فرصت (DPMO) باشد. از آن زمان، شش سیگما به یک مفهوم کسب‌وکار عمومی‌تر تبدیل شده است که بر رفع نیازهای مشتری، بهبود حفظ مشتری و بهبود و پایداری محصولات و خدمات کسب‌وکار تمرکز دارد. یکی از شناخته‌شده‌ترین حامیان آن، جک ولش، مدیرعامل سابق جنرال الکتریک بود. برنامه‌های گواهینامه شش سیگما رتبه‌بندی کمربندهایی مشابه هنرهای رزمی را اعطا می‌کنند، از کمربند سفید تا کمربند سیاه.

چه زمانی از آن استفاده کنید

  • زمانی‌که می‌خواهید یک مشکل کیفیتی را در یک فرآیند تولید برطرف نمایید.
  • زمانی‌که می‌خواهید افراد به طور سیستماتیک در مورد علل خطاها در یک سیستم تأمل و تعمق کنند.
  • زمانی‌که می‌خواهید  کل سیستم بهینه و کارآمدتر شود و با مشکلات کمتری کار کند.

 

 

تاریخچه پیدایش شش سیگما

تاریخچه پیدایش شش سیگما زمانیکه به عنوان یک استاندارد اندازه گیری مطرح گردید را می توان به آمارشناس قرن نوزدهم کارل فردریش گاوس نسبت داد، کسی که مفهوم منحنی توزیع نرمال را ابداع نمود. سیگما در واقع یک انحراف معیار است که با مفهوم توزیع نرمال مشابهت دارد. مفهوم شش سیگما به مساحت زیر منحنی شش انحراف استاندارد از میانگین اشاره دارد. از یک میلیون نمونه مشاهده شده، تنها ۳.۴ واحد در این قسمت از منحنی قرار دارد. به عنوان یک ابزار مدیریتی، شش سیگما در اوایل دهه ۱۹۸۰ در بازار ظهور کرد. بسیاری از شرکت‌ها سعی کرده‌اند از طریق استفاده از مدیریت کیفیت جامع (TQM)، که در برخی جنبه‌ها مفید بود، مسائل مربوط به بهبود کیفیت را حل کنند؛ اما این مدل در سایر زمینه‌ها ناکارآمد بود و نمی توانست مشکلات را به طور کامل حل کند. یکی از شکایات رایج این بود که مدل مدیریت کیفیت جامع به جای تمرکز بر مشتریان، عوامل درونی سازمانی را مورد بررسی قرار می دهد. متدولوژی شش سیگما توسط یک مهندس توانمند در شرکت موتورولا به نام بیل اسمیت ابداع شد. او مجموعه ای از ابزارها را برای تجزیه و تحلیل مشکلات کیفی شرکت موتورولا ابداع کرد، و این ابزارها به سرعت در سراسر شرکت بکار گرفته شدند، زیرا مدیر عامل (باب گالوین) قول بهبود ده برابری کیفیت محصول را داده بود.

ایده های اسمیت ابتدا در یک کارخانه تولیدی در ایالت ایلینوی اجرا شد و بهره وری ۱۲ درصد در سال رقم خورد. این روند برای ده سال بعدی نیز به طور فزاینده ادامه داشت و صرفه جویی در هزینه های تولید به ۱۱ میلیارد دلار رسید که گزارش های بدست آمده نیز مهر تأییدی بر آن گذاشتند. در سال ۱۹۸۸ موتورولا جایزه ملی کیفیت مالکوم بالدریج را دریافت نمود که تا حد زیادی این افتخار را مرهون بکارگیری مدل شش سیگما بود.اسمیت با مشاوره مایکل هری، فعالیت خود را برای ایجاد موسسه شش سیگما در موتورولا آغاز نمود و در طول دهه ۱۹۸۰ این شرکت توانست عملکرد خوبی را رقم بزند. اما در دهه ۱۹۹۰، پس از مرگ نابهنگام اسمیت، شرکت برای مفهوم ابداع شده‌ی شش سیگما، اهمیت قائل شد. مایکل هری در سال ۱۹۹۴ موتورولا را ترک کرد و آکادمی شش سیگما را تأسیس نمود که به او اجازه می داد این مفهوم را به طور فراگیر گسترش دهد. این مدل به طور ساختار یافته، اولین بار توسط  الاید سیگنال (Allied Signal) در سال ۱۹۹۴ بکار گرفته شد و سپس توسط شرکت سرمایه گذاری جنرال الکتریک (GE Capital)  در سال ۱۹۹۵ مورد استفاده قرار گرفت. وقتی جک ولش مدیر عامل جنرال الکتریک ظرفیت بالقوه مدل شش سیگما را دید، این مدل را به یکی از ابتکارات کلیدی این شرکت تبدیل نمود. همین اقدام به معرفی هر چه بهتر این مفهوم کمک کرد تا مخاطبان بیشتری از زوایایی اجرایی آن با خبر شوند. شش سیگما به یک ابزار بسیار محبوب برای ارتقاء و بهبود کیفیت تبدیل گردید که در سازمان های سراسر جهان نیز پیاده سازی شد. کتاب های زیادی درباره بسط و گسترش مدل شش سیگما منتشر شدند و شرکت های مشاوره تخصصی و عمومی، خدمات مشاوره پیاده سازی مدل شش سیگما را به بازار ارائه کردند. همه این اتفاقات دلیلی بر آن است که مدل شش سیگما در بین سازمان ها و کسب و کارها محبوبیت دارد و توانسته بسیاری از معضلات را رفع نماید.

بیشتر بخوانید: تحلیل حساسیت چیست

DMAIC در شش سیگما

۵ مرحله شش سیگما

روش شش سیگما از یک رویکرد گام‌به‌گام به نام DMAIC استفاده می‌کند که مخفف Define (تعریف)، Measure (اندازه‌گیری)، Analyze (تحلیل)، Improve (بهبود) و Control (کنترل) است. طبق نظر طرفداران شش سیگما، یک کسب‌وکار می‌تواند با دنبال کردن این پنج مرحله، هر مشکل به ظاهر غیرقابل حل را حل کند. «سیگما» یکی از شاخص‌های مهم پراکندگی و مقیاسی برای سنجش انحراف معیار است. این شاخص نشان می‌دهد که یک فرآیند تا چه اندازه از حالت نرمال و مطلوب خود منحرف شده است. سیگما، اهمیت محاسبات دقیق در فرآیند تولید و ارائه خدمات را مورد تاکید قرار می‌دهد. دستیابی به “استاندارد شش سیگما” به معنای آن است که در هر میلیون قطعه یا در هر میلیون فرصت نباید نرخ خطا بیش از ۳.۴ واحد فراتر رود. اگر نرم افزار می‌سازید یا یک مرکز تماس راه‌اندازی می‌کنید، فرآیند شش سیگما باید برای شما بدون خطا باشد. شش سیگما (به عنوان یک مفهوم مدیریتی) روشی برای تجزیه و تحلیل و بهبود قابلیت پیش بینی یک فرآیند را در اختیار کاربران قرار می دهد. پنج مرحله در فرآیند شش سیگما وجود دارد که با نام اختصاری DMAIC نشان داده می شود:

 

  • تعریف
    تیمی از افراد، تحت رهبری یک متخصص شش سیگما، فرآیندی را برای تمرکز انتخاب می‌کنند و مشکلی را که می‌خواهند حل کنند، تعریف می‌کنند. در واقع باید مشکل را بطور دقیق مشخص کنید، اقدامات را بهبود دهید، فرصت ها را برای بهبود اوضاع شناسایی کنید، اهداف پروژه و نیازهای مشتری (داخلی و خارجی) را به درستی تعیین نمایید.
  • اندازه‌گیری
    تیم عملکرد اولیه فرآیند را اندازه‌گیری می‌کند، یک معیار ایجاد می‌کند و لیستی از ورودی‌هایی که ممکن است عملکرد را مختل کنند، مشخص می‌کند. تلاش کنید تا عملکرد فرآیندهای را پایش و اندازه گیری نمایید.
  • تحلیل
    سپس تیم با جدا کردن هر ورودی یا دلیل احتمالی برای هرگونه شکست و آزمایش آن به عنوان ریشه احتمالی مشکل، فرآیند را تحلیل می‌کند. بهتر است تلاش نمایید تا فرآیند را تجزیه و تحلیل کنید تا دلایل اصلی متغیرهای مشکل ساز و عملکرد تضعیف کننده (نقایص) مشخص گردد.
  • بهبود
    تیم از آنجا برای اجرای تغییراتی که عملکرد سیستم را بهبود می‌بخشد، تلاش می‌کند. باید با پرداختن به علل ریشه ای و حذف آن، عملکرد هر فرآیند را بهبود بخشید.
  • کنترل
    گروه کنترل‌هایی را به فرآیند اضافه می‌کند تا اطمینان حاصل شود که پسرفت نمی‌کند و دوباره بی‌تأثیر نمی‌شود. بهتر است که فرآیند بهبود یافته و عملکرد فرآیند را در دوره های آتی مورد ارزیابی و کنترل قرار دهید.

این یک روند نسبتاً کلی از مراحل اجرایی در مدل شش سیگما است. در واقع آنها بسیار شبیه به مراحل اجرایی فرآیند مدیریت کیفیت جامع (TQM) هستند. تفاوت دو مدل در آن است که شش سیگما جزئیات بیشتری در خود جای می دهد و مبتنی بر مفاهیم پایه فنی و تخصصی است، در حالی که مدیریت کیفیت جامع یک فلسفه مدیریت کلی است و به همان اندازه به مسائل فنی بها داده است ولی شش سیگما موضوعات فنی را دقیق تر بررسی می کند. با گذشت سالها مدیریت کیفیت جامع گسترده تر و انتزاعی تر شد. از برخی جهات، می توان شش سیگما را به عنوان مدلی برای طرفداران تفکر “بازگشت به ریشه ها” در نظر گرفت که به تحرکات اصلی کیفیت توجه داشتند.

بیشتر بخوانید: برنامه استراتژیک فناوری اطلاعات (IT)

 

چرخه شش سیگما

چطور از شش سیگما استفاده کنیم؟

همان طور که در بالا به آن اشاره نمودیم، روش انجام پروژه شش سیگما به وضوح در دمایک (DMAIC) تعریف شده است و هر حرف آن معرف یکی از مراحل آن است، بطوریکه حرف D مخفف Define به معنی مشخص کردن، حرف M مخفف Measure به معنی اندازه گیری، حرفA  مخفف Analyze به معنی تجزیه و تحلیل، حرفI  مخفف Improve به معنی بهبود دادن، بطوریکه حرفC  مخفف Control به معنی کنترل و نظارت است. البته که در روند اجرایی این مدل، نکات اضافی زیادی وجود دارد. یکی از دلایل موفقیت شش سیگما، مسلماً این است که مردم باید آن را به شیوه ای بسیار سازگار اجرا کنند. و برای اطمینان از اینکه این اتفاق رخ می دهد، موسسه شش سیگما توجه زیادی به فرآیند آموزش و اعتبار بخشی خود دارد. با استفاده از اصطلاحات موجود در دنیای هنرهای رزمی، افراد نیز دارای نشان هایی هستند که نشان دهنده سطح شایستگی آنها است. در مدل شش سیگما نیز از همین نظام اعتبار دهی استفاده شده است که به شرح ذیل تعریف شده اند:

کمربند سفید: می تواند با تیم ها و کارگروه های تخصصی حل مسئله که وظیفه پشتیبانی پروژه های کلی را بر عهده دارند، همکاری مشترک داشته باشد؛ این امکان وجود دارد که فرد دارای کمرند سفید، بخشی از تیم پروژه شش سیگما نباشد ولی باید مفاهیم پایه شش سیگما را به خوبی فهمیده باشد و درک درستی نسبت به آن داشته باشد. در واقع افرادی که کمربند سفید دارند، آموزش‌هایی در مورد اصول اولیه شش سیگما دریافت کرده‌اند، اما هنوز هیچ دوره آموزشی یا گواهینامه رسمی را گذرانده‌اند. این به آن‌ها دانش کافی برای تبدیل شدن به اعضای تیم می‌دهد.

کمربند زرد: به عنوان عضو تیم یا پروژه حضور فعال دارد. بهبودهای فرآیندی را که پروژه را پشتیبانی می کند بررسی می کند. این سطح را می‌توان پس از چندین جلسه آموزشی به دست آورد و به شرکت‌کنندگان دانش لازم برای رهبری پروژه‌های کوچک و کمک به مدیرانی که کمربندهای پیشرفته‌تری دارند را می‌دهد.

کمربند سبز: به جمع آوری و تجزیه و تحلیل داده ها برای پروژه هایی که کمربند سیاه تعریف کرده است، کمک می کند تا به نحو احسن پیش بروند. پروژه ها یا تیم های کمربند سبز را رهبری می کند. برای دستیابی به این سطح، افراد یک دوره جامع‌تر می‌گذرانند که آن‌ها را برای تبدیل شدن به رهبران پروژه آماده می‌کند.

کمربند سیاه: نقش هدایت گری دارد و پروژه های مربوط به حل مسئله را هدایت می کند. تیم های فعال در پروژه را آموزش می دهد و برای آنها مربیگری می کند. پس از رسیدن به سطح کمربند سبز، شرکت‌کنندگان می‌توانند به سمت گواهینامه کمربند سیاه حرکت کنند و برای نقش‌های رهبری در پروژه‌های بزرگ‌تر و پیچیده‌تر آماده شوند.

 

همچنین یک کمربند سیاه استادی وجود دارد که کمربند سیاه و کمربند سبز را آموزش می دهد و وظیفه مربیگری آنها را بر عهده دارد و عمدتاً در سطوح برنامه ریزی فعالیت می کند.

بیشتر بخوانید: زنجیره سودآوری خدمات چیست؟

 

شش سیگمای  ناب چیست؟


شش سیگمای  ناب یک رویکرد مدیریتی متمرکز بر تیم است که به دنبال بهبود عملکرد با حذف ضایعات و نقص‌ها در عین افزایش استانداردسازی کار است. این روش فلسفه تولید لاغر/شرکت  نابو روش‌ها و ابزار شش سیگما را ترکیب می‌کند و تلاش می‌کند تا ضایعات منابع فیزیکی، زمان، تلاش و استعداد را کاهش دهد و در عین حال کیفیت را در تولید و فرآیندهای سازمانی تضمین کند. هرگونه استفاده از منابع که برای مشتری نهایی ارزش ایجاد نکند، ضایعات محسوب می‌شود و باید حذف شود.

نکات مهم اجرایی

مانند بسیاری از روش‌های دیگر، برای اینکه مدل شش سیگما بتواند به بهبود عملکرد سازمانی کمک نماید، نیازمند تعهد و التزام زیادی در شرکت است. به بیانی ساده تر تمام ارکان سازمان باید خود را نسبت به انجام جوانب مختلف این مدل ملزم بدانند. در دهه ۱۹۹۰  یکی از دلایل اجرای موفق مدل شش سیگما برای جنرال الکتریک این بود که جک ولش آن را به یک اولویت سطح بالای سازمانی تبدیل کرد و پس از استقرار نیز چندین سال به آن پایبند بود. این التزام و تعهد نسبت مبانی اجرایی، معمولاً در قالب ایجاد یک کمیته راهبری در رأس شرکت و برگزاری یک جلسه آموزشی (اغلب دو روزه) توسط مدیران ارشد انجام می شود تا موضوعات مربوط به شش سیگما به دقت مورد بررسی قرار گیرند. سپس معیارهای عملکرد شش سیگما باید در برنامه عملیاتی کسب و کار گنجانده شوند.

دام عملیاتی

یکی از مشکلات رایجی که شرکت ها با آن مواجه می شوند این است که زمان لازم را برای برنامه آموزشی شش سیگما اختصاص نمی دهند و همین امر از تأثیرگذاری این مدل جلوگیری می کند. این مشکل منوط به موضوع زمان نمی شود و اغلب اوقات مواردی همچون تخصیص ندادن تعداد مناسبی از افراد برای انجام فعالیت خاص، منجر به وقفه اجرایی در فرایند پیاده سازی مدل شش سیگما می شود. در بیشتر شرکتها، به گروهی از کارمندان که وظایف دیگری بر عهده دارند، در کنار مسئولیت‌های تعریف شده، مالکیت فرآیند شش سیگما نیز سپرده می‌شود. همین امر باعث می گردد تا اقدامات سخت و پیچیده که نیازهای اصلی پروژه هستند، به ثمر نشیند و فرایند پیاده سازی را دشوار می شود. یکی دیگر از مشکلات اجرایی در شش سیگما، عدم تمرکز کافی است. برای یک شرکت بسیار معمول است که با فرآیندی که دامنه آن بسیار گسترده است مقابله کند و نسبت به آن واکنش دهد. ارزش واقعی روش شش سیگما زمانی مشخص می شود که بتواند هر گونه نقص جزیی را بر طرف نماید، و این تنها در صورتی امکان پذیر می شود که فرآیندهای تابعه آن با دقت مورد بررسی قرار گیرند. در اصل، شش سیگما زمانی کار می‌کند که به ضورت کاملا تخصصی، متمرکز و طبق اصول اولیه سازندگانش، استفاده شود – همانطور که بیل اسمیت و میکل هری از آن استفاده می کردند. اگر مدل شش سیگما به یک استعاره شعاری برای بهبود کیفیت تبدیل شود، کاربرد آن از بین می رود و نمی تواند ثمر خود را در کسب و کار و سازمان شان دهد.

ماتریس شش سیگما

مثال‌ واقعی از شش سیگما

شش سیگما توسط بسیاری از شرکت‌ها، دولت‌های محلی و سایر موسسات استفاده می‌شود. در اینجا مثالی از چگونگی بهبود بهره‌وری عملیاتی، صرفه‌جویی در هزینه و افزایش رضایت مشتری توسط شش سیگما آورده شده است.
مایکروسافت (MSFT)
مایکروسافت یکی از بزرگترین تولیدکنندگان نرم‌افزار در جهان است. این شرکت از شش سیگما برای کمک به ریشه‌کنی نقص‌ها در سیستم‌ها و مراکز داده خود و کاهش سیستماتیک خرابی‌های زیرساخت IT استفاده کرد. این شرکت ابتدا استانداردهایی را برای تمام سخت‌افزار و نرم‌افزار خود ایجاد کرد تا یک اندازه‌گیری پایه برای تشخیص نقص‌ها ایجاد کند. سپس از تحلیل علت ریشه، از جمله جمع‌آوری داده‌ها از حوادث با اولویت بالا در گذشته، خرابی‌های سرور و توصیه‌های اعضای گروه محصول و مشتریان، برای شناسایی مناطق مشکل‌ساز بالقوه استفاده کرد. داده‌های زیادی به صورت روزانه و هفتگی از سرورهای مختلف جمع‌آوری می‌شد. حوادث بر اساس شدت تأثیر نقص‌ها بر کسب‌وکار و خدمات زیربنایی شرکت اولویت‌بندی می‌شدند. تحلیل و گزارش‌دهی داده‌ها نقص‌های خاص را شناسایی کرد و پس از آن مراحل اصلاح برای هر نقص تعیین شد. مایکروسافت می‌گوید در نتیجه شش سیگما، در دسترس بودن سرورهای خود را بهبود بخشیده، بهره‌وری را افزایش داده و رضایت مشتری را افزایش داده است.

بیشتر بخوانید: اولویت های استراتژیک چیست؟

 

نتیجه گیری

شش سیگما یک رویکرد سیستماتیک برای حذف خطاها است. شش سیگما از روش‌های آماری برای بهبود کیفیت با به حداقل رساندن تنوع در فرآیندهای تجاری، از ساخت تا مهندسی و خرید استفاده می کند.  شش سیگما در مورد بهبود کیفیت است.  یک کسب و کار باید کیفیت را به همان روشی که مشتریانش از آن رضایت دارند اندازه گیری کند. با تمرکز بر مشتری، یک کسب و کار می‌تواند به راحتی کیفیت محصولات خود را بهبود بخشد. سازمان‌ها از شش سیگما برای کنترل تغییرات فرایند استفاده می‌کنند و در نتیجه فرایندهای تجاری قابل‌پیش‌بینی و سودآور بیش‌تری را رقم می‌زنند؛ هم‌چنین، این روش نارسایی‌ها را کاهش می‌دهد و روحیه‌ی کارکنان و کیفیت محصولات یا خدمات را نیز بهتر می‌کند.

 

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع شش سیگما برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

یادگیری سازمانی

تعریف یادگیری سازمانی و سازمان یادگیرنده چیست؟

در این مقاله قصد داریم به بیان مفهوم یادگیری سازمانی بپردازیم و اهمیت بکارگیری آن را در شرکت ها و کسب و کارهای بررسی نماییم. تعاریف مختلفی از یادگیری سازمانی و سازمان یادگیرنده وجود دارد که سعی شده است تا حد امکان، همه تعاریف علمی ارائه شوند. در ادامه به ویژگی سازمان های یادگیرنده پرداخته شده است و عناصر یادگیری سازمانی و نقش هرکدام بر روی فرآیندهای کسب و کار مورد بررسی قرار گرفته است. در آخر و پس از خواند مقاله یادگیری سازمانی می توانید نظرات و دیدگاه های خود را برای ما به اشتراک بگذارید و بکارگیری آن را در مدیریت استراتژیک سازمان خود به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر یادگیری سازمانی

سازمان ها قبلا در محیطی و عوامل ما پایدار به سر می بردند و وقایع آینده تقریبا قابل پیش بینی بودند، به طوری که مدیران می توانستند در شرایط مطمئن برنامه ریزی کنند. اما امروزه محیط به شدت در حال تغییر است. افزایش رقابت و پیچیدگی در فضای کسب و کار یکی از مشخصه های تجارت نوین است. تغییرات سریع و محسوس در عرصه های مختلف علم و فناوری به طور فزایندهای فرایندهای جامعه بشری را تحت تأثیر قرار داده به طوریکه سازمان های سنتی دیگر قادر به هماهنگی با این تغییرات نیستند و تنها سازمانی شانس بقاء دارد که بتواند خود را پیوسته با تغییرات محیطی پیرامون خود وفق دهد. بنابراین سازمان ها به منظور سازگاری با محیط خود، به دنبال بهترین راه کارها هستند که به این ترتیب به مزیت رقابتی دست پیدا خواهند کرد.

یکی از راه های کسب مزیت رقابتی پایدار، تاکید بر آموزش کارکنان و بالا بردن اطلاعات و دانش ایشان است. در گذشته تنها کارکنان و رهبران به دنبال یادگیری بودند ولیکن امروز سازمان ها به دنبال یادگیری هستند. به واسطه مؤثر بر آن یادگیری، دانشی پایدار در افراد و در سطح بالاتر در سازمان تولید می شود که آنها را قادر به اجرای نوآوری ها و فعالیت هایی می سازد که ضامن بقای سازمان در محیط متغیر امروزه خواهند بود.

بیشتر بخوانید: نحوه رقابت در صنایع تولیدی و خدماتی چگونه است؟

سازمان ها تنها با یادگیری سریع از موفقیت ها و شکست ها قادر خواهند شد هنگام برخورد با موقعیت های مختلف، رفتاری اثربخش داشته باشند و بدین شکل با حداکثر اثربخشی به اهداف خود نائل خواهند گشت. مقاله حاضر به معرفی یادگیری سازمانی و سازمان یادگیرنده و ارتباط بین آنها پرداخته شده است و سپس برخی از مهم ترین عوامل مؤثر بر یادگیری سازمانی تبیین خواهد شد.

با توسعه دانش، فناوری و گسترش حیطه های کسب و کار، بنگاه های اقتصادی گسترش یافته و به محیطی رقابتی و پر از چالش تبدیل گردیده است و در این اثناء پاردایم های جدیدی ظاهر شده که بقاء را برای بسیاری از بنگاه ها، شرکت ها و سازمان ها مشکل و دشوار ساخته اند. در چنین محیطی طبیعی است که امتیازهای رقابتی در جریان یادگیری و آموزش در سطح کارکنان و سازمان مطرح شود. به عبارتی، محوریت پارادایم های جدید، یادگیری است و بنابراین، سازمان هایی موفق تر هستند که زودتر، سریع تر و بهتر از رقبا یاد بگیرند و این یادگیری و آموخته ها را در فرایندهای کاری خود نشان دهند.

دقیقا به همین دلیل است که مفهوم یادگیری سازمانی در سال های اخیر مطرح شده و رشد قابل توجهی داشته است. سازمان ها به جای رفتارها و حرکت های سنتی خود که در بهترین شکل آن، در بر گیرنده آموزش نیز بود، تبدیل به سازمانی می شوند که همواره در پی یادگیری هستند و کوشش خود را در راستای یادگیری به عنوان یک امتیاز رقابتی و یک مزیت رقابتی به کار می برند.

اهمیت یادگیری سازمانی در آن است که کلید موفقیت سازمان ها راستای نیل به عمر طولانی محسوب می شود زیرا موفق ترین سازمان ها اگر دچار فقر یادگیری شوند ممکن است به حیات خود ادامه دهند اما هرگز نمی توانند از تمامی قابلیت های خود استفاده کنند. از این رو در آینده نزدیک تنها سازمان هایی می توانند ادعای برتری کنند که قادر باشند از قابلیت – ها، تعهد و ظرفیت یادگیری افراد در تمامی سطوح سازمانی خود به نحو احسن بهره برداری کنند.

بیشتر بخوانید: تأثیر بازارگرایی بر هدفمندی و جهت گیری استراتژیک در سازمان چیست؟

تعریف های گوناگونی از یادگیری ارائه شده است ، اما در تمامی آنها تغییر در رفتار، به عنوان اساسی ترین ها رکن یادگیری قلمداد گردیده است. یادگیری فرآیندی است که در آن رفتارها، پندارها و دانش افراد تغییر میکند. یادگیری موجب سهولت در تغییر رفتار می شود که این امر بهبود عملکرد را به دنبال خواهد داشت. البته این رفتارها گاهی مستقیما قابل مشاهده است و گاه به طور غیرمستقیم احساس می شود.

فرایند یادگیری سازمانی

تعریف دقیق یادگیری سازمانی چیست؟

یادگیری سازمانی (organization learning) از سال ۱۹۶۳ که اولین بار «مارچ» تعریفی از آن به دست داده تا اوایل دهه ۱۹۹۰ که «ویک و رابرتس» تعریف جدیدی از آن ارائه کردند، مورد بحث و تجدید نظر صاحب نظران مدیریت بوده است. نویسندگان تعاریف متفاوتی از یادگیری سازمانی ارائه کرده اند که در این بخش به تعدادی از آن ها خواهیم پرداخت. برخی از مهم ترین تعاریف ارائه شده به شرح زیر است:

  • یادگیری سازمانی، متشکل از مجموعه ای از تعاملات بین انطباق های فردی و گروهی و انطباق در سطح سازمان است.
  • یادگیری سازمانی عبارت از فرآیندی است که طی آن، اعضای سازمان خطاها را کشف و برای اصلاح آن اقدام می کنند.
  • یادگیری سازمانی عبارت است از فرآیند به سازی عملکردها از طریق دانش و درک بیشتر.
  • یادگیری سازمانی یک فعالیت بلندمدت است که در طول زمان موجب ایجاد مزیت رقابتی می شود و نیاز به توجه مداوم مدیریت، تعهد و تلاش دارد
  • یادگیری سازمانی عبارت است از رفتار انطباقی سازمان در طول زمان.
  • یادگیری سازمانی از طریق بینش مشترک، الگوهای ذهنی و دانش، حاصل شده و بر تجربه و آگاهی های گذشته و رویدادهای پیشین استوار است

در جایی دیگر نیز یادگیری سازمانی را چنین تعریف می کنند: یادگیری سازمانی عبارت است از توسعه دانش و بینش جدید که تأثیر بالقوه ای بر رفتار دارد. یک عامل یا نهاد یاد می گیرد اگر به واسطه پردازش اطلاعات رفتارهای بالقوه اش تغییر کند. یک سازمان یاد می گیرد اگر هر کدام از واحدهایش کسب دانش کنند که این به عنوان یک قابلیت بسیار مفید برای هر سازمان است.

فرآیند یادگیری سازمانی چگونه است؟

بسیاری از محققان اعتقاد دارند که یادگیری سازمانی از تکرار فرآیندهای درونی شدن و بیرونی شدن حاصل می شود. به اعتقاد آنها فرآیند یادگیری سازمانی بر می گردد به توانایی سازمان در تبدیل و یک پارچ هسازی اطلاعات و توسعه تجربیات در بخش های مختلف شبکه برای سایر بخش ها که به این ترتیب اطلاعات به طور وسیعی در دست همه افراد خواهد بود و می تواند مقدمه ای برای ایجاد یک موقعیت جدید باشد.

آنها یادگیری سازمانی را این گونه تعریف می کنند: رشد بینش و تجدید ساخت دهی و بازنگری موفقیت آمیز مشکلات سازمانی توسط افراد که نتایج آن در عوامل ساختاری و نتایج سازمان منعکس شود. دانشمندان دیگر دو تعریف از یادگیری سازمانی ارائه می کنند

  1. یادگیری سازمانی یعنی این که همه کارکنان در سطوح مختلف از تجارب روزمره یاد بگیرند، خودشان را اصلاح کنند و تحول فکری و ذهنی پیدا کنند.
  2. یادگیری سازمانی یعنی تغییر ذهنی کارکنان و ایجاد آرمان مشترک برای یادگیری به شکلی که همه کارکنان یاد بگیرند و یاد بدهند.

یادگیری سازمانی در واقع از طریق به اشتراک گذاشتن بصیرت ها، دانش، تجربه و مدل های ذهنی اعضای سازمان حاصل می شود. به بیان دیگر، یادگیری سازمانی بر پایه دانش و تجربه ای که در حافظه سازمان وجود دارد بنا نهاده می شود و به مکانیسم هایی مانند خط مشی ها، استراتژی ها و مدل هایی که بر روی ذخیره دانش متکی است. یادگیری سازمانی را چنین تعریف می کند، یادگیری سازمانی فرآیندی است که با کسب دانش و بهبود عملکرد در طول زمان رخ می دهد. یادگیری سازمانی در قدیم، درباره یادگیری افراد به عنوان عامل در سازمان است، ولی یادگیری سازمانی جدید هرچند به معنای یادگیری است اما توسط جمع یا توسط «انسانها به عنوان یک موجود اجتماعی» مورد توجه قرار میگیرد.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق ذی نفع یا ذینفعان چیست؟ تحلیل ذینفعان در سازمان و پروژه چگونه انجام می شود؟

گانز، یادگیری سازمانی را اکتساب و کاربرد دانش، مهارت ها، ارزش ها، عقاید و نگرش های ثمربخش در راستای نگهداری، رشد و توسعه سازمان تعریف کرده است. در مجموع می توان اظهار کرد، یادگیری سازمانی عبارت است از تمامی روشها، ساز و کارها و فرایندهایی که در درون سازمان به منظور تحقق یادگیری به کار گرفته می شوند.

تعریف دقیق سازمان یادگیرنده چیست؟

رابینز معتقد است که سازمان ها نیز همانند انسان ها می آموزند؛ چنین سازمانی به مرور زمان یاد می گیرد، یادگیری را پرورش داده و با تشخیص نیازهای یادگیری و تسهیل یادگیری تغییر یافته، توسعه پیدا می کند و عملکردهایش متحول می شود. سازمان های یادگیرنده برای پیشی گرفتن از رقبا و دستیابی به موفقیت و ابتکار عمل، باید پیوسته در حال یادگیری و اندوختن تجربه باشند. چگونه می توان انتظار داشت که سازمانی به پیشرفت نائل شود و افق های جدیدی از فعالیت و کار را فرا روی خود بگشاید، بدون این که بخواهد چیز جدیدی یاد بگیرد.

حل یک مساله چالش برانگیز، معرفی محصولی جدید و باز مهندسی یک فرآیند، همه نیاز به مشاهده جهان به روشی نو و تلاش عملی در راستای اجرای یافته های جدید دارند. در نبود عنصر «یادگیری»، سازمانها و افراد آنها، تنها شیوه های کهنه را -حداکثر با بیان های جدید تکرار می کنند. سازمان یادگیرنده درد و عشق آموختن دارد یعنی نیاز به آموختن را احساس می کند و در پی یادگیری است. سازمان اگر احساس کند که برای بقاء و تداوم حیات و نیز رشد در یک محیط مشحون از رقابت و چالش باید بیاموزد، مسلما به دنبال یادگیری روان خواهد شد. لازم به ذکر است که سازمان یادگیرنده، به طور دقیق، برابر با مجموع افرادی که یاد می گیرند، نیست؛ بلکه یادگیری به طور همزمان در سه سطح فردی، گروهی و سازمانی تحقق می یابد.

روش های سیستماتیکی برای انتقال دانش

در مورد سازمان یادگیرنده، تعاریف زیادی ارائه شده است که به اهم آنها اشاره خواهیم کرد. ریچارد تیر می گوید، سازمان یادگیرنده، سازمانی است که در آن، سازمان به طور مستمر خود را با تغییرات محیطی هم راستا می کند، سازوکارهایی برای شنیدن صدای تمامی ذی نفعان دارد، روش های سیستماتیکی برای انتقال دانش به سراسر سازمان دارد، به ادغام / خرید سایر شرکت ها و اتحاد با دیگران، به عنوان راهبردهایی برای یادگیری نگریسته می شود، ساختار سازمانی به گونه ای طراحی شده است که به جریان دانش در سراسر سازمان کمک کند

سازمان یادگیرنده سازمانی است که دارای توانایی ایجاد، کسب و انتقال دانش است و رفتار خودش را طوری تعدیل می کند که منعکس کننده دانش و دیدگاه های جدید باشد. سازمان یادگیرنده را این گونه تشریح می کند: سازمان یادگیرنده سازمانی است که اعضای آن همیشه در حال یادگیری چیزهای جدید هستند و آنچه را می آموزند در راستای بهبود کیفیت کالاها و د خدمات ، فرایندهای تولید، ارائه خدمات و محیط کاری کارکنان و عملکرد آنها به کار می گیرند

بیشتر بخوانید: نقش هیات مدیره در شرکت چیست؟

سازمانی یادگیرنده است که بتواند از طریق فرآیند ارتباط، دامنه رفتارهای بالقوهاش را تغییر داده و بهبود بخشد. سازمانی یادگیرنده است که استنباط هایی را از تاریخ و تجربیات خود به دست آورده، آنها را به صورت کاربردی راهنمای رفتارهایش قرار دهد. سازمان های یادگیرنده را سازمان دانش آفرین نامید؛ بدین معنا که در این سازمان ها خلق دانش و آگاهی های تازه، ابداعات و ابتکار یک وظیفه تخصصی و ویژه نیست. سازمان دانش آفرین سازمانی است که هر فردی در آن انسانی خلاق و دانش آفرین است؛ در این سازمان، تفکر، بحث های جمعی و کشف نظرات و افکار نو تشویق می شود و نوآوران پرورش می یابند

برای تشریح سازمان یادگیرنده با نگرش برنامه ریزی استراتژیک از دو واژه «مسافر» و «جهانگرد» استفاده می کنند. اساسا یک جهانگرد براساس برنامه ای مدون و زمان بندی شده مسافرت می کند در آن برنامه، هر مرحله سفر از قبل پیش بینی شده است؛ در حالی که یک مسافر، تنها ایده ای کلی از مقصد دارد و مسیر دقیق خود را در طول راه مشخص می کند. برای یک مسافر، تعیین مسیر حرکت ، متناسب با شرایط غیرمترقبه و پیش بینی نشده انجام می گیرد.محققان دیگر نیز یک سازمان یادگیرنده را با «مسافر» مقایسه نموده اند.

تشبیه سازمان یادگیرنده به مسافر

این سازمان طبق رسالت سازمانی اش (ماموریت سازمان میداند که کجا باید برود، اما نحوه دستیابی به آن را مرحله به مرحله، متناسب با شرایط و در طول مسیر مشخص می کند. تشبیه سازمان یادگیرنده به مسافر را بدین معنا است که برای پیشبینی تغییرات و واکنش مناسب در مقابل شرایط غیر قابل پیش بینی همواره نیاز به یادگیری وجود دارد. به این ترتیب سازمان می تواند به هدف نهایی خود نائل گردد. به طور خلاصه می توان گفت که دلیل اصلی تلاش یک سازمان یادگیرنده برای بهبود توانایی های یادگیری در سطوح مختلف، ارائه واکنش سریع و مناسب در مقابل تغییرات احتمالی است

در کتاب «عصر سنت گریز» درباره سازمان یادگیرنده عنوان می کند که این سازمان می تواند به دو معنا باشد. سازمانی که یاد می گیرد و یا اینکه سازمانی که مستخدمان خود را به یادگیری تشویق می کند. چرخ یادگیری را نمی توان به تصادف، یا تفکر مقام ریاست، در وان حمام گذاشت. اگر سازمان بخواهد یاد بگیرد باید آن را سازماندهی کرد». وی از سازمان یادگیرنده به عنوان «سازمان خودخواه» ( خودخواهی مناسب)، یاد می کند و عنوان می کند که چنین سازمانی در مورد نقش و آینده خویش ، دیدگاه روشنی دارد، هدف هایی را دنبال می کند و مصمم است که آنها را محقق سازد. این سازمان ها به طور مرتب ، جهان و سهم خود را در آن مرتبا قالب ریزی می کنند.

گسترش تفکر رشد یافته و اندیشه جمعی

«پیتر سنگه»، سازمان یادگیرنده را به عنوان سازمانی که به طور مستمر ظرفیت خود را برای خلق آینده اش افزایش می دهد تعریف می کند. به عقیده وی سازمان یادگیرنده سازمانی است که در آن افراد به طور مستمر توانایی های خود را ارتقاء می بخشند تا به نتایجی که مدنظرشان است دست یابند و بدین ترتیب الگوهای جدید تفکر رشد یافته و اندیشه ای جمعی و گروهی گسترش می یابد. به بیان دیگر به سازمان، ساختار، فرآیند یا شبکه ای که در آن افراد به طور مداوم توانایی های خود را برای ایجاد نتایج مطلوب پرورش می دهند سازمان یادگیرنده گفته می شود. سازمان های یادگیرنده را مانند سازمان هایی می داند که مداوم تغییر می کنند و از طریق فرآیندهای خودسازماندهی به هم پیوسته و هماهنگ به حل مشکلات می پردازند.

بیشتر بخوانید: کارایی و اثربخشی استراتژی های کسب و کار چگونه افزایش می یابد؟

سازمان یادگیرنده را ظرفیت یا فرآیندی می دانند درون یک سازمان که با توجه به تجربیات موجب اصلاح و بهبود عملکرد می شود. سازمان یادگیرنده را به عنوان سازمانی معرفی نموده اند که به طور مستمر ظرفیت خود را برای یادگیری، تطابق و تغییر در راستای فرهنگ خود افزایش می دهد.

یک سازمان یادگیرنده سازمانی است که برای مرورکردن و بررسی اطلاعات محیطی اش سازماندهی شده است که با ایجاد و خلق اطلاعات برای خودش و تشویق افراد برای تبدیل اطلاعات به دانش و هماهنگی این دانش بین افراد بینش جدید ایجاد می شود. این عامل باعث تغییر در رفتار می شود که برای دانش و بینش جدید به کار خواهد رفت

ایجاد ظرفیت افزوده برای تطابق و تغییرات

افراد دیگر، سازمان یادگیرنده را سازمانی دانسته اند که یادگیری همگان را میسر ساخته و به طور مستمر خود را دچار تحول و دگرگونی می سازدو چنین سازمانی این واقعیت را پذیرفته که هیچ چیز برای همیشه به شکل کنونی باقی نمی ماند، سازمان یادگیرنده دارای ظرفیت افزوده ای برای تطابق و تغییرات است و سازمانی است که در آن فرایندهای یادگیری تحلیل ، بررسی، توسعه و مدیریت شده و این فرایندها هم راستا با اهداف نوآوری و بهبود عملکرد است

سازمان یادگیرنده سازمانی است که به منظور اصلاح و بهبود ، یادگیری به طور مستمر در آن وجود دارد و سازمان توانایی تحول و تغییر را دارد و سازمان یادگیرنده موجب افزایش ظرفیت سازمانی خواهد گشت. سازمان یادگیرنده، سازمانی است که با ایجاد ساختارها و استراتژی ها، به ارتقای سازمانی کمک کند.به عقیده «مارسیک و واتکینز» همه سازمانها یاد می گیرند اما به آن سازمانهایی، سازمان یادگیرنده اطلاق می شود که به منظور نوآوری در محصولات و خدمات در کسب، خلق، توزیع و ذخیره و به کارگیری یادگیری در همه سطوح سازمان چابک باشند.

تعریف سازمان یادگیری مدار چیست؟

اصطلاح سازمان یادگیری مدار تعریفی است که بر ایجاد فرصت های یادگیری برای کارکنان شان تمرکز کرده است و کارکنان خود را تشویق می کند که نه تنها به دانش و مهارتهای نوین مسلح شوند، بلکه مهارت هایی را که در زمینه یادگیری و حل مسأله تحصیل کنند و در نتیجه ظرفیت خود را برای یادگیری های بعدی پرورش دهند ( یعنی یاد بگیرند که چگونه یاد بگیرند)؛ هدف بلندمدت این سازمان تبدیل شدن به یک سازمان یادگیرنده است.

سازمان ها زمانی یادگیرنده و دانش آفرین شمرده می شوند که بتواند استنباطاتی را از تاریخ و تجربیات خود به دست آورند و آنها را به صورت کاربردی راهنمای رفتارهای شان قرار دهند. دو تعریف خاص نیز برای سازمان یادگیرنده ارائه شده است:

  1. سازمان یادگیرنده نگرشی خاص بر یک سرمایه گذاری است که افزایش مستمر قابلیت های سازمان در اشکال مختلف را دربردارد.
  2. سازمان یادگیرنده یک سازمان « فراشناختی» است یعنی سازمان ظرفیت چگونگی تفکر و چه آموختن را دارد.

به عقیده دولت آبادی، یک سازمان یادگیرنده عبارت است از یک محیط سیال، مسطح و بدون مرز ارتباطات، جریان اطلاعات، مسؤولیت پذیری افراد و همکاری آنها را در داخل و خارج از سازمان به حداکثر می رساند. یا به طور خلاصه، عبارت است از یادگیری تیمی از طریق اقدام متناسب و هماهنگ در ساختارهای سیال.

فعالیت های اصلی در سازمان های یادگیرنده کدام است؟

سازمان یادگیرنده، سازمانی است که یادگیری توسط تمام افراد سازمان و انتقال آن یادگیری را به مجموعه سازمان تسهیل می کند سازمان یادگیرنده، سازمانی است که در پنج فعالیت مهارت دارد: حل مساله به طور سیستماتیک ، آزمایش و تجربه روش های جدید ، یادگیری از تجربه گذشته، یادگیری از دیگران، انتقال دانش به سراسر سازمان. سازمان یادگیرنده بیش از آن که یک نظریه یا یک مدل سازمانی باشد، انعکاس دهنده نوعی تفکر و بینش در مورد کار، انسان، سازمان و مدیریت است. سازمان یادگیرنده برآیند تمامی تاکیداتی است که بر اهمیت و ضرورت آموزش همه جانبه و مستمر کارکنان و نقش بی همتای چنین آموزش هایی در افزایش کارایی و اثربخشی سازمان صورت گرفته اند

یادگیری سازمانی چطور به مزیت تبدیل می شود؟

سازمان یادگیرنده را سازمانی میدانند که تمامی اهداف، استراتژی ها، مقاصد و فعالیت های آن در راستای یادگیری کارکنان و سازمان
به عنوان کل است، به طوری که از یکسو کارکنان و سازمان از طریق یادگیری مستمر به اهداف خود خواهند رسید و از طرف دیگر، برای سازمان نوعی مزیت نسبت به دیگر رقبا به دست می آید.

ویژگی سازمان های یادگیرنده چیست؟

در مجموع می توان به برخی از ویژگی های سازمان یادگیرنده اشاره کرد:

  • رویکرد سیستمی به یادگیری
  • تعهد و التزام به یادگیری مادام العمر
  • انعطاف پذیری و قابلیت سازگاری
  • چشم انداز مشترک
  • ساختار مدیریتی مسطح
  • اعتقاد در مدیریت و کارکنان نسبت به وابستگی کار و یادگیری بهم
  • مشارکت در چارچوب همکارانه و مشارکتی
  • دیدگاه جامع و وسیع به یادگیری
  • چاره جویی و رفع مشکلات و موانع
  • تخصیص بالاترین پاداش ها برای بیشترین تلاش های
  • استفاده از کارکنانی یادگیرنده و خلاق
  • پندگیری از تجربیات خود و دیگران
  • جستجوی علت مشکلات در خود
  • ارتقاء یادگیری به واسطه همراستایی اهداف فردی و سازمانیان با
  • جریان روان اطلاعات در تمامی سطوح سازمانی
  • تشویق و حمایت از آرمان طلبی و نوآوری
  • گسترش مستمر قابلیت های کارکنان در مسیر تحقق اهداف مشترک فردی و سازمانی
  • نگاه به تمامی کارکنان، مشتریان، عوامل محیطی و حتی رقبا، به منزله ” منابع اطلاعات
  • ورود سریع آموخته ها به فرآیندهای عملیاتی
  • سرمایه گذاری وسیع در بخش منابع انسانی
  • انجام نیاز سنجی های آموزشی دقیق و مستمر به منظور شناسایی کمبودها و خلاءهای آموزشی کلیه کارکنان در همه سطوح سازمان
  • برخورداری از الگوی ذهنی پویا ( یعنی الگوی ذهنی خود را نسبت به مسایل شناسایی کرده و آنها را دائما مورد ارزیابی و سنجش قرار می دهد)
  • یادگیری و کاربست آموخته ها
  • بسط و گسترش انواع راه کارهای مشورتی و هدایتی برای کلیه گروه ها و افراد سازمانی استقرار نظام فعال بازخورد “، بمنظور شناسایی دقیق و سریع نواقص و انجام به موقع تغییرات و اصلاحات لازم
  • ربط و پیوندی عمیق تمامی اجزا به هم
  • تفویض اختیاری به کارکنان
  • ارتقای اطلاعات و توانمندی کارکنان با ایجاد تیم های متعدد و انجام بحثهای گروهی
  • ایجاد آرمان یا دیدگاه مشترکی میان نیروی انسانی و سازمان
  • تشویق کارکنان برای بهبود مهارت های فردی، گروهی و ارتقای کیفیت کار خود
  • استفاده از تجربیات مثبت یا منفی خود (سازمان) و دیگران ( رقبا، تامین کنندگان، مشتریان و …) – تقویت انگیزه کارکنان
  • احترام به کارکنان
  • انتقال و اجرای سریع یادگیری سایر شرکت ها به داخل سازمان
  • حمایت و یادگیری ایده های خوب و کارهای موفق سایر بنگاهها
  • پیش بینی و انطباق سریعتر با اثرات محیطی
  • تسریع توسعه محصولات، فرآیندها و خدمات نوین
  • حرفه ای شدن بیشتر از طریق رقبا و مشارکت کنندگان
  • تسریع انتقال دانش از یک بخش به بخش دیگر سازمان
  • یادگیری اثربخش تر از خطاها – به کارگیری مناسب تر کارکنان در همه سطوح سازمان
  • کاهش زمان برای اجرای تغییرات استراتژیک
  • تشویق بهبود مستمر در همه حوزه های سازمان
  • جذب بهترین کارکنان
  • افزایش تعهد کارکنان
  • وقوف کامل تمامی اعضاء سازمان نسبت به اهمیت یادگیری و عمل به آن

تفاوت یادگیری سازمانی و سازمان یادگیرنده چیست؟

در گذشته اصطلاحات یادگیری سازمانی و سازمان یادگیرنده به جای هم به کار می رفت. بعدها نویسندگان زیادی به عنوان دو مفهوم مجزا به آنها نگریستند که در این مبحث، نظرات برخی از محققان درباره تفاوت بین سازمان یادگیرنده و یادگیری سازمانی ارائه خواهد شد.

برای متمایز نمودن سازمان یادگیرنده و یادگیری سازمانی دو عامل مطرح است، اول سازمان یادگیرنده را شکلی از سازمان و یادگیری سازمانی فعالیت یا فرآیندی در درون سازمان است و دوم سازمان یادگیرنده را نیازمند تلاش و یادگیری سازمانی بدون نیاز به تلاش حاصل می شود. سازمان یادگیرنده را به عنوان سازمانی معرفی می شود که هدف آن گسترش توانایی یادگیری در تمام سطوح و به طور مستمر به منظور بهینه سازی اثربخشی اش می باشد.

عوامل موثر در یادگیری سازمانی

دلیل شکاف بین یادگیری سازمانی و سازمان یادگیرنده

سازمان یادگیرنده سازمانی است که هدف آن عبارت است از گسترش و مرتبط ساختن یادگیری و توانایی یادگیری افراد، گروه ها و سازمان به عنوان یک کل به منظور تغییر مستمر در هر سه سطح در مسیر برآورده ساختن نیازهای موجود و ممکن مشتریان، دلیل شکاف بین یادگیری سازمانی و سازمان یادگیرنده را ۱) وجود موانع برای انتقال یادگیری به تمام سطوح سازمان و ۲) عدم وجود ارتباط میان فرآیندهای یادگیری در سازمان می دانند

دو اصطلاح یادگیری سازمانی و سازمان یادگیرنده بعضی وقت ها به اشتباه به جای یکدیگر به کار گرفته می شوند. وی یادگیری سازمانی را مفهومی می داند که برای توصیف انواع خاصی از فعالیت هایی که در سازمان جریان دارد به کار گرفته می شود در حالی که به نوع خاصی از سازمان اشاره می کند. همچنین وی اظهار می دارد که سازمان ها برای بقا باید یاد گیرند ( یادگیری سازمانی) اما آنها نیاز ندارند سازمان یادگیرنده باشند، ایده ال چیزی شبیه دست نیافتی است اما چیزی که بدون تلاش رخ دهد دست یافتنی است. علاوه بر این، سازمان یادگیرنده ایده ال ، در حال حاضر ناشناخته است در حالی که یادگیری سازمانی شناخته شده است.

فرآیند تبدیل شدن به سازمان یادگیرنده

فرآیند تبدیل شدن به سازمان یادگیرنده از طریق گسترش یادگیری سازمانی است و یادگیری سازمانی فعالیت مرکزی در سازمان یادگیرنده است. یادگیری سازمانی یعنی یادگیری به وسیله افراد و گروه ها در سازمان در مقابل سازمان یادگیرنده یعنی یادگیری بوسیله سازمان به عنوان یک سیستم کلی بین سازمان یادگیرنده و یادگیری سازمانی تمایز قائل شده است. یادگیری سازمانی بر مشاهده و تجزیه و تحلیل فرایندهای موجود در یادگیری جمعی و فردی سازمان متمرکز است، در حالی که سازمان یادگیرنده جهتی عملی دارد و از ابزارهای ارزشیابی یا آسیب شناسی که به تعیین، توسعه و ارزیابی کیفیت فرآیندهای یادگیری در درون سازمان مدد می رساند، منبعث می شود.

در بحث سازمان های یادگیرنده، بر چه چیزی تمرکز می کنیم (سیستم ها، اصول و مشخصات سازمان هایی که یاد می گیرند و به عنوان یک موجودیت جمعی تولید می کنند). اما در بحث یادگیری سازمانی بر این که یادگیری چگونه در سازمان رخ می دهد، توجه می شود. (مهارتها، فرآیندهای ایجاد و به کارگیری دانش) یادگیری سازمانی تنها یک جنبه از سازمان یادگیرنده است.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق مدیریت تحول استراتژیک در سازمان چیست؟

جمع بندی کلی که از این بحث می توانیم داشته باشیم این است که یادگیری سازمانی نوعی فرآیند مداوم بشمار می آید ولی سازمان یادگیرنده هدف و مقصود است. یعنی سازمان ها با تحقق یادگیری سازمانی به سازمان یادگیرنده تبدیل خواهند شد؛ به عبارت دیگر سازمان یادگیرنده حاصل یادگیری سازمانی است. لذا باید میان یادگیری سازمانی به مفهوم افراد و گروههای درون سازمان و سازمان یادگیرنده به معنی یادگیری سازمان به عنوان سیستمی کلی، تمایز قائل شد.

عوامل موثر بر یادگیری سازمانی کدام است؟

عوامل مؤثر بر یادگیری سازمانی در این بخش برخی از عوامل مؤثر بر یادگیری سازمانی معرفی و سپس به توضیح اجمالی در رابطه با هر یک خواهیم پرداخت. که شامل  رهبری تحول گرا، مدیریت دانش، کار تیمی، چشم انداز مشترک، قابلیت شخصی، فرهنگ یادگیری، مشخصات سازمانی، فناوری اطلاعات، مدل های ذهنی

نقش رهبری تحول گرا در یادگیری سازمانی چیست؟

رهبری تحول گرا و اثربخش رفتار یادگیری را شکل می دهد، سیستم هایی را برای تسهیل یادگیری و بهبود قابلیت های یادگیری کارکنان فراهم می کند، اشاعه دانش و یادگیری را تضمین می کند و افراد را در رهبری سهیم می کند. یعنی رهبر باید سیستم ها و فرایندهایی را خلق کند که حامی فعالیت های یادگیری باشند و افراد آنها را وارد فعالیت های روزانه کنند. این بدان معنا است که مسؤولیت نهایی برای موفقیت و یادگیری در سازمان ها بر عهده رهبران سازمان است.

نقش مدیریت دانش در یادگیری سازمانی چیست؟

بسیاری از محققین فعال در زمینه یادگیری سازمانی، مدیریت دانش را فرایندی می دانند که شامل مراحل کسب دانش از طریق منابع خارجی یا رشد داخلی، توزیع و تسهیم دانش بین اعضای سازمان، تفسیر دانش که از به اشتراک گذاشتن دانش بین افراد سازمان به وجود می آید، به کارگیری دانش کسب شده در عمل و حافظه سازمانی است که منظور از آن ذخیره دانش برای استفاده آینده است.

نقش کار تیمی در یادگیری سازمانی چیست؟

هر عضوتیم مهارت، تخصص و استعداد مختلفی دارد که به واسطه گفتگو بین أعضاء فرصتی برای کارکنان فراهم می شود تا از تخصص دیگران بهره برده، آن را یاد بگیرند و همکاری با یکدیگر موجب می شود به حل مساله بپردازند، بنابراین گفتگوهای تیمی آغازگر یادگیری تیمی است. میزان یادگیری و توانایی های یک تیم بیش از مجموع توانایی ها و یادگیری تک تک اعضای تیم است. یادگیری تیمی به عنوان کلید دستیابی به یادگیری سازمانی یاد شده است.

نقش چشم انداز مشترک در یادگیری سازمانی چیست؟

چشم انداز مشترک عبارت است از ایجاد کردن حس تعهد در افراد سازمان و گروه ها به وسیله ترسیم آینده مطلوب سازمانی در ذهن کارکنان با ایجاد چشم انداز مشترک در سازمان اهمیت یادگیری بیشتر برای دستیابی به اهداف چشم انداز بر همگان آشکار می گردد و تأثیر بنابراین به سزایی بر قابلیت های یادگیری سازمان خواهد گذاشت.

نقش قابلیت شخصی در یادگیری سازمانی چیست؟

این ویژگی به افراد سازمان اجازه می دهد چشم انداز شخصی خود را شفاف کرده و بهبود دهند. افراد با قابلیت شخصی بالا ظرفیت و توانایی مشاهده فاصله بین واقعیت جاری و چشم انداز ش خصی را دارند هم چنین این گونه افراد تعهد به توسعه و بهبود افکار، قابلیت ها و مهارت های خویش دارند. یکی از عوامل مؤثر بر یادگیری سازمانی وجود چنین افرادی در سطوح و بخش های مختلف سازمان است زیرا بدون تحقق یادگیری فردی، دستیابی به یادگیری سازمانی امکان پذیر نیست.

فرایند یادگیری سازمانی در سازمان های یادگیرنده

نقش فرهنگ یادگیری در یادگیری سازمانی چیست؟

منظور از فرهنگ یادگیری استقرار شرایط یادگیری و حمایت از یادگیری در سازمان است مانند سرمایه گذاری در یادگیری توسط سازمان، برگزاری دوره های آموزشی برای کارکنان، تهیه و غنی سازی کتابخانه در سازمان، تخصیص پاداش های مادی (نقدی و غیرمادی (ارتقاء شغلی برای یادگیری و… مهیاسازی چنین شرایطی موجب افزیش تعهد به یادگیری در سازمان خواهد شد.

نقش فناوری اطلاعات در یادگیری سازمانی چیست؟

سیستمهای اطلاعاتی با به کارگیری تکنولوژیهای اطلاعاتی می توانند بر یادگیری سازمانی تأثیرگذار باشند. این سیستم ها از طریق تأثیر بر عوامل زمینه ای نظیر ساختار و محیط بر یادگیری سازمانی تأثیر مستقیم می گذارند. همچنین اطلاعات کارکنان را نیز تحت تأثیر قرار داده و موجب افزایش دانش ایشان می گردد.

نقش مشخصات سازمانی در یادگیری سازمانی چیست؟

در این بخش بیشتر تمرکزمان روی دو عامل عمر سازمان و سلسله مراتب سازمانی است. تحقیقات نشان داده است که هرچه از عمر سازمان می گذرد بواسطه افزایش ارتباطات سازمان با تعداد افراد بیشتر از قبیل مشتریان و تامین کنندگان و نیز نهادها و سازمان های مختلف تجارب بیشتری کسب خواهد کرد که تأثیر به سزایی بر یادگیری سازمان خواهد داشت. همچنین هرچه سلسله مراتب سازمانی بیشتر باشد یادگیری دیرتر و سخت تر در سازمان تحقق می یابد . زیرا سلسله مراتب سازمانی موجب تقویت فرهنگ قدرت مداری در سازمان می شود در این فرهنگ به علت آنکه مشارکت بین افراد کم می شود میزان یادگیری نیز کاهش خواهد یافت.

نقش مدل های ذهنی در یادگیری سازمانی چیست؟

مدل های ذهنی عبارت است از برداشت ها و تصورات ذهنی از دنیا و محیط اطراف که بر رفتار تأثیر می گذارد. سنگه اعتقاد دارد اگر مدل های ذهنی افراد درست مدیریت شود یادگیری مهارت های جدید و سپس نوآوری در سازمان تسهیل خواهد شد و در غیر این صورت مدل های ذهنی ناصحیح مانع یادگیری خواهد شد.

نقش تفکر سیستمی در یادگیری سازمانی چیست؟

منظور از تفکر سیستمی به کارگیری روش های سیستمی در بررسی مسائل سازمانی، تحلیل امور و فعالیت های درون سازمانی و برون سازمانی و تأثیر همه عوامل بر یکدیگر است . سنگه اعتقاد دارد یک سازمان وقتی به سمت یادگیری حرکت می کند که مدیران سازمان و هم چنین در سطح پایین تر همه کارکنان با به کارگیری تکنیک سیستمی، شروع به بازسازی ذهن کرده و از تفکر سیستمی در تصمیم گیری های روزانه خود استفاده کنند.

نقش ذهن باز در یادگیری سازمانی چیست؟

منظور از ذهن باز، توانایی در بررسی و تجزیه و تحلیل فرایندهای سازمان است. سازمان های با ذهن باز روش های به کار گرفته شده خود را بررسی می کنند، از پذیرش ایده های نو برای اصلاح آنها دریغ نکرده و حتی با اموختن روش های نو سعی در فراموشی رفتار گذشته خود دارند. تمام تلاش چنین سازمان هایی به روز کردن دانش سازمانی است. با تقویت چنین فرهنگی در سازمان امید به تحقق یادگیری در سازمان بسیار بالا می رود.

نقش چابکی در یادگیری سازمانی چیست؟

سازمانی چابک خواهد بود که نه تنها پاسخگوی تهدیدهای محیطی است بلکه تأثیرگذار بر محیط خود نیز هست. چنین سازمان هایی یادگیری مولد را مدنظر قرار می دهند یعنی یادگیری که نه فقط اشتباهات و خطاها در آن کشف و اصلاح می شود بلکه استراتژیها، ارزش ها و فرضیات سازمانی نیز تغییر خواهند یافت. سازمان هایی چابک خواهند بود که بتوانند به آسانی تغییر و یادگیری را وارد فضای سازمانی کنند.

نقش ساختار بازار یا محیط در یادگیری سازمانی چیست؟

هر چقدر محیطی که سازمان در آن فعالیت میکند پویاتر باشد سازمان برای پاسخ گویی سریعتر نسبت به تغییرات محیط اطرافشان و حفظ مزیت رقابتی خود، تلاش بیشتری برای یادگیری خواهند کرد. با یادگیری بیشتر، سازمان ها قادر به شناخت هرچه بهتر محیط خود خواهند شد و بهترین استراتژی ها را برای مقابله با تهدیدها و بهره برداری از فرصت ها به کار خواهند بست. البته نوع یادگیری در محیط های مختلف، متفاوت است. در محیط های نسبتا پایدار یادگیری انطباقی کفایت می کند در حالی که در یا محیط های پویا یادگیری مولد مؤثر خواد بود.

خلاصه مقاله یادگیری سازمانی

نتیجه گیری امروزه در محیط های پویا تنها سازمان هایی موفق خواهند بود که بتوانند میزان یادگیری خود را نسبت به رقبا بالا ببرند و از این طریق بر رقبای خود پیشی گرفته و به مزیت رقابتی دست یابند. به همین منظور مدت ها است که محققین مباحث یادگیری سازمانی و سازمان یادگیرنده را مطرح کرده اند و بسیاری از سازمان ها اعم از تولیدی، خدماتی و آموزشی نیز تلاش بر پیاده سازی آن دارند. برخی از عوامل درون سازمانی و برون سازمانی بر یادگیری سازمانی تأثیرگذار هستند از جمله عوامل درون سازمانی می توان به رهبری، مدیریت دانش، کار تیمی، قابلیت شخصی، فرهنگ یادگیری، تکنولوژی، مشخصات سازمانی، مدل های ذهنی، تفکر سیستمی، ذهن باز و چابکی اشاره کرد و عامل برون سازمانی شامل ساختار بازار یا محیط است.

با استقرار یادگیری سازمان زمینه های تحقق سازمان یادگیرنده فراهم خواهد شد. البته دستیابی به یک سازمان یادگیرنده غیرممکن است زیرا چنین سازمانی پویا است و مرتب در حال تغییر و پیشرفت است به یک مرحله و یک مقطع خاص ختم نمی شود. سازمان ها در راه رسیدن به سازمان یادگیرنده مزایا و قدرت رقابتی زیادی کسب خواهند کرد.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع یادگیری سازمانی و سازمان یادگیرنده برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.  شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

دوسوتوانی سازمانی چیست؟

تعریف دقیق دوسوتوانی سازمانی چیست؟

در این مقاله قصد داریم به بیان تعریفی از دوسوتوانی سازمانی بپردازیم و انواع دوسوتوانی سازمانی را شرح دهیم. دوسوتوانی سازمانی مفهومی است که شرکتهای بسیاری را با خود همراه نموده است و توانسته است بینشی جدید در مدیران ایجاد کند که بتوانند هر چه بهتر، از موقعیت های استراتژیک و فرصت های نوآورانه استفاده نمایند. در ادامه به بیان هریک از جوانب و ابعاد ساختاری دوسوتوانی سازمانی خواهیم پرداخت و شما می تواند نظرات و دیدگاه های خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر دوسوتوانی سازمانی

تصور کنید برای انجام کارهایتان مجبور بودید از هر دو دستتان استفاده کنید؛ گاهی از دست چپ، گاهی از دست راست و گاهی هر دو دست همزمان. تصور کنید که همه افراد در سازمان شما با چنین چالشی مواجه بودند. توانایی استفاده ماهرانه از هر دو دست «دوسوتوانی» نامیده می‏شود. این پدیده به‌طور فزاینده در شرکت‌هایی به‌کار می‏رود که در آنها تنش بین دو مدل کسب‏وکار مختلف به‌عنوان «دوسوتوانی سازمانی» توصیف می‏شود.دوسوتوانی سازمانی مفهومی جدید در مدیریت می باشد که در رابطه با نحوه دستیابی به مزیت رقابتی پایدار، بقای سازمانی و عملکرد شرکت است. توانایی برای استفاده از وضع موجود (بهره برداری) و استفاده از فرصت ها برای رشد و بقای در آینده اکتشاف دو بال حرکت دوسوتوانی می باشند. یک سازمان برای بقا، رشد ، افزایش عملکرد، نوآوری و توان رقابت پذیری در محیط پویای امروزی به قابلیت پویای دوسوتوانی سازمانی نیاز دارد .

بر مبنای تحقیق انجام شده توسط دانکن و مارچ، اولین کسانی بودند که نظریه دوسوتوانی سازمانی را مطرح کردند. به اعتقاد تاشمن و اریلی، این امیدواری وجود دارد که سازمان های دوسوتوان عملکرد بهتری داشته باشند و ساختارهای سازمانی را که به ایجاد دوسوتوانی کمک می کند، تشریح کنند. تا قبل از سال ۱۹۹۶ دوسوتوانی سازمانی توجه محققان به خود را جلب نکرده بود. اما با مطرح شدن این مفهوم توسط تاشمن و اریلی، مفهوم دوسوتوانی سازمانی بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. به طوری که از سال ۲۰۰۴ به بعد مقالات زیادی در این زمینه توسط محققان به رشته تحریر در آمده است.

در یک تحقیق بنیادی دوسوتوانی در موضوعاتی همانند استراتژی، شبکه ها، توسعه محصول جدید، تکنولوژی، توسعه نرم افزار،
سرمایه فکری و دیگر موضوعات به کار گرفته شده است. برخی از سازمان ها قادر به شناسایی، تعریف و به کار گیری فعالیت هایی هستند که منجر به افزایش کارایی سازمان یا سیستم می شود. اینگونه فعالیت ها که که بر روی عملیات تولید، کاهش هزینه ، کیفیت و … برای بهبود عملکرد کسب و کار جاری تمرکز دارد، بهره برداری نامیده می شود.

از طرف دیگر، سازمان ها می توانند بر روی فعالیت هایی که انعطاف پذیری را افزایش می دهد، تمرکز کنند که اکتشاف نامیده می شود و اشاره به تمرکز بر روی نوآوری و رشد در محصول، فرصت هایی برای اطمینان از اثربخشی آینده و … دارد. از دید محققان اکتشاف و بهره برداری اساسا دو فعالیت سازمانی مجزا می باشد که باید به صورت کاملا همزمان پیگیری شود تا سازمان به مزیت رقابتی و بقای
طولانی مدت دست یابد. تعداد زیادی از تحقیقات از بهره برداری و اکتشاف به عنوان فعالیت های متعامد که متقابلا اثر مثبتی دارند الگو گرفته اند.

بیشتر بخوانید: واحد خدمات مشترک چگونه در سازمان هم افزایی ایجاد میکند؟

دست یافتن به سطح یکسانی از اکتشاف و بهره برداری در سازمان آسان نیست، اما می توان مدت زمان رسیدن به آن را کوتاهتر کرد. هدف این مقاله دادن یک نگرش نو در زمینه ابهامات دوسوتوانی، روشن کردن برخی از این ابهامات و معرفی نوع شناسی چند وجهی از دوسوتوانی سازمانی به همراه پیشنهاد هایی برای تحقیقات آینده می باشد. ما در این مقاله از روش کتابخانه ای در جهت گرد آوری مطالب و از روش توصیفی و تحلیل مباحث مربوط به دوسوتوانی در راستای نگارش مقاله استفاده کرده ایم.

در این مقاله با توجه به جدید بودن ادبیات دوسوتوانی، تعاریفی از دوسوتوانی سازمانی ارائه شده است. ابهامات موجود در تعریف آن بررسی و همچنین ابهامات در واژه های اکتشاف و بهره برداری بیان شده است، سپس انواع دوسوتوانی متوازن، گردشی، تفکیکی و متقابل توضیح داده شده است. ابهامات در سنجش دوسوتوانی و تحقیقات مربوط به دوسوتوانی مورد بحث قرار گرفته در نهایت نتیجه گیری و موضوعات تحقیقاتی آینده برای محققان ارائه شده است.

استراتژی دوستوانی سازمانی

تعریف دوسوتوانی سازمانی چیست؟

مفهوم دوسوتوانی برای اولین بار توسط دانکن و مارچ در ادبیات یادگیری سازمانی شکل گرفت که میزان تمایل شرکتها به تمرکز بر توانایی های بهره برداری و یا اکتشاف را مشخص می نمود. در حالی که هدف شرکت های بهره بردار گرا، رسیدن به کارایی بهتر برای نمونه از طریق تمرکز بر روی تولید و عادی سازی است، شرکت های اکتشاف گرا هدفشان ایجاد انعطاف پذیری در سازمان از طریق یک رویکرد باز به یادگیری است، برای نمونه، برخی از شرکت ها از طریق آزمایش و گام گذاشتن به پروژه های نوآوری پر مخاطره انعطاف پذیری را ایجاد می کنند.

دانکن، در تعریف دوسوتوانی بر نیاز سازمانها جهت توسعه ترتیبات ساختاری دوگانه برای مدیریت نوآوری تمرکز کرد ولی مارچ، معتقد است که بهره برداری و اکتشاف دو فعالیت یادگیری متفاوتند و سازمان توجه و منابع خود را بین این دو تقسیم می کند. سازمان باید به طور همزمان با اکتشاف و بهره برداری همتراز باشد.

تاشمن و اریلی، دوسوتوانی سازمانی را توانایی همزمان پیگیری نوآوری افزایشی و ناپیوسته برای ساختار ها، فرآیند ها و فرهنگ ها در گروه متناقض چند گانه در شرکت مشابه که برای بقای یک دسته از شرکت ها نیاز می باشد، تعریف کردند. گیبسون، دوسوتوانی را، یک توانایی سازمانی در همسویی و کارایی در پاسخ به تقاضاهای بازار و همزمان سازگاری با تغییرات در محیط تعریف می کند. سازمان دوسوتوان به سازمانی گفته می شود که به طور همزمان توانایی تمرکز بر مسئولیت های فعلی به خوبی فرصت های آینده را به عنوان کلیدی برای بقای شرکت دارا باشد.

معنی و مفهوم دقیق دوسوتوانی سازمانی چیست؟

هنوز مقداری ابهامات درباره اینکه اصطلاح دوسوتوانی سازمانی چه معنی دارد باقی مانده است. استفاده عمومی از دوسوتوانی سازمانی نامعین و ساده است و اشاره به توانایی یک شرکت در انجام دو کار به صورت همزمان دارد. در یک تعریف ساده، اکتشاف ممکن است اشاره ساده ای به اقدامات انجام شده برای بهبود قابلیت های موجود باشد.

فقدان دوسوتوانی (اکتشاف/بهره برداری) برای شرح بقای سازمانی در زمانی که شرکت با تهدیدها سر و کار دارد خیلی با اهمیت است. در دیگاه دیگر بقای طولانی مدت شرکت امر لازم برای دوسوتوانی سازمانی است. دوسوتوانی آسان نیست، در حالی که یک شرکت می تواند کارآیی و نوآوری یا رقابت در بازار های چندگانه را پیگیری کند. یک شرکت برای توسعه قابلیت های ضروری می تواند در بازار ها و تکنولوژی های جدیدی که توانمند بر بقای شرکت در مواجه با شرایط تغییرات انجام شده در بازار می باشند رقابت کند.

در یک تحقیق بنیادی دوسوتوانی در موضوعاتی همانند استراتژی، شبکه ها، توسعه محصول جدید، تکنولوژی، توسعه نرم افزار، سرمایه فکری و دیگر موضوعات به کار گرفته شده است. در حالی که درگیری ها و تنش های عملی برای اینکه چگونه مدیران و سازمان ها با اکتشاف و بهره برداری سر و کار دارند ممکن است نادیده گرفته شود. خطر به کار گیری وسیع این اصطلاح در تحقیقات، حرکت به سمت پدیده های اصلی را دور می کند و معنی خود را از دست می دهد. اصطلاح دوسوتوانی یک تست رورشاخ (Rorschach) مدیریت شده است که هر کس می خواهد تضمین بقای شرکت را با آن بررسی کند.

آزمون رورشاخ که یکی از انواع آزمون های فرافکن است، توسط هرمن رورشاخ روان پزشک سوئیسی ابداع شد. این آزمون شامل ده لکه جوهر است که برخی از آنها رنگی، برخی سیاه، خاکستری و سفید هستند و هر یک روی کارت جداگانه ای قرار دارند. در این آزمون، افراد تلقی خود از لکه های عجیب و غریب جوهر را بازگو می کنند و بر اساس این تفسیر و تلقی، روانشناس، نوع شخصیت یا عملکرد احساسی فرد یا حتی اختلالات ذهنی اش را تشخیص میدهد.

با توجه به این ابهامات، محققان پیشنهاد کردند که ادبیات دوسوتوانی سازمانی از تعریف اصلی خود در ساخت به عنوان قابلیتی برای حل تنش ها رخت بر بسته است. بنابراین، تحقیقات آینده ممکن است که از یک بازگشت به تعریف ساختاری که بر روی ماهیت دوسوتوانی به عنوان یک قابلیت تأکید داشته باشد، سودمند باشند.

بحث دوسوتوانی در ابتدا متمرکز بوده است ولی حالا به کمتر متمرکز تبدیل و پیچیده تر نیز شده است. تحقیقات نه تنها منجر به فقدان شفافیت شده است بلکه اصطلاحات به کار گرفته شده در رابطه با پدیده های مختلف اثرات خاصی داشته است؛ ما معتقد و موافق این هستیم که اگر اصطلاح دوسوتوانی سازمانی در ادامه برای پدیده های بسیار ناهمگون مورد استفاده قرار گیرد، بینش ما درباره اینکه چگونه واقعا شرکت ها اکتشاف و بهره برداری می کنند احتمالا بسیار کمتر مفید واقع شود.

 

ابهام در اکتشاف و بهره برداری دوسوتوانی سازمانی

دوسوتوانی طرفدار ترکیبی از اکتشاف و بهره برداری است و رفتار یک سازمان را که موفق به رسیدن به سطح بالایی از بهره برداری و اکتشاف به طور همزمان و مدیریت خواسته های متضاد در محیط کار می شود، را توصیف می کند. دوسوتوانی به سازمان اجازه می دهد که در مدیریت خواسته های کسب و کار امروز کارا باشد، در حالی که انعطاف پذیری مورد نیاز برای انطباق با چالش ها و فرصت های جدید در محیط را به دست آورد.

در یک مقاله مبنا به طور ضمنی بر رویکرد چند بعدی با تأکید بر ضرورت پیگیری هر دو نوع فعالیت صحه می گذارد. او بحث می کند که تأکید بیش از حد بر روی بهره برداری به ممانعت از اکتشاف برای قابلیت ارتقا و در نهایت منسوخ شدن منجر می شود. در این شرایط سازمان ها خودشان را در یک دام تعادل پایدار کمتر از حد مطلوب در می یابند. در مقابل، تمرکز بیش از حد بر روی اکتشاف به ممانعت از بهره برداری و شکست در داخل سازمان و به دست نیاوردن هیچ بازگشتی از دانش منجر خواهد شد. به کار گماشتن سازمان ها در اکتشاف بیش از اندازه، تعدادی از ایده های جدید توسعه نیافته و مقدار ناچیزی قابلیت های مشخص را ارائه می دهد؛ چون بهره برداری و اکتشاف برای منابع پنهان و مورد توجه رقابت می کنند، نگهداری یک ترکیب بهینه از بهره برداری و اکتشاف به صورت فوق العاده به چالش کشیده شده است و مستلزم تعدادی از مبادلات بالقوه است.

بیشتر بخوانید: نحوه تعامل و توزیع قدرت بین واحد بازاریابی و فروش باید چگونه باشد؟

برای رسیدن به هدف دوسوتوانی تحقیقات زیادی انجام شده است که مبادلات بهره برداری و اکتشاف به عنوان یک نقطه شروع در نظر گرفته شده است. دوسوتوانی به وسیله تلاش در سطوح بالای اکتشاف و بهره برداری همزمان به دست می آید. برای محققان اکتشاف و بهره برداری اساسا دو فعالیت سازمانی مجزا می باشد که باید به صورت کاملا همزمان پیگیری شود تا به مزیت رقابتی و بقای طولانی مدت دست یابند. تعداد زیادی از تحقیقات از بهره برداری و اکتشاف به عنوان فعالیت های متعامد که متقابلا اثر مثبتی دارند الگو گرفته اند. دست یابی به دوسوتوانی در سطوح یکسان اکتشاف و بهره برداری آسان نیست اما می توان حداکثر رسیدن به هر دو را سریعتر کرد. نمودار زیر به خوبی اکتشاف و بهره برداری را در بعد زمان به تصویر می کشد.

دوستوانی سازمانی یا همان organizational ambidexterity ]dsj

تمرکز بر بهره برداری و اکتشاف باید چگونه باشد؟

تمرکز غالب بر بهره برداری و یا اکتشاف ممکن است به شکست شرکت در بازار منجر شود. همان گونه که بهره برداری اشاره به بهینه سازی کسب و کار فعلی و ایجاد سود کوتاه مدت دارد، تمرکز بیش از حد بر آن ممکن است شرکت را به دام توانایی بیاندازد، که در آن قابلیت های سازمان منسوخ شده و عملکرد بلند مدت به خطر انداخته شود تمرکز صرف بر بهره برداری ممکن است عملکرد کوتاه مدت به همراه داشته باشد، اما می تواند مشکل توانایی تولید بدون تقاضا را ایجاد کند، چرا که سازمان ممکن است نتواند به طور کافی به تغییرات محیط واکنش نشان دهد.

از سوی دیگر، تمرکز بیش از حد بر اکتشاف ممکن است به سازمان کمک کند پایه دانش خود را بهبود بخشد اما سازمان را در دام چرخه بی پایان تحقیق و تغییر بی حاصل می اندازد و عملکرد دراز مدت سازمان را به خطر می اندازد. بقای بلندمدت و موفقیت سازمان، به توانایی سازمان در فعالیت به اندازه در بهره برداری از موقعیت های کنونی سازمان و فعالیت در اکتشاف برای موفقیت در آینده بستگی دارد. انتظار می رود واحدهای سازمانی که اکتشاف را دنبال می کنند کوچک و غیر متمرکز باشند و فرآیندهای ضعیفی داشته باشند، و واحدهای سازمانی که بهره برداری را دنبال می کنند بزرگ تر، متمرکزتر و با فرآیندهای منسجم تر باشند.

شرکت ها در یک دوره طولانی و در روبه رویی با تغییرات تکنولوژی و محیطی نیاز دارند که همترازی ساختاری خود را تغییر دهند. تامپسون، ویژگی های مابین کارآیی و انعطاف پذیری در اجرا را یک تناقض می داند. در این دیدگاه بهره برداری درباره کار آیی، کنترل، اطمینان و تنزل می باشد، در حالی که اکتشاف درباره جستجو، کاوش، استقلال و نوآوری است. از دیدگاه مارچ، هر سازمانی با مسائل اساسی روبه رو می شود و بهره برداری های کافی برای اطمینان از سود دهی جاری را به کار می گیرند. همچنین در زمان مشابه توانمندی های خود را برای اطمینان از سوددهی آینده به کار می گیرند.

بیشتر بخوانید: تحلیل زنجیره ارزش چیست و ارکان اصلی در زنجیره ارزش کسب و کار کدامند؟

در استفاده از اصطلاح دوسوتوانی سازمانی، شرکت ها به تغییر ساختار ها برای ابداع کردن به درستی اجرای نوآوری نیاز دارند. اینکه چگونه تعدادی از شرکت ها برای چندیدن دهه باقی می مانند و کار می کنند مورد تجدید نظر قرار گرفته است. سازمان ها به کشف و بهره برداری همزمان نیاز دارند تا دوسوتوان شوند

نظریه ها درباره آسانی یا دشواری که هر سازمان می تواند هم اکتشاف و هم بهره برداری را دنبال کند وابسته به اوضاع سختی است که این دو وظیفه را به عنوان رقابت یا جنبه های تکمیلی در تصمیمات یا اقدامات سازمانی مورد عمل قرار دهند. از سوی دیگر برخی از محققان به عنوان یک ساختار دوقطبی به دوسوتوانی توجه دارند در حالی که مارچ، استدلال تمایزی و مبادلات بین بهره برداری و اکتشاف را به عنوان دروغ در برابر اهداف تک زنجیره تلقی می کند. در ویژگی های مارچ مکان اکتشاف و بهره برداری ذاتا منابع متعارض و تقاضاهای مدیریتی در شرکت است. سپس در این دیدگاه، مبادلات بین اکتشاف و بهره برداری غیر قابل اجتناب دیده می شود، و وابستگی نتایج دوسوتوانی به مدیریت در این مبادلات برای یافتن رتبه مناسبی از نقاط قوت ما بین این دو است.

در واقع، مبادلات بین بهره برداری از یقین های قدیمی و اکتشاف، احتمالات جدید می باشد. در ادامه یک نوع شناسی جدیدی از دوسوتوانی بر مبنای دو بعد ساختار و زمان ارائه شده است که به نظر می رسد با توجه به ابهامات مطرح شده، می تواند پاسخگوی برخی از ابهامات باشد.

معنی و مفهوم دوستوانی سازمانی چیست؟

انواع دوسوتوانی سازمانی کدام است؟

در نوع شناسی چند وجهی دوسوتوانی که توسط سیمسک ارائه شده است به دو بعد اشاره دارد. بعد اول به بعد زمانه اشاره دارد زیرا تسخیر گستره دوسوتوانی به طور همزمان یا متوالی در طول زمان پیگیری می شود.

ماهیت زمانی دوسوتوانی سازمانی چگونه است؟

ماهیت زمانی دوسوتوانی سازمانی به دست آوردن تمایزات ما بین قابلیت های سازمانی مورد نیاز برای پشتیبانی از پیگیری های همزمان بهره برداری و اکتشاف و نیاز مندی های آنها برای جایگزینی بین بهره برداری و اکتشاف در یک پیگیری متوالی در طول زمان است.

ماهیت ساختاری دوسوتوانی سازمانی چگونه است؟

بعد دوم به بعد ساختار اشاره دارد. تامپسون، به دو بعد ساختار مستقل و وابسته اشاره دارد. هنگامی که بهره برداری و اکتشاف در یک واحد مشابه دنبال می شود، دوسوتوانی ساختاری مستقل نامیده می شود. در مقابل، موقعی که این پیگیری ها مستلزم دو واحد مجزا یا بیشتر می باشد، دوسوتوانی ساختاری وابسته نامیده می شود. با کنار گذاشتن ابعاد در کنار هم، چهار نوع توصیف دوسوتوانی هارمونیک، گردشی، تفکیکی و متقابل مشخص می شود که شکل زیر نشان داده شده اند.

یکی از مزیت های اصلی این نوع شناسی در توان بالقوه آن برای هدایت متمرکز و تحقیق سیتماتیک در داخل دوسوتوانی می باشد. تلاش های پیشین برای شناسایی ریشه و ردیابی نتایج دوسوتوانی به علت غیبت یک چارچوب نظری کل نگر برای تشخیص انواع دوسوتوانی و همچنین هدایت تحقیقات محدود شده است.

تحقیقات پیشین بر روی شناسایی و توصیف پیشینه و شرایطی که اثر گذار، توانمند یا در غیر این صورت ارتقا دهنده دوسوتوانی سازمانی باشد تمرکز دارند، و توجه اندکی به نتایج مرتبط با دوسوتوانی شده است.

انواع دوستوانی سازمانی و شرکتی چیست؟

تعریف دوسوتوانی سازمانی متوازن چیست؟

پیگیری همزمان بهره برداری و اکتشاف متوازن در داخل یک واحد سازمانی مجزا به طور ذاتی چالش آور است، چون هر رقابتی برای منابع پنهان، منجر به تعارض ها، خلاف گویی ها و تناقضات می شود. در غیاب بخش بندی ها، پیگیری پیشرفت فعالیت های استراتژیک و عملیاتی از نظر فرهنگ سازمانی، ساختار، سیستم و جایگاه یک پاداش بر روی توانایی های یکپارچه اعضا ایجاد تنش می کند. بنا بر این تعجب آور نیست که دوسوتوانی متوازن در ادبیات زمینه سازمانی و فرهنگ می باشد.

زمینه سازمانی به عنوان یک سطح رویه ای از فرهنگی که سیستم، فرآیند و باور های رفتاری سطوح فردی را توصیف می کند، بیان شده است. در واقع آنها معتقدند که حفظ تعادل مطلوب از بهره برداری و اکتشاف در داخل یک واحد مجزا مستلزم ساخت یک مجموعه از فرآیند هایی است که توانمند باشند افراد را تشویق کنند به اینکه خودشان درباره چگونگی تقسیم وقتشان بین تقاضاهای متعارض برای بهره برداری و اکتشاف تصمیم گیری کنند.

ایجاد یک مفهوم برای ارتقا گرایش رفتاری، یک ظرفیت ترکیب شده برای بهره برداری و اکتشاف است، که به صورت همزمان شکوفا می شود. این مفهوم شامل تأکید مشترک بر عملکرد بالا (انضباط و کشش) و حمایت اجتماعی (پشتیبانی و اعتماد )  و پیگیری دوسوتوانی به وسیله تشویق افراد برای ایجاد قضاوت های یکپارچه که چگونه زمانشان را بین تقاضاهای متعارض برای همترازی و سازگاری تقسیم کنند می باشد.

فراتر از ایجاد یک مفهوم حمایت کننده، این ادبیات بر روی تمرین ها و رویه های سازمانی همچون استفاده فرارویه ای، غنی سازی شغل و تقسیم کردن وظیفه برای ارتقای دوسوتوانی تأکید دارد در داخل یک واحد مستقل این مکانیزم ها با نیازهای منعطف برای ایجاد تعادل بین اکتشاف و بهره برداری توسعه می یابند.

سیستم سازمانی مشخص همچون ساختار مبتنی بر تیم و شیوه های منابع انسانی می توانند خلاقیت را در سازمان ارتقا دهند و از پیگیری همزمان اکتشاف و نو آوری پشتیبانی کنند. برای یک دیدگاه مدیریتی، دوسوتوانی زمینه ای که مستلزم رهبران با مجموعه ای از رفتار های پیچیده می باشد پیشنهاد شده است.

نتایج نشان می دهد که عملکرد استراتژیک از دوسوتوانی متوازن تأثیر می پذیرد. از دیدگاه مبتنی بر منابع یک مفهوم رفتاری از بهره برداری و اکتشاف می تواند به طور همزمان جلوه گر باشد و ممکن است یک منبع ارزشمند، کمیاب و هزینه تقلید به آن توجه شود و بنا براین یک منبع بالقوه برای مزیت های رقابتی باشد. تحقیقات تجربی گواه منافع استراتژیک این نوع از دوسوتوانی است.

به طور خاص، ترکیب همزمان بهره برداری و اکتشاف در داخل یک واحد مجزا با بهبود رضایت ذینفعان، به ویژه در میان مشتریان و مدیران عالی و سطح بالا همراه خواهد بود. همچنین مفهوم دوسوتوان رابطه مثبتی با نرخ های ذهنی از عملکرد یک واحد کسب و کار، به وسیله مدیران سطح ارشد و میانی دارد.

واحد ها قادر هستند که قابلیت های جدیدی را به صورت همزمان ایجاد و از قابلیت های موجود نیز استفاده کنند و از سطوح بالای عملکرد استراتژیک سرمایه گذاری لذت ببرند. آنها به چهار طریق، ایجاد نوآوری در دست یابی به موفقیت، ایجاد سرمایه گذاری در فن آوری های بالا، توسعه روابط استراتژیک با سهامداران کلیدی خارجی و تأمین بودجه برای فعالیت های سرمایه گذاری داخلی، قابلیت های شرکت ها را ارزیابی می کنند.

تعریف دوسوتوانی سازمانی گردشی چیست؟

دوسوتوانی گردشی در سازمان هایی که در یک دوره طولانی از بهره برداری در گیر هستند و این دوسوتوانی به وسیله تصمیمات ساختاری به وجود نیامده است، بلکه به وسیله تخصیص مداوم منابع و توجه به بهره برداری و اکتشاف به وجود آمده است وجود دارد. در نتیجه این نوع از دوسوتوانی مستلزم یک سیستم از گردش زمانی متناوب سازمان ها در بین یک دوره بلند مدت از بهره برداری و یک دوره کوتاه مدت از اکتشاف می باشد.

تفکیک زمانی بین فعالیت ها چیز جدیدی نیست و اخیرا برای مسایلی که بهره برداری و اکتشاف را ترکیب می کند توسعه داده شده است. چندین مطالعه نشان می دهند که سازمان ها بین اکتشاف و بهره برداری نوسان دارند. پیگیری متوالی، یک مکانیزم ترکیب جایگزین را، توسعه می دهد که ممکن است با کاهش تعدادی از منابع و محدودیت های اجرایی یک رویکرد همزمان باشد. فراتر از این تفکیک زمانی، ممکن است تخصص کار آمد در فعالیت های اکتشاف و بهره برداری، نوآوری ها را تسهیل کند.

بنابراین، موقعی که دوسوتوانی به طور متوالی در یک واحد مستقل پیگیری می شود، سازمان ها به طور دوره ای تأکیداتشان را بین بهره برداری و اکتشاف تغییر می دهند. این فرآیندها مستلزم تغییرات در ساختار رسمی و رویه ها، سبک ها، سیستم های پاداش و کنترل و تخصیص دهی مجدد منابع می باشد که مستلزم ایجاد مکانیزم هایی برای مدیریت تعارض، حفظ روابط میان فردی موثر و توسعه قوانین جایگزین می باشد. یک گرایش تکنولوژیکالی قوی به طور چشمگیری تعیین کننده دوسوتوانی گردشی است. واحد های کسب و کار یا شرکت های کوچک و متوسط با یک گرایش تکنولوژیکی قوی، گرایش توسعه و تحقیق قوی تری دارند. شرکت ها در توسعه و دست یابی به تکنولوژی های جدید فعال هستند و از تکنولوژی های پیچیده در توسعه محصول استفاده می کنند.

تحقیق بر روی جریان های تکنولوژیکی به عنوان الگویی برای سرمایه گذاری شرکت های تکنولوژی محور که به طور نزدیک یک منحنی اس شکل را ایجاد می کند و اساسا شروع انعکاس منحنی به طور معنا داری به سرمایه گذاری نیازمند است تا یک بعد طراحی و ایجاد شود (اکتشاف) مورد توجه شرکت ها قرار گرفته است . پس از آن یک افزایش نمایشی در نتایج تولید به عنوان یک نوآوری بهره برداری مورد توجه قرار می گیرد و سرانجام در بالاترین سطح نمودار، اثر بهره برداری حاشیه ای می شود و این چرخه از نو تکرار می شود. این حرکت نشانه گذاری شده مستمر اکتشاف و بهره برداری در داخل یک واحد ساختاری، نمونه ای از دو سو توانی گردشی است.

در مطالعات اخیر گروه های توسعه محصول جدید دریافتند که شرکت های بیوتکنولوژیک ابتدا، اتحاد های اکتشاف را برای کشف دانش جدید به دست می گیرند و متعاقبا اتحاد های بهره برداری را برای توسعه و به شکل تجاری در آوردن دانش شکل می دهند. در مطالعه ای دیگر در گروه های نرم افزاری روشن شد که کاهش در اکتشاف در بعضی زمان ها با افزایش در بهره برداری ترکیب می شود. بر اساس تحقیقات دوسوتوانی سازمانی با نتایج نوآوری، به ویژه نوآوری در محصول ارتباط خیلی قوی دارد. همچنین شیوه های منابع انسانی که بر روی نوآوری، کار تیمی و انعطاف پذیری تأکید دارند برای پذیرش فرهنگ سازمانی که تغیرات پی در پی را توانمند می کند مناسب هستند.

تعریف دوسوتوانی سازمانی تفکیکی چیست؟

ریشه دو سوتوانی تفکیکی را می توان در نوشته های دانکن، جستجو کرد. وی استدلال کرد که شرکت ها نیاز به نوآوری به منظور تضمین موفقیت بلند مدت خود دارند و باید به ساختار های دو گانه توجه نمایند. این دیدگاه پیگیری دوسوتوانی سازمانی نیازمند ایجاد واحدهای مستقل ساختاری است که هر کدام خودشان دارای استراتژی، ساختار، فرهنگ و سیستم های مشوق هستند. مفاهیم تفکیک، قسمت بندی ساختاری و یکپارچگی ریشه در ادبیات طراحی سازمانی دارند. نظریه پردازان سازمانی پیش بینی کردند که دوسوتوانی تفکیکی به پدیده های همزمان، که مستلزم بخش بندی و مطابقت داشتن با بهره برداری و اکتشاف در داخل واحد های ساختاری متفاوت یا تقسیمات یک سازمان است وابستگی دارد.

بیشتر بخوانید: معرفی انواع استراتژی های سازمانی در سطوح مختلف کسب و کار

یکپارچگی بهره برداری و اکتشاف یک چالش اصلی برای به دست آوردن موفقیت در دوسوتوانی در سراسر حوزه های سازمانی هست. مکانیزم هایی شامل تسهیم بینش ها، هماهنگی تیم مدیریت ارشد و سیستم های مدیریت دانش یکپارچه می تواند در برقراری اتصال و یکپارچگی بین بهره برداری و اکتشاف موثر باشد. تیم های ارشد در رسمی سازی معماری دو گانه و ساخت فرآیند ها با تعارض و هزینه سر و کار دارند و مرتبط با دوسوتوانی سازمانی می باشد.

زمانی که اعضای تیم ارشد یک دیدگاه سازمانی را تسهیم و پاداش های احتمالی را دریافت می کنند، بهتر می توانند دوسوتوانی سازمانی را پیگیری کنند. تغییر رهبران برای اجبار تیم های اجتماعی یکپارچه شده که مباحثه های انتقادی و بحث های بازی در مورد مسایل وظیفه ای متعارض خود داشته باشند لازم است. علی رغم تمایل به تحقیق بر روی دوسوتوانی تفکیکی، نتایج محدود است. با این وجود نتایج پدیدار شده پیشنهاد می دهد که این نوع از دوسوتوانی ارتباط نزدیکی با نوآوری و نتایج مالی دارد.

تعریف دوسوتوانی سازمانی متقابل چیست؟

دوسوتوانی متقابل مستلزم پیگیری مستمر بهره برداری و اکتشاف در سراسر واحد ها می باشد. در حالی که دوسوتوانی تفکیکی مستلزم آمیختن وابستگی متقابل بین واحد های انجام دهنده بهره برداری و اکتشاف می باشد، وابستگی متقابل فرض می کند که هر کدام از خروجی های بهره برداری واحد A ، ورودی برای اکتشاف در واحد B می شود و خروجی واحد B در یک چرخه برگشتی ورودی واحد A می شود. علاوه بر این، بر خلاف دوسوتوانی گردشی که مستلزم مدیران ساده ای می باشد، این نوع از دوسوتوانی سازمانی نیازمند روابط توصیف شده به وسیله افزایش مستمر اطلاعات، همکاری برای حل مسائل، جریان داشتن منابع و تصمیم گیری مشترک در بین مدیران واحد های مختلف که مسئول بهره برداری و اکتشاف هستند، می باشد.

بهترین توصیف برای دو سوتوانی تقابلی، یک ترکیب هم افزایی از جریان مکمل بهره برداری و اکتشاف می باشد که در همه زمان ها و واحدها در دسترس باشد. از لحاظ نظری، پژوهشگران بر روی دیدگاه شبکه های اجتماعی، که تأکید خاصی بر روی طبقه بندی نقش های داخل شرکت برای دست یابی به این نوع از دوسوتوانی سازمانی دارد، کار می کنند. از این دیدگاه دوسوتوانی دستیابی به بهره برداری و اکتشاف از طریق تخصص آگاه در سراسر شبکه درون سازمانی است. بنابراین اثر متقابل بین بهره برداری و اکتشاف هم در داخل و هم در بین سازمان ها وجود دارد.

با درونی ساختن توسعه بخش ها، می توان طبقه بندی باز انجام داد. کدام یک از بهره برداری های درون سازمانی منجر به اکتشاف های درون سازمانی می شود؟ یا تمرکز بر کدام یک از اکتشاف های درون سازمانی منجر به بهره برداری های درون سازمانی می شود. در این حالت دانش یکپارچه بین شرکای اتحادها، ممکن است رابطه ویژه ای با این شکل از دوسوتوانی داشته باشد. پیش بینی می شود که به احتمال زیاد دوسوتوانی سازمانی متقابل در محیط های پیچیده پدیدار می شود، در حالی که دانش مورد نیاز برای اکتشاف و بهره برداری در واحد های چندگانه متنوع می باشد. با توجه به فقدان پژوهش در زمینه دوسوتوانی متقابل، نتایج و اثرات آن بر روی عملکرد بسیار کم شناخته شده است.

دوستوانی سازمانی در مدیریت استراتژیک شرکتها و کسب و کارها

خلاصه مقاله دوسوتوانی سازمانی

برای ایجاد تحول نیازمند شرکت هایی هستیم که به صورت همزمان در کسب و کار های با فناوری بالا و به حد کمال رسیده فعالیت کنند و دارایی های شرکت ها به آنها اجازه دهد که قابلیت های ضروری جدید را توسعه دهند و در کسب و کار های جدید رقابت کنند. اینکه چه موقع و چگونه شرکت ها به سمت دوسوتوانی سازمانی حرکت می کنند؛ هنوز مشخص نیست و شایسته تحقیقات بیشتری است. ما مراتب کمتری درباره زمان بندی مناسب برای مفید بودن دوسوتوانی می دانیم.

در این مقاله چهار نوع دوسوتوانی سازمانی متوازن، گردشی، تفکیکی و متقابل ارائه شده است که از لحاظ حوزه زمانی و ساختاری و نتایج متفاوت هستند. هنوز تحقیقات کمی درباره پویایی اینکه چگونه هر الگویی در سازمان ایجاد و آشکار می شود وجود دارد.
شرایط اولیه و مرزی دوسوتوانی سازمانی و در سال های اخیر پیشرفت های بزرگی به صورت استادانه از مفهوم و تعریف اثرات آن بر روی نتایج سازمانی انجام شده است. مزیت انواع روش های پیشنهاد شده برای دوسوتوانی سازمانی، در شرایط مناسب، یک راه مؤثر برای سازمان ها در مواجه با چالش های اکتشاف و بهره برداری است. با این حال، هنوز تعدادی ابهامات وجود دارد که امید می رود تحقیقات آینده آنها را روشن کنند.

 

سوالات متداول

در این بخش به برخی سوالا متداول درمورد دوسوتوانی سازمانی می پردازیم:

 چرا دوسوتوانی برای سازمان‌ها اهمیت دارد؟

دوسوتوانی سازمانی به سازمان‌ها کمک می‌کند تا:

  • نوآوری کنند و مزیت رقابتی به دست آورند.
  • در عین حال، عملیات جاری را با کارایی بالا مدیریت کنند.
  • در محیط‌های پیچیده و پویای کسب‌وکار، زنده بمانند و رشد کنند.
تفاوت بین بهره‌برداری و اکتشاف چیست؟
  • بهره‌برداری: بهینه‌سازی فرآیندها و منابع موجود برای افزایش کارایی، کاهش هزینه‌ها، و ارتقای عملکرد.
  • اکتشاف: سرمایه‌گذاری در نوآوری، یادگیری، و فرصت‌های جدید برای ایجاد تغییرات و تطبیق با محیط.
چه چالش‌هایی در دستیابی به دوسوتوانی وجود دارد؟
  • منابع محدود: تخصیص منابع به بهره‌برداری و اکتشاف ممکن است دشوار باشد.
  • تعارض فرهنگی: فرهنگ‌های مرتبط با کارایی و نوآوری معمولاً با یکدیگر در تضاد هستند.
  • پیچیدگی مدیریتی: هماهنگ کردن اهداف کوتاه‌مدت و بلندمدت دشوار است.
چگونه سازمان‌ها می‌توانند به دوسوتوانی دست یابند؟
  • ساختاری: ایجاد ساختارهای جداگانه برای تیم‌هایی که روی بهره‌برداری و اکتشاف تمرکز دارند.
  • متنی: ایجاد فرهنگ و ارزش‌هایی که کارکنان را به تعادل بین این دو تشویق می‌کند.
  • رهبری تحول‌آفرین: مدیرانی که دیدگاه‌های استراتژیک داشته و توانایی مدیریت تعارض‌ها را دارند.
نقش فناوری در دوسوتوانی سازمانی چیست؟

فناوری به سازمان‌ها کمک می‌کند تا داده‌های دقیق‌تر جمع‌آوری کنند، نوآوری‌ها را شتاب دهند، و فرآیندهای جاری را بهینه کنند. ابزارهای دیجیتال مانند هوش مصنوعی و داده‌کاوی می‌توانند به هم‌زمان بهره‌برداری و اکتشاف کمک کنند.

چه مثال‌هایی از دوسوتوانی سازمانی وجود دارد؟
  • گوگل: بهره‌برداری از تبلیغات موجود (گوگل ادز) و اکتشاف نوآوری‌هایی مانند هوش مصنوعی و واقعیت افزوده.
  • اپل: بهره‌برداری از محصولات موفق (آیفون) و اکتشاف حوزه‌های جدید مانند خودروهای هوشمند.
ارتباط دوسوتوانی سازمانی با نوآوری چیست؟

دوسوتوانی به سازمان‌ها اجازه می‌دهد هم بهبودهای تدریجی (Incremental Innovation) در محصولات و خدمات فعلی داشته باشند و هم نوآوری‌های بنیادی (Radical Innovation) را برای آینده ایجاد کنند.

چه مدل‌هایی برای توضیح دوسوتوانی وجود دارد؟
  • مدل ساختاری: تفکیک تیم‌ها و واحدها.
  • مدل متنی: ترویج یکپارچگی از طریق فرهنگ و فرآیندها.
  • مدل زمانی: تمرکز بر بهره‌برداری و اکتشاف در زمان‌های مختلف.

 

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با دوسوتوانی سازمانی برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.  شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

 

تحلیل ذی نفعان

تعریف دقیق ذی نفع یا ذینفعان چیست؟ تحلیل ذینفعان در سازمان و پروژه چگونه انجام می شود؟

در این مقاله قصد داریم تا در مورد مفهوم و تعریف ذی نفع یا ذینفان در سازمان ها و پروژه بحث نماییم. در ادامه فرایند تحلیل ذینفعان (stakeholder analysis) را تشریح خواهیم کرد، چارچوب ها و مدل های علمی برای تحلیل ذینفعان را بیان می کنیم و در آخر به نتیجه گیری در خصوص هر یک از روش های ارائه شده می پردازیم. همچنین در آخر استراتژی های مرتبط با تحلیل ذینفعان را بررسی می کنیم و اهمیت را آن را در مدیریت استراتژیک تشریح خواهیم کرد. مخاطبان گرامی سایت شریف استراتژی می توانند پس از خواندن مقاله تحلیل ذینفعان نظرات و دیدگاه خود را در انتهای این مقاله به اشتراک بگذارند.

مقدمه ای بر تحلیل ذینفعان

نقش و اهمیت ذینفعان به عنوان افراد، گروه ها و سازمانهایی که منافعی (سهام) دارند و پتانسیل تاثیرگذاری بر اقدامات و اهداف یک سازمان، پروژه و یا جهت سیاسی را دارند، برای مدیران، سیاستگزاران و محققان روشن است. لیتینن بر اهمیت ذینفعان تاکید داشته و اظهار می کند که برآوردن انتظارات ذینفعان، یک بخش جدایی ناپذیر از موفقیت پروژه های سیستم های اطلاعاتی است، لذا تحلیل ذینفعان در زمینه سیستمهای اطلاعاتی بسیار مهم است. تحلیل ذینفعان دامنه ای از متدولوژی های مختلف برای تحلیل علایق و منافع ذینفعان را در بر گرفته و تعیین می کند کدام منافع باید در زمان تصمیم گیری لحاظ شود.

رویکردهای مختلفی برای تحلیل ذینفعان توسعه داده شده است، اما بطور کلی، گروهها یا بازیگران از دو جنبه تحلیل می شوند که عبارتند از: الف: منافع آنها در یک موضوع خاص، ب: کمیت و نوع منابعی که توسط آنها تحت تاثیر قرار می گیرد. نتایج حاصل از تحلیل مناسب از ذینفعان، به مدیران پروژه و سازمانها کمک می کند تا رویکردی متناسب با وضعیت بهینه توام با تبادل نظر با ذینفعان را اتخاذ نمایند. با توجه به هدف تحقیق، مقاله حاضر از بخش های مختلفی تشکیل شده است.

تاریخچه و اهمیت تحلیل ذینفعان در سازمان و پروژه

بررسی ها نشان می دهد که از اواسط دهه ۱۹۸۰ میلادی، درگیر سازی ذینفعانه برای تحقق اهداف سازمانی و یافتن راهکارهایی برای مواجهه با چالش های مشترک نظیر: کسب آگاهی راجع به یک موضوع خاص، بهبود عملکرد سازمان، مسائل محیط زیست و همچنین تلاش برای توسعه و استفاده از فرصت ها و ارزش های ایجاد شده برای سازمان و حامیان متعددش از طریق فرآیندهای درگیر سازی ذینفع، بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.

درگیر سازی ذی نفعان، به واقع نمایانگر مسئولیت پذیری شرکت و تعامل میان کسب و کار و جامعه است. علاوه بر این مدیریت گروههای ذینفع و همچنین رویکرد درگیر سازی ذینفعان نشان می دهد که مدیران باید فرایندی را تدوین و اجرا کنند که افراد ذینفع را در فعالیت تجاری راضی نگه دارد، به گونه ای که موفقیت دراز مدت بنگاه را تضمین کند. بدین خاطر، میزان رضایت ذینفعان به عنوان شاخص عملکرد سازمان به حساب می آید. از سویی بررسی ادبیات خط مشی گذاری عمومی و مدیریت ذینفعان مبین این است که:

تغییر در نفوذ نسبی هر گروه ذی نفع، می تواند در خط مشی گذاری عمومی تغییر ایجاد کند؛ زیرا اساسا خط مشی گذاری عمومی، ابزاری برای کسب منافع گروهی خاص و دور کردن گروه های دیگر از دستیابی به آن است. مضافا براساس نظریه بازی ها، در موقعیت های رقابتی که دو یا چند بازیگر تصمیم می گیرند، نتیجه بستگی به انتخاب هریک از آنها دارد؛ لذا در حوزه هایی از خط مشی گذاری که بهترین انتخاب وجود ندارد، بهترین نتیجه وابسته به چیزی است که دیگران انجام می دهند؛ به همین دلیل بازیگر اعم از فرد، گروه یا حکومت ملی، باید علاوه بر در نظر گرفتن خواسته ها و توانایی های خود، خواسته ها و توانایی های دیگران را مد نظر قرار دهد.

بیشتر بخوانید: حاکمیت شرکتی چیست؟

اگرچه در مورد بهترین مدل مدیریت ذینفعان اتفاق نظری وجود ندارد. معذالک، نظریه ذینفعان به معنی وسیع، «کلمه مدیریتی» است و نظریات، ساختارها و عملکردهایی که توأمان مدیریت ذینفعان را معنی می دهد، توجیه می کند.

فهرست موضوعی مقاله تحلیل ذینفان

در بخش اول، مفاهیم مرتبط با ذینفعان ارائه خواهد شد. بخش بعدی به بررسی مدل ها و معیارهای اولویت بندی ذینفعان می پردازد. در ادامه، ذینفعان در حوزه های مختلف مهندسی نرم افزار، نرم افزارهای متن باز و سیستم عامل متن باز شناسایی خواهند شد. در انتها، تلاش خواهد شد که ذینفعان شناسایی شده برای سیستم عامل بومی در ایران با روش مناسبی دسته بندی و اولویت بندی شوند و راهکارهای جلب حمایت آنها تعیین شود.

تعریف دقیق تحلیل ذینفعان چیست؟

تعاریف متعددی در خصوص ذینفعان در مقالات و تحقیقات مختلف ارائه شده است. فریمن ذی نفعان را هر فرد یا گروهی تعریف نموده اند که در دستیابی سازمان به اهدافش اثر می گذارند و یا اثر می گیرند. فریمن معتقد است که سازمان خود باید به عنوان گروهی از ذینفعان در نظر گرفته شود و هدف سازمان باید مدیریت علایق، نیازها و نقطه نظرات آنها باشد. تعریف ذینفعان ممکن است در طول زمان تغییر کند. حتی فریمن در آخرین تعریف خود در سال ۲۰۰۶ ذی نفعان را گروههایی می داند که برای بقاء و موفقیت شرکت ها لازم و ضروری هستند.

ذینفعان سازمان چه کسانی هستند؟

محققان مهندسی نرم افزار ذینفعان را مردم و سازمانهایی تعریف می کنند که تحت تاثیر برنامه های کاربردی قرار میگیرند. با شناسایی و تحلیل درست ذینفعان، اطلاعات زیر به دست می آید: شناسایی مردم، گروهها و موسساتی که بر روی فعالیت سازمان (یا پروژه) تاثیر مثبت یا منفی می گذارند، پیش بینی نوع تاثیر (مثبت یا منفی) و توسعه استراتژی هایی برای گرفتن بیشترین حمایت موثر و ممکن از ذینفعان و کاهش هر گونه موانع موفقیت سازمان یا پروژه.

ضعف در مدیریت ذینفعان چه مشکلاتی ایجاد می کند؟

ضعف یا عدم مدیریت ذینفعان می تواند برای پروژه و سازمان مخرب بوده و مشکلاتی نظیر: بروز اختلاف و تضاد با جامعه، پیچیده شدن فرآیند تصمیم گیری ها در پروژه و سازمان، بروز تاخیرات و افزایش هزینه های پروژه، خدشه دار شدن اعتبار و سابقه افراد و شرکت های حاضر در پروژه و مشکل در اولویت بندی و پاسخگویی به مطالبات ذینفعان را بوجود آورد. یکی از راههای تمایز انواع ذینفعان، در نظر گرفتن گروه هایی از مردم است که دارای روابط قابل دسته بندی با سازمان هستند.

مهمترین گروه ذینفعان در پروژه و سازمان چه کسانی هستند؟

مهمترین گروههای ذینفعان عبارتند از: مشتریان، کارکنان، جوامع محلی، تامین کنندگان، توزیع کنندگان و سهامداران. همچنین گروهها و افراد دیگری نیز در ادبیات فریمن به عنوان ذینفع در نظر گرفته می شوند که عبارتند از: رسانه ها (رادیو و تلویزیون)، مردم بطور کلی، شرکای کسب و کار، نسل های آینده، نسل های گذشته، دانشگاهیان، رقبا، فعالان و یا سازمان های غیر دولتی، نمایندگان ذینفعان از قبیل اتحادیه های کارگری، اتحادیه صنفی تامین کنندگان و توزیع کنندگان، سرمایه گذارانی به – غیر از سهامداران (دارندگان اوراق قرضه، و…) و دولت، رگولاتورها و سیاست گزاران.

دسته بندی ذینفعان چگونه انجام می شود؟

دسته های ذی نفعان را کاربران نهایی، مدیران و افرادی که درگیر فرآیند سازمانی هستند و از سیستم تاثیر می گیرند، مهندسانی که مسئول توسعه سیستم و نگهداری هستند، مشتریان سازمان که از سیستم برای فراهم آوردن یک سرویس استفاده میکنند، بدنه خارجی همچون رگولاتورها، کارشناسان حوزه و غیره در نظر گرفته است. نیومن و لمینگ معتقدند که ذی نفعان، کسانی هستند که مستقیم و غیر مستقیم از سیستم استفاده میکنند و یا کسانی که درگیر توسعه سیستم هستند. مکالی ذی نفعان سیستم کامپیوتری را به ۴ دسته تقسیم کرده است. افرادی که مسئول طراحی و توسعه هستند، کسانی با منفعت مالی که مسئول فروش و یا خرید آن هستند، افرادی که مسئول معرفی و نگهداری هستند و کسانی که علاقمند به استفاده آن هستند.

اهمیت فرآیند شناسایی ذینفعان در سازمان و پروژه

در یک پروژه مهندسی نرم افزار, اگر فرآیند شناسایی ذینفعان به اشتباه برخی را به عنوان ذینفع تشخیص دهد، ممکن است الزاماتی برای مدیران ایجاد کند که با نیاز واقعی مطابقت نداشته باشد. بخصوص زمانی که امکان شکست خوردن پروژه نرم افزاری وجود دارد و موفقیت پروژه نیازمند کاهش هزینه است این امر منجر به ریسک پروژه خواهد شد.

بیشتر بخوانید: نحوه رقابت در صنایع تولیدی و خدماتی چگونه است؟

برای کامل بودن، صحت و ثبات در کیفیت مشخصات مورد نیاز می توان از روش ها و تکنیک های استخراج مناسب همچون سناریوها و مطالعات موردی استفاده نمود. همه این موارد نیاز به فرآیند شناسایی ذینفعان دارد. با توجه به توسعه یکپارچگی مدلهای بلوغ قابلیت، نیازهای ذی نفعان در تعیین نیازهای مشتری مهم است. این نیازها باید با انتظارات ذینفعان، محدودیت ها، رابطها، مفاهیم عملیاتی و مفاهیم محصول تحلیل شود و به یک مجموعه از نیازهای ذینفعان تبدیل شود. این هدف شامل شیوه های خاص همچون جمع آوری نیازهای اساسی و استخراج نیازهای بیان نشده است.

مدل ها و روش های اولویت بندی ذینفعان کدامند؟

روابط بین یک شرکت (یا پروژه) و ذینفعان مختلف و بی شمار آن ماهیتی پویا دارد. بنابراین ذی نفعان باید بر اساس اهمیتی که برای شرکت دارند طبقه بندی شوند. به عبارت دیگر ذی نفعان اهمیت یکسانی ندارند، پس شرکت باید آنها را به شکل متفاوتی دسته بندی کند. به منظور اولویت بندی و دسته بندی ذینفعان، مدل ها و چارچوب های مختلفی ارائه شده است. در ادامه به برخی از این مدل ها اشاره خواهد شد.

روش شناسایی و تعیین موقعیت دینفعان چگونه است؟

التیمور و همکارانش، ذینفعان را بر اساس منافع آنها در سه دسته تقسیم بندی کرده اند. دسته اول منافع سطح اول دارند که محصول و درآمد است. دسته دوم منافع سطح دوم دارند که قانون و سیاست است و دسته آخر منافع سطح سوم یا اعتبار و خوشنامی را برای شرکت به ارمغان می آورند

مدل بهینه تعیین مکان در تحلیل ذینفعان چیست؟

مدل بهینه، الگویی از مانورهای ذینفعان مختلف را به نمایش می گذارد. این مدل بیشتر فاکتورهای متقابل را در سیستم پویا نمایش می دهد. برای ساختن این مدل لیست کاملی از ویژگی ها، برای معنی بخشیدن به فرم قدرت و جهت تاثیرگذاری ذینفعان مختلف مورد نیاز است. در این مدل ذی نفعان بر اساس معیارهایی همچون قدرت و توان تاثیر گذاری، نزدیکی یا مجاورت با مرکز تصمیم گیری، جهت تاثیر، ثبات و تداوم تاثیرگذاری، انتهای موقعیت و قابل رویت بودن تاثیر دسته بندی می شوند.

مدل ماتریس قدرت علاقه در تحلیل ذینفعان چیست؟

با توجه به اهمیت ذینفعان در هر سازمان، نویسندگانی همچون جانسن و چولس چارچوب ارائه شده را برای تعیین انواع ذینفعان پذیرفتند که موقعیت انواع ذینفعان را مطابق با نوع تلاش های مورد نیازشان در یک ماتریس نشان داده است. بر روی محور عمودی قدرتی که بطور بالقوه در دست دارند و بر روی محور افقی سطح خواسته های ذینفعان از سازمان بیان شده است که با توجه به آن می توان انواع ذینفعان را مطابق شکل ۱ در چهار گروه طبقه بندی نمود.

برای گروه A حداقل تلاش لازم است و نیاز به اقدام فوری نیست، زیرا ذینفعانی با قدرت کم و کمترین سطح خواسته هستند. گروه B باید مطلع نگه داشته شوند و اقدام فوری نیاز نیست، زیرا این گروه دارای قدرت کم و سطح بالایی از خواسته و علاقه هستند. ذینفعان گروه C باید راضی نگه داشته شوند، چون چالش برانگیزترین هستند. این گروه با وجود عدم منافع، ممکن است قدرت خود را در واکنش به یک پروژه خاص بکار برند. ذینفعان این گروه دارای قدرت بالا و سطح خواسته و علاقه پایین هستند. ذینفعان گروه D بازیکنان کلیدی هستند چون دارای قدرت بالا و سطح بالایی از خواسته و علاقه هستند و واکنش خود را نسبت به پروژه ها و طرح های سازمان با توجه به اولویت های اصلی شکل می دهند.

ماتریس علاقه قدرت در تحلیل ذینفعان

چارچوب اولویت بندی ذینفعان میچل چگونه است؟

چارچوب ذینفعان میچل و همکارانش، نشان میدهد که ذینفعی که یک یا چند ویژگی قدرت، مشروعیت و فوریت دارد برای شرکت مهم تر است. با ترکیب این سه ویژگی، می تواند توپولوژی از ذینفعان شکل گیرد و اهمیت آنها برای مدیریت و تصمیم گیری ارزیابی شود. طبق این چارچوب، ذینفعان با قدرت بیشتر، درخواست و نیازشان در چشم مدیریت بارزتر است. در این چارچوب، قدرت ذینفعان عبارت است از: توانایی کسانی که قدرت دارند نتایج آنطور که می خواهند محقق شود.

بیشتر بخوانید: برون سپاری در کسب و کار های کوچک و متوسط چگونه انجام میشود؟

مبنای قدرت عمدتا در نوع منابع استفاده شده برای اعمال قدرت دیده میشود. ایتزیونی معتقد است سه نوع قدرت اجباری، مالی و اعتبارسازی مبتنی بر منابع نمادین وجود دارد. میچل و همکارانش استدلال میکنند که هر چه مطالبات ذی نفعان قانونی تر باشد، احتمال آنکه پاسخ مثبتی از شرکت ها دریافت کنند، بیشتر خواهد بود. ضرورت درخواست ذینفعان، به عنوان ویژگی سومی دیده می شود که بارز بودن ذی نفع را افزایش میدهد. ضرورت و فوریت عبارت است از: درجه هر یک از مطالبات ذینفعان برای توجه فوری به آن ضرورت و فوریت مبتنی بر دو ویژگی است که عبارتند از حساسیت زمانی (درجه ای که تاخیر مدیریتی در توجه به مطالبات یا روابط ذینفعان غیر قابل قبول است) و حیاتی بودن(اهمیت مطالبه برای ذینفعان). همانطور که در شکل ۲ نشان داده شده است. با ترکیب ۳ ویژگی قدرت، مشروعیت و فوریت ۷ نوع ذینفع به وجود می آید.

  • ذینفعان ساکت: قدرت نفوذ بر شرکت را دارند، اما نه بر اساس خواسته های ضروری و مشروعیت و همچنین قدرتشان بدون استفاده باقی خواهد ماند.
  • ذینفعان محتاط: دارای مشروعیت اند اما قدرتی برای نفوذ برشرکت ندارند و خواسته های ضروری هم ندارند. در نتیجه فشاری برای ارتباط با این ذینفعان وجود ندارد.
  • ذینفعان متقاضی: ضرورت تنها ویژگی ارتباطی این ذی نفعان است. آنها خواسته های ضروری دارند، اما هیچ قدرت و مشروعیتی ندارند.
  • ذینفعان مسلط (حاکم): دارای مشروعیت و قدرت هستند و تاثیرشان در روابط قابل اطمینان است.
  • ذینفعان وابسته (محتاج): ذینفعانی با فقدان قدرت توصیف شده اند اما خواسته های مشروع و ضروری دارند. این قدرت در این رابطه دوطرفه نیست و از طریق ارزش گذاشتن به دیگران مورد حمایت واقع می شوند.
  • ذی نفعان خطرناک : ضرورت و قدرت دارند اما مشروعیت ندارند و ممکن است اجباری و یا خطرناک باشند و استفاده از قدرت اجبار اغلب وضعیت بی قانونی را به وجود می آورد.

نکته: ذینفعی که ۲ یا ۳ ویژگی داشته باشد؛ دارای اولویت بالاتری نسبت به ذینفع با یک ویژگی خواهد بود.

جدول تحلیل ذینفعان

اولویت بندی ذینفعان از دیدگاه فریدمن و مایلز چگونه است؟

فریدمن و مایلز، دو معیار را برای تعریف روابط ذینفعان شرکت در نظر گرفته اند. توپولوژی آنها از روابط ذینفع – سازمان مبتنی بر ۲ تفاوت است: روابط با شرکت از نوع سازگار یا ناسازگار بر حسب مجموعه ای از ایده ها و منافع مادی روابط لازم یا مشروط. روابط ضروری برای ایجاد یک ساختار اجتماعی یا ارتباط بین مجموعه ای از ایده های منطقی کافی نیستند. ارتباط بین ذی نفعان دارای روابط مشروط نیز یکپارچه نیست. بر اساس ۲ معیار فوق، ۴ نوع ارتباط بین شرکت ها و ذینفعان ایجاد می شود که در شکل ۳ نشان داده شده است.

بیشتر بخوانید: ویژگی سازمان عقلایی چیست؟

نوع A: روابط سازگار ضروری وقتی است که همه طرفها چیزی برای پیروز شدن در این ارتباط دارند. این بسیار منطقی است که این روابط را بعنوان یک استراتژی حفظ کرد. نوع B: روابط سازگار مشروط. دو طرف منافعی دارند ولی ارتباط مستقیمی بین آنها وجود ندارد. یک استراتژی فرصت طلبانه می تواند استراتژی منطقی باشد. نوع C: روابط ناسازگار مشروط. دو طرف مجموعه ای از ایده ها یا منافع مخالف و بی ارتباط دارند. این زمانی مشکل خواهد بود که یک یا دو طرف بر جایگاه و موقعیت خود پافشاری نماید. استراتژی رقابتی دفاع از منافع با تلاش برای حذف یا بی اعتبار کردن دیدگاه مخالفان مناسب است. نوع D: روابط ناسازگار ضروری وقتی اتفاق می افتد که منافع مادی لزوما به یکدیگر مرتبط است، اما عملکردشان منجر به روابطی که خود تهدید است می شود. در این حالت، منطق واگذاری امتیاز و سازش مناسب است.

مدل بانک جهانی برای اولویت بندی و تحلیل ذینفعان چگونه است؟

بانک جهانی گزارشات مختلفی در خصوص شناسایی و تحلیل ذینفعان ارائه نموده است. ضرورت شناخت ذینفعان به این دلیل است که اطلاعات ضروری و سریعی درباره اینکه چه کسی از پروژه اثر مثبت یا منفی) می گیرد و چه کسی اثر (در مقابل، مثبت یا منفی) می گذارد، چه افراد، گروه‌ها یا سازمان‌هایی نیاز به درگیر شدن در پروژه دارند و چگونه و چه قابلیت‌هایی نیاز است که ایجاد شود تا آنها قادر به مشارکت باشند را فراهم میکند. در نتیجه تحلیل ذینفعان، پایه و ساختاری برای برنامه ریزی مشارکت فراهم می آورد.

در مدل بانک جهانی، ۴ گام برای تحلیل ذینفعان ارائه شده است که عبارتند از: شناسایی ذینفعان، ارزیابی منافع (علاقه) ذی نفعان و تاثیر بالقوه پروژه بر روی این منافع، ارزیابی اهمیت و نفوذ ذینفعان و طرح مشارکت ذی نفعان با توجه به منافع، اهمیت و تاثیر هر گروه از ذینفعان.

چهارچوب فریمن و ساویچ برای تحلیل ذینفعان چگونه است؟

فریمن پیشنهاد می دهد که باید بین ذینفعان مهم و ذینفعان جزیی تمایز گذاشت. به منظور پیدا کردن استراتژی بهینه برای هر گروه از ذینفعان، فریمن تحلیل رفتار ذی نفعان و ائتلاف ممکن بین گروههای ذی نفعان را پیشنهاد می کند. رفتار ذی نفعان می۔ تواند بررسی فعالیتهای گذشته چنین گروههایی را ترسیم نماید. ضروری است که رفتار واقعی ذینفعان، تهدیدات رقابتی و بالقوه مشارکت شان تحلیل شود. اگر گروه های مختلف ذینفعان، علایق مشترک با موضوعات مشترک مرتبط با فعالیت سازمان داشته باشند، ممکن است ائتلاف صورت گیرد. مدیر باید محیط را برای نمونه هایی از فعالیت های مشابه، علایق، باورها یا اهداف بین گروههای ذی نفعان بررسی نماید. تشکیل ائتلاف می تواند استراتژی و مواضع ذی نفعان در مورد موضوعات را تغییر دهد. فریمن دو متغیر را برای تعیین استراتژی بهینه در نظر میگیرد: قدرت نسبی ذی نفعان و پتانسیل آنها برای همکاری یا تهدید استراتژی شرکتها. ساویج و همکارانش رهنمودهایی برای اندازه گیری این متغیرها ارائه نمودند[۹]. پتانسیل ذی نفعان برای همکاری با توجه به ظرفیت آنها برای گسترش وابستگی شان با سازمان تعیین می شود: هر چه وابستگی بیشتر باشد، آمادگی و تمایل برای همکاری بیشتر خواهد بود.

مدل اندرسون و همکارانش برای تحلیل ذینفعان چگونه است؟

اندرسون و همکارانش پیشنهاد میکنند که نتایج تجزیه و تحلیل ذی نفعان به صورت یک طرح بیان شود. در این طرح: لیست انواع ذینفعان، علایق و منافع آنها در پروژه، مشارکت ذی نفع در اجرای کار، توقع ذینفع از پروژه، قدرت او در پروژه و در انتها استراتژی مناسب برای تحت تاثیر قرار دادن ذینفع و شخصی که مسئول اجرای استراتژی است باید اضافه شود.

مدل اولریچ برای تحلیل ذینفعان چگونه است؟

بر اساس دیدگاه اولریچ دو دلیل برای آنکه هر کسی خود را ذینفع یک سیستم بداند وجود دارد. دلیل اول آنکه منابعی مانند تخصص، نفوذ سیاسی، مالی و … برای همکاری با سیستم داشته باشند. دلیل دوم آنکه آنها واقعا یا بالقوه از نتیجه سیستم تاثیر پذیر باشد. بر این اساس می توان دینفعان را در دو دسته فعال و منفعل تقسیم کرد.

مدل ملتون برای تحلیل ذینفعان چگونه است؟

ملتون در کتاب خود ذینفعان نرم افزارهای متن باز را به سه دسته اصلی – فرعی و پیرامونی تقسیم کرده است. ذینفعان اصلی، تصمیم گیرندگان و مردم خواهند بود که از سیستم بصورت روز به روز استفاده میکنند. ذینفعان فرعی افرادی هستند که سیستم را کمتر توصیه و استفاده میکنند. ذینفعان پیرامونی افرادی هستند که ممکن است تحت تاثیر سیستم قرار گیرند، اما کاربران فوری نیستند. برای مثال مشتریان بخش های دیگر. این چارچوب با چارچوب وو و همکارانش که قبلا به آن اشاره شد، شباهت زیادی دارد.

روش شناسی تحقیق برای تحلیل ذینفعان چگونه است؟

روش شناسی تحقیق به منظور شناسایی ذینفعان سیستم عامل بومی، ابتدا مدل های مطرح شناسایی و اولویت بندی ذینفعان مورد بررسی قرار گرفته است. با توجه به مرور ادبیات صورت گرفته، معیارهای مختلفی برای اولویت بندی ذینفعان شناسایی شده است که به منظور استخراج این معیارها، از روش فراترکیب استفاده شده است. فراترکیب روش تحقیقی است که برای ترجمه های تفسیری، روایت های بنیادی با ایجاد تئوری با بهره گیری از یکپارچه سازی و مقایسه یافته ها یا استعاره های مطالعات کیفی مختلف، استفاده می شود. همچنین فراترکیب به معنای جمع آوری و تفکیک یافته ها، شناخت ویژگی های ضروری و در برخی موارد، ترکیب پدیده ها به یک کلیت تغییر یافته است.

فرایند تحلیل ذینفعان از رهنمودهای نوبلیت و هیر

در فرایند تحلیل از رهنمودهای نوبلیت و هیر، به منظور هدایت روش علمی فراترکیب پیروی شده است که شامل فازهای ۱- شروع؛ ۲- تصمیم بر مواردی که مرتبط با مطالعه است؛ ۳- خواندن مطالعات؛ ۴- تعیین ارتباط مطالعات با یکدیگر؛ ۵- ترجمه مطالعات به یکدیگر؛ ۶- ترکیب ترجمه ها و ۷- بیان کردن و شرح تلفیق و ترکیب می باشد. هفت مرحله نوبلت و هیر را می توان به سه فاز اصلی دسته بندی کرد که عبارتند از: انتخاب مطالعات، ترکیب ترجمه ها و ارائه تلفیق. با این کار ۱۹ معیار ارائه شده در مدلهای مختلف، دسته کلان تقسیم بندی می شود و مصادیق آنها نیز بیان گردیده است. و تلاش شده است تا استراتژی ها و راهکارهایی برای مشارکت بیشتر این ذینفعان تدوین شود که می تواند با مفاهیم مدیریت دانش نیز ترکیب شود و یک مفهوم ارزشمند را برای سازمان و تمتم ذی نفعان به همراه داشته باشد.

استخراج چارچوب اولویت بندی جایگاه ذینفعان

هسته اصلی چارچوب اولویت بندی ذینفعان در جدول ۱ نشان داده شده و در آن معیارها از ۱۰ مدل تشریح شده در قسمت۔ های قبلی استخراج شده و معیارها را مطابق روش فراترکیب در ۵ دسته کلان تقسیم بندی کرده است. بعد از شناسایی ذی۔ نفعان می توان آنها را با این چارچوب اولویت بندی کرد. در ضمن این چارچوب را می توان در مراحل مختلف چرخه عمر محصول (به عنوان مثال مرحله ایجاد – طراحی – تولید نیمه صنعتی تولید انبوه و …) بطور مستمر به کار گرفت.

جایگاه ذی نفعان در خط مشی گذاری عمومی و حسابرسی اجتماعی چیست؟

اگرچه تعاریف متعددی از سوی صاحب نظران برای مفهوم «ذی نفع» ارائه شده است؛ با این وجود همه آنها را می توان منبعث از مقوله های نظیر؛ «علاقه، حق، مالکیت، دانش، اثر یا نفوذ، همکاری» دانست که بواسطه آنها، اشخاص و گروه ها، علقه یا علاقه ای نسبت به یک امر در حال جریان که به اشکال اقتصادی، فرهنگی، سیاسی در سازمان نمود می یابد، دارند.

لیست ذینفعان و انواع مختلف گروه های ذی نفع در سازمان و پروژه

با بررسی ادبیات مدیریت ذینفعان، محققان فعال در حوزه تحلیل ذینفان برخی از انواع گروه های ذی نفع را بر اساس نقش شان در سازمان، به شرح زیر برشمردند:
گروه اول: دولت، گروه های سیاسی، سهامداران، جامعه مالی، گروه های فعال، مصرف کنندگان، اتحادیه ها، کارمندان، اتحادیه های صنفی، رقبا و تأمین کنندگان.

گروه دوم: سهامداران، مشتریان، رأی دهندگان، عموم مردم، جامعه مالی، قانون گذاران جوامع، مطبوعات، آموزش عالی، کارمندان و خانواده های آنان، اتحادیه های کاگری، شرکت های توزیع کننده، شرکت های دیگر از جمله رقبا.

گروه سوم: مالکان، کاربران تسهیلات، مدیران پروژه، مدیران تسهیلات/ تأسیسات، طراحان، سهامداران، مراجع قانونی، کارکنان، پیمانکاران جزء، تأمین کنندگان، ارائه دهندگان خدمات و فرآیند، رقبا، بانک ها، شرکت های بیمه، رسانه، نمایندگان جوامع، همسایگان، عموم مردم، تشکیلات دولتی، ناظران، مشتریان، دوایر توسعه محلی، محیط طبیعی، روزنامه، موسسات مدنی و غیره

گروه چهارم: بهره برداران، حامیان پروژه، مدیران برنامه، واحد مدیریت پروژه، مدیران پروژه، تیم پروژه، مدیران وظیفه ای، مدیریت عملیات، تأمین کنندگان، شرکای تجاری.

تقسیم بندی و دسته بندی ذینفعان سازمان

نقش گروه های ذینفع در تعیین خط مشی و تعیین استراتژی سازمان چیست؟

گروه های ذی نفع سازمان یافته که بطور روزافزون بر تعداد و حجم فعالیت هایشان افزوده می شود، در فرآیند خط گذاری مشی عمومی نقش حائز اهمیتی ایفا می کنند. اغلب این گروه ها بصورت مستقیم بر خط مشی گذاران و بصورت غیر مستقیم در جهت تحرک حامیان این گروهها ذی نفوذ هستند. مضافا در بعضی از کشورها، سازمان های قانون گذار ابتدا باید طرح مورد نظر خود را پیش از اتخاذ و پیاده سازی، مطرح ساخته و در برابر نظر عموم قرار دهند. اگرچه ممکن است تحت این شرایط هر کسی در خصوص سازمان های اجرایی نظری بدهد، اما اکثر نظرات برآمده از گروه های ذی نفعی هستند که مستقیما از خط مشی های این سازمانها تأثیر می پذیرند.

بیشتر بخوانید: پیش بینی سودآوری صنعت با استفاده از ابزارهای تحلیل صنعت

با طبقه بندی نقش های مثبت و منفی گروه های ذینفع، معتقد است که گروه های ذینفع با ماهیت سازمان یافتگی خود و با نفوذ و قدرتی که در اختیار دارند به فرآیند خط مشی گذاری جهت می دهند. آنها با اعمال نفوذ در بوروکراسی، حکومت و سازمان های دولتی نظرات و منافع خود را در فرآیند تدوین و تصویب خط مشی و حتی اجرا و ارزیابی آن تحمیل می کنند. علاوه بر این گروه های ذی نفع، با ارائه اطلاعاتی از دیدگاه سیاسی خود یا چکیده ای از مطالعات به عمل آمده در تصمیم گیری های قانون گذاران اعمال نفوذ می کنند.

نظریه ذی نفعان چیست؟

اصطلاح “نظریه ذی نفعان” به مفهومی اشاره دارد که قصد دارد به نتایج تصمیمات کسب وکار، روندها، سودآوری و غیره و تأثیر جمعی آنها بر همه ذی نفعان از جمله کارکنان، وام دهندگان، ذی نفعان، مشتریان، تامین کنندگان و غیره بپردازد. این نظریه اولین بار در سال ۱۹۸۴ توسط دکتر آر ای فریمن (R. E. Freeman)، استاد مدیریت بازرگانی در دانشگاه ویرجینیا، در کتاب مهم مدیریت استراتژیک: رویکرد ذی نفعان ارائه شد. طبق تئوری او، ذی نفعان یک شرکت تنها یکی از ذینفعان متعددی هستند که در کسب وکار شرکت دارند.

۶ اصل برتر نظریه ذی نفعان

شش اصل مختلف برای نظریه ذی نفعان وجود دارد.

  1. اصل ورود و خروج

سیاست‌های مربوط به استخدام و اخراج کارکنان باید به زبانی ساده و سرراست تنظیم شوند تا هرکسی که آنها را می‌خواند بتواند به راحتی زمینه را درک کند. علاوه بر این، به فرد کمک می کند تا قبل از پیوستن به سازمان، ذهنیت درستی را ایجاد نماید.

  1. اصل حکمرانی

بیان می‌کند که قوانین و سیاست‌های فعلی که برای مدیریت روابط بین یک سازمان و ذینفعان آن به کار گرفته شده‌اند، می‌توانند با رضایت یکپارچه اصلاح شوند.

  1. اصل خارجی ها

هر کسی که تحت تأثیر تصمیمات کسب وکار یک سازمان قرار می گیرد، می تواند به عنوان یک ذینفع در نظر گرفته شود. این اصل شامل افراد درون سازمان و افراد خارج می شود.

  1. اصل بهای تمام شده قرارداد

این اصل مبتنی بر مفهوم انصاف است که بیان می‌کند طرف‌های درگیر باید هزینه اداره کسب وکار را به میزان مشارکت خود متحمل شوند. گاهی اوقات، ممکن است چیزی غیر از پول باشد که اجرای آن را بسیار چالش برانگیز می کند.

  1. اصل نمایندگی

این یکی از چالش های مهم یک شرکت را نشان می دهد، جایی که ذی نفعان مدیریت را انتخاب می کنند تا به عنوان نماینده عمل کند و کسب وکار را از طرف آنها اداره کند. از این رو مدیریت در قبال ذی نفعان و ذینفعان مسئول است.

  1. اصل جاودانگی محدود

این اصل نشان می دهد که یک سازمان جاودانه نیست، اما می توان وجود آن را تا حداکثر مدت تمدید کرد که می تواند به نفع ذینفعان باشد. یک سازمان می تواند برای مدت طولانی از طریق برنامه ریزی جانشین پروری مناسب باقی بماند.

نظریه ذینفعان به عنوان مبنای مسئولیت اجتماعی

نظریه ذینفعان باید به عنوان مبنای مسئولیت اجتماعی شرکت مد نظر قرارداده شود. اگرچه در کنار آن نظریه هایی دیگری نظیر؛ تئوری مشروعیت و تئوری اقتصاد سیاسی برای مفهومی سازی مسئولیت اجتماعی شرکتی و تکامل آن در ادبیات مطرحه شده اند، اما تئوری ذی نفعان بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. اساس تئوری ذینفع و نظریف ذینفان این است که شرکت ها بسیار بزرگ شده اند و تأثیر آنها بر جامعه آن چنان عمیق است که باید برای ایفای مسئولیت خود به غیر از سهامداران به بخش های بسیار بیشتری توجه کرده و پاسخگو باشند.

حسابرسی اجتماعی، به عنوان یکی از ارکان مهم فرایند پاسخگویی، بنا به تعریف برخی از صاحب نظران، باعث کسب اطمینان سازمان از مسئولیت های اجتماعی خود نسبت به کسانی که به طور مستقیم و غیر مستقیم بر تصمیمات سازمان تأثیر می گذارند، می شود. از این دیدگاه؛ نظریه ذینفعان، همراه با تئوری مشروعیت و تئوری سازمانی، یکی از سه تئوری زیربنای مطالعات حسابداری و حسابرسی اجتماعی را تشکیل می دهد. لذا؛ مدیریت خوب ذینفعان مهمترین عامل موثر در اجرای سیستم حسابرسی مسئولیت اجتماعی سازمان محسوب می شود.

نتیجه گیری مقاله تحلیل ذینفعان

تحلیل مدل های مختلف دسته بندی ذینفعان نشان داد که برای دسته بندی آنها توجه به چهار معیار قدرت، پتانسیل, منافع و فوریت کافی است. مجموعه این چهار معیار می توانند پتاسیل تهدید یا پتانسیل همکاری در رابطه با سازمان را ایجاد کنند. از
طرفی معیار پنجمی نیز لازم است در این مقوله مد نظر قرار گیرد که آن شدت تاثیر گذاری یا تاثیر پذیری است. از آنجا که تاثیر پذیری یک ذینفع باعث اتلاف منابع سازمان نمی شود لذا توجه به بعد شدت تاثیرگذاری ارجحیت دارد. از طرفی سه معیار قدرت، منافع و فوریت نیز می توانند معرف پتانسیل تهدید یا همکاری باشند. لذا می توان در موقعیت های چهارگانه زیر استراتژی هایی برای مواجهه با ذینفعان اتخاذ کرد که در مدیریت استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک بسیار کاربرد دارد:

  • ذینفعان دارای پتانسیل تهدید بالا (قدرت زیاد- فوریت زیاد- اثر گذاری منفی زیاد)
  • ذینفعان دارای پتانسیل همکاری بالا (قدرت زیاد- فوریت زیاد- اثر گذاری مثبت زیاد)
  • ذینفعان با پتانسیل همکاری و تهدید بالا (غیر قابل پیش بینی و قدرت – فوریت – اثر گذاری زیاد)
  • ذینفعان با پتانسیل همکاری و تهدید کم (غیر قابل پیش بینی و قدرت – فوریت – اثر گذاری کم)

تدوین استراتژی با تحلیل ذینفعان

استراتژی های قابل اتخاذ برای هر یک از گروه های ذی نفعان فوق می تواند به صورت زیر باشد:

استراتژی در رابطه با ذینفعان با پتانسیل همکاری بالا و پتانسیل تهدید بالا

  • اصلاح ترکیب تصمیم گیران در تعاملات و تغییر قوانین توسط سهامداران
  • تلاش بر تمرکز مجدد بر اهداف ذی نفعان و همکاری با ذینفعان در ایجاد خط مشی ها
  • تقویت اعتقادات ذینفعان در رابطه با شرکت و پیوستگی استراتژیکی یا سرمایه گذاری با ذینفعان
  • اصلاح اعتقادات ذینفعان به هر نحو ممکن
  • استفاده از ذی نفعان برای جذب ذی نفعان جدید

استراتژی در رابطه با ذینفعان با پتانسیل همکاری کم پتانسیل تهدید کم

  • تقویت اعتقادات ذی نفعان در رابطه با شرکت
  • یکپارچه کردن ذی نفعان در فرآیند استراتزی
  • تغییر رفتار سازمانی در توجه به دغدغه های ذینفعان
  • ادامه دادن با فعالیت های موجود
  • کاهش تکیه بر یک گروه ذینفعان خاص
  • تلاش در جهت پیوند ذینفعان به اهداف توسعه ای شرکت
  • پیوستگی استراتژیکی یا سرمایه گذاری با ذینفعان
  • اصلاح اعتقادات ذینفعان به هر نحو ممکن

استراتژی در رابطه با ذینفعان با پتانسیل همکاری بالا

  • تلاش برای تمرکز مجدد بر اهداف ذینفعان
  • یکپارچه کردن ذینفعان در فرآیند استراتژی
  • اصلاح باورهای ذینفعان در مورد شرکت
  • تغییر رفتار سازمانی در توجه به دغدغه های ذینفعان
  • تلاش در جهت پیوند ذینفعان به اهداف توسعهای شرکت
  • پیوستگی استراتژیکی یا سرمایه گذاری با ذینفعان
  • اصلاح اعتقادات ذینفعان به هر نحو ممکن
  • استفاده از ذینفعان برای جذب ذینفعان جدید

استراتژی در رابطه با ذینفعان با پتانسیل تهدید بالا

  • تقویت اعتقادات ذینفعان در رابطه با شرکت
  • یکپارچه کردن ذینفعان در فرآیند تدوین استراتژی
  • کنترل ذینفعان برای تغییر باورها/ رفتار ا گرایش های آنها
  • ثبات در روابط شرکت- ذینفعان
  • اصلاح اعتقادات ذینفعان به هر نحو ممکن

ملاحظه می شود دو استراتژی شکل دهی پیوستگی استراتژیک یا سرمایه گذاری با ذینفعان و استفاده از دیگران برای اصلاح اعتقادات ذی نفعان نسبت به شرکت در هر چهار حالت مورد استفاده قرار می گیرد. این نوع سرمایه گذاری مبتنی بر نیاز ذینفعان صورت گرفته و باعث توجه بیشتر مشتری، بازگشت سرمایه و ارزش آفرینی پایدار در سازمان خواهد شد.

 

سوالات متداول

در این بخش، به برخی سوالات متداول در زمینه “تحلیل ذی نفعان” پاسخ می دهیم:

چگونه می‌توان روابط با ذی‌نفعان را مدیریت کرد؟
  • ارتباط مؤثر: شفافیت در ارائه اطلاعات و گوش دادن به نیازها.
  • درگیر کردن ذی‌نفعان: مشارکت دادن آن‌ها در تصمیم‌گیری‌ها.
  • ایجاد اعتماد: رفتار منصفانه و محترمانه.
  • حل تعارضات: شناسایی سریع اختلافات و ارائه راه‌حل.
تفاوت بین ذی‌نفعان داخلی و خارجی چیست؟
  • ذی‌نفعان داخلی: افرادی که مستقیماً در داخل سازمان فعالیت دارند (مانند کارکنان، مدیران و سهامداران).
  • ذی‌نفعان خارجی: افرادی که خارج از سازمان هستند اما تحت تأثیر فعالیت‌های آن قرار می‌گیرند (مانند مشتریان، تأمین‌کنندگان و دولت).
چالش‌های تحلیل ذی‌نفعان چیست؟
  • شناسایی کامل تمامی ذی‌نفعان.
  • درک دقیق نفوذ و تأثیر آن‌ها.
  • تغییرات مداوم در نیازها و انتظارات.
  • تعارض منافع بین ذی‌نفعان مختلف.
چگونه می‌توان تعارضات بین ذی‌نفعان را مدیریت کرد؟
  • برگزاری جلسات مشترک برای درک دیدگاه‌ها.
  • یافتن منافع مشترک.
  • اولویت‌بندی اهداف سازمانی.
  • استفاده از میانجی‌گری در صورت نیاز.
تأثیر تحلیل ذی‌نفعان بر موفقیت پروژه چیست؟

تحلیل ذی‌نفعان با شناسایی و مدیریت انتظارات افراد کلیدی، حمایت آن‌ها را جلب کرده و احتمال موفقیت پروژه را افزایش می‌دهد. این کار همچنین به کاهش ریسک‌های مرتبط با عدم رضایت ذی‌نفعان کمک می‌کند.

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با تحلیل ذینفعان برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

انواع استراتژی

معرفی انواع استراتژی های سازمانی در سطوح مختلف کسب و کار

در این مقاله قصد داریم به معرفی انواع استراتژی های سازمانی بپردازیم و انواع استراتژی های سازمانی را مورد بررسی قرار دهیم. انواع استراتژی های سازمانی میتواند در سطح کلان شرکت یا هلدینگ تدوین و اجرا شود ویا در سطوح کسب و کار و عملیاتی تبیین شود. دانستن انواع استراتژی های سازمانی به مدیران و صاحبان کسب و کار کمک می کند تا بتوانند جهت گیری درستی برای ترسیم آینده کاری خود داشته باشند و با دیدگاهی روشن در مسیر پیشرفت گام بردارند.

مقدمه ای بر انواع استراتژی

استراتژی را می توان راه و روش تحقق ماموریت ها و اهداف سازمان تلقی کرد، به گونه ای که از این راه سازمان، عوامل خارجی (فرصت ها و تهدیدها ) وعوامل داخلی ( قوت ها و ضعف ها) را بررسی و شناسایی کرده و از قوت های داخلی و فرصت های خارجی به درستی بهره برداری نموده، ضعف های داخلی را از بین ببرد و از تهدیدهای خارجی نیز بپرهیزد. در بررسی استراتژی ها درباره شیوه انتخاب استراتژی هایی بحث می شود که می توان بدان وسیله به بهترین شکل ممکن ماموریت سازمان را تحقق بخشید. توجه همزمان به ماموریت سازمان و استراتژی ها و بررسی اطلاعات داخلی و خارجی سازمان ، مبنایی به دست می دهد که میتوان بر آن اساس استراتژی های قابل اجرا را شناسایی و مورد ارزیابی قرار داد.

اهمیت بکارگیری استراتژی و ضرورت شناحت انواع استراتژی

استراتژی ها باعث می شوند که سازمانها  با طی مراحل تدریجی از حالت کنونی خود پا فراتر گذاشته و به جایگاه مورد نظر ( در آینده ) دست یابند. تجزیه و تحلیل موقعیت ( داخلی و خارجی ) و در نظر داشتن ماموریت سازمان، برای بررسی و انتخاب استراتژی ضروری است. با وجود این که مطلب فوق تا حدود زیادی صحت دارد ولی باید توجه داشت هر سازمانی که متولد می شود و دوره عمر خود را تا مرحله زوال طی می کند همواره هدف مشخصی دارد و آن تداوم حیات و کسب موفقیت (رشد وبقا) روز افزون می باشد که البته به دنبال این اهداف، اهدافی چون ارایه محصولاتی با کیفیت و قیمت مناسب، جلب رضایت مشتریان، توجه به جامعه و تصورات عموم، منتفع ساختن ذینفعان و … مطرح می شود و در سایه رقابت فزاینده در بازار و تلاطمات محیطی، نگرش بلندمدت، گرایش به محیط، عملکردی بهتر از رقبا، تنوع فعالیت ها و ۰۰۰ ضرورت پیدا می کند.

بنابراین با وجود منحصر به فرد بودن ماموریت، اهداف و فعالیت های سازمانی، همه آنها در حالت کلی در هر زمینه ای که فعالیت داشته باشند به دنبال بقا و پیشرفت هستند. براین اساس، می توان استراتژی های سازمان ها را در حالت کلی در هر زمینه ای که فعالیت داشته باشند در شرایط مختلف محیطی و داخلی برای رسیدن به اهداف پیشرفت ، حفظ وضع موجود یا پسرفت در سطح مختلف تقسیم بندی کرد. انواع استراتژی های اصلی سازمان برای هر کسب و کار نیز بر همین اساس شکل گرفته است.

انواع استراتژی های کلان سازمانی (هلدینگ)

سطح کلان نگر هر بنگاه اقتصادی یا کسب و کار، برای تعیین انواع استراتژی های مختلف در سطح کلان شرکت یا سازمان، بایستی چشم انداز و ماموریت سازمان و عوامل محیطی و داخلی آن در نظر گیرد و متناسب با آنها اهداف بلند مدت تنظیم شده و انوع استراتژی های کارآمد بررسی و انتخاب شوند که در نهایت، موفقیت مجموعه شرکت را به ارمغان آورد. در سطح کسب و کار نیز با توجه به چشم انداز و ماموریت کلی وهمچنین با توجه به انواع استراتژی هایی که برای سطح کل شر کت انتخاب شده اند و با در نظر داشتن عوامل داخلی و خارجی واحد مورد نظر، استراتژی هایی تدوین می شوند که در قالب استراتژی کلی سازمان منجر به موفقیت واحد در میدان رقابت شود.

در سطح وظیفه ای نیز به همین شکل و با توجه به مواردی که در سطوح بالا تعیین شده اند و با در نظر داشتن عوامل آن سطح ، استراتژی هایی تدوین می شوند که باعث موفقیت واحد های وظیفه ای از یک طرف و واحد تجاری استراتژیک مربوطه و شرکت مادر از طرف دیگر شود. به خاطر شباهت موجود بین سطح کل شرکت و سطح کسب و کار (واحد تجاری استراتژیک)، اغلب دسته بندی های استراتژی در هر دو سطح قابل به کار گیری است. استراتژی های کل شرکت را در میتوان به سه دسته زیر طبقه بندی کرد:

  • استراتژی هدایتی ( هدف گیری به سمت رشد)
  • استراتژی های سرپرستی ( ایجاد هم افزایی از طریق توسعه و تسهیم منابع )
  • استراتژی های پرتفولیو مبتنی بر تجزیه و تحلیل پرتفولیو (هماهنگی جریان نقدی واحدهای کسب و کار )

انواع استراتژی های سازمانی در هلدینگ

تعریف دقیق استراتژی های هدایتی چیست؟

از آنجا که هر واحد تولیدی یا خدماتی باید از یک استراتژی در سطح بنگاه پیروی کند تا موقعیت رقابتی اش را تحکیم بخشد هر شرکت باید در مورد این که میخواهد رشد کند یا خیر، تصمیم گیری کند ، لذا باید به سه پرسش زیر پاسخ بدهد:

  • آیا ما باید توسعه یابیم، کوچک شویم، یا بدون تغییر عملیات خود را ادامه بدهیم؟
  • آیا ما باید فعالیتهای خودمان را روی صنعت فعلی متمرکز کنیم یا باید با ورود به صنایع دیگر، آن را متنوع سازیم ؟
  • اگر میخواهیم رشد کنیم، آیا باید از داخل خود را توسعه بدهیم یا از طریق خریداری شرکتهای دیگر ادغام با آنها با تشکیل شرکتهای مختلط یا همکاری با آنها؟

استراتژی هدایتی یک شرکت از سه جهت گیری کلی به سمت رشد (که اصطلاحا” استراتژی های اصلی نامیده می شوند)، تشکیل می شود:

  1. استراتژی های رشد، فعالیتهای شرکت / سازمان را توسعه می دهند.
  2. استراتژی های کاهش، سطح فعالیتهای شرکت / سازمان را کاهش می دهند.
  3. استراتژی های ثبات، تغییری در فعالیت های فعلی شرکت سازمان نمی دهند.

هریک از این استراتژی ها خود به چند استراتژی دیگر، قابل طبقه بندی هستند که در ادامه انواع استراتژی های رشد، کاهش و ثبات را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

انواع استراتژی های هدایتی: استراتژی ثبات

انواع استراتژی های ثبات و دسته های مختلفی از آن ممکن است طوری برای یک جذاب باشد که یک شرکت، استراتژی ثبات را بر استراتژی رشد، ترجیح و به فعالیتهای فعلی خود ادامه بدهد، بدون اینکه تغییر مهمی در آنها بدهد. شرکتی که موفق است و در محیط قابل پیش بینی و با ثبات فعالیت می کند، میتواند از یکی از انواع استراتژی های ثبات استفاده کند. استراتژی ثبات در کوتاه مدت میتوانند خیلی مفید باشند اما در عین حال و به خصوص اگر برای مدت زمان طولانی دنبال شوند، میتوانند خطرناک باشند. متداول ترین و مورد استفاده ترین انواع استراتژی های ثبات عبارتند از: استراتژی توقف / آغاز محتاطانه، استراتژی عدم تغییر و استراتژی سود  که در ادامه به بررسی هر یک از آنها خواهیم پرداخت.

تعریف استراتژی عدم تغییر چیست؟

در واقع استراتژی عدم تغییر، تصمیم بر انجام ندادن کار جدیدی است، یعنی تصمیم به ادامه عملیات و سیاست های فعلی به خاطر اینکه آینده قابل پیش بینی نیست. اگر چه به سختی میتوان نام آن را استراتژی نهاد، موفقیت این استراتژی در روی ندادن تغییر مهمی در موقعیت شرکت است. موقعیت رقابتی مناسب شرکت در یک صنعت و وجود محیطی ثابت، شرکت را به ادامه وضعیت و فعالیت های فعلی اش ترغیب می کند و تغییر محدودی در اهداف سود و فروش خود اعمال می کند. شرکت هیچ فرصت یا تهدید بارز و مشخصی را مشاهده نمی کند و نقطه ضعف یا نقطه قوت برجسته ای ندارد. در این صنعت، رقبای مقتدر جدیدی وارد نمی شوند. شرکت سود آوری خوبی دارد و بازار محصولاتش با ثبات است. آرامش محیط ، باعث می شود که مدیران شرکت استراتژی عدم تغییر را دنبال کنند.

تعریف استراتژی توقف یا آغاز محتاطانه چیست؟

این استراتژی در واقع نوعی فرصت یا وقفه است، فرصتی برای استراحت و تجدید قوا قبل از ادامه هریک از استراتژی های رشد یا کاهش. وقتی شرکتی که برای مدت زمان زیادی از نرخ رشد سریعی برخوردار بوده است با آینده ای مبهم و غیرقابل پیش بینی مواجه می شود، میتواند از این استراتژی بعنوان یک استراتژی موقتی استفاده کند و منابع خود را ترمیم و متمرکز کند. بعبارت دیگر تا بهبود اوضاع محیط ، میتوان از این استراتژی استفاده کرد.

تعریف استراتژی سود چیست؟

استراتژی سود، تصمیمی است مبنی بر انجام ندادن کاری جدید در وضعیتی که در حال بدتر شدن است. اما شرکت در عین حال طوری عمل می کند که انگار مشکلاتش موقتی اند. استراتژی سود عبارت است از تلاش برای حمایت مصنوعی از سودها، در حالی که میزان فروش شرکت براثر کاهش سرمایه گذاری و مخارج احتیاطی در کوتاه مدت، در حال کاهش است. ممکن است نقش هیئت مدیره و مدیران ارشد عوض شود و به جای اعلام وضعیت بد شرکت به سهامداران و جامعه سرمایه گذار، تصمیم بگیرند از این استراتژی استفاده کنند.

در این نوع استراتژی، مدیران سعی می کنند تا محیط خشن و نامناسب را عامل مشکلات شرکت معرفی می کنند . (مثل سیاستهای ضد تجارت دولت، مشتریان همیشه ناراضی، یا وام دهندگان حریص)، در این نوع استراتژی، مدیران در تلاشند تا اقدام به تعویق انداختن سرمایه گذاری کنند و یا هزینه هایی چون تحقیق و توسعه، تعمیر و نگهداری و تبلیغات را قطع نمایند، تا بتوانند طی این دوره سخت، ثبات در روند سود آوری را حفظ کنند. حتی ممکن است، شرکت یکی از خطوط تولیدی را برای کسب وجه نقد بیشتر ، به فروش برساند، به طور مشخص استراتژی سود تنها به شرکت کمک می کند تا یک دوره دشوار و موقتی را به سلامتی بگذراند.

متاسفانه استراتژی سود ، اغوا کننده است و اگر مدت زیادی پیروی و استفاده شود، آسیب جدی به موقعیت رقابتی شرکت وارد خواهد ساخت. بنابراین استراتژی سود، در واقع پاسخ کوتاه مدت مدیران شرکت به موقعیت بد جاری است.

انواع استراتژی های هدایتی: استراتژی رشد

بهترین استراتژی ها در سطح بنگاه برای مؤسسات تجاری ، آنهایی هستند که موجب رشد و افزایش در فروش، دارایی ها ، سودها یا ترکیبی از برخی با همه آنها می گردد. استراتژی رشد یک طرح کلی می باشد که فهرستی از اقداماتی است که کسب‌وکارها برای گسترش عملیات، افزایش درآمد و افزایش دسترسی به بازار برنامه‌ریزی می‌کنند. با یک استراتژی رشد، یک سازمان موقعیت های مالی، بازار و صنعت خود را ارزیابی می کند تا اهداف روشنی را تعیین نماید که به توسعه کسب و کار در طول زمان کمک کند. یک استراتژی برای رشد می‌تواند نیازمند همکاری بخش‌ها و تیم‌های مختلف برای پیشبرد اهداف شرکت باشد. دو استراتژی رشد اصلی وجود دارد که عبارت اند از استراتژی تمرکز و استراتژی تنوع که به صورت اجمالی، اینطور تعریف می شوند.

استراتژی تمرکز: در این استراتژی بر روی یک خط تولید یا صنعت تمرکز می شود.

استراتژی تنوع: در این استراتژی با تولید محصولات دیگر با ورود به صنایع دیگر تنوع ایجاد می شود. این استراتژی ها را میتوان به دو صورت اجرا کرد. بصورت داخلی یعنی از طریق سرمایه گذاری در طراحی و توسعه محصول جدید؛ و بصورت خارجی یعنی از طریق ادغام، بعبارتی دیگر خریداری شرکت های دیگر یا برقراری ائتلاف های استراتژیک با آنها. در ادامه به تعریف ادغام خواهیم پرداخت.

تعریف دقیق ادغام در بررسی انواع استراتژی های سازمانی چیست؟

ادغام تعاملی است که دو یا چند شرکت را در بر می گیرد و طی آن سهام این شرکت ها مبادله می شود و در نهایت فقط یکی از آن شرکتها باقی می ماند . ادغام ها معمولا” بین شرکتهای هم اندازه و آنهایی که رابطه خوبی با هم دارند صورت می گیرد. خریداری، عبارت است از خریداری یک شرکت به طور کامل توسط شرکت دیگر. در این حالت شرکت خریداری شده نقش شرکت تابعه یا بخشی از شرکت خریدار را ایفا می کند. خریداری، معمولا” بین شرکت ها به اندازه های مختلف روی می دهد و ممکن است دوستانه یا خصمانه صورت پذیرد.

خریداری های خصمانه را اغلب بلعیدن می نامند. زمانی که یک شرکت بزرگی شرکت کوچکی را علی‌رغم رضایت آن خریداری کند، گفته می شود که شرکت مورد نظر بلعیده شده است. یک ائتلاف استراتژیک عبارت است از مشارکت دو یا چند شرکت یا واحد تجاری با یکدیگر برای دستیابی به اهداف مهم استراتژیک که برای همه شرکا سودمند خواهد بود.

تعریف استراتژی تنوع چیست؟

اگر خطوط تولید فعلی شرکت از پتانسیل لازم برای رشد برخوردار نباشد، مدیریت شرکت میتواند استراتژی تنوع را انتخاب کند. دو نوع اصلی استراتژی های تنوع عبارتند از : تنوع همگون و تنوع ناهمگون.

تعریف استراتژی تمرکز چیست؟

اگر شرکت دارای خطوط تولیدی ای باشد که این خطوط، قابلیت بالقوه ای برای رشد و توسعه داشته باشند ، تمرکز منابع روی آن خطوط تولید، اتخاذ استراتژی رشد را معقول وممکن می کند. دو استراتژی اساسی تمرکز عبارتند از : استراتژی یکپارچکی عمودی و استراتژی یکپارچکی افقی.

انواع استراتژی های هدایتی: استراتژی کاهش

وقتی که موقعیت رقابتی شرکت در برخی موارد یا همه خطوط تولیدش به حدی ضعیف است که باعث ضعیف شدن عملکرد آن میشود، مدیران ترغیب می شوند استراتژی عقب نشینی را انتخاب کنند، به عبارت دیگر وقتی فروش شرکت در حال کاهش است و سود آن در حال تبدیل شدن به زیان می باشد، ممکن است مدیران شرکت این استراتژی را انتخاب کنند. این دسته از استراتژی ها، فشار زیادی برای بهبود عملکرد وارد می کنند. مدیر عامل شرکت مثل مربی یک تیم فوتبال بازنده تحت فشار قرار دارد تا هر چه سریع تر کاری انجام بدهد والااخراج خواهد شد. مدیریت شرکت در تلاش برای حذف نقاط ضعفی است که شرکت را به این روز بد انداخته، او میتواند از یکی از انواع استراتژی های کاهش را استفاده کند . این استراتژی ها عبارتند از : استراتژی تغییر جهت استراتژی فروش/واگذاری و استراتژی ورشکستگی/تصفیه (انحلال).

تعریف استراتژی ورشکستگی یا انحلال چیست؟

وقتی شرکتی در بدترین شرایط ممکن قرار می گیرد ، موقعیت بسیار ضعیفی در صنعت دارد و آینده درخشانی هم ندارد، مدیران آن چند راه محدود پیش رو دارند که همه آنها نیز ناگوار و ناراحت کننده اند. از آنجا که هیچکس حاضر به خریداری یک شرکت ضعیف در صنعتی ناجذاب نیست، شرکت باید از استراتژی ورشکستگی یا تصفیه استفاده کند. بر اساس استراتژی ورشکستگی، مدیران شرکت را در اختیار دادگاه می گذارند تا دادگاه از محل فروش آن بدهی ها و تعهدات شرکت را تصفیه کند. مدیران ارشد شرکت امیدوارند که پس از اعلام ورشکستگی، قوی تر گردند و بتوانند در صنعتی جذاب تر فعالیت خود را از سر گیرند.

تعریف استراتژی فروش یا واگذاری چیست؟

وقتی که موقعیت رقابتی شرکت در صنعت خود ضعیف است و در عین حال نه میتواند عقب نشینی کند و نه اسیرشرکتی دیگر بشود ، مدیران آن چاره ای ندارند جز اینکه شرکت را به فروش برسانند و آن صنعت را ترک کنند. در استراتژی فروش، کل شرکت فروخته می شود. چنانچه مدیران شرکت بتوانند سهامداران را قانع سازند و شرکت خریدار نیز قیمت خوبی بپردازد، فروش کل شرکت منطقی و معقول به نظر می رسد. اگر فعالیت های شرکت متعدد باشد، ممکن است مدیران آن استراتژی واگذاری را انتخاب کنند، یعنی یکی از واحدهای فعالیت خود را به فروش برسانند.

تعریف استراتژی تغییر جهت چیست؟

استراتژی تغییر جهت بر بهبود و ارتقای کارایی عملیاتی تاکید می کند. وقتی که مشکلات شرکت فراگیر است اما هنوز بحرانی نیست، استفاده از این استراتژی معقول و منطقی است. این استراتژی که همانند یک رژیم غذایی است، دو مرحله اساسی دارد: مرحله کوچک سازی و مرحله تثبیت.

کوچک سازی: تلاش اولیه ای است برای جلوگیری از بدتر شدن وضعیت از طریق کاهش در اندازه و هزینه های شرکت.

تثبیت: عبارت است از اجرای یک برنامه برای تثبیت شرکت کوچک تر شده کنونی.

برای هموار کردن روند انجام فعالیت ها در شرکت، مدیران شرکت برنامه ای تهیه می کنند تا هزینه های سربار غیر ضروری را کاهش داده و هزینه های فعالیتهای عملیاتی را توجیه کنند. این مرحله برای سازمان بسیار حیاتی است. اگر مرحله تثبیت به درستی اجرا نگردد، بسیاری از بهترین کارکنان شرکت، آن را ترک خواهند کرد.

البته اگر همه کارکنان در اجرای این استراتژی مشارکت کنند، شرکت جدیدی که پس از گذر شرکت قبلی از این شرایط سخت و پس از اجرای استراتژی کاهش باقیمانده است، بسیار قوی تر و سازمان یافته تر خواهد بود. در چنین حالتی شرکت موقعیت رقابتی اش را بهبود بخشیده است و می تواند دوباره فعالیت های خود را توسعه بدهد.

تعریف دقیق استراتژی های سرپرستی چیست؟

استراتژی سرپرستی، شرکت را از حیث منابع و توانمندی های قابل استفاده آن در ایجاد ارزش و هم افزایی مورد نظر مدیران، مورد توجه قرار می دهد . بنابر نظر کمپل، گولد والکساندر شرکت هایی که به چند فعالیت می پردازند از طریق سرپرستی فعالیت های خود ارزش خلق می کنند؛ بهترین شرکتهای مادر می توانند در مقایسه با رقبای خود، ارزش بیشتری خلق کنند به شرط آنکه مالکیت آن فعالیت در اختیارشان باشد. این شرکت ها همان چیزی را دارند که ما به آن مزیت سرپرستی می گوییم. سرپرستی با تمرکز بر شایستگی های محوری و اصلی شرکت مادر و همچنین ارزش حاصل از ارتباط بین شرکت مادر و واحدهای تجاری اش، استراتژی بنگاه را خلق می کند.

وقتی شرکت در چند مرکز اصلی فعالیت دارد، شرکت مادر از قدرت زیادی برخوردار می باشد. اگر مهارتها و منابع شرکت مادر با نیازها و فرصت های واحدهای تجاری، تناسب داشته باشد؛ در این صورت شرکت میتواند ارزش خلق کند، اما اگر تناسبی خوب بین مهارت ها و منابع با نیازها و فرصت ها برقرار نباشد، ارزش های ایجاد شده از بین می رود. این نوع نگرش به استراتژی بنگا ، بسیار مفید است. زیرا نه تنها به شرکت در تصمیم گیری درباره انتخاب فعالیتهای جدید کمک می کند، بلکه به آن در انتخاب روش مناسب مدیریت فعالیت های موجود نیز کمک می نماید. بنابراین ، وظیفه اصلی شرکت عبارت است از : کسب هم افزایی میان واحدهای تجاری از طریق فراهم آوردن منابع لازم برای واحدها و توزیع مهارت و قابلیتهای میان آنها و هماهنگ کردن فعالیتهای واحدها به منظور ایجاد صرفه جویی های مقیاس ( مثل خرید متمرکز)

فرایند طراحی و اجرای انواع استراتژی سرپرستی

کمپل ، گولد و الکساندر معتقدند که برای طراحی استراتژی سرپرستی بایستی سه قدم تحلیلی زیر را برداشت:

  • بررسی هر واحد تجاری ( یا شرکت مورد نظر در صورت قصد شرکت برای خریداری آن ) از حیث عوامل کلیدی موفقیت آن عوامل کلیدی موفقیت عبارتند از آن دسته از عناصر که موفقیت یا شکست شرکت را تعیین می کنند. آنها برای حصول به مزیت رقابتی بر شایستگی با ارزش تاکید می کنند. درست مثل عوامل استراتژیک، عوامل اصلی موفقیت از یک شرکت به شرکت دیگر و از یک فعالیت به فعالیت دیگر فرق می کنند. معمولاً در زمان طراحی استراتژی برای واحدهای تجاری، عوامل اصلی موفقیت را کشف و شناسایی می کنند.
  • بررسی هر واحد تجاری ( یا شرکت مورد نظر ) از حیث حوزه هایی که می توان عملکرد را بهبود بخشید. این حوزه ها را فرصت های سرپرستی به شمار می آورند . مثلاً دو واحد تجاری می توانند با ترکیب نیروهای فروش خود به صرفه جویی مقیاس دست یابند. در حالتی دیگر ممکن است یک واحد مهارت تولیدی و لجستیکی خوبی داشته باشد، اما زیاد نباشد. اگر شرکت مادر از تخصص در سطح جهانی در این حوزه ها برخوردار باشد می تواند عملکرد آن واحد را ارتقاء و بهبود بخشد. شرکت مادر همچنین می تواند برخی از کارکنان را از یک واحد تجاری که دارای مهارت های مطلوب و مورد نظر می باشد، به واحد دیگری منتقل کند که به آن مهارتها نیاز دارد.
  • تجزیه و تحلیل میزان هماهنگی شرکت مادر با واحد تجاری ( یا شرکتهای مورد نظر ) مراکز اصلی شرکت باید از نقاط قوت و ضعف خود از حیث منابع، مهارتها و قابلیت ها آگاه باشند. به این منظور، شرکت مادر باید از خود بپرسد که آیا ویژگی های لازم را برای انتقال فرصت های خود به هر واحد تجاری دار است یا خیر. همچنین باید از خود بپرسد که آیا میان مشخصات شرکت مادر و عوامل استراتژیک هر واحد تجاری ناهماهنگی وجود دارد؟

ماتریس اشریج مدل دانشگاه اشریج یکی از مدل های کارامد برای طراحی استراتژی سرپرستی است،

مدل های مختلف در طراحی انواع استراتژی سرپرستی

مدل دانشگاه اشریج یکی از مدل های کارامد برای طراحی استراتژی سرپرستی است، با استنباط از آنچه که گفته شد، می توان عنوان کرد که با انجام تجزیه و تحلیل های انجام شده به سبک مادری، به طور ضمنی، تجزیه تحلیل پورتفولیو نیز صورت می پذیرد. به عبارتی ساده تر، تجزیه تحلیل مادری جامع تر از تجزیه تحلیل پورتفولیو است. در این قسمت به یکی از ابزارهای مهم تجزیه تحلیل مادری یعنی ماتریس اشریج (Ashridge Portfolio Matrix) پرداخته می شود.

این ماتریس به تحلیل و بررسی پورتفوی کسب و کار هلدینگ (شرکت مادر) بر اساس تناسب میان مهارت ها، منابع و ویژگی های شرکت هلدینگ با فرصت های مادری هر کسب و کار و عوامل کلیدی موفقیت هر کسب و کار (CSF)، می پردازد. تجزیه تحلیل پورتفوی کسب و کارهای هلدینگ از طریق ماتریس مادری، نشان میدهد که کدام یک از واحدهای کسب و کار باید در اولویت جهت گیری های هلدینگ قرار گیرند. این ماتریس گویای این است که اگر بین مهارت ها، منابع و ویژگی های شرکت مادر با عوامل کلیدی موفقیت در آن کسب و کار از یک طرف و بین مهارت ها، منابع و ویژگی های شرکت مادر با فرصت های مادری در واحد کسب و کار از طرف دیگر، تناسب بالایی برقرار باشد، ارزش آفرینی در هلدینگ به طرز قابل ملاحظه ای افزایش می یابد.

بیشتر بخوانید: مدیریت استراتژیک در سازمان های هلدینگ چگونه است؟

منظور از عوامل کلیدی موفقیت، عواملی هستند که در موفقیت هر کسب و کار نقش تعیین کننده و کلیدی دارند. برای مثال، ممکن است حجم بالای منابع مالی، یک عامل کلیدی موفقیت محسوب شده و منشا مزیت رقابتی باشد. منظور از فرصت های مادری در هر کسب و کار، وجود خلا و فرصت هایی در شرکت های تابعه است که شرکت مادر بتواند با اتکا به منابع و مهارت های خود خلا را پر کند. برای مثال، ممکن است یکی از شرکت های تابعه از مهارت فروش ضعیفی برخوردار باشد که در این صورت شرکت هلدینگ با انتقال نیروهای فروش متخصص خود از یک شرکت به شرکت تابعه دیگر می تواند خلا مهارتی را از بین ببرد. با مشخص شدن مفهوم عوامل کلیدی موفقیت و فرصت های مادری، به اختصار خانه های چهارگانه ماتریس مادری تشریح می شود: قلمرو محوری (کسب و کارهای اصلی)، دیار غربت، دام ارزشی و حوزه تعادل و آرامش است که در ادامه به معرفی هریک از آنها خواهیم پرداخت.

قلمرو محوری (کسب و کارهای اصلی)

از دیدگاه کمبل، گولد و الکساندر کسب و کارها یا شرکت های تابعه ای که در گوشه سمت راست ماتریس مادری قرار می گیرند باید محور اصلی آینده هلدینگ محسوب شوند. کسب و کارهایی که در این ناحیه قرار دارند برای شرکت مادر فرصت هایی را فراهم می کنند تا به اصلاح آنها بپردازد. به علاوه شرکت مادر هم عوامل کلیدی موفقیت در این کسب و کارها یا واحدهای تجاری را به خوبی می فهمد و راه هایی برای پرداختن به آنها دارد. این کسب و کارها باید نسبت به دیگر فعالیت ها در اولویت جهت گیری های هلدینگ باشند.

دام ارزشی

کسب و کارهای واقع در این ناحیه فرصت های خوبی را برای شرکت هلدینگ جهت توسعه و اصلاح آنها فراهم می کند، اما شرکت مادر نمی تواند عوامل کلیدی موفقیت این واحدها را درک کنند یا درک نادرستی از آن عوامل دارد. در اینجاست که شرکت مادر دچار بزرگترین اشتباه خود می شود و راه های افزایش سوددهی و ارتقای جایگاه رقابتی این کسب و کارها را فرصت های فراهم آمده از طرف شرکت تابعه تلقی می کند. برای مثال با توجه به اینکه شرکت مادر در تولید در سطح جهانی مهارتهایی تردید ناپذیر دارد، تلاش می کند تا شرکت تابعه را نیز به یک تولید کننده با معیارهای جهانی تبدیل کند، غافل از آنکه این شرکت موفقیت اولیه خود را در اثر تولید برای یک بخش محدود بازار کسب کرده است و فعالیت در بخش کوچکی از بازار عامل کلیدی موفقیت این واحد است. شوق کسب سود فوری شرکت مادر را کور می کند و توان آن را در جهت نابودی ارزش های واحد موفق به کار می گیرد.

دیار غربت

کسب و کارهای این ناحیه برای شرکت مادر فرصت هایی را برای ارتقا یا بهبود فراهم نمی سازند. به علاوه بین مهارت های شرکت مادر، و عوامل کلیدی موفقیت آنها تناسبی وجود ندارد، بنابراین جزو واحدهای کاهنده ارزش محسوب می شوند. این واحدها معمولا کوچک و باقیمانده برنامه های مدیران ارشد گذشته است، هر چند مدیران هلدینگ ناچسبی و نامربوطی آنها را به مجموعه می پذیرند، اما احتمالا نداشتن خریدار، احساس تعهد مدیران هلدینگ نسبت به مدیران این واحدهای کسب و کار و مسائل متعدد دیگر، حفظ موقت آنها را توجیه می کند. از آنجا که ارزش آفرینی از طریق همکاری هلدینگ با این کسب و کارها متصور نیست، باید قبل از نابودی کامل واگذار شوند.

حوزه تعادل و آرامش

کسب و کارهای این ناحیه از نظر عوامل کلیدی موفقیت با منابع و مهارت های شرکت مادر تناسب دارند، اما این شرکت ها به دلیل عدم رشد بازار نمی توانند فرصت هایی را برای شرکت مادر فراهم سازند که بتواند در آنها بهبود ایجاد کند. کسب و کارهای این ناحیه موقتا می توانند به عنوان منبع نقدینگی هلدینگ قلمداد شوند، ولی از آنجا که ممکن است تغییرات محیطی این کسب و کارها را به دیار غربت سوق دهد، توصیه می شود که هلدینگ به محض دریافت قیمت بیش از ارزش مورد توقع جریانات نقدی آتی، نسبت به واگذاری یا فروش آنها اقدام کند.

همانگونه که در ماتریس مشاهده می گردد، این مدل در یک دامنه عدم تجانس بین عوامل کلیدی و ویژگی های مادری و در طیف دیگر تناسب بین ویژگیهای مادری و فرصتهای مادری را نشان میدهد که در نتیجه پاینترین سطح عدم تجانس و بالاترین سطح تناسب نشاندهنده بهترین کسب و کار برای یک هلدینگ را نشان می دهد.

تعریف دقیق استراتژی های پرتفولیو چیست؟

آن دسته از شرکت هایی که چندین واحد تجاری یا خط تولید نیز دارند باید از خود بپرسند که چگونه باید آنها را اداره کنند تا عملکرد کلان شرکت تقویت شود. این که چقدر از زمان و سرمایه خود را روی بهترین محصولات و واحدهای تجاری خود صرف کنیم تا از تداوم روند موفقیت آنها مطمئن گردیم؟ و چقدر از زمان و سرمایه خود را روی محصولات جدید و هزینه بری صرف کنیم که بیشتر آنها موفق هم نبوده اند؟

براساس تجزیه و تحلیل پرتفولیو، مراکز اصلی شرکت مانند یک بانکدار داخلی عمل می کنند. در این روش، مدیریت ارشد واحدهای تجاری و خطوط تولید خود را به مثابه یک سری سرمایه گذاری های صورت گرفته فرض می کند که انتظار دارد سود آور و ثمر بخش باشند. در واقع خطوط تولید و واحدهای تجاری مجموعه ای از سرمایه گذاری های شرکت هستند که مدیریت شرکت بایستی سعی کند بیشترین سود را از آنها تحصیل کند. دو روش اصلی و متداول تجزیه و تحلیل پرتفولیو عبارتند از ماتریس رشد بازار و سهم بازار گروه مشاوره ای بوستون وصفحه نمایشگر فعالیت های جنرال الکتریک. استراتژی های عمده ای که یک شرکت ممکن است در نتیجه این تجزیه و تحلیل اتخاذ نمایند، عبارتند از: رشد و توسعه حفظ و نگهداری یا ثبات و کاهش ، واگذاری یا انحلال.

انواع استراتژی های سطح کسب و کار

استراتژی کسب و کار بر بهبود موقعیت رقابتی محصولات یک شرکت یا یک واحد تجاری (کالا یا خدمات) در یک صنعت یا یک بخش بازار خاص تاکید می کند. استراتژی کسب و کار نشان می دهد که یک شرکت چطور باید با یک صنعت خاص رقابت با همکاری کند. باید توجه داشت که به لحاظ نزدیکی و شباهت سطح کلان شرکت و سطح کسب کار، ممکن است برخی از انواع استراتژی های گفته شده در در هر دو سطح، با یکدیگر مشابه باشند. انواع استراتژی های سطح کسب و کار عبارتند از: استراتژی های توسعه، استراتژی های رقابتی، استراتژی های همکاری یا ائتلاف های استراتژیک که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد. از طرفی با رشد فضای آنلاین، ارائه استراتژی کسب و کارهای آنلاین نیز باید به طور خاص در این سطح از برنامه ریزی استراتژیک مورد بررسی قرار گیرد و انواع استراتژی آنلاین بطور خاص مورد توجه مدیران قرار گیرد.

تعریف دقیق استراتژی های توسعه چیست؟

در طراحی استراتژی های توسعه برای یک فعالیت تجاری منفرد ، مدیران بایستی تصمیم بگیرند که منابع را به کجا اختصاص دهند ؟ چگونه حوزه کار خود ( محصولات ، بازارها ، نقش های وظیفه ای و فعالیتهای تبدیل منابع ) را در صورت نیاز اصلاح کنند. به طور کلی کسب رشد در کارهای منفرد ممکن است از طریق استراتژی های داخلی یا خارجی صورت پذیرد. استراتژی های توسعه داخلی عبارتنداز : نفوذ در بازار، توسعه بازار و توسعه محصول، استراتژی های توسعه خارجی عبارتند از ادغام افقی و پیمان های استراتژیک.

تعریف دقیق استراتژی های مشارکتی چیست؟

یکی دیگر از انواع استراتژی های کسب و کار می تواند مشارکتی ( همکاری با یک یا چند رقیب برای کسب مزیت علیه سایر رقبا ) بوده و نشان دهد که یک شرکت چطور باید در یک صنعت خاص، با دیگر بازیگران همکاری کند. از استراتژی های رقابتی برای کسب مزیت رقابتی در یک صنعت، از طریق مبارزه با دیگر شرکت ها استفاده می شود. البته این نوع استراتژی ها، تنها گزینه موجود فرآوری یک شرکت یا واحد تجاری برای رقابتی موفق در یک صنعت نیستند. استراتژی های مشارکتی، آن دسته از استراتژی هایی هستند که برای کسب مزیت رقابتی در یک صنعتی از طریق همکاری، و نه مبارزه با شرکتهای دیگر مورد استفاده قرار می گیرند به غیر از تبانی میان رقبا  که غیرقانونی است.

ائتلاف استراتژیک چیست؟

نوع اصلی استراتژی مشارکتی، ائتلاف استراتژیک می باشد. ائتلاف استراتژیک عبارت است از مشارکت دو یا چند شرکت یا واحد تجاری که اهداف استراتژیک مهمی را بطور مشترک دنبال می کنند و همه آنها از این مشارکت سود می برند. در دنیای تجارت امروز، ائتلاف میان شرکتها یا واحدهای تجاری، امری متداول و مرسوم شده است. برخی ائتلاف ها بسیار کوتاه مدت اند و تنها تا زمانی دوام دارند که یکی از شرکا بتواند جای پایی در بازار جدید پیدا کند. ائتلاف های دیگر ، عمر بیشتری دارند و ممکن است مقدمه ای بر ادغام کامل میان شرکت ها یا دو شرکت تشکیل دهنده ائتلاف باشند. شرکت ها یا واحدهای تجاری ممکن است بنا به دلایل مختلفی یک ائتلاف استراتژیک تشکیل دهند. می تواند برای مواردی مثل کسب تکنولوژی با قابلیتهای تولیدی و دسترسی به بازارهای خاص، کاهش ریسک سیاسی یا مالی و کسب مزیت رقابتی باشد. ائتلاف استراتژیک بین شرکتها و واحدهای تجاری ممکن است خیلی عمیق و مستحکم یا ضعیف و شکننده باشد. انواع ائتلاف ها عبارتند از : کنسرسیوم های خدمات متقابل، شرکتهای مختلط، توافق برسر اعطای امتیاز ساخت و مشارکت در زنجیره ارزش.

اعطای مجوز ساخت یا فروش

این توافق ، موافقتنامه ای است بین شرکت مجوز دهنده و شرکت تحت لیسانس، که بر اساس آن و با موافقت اجازه دهنده ، شرکت دوم میتواند محصولات شرکت اول را در کشور خود تولید کند یا به فروش برسان . شرکت مجوز گیرنده بعنوان پرداخت به شرکت مجوز دهنده تخصص فنی خود را در اختیار او می گذارد . این توافق استراتژی مفید و مناسبی است، بخصوص اگر مارک با نام تجاری مجوز دهنده در کشور مجوز گیرنده به خوبی جا افتاده باشد ، اما در عین حال ممکن است برای شرکت مجوز دهنده صرف نکند یا نتواند خود مستقیما” وارد بازار مجوز گیرنده شود . اما در این استراتژی، همیشه این خطر وجود دارد که شرکت مجوز گیرنده شایستگی ها و توانایی های خود را تا آن جا توسعه دهد که بتواند جای شرکت مجوز دهنده را بگیرد و حتی رقیب او در این صنعت شود. بنابراین، شرکت نباید هرگز اجازه بهره برداری از شایستگی های بارز خود را حتی برای مدتی کوتاه در اختیار دیگران قرار دهند.

تعریف دقیق استراتژی های رقابتی چیست؟

استراتژی کسب و کار میتواند رقابتی (مبارزه با تمام رقبا برای کسب مزیت) باشد و نشان دهد که یک شرکت چطور باید در یک صنعت خاص رقابت کند. استراتژی رقابتی، موقعیتی قابل دفاع در یک صنعت ایجاد می کند به نحوی که شرکت میتواند بر رقبای خود غلبه کند.

انواع استراتژی های چهارگانه شرکتهای ژاپنی

شرکتهای ژاپنی در پی گسترش حضور خود در بازارهای جهانی به تدریج چهر نوع استراتژی را به کار گرفته اند که از جمله آنان می توان به ایجاد برتری، استراتژی های مشارکتی، است که تعریف هر یک از انان به شرح زیر می باشند:

جستجوی مناطق بی دفاع: شناسایی خلاءهای بازار رقابت که به علت عدم حضور رقبا رها شده است.

تغییر شرایط در گیری و نفوذ: مانند استاندارد کردن محصولات خود، فروش از طریق کانالهای توزیع ویژه که برای رقبای دیگر قابل دسترسی نباشد.

ایجاد برتری: در چند بعد برای مثال همزمان در ابعاد کاهش هزینه، بهبود کیفیت، قالیت اعتماد، فرآیند تولید متمرکز و اعتبار علامت تجاری خود را توانمند ساختن.

رقابت از طریق همکاری: برای مثال همکاری تنگاتنگی با بانک، یا تأمین کنندگان مواد و قطعات و … که معمولا منجر به ایجاد مجتمع های صنعتی یا تجاری می گردد.

استراتژی های عمومی کسب و کار پورتر

مایکل پورتر برای غلبه بر دیگر شرکتهای رقیب موجود در یک صنعت، دو استراتژی رقابتی ژنریک یا عمومی را پیشنهاد می کند. استراتژی هزینه کمتر و استراتژی تمایز محصول. از این جهت، این استراتژی ها را استراتژی های عمومی کسب و کار می گویند که هر شرکت تجاری از هر نوع و اندازه ای که باشند حتی سازمانهای غیر انتفاعی ممکن است از این استراتژی ها استفاده کنند. ترکیب دو نوع بازار هدف با دو استراتژی رقابتی مذکور، به چهار نوع استراتژی عمومی منجر می شود که در نمودار زیر نمایش داده شده است.

 وقتی که بازار هدف در هر دو استراتژی تمایز و هزینه کمتر، گسترده تر باشد، این دو استراتژی را استراتژی های رهبری هزینه و تمایز می نامند. وقتی که دو استراتژی مذکور روی یک بخش بازار متمرکز می شوند ( بازار محدود) آن دو را تمرکز بر تمایز ( تمایز محور) و تمرکز بر هزینه ( هزینه محور) می نامند.

انواع استراتژی های سازمانی و استراتژی های عمومی کسب و کار

تعریف استراتژی متمایز سازی چیست؟

کسب برتری رقابتی از طریق تولید محصولی که از دیدگاه مشتریان در مقایسه با محصولات مشابه منحصر به فرد و دارای خصوصیات ویژه باشد. مقصود از استراتژی متمایز ساختن محصول ، این است که محصولات و خدماتی عرضه شود که در صنعت مورد نظر به عنوان محصول یا خدمتی منحصر بفرد تلقی شوند و به مشتریانی عرضه شود که نسبت به قیمت حساسیت چندان زیادی نشان نمی دهند.

عوامل مؤثر در استراتژی متمایز سازی چیست؟

کیفیت محصول , قابلیت اعتمادسازی در محصول – حفظ حق الامتیاز – نوآوری محصول – خدمات جنبی – خصوصیات ویژه محصول و خدمات – نام و علامت تجاری – کانال های توزیع ویژه

تعریف استراتژی رهبری هزینه چیست؟

هدف از این استراتژی برتری در رقابت از طریق تولید محصول با کمترین هزینه ممکن نسبت به رقبا می باشد. بدین منظور روش پیشنهادی پورتر تولید در حجم زیاد و با قیمت کم (که اصطلاحا آن را استفاده از مقیاس وسیع می نامند) می باشد. در این استراتژی شرکت اقدام به تولید و عرضه محصولات استاندارد می کند که بهای تمام شده هر واحد برای مشتری کاهش یابد.

عوامل مؤثر در اجرای استراتژی رهبری هزینه چیست؟

محصول غیر تجملاتی و ساده – سادگی طراحی محصول , کنترل مواد خام – هزینه کم نیروی کار – کمک های دولت – مزیت محل جغرافیایی – نوآوری در تولید – اتوماسیون – خرید دارائیهای ارزان قیمت و کاهش هزینه سربار – صرفه جویی ناشی از منحنی تجربه – صرفه جویی ناشی از تولید در مقیاس

تعریف استراتژی تمرکز چیست؟

استراتژی تمرکز در بخش معینی از بازار برای محدود کردن دامنه فعالیت با محدود شدن دامنه فعالیت، امکان متمرکز کردن منابع میسر شده و یک برتری رقابتی نسبت به رقبا بدست می آید. مقصود از متمرکز کردن توجه بر محصولات و خدمات خاص این است که نیازهای گروه های کوچکی از مصرف کنندگان تأمین شود.

عوامل مؤثر در استراتژی تمرکز چیست؟

تنوع بسیار کم در محصولات – بازار محدود و معین – حوزه جغرافیایی محدود فعالیت – تحقیق و توسعه تمرکز یافته بر روی یک محصول

انواع استراتژی های سطح وظیفه ای

استراتژی وظیفه ای نگرش مورد استفاده یک حوزه کاری برای کسب اهداف و استراتژی های کل شرکت و کسب و کار از طریق حداکثر کردن بهره وری منابع است. این استراتژی به توسعه و تقویت یک شایستگی بارز می پردازد تا بدین وسیله شرکت بتواند به مزیت رقابتی دست یابد . مثلاً همان طور که یک شرکت بزرگ چند واحد دارد که هر واحد استراتژی خود را دنبال می کند، هر واحد تجاری خود نیز از مجموعه ای از بخش ها تشکیل شده است که هر یک از استراتژی کاری خاص خود پیروی می کند. جهت گیری استراتژی کاری توسط شرکت مادر تعیین می شود. انواع استراتژی های سطح وظیفه ای عبارتند از: استراتژی بازاریابی، استراتژی مالی، استراتژی تحقیق و توسعه ، استراتژی تولید، استراتژی عملیات ، مدیریت منابع انسانی وسیستم های اطلاعاتی.

تعریف دقیق استراتژی مدیریت منابع انسانی چیست؟

استراتژی مدیریت منابع انسانی به دنبال ایجاد حداکثر هماهنگی و همراهی میان کارکنان و سازمان است. بسیاری از شرکت ها برای کاهش هزینه ها و کسب انعطاف پذیری بیشتر، نه تنها از تعداد زیادی از کارکنان پاره وقت و موقتی استفاده می کنند، بلکه از کارکنان پیمانی نیز استفاده می کنند. شرکتها همچنین متوجه شده اند که استخدام نیروی کار متنوع ( از حیث نژاد ، سن و ملیت ) موجب مزیت رقابتی آنها می شود. با افزایش پیچیدگی کار، گروه ها بهتر می توانند کار کنند. هم اکنون تعداد روز افزونی از شرکت ها به بهره گیری از گروه های کاری خود مختار روی آورده اند. تحقیقات نشان می دهد که بهره گیری از گروه های کاری منجر به افزایش کیفیت و کارآیی می شود.

بطور کلی بنگاه ها دارای سه منبع انسانی، فیزیکی و مالی هستند. از میان تمام منابع موجود برای یک بنگاه، استراتژیک ترین منبع و مهمترین آن منابع انسانی است. هر چند در کشورهایی نظیر کشور ما، مدیران عالی و مدیران بنگاه ها عدم توفیق خود را در کمبود امکانات و بودجه می دانند، اما باید دانست

حتی اگر چند برابر بودجه مورد نیاز پول داشته باشیم اما نیروی کاری کارآمد نداشته باشیم که آنرا بصورت کارآ و اثر بخش بکار گیرند، آنگاه منابع مالی نیز هدر خواهند رفت. بنابر این، تنها چیزی که می تواند عوامل دیگر را به نحو مطلوب یا نامطلوب بکار گیرد نیروی انسانی است. عواملی که در این بخش باید مورد توجه قرار گیرند، مواردی همچون مدیران و تخصص مدیریتی آنان، کارکنان و مهارت آنان، ارتباطات موثر و مفید بین کارکنان و بین مدیریت استراتژیک، وجود یا عدم وجود سیستمهای اطلاعاتی، وجود یا عدم وجود سیستم مدیریت استراتژیک، میزان نفوذ در سازمانهای قانونگذار و ارتباط موثر با نهادهای کارگری و کارمندی همانند خانه کارگر، اداره کار، خانه مدیران، شورای اسلامی کار است.

تعریف دقیق استراتژی بازاریابی چیست؟

استراتژی بازاریابی به مسایلی چون قیمت گذاری، فروش و توزیع یک محصول می پردازد. یک شرکت با بهره گیری از استراتژی توسعه بازار می تواند سهم بزرگی از بازار محصولات فعلی را از طریق اشباع بازار و نفوذ در بازار در اختیار خود بگیرد، برای محصولات فعلی بازارهای جدید خلق کند. یک شرکت با بهره گیری از استراتژی توسعه محصول می تواند:

  • برای بازارهای فعلی، محصولات جدید طراحی و عرضه کند
  • یا برای بازارهای جدید ، محصولات جدید معرفی کند.

انواع استراتژی های بازاریابی در کسب و کار ها می تواند استفاده شود که در مقالات سایت شریف استراتژی به آن پرداخته شده است. مثلاً برای تبلیغات و پیشبرد، یک شرکت یا واحد تجاری میتواند بین استراتژی بازاریابی رانشی یا استراتژی بازاریابی کششی یکی را انتخاب کند. در استراتژی بازاریابی رانشی از طریق افزایش عملیات پیشبرد فروش و تزریق محصول در سیستم توزیع سعی می شود تا فروش افزایش داده شود. در استراتژی بازاریابی کششی، تبلیغات و آگهی های بازرگانی سبب افزایش فروش محصول می شوند.

بازاریابی یکی از مهمترین واژه ها و مهمترین واحد در هر بنگاه اقتصادی است. هر چند میزان نقشی که مدیریت بازاریابی در بنگاههای مختلف ایفا می کند متغیر است و هدف بنگاه میزان این نقش را تعیین می کند. برای مثال، در شرکتهایی مثل «کوکاکولا» یا «مک دونالد» بازاریابی اساسی ترین نقش را ایفا می کند و شاید در شرکتهایی مثل «آی بی ام» و «میکروسافت» نقش مار کتینگ ضعیف تر باشد. تحت عنوان مارکتینگ عوامل همچون سهم بازار، کیفیت کالا و خدمات، میزان تنوع در کالا، احساسات مصرف کنندگان، نوع بسته بندی کالا ، دایره فروش، تبلیغات و خدمات پس از فروش، توزیع کالاها نسبت به محصولات بنگاه باید مورد توجه قرار گیرد.

انواع استراتژی های قیمت گذاری در استراتژی بازاریابی

دیگر استراتژی های بازاریابی به امور توزیع و قیمت گذاری می پردازند. یک شرکت هنگام قیمت گذاری میتواند یکی از دو استراتژی زیر را اجرا کند. برای شرکت های پیشگام در معرفی محصول جدید، استراتژی قیمت گذاری خامه (بالاترین قیمت) مناسب است. براساس این استراتژی ، وقتی محصول هنوز برای بازار جدید و تازه و تعداد رقبا محدود و اندک است، قیمت زیادی برای آن تعیین می شود.

در مقابل در قیمت گذاری نفوذ، شرکت تلاش می کند بازار خود را توسعه بخشد و لذا از فرصت بهره برداری از منحنی تجربه استفاده می کند تا بتواند از طریق وضع قیمت های پایین و سیطره بر صنعت، سهم بازار بیشتری برای خود ایجاد کند. بسته به استراتژی ها و اهداف عملیاتی شرکت یا واحد تجاری، هریک از این گزینه ها میتواند برای آن شرکت یا واحد تجاری مطلوب باشد. البته به احتمال زیاد یک شرکت با قیمت گذاری نفوذ می تواند در بلند مدت سود بیشتری بدست آورد.

تعریف دقیق استراتژی مدیریت مالی و حسابداری چیست؟

استراتژی های مربوط به امور مالی و حسابداری اغلب از نظر سرمایه گذاران، وضع مالی بعنوان تنها عامل یا معیار تعیین کننده وضع رقابتی سازمان به حساب می آید. برای تدوین استراتژی، به شیوه ای اثر بخش، باید نقاط قوت و ضعف سازمان را از نظر مالی، تعیین کرد. از جمله عوامل مهمی که در مدیریت مالی شرکت ها مد نظر است می توان به موارد زیر اشاره کرد.

  • نرخ بهره
  • میزان هزینه تامین سرمایه نسبت به رقبا
  • مزیتها یا عدم مزیت مالیاتی همانند معافیت مالیاتی برای برخی صنایع • برنامه ریزی مالی و بودجه • روشهای حسابداری

تعریف دقیق استراتژی تولید و عملیات چیست؟

عوامل تولید و عملیات یعنی عواملی که کنار هم قرار می گیرند تا بتوانند ورودی ها را به خروجی ها تبدیل نمایند. بهر حال می توان گفت، بنگاهی که بتواند تولیدش را به هزینه کمتر، کیفیت برتر و سرعت بیشتر و با مواد اولیه مناسب تر تولید نماید، دارای قوت است و در غیر این صورت دارای ضعف می باشند. عواملی که در این بخش باید مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرند، عبارتند از :

  • هزینه کل کمتر در مقابل رقبا
  • هزینه مواد اولیه و قطعات نیمه ساخته
  • سیستم کنترل موجودی و خط مشیهای تغییر و نگهداری
  • در دسترس بودن مواد اولیه و قطعات نیمه ساخته و تجهیزات و ماشین آلات کارآمد و موثر

استراتژی تولید و عملیات این موارد را تعیین می کند الف – روش و محل تولید یک محصول ، ب – میزان و سطح یکپارچکی عمودی، پ – توسعه منابع فیزیکی و ت – ارتباط میان عرضه کنندگان استراتژی تولید تحت تاثیر چرخه حیات محصول قرار دارد. این مفهوم افزایش در حجم تولید را توصیف می کند. انواع استراتژی های عملیات باید بیانگر کارایی واحد مدیریت عملیات در سازمان باشند.

تعریف دقیق استراتژی های تحقیق و توسعه چیست؟

بکار گیری انواع استراتژی های تحقیق و توسعه می تواند دومین عامل مهمی باشد که برای تعیین نقاط قوت و ضعف درونی سازمان باید مورد بررسی قرار گیرد. در زمان کنونی بسیاری از شرکت ها، هیچ نوع تحقیقی انجام نمی دهند و چیزی به نام دایره تحقیق و توسعه ندارند و این در حالی است که در سایر شرکت ها، بقای شرکت به فعالیت های موفقیت آمیز دایره تحقیق و توسعه بستگی دارد. به ویژه شرکت هایی که استراتژی توسعه محصول را به اجرا در می آورند به دایره تحقیق و توسعه اهمیت زیادی میدهند و آن را بیش از دوایر دیگر تقویت می کنند.

در سال ۱۹۹۷، کل هزینه هایی که در شرکتهای آمریکایی صرف تحقیق و توسعه شد به میزان ۵.۶ درصد افزایش نشان می دهد. شرکت مایکروسافت در سال ۱۹۹۷، هزینه های تحقیق و توسعه را به میزان ۳۰۰٪ افزایش داد. از آنجا که شرکت ها بر این باورند که سرمایه گذاری در تحقیق و توسعه موجب می شود که شرکت در تولید و عرضه محصولات یا خدمات جدید پیشرو شود و به مزیت های رقابتی دست یابد، در این زمینه سرمایه گذاری می کنند

تعریف دقیق استراتژی سیستم های اطلاعاتی چیست؟

انواع استراتژی های سیستم های اطلاعاتی امروزه می توانند نقش کامل کننده ای در سازمان داشته باشند. در حال حاضر شرکت ها بیش از پیش به بهره گیری از استراتژی های سیستم های اطلاعاتی روی آورده اند تا بتوانند از تکنولوژی اطلاعات برای ایجاد مزیت رقابتی برای واحدهای تجاری خود استفاده کنند. وقتی که شرکت فدرال اکسپرس برای اولین بار نرم افزار کامپیوتری پاورشیپ (FedEx PowerShip) را به مشتریان خود معرفی و عرضه کرد، فروشش به نحو چشمگیری افزایش یافت.

از پاور شیپ برای ذخیره آدرسها ، چاپ بر چسب های حمل و ارسال و ردیابی موقعیت بسته ها استفاده می کنند . شرکت یو پی اس نیز نرم افزار ورلدشیپ (WorldShip) را طراحی و روانه بازار کرد. فدرال اکسپرس با بهره گیری از سیستم اطلاعاتی خود بعنوان یک مزیت بارز، باز هم تلاش کرد و توانست با بهره گیری از وب سایت خود و فراهم کردن امکان ردیابی بسته های ارسالی برای مشتریان در منزل خود ، باز هم از شرکت یو پی اس سبقت بگیرد.

 

سوالات متداول

در ادامه برخی سوالات متداول درمورد “انواع استراتژی” بیان کرده ایم:

 استراتژی در سطح کلان سازمان شامل چه مواردی است؟
  • تنوع‌بخشی (Diversification): ورود به صنایع یا بازارهای جدید.
  • تمرکز (Focus): تمرکز بر یک بازار یا محصول خاص.
  • ادغام عمودی: کنترل بیشتر بر زنجیره تأمین یا توزیع.
  • مشارکت استراتژیک: همکاری با دیگر سازمان‌ها برای دستیابی به اهداف مشترک.
استراتژی‌های سطح کسب‌وکار چه هستند؟
  • رهبری هزینه: کاهش هزینه‌ها برای ارائه محصول با قیمت رقابتی.
  • تمایز: ارائه محصولات یا خدمات متمایز و با ارزش افزوده.
  • تمرکز: هدف‌گذاری بر یک بازار خاص یا بخش خاص از مشتریان.
استراتژی‌های سطح عملیاتی چیست؟
  • استراتژی بازاریابی: طراحی کمپین‌ها برای جذب مشتریان جدید یا حفظ مشتریان موجود.
  • استراتژی تولید: بهینه‌سازی فرآیند تولید برای افزایش کیفیت و کاهش هزینه.
  • استراتژی منابع انسانی: جذب، آموزش و حفظ استعدادها.
چگونه استراتژی کلان به سطوح دیگر سازمان مرتبط می‌شود؟

استراتژی کلان سازمان چارچوب کلی را تعیین می‌کند و استراتژی‌های کسب‌وکار و عملیاتی باید با آن هماهنگ شوند. این هماهنگی از طریق تخصیص منابع، اهداف مشترک و برنامه‌ریزی استراتژیک حاصل می‌شود.

مزایای تدوین استراتژی سازمانی چیست؟
  • تعیین مسیر روشن برای آینده.
  • افزایش هماهنگی در بخش‌های مختلف سازمان.
  • تقویت مزیت رقابتی.
  • بهبود کارایی و استفاده بهینه از منابع.
تفاوت بین استراتژی رقابتی و استراتژی کارکردی چیست؟
  • استراتژی رقابتی: تمرکز بر نحوه رقابت در بازار.
  • استراتژی کارکردی: تمرکز بر عملیات داخلی سازمان و چگونگی حمایت از استراتژی رقابتی.
 چالش‌های رایج در اجرای استراتژی‌های سازمانی چیست؟
  • عدم هماهنگی بین بخش‌های مختلف سازمان.
  • مقاومت در برابر تغییر.
  • کمبود منابع یا اطلاعات کافی.
  • نداشتن پایش و ارزیابی منظم برای اصلاح استراتژی‌ها.

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع انواع استراتژی های سازمانی برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

Three Types of Strategy

Stages and Types of Strategy

Types of Strategies in Strategic Management

۴ Levels of Strategy: Types of Strategic Alternatives

Strategic Management: It’s Characteristics, Formulation, Types

مدیریت نوآوری

نوآوری چیست؟ مدیریت نوآوری چگونه انجام می‌شود؟

در این مقاله قصد داریم به ماهیت نوآوری بپردازیم و تعریف دقیقی از مدیریت نوآوری را شرح دهیم. مفهومی که می تواند برای کسب و کار های امروزی، مفید و حائز اهمیت باشد. مدیریت نوآوری به شرکتهای نوپا این امکان را می دهد تا بتوانند در شرایط تغییر پذیر کنونی، بهترین دستاورد را برای خود رقم زنند. بر این اساس، با تکیه بر ادبیات نظری حوزه مدیریت، مباحثی همچون نوآوری و مدیریت نوآوری به دقت تبیین می شوند و استراتژی هایی که می تواند راهگشای کسب و کارهای باشد، مطرح می گردند؛ در واقع یک چارچوب یکپارچه برای درک مناسب مدیریت نوآوری ارائه می گردد تا با آن بتوان قدرت رقابت پذیری را افزایش داد. 

مقدمه ای بر نوآوری و مدیریت نوآوری

برای بسیاری از کسب و کارها به خصوص کسب و کارهای نوپا، یک اصل کلیدی در درجه نخست بقا و در درجه بعدی دستیابی به مزیت رقابتی محسوب می شود. نکته ای که در مورد این مفهوم اهمیت ویژه ای دارد آن است که نوآوری در یک فرایند خود به خودی یا تصادفی اتفاق نمی افتد؛ بلکه با گام های نظام مند و برنامه ریزی شده می توان آن را تقویت کرد و توسعه داد. اهمیت بالای نوآوری و مدیریت نوآوری برای کسب و کارها از آنجا ناشی می شود که سازمانهای دارای ظرفیت نوآوری بالا، توانسته اند سریع تر و به شکل مناسب تری به چالش های محیطی پاسخ دهند.

نوآوری، مفهومی همه جا حاضر است که در بسیاری از رشته های دانشگاهی جایگاه خود را پیدا کرده است. اما لازم به ذکر است که طبق دیدگاه گافین و میچل، بسیاری از مطالعات و پژوهشگران حوزه کسب و کار، فهم درست و کاملی از نوآوری ندارند. به اعتقاد آنها، اینکه نوآوری تنها در زمانی اتفاق می افتد که شرکت بتواند محصول جدیدی را به بازار عرضه کند، یکی از اشتباهات رایج در مورد مفهوم نوآوری در کسب و کار است. جالب آن است که کج فهمی ها، در مورد چیستی نوآوری، تنها به فعالان حوزه آکادمیک مربوط نمی شود، بلکه چنین سوء برداشت هایی در عمل باعث می شود، کارآفرینان نتوانند در کسب و کارشان به معنای واقعی در راستای تقویت نوآوری گام بردارند.

فهمیدن آنکه چگونه می توان نوآوری ها را در سازمان به طور موفقیت آمیز مدیریت کرد، اهمیت بسیار زیادی دارد، آن هم در عصری که نوآوری به یک استراتژی الزامی برای بقا تبدیل شده است.  به عبارت دیگر، هر دوی سازمانها و افراد، در چرخه زندگی خود نیاز دارند تا قابلیت های مدیریت نوآوری خود را افزایش دهند، چرا که می توانند از این طریق رقابت پذیری خود را ارتقا دهند.

بیشتر بخوانید: مفهوم استراتژی به زبان ساده (تعریف کامل و جامع)

نظام مندسازی مدیریت نوآوری ها یک اصل حیاتی برای کمپانی های قرن ۲۱ است. با تحول جوامع کنونی به سوی جوامع اطلاعاتی، سازمان های چابک و مدیریت آنها در عرصه های گوناگون، بیش از پیش مورد توجه پژوهشگران قرار گرفت. به بیانی دقیق تر، از ظهور رسانه های الکترونیک به بعد، حضور کالاهای دیجیتال در دنیا بیشتر و بیشتر پررنگ شد، سپس مبحث نواوری برای کسب و کارهای نوپا اهمیت خاصی پیدا کرد. اگرچه زمان زیادی از پیدایش تئوری ها و مفاهیم مربوط به مدیریت نوآوری نمی گذرد، اما از لحاظ کیفی و کمی این حوزه از پژوهش، پیشرفت قابل توجهی کرده است. از آنجا که سازمان های چابک بیش از سازمانهای دیگر با چالش های محیطی، اجتماعی و رقابتی روبه رو هستند، لذا برخی از پژوهشگران برجسته مبحث مدیریت نوآوری را در حوزه مدیریت، یک حوزه بسیار حیاتی قلمداد کرده اند.

ماتریس مدیریت نوآوری و انواع نوآوری سازمانی

اهمیت زیاد نوآوری برای سازمان های کارآفرین، به خاطر آن است که این گونه سازمان ها پیوسته و بالقوه با ظهور فناوری های برهم زننده (Disruptive) روبه رو هستند. منظور آنها از فناوری های برهم زننده، نوآوری های علم محور است که می توانند به طور بالقوه یک صنعت جدید خلق کنند، یا باعث تحول صنعت موجود شوند. برای مثال فناوری اینترنت و یا فناوری تلویزیون تعاملی نمونه هایی هستند که پس از ظهورشان این پتانسیل را دارند تا تغییر چشمگیری در مدل های کسب و کار کنونی دهند و همچنین کل صنعت را متحول سازند.

به طور کلی، در عرصه مطالعات کسب و کار، برای مدیریت نوآوری مدل ها و چارچوب های گوناگونی توسعه پیدا کرده، که هر یک از آنها دارای نقاط قوت و ضعف است. از آنجایی که مبحث مدیریت نوآوری، موضوعی بسیار جدید در حوزه مدیریت کسب و کار محسوب می شود، هنوز چارچوب یکپارچه ای برای مفهوم مدیریت نوآوری تدوین نشده است و جای خالی آن در ادبیات این رشته احساس می شود.

نوآوری چیست؟

در زبان روزمره، کلمه نوآوری ممکن است مترادف با کلمه ابتکار (Invention) به کار گرفته شود. اما در عرصه پژوهش، این دو با یکدیگر تفاوت دارند. به طور کلی، ابتکار به خلق یک ایده یا مفهوم اشاره دارد در حالی که نوآوری به پیاده سازی آن ایده در یک بستر سازمانی یا اجتماعی دلالت دارد. پس به طور شفاف، نوآوری به معنای آن است که یک چیز جدید به سیستم اجتماعی اقتصادی اضافه شود. نکته قابل توجه آن است که نوآوری می تواند ترکیبی از ایده ها، دانش ها و منابع موجود باشد به نحوی که این ترکیب جدید، فرصت های جدیدی را در سیستم اجتماعی و اقتصادی خلق کند.

در گام اول نیاز است تا تعریف لغت نوآوری بررسی شود. فرهنگ لغت وبستر، دو تعریف عمده را برای کلمه نوآوری ارائه کرده است:

  1. معرفی یک چیز جدید؛
  2. یک ایده، روش یا ابزار جدید.

برای اینکه مفهوم نوآوری برای محققان کسب و کار روشن شود و به بهترین نحو در راستای اهداف این تحقیق قرار گیرد، لازم است که این تعاریف به گونه ای ارائه شوند که پاسخ سؤالات زیر آشکار شود:

  • مهم ترین گونه های نوآوری کدامند؟
  • اثربخش ترین راه برای ارتقای نوآوری در کسب و کارها کدام اند؟
  • نوآوری چگونه می تواند مزیت رقابتی پایدار را برای کسب و کارها به ارمغان آورد؟

نوآوری، ماهیت بسیار پیچیده ای دارد، به نحوی که ممکن است در یک سازمان، هر کارمند تعریف متفاوتی از ماهیت نوآوری را بازگو کند. دیدگاه های مختلف در مورد ماهیت و چیستی نوآوری، به خاطر پس زمینه ها و سوابق افرادی است که درون سازمان مشغول به کار هستند. برای مثال، شاید کارکنان عملیاتی در برخی از کارخانه ها، فکر کنند که ایجاد نوآوری، تنها وظیفه واحد تحقیق و توسعه است.

تاریخچه مدیریت نوآوری

در طول زمان، تعریف و مفهوم نوآوری دچار تحولات زیادی شده است. یک اقتصاددان اتریشی به نام جوزف شومپیتر (Joseph Schumpeter) در سال ۱۹۳۰ اهمیت ادراک نوآوری را شناسایی کرد. مطالعات وی، توانست تأثیر چشمگیری بر رشته اقتصاد بگذارد. شومپیتر در مطالعات خود جنبه های مختلف نوآوری را در نظر گرفته است؛ اگرچه این مفهوم در ۸۰ سال گذشته توسعه پیدا کرده، با این حال تعریف پنج جزئی او از نوآوری، امروز نیز مورد استفاده پژوهشگران قرار می گیرد. پنج جنبه این تعریف، به صورت زیر است:

  • معرفی یک محصول خوب، که برای مصرف کنندگان، چیزی جدید پنداشته شود، یا اینکه کیفیت آن نسبت به کالاهای گذشته، به طور محسوسی افزایش پیدا کرده باشد؛
  • روشهای تولید، که برای بخش خاصی از صنعت، روش های جدید تلقی می شوند؛
  • گشایش بازارهای جدید برای محصولات؛ 
  • استفاده از منابع جدید جهت تامین محصولات؛
  • اشکال تازه رقابت، که منجر به ساختاردهی مجدد یک صنعت می شود.

تعریف تخریب خلاقانه چیست؟

شومپیتر مفهوم جدیدی را تحت عنوان تخریب خلاقانه (Creative destruction) به ادبیات عرصه نوآوری اضافه کرده است؛ به این معنا هنگامی که یک خلاقیت بتواند نظم موجود در روابط اجتماعی – اقتصادی را برهم زند، یک تخریب خلاقانه اتفاق افتاده است. دیدگاه شومپیتر در مورد نوآوری، وسیع تر از دیدگاهی است که نوآوری را تنها در نوآوری محصولات خلاصه می کند؛ برای مثال، تعریف او توجه ویژه ای به روش های جدید تولید محصولات دارد.

به عبارتی ساده، شومپیتر نوآوری را به مثابه چیزی ”جدید“ قلمداد می کند؛ اما این جدید بودن، تنها به محصولات اختصاص ندارد؛ بلکه روش ها، بازارها، منابع و شکل های رقابت را نیز در بر می گیرد. محققان مختلف تعاریف، تفسیرها و توصیف های گوناگونی برای نوآوری ارائه کرده اند؛ اما چیزی که در رابطه با نوآوری برای سازمان ها اهمیت دارد، تأثیر شگرف آن بر عملکرد آنها است. بخش زیادی از موفقیت های شرکت های دارای عملکرد برتر، به خاطر فعالیت های نوآورانه در سطوح مدیریتی، محصولات، فرایندها، روش ها و غیره بوده است.

بیشتر بخوانید: تعریف اکوسیستم کسب و کار چیست؟

نوآوری موفق کامل کردن این سفر پرخطر و به پایان رساندن خوشایند آن همراه با بازده ارزشمند نسبت به سرمایه گذاری اولیه، با پذیرش و انتشار گسترده ایده های جدید در قالب محصول، خدمت یا فرایند است. این سفر همچنین فرصتی را فراهم می کند تا پس از پایانش، دانش و فناوری انباشته شده در خلال این تجربه دشوار مرور شود و این مرور کار ارزشمندی است، زیرا دانشی که از این راه بدست می آید، منبعی مناسب برای سپری کردن سفر نوآوری بعدی است. 

مدیریت نوآوری با دیدگاه چند بعدی

نوآوری مفهومی چند بعدی دارد!

نوآوری پدیده ای تک بعدی به شمار نمی رود؛ لذا برای درک شایسته این مفهوم باید چندین جنبه را شناسایی کرد و اجزای گوناگون آن را شناخت. پژوهشگران، چارچوب مفهومی خود را یک تعریف هندسی از نوآوری نامیده اند. مدل مفهومی آنها شامل شش جزء کلیدی (مراحل، اجتماعی، ابزار، ماهیت، نوع و هدف) است. هدف اصلی از طراحی این مدل، ارائه ذات نوآوری به طور عام، فارغ از بستر سازمانی یا مطالعاتی خاص است.

طبق مدلی که آنها طراحی کرده اند، برای آنکه بتوان نوآوری را به طور مناسبی درک کرد، باید چندین جنبه کلیدی آن بررسی شود. ابتدا باید دانست که نوآوری مراحل گوناگونی دارد و از خلق ایده تا پیاده سازی آن، دگرگونی های متفاوتی را متحمل می شود. سپس، نوآوری در یک فضای ایزوله اتفاق نمی افتد و به شدت به محیط اجتماعی خود وابسته است. برای مثال رویه های سازمانی، نگرش کارکنان و غیره روی شکل گیری نوآوری تأثیر بسزایی دارند.

مؤلفه بعدی، مربوط به ابزار نوآوری است. به عبارت بهتر، نوآوری ها از طریق ابزارهای گوناگونی همچون خلاقیت، فناوری و غیره ایجاد می شوند و سپس توسعه پیدا می کنند.

جزء بعدی، ماهیت نوآوری است؛ چیزی که در اینجا اهمیت دارد آن است که بدانیم نوآوری اساسا چیز جدیدی است و شامل بهبودها و تغییرات هم می شود.

پس از آن، نوع نوآوری قرار دارد؛ به عبارتی، باید این امر مورد توجه قرار گیرد که نوآوری تنها نوآوری در محصول یا فناوری نیست، بلکه شامل انواع دیگری مانند نوآوری فرایند و خدمت هم می شود.

در نهایت، هدف نوآوری است که در هر نوآوری خاص ممکن است فرق کند. با این حال می توان گفت به طور عام نوآوری ها قصد موفقیت، ایجاد تمایز و رقابت شایسته دارند.

درجه های نوآوری و انواع آن

نوآوری ها، در هر مورد می توانند درجه های متفاوتی داشته باشند. نکته حائز اهمیت در اینجا آن است، که درجه های مختلف نو آوری می توانند با هر یک از انواع نوآوری (همچون فرایند، خدمت، محصولات، مدل های کسب و کار و غیره) ترکیب شوند و یک سازمان را به یک واحد بسیار رقابتی تبدیل کنند. در این راستا، گافین و میچل، یک دسته بندی سه بخشی از درجه های گوناگون نوآوری ارائه داده اند که شکل زیر این دسته بندی را به نمایش گذاشته است:

  1. نوآوری های تدریجی (Incremental innovations)
  2. نوآوری های چشمگیر (Breakthrough innovations)
  3. نوآوری های بنیادی (Radical innovations)

درجه های نوآوری و انواع مدیریت نوآوری

تعریف نوآوری های تدریجی (Incremental innovations) چیست؟

این نوآوری ها شامل بهبود در فرایندها، خدمات و محصولات موجود است. اینها مشتریان و بازارهای اساسی را مورد هدف قرار می دهند و می توانند برای شرکت، از طریق کسب سهم بازار، رشد را به ارمغان بیاورند. در جاهایی که مشتری به سادگی اولویت های خود را بروز می دهد، پیدا کردن فرصت های جدید با استفاده از پژوهش های بازار سنتی، به آسانی صورت می گیرد. نمونه هایی از این گونه نوآوری، تولید ماشین های ظرفشویی است که آب و برق کمتری مصرف می کنند. مثال دیگر، حساب های بانکی است که به مشتریان خود اجازه مدیریت حساب را از طریق موبایل می دهد.

تعریف نوآوری های چشمگیر (Breakthrough innovations) چیست؟

این نوع نوآوری ها، بیانگر محصولات و خدماتی هستند که مبنای آن ایجاد تغییرات جدی است. برای مثال، تغییراتی که از طریق فناوری های جدید با پوشش نیازهای ارضا نشده مشتری به وقوع می پیوندد، نوآوری های چشمگیرند. این نوآوری ها عموما برای مشتریان کاملا تازه قلمداد می شوند و مقوله های جدیدی را خلق می کنند. لازم به ذکر است، شرکت هایی که سعی می کنند در محصولات و خدمات خود از نوآوری های چشمگیر بهره مند شوند، غالبا بیش از نوآوری های تدریجی دچار چالش های جدی می شوند.

برای مثال، در این نوع نوآوری ها زمان زیادی لازم است تا مشتریان از مزایای خدمات و محصولات جدید آگاه شوند؛ پس شرکت ها برای دستیابی به سود بیشتر به زمان بیشتری نیاز دارند. ذکر این نکته اهمیت دارد که نوآوری های چشمگیر به کسب و کارها کمک می کند تا از بازارهای اساسی خود به سمت بازارهای مجاور حرکت کرده و رشد خود را گسترش دهند؛ اضافه کردن خدمات پیک موتوری به سرویس های تاکسی آنلاین می تواند نوآوری چشمگیر تلقی شود؛ یا امکان ساخت پرسشنامه های آنلاین توسط پژوهشگران مثال دیگری برای این گونه نوآوری ها است.

تعریف نوآوری های بنیادی (Radical innovations) چیست؟

شدیدترین نوع نوآوری، نوآوری های بنیادی است گاهی اوقات به عنوان نوآوری های تحولی شناخته می شوند که به نوعی قواعد بازی را در کسب و کارها تغییر می دهند. این گونه نوآوری ها تغییرات عمده ای را در کسب و کارها ایجاد می کنند، حتی محیط رقابتی خود را به طور کامل باز تعریف می کنند. ایده های جدیدی همچون سرویس آیتیونز (iTunes)، می تواند در زمره نوآوری های بنیادی محسوب شود. در ایران، ظهور تاکسی یاب آنلاین اسنپ مثالی برای نوآوری بنیادی است؛ این مدل کسب و کار چنان تغییری در صنعت تاکسیرانی ایجاد کرد که بارها موجب اعتراض سرویس های سنتی تاکسیرانی شد.

به اعتقاد گافین و میچل، اینکه نوآوری ها دقیقا جزء کدام یک از انواع نوآوری های ذکر شده (نوآوری تدریجی، چشمگیر و بنیادی) هستند، به بستر و زمینه آن بستگی دارد. برای مثال، یک نوآوری خاص، در کشوری می تواند یک نوآوری تدریجی و در کشوری دیگر یک نوآوری بنیادی محسوب شود. این محققان در کتاب خود نشان داده اند اگرچه بسیاری از کسب و کارها آرزوی داشتن نوآوری بنیادی را دارند، اما در عمل، درصد بالایی از آنها تنها به داشتن نوآوری های تدریجی اکتفا کرده اند. 

مدیریت نوآوری های مختلف در کسب و کار

انواع نوآوری از منظر مزیت رقابتی کدامند؟

در مورد انواع نوآوری و پیامدهایی که هر یک از آنها برای سازمان دارد، مطالعات دیگری نیز صورت گرفته است که انواع نوآوری در سازمان را با مفهوم مزیت رقابتی مرتبط کرده است. انواع نوآوری از نظر تید، شامل نوآوری خط شکن (Disruptive)، بنیادی (Radical)، پیچیده (Complex) و تدریجی مستمر (Continuous incremental) است.

در خصوص انواع نوآوری، پاردایم قدیمی در این حوزه، تنها نوآوری فناورانه را به رسمیت می شناخت؛ اما امروزه، نوآوری با انواع گوناگونی همچون نوآوری سازمانی، نوآوری مدیریتی، نوآوری پایدار و غیره همراه شده است. به اعتقاد این پژوهشگران، زمانی که نوآوری در انواع گوناگون در نظر گرفته می شود، فهم بهتری را از نوآوری ایجاد کرده و در نهایت اثر قابل توجهی روی رقابت پذیری سازمانها و کشورها می گذارد.

پژوهش های گوناگونی در حوزه مدیریت نوآوری صورت گرفته که هر یک انواع نوآوری و همچنین درجه های آن را، به طور متفاوتی دسته بندی و گزارش کرده اند. با این حال، چیزی که ارزش افزایی نظری این دو (درجه های نوآوری و انواع نوآوری) را برای محققان افزایش می دهد، اتخاذ نگاهی ترکیبی است؛ به نحوی که بتوان ارتباطی منطقی بین هر دو برقرار کرد. در این راستا، ماتریس ساده ای را طراحی شده است، که محققان را در مسیر برقراری ارتباط بین این دو مورد به طور شایسته ای راهنمایی می کند.

رابطه مزیت رقابتی و مدیریت نوآوری

تعریف مدیریت نوآوری چیست؟

تعاریف و رویکردها تعریف مدیریت نوآوری به طور کلی، مدیریت نوآوری اشاره به معرفی ساختارها، فرایندها و اعمال مدیریتی دارد که منجر به دستیابی به اهداف سازمانی می شوند. با این حال، چند تعریف کلیدی برای آشنایی بهتر با مفهوم مدیریت نوآوری ارائه می شود.

تعاریف مهم مدیریت نوآوری

مدیریت نوآوری، معرفی اعمال مدیریتی که برای شرکت جدید محسوب می شوند و عملکرد شرکت را ارتقا می دهند»؛

مدیریت نوآوری، تولید و پیاده سازی یک ساختار، فرایند، عمل و یا تکنیک مدیریتی جدید که عالی به نظر می رسد و به اهداف سازمانی منجر می شود»؛

مدیریت نوآوری، گسستی آشکار از اعمال، فرایندها و اصول مدیریتی یا خروج از اشکال سازمانی رایج که به طور محسوسی طریقه انجام مدیریت را تغییر می دهد؛

هر برنامه، محصول یا تکنیکی که یک تمایز محسوس از روال مدیریتی رایج را ارائه میدهد و روی ماهیت، موقعیت، کیفیت یا کمیت اطلاعات، که در فرایند تصمیم گیری وجود دارند، تأثیر می گذارد.

حال که چیستی نوآوری و درجه های آن در بخش های قبل شرح داده شد، وقت آن رسیده است که به چگونگی مدیریت نوآوری ها پرداخته شود. مدیریت نوآوری تبدیل به حوزه جذابی برای پژوهشگران عرصه مطالعات سازمان شده و چارچوب های مفهومی گوناگونی نیز برای درک مدیریت نوآوری طراحی شده است. در ادامه چندین مطالعه کلیدی، در خصوص چارچوب های ادراکی مدیریت نوآوری آورده و توضیحات لازم نیز داده خواهد شد

مطالعه تید در مورد مدیریت نوآوری چگونه است؟

مطالعاتی که تاکنون به بررسی نوآوری پرداخته، مربوط به طیف وسیعی از رشته های گوناگونی همچون علم مدیریت، اقتصاد، جغرافیا، جامعه شناسی و روانشناسی بوده است؛ به دلیل این گوناگونی در زمینه های مطالعاتی، از روش های تحقیق متنوعی نیز بهره گرفته شده و همین امر، کار را برای تجمیع دانش در زمینه مدیریت نوآوری سخت و دشوار کرده است. می توان اذعان کرد که مدیریت نوآوری یکی از محبوب ترین موضوعاتی بوده که سال های زیادی توجه پژوهشگران عرصه سازمان و کسب و کارها را به خود جلب کرده است. اما نکته جالب آن است که پس از وجود چنین حجم بالایی از مطالعات، هنوز یک چارچوب منسجمی از مفهوم دقیق مدیریت نوآوری وجود ندارد.

دیدگاه اقتضایی به مدیریت نوآوری چگونه است

تید، این تضاد را به بهترین نحو، پاسخ می دهد. از دید وی، بسیاری از مطالعات صورت گرفته در زمینه مدیریت نوآوری به دنبال یافتن بهترین عمل برای دستیابی به نوآوری در سازمان بوده اند؛ اما به اعتقاد او، مدیریت نوآوری به شدت یک مفهوم اقتضایی است و دستیابی شایسته به آن بستگی به عوامل بسیار زیادی دارد و لذا برای فهم هر چه بهتر مدیریت نوآوری، باید به طور خاص اقتضائات بازار و فناوری بررسی و مشخص شود که چگونه این عوامل روی نوآوری در سازمان تأثیر گذار است. به عبارت بهتر، برای فهم درست مدیریت نوآوری، باید در ابتدا به زمینه توجه و عوامل محدود کننده و تسریع کننده نوآوری در کسب و کار شناسایی شود.

تید با اتخاذ یک لنز اقتضایی، به شکل مناسبی ارتباط بین نوآوری، محیط و عملکرد سازمان را به نمایش گذاشته است. زمانی که صحبت از دیدگاه اقتضایی به میان می آید، محیط به عنصری کلیدی در مطالعه تبدیل می شود. پس لازم است شرح داد که محیط دقیقا چگونه می تواند روی فرایند مدیریت نوآوری در سازمانها تأثیر گذار باشد. در این راستا، تید بر اساس تغییرات و پیچیدگی های محیطی، یک گونه شناسی از انواع مدیریت نوآوری در سازمان ها ارائه می دهد که شامل سبکهای متمایز (Differentiated) ، نوآورانه (Innovative)، شبکه ای (Networked) و پیچیده (Complex) می شود.

ماتریس مدیریت نوآوری چیست

سبک متمایز (عدم اطمینان پایین، پیچیدگی پایین)

در این قلمرو، متمایزسازی محصول و خدمت مهم ترین دغدغه است. همچنین شایستگی های بازار و شناخت دقیق نیاز مصرف کننده ها، مسائلی حیاتی هستند. برای مثال، محصولاتی که به سرعت مصرف شود، مورد توجه این سبک است؛

سبک نوآورانه (عدم اطمینان بالا، پیچیدگی پایین)

در این حیطه، شایستگی های علمی و فناورانه بسیار مهم هستند و ساختارهای سازمانی، عموما به صورت وظیفه ای است.
تولید کننده های داروهای پزشکی مثال مناسبی برای این سبک هستند.

سبک شبکه ای (عدم اطمینان پایین، پیچیدگی بالا)

شایستگی های مدیریت پروژه، عاملی حیاتی در این سبک است و ساختارهای تخصصی (حرفه ای) در این سبک مورد توجه قرار می گیرد. مثال مناسب این سبک می تواند پروژه های ساخت و ساز باشند.

سبک شبکه ای (عدم اطمینان پایین، پیچیدگی بالا)

وجود عدم اطمینان بالا و پیچیدگی بالا باعث می شود که داشتن شایستگی های گوناگونی همچون انعطاف پذیری، تطبیق و یادگیری نیاز باشد. برای مثال، به کار گیری نرم افزار برای سازمانی که در گذشته به طور سنتی عمل می کرده، چالش های بسیار زیادی را در مسیر مدیریت و نو آوری پدید می آورد.

مفهوم نوآوری زمینه ای چیست؟

در میان محققان عرصه مدیریت نوآوری، تید تنها کسی نبود که با اتخاذ یک چارچوب اقتضایی به بررسی مدیریت نوآوری پرداخت. یکی دیگر از مطالعات مهم در این حوزه، متعلق به آرت و وندردوین است که مفهومی به نام نوآوری زمینه ای (Contextual Innovation) را در مقاله خود توسعه داده اند. این محققان پس از مروری جامع بر نسل های گوناگون مدیریت نوآوری و بسترهای سازمانی و اجتماعی آنها، به ذکر مزایا و معایب چنین رویکردهایی پرداخته اند.

به طور کلی، نسل نخست مدیریت نوآوری، آزمایشگاه تحقیق و توسعه سازمان را شکل داده است. نسل دوم روش های مدیریت پروژه را، در واحد تحقیق و توسعه به کار گرفته است. نسل سوم، همکاری های داخلی بین واحدهای مختلف وظیفه ای در سازمان را میسر ساخته است و در نهایت، نسل چهارم، از طریق ترکیب دانش کاربران و رقبا، رویه هایی را خلق کرده که سازمانها بتوانند منعطف تر باشند. به اعتقاد آرت و ون دردوین، آگاهی از سیر تاریخی تحولات مدیریت نوآوری، ما را مشتاق دانستن توسعه بعدی در این عرصه خواهد کرد.
آرت و ون دردوین در مقاله خود نشان می دهند که نوآوری زمینه ای به فرایندی گفته می شود که مدیران فرایندهای نوآوری را با زمینه های خاص اجتماعی و سازمانی خود انطباق می دهند. به عبارت دیگر، مفهوم ضمنی مطالعه آنان، این نکته است که مدیران نباید به طور هنجاری با پدیده نوآوری برخورد کنند بلکه باید با توجه زمینه خاصی که در آن قرار دارند، نوآوری ها را به طور اقتضایی مدیریت کنند.

در این راستا، پژوهشگران مذکور چهار عامل زمینه ای را معرفی می کنند که دو مورد نخست آن، مربوط به محیط داخلی و دو مورد آخر، مربوط به محیط خارجی سازمان می شوند (شکل ۱).

  • نوع نوآوری (تدریجی، بنیادی، تحولی)
  • نوع سازمان (متمرکز، نامتمرکز، وظیفه ای، ارگانیک)
  • نوع صنعت (فناوری پیشرفته high-tech، عرضه کننده محور، و غیره)
  • نوع کشور/فرهنگ (تساوی گرا، استبدادی)

عوامل موثر در ایجاد و شکل گیری مدیریت نوآوری

تمامی این عوامل باعث می شوند که مدیر ارشد، در راستای مدیریت نوآوری تصمیم خاصی بگیرد. برای مثال، شرایط فرهنگی و سیاسی یک کشور، بر اینکه سازمان با چه شرکای بین المللی ای وارد بازی نوآوری شود تأثیر بسزایی دارد. به همین ترتیب، موارد دیگر در مدل نوآوری زمینه ای باعث می شوند که فرایند مدیریت نوآوری به شدت وابسته به زمینه باشد. در نهایت، اقتضایی بودن مدیریت نوآوری یعنی تصمیم ها و اعمال مربوط به نوآوری پیوسته باید تعدیل شوند.

مطالعه ولبردا در مدیریت نوآوری چگونه است؟

تقریبا می توان ادعا کرد، که در میان پژوهشگران عرصه مدیریت نوآوری، مطالعه ولبردا و همکاران، به بهترین نحو با اتخاذ نگاهی اقتضایی، به توسعه یک مدل یکپارچه از مدیریت نوآوری پرداخته است. به اعتقاد آنها، از آنجایی که پژوهش های مدیریت نوآوری، از عرصه های گوناگونی آمده اند، تجمیع دانش در این حوزه کاری بسیار سخت به نظر می رسد. چنین دغدغه ای سبب شده تا این پژوهشگران در این راستا گام برداشته و با نگاهی کل گرایانه، مؤلفه های گوناگون تأثیرگذار بر مدیریت نوآوری را شناسایی کنند و در نهایت پیامدهای آن را نیز مورد توجه قرار دهند. چارچوب یکپارچه ولبردا و همکاران، از پنج جزء کلیدی تشکیل شده است:

  • پیشرانهای نوآوری مدیریتی، درون سازمانی و بین سازمانی)؛
  • ابعاد مدیریت نوآوری (اعمال، فرایندها، ساختارها و تکنیک های جدید)؛
  • عوامل زمینه ای (اندازه سازمانی، شرایط محیطی، نزول عملکرد)؛
  • نوآوری فناورانه (وسعت دانش، عمق دانش، نوآوری فرایند)؛
  • پیامدهای مدیریت نوآوری (عملکرد شرکت، بهره وری، رشد، کیفیت کار، رضایت گروهی).

مراحل توسعه نوآوری در سازمان چیست

پس از ارائه چارچوب یکپارچه مدیریت نوآوری، ولبردا و همکاران به برخی از مضامین پژوهشی نوظهور در عرصه مدیریت نوآوری می پردازند و برای پژوهش های آتی اولویت های اصلی را مشخص می کنند. این اولویت ها عبارت اند از:

  • مفهوم سازی و تعریف مدیریت نوآوری در مسیرهای مکمل یکدیگر؛
  • بررسی مؤلفه های تکمیل کننده بین مدیریت نوآوری و نوآوری فناورانه و تأثیرهای آن بر عملکرد شرکت؛
  • بررسی مدیریت نوآوری با روش های تحقیق چندگانه (مثل مطالعات طولی، آزمایشگاهی، پیمایشی، تطبیقی و غیره)؛
  • مدیریت نوآوری ها به طور عام و مدیریت نوآوری ها به طور مشخص برای برخی شرکت ها.

مدل مفهومی قیف توسعه چیست؟

 ایده های نو قبل از آنکه به صورت تجاری عملیاتی شوند، باید در فازهای گوناگونی مدیریت شده تا نوآورانه بودن آنها سپری شود؛ در این راستا، پژوهشگران با طراحی مدل مفهومی قیف توسعه (The Development Funnel)، فازهای گوناگون یک نوآوری را به طور عام ترسیم کرده اند.

این مدل مفهومی نشان می دهد، همه نوآوری ها یک سری مراحل خاصی را طی می کنند تا در نهایت وارد بازار شوند و مورد استفاده قرار گیرند. نخستین مرحله، ایده های اولیه برای یک نوآوری است. در این مرحله، برخی از ایده ها به سرعت فیلتر و تصفیه می شوند و تنها تعداد کمی از آنها برای خلق دیده های اصلی باقی می مانند.

قیف توسعه در مدیریت نوآوری

در مرحله بعدی، ایده های منتخب توسعه پیدا کرده و به مفاهیم (Concepts) تبدیل می شوند. ممکن است این مفاهیم توسط یک گروه شکل بگیرند؛ گروهی که تخصص های گوناگونی دارند و در طول هفته به صورت پاره وقت با یکدیگر همکاری می کنند. مفاهیمی که پیچیدگی بیشتری دارند، زمان بیشتری طول می کشد تا توسعه مناسبی پیدا کنند. در مرحله مفهوم، اندازه بازار بالقوه و همچنین بهترین راهی که نوآوری می تواند طراحی کند، مورد بررسی قرار می گیرد.

همچنین در این مرحله، به سرمایه مورد نیاز و بازگشت سرمایه نوآوری احتمالی توجه می شود، اما شمای کلی پاسخها نیز در ذهن نوآوران باید مشخص شود. به طور عمومی، مدیران ارشد کسب و کار تصمیم می گیرند، که کدام یک از این مفاهیم قابلیت تبدیل شدن به یک پروژه عملی را دارند و کدام یک باید کنار گذاشته شوند. همچنین یک سری از مفاهیم باید مورد بازنگری قرار گیرند و به عنوان ایده های بازیافتی (Recycled ideas) به مرحله قبلی باز گردند.

بیشتر بخوانید: کتاب مدیریت نوآوری: یکپارچه‌سازی تغییرات فناورانه، بازار و سازمان

گافین و میچل، مدیریت نوآوری را در خلال مراحلی می بینند که یک نوآوری باید آن را طی کند؛ فرایندی که پژوهشگران مذکور، آن را در قالب استعاره قیف توسعه شرح داده اند. به طور کلی، از نظر آنها فرایندی که از طریق آن مفاهیم مطلوب انتخاب می شوند تا به مرحله پیاده سازی برسند و برخی موارد نامطلوب کنار گذاشته و برخی دیگر نیز باز یافت می شوند که بخشی مهم در فرایند کلی مدیریت نوآوری به شمار می رود.

سوالات متداول

در ادامه برخی از سوالات متداول در حوزه “مدیریت نوآوری” را بیان کرده ایم:

 چه تفاوتی بین خلاقیت و نوآوری وجود دارد؟
  • خلاقیت: تولید ایده‌های جدید و بدیع.
  • نوآوری: به‌کارگیری ایده‌های خلاقانه در عمل به‌منظور ایجاد ارزش.
چرا نوآوری برای سازمان‌ها مهم است؟
  • افزایش رقابت‌پذیری.
  • ایجاد ارزش برای مشتریان.
  • بهبود بهره‌وری و کارایی.
  • ورود به بازارهای جدید.
  • حفظ جایگاه در صنعت.
چه موانعی در مسیر مدیریت نوآوری وجود دارد؟
  • مقاومت کارکنان در برابر تغییر.
  • کمبود منابع مالی یا انسانی.
  • نبود فرهنگ سازمانی مناسب برای نوآوری.
  • ریسک‌های مرتبط با اجرای ایده‌های جدید.
مدیریت نوآوری چگونه انجام می‌شود؟
  1. ایده‌پردازی: شناسایی نیازها و فرصت‌ها.
  2. ارزیابی و انتخاب ایده‌ها: بررسی عملی بودن و ارزش‌آفرینی ایده‌ها.
  3. توسعه ایده‌ها: برنامه‌ریزی و طراحی برای اجرای ایده.
  4. پیاده‌سازی: اجرای عملی و نظارت بر فرآیند.
  5. ارزیابی و بهبود: تحلیل نتایج و اعمال تغییرات لازم.
چه تفاوتی بین نوآوری تدریجی و نوآوری تحول‌آفرین وجود دارد؟
  • نوآوری تدریجی: بهبودهای کوچک و پیوسته در محصولات یا فرآیندها.
  • نوآوری تحول‌آفرین: تغییرات اساسی که منجر به ایجاد بازارها یا مدل‌های کاملاً جدید می‌شود.
سازمان‌ها چگونه فرهنگ نوآوری را تقویت می‌کنند؟
  • حمایت از ایده‌های خلاقانه.
  • ایجاد محیط کاری باز و مشارکتی.
  • پاداش دادن به نوآوران.
  • آموزش و توسعه مهارت‌های نوآوری در کارکنان.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع مدیریت نوآوری برای شما مخاطبان عزیز، در سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

دانلود رایگان کتاب مدیریت استراتژیک با رویکرد امروزی

کتاب مدیریت استراتژیک با رویکرد امروزی | دانلود رایگان کتاب مدیریت استراتژیک با رویکرد امروزی رابرت گرنت