تعریف اثربخشی عملیاتی یا همان کارایی عملیاتی چیست؟

vدر این مقاله قصد داریم به مفهوم کارایی عملیاتی یا همان اثربخشی عملیاتی (operational effectiveness) بپردازیم؛ این موضوع چالشی اولین بار توسط پورتر به طور جدی مطرح گردید که آن را در مقاله استراتژی چیست مفصلا شرح داد. اثربخشی عملیاتی مفهومی است که با استراتژی اشتباه در نظر گرفته می شود، زیرا این دو تعریف در ظاهر، تشابهات زیادی با یکدیگر دارند ولی اساساً با یکدیگر بسیار متفاوت هستند. در ادامه قصد داریم به بیان کارایی عملیاتی یا اثربخشی عملیاتی بپردازیم و تفاوت آنها را با یکدیگر مشخص نماییم.

فرق اثربخشی عملیاتی و استراتژی چیست؟

تقریبا دو دهه است که مدیران مشغول یادگیری اند تا با مجموعه قواعد جدیدی بازی کنند. شرکت ها باید انعطاف داشته باشند که به تغییرات رقابتی و بازار پاسخ سریع بدهند. باید مدام خودشان را بسنجند تا به بهترین نتایج برسند. باید متهورانه کارهاشان را برون سپاری کنند تا کارایی شان زیاد شود. و باید در مسابقه چند مورد شایستگی اساسی نشان بدهند تا بالاتر از رقیبان بایستند. موضع گیری که زمانی قلب استراتژی بود- کنار گذاشته شده است چون برای بازارهای پویا و فناوری های متغیر امروزی بیش از حد ایستاست. بنا به اعتقاد جدید، رقبا می توانند هر موقعیت بازار را به سرعت تقلید کنند و مزیت رقابتی، در بهترین حالتش، موقت است.

بیشتر بخوانید: نحوه رقابت در صنایع تولیدی و خدماتی چگونه است؟

اما این باورها نیم واقعیت های خطرناک اند، و پیوسته شرکت های هرچه بیشتری را به مسیر رقابت مخرب دوجانبه می اندازند. این درست است که بعضی موانع با تسهیل مقررات و جهانی شدن بازارها از میان می روند. و درست است که شرکت ها چنانکه باید انرژی صرف کرده اند تا فعال تر و کارآمدتر شوند. اما، در بسیاری صنایع، چیزی که کسانی به آن بیش رقابت می گویند، یک زخم خود وارد کرده است نه پیامد ناگزیر الگوی تغییریابنده رقابت. ریشه مسئله در ناتوانی در تشخیص کارایی از استراتژی نهفته است. جست و جو برای بهره وری ، کیفیت و سرعت منجر به ایجاد تعداد خیلی زیادی از ابزارها و فنون مدیریت شده است: مدیریت تمام کیفی، مقایسه، رقابت زمان – بنیاد، برون سپاری، شریک گیری، مهندسی مجدد و مدیریت تغییر.

اگرچه غالبا پیشرفت های عملیاتی بسیار چشمگیری حاصل شده است، بسیاری شرکت ها از ناتوانی در تبدیل این پیشرفتها به سودآوری پایدار مأیوس بوده اند و ذره ذره، کمابیش به صورتی نامحسوس، ابزارهای مدیریت جای استراتژی را گرفته است. مدیران با هر تلاشی که برای پیشرفت در همه جبهه ها می کنند، از مواضع رقابتی ممکن دورتر می افتند.

آیا اثربخشی عملیاتی برای پیشرفت شرکتها کافی است؟

اثربخشی عملیاتی و استراتژی هر دو لازمۀ عملکرد برترند، که این موفقیت در عملکرد، در هر حال هدف اصلی هر بنگاه اقتصادی است. اما نقش هایی که این دو ایفا می کنند خیلی با هم متفاوت اند. یک شرکت فقط به شرطی می تواند بهتر از رقبایش عمل کند که تفاوتی به وجود بیاورد و این تفاوت را حفظ کند. باید ارزش بیشتری به مشتریانش تحویل بدهد یا ارزشهای همتراز را با هزینه کمتری در اختیارشان بگذارد، یا هر دو کار را انجام بدهد. آن وقت است که حساب و کتاب سودآوری برتر روشن می شود.

با دادن ارزش بیشتر، شرکت می تواند قیمت واحد متوسط بیشتری مطالبه کند؛ اثربخشی بیشتر منجر به هزینه واحد متوسط پایین تری می شود. سرانجام، همه تفاوت های قیمت یا هزینه در میان شرکت ها از صدها فعالیت لازم برای ابداع، تولید، فروش، و تحویل محصولات یا خدماتشان، مثل مراجعه به مشتریان، سرهم کردن محصولات نهایی، و آموزش کارکنان ناشی می شود. هزینه از اجرای فعالیت ها ایجاد میشود و مزیت هزینه ای از اجرای فعالیت های خاص با کارایی بیشتری نسبت به رقبا حاصل می شود.

به همین نحو، تمایز از انتخاب فعالیت ها و همچنین چگونگی اجرای آنها ناشی می شود. پس، فعالیت ها واحدهای بنیادی مزیت های رقابتی اند. مزیت یا ضعف کلی از تمامی فعالیت های یک شرکت سرچشمه می گیرد، نه صرفا از چند تای آنها.

 

تعریف اثربخشی عملیاتی چیست؟

اثربخشی عملیاتی ( OE) به معنی اجرای فعالیت های مشابه به نحوی بهتر از آنی است که رقیبان اجرا می کنند. اثربخشی عملیاتی شامل بازدهی است ولی محدود به آن نیست. به تمامی اعمالی اشاره دارد که به یک شرکت امکان می دهد که ، مثلا از طریق کاهش نقص در محصولات یا تولید سریع تر محصولات بهتر، از دروندادهایش بهتر بهره برداری کند.

در مقابل، موضع گیری راهبردی یعنی اجرای فعالیت هایی که با فعالیت های رقیبان فرق میکند، با اجرای فعالیت های مشابه به روش های مختلف. تفاوت های اثربخشی عملیاتی بین شرکت ها امری رایج است. بعضی شرکت ها توانایی اش را دارند که از ورودی هاشان عواید بیشتری از دیگران بیرون بکشند زیرا تلاشهای هدر رفته را حذف می کنند، فناوری پیشرفته تری را به کار می گیرند، کارکنان را بهتر ترغیب می کنند، یا بصیرت بیشتری درباره مدیریت فعالیت های خاص یا مجموعه فعالیت هاشان به خرج می دهند.

بیشتر بخوانید: نحوه تعامل و توزیع قدرت بین واحد بازاریابی و فروش باید چگونه باشد؟

چنین تفاوت هایی در اثربخشی عملیاتی منبع مهمی از تفاوت ها در قابلیت سودآوری در میان رقیبان است زیرا مستقیما در اوضاع هزینه های نسبی و سطوح تمایز مؤثرند. تفاوت های اثربخشی عملیاتی در قلب رقابت های ژاپن با شرکت های غربی در سال های ۱۹۸۰ بود. ژاپنی ها در اثربخشی عملیاتی آن قدر از رقیبان جلو بودند که می توانستند هم زمان قیمت کمتر و کیفیت برتر پیشنهاد کنند. می ارزد که به این نکته توجه کنیم، چون اخیرا بسیاری اندیشه ها درباره رقابت به آن معطوف شده است.

مرز بهره وری در اثربخشی عملیاتی و استراتژی کجاست؟

لحظه ای یک مرز بهره وری را تصور کنید که متشکل از مجموعه تمامی بهترین شیوه ها در یک زمان معین است. آن را مثل بیشترین منفعتی درنظر بگیرید که یک شرکت فراهم کننده یک محصول یا خدمات خاص می تواند با یک هزینه معین، با استفاده از بهترین فناوری های موجود، مهارت ها، فنون مدیریت، و ورودی های خریداری شده، تولید کند. مرز بهره وری را می شود به تک تک فعالیت ها، به گروهی از فعالیت های متصل، مثل فرایش و تولید سفارشی، و به تمامی فعالیت های شرکت اعمال کرد. وقتی شرکتی اثربخشی عملیاتی اش را افزایش می دهد، دارد به طرف سرحد حرکت میکند. چنین کاری ممکن است مستلزم سرمایه گذاری مالی، کارکنان دیگر، یا صرفا روش های جدید مدیریت باشد.

با توسعه فناوری های جدید و رهیافت های مدیریت، و با دسترسی به ورودی های جدید، مرز بهره وری هم مدام جلوتر می رود. کامپیوترهای لپ تاپ، ارتباط های موبایلی، اینترنتی، و نرم افزاری لوتوس، برای نمونه، تعریف تازه ای از مرز بهره وری برای عملیات به ضرورت فروش به دست داده اند و امکانات پرمایه ای برای پیوند فروش ها با فعالیت هایی مثل پردازش سفارشی و حمایت های بعد از فروش ایجاد کرده اند. همچنین، تولید کارآمد، که شامل خانواده ای از فعالیت هاست، پیشرفت های اساسی در بهره وری تولید و بهره برداری از دارایی ها را ممکن کرده است.

بیشتر بخوانید: کارایی و اثربخشی استراتژی های کسب و کار چگونه افزایش می یابد؟

دست کم در دهه گذشته، مدیران در فکر بهکرد اثربخشی عملیاتی بوده اند. آنها از طریق برنامه هایی مثل TQM، رقابت زمان – بنیاد، و مقایسه کردن ها، نحوه اجرای فعالیت ها به منظور حذف ناکارایی ها، بالا بردن رضایت مشتریان، و رسیدن به بهترین روشها را تغییر داده اند. مدیران با این امید که از تغییرات در مرزهای کارایی عقب نمانند، بر آن شده اند که مدام بهبود ببخشند، اختیار واگذار کنند و مدیریت و به اصطلاح یادگیری سازمان را تغییر بدهند. محبوبیت برون سپاری و شرکت مجازی حاکی از این تشخیص فزاینده است که اجرای همه فعالیت ها به همان پرباری که متخصصان اجرا می کنند کار مشکلی است.

فرایند کارایی و اثربخشی عملیاتی چگونه است

چرا شرکتهای ژاپنی استراتژی ندارند؟

شرکت ها به طرف مرز که می روند، اغلب می توانند در ابعاد چندگانه اجرا در همان زمان بهبود حاصل کنند. مثلا، تولیدکنندگانی که روش تغییر و تحول سریع ژاپنی را در دهه ۱۹۸۰ اقتباس کردند توانستند هزینه ها را پایین بیاورند و همزمان تمایز را بالا ببرند. معلوم نشد چیزی که زمانی مصالحه واقعی مثلا میان نقایص و هزینه ها تلقی می شد، توهماتی است که زاییده اثربخشی عملیاتی ضعیف است. مدیران یاد گرفته اند که چنین مصالحه های غلطی را رد کنند. بهکرد پیوسته در بهره وری اثربخشی برای رسیدن به سودآوری برتر لازم است. اما معمولا کافی نیست. کم اند شرکت هایی که بر مبنای اثربخشی عملیاتی در طولانی مدت با موفقیت رقابت کرده باشند، و پیش بودن از رقبا روز به روز دشوارتر می شود.

بدیهی ترین دلیل این موضوع اشاعه سریع بهترین روشهاست. رقیبان می توانند به سرعت از فنون مدیریتی، فناوری های جدید، بهکرد دروندادها، و روش های برتر برآوردن نیازهای مشتریان تقلید کنند. عمومی ترین راه حل ها – آنهایی که می شود در موقعیت های چندگانه به کارشان گرفت – زودتر از همه شایع می شوند. تکثیر فنون اثربخشی عملیاتی را که حمایت مشاوران هم سرعتش را زیاد کرده است، مشاهده کنید.

رقابت در اثربخشی عملیاتی، مرز بهره وری را جلوتر می برد، یعنی عملا میله مانع را برای همه بالاتر می برد. اما اگرچه چنین رقابتی بهبود مطلق در اثربخشی عملیاتی ایجاد می کند، منجر به بهبود نسبی برای کسی نمی شود. بیش از ۵ میلیارد دلار سرمایه صنعت چاپ ایالات متحده را درنظر بگیرید. دست اندرکاران اصلی – شرکت های آر. آر. دانلی اند سانز، کبکر ، ورلد کالر پرس، و بیگ فلاور پرسه – رقابت نزدیکی دارند، به همه جور مشتری خدمات می دهند، و رشته یکسانی از فناوری های چاپ ارائه می دهند (گراور و فست وب)، در تجهیزات جدید یکسان سرمایه گذاری سنگین می کنند، از دستگاه های چاپ سریعتر کار می گیرند، و تعداد کارکنان را کم می کنند.

بیشتر بخوانید: تعریف و تعیین جایگاه کسب و کار در بازار چگونه انجام میشود؟

اما منافع بهره وری اصلی ای که به دست می آید عاید مشتریان و عرضه کنندگان تجهیزات می شود، و سودآوری برتر حفظ نمی شود. حتی سود خالص پیشگام صنعتی ای مثل دانلی که در دهه ۱۹۸۰ پیوسته بالاتر از ۷ درصد بود، در سال ۱۹۹۵ به کمتر از ۴ / ۶ درصد پایین آمد. این الگو دارد خودش را به تدریج در صنایع یکی پس از دیگری نشان میدهد. حتی ژاپنی ها، پیشگامان رقابت جدید، از این کم بهره گی مبرم در عذاب اند. آنگاه کنید به مدخل افزوده ژاپنی ها به ندرت استراتژی دارند. دومین دلیلی که مؤید ناکافی بودن اثربخشی عملیاتی است یعنی همگرایی رقابتی – ظریف تر و غافلگیرانه تر است.

شرکت ها هرچه خودشان را با نمونه های موفق بیشتری مقایسه می کنند، به هم شبیه تر می شوند. رقیبان، هرچه فعالیت های بیشتری را به شرکت های ثالث کارآمد که اغلب انتخاب های یکسانی هستند- سفارش می دهند، این فعالیت ها هرچه بیشتر عمومی می شوند. وقتی رقیبان پیشرفت های کیفی یکدیگر، زمان های چرخه تولید، یا شراکت در عرضه را تقلید می کنند، راهبردها همگرا می شوند و رقابت به صورت یک رشته دویدن ها در مسیرهای یکسان در می آید که هیچ برنده ای نمی تواند داشته باشد.

رقابتی که فقط بر اثربخشی عملیاتی مبتنی باشد برای هر دو طرف مخرب، و مثل جنگ فرسایشی ای است که توقف آن فقط با کاهش رقابت ممکن است. موج اخیر یک کاسه سازی صنعت از طریق ادغام ها در بافت رقابت اثربخشی عملیاتی معنی میدهد. شرکت ها زیر فشار برای اجرای عملیات ولی بدون بصیرت راهبردی، یکی پس از دیگری، هیچ فکر بهتری ندارند جز آنکه رقیبانشان را یکجا بخرند.

شرکت هایی که هنوز پا برجا می مانند اغلب آنهایی هستند که بیشتر عمر کرده اند نه آنهایی که مزیت واقعی دارند. بعد از یک دهه دستاوردهای اثرگذار در اثربخشی عملیاتی، بسیاری شرکت ها دارند به زوال برمی گردند. پیشرفت دائم در ذهن مدیران جا خوش کرده، اما ابزارهای این پیشرفت شرکت ها را ندانسته به طرف تقلید و همگنی کشانده است. به تدریج، مدیران گذاشته اند که اثربخشی عملیاتی جای راهبرد را بگیرد. نتیجه اش یک رقابت صفر، قیمت های ثابت یا کاهش یابنده، و فشار بر هزینه هایی است که قابلیت های رقابتی شرکت را برای سرمایه گذاری طولانی مدت در کسب و کار تضمین می کنند.

تعریف اثربخشی عملیاتی و استراتژی چیست

استراتژی ها مبتنی بر فعالیت های یگانه هستند

استراتژی رقابتی مرتبط با متفاوت بودن است. به معنی گزینش عمدی مجموعه متفاوتی از فعالیت ها برای تحویل دادن یک آمیزه یگانه ارزشمند است. مثلا، شرکت خطوط هوایی ساوت وست ، خدمات کوتاه مسیر، ارزان قیمت، و نقطه به نقطه ای بین شهرهای متوسط و فرودگاه های ثانویه در شهرهای بزرگ ارائه می کند. ساوت وست از فرودگاه های بزرگ اجتناب می کند و برای مسافت های خیلی طولانی پرواز ندارد. مشتریان این شرکت مسافران کاری، خانواده ها، و دانشجویان هستند.

پروازهای روزانه متعدد و قیمت های پایین شرکت، عامل جذب مشتریان حساس به قیمتی است که در غیر این صورت با اتوبوس یا اتومبیل سواری مسافرت می کردند، و همچنین جذابیتی برای مسافران رفاه طلب که در مسیرهای دیگر از خطوط خدمات کامل استفاده میکنند هم هست. بیشتر مدیران موضع گیری راهبردی را برحسب مشتریانشان تعریف می کنند: مثلا «خطوط هوایی ساؤت وست در خدمت مسافران حساس به قیمت و راحتی است.» اما جوهر استراتژی در فعالیت هاست – اینکه بخواهیم فعالیت ها را به طور متفاوت اجرا کنیم یا نسبت به رقیبان فعالیت های متفاوتی اجرا کنیم. در غیر این صورت، استراتژی چیزی جز یک شعار بازاریابی نیست، که آن هم تحمل رقابت را نخواهد داشت.

اثربخشی عملیاتی و استراتژی در شرکتهای هواپیمایی چگونه است؟

شرکتهای هواپیمایی خدمات کامل طوری برنامه ریزی کرده اند که مسافران را تقریبا از هر نقطه A به هر نقطه B ببرند. برای وصول به مقصدهای بسیار متعدد و فراهم کردن پروازهای متصل کننده برای مسافران، شرکت های هواپیمایی خدمات کامل از یک سامانه فرودگاه مرکزی استفاده میکنند که این مرکز در فرودگاه های اصلی است. برای جذب مسافرانی که دنبال رفاه بیشتری هستند، این شرکت ها هم خدمات درجه یک و هم خدمات درجه دو عرض می کنند. همچنین، برای کمک به مسافرانی که باید هواپیما عوض کنند برنامه هایی ترتیب میدهند که چمدان های آنها را تحویل بگیرند و به هواپیماهای دیگر منتقل کنند.

از آنجا که بعضی مسافران ساعت ها در راه خواهند بود، شرکت های خدمات کامل غذا هم به آنها می دهند. در مقابل ساوت وست همه فعالیت هایش را طوری سامان می دهد که خدمات مناسب ارزان در مسیرهایی از نوع خاص خودش ارائه بدهد. این شرکت با تخلیه و بارگیری مجدد سریع در ورودی باند فرودگاه که فقط پانزده دقیقه طول می کشد می تواند هواپیماهایش را ساعت های بیشتری از رقیبانش در پرواز نگه دارد و با هواپیماهای کمتر پروازهای بیشتری فراهم کند.

بیشتر بخوانید: مفهوم استراتژی به زبان ساده

ساؤت وست خدمات تغذیه، اختصاص صندلی، تحویل بار بین خطوط، یا خدمات گران قیمت به مشتریان نمی دهد. صدور ماشینی بلیت در باند فرودگاه مشتریان را ترغیب می کند که آژانس مسافرتی را دور بزنند و به ساؤت وست هم امکان میدهد که از پرداخت کارمزد به آنها اجتناب کند. ناوگان استاندارد این شرکت با ۷۳۷ هواپیما حاکی از اثربخشی نگهداری است. ساؤت وست موضع راهبردی یگانه و با ارزشی اتخاذ کرده که مبتنی بر مجموعه طراحی شده ای از فعالیت هاست . در مسیرهایی که این شرکت پرواز می کند، یک هواپیمایی های خدمات کامل نمی توانند به این راحتی با ارزان قیمتی باشند.

ایجاد ارزش در شرکتهای تولیدی

شرکت ایکه آ (IKEA) هم که مبلمان می فروشد و مرکزش در سوئد است – موضع راهبردی روشنی دارد. هدف ایکه آ جلب رضایت خریداران جوانی است که دنبال مبلمان لوکس به قیمت ارزان اند. چیزی که این مفهوم بازاریابی را به یک موضع گیری راهبردی تبدیل می کند، مجموعه ای از فعالیت های طراحی شده است که کارها را پیش می برد. ایکه آ هم مثل ساؤت وست فعالیت هایش را به نحوی متفاوت از رقبایش انجام میدهد.

یک فروشگاه معمولی مبلمان را درنظر بگیرید. در سالن های نمایشش نمونه های کالا چیده شده اند. ممکن است در یک محوطه اش ۲۵ کاناپه باشد؛ یا در دیگری پنج میز ناهارخوری . اما اینها فقط بخشی از کالاهایی است که مشتریان می توانند انتخاب کنند. ده ها آلبوم حاوی نمونه های پارچه های رومبلی، یا نمونه های چوب ، یا مدل های مختلف، هزارها نوع کالاهای تولیدی را در معرض انتخاب مشتریان می گذارند. ده ها فروشنده در فروشگاه با مشتریان همراهی می کنند، به پرسش هاشان پاسخ می دهند و کمکشان میکنند که از این هزارتوی تنوع و انتخاب بگذرند.

وقتی مشتری چیزی را انتخاب کرد، سفارش او به یک تولیدکننده شخص ثالث منتقل می شود. مشتری اگر شانس بیاورد، مبلمان را شش تا هشت هفته بعد در خانه اش تحویل خواهد گرفت. این همان زنجیره ارزش ای است که سفارش پذیرفتن و خدمات را به حداکثر می رساند، اما این کار را به قیمت گران انجام میدهد. در مقابل، ایکه با مشتریانی طرف است که راضی اند خدمات کمتری دریافت کنند اما در عوض پول کمتری هم بپردازند. به جای داشتن مشتری های متکی به فروشندگان در سراسر فروشگاه، ایکه از یک مدل خویش خدمت استفاده میکند که مبتنی بر نمایش سریع کالا در خود فروشگاه است.

ایکه آ، به جای اتکای صرف به تولیدکنندگان ثالث، مبلمان قطعاتی و آماده سرهم بندی خودش را که ارزان قیمت و با موضع گیری اش سازگار است طراحی میکند. در فروشگاه های خیلی بزرگ، ایکه تمام محصولاتی را که می فروشد در صحنه های شبیه به اتاق به نمایش میگذارد؛ به این ترتیب مشتریان نیازی به دکوراتور ندارند که به کمک او تصور کنند که چطور باید قطعات را به هم وصل کنند و در کنار هم بگذارند.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق قابلیت های پویا در سازمان چیست؟

در کنار اتاق های مبله نمایشگاهی انبارگاهی هست برای محصولاتی که در جعبه هایی روی چرخ های حمل بار قرار گرفته اند. مشتری ها باید جنس هایی را که خریده اند خودشان از انبار به خانه شان منتقل کنند. و ایکه آ حتی باربندی هم به آنها می فروشد که روی سقف ماشین شان ببندید و دفعه بعدی که به شرکت می آیند تحویلش بدهند و پولش را پس بگیرند. ایکه آ ، با آنکه بیشتر خدمات ارزان قیمتش مدیون مشتریان خودتان هم کار کنید» است، بعضی خدمات اضافی هم به مشتریانش می دهد که رقبایش این خدمات را ندارند. مراقبت از بچه ها در داخل فروشگاه یکی از آنهاست. یکی دیگرش ساعت های کاری بیشتر است. این خدمات به نحو خاص متناسب با نیازهای مشتریان است؛ مشتریانی که جوان اند، کم پول اند، و احتمالا بچه دارند (ولی نه پرستار)، و چون مجبورند برای گذران زندگی کار کنند، باید خریدهاشان را در ساعت های غیرکاری انجام بدهند.

استراتژی و راهبرد با اثربخشی عملیاتی چه فرقی دارد

منشأ مواضع راهبردی کجاست؟

مواضع راهبردی از سه منبع متمایز، که تک تک شان منحصر به فرد نیستند و اغلب همپوشانی دارند، ناشی می شوند. اول، تعیین موضع ممکن است مبتنی بر تولید زیرمجموعه ای از محصولات یا خدمات صنعتی باشد. من به این میگویم موضع گیری تنوع . بنیاد، چون بر پایه انتخاب انواع محصولات و خدمات است نه تشخیص مشتری. موضع گیری تنوع- بنیاد وقتی شرکتی بتواند با استفاده از مجموعه فعالیت های متمایز به بهترین نحو محصولات خاصی را تولید کند معنی اقتصادی پیدا میکند. مثلا، شرکت جف لوب اینترنشنال ، تخصص اش تولید روان ساز برای اتومبیل است و هیچ خدمت تعمیرات یا نگهداری دیگری نمیدهد. زنجیره ارزش آن خدمات سریع تری با قیمت کمتر نسبت به تعمیرگاه های عمومی تر تولید میکند. چنان آینده جذابی که بسیاری از مشتریان خریدهاشان را قسمت می کنند، روغنشان را از رقیب جنس تخصصی، جیفی لوب، می خرند و برای باقی خدمات به سراغ رقیب ها می روند.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی چیست؟

گروه ونگارد، پیشگام در سرمایه گذاری صنعتی مشترک، نمونه دیگری از موضع گیری تنوع بنیاد است. ونگارد مجموعه ای از اوراق قرضه، تعهدات، و صندوق پول فراهم می کند که در آن مخارج اجرا و افلاس هم پیش بینی شده است. رویکرد سرمایه گذاری شرکت عامدا امکان عملکرد فوق العاده در یک سال را به قیمت عملکرد نسبی خوب در هر سال نفی می کند . سرمایه شاخص یکی از چیزهایی است که ونگارد را معروف کرده است. این شرکت از مخاطره در نرخ بهره اجتناب می کند و از گروه های با اوراق سهام محدود فاصله می گیرد. مردان صندوق سطح تجارت را پایین نگه می دارند، که به این ترتیب مخارج هم کمتر می شود؛

به علاوه، شرکت مشتریان را از خرید و فروش سریع منتفع می کند، چون در این صورت خرجها بالا می رود و ممکن است مدیران صندوق ناچار به داد و ستد شود تا بتواند سرمایه جدید برای بازپرداخت ها جذب کند. ونگارد همچنین رهیافت ارزان قیمت با ثباتی برای توزیع مدیریت ، خدمات مشتری، و بازاریابی دارد. بسیاری از سرمایه گذاران یک یا چند سرمایه گذاری با ونگارد در میان اسناد خود دارند، در حالی که با مدیریت تخصصی با متهورانه از رقبا هم سهام میخرند.

تفاوت اثربخشی عملیاتی با اثربخشی استراتژیک چیست؟

اثربخشی استراتژیک به جای اینکه بر اندازه‌گیری عملکرد روزمره تاکید داشته باشد، بر اجرای استراتژی متمرکز بوده و هدف کاملاً متفاوتی را برای کارهایی که انجام می‌دهید، فراهم می‌کند. چارچوبی را شکل می‌دهد که نحوه عملکرد سیستم‌های مختلف مدیریت را بر اساس اهداف مختلف واحدهای سازمانی تنظیم می‌کند.

پیام اصلی در اثربخشی عملیاتی کاملاً روشن است: الگوبرداری کنید (بنچ‌مارک)، تجربه‌های موفق را بپذیرید، از شش سیگما و تولید ناب بهر‌ه‌ بگیرید و یا برون‌سپاری کنید. با این حال، بسیاری از این کارها کپی‌برداری هستند و در بهترین حالت به شما می‌کنند تا برای مدت کوتاهی همانند رقبا بوده و هم‌سطح با آنان عمل کنید. اثربخشی عملیاتی را رد نمی‌کنیم، این کار یک ضرورت هست که شرکتها برای رشد خود بکار می‌گیرند اما باید توجه داشت که اثربخشی عملیاتی مبنایی برای دست‌یابی به مزیت رقابتی پایدار نخواهد بود.

خلاصه مقاله اثربخشی عملیاتی

موضع یابی یا جایگاه یابی (Positioning) – که زمانی قلب استراتژی بود – اکنون به خاطر آنکه برای بازارهای پویا و تکنولوژیهای متحول و دینامیک فعلی خیلی ایستا می باشد ، دیگر پذیرفته نیست. مطابق با پذیرفته های جدید، رقبا می توانند به سرعت این موقعیت را کپی و بازاریابی نمایند. لذا این برتری رقابتی موقتی خواهد بود.

اما این عقاید خطرناک می باشند و تنها نیمی از حقیقت را شامل می شوند و شرکتهای بیشتر و بیشتری را به کام رقابت مرگبار دو جانبه سوق می دهند. این حقیقت دارد که برخی موانع رقابتی با ساده شدن ضوابط و جهانی شدن بازارها در حال فروریختن می باشند. این نیز حقیقت دارد که بسیاری از شرکتها برای چابکی و فرزی سرمایه گذاری نموده اند، اما آنچه که برخی رقابت شدید (Hypercompetition) می نامند، یک اقدام خود کرده است و نتیجه محتوم پارادیم در حال تغییر در مورد رقابت نمی باشد.

ریشه این مسئله در ناتوانی تمایز بین اثربخشی عملیاتی و استراتژی می باشد. نیاز به خلاقیت، کیفیت، و سرعت، بر سر بسیاری از ابزارها و تکنیکهای مدیریتی سایه افکنده است: مدیریت کیفیت جامع، الگوبرداری ومقایسه (Benchmarking)، رقابت زمان – پایه، برونسپاری ، همکاری و تسهیم در کار، تجدید مهندسی، مدیریت تغییر.

اگرچه نتایج و پیشرفتهای حاصل از عملیات، غالباً چشمگیر و حیرت انگیز بوده است، اما بسیاری از شرکتها نیز به علت ناتوانی در تبدیل این یافته ها به قابلیتهایی سود آور و ماندگار، متوقف مانده اند و ابزارهای مدیریتی بتدریج و کاملاً به طور نا ملموس جایگزین استراتژی شده اند. با حرکت مدیران به سمت بهبود اوضاع در تمامی جبهه ها، این ابزارها نیز جایگاه رقابتی خود را از دست می دهند.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع اثربخشی عملیاتی برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.

تعریف و معنی و مفهوم قابلیت های پویا در مدیریت استراتژیک چیست؟

تعریف دقیق قابلیت های پویا در سازمان چیست؟

در  این مقاله قصد داریم به موضوع قابلیت های پویا (dynamic capabilities) بپردازیم و انواع قابلیت های پویا را شرح دهیم و همچنین با تعریف های گذرا و سپس شرح مفصل مدل های تجاری کسب و کار سعی شده است تا ابعاد قابلیت های پویا به درستی تبیین شوند. در ادامه به تفکیک مدل های تجاری از استراتژی پرداخته شده و سپس در چارچوب قابلیت های پویا در مورد آنها بحث می شود. آنگاه تعاملات ابتدایی بین مدل های تجاری و قابلیت های پویا در طی این مراحل بررسی می شود: الف) نقش قابلیت های پویا برای نوآوری مدل کسب و کار و ب) اهمیت طرح سازمانی برای هر دو ساختار. بخش انتهایی متن نیز به بحث و نتیجه گیری درمورد مقاله قابلیت های رقابتی پرداخته شده است. همچنین می توانید پس از خواندن این موضوع می توانید نظرات و دیدگاه های خود به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر قابلیت های پویا

یک طرح کسب و کار به معماری خلق ارزش توسط شرکت به مشتریان و تحویل این ارزش به آنها می پردازد و مکانیسم های شناخت و تحلیل این ارزش را شرح می دهد. مدل های کسب و کار، مجموعه ای انطباقی از عناصر در بر گیرنده جریان های هزینه و در آمد که ایجاد کننده سود نهایی هستند، می باشند. موفقیت کسب و کار به طراحی و اجرای مدل تجاری مرتبط با انتخاب فناوریها و بهره برداری از تجهیزات و دارایی های ملموس بستگی دارد و مسیری را فراهم می کند که از طریق آن، نوآوری فناورانه و دانش فنی در ترکیب با بهره برداری از دارایی های ملموس و ناملموس شرکت، به جریان سود تبدیل خواهد شد.

اگر چه بر اساس دیدگاه مبتنی بر منابع، منابع یک شرکت باید از چهار شرط اصلی ارزشمند بودن ، نادر بودن ، غیر قابل تقلید بودن و غیر قابل جایگزینی (VRIN) برخوردار باشند تا بتوانند مزیت رقابتی پایدار برای شرکت ایجاد کنند؛ اما این روند زمانی تکمیل خواهد شد که این منابع با استراتژی ها و طرح کسب و کار ساز گار شوند. اگر چه شرکت های رقیب ممکن است تا حدی از موفق ترین مدل های کسب و کار تقلید کنند، اما حداقل می توان از دارایی های VRIN یک طرح کسب و کار در برابر تاثیرات سوء رقبا محافظت کرد. اینجاست که باید دانست طراحی و بهره برداری از مدل های کسب و کار به قابلیت های شرکت بستگی دارد.

ساخت، اصلاح، اجرا و تغییر شکل مدل های کسب و کار، پیامدهای قابلیت های سطح بالای شرکت هستند. روال سازمانی و مهارت های مدیریتی بر قابلیت های پویا تاکید می کنند، این قابلیت ها توانایی شرکت برای ادغام، ساخت و پیکربندی مجدد شایستگی های درونی در جهت تطابق و همسویی با تغییرات محیط کسب و کار هستند. نقطه عطف توجه به قابلیت های پویا شرکت به توانایی آنها برای تداوم سوددهی بلندمدت – توانایی طراحی مجدد و تعدیل مدل های کسب و کار را هم ایجاد می کند – است. برای درک آسانتر قابلیت های پویا در بستر کلی قابلیت های سازمان، بهتر است آنها را در دو سطح دید

سطح اول قابلیت های پویا در سازمان: قابلیت های بهره برداری و دیگر قابلیت های معمول سازمانی در سطح پایه که شامل فعالیت های روزمره، اداری و نظارتی برای هر سازمان است که برنامه معین تولید، یا مجموعه معین فعالیت ها را کمابیش به شکلی کارآمد دنبال کند؛ اما سطح دوم لایه ای از قابلیت های پویا است که به «بنیان های خرد یا ریز شالوده ها» اطلاق دارد

سطح دوم قابلیت های پویا در سازمان: بنیان های خرد شامل تعدیل و ترکیب مجدد قابلیت های فعلی شرکت در جهت توسعه قابلیت های جدید است. آنها قابلیت های پویای مرتبه دوم و عمیق تر هستند که شامل توسعه محصول جدید، گسترش مناطق فروش جدید، توسعه و تخصیص الزامات محصول در سطح شرکت های بزرگ و اقدامات از این دست است که تصمیم گیری مدیریتی زیرکانه تحت عدم قطعیت را ممکن می سازد. با هدایت این قابلیت های پویای سطح بالا توسط مدیریت شرکت است که مسیرهایی برای آینده شناسایی شده و مدل های کسب و کار برای استفاده از فرصت های جدید یا تغییر در آنها ترسیم می شوند و بهترین پیکربندی برای سازمان بر طبق شکل فعلی و برنامه های جدید برای آینده پی ریزی خواهد شد.

در این مقاله، اصولا به عمیق ترین قابلیت های پویا یعنی حس کردن فرصتها، ربایش فرصت ها و تغییر شکل توانمندی هایی پرداخته می شود که قابلیت های معمول سازمان و قابلیت های پویای مرتبه دوم را یکپارچه و هدایت می کنند. این بنیانهای خرد و ریز شالوده ها مرتبط ترین قابلیت ها برای نوآوری و انتخاب مدل های تجاری هستند که با مسائل و فرصت هایی از شرکت که در تلاش برای حل آنها با تغییر شکل شان است، سر و کار دارند.

رابطه قابلیت ها پویا و مدیریت استراتژیک چیست؟

حوزه مدیریت استراتژیک به شکل گسترده ای با چگونگی ایجاد و حفظ برتری رقابتی توسط سازمانها در ارتباط است. براساس رویکرد منبع محور (RBV) منابع ارزشمند، کمیاب، غیر قابل بازسازی و غیر قابل جایگزینی (VRIN) منشا برتری رقابتی هستند. دیدگاه منبع محور بر این اصول استوار است که کل منابع سازمان ناهمگن اند و این ناهمگنی می تواند در طول زمان ادامه داشته باشد. این نظریه بیانگر این موضوع است که چگونه بعضی سازمانها قادر به کسب سود فوق العاده و پایداری هستند، پس به معنای معمول کلمه، دیدگاهی ایستاست. این دیدگاه به طور مشخص، نحوه ایجاد منابع ارزشمند آینده و چگونگی ذخیره و تجدید منابع موجود در محیط متغیر را مشخص نمی کند: این امر، موضوع نگرانی چشم انداز قابلیت پویاست. این چشم انداز همان دیدگاه توسعه یافته رویکرد منبع محور بوده و دارای مفروضات مشترکی است که به ما در درک چگونگی توسعه موجودی منابع یک سازمان در طول زمان و نحوه حفظ برتری رقابتی کمک می کند.

بیشتر بخوانید: قابلیت های رقابتی چگونه در سازمان های دانش بنیان خلق میشوند؟

چشم انداز قابلیت های پویا بر ظرفیت های سازمانهای مواجه با تغییرات محیطی سریع، جهت خلق منابع جدید به منظور تجدید یا تغییر در ترکیب منابع آن سازمان، متمرکز است و بر این موضوع که گروه مدیران عالی و عقاید آنها در مورد پیشرفت سازمانی می تواند نقش مهمی را در توسعه قابلیت های پویا ایفا کند، تایید می کند.

چگونگی تغییر سازمانها، پایداری و افزایش برتری رقابتی و کسب ارزش از اهمیت بسزایی هم برای شاغلان و هم برای دانشگاهیان برخوردار است، در حالی که بسیاری از حوزه ها به موضوعات مرتبط با تغییر (سازمان های یادگیرنده، شناخت، نوآوری و …) می پردازند و فقط دیدگاه قابلیت پویا، مشخصا بر روی این موضوع که چگونه سازمانها در طول زمان می توانند منابع ارزشمند خویش را به صورت پایدار تغییر دهند، تمرکز یافته است و به همین دلیل میزان توجهات به این دیدگاه افزایش
یافته است.

قابلیت های پویا در سازمان چطور میتوانند باعث رشد سازمان شوند

مفهوم قابلیت های پویا چیست؟

در شرایط تغییر محیط خارجی به منظور تثبیت برتری رقابتی، سازمان باید به تجدید منابع با ارزش خود بپردازد. قابلیت های پویا برای سازمانها این امکان را فراهم می آورند تا بر این تغییرات مداوم تاثیر گذار باشند. همانگونه که قابلیت های پویا میزان تغییر منابع سازمان از جمله منابع را کنترل می کنند. این منابع بعضی تواناییها مثل توانایی شناسایی تهدیدها و فرصتها، درک نیازهای متغیر مشتری و…، به خودی خود قابلیت پویا نیستند، اما عناصر مهمی در قابلیت های پویا به حساب می آیند. یعنی منابع اساسی سازمان ، آن را قادر می سازند تا به برتری رقابتی پایدار دست یابد. منبع در معنای وسیع آن عبارت است از فعالیتها، قابلیتها، تواناییها و … که به سازمانها امکان ایجاد منفعت را می دهد.

تعریف قابلیت های پویا چیست؟

تعریف اصلی تیس از قابلیت پویا عبارت است از: توانایی سازمان در یکپارچه سازی، ساختن و صورت بندی مجدد قابلیت های درونی و بیرونی برای مواجهه با تغییر سریع محیط. دیگر محققان قابلیت های پویا را اینگونه تعریف کرده اند: «جهت گیری رفتاری پایدار سازمان در یکپارچه سازی، صورتبندی مجدد، تجدید و بازسازی منابع و قابلیت های خود و از همه مهمتر بهبود و نوسازی قابلیت های مرکزی در پاسخ به محیط متغیر برای نائل شدن به مزیت رقابتی پایدار». برخی دیگر نیز این تعریف را پیشنهاد می دهند: «ظرفیت یک سازمان برای ایجاد، توسعه یا اصلاح منابع اساسی به صورت هدفمند».

این تعاریف نشان می دهند که قابلیت های پویا در مفهوم کلی فرایندهای سازمانی هستند و نقش آنها تغییر منابع اساسی سازمان است. همچنین پیشینه موضوع نشان می دهد که قابلیت های پویا از بازار خریداری نمی شوند، بلکه در سازمان ایجاد می شوند و وابسته به مسیر حرکت سازمان اند.

بیشتر بخوانید: نحوه کنترل و ارزیابی استراتژی ها چگونه است؟

همچنین این تعاریف به ما نشان می دهند که قابلیت های پویا چه چیزهایی نیستند. دانشمندان حوزه مدیریت استراتژیک تاکید می کنند که قابلیت پویا راه حلى فی البداهه یا یک واکنش خود بخودی نیست. قابلیت پویا باید شامل تعدادی عناصر الگوبندی شده باشد، یعنی باید تکرار پذیر باشد. دیگران نیز به این نکته اشاره دارند که قابلیت های پویا پایدارند و سازمانی که به شیوه ای خلاقانه اما به صورت گسسته با مجموعه ای از بحران ها سازگار می شود، قابلیت پویا را به کار نمی گیرد.

همچنین تعاریف دیگر، آشکارا نشان می دهند که قابلیت های پویا از طریق شانس به وجود نمی آید و این نکته را مشخص می کنند که استفاده از قابلیت های پویا نیازمند عزم راسخ و اندیشه بوده و با تغییر استراتژیک در ارتباط است، اما با یکدیگر مترادف نیستند. بحث در مورد یک نوع از تغییر است: تغییر هدفمند منابع اساسی. ما نمی توانیم تغییرات استراتژیک یا ایجاد و تجدید منابع را با قابلیت های پویا یکسان فرض کنیم؛ چرا که این تغییرات ممکن است ناشی از فرایندهایی، بدون تفکر مدیران باشند، یا ممکن است در  نتیجه مداخلات فی البداهه باشند یا کلا در اثر شانس ایجاد شده باشند.

انواع قابلیت های پویا کدام اند؟

قابلیت های پویا و قابلیت ها به عنوان سازه های متمایز لحاظ می شوند. چهار گونه قابلیت را ارائه شده است: اول آنهایی که نشان دهنده توانایی برای اجرای فعالیت های کار کردی ابتدایی سازمان اند. آنها منابع سازمان در مفهوم گسترده آن هستند. نوع دوم در رابطه با بهبود پویایی فعالیت های سازمان است. نوع سوم، به شدت وابسته به نوع دوم است و به سختی از همدیگر قابل تشخیص اند. این نوع نیز در مورد بهبود پویایی است، اما اختصاصا در مورد توانایی شناسایی ارزش ذاتی منابع دیگر یا ایجاد استراتژی جدید قبل از رقبا است. گونه چهارم، با عنوان « نظم برتر» یا « فراقابلیت» در ارتباط با آموزش و فراگیری قابلیت هاست. فراقابلیت ها می توانند تا ابد ادامه داشته باشند. کولیس می گوید که در نهایت برای خارج کردن رقبا، سازمانها نیازمند گسترش این فراقابلیت ها هستند: قابلیتی که آینده را فتح می کند، و نوعی توانایی برای گسترش ظرفیتی است که سریعتر (یا بهتر) نو آوری می کند و الى آخر.

 قابلیت های در حد صفری وجود دارند که قابلیتهای عادی یا عملیاتی نیز نامیده می شوند، او آنها را اینگونه تعریف می کند: قابلیت هایی که به سازمانها امکان امرار معاش در زمان حال را می دهند. آنها اولین نوع قابلیت های کولیس هستند، به عبارت دیگر منابع اساسی موجود. او سپس شرح می دهد که قابلیت های تراز اولی نیز وجود دارند که قابلیت های در حد صفر را اصلاح می کنند و تغییر می دهند که همان قابلیت های پویا هستند.

رابطه قابلیت های پویا با طرح و برنامه کسب و کار چیست؟

تقریبا به اندازه تعداد طرح های کسب و کار، تعریف برای این مفهوم وجود دارد. فهرست های مختلفی از تعاریف و مولفه های طرح کسب و کار در پژوهش های مختلف آمده است. طرح یا معماری ارزش آفرینی، تحویل ارزش و استفاده از مکانیسم ها در ارائه ارزش شرکت به مشتریان است، به این ترتیب که مشتریان را ترغیب به پرداخت پول کرده و این پرداخت ها را به سود تبدیل می کند

به عبارت دیگر، کارکردهای مهم طرح کسب و کار شناسایی نیازهای رفع نشده مشتری، شناسایی فناوری و سازمان و نهایتا استفاده عاجل از ارزش برای فعالیت ها است. بدون تعادل صحیح بین خلق، تحویل و استفاده، نمی توان از این طرح در طولانی مدت بهره برد و این امر حداقل توسط سازمان های انتفاعی قابل استفاده نخواهد بود.

به صورت خلاصه، یک طرح کسب و کار، منطقی را ترسیم می کند که با آن منطق به مشتریان خدمت رسانی خواهد شد و درآمد شرکت کسب می شود. فهرست فشرده اما جامعی از مولفه ها توسط شون که مشابه با طرح اوستروالدر و پیگنیور است، در سه گروه اصلی ویژگی های یک طرح کسب و کار را تشریح می کند:

  • گزاره ارزش: محصول و خدمات؛ نیازهای مشتری؛ محدوده جغرافیایی
  • مدل در آمد: منطق قیمت گذاری کانال ها؛ تعامل مشتری
  • مدل هزینه: دارایی های اصلی و قابلیت ها؛ فعالیت های مرکزی؛ شبکه همکار

نکته مهم آن است عناصر مدل تجاری باید هم سویی و انسجام درونی داشته باشند. برای مثال، قابلیت های معمول شرکت باید قادر به ایجاد ارزش برنامه ریزی شده برای مشتری باشند. علاوه بر این، مدل تجاری باید با ساختار درونی و مدل مدیریتی کلی شرکت همسو باشد. در عمل، این مطلب بدان معنی است که بعید است تغییرات شدید طرح کسب و کار (شامل حوزه جدید فناوری، تفاوت های زیاد بین مشتریان، مهندسی مجدد فرایند سازمانی یا ترکیبی از این ها و سایر تغییرهای رخ دهنده) در کسب و کار فعلی بدون منابع مالی عمده و تعهد پولادین موفق شود.

مدل اشتراکی کسب و کارهای اینترنتی

برای مثال، شرکت های تاکسی رانی نمی توانند مدل های راندن اشتراکی اوبر یا لیفت را تقلید کنند، چون این مدل ها اصولا مبتنی بر مهارت های نرم افزاری و داده ها (آن شرکت – ها) هستند. در مقابل، این شرکت ها، با فناوری ضعیف بر طبق قراردادهای بلندمدت با راننده های نیمه قوت و تمام وقت که از فناوری اطلاعات محدود در حوزه جغرافیایی محدود استفاده می کنند و با رقابت محدود مواجه می شوند، بهره می برند که منابع سازمانی و مدیریتی شان بعید است قادر به نو کردن کسب و کار براساس مهندسی و اطلاعات روز باشد.

در واقع به نظر می رسد این شرکتها از تعاملات فناورانه مبتنی بر تلفن همراه برای تعاملات روزمره بهره لازم را برده باشند و در نتیجه صرفا به خدمت رسانی به بخش کوچکی از بازار ادامه خواهند داد؛ پس دارایی های اصلی شان اغلب مکانی است، نظیر مزیت های حاصل از تنظیم مکانی برای تصرف ایستگاه های تاکسی و پارکینگ فرودگاه؛ اما فناوری قدیمی اغلب با رقابت از سوی رقبای جدید بهبود می یابد، مثلا کشتی های باربری تبدیل به «کشتی های تندرو» شدند تا با کشتی های بخار رقابت کنند، اما تحولات این شرکت ها برای مقابله با نوسانات تغییر به ندرت کار آمد بود.

چهارچوب تحلیلی قابلیت های پویا در سازمان و کسب و کار چگونه است

نمونه ای از تغییرات مولفه های کسب و کار

همانطور که گفته شد، اجرای تحولات در طرح کسب و کار که به راحتی با کسب و کار فعلی تناسب یابد، بسیار آسان تر است. اگر چه این کار به ندرت برای بازیابی و دستیابی به مزیت رقابتی کفایت می کند، اما گذارهای کوچک کسب ارزش را می تواند موجب شود. برای مثال، گلدمن ساچس قادر به افزایش ارزش کسب و کارش برای مدیریت بدهی تحت عنوان یادداشت های ساختار مند بود که به استفاده کنندگان بیرونی اجازه می داد به مشاوران مالی به واسطه آپ گلدمن دسترسی داشته باشند.

در حالی که توانایی بانک های خارجی برای رسیدن به مشتری به واسطه نرم افزار گلدمن تغییر عمده مولفه طرح کسب و کار را نشان می دهد (که اکنون گلدمن می تواند به محصولات مالی دیگر تعمیم دهد)، این نرم افزار از خانواده برنامه های کاربردی وب محور که در سال ۲۰۱۲ گلدمن شروع کرد آن را انتشار دهد، رشد کرد. نرم افزار جدید از قابلیت های موجود استفاده کرد و گزاره ارزش برتری ارائه داد. به زودی بعد از معرفی نرم افزار، گلدمن تبدیل به بزرگترین صادر کننده یادداشت های ساختارمند شد که قبلا تنها بازیگری کوچک در آن بود.

همسویی و هم ترازی استراتژی و مدل کسب و کار

پس عناصر مختلف استراتژی باید هم تراز و سازگار باشند و همین مطلب برای هم ترازی بین استراتژی های سازمان و طرح کسب و کارش صدق می کند. نیازی به گفتن نیست که مهمترین هم ترازی برای اجرای طرح کسب و کار مربوط به نیازهای شرکت و مشتری به شکلی است که جریان مستمر سود برای شرکت فراهم شود.

مثال اصلی این مطلب مدل قدرت در ساعت (power by the hour) به موتورهای جت به صورت خدماتی است که رولز رویس در دهه ۱۹۶۰ در آن پیشگام بود. مشتری به جای پیش پرداخت هزینه ثابت زیاد برای موتور، تنها در زمانی هزینه می کند که موتور در حال بهره برداری است. برخلاف سیستم قدیمی که سعی می شد تا حد امکان خدمات و قطعات بیشتری بفروشد، رولز رویس محرک های قوی برای حفظ موتور در شرایط خوب کاری برای مشتری دارد. در عین حال، قرارداد ساعتی به رولز رویس امکان می دهد رقابت فراهم کنندگان خدمت شخص ثالث را کاهش دهد، این موضوع باعث استفاده از رابطه خدمت – سود شد که همیشه سودده تر از فروش خود موتورها است.

چرا باید بازبینی مدل کسب و کار انجام شود؟

مدل های کسب و کار به ندرت موفق به حرکت در خارج از جعبه (out of the box) یا همان تنظیمات اولیه هستند و باید مرتبا تنظیم شوند و اغلب قبل از آنکه بتوانند محرک سودآوری باشند، گاهی کاملا باید مورد بازبینی قرار گیرند. کسب و کارهای نوپا عموما آسان تر از شرکت های بالغ تغییر شکل می دهند، زیرا از روش ها و داراییهای ثبت شده کمتری که نیازمند تغییر در روند مهندسی مجدد باشند، برخوردارند.

مدل «استارت آپ چابک، که به کمک فناوری برتر» گسترش یافته است، شامل قابلیت «فراهم کردن»، آزمون سریع، رها کردن و جایگزینی نگرش ها و طرح های کسب و کاری که به کار نمی آیند، است. این مدل به خصوص برای طرحهای کسب و کار اینترنت محور تحت نرم افزار (که در آن ها با تغییر نرم افزار می توان هدف گذاری مجدد و تغییر جهت عمده داد) و در بستر رسانه های اجتماعی جهت بازخورد سریع، مرتبط است. علاوه بر این، موضوع مهمی برای طراحی مدل کسب و کار تعیین این موضوع است که کدام بخش های بازار، هدف گرفته شوند؟ اگر چه طرحهای تجاری مناسب در بین بخش های مختلف قابل ارتقاء و بهبود خواهد بود، اما شناخت بخش هایی که ابتدا باید دنبال شوند، حیاتی تر است.

ایجاد تمایز در مدل کسب و کار چگونه است؟

(عدم تمایز) توسط عناصر مدل تجاری نسبت به رقبا در بازار نیز اهمیت زیادی دارد. اگر چه بسیاری از مدل های تجاری، نظیر قدرت در ساعت، توسط رقبا کپی می شوند، اما در اصل این کپی کاری سالها طول می کشد. رقبا می توانند فرصت های خود را به صورت متفاوت درجه بندی کنند و ممکن است انطباق پذیری سازمانی برای تغییر جهت مدل های تجاری نداشته باشند؛ به عبارت دیگر، ممکن است قابلیت های پویا ی ضعیف تر داشته باشند، اما تولید کننده پیشگام است که مزایای زیادی در اختیار دارد، همانند رولز رویس در مثال تکمیل قابلیت های لازم برای نظارت و حفظ موتورهای جت در جهت حداکثر کردن زمان بهره برداری.

با این حال، پیشگامی در مدل تجاری جدید همیشه مسیری برای کسب مزیت رقابتی نیست. اولین نفری که از مدل تجاری تقلید می کند نیز می تواند به مشتریان درباره گزاره ارزش جدید اطلاع رسانی کرده و مسیر را برای ورود رقبا بدون اینکه از سوی شرکت پیشگام مانعی در این زمینه ایجاد شده باشد، مهیا کند. برای مثال، در حالی که در اواخر دهه ۱۹۵۰ شرکت حمل و نقل آمریکایی تحت نام خدمات سی لند (Sea-Land) در حمل کانیتری پیشگام بود، امروزه کسب و کارش تحت تسلط سایر رقبا است. مرسک لاین (Maersk Line)، کشتی رانی رقیب که حدود بیست سال قبل در انتخاب حمل کانتینری اقدام داشت، یکی از آخرین خطوط کشتیرانی بود که خطور حمل و نقل کانتینری را انتخاب کرد، اما در حال حاضر بزرگترین شرکت کشتیرانی است و سی لند را در سال ۱۹۹۹ خرید.

بیشتر بخوانید: مفهوم استراتژی به زبان ساده

مرسک لاین قادر بود منتظر بماند تا استاندارد و فناوری به بلوغ برسند، سپس قاطعانه با ساخت کشتی های بزرگ و تسهیلات بندری مدرن فعالیت کرد و در ادامه قادر شد به شکلی کار آمد ساماندهی مجدد قابلیت هایش برای پیشگامی بازار را انجام دهد. پس می توان نتیجه گرفت پیشگامان باید اولین یادگیرندگان از جریانات بازار بوده و قادر به مقیاس بندی سریع برای استفاده از بزرگترین بخش سودهای در دسترس بازار باشند. تمایز مهم بین مدل های تجاری به «سکو (فرصتی برای بهتر دیده شدن) » بودن یا نبودن آنها بر می گردد. وقتی پلتفرم ها و بازارها دوجانبه (n جانبه) هستند که ویژگی های پایگاه تثبیت شده ، سپس «برنده همه چیز را می برد» یا «برنده بزرگترین بخش را می برد» نیز دارند.

مثالی از پلتفرم پایگاه تثبیت شده

مثال فعلی از پلتفرم “پایگاه تثبیت شده” با تاثیر اوبر و کپی رقیبش «لیفت» است. علیرغم تاثیرات شبکه در مدل تجاری اوبر، لیفت قادر است راه را ادامه دهد زیرا تعداد راننده ها و راکب آنقدر در شهرهای بزرگ زیاد است که هر دوی این پلتفرم های (انطباق ناپذیر) قادرند اندازه شبکه را برای بقا کار آمد کنند. مدل تجاری اوبر از بازرسی دقیق تر سود می برد، زیرا نماینده پیشرو محصول جدید مدل های تجاری «اقتصاد اشتراکی» است.

تفاوت ها منتج به تجربه ای بسیار متفاوت و عموما بهتر برای مشتریان اوبر و رانندگان ویژه شده است. از همه مهم تر، مدل اوبر سهم درآمدی مهمی برای شرکت بدون نیاز به حفظ دارایی های گران در دفترهایش فراهم می کند. پلتفرم، قراردادهای رانندگان و برند دارایی های اصلی هستند، نه ماشین، نشانهای تاکسی یا شناخت خیابان محلی توسط رانندگان.

انسجام عناصر متفاوت برای پیشروی در بازار

استراتژی شرکت اوبر تمرکز بیشتر بر نحوه ورود به بازارهای جدید است و کمتر به نحوه گسترش زمینه های موجود می پردازد. مدل تجاری و فناوری اوبر مفهوم «انسجام» عناصر متفاوت مدل تجاری و استراتژی را نشان می دهند. برای مثال، الزام جی. پی. اس. او بر زمان پاسخ پیش بینی پذیر برای مشتری فراهم می کند، در حالی که هویت راننده را برای مکان مشتری تسهیل می کند. به همین ترتیب، پیش تایید اعتبار زمان خروج از وسیله نقلیه را کوتاه می کند، تجربه مشتریان و رانندگان را بهبود می بخشد و حتی سایر ماشین سواران پشت وسیله نقلیه اوبر نیز تجربه بهتری خواهند داشت.

اوبر از فناوری استفاده می کند تا خود را به شکلی صحیح به عنوان برند خدمات حمل و نقل نشان دهد و بر مقررات هزینه بر و طاقت فرسا غلبه کند، به این ترتیب هزینه ها برای مشتری و راننده کاهش می یابد و فرصت های استخدام را برای رانندگان از تمام مشاغل مهیا می کند. البته «اپ» اوبر رکن اساسی مدل تجاری او است. این پلتفرم (نرم افزار پشتیبانی خود کار) دارد و فعالیت ها و درخواست های هزاران راننده و مشتری در شهرهای بزرگ نظیر سان فرانسیسکو، نیویورک و لندن را یکپارچه می کند. علاوه بر این، کل مدیریت بازار و ناوگان حمل و نقل در آن قرار گرفته است. او بر تعیین می کند چه وقتی قیمت زیاد شود و نه رانندگانش.

بیشتر بخوانید: مشاور سازمانی کیست؟ تعریف مشاوره سازمانی چیست؟

مدل تجاری اوبر ویژگی مهم مدل های تجاری موفق را نشان می دهد که در آن خود تقویت کننده و خود تنظیم است. در شهرهایی که قبلا شبکه های متراکم ماشین برای اجاره نداشتند، اوبر خدمات ماشین برای مشتری به شکلی بهبود یافته فراهم کرد، به طوری که برخی مشتریان نیازی به خرید ماشین نمی دیدند. این فعالیت اثر بازخورد مثبت داشت چون همانطور که مشتری کمتر ماشین می خرید، تقاضا برای اوبر و خدمات مشابه افزایش یافت. اوبر، نظیر ایربیان بی (Airbnb) در بخش لوازم منزل، از دارایی هایی که قبلا خرید شده بود (نظیر ماشین های رانندگان اوبر) بهره برداری بیشتری کرد؛

نقش اقتصاد اشتراکی بر قابلیت های پویا چیست؟

بنابراین «اقتصاد اشتراکی» صرفه جویی برای سرمایه را محقق ساخت. جای تعجب ندارد که شرکت هایی با مدل هایی نظیر اوبر زیاد شده اند، اگر چه همه آنها به شکوفایی نرسیده اند. شرکتی تحت عنوان «هندی» از مدل مشابه برای تمیز کردن خانه پیروی می کند؛ اما هنوز بسیاری از خطوط متقاطع و همرسان بازار کشف نشده اند، تمام آنها ویژگی ها، نیازها، فرصت ها و محدودیت های اختصاصی دارند. مدل تجاری اوبر محور، به خودی خود، موفقیت را تضمین نمی کند، چرا که الزاما یک طرح کسب و کار «کاملا درست» وجود ندارد. انتخاب و کار آمد کردن طرح کسب و کار با توسل به قابلیت های پویای شرکت خواهد بود که در ادامه به بررسی آن اقدام شده است و تحلیل استراتژیک که پس از آن بررسی خواهد شد، نقطه تمرکز این بحث است.

مراحل و فرایند ایجاد قابلیت های پویا

تعریف قابلیت های پویا چیست؟

همانطور که در مقدمه گفته شد قابلیت های پویا شامل حس کردن، ربایش و تغییر شکل منابع برای طراحی و اجرای مدل تجاری کسب و کار است. این قابلیت های پویا می توانند سازمان را قادر به ارتقاء قابلیت های معمول و هدایت آنها به سمت فعالیت هایی با درآمد بالا کنند. احساس از ۴ عنصر تشکیل شده است: فرایندهای هدایت پژوهش و توسعه داخلی و انتخاب فناوری های جدید، فرایندهای به کار گرفتن نو آوری تامین کنندگان، فرایندهای به کار گرفتن توسعه های رخ داده در پژوهش های خارجی علوم و فناوری، فرایندهای شناسایی بخش های بازار هدف، شناسایی نیازهای متغیر مشتریان و شناسایی نوآوری های مشتریان.

در این میان دانشمندان معتقد هستند افراد خود می توانند از طریق ظرفیت های ادراکی شان حس کنند، اما آنچه در دنیای کسب و کار اهمیت دارد آن است که علاوه بر تقویت ظرفیت های فردی، سازمان نیز به چنین ظرفیت هایی مجهز شود تا متکی بر افراد باقی نماند. همچنین عناصر سنتی کسب و کار همچون همسویی مشوق ها با وظایف، مالکیت دارایی های ملموس، کنترل هزینه ها، بهینه سازی سطح موجودی ها اگر چه ضروری اند و ضامن حیات و بقای سازمان هستند، اما برای کسب و حفظ مزیت رقابتی کافی نیستند.

بیشتر بخوانید: چگونه به کارمندان شرکتمان بدهیم؟

ظرفیت ربایش نیز از ۴ عنصر تشکیل یافته است: تعیین راهکار مشتری و مدل کسب و کار، انتخاب پروتکل های تصمیم گیری، انتخاب مرزهای بنگاه برای مدیریت مکمل ها و پلتفرم های (سکوهای کنترل و ایجاد تعهد و وفاداری. ربایش همیشه با سرمایه گذاری در اقدامات توسعه ای و تجاری سازی همراه است. آنها بر طراحی مدل ها و طرح های کسب و کار برای سرمایه گذاری عاقلانه بر روی فرصت های جدید تاکید دارند. در واقع سازمان ها با حس کردن قادرند فرصت های محیطی را کشف کنند یا به فرصت های جدیدی شکل بخشند و به کمک ربایش می توانند در مورد توجیه پذیر بودن سرمایه گذاری در آنها تصمیم گیری کنند و الزامات این سرمایه گذاری را فراهم نمایند.

در نهایت ظرفیت باز پیکربندی نیز از ۴ عنصر تشکیل شده است: دستیابی به تمرکز زدایی و تجزیه و تحلیل پذیری نزدیک، مدیریت هم تخصص شدن و همراستا شدن منابع و تخصص های سازمان، حاکمیت شرکتی و مدیریت دانش. تیس معتقد است کلید برخورداری از رشد پایدار و سودآور در آن است که یک سازمان بتواند در همان زمان که رشد می کند و بازارها و فناوری ها تغییر می کنند، ساختارهای سازمانی و دارایی های خود را باز پیکربندی نماید. این باز پیکربندی کمک می کند که سازمان بتواند از وابستگی های مسیر رهایی یابد این کار نیازمند توسعه و هماهنگی، یا «ساماندهی» منابع شرکت و شرکت های همکاری برای فائق آمدن به تغییرات در بازار یا حتی ایجاد تغییرات جدید در بازار یا محیط تجاری به صورت عمومی تر است.

قابلیت های پویا قوی در کسب و کار چگونه انجام میشود؟

نقطه قوت قابلیت های پویای شرکت سرعت و میزان (و هزینه مرتبط) هم ترازی منابع شرکت شامل مدل تجاری اش – با نیازها و نیازمندیهای مشتری است. برای نیل به این هدف، سازمان ها باید قادر به حس کردن و ربایش فرصت ها باشند و به صورت دوره ای ابعاد سازمان و فرهنگ سازمانی را تغییر شکل بدهند به طوری که قادر به رسیدن به جایگاه جدیدی که به تهدیدها و فرصت های جدید تر توجه دارد، باشند. قابلیت های پویا چند وجهی هستند و شرکت ها لزوما در تمام انواع قابلیت ها قوی نخواهند بود. شرکت می تواند حس کردن فرصت های جدید را انجام دهد اما در شناسایی مدل های تجاری جدید برای بهره برداری از آنها ضعیف عمل کند. یا ممکن است شرکت در توسعه مدل های تجاری جدید موفق باشد، اما در اجرا و اصلاح آنها متوسط عمل کند.

با این حال «قابلیت های پویا قوی» عموما به حس کردن، ربایش و تغییر شکل در تمامی ابعاد می پردازند. شرکت با قابلیت های پویای قوی قادر خواهد بود به شکلی سودده منابع، دارایی و قابلیت های معمولی را بسازد و تجدید کرده و آنها را مطابق نیاز برای نوآوری و پاسخ به مطرح کردن تغییر در بازارها مجدد پیکربندی کند. منابع شرکت باید به شکلی زیرکانه و هماهنگ با فعالیت های شرکت های همکار برای ارزش آفرینی برای مشتریان ساماندهی شوند.

قابلیت های پویا تا حدی توسط امور عادی و فرایندهای سازمانی تقویت می شوند و بر تکامل تدریجی آنها با مداخله های غیر معمول مدیریت تاکید می شود. اگر چه برخی تحقیق ها، تعریف قابلیت ها را به روال عادی سازمانی و قواعد مدیریتی محدود می کنند، اما تیس، این تعریف را خیلی محدود می داند. برای مثال، تنظیم مدل تجاری در مرحله اولیه عمدتا بستگی به هنر و شهود و تحلیل دارد. این مورد بخشی از قابلیت های پویا است که بعید است یک فعالیت عادی تلقی شود.

آیا تقلید پذیری یک فرایند پیچیده است؟

فرایندهای سازمانی، نظیر ارزیابی مکرر نتایج کوتاه مدت مدل تجاری جدید، مفید هستند، اما آنها به تنهایی برای تعیین بهترین گزینه ها در میان بی شمار گزینه موجود کافی نیستند. عنصر اصلی قابلیت های پویا برای استفاده از فرصت های جدید در اغلب موارد شایستگی های مدیریت برای ترسیم و اصلاح مدل های تجاری است. در حقیقت، در دهه گذشته، شایستگی های مدیریت در حوزه قابلیت های پویا مدیریتی توسعه یافته اند. تقلید از قابلیت های پویا برای رقبا دشوار است چون آنها بر مبنای ویژگی های اختصاصی مدیران کار آفرین و روال معمول تاریخ و فرهنگ سازمانی بنا نهاده شده اند.

البته تقلید پذیری یک سیستم پیچیده است و حتی کسانی که به طور مستقیم در ایجاد و پرورش آن مشارکت می کنند از آن درک کاملی ندارند، چرا که آنها منابع چند منظوره، ارزشمند و منحصر بفرد هستند. قابلیت های پویای قوی می توانند به صورت بنیان شرکتی برای مزیت رقابتی پایدار عمل کنند. این مطلب به خصوص زمانی صدق می کند که قابلیت ها در سطوح عمیق سازمان قرار گرفته اند و کمتر در سطح ارشد و یا در تیم مدیریت ارشد واقع باشند.

قابلیت های پویا در سازمان چگونه

مدل های تجاری در چارچوب قابلیت های پویا

علاوه بر تعریف اینکه مدل تجاری چیست، باید بررسی کرد که مدل تجاری چه چیزی نیست. در این بخش تمایز بین مدل های تجاری، قابلیت های پویا، استراتژی و تصمیم گیری برای سرمایه گذاری به شکلی دقیق تر تبیین می شود. برخی تعاریف طرحهای تجاری از واژه استراتژی استفاده می کنند. در حالی که تحلیل استراتژیک لاجرم به طرح مدل تجاری مرتبط است و تیس آن را به لحاظ تحلیلی، جداگانه تصور کرده و فعالیتی مفصل تر می داند. استراتژی را می توان به صورت «مجموعه منسجم تحلیل ها، مفهوم ها، سیاست ها، استدلال ها و اقداماتی تعریف کرد که به چالش های پرمخاطره واکنش میدهد» استراتژی به طور وسیعی بر این نکته تمرکز دارد که چگونه یک شرکت رقابت خواهد کرد (و در رقابت پیروز خواهد شد؟)؛ بنابراین تحلیل استراتژیک منجر به انتخاب مدل تجاری ویژه، بخش های بازار و رویکرد ورود به بازار نسبت به رقبا می شود.

این تحلیل اغلب منجر به نادیده گرفتن مدل قدیمی تجاری و توجه به مدل جدید می شود تا مزیت متمایز جدید در بازار را ایجاد و حفظ کند. بر طبق نظر محققان دیگر، استراتژی، سنگ بنای رقابت پذیری در طی سه دهه گذشته بوده است، اما در روندهای حال و آینده، این مزیت رقابتی پایدار است که هدف غایی و اصلی توجه به مدل تجاری است. شاید صحیح تر باشد که بگوییم قابلیت های پویا، بلوک اولیه ساختمان رقابت پذیری در سطح شرکت است، چون طرح مدل تجاری را که عمیقا با استراتژی گره خورده است، ممکن می سازد.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق استراتژی کارآفرینی سازمانی چیست؟

در بسیاری از موارد، استراتژی شرکت، طرح مدل کسب و کار را تعیین می کند. با این حال، گاهی اوقات، معرفی فناوری چند منظوره جدید (برای مثال اینترنت) فرصت هایی برای مدل های تجاری کاملا جدید ایجاد می کند که استراتژی شرکت باید به آنها واکنش بدهد. زمانی که مدل تجاری در جای صحیح خود قرار گیرد، استراتژی را شکل می دهد تا برخی اقدامات را محدود و برخی دیگر را تسهیل کند. در این حالت مدل تجاری بر امکان پذیری استراتژی با تعیین هزینه ها و سوددهی، تاثیر گذار خواهد بود. در صورت تعارض بین استراتژی و مدل تجاری، مدیریت ارشد باید تصمیم بگیرد کدام یک تغییر کند.

چارچوب قابلیت های پویا چگونه است؟

مدل چندرشته ای شرکت که قابلیت های پویا در مرکزش قرار گرفته است – این وابستگی متقابل را نشان می دهد. نسخه ساده این چارچوب، با حذف کانال های بازخورد نظیر کانال بین طرح سازمان و قابلیت های پویا، در شکل زیر نشان داده شده است: قابلیت های پویا و استراتژی برای ایجاد و اصلاح مدل تجاری قابل اتکا یکپارچه می شوند تا تغییر شکل سازمان را هدایت کنند. به صورت آرمانی، این موضوع منجر به سود آوری و بهبود عملکرد می شود و به سازمان اجازه می دهد قابلیت ها و منابعش را حفظ کرده و افزایش دهد.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع قابلیت های پویا برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.

استراتژیست کیست؟ تعریف استراتژیست چیست؟

استراتژیست کیست؟ تفاوت مدیر با استراتژیست چیست؟

 در این مقاله قصد داریم تا شرح دهیم که نقش استراتژیست در کسب و کار و سازمان چیست و چه تفاوتی و چه شباهتی میان یک مدیر، کارآفرین و استراتژیست وجود دارد. در ادامه با استفاده از ده پرسش کلیدی سعی شده است تا ویژگی های ذاتی یک استراتژیست مشخص گردد، از همین رو مدیران می توانند تفکر استراتژیک خود را طبق روش فکری و مقیاس های یک ژنرال و یک استراتژیست اندازه گیری کنند تا بررسی نمایند که آیا قابلیت های یک استراتژیست را دارند. در اخر میتوانید نظرات و دیدگاه های خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

 مقدمه ای بر تعریف استراتژیست

شاید مشهورترین استراتژیست دنیا یک مدیر کار آفرین نبود، بلکه یک ژنرال بود. هلموت فان مولتکه (HELMUTH VON MOLTKE) رئیس ستاد ژنرالهای پروسی و آلمانی، از سال ۱۸۵۸ تا ۱۸۸۸، طراح و برنامه ریز نظامی ارتش اتوفان بیسمارک بود که سبب شد بیسمارک از چند ایالت پراکنده، آلمان را به یک نیرو و امپراطوری قدرتمند تبدیل سازد و باعث پیروزیهای زیادی گردد. او نویسنده ای چیره دست، پربار و تیز نظر بود و دو ویژگی با ارزش او را به یک استراتژیست ممتاز تبدیل نموده بود. این دو ویژگی عبارت بودند از:

  1. توانایی درک اهمیت رویدادها، بدون اینکه تحت تأثیر آراء و عقاید اطراف خود قرار گیرد و یا دستخوش تغییر نگرشهای دیگران شود و یا گرفتار پیش داوریهای شخصی گردد.
  2. توانایی اخذ تصمیم و عمل به آن بدون اینکه بدلیل، ریسک یا خطرات جانبی از اصل مسیر و هدف منحرف شود.

این دو ویژگی مکمل یکدیگر بوده و در مورد مدیران و کارآفرینان و نیز ژنرالها و رهبران صدق می کنند. برای مثال، جک ولش (JACK WELSH)، مدیر عامل جنرال الکتریک گفته است: «استراتژی بدنبال افراد می آید. انتخاب فرد صحیح منجر به استراتژی صحیح می شود.» اما چه چیزی از مدیر یک استراتژیست می سازد؟ یک مدیر عامل چگونه توانایی استراتژیک مدیران خود را در سازمان تشخیص می دهد؟ مدیران چطور می توانند توانایی خود را در زمینه استراتژیک توسعه دهند و بهبود بخشند؟

هیچ آزمونی وجود ندارد که بتواند توانمندی و قدرت استراتژیک یک مدیر را دقیقه اندازه گیری نماید. اما چند سؤال اساسی و کلیدی وجود دارد که به ما نشان می دهند توانایی فرد در این جهت تا چه حد است. مدیرانی که به این سؤالات به صورت آزمون شخصی و انفرادی پاسخ می دهند، می توانند در مورد توانمندی استراتژیک خود به نتایج عملی و کاربردی برسند. چنین پرسشنامه ای فرآیند انتخاب مدیران خوب و کارآمد را عینی تر، روشنتر و ساده تر می سازد. همزمان این روش ابزاری را به دست مدیر می دهد تا شخصیت مدیریت خود را بهسازی نماید.

استراتژیست باید بداند که استراتژی یاد دادنی نیست!

استراتژی برتر، فان مولتکه باعث پیروزی در جنگهای اتریش – پروس در سال ۱۸۶۶ و نیز فرانسه – پروس در سال ۱۸۷۰ گردید. در عین حال که مرد تصمیم و عمل بود، همزمان انسانی آرام، با فرهنگ و انسان دوست بود. یک دوست او می گوید که او می توانست به هفت زبان سکوت کند. مولتکه بجای اینکه مستقیما دستور بدهد، رهنمود می داد که عبارتست از راهنمایی دیگران در جهت اخذ تصمیم مستقل. در گذشته، افسران پروسی از تصمیم و عمل مستقل باز داشته شده بودند. فرماندهان نظامی تصمیمات و اعمال آنان را از بالا کنترل می کردند. اما مولتکه این سنت را واژگون ساخت و این مطلب را روشن ساخت که از افسران خود انتظار نوآوری و استقلال عمل و تصمیم دارد.
طبق نظر مولتکه، استراتژی عبارتست از کاربرد عقل سلیم و لذا نمی توان آن را به کسی یاد داد. بر اساس نظر او، استراتژی عبارتست از نگاه کردن به تمام عوامل واضح و آشکار از زاویه درست. لذا نمی توان آن را در مدارس و دانشگاه آموخت. چون نهایت هر دانشگاه تعادل یا حد وسط را تعلیم می دهد. همانطوریکه مراکز مذهبی در قرون وسطی فقط راهبان متوسط تولید کردند و هرگز نتوانستند قدیس تربیت کنند و مدارس مدیریت امروزی بندرت یک مولتکه و یا بیسمارک تولید می کنند.

هدف واقعی تعلیم و تربیت در هر دانشگاه یا مدرسه عبارت از دستیابی به بالاترین سطح متوسط است. دانشجویان ارزشهایی را می آموزند که در سطح معمول کاربرد دارد و نوعی فرهنگ ساده و عمومی را می آموزند، که به آنها اجازه دهد توانمندیهای طبیعی خود را بهبود بخشند. بالاترین کاری که یک مدرسه مدیریت می تواند انجام دهد این است که راه و روش توسعه و بهسازی فردی را به مدیران آینده بیاموزد و کوشش نماید تا از بدآموزیها و ایجاد سد و موانع توفیق مدیران جلوگیری کند و آنها را به مسیرهای غلط هدایت نکند.

اختلافاتی که مشاهده میکنیم بیشتر مربوط به پایه و اساس شخصیت فردی است تا دانش مکتسبه. بنابراین توانمندی و استعداد استراتژی آفرینی در مدیران و نوآوران نیز بستگی به شخصیت آنان دارد. پس چه عوامل و شرایطی لازم است تا یک استراتژیست باشیم؟ چه عوامل و عناصری نشان دهنده سطح و قابلیت استراتژیکی مدیران است؟ پرسشنامه ما این شناسائی مدیران استراتژیست را بطور ساده نشان می دهد. وقتی مدیران و کارآفرینان در این آزمون شرکت می کنند، از خودشان یا از دیگران ده سؤال می کنند. پاسخهای آنان منجر به ارائه تصویری می شود که توانایی فرد را در بعد استراتژی نشان می دهد.

وظیفه استراتژیست کسب و کار

تعریف استراتژیست چیست؟

استراتژیست فردی خلاق و آگاه است که در حیطه کسب‌و‌کاری که در آن فعال است، می‌تواند فرصت‌های استراتژیک جدید مرتبط با مدل کسب‌و‌کار را شناسایی کند و موجب ارتقای مدل کسب‌و‌کار شود یا مدل کسب‌و‌کار جدیدی خلق کند. به یک مثال عملی توجه کنید. وقتی پروژه تولید اولین نوع نرم‌افزار ماشین حساب گرافیکی شرکت اپل در سال ۱۹۹۳ لغو شد، رون آویزور و کرگ رابینز، دو کارمند عادی تازه استخدام شده که از این پروژه مطلع بودند، درخواست دادند به برخی از امکانات این شرکت برای کار روی این پروژه، دسترسی داشته باشند. آنها در واقع یک فرصت استراتژیک جدید را شناسایی کرده بودند و یک تیم تشکیل دادند. شرکت اپل نیز شرایط و بسترهای زایش استراتژی از طریق سیستم مدیریت استراتژیک خود را ایجاد کرده بود. این تیم شش ماه بدون حقوق روی نرم‌افزار مورد نظر کار کرد. اکنون این نرم‌افزار روی ۱۰ میلیون دستگاه نصب شده است و به‌عنوان یک مزیت رقابتی مهم در طرح کسب‌و‌کار شرکت اپل جای گرفته است. بنابر این تیم دو نفره کارمندان ساده این شرکت، یک استراتژی موثر در مدل کسب‌و‌کار را ایجاد کرده‌اند؛ پس استراتژیست هستند.

البته تعاریف بسیاری تا به امروز برای استراتژی ارائه شده است که تمام آن‌ها بر نظم، تجزیه و تحلیل، خلاقیت، نوآوری و متفاوت عمل کردن تاکید دارند. بر همین اساس یک شخص استراتژیست هم باید تمام این ویژگی‌ها را در انجام فعالیت‌های خود به نمایش بگذارد. بنابراین در پاسخ به سوال استراتژیست کیست، می‌توانیم بگوییم:

«استراتژیست کسی است که بتواند یک سازمان (اعم از سازمان‌های بزرگ، شرکت‌های چند وظیفه‌ای یا کسب ‌و کارهای کوچک) را با دیدی همه‌جانبه و تفکری سازنده به سوی تحقق چشم‌اندازهایی روشن و قابل دسترسی هدایت کند!»

آیا من یک مدیر خلاق و کارآفرین هستم؟

برادران استیوز  یعنی جابز و وزنیاک، مؤسسین و صاحبان کامپیوتر (APPLE COMPUTER)، هماهنگی و «دموکراتیزه شدن» در کامپیوتر را پیش بینی کردند. گوتلیب دوت وایلر بنیانگزار تعاونی میگروس (MIGROS COOPERATIVE) که اکنون بزرگترین فروشگاه زنجیره ای سوئیس می باشد، در سال ۱۹۲۵ تنها با چند وانت فورد مدل تی پر از شکر، قهوه، برنج، ماکارونی، روغن و صابون آغاز کرد. اما این دیدگاه را داشت که ساختار سنتی توزیع مایحتاج عمومی مردم را دگرگون سازد تا به نیازمندان و طبقات کم درآمد و پائین تر جامعه کمک کنند.

مؤسس شرکت تی ۔ ان ۔ آی که یک شرکت نفت ایتالیا متعلق به دولت است، دیدگاهی را داشت تا ایتالیا را در بخش نفت و گاز طبیعی تقریبا خودکفا سازد، و آقای استفن دیوید سن بک تل (STEPHN DAVIDSON BECHTEL) بنیانگذار بزرگترین شرکت ساختمانی جهان کل سیاره زمین را به عنوان محل یا فضای ساختمانی در نظر گرفت و همیشه بر این اعتقاد پابرجا بود که: «ما هر چیز را، در هر کجا و در هر زمان می سازیم.»

همانطوری که این نمونه ها و هزاران نمونه دیگر نشان می دهند، در ابتدای هر کار و فعالیت نوآور، خلاق و کارآفرین، همیشه نوعی دید  بلند مدت و عمیق وجود دارد و این در هر نوع فعالیت بازسازی، نوسازی و سازندگی زندگی کاری یا انسانی و سازمانی دیده می شود. چنین دیدگاهی را می توان همانند ستاره شمال، نوعی هدف گذاری و جهت یابی در نظر گرفت و بطرف آن حرکت کرد.

راهنماهایی که در سفرهای سخت و طولانی در کویر و بیابان دچار مشکلات می شوند، الگوی ستاره ها و رابطه آنها با ستاره شمال را به عنوان جهت یابی و جلوگیری از گم کردن راه خود قرار می دهند. این ستاره ها مقصد نیستند. اما راهنمایی و جهت یابی کافی و لازم را برای رسیدن به مرحله بعد با هدف بعدی نشان می دهند، حال فرقی نمی کند این گروه از کجا می آید. عازم کجا است و در کجا می ماند و تا چه حد مجهز است و طی مسیر چقدر مشکل است.

البته ستارگان جهت کلی را نشان می دهند، اما هر انسان بدوی که امیدوار است در این سفر به واحه (محل سبز و خرم) برسد آگاه است که نباید فقط به ستارگان نگاه کند، بلکه یک استراتژیست باید زیر پایش را هم نگاه کند تا در مسیر دچار ریگ های روان نشود و در آنها فرو نرود و نیز می بایست به رهبر و راهنمای گروه و اطلاعات و دانش او ایمان و اعتماد و اطمینان داشته باشد. دید بلند مدت یک مدیر مثل ستاره شمال، هدف نهایی نیست. بلکه نوعی رهنمود یا جهت گیری کلی است که حرکت و سیاستهای سازمان را در آن مسیر هدایت می نماید. اگر این دید یا تصویر یا فلسفه، واقع بینانه و جذاب باشد و در احساسات و عواطف کارکنان نفوذ کند و نیز از نظر ذهنیت علمی آنان را معتقد سازد، پس می تواند موجب حرکت و هماهنگی سازمانی شود. هر مدیر کار آفرین که ادعای توانمندی استراتژیکی دارد باید بتواند این دید خود را در چند جمله بگوید یا بنویسد.

البته نوع دید گاه ممکن است در بین مدیران و سازمانهای مختلف اهمیت متفاوتی داشته باشد. یک شرکت موفق که معتقد است باید راه فعلی خودش را ادامه دهد، بیشتر نیازمند به دقت روی عملکردهای فعلی و به کمال رساندن آن است تا اینکه نگران ایجاد دید یا
فلسفه جدید باشد.

آیا فلسفه من در مدیریت براساس مجموعه نگری سازمانی استوار است؟

وقتی که یک دید در جریان شکل گیری قرار می گیرد در حقیقت به یک فلسفه مجموعه نگری و سازمانی تبدیل می شود که عبارتست از ایدئولوژی کارآفرینان و یا حتی سایر مدیران کلان. برای مطالعه بیشتر در این خصوص نیز می توانید به مقاله استراتژی کارآفرینی مراجعه نمایید. یک فلسفه خوب سازمانی مثل یک فریاد یا غریو جنگی خوب می ماند.

جرج برنارد شاو (GEORGE BERNARD SHAW) خاطرنشان می سازد که یک فریاد خوب جنگی نیمی از نبرد است. فرانک استروناک (FRANK STRONAGH)، کارآفرینی که شرکت بین المللی ماگنا تولید کننده قطعات اتومبیل که مرکز آن در اونتاریو کانادا می باشد را تأسیس کرد، دید خود را روی «اقتصاد منصفانه » پایه گذاری کرد. اصول کلی این طرز فکر یا فلسفه کل نگری «اقتصاد مطلوب» او عبارتند از:

  • ده درصد از سود ناخالص به کارکنان تعلق دارد و سه درصد به عنوان پاداش نقدی و هفت درصد بصورت سهام اختصاص می یابد
  • شش درصد از سود ناخالص به عنوان پاداش نقدی به مدیران تعلق دارد.
  • دو درصد از سود ناخالص به مؤسسات خیریه، دانشگاهها و سازمانهای سیاسی و فرهنگی تعلق دارد.
  • هفت درصد از سود ناخالص به تحقیق و توسعه تعلق می گیرد.
  • بیست درصد از سود خالص به صورت سود سهام به سهامداران تعلق می گیرد.

طبق نظر آقای استروناک، اگر تیم مدیریتی شرکت ماگنا، در طی سه سال نتواند افزایش سود برای شرکت تولید کنند می بایست تغییر کنند. یک شرکت فامیلی نیز در اتریش فلسفه سازمانی و اصول دیگری را دنبال می کند. بنظر آنها شرکت باید رشد کند اما نه سریعتر از آنکه نتواند این رشد را از منابع داخلی شرکت تأمین کند.

تصمیمات هیئت مشاورین تنها زمانی تصویب می شود که همه اتفاق آراء داشته باشند، اعضاء خانواده مجاز نیستند به فعالیت و کار دیگری بپردازند. شرکت با هیچ شرکت دیگری وارد مذاکرات برای تقسیم سهام و مشارکت نمی شود. اما در شرکت اولیوتی (OLIVETTI) رئیس هیئت مدیره آقای کارلودی، روش و فلسفه سازمانی کاملا متفاوتی دارد: فلسفه او مشارکت و موافقتنامه های دو جانبه بین شرکتها را تشویق و تأیید می کند مانند سرمایه گذاریهای مشترک دو یا چند سازمان (JOINT VENTURES)؛

پیوستگی و اتحاد شرکتها با هم و گرد آمدن چند شرکت در یک شبکه کلی استراتژیک. فلسفه مجموعه نگری سازمانی (CORPORATE PHILOSOPHY) یک شرکت مانند جهان بینی یک فرد ترکیبی از مهمترین عوامل و ارزشهای شخصیتی یک فرد است. البته این برای صاحبخانه مهم و لازم است که از درآمد مستأجر خود آگاه باشد. اما به همان اندازه مهم است که از شخصیت و جهان بینی مستأجر نیز اطلاع داشته باشد. بهمین ترتیب، کار آفرینی که در جهان پر از رقابت که گلوی او را می فشارد، وارد عمل می شود باید مطالبی راجع به منابع، امکانات و تولیدات رقبا بداند و مهمتر از همه می بایست از فلسفه سازمانی رقبا نیز آگاه باشد.

کارآفرینان و مدیران سطوح عالیه که نبرد فعالیت را به رقیب خود می بازند، اغلب ارزیابی درستی از فلسفه سازمانی و مقاصد بلند مدت رقبای خود را انجام نداده اند. این قبیل مدیران ممکن است حتی راجع به مقاصد بلند مدت خودشان نیز به اندازه کافی آگاهی نداشته باشند. مثلا صنعت اتومبیل سازی آلمان می بایست متوجه و نگران پیشرفت این صنعت در ژاپن باشد، بجای اینکه تصور کند اتومبیلهای ژاپنی از نظر طرح و مهندسی به پای اتومبیل آلمانی نمی رسند. این روزها ژاپنی ها این شعار کاری را می دهند: «رقباء تغییر می کنند، فلسفه ما بقوت خود باقی می ماند.» نظرگاهی که اغلب باعث می شود تا شرکتهای تازه وارد مسلط گردند.

استراتژیست سازمان کیست و چگونه فعالیت می کند

استراتژیست باید بداند که آیا در رقابت از مزیت رقابتی برخوردار است؟

مولتکه متوجه شد که استراتژی یعنی «تکامل یک ایده اصلی یا رهنمود بر حسب تغییرات مداوم شرایط» و استراتژیست کسی است که بتواند این کار را به درستی انجام دهد. در تجارت و بازرگانی امتیاز ویژه این است که شرکت وضعیت یا موقعیت منحصر بفردی در بازار پیدا کند، بازاری که در آن کار می کند و این امتیاز می بایست قابل نگهداری و همیشگی باشد. به عبارت دیگر یک شرکت کوشش می کند که نفر اول یا نفر دوم باشد و یا حداقل در بین چند رقیب پیش تاز و اصلی در بخش بازار خود باشد.

ولی یک سازمان تنها با ارائه محصول بهتر و یا راه حل بهتر برای مسئله با هزینه کمتر می تواند رهبر و پیش تاز بازار خود در یک منطقه گردد. عنصر اصلی هر استراتژی عبارتست از ایجاد مزیت رقابتی دائمی یا پایدار، که در شرایط ایده آل (حالت مونوپل) بتواند آن محصول یا خدمات را به طور خاص ایجاد کند. نمونه هایی از شاخصهای مزیت رقابتی عبارتند از نسبت هزینه عملکرد یک سازمان، طرح خاص تولیدات، سرویس و خدمات دائمی و قابل اعتماد و توانایی توزیع سریع محصول یا خدمت – به عبارت دیگر مشتری دنبال اینگونه عوامل است تا یک شرکت را بر شرکت دیگر ترجیح دهد.

ایده ای که راهنمای اصلی فرانس فولکل، مدیر موفق تولید کننده اسکی در آلمان بوده است: «کسی که با بیشترین حوصله لوازم اسکی می سازد، سریعترین اسکی را می سازد.» وقتی قهرمانان با استفاده از اسکی های آقای فولکل، برنده مسابقات جهانی آلپاین شدند، فروش او اوج گرفت که همان گفته او و فلسفه مدیریت بازاریابی و سازمانی او را تأیید می کرد. مشتریانی که دنبال موفقیت می باشند، دنبال محصولی موفق می گردند.

بر خلاف سایر رقبا، شرکت فولکل تمام اجزاء اسکی را داخل کارگاه خود می سازد. این گونه تولیدات با دقت و حوصله زیاد سبب ایجاد محصولی شده که بسیار ممتاز و برتر از سایر محصولات مشابه است و همین کار باعث شده که این شرکت از مقام پانزدهم در دنیا یک مرتبه جهش فوق العاده ای داشته باشد و در طی ده سال یکی از مشهورترین و پیشتازترین سازندگان لوازم اسکی در جهان باشد.

آرتور دوپل مایر، تولید کننده اتریشی آنتن های ارتباطی معتقد است که علاوه بر نوآوری در طرحهای تولیدی وسایل مهمترین برتری رقابتی او سیستم خدماتی این شرکت است. این نظام خدماتی به شرکت دوپل مایر امکان می دهد تا در مدت ۲۴ ساعت به مشتریان خود در هر نقطه ای از دنیا خدمات و سرویس بدهد. دوپل مایر، مدیریت بر اساس کل کیفیت (TOTAL QUALITY MANAGMENT) را ارائه می دهد، استاندارد کردن خدمات یا وسایل و کاهش قطعات مورد نظر برای تعویض، نظام انبارداری کارا در سطح جهان و کارکنان ماهر که آماده هستند در هر لحظه در جهت حل بحران و مسائل اضطراری حرکت و آنرا حل کنند.

هر دو نمونه که ذکر کردیم استراتژی هایی را نشان می دهند که اثرات غیر مستقیم دارند و بیانگر ذهن یک استراتژیست خلاق هستند. در مواردی که استراتژی مستقیم است مثل حالت تهاجمی در جنگ قیمتها، منابع مالی و فیزیکی شرکت هستند که موفقیت یا شکست شرکت را تعیین می کنند و در اینجا عوامل روانی و زمان تولید محصول جدید کارساز نیست. ولی وقتی شرکت استراتژی غیر مستقیم را برمی گزیند، مثل نتایج و سودمندی کلی محصول برای مشتریان و یا کنار زدن رقبا بوسیله مشارکت و سهیم شدن با یک شرکت دیگر، در اینجا منابع فیزیکی و مالی چندان اهمیتی نخواهند داشت.

بدلیل شتاب فزاینده تغییرات سازمان و پیچیدگی نهادها و سازمانهای انسانی مدیرانو استراتژیست های ارشد سازمان باید راه استفاده از استراتژی های غیر مستقیم را بیاموزند. این روشها معمولا از استراتژی های مؤثر و کارآمدتر می باشند و اثرات آنها دراز مدت است. گرچه نباید فراموش کنیم که استراتژی های غیر مستقیم نیز مستلزم منابع فیزیکی و مالی می باشند.

استراتژیست باید بداند که آیا کارکنان، تمام قابلیت خود را در جهت منابع سازمان بکار می گیرند؟

از دیدگاه نظری شرکتی که با استراتژی مشخص و توسط یک استراتژیست کارکشته اداره می شود، مجموعه ای از کار آفرینان است و علاوه بر آن دارای قابلیت تفویض اختیار مسئولیت مدیریت به واحدها و گروه های استراتژیک می باشد. این سازمانها یا زیر بخشهای کوچکتر مراکزی هستند برای تجمع عملیات و فعالیتهای هماهنگ، که توسط کل منابع شرکت پشتیبانی می گردند و بوسیله مدیران بسیار لایق و کارآفرین اداره می شوند.

در واقع می توان اذعان نمود که مدیران کلان سازمان رهنمود می دهند و مدیران استراتژیک زیر بخشهای مربوطه و استراتژیست های ارشد سازمان، آنرا پیاده می کنند. اما این رهنمودها مفصل و پیچیده نیست. بلکه مدیریت کلان شرکت فلسفه و جهت کلی را بیان میکند و این واحدهای مدیریت استراتژیک هستند که خودشان بطور مستقل و با اختیارات کافی دنبال انجام کارها می روند و معمولا این فعالیتها اثرات بسیار خوب و برانگیزنده ای دارند. رهنمودهای اثربخش و کارساز موجب تحرک، انگیزش، خلاقیت و سازندگی مدیران استراتژیک می گردند و با عث می شود تا قابلیت برنامه ریزی استراتژیک در استراتژیست های سازمان تقویت شود

برای مثال، مدیریت بالای شرکت چنین رهنمودی را برای مدیر تولید به عنوان بخشی از استراتژی پیش برنده ای بیان می کند: «ما انعطاف پذیری بیشتری می خواهیم که از طریق افزایش کاربرد اتوماسیون انجام شود و این کار در طی زمان معینی و هزینه مشخصی باید انجام گردد. اینجا مسئولیت مدیر است که بهترین راه و خلاقترین روشها را برای دستیابی به این رهنمود پیدا و اجرا کند.
موفقیت یک سازمان اصولا به این بستگی دارد که تا چه حد مدیران این سازمان می توانند آزادانه تصمیم گیری استراتژیک انجام دهد و بطور خلاق در جهت منابع و هدفهای سازمان تلاش کنند.

یکبار بیسمارک گفت که: شهامت در میدان نبرد در بیشتر ما دیده می شود. اما بندرت افرادی را پیدا می کنید که در زندگی عادی و تلاش سازمانی شهامت لازم را دارا باشند. او درباره شهامت صحبت می کرد که انسان از باورهای خود دفاع کند. یعنی اینکه گاهی اوقات اگر رهنمودهای مدیریت کلان شرکت صحیح نباشد باید شهامت ایستادن مقابل آنرا داشته باشیم. نتیجتا مدیریت کلان شرکت باید رهنمودهایی ارائه نماید که قابل انعطاف باشند و بتوانند به نحو مفیدی توسط مدیران تعبیر و تفسیر گردند.

در انجام عملیات مدیریتی هر روزه در سازمان، مدیران بخشهای مختلف شرکت باید کاملا با هدفها و فلسفه کلی شرکت، مقاصد و اهداف استراتژیک آن آشنا باشند تا بتوانند بر آن اساس حرکت کنند. حتی اگر شرایط خاص رقابتی مدیران را مجبور سازد که از توافق قبلی خود با مدیریت کلان سازمان عدول نمایند. این اصل به همان اندازه که متعلق به هلموت فان مولتکه است به جک ولش نیز تعلق دارد، تقریبا بالاترین و جدیدترین سبک مدیریت امروزی است و مسلما بالاترین درجه و امکان کارآفرین بودن و سازندگی مدیر را نشان می دهد.

با استفاده از این پیش فرض، می توانیم سؤال مربوطی را درباره ارزیابی سطح توانمندی مدیریت استراتژیک و استراتژیست سازمان از خود بپرسیم: «آیا تمام مدیران قادرند که دید کلی سازمان یا فلسفه اصلی شرکت و هدفهای استراتژیک واحد خود را که مسئول آن هستند در چند کلمه یا جمله بیان کنند؟»

اگر مدیران قادر به این کار نباشند، اشکال عمده، متوجه رؤسای بالاتر است تا خود آنها که احتمالا توانمندی مدیریت استراتژیکی ضعیفی دارند. هیچ مدیر واحد یا بخشی از سازمان نمی تواند به تنهایی و مستقلا بدون دانستن فلسفه، رهنمود و دید کلی سازمان و شرکت اقدام و حرکت سازنده ای انجام دهد و استراتژیست تنهای شرکت باشد.

آیا سازمانی را که من بنا نهاده ام قادر است دیدگاههای مرا بکارگیرد؟

مدیران عالی سازمانی و کارآفرینانی که فکر می کنند می توانند با نق زدن به مدیران زیردست توفیق یابند معمولا در اشتباهند. اگر وارد این کار شوند، به حیطه ای وارد شده اند که کار افراد دیگر است و لذا عملکرد افرادی را که می بایست آن کار را انجام می دادند کم رنگ و بی اهمیت می سازند و کار خودشان را به عنوان یک مدیر اضافه می کنند تا جاییکه دیگر نتوانند تمام کارها را انجام دهند. این   مشاهدات که توسط مولتکه عنوان شده است، دو سؤال اساسی را برای ارزیابی سطح توان مدیریت استراتژیک و استراتژیست های سازمان مطرح می سازند:

آیا تمام موقعیتها و مسئولیتهای مدیریتی پر از انسانهایی است که بتوانند بطور مستقل در راه هدف سازمان آزادانه تصمیم گیری و خلاقانه عمل کنند؟

پاسخ  سؤال منفی است. اگر مدیرانی که مشغول انجام وظایف هستند نتوانند با نیازهای استراتژیک سازمان هماهنگ باشند و باز هم در سمت خود باقی بمانند و نیز اگر به کارکنان و مدیران اجازه داده نشود که بشکل خلاق و آزاد، در راه و مسیر استراتژی سازمان حرکت کنند، سطح توانمندی استراتژیک در مدیران آن سازمان کاملا زیر سؤال خواهد بود.

همیشه اختلاف زیادی بین آنچه سازمان عملا انجام می دهد و آنچه روی کاغذ به عنوان وظیفه آمده است وجود دارد. البته چنین اختلافی، در یک چهارچوب و محدوده مشخص نه تنها محقق است بلکه مفید نیز می باشد. مدیران لایق در سطوح بالا می بایست روی انعطاف پذیری و کشش کارکنان در برخورد با رویدادهای نامطمئن در سیستم کل سازمان سرمایه گذاری و به آن توجه کنند. چون تنها از این طریق است که می توانند کارکنان بسیار برجسته و لایق و کارآفرین ها را شناسایی کنند.

کسانی که می توانند در این قبیل شرایط مستقلا تصمیم گیری نمایند. بنابراین مدیریت سطح بالا، با توجه به اینکه تا چه حد میزان ساختار سازمانی را انعطاف پذیر طراحی کرده و رفتار خلاق و نوآوری را تشویق کند، نشانه ای است از اینکه آن سازمان تا چه حد میزان توانمندی پرورش مدیریت استراتژیک را در درون خود دارا می باشد.

تعریف استراتژیست شرکتی و سازمانهای چند کسب و کاره

آیا مدیران عملیاتی و استراتژیست در برنامه ریزی استراتژیک سازمان سهیم هستند؟

برنامه ریزی استراتژیک (راهبردی) وظیفه آن دسته از مدیران صف است که مسئول بکارگیری یک استراتژی سازمانی می باشند. بهمین دلیل، کلید و رمز موفقیت برنامه های استراتژیک، مشارکت فعال و سهیم ساختن اینگونه مدیران صف از مراحل آغاز سیاستگذاری و تنظیم برنامه استراتژی خواهد بود. این مطلب سه سؤال مهم را بدنبال دارد.

  1. مدیریت کلان شرکت چگونه بشکل اثر بخش از مسئولین برنامه ریزی استفاده می نماید؟
  2. چطور مدیران صف را بطور موقت به برنامه ریزان دراز مدت و با دید آینده نگر تبدیل نماییم؟
  3. مدیران چگونه می بایست پیشرفت، به اجرا درآمدن و پیاده سازی استراتژی را کنترل نمایند؟

سازمانهای موفق مدیران صف را از طریق دوره های آموزشی با اصول و تکنیکهای استراتژی آشنا می سازند از آنها یک استراتژیست کاربلد می سازند تا مطمئن شوند که این مدیران اهداف و مقاصد استراتژی کلان شرکت را که توسط مدیران سطح بالا عنوان شده است کاملا می دانند.

همچنین مدیریت سطوح بالا در کار برنامه ریزان دخالت و نظارت می کند در این صورت وظیفه گروه برنامه ریزی کارکنان عملا مبنای برنامه ریزی استراتژیک نیست، بلکه تجزیه و تحلیل استراتژیک از عوامل و بخشهایی است که در فعالیت شرکت می توانند بسیار مهم و موثر باشند. هر دوی این وظایف مدیریت صفی را حمایت می کنند و هر دو گروه، یعنی مدیران صف و گروه برنامه ریزان بر پیشرفت و اجرای استراتژی نظارت می نمایند و کنترل استراتژیک را بر عهده دارند.

اگر مدیران صف را در فراگیری برنامه ریزی استراتژیک دخالت ندهیم، مدیریت کلان شرکت نمی تواند ادعا کند که توانمندی مدیریت استراتژیک سازمان در سطح مطلوب است. هم چنین اگر کنترل استراتژیک بنحو اثر بخش اعمال نشود و نتوان از آن در جهت مانوری «سیاسی» استفاده کرد، نتیجه چندان مطلوب نخواهد بود. مثلا چنانچه مدیران یک شرکت نساجی ایتالیائی آزاد باشند تا استراتژی را طراحی و آنرا اجرا نمایند ولی هم زمان مدیریت سطح بالا این حق را داشته باشد تا استراتژی آنان را کنترل کند و یا احیانا آنرا تغییر دهد، نتیجه مطلوبی عاید نخواهد شد. لذا هماهنگی سطوح در این کار الزامی است. در واقع تغییرات استراتژیک و تحول استراتژیک نیز، با وجود هماهنگی و همسویی مدیران عملیاتی و استراتژیست های سازمان محقق می شود.

استراتژیست باید بداند که آیا فرهنگ و بافت سازمانی با استراتژی آن هماهنگ است؟

هر چقدر فرهنگ سازمانی و استراتژی با یکدیگر هماهنگی بیشتری داشته باشند، توانمندی مدیریت استراتژیک بیشتر خواهد بود. مثلا چنانچه شرکتها سطوح سازمانی و گزارش دهی را به حداقل برسانند، امکان استقلال تصمیم گیری و هم آهنگی و نوآوری و خلاقیت را افزایش می دهند.

شرکتهایی که در مدیریت به کمال رسیده اند و توانسته اند استراتژیست های کاربلدی را پرورش دهند، معمولا یک هماهنگی مطلوبی بین استراتژی و فلسفه مدیریت و سازمان، فرهنگ سازمانی و دیدگاه اصلی مدیریت ایجاد کرده اند، این طرز فکر به تمام سطوح تسری پیدا کرده و لذا استراتژی می تواند توسط هر یک از کارکنان بطور مستقل و با خلاقیت خاص او پیاده و اجرا گردد.

وقتی بخواهیم سطح عمومی و کلی توانمندی مدیریت استراتژیک را در یک شرکت اندازه گیری و ارزشیابی کنیم، باید از خودمان سؤال کنیم: «آیا فرهنگ و هویت سازمان، برداشت و تصور عمومی و مهمترین عناصر ملموس شرکت ما با استراتژی ما هماهنگ و هم جهت می باشند؟

یک شرکت می تواند یک مدرسه مدیریت و حتی یک مدرسه زندگی باشد و یا از نظر تئوری هر دوی آنها باشد. البته در واقعیت این بندرت اتفاق می افتد. اگر مدیران شرکت و استراتژیست های سازمان کوشش کنند تا از نظر علمی تمام اصول مربوط به استراتژی را در اذهان کارکنان جایگزین کنند در اینصورت شرکت یک مدرسه مدیریت است. در بین سازمانهای بزرگ و متوسط، زیمنس (SIMENS)، آی – بی – ام (IBM)، یونی لیور (UNILEVER). سنت گوبین ( SAINTGOBAIN ) و مون ته دیسون (MONTEDISON) چنین نمونه ای از شرکت را که همانند یک مدرسه مدیریت است نشان داده اند.

شرکت می تواند یک مدرسه زندگی باشد اگر دید و توان رهبری استثنائی و برجسته و گستردگی شرکت به مدیران اجازه تماس و برخورد صمیمی و رو در رو با کارکنان را بدهد در اینصورت شرکت تبدیل به جهان لایتناهی و کهکشانی بزرگ می شود، نه اینکه فقط به یک محدوده کوچک با اهداف محدود سازمانی بسنده کند. این دنیای کوچک نه تنها بشکل بسیار مطلوبی سازمان یافته است، بلکه ارزشهایی از قبیل تحمل، اعتماد، فرهنگ، زیبائی شناسی، سلیقه، شوخی و مزاح و سایر ویژگیهای انسانی را در فلسفه خود در بر می گیرد و آنرا به کارکنان می آموزد.

چنین سازمانهایی زندگی فرد را در شرکت با معنی می سازند و انتظارات و انگیزش او را افزایش می دهند تا حدودی که اندازه گیری آن به راحتی امکان پذیر باشد. کارکنان این سازمان «مدرسه زندگی» سبک کاری بسیار فعال و متعهدانه ای را نشان می دهند. البته تعداد چنین شرکتهایی بسیار اندک است و متأسفانه تعداد آنها رو به کاهش است؛ شرکتهایی که بتوانند استراتژیست های بزرگی را در خود پرورش دهند. با توجه به شرایط و مقتضیات بازرگانی در جهان بعد از انقلاب صنعتی، معمولا بهسازی و رشد فرد جدا از بهسازی و رشد او در شغل و کار می باشد. سازمانهای متعالی و کمال یافته به هر دو بعد توجه می کنند، هم بهسازی و رشد فرد در شغل و هم بهسازی و رشد فرد بعنوان یک انسان بسیار ارزشمند. در واقع آنها سعی دارند تا با این دو رویکرد، مدیران خود را به استراتژیست های کارکشته مبدل کنند.

استراتژیست مدیریت استراتژیک چه کسی است

آیا استراتژیست می تواند سازمان را بطور صحیح راهنمایی کند؟

ارزش استراتژیست های بزرگ، کار آفرینان برجسته و مدیران شایسته وقتی بیشتر می شود که این حقیقت را دریابیم بجای اینکه آنها فقط به دنبال موفقیت باشند به دنبال زندگی کردن و زندگی بخشیدن بوده اند. این یک نتیجه گیری انتزاعی است، اما دیر یا زود، می بینیم که تمام موقعیتهای بازرگانی ما فراموش می شوند. پس چه چیزی است که در مورد مدیریت استراتژیک ماندنی و جاودانه است؟

بعضی از پاسخها بشرح زیر است:

  • جهت گیری های استراتژیک که مدیران بزرگ و کارآفرینان لایق انتخاب می کنند و نه محدودیتهائی که ایجاد می کنند.
  • پروژه ها، برنامه ها و حرکتهایی که این گونه مدیریت ها آغاز می کنند و نه اینکه چه کاری را به اتمام می رسانند.
  • سؤالاتی را که مطرح می سازند و نه پاسخهایی را که پیدا می کنند و یا از قبل می دانند.
  • راه و مسیری را که انتخاب می کنند تا دیدگاههای آنان را در سازمان پرورش دهند و نه ساختمان هایی که می سازند.
  • کارکنانی را که انتخاب می کنند تا دیدگاههای آنان را در سازمان پرورش دهند و نه ساختمانهایی که می سازند.

چیزی که در مورد توانایی و عملکرد مدیران شایسته قطعی است، بیشتر خودجوشی و خود برانگیختگی است تا تحصیلات، بیشتر نوآوری و شم تجاری است تا یادگیری و بیشتر در عظمت شخصیت افراد است تا در توانایی های مخصوص و ویژه آنان.

بیان داستانی از هندوستان تفاوت بین دانستن و بودن را روشن می سازد. مردی به کوهستان رفت و گفت: «ای کوه تو چقدر نادانی، تو نمی دانی که چقدر بزرگی و بلند هستی و چه شکل جالبی داری، اما من، تنها یک مرد معمولی، همه چیز را درباره تو می دانم. «کوه اندکی فکر کرد سپس پاسخ داد: «تو درست میگویی و من این چیزها را نمی دانم. ولی من کوه هستم!» دانستن همه حقایق مهم نیست، چیزی که مهم است این است که شخص بفهمد که او واقعا کیست و چیست. استراتژیست نیز باید بفهمد که چه وظیفه ای دارد، شان او چیست و چه جایگاهی در سازمان دارد.

در ارزیابی اینکه آیا یک مدیر استراتژیست خوبی است یا خیر، ما سؤال می کنیم که: آیا این مدیران یا کارآفرینان قادرند جهت را نشان دهند و کارکنان را به نحوی جذب کنند که آثار پایدار داشته باشد؟ آیا آنها قادرند ارتقاء بلند مدت در رشد و سودآوری سازمان را تأمین کنند؟ هر چیزی را که کارآفرین با دید و باور و اعتقاد خود شروع کند اثرات بسیار بلند مدت خواهد داشت، اما هر چیزی را به عنوان راه حل مسائل خاص ارائه دهد بزودی از صفحه روزگار محو خواهد شد. استراتژیست های موفق این توانایی را نیز دارند تا کارکنان سازمان و افراد بیرون از سازمان را با دید خود آشنا سازند و آنان را در جهت درک و اجرای آن قانع نمایند.

هلموت فان مولتکه بهترین مثال از شخصیتی است که راز همیشه مجهز بودن به سیستمی از معاونین و دستیاران شایسته را خوب می دانست به این معنی که از طریق تفویض اختیار و قدرت به معاونین خود آنچه را که می خواست انجام می داد. هرمن کی سرلینگ (HERMAN KEY SERLING)، فیلسوف آلمانی و بنیانگذار «مکتب خرد» که در سالهای ۱۹۲۰ در اروپا مشهور بود دریافت که درستی یعنی داشتن صداقت با خود و دیگران و عدم تظاهر به آنچه که نیستیم و رفتار بر اساس شخصیت واقعی خودمان. بنابراین مدیری که استراتژیست خوبی است باید از چنین صداقت و شرافتی برخوردار باشد.

استراتژیست خوب، اغلب به شانس خوب احتیاج دارد

همانطوری که مولتکه متذکر می شود، استراتژیست خوب اغلب به شانس خوب هم احتیاج دارد. به عبارت دیگر توانایی استراتژیکی مدیران شامل قابلیت قرار گرفتن در موقعیتی که خوش شانسی فراهم کند نیز می باشد. بسیاری از مدیران و کارآفرینان موفق به تنهایی موفقیت کمی داشته اند و موفقیتهای آنها بستگی به شرایط و عوامل مناسبی داشته است که به اقتضای شرایط برای آنها موفقیت و خوش شانسی آورده است.

برای انجام کارهای سخت و سنگین، مدیر یا باید واقعا با تمام وجود بخواهد و بتواند که آن کار را انجام دهد و یا اینکه شانس باید او را همراهی کند. اما در اینجا خوش شانسی تنها تصادفی نیست، بلکه معنای آن این است که مشکلات و مسائلی که به صورت غیر قابل پیش بینی واقع شده اند و کارهای چالش انگیز مورد نیاز برای موفقیت، دقیقا با شخصیت مدیر یا استراتژیست همخوانی و سازگاری داشته اند.
بنابراین، اگر فرض کنیم انسانها سرنوشت خود را به اجبار از طریق ماهیت شخصیت و کاراکتر خود می سازند، می توانیم نتیجه بگیریم که هرچه شخص در زندگی خوش شانس تر باشد، احتمال موفقیت و توانمندی او در مدیریت استراتژیک بیشتر است و برخلاف آن، یعنی تعداد وقایع و رویدادهای سخت و دشوار که در زندگی یک مدیر پیش آمده و ضربه های کاری را که او بدون شکست و ناامید شدن تحمل کرده است، می توانند سطح توانمندی مدیریت استراتژیکی او را نشان دهند.

آیا استراتژیست سهمی در بهسازی جامعه و خودش دارد؟

مدیران، کارآفرینان و استراتژیست های خبره و موفق که دارای توانمندی استراتژیک هستند نیز ممکن است مرتکب اشتباهات شوند، اما اجازه نمی دهند این اشتباهات آنها را از دید، فلسفه سازمانی و بهسازی و توسعه دائمی در جهت ایده اصلی منحرف نماید.

آنها نقشه استراتژی دارند و طرح کلی را در ذهن خود تجزیه و تحلیل کرده و اجازه نمی دهند که تحت تأثیر رویدادهای کم اهمیت تر واقع شوند. آنها روابط و نقشه های خود را هم درون و هم برون سازمان تنظیم می کنند و هم چنین طرح اجرایی استراتژی را در ذهن دارند. آنها همچنین بیشتر تحت تأثیر نقشه و طرح جامع و بزرگ و اصلی سازمان هستند تا رویدادهای کوچکتر.

این سطح بالای توانایی مدیریت استراتژیک تنها از طریق کوشش و آموزش دائمی در زندگی آنها امکان پذیر است. برای مدیران، کارآفرینان و استراتژیست های موفق غیر قابل تصور است که فکر کنند به هدف نهایی رسیده اند و یا اینکه راه حل کامل و بی نقص دارند و یا اینکه آخرین حرف را روی موضوعی زده اند. این «ویژگی» که مدیران برجسته می بایست در جستجوی آن باشند به زیبایی توسط رابرت لوئیس استیون سن (ROBERT LOUIS STEVENSON) بیان شده است. او می گوید: «زمانی در زندگی موفق خواهید بود که زندگی پاکیزه و منزهی داشته باشید. همواره خندیده و بسیار زیاد عشق ورزیده باشید. اگر احترام انسانهای باهوش و عشق کودکان را بدست آورده باشید، کار و وظیفه خود را به نحو شایسته ای انجام داده و دنیا را محل بهتری برای زندگی ساخته و قبل از مرگ، آن را بهتر از زمانی که وارد آن شده اید تحویل دهید. شاید با نوشتن چند کتاب، سرودن یک شعر کامل، نجات یک روح از پریشانی لذت دائم از زیبایی طبیعت و بیان آن و مشاهده بهترین جنبه های خود و سایرین «بتوان گفت که زندگی موفقی داشته اید». استراتژیست های کسب و کار باید یک سؤال کلیدی نهایی را از خود بپرسند: چه کاری کرده ایم برای اینکه دنیا را بهتر از زمانی که وارد آن شدیم، ساخته باشیم؟

نقش استراتژیست به عنوان دانشجو، معلم و نمونه

اختلاف بین استراتژیست واقعی و یک فرد رؤیایی غیر واقعی چیست؟ پاسخ را باید در بازسازی ساختار زندگی فرد جستجو کنیم: چه موفقیتهایی داشته است و تا این مرحله در زندگی چه کرده است؟ برای شناسایی استراتژیست های واقعی با اندازه گیری نکات زیر شروع می کنیم:

  • طبیعت دید آنها در آغاز هر مرحله از کار و زندگی
  • روشی که آنها دید و هدف کلی خود را در جهت تطبیق با شرایط هماهنگ ساخته اند.
  • حد و حدودی که در شرایط مختلف، هدفهای خود را عملی ساخته اند و دیگران را نیز به عمل آن تشویق و راغب ساخته اند.

این روش ارزیابی می تواند به مدیریت کلان شرکت کمک کند تا بین مدیران متوسط و استراتژیست های خوب تمیز و تمایز قائل شود. با استفاده از یک پرسشنامه ده سؤالی می توانید مدیریت سازمان خود را ارزیابی کنید و از طریق بدست آوردن نماها در زمان ترفیع و جابجایی مدیران، بهتر تشخیص دهید کدام مدیر استراتژیست بهتری است. این روش نباید سایر روشهای ارزیابی را بی اهمیت نماید، بلکه باید همراه با آنها بتواند به عنوان یک ابزار کمکی استفاده شود تا توانمندی عملکرد و نیروی بالقوه مدیریت استراتژیک را نشان دهد. بدیهی است که این پرسشنامه تنها یک ابزار یا وسیله کمکی است برای سنجش مقولات مختلف، مانند هر پرسشنامه دیگر و دست آوردهای کیفی آن مهمتر از امتیازات عددی و یا متوسط امتیازات و نمرات خام می باشد.

روش به این نحو است که مدیرانی را که مایلیم ارزیابی کنیم، ابتدا پرسشنامه را تکمیل می نمایند، سپس مدیریت کلان شرکت ممکن است مایل باشد با آنها درباره ابعاد مختلف آن بحث کند. این فراگرد تنها یک ارزیابی انفرادی شخص از خود فرد نیست، بلکه مدیران بالاتر می توانند نسبت به اعتماد به نفس، جهت یابی، فلسفه و دید آن کسانی که پرسشنامه را تکمیل کرده اند مطلع شوند. این اطلاعات به آنها کمک می کند تا اثر بخشی کلی سازمان را افزایش دهند. در واقع اگر این کار توسط کلیه مدیران کلیدی شرکت انجام شود، متوسط یا میانگین آن نشان دهنده توانمندی مدیریت استراتژیک در شرکت خواهد بود.

به عنوان یک اقدام نهایی در این فراگرد، مدیریت سطح بالای شرکت نیز می تواند خودش را از طریق این پرسشنامه ارزیابی نماید چون آزمون اطلاعات مفیدی درباره نقاط ضعف و قدرت شخصی مدیر عامل بدست خواهد داد، مسلما تمام پاسخها باید مستدل و براساس حقایق و واقعیتها باشند. بطور کلی، این پرسشنامه می تواند بخشی از فراگرد رسمی برنامه ریزی مدیریت سازمان باشد.

ناپلئون اغلب معتقد بود که در میدانهای جنگ باید شخصا حضور داشته باشد تا سپاه او پیروز شوند، اما این میادین آنقدر زیاد شد و وسعت یافت که عملا امکان چنین کاری برایش نبود.

در نتیجه، استراتژیست های خوب نه تنها باید شاگردان خوبی باشند بلکه باید معلمین خوبی نیز باشند. کسانی که دقیقا و بشکل بارزی در جهت اجرای استراتژی زندگی، جنگ یا تجارت تجربه علمی و عملی کسب کرده اند، می توانند بدون حضور استراتژیست اصلی یا مدیر عامل یا فرمانده، شخصا عمل کنند و موفق باشند.

از این زاویه می توان استراتژیست نمونه را یک سمبل دانست چون کارکنان آزادند زندگی خود را هرطور که می خواهند دنبال کنند. اما وقتی کارکنان در زمینه تفکر استراتژیک آموزش ببینند و بتوانند برنامه های استراتژیک را اجرا نمایند و نظام ارزشی مدیریت مدافع ارزشهایی از قبیل نوآوری، خلاقیت، سازندگی، تلاش انفرادی، جرات، شجاعت، شهامت و خطر کردن و کار چالش انگیز باشد، اعتبار و حیثیت و مشروعیت سازمان در دست مجموعه ای از انسانهای کار آفرین و لایق خواهد بود.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع استراتژیست کیست؟ برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.

تعریف دقیق اخلاق کسب و کار چیست؟

در این مقاله قصد داریم به موضوع اخلاق و تعریف اخلاق کسب و کار (business ethics) بپردازیم. درک جایگاه و اهمیت اخلاق در کسب و کار باعث می شود تا شرکتها و سازمانها در مسیر درست خود قرار گیرند و مراحل پیشرفت شان را با ثبات طی کنند. اخلاق سازمانی نیز دیگر مفهومی است که در باب اخلاق کسب و کار مورد بحث قرار می گیرد. در ادامه این مقاله سعی شده است، تا تاریخچه اخلاق کسب و کار بررسی گردد و رویکردهای مختلفی از اخلاق کسب و کار بیان شود و تعاریف خاص نیز تبیین شوند. در آخر می توانید نظرات و دیدگاه های خود را نسبت به موضوع اخلاق کسب و کار بیان کنید.

مقدمه ای بر مدیریت کسب و کار

تأثیر و اهمیت اخلاق فردی، ویژگی های شخصی، صداقت و اعتماد به طور عام، و اخلاق کسب و کار به طور خاص، بر افزایش کارایی اقتصادی و جلوگیری از فساد و رسوایی های اقتصادی و نیز تأثیر منفی ارتشا و فساد اداری بر روابط کاری، تصمیم گیری فردی و همه اقتصاد، غیر قابل انکار است؛ اما به صورت علمی ملاحظه و بررسی نشده است. اکنون نزدیک به سه دهه است که در غرب، اقتصاددان ها و فیلسوفان اخلاق، گفتمان هایی را که به گفته هوسمن در دوران شکوفایی متدولوژی اثبات گرایی متوقف شده بود، احیا کردند. حاصل این گفتمان و تعامل به رشته ای کاربردی از دانش اخلاق به نام «اخلاق کسب و کار انجامید.

هدف نهایی اخلاق کسب و کار این است که کیفیت اخلاقی تصمیم گیری ها و عملکردها را در همه سطوح کسب و کار بهبود بخشد. برای ارتقای سطح کیفی و کمی این رشته، اندیشه وران برجسته ای را معطوف داشته و از همین رو ادبیات غنی و پرباری را برای آن فراهم کردند. از جمله این اندیشه وران، آقای جورجز اندرل است که اخیرا در دانشگاه مفید یک دوره اقتصاد، اخلاق و مذهب را برگزار کرد.

او استاد و مدرس اخلاق کسب و کار و تجارت بین المللی کالج مندوزا وابسته به دانشگاه نوتردام و دارای دکتری در رشته های فلسفه و اخلاق و اقتصاد است. در سال ۱۹۹۲ میلادی ریاست جامعه بین الملل تجارت، اقتصاد و اخلاق «ISBEE» را عهده دار بود و در تأسیس شبکه اخلاق کسب و کار اروپا (EBEN) همکاری داشت. علاقه مندی پژوهشی او فهم چالش های بین المللی اخلاق و کسب و کار است و حدود ۱۹ کتاب و ۱۰۰ مقاله درباره آن نوشته است. مقاله حاضر یکی از آنها است. به نظر نویسنده، با توجه به وضعیت پدید آمده در آغاز قرن ۲۱ و طرح بحث جهانی شدن و با توجه به این که جهانی شدن اقتصاد با جهانی شدن ارتشا و فساد اداری همراه شده است، باید رویکرد به اخلاق کسب و کار رویکردی جهانی باشد و باید برای میدان اخلاقی مشترک جهت مقابله با چالش های مشترک کوشید.

مقاله حاضر در صدد ترسیم و تعریف چارچوب مفهومی برای تأسیس اخلاق کسب و کار به صورت رشته علمی است و در این جهت به بررسی ادبیات موجود اخلاق کسب و کار پرداخته و رویکردهای گوناگون آن را به بحث گذاشته است. مقاله حاضر می تواند الگویی مناسب برای پژوهشگران اقتصاد اسلامی که در صدد تبیین تعامل اقتصاد و اخلاق و ارزشهای اسلامی و دخالت دادن این ارزش ها در آن هستند، ارائه کند.

تعریف اخلاق چیست؟

اخلاق معادل واژه‌ moral ،در لغت به معنی خوی، رفتار عادت شده و مزاج به کار رفته است که گاهی آن را وصف‌ حالت یا رفتار می‌دانیم که در این مفهوم به حالت درونی و ملکه نفسانی اطلاق می‌شود و گاهی نیز مراد ما از آن دانش‌ نظام‌مند ethics است.در این کاربرد، اخلاق علمی است که از خوب و بد بحث می‌کند .

اخلاق به‌عنوان تنظیم‌کننده روابط میان انسان‌ها،همواره‌ از اهمیت بسیاری برخوردار بوده است. در مدیریت نیز این‌ ساز و کار درونی، بدون آن‌که نیاز به اهرم‌های بیرونی داشته‌ باشد، قادر است عملکردهای اخلاقی را به وجود آورد. نقش‌ اخلاق در عملکردها و رفتارها، در تصمیم‌گیری‌ها و انتخاب‌ها، و در برخوردها و ارتباطات مهم و تعیین‌کننده است و از این‌رو است که امروزه بحث اخلاقیات و مدیریت یکی از مباحث عمده‌ رشته مدیریت گردیده است. چند تعریف ارائه شده از اخلاق در متون مدیریتی به شرح زیر است:

  • اخلاقیات به‌عنوان سیستمی از ارزش‌ها و باید و نبایدها تعریف می‌شود که براساس آن نیک‌وبدهای سازمان مشخص‌ می‌گردند و عمل بد از خوب متمایز می‌شود .
  • اخلاق الگوی ارتباطی مبتنی بر رعایت حقوق طرف ارتباط است.به دیگر سخن،اخلاق مسئولیت‌پذیری در قبال حقوق‌ افراد است .

ﺑﺮ اﻳﻦ اﺳﺎس ، اﺧﻼق سازمانی نیز ﻋﺒﺎرت اﺳﺖ از: ﻣﻘﺮرات، اﺳﺘﺎﻧﺪاردﻫﺎ ، ﻛﺪﻫﺎ و ﻳﺎ اﺻﻮﻟﻲ ﻛﻪ دﺳﺘﻮراﻟﻌﻤﻞ های ﻻزم ﺑﺮای رﻓﺘﺎرﻫﺎی درﺳﺖ اﺧﻼﻗﻲ و وﺟﺪاﻧﻲ و ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ درﺳﺘﻜﺎری در شرایط ﺧﺎص ﺳﺎزﻣﺎﻧﻲ را ﻓﺮاﻫﻢ می سازند

تعریف اخلاق کسب و کار چیست؟

اخلاق کسب و کار زمینه گسترده‌ای است زیرا موضوعات مختلف زیادی در زیرمجموعه آن قرار دارند. از جنبه‌های مختلفی قابل مطالعه است، چه از نظر فلسفی، علمی و چه قانونی. با این حال، قانون بیشترین نقش را در اخلاق کسب و کار دارد. بسیاری از کسب و کارها علاوه بر تمیز ماندن از منظر حقوقی، برای تقویت وجه عمومی خود نیز از اخلاق کسب و کار استفاده می‌کنند. این کار بین مصرف‌کنندگان و کسب و کارهایی که به آن‌ها خدمت می‌کنند اطمینان ایجاد می‌کند.

اخلاق کسب و کار، مطالعه چگونگی عملکرد یک کسب و کار در مواجهه با معضلات اخلاقی و شرایط جنجالی است. این می‌تواند شامل چندین موقعیت مختلف باشد، از جمله نحوه اداره یک کسب و کار، نحوه تجارت سهام، نقش یک کسب و کار در مسائل اجتماعی و موارد دیگر. ایده مدرن اخلاق کسب و کار نسبتا جدید است، اما نحوه رفتار اخلاقی کسب و کار از زمان مبادله و تجارت به طور گسترده‌ای مورد بحث قرار گرفته است. ارسطو حتی چند ایده شخصی درباره اخلاق کسب و کار ارائه داد.

با این حال، اخلاق کسب و کاری که امروزه می‌شناسیم در دهه ۱۹۷۰ به عنوان یک زمینه مطالعات دانشگاهی مطرح شد. به عنوان بخشی از دانشگاه، اخلاق کسب و کار هم از نظر فلسفی مورد بحث قرار گرفت و هم از نظر تجربی سنجیده شد. با قوی‌تر شدن این زمینه تحصیلی، دولت ایده‌های پیشرو در این زمینه را به قانون وارد کرد و بدین ترتیب کسب و کارها را مجبور به رعایت قوانین و مقررات خاصی کرد.

اهمیت اخلاق در کسب و کار چقدر است؟

تجارت و اقتصاد، در جوامع امروز، چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی، دو قدرت عمده پیش برنده شده اند. این دو در ترکیب با فن آوری های نو به طور فزاینده ای افکار و رفتار مردم را شکل می دهند و هر روز بیش از پیش حوزه های گوناگون زندگی مانند تحقیق و توسعه، ارتباطات راه دور، بیوتکنولوژی، سیاست، آموزش و پرورش، فرهنگ، مذهب و خانواده را تحت تأثیر شدید قرار می دهند؛ بنابراین، با نفوذ روزافزون تجارت و اقتصاد، برای این که آنها رها نشده، به سرنوشت نامعلومی دچار نشوند، لازم است هر چه بیشتر مطمئن شویم تجارت و اقتصاد در مسیر درست حرکت می کنند. هدایت تجارت و اقتصاد، باید هم از بیرون و هم از درون صورت گیرد.

هدایت بیرونی از راه عواملی همچون فشار سیاسی، آیین نامه های قانونی، عادات اجتماعی – فرهنگی و آموزش، و هدایت درونی با بهره گیری از عواملی مانند رفتارهای حرفه ای، سازمان های تجاری و تاجران، خود قانونمندی صنایع، پیمان های تجاری و غیره صورت می گیرد. رویکرد بیرونی به تنهایی نمی تواند این هدایت را محقق سازد؛ زیرا از تعهد و التزام درونی تھی است. بسنده کردن به رویکرد درونی نیز به تنهایی کافی نیست؛ زیرا کسب و کار همانند هر بخش اجتماعی دیگر، فقط یک قسمت از پیکره جامعه است و به کنترل اضافی بیرونی نیاز دارد. در عین حال، رویکرد درونی اهمیت بیش تری دارد؛ زیرا عاملان اقتصادی که به آزادی بیشتر علاقه مند هستند، به این سبب، مسئولیت بیشتری را نیز تحمل خواهند کرد.

این که تجارت و اقتصاد باید در مسیر درست حرکت کند، دلیلی برای بیان بعد اخلاقی، درون قلمرو تجارت و اقتصاد است. در این راه، نه تنها رفتار اخلاقی (Moral Practice)، بلکه تفکر و نظریه اخلاقی (Ethical Theory) یا اخلاق اقتصادی و تجاری ( Business and Economic Ethics) به صورت پژوهش علمی با چالش های نامشخصی روبه رو است. هر چه جهانی شدن بیش تر به پیش می رود، چالش های عملی و نظری در این زمینه بیش تر و پیچیده تر می شوند. در مقایسه با این هدف بزرگ، تاکنون دستاوردهای عملی و نظری اخلاق کسب و کار با کاستی های قابل ملاحظه ای مواجه بوده است. عواملی وجود دارند که پیشرفت را بسیار مشکل کرده اند.

دگرگونی های جهانی عنوان کتاب دیوید هلد (David Held) و مؤلفان همکارش، کاری شفاف و دقیق روی جهانی شدن است، فرآیندهای بسیار پیچیده ای هستند که بعید است به پایان برسند و عمق شان فهمیده شود و نیز نتایج دور از دسترس هم برای جوامع محلی و هم برای جوامع جهانی دارد. افزون بر این، از چشم انداز اخلاق دستوری (Normative Ethical)، چالش ها کم دهشتناک نیستند. پرسش ها نه تنها به روابط اجتماعی درون جامعه بر می گردد – آن گونه که جان رالز (John Rawls) در کتاب حقوق مردم بررسی کرده است – بلکه به روابط فرد با فرد در مؤسسات چند ملیتی، فراسوی مرزهای ملی نیز مربوط می شود.

افراد باید به یک هم زیستی با کثرت گرایی فرهنگی و مذهبی (Cultural and Religious Pluralism) متداول و فزاینده بین کشورها و فرهنگ ها برسند و برای میدان اخلاقی مشترک، جهت مقابله با چالش های مشترک بکوشند. این میدان مشترک می تواند چیزی شبیه اخلاق جهانی (Global Ethics) که در سال ۱۹۹۳ به وسیله پارلمان مذاهب جهان پیشنهاد شده است، باشد. هانس گانگ به همراه عده ای دیگر، آن را توسعه داده، ترویج کردند.

رویکرد جهانی اخلاق کسب و کار چگونه است؟

با توجه به موقعیت پدید آمده در آغاز قرن ۲۱، آنچه به طور قطع عاقلانه به نظر می رسد، این است که رویکردمان به اخلاق کسب و کار، رویکردی جهانی باشد و آن را در سطح جهانی بجوییم. گرچه تا آن جا که امکان داشته، رویکردهای ارزشمندی در فرهنگ ها و کشورهای خاصی توسعه یافته است، تاکنون این رویکردها نتوانستند لوازم جهان یکپارچه شده (Globalizing world) را فراهم آورند؛ به طور مثال، کتاب تحسین برانگیز همگام با اخلاق کسب و کار در واقع، بازتاب نگرش صرف امریکایی است (فقط یک فصل از ۳۲ فصل آن، نوشته نویسنده اروپایی است). چهار جلد کتاب راهنمای اخلاقی کسب و کار با ۹۰ درصد الگوگیری از آلمان، به طور یقین با اندیشه آلمانی شکل گرفته است؛ البته معنایش این نیست که این کار بی اهمیت است؛ بلکه توانایی صدور آن را به دیگر کشورها به شدت محدود می کند؛

بنابر این، در تدارک بررسی و زمینه یابی از اصول اخلاقی فراگیر و جهان شمول کسب و کار، برای نخستین کنگره جهانی تجارت، اقتصاد و اخلاق که در سال ۱۹۹۹ در توکیو برگزار شد، فهرستی از پرسش های مورد نیاز برای مقابله با چالش های عمده تهیه شده بود. نتایج و دستاوردهای حاصله در زمینه اخلاق کسب و کار در شماره ویژه مجله اخلاق کسب و کار در اکتبر ۱۹۹۷ منتشر شد. با این کار، روشن شده بود که به ویژه برای مقایسه بین المللی، نوعی چارچوب مفهومی، بیش تر از همه به سبب جهانی شدن تجارت و پیشرفت های اقتصاد مورد نیاز است؛ البته نیاز به این چارچوب مفهومی همزمان در کشورها و فرهنگ های گوناگون به وسیله طرحهای تحقیقاتی و آموزشی انجام شده اخلاق کسب و کار، احساس شده بود؛

از این رو، در این مقاله، ابتدا چارچوب مفهومی برای اخلاق کسب و کار تعریف می شود؛ سپس خواهد کوشید تا ترسیم کند این رشته در حال حاضر خود را چگونه عرضه کند؛ آن گاه رویکردهای گوناگون به «اخلاق کسب و کار» به بحث گذاشته می شود و سرانجام مقاله با چند ملاحظه و اظهار نظر به پایان می رسد.

چارچوب مفهومی برای اخلاق کسب و کار

بدون تردید، راه های تدوین استراتژی برای مرامنامه اخلاق کسب و کار بسیار است؛ اما تدوین و توسعه چارچوب مفهومی، مزیت های فراوانی دارد. کار مفهومی، دامنه سردرگمی مباحث اخلاق کسب و کار را به ویژه در زمینه جهانی شدن و کثرت گرایی فرهنگی و مذهبی روشن می کند و نیازی ضرور برای گفت و گوی هدف دار است. با تمرکز روی سطوح مشترک مطالعات تجربی و نظری، از بسیاری از قیل و قال های نظری و پژوهش های بی پایان تجربی رها می شویم؛ افزون بر این که زمینه ای برای اجرایی کردن و ارزیابی نیز فراهم می شود.
چارچوب مفهومی با چند ویژگی مشخص می شود. از این نظر به آن چارچوب گفته می شود که نه آینه تمام نمای موضوع مورد بحث است و نه طرح کلی و مبهم از آن در معنا فراگیر است؛ به طوری که شامل همه عناصر کلیدی، روابط و مناسبات موضوع تحت پژوهش می شود. سازگار است و می تواند با رویکردهای گوناگون نظری به کار رود و دامنه گسترده ای از جزئیات را در بر گیرد؛ البته همچنین در بر گیرنده بسیاری از مفاهیم نظری مانند رابطه بین نظریه و تجربه، مبنای فلسفی علم اقتصاد، شأن اخلاقی مؤسسات اقتصادی و پندارهای مردم درباره ارتباط بدن و روح است؛ گرچه بحث از این ها، فراتر از حوزه محدود این مقاله قرار دارد.

در این مقاله، اصطلاح اخلاق کسب و کار « Business Ethics» یا «Business and Economy Ethics» در مفهومی گسترده به کار رفته و شامل همه قلمرو اقتصادی زندگی می شود؛ از این رو، با تصمیم گیری های فردی عوامل اقتصادی مانند مدیران، کارکنان و با تأسیس و مدیریت سازمان های اقتصادی، سیاست های عمومی مربوط به کسب و کار، نظام های اقتصادی، اقتصاد جهانی و مؤسسات مالی سر و کار دارد و فرض شده که این بخش از زندگی، هم قابل تعریف و هم قابل تمییز از دیگر بخش های آن (مانند قلمرو اجتماعی، فرهنگی، حقوقی و سیاسی) است. هر بخشی در محدوده خاص خودش، چه بزرگ یا کوچک، باید استقلالی ویژه و عقلانیتی خاص هنگام مراوده با دیگر بخش ها داشته باشد. (بحث کردن درباره این که بخش اقتصادی چگونه با دیگر بخش ها رابطه می یابد، از حوزه این مقاله خارج است).

هدف از بکارگیری اخلاق کسب و کار چیست؟

هدف نهایی اخلاق کسب و کار این است که کیفیت اخلاقی تصمیم گیری استراتژیک و عملکردها را در همه سطوح استراتژی کسب و کار بهبود بخشد. از دیدگاه میان فرهنگی، آنچه به ویژه اهمیت دارد، این است که سه روش فهم اخلاق کسب و کار یعنی معناشناسی (Semantic)، تجربه (Practice) و نظریه را از هم تمییز بدهیم.

نگرش ها درباره مباحث اخلاق، اصطلاحاتی که باید به کار رود و اصطلاحاتی که نباید به کار رود، به طور چشمگیری، از یک محیط فرهنگی به محیط فرهنگی دیگر ممکن است، فرق داشته باشد. افزون بر این، صحبت کردن درباره اخلاق کسب و کار به طور معمول با صحبت کردن درباره رفتار اخلاقی یکی نیست؛ زیرا شخص می تواند این کار را انجام دهد و آن کار را انجام ندهد. این یکی نبودن، نتیجه نبود باورپذیری (Credibility) و نبود قدرت اخلاقی ( Moral Authority) است.

سه روش برای اجرای اخلاق کسب و کار کدام است؟

درباره مسائل و موضوعات اخلاق کسب و کار باید به صورت سازمان یافته بیندیشیم و به نظریه پردازی بپردازیم. این کار نه تنها برای دلایل نظری مانند بررسی انتقادی، ارزیابی مستقل و سازگاری، بلکه برای اصول عملی مانند تبیین مسائل مفهومی در کار، برآورد منصفانه رفتار شغلی و ارائه مشاوره سازمانی جدی به سازمان ها لازم است؛ بنابراین، این سه روش از هم متمایز بوده نمی توانند جایگزین یکدیگر شوند؛ گرچه از بسیاری جنبه ها با هم مرتبط هستند. به هر حال این سه روش باید برای اخلاق کسب و کار اجرا شود.

سازماندهی رشته اخلاق کسب و کار، یک رویکرد عمل گرا (Action Oriented) در سطوح چند گانه، پرسش اساسی علم اخلاق درباره آنچه باید انجام بدهم و آنچه ما باید انجام بدهیم است. ما همیشه برای عمل کردن تحت فشار هستیم و از تصمیم گیری چه به طور ضمنی یا صریح نمی توانیم سرباز زنیم. تصمیم گیری و عمل، بخش اساسی زندگی انسان است. همان گونه که آلن جرث می گوید: «متغیر مستقل همه اخلاقیات رفتار انسان است»؛ هر چند در جوامع تکثرگرای خودمان با انبوهی از باورها و نظریات اخلاقی مواجهیم که به عوامل بسیاری وابسته است.

ما چه به حقوق انسانی یقین قاطع داشته باشیم یا به قدرت فائقه نفع شخصی باور بیاوریم یا منزلتی برای نسبی گرایی اخلاق قائل شویم یا درباره علم اخلاق در کل شکاک باشیم، باید تصمیم بگیریم و عمل کنیم. حتی اگر به تعویق بیندازیم یا بکوشیم از برخی عملکردها و تصمیم های خاص دوری کنیم، سرانجام و در حقیقت با ملاحظه مقام تصمیم گیری، تصمیم می گیریم و عمل می کنیم؛ از این رو، رویکردی عمل گرا برای اخلاق کسب و کار پیشنهاد شده است. این رویکرد، تمرکز و توجه متعادل و روشنی را بر عاملان اقتصادی ( Actors) و ساختارهایی که در آن قرار می گیرند، حفظ می کند؛

البته «عمل» (Action) می تواند مجموعه متنوعی از معانی را به خود بگیرد؛ اما آنچه در این بحث اهمیت دارد، این است که «عمل»، آزادی انتخاب (Freedom of Choice) را با خود داشته باشد. ما می توانیم از بین راههای گوناگون عمل، در عین حالی که در معرض تعدادی محدودیت قرار دارد، انتخاب کنیم. عمل هرگز بی حد و حصر نیست. به هر حال، محدودیت ها اغلب نتیجه انتخاب های گذشته است؛ به طور مثال، شرایط، قوانین و قواعد بازار، به روشنی برای آن دسته از عاملان اقتصادی که با آنها مواجه می شوند، ولی به سرعت نمی توانند آنها را تغییر بدهند، محدودیت و گرفتاری ایجاد می کند؛ اما دامنه گسترده ای از این محرومیت ها (تا آنجا که محدودیتها ساخت دست بشر هستند، نه محدودیت های طبیعی) نتیجه فرآیند تصمیم گیری های پیشین هستند؛ بنابراین، آزادی به دو مجموعه شرایط مرتبط است:

اولا، انتخاب با وجود محدودیت ها یا عاملان چگونه از دامنه های آزادیشان بهره می گیرند و دوماً، انتخاب محدودیت ها یا عاملان چگونه شرایط و محدودیت های رفتار (آینده) خودشان را شکل می دهند. برای چارچوب مفهومی فراگیر اخلاق کسب و کار هر دو مجموعه شرایط اساسی است.

افزون بر این، تصمیم ها و رفتارها همیشه به طور معمول با یکدیگر مرتبط (Concrete) هستند، و این گونه نیست که فقط منطق سطحی و ظاهری داشته باشند. که در آن رفتار صرف به موقعیت خاص تصمیم گیری وابسته بوده و فقط با مقداری راهنمایی قادر به حل مشکل باشد. به بیان دیگر، ارتباط ملموس داشتن این دو به معنای آشکار شدن پیچیدگی های نامحسوس زندگی است.

بیش تر بی تصمیمی های افراد زمانی رخ می دهد که در برابر انتخاب های پیچیده با پیامدهای دوررس که پیش بینی و ارزیابی آنها سخت است، قرار می گیرند. این افراد نمی توانند با تحلیل گزینه های گوناگون و تعیین شرایط تصمیمات که به طور معمول مشغولیت مراکز علمی است، خود را قانع کنند؛ ولی بنابر یک ضرب المثل چینی که برای انجام کار، می گویند بپر توی دریا ( Jump in to the Sea) آنها باید تصمیم بگیرند و عمل کنند. عینیت رفتار انسانی به هیچ وجه معنایش این نیست که ملاحظات نظری برای تصمیم ها و رفتارهای واقعی ضرورتی ندارد. اخلاق کسب و کار هم مانند دیگر حوزه های علمی بر اساس یک سخن کوتاه و با معنا که می گوید «عمل خوب، نیازمند نظریه خوب است» نیازمند نظریه پردازی است.

انتخاب با وجود محدودیت ها و انتخاب محدودیت ها به ضرورت دارای بعد اخلاقی است که می تواند به وسیله نظریه ها و باورهای اخلاقی متعدد با آن مرتبط شود. در این مقاله به سبب چارچوب مفهومی، فقط یک اصطلاح کلیدی، یعنی مسئولیت (Responsibility) تعریف شده است. گرچه این مفهوم، دامنه هنجارها و ارزش های اخلاقی را به طور کامل نمی پوشاند، در عین حال یک باور کلیدی در اخلاقیات معاصر است و هر دو جنبه پیچیده تجربی و نظری را در بر می گیرد.

دقیقا درباره آزادی انتخاب، فرض می شود دامنه مسئولیت، تابع دامنه آزادی است. به عبارت دیگر، هر اندازه دامنه آزادی فرد بیش تر باشد، دامنه مسؤولیت او بیش تر می شود؛ بنابراین، نشان دادن اصل اخلاقی سنتی، خواستن توانستن است (Ought implies Can)، این است که بتوانیم دامنه آزادی عوامل اقتصادی و محدودیت هایی را که در این دامنه دارند و برای تخصیص مسئولیتها بسیار مهم است، تعیین کنیم (با توجه به مطلب، صحیح نیست عوامل اقتصادی را برای آنچه خارج از دامنه آزادی شان قرار می گیرد، مسئول بدانیم).

برای این که موارد مسئولیت را تا آنجا که امکان دارد، به طور عینی و ملموس بشناسیم، سه سطح از نظر کیفی متفاوت رفتاری پیشنهاد می شود. هر یک از سطوح، دربردارنده عوامل با اهداف، منافع و انگیزه های خاص خود است. این سطوح عبارتند از سطح خرد، سطح میانه، سطح کلان در سطح خرد، تمرکز روی افراد است؛ یعنی آنها در جایگاه کارگر، کارفرما، همکار یا مدیر، مصرف کننده، عرضه کننده یا سرمایه گذار، چه کاری انجام می دهند یا می توانند انجام دهند یا باید انجام دهند تا بفهمیم و یقین کنیم مسؤولیت اخلاقی خودشان را انجام داده اند. گروه هایی مرکب از تعدادی افراد بدون ساختار سازمانی، دارای تصمیم ها و اعمال مشترک به این سطح منتسب هستند.

در سطوح میانی، تصمیم ها و اعمال سازمان های اقتصادی، بنگاه های کسب و کار و نیز اتحادیه های تجاری، سازمانهای مصرف کننده و انجمن های تخصصی و غیره را داریم. در نهایت، سطح کلان شامل نظام اقتصادی با همین لحاظ و شکل دهی سراسری اوضاع اقتصادی کسب و کار، نظم دهی اقتصادی با مؤسسات متعددش، سیاست های اقتصادی، مالی، اجتماعی و غیره است.

در هر یک از سطوح فرض می شود، عاملان متناسب با مسئولیت های اخلاقی، کم و بیش دارای دامنه آزادی هستند و نیز فرض می شود، آنها به وسیله شرایطی که نمی توانند دست کم عجالتا آنها را تغییر بدهند، محدود شده اند. هیچ سطحی نمی تواند جایگزین سطح دیگر شود بدین معنا که اگر هم همه مسائل و مشکلات در یک سطح (مثلا سطح کلان) به طور رضایت بخش حل شده باشد، بسیاری از مشکلات در دیگر سطوح (به طور مثال، سطح خرد و سطح میانه) همچنان باقی خواهد ماند؛ از این رو، این مفهوم سه سطحی که به وسیله اندیشه وران مختلف اخلاق کسب و کار اختیار شده است، با آن تمایز معمول سطوح خرد و کلان در اقتصاد و جامعه شناسی از دو جنبه مغایرت دارد.

فرد به تنهایی، صرف نظر از تصمیم گیر بودن در اقتصاد خرد و جامعه شناسی خرد، در جایگاه عامل اخلاقی مورد ملاحظه قرار می گیرد. افزون بر این، سازمان اقتصادی به رغم طبیعت ویژه اش همچون شخص عامل اخلاقی شمرده شده، مورد بررسی قرار می گیرد. این تأکید روی سطوح میانی، نشان دهنده اهمیت بسیار بالای سازمان ها در جوامع مدرن است، و به وسیله علم جدید «اقتصاد سازمان» (Economics of Organization) که تمایز اساسی بین بازارها و سازمان ترسیم می کند، تأیید می شود. همچنین به تمایزی که بین مؤسسات و سازمان ها به وسیله رابرت بلا پیشنهاد شده است، توجه کنید؛ به طور مثال، تأسیس یک شرکت امریکایی در سطح کلان، ویژگی های اساسی همه شرکت های خاص را دارا است؛ در حالی که یک شرکت امریکایی خاص با همان ویژگی ها، یک سازمان در سطح میانی است که افزون بر آن ویژگی ها، تعریف، طبیعت و مدیریت خاص خودش را دارا است.

نقطه مرکزی این مفهوم سه سطحی این است که تا آنجا که به طور عینی ممکن است به پیوندهای بین تصمیم گیری، عمل و مسؤولیت پی ببرد و چارچوب مفهومی خاص برای نشان دادن اختلافات و مغایرتهای اهداف، منافع و انگیزه هایی که در فواصل بین سطوح جای گرفته اند، تهیه کند. پرسش هایی همچون «چه چیزی می تواند انجام شود و چه چیزی باید انجام شود»، در تمام سطوح پدیدار می شود. هنگامی که کار تحت فشار انجام می شود، عامل منفرد نه می تواند مسئولیتش را بر دوش دیگری بیندازد و نه مسئولیت از یک سطح به سطح دیگر منتقل می شود؛ برای مثال، هنگامی که اخلاق شرکتی در معرض خطر است، مشکل نباید شخصی شود یا به سطح نظام جریان یابد. اگر تصمیم واقعی بگیریم و جدی وارد عمل شویم، در نخستین گام نمی پرسیم دیگر اشخاص، کمپانی ها یا نظام اقتصادی چگونه باید عمل کند؛ بلکه پرسش باید این باشد که من شخصی، کمپانی یا سیستمی که به آن تعلق دارم، چگونه می تواند از مسؤولیت های اخلاقی آگاه شود و آن را بر عهده گیرد.

تعریف جابجایی سطح اخلاقی چیست؟

جدیت در عمل همراه با احساس مسؤولیت در تمام سطوح بدون استثنا نیازمند جابه جایی سطح اخلاقی ( Ethical Displacement) به صورت شیوه حل مشکل یا به عبارت دیگر، حل مشکل اخلاقی با جست و جوی راه حل در غیر آن سطحی که مشکل در آن ظاهر می شود، است؛ به طور مثال، برای جلوگیری از آزار جنسی، سیاست بی پرده شرکتی و فرهنگ سازمانی تأیید شده در سطح میانی ممکن است ضرور باشد؛ زیرا تغییر در طرز برخورد، در سطح اشخاص (یعنی سطح خرد) کافی نیست. اگر چنین سازمان هایی در سطوح بالاتر وجود ندارد (با وجود آن که بسیاری از مشکلات بین المللی از همین مورد است)، ضرورت دارد آنها را ایجاد کنید.

تاکنون مفهوم سه سطحی درباره اقتصاد ملی یا «قلمرو اقتصادی زندگی» به کار رفته است. با فرض اهمیت فزاینده مسائل و مشکلات بین المللی، این پرسش پدیدار می شود که چگونه این مفهوم باید دگرگون شود. پاسخ های گوناگونی پیشنهاد شده است. یک پاسخ این است که با گسترش «سطح بین المللی» به «سطح جهانی» گسترش یافته برسیم؛ به گونه ای که همه مسائل در آن بگنجد. در ذیل، مفهوم سه سطحی گسترش یافته ای پیشنهاد شده است که چارچوب مفهومی کافی برای انواع ارتباطات بین الملل در سطوح گوناگون عمل کردن در اقتصاد نمایان جهانی، تهیه شود. این چارچوب مفهومی به شناخت بهتر عوامل مسؤول و مسؤولیتهایشان در سطح بین المللی کمک می کند.

فهم مرزهای مسائل ملی و بین الملی در سه سطح، اهمیت بنیادین دارد. در سطح خرد توجه ویژه به روابط شخصی (درون گروهی افراد) فراسوی مرزهای ملی با مسؤولیت های متناسب آنها است. مثال این سطح، گروه های فراملی مدیران و کارکنان با خانواده های فراملی در جایگاه عوامل اقتصادی است. در سطح میانی، کانون توجه، روابط درون سازمانی فراسوی مرزهای ملی با مسئولیت های متناسب آنها است. شاهد این سطح شرکت های چند ملیتی، اتحادیه های تجاری بین المللی یا سازمانهای مصرف کننده بین المللی است. سطح کلان شامل روابط درون سیستمی فراسوی مرزهای ملی با وظایف و مسئولیت های متناسب آن است. مثال این سطح شرکت هایی با موافقت نامه های دو طرفه، پیمان نامه های منطقه ای، یا مؤسسات جهانی مانند سازمان تجارت جهانی (WTO) است.

نقش مرزبندی در تعیین اخلاق کسب و کار چیست؟

مرزها به رغم این که به درجات گوناگون می توانند نفوذپذیر باشند، به آسانی پدید نمی آیند یا نابود نمی شوند. نفوذپذیری درجات مختلف دارد. حد افراطی آن انزوای کامل و نفوذ ناپذیری کامل است (مثال آن، کشورکمونیستی آلبانی سابق که به طور گسترده ای در برابر همسایگانش وجود داشت). طرف دیگر حد افراطی، بر چیدن کامل همه مرزها است که به وسیله هوداران پر و پا قرص جهانی شدن، اجتناب ناپذیر اعلام شده است. در بین این دو حد شکل های بسیاری که تصویر متفاوت تری از روابط بین المللی ارائه می دهند، وجود دارد. آنچه در یک منطق تحلیلی فهمیده می شود، این است که مرزها در بردارنده همه ارتباطات فراملی که از پیش یا عم” (و البته ناگزیر) پدید آمده است و نیز شامل کشمکش های قریب الوقوع و فرصت های همکاری بین عوامل مختلف است.  مرزها را می توان به چهار نوع دسته بندی کرد:

  1. نوع «کشور بیگانه» (Foriegn Country)؛
  2. نوع «امپراتوری» (Empire)؛
  3. نوع «مشترک المنافع» (Interconnection)؛
  4. نوع «جهانی شدن» (Globalization).

هنگام به کار بردن همه سطوح، توضیحات ذیل به طور عمده به سطح کلان اشاره می کند.

نوع کشور بیگانه چطور بر روابط اخلاقی تأثیر می گذارد؟

نوع «کشور بیگانه» می تواند مانند رابطه یک کشور کوچک یا یک کمپانی کوچک یا یک کشور خارجی باشد؛ مانند رابطه کشور سوئیس یا شرکت سوزن دوزی اشلاپر ( Schlapter Embroideries) با کشور نیجریه. روابط بین المللی به طور چشمگیری با روابط داخلی تفاوت دارد و هیچ آثار قابل ارتباطی با آن ندارد. این ارتباطات فقط به چارچوب های ملی اضافه می شوند و نسبت به آسانی می توانند از آن جدا شوند و در هر کشوری متفاوت است. خارجی باید خود را با کشور میزبان تطبیق دهد، مرزهای ملی نسبتا نفوذناپذیر هستند.

نوع امپراتوری چطور بر روابط اخلاقی تأثیر می گذارد؟

نوع «امپراتوری» مانند رابطه بریتانیای کبیر و هند در خلال دوران استعمارگری بریتانیا (به اصطلاح بریتانیا «دوست» و امروزه اصطلاح «امریکا دوست» بیش تر به کار می رود)، و نیز مانند شرکت تعاونی محصولات کشاورزی (United Fruit Company) در امریکای مرکزی است. در این نوع مرزبندی، روابط بین المللی به صورت گسترش خالص و بدون تعدیل فراملی روابط داخلی است.

از دید کشور میزبان، این گونه رابطه نامتقارن قدرت، اغلب سوء تفاهم، سرکوفتگی و انفجار را به دنبال دارد. واکنش ها و پیامدها در کشور مبدأ ناچیز و کم اهمیت است؛ زیرا مرزهای ملی کشور مبدأ در مقایسه با کشور میزبان نفوذناپذیرتر است.

نوع مشترک المنافع چطور بر روابط اخلاقی تأثیر می گذارد؟

نوع «مشترک المنافع» می تواند به وسیله فرض کنید، رابطه ایتالیا با اتحادیه اروپا روشن شود. روابط بین المللی به طور قابل ملاحظه ای با روابط داخلی بین این کشورها تفاوت دارد و خود به خود با روابط داخلی پیوند می خورد. آنچه ورای مرزهای ملی است، به طور اجتناب ناپذیری در کوتاه مدت و در بلند مدت بر روابط داخلی اثر می گذارد و بالعکس. اتکای متقابل این گونه کشورها، باور منافع ملی را بین خودشان کم رنگ می کند؛ اما منافع دیگر ملتها و اتحادیه های چند ملیتی نادیده گرفته می شود؛ هر چند مرزهای ملی از برخی جهات همچنان مهم و نفوذناپذیر هستند.

نوع جهانی شدن چطور بر روابط اخلاقی تأثیر می گذارد؟

نوع «جهانی شدن» که با گرم شدن جهانی هوا مثال زده می شود، معنایش این است که روابط بین الملل به مقدار فراوانی چیره می شود؛ به گونه ای که مرزهای ملی بی ربط می شود. شهروندان چند ملیتی در حال جهانی شدن واقعا جهانی هستند و نظام های ملی دور ریخته می شود. این نوع روابط بین الملل کما بیش همه زمین را فرا می گیرد؛ گرچه به طور واقعی تاکنون فقط بخشی از آن را به طور عمده نیم کره شمالی شامل شده است. این تقسیم بندی پیشنهاد شده که نیازمند قدری گسترش بیش تر است

ترسیم انواع ترکیب های ممکن چند گانه با تضادها و اشتراکات مادی و غیر مادی آسان است. مفهوم گسترش یافته سه سطحی اخلاق کسب و کار، چارچوب های لازم را برای استقرار معاشرت های چندگانه ای که عوامل اقتصادی در سطح جهانی در شروع قرن ۲۱ ممکن است داشته باشد، تأمین می کند.

ارتباط بین اخلاق و کسب و کار چیست؟

اخلاق کسب و کار به صورت اخلاق کاربردی باید به شکل اخلاق و زمینه کاربردی آن نشان داده شود. از دیدگاه رویکرد عملگرا که «هر مقدار می شود باید به واقعیت و عینیت نزدیک شد» را هدف قرار داده است، باید اهمیت برابر به فهمیدن کسب و کار و اقتصاد از یک طرف و اخلاق دستوری مستدل و سازگار از طرف دیگر داد. ابعاد دستوری و شناختی موضوع باید از هم تفکیک شود؛ اما نه این که به صورت دو حقیقت جداگانه تبدیل شود و گرنه هدایت اقتصاد به وسیله اخلاق کسب و کار «از درون» امری غیر ممکن خواهد شد یا ارتباط به صورت صوری و ظاهری باقی خواهد ماند یا خطوط جداکننده در هم بر هم خواهد شد. این امری است که گزاره های دستوری و حقیقی را بی معنا می سازد.

به نظر می رسد، در تجربه کاری، دو بعد پیشین به طور عموم پذیرفته شده باشد که البته مستلزم هر وضعیت اخلاقی خاصی نیست؛ برای مثال، هنگامی که مسئولی، با مشکل ناپاکی و آلودگی محیط کار مواجه می شود، باید ماهیت، علل و درمان های ممکن این آسیب محیطی را همراه با برآورد هزینه ها، ابزارهای قانونی و چیزهای مورد نیاز دیگر بشناسد. افزون بر آن، او نیازمند استانداردهای دستوری است و به طور اجتناب ناپذیری آن را به کار می برد. استانداردهای دستوری مانند این که تصمیم بگیرد اصل تداوم کار (یا عدم تداوم کار) را دنبال کند و تصمیم بگیرد قواعد محیطی را رعایت بکند (یا رعایت نکند). فقط صدا به رهنمودهای اخلاقی بلند کردن کافی نیست. به همین مقدار باید نوع سازوکار فساد را بشناسد تا بتواند با انتخاب راهبرد مؤثر به مبارزه با این فساد و مهار آن بپردازد.

به نظر می رسد در مراکز علمی وضعیت تفاوت داشته باشد. هر چند در این مراکز همه چیز به طور گسترده با نگاه تحلیلی – توصیفی موشکافی می شود، ولی تاکنون پرسش های اخلاقی دستوری توجه کمتری را به خودش جلب کرده است. این پرسش ها به ارزش ها و هنجارهایی که باید تصمیم ها و رفتارها را در کسب و کار هدایت بکند و راه هایی برای موجه نشان دادن آنها با علل خوب بیابد، بستگی دارد.

تعریف اخلاق دستوری چیست؟

«اخلاق دستوری»، تعهد فلسفی است و در متن جوامع تکثر گرا و نسبی گرای اخلاقی رایج، با مسائل بغرنج و اضطراری بزرگی روبه رو است. این اخلاق بالاتر از اندیشه های ابزاری دستوری است که عموما به وسیله آموزش های دانشگاهی در رشته های اقتصادی به کار می رود. اندیشه های ابزاری دستوری مانند بهبود بخشی کارایی و راهبرد مؤثر برای به دست آوردن هنجارها و ارزش های ثابت برای مثال حداکثر کردن سود، یا در اقتصاد دستوری، اندیشه حداکثرسازی تابع رفاه اجتماعی در خلال چارچوب مطلوبیت ثابت، است.

هنگامی که به بعد شناختی و بعد دستوری اهمیت برابر داده می شود، «رویکرد دو جانبه» می کوشد آنها را در یک مسیر متعادل همبسته کند. انجام این کار به ضرورت در فهم و درک بهتر ما از کسب و کار و اخلاق تأثیر می گذارد. از یک طرف سازماندهی رشته اخلاق کسب و کار که در بالا ترسیم شده، پرسش های متعدد و پیچیده ای را برای اخلاق مطرح می سازد. پرسش هایی مانند وضعیت اخلاقی سازمانها و نظام ها، رابطه اخلاقی شخصی، سازمانی و سیستمی، مشروعیت نظریه های اخلاقی خاص در بستر جهانی و پایه و اساس اخلاق جهانی، مشتی از خروار است.

از طرف دیگر، اخلاق، انگاره های رشته های اقتصادی و تجاری را به چالش می کشد. اگر نظریه مدیریت، بازار، حسابداری، اقتصاد و مالیه «ارزش – آزاد» باشند، یکپارچگی بین رشته ها از هم می گسلد و اخلاق در بهترین حالت فقط یک نقش برای بازی کردن از بیرون دارد. به هر حال، اگر انگاره های آنها بعد دستوری اخلاق را بپذیرد می توان بین رشته ها همبستگی ایجاد کرد؛ البته معنایش این نیست که آنها به «رشته های اخلاق» تبدیل شوند؛ بلکه موضوعات لازم برای اخلاق را فراهم می کنند.

تمایز رویکرد مهندسی  و رویکرد ارتباط اخلاقی چیست؟

تمایز رویکرد مهندسی (Engineering Approach) و رویکرد ارتباط اخلاقی (ApproachEthics – Related) که به وسیله آمارتیاسن، برنده جایزه نوبل ۱۹۹۸ رشته اقتصاد، پیشنهاد شده است، اثبات می کند که این تمایز برای رویکرد دو جانبه ای مفید و سودمند است. همان گونه که این اصطلاح اشاره دارد، «رویکرد مهندسی» در درجه اول روی مسائل تدارکاتی تمرکز دارد؛ مانند این که شخص چه ابزارهایی را باید انتخاب کند تا کارایی لازم را تا هر مقدار که ممکن است، تحت فروض بسیار ساده رفتاری و اهداف داده شده بیرونی به دست آورد.

در مقابل، رویکرد «ارتباط اخلاقی» شامل یک درک گسترده تر از اقتصاد و دیگر رشته های تجاری می شود. این رویکرد و مسائل انگیزه های انسانی و داوری های اجتماعی را نیز شامل می شود؛ به طوری که نمی تواند از مسائل اخلاقی عدالت و احسان جدا شود؛ مانند این که شخص چگونه باید زندگی کند و جامعه عادل چه جامعه ای است. اگر رشته های اقتصادی و تجاری حاوی این مسائل باشد، رویکرد دو جانبه ای که ابعاد شناختی و دستوری را با هم همبسته می کند، ممکن می شود.

کار آمارتیاسن نشان دهنده رویکردی است که می تواند به طور مستمر گسترش یابد. دانش و تسلط علمی او در دو زمینه اخلاق و اقتصاد، به طور کامل نمایان است. افزون بر این، وی در پی کشف روابط بین اخلاق و اقتصاد در حالت های بسیار پیشرفته و نیز ساختن پل های ارتباطی که دیدگاه های متفاوت دو طرف را به طور متقابل حتى با معناتر می سازد، به جست و جو می پردازد. اندیشه ور برجسته و پیشگام در اخلاق اقتصادی و کسب و کار، در کشورهای آلمانی زبان، نامش آرتور ریچ است. او دو جلد کتاب خود در اخلاق کسب و کار را بر اصل ارشادی ذیل استوار کرده است:

آنچه از نظر اقتصادی عاقلانه نیست، به واقع نمی تواند از نظر انسانی عادلانه باشد، و آنچه با عدالت انسانی سر ستیز دارد، واقعا نمی تواند از نظر اقتصادی عاقلانه باشد

تاریخچه اخلاق کسب و کار

ارائه رشته اخلاق کسب و کار، بر اساس واپسین پیشرفت های علمی آن در جهان امروز، با چالش هایش، نوآوری هایش، فضای باز پرسشی و دستاوردهایش، مسؤولیت نسبتا سختی است. در مقایسه با موقعیت سال ۱۹۹۰ میلادی، امروزه گروه بزرگ نشریات از هر نوع، از کارهای علمی گرفته تا اطلاعیه های شرکتی در صحنه حضور یافته اند. با این حال، به طور کامل نمی توان آن را بررسی کرد. یک مانع عمده در این راه دستیابی محدود به نشریات غیر انگلیسی زبان است؛ اما با وجود این، امروزه پژوهش های متعدد، دایره المعارف ها و مانند آن در دسترس هستند و با مفهوم سه سطحی بحث شده پیشین ممکن است بتوان به سازماندهی این رشته کمک کرد.

گسترده ترین بررسی در پهنه جغرافیایی، در شماره ویژه مجله اخلاق کسب و کار، مشتمل بر گزارش های مربوط به اخلاق کسب و کار ۱۳ کشور و منطقه، با فهرستهای عریض و طویلی از آثار ادبی، صورت گرفته است.

همان گونه که گزارش ها به روشنی نشان می دهند، اخلاق کسب و کار، میدان زنده و پویا است و به شدت به عوامل اقتصادی، بلکه همچنین به دگرگونی های سیاسی و رشد آگاهی از جنگ ارزش ها و تقاضای محیطی و اخلاقی وابسته است. به سبب خصوصیت پدیدار شده، به دست آوردن جنبه های ماندگار اخلاق کسب و کار و پیش بینی رویدادهای شبیه به هم آن، از اجرای آن بسیار مشکل تر است.

تنوع اخلاق کسب و کار در مناطق مختلف چگونه است؟

هر منطقه و کشوری تاریخ اخلاق کسب و کار خودش را دارد. برخی مانند امریکا و کانادا سابقه بیش تری در این رشته علمی دارند.
(اگر بتوان ۳۵ سال را سابقه نامید)، برخی دیگر مانند چین و آفریقای جنوبی جدیدالورود هستند؛ البته این چنین نگرشی معنایش درک خاصی از اخلاق اقتصادی است و به این معنا نیست که مسائل اخلاقی در کسب و کار و اقتصاد در مناطق خاصی وجود نداشته یا پیش تر به آن پرداخته نشده است.

از یافته های غنی این گزارش ها فقط می توان به تعداد اندکی از جنبه های چشمگیر آن در این مقاله اشاره کرد. نخستین ویژگی های که از این مقایسه بین المللی به چشم می آید، «وابستگی معناشناسی» است که به سختی می توان برآورد کاملی از آن داشت؛ زیرا مسائل و موضوعات اخلاقی کسب و کار فقط «مسائل عقلانی» نیستند؛ بلکه به طور عمیق در احساسات، عواطف و فرهنگ ها ریشه دارند و همچنین راههای گفت و گو درباره اخلاق و معنای اصطلاحات اخلاق کسب و کار به شدت از عوامل فرهنگی و عاطفی متأثر هستند؛

به طور مثال، نمونه ژاپن، نشان می دهد مفهوم اقتصاد (Keizai) وتجارت (keiei) از ارزش آزاد نیستند؛ بلکه دربردارنده بخشی از اخلاق دستوری هستند که می گوید: رهبری جهان با هماهنگی  و تلاش بی وقفه برای به دست آوردن آن؛ بنابراین، اخلاق کسب و کار، معانی گسترده ای می یابد و شامل بسیاری از عوامل اخلاقی در سطوح گوناگون فعالیت های اقتصادی می شود. در یک معنای محدودتر که به وسیله بسیاری از اندیشه وران اخلاق کسب و کار در ژاپن ترجیح داده شده است، این اصطلاح به اخلاق سازمانی (Corporat Ethics) مربوط می شود.

دومین ویژگی به دست آمده از مقایسه بین المللی، به تنوع فوق العاده محیط های کسب و کار اشاره دارد. این محیط ها عمیقا به وسیله وضعیت اجتماعی و تاریخی کشورها و مناطق و در بیش تر موارد با دگرگونی های شگرف جدید، شکل گرفته است. انتقال از رژیم های کمونیستی به رژیم های دمکراتیک و اقتصادهای بازاری در اروپای مرکزی و شرقی و روسیه، اصطلاحات اقتصادی ۲۰ سال اخیر چین، بر چیده شدن رژیم های نژادپرستی و بنای دمکراسی بدون تبعیض، پیشرفت هایی هستند که اگر چه نمی تواند کمک بکند، اما دخالت های گسترده ای برای نقش ویژه اخلاق کسب و کار در محیط های کار دارد.

روشن است که با نادیده انگاشتن این دگرگونی های سیستمی میان کشورها و مناطق (در سطح کلان) چالش های اخلاق کسب و کار برای شرکت ها در سطح میانی) قابل درک نیست. از بین تعداد فراوانی از مسائل خاص اخلاق کسب و کار که در آن گزارش ها یادآوری شده است، ارتشا (Corraption)، فساد اداری، لیاقت رهبری (Leader ship) و مسئولیت شرکتی (Corporate Responsibility)، توجه ویژه ای را به خود جلب کرده است به نظر می رسد جهانی شدن اقتصاد با جهانی شدن ارتشا و فساد اداری همراه است و از بین بردن و نابود کردن این فساد، مهم ترین چالش برای بسیاری از کشورها شمرده شده؛ زیرا ارتشا بر روابط کاری (سطح میانی) تصمیم گیرندگان فردی (سطح خرد) و همه اقتصاد (در سطح کلان) همانند هم تأثیر می گذارد.

گزارش های کلان بر نیاز به نسل جدید رهبران اقتصادی تأکید دارند. این رهبران به صورت ابزار سرنوشت ساز اجرای «همبستگی سازمانی» که شامل برنامه مدیریت پویای خودگردان که در آن ارزش ها و آرمان های کمپانی نقش محوری را بازی می کند، مورد توجه قرار می گیرند. رهبران اقتصادی باید بر این دیدگاه ایستادگی کنند و آن را به کار بندند. به منظور مقابله با چالش های سیستمی مربوط به همه ملت ها، بر اهمیت اخلاق فردی، ویژگی شخصی و صداقت تأکید شده است؛ به ویژه به وسیله گزارش گرانی که از کشورهای مهاتما گاندی و نلسون ماندلا آمدند.

این گزارش ها، بی اغراق دامنه گسترده ای از مسائل مربوط به اخلاق شرکتی را در سطح ملی به همان اندازه سطح بین المللی به بحث گذاشته اند. درباره مدیریت و اجرا، فرهنگ و ساختار سازمان های تجاری در سطح میانی، مسائل، آشکارا با مسائل در سطوح افراد و سیستم تفاوت دارد. و ممکن است این مسائل را تحت عنوان «مسئولیت شرکتی» بیاوریم. یکی از شایع ترین موضوعات در اخلاق کسب و کار و ادبیات اجتماعی و کاری امریکای شمالی، به وظایف و تعهدات اخلاقی ذینفعان (Stakeholder) و نظریه ذینفعان بر می گردد.

این نظریه با اقبال گسترده بین المللی روبه رو شده است. صدور اندیشه ای دیگر در همین زمان از انگلستان به وسیله کادباری گزارش می شود. این اندیشه به حدود و چگونگی حاکمیت شرکتی بر می گردد. این فکر در استرالیا و آفریقای جنوبی به صورت های گوناگون تأثیر گذاشته است و سرانجام به صورت نتیجه از جامعه مدنی در حال رشد، فراخوان برای روش های تأثیر گذار بر کمپانی ها در جهت واداشتن آنها به پاسخگویی در سطح ملی و بین المللی، به طور قابل ملاحظه ای شدت گرفته است.

اخلاق کسب و کار در امریکا و اروپا چگونه تعریف می شود؟

اخلاق کسب و کار در امریکا بیش تر با مسائل در سطح خرد و افراد سر و کار دارد؛ در حالی که تأکید اصلی در کشورهای آلمانی زبان (و قاره اروپا) در سطح کلان و سیستمی است. افزون بر آن، امریکای شمالی تعدادی از مسائل پایه ای و در حال رشد میانی را در سطح سازمانی مورد ملاحظه قرار می دهد که البته کمتر از مسائل خرد است، و به ندرت مسائل کلان مورد بحث قرار می گیرد. در مقایسه، آلمانی ها فقط در آغاز راه ورود به مباحث سطح میانی در سطح سازمان هستند.

رویکرد آمریکایی روی (استفاده از دامنه آزادی و همچنین روی مسئولیت های متناسب تصمیم گیری و رفتار با گرایش به نادیده گرفتن محدودیت های آنها تأکید دارد. در طرف دیگر، رویکرد آلمانی به اهمیت اوضاع کسب و کار که باید تحت مسئولیت اخلاقی شکل گیرد، تأکید دارد و تمایلی به استفاده کامل از دامنه موجود آزادی ندارد.

رویکرد آمریکایی دست کم با توجه به سطوح خرد و میانه بسیار عملگراتر است. در حالی که قاره اروپا با تفاوت درجاتشان ابتدا تمایل دارند روی مسائل نظری، پیش از ملاحظه چالش های عملی تأکید داشته باشند. درباره انگاره مفهوم اخلاق کسب و کار، شماری از نظریات شکل گرفته است. در هیچ یک از دو طرف اقیانوس اطلس، رشته اخلاق کسب و کار معتبری وجود ندارد. در حالی که از مراکز دانشگاهی کشورهای آلمانی زبان (واسکاندنیاوی) انتظار می رود توجه و علاقه مندی بیشتری درباره بعد شناختی و معرفتی اخلاق کسب و کار داشته باشند که نتیجه اش مشارکت داشتن در متون علمی رشته های اخلاق کسب و کار است، مراکز دانشگاهی آمریکای شمالی باید با مسائل دستوری به دنبال راه های مشخص تر، بازتر و مستقیم تر از آن زمینه ای که آلمانی ها به آن رغبت نشان نمی دهند، باشند.

اخلاق کسب و کار در نظام های اقتصادی متفاوت چگونه تعریف می شود؟

در سطح کلان، توجه و تمرکز روی نظام اقتصادی (یا نظم اقتصادی) است. چند ویژگی کلیدی آن در این جا ارائه می شود. این ویژگی ها نه تنها در اقتصادهای بسته (بدون روابط بین المللی) کاربرد دارند، بلکه در اقتصادهای باز با انواع گوناگون روابط درونی و بیرونی نیز به کار می روند. بر اساس دیدگاه رایج، در نظریه نو نظام های اقتصادی، متمایز کردن یک نظام اقتصادی با ملاک واحد گمراه کننده است (مانند سرمایه به صورت رژیم دارایی یا «بازار» به صورت رژیم تخصیص). تقریبا سه گروه ملاک ضرورت دارد:

مالکیت و تصمیم گیری: چه کسی در فرایند تصمیم گیری اقتصادی شرکت می کند؟ چه کسی برنامه ریزی و کنترل تولید، توزیع و مصرف را انجام می دهد؟ (مثلا، تمرکز فراوان روی قدرت اقتصادی یا اقتصاد مشارکتی گسترده)؛

اطلاعات و هماهنگی: با یاری گرفتن از چه نظام اطلاع رسانی تصمیم گیری های افراد هماهنگ می شود؟ (مثلا با بازارهای تمرکز زدایی شده یا با برنامه ریزی متمرکز).

انگیزش: چه اهدافی تصمیم گیرندگان گوناگون را بر می انگیزند؟ (مثلا، نفع شخصی، کالای عمومی، صداقت و وفاداری)؟ برای اجرای تصمیم های اقتصادی کدام راه انتخاب می شود و چه نوع رفتاری مورد انتظار است؟ فقط اگر همه این سه ملاک در یک وضعیت متعادل به کار روند، یک نظام اقتصادی را (بفرمایید از نوع «کشور بیگانه» باشد یا از نوع «جهانی شدن») می توان به اندازه کافی شناخت و به طور اخلاقی ارزیابی کرد

مطالعه تاریخ اقتصادی، ماهیت نظام اقتصادی را به مقدار فراوانی روشن می کند؛  دو بعد ساختار اقتصادی را از نگاه تاریخی به شرح ذیل ترسیم می شود، مسائل عمده و اصلی تاریخ اقتصادی که به دو گروه نسبتا بزرگ تقسیم می شوند:

  1. رشد فراگیر اقتصاد در طول زمان و عوامل تعیین کننده آن رشد (یا نزول) و
  2. توزیع درآمد با آن اقتصاد در دوره رشد و رونق یا در دوره رکود

هر دو بعد تولیدی و توزیعی مهم بوده و دقیقا به هم مرتبط هستند. این امر در سطح کلان درست، و با اصلاحات مناسب در سطوح میانی و خرد هم صحیح است. کشورهایی که به « معجزه آسیای شرقی» دست یافتند.

بانک جهانی، توجه بسیاری به تأثیر متقابل جنبه های توزیعی و تولیدی داشتند و بسیاری از مشکلات توسعه اقتصادی آمریکای لاتین و حوزه کارائیب می تواند به وسیله نادیده انگاشتن و کم توجهی کردن به بعد توزیعی یعنی نادیده گرفتن فقر و نابرابری به صورت موانع توسعه توضیح داده شود. اقتصادهای آسیای شرقی نه تنها نظام تولیدی مناسب دارند، بلکه نظام توزیعی آنها بخش جدایی ناپذیر و همچنین موضوع انکارناپذیر در امور اقتصادی جهانی و منطقه ای شده است.

افزون بر آن، تفکیک روشن تک تک اجزای نظام اقتصادی می تواند مانع از نگاه مردود برابر پنداری اقتصاد با بازارها و کالاهای خصوصی شود. نظریه اقتصاد عمومی با طرح کالاهای عمومی، مالیات، حفاظت از درآمد، بیمه اجتماعی و دیگر موضوعات، بسیار فراتر از بازارها و کالای خصوصی می رود؛ همچنان که در سطح بین المللی هم کالاهای عمومی و دیگر مسائل در حال تبدیل شدن به یک مسأله حیاتی هستند؛ بنابراین، اخلاق کسب و کار اگر به «اخلاق بازاری» محدود شود، بخش اساسی اقتصاد را از دست خواهد داد.

دیدگاه نهایی به نقش نظام اقتصادی (سطح کلان) و ارتباط آن با دیگر عوامل اقتصادی در سازمان (سطح میانی) و سطوح فردی (سطح خرد) بر می گردد. اگر فرض شود تمام عوامل و فعالیت ها به طور کامل در قلمرو اقتصاد به وسیله نظام اقتصادی تعیین می شود و  دیگر نیازی نیست به سطح میانی و خرد توجه شود. به هر حال، اگر در این جا فرض شود دامنه گسترش یافته بیشتر یا کمتری از آزادی در همه سطوح وجود دارد، عوامل دارای خودمختاری نسبی و به طور مشابه مسئولیت در خور هستند؛ البته این معنا اهمیت سطح کلان را کم نمی کند زیرا این سطح جایی است که در آن مؤسسات عمده (عنوانی متمایز از سازمان ها و مقررات بازی اقتصادی) تعیین و تثبیت می شود.

چیزی که ناگفته مانده، این است که به همراه بین المللی شدن کسب و کار، مسائل سیستمی انواع «امپراتوری»، «مشترک المنافع» و «جهانی شدن» با اهمیت تر می شوند و باید با توسعه های بین المللی همانند، در سطوح میانی و خرد هم جهت شوند. رویکردهای گوناگون اخلاق شرکتی امروزه سازمان های کسب و کار، ابزارهای نیرومند دگرگونی های (بهتر یا بدتر) اقتصادی و اجتماعی شده اند. این سازمان ها، ساختارها و فعالیت هایشان را به طور بین المللی در اشکال متعدد گسترش دادهاند؛ بنابراین، شگفت انگیز نیست که اهمیت اخلاق در مؤسسات تجاری و متناسب با رشد آن افزایش یافته است.

یک رویکرد مهم که کوشیده است این چالش ها را از میان بردارد، رویکرد توجه به ذینفعان است. از زمان کار بنیادی ادوارد فریمن در سال ۱۹۸۶، این رویکرد انعکاس فراوانی در امریکای شمالی و اطراف آن داشته است. گرچه این رویکرد در دید جهانی در مقایسه با نظریه ای با جزئیات کامل شرح داده شده و سامان مند شده ترجیح بیش تری یافته است، این اجماع در جهان پیدا شده که با یک رویکرد  ذینفعان خوب دیگر، فراسوی مفهوم تنگ و محدود «اخلاق سازمانی» که فقط با سهامداران مؤسسات تجاری هماهنگ شده است، برویم؛

در نتیجه ذینفعان که مانند هر گروه یا شخص دیگری که می تواند با دستیابی به هدف بنگاه، تأثیر گذار یا تأثیر پذیر باشد، مصرف کنندگان، کارمندان، عرضه کنندگان، رقیبان، انجمن های محلی، دولت ها و غیره هستند. برای این که مؤسسات تجاری در روابط با ذینفعان  متعدد به هم مرتبط شوند، باید روابط آنها نه تنها در بر دارنده مسائل اقتصادی باشد، بلکه باید حاوی مسئولیت اخلاقی نیز باشد. معنایش این است که دست کم برای بسیاری از طرفداران این نظریه «رویکرد ذینفعان» این سوال مطرح می شود که آیا ذینفعان ریشه در ارزش ها درونی دارد و باید با همین عنوان پذیرفته شود. بسیاری از پرسش ها همچنان بی پاسخ باقی می ماند. شرکت ها چه وظایف خاصی در قبال ذینفعان گوناگون دارند. این وظایف چگونه تنظیم می شود و چگونه باید متوازن شود. افزون بر این، افزایش روزافزون اهمیت مؤسسات تجاری، سبب توسعه و کاربرد نظریه های گوناگون شده است. این ها حاوی دیدگاه کانتی یعنی مکتب سودمند گرایی، اخلاق فضیلت مدار، رویکرد قراردادهای اجتماعی، اخلاق گفتمان، اخلاق گفت و گو و غیره هستند.

تدوین استراتژی اخلاق سازمانی از نظر تاریخ اخلاق نسبتا نو پیدا است؛ بنابراین، برای دست یافتن به یک اساس خوب و دیدگاه متوازن و متعادل، نیازمند تلاش های بیش تری هستیم. برخی نظریات (مانند اخلاق فضیلت مدار) بیش تر، اشخاص را، در یک شرکت مورد توجه قرار می دهند تا خود شرکت را، یا تمایز روشنی بین سطوح خرد و میانی ایجاد نمی کنند. دیگر نظریات (مانند دیدگاه کانتی و نظریه قراردادهای اجتماعی) هر چند در سطح میانی نسبتا خوب تدوین شده اند، به نظر می رسد در سطح نظام، پایه و تکیه گاه اندکی داشته باشند. در مقابل، نظریه های دیگر (مانند اخلاق گفتمان( با پایه های قوی، به نظر می رسد به اندازه کافی به مسائل سازمانی نمی پردازند. افزون بر آن فقط تعداد اندکی از نظریه ها بعد بین المللی را با صراحت مورد ملاحظه قرار می دهند

خلاصه و نتیجه گیری اخلاق کسب و کار

همان گونه که این پیش درآمد بر گفتمان در حال پیشرفت اخلاق کسب و کار در بخش های گوناگون جهان نشان می دهد، اخلاق کسب و کار با چالش های عملی و نظری متعددی روبه رو است و با پیشرفت جهانی شدن در آینده، این چالش ها پیچیده تر خواهند شد؛ بنابراین، مبارزه کردن و تحت کنترل در آوردن این چالش ها، وظیفه شورانگیز، ضرور و پرزحمت است. آنچه در دهه های پیشین در بسیاری از مناطق تدوین شده، دلگرم کننده است و نشان می دهد که لازمه انگیزش، امید منطقی است، نه شک و بدبینی. به هر حال، این پیش درآمد همچنین نشان می دهد که رویکردهای متفاوت به اخلاق کسب و کار اغلب خودجوش بوده و فقط از یکدیگر می آموزند. اخلاق شرکتی و یک مفهوم اخلاقی مناسب مؤسسات تجاری در سطح جهانی نیاز به توضیح بسیار بیشتری دارد. مسائل سیستمی با صراحت باید مورد ملاحظه قرار گیرد و با دقت به رویکردهای اخلاق کسب و کار پیوند بخورد. اهمیت تصمیم گیری های افراد و رفتارهایشان باید جدی گرفته شود و درک از شکل های متعدد درگیری بین المللی عوامل اقتصادی باید بیش تر پیراسته شود. اخلاق کسب و کار نیز نیازمند شبکه سازی جهانی و جهانی شدن است. در این صورت، درک بسیار غنی تری از اخلاق کسب و کار پدید می آید که به پیچیدگی کسب و کار نو نزدیک تر است و بهتر می تواند رهنمودهای اخلاقی را برای انجام عملی کار تجاری تدارک ببیند.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع اخلاق کسب و کار برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.

 

مشاور سازمانی کیست و مشاوره سازمانی استراتژیک کسب و کار چه کاری انجام می دهد

مشاور سازمانی کیست؟ تعریف مشاوره سازمانی چیست؟

در این مقاله قصد داریم تا شرح دهیم که مشاور سازمانی کیست و تعریف دقیق مشاوره سازمانی (Organizational consulting) شامل چه مواردی می شود. مشاوره سازمانی و تعریف وظایف مشاوره سازمانی مقوله ای است که در ایران بسیار مبهم و کلی است و تعریف درستی و شرح وظایف مشاوره سازمانی وجود ندارد و مشاوران سازمانی نیز نمی توانند بهره وری لازم را برای شرکتها و کسب و کار ها به ارمغان آورند.

مقدمه ای بر مشاوره سازمانی

سرعت روزافزون تحولات در دنیای امروز تمام عرصه های زندگی را تحت الشعاع قرار داده است و افراد و سازمان ها باید خود را با این تحولات سازگار کنند. تکنولوژی متحول و نیاز های مداوم و متغیر دنیای تجارت سازمان ها را به منظور بقا و توسعه مجبور به هماهنگی با این تغییرات نموده است. سازمان های بسیاری به منظور بهبود کارایی در معرض تغییرات از قبیل ادغام و تجدید برنامه ریزی هستند.

کارکنان این سازمان ها نیز برای بقا در این دنیای متحول تجارت باید با این تغییرات کنار آیند. این تغییرات سازمانی منبع استرس شغلی است و مقابله با استرس شغلی و سازگاری افراد و سازمان ها با دنیای پیچیده و متحول امروز مستلزم مشاوره سازمانی و تبادل نظر است. همچنین به نظر داویسون، وقتی افراد سازمان راهنما و منابع حمایت ندارند، مشاوره سازمانی ضروری می شود. مشاوره با کارکنان فرایندی مستمر و در هر کجا و هر زمان قابل انجام است.

نیازهای به سرعت متحول و پیچیدگی سازمان ها برخورداری از خدمات مشاوره ای را در تمام عرصه ها و حوزه های آموزشی، صنعتی، امنیتی، فردی و گروهی ضروری ساخته است. پژوهش ها نشان داده است که به کارگیری مشاوره پیامدهای سازنده ای در حوزه فردی و سازمانی دارد. اگر مشاوره سازمانی به درستی و توسط افراد خبره انجام شود می تواند بهترین استراتژی را برای کسب و کارها رقم می زند.

تعریف مشاوره سازمانی چیست؟

مشاوره سازمانی برای کمک به کارکنانی است که با چالش های گوناگون شخصی و شغلی مواجه هستند، همچنین محققان معتقد اند اساس درمان، تصحیح مشکلات عملکرد است و این کار باید سریع تر انجام شود. تدوین مقررات برای کسب مهارت های مشاوره سازمانی یک روند دائمی برای رشد و کارراهه است. مشاوره سازمانی پیچیدگی های خاص خود را دارد، به صورتی که انجام آن در سازمان ها دشوار می شود. موارد زیر از جمله پیچیدگی های مشاوره سازمانی است:

  • نیازهای شخصی مشاوران سازمانی
  • عوامل فرهنگ عمومی که مانع طلب مشاوره است
  • مقاومت سازمان ها برای کمک شخصی به کارکنان
  • تعارض بین خدمات مشاوره ای و نظم درون سازمان

استراتژی های مربوط به مشاوره سازمانی و کسب و کار

انواع خدمات مشاوره سازمانی کدامند؟

در سازمان ها انواع خدمات مشاوره سازمانی با عناوین و کارکردهای مختلف به کار می رود. این خدمات شامل موارد زیر است که ابتدا به تعریف هر یک از آن ها می پردازیم سپس خدمات و حیطه هر یک بیان می شود.

مشاوره استخدامی: افراد از طریق خدمات مشاوره ای برای مشاغل مختلف آماده می شوند. در مشاوره استخدامی هم به مشکلات شخصی و هم به مشکلات مرتبط با کار پرداخته می شود. چنین مشاوره استخدامی بنابر اعتقاد کارکنان مبنی بر اینکه شرکت با رویکرد اخلاقی فعال از آنها حمایت می کند، می تواند اثرات مثبتی داشته باشد.

مشاوره شغلی: مشاوره شغلی فرد را از نیازهای شغلی کشور مطلع می کند و رغبت ها و استعدادهای فرد را مشخص می کند. مشاور صرفا نقش مشورتی و راهنمایی فرد را بر عهده دارد و هیچگاه فرد را به انتخاب شغل معینی مجبور نمی کند، در عین حال می تواند شغل یا مشاغلی را به مراجع پیشنهاد کند. به نظر نیلند (۱۹۸۰) مشاوره شغلی در جهت رشد مثبت مراجع حرکت می کند و سوء برداشت های مربوط به شغل را برطرف می کند. مشاوره کمک می کند تا شخص تصمیم شغلی درستی اتخاذ کند. به شخص آموزش می دهد تا از عهده شغل خود برآید.

به طور سنتی، راهنمایی شغلی ویژه جوانان بوده است. اما با به وجود آمدن مشاغل جدید، بزرگسالان نیز نیاز فزاینده ای به دریافت خدمات راهنمایی شغلی پیدا کرده اند، مخصوصا وقتی مشاغل آنها از رده خارج شده باشد و کارگر مازاد تلقی شوند.

مشاوره کارگماری‘: از طریق مشاوره کارگماری افراد برای رشد، کنار آمدن و عملکرد کارآمدتر آماده می شوند. مشاوره کارگماری و مشاوره سنتی در سه مورد همپوشی دارند. هر دو نسبت به بقا، رشد و عملکرد شخصی حساس اند. در عین حال مشاوره کارگماری با مشاوره سنتی متفاوت است، زیرا مشاوره کارگماری فقط درگیر رابطه شخصی بین یک مشاور و مراجع نیست و دارای رابطه سه جانبه است، یعنی علاوه بر مشاور و مراجع، کارفرما را شامل می شود. در مشاوره کارگماری، سؤالی مطرح می شود و آن این است که مراجع کیست؟ این سؤال موضوع بین راز داری رابطه مشاور و مراجع کارگر را مطرح می کند؛ یعنی چیزی که برای برقراری اعتماد ضروری است. آیا وظیفه مشاور آشکار کردن اطلاعات برای کارفرما نیز هست؟

ماهیت این تردید نه درباره محرمانه بودن رابطه بلکه درباره حقوق قانونی، علائق و انتظارات کارمند و کارفرما در یک پیوستار است، بین نگرانی های مشاور برای مراجع و نگرانی های کارفرما درباره عینیات تجارت تصادم ارزشی وجود دارد.

مشاوره تغییر شغل: مشاوره تغییر شغل در سازمان هایی که نیروی مازاد دارند، صورت می گیرد و به کارکنانی که شغلشان را از دست داده اند خدماتی ارائه می دهد، به آن ها کمک می کند تا با شرایط اخراج از کار کنار بیایند و به دنبال مشاغل جایگزین باشند. در چنین حالتی رویکرد مناسب برای یافتن شغل این است که علائق، توانایی ها، شخصیت، مهارت های شغلی سازمانی فرد با شغل جدید همتا شود.

در گذشته برنامه تغییر شغل بر مشاوره و مکانیسم های جستجوی شغل از قبیل نوشتن خلاصه شرح حال و مصاحبه تمرکز داشت و این خدمات به عنوان عناصر اصلی به شمار می آمد، اکنون تغییر شغل به خدماتی بیش از این نیازمند است و ضرورتا باید با تغییرات دنیای تجارت روبرو شود. خدمات گذر شغلی باید افراد را در بررسی تمام گزینه های شغلی اعم از شغل جدید و کارآفرینی توانمند کنند و کمک به ایجاد استراتژی کارافرینی آنها نماید. آن ها باید افراد را برای بازنشستگی آماده کنند و برای مواجهه با تغییرات پی در پی به آنها کمک کنند. برای سازگاری با تغییرات دنیای کار افراد مسئولیت بیشتری برای طرح ریزی شغلی دارند. مؤسسات مشاوره سازمانی باید برای شکل گیری مهارت های مورد نیاز جویندگان شغل کمک کنند.

مهم ترین دلایل عرضه مشاوره سازمانی تغییر شغل برای شرکت ها را به شرح زیر می داند:

  • تعهدات شرکت نسبت به کارکنان باقیمانده
  • حمایت اخلاقی از ابقا کارکنان و تولید مداوم
  • حمایت از کارکنان حذف شده به شیوه احترام آمیز
  •  کار روی نگرش کارکنان سابق نسبت به شرکت
  • حفظ حیثیت و شهرست شرکت در جامعه

انگیزه های متفاوت برای عرضه خدمات مشاوره سازمانی کدامند؟

کارفرمایان انگیزه های متفاوتی برای عرضه خدمات مشاوره سازمانی دارند و پیوستاری از انگیزه های بسیار مثبت تا انگیزه های منفی را شامل می شود. انگیزه های متفاوت برای عرضه خدمات مشاوره سازمانی توسط کارفرمایان عبارتند از:

  1. تمایل به پذیرش مسئولیت
  2. سعی در افزایش کیفیت تولید
  3. علاقه به رفاه و بهزیستی کارکنان
  4. شناسایی ماهیت استرس های فزاینده کار
  5. اعمال شیوه های مکمل رویه های انضباطی
  6. کاهش صدمه های قانونی و افزایش پاداش برای خطرات ناشی از کار
  7. ابقا و افزایش بهره وری در هنگام تغییرات سازمانی، مانند باز ساختار دهی و کوچک کردن سازمان
  8. سعی در ایجاد یک تصور مثبت نسبت به کارفرمای مراقب به منظور افزایش جذابیت اخلاقی برای کارکنان جدید

اورلانز نیز انگیزه های شرکتهای انگلیسی برای استفاده از مشاوره برای کارکنان را به صورت زیر دانسته است:

  • افزایش توان ارتقاء سلامت
  • دغدغه های مربوط به بهزیستی کارگران
  • هزینه و صدمه های سنگین بیماری و تسهیل یا ارتقاء سطح سلامتی

در واقع می تواند اذعان نمود که خدمات مشاوره سازمانی تغییر شغل به کارفرمایان کمک می کند تا کارکنان سابق آنها تبدیل به رقبای غیر منصف آنها نشوند.

مشورتگری: مشورتگری فرایند تعامل میان دو فرد شاغل است: مشورتگر که یک متخصص می باشد و مشورتجو که کمک و مساعدت مشورتگر را در ارتباط با مشکل کاری که مسائلی را برای او بوجود آورده طلب نموده است. مشکل کاری شامل مدیریت یا درمان یک یا چند مراجع مشورتجو یا برنامه ریزی استراتژیک یا انجام برنامه ای برای چنین مراجعانی است. ماهیت سه وجهی تعامل مشورتگر، مشورتجو و مراجع مورد تأیید بسیاری از صاحبنظران است.

مشورتگری به عنوان فرایند حل مشکل داوطلبانه تعریف شده که می تواند به وسیله مشورتگر یا مشورتجو آغاز شود. روابط مشورتی روابطی برابر نگر است که در پربارترین حالت خود با شفافیت، صلاحیت، صداقت و همدلی توصیف شده زیرا ارتباط صحیح برای موفقیت شرکت ضروری می باشد. این تعریف شامل موارد زیر است:

  • رابطه با ارتباط صحیح برقرار می شود
  • مشورتجو می تواند شاغل یا غیر شاغل باشد
  • نقش مشاور با نیازهای مشورتجو تغییر می کند
  • تمام ارتباطات مشورتگر و مشورتجو محرمانه است
  • محل مشورتگر می تواند داخل یا خارج سازمان باشد
  • امکان شروع از هر دو طرف (مشورتگر و مشورتجو) برابر است
  • انواع مشکلات کار محورند وقتی که مفهوم کار مورد نظر است
  • سه وجهی که خدمات غیر مستقیم برای بخش سوم (مراجع) فراهم می کند
  • ارائه خدمات مستقیم به مشورتجو در جهت کمک به بهبود مهارت هایی که نهایتا منجر به استقلال او از مشاور می شود

ویژگی های مشورتگر چیست؟

مشورتگر کسی است که خدمات تخصصی را در مورد موضوعات، نگرانی ها، فرصت ها یا مشکلات ویژه عرضه می کند. این تخصص می تواند دانش، تجربه، فرایندهای الگوها، رفتارها، تکنولوژی یا موارد دیگر باشد. مشورتگر دارای یک نقش اساسی جامع و در بر گیرنده است که فعالیت های تمام زیردستان را جهت می دهد. نقشی است که وضعیت مراجع را بهبود می بخشد.

مشورتگران اساسا رایزن مدیریتی هستند که باید به مراجع خود رهنمودهای عینی، عملی و صادقانه بدهد. اگر این رابطه صادقانه باشد همواره اعتماد مراجعان را به این نکته جلب می کنند که مصالح آنها صرفنظر از میزان خطر درد ناشی از رهنمود، حفظ خواهد شد. مشورتگران رفتار دوستانه دارند بدون این که بسیار احساساتی باشند، و بدون پرخاشگری، ابراز وجود می کنند. مشورتگر به دنبال راه های بهبود است نه اینکه منتظر بیمار پشت در باشد. بنابر این، ابراز وجود و متقاعدکنندگی ضروری است. مشورتگر به دنبال مشارکت کارکنان در تصمیم گیری و طراحی یک برنامه عمل است.

الگوهای گوناگون مشورتگری وجود دارد. یکی از مدل های مشورتگری، مبتنی بر الگوی پزشکی سنتی است که اعمال مشورتگری تخصصی است، بیماری های سازمانی را تشخیص می دهد و تجویزهای لازم را ارائه می کند. الگوی دیگر همانند روابط مشاوره ای مشورتگری، با ایجاد یک رابطه اعتماد آمیز و مذاکره در خصوص یک قرارداد روان شناختی آغاز می شود. اهمیت این مرحله این است که مشوتگر دریابد مراجع چگونه مشکل را درک می کند، سپس اطلاعات بیشتری جمع آوری کند و بر مبنای این اطلاعات به مراجع بازخورد داده شود.

با این شیوه به افراد کمک می شود تا بتوانند شخصا مشکل خود را حل کنند، راه حل بیابند و اجرا نمایند. این الگو می تواند در کمک به فرد برای سازگاری با موقعیت های مشکل به کار رود و مبتکرانه فرصت ها را توسعه دهد. ایگان ترجیح می دهد از واژه کنترل مشکل به جای حل مشکل استفاده کند. زیرا اغلب مشکلات قابل سازگاری هستند تا قابل حل و رفع باشند.

اهداف مشورتگری و مشاوره سازمانی چیست؟

اهداف مشورتگری از نظر کاپلان دو جنبه دارد: بهبود عملکرد مشورتجو در ارتباط با مراجع که ممکن است یک فرد، گروه یا یک سازمان باشد؛ و ارتقاء مهارت های مشورتجو تا آنجا که در آینده توانایی کنار آمدن با مشکلات مشابه را به طور مستقل داشته باشد.

مشورتگری مساعدت مشورتجویان برای افزایش و بهبود توانایی ها و نگرش های خود در برخورد با مراجع است که می تواند شخص، سازمان یا گروه باشد، بنابراین أهداف فرایند دو جنبه دارند: افزایش خدمات به اشخاص ثالث و بهبود توانایی های مشورتجو برای عملکرد در حوزه های مسوولیت آنها. مشورتگر برای انجام موفقیت آمیز امور به مهارت هایی نیاز دارد که عبارت است از: تسهیلگری، طراحی و مدیریت طرح ها، تشکیل تیم، مربیگری آموزش و توسعه، طراحی موفق و رشد شغلی.

اهداف مشاوره سازمانی چیست؟

هدف مشاوره را کمک به تغییر رفتار، بهبود کارایی شخصی، کمک به حل مشکلات موقعیتی، تامین سلامت مثبت روانی، کمک به تصمیم گیری، دست یابی به معنای زندگی و توسعه روابط متقابل و انسانی با دیگران می داند. هدف مشاوره سازمانی ارتقاء رشد، استقلال و تشویق کارکنان به مراقبت از خویش، ابراز وجود و رشد توانمندی های خویش است. محققان هدف مشاوره سازمانی را انتخاب شغل و سازگاری با آن می دانند. آنها هدف مشاوره در سازمان ها را ترمیم روابط تیره شده از طریق مذاکره، مشاوره و برقراری همنوایی می دانند.

وظایف مشاوران سازمانی چیست؟

وظایف مشاوران سازمانی میتواند بسته به قابلیت های آنها متفاوت باشد و از همین جهت، وظایف مشاوره سازمانی بسیار گسترده خواهد بود. در ادامه سعی شده است تا لیستی از وظایف مشاوران سازمانی به شرح زیر ارائه گردد:

  1. نظر خواهی: مشاوران در یک موقعیت منحصر به فرد برای جمع آوری ، تدارک اطلاعات در زمینه افکار و احساسات واقعی نیروی کار قرار دارند. اگر مدیریت بالا به این اطلاعات توجه کند و در برنامه ریزی از این اطلاعات استفاده کند، می تواند محل کار انسانی تری ایجاد کند که در آن نیروی کار احساس هم رایی کند و احساس کند دیدگاه هایش مورد احترام است.
  2. مشورت با مدیران: مشاوران با موقعیت ممتاز خود در برون ساختار مدیریت می توانند مدیران را برای ایجاد سیستم کارآمدتر و موثرتر راهنمایی کنند.
  3. آموزش: مشاوران به خوبی می توانند مهارت های بین فردی را آموزش دهند تا عملکرد مدیریت ضعیف را بهبود بخشند. همزمان می توانند به مدیرانی کمک کنند که از نقش های تغییر یافته خود احساس نگرانی دارند.
  4. مدیریت تغییر و تحول: مشاور می تواند رشد و تغییر سازمانی را تسهیل کند. به عنوان مثال: کمک به افراد برای سازگاری با خسارت از دست دادن، آشفتگی، عدم اطمینان، مازاد شدن و خلق یک هویت جدید.
  5. کمک به انتقال اخبار بد: رابطه اعتماد آمیز بین مشاور و کارکنان امکان انتقال پیام های روشن به آنان را فراهم می سازد (ما حقیقت را می گوییم و برای مواجه با آن به شما کمک می کنیم).
  6. مشاوره تغییر شغل: مشاوران اثر اخراج بر افراد را درک می کنند و می توانند به آنها کمک کنند تا با احساسات مربوط به شوک و اضطراب ناشی از بیکاری مواجه شوند.
  7. الگو شدن برای روابط حرفه ای: رابطه کارکنان با مشاور می تواند به عنوان نمونه ای از روابط حرفه ای و اخلاقی در درون سازمان و الگویی از عمل آگاهانه، رفتار توام با احترام و توجه باشد.
  8. توانمند کردن افراد و گروه ها: مشاور می تواند به کارکنان آموزش دهد تا مهارت های مشاوره را در ارتباط با همکاران خود به کار برند.
  9. ایجاد آگاهی نسبت به تفاوت های فردی: نیروی کار افراد همانند نیستند بلکه افراد گوناگون با علائق ، چشم اندازها، آمال و اشتیاق های متفاوت اند، مشاور می تواند این تفاوت ها را توضیح دهد.
  10. ارزش در نظر گرفتن محتواها در رشد و تغییر: مشاوران می توانند یک رویکرد سیستمی داشته باشند، درک اینکه تغییر در یک بخش بر بخش های دیگر هم اثر می گذارد به عنوان مثال چگونگی رفتار مدیران بالا با مدیران سطوح پایین تر مانند آبشاری در سازمان سرازیر می شود و به تمام سازمان گسترش می یابد.
  11. درک پویایی های افراد، گروه و سازمان: مشاوران به تغییرات مداوم در درون و بین افراد سازمان به عنوان یک کل توجه می کنند و نسبت به مطالب نهانی در سازمان حساسیت دارند و اثر آن را بر سازمان بررسی می کنند. عملکردهای ناآگاهانه می تواند اثر عمیقی بر آنچه افراد فکر، احساس و رفتار می کنند داشته باشد.

 

خدمات و وظایف مشاور سازمانی شامل چه مواردی می شود؟

اگر بخواهیم تعریفی از خدمات و وظایف مشاور سازمانی ارائه دهیم می توانیم تعاریفی متفاوتی بیان کنیم که اجماعی از تعاریف موجود می تواند به درک بهتر موضوعات کمک نماید.بطور مثال، شارف وظایف مشاور سازمانی را به شرح زیر می داند: رابطه باوارنه شامل مهارت های توجه آمیز ، سوال باز، انعکاس احساس و محتوای ارائه اطلاعات، تقویت، کاوش زمینه های خانوادگی، تفسیر آزمون و پرسشنامه و همچنین فراهم کردن اطلاعات شغلی.

دانشمند معروف به نام ویس نیز وظایف مشاوران سازمانی را شامل موارد زیر می داند:

  •  بازنگری : کمک به کارکنان تا مرزهای اطراف خود را به طور منطقی و شناختی ببینند، از زاویه متفاوتی به مشکلات بنگرند و با چشم انداز جدیدی مشکلات را ببینند.
  • تشخیص مشکلات: مشاور باید با علاقه با کارکنان کار کند تا در تشخیص مشکلات همراهی کنند. کمک در تشخیص مشکلات ارزش بسیار بالایی دارد.
  • مصاحبه: توانایی مصاحبه عاری از تهدید با افراد اعم از کارگر خط تولید یا مدیران ارشد
  • بررسی: توانایی درک این موضوع که برای رسیدن به توسعه سازمانی ارزشیابی و گزارش نتایج آن ضروری است.

با این وجود یکی از مهم ترین وظایف مشاور سازمان تسلط بر نظریه های رشد شغلی است. مشاوران علاوه بر تسلط بر نظریه های رشد شغلی باید به تناسب نظر با وضع کارکنان نیز توجه داشته باشند. نقش مشاور سازمانی می تواند در مواردی همچون برقراری و اطمینان بخشیدن نسبت به شرایط مناسب مشاوره، راهنمایی مدیران درباره رفتار با کارکنان مشکل دار، مشاوره با کارکنان، آموزش بهداشت و بهزیستی خلاصه گردد.

نقش مشاوران در درون سازمان چیست؟

شایان ذکر است که از وظایف مشاوران، می توان به ارائه الگوهای یادگیری در زندگی شغلی اشاره نمود. علاوه بر نقش درمانگری مشاور، در بسیاری از وظایف مدیریتی به مهارت های مشاوره ای از قبیل شنیدن فعال و همدلی نیاز است. نگرانی عمده مدیریت روشنفکر این است که چگونه بین اهداف و آرمان های کارکنان با نیازهای تجاری سازمان تطابق ایجاد شود. مشاوره شخصی با مدیران یکی از رایج ترین وظایف مشاوران سازمانی است و از طریق مشاوره با مدیران امکان اثرگذاری بر سازمان ایجاد می شود.

نقش مشاوران درون سازمان را پل ارتباط با میانجی خبره توصیف شده است؛ مشاور سازمانی در نقطه اتصال دنیای مشاوره، کار و تجارت ایستاده است. در شرایط ایده آل مشاور می تواند با نفوذ بر سیاست های مدیریتی نقش عمده ای در انسانی کردن محل کار داشته باشد.  شکل گیری یک چشم انداز معنوی در سازمان ، ابزار جدیدی را برای متخصص شغلی فراهم می کند. مشاوران شغلی می توانند به کارکنان برای درک معنویت به عنوان منبع در دنیای پیچیده شغلی کمک کنند. مشاوره شغلی با زنان نیز یکی از وظایف مشاوران است. افراد سنین ۳۰ تا ۴۰ سالگی احتمالا به دلیل نگهداری کودک بدون شغل مناسب هستند، آن ها به طور فزاینده در جستجوی یک شغل جدید هستند.

اصطلاح زنان نوکارجو یعنی چه؟

اصطلاح زنان نوکارجو در مورد زنانی است که پس از ۳۰ تا ۳۵ سال نیروی کار باز گشتی هستند. بخشی از زنان نوکار جو ازدواج کرده اند و بچه دارند و به دنبال کسب تعادل در خانواده و شغل جدید هستند. مشاوران در مورد زنان نوکار جو باید موارد زیر را بررسی کنند:

  • موانع شغلی مرتبط با قالب های ذهنی نقش جنسیت،
  • مشاغل موجود مناسب برای زنان،
  • بررسی انتظارات از زنانی که مجددا به کار بر می گردند،
  • ارائه توصیه هایی برای افزایش انگیزه زنانی که دوباره به کار باز می گردند،
  • توسعه فرصت های انرژی.

مشاوره سازمانی از راه دور چگونه انجام می شود؟

مشاوره از راه دور نیز یکی از وظایف مشاوران سازمانی است. اینترنت و ابزارهای تلفنی نیز نقش طولانی در حمایت از کارکنان ایفا کرده اند. شرکتها با اتکا به ابزارهای اینترنتی و تلفنی بحران درباره استرس شغلی، جدایی، اعتیاد و مشکلات دیگر و سپس ارجاع آن ها به متخصصان برای یاوری چهره به چهره به ارائه خدمات می پردازند.

به طور مثال در مشاوره از راه دور همچنین متخصصان مدیریت استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک از طریق یک سایت کامپیوتری جلسات مشاوره با کارکنان را که از خانه، اداره یا خیابان تماس می گیرند، هدایت می کنند. اغلب پیشنهادهای ارائه شده توسط واحد مشاوره مدیریت استراتژیک که از راه دور انجام میشود، بیشتر در بستر پست های الکترونیکی و مبتنی بر اینترنت است که بخشی از برنامه های عملیاتی را تشکیل می دهد.

مشاوره سازمانی برای افراد ناتوان چگونه است؟

مشاوره با افراد ناتوان برای اشتغال به کار و مسائل شغلی نیز یکی از وظایف مشاوران سازمانی است. به منظور توانبخشی و تأمین اجتماعی معلولین، فرایند مشاوره مزایا سه بعد عملی عمده دارد، انتخاب مزایا، رایزنی مزایا و حفظ مزایا.

  1. انتخاب مزایا، شامل بررسی و تأیید وضعیت مزایای جاری افراد ذی نفع و تعیین تحولاتی از مزایا که بر اهداف استخدامی افراد ذی نفع اثر می گذارد.
  2. رایزنی مزایا، فرایندی که به افراد ذی نفع نشان می دهد که چگونه استخدام بر مزایای دریافتی اثر می گذارد و افراد ذی نفع مایل به همکاری در انتخاب آگاهانه بر مبنای این اطلاعات هستند. همچنین به افراد ذی نفع کمک می شود تا به فواید انواع کارهای مربوط به این برنامه تمایل پیدا کنند. و در بالا است.
  3. حفظ مزایا، فرایندی است که طی آن به افراد ذی نفع با ایجاد طرحی برای حفظ مزایای خود و کاربرد در فرایند انتقال به شغل جدید کمک می شود.

مشاور مزایا، اطلاعات موجود را عرضه و از افراد ذی نفع حمایت می کند تا وضع مزایا را بهبود بخشد. مشاور مزایا به عنوان رابط مشاوران بازتوانی شغلی افراد ذی نفع کار می کند.

تعریف مشاوره سازمانی چیست

ارائه مشاوره سازمانی به شرکتهای دانش بنیان چگونه است؟

اگرچه بانک جهانی راهکارهایی را برای کاهش چالش‌های شرکت‌های دانش بنیان ارائه داده است اما باید به این مهم توجه کرد که بنگاه‌های صنعتی تأسیس شده توسط افراد خلاق کارآفرین با ورود به مرحله‌ی ‌رشد نمی‌توانند از روش‌های غیررسمی و متداول سنتی استفاده نمایند، لذا استفاده از خدمات ارائه شده حقیقی و حقوقی فکری و اجرایی در اداره‌ی بهتر شرکت‌های دانش‌بنیان از راهکارهای اصلی برطرف کردن چالش‌های صنایع نوپا می‌باشد.

در دریافت خدمات مشاوره باید توان تمیز بین «خدمات ارشادی (پیشنهاد راهکارهای بهبود)» و «خدمات حرفه‌ای (انتخاب و اجرای راهکارهای بهبود)» را دارا بود. به‌صورت سنتی نقش مشاوره‌ مدیریت در سازمان‌ها، «مشاوره دادن به مدیریت ارشد سازمان» تعریف شده و مشاوره در واقع چیزی جز ارائه‌‌ی توصیه‌‌ به سازمان‌ها نبوده است. بنابراین مشاوران در اصل برای اداره‌ سازمان‌ها و تصمیم‌گیری به‌جای مدیران سازمان به‌کار گرفته نمی‌شدند.

بیشتر بخوانید: خدمات مشاوره مدیریت استراتژیک دفتر استراتژی شریف

آن‌ها قدرتی برای تصمیم گیری استراتژیک یا اجرای تغییر استراتژیک در سازمان را نداشته و مسئولیت آن‌ها تنها حفظ کیفیت و یکپارچگی راه‌حل‌هایی بوده که به مدیران سازمان ارائه می‌کردند و انتخاب و اجرای این توصیه‌ها و راه‌حل‌ها، کاملاً برعهده‌ مدیران سازمان بوده است. اگرچه در عمل انواع و درجات مختلفی از توصیه‌ها (از ایجاد تغییرات اندک در یک فرایند تا پروژه‌های کلان سازمانی) وجود داشته ولی نکته‌ کلیدی در مورد نقش مشاوران به‌عنوان توصیه‌کننده این است که تنها صرف ارائه‌ راه‌حل مناسب کافی نبوده؛ بلکه باید راه‌حل مناسب از شیوه‌ای مناسب، در زمان مناسب و به افراد مناسب ارائه شود (کلیدی‌ترین مهارت مشاور). بنابراین هنر مشاور «انجام کارها بدون داشتن مسئولیت اجرایی» است. اما سازمان نیز باید دانش و مهارت لازم برای استفاده از توصیه‌های مشاور را داشته تا بتواند از پیشنهادهای دریافت‌شده حداکثر استفاده را کند.

مدیران چرا باید از مشاوره سازمانی و مشاوره کسب و کار استفاده نمایند؟

مشاوران مدیریت کسب و کار می توانند با کمک به شما در برنامه ریزی؛ مدیریت و اجرای ابتکار عمل در انجام وظایف و حل مشکلات، در سازمان شما بسیار مفید واقع شوند. آنها می توانند:

مشاوران مدیریت چشم اندازهای ارزشمند خارجی که تاثیر فراوانی در پیشرفت سازمان ها دارند، را به شما پیشنهاد می کنند.

یک مشاور مدیریت، با دیدی برون سازمانی، اغلب چشم انداز منحصر به فردی در مورد پویایی سازمان ارائه می دهد که دیدن یا درک آن از درون سازمان دشوار است.

تخصص‌ها و دانش ارزشمندی که از تجربیات گذشته آنها ناشی می شود، را به شما ارائه داده و کمک کنند تا از انجام برخی اشتباهات خطرناک و حتی تکراری، خودداری کنید.

این فرد، هنگام پیش آمدن اختلاف نظر در مذاکره بین اعضای هیئت مدیره و کارمندان یا داوطلبان، برای حل اختلافات، ابتکار عمل به خرج داده و کاملا بی طرفانه؛ مذاکره را به سمت و سویی که در نهایت به نفع سازمان تمام می شود، هدایت می کند.

مشاوران مدیریت رای و نظر افرادی را که دارای اقتدار کمتری در سازمان هستند، به گوش مدیران و صاحب نظران می رسانند. این گونه افراد، می توانند نظرات مهمی داشته باشند که اغلب، توسط مدیران ارشد یا اعضای هیئت مدیره به راحتی شنیده نمی شود.

تفاوت مشاور سازمانی با استراتژیست سازمان چیست؟

استراتژیست فردی خلاق و آگاه است که در حیطه کسب‌و‌کاری که در آن فعال است، می‌تواند فرصت‌های استراتژیک جدید مرتبط با مدل کسب‌و‌کار را شناسایی کند و موجب ارتقای مدل کسب‌و‌کار شود یا مدل کسب‌و‌کار جدیدی خلق کند. به یک مثال عملی توجه کنید. وقتی پروژه تولید اولین نوع نرم‌افزار ماشین حساب گرافیکی شرکت اپل در سال ۱۹۹۳ لغو شد، رون آویزور و کرگ رابینز، دو کارمند عادی تازه استخدام شده که از این پروژه مطلع بودند، درخواست دادند به برخی از امکانات این شرکت برای کار روی این پروژه، دسترسی داشته باشند. آنها در واقع یک فرصت استراتژیک جدید را شناسایی کرده بودند و یک تیم تشکیل دادند.

بیشتر بخوانید: استراتژیست کیست؟ تفاوت مدیر با استراتژیست چیست؟

شرکت اپل نیز شرایط و بسترهای زایش استراتژی از طریق سیستم مدیریت استراتژیک خود را ایجاد کرده بود. این تیم شش ماه بدون حقوق روی نرم‌افزار مورد نظر کار کرد. اکنون این نرم‌افزار روی ۱۰ میلیون دستگاه نصب شده است و به‌عنوان یک مزیت رقابتی مهم در طرح کسب‌و ‌کار شرکت اپل جای گرفته است. بنابر این تیم دو نفره کارمندان ساده این شرکت، یک استراتژی موثر در مدل کسب‌ و‌ کار را ایجاد کرده‌اند؛ پس می توان نتیجه گرفت آنها استراتژیست هستند و از همین رو توانستند بهترین استراتژی را برای پیشبرد اهداف سازمان رقم بزنند.

خلاصه مقاله مشاوره سازمانی

اجمالا امروزه در سازمان ها از خدمات مشاوره تحت عناوین مختلف استفاده می شود و نقش مشاور در روان شناسی سازمان و کار وسعت می یابد. این خدمات از ارائه خدمات تخصصی مشورتگری به مدیران و کارکنان گرفته تا کمک به تسهیل تغییرات سازمانی و تغییر شغلی برای کارکنان اخراجی است. همچنین، با وجود مشاور در سازمان ها، بیماری های ناشی از شغل کمتر می شود و محیط شغلی تبدیل به یک محیط انسانی تر می شود. همچنین، مدیران نیز به راحتی از خدمات مشاوره برای تغییر و بهبود سبک مدیریتی، بهبود روابط خود با کارکنان، کاهش تنش های سازمانی، افزایش تعهد سازمانی، دلبستگی شغلی و خشنودی شغلی و در نهایت ارتقای بهره وری سازمانی استفاده می کنند.

در این مقاله مفاهیم و حیطه های مرتبط با مشاوره سازمانی عنوان شده است که اجمالا عبارت است از مشاوره استخدامی که افراد را برای مشاغل متغیر آماده می کند، مشاوره کارگماری که افراد را برای رشد، کنار آمدن و عملکرد کارآمدتر آماده می کند، مشاوره تغییر شغلی که به افرادی که داوطلبانه یا غیر داوطلبانه به ترک موقعیت استخدامی خود می پردازند، کمک می کند؛ و مشورتگری که فرایند تعامل میان مشورتگر و مشورتجو در ارتباط با مشکل سازمانی و شغلی است

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع مشاور سازمانی و مشاوره سازمانی برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.

دانلود رایگان کتاب بازاریابی پرمحتوا برای یادگیری بازاریابی محتوایی نوشته جوپولیزی

دانلود کتاب بازاریابی پرمحتوا نوشته جوپولیزی

نحوه خرید فروشگاه اینترنتی

نحوه مدیریت فروشگاه اینترنتی

گاهی ممکن است بسیاری از افراد تصور کنند اگر تنها هزینه انجام کاری را داشته باشند، می توانند در آن موفق شوند، در حالی که اینگونه نیست و هر شخصی باید قبل از اینکه وارد حرفه ای شود اطلاعات کافی در رابطه با آن پیدا کند و حتی اگر قرار است کار را به شخص دیگری واگذار کند، حتما از دقت و مهارت آن شخص مطمئن شود، چرا که سپردن کار به اشخاص غیر حرفه ای می تواند تا حد زیادی به کسب و کار فرد آسیب بزند.

مدیریت فروشگاه اینترنتی یکی از چیزهایی است که به دلیل رقابت شدیدی که بر روی این بخش متمرکز شده است، اهمیت زیادی دارد و شما باید بتوانید به بهترین وجه ممکن در این رقابت پیروز شوید.

برای مدیریت یک فروشگاه اینترنتی قبل از هر چیزی باید با نحوه کارکردن با سیستم مدیریت محتوای آن آشنا باشید، سپس باید الگوریتم های گوگل، نحوه رفتار رقبا و سایر چیزهای از این قبیل را بدانید، البته دانستن همه این موارد کار یک شخص نیست و شما باید از اشخاص توانمندی که در حوزه سئو، تولید محتوا، پشتیبانی سایت، ورود محتوا و… فعالیت دارند در این زمینه کمک بگیرید تا یک وبسایت موفق بدست آورید.

برای مثال اگر قرار است یک وبسایت در رابطه با تور گرجستان داشته باشید، باید از عکس های با کیفیتی که ترجیحا در سایت دیگری قرار ندارند و محتواهایی که تا کنون در فضای وب دیده نشده اند استفاده کنید، چرا که مخاطب به دنبال سایت های جدید است و دیدن محتواهای تکراری باعث رشد کمتر وبسایت شما می شود.

چگونه یک فروشگاه اینترنتی را مدیریت کنیم؟

برای اینکه بتوانید فروشگاه اینترنتیتان را به بهترین شکل ممکن اداره کنید، باید محصول خوبی برای فروش انتخاب کنید، یعنی به دنبال محصولاتی باشید که مردم ترجیح می دهند آن ها را  به جای حضوری به صورت اینترنتی خریداری کنند.

البته جا دارد به این نکته نیز اشاره کنیم که به دلیل این که در شهرهای بزرگ دغدغه افراد بسیار بیشتر از شهرهای کوچک است، این افراد ترجیحشان بر خریدهای اینترنتی است، پس اگر محصولاتتان بیشتر این افراد را به عنوان بازار هدف در بربگیرد، می تواند موفق باشد.

ارتباط با مشتری و احترام به او در فروشگاه های اینترنتی حرف اول را می زند، درواقع باید به این نکته توجه داشته باشید، که مشتری پادشاه است و باید تلاش کنید خدمات خودتان را در بهترین حالت ممکن به او ارائه کنید، چرا که اغلب مشتری ها حق انتخاب زیادی دارند و می توانند به راحتی از فروشگاه دیگری خرید کنند، بنابراین باید همواره مشتری هایتان را حفظ کنید.

موضوع مهمی که باید به آن توجه داشته باشید، دریافت ایمیل مشترینتان است، با این کار شما یک راه ارتباطی خوب با آن ها دارید و می توانید از طریق روش های ایمیل مارکتینگ به آن ها تخفیفات، جشنواره ها و اخبار مهمتان را اطلاع دهید و با این کار سبب بازدید سایتتان شوید، چه بسا همین کشاندن مشتری به سایت باعث خرید یک محصول شود، پس باید همواره مشتریانتان را حفظ کرده و باعث ایجاد وفاداری آن ها به فروشگاهتان شوید.

اخلاق سازمانی و اخلاق در سازمان چگونه است؟

اخلاق سازمانی چیست و اخلاق در سازمان ها چطور تعریف می‌شوند؟

در این مقاله به موضوع اخلاق در سازمان خواهیم پرداخت و مفهوم اخلاق سازمانی (Organizational ethics) را مرور می‌کنیم. اخلاق مفهومی است که بیش از هر زمان دیگری در سازمان ها حائز اهمیت شده است و از همین رو باید بدان توجه ویژه ای داشت تا بتوان موضوعات چالشی را به سادگی حل نمود. امروزه محققان بر این باورند که اخلاق در سازمان می تواند به سودآوری سازمان و شکست و کار کمک نماید و مزیت های بیشماری برای آنها رقم بزند. مبانی اخلاق در سازمان میتواند همه ارکان در سازمان را با یکدیگر همسو و هم راستا نماید و آنها در رسیدن به اهداف برنامه ریزی شده، یاری نماید.

مقدمه ای بر اخلاق در سازمان

اخلاق در سازمان از سالهای آغازین دهه ۱۹۹۰ میلادی نظر بسیاری از دانشمندان را به خود جلب کرده است. پس از انقلاب صنعتی، اکثر سازمانهای تجاری و صنعتی با زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی، به تدریج، به کسب منافع بیشتر خود می اندیشیدند و با مشتریان، سهامداران، عرضه کنندگان مواد اولیه، اعتباردهندگان و نیز با جوامع محلی و جهانی و محیط زیست سر ستیز داشتند، در صورتی که با شروع دهه ۹۰ تجدیدنظر در رفتارهای سازمانی و پرداختن به رعایت اصول اخلاقی، ولو در حرف و سخن، مورد توجه و عنایت مدیران سازمانهای بازرگانی و صنعتی قرار گرفت.

آنچه در این نوشتار آمده، تحلیلی از رعایت اصول اخلاقی در این گونه سازمانها و تسری آن به شرکتهای چند ملیتی و ارتباطات جهانی از طریق شبکه های اطلاع رسانی است. واژه های کلیدی: اخلاق، کسب و کار، اصول اخلاقی، مسئولیتهای اجتماعی.

تعریف اخلاق چیست؟

اخلاق، عبارت از تشخیص فضایل از رذایل یا به عبارت دیگر، تمیز «درست»، «شایسته» و «عادلانه» از «نادرست»، «ناشایست» و «غیرعادلانه» است. این تشخیص، در پرتو تمیز وجه افتراق حسن و قبح به وسیله عقل آدمی حاصل می شود و فضایل به خاطر نیکی و شایستگی مورد قبول فرد و جامعه قرار می گیرد و این دو (فرد و جامعه)، خود را به زیور، زیبایی و جمال اخلاق می آرایند.

تعریف اخلاق از نظر کانت

کانت فیلسوف المانی عقیده دارد: فعل اخلاقی، فعلی است که از هر قید و شرط و غرضی به دور و منزه باشد و هیچ منظوری جز جنبه تکلیفی از انجام آن، در کار نباشد، و انسان آن را فقط به حکم وظیفه انجام دهد.

تعریف اخلاق نظر استاد مطهری

استاد شهید مرتضی مطهری با در نظر گرفتن نظریه های مختلف، اخلاق را چنین تعریف می کند: «… فعل اخلاقی، آن فعلی است که هدف از آن، منافع مادی و فردی نباشد»، خواه انسان آن را به خاطر احساسات نوعدوستی انجام دهد، خواه به خاطر زیبایی فعل، خواه به خاطر زیبایی روح خود، خواه به خاطر استقلال روح و عقل خویش، و خواه به خاطر هوشیاری. همه این نظریه ها زمانی بارور می شود که اعتقاد به خدا و عمل الهی در کار باشد.

اخلاق کسب و کار و اخلاق سازمانی چطور در پیشبرد اهداف تأثیرگذار هستند؟

تعریف اصول اخلاقی چیست؟

رعایت اصول اخلاقی یعنی احترام به کار و فرهنگ، یاری و همکاری متقابل، وفای به عهد، حرمت سالخوردگان، مراقبت از کودکان، عشق به میهن، سرزنش بدی و شرارت، نکوهش بیدادگری و ظلم… و نظایر آنها از جمله معیارها و موازین اخلاقی هستند که از موازین اخلاقی دیگر مانند مردانگی، ثبات شخصیت، صمیمیت، و امثال آنها جدا نیستند. در این معیارها، نیاز آدمی به انصاف، درستکاری، حسن همجواری و وفای به عهد با مهمترین جنبه های زندگی جامعه در هم می آمیزد و روابط کلی اجتماعی را به وجود می آورد. بنابراین، می توان گفت: رعایت اصول اخلاقی در جامعه، بخشی از زندگی معنوی جامعه است که به عنوان یک هستی مستقل به صورت اراده جامعه، سنتها، آداب و رسوم، رفتارهای اخلاق در کسب و کار – اجتماعی، عادتها و ماده های قانونی، تکیه گاه همگان می شود و شرایطی را به وجود می آورد که شخص را به محدودیت، جهت گیری و اطاعت وا می دارد.

با توجه به موارد فوق مشخص می شود که بین «اخلاق» و «رعایت اصول اخلاقی» تمایز و تفاوت وجود دارد: «اخلاق» نظام اعتقادات و باورها را در بر می گیرد، در صورتی که «رعایت اصول اخلاقی» به آن معیارهای اخلاقی اطلاق می شود که مردم براساس آنها در روابط خود با دیگران مورد قضاوت قرار می گیرند. اگر شخص معتقد باشد که نباید در اتاقهای پر جمعیت یا در سالنهای عمومی سیگار بکشد و این باور او از مضرات مصرف توتون با توصیه دانشمندان به دست آمده باشد پذیرش این نوع یافته ها «اخلاق» او در آن موقعیت تلقی می شود. در صورتی که هرگاه شخص این باور را داشته باشد ولی اقدام به مصرف دخانیات کند و رفتار او اثر ناخوشایندی بر دیگران القاء کند بر «اصول اخلاقی» پشت پا زده است.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق راهبرد و مدیریت راهبردی چیست؟

اکنون این مسأله به ذهن خطور می کند: اگر از شخصی تک و تنها، مثلا در صحرا، رفتاری کودکانه و سبک با موهن و احمقانه سرزند، آیا بر اصول اخلاقی پشت پا زده است؟ پاسخ این است: از آنجا که رفتار وی موجب ناراحتی و اضطراب دیگران نشده، نمی توان گفت که عمل غیراخلاقی از وی سرزده است، مگر آنکه رفتار او موجب هدر دادن آب با منابع دیگری شود که مورد نیاز مسافران بعدی باشد.

اصول اخلاقی از کجا نشات می گیرند؟

اصول اخلاقی از هنجارهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اخلاقی نشأت می گیرند و از این رو بر اعتقادات مذهبی و ارزشهای جامعه مبتنی هستند. این ارزشها، معیارهایی ارائه می دهند که در رفتارهایمان در قبال جامعه آنها را راهنمای خود قرار می دهیم. از آنجا که هریک از ما بر پایه نوعی نظام ارزشی خاص خود عمل می کنیم این احتمال پدید می آید که رفتار ما باید با رفتار دیگران، فرق داشته باشد ولی این امر معمولا روی نمی دهد؛ زیرا، زندگی اجتماعی، ما را وادار می کند که نظام ارزشی خود را با نظام ارزشی رایج در جامعه هماهنگ و همسو سازیم و در مراودات اجتماعی با دیگران همکاری و مشارکت نماییم و نقطه نظرها و احساسات خود را طوری به کار گیریم که با دیگران به توافق برسیم تا بتوانیم در جامعه کار و زندگی کنیم.

اخلاق و اصول اخلاقی ریشه در تاریخ تشکیل و ادامه حیات جامعه دارد؛ زیرا، هنجارهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اخلاقی در بطن جامعه شکل می گیرند و خود را در مراودات اجتماعی و اقتصادی نشان می دهند. قبل از انقلاب صنعتی، فعالیتهای اقتصادی جزئی از تارو پود فعالیتهای اجتماعی محسوب می شد و قید و بندهای اجتماعی و فرهنگی، یکسان و همنواخت بر فعالیتهای اقتصادی حاکم بودند و آن را بشدت تحت تأثیر قرار می دادند.

انواع اخلاق در سازمان‬ کدام است؟

موضوع اخلاق در سازمان نشان­دهنده ارزش­ها و باورهای آن سازمان و در مجموع گویای فرهنگ سازمانی حاکم بر آن است.ت وجه به اخلاق در محیط کار منافع بسیار زیادی برای رهبران و مدیران عالی سازمان دارد؛ اعم از منافع عملکردی و منافع اخلاقی. این مطلب بخصوص در عصر حاضر که مدیران با ارزشهای بسیار متنوعی در محیط کار سروکار دارند صادق است. در این بخش سعی شده است تا تعدادی از انواع اخلاق در سازمانها تشریح گردد. در ادامه به بیان هر یک از انواع اخلاق در سازمان خواهیم پرداخت:

تعریف اخلاق ­کار چیست؟

منظور از مفهوم اخلاق­ کار، این است که نیروهای کاری بر دو دسته اند؛ بعضی تمایل فراوان به فعالیت، تلاش و کوشش دارند و سکون و آرامش را پسندیده نمی دانند و فضایل اخلاقی آنان در کارهایشان شکوفا میگردد. برعکس، گروهی هم تمایل به کار و مجاهدت ندارند و تنها با نیروهای جبری و فشارهای بیرونی باید آنان را به کار وادار کرد. البته از اخلاق نیک، آن است که انسان فعال باشد و محصول فعالیت او برای همنوعانش مفید و ثمربخش واقع شود. هر کس با انجام کاری که قابلیت و توانایی آن را در خود احساس میکند، به جامعه انسانی خدمت میکند و در جهت رفع مشکلات جامعه یا برای ارتقای ابعاد گوناگون آن باید سعی و تلاش پیگیر و مستمر داشته باشد.

تعریف اخلاق اداری چیست؟

عدم توجه به خواسته­ های عمومی و فساد در نظام اداری، مشروعیت و کارآمدی دولت­ها را در بلند مدت تهدید می­کند؛ عامل شکست سازمان­ها در محیط است و ادامه حیات و بقای آنان را با مشکل مواجه میسازد. بنابراین توجه به بحث اخلاق اداری در درجه اولویت و اهمیت برای سازمانها قرار دارد. صاحب­ نظران تعاریف بسیاری را در زمینه اخلاق اداری مطرح کرده­اند، امّا نکته قابل توجه این است که آیا تعریف واحدی از این مقوله می­توان ارائه نمود؟ پاسخ این سؤال منفی است امّا میتوان اذعان داشت که اصول کلی اخلاق اداری مشابه هم هستند.

بیشتر بخوانید: حاکمیت شرکتی چیست؟

اخلاق اکنون به صورت منشور (کد) های اخلاقی سازمان و قوانین رفتار حرفهای مشاغل پا به درون سازمانها نهاده است. اخلاق اداری به نهضتی اصلاح گرایانه در مدیریت دولتی تبدیل شده است که به مطالعه و شناسایی قواعد و ضوابط رفتار انسان اداری و موضوع هایی چون: تدوین منشور اخلاقی، قوانین (استانداردهای) رفتاری، آموزش اخلاقیات، مدیریت اخلاقی، تصمیم گیری اخلاقی، فرهنگ و جو اخلاقی و زیرساخت اخلاقی میپردازد. «کدهای اخلاقی» یک راهنمای عملی برای کلیه ی تصمیم گیران در سطوح گوناگون سازمان است و به آنان کمک میکند تا بدانند در موقعیت هایی که در آنها ارزش های متضاد بروز می کنند، از خود بایست چه عکس العملی را نشان دهند. برخی از مهمترین ارزشهای اخلاقی مطرح در اخلاق اداری شامل: صداقت، درستکاری، انصاف، پاسخگویی، کارآمدی، کوشش و پشتکار، قضاوت درست، کیفیت، رعایت بی طرفی، عدالت، رفتار مطابق قانون، تخصص گرایی، شایسته سالاری در استخدام ها و ارتقاءها، تعهد، وفاداری به مافوق، مشارکت و رفتار تیمی، ترجیح منافع جمعی به منافع شخصی، رازداری و امانتداری می باشد.

اصلی ترین عوامل اخلاق سازمانی و اخلاق در سازمان و شرکتها کدام اند

تعریف اخلاق کسب و کار چیست؟

اخلاق تجاری به عنوان یک مفهوم علمی در غرب از نیمه دوم قرن بیستم ظهور نموده است.نفوذ روزافزون شرکت های چندملیتی و فراملی در سطح جهان باعث تقویت نقش حیاتی اخلاق تجاری در مشارکت حکومت­ها شده است.

اخلاق بازار یا اخلاق بازرگانی و کسب و کار را مجموعه معیارها، استانداردها، سنت­ها و قواعدی می­توان دانست که هدایت کسب و کار را به عهده دارند. ضمناً اخلاق بنگاه ­ها با مسئولیت اجتماعی آنان ارتباط دارد، امّا کاملاً بر آن منطبق نمی­ باشد؛ زیرا مسئولیت اجتماعی بازاریان، انواع وظایف اقتصادی، قانونی و اخلاقی­ ای را شامل می­ شود، که آنها نسبت به جامعه به عهده دارند. مبنای اخلاق کسب و کار استفاده از قواعد اخلاقی در تجارت است. بنابراین اخلاق کسب و کار به رعایت اصول و هنجارهای اخلاقی در فعالیت­ های تجاری ارتباط دارد.

بحث اخلاق کسب و کار و مسئولیت اجتماعی در دهه­ های اخیر بسیار مورد توجه اندیشمندان و تجار قرار گرفته است، به علاوه، رعایت اخلاق و حفظ ارزشهای اخلاقی به صورت یکی از مهمترین پدیده هایی درآمده است که در بیشتر سازمانها مورد توجه قرار میگیرد. اصول اخلاقی به صورت بخشی از سیاست های رسمی و فرهنگ های غیررسمی سازمانها درآمده است. به طور کلی میتوان اخلاق را مطالعه و بررسی معیارها و قواعدی دانست که راهنمای عمل افراد و گروه ها در انجام امور قابل قبول میباشد. زمانی که معیارها با کسب و کار پیوند می خورند برخی ملازمات پیدا میکند؛ یکی این است که سازمانها به دنبال سود خواهند بود و دیگری لزوم ایجاد نوعی توازن بین نیازها و مصالح جامعه و خواست های مؤسسات می باشد، اینجاست که نقش اخلاق می تواند کارساز باشد.

تعریف اخلاق سازمانی چیست؟

مقوله اخلاق سازمانی در جوامع توسعه­ یافته طی یک و نیم قرن گذشته به عنوان بخشی از علم مدیریت به مرور نهادینه شده است. در شکل­ گیری اخلاق سازمانی سه دسته عوامل فردی، سازمانی و فراسازمانی دخیل هستند. عوامل فردی شامل اخلاق شخصی، خودشناسی و خودکنترلی که به عنوان خمیرمایه اصلی زمینه های شکل ­گیری مدیریت اخلاقی در سازمان می­ باشد. عوامل سازمانی شامل ضوابط و مقررات سازمانی، فرهنگ سازمانی و ساختار سازمانی که مدیریت اخلاقی را نهادینه می­کند و عوامل فراسازمانی شامل دولت، شرایط اقتصادی، محیط­کاری و محیط­های بین­المللی می­باشد که موجب جهت­گیری مدیریت اخلاقی شده و نهایتاً مدیریت اخلاقی را در سازمان کاربردی و عملی می­کند.

بحث اخلاق سازمانی چه در سطح فرد و چه در سطح سازمان، توجه پژوهشگران مختلف را در چهار دهه گذشته به خود جلب کرده؛ که از آن به عنوان یک چالش اساسی فراروی سازمان­های مختلف در سطح جهان یاد می­کنند. بنابراین اخلاق سازمانی را می­توان توصیف رفتار سازمانی بیان نمود که چالش­های سازمانی را از طریق بازخور مشارکتی حل می­کند. از طرف دیگر، اخلاق سازمانی بایستی مطابق با سه الگو اخلاق (منفعت گرایی، حقوق وعدالت) باشند، یعنی منفعت وعدالت را درمورد افراد به کار گیرد.

امروزه بحث اخلاقیات در کار، توجه زیادی را به خود جلب نموده است و محققان و نویسندگان زیادی بحث اخلاق سازمانی و اصول اخلاقی را به عنوان ابزار ارتقای محیط اخلاقی در سازمانها ضروری دانسته اند. اخلاق سازمانی ضعیف بر نگرش افراد نسبت به شغل، سازمان و مدیران مؤثر بوده و می تواند بر عملکرد فردی، گروهی و سازمانی اثر بگذارد. سازمانها برای نهادینه سازی اخلاقیات در اعضای سازمان خود ابتدا باید وضعیت موجود اخلاق سازمانی یعنی اینکه کارکنان دارای چه تصورات، ارزشها و باورهایی هستند، شناسایی کنند. در این خصوص یکی از الگوهای بسیار مهمی که ارائه شده، الگوی دایره اخلاق است.

نقش ادیان و مذاهب در توجیه اصول اخلاقی چیست؟

در این بین نقش ادیان هم که خاستگاه هنجارهاست شایان اهمیت است. اولین اصول اخلاقی که روابط میان افراد را مد نظر قرار می داد، ده فرمان حضرت موسی (ع) بود و بعد از آن می توان از «قاعده زرین» در انجیل نام برد که به روابط میان فرد و جامعه تکیه دارد و توجه می کند که شخص باید با دیگران طوری رفتار کند که میل دارد با او رفتار کنند. دین بودایی هم دیدگاه درست، قصد درست، گفتار درست، رفتار درست زندگی درست، تلاش درست، فکر درست، و تمرکز درست را توصیه می کند که به عنوان ۸ روش برای راهنمای رفتار در جامعه به کار می روند.

دین مبین اسلام، چه از طریق آیات و چه با احادیث خود به رعایت اصول اخلاقی تأکید می ورزد و در همه امور عدالت را نشانه کاربرد چالشهای اخلاقی فرد به شمار می آورد. و در آیه ۸ سوره مائده می فرماید:

«یا ایها الذین آمنواکونوا قوامین لله شهداء بالقسط و لایجر منکم شنئان قوم على الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى و اتقوالله ان الله خبیر بما تعملون» ای اهل ایمان در راه خدا پایدار و استوار بوده و (بر سایر ملل عالم) شما گواه عدالت و راستی و درستی باشید و البته شما را نباید عداوت گروهی برآن بدارد که از طریق عدل بیرون روید عدالت کنید که عدل به تقوا نزدیکتر از هر عمل است و از خدا بترسید که خدا البته به هرچه می کنید آگاهست.

یا در آیه ۳۷ سوره نور، کسب و تجارت را حرفه مردان پاک می شمارد و می فرماید:

رجال لا تلهیهم تجاره ولا بیع عن ذکر الله و اقام الصلوه و ایتاء الزکوه یخافون یوما تتقلب فیه القلوب والابصار» (پاک مردانی که هیچ کسب و تجارت آنان را از یاد خدا غافل نگرداند و نماز با داشته و زکوه فقیران را می دهند و از روزی که دل و دیده ها در آن روز حیران و مضطرب است ترسان و هراسانند)

و یا در سوره المطففین، افرادی را که در کیل و وزن به مردم کم می دهند، نکوهش کرده و آنان را به عذاب الهی در روز قیامت آگاهی می دهد تا بدین وسیله، تهذیب نفس و عدالت و درستکاری را به ارباب حرف و کسب و کار گوشزد نموده، در صورت اطاعت از امر خداوند به بهشت موعود رهنمون سازد.

سازمان‌هایی با هدف سودجویی

در قرن بیستم با گسترش سازمانها، کسب و کار نیز در قالب سازمانهای کوچک و بزرگ وارد شد و شکل شرکتهای صنعتی و بازرگانی به خود گرفت در این زمان بود که ارزشهای مادی و اهداف صرف اقتصادی، خود را بر صنعت و تجارت مسلط کرد و کارآیی بالا و کسب سود بیشتر هدف سازمان گردید و رعایت اصول اخلاقی و پاسداری از ارزشهای اخلاقی تقریبا به ورطه فراموشی سپرده شد و سودجویی محض، داد و ستد عادلانه سنتی را تحت الشعاع خود قرار داد.

دولت‌ها، در جلب اعتماد عمومی

در این میان، سازمانهای دولتی که به عنوان بازوی حکومت به کار و فعالیت می پرداختند به سبب اجرای قوانین مصوب مجلس یا هیأت قانونگذاران، آشکارا نمی توانستند اصول اخلاقی را نادیده بگیرند و از آنجا که وظیفه اصلی و مسئولیت عمده دولت ها ایجاد محیط توأم با عدالت، صراحت و اعتماد است، مقامات دولتی مجبور بودند با استفاده از قدرت تفویض شده به آنان، در بلند مدت، اعتماد عمومی را جلب کنند تا فعالیتهای اقتصادی، با شکست و رکود مواجه نشوند؛ زیرا، هیچ فعالیت اقتصادی بدون اعتماد کامل به قوانین و اجرای صحیح آنها نتیجه مطلوب نمی بخشد، از این رو، دولتها، بخصوص در سالهای اخیر، توجه خود را به رعایت اصول اخلاقی معطوف داشته، خود را ملزم به اجرای آن می دانند.

سازمانهایی با اهداف کمک رسانی

برخی سازمانهای غیردولتی در انواع گوناگون، (مانند بانک جهانی، اتاق بازرگانی بین المللی، شورای تجارت جهانی برای توسعه پایدار) بعضی فعال در سطح محلی و منطقه ای، بعضی در سطح کشوری، و برخی دیگر در طیف وسیع و گسترده بین المللی، با منابع و سرمایه های عظیم و چندین دهه تجربه که در زمینه مهارتها و فعالیت کاری خود دارند و عملیات خود را در یک یا چند مورد خاص متمرکز کرده با ویژگی کمک رسانی و امداد، به تسکین آلام مردم رنج دیده، حفظ محیط زیست و کاهش آثار مخرب فن آوری ساخت دست بشر بر محیط طبیعی و به حمایت و تقویت تجارت بین المللی می پردازند و نیز به خاطر شرایط ظاهری خاص خود و به سبب فعالیتشان در زمینه های انسانی، ناگزیر به رعایت ارزشهای اخلاقی هستند و اصولا، هستی نمادین آنها مبتنی بر حفظ مسئولیت های اجتماعی در سراسر جهان است. از این رو، در این نوشته، نسبت به جایگاه و پایگاه آنها در باره رعایت اصول و ارزشهای اخلاقی حرفی به میان نمی آید اگر چه ممکن است برخی از آنها در درازمدت و به صورت کاملا نامرئی و مکارانه، برخی از اهداف پنهانی استعماری را نیز دنبال کرده باشند!

اصول اخلاقی از دیدگاه سازمانی

مراد از رعایت اصول اخلاقی در سازمانهای تجاری و صنعتی اتخاذ تصمیمهای مدیریتی است که بتواند میان عملکرد اقتصادی سازمان اعم از درآمدها، هزینه ها، سودها، سهم سهامداران و عملکرد اجتماعی آنان اعم از تعهدات در قبال کارکنان، مشتریان، اعتباردهندگان، عرضه کنندگان، توزیع کنندگان و کل اعضای جامعه و نیز محیط زیست آشتی ایجاد کند و حساسیتهای جامعه، ارزشها و هنجارهای آن را مد نظر قرار داده و آنها را در فرهنگ سازمانی خود جای دهد. برای مثال: آلوده کردن آب رودخانه، اگر منع قانونی هم نداشته باشد، اخلاق عمل ناشایستی است که سازمانها باید از آن امتناع کنند و احساسات جامعه را علیه خود نشورانند.

مسئولیت اجتماعی سازمانها چگونه تعریف می شود؟

اتخاذ هرگونه تصمیمی، موجب به وجود آمدن مسئولیت اجتماعی برای سازمان می شود؛ بدین معنی که، چون سازمانها تأثیر عمده ای بر نظام اجتماعی دارند به ناچار، چگونگی فعالیت آنها نیز باید به گونه ای باشد که در آن زیانی به جامعه نرسد، و در صورت رسیدن زیان، ملزم به جبران آن باشند، از قوانین اطاعت کنند، به محیط زیست حرمت قایل شوند، بر تأثیر فعالیت خود بر جامعه محلی، صنعت، سهامداران، و در کل به مردم بیندیشند و رفتار خود را از یکسو با مسائل کلان سازمان و از سوی دیگر با هنجارهای اجتماعی هماهنگ سازند.

چرا مدیران در برابر اصول اخلاقی مقاومت می‌کنند؟

متأسفانه، اکثر مدیران سازمانها از بار مسئولیت اجتماعی شانه خالی میکنند، جنگلها را از بین می برند، برای تولید سلاح و فروش آن در راهروهای مجلس قانونگذاری اعمال نفوذ می کنند، با استفاده از مواد شیمیایی و روغنهای صنعتی به تهیه فرآورده های غذایی می پردازند، برای کسب سهم بازار بیشتر به رشوه دهی، رشوه خواری، تبانی و نظایر آنها تن می دهند در شیر خشک مصرفی کودکان کشورهای جهان سوم، موادی اضافه می کنند تا از رشد هوشی آنها ممانعت به عمل آورند، به آلوده کردن رودخانه ها، دریاها و اقیانوسها ادامه می دهند، به خاطر هزینه کمتر، فیلتری برای تصفیه آلودگی های کارخانه خود در نزدیکی آبادیها به کار نمی گیرند و محیط زیست و زندگی انسانها را به خطر می اندازد.

سطوح درک مسئولیت اجتماعی

محققان چارچوب ساده ای برای درک سطوح مسئولیت اجتماعی ارائه می دهند. این چارچوب دارای سه سطح است. شرکتهایی که می خواهند در فعالیت خود مسؤولیت اجتماعی را سرمشق خود قرار دهند ملزم به رعایت آن می باشند. سه سطح این چارچوب عبارتند از:

تعهد اجتماعی: در این سطح، شرکت از منافع خود برای پیشبرد امور به جامعه کمک می کند. دست کم، از قوانین اطاعت می کند و در نشر اطلاعات اندکی مشارکت می جوید.

مسئولیت اجتماعی: شرکت تلاش می کند هنجارهای اجتماعی را رعایت کرده بدون جنجال و فقط به علل مقرر به جامعه کمک کند و برای ارزیابی تلاشهایش باز و شفاف عمل نماید و نیز میل دارد در اطلاعات سهیم باشد.

پاسخگویی اجتماعی: شرکت میل دارد نسبت به فعالیتهای اجتماعی خود مورد ارزیابی همگان قرار گیرد و به موارد بحث انگیز کمک کند و در تلاش خود برای مسؤولیت اجتماعی فعال باشد و میل دارد در اطلاع رسانی سهم بیشتری داشته باشد.

اخلاق سازمانی در شرکتها و ساازمان های مادر تخصصی

موانع پذیرش اصول اخلاقی در سازمان چیست؟

سه مانع عمده موجب می شود بسیاری از مدیران سازمانها از توجه به شرایط به روش عاقلانه و بی طرف خودداری کنند. این سه مانع عبارتند از خودخواهی روانی، خودخواهی اخلاقی و نسبی انگاری اخلاق که در ادامه هر یک از آنها را تعریف خواهیم نمود.

خودخواهی روانی چیست؟

طبق این نظریه، فطرت انسانی به گونه ای است که منافع شخصی خود را دنبال می کند. اگر گاهی به خواسته های دیگران وقعی می نهد فقط به آن دلیل است که از انجام آن کار نفعی عایدش خواهد شد. این مانع، شخص را از نگاه منطقی و خردمندانه به شرایط کسب و کار باز می دارد و در نظر او نفع اخلاق در سازمان و کسب و کار . شخصی را بر منافع اجتماعی مقدم می دارد.

خودخواهی اخلاقی چیست؟

اگر نظریه خودخواهی روانی بدین معنی است که از حیث زیستی به انجام کارهایی مبادرت می ورزیم که منافع شخصی ما را تأمین کند، نظریه خودخواهی اخلاقی بدین مفهوم است: اگر چه انسانها قادرند بدون خودخواهی عمل کنند، با وجود این، همواره به نحوی عمل میکنند که منافعی را برای خود منظور نمایند. بنابراین، نظریه فوق، نظریه هنجارگذار است و از مردم می خواهد وقتی با مفصل اخلاقی مواجه می شوند با به کارگیری استدلال و رعایت بی طرفی تصمیمی اتخاذ کنند که منافع انسانها مدنظر قرار گیرد.

نسبی انگاری اخلاق چیست؟

نسبی انگاری اخلاق بر این نظریه مبتنی است که اخلاق از امور اعتباری و نسبی است و برای صداقت اخلاقی عمومیتی نیست پس اصول اخلاقی در محدوده فرهنگی تعریف می شوند که در آن شکل می گیرند. بنابراین صاحبان کسب و کار باید تصمیمات اخلاقی خود را با در نظر گرفتن محیطی اتخاذ کنند که در آن فعالیت می کنند. این نظریه در سطح فردی هم کاربرد دارد زیرا اخلاق یک مورد شخصی است که بر احساسات فردی همان شخص استوار است.

سه نظریه برای از بین بردن تعارض ها

مدیران شایسته سازمانها و اداره کنندگان دوراندیش کسب و کارها برای از بین بردن تعارض میان عملکرد اقتصادی و عملکرد اجتماعی منطقه عملیاتی، تصمیمات خود را بر سه نظریه به شرح زیر مبتنی می سازند.

نظریه سوداگرایانه در اخلاق سازمانی چیست؟

طبق این نظریه کلاسیک، مدیران سازمانهای صنعتی و خدماتی باید شادی و شعف تمام افرادی را که از تصمیم اخلاقی آنان منتفع می شوند به طور مساوی و یکسان در نظر بگیرند، اصول اخلاقی و حفظ بی طرفی را رعایت کنند و اثر تصمیمات خود را بر افراد و سازمانهای پیرامون خود مورد ارزیابی قرار دهند و در انجام دادن یا عدم انجام عملی مقتضیات و شرایط محیطی را مورد توجه قرا دهند. برای مثال: مدیری به رشوه دادن یا رشوه گرفتن اعتقاد ندارد و سلامت کسب و کار سازمان خود را از ارزشهای مهم تلقی می کند، مطابق این نظریه، چنین مدیری، محروم شدن خود را از سهم بازار بیشتر، در کشوری که رشوه گیری هنجار قلمداد می شود، قابل قبول می داند.

نظریه عدالت در اخلاق سازمانی چیست؟

این نظریه بر قوانین انتزاعی مبتنی است و به موجب آن، مدیر باید بدون در نظر گرفتن شرایط، از قوانین و اصول اخلاقی که منادی عدالت هستند، پیروی کند. به عبارت دیگر، کسانی که به نظریه عدالت اعتقاد دارند بر جهان شمولی قوانین و اصول اخلاقی، که همه باید در هر شرایطی از آنها تبعیت کنند، صحه می گذارند. طبق این نظریه، تمام تصمیمها عقلایی و خردگرایانه اتخاذ می شوند و مدیر سازمان در هیچ شرایطی در تصمیمهای ضد اخلاقی و غیر قانونی نظیر ارتشاء شرکت نمی کند.

نظریه پاکدامنی در اخلاق سازمانی چیست؟

این نظریه با دو نظریه قبل این تفاوت را دارد که بر عملکردها و نتایج به دست آمده تأکید نمی کنند، بلکه بر ویژگیهای شخصیتی افراد تکیه دارد. طبق این نظریه، انسان خوب و پاکدامن اعمال خوب انجام می دهد، و خرد ذاتی او هدایتگر وی در تمام زمینه هاست تا تصمیمهای درست و مبتنی بر اصول اخلاقی اتخاذ کند.

پیشفرض این نظریه آن است که اگر مدیر سازمان تجاری و صنعتی خوش نهاد باشد، بدون در نظر گرفتن شرایط و مقتضیات، تصمیم صحیح می گیرد و عملکرد درست عرضه می دارد. در چنین شرایطی، مدیر به کارکنان خود نیز اجازه می دهد که تصمیمهای خود را بر پایه اصول و اعتقادات اخلاقی و وجدان بیدار خود اتخاذ کنند.

سه پرسش اساسی برای مدیران

صاحبان سازمانهای کسب و کار برای ایجاد اصول اخلاقی در سازمان خود براساس سه نظریه فوق باید به این سه سؤال پاسخ دهند و در جهت احترام به دیگران آنها را در هسته نظام ارزشی خود قرار دهند. آیا عملکرد سازمان، موجب بیشترین رفاه و صلاح تمام طرفهای ذینفع خواهد شد؟ آیا عملکرد سازمان، حقوق تمام طرفهای ذینفع را در نظر خواهد گرفت؟ آیا عملکرد سازمان، مبتنی بر عدالت است؟

امروزه، شرکتهای بزرگ برای پاسخگویی به پرسشهای فوق و پذیرش رعایت اصول اخلاقی در تصمیمها، کمیته ای را با مشارکت مدیران ارشد خود تشکیل می دهند و برنامه های مبتنی بر اصول اخلاقی سازمان خود را، دست کم، هر ۶ ماه یکبار مورد بررسی و ارزیابی قرار داده در صورت انحراف، یا نیاز به هرنوع تغییر لازم، اقدام مقتضی به عمل می آورند. در شرکتهای کوچک و در حال رشد، این مسئولیت به عهده هیأت مدیره با هیأت مشاوران می باشد.

اخلاق در شرکت های چند ملیتی چگونه است؟

آنچه تاکنون بیان شد بحثی درباره اخلاق و رعایت اصول اخلاقی در سازمانها و واحدهایی بود که درون مرزهای یک کشور یا حتی یک ناحیه کوچکی از یک سرزمین فعالیت دارند، سازمانها و شرکتهایی که همزمان در کشورهای مختلف جهان دارای عملیات گسترده تجاری و صنعتی هستند چگونه باید اصول اخلاقی را رعایت کنند؟! آیا اصولا برخی از فناوریهای جهان شمول نظیر شبکه اینترنت، یا شبکه های ماهوارهای ارتباطات صوتی و تصویری نیز ملزم به رعایت اصول اخلاقی هستند؟ اگر این التزام کمرنگ شود و با رعایت نگردد، چه باید کرد؟

شرکتهای چند ملیتی مدرن که همه محصول بعد از جنگ جهانی دوم هستند، به علت بالا رفتن روزافزون هزینه نیروی کار در کشورهای توسعه یافته و توجه به اهمیت صرفه جویی در هزینه ساخت و استفاده از نظامهای آسان و ارزان حمل و نقل، افزایش تقاضای مصرف بین المللی محصولات جدید، محدوده عملیاتی خود را گسترش دادند و فعالیت خود را در کشورهای مختلف جهان آغاز کردند.

بیشنتر بخوانید: تعریف دقیق تئوری وابستگی به منابع چیست؟

عمده ترین موانع رعایت اصول اخلاقی که بر سر راه این نوع شرکتها وجود دارد، عبارتند از: ارتشاء، استخدام نیروی کار ارزان، عملیات بازاریابی با هر شیوه ممکن تأثیر منفی فعالیتهای اقتصادی شرکت در تغییر مسیر توسعه کشورهای میزبان، آثار مخرب عملیات شرکت بر محیط زیست، آثار فرهنگی ناشی از عملکرد شرکت چند ملیتی، رابطه شرکت با دولتهای میزبانی و روابط شرکت با کشورهای میهمان.

این موارد معمولا با موارد مشابهی که در عملکرد شرکتها و سازمانهای محلی و کشوری پدیدار می شوند فرق اساسی دارند و به همان جهت، به جای راه حلهای داخلی، به راه حلهای جهانی نیاز است.

شرکتهای چند ملیتی اهرم نیرومند برای سلطه گری

منتقدانی مانند ریچارد بارنت و رونالد مولر بر این عقیده اند که در آینده شرکت چند ملیتی قدرتمند ترین سازمان بشر برای استعمار کشورها خواهد بود و در همین راستا، پی گابریل در مجله هاروراد بیزینس ری ویو، شرکت چندملیتی را «مؤسسه سلطه گر در جهان تجارت» معرفی می کند. ادعاهای فوق، این واقعیت را روشن می سازد که اغلب شرکتهای چند ملیتی به تنهایی، از حیث فناوری، میزان فعالیت و دسترسی به عناصر اقتصادی جهت نفوذ در امور انسانی از اکثر کشورهای جهان قدرتمندتر هستند و این قدرت را در ورای مرزهای ملی خود به نمایش می گذارند. برای نمونه: شرکت آی بی ام در ۱۲۶ کشور جهان به تجارت مشغول است، با ۳۰ زبان زنده دنیا کار می کند، ۲۳ کارخانه در سایر کشورهای جهان دارد، و از سال ۱۹۷۰ تا به امروز، تشکیلات و دفتر مرکزی شرکت در ایالات متحده بیش از نصف کل درآمد خالص خود را از راه تجارت در کشورهای ماورای بحار به دست آورده است.

البته، نسبت دادن قدرتمندی به شرکتهای چند ملیتی دلیل عدم رعایت اصول اخلاقی از جانب آنها نیست. در عین حال که قدرت از حیث موارد اخلاقی خنثی است، ولی قدرت بیشتر، هم می تواند به مثابه اهریمنی بزرگ عمل کند و هم می توانند مانند اهورامزدای نیک اندیش انسانها را به خیر و صلاح رهنمون گردد. در حقیقت، این دیدگاه اخیر است که بسیاری از ناظران، از جمله جان کنث گالبریت (John Kenneth Galbraith) اقتصاددان لیبرال را وا می دارد که شرکتهای چند ملیتی را نیروهای پرقدرتی برای صلح و همکاری جهان به شمار آورد یا ویلیام رابرتسون (William Robertson) را به این باور می رساند که «تجارت بین المللی، رفتار بشر را ملایم کرده، آن را جلا می دهد.»

قدرت ممکن است برخی از مسئولیتها را تعریف کرده و تقویت کند، ولی نمی تواند در باره پیامدهای نامطلوب اخلاقی، فتوا دهد. از این رو، نمی توان شرکت چند ملیتی را منجی عالم بشریت تلقی کرد. بنابراین، در سیاستگذاری شرکتهای چند ملیتی تنوع فرهنگی، منافع سهامداران و کارکنان چند ملیتی، حقوق اساسی بین المللی، درک حقوق و آزادیهای مصرح در قوانین کشورهای میزبان، رفع تعارض ارزشها و فرهنگ شرکت با هنجارهای کشورهای دیگر، اعمال موارد انضباطی در صورت نقض مقررات و اصول اخلاقی و نظایر آنها باید در نظر گرفته شود.

موضوع اخلاق و سیستمهای رایانه ای

علاوه بر شرکتهای چند ملیتی، امروزه استفاده از اطلاعات از طریق شبکه اینترنت نیز چالشهایی را برای رعایت اصول اخلاقی ایجاد کرده است. وقتی اینترنت آغاز به کار کرد، جامعه اینترنت (دانشمندان، دانشگاهیان و دولت) به سبب داشتن ارزشهای مشترک، اصول اخلاقی شبکه را بر پایه نظام شرف انسانی بنا نهادند ولی وقتی این شبکه توجه همگان را به خود جلب کرد و محیط فعالیتش گسترش یافت وضعیت به کلی عوض شد و رعایت آن اصول و ارزشها غیر ممکن و امتناع ناپذیر گردید.

امروزه، کاربران اینترنت با اعلامیه های ناخواسته، از طریق پست الکترونیکی مستقیما به کامپیوترهای اشخاص و سازمانها تهاجم می برند و این عمل را در اصطلاح اسپمینگ (Spamming) می نامند در نتیجه بسیاری از ارائه دهندگان خدمات اینترنت با موافقت کاربران خود را حذف می کنند، و چون تعداد اعلامیه های ناخواسته هنوز اندکند امکان کنترل آنها تا اندازه ای وجود دارد اما هر مقدار که تعداد اعلامیه ها بیشتر شود امکان کنترل نیز ضعیف تر شده در نهایت از بین خواهد رفت.

درباره رعایت اصول اخلاقی، موضوع شایان اهمیت دیگر در ارتباطات فضا فرمانشی، وجود مزاحم کامپیوتری است که گاهی به منظور خودنمایی و زمانی برای مقاصد خرابکاری وارد کامپیوترها می شود. دارندگان شبکه ها برای حفظ شبکه درون شرکتی و شبکه فراشرکتی (Extranet) خود لازم است یک سیستم رمز یا دیوار آتش بپا کنند تا از ورود میهمان ناخوانده جلوگیری شود.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق دوسوتوانی سازمانی چیست؟

در ارتباطات فضافرمانشی، سازمانی به نام سازمان فرشتگان فرمانشی متشکل از ۴۰۰۰ کاربر داوطلب استفاده از اینترنت در سراسر جهان به وجود آمده است. این سازمان سعی دارد از آزادی بیان، تحمل، خودرایانی و مسئولیت در ارتباطات فضایی دفاع کند. اعضای این سازمان که به همشبکه ای شهرت دارند تصمیم گرفته اند مسئولیت شخصی و فعالی را برای رعایت اصول اخلاقی در جهان به عهده بگیرند و به مورد اجرا بگذارند.

این سازمان فعالیت خود را در جلوگیری از حوادثی مرتبط با آسیب، ترس، افسردگی، ناراحتی، قانون شکنی، و نگرانی کاربران شبکه دنبال می کند و از وجود مزاحمهای رایانه ای رنج می برد. سازمان مزبور تحت اصول اخلاقی شدیدی کار می کند و فقط از کسانی که آن اصول را رعایت می کنند دفاع می نماید.

خلاصه مقاله اخلاق در سازمان

با در نظر گرفتن مطالب فوق، ایمان به فلسفه اخلاق و رعایت اصول اخلاقی در سازمانها امری لازم و ضروری است تا سازمانها، از یکسو جامعه را دچار تعارض و تضاد نکنند، از سوی دیگر با اتخاذ تصمیمهای منطقی و خردمندانه، منافع بلند مدت خود را تضمین نمایند. آثار و نتایج مسائل و تصمیم‏ های اخلاقی سازمان ها ماندگار و پایدار است و سالیان زیادی سازمان را تحت تاثیر قرار می‏دهد.

آثار زیان بار مواردی مانند عدم شایسته سالاری در استخدام هیأت علمی، آثار زیست محیطی دفع مواد زاید و زباله ‏های صنعتی، عدم رعایت اصول بهداشتی در تولید و مواردی از این قبیل به یکی دو سال ختم نمی ‏شود و اثرات فراسازمانی دارند که به زیان اجتماع منجر می ‏شوند.

اثرات و تبعات مسائل و تصمیم ‏های اخلاقی معمولا ناپیداست و به همین جهت است که انسان‏ ها و سازمان‏ ها سود کوتاه مدت خود را می ‏بینند و چشم خود را بر روی عوارض بلند مدت این تصمیمات می ‏بندند. تصمیمات غیر اخلاقی مانند رشوه دادن! تدوین کردن دو دفتر مالی و فرار از پرداخت مالیات! چاپلوسی و زیرآب زنی و نفاق کردن! در حالی که هر رفتار غیر اخلاقی اعمال خوب انسان و سازمان را خواهد سوزاند.

اخلاق صرفأ به مجموعه ای از اعتقادات ذهنی و باورها و ارزش داوری‏ های انتزاعی محدود نمی ‏شود، بلکه فراتر از آنها در واقع نحوه خاصی از زندگی است. رفتارهای اخلاقی در واقع شیوه مشخص و معینی از زیستن و زندگی کردن است. اینکه صرفأ به افراد توصیه شود که خوب عمل کنند و اخلاق حسنه داشته باشند، آنها افرادی با اخلاق نخواهند شد. افراد باید چگونگی رعایت آن را نیز بدانند.

در واقع اخلاقی بودن یک سازمان به سبک خاصی از زندگی آن سازمان اشاره دارد. اخلاقی بودن یک شرکت یا یک سازمان هیچ گاه به مجموعه باورهای اخلاقی که در منشور اخلاقی شرکت یا سازمان آمده محدود نمی‏ شود، بلکه سازمانی اخلاقی است که زندگی آن و سبک تعامل آن با محیط و اعضای آن در همه لحظه ‏ها، اخلاقی باشد.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع اخلاق سازمانی و اخلاق در سازمان برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.

مدیریت راهبرد

تعریف دقیق راهبرد و مدیریت راهبردی چیست؟

در این مقاله قصد داریم به موضوع راهبرد و مدیریت راهبردی بپردازیم و رویکردهای مختلف در حوزه مدیریت راهبردی را تشریح نماییم. از همین رو انواع مختلفی از سطوح برنامه ریزی راهبردی و مدیریت راهبردی را در کسب و کارهای مختلف و سازمان ها را شرح داده ایم. در ادامه گونه شناسی مختلف در مدیریت راهبردی بیان شده اند و کارکردهای برنامه ریزی راهبردی به صورت تفصیلی مشخص شده اند. در آخر می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر مدیریت راهبردی

بسیاری از رفتارها و اقدامات مدیران و کارکنان متأثر از ارزش های اخلاقی بوده و ریشه در اخلاق دارد. عدم توجه به اخلاق کسب و کار در مدیریت سازمان ها در جوامعی مانند ایران که از یک سو دارای ارزش های اخلاقی دیرینه هستند و از سوی دیگر با دنیای مدرن فاصله قابل توجهی دارند می تواند معضلاتی بزرگ برای سازمان ها ایجاد نماید. در این میان قضاوت افراد در مورد اخلاقی بودن و یا غیر اخلاقی بودن کارها بر کمیت و کیفیت کار آنها و در نتیجه موفقیت سازمانی (افزایش سود و درآمد) دسته بندی می شوند: الگوهای عقلایی، الگوهای طبیعی و الگوهای همه جانبه. این هماهنگی می تواند در سطوح گوناگون راهبرد با یکدیگر و با عناصر سازمانی (ساختاری و محتوایی) برقرار شود. در این مقاله، فرض بر این است که هماهنگی راهبردی بین راهبردهای تصمیم گیری اخلاقی و راهبردهای منابع انسانی، به عنوان راهبردهای کارکردی می تواند عملکرد سازمانی را ارتقا دهد.

چالش هماهنگی در مدیریت راهبردی

هماهنگی به معنی همسویی، سازگاری و تناسب با جهتی خاص است. هماهنگی با مجموعه ای از سازوکارهای ساختاری و رفتاری تحقق می یابد که برای مرتبط ساختن اجزای سازمان با یکدیگر بکار می رود و نیل به هدف های سازمان را تسهیل می کند. هماهنگی فرایندی است که طی آن همه بخشهای یک کل برای کسب هدف مشترک ترکیب می شوند. یکپارچگی راهبردی برای ایجاد هم خوانی بین راهبردهای عملیاتی و راهبرد سازمان ضروری است. در واقع هماهنگی راهبردی به معنی آن است که چگونه راهبرد سازمان در زمینه های مدیریت منابع انسانی، اخلاق، فرهنگ سازمانی، اطلاعاتی، مدیریت بازاریابی، رهبری و .. می تواند به هم افزایی، بهبود فرایندها و بهره وری و عملکرد منجر شود.

 

معنی و مفهووم مدیریت راهبردی چیست

تعریف راهبرد چیست؟

راهبرد یک سازمان مشخص می کند که سازمان چگونه می خواهد برای سهام داران، مشتریان و شهروندان ارزش آفرینی نماید. به بیان دیگر یک راهبرد عبارت است از برنامه جامع و همه جانبه که نشان میدهد شرکت چگونه می خواهد به ماموریت و هدفهای خود دست یابد. راهبرد سطح کسب و کار (تجاری) درباره چگونگی رقابت موفق در بازارهای خاص است و با این موضوع سر و کار دارد که یک کسب و کار واحد تجاری چگونه به مزیت رقابتی دست می یابد.

تعریف مدیریت راهبردی چیست؟

مدیریت راهبردی عبارت است از برنامه‌ریزی، مانیتورینگ (پایش)، آنالیز و ارزیابی مستمر تمام الزاماتی که سازمان‌ها باید برای تحقق اهداف و مقاصدشان رعایت کنند. تغییر در محیط‌های کاری و تجاری، سازمان‌ها را ملزم کرده تا همواره راهبرد خود برای رسیدن به موفقیت را ارزیابی کنند. فرایند مدیریت راهبردی به سازمان‌ها کمک می‌کند تا شرایط کنونی‌شان را درنظر بگیرند، راهبرد ها را مشخص و استفاده کنند و کارایی راهبردهای مدیریتی اجرا شده را، بررسی کنند.

مدیریت راهبردی براساس درک روشنی از رسالت سازمان؛ چشم‌انداز آینده‌اش؛ و ارزش‌های تعیین کننده اقداماتش شکل می‌گیرد. این فرایند مستلزم تعهد به برنامه‌ریزی راهبردی است که خود زیرمجموعه مدیریت کسب و کار محسوب می‌شود و شامل توانایی سازمان برای تعیین اهداف کوتاه مدت و بلند مدت می‌شود. برنامه‌ریزی راهبردی دربرگیرنده برنامه‌ریزی تصمیمات راهبردی، فعالیت‌ها و تخصیص منابع مورد نیاز برای تحقق این اهداف است.

بیشتر بخوانید: راهبرد فناوری و راهبرد بنگاه چه تأثیری بر عملکرد سازمان دارد؟

سازمان‌ها به‌واسطه داشتن فرایند تعریف شده‌ای برای مدیریت راهبردی نهاد خود تصمیمات منطقی اتخاذ کرده و اهداف تازه‌ را به سرعت توسعه می‌دهند تا با فناوری جدید، شرایط کسب و کار و بازار خود همسو و همراه شوند. در نتیجه، مدیریت راهبردی به سازمان‌ها کمک کرده تا مزیت رقابتی بدست بیاورند، سهام بازار را بهبود ببخشند و برای آینده‌شان برنامه‌ریزی کنند.

سطوح مختلف مدیریت راهبردی کدام است؟

سه سطح مهم راهبرد در سازمان های بزرگ چند محصوله عبارتند از: ۱) راهبرد بنگاه (شرکت) ۲) راهبرد کسب و کار تجاری و ۳) راهبرد وظیفه ای (کار کردی). هر راهبرد علاوه بر پاسخگویی به شرایط محیطی، با راهبردهای سطوح دیگر و نیز با نقاط قوت و شایستگی های رقابتی واحد تجاری مربوطه و با سطح شرکت به عنوان یک مجموعه واحد هماهنگ است.

واحد راهبردی تجاری چه وظیفه ای بر عهده دارد؟

واحد راهبردی تجاری ممکن است از راهبردهای رقابتی مبارزه با تمام رقبا برای کسب مزیت(یا مشارکتی) همکاری با یک یا چند رقیب برای کسب مزیت علیه سایر رقبا و یا به هر دو مشکل باشد. وظیفه راهبرد تجاری آنست که تعیین کند سازمان چگونه منابع خود را درون محیطش بکار گیرد و اهداف بلند مدتش را برآورده سازد و نحوه پیاده سازی آن راهبرد را سازمان دهد.

راهبرد وظیفه ای، برای تحقق بخشیدن به هدفهای کسب و کار یا شرکت های محصور در قالب واحدهای تجاری یا خدماتی تدوین می شوند. همان طور که یک شرکت بزرگ، چند کسب و کار (واحد تجاری) دارد که هر واحد، راهبرد خود را دنبال می کند، هر کسب و کار نیز از مجموعه ای از حوزه های کاری تشکیل شده است که هر یک از راهبرد خاص خود پیروی می کند. این حوزه های کاری عبارتند از: تولید، مالی، بازاریابی، تحقیق و توسعه، منابع انسانی و سیستمهای اطلاعاتی.

بدلیل اثرات متقابل و لزوم تعامل نزدیک هر یک از سطوح راهبرد با سایر راهبردها جهت ایجاد هم افزایی و موفقیت کل سازمان باید این سه سطح یکپارچه و هماهنگ باشند. هماهنگی داخلی و خارجی در سطوح سه گانه راهبرد را هماهنگی راهبردی می گویند.

مزایای مدیریت راهبردی در کسب وکار چیست؟

فرآیند مدیریت راهبردی به برنامه ریزی رهبری سازمان برای اهداف آینده کمک می کند. تنظیم یک نقشه راه و برنامه عملی تضمین می کند که کارمندان و رهبران می دانند به کجا می روند و چگونه به کارآمدترین و مقرون به صرفه ترین روش به آنجا برسند. این یک کار در حال پیشرفت است، بنابراین برنامه های راهبردی باید به طور مداوم ارزیابی و با تغییر چشم انداز بازار تنظیم شوند.

مزایای مالی:
  • افزایش سهم بازار و سودآوری.
  • جلوگیری از خطرات قانونی
  • بهبود درآمد و جریان نقدی.
مزایای غیر مالی:
  • امکان بررسی و ارزیابی عینی را فراهم می کند.
  • سازمان را قادر می سازد تا پیشرفت را در طول زمان اندازه گیری کند.
  • چشم انداز تصویر بزرگی از آینده سازمان ارائه می دهد.

نقش اخلاق در مدیریت راهبردی چیست؟

اخلاق در ماهیت خوبی و حق، به بحث و گفتگو و کاوش و پژوهش می پردازد و درست برخلاف روانشناسی که حالات و رفتار انسان را چنانکه هست مورد بررسی قرار می دهد می کوشد تا روشن سازد که انسان چگونه باید باشد یا در زندگی چگونه باید رفتار کند تا به خوشی و سعادت دست یابد. اخلاق در اصطلاح به دانشی اطلاق می شود که از بد و نیک خوی ها بحث می کند.

ریشه لاتین اخلاق از واژه یونانی “اتوس” به معنی ویژگی شخصیتی یا آداب و رسوم است. اخلاقیات عبارت اند از اصول، هنجارها و استانداردهای هدایت کننده فرد یا گروه. اخلاق در معنی تشخیص صحیح از ناصحیح و خوب از بد همیشه موضوع مورد بحث فلاسفه بوده و آنها به عنوان یکی از شاخه های فلسفه در مورد آن سخن گفته اند که به عنوان مثال می توان به تعریف اخلاق از نظر ارسطو، افلاطون و دیدگاه هگل اشاره کرد.

بیشتر فلاسفه قدیم، اخلاقیات را از دیدگاه فردی نگاه می کردند اما امروزه آن را به مثابه قواعد زندگی جمعی تلقی می کنند. در مطالعات سازمان نیز نقطه نظرات در مورد اینکه اخلاق امری فردی یا موضوعی سازمانی است، مختلف است. برخی معتقدند که اخلاقیات اساسا امری فردی است. در صورتیکه برخی دیگر بر این باورند که اخلاقیات موضوعی سازمانی بوده و نهادهای ساختاری بوروکراتیک در سازمان عهده دار تضمین آن هستند. بعلاوه برخی مانند هایک اخلاق را منشاء تمدن بشمار می آورند.

بیشتر بخوانید: راهبرد دیجیتال چیست؟ نحوه تدوین و پیاده سازی راهبرد دیجیتال در بانک ها و موسسات مالی چگونه است؟

اخلاق مفاهیمی چون اعتماد، صداقت، درستی، وفای به عهده وفاداری، احترام، مسؤولیت و تعهد نسبت به دیگران، عدالت و مساوات و فضائل شهروندی و خدمت به جامعه را در بر می گیرد. در پاسخ این پرسش که منظور از اعمال و رفتار اخلاقی چیست، یا فعل اخلاقی کدام است بیشتر صاحب نظران آگاهی و آزادی و اختیار در انجام را از شرایط رفتارهای اخلاقی دانسته اند. رفتار اخلاقی سازمانی رفتاری است که با ارزشها، هنجارها و خط مشی های تجویزی سازمان، تطبیق داشته باشد.

بیشتر استانداردها و قواعد اخلاقی در یک فرهنگ نسبت به فرهنگ های دیگر و در زمانهای مختلف با یکدیگر تفاوت دارد. به عبارت دیگر، نسبیت گرایی اخلاقی باعث میشود آن چه که در یک جامعه، عملی صحیح نامیده میشود در فرهنگ یا جامعه ای دیگر صحیح تلقی نشوند و میزان ابهام و بعضا تعارض در ارزش ها افزایش یابد. با بزرگتر شدن جوامع، میزان روشن بودن و اشتراک اصول اخلاقی کمتر می شود.

اخلاق کسب و کار به چه معناست؟

اخلاق کار به معنی شناخت درست از نادرست در محیط کار و آنگاه انجام درست و ترک نادرست است. اخلاق کار به عنوان شاخه ای از دانش مدیریت از زمان مطرح شدن نهضت مسؤولیت اجتماعی در دهه ۱۹۶۰ مورد تأکید قرار گرفت. در این دهه، جنبشهای آگاهی بخش اجتماعی، انتظارات مردم را از سازمانها بالا برده بود. اگرچه انگیزه و توجه شرکت ها به رعایت مسائل اخلاقی به سال ۱۹۲۳ و به شرکت هرمان میلر در و آمریکا بر می گردد ولی توجه به اخلاقیات در برخی کتب مدیریت به چشم می خورد.

معروف ترین نظریه در مورد رابطه بین سازمان و اخلاق از آن وبر است او معتقد بود بین برخی خصوصیات اخلاقی پروتستان ها از قبیل سخت کوشی، ریاضت، تقوا و پارسایی (که به صرفه جویی منجر می شود) و تحولات صنعتی در اروپا و بروز سازمان های صنعتی رابطه نزدیکی وجود دارد. ناممکن است سازمان های رسمی بتوانند بدون عنصر اخلاقی عمل کنند. رهبری که به اصول اخلاقی عمل نمی کند نفوذ خود را از دست می دهد و نمی تواند برای مدت طولانی دوام آورد. توجه صاحب نظران متقدم مدیریت به اخلاق به دلیل نقش آن در تسهیل همکاری و کاهش تعارض و عمل کردن مسؤولانه در محیط کار است.

طرفداران اخلاق کار در دو دسته قرار می گیرند. برخی محققان بر این باورند که رعایت اخلاق کار باعث افزودن ارزش به سهامداران شده و ابزاری برای دستیابی به هدف بیشینه کردن سود می باشد. در مقابل صاحب نظران دیگری دیدگاه غیر ابزاری داشته و معتقدند شرکت بایستی صرف نظر از ملاحظات مالی اخلاق کار را رعایت کند. راهبرد تصمیم گیری اخلاقی برنامه ها و روش های جامعی است که ملاک ها و شاخص های تشخیص رفتارهای درست از نادرست را در یک سازمان مشخص می کند.

تعریف مدیریت راهبردی و برنامه ریزی راهبردی چیست

آثار مثبت اخلاق کسب و کار بر عملکرد سازمان چقدر است؟

چنانکه گفته شد اخلاق بر فعالیت انسان ها تأثیر قابل توجهی دارد. شواهد بسیاری وجود دارد که موید اثر مثبت اخلاق بر عملکرد فردی و سازمانی است که در ادامه به مهمترین آنها اشاره می شود:

افزایش سود و مزیت رقابتی

سازمانهای با فرهنگ های اخلاقی قوی، این پیام را القا می کنند که به خوبی اداره شده و در دارایی های انسانی خود سرمایه گذاری مناسبی انجام داده اند، که این امر موجب افزایش اعتبار و شهرت آنها شده و نهایتا موجب ایجاد مزایای مالی برای آنها شده است. علاوه بر سهامداران توجه به تمام افراد و گروههایی که جزو ذینفعان هستند میزان سود شرکت ها را در بلند مدت افزایش خواهد داد زیرا موجب انگیزش نیروی انسانی، افزایش حسن نیت اجتماعی و اعتماد مردم به یکدیگر و نیز کاهش جریمه ها می شود. روز به روز اعتقاد سازمان ها در این مورد راسخ تر می شود که ترویج اصول اخلاقی و تقویت فرهنگ معنوی موجب ایجاد مزیت های راهبردی خواهد شد. نتایج مناسب مالی زمانی اتفاق می افتد که اخلاقیات و ارزش های شرکت از راهبرد آن حمایت کند.

کاهش هزینه های ناشی از کنترل

ترویج خودکنترلی در سازمان به عنوان یکی از مکانیزم های اصلی کنترل از مباحثی است که بنیان آن بر اعتماد، اخلاق و ارزشهای فردی قرار دارد. اخلاق کسب و کار چالش مهندسی مجدد فرایندها است و با بهبود آن می توان تعداد لایه های مدیریتی را کاهش داد. به علاوه نتایج ایک تحقیق در استرالیا نشان داد که ۹۰ درصد استرالیائی ها علاقمند به خرید از شرکتهایی هستند که رفتارهای آنها اخلاقی است. این تحقیق مشخص کرد هرچه اعتماد بین اعضای یک سازمان بیشتر باشد نیاز به کنترل مستقیم کاهش می یابد.

بهبود روابط، افزایش جو تفاهم و کاهش تعارضات

یکی از نتایج بهبود اخلاق کار در سازمان، تنظیم بهتر روابط در سازمان است که این به نوبه خود باعث افزایش جو تفاهم در سازمان و کاهش تعارضات بین افراد و گروه ها شده و عملکرد تیمی را بهبود می بخشد. راه حل این کار آنست که تصمیمات در مورد اقدامات منابع انسانی بر پایه عدالت و اخلاق قرار گیرد. رعایت ملاحظات اخلاقی در گزینش و استخدام، ارزیابی عملکرد، پاداش و نظام های آن و نیز اخراج و کوچک سازی سازمان باعث کاهش بدبینی و پرخاشگری و تعارض شده و مسؤولیت پذیری بیشتر و کارمندان را موجب می گردد.

افزایش تعهد و مسؤولیت پذیری بیشتر کارکنان

لازمه عملکرد مناسب، تعهد و مسؤولیت پذیری کارکنان است. دسلر معتقد است اگر کارکنان براین باور باشند که با آنان رفتاری عادلانه و منصفانه میشود شاید تمایل بیشتری داشته باشند که بار (کاری) بیشتری را تحمل کنند. مدیریت ارزش های اخلاقی در محیط کار موجب مشروعیت اقدامات مدیریتی شده، انسجام و تعادل فرهنگ سازمانی را تقویت می کند و نهایتا موجب افزایش سود می گردد. کارکنان به شرکتهای اخلاقی احساس تعهد بیشتری می کنند و بیشتر جذب این شرکتها می گردند.

افزایش مشروعیت سازمان و اقدامات آن

امروزه در شرایط جهانی شده و شبکه های گسترده اطلاعاتی از سازمانها انتظار می رود در مقابل مسایل محیط زیست، رعایت منافع جامعه و حقوق اقلیت ها و… حساسیت داشته و واکنش نشان دهند. به علاوه این شبکه گسترده کلیه فعالیتهای سازمان ها را تحت نظر
دارد و براحتی می تواند از طریق انجمنها، رسانه ها و مجامع مختلف چهره سازمان ها را در انظار عمومی تخریب کند. رفتار غیراخلاقی، رفتار محیط کسب و کار را بر ضد خود تحریک کرده، موجب شکست سازمان می شود.

راهبرد سازمانی و مدیریت راهبردی کسب و کار

تعریف راهبرد منابع انسانی چیست؟

راهبرد منابع انسانی عبارت است از الگویی از تصمیمها در مورد سیاست ها و عملیات مرتبط با سیستم منابع انسانی. در واقع راهبردهای منابع انسانی نقش واسط بین راهبردهای کلی شرکت و عملیات منابع انسانی را برعهده داشته و جهت گیری های کلی شرکت که در راهبرد کلان آن آمده است را به دستورالعمل های عینی تبدیل می کنند.

تعریف فرهنگ سازمانی چیست؟

فرایند مدیریت راهبردی در چارچوب فرهنگ خاص سازمان به اجرا در می آید. فرهنگی که از تغییرات محیطی غافل بوده و بدلیل پایبندی زیاد به فرهنگ گذشته مانع تغییر باشد مانع اجرای مدیریت راهبردی می شود. فرهنگ سازمانی، سیستمی از استنباط مشترک است که اعضاء نسبت به یک سازمان دارند و همین ویژگی موجب تفکیک دو سازمان از یکدیگر می شود.

مدل های گوناگونی برای شناسایی و تدوین راهبرد فرهنگ سازمان مطرح شده که از آن جمله می توان به مدل مدل فرهنگ کویین، مدل شولز، مدل هریسون، چارلز هندی و مدل دنیسون اشاره کرد. الگوی دنیسون از یک ماتریس دوبعدی تشکیل شده که یک بعد آن درجه تغییر و یا ثبات محیط و بعد دیگر نوع تأکید مدیریت راهبردی (درونی یا بیرونی) را نشان میدهد. از برخورد نیازهای محیطی و تأکید راهبردی سازمان چهار نوع فرهنگ سازمان شکل می گیرد که هریک با نوع تأکید راهبردی و درجه ثبات محیطی مرتبط با آن سازگاری دارد. فرهنگ انعطاف پذیره، فرهنگ مأموریتی، فرهنگ مشارکتی و فرهنگ مبتنی بر تداوم.

رابطه مدیریت منابع انسانی، اخلاق و عملکرد

سازمان ها پس از شناسایی فرهنگ سازمانی مناسب، باید روشهای ایجاد و حفظ چنین فرهنگی را نیز در نظر داشته باشند. یکی از بهترین راه ها برای ایجاد و حفظ فرهنگهای سازمانی، استفاده از راهبردهای منابع انسانی است. در واقع یکی از نقش های مهم مدیریت منابع انسانی در سازمانهای دارای عملکرد بالا، توسعه ارزشهای محوری سازمان و ربط دادن آن به جهت گیری راهبردی تجاری است. هنجارهای فرهنگی هم تحت تأثیر ارزشها و هم بواسطه اعمال سازمانی شکل می گیرند. کارکردهای منابع انسانی اطلاعاتی را برای کارکنان فراهم می کند و اعمال و رفتار ایشان را شکل می دهد. به این ترتیب ابزاری را فراهم می کند که از طریق آن، فرهنگ ها ایجاد شده و تقویت شوند. بنابراین با طراحی دقیق کارکردهای منابع انسانی می توان فرهنگ هایی را ایجاد کرده از راهبرد تجاری حمایت کنند.

اما در مورد ارزشها به این راحتی نیست، ارزشها اعتقادات نسبتا محکم و پایدار هستند. بنابراین بعید به نظر می رسد که سازمان بتواند ارزش های اعضای خود را تغییر دهد. بهترین راه برای اینکه سازمان صاحب ارزش های حامی راهبرد تجاری شود این است که افرادی را استخدام کند که از قبل دارای ارزش های مورد نظر باشند. رعایت ملاحظات اخلاقی در گزینش و استخدام، ارزیابی عملکرد، پاداش و نظام های آن، اخراج و کوچک سازی سازمان باعث کاهش بدبینی و پرخاشگری و تعارض، مسؤولیت پذیری بیشتر، افزایش چندگانگی و نهایت افرایش ارزش و سود و درآمد شده و رفاه بیشتر سرمایه گذاران، مشتریان و کارمندان را موجب می گردد. اخلاق افراد بر تصمیمات آنها تأثیر زیاد دارد. قضاوت افراد در مورد درستی و یا نادرستی امور بر جهت گیری تصمیمات آنها مؤثر است.

نقش فرهنگ در شکل گیری راهبرد چیست؟

از آنجا که اخلاق، بخشی از فرهنگ می باشد، بیشتر صاحب نظرانی که به نقش فرهنگ در سازمان توجه داشته اند بر اهمیت اخلاق نیز تأکید کرده اند. فرهنگ سازمانی در یک سازمان می تواند کارکنان را به افرادی پیرو قانون یا قانون شکن تبدیل کند. پایبند بودن یا عدم پایبندی افراد به اخلاق بر عملکرد آنها تأثیر دارد. بین اجرای راهبرد یک سازمان و عملکرد آن ارتباط مستقیم وجود دارد. اساسا اجرای راهبرد یعنی فرایند تبدیل راهبرد به انواع اقداماتی است که در عملکرد سازمانی نتیجه میدهد.

همانگونه که گفته شد بیشتر سازمانها به جای داشتن یک راهبرد جامع و واحد، از مجموعه ای از راهبردهای مرتبط استفاده می کنند، که هریک در سطوح مختلفی از شرکت طراحی می شوند. هر یک از سطوح راهبرد (راهبرد شرکت، راهبرد کسب و کار و راهبرد کارکردی یا عملیاتی) با سایر سطوح راهبرد تعامل نزدیک و هماهنگی دارند و جهت موفقیت کل سازمان، یکپارچگی و همسویی این سه سطح ضروری است. با توجه به محوریت راهبردهای تصمیم گیری اخلاقی در این نوشتار در ادامه به الگوهای مختلف در تدوین راهبردهای تصمیم گیری اخلاقی اشاره و در مورد راهبردهای منابع انسانی و فرهنگ به عنوان سایر عناصر مدل صرفا به معرفی الگوهای مبتنی بر نظریه نقاط مرجع راهبردی در این زمینه ها بسنده میشود.

 

برنامه ریزی و اجرای اهداف راهبردی در سازمان

الگوهای مختلف در تدوین راهبردهای تصمیم گیری اخلاقی

در سالهای اخیر برای ایجاد یکپارچگی میان زیر سیستمهای تصمیم گیری اخلاقی و هماهنگی درونی میان آنها، و نیز ایجاد هماهنگی بیرونی (افقی) بین راهبردهای تصمیم گیری اخلاقی و سایر سیستم های عملیاتی مانند سیستم منابع انسانی، و بالاخره جهت ایجاد هماهنگی بیرونی (عمودی) بین راهبرد راهبردهای تصمیم گیری اخلاقی با راهبرد سازمان، الگوهای راهبردی گوناگونی مطرح شده است. این الگوها عبارتند از: الگوهای عقلایی یا منطقی، الگوهای فزاینده یا طبیعی و تئوری نقاط مرجع راهبردی.

الگوهای عقلایی برای تدوین راهبرد

الگوهای مبتنی برنگرش عقلایی در میانه دهه ۱۹۸۰، متکی بر راهبرد سازمان طراحی شده اند. در این الگوها فرض می شود که بین راهبرد سازمان و راهبرد سطوح پایین تر از جمله تصمیم گیری اخلاقی یک رابطه یک طرفه وجود دارد. در این الگوها هدفها و سیاست های سطوح پایین تر تابع راهبرد تجاری سازمان است.

الگوهای طبیعی برای تدوین راهبرد

الگوهای طبیعی در صدد تطبیق یافتن هرچه بیشتر با شرایط واقعی و الزامات محیط هستند. در این الگوها برای تدوین راهبرد تصمیم گیری اخلاقی به نقش عوامل سیاسی و نهادی درون و بیرون سازمان بسیار بیشتر از محاسبات و عوامل کمی و فنی توجه می شود.

الگوی مبتنی بر نقاط مرجع راهبردی (الگوهای همه جانبه)

بر اساس الگوی هماهنگی راهبرد مبتنی بر نقاط مرجع راهبردی”(SRP , s ) یا الگوی یکپارچه افراد و سازمانها می توانند هنگام ارزیابی گزینه های فراروی خود از نقاط مرجع راهبردی استفاده کنند. نقاط مرجع راهبردی، نقاطی برای هماهنگی هستند و اگر همه عناصر و سیستم های سازمان خود را با آن هماهنگ کنند، یک هماهنگی همه جانبه به وجود می آید. به منظور سازگاری الگوهای فزاینده سیاسی با الگوهای عقلایی، نقاط مرجع راهبردی برای تدوین راهبرد پیشنهاد شده است. راهبردها در اصل بر پایه تعیین هدفها یا نقاط مرجع قرار دارد که تصمیم گیرندگان سیستم در نظر میگیرند(۴۱). به عبارت دیگر، نقاط مرجع راهبردی نقاطی برای هماهنگی هستند و اگر همه عناصر از سیستم های سازمان خود را با آن هماهنگ کنند یک هماهنگی همه جانبه بوجود می آید. در خصوص مبانی فلسفی نقاط مرجع راهبردی تئوری های مدیریت اعتقاد بر این است که تمام نظریه های سازمان بر فلسفه ای از علم و نظریه ای از جامعه مبتنی است و بدین ترتیب دو دسته پیش فرض فلسفی را به عنوان نقاط مرجع معرفی می کنند که عبارتند از:

  1. پیش فرض هایی درباره ماهیت علوم اجتماعی که بعد عینی ذهنی حاصل می‌شود
  2. پیش فرض هایی درباره ماهیت جامعه که بعد نظم دهی تغییر بنیادی حاصل می شود.

در این نوشتار دو بعد فوق به عنوان نقاط مرجع راهبردی (SRP) در مبانی فلسفی تئوری های مدیریت در نظر گرفته شده است. در مبانی منطقی نقاط مرجع راهبردی در تئوری های مدیریت سه دسته بندی معروف و رایج انجام شده است که عبارتند از:

  • جمع بندی نظریه های غالب و سرآمدان نظریه پردازان مدیریت در چهار دوره زمانی؛
  • چهار پارادایم مطرح گردیده برای تحلیل نظریه های اجتماعی؛
  • و الگوی اثربخشی و مجموعه ای از ارزش ها.

براساس نتایج بدست آمده میتوان نتیجه گرفت که سه دیدگاه مطرح شده در مبانی منطقی تئوری های مدیریت مترادف یکدیگر هستند و نقاط مرجع مورد استفاده آنها بر یکدیگر تطابق دارد. برای گونه شناسی الگوهای هر یک از سیتسمها و زیرسیستم های سازمان، باید از بین نقاط مرجع گفته شده “نقاط مرجع اعلم” را انتخاب کرد و سپس اقدام به گونه شناسی کرد. دو نوع گونه شناسی راهبردهای اخلاق، گونه شناسی راهبردهای منابع انسانی و نیز گونه شناسی فرهنگ بر مبنای نقاط مرجع راهبردی قرار دارند. بر این اساس نقاط مرجع راهبردی راهبرد تصمیم گیری اخلاقی در الگوی پتریک و کویین عبارتند از:

  1. محور تمرکز به داخل یا خارج از سازمان
  2. میزان کنترل کم (انعطاف پذیر) یا شدید

در بخش بعدی ابتدا گونه شناسی راهبردهای تصمیم گیری اخلاقی، راهبردهای منابع انسانی و راهبرد فرهنگ بر مبنای تئوری نقاط مرجع راهبردی معرفی و سپس مدل پیشنهادی ارائه می شود.

مدیریت راهبردی شرکت ها و ارگانهای دولتی

گونه شناسی مدیریت راهبردی

مدیریت راهبردی و راهبرد تصمیم گیری اخلاقی برنامه ها و روش های جامعی است که ملاک ها و شاخص های تشخیص رفتارهای درست از نادرست را در یک سازمان مشخص می کند. در یکی از کامل ترین دسته بندی های ارائه شده در زمینه راهبردهای تصمیم گیری اخلاقی، پنج دیدگاه که مستقیما بر تصمیمات مدیریتی مربوط می شود معرفی شده است: قانون جاویدان تئوری منفعت گرا، تئوری جهانشمول، عدالت توزیعی و آزادی فردی

دیدگاه قانون جاویدان: این دیدگاه که براساس تعالیم رهبران کلیسا تحت عنوان قانون طلایی بدین گونه خلاصه می شود که با دیگران آن گونه رفتار کن که دوست داری دیگران با تو رفتار کنند.

منفعت گرایی یا تئوری فرجام گرایی: این دیدگاه بر نتایج و فرضیات فردی متمرکز است. بر این اساس اخلاقی بودن یک رفتار براساس میزان مطلوبیت آن بیان می شود. یعنی وقتی منافع یک عمل برای جامعه بیشتر از مضار آن باشد، آن عمل اخلاقی است.

وظیفه گرایی یا آغاز گراییه: آغاز گرایی مقابل فرضیه فرجام گرایی است. بر اساس این دیدگاه که توسط ایمانوئل کانت ارائه شد، هر عمل به نتیجه آن بستگی نداشته و به نیت شخص تصمیم گیرنده بستگی دارد. عمل به شیوه ای که از دیگران انتظار آن را در شرایط مساوی داریم. در واقع، همیشه با دیگران با احترام و متناسب با شأن آنان رفتار کردن مبنای این تئوری است.

عدالت توزیعی: در این تئوری یک عمل را در صورتی که منجر به افزایش همکاری بین اعضای جامعه گردد، می توان درست و عادلانه و مناسب و بنابر این اخلاقی) نامید و عملی را که در جهت مخالف هدف فوق عمل کند می توان نادرست، ناعادلانه و نامناسب (و بنابراین غیراخلاقی) قلمداد کرد.

آزادی فردی: بر مبنای این دیدگاه، آزادی نخستین نیاز جامعه است. بر این اساس هر عملی که آزادی فردی و انتخاب آگاهانه را نقض کند، غیراخلاقی است، حتی اگر منافع و رفاه بیشتری برای دیگران ایجاد کند.

دسته بندی دیگری از تئوری های اخلاق ارائه شده که با طبقه بندی قبلی تفاوت هایی دارد:

  • تئوری های فرجام گرا که نتیجه گرا هستند.
  • تئوری های وظیفه گرا یا آغاز گرا که بر استانداردهای راهنمای درست و نادرست تأکید دارند.
  • تئوری های فضیلت گرا که بر نیتهای صحیح و رشد، ویژگی های شخصیتی فضیلت گرایانه تاکید می کنند.
  • تئوری های سیستم گرا که بر محیط و زمینه ی پشتیبان اخلاق تأکید دارند.

در این دسته بندی از راهبردهای تصمیم گیری اخلاقی، راهبردهای عدالت و قانون طلایی، جزء روش وظیفه گرایی منظور شده است. همچنین در این دسته بندی با بهره گیری از دو نقطه مرجع (SRP) توجه به داخل و خارج و کنترل کم و شدید تئوری های اخلاق در یک ماتریس دو بعدی جانمایی شده است.

 

گونه شناسی راهبردهای منابع انسانی

در کتاب “راهبردهای منابع انسانی” نویسنگان از مطالعات محققان قبلی در این زمینه استفاده کرده و یک چارچوب فکری برای تدوین راهبردهای منابع انسانی ایجاد کرده اند. آنها با استفاده از دو بعداصلی کنترل (کنترل بر بازده یا فرایند) و بازار کار (توجه به بازار کار داخلی یا خارجی) چهار راهبرد منابع انسانی را به شرح زیر تدوین نموده اند:

راهبرد پیمانکارانه: این راهبرد برای آن دسته از مشاغل پیچیده و تخصصی مناسب است که استخدام دائمی و رسمی کارشناسان آن، هزینه بالایی را بر شرکت تحمیل می نماید، چرا که به این نوع از مشاغل در مقاطعی کوتاه و به صورت موقت نیاز است.

راهبرد متعهدانه: این راهبرد نیز در مشاغل پیچیده و تخصصی مورد استفاده قرار می گیرد، با این تفاوت که کارشناسان فعال در این مشاغل، به طور دائم مورد نیاز شرکت می باشند و از آنجا که در بسیاری از موارد این کارشناسان، شبکه پیچیده تولید دانش خاص شرکت را شکل می دهند، جایگزینی آنها به راحتی امکان پذیر نمی باشد.

راهبرد ثانویه: این راهبرد برای مشاغلی ساده، تکراری و استاندارد پذیر مناسب است که نیروی کار مورد نیاز برای آنها به میزان کافی در بازار کار بیرون از شرکت موجود است و ضرورتی نیز برای پرورش و نگهداری این کارکنان وجود ندارد.

راهبرد پدرانه: این راهبرد نیز در مشاغلی ساده و تکراری و استانداردپذیر گرفته می شود. با این تفاوت که مدیریت شرکت تمایل به نگه داری و ارتقاء کارکنان موجود و هماهنگ نمودن آنها با فرهنگ سازمانی شرکت دارد.

گونه شناسی راهبردهای فرهنگ سازمانی

برای انسجام و هماهنگی بیشتر مدل، سعی گردیده است تا چارچوبی که شامل SRP1 (میزان توجه به داخل یا خارج) و SRP2 (میزان کنترل شدید یا انعطاف پذیر) می باشد، بعنوان متغیر تعدیل کننده در قالب فرهنگ سازمانی به مدل اضافه گردد. دنیسون الگویی را ارائه کرده که از یک ماتریس دوبعدی تشکیل شده که یک بعد آن درجه تغییر و یا ثبات محیط و بعد دیگر نوع تأکید راهبردی (درونی یا بیرونی) را نشان می دهد. از برخورد نیازهای محیطی و تأکید راهبردی سازمان چهار نوع فرهنگ سازمان شکل می گیرد که هریک با نوع تأکید راهبردی و درجه ثبات محیطی مرتبط با آن سازگاری دارد:

  1. فرهنگ مبتنی بر تداوم: در این فرهنگ به امور داخلی سازمان توجه شده و برای محیطهایی مناسب است که از ثبات نسبی برخوردار باشد.
  2. فرهنگ مشارکتی: در این فرهنگ توجه سازمان به داخل بوده و از کارکنان در خواست می شود که در امور مشارکت کنند تا شرکت بتواند از عهده انتظارات برآید.
  3. فرهنگ انعطاف پذیری: در این فرهنگ هنجارها و باورهایی مورد تأیید قرار می گیرند، که بتوان بدان وسیله علائم موجود در محیط را شناسایی نمود و بر آن اساس واکنش مناسب از خود نشان داد.
  4. فرهنگ ماموریتی: در این فرهنگ کوشش می شود تا نیازهای محیط خارجی را تأمین و به دیدگاه های مشترک (از نظر هدف سازمان توجه زیادی می شود.

با توجه به این که در این نوشتار به بررسی رابطه هماهنگی بین راهبرد تصمیم گیری اخلاقی و راهبرد منابع انسانی بر عملکرد سازمان پرداخته شده است بر اساس چارچوب های فوق الگوی پیشنهادی را می توان به صورت نمودار زیر نشان داد. خانه های همرنگ مشخص شده در نمودار زیر نشانگر آن است که هماهنگی بین هر یک از گونه های مختلف راهبرد منابع انسانی، روشهای تصمیم گیری اخلاقی و راهبردهای فرهنگ در یک سازمان می تواند به افزایش عملکرد آن منجر شود. به عنوان نمونه راهبرد منابع انسانی ثانویه با تصمیم گیری اخلاقی فرجام گرا و فرهنگ ماموریتی هماهنگ تر است و موجب افزایش عملکرد می شود.

عملکرد اهداف مدیریت راهبردی

لازمه موفقیت سازمان عملکرد مناسب آن است. شاخص هایی مانند سوداوری، بقا، رشد میزان دستیابی به اهداف و قابلیت های رقابتی را می توان به عنوان نتیجه عملکرد مناسب تلقی کرد. به طور کلی عملکرد سازمانی نتیجه ای است که به عنوان برایند رفتار سازمان اتفاق می افتد.

در ادبیات مربوط به راهبرد دو بعد عملکرد سازمانی مطرح است. بعد اول به موفقیت در نیل به اهداف اقتصادی سازمان مانند رشد، سهم بازار و قابلیت سودآوری مربوط است و بعد دوم به موفقیت یک سازمان در دستیابی با اهداف مربوط به سلامت آن سازمان ارتباط می یابد. تا حد زیادی هر دوی این ابعاد از طریق پیاده سازی راهبرد سازمان حاصل می شود. در بسیاری موارد، عملکرد در موضوع سازمان با مفاهیمی مانند بهره وری، کارایی، اثربخشی و اخیرا رقابت پذیری مترادف بکار برده می شود. بعلاوه تحقیقات حاکی است که شاخص های ارزیابی عملکرد متفاوت است و هر یک در محیطهای خاص کاربرد دارند.

مهم ترین شاخص ها یا معیارهای اندازه گیری عملکرد نیز می توانند معیارهای رشد، مزیت رقابتی، نوآوری، سودآوری (مالی)، استفاده از منابع، توجه به مالکان، رضایت مشتریان، توجه به کارکنان و توجه به افراد جامعه می باشند. در سازمان های دانش محور عملکرد سازمان از طریق شاخصهای تولید علم از قبیل تعداد طرح های پژوهشی انجام شده، تعداد مقالات ISI تعداد مقالات در مجلات علمی پژوهشی و علمی ترویجی، تعداد ابداعات اختراعات و پتنتها سنجیده می شود.

 

نقاط مرجع راهبردی

 

مدیریت راهبردی به چه مهارت هایی نیاز دارد؟

مدیریت‌ کاربردی فعالیتی چند بعدی است که احتیاج به مهارت‌های مختلفی در کسب و کار و رهبری دارد. به عنوان مثال مدیریت راهبردی احتیاج به مدیری دارد که قادر به تحلیل بوده و از مهارت‌های ارزشیابی ویژه‌ای برخوردار باشد. رهبرانی که مسئولیت مدیریت شرکت را به عهده دارند، باید در عین درک دقیق از چگونگی پیوستگی فعالیت‌های شرکت دارای دید پرند‌ه و از بالا به شرکت باشند. آن‌ها باید نسبت به انتظارات سهامداران واقف بوده و در جریان احتیاجات مشتریان، بستر رقابتی، ترند‌های جهانی و محیطی که شرکت با آن سر و کار دارد باشند.

برای اینکه مدیریت راهبردی شرکت موفقیت‌آمیز باشد باید، با درک عوامل داخلی در عین رسیدگی به عوامل خارجی که موفقیت شرکت را اندازه‌گیری می‌کند،‌ شروع به انجام فعالیت کند. این عوامل چه بلند مدت چه کوتاه مدت باید صادقانه و واضح درک شده و به آن‌ها پرداخته شود.

بیشتر بخوانید: استراتژی چابک در عصر دیجیتال چگونه طرح ریزی می شود؟

مدیریت راهبردی وابسته به راهکارو و روش است و به رهبر احتیاج دارد. مدیر باید در دنیای تئوری کسب و کار و تحلیل ماهر باشد و نسبت به راهبرد‌های حرفه‌ای واقف باشد. مدیران کار باید قادر به تحلیل ارزشیابی‌هایی که موقعیت‌های مختلف برای شرکت را مشخص می‌کنند بوده و سپس مناسب‌ترین را برای برنامه‌ی پیشبرد انتخاب کرده تا بتوانند یک برنامه‌ی راهبردی ویژه برای چگونگی تحقق اهداف شرکت مشخص کنند. تنها در این صورت است که از این افراد به عنوان مدیری موفق یاد می‌شود.

مدیریت راهبردی به معنی رهبری است و در نتیجه احتیاج به مهارت‌های رهبری مربوطه دارد. مدیر مربوطه باید به قدری توانا باشد که قادر به رهبری پیشبرد مدیریت راهبردی مشخص شده در بازوی مدیریتی شرکت باشد. این مدیر باید با سهامداران داخلی و خارجی شرکت در ارتباط بوده و نسبت به چالش‌هایی که برنامه‌ی راهبردی ممکن است با آن مواجه شود آگاهی کامل داشته باشد؛ علاوه بر آن مدیر مورد نظر باید مهارت‌های لازم جهت رویارویی با این چالش‌ها را نیز داشته باشد.

خلاصه مقاله مدیریت راهبردی

هر چند هدف اصلی سازمان ها افزایش کارایی و کسب سود است ولی در عصر جهانی سازی برای دستیابی به موفقیت و تضمین بقای خود، باید به احکام اخلاقی و انتظارات اجتماعی واکنش مناسب نشان دهند و به بهترین نحو اینگونه انتظارات را با اهداف اقتصادی سازمان تلفیق کنند تا دستیابی به اهداف بالاتر و والاتری را امکان پذیر سازند. دست یابی به هماهنگی و یک حلقه مناسب ارتباطی بین محیط یک سازمان و سطوح مختلف راهبرد (راهبرد سطح شرکت، راهبرد سطح کسب و کار و راهبردهای وظیفه ای)، از الزامات موفقیت در یک محیط رقابتی است.

در این میان هماهنگی میان راهبرد منابع انسانی و روشهای تصمیم گیری اخلاقی نیز می تواند اثار مثبتی بر عملکرد آن داشته باشد. در ادبیات مدیریت سه الگوی هماهنگی مطرح شده است: الگوی عقلایی، الگوی طبیعی و الگوی همه جانبه یا نقاط مرجع راهبردی سازمان ها می توانند با تعیین وضعیت موجود خود نسبت به نقاط مرجع راهبردی به انتخاب راهبرد مناسب اقدام نمایند.

با توجه به مبانی فلسفی و منطقی نقاط مرجع راهبردی دو نقطه مرجع به عنوان نقاط مرجع اصلی در نظر گرفته شده که عبارتند از: میزان کنترل (کم یا شدید) و کانون توجه (داخلی و خارجی). گونه های مختلف راهبرد منابع انسانی، روش های تصمیم گیری اخلاقی و راهبردهای فرهنگ مشخص گردید. بر مبنای مدل ارائه شده در این مقاله که بر اساس الگوی نقاط مرجع راهبردی ارائه شده است هماهنگی بین هر یک از گونه های مختلف راهبرد منابع انسانی، روش های تصمیم گیری اخلاقی و راهبردهای فرهنگ در یک سازمان می تواند به افزایش عملکرد آن منجر شود.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع راهبرد و مدیریت راهبردی برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است. شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

منابع داخلی

سند برنامه­‌ ریزی راهبردی دانشگاه شریف، نمونه جامعی از اسناد استراتژیک سازمان

دانلود رایگان کتاب مدیریت راهبردی چیست و درآمدی بر الگوهای شکل‌گیری راهبرد نوشته وینینگتون

External Resource

دانلود کتاب طراحی کسب و کاری بهتر