تعریف اقتصاد اشتراکی کسب و کار چیست؟

تعریف دقیق اقتصاد اشتراکی یا اقتصاد مشارکتی چیست؟

در این مقاله قصد داریم به مفهوم اقتصاد اشتراکی (sharing economy) بپردازیمم و شرح دهیم که چطور اقتصاد اشتراکی می تواند دنیای اقتصاد و تجارت را تغییر دهد. تعریف درست از اقتصاد اشتراکی می تواند باعث درک درستی از مدل کسب و کار شود و مدیران سازمان بتوانند محیط رقابت را بیش از هر زمان دیگر تغییر دهند. بسیاری از استارت آپ ها و شرکتهای نوپا توانسته اند با بهره گیری از مفاهیم مربوط به اقتصاد اشتراکی یا همان اقتصاد مشارکتی، صنعت تحت فعالیت خود را دستخوش تغییراتی گسترده و تحولاتی شگرف نمایند. در انتهای مقاله میتوانید نظرات و دیدگاههای خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر اقتصاد اشتراکی

مدیران سیستم های تولیدی برای تولید محصولات، منابعی مانند نیروی کار، سرمایه، زمین، مواد، انرژی، ماشین آلات و تجهیزات را در اختیار دارند. بروز برخی از مشکلات اقتصادی در سطوح خرد و کلان به کاهش یا غیرفعال شدن ظرفیت تولیدی در سیستم های تولیدی و بی استفاده ماندن منابع آن منجر می شود. آمار و اطلاعات چند سال اخیر، نشان دهنده تعطیلی حدود ۲۲ درصد از واحدهای صنعتی کشور در شهرک ها و نواحی صنعتی تاسال ۲۰۲۰ میلادی است (سازمان صنایع کوچک و شهرک های صنعتی، ۲۰۲۰). پیامدهای منفی ظرفیت ها و منابع بی استفاده بنگاه های تولیدی در دو سطح بنگاه و سطح ملی قابل بررسی است.

در سطح بنگاه، ظرفیت بی استفاده بر بهره وری بنگاه، تأثیر منفی به جای می گذارد و باعث می شود سودآوری بنگاه کاهش یابد و در سطح ملی نیز ظرفیت بی استفاده بنگاه های تولیدی سبب می شود از سرمایه ملی کشور به درستی استفاده نشود و بهره وری کلی صنایع کاهش یابد. همچنین، همواره تعدادی از سرمایه گذاران صنعتی و مدیران سیستم های تولیدی، قصد ایجاد واحد صنعتی و یا توسعه و افزایش ظرفیت تولید را دارند و برای تأمین و یا توسعه منابع خود، نیازمند به نقدینگی و منابع مالی هستند. برای ارتباط و اشتراک گذاری منابع بین واحدهای صنعتی دارای منابع بدون استفاده از یک سو و سیستم های تولیدی نیازمند آن از سوی دیگر می توان از مفهومی با عنوان «اقتصاد اشتراکی» بهره برد.

اقتصاد اشتراکی به عنوان یک مدل اجتماعی – اقتصادی براساس استفاده مشترک از کالاهای بدون استفاده و غیرضروری تعریف شده است. هم اکنون، این مفهوم در علوم اقتصادی به سرعت رشد یافته و با توسعه مدل های کسب و کار در سال های اخیر، نقش خود را بیش از پیش هویدا کرده است. با اشتراک گذاری منابع تولیدی بین بنگاه ها، نوعی از مدل کسب و کار از نوع بنگاه به بنگاه ایجاد می شود.

بیشتر بخوانید: نحوه رقابت در صنایع تولیدی و خدماتی چگونه است؟

در صورت تبیین کامل مفهوم اقتصاد اشتراکی و تقویت جنبه های نظری آن می توان گام های بعدی را در زمینه عملیاتی کردن این مفهوم برداشت؛ از این رو، در پاین مقاله کوشش می شود پس از مطالعه مبانی نظری و پژوهش های پیشین، مؤلفه های اقتصاد اشتراکی شناسایی و به سیستم های تولیدی تعمیم داده شود که انجام دادن این کار به بهبود و افزایش بهره وری در سیستم های تولیدی منجر می شود.

تاریخچه اقتصاد اشتراکی چیست؟

اقتصاد اشتراکی که بعضی‌ها آن را اقتصاد تسهیمی هم می‌خوانند یک مدل اقتصادی است که سابقه هزار ساله در بین عموم مردم دارد اما امروزه به کمک تکنولوژی معنای متفاوتی پیدا کرده است و در آن افراد بر یک بستر آنلاین عضو می‌شوند و خدمات و کالاهای خود را در ازای دریافت مبلغ مشخص با دیگران به اشتراک می‌گذارند

اقتصاد مشارکتی سازمان اقتصاد اشتراکی و تسهیمی چیست

تعریف اقتصاد اشتراکی چیست؟

مفهوم به اشتراک گذاری دارایی ها اعم از فیزیکی و غیر فیزیکی، قدمتی طولانی دارد؛ حتی انسانهای اولیه در به کارگیری ایده ها، تجربیات، اموال، ابزار، محصولات و … با یکدیگر مشارکت داشته اند؛ به عبارتی، گفتنی است سابقه این مفهوم به درازای تاریخ است؛ از زمانی که افراد دور هم جمع می شدند و افکار و ایده های خود را به اشتراک می گذاشتند و یا با همکاری هم، در زمینی محصولات کشاورزی می کاشتند؛ اما به صورت دانشگاهی، عبارت «مصرف مشارکتی» را اولین بار،  در مقاله ای با نام ساختار جامعه و مصرف مشارکتی: یک روش معمول فعالیت» در سال ۱۹۷۸ منتشر گردید.

بعد از انتشار این مقاله و با توجه به مزایایی که برای اشتراک گذاری وجود دارد، به مرور، در این عرصه، تحولات زیادی انجام شد. بعدها در سال ۲۰۰۷ مفهوم اقتصاد اشتراکی اینگونه توضیح داده شد: فرایند توزیع دارایی با دیگران برای مدت زمان محدود شناسایی ابعاد و مؤلفه های اقتصاد اشتراکی در سیستم های تولیدی بدون اینکه حق قانونی مالکیت آن دارایی را داشته باشد. اقتصاد اشتراکی، معمولا با معاملاتی تعریف می شود که با واسطه سیستم عامل های دیجیتال و بین افرادی انجام می شود که در سمت عرضه منابع بیکار قرار دارند و افرادی که مایل به استفاده از این منابع در سمت تقاضا هستند. اصطلاح اقتصاد اشتراکی، یک تعریف مشترک ندارد و اغلب، شامل طیف گسترده ای از مفاهیم است.

در بنیان تعاریف اقتصاد اشتراکی، تناقض نیست؛ ولی به صورت تکمیلی، مفهوم آن با سطوح مشمولیت متفاوت و تنوع در وسعت شکل می گیرد. واژه اقتصاد اشتراکی به صورت عمومی در آمده است؛ ولی موافقتی عمومی درباره مفهوم اقتصاد اشتراکی وجود ندارد. با این مفهوم، در ذهن، حوزه های عملیاتی متنوع متصور می شود و طیف وسیعی از شکل های سازمانی، از محدوده شرکت های انتفاعی تا شرکت های غیر انتفاعی را پوشش می دهد. اقتصاد اشتراکی، پاسخی به اقتصاد موروثی است. جایی که ما بر منابع خارج از مجموعه تکیه می کنیم و خریدهایی که ما انجام می دهیم، معمولا دارایی هایی را برای افراد خارج از مجموعه فراهم می کند

بیشتر بخوانید: استراتژی مدیریت مالی شرکت ها باید چگونه باشد؟

دیگر محققان نیز بیشتر بر نقش مشتریان در این حوزه تأکید کرد. آنها به همکاری ها و تأثیر عمل خیر خواهی مشتریان توجه کردند. درباره علت چندگانگی و نبود یکپارچگی مفهوم اقتصاد اشتراکی معتقدند درباره اقتصاد اشتراکی، ابهام وسیع و حتی گیج کننده ای در بین پژوهشگران و عموم جامعه وجود دارد. یک علت برای این برداشت های متفاوت، نو بودن این مفهوم است.

اقتصاد اشتراکی در شرکتهای تولیدی چگونه تعریف می شود؟

با فراگیر شدن مباحث اقتصاد اشتراکی، به جنبه های اجتماعی آن توجه بیشتری شد. مفهوم اشتراک، سازمان ها را مجبور می کند به راه حل های نو درباره مشکلات آینده فکر کنند. در ماورای مسائل محیطی، اقتصاد اشتراکی برخاسته از امید و نگرانی جنبه های اقتصادی و اجتماعی است. مفهوم اقتصاد اشتراکی را با جنبه های اجتماعی ترکیب شده است و بنکلر، مفهوم اشتراکی را به عنوان مفهومی براساس سخاوتمندی دو جانبه در رفتار اجتماعی توضیح می دهد.  در حالی که تجربیات اقتصاد اشتراکی، به سرعت رشد کرده و تأثیرهای فراگیر روی جامعه گذاشته است، آن نیز اکنون با تناقض ها و تنش هایی در محدوده ها، تأثیرات و منطق مواجه شده است.

برخی از پژوهشگران بر عوامل انگیزشی و محرک های فردی اقتصاد اشتراکی، از جمله انتظار سود، انتظار صرفه جویی در هزینه ها و دسترسی به تجربه های معتبر و منحصر به فرد و انتظار لذت بردن  متمرکز شده اند. درباره عوامل زیست محیطی نیز اجماعی وجود ندارد. برخی از مطالعات نشان می دهد نگرانی های زیست محیطی، مشارکت مردم را به سمت اقتصاد اشتراکی سوق می دهد؛ اما مطالعات دیگر نشان می دهد اقتصاد اشتراکی ممکن است استفاده از منابع پایدار را با توجه بر دسترسی به مالکیت ارتقا بخشد؛ اما این فقط یک اثر جانبی مثبت توسط کاربران اقتصاد اشتراکی محسوب می شود.

هفت بعد متمایز در مدل های کسب و کار اقتصاد اشتراکی را استخراج شده است که عبارتند از : بستر های فیزیکی و دیجیتالی همکاری، منابع بدون استفاده، تعاملات همسان و دو به دو، اداره کردن مشارکتی، مأموریت محور، تأمین سرمایه جایگزین و اتکا به فناوری.

در عرصه عملیاتی این ایده، بیشتر شرکت های خدماتی وارد عمل شده اند که می توان به شرکت ایر بی آن بی (Airbnb) در زمینه اشتراک گذاری محل اقامت موقت به گردشگران، شرکت یوبر” در اشتراک وسیله نقلیه و شرکت فیس بوک ” در اشتراک محتوای رسانه ای اشاره کرد.

با توجه به توسعه مفهوم اقتصاد اشتراکی در عرصه های جهانی، رشد این مفهوم در ایران نیز سرعت یافته است و در آینده ای نه چندان دور در کشور فراگیر خواهد شد. در زمینه عملیاتی کردن اقتصاد اشتراکی در کشور در برخی از کسب و کارهای خدماتی، اقدامات خوبی انجام شده است؛ برای نمونه، شرکت اسنپ با ایجاد ارتباط بین راننده و مسافر و با اشتراک گذاری از ظرفیت های مازاد خودرو استفاده می کند. نمونه های دیگر آن عبارتند از: اجاره خانه ها و ویلاهای مسکونی در همه نقاط کشور برای مسافران و گردشگران، استفاده اشتراکی از دارایی هایی مانند دوچرخه، کتاب، لوازم و ابزار کار و انواع نرم افزارها.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق استراتژی کارآفرینی سازمانی چیست؟

با بررسی بیشتر متون علمی و منابع فارسی و نیز عرصه های عملیاتی مفهوم اقتصاد اشتراکی، می توان دریافت که این مفهوم هنوز قابلیت توسعه بیشتر در مفاهیم و کاربرد را دارد. در صورت رفع موانع و محدودیت های به کار گیری اقتصاد اشتراکی در سیستم های تولیدی، اشتراک گذاری ظرفیت های اقتصادی در سیستم های تولیدی و استفاده مشترک از منابع به صورت عملیاتی، در زمانی نه چندان دور، جایگاه خود را در کشور خواهد یافت.

مدل کسب و کار با رویکرد اقتصاد اشتراکی

مبانی نظری سیستم های تولیدی چگونه است؟

در متون علمی، تعاریف بسیاری برای سیستم های تولیدی وجود دارد. یکی از تعاریفی که در آن به انواع منابع اولیه اشاره شده است، که سیستم تولیدی را به این صورت تعریف می کند: سیستم تولید، ورودی ها را به صورت مواد اولیه، نیروی انسانی، سرمایه، سوخت و اطلاعات دریافت می کند و در زیر سیستم به کالاها و خدمات تبدیل می شود که خروجی ها نامیده می شود. اساس و هسته سیستم تولید، زیرسیستم تبدیل است که در آن از نیروی کار، مواد اولیه و ماشین آلات برای تبدیل ورودی ها به کالاها و خدمات استفاده می شود؛ به عبارتی، سیستم تولیدی، تلفیقی هدفمند از کارکنان، مدیران، تسهیلات، اطلاعات و روش ها برای انجام دادن عملیات در محیط است.

سیستم های تولیدی، تقسیم بندی های مختلفی دارد. سیستم های تولیدی به چهار طبقه سیستم تولیدی کارگاهی، خط غیر پیوسته دسته ای، خط مونتاژ و جریان مستمر طبقه بندی شده اند. از دیگر طبقه بندی سیستم های تولید می توان به طبقه بندی هیل، شامل پروژه ای، کارگاهی، دسته ای، خطی و مستمر تقسیم نمود؛ طبقه بندی دیگر شامل کارگاهی، جریان دسته ای، خطی با سرعت اپراتور، خطی با سرعت تجهیزات، جریان مستمر، تولید بهنگام و تولید انعطاف پذیر است و دسته بندی های دیگر نیز شامل پردازش دستی، چند ایستگاه با کنترل رایانه ای و پردازش در ایستگاه به کمک رایانه می شود.

نقش بلاک چین در توسعه اقتصاد اشتراکی چیست؟

در ادامه، پژوهشگران برای تقویت اعتماد بین طرفین اشتراک، سعی در ادغام فناوری های بلاکچین و اقتصاد اشتراکی دارند. بلاکچین، مشهور به تقویت امنیت سیستم های الکترونیکی، شبکه توانمندی است که راه حل های مطمئن، ایمن و کارآمد با یک روش توزیع شده، غیر متمرکز و رمزگذاری شده ارائه می دهد. در همین حال، ویژگی های نگهداری جمعی، پایگاه داده قابل اعتماد، منبع باز و ناشناس بودن را در بر می گیرد که به نظر می رسد شرایط لازم برای انجام دادن اشتراک گذاری و غلبه بر مشکل اعتماد را برآورده می کند.

اقتصاد اشتراکی در ایران چه میزان پیشرفت کرده است؟

اقتصاد اشتراکی در واقع نسخه پیشرفته قرض دادن به دیگری است. به این معنا که در این نوع از کسب‌وکارها، همه اتفاقات حول محور قول و قرارهای افراد مشارکت کننده می‌چرخد. در این نوع از فعالیت‌های اقتصادی مالکیت شخصی جای خود را به اشتراک‌گذاری دارایی‌های مادی و محصولات می‌دهد.

«این اقتصاد دامنه وسیع کاربردی دارد و ساختارهای غیرانتفاعی، انتفاعی، تعاونی و مبادله تهاتری را در برمی‌گیرد. اقتصاد اشتراکی دسترسی گسترده به محصولات، خدمات و استعداد را ورای مالکیت شخصی فراهم می‌کند، گاهی به آن عدم مالکیت هم می‌گویند.» دبیر ستاد توسعه اقتصاد دیجیتال و هوشمندسازی معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری با اشاره به این نکته، بر ضرورت توسعه این نوع از اقتصاد در شرایط فعلی کشور تاکید می‌کند. آن‌طور که وی می‌گوید: در ستاد مجموعه‌ای شکل گرفته است تا قوانینی که در حوزه اقتصاد دیجیتال ازجمله اقتصاد اشتراکی موردنیاز است طراحی شود و این اقتصاد با سرعت بالایی رشد کند.

مجمع جهانی اقتصاد در گزارشی از عرضه نخستین سهام اقتصاد اشتراکی در سال ۲۰۱۹ در دنیا خبر داده است و این یعنی جدی بودن مفهوم این نوع از اقتصاد در دنیای مدرن و متکی بر مالکیت‌های شخصی. در ایران هم زمینه برای توسعه این اقتصاد فراهم است اگر همه بازیگرانش با هم و کنار هم برای تسهیل شدن این مسیر حرکت کنند.

اقتصاد اشتراکی به عنوان یک مدل کسب و کار

اقتصاد اشتراکی که بعضی‌ها آن را اقتصاد تسهیمی هم می‌خوانند یک مدل اقتصادی است که سابقه هزار ساله در بین عموم مردم دارد اما امروزه به کمک تکنولوژی معنای متفاوتی پیدا کرده است و در آن افراد بر یک بستر آنلاین عضو می‌شوند و خدمات و کالاهای خود را در ازای دریافت مبلغ مشخص با دیگران به اشتراک می‌گذارند. به اشتراک گذاشتن دارایی‌ها در حوزه‌های متفاوتی به‌کار رفته است و استارتاپ‌ها توانسته‌اند با تکیه بر این مدل اقتصادی به موفقیت دست پیدا کنند. از نمونه‌های موفق در حوزه اقتصاد اشتراکی می‌توان به uber ،lyft ،airbnb اشاره کرد که حالا نمونه‌های مشابهش در کشور ما هم جای خود را باز کرده‌است. اکثر مردم با نمونه داخلی تاکسی‌های اینترنتی که جایگزین اوبر و لیفت هستند آشنا شده‌اند. ایربی‌ان‌بی هم یک سایت برای اجاره کردن و اجاره دادن منزل خود به مسافران است که حالا در ایران هم مدل‌های مشابهی دارد. برای فهمیدن جدی بودن مدل اقتصاد اشتراکی کافی است بدانید که مثلا airbnb در طول ۱۱ سال فعالیت خود که حالا به ۱۱۹ کشور جهان رسیده توانسته است رکورد هتل‌های زنجیره‌ای غولی از جمله هیلتون و ماریوت با قدمتی بسیار زیاد را با اجاره بیشتر از ۵ میلیون اتاق به مسافران بشکند. گروه‌های بزرگ هتلداری مثل ماریوت تنها ۹/۳میلیون اتاق در اختیار دارند.

اقتصاد مشارکتی و تسهیمی برای رشد کسب و کارهای کارافرینی

اقتصاد اشتراکی در مجمع جهانی اقتصاد چگونه تعریف شده است؟

اگرچه امروز جامعه منافع اقتصاد اشتراکی در کاهش مصرف غیرضروری و ایجاد ارتباطات اجتماعی را درک کرده، با این حال، اقتصاد اشتراکی برخی از جذابیت اصلی خود (تسهیلات، قیمت و بازدهی معامله) را از دست داده‌ و پیدا کردن پلتفرم‎های اقتصاد اشتراکی که این اصول را در واقعیت کاربردی ‌کنند، سخت‌تر می‌شود. مجمع جهانی اقتصاد در گزارشی که اخیرا منتشر کرده به تحولات اقتصاد اشتراکی در سال ۲۰۱۹ و آغاز دهه آینده پرداخته و آن را در چهار جریان بزرگ پیش‌بینی کرده است.

نخستین ورشکستگی در مقیاس بزرگ

امسال، اقتصاد اشتراکی شاهد نخستین عرضه اولیه سهام خواهد بود. البته ممکن است نخستین ورشکستگی در مقیاس بزرگ را نیز تجربه کند. به احتمال زیاد سهام دو شرکت لیفت و اوبر، در نیمه نخست سال ۲۰۱۹، عرضه عمومی شود. اوبر ۱۲۰ میلیارد دلار و لیفت نیز ۵۱ میلیارد دلار ارزش دارد. اما آنچه جای سوال دارد این است سهم افرادی که نقش مهمی در درآمدزایی چنین شرکت‎هایی دارند، کجاست؟ مثلا نقش رانندگانی که با پلت‌فرم اوبر کار می‌کنند، در افزایش ارزش سهام چیست؟ آیا رانندگان در هر صعودی سهم دارند؟ آیا سود یا پاداشی برای آنها در نظر گرفته شده است؟ تغییرات در ساختارهای مالکیت که واقعیت نیروی کار امروز، به ویژه اقتصاد گیگ [ Gig Economy: محیطی است که موقعیت و جایگاه افراد در آن به‌طور معمول موقتی بوده و شرکت‌ها و سازمان‌ها عمدتا قراردادهای کوتاه‌مدت با فریلنسرها یا همان آزادکاران منعقد می‌کنند] را منعکس می‌کند، ابزارهای بسیار ضروری برای توزیع عادلانه ثروت هستند.

مسائل مهم در آینده اقتصادی

چند سال پیش، این چالش با اصطلاحات اقتصاد اشتراکی و ریسک رو به رشد استفاده از آنها برای بازاریابی یک سرویس تجاری معمولی اعلام شد. با این حال، شرکت‌ها بدون توجه به این چالش‌ها به این اصطلاح افتخار می‌کنند، زیرا به نظر می‌رسد این موضوع را جذاب می‌کند، نه به این خاطر که واقعا اشتراک وجود دارد. اگرچه هر دو پلتفرم اقتصاد اشتراکی و گیگ به افراد کمک می‌کنند درآمد کسب کنند و برخی همپوشانی‌ها در اصطلاحات و مفاهیم آنها وجود دارد اما متاسفانه، امروزه این زبان همچنان مبهم است. اقتصاد اشتراکی و اقتصاد گیگ گیج‌کننده شده و این به نفع هیچ‌کس نیست. این سردرگمی اغلب مانع از بحث درباره مسائل مهمی مانند آینده اقتصادی می‌شود. البته این امکان هم وجود دارد همین شرایط باعث شود که اقتصاد اشتراکی همواره به‌عنوان بخشی از اقتصاد پذیرفته شود. به عبارت دیگر ممکن است نشانه نهایی موفقیت اقتصاد اشتراکی باشد.

سیاست‌گذاری پلتفرم ‎های اقتصاد اشتراکی

در سال ۲۰۱۲، نیاز به همکاری و هماهنگی سیاست‌گذاران و پلتفرم ‎های اقتصاد اشتراکی پیش‌بینی می‌شد و اینکه دیگر قوانین و سیاست‌های قدیمی و منسوخ شده برای این بخش از اقتصاد کارآیی ندارد. همچنین سال‌ها بعد ثابت شد که این هماهنگی و مقررات به‌صورت هفتگی به‌روزرسانی می‌شد و در بعضی مواقع، این کار به شدت دشوار بود. البته سال ۲۰۱۹ برای قانون‌گذاران کمتر چالش‌برانگیز خواهد بود، با این حال، باید هر از چند گاهی شاهد اصلاح مقررات در برخی کشورها و شهرها باشیم. جوامع به تدریج می‌آموزند که اقتصاد اشتراکی به آنها نیاز دارد تا از نظر تنظیم مقررات مناسب و توسعه اقتصاد محلی، مؤثر عمل کند. با این حال، شهرها این واقعیت را درک نکردند و یک استراتژی یکپارچه را ارائه ندادند، اما برخی از شهرها به‌صورت اشتراکی بیانیه‌ای درباره اصول و تعهدات مشترک صادر کرده‌اند. انتظار می‌رود اقداماتی از این دست در سال ۲۰۱۹ ادامه داشته باشد. برای نمونه، در سال ۲۰۱۸، دانمارک اولین کشوری بود که در آن میزبان‎های Airbnb گزارش‌های درآمد مستقیم به مقامات مالیاتی ارائه کردند.

میانبری برای کسب درآمد و تسهیلات بیشتر

از سال ۲۰۱۹ به بعد، اقتصاد اشتراکی توسط چند گروه جمعیتی اداره شده که تا به امروز نقش حمایتی ایفا کرده‌اند که عبارتند از: طبقه متوسط در حال ظهور، زنان و سالخوردگان. برای نخستین بار در تاریخ بشر، طبقه متوسط اکثریت جمعیت جهان را تشکیل می‌دهد و انتظار می‌رود در ۱۰ سال آینده آمار آن به ۲/ ۵ میلیارد نفر برسد. همچنین مسوولیت دو سوم افزایش درآمد قابل مصرف در دهه آینده با زنان خواهد بود. در همین حال، تعداد زیادی از ساکنان سالخورده در آمریکا، ژاپن، سراسر اروپا و فراتر از آن وجود دارد. هر یک از این گروه‌ها نقش بزرگ تری در اقتصاد اشتراکی بازی خواهند کرد. اقتصاد اشتراکی افراد را قادر می‌سازد به چیزهایی دسترسی پیدا کنند که در غیر این صورت تهیه آن ممکن نیست، به تعبیری میانبری برای کسب درآمد و تسهیلات بیشتر است. زنان در حال حاضر مشتاق‌ترین مشتری اقتصاد اشتراکی هستند و رشد «اقتصاد زنان» این حوزه را بیشتر تقویت می‌کند. همچنین اقتصاد اشتراکی احتمالا بازنشستگی را به تدریج تغییر می‌دهد، به‌طوری که بیشتر افرادی که در معرض این سن هستند، ممکن است به درآمد بیشتری نیاز داشته باشند یا بخواهند در جوامع خود مشارکت داشته باشند.

ایجاد یک پلتفرم اقتصادی اشتراکی پایدار

با این حال در طرف دیگر این طیف، به ویژه در چین، برخی از سوپراستارهای اقتصاد اشتراکی با چالش‌های سختی مواجهند. برای نمونه، استارت‎آپ چینی Ofo که به گفته ورج، در حوزه اشتراک دوچرخه یونیکورن به شمار می‎رفت، اکنون در آستانه ورشکستگی قرار دارد. اما دولت چین می‌خواهد تا سال ۲۰۲۰ اقتصاد اشتراکی حدود ۱۰ درصد GDP آن را تشکیل دهد، عجله برای دسترسی به این مقیاس از اقتصاد اشتراکی در جهان بی‌سابقه است. ایجاد یک پلت فرم اقتصادی اشتراکی پایدار، اساسا به دو عنصر تغییر نگرش و اعتماد بستگی دارد. موضوعی که زمانبر بوده و یک‌شبه اتفاق نمی‌افتد. پلتفرم‌هایی که می‌خواهند خیلی سریع رشد کنند، حتی به قیمت تزریق منابع بالا یا به خطر انداختن اعتماد مشتری (که ایجاد آن بسیار سخت و از دست دادن آن بسیار راحت است)، احتمالا در سال ۲۰۱۹ خودشان را در مواجهه با تصمیمات سختی قرار خواهند داد. برای نمونه، آیا اوبر و لیفت می‎توانند به یک مدل کسب و کار پایدار در درازمدت بدون افزایش قیمت دست پیدا کنند، تصمیمی که آنها مجبورند در سال ۲۰۲۰ اتخاذ کنند.

اقتصاد اشتراکی سازمان و شرکتهای نوپا

مفهوم اشتراک‌ گذاری در اقتصاد اشتراکی چیست؟

امرزوه اصطلاح “اشتراک‌ گذاری” به عنوان یک چتر بر روی انواع شیوه‌های اجتماعی، از جمله اشکال اولیه رفتار اقتصادی که از نخستین جوامع مدنی شناخته شده بود، سیطره یافته است و هم‌چنین تعاملات دیجیتالی که در سراسر پلت‌فرم‌های اینترنتی به وجود می‌آیند را فراهم می‌نماید. ظهور فن‌آوری‌های وب اجتماعی و قابلیت‌های خلق شبکه‌های بی‌نظیر آن (به طور مثال، فیس بوک ۲٫۲ میلیارد نفر را باهم ارتباط می‌دهد و eBay دارای ۱۶۰ میلیون کاربر فعال است) مرز بین تمایل انسان برای ارتباطات و جامعه، ارائه داوطلبانه و یا غیر داوطلبانه اطلاعات، تبادل، به اشتراک گذاری، تجارت و دسترسی را محو می‌کند. اما چرا اشتراک‌گذاری فایل، نرم افزار اپن سورس، P2P، Crowdfunding، بیت کوین و گاهی اوقات حتی رسانه‌های اجتماعی، غالبا تحت اصطلاح چتری به عنوان “اقتصاد اشتراکی” قرار می‌گیرند؟

برخی از منتقدین استدلال کرده‌اند که تعریف به اشتراک گذاری، پرداخت مالی را شامل نمی شود. در واقع این یک پاسخ محبوب به استفاده از کلمه به اشتراک گذاری است، در حالی که اصطلاح دقیق‌تر ” کرایه دادن” است. اما انعکاس لحظه‌ای نشان می‌دهد که این کلمه در بسیاری از موارد به خصوص هنگامی که پول بخشی از قرارداد است مورد استفاده قرار می‌گیرد، از قبیل مواردی همچون اشتراک یک آپارتمان و یا تقسیم هزینه‌ غذا یا حتی اصطلاح معمولِ “به اشتراک گذاشتن هزینه‌ها”.

این پدیده در حال رشد در سراسر جهان، ممکن است بازارهای جدیدی را ایجاد کند. از جمله بازار خانه‌ اشتراکی که Airbnb پیشگام آن است. بنابراین می‌تواند فرصت‌هایی را برای افراد فراهم کند تا شغلی موقت پیدا کرده و درآمد بیشتری کسب کنند، چرا که نیازمندی‌های جستجوگران شغلی امروز ممکن است توسط مشاغل سنتی برآورده نشود. این مفهوم نوپا برای کارگران، یا برای افرادی که مشغول به کار دوم هستند و یا برای مثال، والدینی که به دنبال برنامه‌های انعطاف‌پذیری که می‌توانند با تعهدات خانوادگی سازگار شوند، انعطاف پذیری را ارائه می‌دهد.

خلاصه مقاله اقتصاد اشتراکی

امروز مکانیسم‌های اقتصاد اشتراکی را می‌توان توسعه داد تا افراد در حوزه‌های مختلف از ظرفیت‌های خالی یکدیگر استفاده کنند به‌عنوان‌مثال در فضای اقتصاد اشتراکی می‌توان در تسهیم ماشین‌آلات کشاورزی هم اقدامات مناسبی به کار گرفت. اگر بتوانیم بخشی از زیرمجموعه‌های کسب‌وکارهای اشتراکی مانند بخش حمل‌ونقل اشتراکی را به داخل کشور بیاوریم خواهیم توانست بخشی از اقتصاد حاصل از این بخش را فعال کنیم. این کسب‌وکارها با شتاب زیادی در حال گسترش هستند، چراکه با توجه به آمار کسب‌وکارهای حوزه اقتصاد اشتراکی در سال ۲۰۱۰ توانسته‌اند، تا ۱۵۰ میلیون دلار سرمایه جمع کنند که این رقم تا سال ۲۰۱۶ به ۲۳ میلیارد دلار رسیده است. از سویی دیگر برآوردها برای سال ۲۰۱۸ حدود ۴۰ میلیارد دلار را نشان می‌دهد.

ظرفیت فضاهای اقتصاد اشتراکی ضمن ایجاد کسب‌وکارهای فردی و ایجاد در آمد باعث شده تا سبک زندگی مردم نیز ‌تغییر پیدا کند. این مردم هستند که با اشتراک‌گذاری دارایی‌هایشان می‌توانند زندگی بهتری در کنار یکدیگر تجربه کنند. اقتصاد اشتراکی باعث خواهد شد تا در جوامع و افراد از نظر سطح رفاه به یکدیگر نزدیک شوند، منابع نیز قابل مدیریت باشند و امکان به اشتراک‌گذاری آن‌ها فراهم شود. هم اکنون فعالیت‌هایی در این حوزه برای ساماندهی زیرساخت‌های این حوزه در حال انجام استٰ اما خدمات فردبه‌فرد هنوز به‌طور کامل در این زمینه به رسمیت شناخته‌نشده است.

با مشاهده به حوزه اقتصاد اشتراکی در می یابیم که نیازمند ایجاد یک زمینه قابل‌اعتماد در این حوزه هستیم که البته به‌واسطه برخی نرم‌افزارهای فعال در این بخش شاهد این اعتمادسازی در جامعه هستیم. موضوع مهم در حوزه اقتصاد اشتراکی ایجاد زیرساخت‌های لازم است مثلا ازنظر اعتبار سنجی در این حوزه با مشکل مواجه هستیم اما می‌توان به آینده امیدوار بود و پیش‌بینی می‌کنیم که در آینده اتفاقات خوبی در این زمینه رخ خواهد داد.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع اقتصاد اشتراکی برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.

کاربرد هوش مصنوعی در مدیریت شرکتها و سازمانها و کسب و کارهای

کاربرد هوش مصنوعی در مدیریت سازمانها و کسب و کارها چیست؟

در این مقاله قصد داریم به معرفی هوش مصنوعی (artificial intelligence) بپردازیم و کاربرد هوش مصنوعی در مدیریت را مشخص نماییم. هوش مصنوعی می تواند کاربردهای گسترده ای در سطوح مختلف مدیریت داشته باشد. لکن سعی شده است تا با تعاریف اجمالی، دستاوردهای حادز اهمیت هوش مصنوعی در مدیریت بیان شود و نقش آن در فرآیند مالی و فروش و بازاریابی مطرح گردد. هوش مصنوعی در مدیریت توانسته است تا تغییرات گسترده و تحولاتی عمیق را ایجاد نماید، لذا توجه به این مقوله می تواند برای بسیاری از مدیران و استراتژیست های کسب و کار دارای اهمیت باشد. در واقع هوش مصنوعی در مدیریت میتواند بسیاری از مدل های کسب و کار را بر هم ریزد و مدلهای جدیدی را خلق نماید. در ادامه به بیان هر یک از این موارد خواهیم پرداخت، شما می تواند در آخر این مقاله، نظرات و دیدگاه های خود را به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر نقش هوش مصنوعی در مدیریت

امروز دنیا دنیای کامپیوتر است هفته ای نیست که کتابی در این زمینه در ایران چاپ نشود همه به تب کامپیوتر مبتلا شده اند و هر شخصی می خواهد به نوعی خود یا فرزندش را با کامپیوتر آشنا کند به همین دلیل دهها و شاید صدها آموزشگاه کامپیوتر تاسیس شده است و شما در روزنامه ها و مجلات تلویزیون همه روزه آگهی های آنها را مشاهده می کنید و همه این دلایل دست به دست هم داده و درجه تب شما را افزایش می دهند. اما راستی کامپیوتر چیست؟ دهها کتاب در زمینه آشنایی با کامپیوتر ترجمه و تالیف شده اند و باز هم خواهند شد زیرا متقاضی این نوع کتابهای بسیار ساده خیلی زیاد است.

هوش مصنوعی یک زمینه خاص نیست همانطور که هوش طبیعی یک چیز بخصوص نیست بلکه از دهها موضوع متنوع تشکیل می شود. معنی کلماتی نظیر، فکر کردن، هوش و حرف زدن چیست؟ اگر قرار است کامپیوتری فکر کند چه باید بکند؟ اصولا ما خودمان هم نمی دانیم که چگونه فکر می کنیم هوشمان از چه چیزی تشکیل شده است چگونه حرف می زنیم. اگر فکر کردن به معنی یافتن راه حل باشد کامپیوتر هم می تواند این عمل را انجام دهد. اصولا هر چیزی که قابل فهم باشد کامپیوتر می تواند انجام دهد یعنی اگر شما بدانید که دقیقا هدفتان چیست می توانی برنامه ای هم برای انجام آن بنویسد بنابراین مشاهده می کنید که اشکال در مفاهیم است نه در کامپیوتر.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق هوش سازمانی و هوش استراتژیک و هوش تاکتیکی چیست؟

امروزه دانشمندان برای شبیه سازی مغز انسان از صدها و گاهی اوقات هزاران میکروپروسسور استفاده می کنند این میکروپروسسورها را به صورت موازی به یکدیگر متصل می کنند به این ترتیب در آن واحد در مورد یک مسئله بخصوص صدها میکروپروسسور در حال کار میباشند و از این رو حجم محاسباتی که در یک مدت زمان بخصوص انجام می گیرد به نحو شگفت آوری زیاد می شود به نظر می رسد که این پاسخ مسئله فکر کردن باشد زیرا به این ترتیب حداقل سخت افزار مورد نیاز تهیه شده است و دیر یا زود نرم افزار آن هم ساخته خواهد شد.

تعداد اندکی از وقایعی که رخ داده اند در بیست و پنج سال آتی رخ خواهند داد بر روی زندگی بشر به انداره ماشینهای با هوش اینچنین تاثیر ژرفی و به جای ماندنی باقی گذاشته اند یا خواهند گذاشت ورود رباتها و کامپیوترهای با هوش ومستقل از انسان به زندگی سبب ایجاد یک جامعه اساسا متفاوت با جامعه خطی خواهد شد. درک این مطلب که چگونه این امر رخ خواهد داد مستلزم آن است که شما دو نکته اولیه بسیار مهم را دریابید: اولین نکته آن است که از نظر اصولی کلیه کاربردهای کامپیوترها و اتوماتیک سازی پروسه ها در صنعت در واقع تداوم مستقیم اصول اساسی انقلاب صنعتی است بویژه آن که اکنون استفاده از کامپیوترها و اتوماتیک سازی پروسه هاجایگزین کارگرانی شده است که وظایف سطح پایین و تکراری را انجام میدهند.

دومین نکته آن است که آشنایی با اتوماتیک سازی هوشمندانه پروسه ها، سبب بروز یک انقلاب به سختی انقلاب دوم خواهد شد. با این وجود در این انقلاب کارگرانی که ماشینها جایگزین آنها می شوند وظیفه اعمال یک مدیریت سطح متوسط را بر عهده خواهند گرفت. وجود این مدیریت در وظایفی الزامی است که انجام آنها مستلزم تصمیم گیریهای آگاهانه می باشد به منظور مشاهده تاثیر اتوماتیک سازی هوشمندانه کردن پروسه ها بر روی روابط اساسی موجود در کارها ساختار کلی یک شرکت را به صورت یک هرم در نظر بگیرید رئیس شرکت در قله این هرم جای دارد و قدرت اجرائی وی از قدرت افراد واقع در سطح زیرین بعدی بیشتر است (در واقع قدرت وی بلامنازع است) سپس لایه مدیران قرار دارد که اعمال مدیریت متوسط را انجام میدهد و در نهایت در پایین ترین سطوح، کارگران نیمه ماهر و غیر ماهر قرار دارند.

  • مدیریت عالی در آینده نزدیک جایگزین نخواهد شد
  • مدیریت متوسط باید توسط اتوماتیک سازی هوشمندانه پروسه ها جایگزین شود
  • مدیریت نیمه ماهر قبلا توسط اتوماتیک سازی ساده پروسه ها جایگزین شده است

اتوماتیک سازی ساده چیست؟

اتوماتیک سازی ساده از قبل جایگزین بسیاری از کارگران “لباس آبی” (منظور غیر متخصص و یا نیمه متخصص) شده است از اینرو در مرحله بعدی اتوماسیون هوشمندانه پروسه ها جایگزین قسمت میانی هرم فوق خواهد شد اکنون با قاطعیت می توان اعلام کرد که ایجاد این تغییر در روابط کاری ضربه بزرگی به جامعه وارد خواهد کرد با این وجود این واقعیت را در نظر بگیرید اگر ده سال پیش که بندرت یکی از کاربردهای هوش مصنوعی (AI) بوجود می آمد همین سخن گفته شده چه قدرنامربوط جلوه می کرد در واقع در اکثر رشته های علمی عمده کامپیوتر در جهان امروزه هرگز حتی یک واحد پیش پا افتاده نیز در زمینه هوش مصنوعی ارائه نمی شود.

کاربرد هوش مصنوعی در مدیریت

آیا کامپیوترها می توانند فکر کنند؟

آیا اصولا برنامه های با هوش و در تبع آنها کامپیوترهای متفکر می توانند وجود داشته باشند و یا خیر! رفع این شبه چندان ساده نیست زیرا برنامه مذکور قدرت تصمیم گیری دارد، البته به طور نسبی؛ اما این تصمیم گیری به نحوی است که باید به موجب آن مفهوم هوش را تفسیر کرد – بحثهای قطعی (و گاهی اوقات نسبی) جهت پشتیبانی از هر یک از این تفاسیر وجود دارد.

در هوش ” همان ظرفیت فهم واقعیت ها و موضوعات و روابط آنها یکدیگر و نیز دلایل هر یک از آنها این توصیف این سوال را مطرح می کند که معنی دلیل چیست؟ در این زمینه تصور دلیل فکر کردن است که منظور از آن نیز همان مشکل اولیه ماست! بخش اول تعریف هوش, قابلیت فهم واقعیتها , موضوعات و روابط است.

بیشتر بخوانید: تعریف پیشران تغییر چیست؟ انواع پیشران های تغییر در صنعت مالی کدامند؟

مثال ربات و روزنامه همچنین یک مسئله متفاوتی را به وضوح مطرح می کند که به این واقعیت باز می گردد که مردم نمی دانند که چطور فکر می کنند از آنجایی که برنامه آوردن روزنامه از هال ورودی (هشتی) خانه بسیار ملموس و ساده است مردم بیتشر مایلند بگویند که این برنامه با هوش نیست، زیرا قابل فهم است این مسئله گاهی اوقات این اصل اساسی را به یاد می آورد که می گوید از نظر احساسی اکثر مردم پروسه تفکر را شگفت آور فرض می کنند از آنجائیکه مردم از پروسه های فکری سر در نمی آورند به غلط تصور می کنند که هر وسیله ای که بدست بشر ساخته میشود و قابل فهم است نمی تواند باهوش باشد زیرا مردم آنرا میفهمند!

اصولا این دسته از افراد بر این باورند که آفریده کمتر از آفریننده است. یک برنامه باهوش برنامه ای است که در هنگام مواجه شدن با یک مسئله یکسان، رفتاری مشابه با رفتار انسان از خود بروز دهد اما لزومی ندارد که برنامه حقیقتا یک مسئله را به همان ترتیبی که یک انسان حل می کند و یا اینکه سعی کند که این کار را انجام دهد.

تعریف هوش مصنوعی چیست؟

چند تعریف مختلف از هوش مصنوعی وجود دارد، در بررسی هوش مصنوعی چند کلمه مرتبا عنوان می شود بهترین اینها هوش و دانش میباشد. بدون اینکه بخواهیم وارد بحثهای فلسفی در مورد اینها بشویم دو تعریف هر چند ناکامل ارائه می کنیم. از فرهنگ لغات معمولا هوش بعنوان توانایی کسب، فهمیدن و به کارگیری دانش و یا از طرف دیگر توانایی تفکر و استدلال تعریف می شود. هوش مجموعه دانشهایی است که ما بر اثر تجربه و مطالعه به صورت آگاهانه یا غیر آگاهانه کسب می کنیم.

دانش عبارتست از مجموعه حقایق و اصولی که توسط انسان جمع می گردد، برخی نویسندگان از کلماتی چون بصیرت و معرفت هم استفاده می کنند. دانش از این تعریف هم ساده تر است، ما می دانیم که دانش در رابطه با زبان، مفاهیم، قواعد، روالها، ایده ها، تجربه ها و مکانها و از این قبیل است از طرفی دانش در ارتباط مستقیم باهوش می باشد.

ماهیت هوش مصنوعی در مدیریت چیست؟

تا همین اواخر عده زیادی تصور می کردند که زمینه هوش مصنوعی با AI یک جنبه مبهم و تاریک علم کامپیوتر است این افراد بر این باور بودند که همانند دکتر فرانکشتاین ساخته شلی (SHELLY) که سعی داشت حیات بوجود آورد. هدف برنامه نویسان هوش مصنوعی نیز آفریدن تفکر است. بارها و بارها محققان زمینه هوش مصنوعی متناقضا هم بعنوان برگزیدگان، و هم بعنوان دیوانگان علم کامپیوتر مورد خطاب قرار گرفته اند. برنامه نویسانی که در راس ساخت نرم افزارها قرار دارند و برای خود وجههای خاص قائلند هنگامی که مجبور می شوند به بیان قابلیتها و یا علمی بودن ایجاد هوش در ماشینها به ابراز عقیده بپردازند معمولا دقت می کنند که از اشاره کردن به هوش مصنوعی خودداری کنند و همواره می گویند که “هنوز هم باید تحقیقات بیشتری در این زمینه انجام گیرد و یا اینکه می گویند “در آینده دور اکتشافات مهمی در این زمینه رخ خواهد داد اما تا به حال به این زمینه بهای اندکی داده شده است اما امروز دید افراد نسبت به هوش مصنوعی کاملا تغییر کرده است.

در ظرف کمتر از پنج سال هوش مصنوعی از مطرح بودن به عنوان یکی از حواشی علم کامپیوتر به داغترین موضوعی که از زمان اختراع ترانزیستور تا به حال در این علم مطرح شده تبدیل شده است؟ این تغییر سریع بر مبنای چهار عامل مهم قرار دارد، موفقیت سیستمهای متخصص (که اولین فرآورده های هوش مصنوعی بودند که از نظر مالی نیز موفقیت بزرگی محسوب میشوند) مشارکت و همکاری خوب سازماندهی شده ژاپنیها در زمینه هوش مصنوعی، جمع آوری آهسته، اما مداوم تکنیکهای هوش مصنوعی در کاربردهای مدیریت و نهایتا این واقعیت که زمان ظهور هوش مصنوعی فرا رسیده است.

تاریخچه مختصر و کوتاه هوش مصنوعی

تعیین دقیق تاریخ ایجاد آن چیزی که در اصطلاح عوام هوش مصنوعی خوانده می شود و عملی دشوار است احتمالا تاریخ پیدایش هوش مصنوعی به زمان ایجاد کامپیوتر هایی که می توانستند برنامه هایی را در خود ذخیره کنند بازمی گردد. اولین کامپیوترها حقیقتا دستگاههای عجیب و غریبی بودند که به ازاء حل هر مسئله باید یک بار سیم کشی های داخلی آنها تغییر داده می شد. این کامپیوترها توسط ای ام – تورینگ ساخته شده اند. این ایده تورینگ که برنامه ها را می توان به عنوان داده در حافظه کامپیوتر ذخیره کرد و سپس آنها را اجرا نمود، اساس و زیر بنایی برای کلیه کامپیوترهای مدرن محسوب میشود.

ذخیره کردن برنامه ها، کامپیوترها را قادر ساخت عملکردهای خود را به سرعت و سهولت هر چه تمامتر تغییر دهند. زیرا اکنون فقط کافی بود برنامه ها تغییر کنند تا عملکرد کامپیوتر نیز تغییر نماید این قابلیت این تصور را بوجود آورد که یک کامپیوتر ممکن است بتواند خود عملکرد خود را تغییر دهد یا در واقع «فکر»کند. با این وجود آنچه که امروز به عنوان هوش مصنوعی مطرح شده است از حوالی ۱۹۶۰ یعنی هنگامی که جان مک کارتی در دانشگاه MIT زبان LISP را به وجود آورد، شروع به شکل گرفتن کرد، عموما با نام ماروین مینسکی (که او هم از دانشگاه MIT بود) همراه است.

بیشتر بخوانید: هوشمندی استراتژیک چیست؟ 

. ماروین مینسکی کسی است که در سال ۱۹۶۱ مقاله ای تحت عنوان «گامهایی به سوی هوش مصنوعی» را نوشت. دهه ۶۰ دوره ای بود که بر روی امکان وادار ساختن یک کامپیوتر به تفکر تحولات بسیاری رخ داد بالاخره در همین سالهای ۶۰ بود که اولین کامپیوتر شطرنج باز به وجود آمد این کامپیوتر اولین و مشهورترین و در ضمن شایعترین الگوریتم ریاضی کامپیوتری را عرضه کرد این الگوریتم برنامه ELIZA بود که در سال ۱۹۶۴ توسط ژوزف و ایزن بوم نوشته شده است (از دانشگاه MIT).

برنامه ELIZA همانند یک روانکاو فرویدی عمل می کرد در این شیوه از تحلیهای روانی – روانشناس یک نقش انفعالی ایفاء میکند: یعنی در واقع روانشناس همان یادآوری های خود بیمار را منعکس می کند و دیگر یک مکالمه از قبل آماده بین بیمار و پزشک انجام نمی گیرد این همان عملی است که یک کامپیوتر می تواند به سادگی انجام دهد در این مرحله کامپیوترها غوغایی به پا کردند مردم می پرسیدند: «آیا کامپیوترها را می توان به این ترتیب مورد استفاده قرار داد؟». «آیا یک روانشناس کامپیوتری بهتر از یک انسان روانشناس است؟» آیا اصولا این نوع برنامه ها مجاز هستند؟ «و حتی خود وایزن بوم که نویسنده این برنامه بود کتابی به نام «قدرت کامپیوتر و دلیل بشر» نوشت که در آن اساسا برنامه خود را بی اعتبار کرده بود به دلیل موفقیت بدیهی و آشکار هوش مصنوعی به نظر می رسید که هدف از ساخت برنامه ای که هوشی همانند هوش بشر داشت تنها گوشه ای از کل مطلب بوده است با این وجود نباید این چنین می شد آنچه که در دهه شصت به وضوح درک نمیشد دشواری تعمیم دادن این موفقیتهای بخصوص به یک برنامه هوشمند و انعطاف پذیر بود.

در اواسط دهه ۷۰ کامپیوتر هایی با حافظه هایی بسیار بزرگ، متداول گردیدند و سرعت محاسباتی نیز بصورت توانی افزایش یافت با این وجود حتی با این پیشترفت ها نیز بسیاری از برنامه های قدیمی هوش مصنوعی همچنان غیر قابل اجرا باقی می ماندند زیرا برخی مشکلات «موروثی» در این مورد وجود داشت. بعنوان مثال: زمان مرتب سازی اعداد متناسب N خواهد بود که N تعداد عناصر سری (array) است. این بدان معناست که اگر مرتب کردن یک سری محتوای ۱ عنصر به یک ثانیه زمان نیاز داشته باشد آنگاه مرتب سازی یک سری ۱۰ عنصری به ۱۰۰۰ ثانیه زمان نیاز خواهد داشت و بنابراین مشاهده می کنید که در مرحله ای از کار به یک سری برخورد خواهید کرد که زمان مرتب (Sort) کردن آن از عمر متوسط یک انسان نیز بیشتر خواهد شد؟

ربات هوش مصنوعی در مدیریت کسب و کار

در واقع در دهه ۷۰ موفقیتهای متعددی (نظیر – پردازش زبانهای طبیعی – نمایش آگاهی و نیز حل مسئله) در برخی از زمینه های هوش مصنوعی بدست آمد این موفقیتها زمینه لازم جهت ارائه اولین فرآورده تجاری هوش مصنوعی، یعنی «سیستمهای متخصص» را فراهم کرد. یک سیستم متخصص برنامه ای است که در آن اطلاعاتی در مورد یک زمینه بخصوص وجود دارد و هنگامی که از آن پرسش می شود، بسیاری شبیه به یک انسان متخصص در آن زمینه میدهد. یکی از اولین سیستمهای متخصص MYCIN بود که توسط دانشگاه استانفورد جهت کمک به ناتوانیهای فیزیکدان ها در تشخیص پدیده ها تهیه شده است.

یکی از مهمترین وقایع در زمینه هوش مصنوعی که در دهه هفتاد رخ داد تا دهه هشتاد در ایالات متحده نادیده گرفته شد. این واقعه ساخت زبان Prolog توسط آلن کورمراثور در سال ۱۹۷۲ در شهر مارسی فرانسه بود. در حال حاضر تاکید بر روی هوش مصنوعی از زمینه تحقیقات به زمینه کاربرد منتقل شده است این جابجایی بدان معناست که تکنیک های هوش مصنوعی که توسط یک زبان تحقیقاتی در آزمایشگاه توسعه یافته است اکنون باید توسط زبانهای همه کاره عمومی فعلی جهت حل مسائل و کاربردهای جهان واقعی مورد استفاده قرار گیرد.

تعریف مدیریت چیست؟

مدیریت دانش چگونگی اداره و هدایت کردن سازمان جهت رسیدن به نتایج مطلوب می باشد. این تعریف که مفهوم تغییر یافته تئوری مدیریت را می رساند نیز بر اساس علم و دانشی است که از پیدا کردن عناصر عمومی و مشترک «تصمیم گیری در سازمانها و ارائه آنها در یک قالب کمی بوجود می آید. تئوری تصمیم گیری با اهمیت ترین نتایج تحول فلسفه مدیریت در جهت پیدا کردن عوامل مشترک و قابل تعمیم اداره سازمانها می باشند.

در حال حاضر مدلهای ریاضی و قابل تعمیمی در بررسی اطلاعات و جمع آوری آن موجود است که با توجه به تسهیلات کامپیوتر و محاسبات الکترونیکی حائز کمال اهمیت می باشند. بنابراین سازمانهای پیچیده امروزی احتیاج به مدیر یا اداره کننده ای دارند که در واقع یک هماهنگ کننده بوده او بتواند سازمان را در حدی فراتر از مسائل اجرائی و تولیدی آن رهبری نماید. مدیر یا تصمیم گیرنده کسی است که بتواند مشکلات سازمان را با در نظر گرفتن روابط بین امکانات موجود و هدفهای مطلوب آن مشخص کرده در پیدا کردن راه حل منطقی برای آنها به طریق علمی و تجربی بکوشد.

هوش مصنوعی در مدیریت چگونه تعریف می شود؟

مدیریت، هوش مصنوعی را بعنوان هضم کننده اعداد و جانشین عملیات دفتری شناخته است، در بعضی از سازمانها نظیر بانکها این کاربرد خیلی آشکار وقابل مشاهده است و منافع ناشی از تبدیل عملیات دستی به کامپیوتری نسبتا محسوس است به نحوی که مدیران با چنین کاربردهایی احساس آسایش می کنند. ولی به دلایل زیر استفاده از نرم افزارهای کامپیوتری برای کمک به مدیران در برنامه ریزی، نظارت و تصمیم گیری استراتژیک براحتی مقبول نیفتاده است.

اول آنکه مدیران از قبل نمیدانند که چه اطلاعاتی را برای تحقق مسئولیتهایشان لازم دارند و این باعث دشوار شدن طراحی هوش مصنوعی می شود (نوشتن نرم افزارهای تخصصی). ورود و معرفی سیستمی که اطلاعات بیشتری فراهم می کند به معنای آنست که مدیران باید به سبک های متفاوتی خو بگیرند، یعنی با برخوردی تحلیلی تر با تصمیم گیری مواجه شوند. لکن همه مدیران با قدرت تغییر سبک مدیریت خود را ندارند یا فاقد آمادگی لازم هستند عامل دیگر آنست که هنر مدلسازی از شرکت و محیط آن کندتر از آنچه که انتظار می رفت حرکت کرده و توسعه یافته است؛ چرا که مدیران مدلها را بسیار غیر واقعی یافته اند و اطمینان خود را به آنها از دست داده اند و دیگر آنکه بسیاری از مدیران درک نکرده اند که در مدلسازی چه می گذرد ولی به هر حال بر اثر تجربه، مدیران و مدلهابسیار ارتقاء یافته اند.

علیرغم وجود این مشکلات استفاده از نرم افزارهای تخصصی، کاربرد هوش مصنوعی در مدیریت برای کمک به مدیران در امر برنامه ریزی استراتژیک، نظارت و تصمیم گیری به سرعت افزایش می یابد. مدیران در یافته اند که کامپیوتر و متعلقات و زیر مجموعه های آن، آنان را قادر می سازد تا سریعا شقوق مختلفی از برنامه ریزی – کوتاه مدت یا بلند مدت – را مورد مطالعه قرار دهند و وقتی می بینند رقبا با موفقیت از مدلسازی بهره می گیرند آنها نیز بخاطر بقاء عکس العمل نشان می دهند. قدرت هوش مصنوعی در پیگیری میلیونها مبادله و عملیات و گزارش انحرافات از معیارها، موجب شده که استفاده از آن یک ضرورت تلقی گردد مدیریت در قبال صاحبان شرکت، مسئول استفاده بهینه از منابع است خرید و راهبری یک سیستم مستلزم مخارج زیادی است. مدیریت نباید مرعوب جذبه و هجوم مصطلحات متخصصین کامپیوتر و عوامل بازرگانی گردد. این از مسئولیتهای اصلی مدیریت است که به اندازه کافی درباره سیستمهای کامپیوتری آموزش ببینند و بتوانند با طرح سوالات کاوشگرانه شقوق دیگری را طلب کند و ضمنا توجیه اقتصادی و غیر اقتصادی را برای خرید تجیهزات و استخدام کارکنان مطرح سازد. همچنین مدیران باید تمام تلاش خود را انجام دهند تا کاربردهای هوش مصنوعی در مدیریت بیش از هر زمان دیگر مشخص گردد.

هوش مصنوعی در مدیریت پروژه نیروگاهی و انرزی

موضوعات حاشیه ای هوش مصنوعی در مدیریت چیست؟

زمینه هوش مصنوعی از چندین زمینه مطالعاتی کوچکتر تشکیل شده است که از میان آنها متداولترین و مهمترین زمینه ها عبارتند از:

  1. جستجو
  2. یادگیری ماشین
  3. سیستمهای متخصص
  4. منطق
  5. پردازش زبان طبیعی
  6. عدم قطعیت و منطق مبهم
  7. تشخیص الگو

رباتها برخی از این زمینه ها به کاربردهایی رسیده اند (نظیر: سیستمهای متخصص) و ما بقی آنها (نظیر: پردازش زبان طبیعی و راه حل یابی مسائل). بلوکهای ساختمانی از جنس هوش مصنوعی هستند که جهت افزایش کارآیی برنامه ها به آنها، برنامه اضافه می شود. سیستمهای متخصص اولین فرآورده های تجاری بوجود آمده از هوش مصنوعی محسوب می شوند یک سیستم متخصص دارای دو ویژگی اساسی اولیه است.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق تفکر استراتژیک سازمانی چیست؟

اول آنکه شما را قادر می سازد اطلاعاتی در رابطه با یک موضوع به کامپیوتر وارد کنید که به این اطلاعات گاهی اوقات اساس آگاهی (Knowledge base) گفته میشود و دوم آنکه این سیستمها شما را قادر می سازند این اساس آگاهی را از برنامه، درخواست کنید. در این حالت سیستم همانند یک فرد متخصص در زمینه مورد نظر عمل خواهد کرد. برای بسیاری از محققان هوش مصنوعی پردازش زبانهای
طبیعی که گاهی اوقات به آن NLP گفته می شود. بزرگترین وسخت ترین هدف است که افراد به آن برسند، زیرا به این ترتیب کامپیوتر می تواند زبان انسانها را مستقیما درک کند بدترین مانع در رسیدن به این هدف ابعاد و پیچیدگی زبانهای انسانیست. علاوه بر این در اینجا مسئله آگاه کردن کامپیوتر از اطلاعات موضوعی مربوط به کلیه مسائل، مطرح است.

دستاوردهای هوش مصنوعی در مدیریت چیست؟

اولین فرآورده هوش مصنوعی بوجود آمدن سیستم های متخصص بودند که موفقیت شگفت آوری نیز بدست آوردند. این دستاوردها بعضا به طور غیر مستقیم می تواند کاربردهای هوش مصنوعی در مدیریت را مشخص نماید و در برخی دیگر به طور مستقیم دستاوردهای هوش مصنوعی در مدیریت را اثبات می کند. در ادامه به بیان هر یک از این دستاوردها خواهیم پرداخت:

ساخت عروسک باهوش

هوش مصنوعی تکنولوژی بسیار شگرفی است این تکنولوژی به لحاظ علمی و فنی، محل برخورد لگاریتم مکانیک و کامپیوتر است و بدین ترتیب ماشینهایی با سواد و باهوش ایجاد می کنند یا بعبارت دیگر ماشنهایی بوجود می آیند که هوش مصنوعی داشته و قادر به تصمیم گیری باشند، چنین چیزی در گام اول آن مسئله زیاد غریبی نمی باشد ولی امروزه به سطح بسیار پیشرفته تری در آمده، بعنوان مثال، شرکت ژاپنی سونی سگی به نام ایبو AIBO که با یک موفقیت تجاری و اقتصادی بسیار بالایی روبرو می شود، عروسکی طراحی کرده است. این عروسک تقریبا اکثر کارهای یک سگ طبیعی را انجام میدهد، یعنی به محض فرمان صاحبش مینشیند، بلند می شود و حتی قهر و آشتی می کند، از نوازش اظهار رضایت و خوشحالی می کند و اگر نوازش نشود خودش به گوشه ای می رود و توپ بازی می کند. همه اینها در اثر هوش مصنوعی است که برای سگ ایجاد کرده اند.

شرکت سونی حتی موفق شده که انسانی را هم به همین طریق درست بکند که البته با ۵۰ سانتی متر قد و ۵ کیلو گرم وزن. به عقیده بسیاری از نظریه پردازان هوش مصنوعی، پیشرفتی که انسان از امروز تا مثلا حدود بیست سال دیگر به مدد هوش مصنوعی خواهد کرد شگرف تر از آنی خواهد بود که تا به حال انجام داده است. ری کورزول اعتقاد دارد که انسان در سال ۲۰۲۰ قادر خواهد بود تمامی محتوای مغز انسان را اسکن کند و وارد ماشینی نماید، او حتی معتقد است که کم کم این ماشینها قادر خواهند بود به طور مستقل هوشمندی کنند و تصمیم بگیرند.

سازمانهای مجازی

از محصولات هوش مصنوعی بوجود آمدن سازمانهایی به نام سازمانهای مجازی (Virtual organization) می باشد. در این رویکرد انعطاف وسرعت عمل سازمانی برای رویارویی با تحولات سریع و غیر قابل پیش بینی محیط کسب و کار آینده محور اصلی بوده و این ویژگی برای شرایطی که رویکردهای سنتی از کار باز می مانند، مزیت رقابتی فوق العاده بشمار می آید. تجهیزات، تکنولوژی و ساختار شرکت ها از یک دارایی مادی و سخت افزاری به یک دارایی و نرم افزاری تبدیل می کردند که از این طریق می توان به سرعت و انعطاف قابل توجهی دست یافت.

در این سازمان نوین شبکه موقتی از واحدها و سازمانهای مستقل بوجود آمده است که شامل تولید کنندگان، مشتریان و حتی رقباست. این واحدها به کمک تکنولوژی اطلاعات با یکدیگر پیوند می خورند و قدرت می یابند تا از فرصت های جدید نهایت استفاده را ببرند. خصوصیات اصلی این سازمانهای نوین گرد آوردن بهترین تخصصها وتجربه ها، اتکای سازمانها به یکدیگر و ایجاد توان بالا، نبود مرزبندی های سنتی و محدودیتهای ناشی از آن و بالاخره برخورداری از قدرت انعطاف و بهره گیری از فرصت های محیطی است. یا این نوع سازمان بسیاری از فعالیتهای خود را از منابع خارجی تامین می کند و ساختاری بوجود می آورد که در آن بجای انجام وظایفی سنتی در هر واحد داخلی، واحدهای خارجی عهده دار انجام آن وظایف میشوند.

 بدین ترتیب سازمان مجازی یک شبکه موقت از شرکتهای مستقل و عرضه کنندگان مواد اولیه، مشتریان و حتی شرکتهای رقیب است، که از طریق تکنولوژی اطلاعاتی در زمینه مهارتها، هزینه ها و دسترسی پیدا کردن به بازارها با هم مشارکت می کنند. این سازمان دارای یک دفتر مرکزی و نمودار سازمانی نمی باشد. هیچ سلسله مراتب اختیارات وادغام در سطح عمودی نخواهد بود. لذا سازمان مجازی، شبکه ای است موقت از سازمان دیگر، که به سرعت گردهم می آیند تا از فرصت هایی که بسرعت در حال تغییر است، بهره برداری نماید. در یک سازمان مجازی، سازمانها در هزینه، مهارتها و دستیابی به بازارهای جهانی مشارکت می کنند و هر سازمان در زمینه ای که شایسته ترین است نقش را بر عهده می گیرد.

مزایای هوش مصنوعی در مدیریت پروژه های شرکتی

کاربردهای مختلف هوش مصنوعی در مدیریت کدام است؟

همانظور که گفتیم هوش مصنوعی می تواند در سطوح مختلف مدیریت ورود پیدا کند و نتایج خیره کننده ای را رقم بزند. در ادامه نیز به شرح برخی از این نتایج در دو حوزه مختلف مدیریتی خواهیم پرداخت و نقش هوش مصنوعی در مدیریت مالی و فروش را مورد بررسی قرار میدهیم.

نقش هوش مصنوعی در مدیریت مالی چیست؟

طراحی سیستم خبره برنامه ریزی مالی حال که با مفاهیم هوش مصنوعی آشنا شده اید آماده اید تا ببینید چگونه یک پایگاه موقت برای یک سیستم خبره ساخته می شود اکنون می توان از یک سیستم ساده مالی که هر کس می تواند از آن در تصمیم گیری های مالی استفاده نماید نام می برد. این سیستم کاملی نخواهد بود و برای طراحی برنامه ریزی مالی آینده خود به این پایگاهها اطمینان نکنید.

در این سیستم هوش مصنوعی چارچوب کلی ساختن یک سیستم خبره برای کارهای مالی یا سیستمهای دیگری که دارای چنین اساسی باشند بوده است. مدیریت و برنامه ریزی برای پولتان بهترین چیزی است که امروز انجام میدهید در قرنی که ما زندگی می کنیم با بالا و پائین رفتن های غیر مترقبه دلار، بسیار مهم است که بدانید چقدر پول دارید و بعلاوه هر کسی علاقمند به در آوردن پول بیشتر است.

ممکن است فکر کنید که سیستم مالی موضوع بسیار وسیعی بوده و برای یک برنامه ساده کامپیوتری بسیار پیچیده می باشد ولی چنین نیست. برای مثال اول می خواهیم به کتابخانه محلی رفته و چند کتاب را بررسی کنیم سپس در مورد متخصصینی که در این ارتباط می شناسیم فکر کرده و دو نفر از آنها که شایسته تر هستند انتخاب کرده و مدتی را باهر یک از آنها بگذرانیم.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق هوشمندی رقابتی و هوش رقابتی چیست؟

در ابتدا ما موفق به دانستن حجم زیادی از اطلاعات، بدون شکل خاصی می شویم. درباره موجودی، دارایی واقعی و صندوق بازار پول، مطالبی را یاد گرفته ایم. بعضی از کتابها موقعیت مالی جهان را از زوایای مختلف تجزیه و تحلیل می کند و بعنوان مثال برخی کتب طرفدار بعضی از روشهای تولیدی برای سرمایه گذاری پول هستند و سایر کتب، سرمایه گذاری در دارایی واقعی را بعنوان سودمندترین روش به دست آوردن پول می شناسند. با تمامی این اطلاعات زیاد وسیل آسا مجددا از خود مهمترین سئوال را مطرح می کنیم «چه چیزی برای ما جالب تر از همه بوده و چه چیزی برای آموزش در آن ارتباط از همه مفیدتر است؟

وقتی که در مورد آن فکر می کنیم می بینیم که متخصصین و نوشته جات هر دو یک چیز را می گویند، نیازهای مالی خود را برآورده سازید زیرا این مسئله مهمتر است. بنابراین تصمیم گرفتیم که بهترین کار جمع آوری اطلاعاتی که بدست آورده ایم و ترکیب آن بصورت قابل استفاده می باشد بدین ترتیب برنامه ای که بر اساس سن افراد و سبک زندگی آنها پایه ریزی شده است طراحی گردید. بعد از اتمام این مراحل میرسیم به مرحله تصمیم گیری، مثلا چگونه یک فرد می تواند برای رشد سرمایه خود، سرمایه گذاری کند؟

اول باید شخصیت و نوع گروه سنی و روش زندگی، استفاده از بازار پول و سهام، اوراق بهادار مدت دار ونوع ضمانتهای پس انداز او مد نظر قرار گیرد بعدا درباره روش مدیریت مالی خود تصمیم بگیرید و اینکه نهایتا تمامی این اطلاعات به یک برنامه کامپیوتری انتقال یابد. که با کوچکترین فعالیتی و تنها با زدن چند دکمه کامپیوتر از اطلاعات مالی شرکت و افراد آگاه شده پول و دارایی سازمان که مهمترین نقش و ابزارهای مدیریت را بازی می کند همگی زیرنظر مدیر باشد تا با تصمیم گیریهای به موقع و به قول معروف «سر به زنگها» بتواند شرکت را از خطر انحطاط بسوی پیشرفت و سود دهی و بقاء بکشاند.

هوش مصنوعی در مدیریت مالی و فروش

نقش هوش مصنوعی در مدیریت بازاریابی و فروش چیست؟

سیستم خبره فروش و مشترین موقعیت در هر تجارتی بستگی به کیفیت فروش محصولات به مشتریان دارد. این محصولات می توانند اتومیبل باشد یا خدمات مشاوره ای و یا مواد غذایی، یا سیاستهای بیمه. رابطه یک به یک بین فروشنده و خریدار همچنان اساسی ترین واحد سیستم اقتصادی مبتنی بر فروش می باشد فروش، هر چیزی می تواند باشد، ولی بصورت یک علم واقعی است. فروشنده و خریدار افرادی با نیازهای مختلف، آرزوهای متفاوت و نقطه نظرات مختلف در ذهن خود می باشند. شخصیت ها نقش بزرگی در موفقیت فروش بازی می کنند. ترکیب ضعیف شخصیتها بعنوان عامل مهمی در شکست فروش به افردی که خالصانه نیاز به محصول پیشنهادی داشتند شناخته شده است در حالی که ترکیب درست شخصیتها اغلب باعث تحکیم فروش به مشتریانی که حتی نیاز به محصول نیز نداشتند می گردد.

کامپیوتر در تجارت اغلب تنها بصورت یک وسیله برای اکثر کارهای عینی دیده میشود مثل: نگهداری، بایگانی، تغییر اطلاعات، سازمان دهی اطلاعات آماری، اما در واقع کامپیوترها می توانند باعث کمک در تجارت موثرتر و با بازدهی بیشتر شوند حتی در شرایط بغرنج و زمینه های تجربی مثل اثر شخصیت در نحوه فروش.

هوش مصنوعی متخصص احتمال اینکه یک قرار داد فروش بر مبنای شخصیت فروشنده و خریدار بسته شود را مورد ارزیابی قرار می دهد. این ارزیابی می تواند به فروشنده در تعیین نوع برخورد با یک خریدار خاص و میزان زمان و انرژی بکار برده شده قابل قبول جهت بررسی احتمال یک فروش موفقیت آمیز کمک کند. لازم به توضیح نیست که تغییر پذیری شخصیت انسان آنقدر پیچیده است که نمی توان آن را بصورت یک موضوع راحت و ساده در حوزه یک خبره و هوش مصنوعی ارائه نمود اما این امکان وجود دارد که بتوان خصوصیات شخصیتی را که مربوط به این حوزه خاص از روابط داخلی انسان، برای ایجاد یک سیستم خبره ساده است بعنوان راهنمای خوبی برای فروشنده، وارد نمود شخصیتهای طرفهای قرار داد به دو شخصیت، شخصیت فروشنده و شخصیت مشتری تقسیم میشود.

برای هر شخصیت مجموعه ای از واقعیت ها ثبت میشوند که به سیستم خبره اجازه میدهد تا فروشنده یا مشتری را به حالت های مختلف شخصیتی طبقه بندی کند. پس از مرحله بررسی شخصیتهای فردی مشتری و فروشنده از طریق آزمونهای روانشناسی که توسط سیستم خبره انجام می گیرد، به مرحله برقراری ارتباط بین مشتری و فروشنده می رسیم که هوش مصنوعی خود تجزیه و تحلیل می کند که کدام نوع مشتری چه نوع رفتارها و چه نوع کالاها و چه نوع خواسته هایی دارد و در مقابل فروشنده نیز دارای چه خصوصیاتی می باشد.

از طریق طراحی سیستم کامپیوتری ما با دادن یک پاسخنامه به مشتری می توانیم با احتمال حدودا ۶۰ درصد از خواسته های آن فرد آگاهی داشته باشیم و از این طریق نیز مدیریت می تواند در اسرع وقت به اطلاعات بیشتری درباره هم فروشنده و هم مشتری پی ببرد و در برنامه ریزی های آتی سازمان از آنها استفاده نماید. مثلا با یک نرم افزار می شود کشش کالا و بازاریابی در یک منطقه مسکونی کوچک را انجام داد و مدیریت می تواند از نوع و کالاهای درخواستی مشتریها (افراد منطقه مذکور) آگاه شده و نسبت به تهیه و طراحی آنها برنامه ریزی کند.

خلاصه مقاله کاربرد هوش مصنوعی در مدیریت

هوش مصنوعی تکنولوژی است که از محل برخورد لگاریتم مکانیک و کامپیوتر بوجود می آید و بدنبال آن ماشینهای باهوش را بوجود آوردند، با توجه به اینکه هوش مصنوعی را بعنوان هضم کننده اعداد و جانشین عملیات دفتری شناخته شده است. قدرت هوش مصنوعی در پیگیری میلیونها مبادله و عملیات و گزارش انحراف از معیارها، موجب شده که استفاده از آن یک ضرورت تلقی گردد.

نهایتا مدیران با توجه به پیشرفتهای هوش مصنوعی توسط ژاپنی ها و استفاده روز افزون علم مدیریت از تکنیک های هوش مصنوعی دریافته اند که کامپیوتر و متعلقات آن، آنان را قادر می سازد تا در مقابل رقبا بهتر مدلسازی کنند و برای بقاء سازمان بکوشند و زمانی که سبک تولید سنتی دچار رکود شده راهکارهای هوش مصنوعی سازمان و مدیریت را از خطر حذف شدن از عرصه رقابت حفاظت می کند.

با اینکه علم هوش مصنوعی بیشتر از بیست و پنج سال نیست بطور فعال پیشرفت کرده است اما آنقدر در سایر علمها بخصوص در مدیریت نفوذ کرده است که نمی شود منکر آن شد به قول کورزول که می گوید: انسان در سال ۲۰۲۰ قادر خواهد بود تمامی محتویات مغز انسانی را اسکن کرده و وارد ماشینی نماید. پس از این قول می تواند انتظار داشت که هوش مصنوعی در مدیریت نقشی اساسی پیدا نماید و بتواند موضوعات چالشی مدیریت مالی، فروش و بازاریابی را حل نماید.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع کاربرد هوش مصنوعی در مدیریت برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.

تعریف جهت گیری استراتژیک چیست و معنی و مفهوم آن در استراتژی کسب و کار چگونه است؟

تعریف دقیق جهت گیری استراتژیک چیست؟

در این مقاله قصد داریم به موضوع جهت گیری استراتژیک (strategic orientation) در سازمانها و شرکتهای تجاری بپردازیم و انواع جهت گیری های استراتژیک را برای کسب و کارهای مختلف مورد بررسی قرار دهیم. جهت گیری استراتژیک یکی از مفاهیم اصلی در تدوین و اجرای استراتژی های سازمان است و می تواند نقشی تعیین کننده در برنامه ریزی و مدیریت استراتژیک داشته باشد. در ادامه نیز به بیان رویکردهای مختلف در جهت گیری استراتژیک پرداخته شده است و رویکرد بازارگرایی، برندگرایی و کارآفرینی نیز مورد بررسی قرار گرفته است. همچنین در آخر این مقاله سعی شده است تا تعریف جهت گیری استراتژیک در کتاب و مقالات مربوط به حوزه استراتژی مورد بررسی قرار گیرد تا تعریف جامعی به مخاطبان عرضه گردد. همچنین می توانید پس از خواندن این مقاله نظرات و دیدگاه خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر جهت گیری استراتژیک

در بازار فعلی شرکت ها با محیط عملیاتی پر تنشی مواجه شده و برای حفظ و بهبود بخشیدن میزان فروش، سهم بازار و سودآوری در چالش می باشند. پایداری شرکت وابسته به توانایی هایش در ایجاد ارزش برتر برای بازار است، دیدگاه منبع محور شرکت پیشنهاد می کند که مزیت رقابتی می تواند از طریق منابع حاصل گردد، برای موفقیت در این محیط بالقوه سخت شرکت ها بایستی بطور اثربخش دارایی های مشهود و نامشهود خود را بکار گیرند، به شرطی این منابع با ارزش می باشد که کمیاب باشند، کپی برداری از آنها مشکل باشد، منحصر به فرد باشند و همچنین باعث ایجاد مزیت رقابتی پایدار گردیده و عملکرد شرکت را افزایش دهد. در بین دارایی های نامحسوس متفاوت که شرکت ها مالک آنها هستند جهت گیری استراتژیک سازمانی از مهمترین منابع به شمار می آید، زیرا بطور عمیقی در فعالیت های روزانه و یکنواخت سازمان عجین گردیده است و به همین دلیل برای رقبا کپی برداری از آنها مشکل می باشد. در نتیجه جهت گیری های استراتژیک سازمان می تواند باعث افزایش مزیت رقابتی پایدار و عملکرد برتر شرکت نیز گردد

در حالی که برخی از تحقیقات دریافته اند که کسب و کارهایی که جهت گیری های بازار و کارآفرینی را پذیرفته اند عملکرد برتری را نسبت به شرکت های فاقد این جهت گیری ها به نمایش گذاشته اند با این وجود در ادبیات نتایج متفاوتی مشاهده شده است. بنابراین اختلاف قابل ملاحظه ای در ارتباط بین جهت گیری های مذکور و عملکرد گزارش شده است.

یکی از دلایل اساسی این است که ممکن است یک سازمان چندین جهت گیری را بطور همزمان دارا باشد. محققان خاطر نشان کرده اند که تحلیل های تک متغیری درک ناقص و ضعیفی از تاثیر جهت گیری ها بر روی عملکرد شرکت فراهم می کند. از سوی دیگر مطرح گردیده است که سازمان هایی که بطور جدی تنها بر یک جهت گیری تمرکز داشته اند در دراز مدت ضعیف عمل کرده اند. بنابر این تحقیقات متعددی پیشنهاد می کنند که بررسی تاثیر یک جهت گیری به تنهایی ممکن است ناقص و ناکافی باشد. در ادامه سعی شده است تا مفاهیم مربوط به جهت گیری استراتژیک با متغیرهای مختلف مورد بررسی قرار گیرد تا بتوان موضوعات مربوط به جهت گیری استراتژیک بهتر از هر زمانی تحلیل و پایش نمود.

جهت گیری استراتژیک سازمان چطور اجرا می شود؟

تعریف جهت گیری استراتژیک چیست؟

جهت گیری استراتژیک شرکت (کسب و کارها) توجه گسترده ای از نویسندگان و محققان رشته ی مدیریت، بازاریابی و کارآفرینی را به خود جلب کرده است. جهت گیری استراتژیک به اصولی گفته می شود که به طور مستقیم بر فعالیت های شرکت تاثیر می گذارد و باعث ایجاد رفتارهایی می گردد که عملکرد را تقویت و بقای شرکت را تداوم می بخشد، این اصول و قواعد می تواند بطور فعالانه و موثر برای هدایت فعالیت های سازمان بکار گرفته شود.

جهت گیری استراتژیک را از سه منظر مورد ملاحظه قرار داده است: دیدگاه روایتی، دیدگاه طبقه بندی و دیدگاه تطبیقی. دیدگاه مورد نظر این تحقیق دیدگاه تطبیقی است که به دنبال ارزیابی و کنترل استراتژی از طریق ویژگی های چندگانه یا ابعاد مشترک برای تمامی شرکت ها می باشد. نگرش کنترل استراتژیک بر محدودیت های تجربی و روشی دیدگاه های روایتی و طبقه بندی فائق می آید و در آن به جهت گیری استراتژیک به صورت طبقه بندی محض استراتژی نگریسته نمی شود. بلکه در عوض در امتداد و ما بین ابعاد خاص نگریسته می شود. بنابراین با توجه به مزایای دیدگاه تطبیقی این رویکرد در این تحقیق انتخاب گردیده است. در جریانهای مختلف از ادبیات نظری، گونه های مختلفی از جهت گیری های استراتژیک در رشته های متعدد معرفی گردیده است. در این مطالعه بازارگرایی، برندگرایی و کارآفرینی محوری به دلیل وجود مدارک تحقیقاتی مستند قبلی مبنی بر تاثیرشان بر عملکرد شرکت انتخاب گردیده است. بخش زیر مفاهیم جهت گیری های استراتژیک را که در این مطالعه به کار گرفته شده است ارائه می دهد.

جهت گیری استراتژیک به اصول راهنمایی گفته می شود که به طور مستقیم بر فعالیتهای شرکت تأثیر می گذارند و سبب بروز رفتارهایی در شرکت می شوند که عملکرد را تقویت کرده و بقای شرکت را تداوم می بخشند. این اصول و قواعد می تواند به طور مؤثر برای هدایت فعالیت های سازمان به کار گرفته شود.

تعریف دیگری که بسیار پراستناد است، به چگونگی هدایت کسب و کار از طریق مجموعه ارزش ها و باورهای اساسی و همچنین به مفهوم جهت گیری استراتژیک اشاره دارد. این استدلال بین اندیشمندان حوزه سازمانی و بازار وجود دارد که منابع نامشهود، مانند جهت گیری استراتژیک، برای موفقیت شرکتها در بازار حیاتی است؛ زیرا این جهت گیری ها زمینه بهبود و تقویت توانمندسازی و مزیت رقابتی را در سازمان فراهم می کنند. ادبیات استراتژی بازاریابی شواهدی را ارائه می کند مبنی بر اینکه جهت گیری استراتژیک شرکت یکی از تعیین کننده های مهم عملکرد شرکت است.

تعریف بازارگرایی در جهت گیری استراتژیک چیست؟

ساختار شرکت به استقرار مفهوم بازاریابی تحت عنوان بازارگرایی اشاره نموده است، یکی از گسترده ترین تعاریف پذیرفته شده از بازارگرایی توسط اسلیتر ارائه گردید. او بازارگرایی را اینطور تعریف نمود: بازارگرایی «فرهنگی» است که به موثر ترین و کارآترین نحو ممکن رفتارهای لازم برای ایجاد ارزش های بیشتر برای خریداران و در نتیجه عملکرد برتر برای کسب و کار را فراهم می آورد. بنابراین سازمان برای دستیابی به بالاترین سطح عملکرد و حفظ طولانی مدت آن به ایجاد و حفظ یک رابطه سودمند دو جانبه با مشتریان همت می گمارد.

این دو محقق با بررسی نتایج تحقیقات قبلی، بازارگرایی را به عنوان مفهومی متشکل از سه مولفه رفتاری، مشتری گرایی، توجه به رقبا و هماهنگی درون بخشی که تحت عنوان MKTOR شناخته شده است مد نظر قرار داده اند. دیگر صاحب نظران نیز بازارگرایی را به معنای اجرای مفهوم بازاریابی به کار بردند.

آنها بر اساس یک پژوهش نظری و میدانی موفق به ارائه تعریفی از بازارگرایی شدند که به جای مفاهیم فلسفی بر رفتارهایی مشخص مبتنی بود. این محققین شاخص بازارگرایی خود را بر اساس سه مولفه هوشمندی بازار، توزیع و نشر هوشمندی و پاسخگویی به آن تحت عنوان MARKOR در ۲۰ مولفه ارائه کردند که در بسیاری از تحقیقات بعدی مورد استفاده قرار گرفته است. بعد از ارائه دو شاخص MARKOR و MKTOR محققین بازاریابی همچنان کوشش کرده اند تا شاخص های معتبری برای عملیاتی کردن مفهوم بازارگرایی در محیط های مختلف کسب و کار ارائه دهند.

تعریف برند گرایی در جهت گیری استراتژیک چیست؟

برندگرایی تلفیقی از مفهوم برند با ادبیات جهت گیری کسب و کار است که از دیدگاه منبع محور شرکت نشأت گرفته است. تحقیقات رو به رشدی روی مفهوم خاص برندگرایی انجام گردیده است، اما با این وجود مفهوم سازی قطعی از برندگرایی هنوز در مراحل اولیه رشد خود به سر می برد. اصطلاح برند گرایی در اوایل دهه ۱۹۹۰ ساخته شده است و نخستین بار توسط دانشمندی به نام آرد اینطور مطرح گردید: برندگرایی را به عنوان نگرشی که در آن فرآیندهای سازمانی پیرامون ایجاد، توسعه و حفاظت از هویت برند در یک تعامل مستمر با مشتریان هدف بمنظور دستیابی به مزیت رقابتی پایدار بصورت برندها معرفی می کند. در سال های اخیر تلاش های متعددی برای مفهوم سازی برند گرایی از دیدگاه های مختلف اعم از رفتاری صورت گرفته است.

با تجزیه و تحلیل تحقیقات گذشته این گونه استنباط می گردد که محققین عمدتا چهار عامل نگرش برند، رفتار برندگرا، قابلیت برند و تعامل از طریق برند را برای موفقیت در عملیاتی سازی برندگرایی ضروری دانسته اند. خلاصه ای از دسته بندی دیدگاهها، مفهوم سازی و عملیاتی سازی های انجام گرفته است. مطالعات اولیه تجربی ارتباطی مثبت بین برند گرایی و عملکرد شرکت را نشان می دهد.

نتیجه مطالعات داخلی نیز بیانگر آن است که رابطه معنی داری بین برند گرایی و عملکرد شرکت وجود دارد. تحقیقی که در شرکت های صنعتی اهواز به منظور بررسی رابطه بین برندگرایی و عملکرد شرکت انجام شده است، نشان دهنده رابطه معنی دار مثبتی بین برند گرایی و عملکرد برند می باشد و عملکرد برند نیز رابطه معنی داری با عملکرد شرکت نشان می دهد.

تعریف کار آفرینی در جهت گیری استراتژیک چیست؟

جهت گیری کارآفرینی یک جهت گیری استراتژیک است که بطور خاص جنبه های کارآفرینانه شرکت را ثبت می نماید. دو دیدگاه شناخته شده برای تعریف جهت گیری کارآفرینی وجود دارد که بطور گسترده ای از سوی پژوهشگران مورد استفاده قرار گرفته است. در دیدگاه اول میلر و فریزن فرض کردند که یک شرکت زمانی کارآفرین است که در نوآوری های بازار – محصول اقدام نماید و ریسک سرمایه گذاری را تا اندازه ای به عهده بگیرد و در نوآوری های پیشتازانه برای ضربه زدن به رقبا پیشرو باشد. بدین ترتیب آنها جهت گیری کارآفرینی را به عنوان یک نمایش همزمان از نوآوری، ریسک پذیری و پیشتازی معرفی نمودند.

در دیدگاه دوم، جهت گیری کارآفرینی بعنوان فرآیندها، اقدامات و فعالیتهای تصمیم گیری تعریف شده است که به ورودی جدید منجر می گردد. جهت گیری کارآفرینی را به عنوان فرآیند تدوین استراتژی در سطح سازمان توصیف کردند که ابعاد آن بطور قیاسی و مستقل از شرایط قابل تشخیص می باشد. آن ها با توسعه ابعادی که جهت گیری کارآفرینی را مشخص می کند فرض کردند که نوآوری ، ریسک پذیری ، پیشتازی، تهاجم رقابتی و استقلال ابعاد پنجگانه ای را نمایش می دهد که بطور مستقل و در اجتماع با هم حوزه جهت گیری کارآفرینی را تعریف می کند.

استدلال های مفهومی با این عقیده موافق هستند که شرکت ها از نوآوری، پاسخگویی و میزان جسارت بالا منفعت می برند. در همین راستا ، خیلی از محققان دریافته اند که جهت گیری کارآفرینی تاثیر مثبتی بر روی عملکرد شرکتها دارد.

جهت گیری استراتژیک کسب و کار برنامه ریزی اجرا و تدوین

رابطه بین جهت گیری های استراتژیک چگونه است؟

جهت گیری های استراتژیک چه در مقام تدوین و چه در مرحله اجرا می توانند تأثیرات متقابلی بر روی یکدیگر داشته باشند بگونه ای که هر کدام بتوانند مکمل و کامل کننده دیگری باشند. در ادامه به بیان روابط جهت گیری های استراتژیک اشاره شده است و شرح داده شده است که هر یک از آنها چه نقشی در پیش برد اهداف سازمان می توانند ایفا نمایند.

رابطه بازار گرایی و کارآفرینی چیست؟

ماهیت ارتباطی متقابل بین جهت گیری کارآفرینی و بازارگرایی به روش های متعددی مفهوم سازی گردیده است. یک کسب و کار می تواند تاثیر عملکردی کاملی از بازار گرایی بدست آورد، تنها اگر بازارگرایی از یک روحیه کارآفرینانه، مشوقها، فرآیندها و ساختارهای سازمانی مناسب مشتق شده باشد. برخی پژوهشگران اقدامات بازارگرایی را به عنوان عوامل تعیین کننده کارآفرینی معرفی کرده اند. بازارگرایی بعنوان فضایی ایده آل برای توسعه دادن فرآیندهای کارآفرینانه در سازمان مطرح شده است. نوآوری نیز به عنوان نتیجه بازارگرایی عنوان می گردد؛ زیرا بازارگرایی شامل اقدامات متمایز و جدید طراحی شده برای بدست آوردن مزیت از فرصت های بازار می باشد. نوآوری به عنوان یک سازه میانجی در ارتباط بین بازارگرایی و عملکرد ایفای نقش می کند.

پژوهشگران متعددی جهت گیری های بازار و کارآفرینی را جهت گیری های مکمل می دانند بدین معنی که هدف گذاری موفقیت آمیز نوآورانه در بازار به بازارگرایی نیاز دارد و بازارگرایی نیز برای دست یافتن به واکنشی سریع به فرصت های بازار نیازمند پذیرش جهت گیری کارآفرینی می باشد. تحقیقات محدودی که به بررسی رابطه بین بازار گرایی و کارآفرینی محوری پرداخته است بیانگر رابطه معنی دار بین این دو سازه می باشد.

بطور نمونه تحقیقی که چگونگی تاثیر بازارگرایی و گرایش کارآفرینانه بر نوآوری را بررسی نموده است به این نتیجه رسیده است که بازارگرایی هم به صورت مستقیم و هم بصورت غیر مستقیم و از طریق گرایش کارآفرینانه بر عملکرد نوآورانه شرکت تاثیر گذار است.

رابطه بازار گرایی و برند گرایی چیست؟

پیوند بازار گرایی و برندگرایی نخستین بار توسط یورد مطرح گردید. او اذعان داشت که برند گرایی مبنایی را برای تعامل سازمان با مشتریان فراهم می کند و بنابرین بایستی بر پایه بازارگرایی ایجاد شود. از سوی دیگر تعامل بین برند گرایی و بازارگرایی عمدتا در بافت رقابتی اتفاق می افتد و بازارگرایی از طریق بعد توجه به رقبا این زمینه را فراهم نموده و از طریق مفهوم سازی و عملیاتی سازی به صورت فرهنگ سازمانی مبنایی را برای درک بهتر برند گرایی فراهم می نماید. اخیرا محققان حوزه مدیریت بازاریابی تلاش کرده اند که مدارک تجربی از ارتباط بین بازارگرایی و برندگرایی فراهم نمایند. به همین منظور انها با بکارگیری معیار MARKOR برای بازارگرایی به این نتیجه رسیدند که بازارگرایی و برندگرایی بطور مثبتی با هم در ارتباط می باشند. بطور مشابه رابطه معنی داری بین دو تا از سازه های بازارگرایی که از مقیاس MKTOR استفاده شده بود و برند گرایی کشف نمودند. ارتباط مثبت معنی داری بین بازارگرایی ادراک شده و برندگرایی ادراک شده وجود دارد. نتیجه جالب دیگری که آن ها بدست آوردند این است که بازارگرایی بعنوان متغیری میانجی در رابطه بین برندگرایی و منافع دریافت شده عمل می نماید.

نقش متغیرهای محیطی در جهت گیری استراتژیک چیست؟

دو دسته از نیروهای محیطی بسیار مهم در ادبیات تحقیق شدت رقابت و عدم اطمینان تقاضا می باشد. شدت رقابت یکی از عوامل تاثیر گذار بر میزان تلاطم محیطی است. در واقع شدت رقابت را می توان بعنوان موقعیتی توصیف کرد که در آن رقابت بخاطر تعداد رقبا در بازار و نبود فرصت های بالقوه برای رشد شدید است. زمانی که رقابت تشدید می شود نتیجه رفتارهای یک شرکت دیگر قطعی نیست بلکه نتیجه کلیه رفتارها حالتی تصادفی و اتفاقی به خود می گیرد. زیرا رفتارها شدیدا تحت تاثیر اقدامات و اقتضائاتی است که توسط رقبا انجام می شود. بنابراین در شرایط تشدید رقابت پیش بینی پذیری و قطعیت کاهش می یابد.

عدم اطمینان تقاضا ممکن است نتیجه مستقیم تغییر در ترجیحات و انتظارات مشتریان باشد و یکی از دلایل اصلی ناپایداری و غیرقابل پیش بینی بودن محیط خارجی است. در واقع شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه عدم اطمینان تقاضا شرکت را وادار می کند تا برای جذب مشتری استراتژی های خود را با شرایط متغیر تقاضا تطبیق دهد.

تحقیقات انجام شده در حوزه استراتژی کارآفرینی مطرح می کنند که عوامل محیطی می توانند بر موفقیت فعالیتهای کارآفرینانه تاثیر گذار باشند. آشفتگی محیطی بطور خاص می تواند نقش تعدیل کننده معنی داری روی ارتباط عملکرد و کارآفرینی داشته باشد. از طرفی اهمیت نقش محیط خارجی در شکل یافتن جهت گیری کارآفرینی را نمی توان نادیده گرفت.

همچنین نتایج تحقیقات انجام شده در حوزه برند گرایی نشان دهنده تاثیر متغیرهای محیطی در توسعه برند گرایی می باشد. از آنجا که برند به عنوان یکی از ابزارهای قدرتمند برای رقابت شرکت ها به منظور حفظ فروش، سهم بازار و سودآوری مطرح می باشد، بنابراین از عوامل تشکیل دهنده محیط تاثیر خواهد پذیرفت.

بارها و بارها نقش متغیرهای محیطی بر رابطه بین برندگرایی و عملکرد مورد بررسی قرار گرفته است، نتایج حاکی از آن است که متغیرهای محیطی بر این رابطه اثرگذار می باشد و بافت محیطی سازمان بر سطح بازارگرایی تاثیر می گذارد. در نتیجه انتظار می رود سازمان هایی که در محیطهای رقابتی تر فعالیت می کنند بازار گراتر باشند. بنابراین کسب و کارهایی که در بازارهای پر تلاطم فعالیت می کنند به احتمال زیاد در مقایسه با شرکت های فعال در بازارهای با ثبات نیاز بیشتری به بازارگرایی دارند به عبارتی دیگر بازارگرایی با عملکرد رابطه قوی تری در بازارهای پرتلاطم دارد.

دومین عامل محیطی که ممکن است ادعا شود که پیوند بین بازارگرایی و عملکرد را تعدیل می کند شدت رقابت می باشد. تحت شرایط رقابتی مشتریان گزینه های بیشتری برای ارضای نیازها و خواسته هایشان دارند. در نتیجه سازمانی که خیلی بازار گرا نیست احتمالا در رقابت مشتریان خود را از دست خواهد داد و ضعیف خواهد شد. بنابراین انتظار می رود که بازار گرایی عامل تعیین کننده مهمی برای عملکرد تحت شرایط رقابت شدید باشد

فرایند جهتگیری استراتژیک در شرکتهای دانش بنیان

جهت گیری استراتژیک در شرکتهای دانش بنیان چگونه است؟

در دنیای کسب و کار پویا و بیش از حد رقابتی امروز، بنگاه ها باید نیازهای بازارها و مشتریان فعلی خود را درک کرده و به آن پاسخ دهند. به علاوه، آنها باید نیازهای متغیر مشتریان و بازارهای درحال ظهور را نیز کشف کنند و خود را با آنها تطبیق دهند. به این منظور، بهتر است بنگاهها علاوه بر استفاده از محصولات و خدمات موجود و مزیت های رقابتی جاری، از ایده ها و فرایندهای جدید نیز بهره برده و محصولات و خدمات جدیدی را توسعه دهند.

به بیانی دیگر، دستیابی به نوآوری های فناورانه و افزایش آنها، موضوعی است که تمام شرکتها، صرف نظر از اندازه و زمینه فعالیت خود، به اهمیت آن پی برده اند. این موضوع به خصوص در شرکتهای دانش بنیان که هدف اصلی از تأسیس آنها، تجاری سازی دستاوردهای علمی است، اهمیت بیشتری دارد. در این گونه شرکتها رمز موفقیت در تجاری سازی دستاوردها و ادامه حیات در بازاری که همواره دستخوش تغییرات فناورانه است، برخورداری از نوآوری هایی است که به نحوی موجب تمایز میان محصولات شرکت به عنوان نوعی دستاورد دانشی و محصولات سایر شرکتهای فعال در بازار شود.

به بیان دیگر، در چنین موقعیتی، منبع واقعی خلق مزیت رقابتی برای مؤسسه های خدمت محور را باید توانمندی آنها در ارائه ارزش متمایز برای مشتریان در مقایسه با سایر رقبا دانست. در این وضعیت، مدیران برای موفقیت در بازار، به دنبال رویکردهای مدیریتی ای هستند که بتواند آنها را در دستیابی به این هدف کمک کند.

بقاء تداوم و توسعه شرکتهای دانش بنیان

بقاء تداوم و توسعه این سازمان ها به درک بهنگام فرصت های محیطی و تغییرات در قواعد بازی نیاز دارد تا از این طریق به شانس بیشتری برای بهره مندی از فرصت ها دست یابند. تشخیص به موقع ضرورت و جهت تغییر و استفاده از فرصت، کار بسیار دشواری است و به توسعه استراتژیک ظرفیت تفکر، درک درست مفهوم استراتژی و چگونگی ایجاد و اجرای آن نیاز دارد که این مهم جز از طریق اتخاذ جهت گیری استراتژیک در همه ابعاد سازمانی امکان پذیر نخواهد بود.

جهت گیری استراتژیک کسب و کارها، منبع کلیدی رقابت در بازارهای جهانی معرفی شده است. تا کنون مطالعات متعددی در خصوص ابعاد مختلف جهت گیری استراتژیک سازمان ها با محوریت بازارگرایی، گرایش به کارآفرینی یا گرایش به نوآوری انجام شده است. برای مثال، از زمانی که مفهوم بازارگرایی معرفی شد، مطالعات متعددی به اثبات تأثیر مثبت آن بر عملکرد کسب و کارها چه در ابعاد بومی و ملی و چه در ابعاد بین المللی پرداختند.

برخی دیگر از مطالعات نشان دادند که اتخاذ گزینه های جهت گیری استراتژیک دیگری مانند جهت گیری نوآورانه و کارآفرینانه و همچنین جهت گیری کیفیت و بهره وری، می توانند بر عملکرد کسب و کارها مؤثر باشند. اما نکته ای که با پیچیده تر و رقابتی تر شدن محیط کسب و کار سازمانها، به ویژه شرکتهای دانش بنیان بیش از پیش خودنمایی می کند، ناکافی بودن توجه یا تمرکز صرف بر یک یا دو عامل خاص و لزوم نگاه جامع و یکپارچه به مجموعه ای از عوامل در جهت گیری استراتژیک کسب و کارهاست.

از طرفی ممکن است تحت شرایط حاکم بر صنایع مختلف، عوامل متفاوتی شکل دهنده جهت گیری استراتژیک سازمان ها بوده و سینرژی یا هم افزایی ایجاد شده بین این عوامل تحت نیروهای پیشران یا ابعاد درون سازمانی متفاوت، به اثرگذاری متفاوت این عوامل منجر شود. اینجاست که مسئله اصلی در مورد چگونگی شکل گیری مدل یکپارچه جهت گیری استراتژیک در شرکتهای دانش بنیان، نمود پیدا می کند.

جایگاه جهت گیری استراتژیک در استراتژی کسب و کار کجاست؟

رقابت از یک سو و تغییرات مداوم از سوی دیگر، سازمان ها را با شرایط پیچیدهای روبه رو می کند که نیاز به استراتژی و برنامه بلندمدت را بیش از پیش یادآور می شود. این نیاز در سازمان های تولیدی و صادرات محور نیز به قوت خود باقی است و چه بسا بیش از دیگر سازمان ها که فقط در سطح ملی فعالیت میکنند، وجود داشته باشد.  در استراتژی طراحی شده برای سازمان، می توان مقدمات این استراتژی را مورد توجه قرارداد. به عبارت دیگر، فرایند توسعه استراتژیک توسط عواملی تحت تأثیر قرار می گیرد. یکی از این مقدمات، جهت گیری استراتژیک است که به عنوان درک مدیریتی خاص، آمادگی ها تمایلات، انگیزه ها و خواسته هایی تعریف می شوند که راهنمای برنامه ریزی استراتژیک و فرایند توسعه استراتژیک است

استراتژی تجاری یا استراتژی رقابتی این مضمون را دربر دارد که چگونه یک سازمان باید در محیط تجاری به رقابت بپردازد تا بتواند به هدف مورد نظرش دست یابد و مزیت رقابتی خود را حفظ کند. جهت گیری های استراتژیک شرکت به عنوان الگویی برای مطالعه استراتژی تجاری پیشنهاد می شود. در حقیقت نوع شناسی های جهت گیری استراتژیک، همان چارچوب های رایج استراتژی های تجاری هستند.

انواع مختلفی از جهت گیری استراتژیک مطرح می شود. در تئوری، سازمان ها از لحاظ جهت گیری استراتژیک روی یک پیوستارند. در یک طرف این پیوستار سازمان هایی قرار دارند که به وسیله استراتژی هایی که به خوبی توسعه یافته اند هدایت می شوند و به طور تهاجمی در محیط عمل میکنند و در طرف دیگر پیوستار، سازمانهایی قرار دارند با استراتژی هایی که کمتر توسعه یافته اند و هنگامی که با وقایع غیر قابل پیش بینی برخورد می کنند، بیشتر تحت تأثیر شهود مدیریت عمل میکنند. تعداد زیادی از محققان به این نتیجه رسیده اند که جهت گیری استراتژیک تأثیر قوی بر روی عملکرد سازمانی و انتظارات مدیریتی دارد. در همین راستا، یکی از مقدمات رقابت موفق، داشتن استراتژی و برنامه بلندمدت مناسب است و لازمه برنامه ریزی و توسعه استراتژیک صحیح، داشتن مقدمات آن، از جمله جهت گیری استراتژیک صحیح می باشد.

جهت گیری راهبردی و استراتژیک در نهادهاو سازمانهای دولتی

جهت گیری استراتژیک در شرایط عدم اطمینان چگونه است؟

عدم اطمینان ناشی از دو مؤلفه تغییر و پیچیدگی از یک سو و ابهام ناشی از اطلاعات روزافزون در محیط کنونی از سوی دیگر، استرس را در سازمان نهادینه می کنند و درنهایت عدم موفقیت را برای سازمان در پی دارد. در این شرایط استراتژی به عنوان ابزاری مفید عمل کرده و سمت و سوی معینی را برای سازمان مشخص می کند؛ به طوری که از نگاه یک بعدی به اهداف پا را فراتر می گذارد و قوتها و ضعف ها را با فرصت ها و تهدیدها تطبیق میدهد. چگونگی به کارگیری استراتژی در سازمان به منظور تطبیق یا تغییر جنبه های محیطی بیانگر نوع استراتژی تجاری سازمان است. بعضی از محققان مدیریت، واژه جهت گیری استراتژیک را با واژگان استراتژی رقابتی و استراتژی تجاری مترادف دانسته اند.

رویکردهای مرتبط با جهت گیری استراتژیک کدامند؟

جهت گیری استراتژیک از سه منظر رویکرد تشریحی (روایتی)، رویکرد طبقه بندی و رویکرد رقابتی مورد ملاحظه قرار میگیرد. رویکرد تشریحی در تلاش است تا ماهیت کلی استراتژی را که برای سازمان، موقعیت و رویداد منحصربه فرد است، به صورت زبانی شرح دهد. با وجود تحقیقات قابل توجه انجام شده مبتنی بر این رویکرد، استفاده از آن برای اهداف آزمون تئوری محدود می شود. رویکرد طبقه بندی یک جایگزین است که موارد زیادی از محدودیت های ذاتی موجود در رویکرد تشریحی را برطرف می کند. این رویکرد تلاش می کند تا استراتژی شرکت ها را بر اساس استدلال های مفهومی پیشین یا گروه بندی های تجربی طبقه بندی کند.

این طبقه بندی ها به عنوان نوع شناسی یا رده بندی شناخته می شوند. این نوع روش شناسی به خوبی در ادبیات مدیریت کاربرد دارد، طوری که میتواند در ارزیابی جهت گیری استراتژیک در میان شرکت ها به کار رود. رویکرد سوم برای ارزیابی استراتژی تجاری، رویکرد رقابتی است، به طوریکه استراتژی شرکت را از طریق ویژگی ها و ابعاد چندگانه ارزیابی می کند. در این رویکرد، استراتژی شرکت از طریق میزان تأکید نسبی در هر بعد از ابعاد مذکور، مورد ملاحظه قرار می گیرد.

محققان تقسیم بندی های متفاوتی از جهت گیری استراتژیک مبتنی بر رویکرد طبقه بندی ارائه کرده اند. دو نوع جهت گیری کوتاه مدت و بلندمدت را به عنوان جهت گیری استراتژیک مبتنی بر زمان نام برده اند. نگرش کوتاه مدت به عنوان یک تمرکز روی اهداف و مقاصد در آینده نزدیک، با صرف هزینه برای ساخت مزیت رقابتی پایدار تعریف می شود. جهت گیری بلندمدت شامل استراتژی های بهبود متداوم، روابط نزدیکتر عرضه کننده و مونتاژکننده، کنترل کیفیت جامع و حفظ بهره وری کل است.

مایکل پورتر سه نوع جهت گیری رهبری در هزینه ها، تمایز و تمرکز را معرفی کرده است. هدف استراتژی رهبری هزینه ها فروش بیشتر محصول در بازار و خروج شرکت های رقیب از بازار است، هدف از پیاده سازی استراتژی تمایز، بالا بردن انعطاف پذیری شرکت در زمینه عرضه محصول است و استراتژی تمرکز بر گروه خاصی از مشتریان هنگامی موفق است که بخشی صنعت خاص اندازه، وسعت کافی و از رشد بالقوه برخوردار داشته و همچنین این رشد از نظر رقبای عمده از اهمیت زیادی برخوردار نباشد.

فرد آر دیوید چهار نوع جهت گیری استراتژیک یکپارچگی، متمرکز، متنوع و تدافعی را به عنوان جهت گیری های کلانتری مطرح کرده است که هریک از اینها از طریق اجرای استراتژی های متفاوتی می توانند تحقق یابند. جهت گیری استراتژیک یکپارچگی می تواند از طریق اجرای سه استراتژی یکپارچگی عمودی به بالا، یکپارچگی عمودی به پایین و یکپارچگی افقی به اجرا درآید، جهت گیری استراتژیک متمرکز می تواند از طریق رسوخ در بازار، توسعه بازار و توسعه محصول به اجرا در آید و جهت گیری استراتژیک تنوع می تواند از طریق اجرای سه استراتژی تنوع همگون، تنوع ناهمگون و تنوع افقی نمود یابد. مشارکت، کاهش، واگذاری، انحلال و ترکیب نیز پنج استراتژی منعکس کننده جهت گیری استراتژیک تدافعی می باشند.

سه نوع جهت گیری استراتژیک ساخت، حفظ و برداشت را مطرح کرده اند. در همان سال بوترباک و آبرنائی نیز سه نوع جهت گیری استراتژیک افزایش عملکرد، افزایش فروش و کاهش هزینه را مطرح کردند. هافر و اسکندل نیز شش نوع جهت گیری استراتژیک افزایش سهم، رشد، سود، تمرکز بازار و کاهش دارایی، برگشت و انحلال را معرفی کرده اند. وسپر چهار نوع جهت گیری استراتژیک تکثیر، انحصاری کردن، تخصص و انحلال را تبیین کرده است. ویسم نیز در سال ۱۹۸۰ شش نوع جهت گیری استراتژیک انفجار، گسترش، رشد متداوم، لغزش، ادغام و کسادی را عنوان کرده اند. مایلز و اسنو چهار نوع جهت گیری استراتژیک را معرفی کرده اند که عبارت اند از:

  • استراتژی های حمایت کننده: این نوع جهت گیری معطوف به قرار گرفتن مطمئن و محافظه کارانه در یک موقعیت رقابتی امن در یک بخش تعریف شده است. شیوه عملکرد این استراتژی ها این گونه است که شرکت را نسبت به رقبایش به ارائه خدمت در حیطهای محدودتر سوق می دهد. 
  • استراتژی های فرصت جو: اینگونه استراتژیها برعکس استراتژیهای حمایتی، توجه خود را به بیرون معطوف کرده و همواره در جست و جوی فرصت های جدید بازار میباشند. این شرکتها همیشه برای وضعیت های غیرقابل پیش بینی که ممکن است در محیط رخ بدهد، آماده هستند.
  • استراتژی های تجزیه و تحلیل کننده: شرکت ها از این نوع استراتژی ها برای حفظ وضعیت فعلی استفاده می کنند؛ اما تغییرات به وجود آمده در شاخه صنعت را تا آنجاکه ممکن است به صورتی دقیق تعقیب می کنند و کسانی را که لازم است انتخاب می کنند. یک شرکت تجزیه و تحلیل کننده، آغازگر یک کالا و خدمت جدید نیست.
  • استراتژی های کنش دار: این گونه استراتژیها جزء استراتژی های واقعی به شمار نمی آیند. این نوع شرکت ها، هنگامی که از محیط به آنها فشار وارد می شود، سعی میکنند به آن پاسخ دهند؛ به همین سبب این شرکتها در برتری رقابت متمایز بیکفایت می مانند.

تعریف جهت گیری استراتژیک فعال و انفعالی چیست؟

یکی از رایج ترین پیوستارهای جهت گیری استراتژیک مطرح شده در ادبیات، مرتبط با موضوع تحقیق، جهت گیری فعال و انفعالی” نامگذاری می شود. در ادامه نیز به بیان هر یک از آنها پرداخته ایم.

جهت گیری استراتژیک فعال: این جهت گیری به خلق یک مزیت رقابتی پایدار در بلندمدت اشاره دارد. مدیران فعال زمان و تلاش قابل توجهی را برای تطبیق منابع و مهارت های سازمان با فرصت های بازار صرف میکنند. فعال بودن با درک مدیریت مبنی بر اینکه سازمان میتواند از طریق تحلیل نظام مند فرصت ها و تهدیدها، مقصدش را تحت تأثیر قرار دهد، تعریف می شود.

جهت گیری استراتژیک انفعالی: این جهت گیری به عنوان یک چشم انداز کوتاه مدت مطرح می شود که ارزش کمی برای برنامه های رسمی قائل است. جهت گیری انفعالی با سطوح پایین تحلیل تقاضا و تحقیق بازار مشخص می شود.

چارچوب هایی که برای ارزشیابی این دو نوع جهت گیری وجود دارد، به طور قابل توجهی متفاوتند. اما در بعد کلیدی شناسایی شده در این ادبیات، بعد عقلانیت” و بعد تهاجمی می باشد. بعد عقلانیت در دو مکتب تعریف می شود. مکتب اول به جست وجوی نظام مند بازارهای حال و بالقوه اشاره دارد و مکتب دیگر بر واقعیت های محیط تجاری متلاطم تأکید دارد. بعد تهاجمی به تمرکز بر روی خلق یک سازمان که رهبر بازار یا صنعت است، اشاره میکند. همچنین این بعد ریسک پذیری بیشتری را در زمینه تصمیمات مطرح میکند می توان جهت گیری فعال و انفعالی را با ابعاد تهاجمی و عقلانیت ترکیب کرد؛ در این صورت جهت گیری استراتژیک فعال با عقلانیت و تهاجمی زیاد و جهت گیری استراتژیک انفعالی با عقلانیت و تهاجمی کم مشخص میشود.

خلاصه مقاله جهت گیری استراتژیک

با توجه به دیدگاه منبع گرا به منظور دستیابی به مزیت رقابتی پایدار و عملکرد برتر بهره مندی از جهت گیری های استراتژیک به عنوان یک منبع غیر قابل تقلید برای رقبا ضروری می نماید. بنابراین شایسته است که سازمان ها با توجه به وضعیت بازار فعلی و محیط پر تنش رقابتی، جهت گیری استراتژیک را به عنوان یکی از منابع مهم و اساسی خود به کار گیرند. بر همین اساس در این مقاله به بررسی دقیق هر یک از جهت گیری های بازار، برند و کارآفرینی و ابعاد و شاخص های تشکیل دهنده آنها پرداخته شده و همچنین رابطه متقابل بین آنها و ارتباطشان بطور همزمان با عملکرد با توجه به نقش متغیرهای محیطی مورد بررسی قرار گرفت.

با توجه به اینکه اتخاذ هر نوع استراتژی هزینه هایی برای شرکت به همراه دارد. هرچند که از دیدگاه برخی پژوهشگران اگر شرکتی نسبت به رقبای خود بازار گراتر باشد موقعیت رقابتی آن در بازار بهبود می یابد ولی باید در نظر داشت که اگر هزینه های اجرایی جهت گیری بازار زیاد باشد صرف این هزینه خود موجب کاهش مزیت رقابتی می شود. لذا بایستی نسبت ارزش نسبی به هزینه نسبی اجرای بازارگرایی مدنظر قرار گیرد؛ بنابراین با توجه به دیدگاه مطرح شده و با توجه به ترکیب شرکت های نمونه در این تحقیق که تعداد قابل توجهی از آنها (۴۱ شرکت) را شرکت های کوچک و جوان تشکیل می دهند و با توجه به دیدگاه مطرح شده از سوی هانت به نظر می رسد که شرکت های جوان و کوچک که به زعم اکثر پژوهشگران دچار چالش های جذب منابع و به ویژه کمبود منابع مالی هستند قادر به اتخاذ این جهت گیری نبوده اند و یا در صورت به کار گیری آن با توجه به هزینه های مورد نظر باعث اثر منفی بر عملکرد شرکت می گردد.

می توان ادعا کرد که برند گرایی با عملکرد شرکت رابطه مثبت و معناداری دارد؛ و نوع رابطه نیز مثبت و هم جهت می باشد. به عبارت دیگر شرکت های فعال در صنعت مواد غذایی به طور کلی از اتخاذ جهت گیری برند منفعت می برند. بدین معنی که هر چه شرکت ها به سمت فعالیت های ایجاد، توسعه و حفاظت از برندهای خود حرکت نمایند باعث بهبود عملکرد آنها خواهد شد. این نتیجه با یافته های تحقیقات قبلی هم خوانی دارد.

دانشمندان با شناسایی ابعاد برندگرایی و تأثیر آن بر عملکرد نتیجه گیری کردند که شرکت هایی که برندگرا هستند نسبت به شرکت های فاقد این جهت گیری دو برابر سودآوری بیشتری دارند. همچنین صحت رابطه مثبت بین برند گرایی و عملکرد شرکت را نیز تأیید نموده اند. همچنین می توان ادعا نمود که بازارگرایی با جهت گیری کارآفرینی رابطه مثبت و معناداری دارد و نوع رابطه نیز مثبت و هم جهت می باشد.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع جهت گیری استراتژیک برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.

 

تعریف استراتژی کارآفرینی سازمانی چیست؟

تعریف دقیق استراتژی کارآفرینی سازمانی چیست؟

در این مقاله قصد داریم به بیان استراتژی کارافرینی و کارآفرینی سازمانی بپردازیم و تعریفی جامع از استراتژی کارآفرینی سازمانی (corporate entrepreneurship strategy) ارائه نماییم. کارآفرینی سازمانی و استراتژی کارآفرینی موضوعاتی هستند که شرکتهای نوآورانه و کسب و کارهای خلاقیت محور را تحت تأثیر قرار داده است و برای استفاده حداکثری از فرصت های بازار آنها را آماده می کند. استراتژی کارآفرینی سازمانی مفهومی است که با رشد و توسعه استارت آپ ها در فضای پویا و مدام در حال تغییر شکل گرفته است و می تواند سهم بزرگی در پیشرفت این گونه از کسب و کارها داشته باشد. در آخر نیز می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را نسبت به موضوع استراـژی کارآفرینی سازمانی به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر استراتژی کارافرینی

همه سازمانها برای بقاء نیازمند اندیشه های نو و نظرات تازه اند. در عصر ما برای بقاء و پیشرفت و حتی حفظ وضع موجود، باید جریان نوجویی و نوآوری را در سازمان ایجاد نموده و تداوم بخشید و ضمن شناخت تغییرات و تحولات محیط، برای رویارویی با آنها پاسخ های بدیع و تازه تدارک دید. امروزه بسیاری از شرکتها به لزوم استراتژی کارآفرینی سازمانی پی برده اند. در دنیای در حال تحول و پیشرفت امروز، کامیابی از آن جوامع و سازمانهایی است که بین منابع کمیاب و قابلیت های مدیریتی و کارآفرینی منابع انسانی خود رابطه معنی داری برقرار نمایند.

به عبارت دیگر جامعه و سازمانی می تواند در مسیر توسعه، حرکت رو به جلو و با شتابی داشته باشد که با ایجاد بسترهای لازم، خود را به دانش و مهارت کارآفرینی تجهیز نماید تا با استفاده از این توانمندی ارزشمند، منابع را به سوی حصول رشد و توسعه، مدیریت و هدایت کنند. این مهم در درون یک سازمان دارای پیچیدگیهای خاصی است که در بروز رفتار کارآفرینانه، اجرای طرح های کارآفرینانه و در نهایت حرکت به سوی سازمان کارآفرین سهم بسزایی دارد. در شرایط کنونی اقتصاد، نیاز به پرداختن به مقوله استراتژی کارآفرینی سازمانی بیش از پیش احساس می شود. از آنجا که کار آفرینان با توجه به خصوصیات ممتاز و متمایز خود قادرند در چنین شرایط سختی منابع را برای رشد و توسعه تولید و منابع انسانی جمع آوری کنند و کسب و کار جدید ارائه دهند، لذا قادر خواهند بود به سیستم اداری کشور در زمینه بهبود وضعیت و افزایش بهره وری یاری رسانند.

امروزه رقابت شدید در سطح بین المللی اهمیت نوآوری، انعطاف پذیری، پاسخگویی و همکاری را در موفقیت بلندمدت سازمانها آشکار کرده است. با افزایش سرعت تغییر در سازمانها، آنها باید قادر باشند به سرعت خود را با شرایط جدید سازگار کنند و از همه فرصت های جدید بیشترین بهره برداری را کرده و برای شناسایی نیازهای در حال تغییر، فرهنگ کارآفرینی را تقویت کنند.

تعریف کارآفرینی سازمانی چیست؟

کارافرینی سازمانی عبارتست از فرهنگ ایجاد نوآوری در محصولات یا خدمات با بکارگیری خلاقیت و ایده های نو و قبول ریسک در جهت رسیدن به سود مطلوب. به عبارت دیگر، مجموعه ای است از استراتژی ها و گرایشات رفتاری تحت حمایت فرهنگ سازمانی و ساختار شرکت در جهت تقویت، رشد و بکارگیری خلاقیت و نوآوری افراد، که منتج به توسعه پایدار و ممتاز بودن سازمان می شود. در یک سازمان کار آفرین فضایی حاکم است که در افراد روحیات فعال بودن، ابراز نظر کردن، تفکر وتأمل را بالا می برد.

انواع مدل های استراتژی کارافرینی سازمانی شرکتی کدام است؟

تعریف استراتژی کارآفرینی چیست؟

استراتژی کارآفرینی یک مسیر پر اهمیت است که در کارآفرینی سازمانی مفهوم پیدا می کند و در این مسیر تصمیمات باید طوری مدیریت شوند که بتواند با شرایط عدم اطمینان و در کنار بازیابی منابع، سازمان را در وضعیتی قرار دهند که بتواند خود را با تغییرات محیطی وفق دهند. برای عملکرد موفقیت آمیز کارآفرینان باید منابع مؤسسه اقتصادی خود را به طور استراتژیک مدیریت کرده و در استراتژی کارآفرینانه تلاش نمایند. در استراتژی کارآفرینانه، کارآفرین باید یک تفکر کارآفرینانه به عنوان راهی برای تفکر در تمرکز بر شناخت و بهره برداری از فرصت ها در رویارویی با عدم یقین داشته باشد.

بسیاری از مدیران و کارآفرینان فرصت های موجود در بازارها را تشخیص می دهند و دسترسی به بازارها را به عنوان یک ابزار استراتژیک برای رقابت پذیری و توسعه بیشتر کسب و کار خود مورد استفاده قرار میدهند. حضور در بازارهای بزرگ و جهانی برای کسب و کارهای کوچک و نوپا مجموعه ای از فرصتهای کسب و کار را میسر می سازد. از این رو تلفیق دیدگاه های استراتژیک کارآفرینی و مؤلفه های استراتژی کارآفرینانه برای توسعه مستمر کانال های نوآوری و کشف خلاقانه توانمندی های داخلی و خارجی به سازمانها کمک می کنند.

اهمیت استراتژی کارآفرینانه چقدر است؟

با توجه به اینکه کار آفرینی اثربخش در صنایع کوچک و متوسط و نوپا یک فرآیند استراتژیک است، مدیریت استراتژیک در این صنایع بدون جهت گیری کارآفرینانه به سختی می تواند به موفقیت دست یابد. از اینرو سازمانها یا باید به سمت استراتژی کارآفرینانه حرکت کنند یا اینکه محکوم به فنا شوند. یکی از ویژگی های جذاب اقتصاد جهانی امروز، نقشی است که کارآفرینی در توسعه صنایع و ایجاد رفاه اقتصادی بازی می کند. در اقتصاد شبکه ای جهانی امروز، محیط کسب و کار، پیچیده، پویا، و بیش از پیش رقابتی می باشد. از این منظور توسعه فعالیت های کارآفرینی یکی از راهکارهای مهم در تدوین استراتژی های بنگاه های اقتصادی برای ورود آنها به عرصه رقابت و در نتیجه بهبود و ارتقاء عملکرد در آنها محسوب می شود.

در این راستا دو عامل استراتژی های کارآفرینانه و استراتژی های سازمانی برای ورود به بازارهای جهانی، ارکان اساسی توفیق در بازارهای جهانی محسوب می شوند. زیرا استراتژی های کارآفرینی به افراد و بنگاه این امکان را میدهند که در اتخاذ تصمیمها نوآورتر، خلاقتر و مسئولیت پذیرتر باشند و توسعه توانمندیهای استراتژیک در بنگاه و توانمندسازی افرادی با هدف قدرتمندسازی آنها برای تهیه و اجرای استراتژی های موفق، اهمیت کلیدی دارند. از آنجا که کارآفرینان به عنوان متغیر اصلی در بین المللی سازی فعالیت های اقتصادی جدید مطرح هستند، شرکت های کارآفرین برای ایجاد بیشترین ارزش باید عملکردی استراتژیک داشته باشند و این امر نیازمند تلفیق تفکر استراتژیک و مباحث کارآفرینی است.

در سازمان های موفق تهیه این برنامه بر عهده کارآفرینان می باشد. آنها با مجموعه ای از تصمیمات استراتژیک در فرآیند کسب و کار مواجه هستند، مانند تصمیم به شروع کسب و کار جدید، تصمیم به تشکیل تیم مدیریت، تصمیم به تمرکز بر بخش خاص بازار، و تصمیم به تأمین منابع مالی. این نوع تصمیم گیری استراتژیک مجموعه ای از استراتژی های کارآفرینانه است که تا حد زیادی موفقیت بنگاه را تحت تأثیر قرار میدهد. در بازنگری چهار چوب های کارآفرینی استراتژیک، می توان گفت، این مفهوم به عنوان فصل مشترک کارآفرینی و استراتژی معرفی شده و به یکپارچگی این مفاهیم و ترکیبی از اکتشاف واستخراج توسعه و رشد یافته است، با توسعه و تکامل کارآفرینی استراتژیک تا حد یافتن چهارچوب های نظری در باب آن، تجزیه و تحلیل های مفصل و نیز کارهای متناقض و بنیادی عرضه شده است. کارآفرینی موجود در محیط خارجی و توسعه مزیت رقابتی در شرکتها و سازمانها، در سالیان اخیر جایگاه ویژه ای در ادبیات استراتژی کارآفرینی سازمانی به خود اختصاص داده است.

نگرش کارآفرینی در مدیریت استراتژیک

کسب موفقیت، باید از دیدگاه مدیریت استراتژیک به کارآفرینی نگریسته شود. کار آفرینی باید بخشی از برنامه ریزی استراتژیک سازمان بوده و جزء ضروری و جدانشدنی از این برنامه باشد. سه عامل کشف فرصتها، کشف توانمندیها و تحمل ابهام برای دست یافتن به کار آفرینی از چشم انداز مدیریت استراتژیک یک سازمان وجود دارد.

در این راستا شرکتهایی می تواند در مسیر رشد و توسعه، حرکت رو به جلو و با شتابی داشته باشند که با ایجاد بسترهای لازم، منابع انسانی خود را به دانش و مهارت کار آفرینی مولد تجهیز کنند و با بهره گیری از این توانمندی ارزشمند و همچنین سایر منابع موجود در سازمان، شرکت را به سمت ایجاد ارزش، رشد و توسعه مدیریت هدایت کند تا در نهایت توسعه اقتصادی شکل گیرد. توسعه فعالیتهای کارآفرینانه می تواند به رشد نوآوری، ایجاد محیط رقابتی، توسعه اقتصادی و ایجاد شغل در یک جامعه کمک کند.

استراتژی کارافرینی در شرکتها و کسب و کارها چگونه اجرا میشود

مبانی کارآفرینی سازمانی چیست؟

در وضعیت فعلی اقتصاد جهانی، تنها کشورهایی از ابعاد مختلف جهانی شدن تأثیر و تأثیر می پذیرند که بتوانند کالاها و خدماتی جدید و مطابق نیاز مشتری عرضه کنند. یکی از عوامل اصلی این امر، کارآفرینی سازمانی است. به این صورت که تک تک افراد سازمان خودشان را در قبال اهداف سازمان متعهد می دانند و برای این کار نیز حداکثر استعداد خودشان را برای پیشرفت و بقای سازمان بکار می گیرند. از جمله مواردی که در این سازمان ها چنین زمینه ای را به وجود آورده، فضای حاکم بر سازمان هاست که کارکنان در آن با تعهد به کار خود ادامه می دهند و آنچه می تواند بیشترین تاثیر را در ایجاد این فضا داشته باشد، ساختار سازمانی است که به مثابه کالبد اصلی این سازمان عمل می کند.

از اینرو در این مقوله، شناسایی تأثیراتی که ساختار سازمانی در ایجاد فضا و جوّ کارآفرینی می توانند داشته باشد، از مسائل مهمی است که در کشور ما باید به آن پرداخته شود تا زمینه مساعد برای اجرای استراتژی کارآفرینی سازمانی در سازمانها به وجود آید. هسته اصلی کارآفرینی، نوآوری است و نوآوری در سازمان ها لزوما فرآیندی پایین به بالاست. استراتژی کارآفرینی سازمانی ، تنها وقتی به وقوع می پیوندد که سطوح پایین تر سازمان نوآوری داشته باشند، اما تنها وقتی که به کارکنان اختیار لازم داده شده و آنها تشویق می شوند، استراتژی کارآفرینی سازمانی امکان بقا خواهد یافت. با توجه به اینکه روش نظام پیشنهادها اغلب یک فرآیند پایین به بالاست، در تسهیل روند اجرای استراتژی کارآفرینی سازمانی از مهمترین ابزارها بشمار می آید.

تعریف استراتژی کارآفرینی سازمانی چیست؟

امروزه کارآفرینی نیروی محرکه اصلی در توسعه اقتصادی و از مشخصه های یک اقتصاد سالم است. کارآفرینی در حال حاضر مؤثرترین روش برقراری ارتباط بین علم و بازار است. این مفهوم هم می تواند زمانی اتفاق افتد که یک فرد یا گروهی از افراد فعالیتی اقتصادی را آغاز می کنند و هم در داخل یک سازمان در حال فعالیت رخ دهد که نوع اخیر را کارآفرینی سازمانی می گویند.

استراتژی کارآفرینی سازمانی بر توانایی یک سازمان در یادگیری از طریق کشف دانش جدید و بهره گیری از دانش موجود مبتنی است و به سرعت در حال تبدیل شدن به یک سلاح انتخابی برای بسیاری از سازمان ها به ویژه سازمان های بزرگ است. استراتژی کارآفرینی سازمانی همچنین تلاشی است برای ایجاد ذهنیت و مهارت های کارآفرینانه و البته وارد ساختن این ویژگی ها و ذهنیت ها به درون فرهنگ و فعالیت های سازمان و بخش دولتی نیز از این قاعده مستثنی نیست.

بخش دولتی و نظام اداری یک کشور از بسترهای اصلی رشد و توسعه و از ابزارهای اصلی اجرای فعالیت ها و وظایف دولت ها محسوب می شود و بنابراین ناکارآمدی این بخش مشکلات متعددی را برای یک جامعه به همراه خواهد داشت. حیطه وظایفی که بر عهده دولت هاست، حتی در صورتی که زمینه مشارکت بخش خصوصی و غیردولتی هم فراهم شود، بسیار گسترده است و پیامدهای انجام این وظایف، عده کثیری از افراد جامعه را متأثر می سازد. بطور کلی می توان گفت ویژگی های اصلی سازمان های کارآفرین، این سازمان ها را مجهز به قابلیت هایی می کند که ضمن ارتقای کارآمدی، قادر به بهره گیری بهتر از فرصت های موجود و انطباق پذیری بیشتر با محیط پیرامونشان می شوند.

اصطلاح کارآفرینی غالبا در زمینه بخش خصوصی و تجاری به کار رفته است، اما امروزه در مباحث مدیریت بخش دولتی نیز وارد شده که عمدتا ناشی از اهمیت نقش دولت در جوامع و تلاش برای ایجاد تحول استراتژیک در سازمان های دولتی و بهبود عملکرد آنها بوده است. مطالعات متعددی نیاز به بازآفرینی و کاراتر ساختن و مؤثرتر ساختن دولت و وارد ساختن ساز و کارهای بازار به بخش دولتی، بهبود خلاقیت و توسعه فرهنگ های ریسک پذیر را مورد بحث و بررسی قرار داده اند و بدین ترتیب اصطلاح کارآفرینی سازمانی بخش دولتی را معرفی کرده اند. به همین ترتیب، استراتژی کارآفرینی سازمانی نیز شاخص ها و موضوعات متعددی را شامل می شود و در نتیجه تحت تأثیر عوامل مختلفی قرار می گیرد. بنابراین، ضروری است تا ضمن شناخت و دسته بندی این عوامل، وضعیت مطلوب و مناسب آنها برای ارتقای استراتژی کارآفرینی سازمانی مورد بررسی قرار گیرد.

تضاد کارافرینی و مدیریت سنتی چیست؟

کارآفرینی در حل تعدادی از مشکلات همچون افزایش سریع رقبای جدید، ایجاد حس بی اعتمادی نسبت به شیوه های مدیریت سنتی در سازمان ها، خروج بهترین نیروی کار از سازمان ها و اقدام آنها به کارآفرینی مستقل ایجاد شده است. کارآفرینی سازمانی اقدامی است که اگر سازمان بخواهد به رشد خود تا بینهایت ادامه دهد، ضروری است. ضرورت اجرای استراتژی کارآفرینی سازمانی عمدتا ناشی از ناسازگاری و واکنش کند سازمان های متوسط و بزرگ نسبت به تغییرات روزافزون، سریع و پیچیده و نامطمئن محیط است. با توجه به اهمیت بحث استراتژی کارآفرینی سازمانی در دنیای امروز، در ایران به بحث کارآفرینی (به ویژه در سازمان های دولتی) توجه کمتری شده و زمینه های مورد نیاز برای آن فراهم نشده است.

با توجه به اینکه بسیاری از کشورهای پیشرفته و توسعه یافته جهان طی ۲۵ سال گذشته با انجام تحقیقات گسترده و بکارگیری این مقوله توانسته اند به پیشرفت و توسعه اقتصادی و اجتماعی نائل گردند، ضرورت دارد که در ایران نیز تحقیقات هدفمندی در این زمینه صورت گیرد تا بتوان مسائل و مشکلات را شناسایی و با ایجاد الگوها و مدل های علمی برای پیاده سازی این فرآیند در سطح سازمان های دولتی از مزایای آن در توسعه همه جانبه کشور استفاده نمود.

گراف مدیریت استراتژیک کارافرینی سازمانی برای کسب و کارهای استرات آپی و نوپا

مدل های اجرایی استراتژی کارآفرینی سازمانی کدامند؟

صاحبنظران مختلف چارچوبهای علمی و کاربردی متعددی را برای ایجاد سازمان کارآفرینانه ارائه نموده اند که در این بحث برخی از این مدل ها مورد بررسی قرار می گیرند. این مدل ها عبارتند از مدل اجرایی استراتژی کارآفرینی سازمانی کورنوال و پرلمن، مدل اجرایی استراتژی کارآفرینی سازمانی اکهلس و نِک، مدل اجرایی استراتژی کارآفرینی سازمانی کوراتکو و مدل اجرایی استراتژی کارآفرینی سازمانی تامپسون، که سعی شده است تا حد امکان درک درستی از آنها در ذهن مخاطبان ایجاد گردد.

مدل اجرایی استراتژی کارآفرینی سازمانی کورنوال و پرلمن چیست؟

شکل زیر چارچوب کارآفرینی سازمانی را نشان می دهد که مبنای رویکرد مدیریت استراتژیک است. اطلاعات حاصل از محیط درونی و بیرونی سازمان سرآغاز فرایند کارآفرینی سازمانی است. این اطلاعات، داده های ارزیابی گزینه های استراتژیک است و هنگامی که یک طرح استراتژیک تعیین شد، باید اجرا شود. عوامل فردی، گروهی و سازمانی که برای یک سازمان کارآفرین الزامی هستند، باید موضوع ارزیابی و اجرای یک طرح استراتژیک قرار گیرند و نتایج طرح استراتژیک برای کنترل و ارزیابی استراتژی ها مورد استفاده قرار گیرد.

مدل اجرایی استراتژی کارآفرینی سازمانی اکهلس و نِک چیست؟

این مدل می کوشد تا به طور مفهومی تأثیر رفتارهای کارآفرینانه فردی و ساختار سازمانی کارآفرینانه سازمان ها را مورد بررسی قرار دهد. به عبارت دیگر، این مدل توانایی سازمان برای بقا در یک محیط سرشار از نوآوری را نشان می دهد. شکل زیر تعامل رفتار کارکنان و ساختار سازمان را که عمدتا عناصر ضروری برای موفقیت کارآفرینانه سازمان هستند، نشان می دهد. موفقیت کارآفرینانه در قالب ظرفیت نواورانه – که یک سازمان را برای بازسازی خودش و بقا در بلندمدت توانا می سازد – مورد توجه قرار گرفته است.

مدل اجرایی استراتژی کارآفرینی سازمانی کوراتکو چیست؟

کوراتکو و همکارانش در سال ۱۹۹۳ مدل تعاملی کارآفرینی را که بر اساس سه فاکتور مشخصات سازمانی، مشخصات فردی و حادثه ناگهانی و طی ۸ گام انجام می گیرد، ارائه نمودند که در زیر به آنها اشاره می شود:

  • مشخصات سازمانی: عبارت است از حمایت مدیریت ارشد سازمان، استقلال و آزادی در انجام کار، پاداشهای مناسب، وجود فرصت کافی برای انجام فعالیت کارآفرینانه و وجود حد و مرزهای سازمانی
  • ویژگیهای فردی: تمایل به مخاطره پذیری و ریسک جویی، تمایل به آزادی عمل و استقلال کاری، نیاز به توفیق، هدفگرایی و داشتن آرمان و نیز مرکز کنترل داخلی
  • وقایع تسریع کننده/حادثه ناگهانی: تصمیم به انجام فعالیت کارآفرینانه در سازمان در نتیجه تعامل بین سه فاکتور ویژگیهای سازمانی و فردی و نوعی حادثه ناگهانی موجد انگیزه در کارآفرینی صورت می پذیرد.

ترکیبات گوناگون رفتارهای کارآفرینانه چگونه است؟

ترکیبات گوناگونی از این سه عامل می تواند منجر به بروز رفتارهای کارآفرینانه گردد که به ۳ حالت آن اشاره می گردد:

شرایط نوع الف: شرایطی که سازمان به فناوریهای پیشرفته نیاز دارد و از طرفی مدیریت ارشد از نوآوری به شدت حمایت می نماید. در این حالت، افراد دارای توانایی انجام رفتارهای خلاقانه و کارآفرینانه، شرایط را برای شروع فعالیت مناسب می بینند.

شرایط نوع ب: حالتی که در آن سازمان دچار تغییرات اساسی در ساختار و محتوا می شود و در آن نوآوری و خلاقیت تشویق و ترغیب می گردد. در این شرایط، کارکنانی که نیاز به توفیق بالایی دارند، پس از یک دوره تصلب و انجماد سازمانی و گرفتار بودن در زنجیره مقررات و قوانین خشک اداری، شرایط را برای بروز رفتارهای کارآفرینانه فراهم می بینند.

شرایط نوع ج: حالتی که در آن سازمان از طرفی به واسطه برخی محدودیت های درون و برون سازمانی مجبور به کاهش هزینه ها گردیده و از طرفی بصیرت و دوراندیشی مدیریت ارشد، زمینه را برای بروز ظهور ایده های خلاقانه و نوآورانه در سطح وسیعی فراهم کرده است. در این شرایط، افرادی که نیاز به استقلال و آزادی عمل بیشتری دارند، به فعالیت های کارآفرینانه ترغیب خواهند شد. از جمله شرایط دیگری که می تواند موجب بروز رخدادهای تسریع کننده کارآفرینی گردد، می توان به وجود فضای رقابتی حیثیتی، بی ثباتی بازار یک شرکت به دلیل تغییرات ایجاد تقاضاهای جدید برای کالاها و خدمات اشاره کرد.

مدل اجرایی استراتژی کارآفرینی سازمانی تامپسون چیست؟

تامپسون برای شکل گیری استراتژی کارآفرینی در سازمان پنج بعد را مورد توجه قرار می دهد که وجود تمامی این ابعاد برای سازمان کارآفرینانه ضروری است. تامپسون تلاش نموده است تا شاخص های مناسب در انتخاب کارآفرینی سازمانی جهت رشد شرکت ها مشخص گردد. شاخصهای عمده کارآفرینی سازمانی در برخی از تحقیقات به ترتیب زیر هستند:

  1. نوآوری: ارائه ایده های جدید و تبدیل آنها به محصول یا خدمات جدید.
  2. ساختار: غیر متمرکز، غیر رسمی بودن و گروهی بودن کارها.
  3. فرهنگ سازمانی: از ریسک پذیری، نوآوری و ایده های جدید افراد در تمامی سطوح سازمان حمایت می شود. کار گروهی با ارزش است و مورد تشویق قرار می گیرد.
  4. اهداف و استراتژی ها: دارای بیانیه مأموریت و آرمان مشترک، مدون، واضح، منعطف، آینده نگر، مشتری گرا و مشوق تغییر و نوآوری می باشد.
  5. ریسک پذیری: تمایل به اقدامات مخاطره آمیز و بکارگیری منابع در این راه با نتایج نامطمئن می باشد.
  6. تحقیق و توسعه: ارتباط نزدیک، مستمر واحد تحقیق توسعه با مشتریان، تحقیقات بازار کارآفرینان و سایر واحدها وجود دارد و بالا بردن مخارج و هزینه های واحد تحقیق و توسعه نسبت به رقبا می باشد.

تعریف استراتژی کارافرینی کسب و کارهای نوپا چگونه است و دانش بنیان ها چگونه باید

فرآیند کارآفرینی سازمانی چگونه است؟

فرایند کارآفرینی سازمانی بگونه ای است که روندی سنتی ندارد و باید از استراتژی کارآفرینی برای توسعه آن استفاده نمود؛ لذا سعی می شود تا عوامل تأثیر گذار بر فرایند کارافرینی سازمانی بدقت مورد بررسی قرار گیرید و عواملی که می توانند تأثیر بر روند اجرای آن داشته باشند، تحلیل گردند.

عوامل فرهنگی در استراتژی کارآفرینی سازمانی کدامند؟

استراتژی کارآفرینی سازمانی دارای فرآیندی است که با شناخت فرصت آغاز شده و با بهره برداری و برداشت به پایان می رسد. کارآفرین با طی هر مرحله به مراحل بالاتر دست پیدا می کند. کارآفرینان در انجام این فرآیند، باید دارای ویژگی هایی باشند تا بتوانند در کار خود موفق شوند که این شامل احساس مسئولیت و داشتن عزم و اراده، استفاده از فرصت ها، تحمل مخاطره، ابهام و عدم اطمینان، خلاقیت، اتکا به نفس و قدرت سازش، انگیزه برتری طلبی می شود. اما در انجام کارآفرینی در سازمان ها و شرکت ها موانعی وجود دارد که بسیاری از آنها ناخواسته هستند و بازخوردی از به کار گیری مدیریت سنتی به شمار می روند. در برخی مواقع این موانع انقدر مخرب است که کارافرینان ترجیح می دهند از این کار اجتناب کنند. برخی از ابعاد موانع کارآفرینی از دیدگاه فرای شامل ماهیت سازمان های بزرگ، فقدان استعداد کارآفرینانه و شیوه های نادرست پاداش است.

عوامل خلاقیت محور در استراتژی کارآفرینی سازمانی کدامند؟

بسیاری از سازمان ها و شرکت ها به ضرورت خلاقیت و کارآفرینی پی برده اند. نقش و جایگاه خلاقیت به حدی است که در مغرب زمین گفته می شود «یا مرگ یا خلاقیت». بر همین اساس الگوی زیر توسط جی.او. آکینب  ارائه شده است. در این الگو عوامل سه گانه نوآوری، خلاقیت و کارآفرینی مجموعا باعث بالا بردن موفقیت تحصیلی و شغلی می شود. ایجاد و رشد خلاقیت در سازمان مستلزم وجود عوامل و شرایط مناسب است. این عوامل می توانند گوناگون باشند. عده ای معتقدند که موفقیت سازمان ها مبتنی بر وجود افراد خلاق است و بر همین اساس جذب و استخدام افراد خلاق را به سازمان ها پیشنهاد می کنند. توجه دقیق به خلاقیت، به خوبی نشان می دهد که سازمان های نوآور برای مسائلی از قبیل وقت آزاد، دسترسی به اطلاعات، آزادی عمل، سیستم پیشنهادهای مؤثر و سریع، تشویق و خطر پذیری و نوآوری و غیره اهمیت فوق العاده ای قائل هستند. توین.بی فیلسوف معروف، سال ها پیش خلاقیت را به منزله حیات یک جامعه می دانست و اعتقاد داشت که اگر جامعه نتواند از موهبت خلاقیت حداکثر استفاده را ببرد و بدتر از این اگر این توانایی را سرکوب کند، انسان دیگر از حق ذاتی خود یعنی اشرف مخلوقات بودن محروم می شود.

موانع و چالش های کار آفرینی سازمانی کدامند؟

موانع و محدودیت های متعددی برای حرکت به سوی کارآفرینی در سازمان ها وجود دارد، هر چند بسیاری از این موانع ناخواسته بوده و پیامد و بازخور به کارگیری فنون مدیریت سنتی در سازمان است. در برخی موارد، این موانع به قدری مخرب هستند که افراد ترجیح می دهند از رفتار کارآفرینانه اجتناب کنند. از جمله موانعی که پیش روی کارآفرینی سازمانی وجود دارد می توان به عدم حمایت مدیریت از کارآفرینی، عدم داشتن آزادی عمل در کار، سیستم نامناسب تشویق و ارائه پاداشها، ساختار خشک و مکانیکی، فرهنگ ضعیف ناسازگار و محافظه کارانه، اعمال کنترل شدید، توجه به سودهای کوتاه مدت، عدم باور به توان خلاقیت افراد، اعمال کنترل شدید، وجود فرهنگ محافظه کارانه، توجه به سودهای کوتاه مدت، و شیوه های نادرست تشویق و ارائه پاداش و مواردی از این نوع اشاره کرد.

الف) کنترل شدید

زمانی که سازمان بزرگ می شود، نیاز به کنترل در آن بیشتر می شود و در نتیجه، مدیریت سازمان مجبور است استانداردهای اجرایی ثابت و کمیت پذیری را ایجاد کند. از این رو، دیوانسالاری و گزارشها، نسبت به برنامه ریزی ها برتری یافته، گزارشهای کاری، بیشتر از نتایج آن، نظرها را جلب می کند و قوانین و استانداردها نسبت به رفتار کارآفرینانه مهمتر می شود. در واقع، سازمان های با کنترل سلسله مراتبی یا کنترل مرکزی نمی توانند بر محیط رقابتی، پیچیده، پویا و نامطمئن فائق آیند و لذا اعمال کنترل شدید در سازمان می تواند یک مانع جدی پیش روی سازمان کارآفرین باشد

ب) سیستم تشویق و ارائه پاداش

سیستم تشویق و ارائه پاداش مناسب از مهمترین عوامل مؤثر در کارآفرینی سازمان ها محسوب می شود. ترفیع و شیوه های سنتی پاداش، به ندرت می تواند برای کارآفرینان کارساز باشد. استفاده از پاداش های مناسب می تواند میل کارکنان به پذیرش ریسک های مربوط به فعالیتهای کارآفرینی سازمانی را برانگیزاند. سازمان های کارآفرین موارد ذیل را در سیستم تشویق و ارائه پاداش خود به دقت بررسی می کنند : نوع مشوقهای سیستم، شایستگی های کارکنان، تنظیم هدف های اجرایی معقول، تشویق و پاداش بر اساس عملکرد، و پیش بینی (برآورد) میزان فرصتهایی که افراد می توانند برای کسب مشوق داشته باشند.

ج) فرهنگ سازمان محافظه کارانه

فرهنگ سازمانی به معنای مجموعه ای از ارزشها، باورها، درک، استنباط، و شیوه های تفکر و اندیشیدن است که اعضای سازمان در آنها وجوه مشترک دارند و نمایانگر بخش نانوشته، اما محسوس سازمان است. هفت ویژگی اساسی وجود دارد که در مجموع، ماهیت فرهنگ سازمانی را در بر می گیرد: نوآوری و ریسک پذیری، توجه به جزئیات، نتیجه گرایی، مردم گرایی، گرایش به تیم، سلطه جویی و ثبات، که هر کدام از این ویژگیها بر روی طیفی از کم تا زیاد قرار گرفته اند. در واقع، اغلب مشوقها یا غیر مشوقها، برای پیگیری فرصت های کارآفرینی در شرکت های بزرگ مبتنی بر فرهنگ شرکت است.

دنبال کردن فرصت های کارآفرینی باید در سازمان، ارزش تلقی شده، پاداش داده شوند و جریمه برای شکست ها به حداقل برسد. سازمان هایی که دارای فرهنگ محافظه کارانه، خشک و مکانیکی باشند، برای ایجاد همکاری و وحدت دچار آشفتگی می شوند، در حالیکه در سازمان هایی که فرهنگ مشوق خلاقیت و نوآوری، کار تیمی کردن و مواردی نظیر این ارزش تلقی شود موجبات موفقیت بلندمدت سازمان فراهم می گردد

د) توجه به سود کوتاه مدت

توقع عمومی این است که کارآفرینی سازمانی، سودهای کوتاه مدتی را ایجاد کند. سازمان هایی که دستیابی به سودهای کوتاه مدت را معیار موفقیت سازمان بدانند و آن را به عنوان یک هدف استراتژیک در سازمان قرار دهند همواره فشار مداومی را بر کارکنان جهت دستیابی به اهداف تعیین شده وارد می کنند که این اقدامات کوتاه مدت یا تفکر کوتاه مدت می تواند به کارکنان و همچنین چشم اندازهای بلندمدت سازمان صدمه بزند. سازمان ها نیاز دارند تا سودهای کوتاه مدت را برای نوآوری های بلندمدت قربانی کنند. این امر می تواند در سرمایه گذاریهای مجدد در تکنولوژی باشد که هیچ نتیجه قابل لمسی را ایجاد نمی کند، مخصوصا در کوتاه مدت.

فرایند و مراحل اجرای استراتژی های کارافرینی سازمانی

عوامل موثر در اجرای استراتژی کارآفرینی سازمانی چیست؟

با توجه به تاکیدی که در ادبیات موضوع بر اهمیت کارآفرینی سازمانی و استراتژی کارآفرینی صورت گرفته است، مقاله حاضر بر آن است تا تاثیر عوامل موثر را بر آن بررسی نماید. بدین منظور در ادامه، مدلی ارائه شده است که یکی از پر کاربردترین مدل ها در استراتژی کارآفرینی سازمانی بشمار می آید و توانسته عوامل تأثیر گذار بر استراتژی کارآفرینی سازمانی را مورد بررسی قرار دهند.

نقش انگیزش در استراتژی کارآفرینی سازمانی چیست؟

انگیزش از کلمه لاتین «موور » گرفته شده است. انگیزش یک فرآیند زنجیره ای است که با احساس نیاز شروع می شود، سپس خواست را بدنبال می آورد و موجب تنش و کشش می شود و در پیامد آن، اقدام برای نیل به هدف صورت می گیرد و سرانجام خواست ارضا می شود. وقتی می گوییم مدیر در کارکنان انگیزش ایجاد می کند، یعنی اقدامی را به عمل می آورد که امیدوار است خواست ها و نیازهای کارکنان را ارضا کند تا به میل او رفتار و عمل کنند. رابینز انگیزش را تمایل به سطوح بالایی از تلاش جهت دستیابی به اهداف سازمانی تعریف می کند، به شرط آنکه تلاش، توانایی برآوردن برخی نیازهای شخص را داشته باشد.

پیندر نیز انگیزش را مجموعه ای از نیروهای انرژی بخش میداند که از درون و ورای وجود شخص نشات می گیرند و آغازگر رفتار مربوز به کار و تعیین کننده شدت، جهت، شکل و مداومت آن می باشند. بنابراین انگیزش فرآیندی روانشناختی و حاصل تعامل بین فرد و محیط است. اهمیت انگیزش در محیط کار، در معادله ای که بیش از نیم قرن پیش توسط مایر انتشار یافت، مشخص شد: «انگیزش ضربدر توانایی، مساوی است با عملکرد شغلی».

این معادله به وضوح نشان می دهد که چرا موضوع انگیزش از مبانی حیطه های مدیریت منابع انسانی، رفتار سازمانی و روانشناسی صنعتی و سازمانی به حساب می آید. موضوع انگیزش، نقش محوری در حیطه مدیریت، به لحاظ عملی و نظری، ایفا می کند. مدیران انگیزش را بخشی جداناپذیر از معادله عملکرد در تمامی سطوح می دانند، در حالی که پژوهشگران سازمانی آنرا سنگ بنای بنیادین در توسعه نظریات سودمند در رابطه با فعالیت های مدیریتی اثربخش تلقی می کنند.

نقش مهارت های فردی در استراتژی کارآفرینی سازمانی چیست؟

یکی از سوال هایی که همواره مطرح می شود این است که چه اشخاصی از نظر شخصیتی کارآفرینان موفق تری خواهند بود. به زبان دیگر چرا در یک موقعیت مشابه و با یک ایده مشابه و با سطح دانش برابر، یک نفر موفق می شود و نفر دیگر موفق نمی شود؟ اگر چه مطالعات زیادی برای پاسخ به این پرسش انجام شده است ولی واقعا پاسخ یکسان و مشخصی به این سوال وجود ندارد و تنها آیتم هایی برای پی بردن به مهارت های فردی ذکر شده اند که عبارتند از: کنترل و نظم درونی، نوآوری، ریسک پذیری، توانایی اداره تغییر، تغییر محوری، پافشاری، رهبری دوراندیشی. ضمنا مهارت های مدیریتی کارآفرینان شامل برنامه ریزی و تعیین اهداف، تصمیم گیری، روابط انسانی، مهارت های مالی و حسابداری، مذاکره، توسعه می باشند

نقش حمایت محیطی ادراک شده در استراتژی کارآفرینی سازمانی چیست؟

هم عوامل محیطی کلان (همانند بازار) و سیاستهای دولت و هم عوامل محیطی خرد (مثل دانشگاه) برای ایجاد کسب و کار جدید بسیار مهم هستند. عوامل محیطی می توانند فعالیت ها و استراتژی کارآفرینی را تسهیل کنند یا مانع ایجاد آنها شوند و آنها نقش مهمی در ایجاد قصد یک فرد برای تاسیس یک کسب و کار جدید ایفا می کنند.

بسیاری از پژوهشگران پیشنهاد می کنند که در مطالعات قصد کارآفرینانه باید به جای محیط واقعی، تصورات فرد از محیط مورد مطالعه قرار گیرد، زیرا انتظار می رود که تصورات فرد از محیط بیشتر از محیط واقعی بر قصد کارآفرینانه تاثیر گذار باشد. یک فرد بر اساس تصورات و برداشت شخصی خود درباره محیط پیرامون، می تواند تصمیم بگیرد که آیا یک کسب و کار جدید را شروع نماید یا خیر. از جمله عوامل محیطی مهم، موانع ادراک شده و حمایت های ادراک شده می باشند. بر حسب حمایت ادراک شده، اگر افراد تصور کنند که محیط کسب و کار مناسب است، ممکن است آنها مایل به ورود در فعالیتهای کار آفرینی باشند.

این فرایند به عنوان “اثر تحریک کننده” معروف است. مثلا یک محیط دانشگاهی حمایت کننده به گونه ای قصد دانشجویان را برای کارآفرین شدن تحریک می کند و آنها را به سوی تدوین و اجرای طرحهای کارآفرینی تشویق می کند. وقتی دانشجویان تصور کنند که محیط – از جمله محیط دانشگاه و شرایط اقتصادی و سیاسی- از فعالیتهای کارآفرینانه حمایت میکند، آنها بیشتر احتمال دارد که اقدام به ایجاد کسب و کار کنند.

از طرف دیگر، وقتی آنها محیط را برای کارآفرینی نامساعد تصور میکنند (مثلا شرایط گرفتن وام و اعتبارات بسیار محدود کننده و مشکل باشد و یا موانع بسیار زیادی برای ورود به بازار وجود داشته باشد یا مراحل تاسیس یک شرکت بسیار زمان گیر و بروکراتیک باشد)، آنها علیرغم نگرش مثبتشان به کارآفرینی تمایل کمتری برای ایجاد کسب و کار جدید دارند. همچنین حمایت خویشاوندان یکی از عوامل محیطی مهم می باشد. مطالعات نشان میدهند که حمایت از طرف اعضای خانواده، آشنایان و دوستان با توسعه کارآفرینی ارتباط دارد و در شکل دادن نگرش مثبت نسبت به یک کسب و کار بخصوص بسیار مهم می باشد

نقش پویایی محیطی ادراک شده در استراتژی کارآفرینی سازمانی چیست؟

در شرایط تغییر محیط خارجی به منظور تثبیت برتری رقابتی، سازمان باید به تجدید منابع با ارزش خود بپردازد. قابلیت های پویا برای سازمانها این امکان را فراهم می آورند تا بر این تغییرات مداوم تاثیر گذار باشند. محیط های پویا و زنده موجب پرورش و بروز استعدادها، توانایی ها، مهارت ها و فرصت هایی می شوند که ممکن است تاکنون ایجاد نشده باشد. این امر از طریق تحت تاثیر قرار گرفتن کارآفرینی از پدیده های درون و بیرون سازمانی حاصل می شود.

نقش نگرش در استراتژی کارآفرینی سازمانی چیست؟

در تعریف نگرش چنین آمده است که نگرش، تمایل به عکس العمل یا پاسخ به یک رفتار مناسب و یا نامناسب است. نگرش عبارت است از حالتی روانی و روانشناسانه عصبی مبتنی بر تجربه است که تاثیری پویا بر فرد اعمال می کند و او را آماده واکنش نشان دادن به شیوه های ویژه در برابر برخی اشیا و وضعیتها می کند. نگرش، وضعیتی به پاسخ مساعد یا نامساعد به یک شی، شخص، نهاد یا یک رویداد است و از اولین عامل تعیین کننده نیات کارآفرینانه به شمار می آید. به بیان دیگر، نگرش عبارتست از درجه ای که شخص، رفتار مطلوب یا غیر مطلوب مورد نظر را از دیدگاه خود ارزیابی می کند. استفاده از این فاکتور در نیات کارآفرینانه به صورتی است که از دیدگاه فرد، تا چه اندازه راه اندازی کسب و کار جالب بنظر می رسد که مؤید تأثیر نگرش بر نیت به شروع یک کسب و کار کارآفرینانه میباشد.

به طور کلی، افراد نگرشی مثبت به کسی و کارهایی دارند که افراد دیگر آن کسب و کارها را مهم ارزیابی می کنند. پیشینه خانواده، قرار گرفتن در معرض کسب و کار دیگران و تجربه ی قبلی در زمینهی کارآفرینی در نگرش افراد نسبت به توسعه ی کارآفرینی تأثیرگذار خواهد بود. لذا هر اندازه افراد نگرش مثبت نسبت به فعالیت های کارآفرینانه داشته باشند، بدون تردید کارآفرینی را به عنوان امری شدنی و امکان پذیر درک کرده و احتمال موفقیت آن ها بیشتر می گردد.

درباره علل کارآفرینی می توان به سه رویکرد متفاوت در این زمینه اشاره کرد: رویکرد شخصیتی، رویکرد جمعیت شناختی و رویکرد نگرشی، که در این بین رویکرد نگرشی از دو رویکرد دیگر جامع تر است. بر اساس این رویکرد آنچه در کارآفرینی قابل بحث است موضوع نگرش هاست و احتمال این که فرد و با یک سلسله نگرش های خاص به سمت کارآفرینی متمایل شود زیاد است. بنابراین، یک مدیریت و برنامه ریزی شایسته و درست در خصوص کارآفرینی نیاز به داشتن نگرش صحیح و مثبت در این زمینه است تا رفتار افراد را در این جهت تحت تاثیر قرار دهد.

نقش هنجارهای ذهنی در استراتژی کارآفرینی سازمانی چیست؟

هنجارهای ذهنی، منعکس کننده فشار اجتماعی است که شخص برای انجام دادن یک رفتار خاص، احساس می کند. بعبارت دیگر، شخص در رفتارش گروهی را به عنوان مرجع در نظر گرفته و رفتار خود را با نیازهای آنان تنظیم می کند. هنجارهای ذهنی در قالب فرهنگ جامعه جای می گیرد. فرهنگ یک جامعه را مجموعه ای عمده از افکار و فعالیت ها، ارزش ها و باورهای مشترک تعریف می کنند. این رویکرد، کارآفرینی را به زمینه فرهنگی اجتماعی مرتبط می کند و به فرهنگ به عنوان عامل تعیین کننده کارآفرینی می نگرد و برای رشد کارآفرین در یک جامعه، تناسب بین سازه های ایدئولوژیکی و رفتار اقتصادی را ضروری می داند. در مجموع، هنجارهای ذهنی به عنوان عقاید فرد، افراد و یا گروههای خاص توصیف می شود که این عقاید رفتارهایی که افراد باید یا نباید انجام دهند را مشخص می کند. بنابراین به وسیله متمرکز شدن روی هنجارهای ذهنی یعنی اثر افراد تاثیر گذار یا افراد مافوق بر افراد تحت نظر در سازمان می توان جو سازمان را بررسی کرد.

نقش کنترل رفتاری ادراک شده در استراتژی کارآفرینی سازمانی چیست؟

کنترل رفتاری ادراک شده همان عقاید افراد در چگونگی تسهیل کردن خلق ارزش از طریق تعام مخاطره پذیر و اقدامات فعال در محیط سازمانی در نظر گرفته می شود. از همین رو می توان تحلیل زنجیره ارزش را برای این گونه موارد  بکار برد و می توان با استفاده از این ابزار روند خلق ارزش را کنترل و پایش نمود.

خلاصه مقاله استراتژی کارآفرینی سازمانی

از مهمترین ویژگی های جهان امروز، تغییرات گسترده، افزایش پیچیدگی ها و رقابت هاست و سازمان های امروزی در محیطی پیچیده و در عین حال پویا فعالیت می کنند. تحولات عظیم و مستمر از خصوصیات این محیط و فضای کسب و کار است که لزوم توجه به هماهنگی با محیط را پررنگ می کند. از سوی دیگر، اقتصاد جهانی در شرف تحول و ایجاد تغیرات ژرف و اساسی است و بالطبع سازمانهای تولیدی و خدماتی نیز از این امر مستثنی نیستند. شرایط محیطی و رقابتی به حدی پیچیده، پویا و نامطمئن است که سازمانها دیگر نمی توانند تنها با تغیرات روبنایی مانند تغییر روشها، سیستمها، ساختار، فناوری و غیره حیات و بقای بلندمدت خود را تضمین کنند.

امروزه سازمان ها نه تنها، به پرورش رفتار کارآفرینانه جهت رقابت موفق در این محیط متغیر و پیچیده نیاز دارند، بلکه برای ادامه حیات و رشد، باید هرچه بیشتر خلاق و نوآور باشند. از اینرو برای این که سازمان ها در بازار، رقابتی تر عمل کنند باید رویکردی کارآفرینانه داشته باشند. لازمه بهره مندی از مزایای کارآفرینی سازمانی، شناخت دقیق عوامل تاثیر گذار بر تمایل به بروز رفتارهای نوآورانه و کارآفرینانه در سازمان است. از اینرو، مقاله حاضر به بررسی استراتژی کارآفرینی سازمانی و عوامل موثر بر تمایل به کارآفرینی سازمانی پرداخته است.

مقوله کارآفرینی سازمانی و استراتژی کارآفرینی به عنوان یکی از موضوعات مهم همواره در حوزه مدیریت مورد توجه بوده است. به دلیل اهمیت موضوع در این تحقیق تلاش شد تا عوامل مختلفی که به طور مستقیم و غیر مستقیم بر تمایل به کارآفرینی سازمانی در صنعت بانکداری تاثیر دارند، مورد بررسی قرار گیرند. این عوامل عبارتند از: انگیزش، مهارت های فردی، حمایت محیطی ادراک شده، پویایی محیطی ادراک شده، نگرش، هنجارهای ذهنی و همچنین کنترل رفتاری ادراک شده. برای نشان دادن ارتباط میان متغیرها ۷ فرضیه مطرح گردید. نتایج به دست آمده از آزمون مدل على تحقیق نشان میدهد که نگرش، هنجارهای ذهنی و همچنین کنترل رفتاری ادراک شده به طور مستقیم بر تمایل به کارآفرینی سازمانی تاثیر دارند.

همچنین متغیرهای انگیزش، مهارت های فردی، حمایت محیطی ادراک شده و پویایی محیطی ادراک شده به طور غیر مستقیم بر تمایل به کارآفرینی سازمانی تاثیر می گذارند. علاوه بر این مشخص گردید که متغیرهای انگیزش و مهارت های فردی بر نگرش تاثیر مثبت دارند و از طرف دیگر، متغیرهای حمایت محیطی ادراک شده و پویایی محیطی ادراک شده بر کنترل رفتاری ادراک شده تاثیر مثبت دارند که این نتایج همسو با نتایج تحقیقات محققان پیشین است. به طور کلی نتایج این تحقیق نشان میدهد که مدل به کار گرفته شده در تحقیق حاضر، عوامل موثر در اجرای استراتژی کارآفرینی سازمانی را به خوبی پیش بینی میکند و به مدیران سازمان ها به ویژه مدیران بانک ها کمک می نماید تا با شناسایی این عوامل به طراحی سیستم ها و استراتژی های مناسب برای تقویت و توسعه فعالیت های نوآورانه و کارآفرینانه در سازمان بپردازند و از این طریق بتوانند مزیت رقابتی کسب نمایند.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع استراتژی کارآفرینی سازمانی برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.

شناخت استراتژیک (Strategic Cognitive) و نقشه یابی شناختی ( در مدیریت استراتژیک Cognitive mapping)

تعریف دقیق شناخت استراتژیک و نقشه یابی شناختی در مدیریت استراتژیک سازمان چیست؟

در این مقاله قصد داریم تا به موضوع شناخت استراتژیک (Strategic Cognitive) و نقشه یابی شناختی (Cognitive mapping) بپردازیم؛ مفاهیمی که می تواند در موضوعات مربوط به برنامه ریزی استراتژیک، تغییر و تحول استراتژیک بسیار حائز اهمیت باشد و جهت گیری استراتژی را به یک سمت و سوی هدفمند سوق دهد. شناخت استراتژیک و نقشه یابی شناختی نقش مهمی در تصمیم گیری مدیران عالی سازمان دارد و می تواند مسیری تازه پیش روی آنها بگشاید. در ادامه به تعاریف تخصصی در باب شناخت استراتژیک و نقشه یابی شناختی پرداخته ایم و سعی شده است تا حد امکان، این مفاهیم بطور کامل شرح داده شوند. در آخر نیز می توانید دیدگاه ها ونظرات خود را نسبت به موضوع شناخت استراتژیک و نقشه یابی شناختی در مدیریت استراتژیک سازمان، با دیگران به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر شناخت استراتژیک و نقشه یابی شناختی

جهان امروز سرشار از تغییرات فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فناورانه است و سازمانها بیش از هر زمان دیگری درگیر رقابت برای بقا و پیشرفت اند. از اینرو، فقط شرکتهایی موفق اند که با نظارت مداوم بر محیط اطراف و موقعیت خود، آمادگی تغییرات استراتژیک و بازسازی مجدد منابع، مهندسی مجدد فرایند ها، شایستگی های محوری و مزایای رقابتی را داشته باشند.

تغییرات استراتژیک در سازمان، محور مطالعه طیف عظیمی از پژوهش ها قرار گرفته است و عناصری که موجب برنامه ریزی استراتژیک و پیاده سازی صحیح آن می شوند به کرات دسته بندی شده اند. در این میان، آنچه همواره در غالب مطالعات، عنصری کلیدی برای موفقیت مطرح می شود مدیر یا رهبر سازمان است که با توجه به ویژگی های شخصی خود و نقشی که در سازمان در حال تغییر ایفا می کند آینده آن را رقم می زند.

شناخت مدیریتی چگونه انجام می شود؟

رهبر، در شرایط تغییر، وظیفه دارد چشم انداز خود را از آینده سازمان توضیح دهد و متعاقب آن، ایجاد زمینه اتحاد و همدلی در میان اعضای سازمان، با هدف اجرای موفقیت آمیز برنامه ها از مسئولیت های اوست. نقش مدیر در سازمان فقط برنامه ریزی و اجرای استراتژی نیست؛ بلکه بخش اعظمی از مسیری که سازمان در جریان تحول استراتژیک طی می کند وابسته به باورها و ادراکات مدیر از سازمان و محیط اطراف آن (شناخت استراتژیک مدیریتی) است. لذا، مدیری موفق است که با بهره برداری از قابلیت های شناختی مدیریتی خود، روندی بهینه برای تشخیص و تصاحبه فرصت ها و همچنین تنظیم مجدد منابع برای استقرار سازمان در شرایط جدید اتخاذ کند.

براین اساس، در این مقاله، مسئله شناخت مدیریتی از دو زاویه بررسی می شود: از زاویه اول، بخش های مختلف سازمان در مسیر تغییرات استراتژیک تشریح می شود و اثر جنبه های شناختی در هر یک از آنها بیان می شود؛ از زاویه دوم، ابعاد شناخت مدیریتی تشریح و آثار آن در تغییرات استراتژیک بررسی می شود.
ابتدا مفهوم شناخت و شناخت استراتژیک تشریح و بیان می شود که چگونه مطالعات حوزه شناخت استراتژیک، به سبب اهمیت تعریف های مدیر از اطلاعات محیطی، تبدیل به جریانی پژوهشی شده است. سپس، ماهیت شناخت استراتژیک و ابعاد آن در سازمان براساس پیش نیازها، ساختار و فرایند استراتژی و خروجی های آن معرفی و در هر قسمت مشخص می شود که شناخت استراتژیک چگونه بر این ابعاد اثرگذار است.

شناخت استراتژیک یکی از ابعاد قابلیت های پویای مدیریتی اطلاق شده است و سپس اثر آن بر فرایند برنامه ریزی و تغییر استراتژیک تشریح می شود. در بخش بعد، نقشه یابی شناختی ابزاری برای استخراج ساختارهای ذهنی معرفی شده است. در این بخش تأکید می شود که نقشه یابی شناختی در طیف گسترده ای از مطالعات به کار برده شده است و در عین حال، کاربرد بسیار مناسبی برای مطالعه ذهن و شناخت مدیران دارد.

مفاهیم اولیه شناخت استراتژیک

در این قسمت پس از تعریف مفهوم استراتژی و مفهوم شناخت، به بررسی تعریف ترکیب این دو پرداخته شده است و پس از بیان مقدمات به تعاریف تخصصی پرداخته شده است.

مفهوم استراتژی چیست؟

استراتژی مفهومی وسیع با تعاریفی متفاوت و در زمینه های گوناگون است؛ بنابراین، دادن تعریفی دارای چارچوب که بتواند در همه حالات کاربرد داشته باشد دشوار به نظر می رسد. با این حال، از میان تعابیر متفاوت برای استراتژی می توان آن را در گسترده ترین معنای خود در حوزه کسب وکار، ابزاری برای افراد و سازمانها دانست که به کمک آن به اهداف تعیین شده دست می یابند. از سوی دیگر، در همه تعاریف داده شده برای استراتژی سه عنصر مشترک وجود دارد:

هدفی خاص که استراتژی برای دستیابی به آن به کار گرفته می شود؛

ویژگی حیاتی بهره گیری از منابع به کمک استراتژی برای رسیدن به اهداف مذکور؛

اینکه در استراتژی، برای حصول اهداف به کمک منابع موجود، مجموعه ای از اقدامات و فعالیت ها ترسیم می شود که تناسب و یکپارچگی مشهودی با یکدیگر دارند

مفهوم شناخت چیست؟

شناخت در مفهوم اولیه خود، تعبیری روانشناسی از ساختارهای درونی مغز است. براساس تعریف «شناخت نظامی از باورهاست که افراد برای ادراک، ساخت و معنابخشی به جهان اطرافشان و تصمیم گیری درباره اقداماتشان از آن بهره می گیرند. همچنین، کولمن شناخت را این گونه تعریف می کند: « مجموعه ای از دانش ها و باورها و فعالیت های ذهنی متمرکز بر اکتساب و پردازش اطلاعات». براساس تعریف دوم، دو عنصر اصلی در تعریف شناخت، فعالیت های ذهنی» و «ساختارهای ذهنی» هستند. البته در مطالعات حوزه روانشناسی هر فعالیت غیر فیزیکی مغز را با شناخت معرفی می کنند؛ اما در مطالعات مدیریت به طور ویژه منظور از شناخت عنصر دوم، یعنی ساختارهای و مدل های ذهنی مدیر در تصمیم گیری های سازمانی.

تعریف شناخت استراتژیک چیست؟

با توجه به تعریف ارائه شده برای مفهوم شناخت، می توان شناخت استراتژیک را ذیل آن تعریف کرد. براین اساس،دانشمندان شناخت استراتژیک را چنین تعریف کرده اند: «ارتباط میان ساختارهای شناختی و فرایندهای تصمیم گیری در مدیریت استراتژیک با توجه به صورت بندی و پیاده سازی استراتژی). در این تعریف، ساختارهای شناختی شامل این موارد می شود: باورهای مدیریت ارشد درباره محیط، استراتژی، سبد دارایی های کسب وکار و وضعیت سازمان. این ساختارهای شناختی در زمان عارضه یابی و انتخاب (صورت بندی استراتژیک)، تعریف و معنا بخشی ادراکات از شرایط و محیط را فعال می کنند و در زمان پیاده سازی استراتژی نیز با معنابخشی به مفاهیم و ارزش ها باعث پیاده سازی صحیح استراتژی می شوند. شناخت استراتژیک به طور ویژه درباره مدیر عامل یک سازمان مطرح است و در شرکت های بزرگ تری که تیم مدیریت ارشد دارند شناخت جمعی آنها مدنظر قرار می گیرد. از این رو، اندازه سازمان و قدرت مدیران سازمان عوامل تعدیل کننده جنبه های شناختی هستند.

تاریخچه شناخت استراتژیک

مقاله پوراک را می توان نقطه عطفی در مطالعات حوزه شناخت مدیریتی معرفی کرد. در این مقاله، نویسندگان مطرح کردند که رقابت میان مدیران بنگاه های فعال در صنعت پوشاک بافتنی اسکاتلند، سازه شناختی ذهنی خود آنهاست که مفهوم رقابت میان شرکت ها را به وجود می آورد و فضای رقابتی این صنعت در حقیقت تعریف این مدیران از محیط پیرامونی آنهاست. این مقاله تأثیرگذار بر پایه دو جریان پژوهشی بزرگ پیش از آن تدوین شده است که هر دوی آنها مبانی رفتار عقلایی سازمان را نقد می کنند.

جریان پژوهشی اول که تقریبا از دهه ۱۹۶۰ آغاز شد، مطرح می کند که با وجود محیط پیچیده و غیر قطعی، محیط سازمان عاملی کاملا برون زا نیست و با متغیر میانجی «تعریف مدیران از محیط» تغییر می کند. از این رو، مدیران به سبب محدودیت های شناختی برای درک محیط، تعریفشان را از محیط ارائه میدهند و این تعریف مبنای فعالیت سازمان می شود.

در جریان دوم که تقریبا در دهه ۱۹۷۰ شکل گرفت، با ظهور نظریه هایی همچون اقتصاد هزینه مبادله بر جنبه های شناختی نقش مدیریت در سازمان تأکید کرد و مطرح کرد که فعالیت های سازمان براساس انتخاب ها و اقدام های مدیر شکل می گیرد. جریان دوم با تأکید بیش از پیش بر اهمیت نقش مدیر در سازمان، تقویت کننده جریان اول در حوزه شناخت مدیریتی بود و براین اساس مطالعات شناختی در مسیر درک بهتری از تعریف مدیران از محیط پیرامونی رشد یافت.

در بخش بعدی، ابعاد تأثیر پذیر و تأثیرگذار سازمان با تمرکز بر جنبه های شناختی مدیریت مطرح می شوند و سپس در بخش ۴ ضمن معرفی قابلیت های شناختی مدیریتی، نقش آن در مدیریت استراتژیک و عملکرد سازمان تشریح شده است.

ماهیت شناخت استراتژیک در سازمان چگونه است؟

محققان با بررسی بدنه دانشی حوزه شناخت استراتژیک، چارچوبی جامع از ابعاد تأثیرگذار و تأثیر پذیر در سازمان با محوریت شناخت استراتژیک ارائه داده اند. در نمودار زیر، الگویی جامع از مفهوم و ماهیت شناخت استراتژیک در سازمان و ابعاد اثرگذار و اثرپذیر آن ترسیم شده است که در ادامه این الگو معرفی می شود. براساس این چارچوب، پیش نیازهای اثرگذار بر شناخت استراتژیک شامل چهار دسته کلی است:

  • عناصر محیطی (پویایی، نوع صنعت و …)؛
  • عناصر سازمانی (ابعاد فعالیت و اندازه)؛
  • عناصر مربوط به تصمیم (ضرورت تصمیم، پیچیدگی تصمیم و …)؛
  • و عناصر فردی (پیش زمینه تحصیلی، تجربه، سبک تصمیم گیری، عوامل شخصیتی و …)

از سوی دیگر، شناخت استراتژیک با سه دسته کلی خروجی ها در ارتباط است: خروجی های فرایندی (کیفیت، سرعت و ویژگی های مرتبط با ریسک تصمیم)؛ اقدامات استراتژیک (اقدامات داخلی و خارجی مانند حرکات رقابتی و تخصیص منابع)؛ و خروجی های اقتصادی (واکنش های بازار سهام، سودآوری و رشد درآمدی).

نکته درخور توجه دیگر در این الگو، روابط متقابل میان پیش نیازها، ساختار شناخت استراتژیک و خروجی هاست. براساس آنچه این نویسندگان مطرح می کنند، همان طور که پیش نیازها بر ساختار شناخت استراتژیک اثرگذار است، شناخت استراتژیک نیز می تواند بر پیش نیازها اثرگذار باشد. همچنین، شناخت استراتژیک با ساختار مشخص خود در حالی منجر به ایجاد خروجی های مشخص می شود که در عین حال خود این خروجی ها می توانند موجب وقوع تغییراتی در شناخت استراتژیک بشوند. همچنین، خروجی ها پس از حصول، موجب اصلاح و تغییر در ساختار عناصر فردی، سازمانی، محیطی و مربوط به تصمیم هستند.

رابطه شناخت استراتژیک و ساختار سازمان چگونه است؟

منظور از ساختار، خصوصیات تقریبا ثابت و الگوهای تکرار شونده رفتاری است. در ادامه به بیان تعاریفی خواهیم پرداخت که ما را در درک بهتر موضوعات مربوط به ساختار سازمانی و رابطه آن با شناخت استراتژیک یاری می کند.

تعریف هویت سازمانی چیست؟

در میان ابعاد ساختار، هویت سازمانی فراگیرترین مفهوم است و شامل ادراک جمعی کارکنان سازمان از ویژگی های برجسته و مجزاکننده سازمان در مقایسه با سایر مجموعه ها می شود. هویت سازمانی، به مثابه عاملی شناختی، برای سازمان مرزی تعیین می کند، افراد و گروه های مختلف را به یک مفهوم مشترک متصل می کند و میان آنها در سازمان ارتباط برقرار می کند. از سوی دیگر، هویت سازمانی سازهای اجتماعی است و با برقرار کردن دیالوگ میان افراد، به پیوستگی و تداوم فرهنگ سازمانی کمک می کند. در حقیقت، هویت سازمانی نیروی محرکه بالقوه برای اقدامات و تغییرات سازمان است.

تعریف چارچوب استراتژی چیست؟

منظور از چارچوب استراتژی، ساختار و قالبی از دانش سازمانی است که افراد در هنگام تصمیم گیری به کمک آن اطلاعات را | غربال می کنند. چارچوب استراتژی بر انتخاب استراتژیک اثرگذار است و مبنای انتخاب را مدنظر قرار دادن موانع داخلی و خارجی می داند. براین اساس، از میان محرک های خارجی مختلف، استراتژیست ها گزینش را با تکیه بر چارچوب شناختی خود انجام میدهند.

تعریف روتین های سازمانی چیست؟

شامل الگوهای تکرار شونده انجام وظایف توسط افراد در سازمان است. با توجه به اینکه روتین ها غالبا ناخودآگاه و بدون جست و جو پدید می آیند، اقدامات و رفتارهای اولیه و ساده تری در زمینه چارچوب استراتژی و هویت سازمانی آشکار می کنند. جنبه های شناختی در روتین های سازمانی، ارتباطات میان افراد را شکل می دهد و پاسخی برای سؤال « چه هدفی داریم و چه کاری باید انجام دهیم» می یابد.

رابطه شناخت استراتژیک و فرایند تغییر استراتژیک چگونه است؟

منظور از فرایند در شناخت استراتژیک، فعالیتهای شناختی واقع شده در سازمان است. اجرای صحیح استراتژی در سازمانها از مرحله ابتدایی تا پیاده سازی همواره تحت تأثیر ابعاد شناختی افراد است. کاتر با هدف معرفی رهبری تغییرات در سازمان، چارچوبی ۸ مرحله ای معرفی می کند که شامل این موارد می شود:

ایجاد احساس ضرورت و فوریت، ایجاد ائتلاف راهنما از طریق تشکیل گروه رهبری، توسعه چشم انداز و استراتژی، انتقال چشم انداز تغییر به افراد، توانمندسازی کارکنان برای انجام اقدامات فراگیر، خلق پیروزی های کوتاه مدت و ایجاد انگیزش برای افراد، جمع بندی پیروزی ها و ایجاد تحول بیشتر و نهادینه کردن دیدگاه های جدید در فرهنگ.

در سراسر این مراحل هشت گانه، اهمیت شکل گیری شناخت های اجتماعی به چشم می خورد. به طور خاص، بخش عمده ای از این فرایند تغییر در سازمان، مربوط به آمادگی برای تغییر هم در سطح فردی، هم در سطح گروهی و هم در سطح سازمانی است. در این خصوص مطرح می شود که ابعاد شناختی آمادگی برای تغییر یکی از اساسی ترین پیش نیازها برای تغییر است؛ و به طور دقیق تر دو باور شناختی بر فرایند تغییر تأثیرگذارند. در سطح فردی، می توان از ۵ باور شناختی نام برد که آمادگی را برای تغییر در افراد تسهیل می کنند.

گام اول، باور به اینکه تغییر برای سازمان نیاز است؛ دوم اینکه تغییر پیشنهاد شما راه حل مناسبی برای رفع مسائل سازمان است؛ سوم حس سودمندی افراد را برای تغییر و باور آنها را به اینکه آیا ظرفیت آغاز به تغییر دارند یا خیر مطرح می کنند. موضوع شناختی چهارم در آمادگی به تغییر مشتمل است بر آنکه فرد باور داشته باشد که سازمانش از او حمایت می کند و در نهایت باور پنجم به ارزندگی تغییر از نگاه افراد اشاره دارد که بر این اساس فرد در حالتی آماده تغییر است که از لحاظ شناختی، تغییر را برای خود و نقشش در سازمان ارزنده بداند.

همچنین، در سطح گروهی و سازمانی، اهمیت ابعاد شناختی در آمادگی برای تغییر از آنجا مشخص می شود که افراد در سازمانی پس از مدتی احساس وابستگی می کنند و خود را بخشی از گروه میدانند؛ بنابراین، باورهای جمعی موجود، موتور محرکی هستند برای مقاومت در برابر تغییر و یا آمادگی برای تغییر. از این رو، رهبران تغییر تلاش می کنند تا با جمعی سازی ارزش های تغییر و اهمیت آن برای سازمان، روی باورهای شناختی تأثیر بگذارند و به ویژه با تحریک ارزش های موجود در داخل گروه های کاری، با ترویج شفاهی شایعه تغییر و معنابخشی به آن، آمادگی های شناختی را برای تغییر فراهم کنند.

از این رو، محققان نیز، در الگوی جامع خود، فرایند استراتژی را در دو بخش اصلی صورت بندی (شامل پایش محیط، معنا بخشی و تصمیم گیری و پیاده سازی استراتژی شامل معنابخشی، معنادهی و طرح مسئله) و دو بخش فرعی، یادگیری سازمانی و تغییر استراتژیک تشریح کرده اند. در ادامه به تشریح این بخشها پرداخته ایم.

تعریف صورت بندی استراتژی چیست؟

منظور از صورت بندی استراتژی، مبتنی بر مفهوم « استراتژی به مثابه الگو»، ترکیبی از فعالیت ها شامل پویش، معنابخشی و تصمیم گیری استراتژیک است. در این بخش، مدیران با ترویج مفاهیم جدید و خارج از حالت معمول اقدام به معنابخشی می کنند. در موضوع پویش و تصمیم گیری نیز استراتژیست ها تلاش می کنند تا با نگاهی به گذشته و یادگیری های ناشی از آن از یک سو و نگاهی به آینده و پیش بینی نتایج اقدامات از سویی دیگر استراتژی را صورت بندی کنند. ابعاد شناختی عاملی تعدیل کننده در تفسیر است.

تعریف پیاده سازی استراتژی چیست؟

شامل چرخه ای مداوم از معنادهی است که مدیران ارشد و مدیران میانی و کارکنان با مرتبه های پایین تر انجام می دهند و همچنین مشتمل است بر مطرح کردن مسئله توسط مدیران میانی، به معنای فعالیت هایی که باعث جلب توجه افراد سازمان به روندها، رویدادها و توسعه های سازمان می شود. در مرحله پیاده سازی استراتژی، کارکنان دچار ابهام درباره ماهیت و آینده سازمان می شوند. در این میان، علاوه بر اینکه مدیران ارشد وظیفه معنادهی به استراتژی را برعهده دارند، نقش مدیران میانی و سایر کارکنان رده های پایین تر در تفسیر و معنابخشی به این مفاهیم بسیار پررنگ است. در این قسمت، ابعاد شناختی بر ترجمه و تفسیر معانی در سازمان نقش مهمی دارد.

تعریف تغییر استراتژیک و یادگیری سازمانی چیست؟

محققان تغییر استراتژیک را ترکیبی از تغییرات در محتوای استراتژی و وضعیت محیطی و سازمانی می دانند که توسط مدیران در فرایند تغییر اتفاق می افتد. در فضای این تغییر علاوه بر ابعاد یادگیری و عقلایی، ابعاد شناختی نیز اثرگذارند و موجب ایجاد تغییر در ابعاد تفسیر پذیر سازمان می شوند. در مسیر یادگیری سازمانی، اکتساب دانش، توزیع اطلاعات، تفسیر اطلاعات و حافظه سازمانی موضوعیت می یابند که در همه این ابعاد ساختار دانشی ناشی از شناخت مدیریتی بر روند یادگیری اثرگذار است.

ابعاد شناخت استراتژیک چگونه است؟

در این بخش، با نگاهی به قابلیت های پویای مدیریتی به شکلی عمیق تر به نقش قابلیت های شناختی در توسعه استراتژیک سازمان پرداخته شده است. در ادامه این بخش نیز به تعاریف اختصاصی خواهیم پرداخت.

تعریف قابلیت های پویای مدیریتی چیست؟

یکی از رویکردهای اصلی در بررسی استراتژیک سازمانها رویکرد « منبع محور» است. پایه رویکرد منبع محور سازمان بر این اصل استوار می شود که یک سازمان برای خلق مزیت رقابتی وابسته به منابع درونی خود است و در حقیقت این منابع سازمان است که منشأ خلق مزیت می شود. بر این اساس، این منابع ارزشمند، کمیاب، تقلیدناپذیر و جایگزین ناپذیر سازمان هستند که موجب توانمندسازی یا محدودسازی یک سازمان در ورود به بازارهای مختلف مدنظر قرار می گیرند.

با این حال، آنچه در این رویکرد کمتر به چشم می خورد این حقیقت است که فقط منابع کافی نیست و برای مزیت سازی، سازمان نیاز به خلق و تقویت مجموعه ای از قابلیتها دارد. به ویژه با ورود به دهه ۱۹۹۰ و شکل گیری محیط های پویای صنعت، سکون و نادیده گیری پویایی محیط بازار در این رویکرد بیشتر مشخص شد و پس از آن نظریه های مکمل با خلق مفهوم قابلیت های پویا سعی در ترمیم و تقویت این رویکرد داشته اند. در یک نگاه کلی، رویکرد قابلیت های پویا اهمیت بازسازی منابع براساس تغییرات محیط، برای خلق مزیت رقابتی را محور تمرکز استراتژی سازمان می داند. در ادامه با تفصیل بیشتری به شرح این مفهوم پرداخته می شود.

بر اساس تعریفی عمومی، قابلیت به «ظرفیت انجام یک فعالیت مشخص به شکلی قابل اطمینان و با حداقلی از یک میزان رضایت بخشی» گفته می شود. از میان قابلیت های گوناگونی که هم برای افراد و هم برای سازمانها بیان شده است، روزنبلوم  بیان می کند که مدیران عامل می توانند دارای قابلیت های پویایی باشند که به تغییرات استراتژیک داخل سازمان کمک کند. این قابلیت های پویا در مقاله های دیگر، با اصطلاح «قابلیت های پویای مدیریتی» معرفی می شود که هدف از شکل دهی و رشد قابلیت ها آن است که مدیران با تکیه بر مزیت های رقابتی سازمان، منابع را خلق کنند و سپس یکپارچه کنند.

از سوی دیگر، بخش عمده ای از قابلیت های پویای مدیریتی، تنظیم مجدد این منابع به منظور اعمال تغییرات استراتژیک است. با توسعه این مفهوم بیان شده است که قابلیت های پویای مدیریتی، علاوه بر آنکه سبب ساختاردهی به منابع داخل سازمان می شود، با اتصال به مفهوم بزرگ تر قابلیت های پویای سازمانی، بر روابط سازمان با محیط بیرون نیز اثرگذارند.

سازوکار این قابلیتها که از آن با عنوان هماهنگ سازی دارایی ها یاد می کنند، شامل جست وجو برای منابع و قابلیت ها، گزینش آنها، سرمایه گذاری، چیدمان و تنظیم مجدد آنهاست. این هماهنگ سازی دارایی ها با سه عملکرد اصلی معرفی می شود که مشتمل است بر تشخیص فرصتها و تهدیدها، تصاحب فرصت ها از طریق گزینش میان اقدامات ممکن و سرمایه گذاری و چیدمان منابع برای آنها و همچنین تنظیم مجدد و تغییر شکل سازمان و منابع آن برای این هدف.

زیرساخت قابلیت های مدیریتی پویا کدامند؟

قابلیت های مدیریتی پویا بر سه منبع مدیریتی استوارند: سرمایه اجتماعی مدیریتی، سرمایه انسانی مدیریتی شناخت مدیریتی. در این بخش ابتدا هر سه مفهوم به شکل مختصر شرح داده شده و سپس به صورت خاص به جنبه های شناختی مدیریتی پرداخته شده است.

تعریف سرمایه اجتماعی مدیریتی چیست؟

سرمایه اجتماعی مدیریتی اعتبار و تعاملات قوی مدیر با محیط پیرامون است که از روابط دوجانبه رسمی و غیررسمی وی با دیگران ناشی می شود. روابط حاصل از سرمایه اجتماعی می تواند مدیر را دارای امتیازی کند که به کمک آن به اطلاعات مربوط به فرصت های جدید برای سازمان دسترسی پیدا نماید. علاوه بر این، سرمایه اجتماعی می تواند از لحاظ کشف فرصتها و تنظیم مجدد منابع نیز کارساز باشد. برای مثال، وجود روابط خارج از سازمان مدیر را در جذب سرمایه یا نیروی کار توانمند می کند.

تعریف سرمایه انسانی مدیریتی چیست؟

سرمایه انسانی در اینجا به معنای مجموعه مهارتها، آموزش های تجربه ها و دانش هایی است که نیروی انسانی در طول زندگی حرفه ای خود توسعه می دهد و این سرمایه می تواند برای سازمان بسیار مفید و ارزش آفرین باشد. باید توجه داشت که این سرمایه انسانی در مواردی منحصر به یک تیم، واحد، سازمان، صنعت یا فناوری است و در موارد دیگر در همه بخشها مشهود است و جنبه عمومی دارد؛ از این رو، تفاوت در سرمایه انسانی مدیر در سراسر قابلیت های پویا اثرگذار است. مدیران دارای توانایی های متفاوت عمومی، فناورانه، صنعتی و … در کشف و تنظیم مجدد منابع و قابلیت های سازمان کنش های متفاوتی دارند.

تعریف شناخت مدیریتی چیست؟

بنا به تعریف، شناخت مدیریتی شامل ترکیبی از مدل های ذهنی و باورها می شود که به ساختار دانشی نیز معروف است. ساختارهای دانشی مدیر از این رو حائز اهمیت اند که در موج عظیم اطلاعات پیرامونی سازمان که مدیر با آن مواجه می شود، به درک او از فرصت ها و تحولات بازار شکل می دهد و موجب تصمیم گیری او می شود. علاوه بر این، فعالیت ها یا فرایندهای ذهنی شامل این موارد می شود: ادراک و توجه، حل مسئله و استدلال، زبان، برقراری ارتباط و شناخت اجتماعی؛ و از سوی دیگر قابلیت مدیریت و تنظیم احساسات و عواطف شخصی نیز یکی از قابلیت های پویای مدیریتی است.

تعریف روابط میان زیرساخت ها چیست؟

باید توجه داشت که اگرچه هر سه این عناصر زیرساخت های قابلیت های پویای مدیریتی هستند، روابط متقابلی نیز با یکدیگر دارند. از سویی، هر سه این عناصر از طریق کسب تجربه های پیشین توسعه می یابند، لذا تجربه های مشابه هم زمان بر هر سه آنها اثرگذارند. از سوی دیگر، هریک این عناصر بر یکدیگر نیز اثر می گذارند. شناخت مدیریتی از طریق اثرگذاری بر جست و جو و جذب اطلاعات در طول آموزش و حصول تجربه کاری سبب توسعه سرمایه انسانی می شود.

همچنین، سرمایه انسانی نیز بر شناخت مدیریتی اثرگذار است و نتیجه برخی از مطالعات مانند پژوهش ملون، نشان میدهد که واکنش مدیران و درک آنها از مشکلات کسب وکار وابسته به تخصص آنهاست. سرمایه اجتماعی نیز با کسب دانش از تعاملات اجتماعی سبب تقویت سرمایه انسانی می شود و در مسیر بالعکس جست و جو برای تخصص های مشخصی از افراد سبب ایجاد شبکه های اجتماعی می شود. در نهایت، روابط متقابلی میان سرمایه اجتماعی و شناخت مدیریتی وجود دارد. نوع باورها و ارزش هایی که مدیر در ذهن خود ساخته است عاملی اثرگذار برای تصمیم گیری درباره انتخاب و نحوه تعاملات اجتماعی است. همچنین، روابط اجتماعی مدیر می تواند بر شناخت و ادراک مدیر از فرصت های بیرونی و مزایای رقابتی درونی اثرگذار باشد.

افزایش عملکرد بنگاه به کمک قابلیت های شناختی

مطالعات متعددی اثر جنبه های مختلف شناختی را بر تغییرات استراتژیک در سازمانها بررسی کرده اند. در زمینه ساختارهای دانشی، مطالعاتی هستند که مشخص می کنند تفاوت در ساختارهای دانشی گوناگون منجر به تفاوت در تغییرات استراتژیک می شود. برای مثال، محققان در مطالعات خود دریافتند که ذهنیت مدیران در زمینه واکنش سازمان به تغییرات محیطی تعیین کننده است و ساختارهای ذهنی آنها موجب ایجاد تغییر یا مقاومت در برابر تغییرات استراتژیک می شود.

در زمینه فرایندهای ذهنی، مطالعات متعددی وجود دارند که اثر این فرایندها را بر انتخاب ها و تصمیمات سازمان بررسی کرده اند و به اهمیت این فرایندهای مدیریتی به مثابه عامل انتخاب اشاره کرده اند.  توجه مدیران به یک دسته خاص از بخشها،  گزینه ها و قابلیت های سازمان سبب رشد و شکل گیری مسیر آنها می شود و همچنین آینده سازمان در مواردی وابسته به تفسیر مدیر از تهدیدها و فرصت های محیط پیرامونی است.

محققان با تکیه بر قابلیت شناختی مدیریتی مدلی را توسعه داده اند که اثر سه بعد اصلی این قابلیت یعنی ادراک و توجه، حل مسئله و استدلال و همچنین زبان، برقراری ارتباط و شناخت اجتماعی را بر سه بعد اصلی قابلیت های پویای مدیریتی (تشخیص، تصاحب و تنظیم مجدد) و سپس بر تغییرات استراتژیک و به تبع آن افزایش عملکرد سازمان بررسی می کند.

اثر قابلیت های شناختی بر تشخیص فرصتها از طریق ادراک و توجه چقدر است؟

در شرایطی که عدم قطعیت و پیچیدگی در محیط بسیار زیاد است توانایی تشخیص و خلق فرصت برای مدیر نوعی قابلیت محسوب می شود. در این میان، دو ویژگی ذهنی «ادراک» و توجه می تواند به مدیر برای تشخیص بهتر کمک کند. « ادراک» فعالیتی ذهنی است که اطلاعات را در قالب تصاویر حسی در مغز سازماندهی می کند و در زمان وقوع آنها در جهان واقعی به تفسیرشان می پردازد. اگر چه باورهای تاریخی ذهن به ویژه در زمان وجود اطلاعات مبهم موجب تحریف ادراک می شوند، مطالعات نشان می دهند که داشتن دانش تخصصی و تجربه کافی، ادراک صحیح از استراتژی را ساده می کنند.  ادراک از این رو اثرگذار است که زمان نیاز برای سازماندهی ذهنی به الگوهای نوظهور محیطی، تفسیر صحیح داده مرتبط و تشخیص سریع فرصتهای پیرامون سازمان به کمک استراتژیست می آید.

توجه تمرکز ذهنی بر مجموعه ای از اطلاعات ادراکی موجود است. توجه یک ماهیت وابسته به مسیر دارد و تمرین و آموزش می تواند موجب تقویتش شود. در عین حال، اثر قابلیت شناختی توجه برای مدیران زمانی مشخص می شود که میان فرصت ها و تهدیدهای موجود در محیط، مدیر می تواند با تمرکز بر گزینه های درست و حذف گزینه های غیر بهینه، بهترین تشخیص را از محیط رقم بزند.

اثر قابلیت های شناختی بر تصاحب فرصت ها از طریق حل مسئله و استدلال چقدر است؟

تصاحب فرصت ها نیازمند تصمیم گیری و حل مسائل و موانع موجود برای سرمایه گذاری استراتژیک است. براساس تعریف، حل مسئله، به معنای فکر کردن به هدف حل سؤالی مشخص است که از طریق فعالیت های ذهنی از یک حالت اولیه ذهنی شروع می شود و به وضعیت با محوریت هدف می رسد. کولمن نیز استدلال را این گونه تعریف می کند؛ نوعی فعالیت ذهنی با تمرکز بر پیداکردن راهکاری برای مسئله از طریق بهره گیری از قواعد منطقی یا سایر فرایندهای عقلایی.

این دو قابلیت شناختی، در موارد مختلفی به کمک استراتژیست می آیند. یکی آنکه برای برطرف کردن موانع، این قابلیت ها هم از منظر حل قاعده مدار مسائل و هم از منظر حل خلاقانه آنها فرایند ذهنی مدیران را تسهیل می کنند؛ و همچنین طراحی یک مدل کسب و کار مناسب برای تصاحب فرصت نیازمند نوعی چارچوب منطقی پشتیبان است؛ و نیز اجرای این مدل نیازمند در کنار هم قرار دادن قطعات مختلفی از پازل مانند تناسب استراتژیک و منابع مکمل است که وجود یک ساختار ذهنی عقلایی صحیح موجب تسریع آن می شود.

اثر قابلیت های شناختی بر تنظیم مجدد دارایی ها از طریق زبان، برقراری ارتباط و شناخت اجتماعی

اگر چه تعریف مفهوم کلان زبان دشوار است و توافق نظر در میان تعارف گوناگون وجود ندارد، به طور کلی می توان زبان را نظامی از آواها و نمادها برای برقراری ارتباط دانست. بخش مهمی از وظیفه مدیران ارشد تنظیم مجدد دارایی ها، متقاعد کردن افراد برای پذیرش شرایط جدید و تمرکز بر تغییرات استراتژیک مورد نظر است. در این مورد، زبان و توانایی شناختی برقراری ارتباط برای پیشبرد اهداف مدیران در سازمان بسیار حائز اهمیت است. از سوی دیگر، تنظیم مجدد منابع به همکاری و همدلی افراد در سازمان نیز نیازمند است. در این میان، شناخت مدیر از ساختار اجتماعی سازمان به وقوع این همکاری به طور بهینه کمک می کند.

همچنین، قابلیت شناخت اجتماعی شامل توانایی فهمیدن نظرهای دیگران است و درنتیجه به صورت بالقوه بر برقراری ارتباط با آنها تأثیر دارد. این شناخت اجتماعی موجب افزایش اعتماد میان افراد و درنتیجه پرورش روحیه همکاری می شود. علاوه بر این، وجود شناخت صحیح از روابط اجتماعی افراد می تواند به خلق مشوقها و مدیریت قدرت های اجتماعی درون سازمان به منظور رفع موانع تغییر یاری رساند.

تعریف نقشه یابی شناختی در شناخت استراتژیک مدیران چیست؟

با تکیه بر آنچه در بخش های پیشین درباره اهمیت شناخت مدیران از محیط پیرامونی و قابلیت های سازمان بحث و بررسی شد؛ دسترسی به این شناخت مدیریتی حائز اهمیت است؛ زیرا فرایند برنامه ریزی استراتژیک و تصمیم گیری در سازمان را در مجرای صحیح خود به جریان می اندازد. همانطور که مشخص است، قابلیت های شناختی یک فرد، ناشی از باورهای شناختی موجود در ذهن اوست و از این منظر برای مطالعه شناختی مدیران استراتژیست یک سازمان، بررسی قالب های ذهنی و باورهای آنها در زمینه موضوع مورد نظر بسیار مهم است.

روش های گوناگونی برای درک بهتر این شناخت معرفی شده است که هر یک معایب و مزایایی دارند. برای مثال، باید توجه داشت که بخشی از فرایندها خودآگاه اند و برای افراد دارای تصاویر ذهنی هستند. این دسته از فرایندها و ساختارها بیشتر در دسترس اند و از طریق روش های متنوع تری احصا می شوند؛ اما بخشی از آنها ناخودآگاه اند و درنتیجه دسترسی و بررسی آنها به سادگی میسر نیست و نیاز به مطالعات و تلاش های حوزه روانشناسی و علوم اعصاب دارد.

در زمینه ساختارهای شناختی در دسترس مدیران، روش ها بسیار متعددند و در مطالعات مختلف از آنها استفاده شده است. از میان گزینه های متنوع برای دسترسی و مطالعه ابعاد ذهنی، نقشه یابی شناختی یکی از کاربردی ترین روش هاست. توضیح لازم اینکه اصطلاح نقشه یابی ذهنی نوعی (مشترک لفظی) است و لازم به صورت مداوم در تلاش برای معنابخشی به محیط اطراف خود هستند. برای این امر، آنها از یک نظام ساختارسازی استفاده می کنند که بر اساس آن، در ذهن هر اطلاعات جدید کسب شده با اطلاعات پیشین مقایسه می شود، نقاط تفاوت و تشابه شناسایی می شود و ساختارها و روابط میان آنها تبیین می شود.

به طور کلی، نقشه های شناختی دو عنصر اصلی دارند که شامل مفاهیم و باورهای علی می شود. مفاهیم شامل برخی خصوصیات یا جنبه های شناختی موضوع مورد مطالعه می شود و در عین حال باورهای علی روابط میان این مفاهیم را به تصویر می کشد. در نقشه شناختی، معمولا مفاهیم را گره ها و روابط على را خطوط به تصویر می کشند که مفاهیم را به یکدیگر متصل کرده اند. از سوی دیگر، ممکن است هر یک از بردارها براساس رابط مثبت یا منفی میان مفاهیم، علامت (+) یا (-) به همراه داشته باشند و همچنین میزان و شدت رابطه نیز در آنها مشخص شود.

انواع نقشه های شناختی کدامند؟

نقشه های شناختی انواع متفاوتی دارند و در هر پژوهش وابسته به سؤال تحقیق، از نوآوری های گوناگونی برخوردارند. دانشمندان انواع نقشه ها را در سه بخش دسته بندی کرده اند: نقشه های علی، نقشه های معنایی و نقشه های مفهومی.

تعریف نقشه های على چیست؟

نقشه یابی علی رایج ترین روش در نقشه یابی شناختی است. در این نوع از نقشه ها معمولا هر سازه یک عبارت تک قطبی یا دوقطبی است که استدلال فرد از موضوع مورد بررسی را نمایش می دهد؛ و سازه ها دارای روابط علت – معلولی هستند که با کمک بردارهای جهت دار این روابط نمایش داده می شوند. نمودار فوق مثالی از یک نقشه على است که ساختارهای شناختی یک دانش آموز در زمینه انتخاب یک درس مرتبط با طراحی را نمایش میدهد.

تعریف نقشه های معنایی چیست؟

نقشه های معنایی برای کندوکاو یک موضوع، بدون حضور موانع و روابط پیچیده استفاده می شود. این نقشه ها حاوی یک موضوع محوری در مرکز نقشه هستند که در اطراف آن سازه های مفهوم ساز اصلی قرار دارند و هر یک از این سازه ها توسط زیرسازه های دیگری توسعه داده شده اند. نمودار زیر مثالی از یک نقشه معنایی است که عبارات حول موضوع زبان مدل سازی یکپارچه ترسیم شده است.

تعریف نقشه های مفهومی چیست؟

نقشه های مفهومی که به نوعی ترکیب دو نوع قبلی هستند، نمایشی تصویری از ابعاد یک مفهوم هستند که در آنها گرهها سازه های مفهومی و خطوط روابط میان آنها را مشخص می کند. در این نوع نقشه ها روابط می تواند یک به یک، چند به چند، جهت دار و یا بدون جهت باشند. همچنین، روابط میان آنها می تواند دائم یا موقتی باشد. این دسته از نقشه ها در این موارد کاربرد دارند: خلق ایده؛ طراحی یک ساختار پیچیده؛ برقراری ارتباط میان ایده های پیچیده؛ کمک به انتقال مفهوم با اتصال دانش قدیم و جدید؛ و ارزیابی، ادراک و عارضه یابی درباره نقاط مبهم موضوع. نمودار ۶، | مثالی از ادراک یک فرد از مفهوم زبان مدل سازی یکپارچه در قالب نقشه مفهومی است.

مراحل و فرایند نقشه یابی شناختی چگونه است؟

مراحل اجرای نقشه یابی شناختی بر حسب نیاز پژوهش، جزئیات هر تحقیق و نوع نقشه بسیار متنوع است. با این حال، مراحل کلی همه این نقشه ها به نوعی مشابه است و مطابق با آنچه متخصصان این حوزه پیشنهاد می دهند شامل شش مرحله اصلی ذیل است:

  • گام اول: شفاف سازی درباره اهداف و اطلاعات مورد نیاز؛
  • گام دوم: برنامه ریزی درباره نحوه و منبع جمع آوری داده های مورد نیاز؛
  • گام سوم: دریافت دانش مورد نیاز با استفاده از روشهای مختلف گردآوری داده؛
  • گام چهارم: ساخت نقشه مفهومی اولیه؛
  • گام پنجم: ساخت نقشه با جزئیات روابط و یا اجماع نقشه ها در صورت نیاز؛
  • گام ششم: آزمایش، تفسیر و روایی سنجی.

نکاتی پیرامون نقشه یابی شناختی

همان طور که مطرح شد، نقشه یابی شناختی نوعی روش تحقیق، دارای جزئیات فراوان در ابعاد و مراحل مختلف خود است. در این بخش به طور مختصر برخی از انتخاب ها در مراحل گوناگون معرفی شده اند.

انتخاب ها در زمینه روش استخراج اطلاعات: روش های گوناگونی برای استخراج اطلاعات وجود دارند که براساس منبع دریافت اطلاعات متفاوت اند. اگر به اسناد آرشیوی مراجعه کرده باشیم، تحلیل محتوا یکی از مهم ترین روش های نقشه یابی شناختی است. در مواردی که منبع اطلاعات خبرگان باشند، به طور کلی در دو دسته سؤالات ساختاریافته و ساختار نیافته قرار می گیرند. در زمینه روش های ساختاریافته تر، فرایند ساده تر و اجماع ساده تر نقشه ها از مزایای روش محسوب می شود و در نقطه مقابل عیب آنها این است که به سبب ساختار محدود، پیش قضاوتی درباره دانش موجود دارند و نمی توان به کمک آنها همه مفاهیم محتمل را شناسایی کرد.

انتخاب ها در زمینه نقش پژوهشگر: پژوهشگر در طول استخراج دانش از پاسخگو، تعاملاتی با | فرد دارد که حجم و گستره این تعاملات را می توان در سه بخش دسته بندی کرد. در حالت اول، پژوهشگر منحصرا نقشه یابی می کند؛ استخراج مفاهیم و روابط بر عهده اوست. در حالت میانی، پژوهشگر نقشه یابی را رهبری می کند؛ اما وظیفه اصلی برعهده پاسخگوست. در حالت سوم، پژوهشگر دخالت حداقلی در نقشه یابی دارد و نقشه را تمام پاسخگو ترسیم می کند.

انتخاب ها در زمینه روش ترسیم نقشه: روش اول، روش سنتی کاغذ و خودکار است. این روش از این رو که به درک بهتر پاسخگو کمک می کند کاربرد دارد. در روش دوم، استفاده از نرم افزارهایی مانند کوکومپ، دیسیژن اکسپلورر، ویژن کوئست، کوپ سافتور است که فرایند را برای پژوهشگر تسهیل می کند.

انتخاب ها در زمینه ترسیم نقشه اجماعی: در شرایطی که موضوع بررسی نقشه شناختی چندین فرد به جای یک فرد باشد، لازم است تا پس از ترسیم نقشه های فردی، نقشه اجماعی ترسیم شود. در این مرحله، چهار حالت کلی ذیل ممکن می شود.

در حالت اول، پژوهشگر به تنهایی نقشه ها را اجماع می کند. برای مثال، پژوهشگر از مفاهیم مشترک در همه نقشه ها استفاده می کند. در عین سریع و ساده بودن این روش، خطای پژوهشگر محتمل تر است. در حالت دوم، پژوهشگر و پاسخگو یا پاسخگویان در کنار یکدیگر نقشه اجماعی را ترسیم می کنند. در این حالت که در یک کارگاه مشترک اتفاق می افتد، اگرچه به نظر پاسخگویان اهمیت داده شده است، ممکن است اتفاق نظر سریع همگان، منجر به کلی گویی نقشه شود. در حالت سوم، پژوهشگر سرنخ اولیه را ارائه می دهد و پاسخگویان با بحث و تبادل نظر نقشه اشتراکی تهیه می کنند. در این حالت اگر چه تعمیق بیشتری واقع می شود، زمان بری پژوهش مدنظر است. در نهایت، در حالت چهارم، گروه بدون استفاده از نقشه های انفرادی اولیه، نقشه اجماعی را ترسیم می کند. در این حالت که زمان بسیار کمتری صرف خود می کند و همچنین برای پذیرش خروجی توسط جمع کاربرد دارد، هنگامی که پاسخ گویان از سطوح مختلفی وارد بحث شوند و یا تضاد منافع در مفاهیم وجود داشته باشد، از نقشه های انفرادی برای تسهیل امر استفاده می شود.

انتخاب ها در زمینه روش تجزیه و تحلیل و تفسیر نقشه

برای تجزیه و تحلیل نقشه های شناختی، سه محور می تواند مدنظر قرار گیرد

١. پیچیدگی نقشه، بر اساس تعداد سازه ها و روابط میان آنها بررسی می شود؛ که تعداد بیشتر سازه ها و روابط، نمایانگر تسلط و دانش و مهارت بیشتر پاسخگو در موضوع است.

۲. شکل و ساختار نقشه نیز اهمیت دارد. هر چه تسلط یک فرد بر موضوع مدنظر بیشتر باشد، عناصر آن موضوع بیشتر به یکدیگر مرتبط می شوند. نقشه هایی که کمتر حالت جزیره ای دارند نقشه های غنی تری هستند.

٣. محتوای نقشه باید تحلیل شود. در این مورد، بررسی سازه های با بیشترین تکرار و بیشترین تعداد روابط نمایانگر سازه های مرکزی و غالب هستند. همچنین، تمرکز بر این دسته از سازه ها از این رو مناسب است که می توان یک نقشه شناختی کوچکتر از آنها استخراج کرد. از سوی دیگر، تحلیل های خوشه ای روی سازه ها، ساختارهای اصلی و بخش های کلان نقشه را مشخص می کند.

خلاصه مقاله شناخت استراتژیک

و بر اساس آنچه گفته شد بیان می شود که با هدف بقا و رقابت پذیری سازمان، تغییرات استراتژیک از یک زاویه وابسته به درک مدیران و رهبران سازمان از محیط و وضعیت سازمانی است. این مسئله بدین سبب موضوعیت می یابد که محیط پیرامونی سازمان مملو از اطلاعات و فرصت ها و تهدیدهاست و مواجهه سازمان با این محیط وابسته به گزینش اطلاعات و تفسیر آن در سازمان از طریق شناخت مدیریت است.

در این مقاله تلاش شد تا با مرور پیشینه پژوهشی مرتبط با حوزه شناخت، درک کلی از این جنبه مفاهیم مدیریت استراتژیک حاصل شود؛ بنابراین، پس از ارائه تعاریف اولیه از معنای شناخت و شناخت استراتژیک ، ابتدا ماهیت شناخت استراتژیک در سازمان بررسی شد و پیش نیازها، ساختار، فرایند و خروجی هایی که در سازوکار تغییر استراتژیک تحت تأثیر شناخت استراتژیک قرار می گیرند معرفی شد.

سپس، در بخش بعدی، مفهوم قابلیت های پویای مدیریتی و قابلیت های شناختی مدیریتی معرفی شدند و با توجه به ساختار سه گانه قابلیت های شناختی شامل ادراک و توجه، حل مسئله و استدلال و زبان، برقراری ارتباط و شناخت اجتماعی، آثار این دسته از قابلیت ها بر سه جریان هماهنگ سازی دارایی ها شامل تشخیص و تصاحب فرصت ها و تنظیم مجدد منابع بررسی شد.

در نهایت، با توجه به اهمیت احصای مفاهیم شناختی مدیریت برای حصول برنامه ریزی صحیح استراتژیک، روش نقشه یابی شناختی معرفی شد و برخی از ابعاد آن بررسی شد. نتایج این پژوهش به پژوهشگران و تصمیم گیرندگان در حوزه برنامه ریزی و تغییر و تحول استراتژیک از این رو کمک می کند که بیش از پیش بر اهمیت ساختارهای ذهنی مدیران و رهبران تحول تأکید دارد و می تواند مسیر را برای تلاش های آینده به منظور شناسایی ویژگی های شناختی مدیران و بررسی خصوصیات آنها در فرایند تغییرات استراتژیک بگشاید.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوعشناخت استراتژیک و نقشه یابی شناختی برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.

مهندسی مجدد فرایند ها یعنی چه و معنی و و مفهوم طراحی مجدد و مهندسی مجدد فرایندها چیست

تعریف دقیق طراحی مجدد و مهندسی مجدد فرایند ها چیست؟

در این مقاله قصد داریم به معنی و مفهوم وظیفه و فرایند بپرادازیم وهمچنین موضوع طراحی مجدد و مهندسی مجدد فرایند ها (Business process reengineering) را شرح دهیم که یک امر مهم و اساسی در پیشرفت و ایجاد تغییر برای سازمان ها به شمار می آید. مهندسی مجدد فرآیند ها مقوله ای است که می تواند به دستاورد های خیره کننده در کسب و کار منجر شود. در ادامه به بررسی مراحل و گام های اجرایی و عملیاتی در اجرای مهندسی مجدد فرایند ها خواهیم پرداخت که سهم ارزنده ای نیز در برنامه ریزی و مدیریت استراتژیک سازمانها دارد و می تواند به تحولی اساسی در پیگیری استراتژی ها مبدل گردد. پس از خواندن مقاله مهندسی مجدد فرایند ها میتوانید نظرات و دیدگاه های خود را به اشتراک بگذارید.

مقدمه ای بر مهندسی مجدد فرایندها

امروزه در سراسر دنیا سازمانها دریافته اند که فقط تغییرات تدریجی راهگشای مشکلات کنونی سازمانها نیست و گاهی برای بقای سازمان لازم است تغییراتی بصورتی اساسی و زیر بنایی در سازمان ایجاد شود. امروزه در سراسر دنیا این تغییرات انقلابی را با نام مهندسی مجدد می شناسند. مهندسی مجدد فرایند ها (BPR) روندی است که در آن وظیفه های فعلی سازمان جای خود را با فرایندهای اصلی کسب و کار عوض کرده و بنابراین سازمان از حالت وظیفه گرایی به سوی فرایند محوری حرکت می کند. همین امر موجب سرعت بخشیدن به روند کسب و کار و کاهش هزینه ها و در نتیجه رقابتی تر شدن سازمان می گردد. فعالیتهایی که ارزش آفرین نیستند در گوشه و کنار مرزهای عمودی و افقی سازمان پنهانند و مهندسی مجدد با فرایند محوری و با در نور دیدن این مرزها، فعالیتهای وقت گیر را نابود می کند.

بیشتر بخوانید: تعریف یادگیری سازمانی و سازمان یادگیرنده چیست؟

در آن صورت، انرژی سازمان روی کارهای واقعی و ارزش آفرین متمرکز می شود و همه افراد بایستی در حد بالای توانایی، بهینه و در سطح هدف مشترک کار کنند. کارکنان سازمانهای فرایند محور را می توان افراد خودکاری بحساب آورد که دارای ترکیبی از دانش حرفه ای و کارآفرینی هستند. صاحبان حرفه به سمت سازمانی و مقام اداری توجه ندارند، رویکرد آنها به افزایش دانش، توانمندی و نفوذ است. مهندسی مجدد با دیدگاه فرایند محوری نگرش به واژه مدیریت سنتی را تغییر داده و دیدگاهی نوین را در عرصه رهبری و مدیریت به ارمغان می آورد..

تعریف مهندسی مجدد فرایند ها چیست؟

هنگامیکه از ما خواسته میشود تعریف کوتاهی از مهندسی مجدد بعمل آوریم پاسخ می دهیم که به معنای “همه چیز را از نو آغاز کردن” است. مهندسی مجدد در پی اصلاحات جزیی و وصله کاری وضعیت موجود و یا دگرگونیهای گسترشی که ساختار و معماری اصلی سازمان را دست نخورده باقی می گذارد، نخواهد بود. مهندسی مجدد در پی آن نیست که نظام موجود را بهبود بخشیده و نتیجه کار را بهتر کند. مهندسی مجدد به معنای ترک نمودن روشهای دیرپا و کهنه و دستیابی به روشهای تازه ای است که برای تولید کالاها و خدمات شرکت و انتقال ارزش به مشتری لازم هستند.

شرکتها باید از خود بپرسند اگر با آگاهیهای گسترده امروزی و در اختیار داشتن تکنولوژیهای نوین، می خواستیم شرکتی برپا کنیم، آنرا چگونه می ساختیم. مهندسی مجدد فرایندها یک شرکت به معنای کنار گذاشتن سیستم موجود و بر پا کردن نظامی نوین است. نیازمند بازگشت به آغاز کار و ابداع روشها و راه‌های بهتری برای انجام کار است و بواقع بازگشتی بسوی فرایندهاست.

تعریف فرآیند چیست؟

فرایند در ادبیات کسب و کار به معنای مجموعه گام ها و فعالیت هایی است که ارزش مشتری پسند را می آفرینند. انقلاب صنعتی، به مفهوم فرایند پشت نموده و آنرا به وظیفه های تخصصی بخش کرد و همه همتها بر بهسازی این گونه وظیفه های جداگانه قرار گرفت. ولی دشواریهای پیچیده و پایدار دهه های پایانی این سده به گونه ای بودند که بهسازی در انجام وظیفه ها دیگر چاره آنها نبود. دشواری از ناهماهنگی فرایندها ناشی می شد و راه چاره آن رویکرد به فرآیندها بود. مهندسی مجدد با فرایند گرایی، جهت حرکت سازمانها را نود درجه تغییر داد، و مدیران را وا داشت تا به جای دید عمودی، به صورت افقی بدانها بنگرند. این امر باعث شد تا مفهوم مهندسی مجدد فرآیند ها شکل گیرد.

تفاوت بین وظیفه و فرآیند چیست؟

برای اداره سازمانهای فرایند محور بایستی در همه زمینه ها باز اندیشی کرد: آنچه کارکنان انجام می دهند، شغل افراد، مهارتهای مورد نیاز آنها، روش ارزیابی و پاداش دهی، مسیر پیشرفت کارکنان، ساختار سازمانی، نقش مدیران و استراتژی های اصلی سازمان تفاوت میان “وظیفه” و “فرآیند” همانند تفاوت میان جزء و کل است.

وظیفه واحدی از کار است، فعالیتی که معمولا یک نفر انجام می دهد. در برابر، فرآیند گروهی از وظیفه های به هم پیوسته است که با همدیگر، نتیجه ای با ارزش از دید مشتری را به بار می آورند. برای مثال، انجام یک سفارش یک فرآیند است، فعالیتهایی که کالا را به دست مشتری میرسانند. این فرآیند از وظیفه های گوناگونی درست می‌شود، دریافت درخواست از مشتری، وارد کردن آن به رایانه، بررسی اعتبار مشتری، بررسی موجودی کالا و یا تولید، گزینش و بسته بندی سفارش، برنامه ریزی حمل و روش ارسال کالا (زمینی، دریایی، هوایی) و در پایان بارگیری و ارسال کالا به سوی مشتری. هیچکدام از این وظیفه ها به تنهایی ارزشی برای مشتری نمی آفرینند.

حمل بدون بارگیری و یا بسته بندی بدون انتخاب کالاها از انبار، شدنی نیست. بررسی اعتبار مشتری به خودی خود یک تجزیه و تحلیل مالی است. تنها هنگامی که این فعالیتهای مستقل و جداگانه با همدیگی جمع شوند ارزشی به وجود می آید. مشکل کندی سازمان های نوین ریشه فرآیندی دارد. دسترسی دیرهنگام به نتیجه های دلخواه، ناشی از کندی انجام وظیفه ها نیست. بیش از ۵۰ سال است که روشهای زمان سنجی، حرکت سنجی و خودکارسازی به بهسازی وظیفه ها می پردازد. کندی کار از این است که پاره ای از افراد وظیفه هایی غیر ضروری انجام می دهند و در فاصله میان انجام این دو وظیفه نیز وقت زیادی تلف می شود. وجود اشتباه در نتیجه نهایی کار، به دلیل بد کار کردن افراد نیست، بلکه می تواند علت های بسیاری داشته باشد.

بیشتر بخوانید: نحوه رقابت در صنایع تولیدی و خدماتی چگونه است؟

انعطاف ناپذیری سازمان به این دلیل نیست که کارکنان در انجام وظیفه های خود روش ثابت و یکنواختی دارند، بلکه بدان علت است که کسی نمی داند که وظیفه های جداگانه چگونه بایستی ترکیب شوند تا نتیجه دلخواه بدست آید. هزینه سنگین سازمانها گویای این مطلب نیست که انجام وظیفه های مستقل پرهزینه اند، زیرا علت واقعی آنست که ما افراد گوناگونی را به کار میگیریم تا از ترکیب مناسب وظیفه های جداگانه ای که نتیجه نهایی را به بار خواهند آورد، مطمئن شوند. کوتاه سخن اینکه مشکل نه در انجام وظیفه ها و فعالیتهای مستقل، که در چگونگی پیوند دادن آنها و ایجاد یک کل، نهفته است.

چرا سازمان ها باید از مهندسی مجدد فرایند استفاده نمایند؟

امروزه مهندسی مجدد به یکی از داغترین بحثهای مدیریتی تبدیل شده است. کارشناسان، مهندسی مجدد فرایند ها را به عنوان کشتی نجات برای سازمانهای در حال نابودی و غرق شدن می دانند، اما براستی چرا مهندسی مجدد فرایند ها باید استفاده شود؟ علل روی آوردن سازمانها به مهندسی مجدد می تواند وابسته به عوامل خارجی یا عوامل داخلی سازمان باشد. در شکل زیر چگونگی ایجاد تغییر توسط مهندسی مجدد را در سازمان پرچالش امروزی مشاهده می کنید.

همان گونه که در شکل فوق نیز مشهود می باشد با ایجاد بهبود در فرایندها می توان در کوتاه مدت سازمان را نجات داده و جایگاه نسبتا قابل قبولی برای سازمان ایجاد کرد ولی اگر سازمان برای بلند مدت خود اهدافی دارد می بایست جایگاه خود را به کلاس جهانی برساند و این امر جز از طریق مهندسی مجدد فرایند ها حاصل نخواهد شد. حال به بررسی عوامل خارجی و داخلی یا پیشرانه های موثر در روی آوردن سازمانها به مهندسی مجدد و انتخاب آن به عنوان راه نجات سازمان، می پردازیم.

عوامل خارجی موثر در روی آوردن به مهندسی مجدد فرایند

مهندسی مجدد فرایند (BPR) در سازمانها با مشاهده سطح رقابت افزایشی در بازارهای جهانی نیاز به نوآوری در سازمان بیشتر ملموس می شود تا سازمان بتواند خدمات یا محصولات با استانداردهای جهانی و قابل رقابت تولید نماید. بنابراین افزایش دانش، مدیریت دانش و همچنین هماهنگی بین فرایندهای سازمان از بزرگترین چالش های سازمان های امروزی به شمار می رود.

مهندسی مجدد می تواند به عنوان ابزاری جهت بهبود شگرف در عملکرد بکار رود. نیازها و انتظارات بی پایان مشتریان نیز می تواند عاملی جهت مهندسی مجدد سازمان ها به شمار رود، آنهایی که بدنبال ارائه تولیدات و خدمات بهتر به مشتریان و بقاء در دنیای رقابتی امروزی هستند می بایست به فکر مهندسی مجدد فرایندهای خود باشند.

بیشتر بخوانید: رویکرد منبع محور به تجزیه و تحلیل سازمانی چیست؟

رشد تکنولوژی اطلاعات نیز بعنوان یکی دیگر از عوامل انتخاب مهندسی مجدد سازمانها به حساب می آید. توسط اهمیت فناوری اطلاعات (IT) امروزه به گونه ای است که تقریبا هر وظیفه ای در سازمان به نحوی با آن سر و کار خواهد داشت. رشد روز افزون فناوری اطلاعات به گونه ای است که می تواند به عنوان عاملی تسهیل کننده جهت توسعه شکل جدید سازمان و معماری آن باشد. تغییرات سریع تکنولوژی اطلاعات، سازمانها را وادار می کند تا به روز باشند و ارتباطات را سریعتر و مطلوبتر به انجام رسانند. شرایط متغیر و غیر قابل پیش بینی در محیط بازار، زندگی اجتماعی، امور فنی و سازمانی، تغییرات اقتصادی، مقررات و قواعد جدید از دیگر عوامل انتخاب مهندسی مجدد توسط سازمان ها می باشند.

بطور خلاصه عوامل یا پیشرانه های خارجی انتخاب مهندسی مجدد فرایند ها عبارتند از: افزایش سطح رقابت در بازارهای جهانی تغییرات نیاز مشتریان افزایش سطح انتظارات مشتریان پیشرفت های حاصل شده در تکنولوژی اطلاعات محیط متغیر و نامطمئن امروزی

عوامل داخلی موثر در روی آوردن به مهندسی مجدد فرایند ها

در سازمانها عوامل داخلی نیز می تواند از علتهای انتخاب مهندسی مجدد برای سازمانها به شمار روند. تغییر در استراتژی های سازمان می تواند به عنوان عاملی جهت تحریک سازمانها در انتخاب مهندسی مجدد برای ادامه مسیر باشد. تغییرات در ساختار سازمانی نیز ممکن است ضرورت ایجاد تغییرات در فرایندها را ملموس تر نماید. یک مثال دیگر از عوامل داخلی می تواند ضرورت ساده سازی امور به شمار رود. ساده سازی می تواند کاربرد در مواردی چون سطوح عملکرد بهتر، زیر ذره بین بردن موارد عدم کارایی و کاهش پیچیدگی داشته باشد.

تغییرات مورد نظر در فرایندها، روشها، مهارت ها و رفتارها نیز می توانند به عنوان عوامل داخلی در انتخاب مهندسی مجدد به شمار روند. بطور خلاصه عوامل یا پیشرانه های داخلی مهندسی مجدد عبارتند از: تغییر در استراتژی های سازمان، تغییر ساختار سازمانی، ضرورت ساده سازی تغییر در فرایندها، روشها، مهارت ها و رفتارها.

تعریف فرایند گرایی چیست؟

در تعریف فرایند گرایی چنین گفته می شود که روشی است که با محور قرار دادن فرایندهای کسب و کار و حذف فعالیت های بدون ارزش افزوده، برای سازمان مزیت رقابتی به ارمغان می آورد. مهندسی مجدد نیز بدنبال فرایند گرایی در سازمان است. برای این که یک سازمان در راه فرایند گرایی گام بردارد و مهندسی مجدد فرایند ها انجام دهد، می بایست تمامی تلاش خود را جهت پیاده سازی موارد ذیل بکار گیرد: تشخیص فرایندها، شناسایی اهمیت فرایندها، انتخاب معیار ارزیابی برای اطمینان از کارکرد درست فرایندها و بکارگیری مدیریت فرایند گرا.

تشخیص فرایند ها چگونه است؟

ابتدا باید فرایندها را شناسایی کرده و برای آنها نام و عنوان برگزید. شناسایی و نامگذاری فرایندها گامی بسیار حساس و بنیادین است. پاره ای از سازمانها خود را گول زده و فعالیتهای وظیفه ای کنونی را فرایند به حساب می آورند. فرایندها از مرزهای سازمانهای موجود گذر می کنند و یک راهنمایی سر انگشتی اینست که اگر برگزیدن فرایندی دست کم سه نفر را خمشگین نکند، نباید آنرا فرایند دانست. در شناسایی فرایندها باید کارهای سازمان را بصورت افقی بررسی کرده و از نگرش بالا به پایین یا عمودی خوداری نمود.

شناسایی اهمیت فرایندها چگونه است؟

دست اندرکاران گام دوم شناساندن فرایندها و اهمیت آنها به همه مدیران، کارکنان و نمایندگان دور و نزدیک می باشد به نحوی که باید فرایندها، نام آنها، ورودی ها و خروجی ها و ارتباطات آنها برای همه افراد ملموس باشد. روی آوردن به فرایند محوری وظیفه افراد را بیدرنگ تغییر نمی دهد، ولی دید آنها را گسترده تر کرده و به کل کار توجه میدهد و روحیه کار تیمی را تقویت می نماید. با این بینش واژه کارگر با دیدگاه محدود و وظیفه گرای آن، جای خود را به دیدگاه فرایندگر میدهد. فرایندگر کسی است که می داند با کار خود به نتیجه بخش شدن یک فرایند یاری می رساند.

انتخاب معیار ارزیابی برای اطمینان از کارکرد درست فرایندها چگونه انجام می شود؟

انتخاب معیار ارزیابی برای اطمینان از کارکرد درست فرایندها، باید بتوان پیشرفت آنها را اندازه گرفت و در آن صورت به معیارهایی نیازمندیم. این معیارها می توانند بر حسب ضرورت بر پایه خواسته مشتری یا بر پایه نیازهای خود سازمان مانند هزینه فرایند و بکارگیری درست منابع واقع شوند. معیارهای همگون در کارکرد فرایندی، افراد را به صورت یک تیم منسجم در خواهد آورد.

بکارگیری مدیریت فرایند گرا چگونه انجام می شود؟

سازمان فرایند محور بایستی همواره در بهسازی فرایندهای خود بکوشد زیرا این رویکرد کاری پیوسته و مداوم است. بنابراین عمده فعالیت مدیریتی این گونه سازمانها اداره و پیشبرد درست فرایندها در بالاترین توان آنها، بهره گیری از فرصتها در بهسازی فرایندها، و پیگیری در کاربرد فرصتها است. فرایند محوری یک طرح موقتی نبوده، بلکه راه و روشی دائمی و فراگیر است.

مفهوم مسئولیت در سازمانهای فرایند محور چیست؟

محور در نظام فرایند محور، کسی نمی تواند به بهانه مسئولیت “رئیس” شانه از زیر بار مسئولیت خود خالی کند. سرپرستی به معنای سنتی آن، ویژه سازمانهای وظیفه گرا می باشد. تنها وظایف ساده و محدود، نیازمند سرپرستی است که نظارت بر انجام کل کار را بعهده می گیرد. هیچ سرپرست جداگانه و بیرونی نمی تواند فعالیتهای گسترده یک فرد و یا یک تیم را در راه اجرای یک فرایند نظارت کند.

در سازمانهای فرایند محور، دست به دست شدن های سنتی وجود ندارد که نیازمند به گماشتن سرپرستانی برای پایش و نظارت بر آنها باشد. در اینجا جریان کار پیوسته است و به بخش های جداگانه تقسیم نمی شود. بنابراین نقشی برای سرپرستان سنتی وجود ندارد و همراه با این دگرگونی، اختیارات سرپرستان و مدیران خط مقدم نیز به کارکنان عملیاتی منتقل می گردد. مفهوم های مسئولیت و اختیار در نظام فرایند محور، همراه و مکمل یکدیگرند. نظامهای سنتی که کارکنان را تنها به کار کردن و مدیران را به اداره وا می داشت، موجب پیدایش رده های فراوان سرپرستی و مدیریت می شد که هیچ کار ارزش افزایی انجام نمی دادند.

بیشتر بخوانید: تدوین استراتژی توسعه سرمایه انسانی چگونه انجام میشود؟

از سوی دیگر، کارکنان از اختیار و آگاهی های لازم برای انجام کارهای ارزش افزای خود محروم بودند. چنین سازمانهایی بسیار پرهزینه، هدر دهنده منابع بوده و آماده برای بروز اشتباهات و برخوردهای کاری هستند. همچنین بسیار خشک و انعطاف ناپذیر می شوند، زیرا اختیارها را از کارکنان واقعی سلب و مانع بکارگیری آفرینندگی و ابتکار عمل آنها می گردند.

در سازمانهای فرایند محور، کارکنان مسئول هر دو جنبه کار یعنی انجام کار و نیز خوب انجام یافتن آن هستند و جدایی چشمگیری میان انجام دادن و مدیریت کردن وجود ندارد و به واقع مدیریت بخشی از کار هر فرد است.

ویژگی های کار در محیط فرایندی چگونه است؟

از آنجایی که در فرایند باید هر چه بیشتر از کارهای ارزش نیفزا کاسته شود، کار فرد گسترده تر و پیچیده تر می شود و وظیفه های گوناگونی را در بر می گیرد. شاغل کارهای فرایندی، باید دید گسترده ای از کار داشته و به هدف سازمان، نیازهای مشتری و ساختار فرایند بخوبی آگاه باشد. همراه با این ویژگی ها مسئولیت به نتیجه رسیدن، اختیار تصمیم گیری و استقلال فردی کارکنان نیز بوجود می آید. فرایند محور کردن سازمان را می توان به حرفه ای کردن کارها تعبیر نمود.

از دید کلی، سه واژه ویژگی های کار حرفه ای را روشن و آشکار می کنند: مشتری، فرایند، و نتیجه. فرد حرفه ای خود را در برابر “مشتری” مسئول می داند و در پی دستیابی به ارزش مورد نیاز اوست. رسالت فرد حرفه ای، حل مشکل مشتری است. بنابراین بایستی سراسر فرایند کار را اجرا نماید و به نتیجه دلخواه مشتری برسد. در حالی که در روش سنتی بر عکس روند فرایند محوری، توجه کارگر به سه واژه رئیس، فعالیت و وظیفه است. هدف نهایی کارگر، به دست آوردن خشنودی “رئیس” است زیرا کسب درآمد و آینده او در دست رئیس می باشد. بنابراین کوشش کارگر، فعالیت هر چه بیشتر در راه انجام وظیفه ای است که رئیس محول کرده است.

ساختار سازمانی پس از مهندسی مجدد فرایند ها

همانگونه که ذکر شد کارهای فرایندی به تشکیل تیم های مناسب نیازمند است ولی این سؤال مطرح می شود که جای این تیم ها در ساختار سنتی کجاست؟ در نظام فرایند محور، کارکنان می بایست دارای اطلاعات و اختیار تصمیم گیری گسترده باشند و این دیدگاه در ساختار سنتی که نیاز به سرپرستی را قانون طبیعت می داند، گناهی نابخشودنی است. بنابراین ساختار سنتی، کارکنانش، روش مدیریتی، فرهنگ سازمانی و روشهای ارزیابی و پاداش دهی آن، توان اجرای فرایندگرایی را نخواهند داشت مگر این که شاهد تغییراتی در آنها باشیم.

ساختار سازمانی یکی از مهم ترین قسمتهایی است که در آن شاهد تغییرات اساسی خواهیم بود. در ساختار جدید به وظایف مدیران و آنچه انجام میدهند اشاره شد و اینک باید به گروه ها و کسانی که امر آموزش اصلی و پایه ای را بعهده دارند بپردازیم. توجه دارید که این گروهها تیم نیستند زیرا تیم گروهی است که صاحبکار فرایند یا مدیر، رهبری می کند. می توان این بخش را مرکز خبرگی نامید. مراد از مرکز خبرگی دسته ای از کارکنان سازمان است که مهارت و حرفه ویژه ای دارند. برای روشن شدن مطلب باید به این نکته اشاره داشت که فرایند محوری اداره های وظیفه ای پیشین را به دو بخش تقسیم کرده است:

تیم فرایندی یعنی جایی که کار انجام می شود و مرکز خبرگی یعنی جایی که افراد پرورش و مهارت کسب می کنند و بازدهش مهندسانی است که خود طرحها و نقشه های مهندسی را می آفرینند و در تیمهای فرایندی به کارهای ابتکاری فراوان می پردازند.
در مرکز خبرگی کوشش می شود تا مهارت ها در بالاترین و بهترین حد ممکن گسترش یافته و تکمیل شوند. یک یا چند
مربی در مرکز گماشته می شود تا به گسترش مهارتهای اعضاء بپردازند و همواره مطمئن شوند که آخرین دستاوردهای حوزه کار خود را مورد توجه قرار داده اند.

بیشتر بخوانید: استراتژی چابک در عصر دیجیتال چگونه طرح ریزی می شود؟

مراکز خبرگی اغلب به صورت سازمانهای مجازی با کمترین نمود ظاهری هستند یعنی حتی ممکن است اتاق و یا محلی برای این مراکز در کار نباشد. مجموعه افراد و مکانیزم پیوند آنها با یکدیگر (مثلا ارتباط الکترونیکی) همان مرکز خبرگی است. با تجسم ساختاری که شرح دادیم، به تیمهای فرایندی مستقلی می رسیم که با راهنمایی مدیر یا “صاحبکار” و پشتیبانی مربی به کار سرگرم می باشند.

بی تردید این مدل هیچ شباهتی به نمودار سازمانی سنتی ندارد و اصلا یک نمودار سازمانی نیست. جستجوی ارتباطات هرمی
مسئولیت، قدرت و اختیار در این حالت ما را به جایی نمی رساند و تنها نشان میدهد که منابع چگونه گردهم می آیند تا با ارزشی مشتری پسند به بار آورند. بنابراین خود کسب و کار را نمایش می دهد و نه روش اداره آن را.

بردارهای افقی نشانگر فرایندهای سازمان هستند که ارزش آفرینی را به عهده دارند و دوایر نشان دهنده مراکز خبرگی می باشند که افراد در آنها توانمندیهای خود را افزایش می دهند و از همان راه پاداش و انگیزه می گیرند. بردارهای عمودی چگونگی ارتباط تیمهای فرایندی با مراکز خبرگی را به نمایش می گذارند. هنگام پیوستن یک مهندس جدید به سازمان نام او در مرکز خبرگی مهندسی ثبت می شود. پس از آماده شدن، به فرایند یا فرایندها مامور می شود و به صورت یکی از اعضای تیم در می آید. توجه دارید که عضویت فرد در مرکز خبرگی تقریبا دائمی و در تیم ها موقتی است.

حال سوال اینجاست که این مدل چه فرقی با مدل ماتریسی یا پروژه ای دارد؟ در نمودار پروژه ای ممکن است رؤسا دیدگاه ها و برنامه های متناقضی داشته باشند ولی در نمودار فرایندی همه به دنبال یک نتیجه اند و حصول به نتیجه نهایی و مسئولیت از آن کارکنان حرفه ای است و بقیه پشتیبانان (صاحبکار و مربی) در این راه تنها به ایشان کمک می کند.

رابطه مهندسی مجدد فرایند ها با تغییرات و منابع انسانی چیست؟

همواره تغییرات در سازمانها، مقاومت سازمانی را در پی خواهد داشت. فرهنگی که در پس این گونه رفتارها است تقریبا همواره نتیجه یک ساختار سلسله مراتبی و ترتیباتی است که به اصطلاح برای تشویق سبک مدیریتی دستور و کنترل، و برای توقعات کم و بیش آگاهانه به منظور ابراز واکنش ماشین گونه در سازمان به وجود می آید. چرا که چنین سازمان هایی به ویژه برای از بین بردن امکان اشتباه انسانی، خسارت، یا هر چیز دیگر طراحی می شوند، و همچنین تمایل به سرکوب تمامی امکان قوه تخیل انسانی، ابتکار، قاطعیت، اختلاف عقیده، مسئولیت فردی، یا کارگروهی واقعی را دارند.

یک متخصص برنامه ریزی استراتژیک دوباره می گوید، شاید برای یک ناظر خارجی باور کردنی نباشد که کارکنان به منظور حفظ یک چنین وضع فرهنگی و ادامه زندگی کاری آن عملا خواهند جنگید و البته این کار را انجام می دهند. این چیزی است که آنان می شناسند، یک بندر امن در یک عصر تاریک و طوفانی، پس چرا باید خطر مسافرت دریایی به بنادر دور و ناشناخته را اسیا بپذیرند؟ چرا باید بخواهند تغییر کنند؟ دو حالت می تواند این محافظه کاری لجوجانه و ترسناک را تقویت کند که البته یکی از آنها موفقیت است. در یک کسب و کاری که به مدت کاملا طولانی موفق بوده است، مدیریت ارشد همواره می تواند این کلیشه قدیمی را ارائه کند، “تا نشکسته نیازی به تعمیر ندارد”، که ظاهرا سرسختی مدیریت را نشان می دهد؛ حال آن که همه می دانیم این عمل از روی بزدلی است.

بیشتر بخوانید: کالای استراتژیک یعنی چه؟ ویژگی کالاهای استراتژیک چیست؟

حالت دوم که آن هم بدیهی است بازاری است که به طور سنتی تحت حمایت قرار داشته است از قبیل دستگاههای خدمات عمومی که زمانی از این حمایت بهره مند بودند. اما به پرسش اصلی بازگردیم و آن سوال اینست، آیا هنگامی که فرهنگ شرکت، از سوی مدیریت ارشد تقویت می شود و مدیر ارشد نیز مایل به پذیرش تغییر نیست و دشمن محض آن است، دلیلی وجود دارد که امیدوار به ایجاد تغییر باشیم؟

در مورد تغییر واقعی، یعنی تغییر در سرتاسر مرزهای سازمانی، و تغییری که عملا در نحوه کار و مدیریت افراد تفاوت به وجود می آورد و در موفقیت کسب و کار نیز ایجاد تفاوت می نماید – پاسخ منفی است. اما همواره تغییر احتمالی در بالاترین مقام اجرایی (البته استراتژی تغییر برای بهبود)، یا یک تغییر ریشه ای قابل رویت در بازار، یا فاجعه ای واقعی است که مدیریت ارشد را وادار به تغییر مقامش کند وجود دارد.

گاه گاهی ممکن است که اعضای هیات مدیره یا سرمایه گذاران طغیان خواهند کرد، لیکن آن وقت، اغلب بسیار دیر است. در شرکتی که طرح ریزی دوباره در دستور کار قرار دارد می بایست پوشش های تند و صریح بکار برد. سوال بعدی آن است که پوشش درباره چه؟ درباره دلیل تغییر و نحوه مدیریت تغییر، درباره مقصودی که برای رسیدن به آن سرگرم فعالیت های گوناگون هستیم. درباره فرهنگ و رفتاری که می خواهیم و نمی خواهیم، درباره معیارها و هدفهای عملکردمان، در این باره که چگونه داریم برخلاف این معیارها و هدفها عمل می کنیم. در این باره که چرا اقداماتی انجام می دهیم و این اقدامات چقدر به مقصودمان کمک می کند.

اهمیت فرآیند در ارتقاء بهره وری چقدر است؟

بکارگیری فرآیندها و نظام های عملیاتی و اطلاعاتی منسجم و مرتبط در سازمان ها که بر پایه بررسی، شناخت و درک نیازهای سازمان طراحی و پیاده می شوند، ضامن پایداری، رشد و توسعه و بهره وری در سازمان می باشند. بهسازی، افزایش بهره وری و اصلاح نظامها از جمله مواردی هستند که باید همواره مد نظر باشند.

آنچه مسلم است این است که برای دستیابی به نیازهای دنیای رقابتی امروز، همچون کیفیت برتر، خدمات، انعطاف پذیری، هزینه پائین و در نهایت بهره وری بالا، می بایست به فرآیندها روی آورد. جهانی شدن بازار، رکود اقتصادی، نیازهای جدید مشتری و… از جمله عواملی هستند که لزوم ایجاد تغییر در سازمانها را به آنها دیکته می کنند . ولی چگونه این امر با روی آوردن به فرآیندها در سازمان و یا فرآیند محوری محقق می گردد؟ این پرسشی است که حال به پاسخ آن از طریق بر شمردن مزایای فرآیند محوری و اهمیت فرآیند در ارتقاء بهره وری فرایند ها می پردازیم.

با روی آوردن به فرآیندها در سازمان، بسیاری از شغل ها و وظیفه های مشخص گذشته در هم ادغام و یکی می شوند. بازده فرآیندهای یکپارچه شده و کارکنانی که چندین شغل به آنها محول شده بسیار چشمگیر خواهد بود. حذف دست بدست شدن کار، موجب پیشگیری از اشتباه، تأخیر و دوباره کاری می شود. کاهش اشتباه در چنین سازمانی سبب می شود تا نیاز به بازرسی محصولات و رفع نقص آنها نیز کاسته شده و صرفه جویی قابل توجهی بعمل آید.

بیشتر بخوانید: مفهوم ترسیم درخت تصمیم فازی در تدوین استراتژی چیست؟

چنین رویکردی، هزینه های بالاسری و اداری را نیز تا اندازه زیادی کاهش خواهد داد، زیرا کارکنانی که در این فرآیندها مشغولند، خود را در برابر جلب رضایت و برآوردن نیازهای مشتریان مسئول دانسته و در نتیجه به سرپرستی و نظارت کمتری نیازمندند. از سوی دیگر، سازمانها نیز با دادن اختیارات و دلگرمی، کارکنان را در نوآوری و یافتن راه های کوتاهتر انجام کار، تشویق می نمایند. بهینه شدن امر کنترل هم از دیگر مزایای فرآیند محوری است، زیرا با افراد کمتری که خود دارای مسئولیت و توجه هستند، سر و کار دارد . با فرآیند محوری و به دنبال آن با توجه به رشد کارکنان، آنها دیگر نیاز ندارند تا مانند گذشته برای کسب تکلیف همواره به سوی بالای هرم مدیریت بنگرند.

بجای جداساختن تصمیم گیری از کار عملی، اکنون تصمیم گیری استراتژیک بخشی از کار است. کارکنان آن بخش از کار را که در گذشته فقط به مدیران عالی تعلق داشت، اینک خود انجام میدهند. نتیجه چنین عملی، دستیابی به تأخیر کمتر، هزینه بالاسری پائین تر، پاسخگویی بهتر و سریعتر به مشتری و تواناتر شدن کارکنان در انجام مسئولیت هایشان می باشد.

یکی دیگر از مزایای فرآیند محوری در سازمان ها، کاستن از موارد حل اختلاف است. با این روش، تماسها و دریافت اسناد گوناگون از قسمتهای مختلف به کمترین اندازه می رسد و در نتیجه امکان ایجاد اختلاف و برخورد کمتر است. با چنین رویکردی اشتباه کاری و نیاز به نشست های حل اختلاف که بسیار وقت گیر و پرهزینه است، بسیار کم می شود . از آنجا که شغل ها در سازمان های فرآیند محور با یکدیگر ادغام شده و حول فرآیندها سامان می یابند، بیشتر شکل واقعی بخود می گیرند. رویکرد فرآیندی نه تنها از ضایعات جلوگیری می کند، بلکه کارهای غیرسازنده مانند بازرسی، انتظار، دوباره کاری، رفع نواقص، پیگیری و غیره را که هیچ ارزش افزوده ای بوجود نمی آورند، کاهش می دهد

. بنابراین وقت کارکنان به انجام کارهای واقعی صرف می شود. با رویکرد فرآیندی، کارکنان از شغل خود راضی تر خواهند بود. زیرا کارکنانی که با انجام یک فرآیند کامل مشغول می شوند، نتیجه کار خود را به چشم دیده و کاری را تکمیل می کنند که برای مشتری دارای ارزش و اهمیت است. کارکنان در محیط فرآیندی نه تنها اختیار دارند، بلکه از ایشان خواسته می شود تا اندیشه، قضاوت، تصمیم گیری و دخالت خود را در انجام بهتر امور بکار برند.

عوامل موفقیت در مهندسی مجدد فرایند ها کدامند؟

در این بخش از مقاله مهندسی مجدد فرایند ها قصد داریم با بررسی عوامل مختلف و تاثیر گذار، فرآیند اجرای مهندسی مجدد فرایند ها و چگونگی موفقیت آن  را توضیح دهیم. لازم به ذکر است، عوامل و فاکتورهایی که ذیلا به آنها اشاره خواهد شد از مقالات و تحقیقات مختلف استخراج شده اند و پس از آن گروه بندی شده و با در نظر گرفتن ابعاد مختلف اجرای پروژه مهندسی مجدد فرایند ها به شرح ذیل طبقه بندی می شوند. این ابعاد عبارتند از:

  • شایستگی و حمایت
  • مدیریت ساختار سازمانی
  • برنامه ریزی و مدیریت پروژه
  • مدیریت تغییر و فرهنگ سازمانی
  • زیرساخت های تکنولوژی اطلاعات

فاکتورهای وابسته به سیستمهای مدیریت تغییر و فرهنگ سازمانی

مدیریت تغییر که ارتباط تنگاتنگی با منابع انسانی و تغییرات اجتماعی و تکنیک های فرهنگی دارد راه را برای جایگزین کردن فرآیندهای طراحی شده جدید و کاهش مقاومت هموار میسازد. این عامل توسط بسیاری از محققان یکی از اصلی ترین فاکتورها در اجرای مهندسی مجدد فرایند ها به شمار می رود.

تجدید نظر در سیستمهای پاداش، ارتباطات، غنی سازی شغل، درگیری منابع انسانی با شغل، آموزش و تحصیلات، فرهنگ سازی برای تغییر و پذیرش آن از طرف سازمان مهمترین عواملی هستند که با مدیریت و فرهنگ تغییر ارتباط تنگاتنگی دارند.

تجدید نظر در سیستمهای پاداش و انگیزش

انگیزش پرسنل توسط سیستمهای پاداش نقش بسیار مهمی را در برنامه های مهندسی مجدد و جایگزینی فرآیندهای جدید در سازمان بعهده دارد. از آنجائیکه مهندسی مجدد فرایند ها شغلهای متفاوتی را بوجود خواهد آورد، سیستمهای پاداش فعلی مناسب محیط سازمانی جدید نخواهد بود. بنابراین در سیستمهای پاداش نیز همچون دیگر بخشهای تحت تأثیر مهندسی مجدد فرایند ها، می بایست تغییراتی صورت گیرد و یک سیستم پاداش عادلانه و فراگیر بین تمامی کارکنان به اجرا درآید.

ارتباطات مؤثر

ارتباطات مؤثر بعنوان یکی از عوامل اصلی و کلیدی جهت موفقیت تلاشهای مرتبط با مهندسی مجدد فرایند ها به شمار می‌رود. ارتباطات در تمامی مراحل پروسه تغییر و در بین تمامی افراد در کلیه سطوح الزامی می باشد. این امر حتی شامل حال افرادی که بطور مستقیم درگیر پروژه مهندسی مجدد فرایند ها نیستند، نیز میشود. برای پیشبرد پروژه مهندسی مجدد فرایند ها ارتباطات مؤثر بین کلیه طرفهای ذینفع داخل و خارج سازمان به منظور درک از تغییرات ساختاری و فرهنگی مورد نیاز امری ضروری است.

ارتباطات بصورت مستمر و مداوم و دوطرفه بین اشخاصی که موجبات تغییر را فراهم میسازند و همچنین افرادی که تحت تأثیر تغییر قرار میگیرند، می بایست برقرار باشد. ارتباطات می بایست بصورت شفاف و باز، صادقانه و کاملا روشن برقرار شود بخصوص هنگامی که پروژه تغییر با بحثهایی مانند تعدیل نیروی انسانی نیز روبرو باشد.

توانمندسازی (Empowerment)

هنگامی که تصمیمات مورد نیاز جهت اجرای پروژه مهندسی مجدد فرایند ها به سطوح پایین تر اعمال شد، توانمندسازی گروه ها و همچنین تک تک افراد جهت موفقیت تلاشهای مهندسی مجدد فرایند ها، یک عامل بحرانی است. زیرا این امر موجب پیدایش فرهنگی میشود که در آن کلیه کارکنان در تمام سطوح، بیشتر احساس مسئولیت کرده و فرهنگ خود مدیریتی و کار تیمی ارتقاء می یابد.

توانمندسازی موجب میشود که کارکنان این فرصت را پیدا کنند تا خود در فرآیند طراحی مجدد شرکت کنند. با توانمند شدن کارکنان آنان قادرند اهداف را تنظیم کرده، عملکرد خود را مانیتور نمایند و مشکلات ایجاد شده را حل نمایند، بنابراین خود از تلاشهای مهندسی مجدد فرایند هاحمایت می کنند.

درگیری کارکنان (Involvement)

در اجرای مهندسی مجدد کلیه کارکنان می بایست بصورت شفاف، باز و فعالانه درگیر پروژه شده و در تمامی مراحل مورد مشورت قرار گیرند. تا این امر شامل کلیه افراد اعم از مدیران خطوط، صاحبان فرآیند، افراد درگیر سیستمهای اطلاعاتی و کارگران میشود. جا افتادن فرهنگ آزمایش و خطا نزد کارکنان امری ضروری است و کلیه کارکنان درگیر پروژه مهندسی مجدد فرایند ها باید بپذیرند که ممکن است در اجرای پروژه، اشتباهات و خطاهایی اتفاق افتد که امری اجتناب ناپذیر خواهد بود.

آموزش و تحصیلات

بسیاری از محققان، آموزش و تحصیلات را به عنوان مؤلفه مهمی در اجرای موفقیت آمیز پروژه مهندسی مجدد فرایند ها به شمار می آورند. سازمانهایی که مهندسی مجدد را در دستور کار خود قرار میدهند باید بودجه آموزشی خود را بین ۳۰ تا ۵۰ درصد افزایش دهند. مفاهیم وابسته به مهندسی مجدد فرایند ها و مهارتهای لازم، تکنیکهای مورد نیاز، مهارتهای IT، تکنیکهای آنالیز فرآیند و مهارتهای اجرای
TQM همگی از ابعاد مهم جهت آموزشهای مورد نیاز برای مهندسی مجدد فرایند ها می باشند.

همچنین لازم است که تحصیلات مورد نیاز در زمینه IT برای کارکنان فراهم شده تا از پتانسیل IT برای سازماندهی مجدد کسب و کار استفاده نمود. مدیران کسب و کار، مدیران خط مقدم، مدیران سیستمهای اطلاعاتی و دیگر پرسنل خط مقدم از جمله افرادی هستند که از منابع نهفته در تحصیلات بهره برده و از آن در جهت پیشبرد کسب و کار استفاده خواهند نمود.

ایجاد فرهنگ مؤثر برای تغییرات سازمانی

فرهنگ سازمانی یک عامل تعیین کننده در اجرای مهندسی مجدد فرایند ها به شمار میرود. فرهنگ سازمانی با تحت تأثیر قرار دادن قابلیت سازمان، آنرا برای تطبیق یا تغییر آماده می‎‌سازد. فرهنگ سازمانی موجود با در بر داشتن ارزشها و هنجارهایی خاص، شاید مناسب سازمان جدید تحت مهندسی مجدد نباشد. بنابراین سازمان می بایست با درک ارزشهای جدید فرآیندهای مدیریتی نوین و ارتباطات مؤثر، زمینه را برای حضور فرآیندهای طراحی شده جدید فراهم سازد.

فرهنگ جدید می بایست پشتیبان واقعی تغییر و تحول استراتژیک در سازمان باشد. در یک سازمان مهندسی مجدد شده، افراد هدف های مشترکی داشته و بنابراین می بایست بدون رقابت مخرب، با یکدیگر در تحقق اهداف تشریک مساعی داشته باشند. مهندسی مجدد فرایند ها از کار تیمی و یکپارچه سازی افراد، همکاری، هماهنگی و توانمندسازی کارکنان استقبال می نماید. اعتماد و صداقت بین افراد تیم نیز امری ضروری و بدیهی می باشد.

آماده سازی سازمان برای پذیرش تغییر

آماده نمودن سازمان برای این که به تغییرات وابسته به مهندسی مجدد فرایند ها پاسخ مثبت بدهد فاکتوری بسیار کلیدی و مهم می باشد. هنگامیکه ذهن افراد سازمان برای تغییر آماده شد، آنان در شرایط عدم قطعیت نیز منعطف و متمرکز باقی می مانند. متعادل سازی سازمان جهت پذیرش تغییر نیاز به تعامل های بین اشخاص و بین گروه ها در کلیه سطوح را دارا می باشد.

عوامل مرتبط با شایستگی مدیریت

مهمترین عاملی که در موفقیت اجرای مهندسی مجدد فرایند ها تأثیر بسزایی دارد، حمایت و تعهد مدیریت ارشد و مدیریت مؤثر ریسک می باشد. عوامل ذیل را میتوان اصلی ترین عوامل برای موضوع فوق برشمرد:

رهبری توانمند و متعهد

توانایی و تعهد مدیریت ارشد فاکتور مهمی در موفقیت مهندسی مجدد بشمار میرود. رهبری می بایست مؤثر، قوی، آشکار و خلاق در درک و فهم به منظور ترسیم آینده باشد. اختیار و دانش کافی و توانایی برقراری ارتباط با تمام قسمتها در فرآیند تغییر به منظور تعامل با مقاومت سازمانی در حین اجرای پروژه، امری بدیهی جهت رهبری مهندسی مجدد فرایند ها می باشد.

قهرمان اجرایی مهندسی مجدد

موانع سیاسی، اقتصادی، ریسکهای سازمانی و … تماما با تغییرات وابسته به مهندسی مجدد فرایند ها مرتبط می باشند و قهرمان اجرایی پروژه نقش مؤثری را جهت مرتفع ساختن موانع و افزایش شانس اجرای موفقیت آمیز پروژه مهندسی مجدد فرایند ها اجرا می کند.  قهرمان پروژه باید بتواند ضرورتهای تغییر را در نزد مدیریت ارشد به اثبات رسانده و بصورت مستمر تغییرات را در سراسر سازمان جاری نماید.

مدیریت ریسک

با توجه به تغییرات رادیکالی که به هنگام اجرای پروژه مهندسی مجدد فرایند ها در سازمان بوقوع می پیوندد پیش بینی و برنامه ریزی ریسک نقش بسیار مهمی را در مهندسی مجدد بعهده خواهد داشت.

عوامل مرتبط با ساختار سازمانی

از آنجائیکه BPR فرآیندهای جدیدی تولید میکند که در مقایسه با توابع فعلی سازمان، شغلها و مسئولیت های جدیدی بوجود می آید، می بایست در ساختار سازمانی نیز تغییراتی صورت بگیرد تا مشخص شود تیمها چگونه کار کنند، منابع انسانی چگونه در سازمان بکار گرفته شوند و شغلها و مسئولیت های جدید چگونه تعریف شوند.از جمله فاکتورهای موضوع فوق عبارتند از:

ادغام شغلها

در اجرای پروژه مهندسی مجدد فرایند ها، بسیاری از شغلها در هم ادغام و یکپارچه میشوند. افراد از ساختارهای وظیفه ای موجود بیرون آمده و هریک مجموعه ای از کارها از قبیل بازرسی و کیفیت محصول را نیز انجام می دهند. بنابراین حرکت بسوی یکپارچه سازی منابع انسانی از ضروریات تغییرات سازمانی می باشد.

تیم های مؤثر در اجرای مهندسی مجدد فرایند ها

تیمهای بین وظیفه ای و فرامرزی یکی از مهمترین مؤلفه ها در اجرای موفقیت آمیز مهندسی مجدد فرایند ها به شمار میروند. اعضای تیم می بایست در زمینه های تکنیکی صاحب تجربه و مهارت باشند و شامل اعضایی از داخل و حتی خارج سازمان باشند. در تشکیل تیم عواملی چون خلاقیت، توانمندسازی تیم، بحثهای انگیزشی، رهبری مؤثر تیم، آموزشهای لازم، سازماندهی صحیح تیم و اندازه تیم می بایست در نظر گرفته شوند.

تعریف مناسب شغل و تخصیص مسئولیت

بدنبال اجرای پروژه مهندسی مجدد فرایند ها در سازمان، تغییرات در شغلها و مسئولیت ها الزامی خواهد بود تا پروژه مذکور با موفقیت در سازمان اجرا شود.

عوامل مرتبط با مدیریت و برنامه ریزی پروژه مهندسی مجدد فرایند ها

اجرای موفقیت آمیز مهندسی مجدد فرایند ها به شدت بستگی به مدیریت و برنامه ریزی مؤثر پروژه دارد. عوامل مرتبط با این مطلب عبارتند از :

  • منابع کافی
  • اهداف و عملکرد
  • استراتژی های سازمان
  • استفاده مؤثر از مشاوران
  • طراحی مجدد فرآیند بصورت مؤثر
  • همراستایی استراتژی های مرتبط با مهندسی مجدد فرایند ها

عوامل مرتبط با زیرساختهای فناوری اطلاعات

برای تضمین موفقیت پروژه مهندسی مجدد فرایند ها، می بایست ارتباط تنگاتنگ با سیستمهای اطلاعاتی برقرار باشد. همراستایی بین استراتژی مهندسی مجدد فرایند ها و زیرساختهای IT با تشخیص نیازهای اطلاعاتی و درگیری مؤثر مدیریت با طراحی سیستمهای مورد نیاز برقرار میشود. عوامل مرتبط با زیرساختهای IT عبارتند از:

  • پایه ریزی مؤثر زیرساختهای تکنولوژی اطلاعات
  • سرمایه گذاری کافی روی منابع مورد نیاز
  • اندازه گیری اثر بخشی IT روی پروژه
  • سرمایه گذاری کافی روی منابع مورد نیاز
  • اندازه گیری اثر بخشی IT روی پروژه
  • بکارگیری مؤثر ابزارهای نرم افزاری

نتیجه گیری مقاله مهندسی مجدد فرایند ها

پایان کار نمودار سازمانی و بدورد گفتن بدان توسط مهندسی مجدد به معنای وارد شدن به بهشت موعود نیست. سازمانهای فرایند محور به رغم امتیازهای فراوان آنها همچون پویایی، انعطاف پذیری، و مشتری گرایی، چالشهای تازه ای را در برابر ما قرار می دهند. نبود شکلی ثابت، نبود خطوط فرماندهی مستقیم و آشکار، و روشن نبودن مسئولیت های فردی و جمعی، به کارگیری سازمانهای نوین را بس دشوار می کند.

اولویتها و راههای رسیدن بدانها برای افراد متفاوت است. حتی کسانی که هدف مشترکی دارند، راه دستیابی بدان را یکسان نمی دانند و در تیمهای کاری امکان برخورد عقاید بسیار است. صاحبکاران فرایندها نیز برای دسترسی به منابع ارزشمند و افراد خبره، ممکن است با هم برخورد منافع پیدا کنند.  میان صاحبکاران فرایندها و مربیان نیز ممکن است بر سر برنامه های آموزشی و توسعه ای افراد، برخورد ایجاد شود. صاحبکاران برای پیروزی فرایندهای خود حاضر نیستند پاره ای از افراد خبره تیم را از دست بدهند.

بیشتر بخوانید: مدیریت انتظارات مشتری چیست و تعاریف مربوط به آن

از سوی دیگر، مربیان با توجه به برنامه های دراز مدت شرکت و نیازهای آینده، ممکن است ناچار باشند که افرادی را برای شش ماه و یا بیشتر به دوره های آموزشی ویژه بفرستند. در چنین برخورد و اختلافی حق با کیست؟ صاحبکار که در پی منافع کوتاه مدت فرایند خود است و یا مربی که هدف گسترده تر و دراز مدت تری را در نظر دارد؟ چنین ناهماهنگی ها و برخوردهایی در سازمان های سنتی نیز وجود دارند، ولی سادگی دروغین نمودار سازمانی آنها را پوشانده است.

در سازمانهای فرایند محور این برخوردها آشکار می شوند، و این به سود همه است. سازمانها روشهای گوناگونی را برای رویارویی
با برخوردها بر می گزینند که از بحث و گفتگوهای ساده تا پیروی از روش بده و بستان بازار و چانه زنی را در بر می گیرد. در مثال بالا، صاحبکاران و مربیان می توانند در خصوص منابع و افراد ارزشمند با همدیگر چانه بزنند و به نتیجه برسند.

باید در نظر داشت که سازماندهی بر پایه فرایند محوری، ایجاد آرمان شهر صلح و یکدلی نیست، بلکه محیطی است که در آن برخوردهای سالم و سازنده نشانه پویایی، سرزندگی، و تعهد است و در ضمن جهت رقابتی شدن و رقابتی ماندن، روی آوردن به فرایندها امری ضروری است.

برای این که به سمت فرایند محوری برویم و با مهندسی مجدد مدیریت بر مبنای فرایند را در سازمان پیاده سازی نماییم، ابتدا می بایست فرایندها را بطور دقیق و کامل مورد شناسایی قرار دهیم. پس از آن می بایست اهمیت این فرایندها به همه دست اندرکاران تفهیم شود و ارتباطات، نام آنها و ورودیها و خروجیهای آنها برای همه افراد ملموس باشد. برای اطمینان از کارکرد درست فرایندها، می بایست پیشرفت آنها توسط معیارهای دقیق اندازه گیری شود و در نهایت این که مدیریت فرایندگرا در تمامی سازمان جاری و ساری باشد.

مدیریت فرایندگرا تنها مسئولیت انجام وظایف یک اداره نیست بلکه در پی اجرای سراسری فعالیتهای سازنده یک فرایند است که ارزش را برای مشتری در پی خواهد داشت. در سازمانهای فرایند محور، مدیر با مفهوم منفی اداره کردن افراد و زیر سلطه داشتن آنها، کنار گذاشته شده و رهبری صمیمانه جانشین آن شده است. رهبر به افراد دیدگاه، انگیزه و زمینه پیشرفت می دهد، از آن سو نیز همه افراد پذیرای مسئولیت می باشند.

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع مهندسی مجدد فرایند ها برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.

 

تعریف فرهنگ سازمانی چیست و مراحل اجرایی آن چگونه است

تعریف دقیق فرهنگ سازمانی چیست؟

در این مقاله قصد داریم به بیان فرهنگ سازمانی (Organizational culture) در شرکت ها و موسسات بپردازیم و نقش فرهنگ سازمانی را در پیشبرد اهداف و استراتژی های سازمانی تشریح نماییم. فرهنگ سازمانی مقوله ای است که می تواند محیط داخلی کسب و کار را برای رسیدن به جایگاه مطلوب آماده نماید و مسیر پیش روی سازمان را برای رسیدن به نقطه ایده آل هموار کند. در ادامه به عوامل و نقش متغیر های مختلف در تعیین ابعاد فرهنگ سازمانی پرداخته ایم و انواع مختلف فرهنگ سازمانی را در مقاله های روز دنیا مورد بررسی قرار داده ایم و نظریه های مختلف را شرح دهیم. در آخر می توانید با بیان دیدگاه و نظرات خود، به درک بهتر موضوع کمک نمایید و مثال هایی از صنعت خود ذکر کنید.

مقدمه ای بر فرهنگ سازمانی

درک اشتباه از مفهوم فرهنگ باعث می شود تمام فعالیتهایی که در جهت تغییر آن صورت می گیرد از موفقیت چندانی برخوردار نباشد. معمولا در تعریف فرهنگ دو جنبه را می توان مشاهده کرد: یک دسته از تعاریف به فرهنگ از دیدگاه «بایسته های پذیرفته شده» نگریسته است و دسته ای دیگر به هسته های پذیرفته شده توجه می کند؛ به بیان دیگر آیا فرهنگ همان ادبیات مدون هر کشور است و با الگوهای رفتاری روزانه آنان برای رسیدن به اهداف فرهنگ الگوهای رفتاری پذیرفته شده جاری و رایج در میان افراد هر جامعه برای رسیدن به اهداف (وسائل رفع نیاز) است و نه الگوهای پذیرفته شده رفتاری مدون و مکتوب که ادبیات آن جامعه را منعکس می کند.

همانگونه که نیازها علت رفتار و وسائل رفع آنان، هدف رفتار انسان را تشکیل می دهد به همین ترتیب فرهنگ سازمانی، الگوهای پذیرفته شده رفتاری توسط افراد سازمان برای کسب امکانات و رسائل رفع نیازهای فردی در سازمان است.

در بخش دیگری از مقاله در مورد چگونگی شکل گیری فرهنگ سازمانی چنین آمده است که پایه گذاران هر سازمان مدیریت اولیه سازمان از طریق ارائه امکانات و رسائل مورد نیاز در برابر الگوهای رفتاری خاص، فرهنگ آن سازمان را ایجاد می کنند. در همین رابطه اولین گام در ایجاد تغییر در سازمان، تغییر در مدیریت سازمان است که با مفهومی به نام مدیریت تغییر گره خورده است. برای این منظور اولین اقدام، استفاده از مدیرانی است که اهداف فردی و سازمانی رفتاری آنان یکی باشد. در بخش پایانی مقاله، استراتژی های چهارگانه تقویت مثبت، تفویت منفی، خاموشی، و تنبیه را به عنوان استراتژی تغییر فرهنگ سازمانی از فول «راشلین» ذکر، و سرانجام، طراحی برنامه تغییر و تحول استراتژیک فرهنگ سازمانی را طبق مدلی پیشنهاد میکند.

بیشتر بخوانید: استراتژی بنگاه مادر چگونه تدوین میشود؟ 

مدتهاست که از ضرورت تحول سازمانی سخن می رود و در این راستا سمینارها، مقالات و سخنرانیهای زیادی انجام، و سرانجام در این نکته متوقف شده است که تا فرهنگ سازمان، دستخوش تغییر و تحول نگردد تحول سازمانی، سرابی بیش نخواهد بود. حتی نتایج سمینارها و همایشهای مختلف و مقالات و نوشته ها در زمینه بهره وری نیز سرانجام به اینجا رسید که تا فرهنگ سازمانی در جهت فرهنگ بهره وری متحول نشود، رسیدن به سازمان بهره ور امکانپذیر نیست. خلاصه اینکه برای خروج از بن بست وابستگی به نفت و با توجه به داشتن عوامل تولید لازم برای توسعه، تنها راه موجود ایجاد تحول در سازمانها با هدف افزایش بهره وری است و برای حصول بدین هدف نیز فرهنگ سازمان باید تغییر و تحول یابد.) مانند هر پدیده دیگری، برای ایجاد تغییر و تحول در فرهنگ سازمانی، ابتدا باید شناخت و معرفتی جامع از این مفهوم حاصل گردد تا امکان تغییر و تحول حاصل گردد.

استراتژی فرهنگ سازمانی در شرکتها و مراکز تجاری

تعریف دقیق فرهنگ چیست؟

درک اشتباه از مفهوم فرهنگ باعث می شود تمام فعالیتهایی که در جهت تغییر آن صورت می گیرد از موفقیت چندانی برخوردار نباشد و مشکل سازمانهای ما همچنان ادامه یابد. در تعریف فرهنگ (با توجه به تعدد آن) دو جنبه را می توان مشاهده کرد یک دسته از تعاریف به فرهنگ از دیدگاه «بایست های پذیرفته شده نگریسته و دستهای دیگر به «هست های پذیرفته شده» توجه کرده است. از میان نظریه پردازانی که فرهنگ را در مفهوم اول تعریف کرده اند می توان از زنده یاد دکتر علی شریعتی نام برد که «فرهنگ را مجموعه ای از اندوخته های معنوی هر ملت در طول تاریخ حیات خود می داند.

از نظریه پردازانی که هست ها را مبنای تعریف فرهنگی قرار داده اند، می توان از پیروان مکتب رفتاری نام برد که فرهنگ را الگوهای پذیرفته شده رفتاری برای رسیدن به اهداف میدانند. اکنون این سؤال مطرح می شود که آیا منظور از فرهنگ هر ملت الگوهای پذیرفته شده «بایستی» رفتاری برای رسیدن به اهداف است با الگوهای پذیرفته شده رفتاری موجود و آنچه در عمل رخ می دهد؛ به بیان دیگر آیا فرهنگ همان ادبیات مدون هر کشور است و با الگوهای رفتاری روزانه آنان برای رسیدن به اهداف آیا بین فرهنگ و ادبیات تفاوت وجود دارد؟ اگر گفته می شود ملتی دارای فرهنگ غنی است بدین معنی است که ادبیات «بایستی» رفتاری پذیرفته شده غنی دارد با اینکه الگوهای رفتاری روزانه و عملی آن غنی است؟

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق آینده پژوهی استراتژیک چیست؟

فرهنگ، الگوهای رفتاری پذیرفته شده جاری و رایج در میان افراد جامعه برای رسیدن به اهداف (وسایل رفع نیاز) است و نه الگوهای پذیرفته شده رفتاری مدون و نوشته شده که ادبیات آن جامعه را منعکس می کند. عدم توجه به این نکته ظریف باعث شده است تا آسیب شناسی سازمانی بدرستی انجام نگیرد. تا زمانی که این نگرش اصلاح، و به مفهوم واقعی فرهنگ توجه نشود، کشور و به تبع آن سازمانها به تحول فرهنگی نخواهد رسید و توسعه یافتگی نیز جز خواب و خیالی بیش نخواهد بود. برای اثبات این ادعا ضرورت دارد از مفاهیم پایه ای و ابتدایی رفتار استفاده شود.

چرا انسان در طول زندگی، رفتارهای متعدد و گوناگونی از خود نشان می دهد؟

انسان برای ادامه حیات و سالم زیستن (اعم از جسمی یا روانی) نیازهای متعددی دارد که از طریق امکانات و وسایل متعدد و گوناگون برطرف می شود. انسان گرسنه می شود؛ به محبت نیاز دارد؛ نیاز معرفتی و نیاز به آزادی دارد و نیازهای متعدد دیگر که در تعداد آن، نظریات گوناگونی است. نیازهای انسان درونی است یعنی در جسم و روان انسان فعال می شود. از سوی دیگر وسایل رفع این نیازها مانند خوراک، محبت کنندگان، علوم و زمینه استفاده از اختیار در محیط قرار دارد. لذا برای کسب این وسایل، انسان می کوشد الگوهای رفتاری خود را شکل بخشد. این رفتارها به گونه ای تجلی می یابد که بتواند وسایل و امکانات رفع کننده نیازهای انسان را کسب کند و به ارضای نیازها بپردازد؛ زیرا چنانکه گفته شد بر خلاف خود نیاز ها که درونی است، امکانات رفع آنها در محیط قرار دارد و انسان باید آنها را از محیط (اعم از طبیعی یا اجتماعی) کسب کند. بر این اساس، نیازها علت رفتار و وسایل رفع آنها هدف رفتار انسان را تشکیل می دهد.

بنابر این هر رفتاری که از انسان سر می زند یک علت دارد که نیازی درونی است و یک هدف دارد که وسیله رفع آن نیاز، و امری بیرونی است. مجموعه الگوهای رفتاری که هر فرد برای رسیدن به هدف از خود نشان می دهد، شخصیت وی را شکل می دهد. مجموعه این الگوهای رفتاری که جامعه برای رسیدن به هدف، آنها را پذیرفته است فرهنگ جامعه را می سازد. بنابر این فرهنگ هر جامعه مجموعه ای از الگوهای پذیرفته شده رفتاری برای کسب امکانات و وسایل رفع نیاز توسط افراد آن جامعه است. به همین ترتیب فرهنگ سازمانی الگوهای پذیرفته شده رفتاری توسط افراد سازمان برای کسب امکانات و وسایل رفع نیازهای فردی در سازمان است.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق هوشمندی رقابتی و هوش رقابتی چیست؟

با این تعریف، فرهنگ، الگوهای پذیرفته شده رفتاری مدون در ادبیات هر جامعه نیست؛ به عنوان مثال فرهنگ هر جامعه در مورد عبور عابر پیاده از تقاطعهای برخوردار از چراغ راهنمایی بدون وجود مانع خارجی (حضور پلیس و اعمال فشار) آن گونه رفتاری نیست که در کتابها نوشته شده (مثلا کتابهای دبستانی) و یا در آیین نامه ها آمده بلکه آن رفتار پذیرفته شده ای است که در واقعیت تجلی دارد و فرد خارج از آن فرهنگ آن را مشاهده می کند. زمانی رفتاری پذیرفته شده است که در زمان عبور فرد از تقاطع، هنگامی که چراغ قرمز است، دیگران با تعجب به او نمی نگرند و وی را دارای اختلال حواس نمی دانند، بلکه بالعکس اگر هنگام چراغ قرمز توقف کند رفتاری غیر معمول از خود نشان داده است.

در چنین جامعه ای هر چند که در ادبیات آن، عبور از چراغ قرمز منع شده باشد، این رفتار، فرهنگ جامعه نیست، بلکه فرهنگ جامعه آن چیزی است که در عینیت متبلور می شود و پذیرش جامعه را نیز تلویحا به همراه دارد و به وسیله افراد خارج از آن فرهنگ قابل مشاهده و تمیز است. مثال دیگر، کم کاری و مسئولیت ناپذیری است. اگر در جامعه ای فردی این چنین از جامعه منزوی شد، فرهنگ این جامعه مسئولیت پذیری و وظیفه شناسی است، اما اگر در عمل نه تنها منزوی نشد، بلکه دیگران نیز آن را پذیرفتند و با وی کنار آمدند، فرهنگ این جامعه عدم مسئولیت پذیری و وظیفه شناسی است، هر چند اندر مزایای مسئولیت پذیری و وظیفه شناسی، نظم و نثرهای زیادی در ادبیات آن جامعه نوشته شده باشد.

با این تعبیر شاید بتوان ادبیات غنی جوامعی را که رفتارهای پذیرفته شده در آنها برای رسیدن به اهداف فردی (که معمولا کسب امکانات و وسایل برای زندگی است) هماهنگ با تکامل و توسعه نیست، ناشی از این دانست که اندیشمندان و مصلحان و نویسندگان و شاعران این جوامع کوشش کرده اند تغییر فرهنگی یعنی تغییر در الگوهای رفتاری پذیرفته شده افراد جامعه برای کسب وسایل و امکانات رفع نیاز، ایجاد کنند و هر چه این تلاش ناموفقتر بوده، ادبیات آنان غنی تر گشته است.

بیشتر بخوانید: کارایی و اثربخشی استراتژی های کسب و کار چگونه افزایش می یابد؟

در مقابل هر جا که این کژیهای رفتاری کمتر بوده و فرهنگ غنی وجود داشته نیاز کمتری به بیان مطالب تعدیل کننده رفتار بوده است. با توجه به این اصلاح ادراکی و تفاوت ادبیات و فرهنگ، اکنون این سؤال مطرح می شود که فرهنگ چگونه شکل میگیرد و چرا در جوامعی فرهنگ با ادبیات مغایر است (در ادبیات، منع عبور از چراغ قرمز، اما در عمل، عبور از چراغ قرمز).

مقاله نظریه فرهنگ سازمانی

ابعاد فرهنگ سازمانی چگونه شکل می گیرد؟

برای آگاهی از چگونگی شکل گیری فرهنگ سازمانی باید به هدف رفتار و چگونگی رسیدن به آن بازگردیم؛ بدین معنی که انسان به گونه ای رفتار، و از الگویی استفاده می کند که بداند وی را به هدف می رساند و هدف نیز چیزی جز کسب امکانات و وسایل رفع نیاز نیست. انسان از تجربیات موجود در سازمان استفاده، و برای رسیدن به اهداف رفتار می کند. فردی که به استخدام سازمان در آمده است برای کسب امکانات و وسایل رفع نیاز به فعالیت در سازمان می پردازد و از خود الگوهای رفتاری نشان می دهد.

اینکه چگونه رفتار کند تا وسیله رفع نیاز خود را به دست آورد تجربه ای است که از دیگران کسب می کند؛ به عنوان مثال اگر به مرحله ای از سلسله مراتب نیازهای مازلو که نیاز به احترام است، رسیده، و وسیله رفع این نیاز، پست معاونت با ریاست سازمانی و یا ارتقا باشد، به کتاب و نوشته ها مراجعه نمی کند، بلکه مشاهده می کند تا ببیند این رئیس با معاون یا فردی که ارتقا یافته از چه الگوی رفتاری استفاده کرده است. اگر به این معرفت رسید که به علت مسئولیت پذیری، وظیفه شناسی، جدیت، وجدان کاری، خلاقیت، توجه و احترام به ارباب رجوع و مانند اینها بوده است، چون به پست سازمانی با ارتقا نیاز دارد؛ لذا الگوهای رفتاری خود را آنگونه شکل می دهد تا به هدف برسد.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق استراتژی بازاریابی پزشکی و خدمات درمانی چیست؟

اما اگر دریافت که آن پست سازمانی و ارتقا ناشی از الگوهای رفتاری به گونه ای دیگر بوده است، برای رسیدن به هدف، آنگونه عمل خواهد کرد. بنابر این کنترل کننده وسیله رفع نیاز (مدیر) به کارمند فرهنگ چگونه باید رفتار کردن را می آموزد و وی را در اصطلاح شرطی می کند؛ هر چند ممکن است در سخنرانی با گفتار مطالب دیگری را بیان کند؛ به عبارت دیگر کارمند برای رسیدن به هدف بایدها را که در کتابها و ادبیات آمده است مورد توجه قرار نمی دهد، بلکه هست ها و واقعیت ها را مشاهده می کند.

پایه گذار هر سازمانی (مدیریت اولیه سازمان) از طریق ارائه امکانات و وسایل مورد نیاز در برابر الگوهای رفتاری خاص، فرهنگ آن سازمان را ایجاد می کند؛ به عبارت دیگر اگر در سازمانی، فرهنگ رفتاری با بهره وری توأم نیست مشکل را باید در مدیریت سازمان، که کنترل کننده وسایل رفع نیاز است، جستجو کرد زیرا افراد توانسته اند و یا می توانند با الگوهای رفتاری فاقد بهره وری به اهداف خود، که همان کسب امکانات و وسایل رفع نیاز است، برسند. اولین گام در ایجاد تغییر، تغییر در مدیریت است.

تعریف فرهنگ سازمانی چیست؟

فرهنگ سازمانی اساسا بر بنیان نیازهای افراد برای کاستن از احساس عدم‌اطمینان و داشتن منابعی برای هدایت اقدامات خودشان بنا شده است. این نیاز به‌کاستن از احساس عدم‌اطمینان با تکامل استانداردهای رفتاری (بایدها و نبایدها) و معیارهایی برای درک وقایع برطرف می‌شود. فرهنگ سازمانی یعنی سازمان‌ها چگونه کارها را پیش می‌برند. فرهنگ سازمانی شرح یک سازمان را از درون خود تعریف می‌کند.  هدف اصلی فرهنگ سازمانی کمک به توجیه کردن و آماده‌سازی اعضای سازمان برای هم‌راستایی در عمل به اهداف سازمان است. فرهنگ سازمانی مجموع باورها و آداب و رسومی است که مانند چسب اعضای سازمان را با هم یکپارچه می‌کند

نکات مهم در تعیین فرهنگ سازمانی کدامند؟

نکته اول آن است که فرهنگ در اثر نیاز به حفظ روابط کاری موثر میان اعضای سازمان ایجاد می‌شود. بسته به ماهیت یک کسب‌وکار و ویژگی‌های شخصیتی افرادی که باید در آن استخدام شوند، ممکن است انتظارات و ارزش‌های متفاوتی ایجاد شود. بنابراین اگر شرکتی به ارتباطات سریع و آزاد و روابط کاری غیررسمی بین کارمندان نیاز دارد، احتمالا بیان آزاد نظرات یکی از ارزش‌های آن سازمان خواهد بود. در مقابل ممکن است ارزش‌ها و سبک‌های ارتباطی بسیار متفاوتی در دیگر سازمان‌های فعال در سایر حوزه‌ها که طیف گوناگونی از کارمندان در آنها کار می‌کنند، شکل بگیرد. همان‌طور که گروه‌ها توالی شناخته‌شده‌ای را در ایجاد و شکل‌گیری خود پشت‌سر می‌گذارند که از آنها به‌عنوان شکل‌گیری، تلاطم، هنجارسازی و اجرایی شدن یاد می‌شود، فرهنگ‌های سازمانی نیز چنین هستند. در واقع این ایجاد و توسعه‌ هنجارهای رفتاری است که در قلب فرهنگ قرار گرفته است.

نکته دوم آن است که فرهنگ سازمانی در اثر تجربیات یک سازمان در مواجهه با شرایط و ملزومات خارجی شکل می‌گیرد یا تغییر می‌کند. هر سازمانی باید جایگاه و دورنمایی از کسب‌وکار خود، در حوزه مورد فعالیت و بازار فروش مربوطه پیدا کند. ممکن است سازمان حین فرآیند تلاش برای انجام این کار، دریابد که برخی ارزش‌ها و عملکردها برای این سازمان بهتر از سایرین عمل می‌کند؛ برای نمونه ممکن است یک سازمان طی این فرآیند، به مرور زمان تعهدی عمیق و مشترک در سراسر سازمان نسبت به کیفیت بالا در خود ایجاد کند و سازمانی دیگر دریابد که فروش محصولاتی با کیفیت متوسط اما قیمت پایین بهترین عملکرد را برای آنها رقم می‌زند. در نتیجه در اینجا یک ارزش برجسته در سازمان با تمرکز بر رهبری قیمت شکل می‌گیرد.

از این‌رو فشار ثابتی برای تغییر فرهنگ در جهت «تطابق» با محیط بیرونی، به‌خصوص در زمان‌های آشفتگی وجود دارد. در واقع این مساله به این علت است که سرعت تغییرات در فضای کسب‌وکار بسیار بیشتر از سرعت تغییرات در فرهنگ سازمانی شرکت‌هاست. بنابراین بسیاری از مدیران می‌دانند اتخاذ فرهنگ صحیح که شامل در پیش گرفتن تفکر و رفتاری متفاوت جهت تطابق با اصول واقع‌گرایانه فضای تجاری ا‌ست، عاملی مهم در موفقیت کسب‌وکار است.

بیشتر بخوانید: روحیه همکاری کارکنان چگونه در سازمان افزایش می یابد؟

نکته سوم آن است که فرهنگ سازمانی را – حداقل تا حدودی‌- می‌توان در بنیان‌گذاران آن شرکت یا کسانی که در شکل‌گیری آن در گذشته‌ نزدیک تاثیر بسزایی داشتند، جست‌وجو کرد. این افراد غالبا شخصیت‌های پویا، ارزش‌های مستحکم و چشم‌انداز واضحی از اینکه این سازمان باید چگونه باشد، دارند. چون آنها اول از همه در صحنه بودند و/ یا در استخدام پرسنل اولیه نقش کلیدی داشتند، نگرش و ارزش‌های آنان به آسانی به‌کارمندان جدید نیز منتقل می‌شود.

نتیجه این می‌شود که این نگرش‌ها به‌عنوان دیدگاه‌های مقبول در سازمان شناخته می‌شوند و مادامی که بنیان‌گذاران در صحنه باشند یا حتی پس از آن، ماندگار خواهند بود. با گذر زمان از شکل‌گیری اولیه‌ فرهنگ سازمانی، علت کارهایی که افراد انجام می‌دهند ممکن است فراموش شوند، اما در واقع افراد ارزش‌ها و فلسفه‌هایی که در ابتدا مدنظر بنیان‌گذاران بوده را جاودان خواهند کرد.

مقلات علمی فرهنگ سازمانی در دانشگاه

چگونه می توان فرهنگ سازمانی را تغییر داد؟

با بیان چگونگی شکل گیری رفتار در سازمان، برای تغییر و تحول در الگوهای رفتاری باید افراد احساس کنند که دیگر نمی توانند از طریق الگوهای رفتاری قبل به امکانات و وسایل رفع نیاز دسترسی پیدا کنند؛ به عبارت دیگر، مدیریت سازمان باید رابطه بین چگونگی رفتار قبلی (فاقد بهره وری و کسب امکانات و وسایل رفع نیاز را قطع کند و الگوی رفتاری جدید (توأم با بهره وری) را برای رسیدن به اهداف جایگزین آن سازد.

بیشتر بخوانید: قابلیت های رقابتی چگونه در سازمان های دانش بنیان خلق میشوند؟

با توجه به وضعیت و شخصیت سازمان و افراد، مدیریت می تواند از چهار استراتژی استفاده کند. قبل از بیان این موارد باید بدین نکته مهم و اساسی توجه کرد که به علت عادت رفتاری ممکن است تغییر در الگو با مقاومت هایی رو به رو شود و مشکلاتی را برای مدیر ایجاد کند؛ به عبارت دیگر این تغییر در الگوی رفتاری خود مدیر (از ارائه امکانات در برابر رفتارهای فاقد بهره وری به ارائه امکانات در برابر رفتارهای توأم با بهره وری) ممکن است موجب شود اهداف فردی رفتار وی در سازمان (یعنی کسب امکانات رفع نیاز که مدیر برای آن در سازمان فعالیت می کند) در معرض تهدید قرار گیرد و اتفاقا گره کور عدم تحول فرهنگی در سازمان نیز در همین جا نهفته است. اولین اقدام برای خروج از این بن بست استفاده از مدیرانی است که اهداف فردی رفتاری آنان و اهداف سازمانی، رفتار یکی باشد که متأسفانه در طول سالیانی که تحول سازمانی مطرح شده بدان توجه نشده است.

استراتژی های تغییر فرهنگ سازمانی

از دیدگاه مدیریتی چندین استراتژی برای تغییر فرهنگ سازمانی وجود دارد که یادگیری سازمانی را در محیط سازمانی آسان می سازد. راشلین (۲) چهار استراتژی را ارائه می دهد:۱. تقویت مثبت ۲- تقویت منفی ۳- خاموشی ۴- تنبیه، که هر کدام نقش متفاوتی در فرهنگ پذیری ایفا می کند.

تعریف استراتژی تقویت مثبت در فرهنگ سازمانی چیست؟

تقویت مثبت، متضمن ارائه دستاورد جالب به فرد به دنبال رفتار مطلوب است. تقویت کننده مثبت وسیله ای است که هرگاه ارائه شود امکان رفتار مطلوب را افزایش می دهد. برای اینکه تقویت مثبت در تحول فرهنگ سازمان مؤثر باشد و تکرار رفتار مطلوب را تشویق کند، رعایت چند شرط ضروری است.

اول اینکه خود تقویت کننده (وسیله رفع نیاز) برای کارمند با ارزش باشد. دوم اینکه ارائه وسیله رفع نیاز بستگی مستقیم به رفتار مطلوب داشته باشد. هر قدر میزان عملکرد بیشتر باشد مقدار پاداش نیز افزایش یابد. ضمنا باید به خاطر داشت که رفتار مطلوب از دیدگاه مدیر مورد نظر است و نه فرد. سوم اینکه وسایل رفع نیاز به اندازه کافی برای تقویت به دنبال رفتار مطلوب باشد و بالاخره رفتار مطلوب در حد توان فرد باشد.

تعریف استراتژی تقویت منفی در فرهنگ سازمانی چیست؟

تقویت منفی، پرهیز از دست نیافتن به وسیله رفع نیاز از طریق پیروی از رفتار مطلوب است مانند ترک رفتار نامطلوب و انجام رفتار مطلوب برای دور نگهداشتن آتش دوزخ. در این مثال آتش دوزخ تقویت کننده منفی است. فرد برای دوری از توبیخ و اخراج، تحول فرهنگی را می پذیرد.

تعریف استراتژی خاموشی در فرهنگ سازمانی چیست؟

خاموشی رفتار نامطلوب زمانی تحقق می پذیرد که آن رفتار به هدف نرسد یا نتواند وسیله رفع نیاز را به دست آورد. در نتیجه فرد از تکرار آن خودداری می کند و رفتار جایگزین را می پذیرد.

تعریف استراتژی تنبیه در فرهنگ سازمانی چیست؟

سرانجام، چهارمین استراتژی برای تغییر و تحول فرهنگ سازمانی از سوی مدیران تنبیه است. تنبیه، جلوگیری از انجام رفتار نامطلوب از طریق کاهش و یا قطع وسیله رفع نیاز است؛ مانند توبیخ فرد به علت تکرار. رفتار قبل از تغییر فرهنگ سازمانی بطور خلاصه مدیر می تواند از تقویت مثبت و منفی برای ایجاد رفتار مطلوب در تغییر فرهنگ استفاده کند. با تقویت مثبت، فرد به طریقی رفتار می کند تا وسایل مورد نیاز را به دست آورد و در تقویت منفی، فرد به گونه ای رفتار می کند تا از برخی نتایج نامطلوب خودداری کند. در هر دو حالت، رفتار مطلوب تغییر فرهنگی تسهیل می شود.

خاموشی و تنبیه استراتژی هایی در جهت جلوگیری از بروز رفتار نامطلوب قبل از تغییر و تحول فرهنگی است. از خاموشی و تنبیه معمولا استفاده می شود تا از رجعت به وضعیت قبل از تحول فرهنگی به وسیله دیگران جلوگیری شود. نگاره زیر استفاده از این چهار استراتژی را در تحول فرهنگ سازمانی نشان می دهد.

اجزای فرهنگ سازمانی در شرکتها و کسب و کارها

طراحی برنامه تغییر و تحول فرهنگ سازمانی

اگر قرار باشد تحول فرهنگی نتیجه بخش باشد، باید استراتژی های آن مورد مطالعه دقیق قرار گیرد و به طریقی سیستماتیک به کار گرفته شود. برای اجرای سیستماتیک برنامه تحول فرهنگ سازمانی ریچارد استیرز پنج مرحله را پیشنهاد می کند:

اول اینکه مدیریت، جنبه های رفتاری قابل قبول را تصریح و دقیقا مشخص کند. مدیریت باید بتواند دقیقا مشخص کند که منظور از رفتار قابل قبول چیست و ویژگیهای عینی و قابل سنجش آن کدام است.

دوم اینکه به ممیزی عملکرد و رفتار پرداخته شود. هدف از ممیزی تعیین مواردی است که رفتارهای مطلوب صورت نپذیرفته است.

سوم اینکه برای هر فرد باید رفتار ویژه با توجه به اهداف سازمانی در نظر گرفت. کوتاهی در تعیین ویژگی های رفتار با توجه به هدف سازمانی دلیل اولیه شکست بسیاری از برنامه های تحول فرهنگ سازمان است. ویژگیهای رفتاری برای تحقق اهداف سازمان باید از نظر افراد قابل حصول باشد.

چهارم اینکه از افراد خواسته می شود تا سابقه ای از نتایج را نگاه دارند. این سابقه به آنها کمک می کند تا بازخورد مستمر از رفتار خود را در رسیدن به اهداف داشته باشند.

پنجم اینکه مدیران، سوابق کارکنان و همچنین سایر شاخصهای موجود رفتار را بررسی کنند و جنبه های مثبت رفتار را مورد تمجید و تشویق قرار دهند. هدف، استحکام بخشیدن به رفتارهای بعد از تغییر و تحول فرهنگ سازمانی است.

عوامل تفاوت های فرهنگی در فرهنگ سازمانی چیست؟

تفاوت های فرهنگی بسته به عوامل محیطی، می تواند متغیر باشد و در ادامه بیان چند عوامل مختلف در تعیین فرهنگ سازمانی پرداخته شده است که دانستن آنها می تواند نقشی تعیین کننده در شناخت بهتر فرهنگ سازمانی داشته باشد.

تعریف فرهنگ وظیفه ای و قبیله ای چیست؟

اینکه چقدر کارمندان نسبت به اهداف جمعی متعهد هستند، بخشی از فرهنگ‌های وظیفه‌ای و فرهنگ‌های قبیله‌ای است. در فرهنگ وظیفه، تیم‌هایی با اعضای خبره برای حل مشکلات خاص تشکیل می‌شوند. یک ساختار ماتریسی به دلیل اهمیت وظیفه و تعداد تیم‌های کوچک در سازمان‌دهی این نوع فرهنگ سازمانی معمول است. فرهنگ‌های قبیله‌ای خانوادگی هستند و با تمرکز بر مربی‌گری، پرورش و انجام کارها با هم تمرکز دارند.

تعریف فرهنگ مبتنی بر سلسله مراتب، نقش و قدرت چیست؟

چگونگی جریان یافتن قدرت و اطلاعات از طریق سلسله مراتب و سیستم سازمانی، جنبه‌هایی از فرهنگ قدرت، فرهنگ نقش و فرهنگ سلسله مراتب است. فرهنگ‌های قدرت دارای یک رهبر هستند که سریع تصمیم می‌گیرد و استراتژی را کنترل می‌کند. این نوع فرهنگ نیاز به احترام شدید نسبت به رهبر مسئول دارد.

فرهنگ‌های سلسله مراتبی از آنجا که از ساختار بالایی برخوردارند، مشابه فرهنگ‌های نقش هستند. آنها بر روی کارایی، ثبات و انجام صحیح کارها متمرکز می‌مانند.

فرهنگ‌های نقش در جایگاهی هستند که ساختارهای عملکردی ایجاد می‌شود، جایی که افراد شغل خود را می‌دانند، به مقامات برتر خود گزارش می‌دهند و کارایی و دقت را بیش از هر چیز می‌دانند.

تعریف فرهنگ تطبیقی یا ادهوکراسی (Adhocracy Culture) چیست؟

آزادی در تصمیم‌گیری، توسعه ایده‌های جدید و بیان نظرات شخصی از قسمت‌های حیاتی فرهنگ‌های سازگار و فرهنگ‌های ادهوکراسی است. فرهنگ‌های انطباقی برای تغییر ارزش قائل بوده و عمل‌گرا هستند و احتمال بقا را در طول زمان افزایش می‌دهند. فرهنگ‌های ادهوکراسی پویا و کارآفرینانه با تمرکز بر روی ریسک پذیری، نوآوری و انجام کارها در ابتدای امر شکل می‌گیرند.

تعریف فرهنگ شخصی مبتنی بر فرهنگ بازار چیست؟

اینکه اعضای یک سازمان چگونه کار می‌کنند، چگونه با کارمندان، مشتریان و جامعه وسیع رفتار می‌کنند جنبه‌های اساسی فرهنگ شخصی و فرهنگ بازار است. فرهنگ شخصی فرهنگی است که در آن ساختارهای افقی بیشترین کاربرد را دارند. به نظر می‌رسد که هر فردی با ارزش‌تر از خود سازمان است. حفظ این مسئله ممکن است دشوار باشد، زیرا ممکن است سازمان به دلیل تعامل با افراد خارج از محدوده خود و اولویت‌های رقیب در جایگاه متفاوتی باشد. به طور معمول فرهنگ‌های بازار با تمرکز بر رقابت، موفقیت و “انجام کار” نتیجه‌گرا هستند.

انواع فرهنگ سازمانی برای هلدینگ ها و سازمان مادر

فرهنگ سازمانی قوی در سازمان چگونه ایجاد می شود؟

وقتی یک سازمان درون خود فرهنگ سازمانی قوی و غنی داشته باشد، سه اتفاق رخ خواهد داد: کارکنان می‌‌دانند که مدیریت ارشد از آنان چه انتظاراتی دارد و انتظار می‌رود در موقعیت‌های مختلف چه رفتاری از آنان دیده شود. کارکنان هم به این باور می‌رسند که واکنشی که از آنان مورد انتظار است واکنشی کاملاً درست است و همچنین می‌دانند که اگر ارزش‌های سازمان را به نمایش بگذارند، سازمان به آنها پاداش خواهد داد. نقطه نظرات بالا به نوعی یک دید همه جانبه ازتعریف فرهنگ سازمانی را به ما ارائه داد. رهبران با کمک درکی دقیق از فرهنگ سازمانی می‌توانند به خوبی سازمان خود را بشناسند و تحولات مثبت مدنظر خود را در سازمان اعمال نمایند.

لایه های اصلی در ایجاد فرهنگ سازمانی کدامند؟

فرهنگ سازمان از دو لایه اصلی تشکیل شده است. نخستین لایه،( ارزشها و باورها) لایه‌ای است که نمایشگر نمادهای ملموس مانند طرز پوشش، رفتار، مراسم، تشریفات، اسطوره‌ها و افسانه‌هاست. لایه دیگر فرهنگ سازمانی، لایه پایه‌ای و یا شالوده اساسی فرهنگ سازمان است که به ارزش‌های زیربنایی، مفروضات، باورها و فرآیندهای فکری افراد و گروه‌های سازمانی اشاره دارد. این لایه در واقع فرهنگ راستین سازمان را تشکیل می‌دهد. عوامل تشکیل‌دهنده فرهنگ سازمان عبارت اند از: هنجارها ، سنتها و تشریفات و مفروضات. در این قسمت در مورد هریک از عوامل ذکرشده توضیح مختصری داده می‌شود:

نقش تعیین اسطوره‌ها در فرهنگ سازمانی چیست؟

نمونه‌ای از تاریخ گذشته سازمان است که موفقیتها و کارهای برجسته مؤسسات و یا مدیران در گذشته را به‌صورت الگو بازگو می‌کند و هدف آن انگیزش کارکنان و پیروی آنها از آن الگوهاست. به ‌طوری‌که در کارکنان دلبستگی ایجاد کند و باعث شود آنان از عضویت در سازمان احساس غرور کنند و به خود ببالند. پژوهشگر دیگری اجزای فرهنگ سازمانی را از لحاظ قابلیت مشاهده و تغییر و تداوم آن به دو سطح تفکیک می‌کند. به ‌طوری‌که در سطح عمیق‌تر که کمتر قابل مشاهده است. شامل ارزشهای مشترکی می‌شود که حتی اگر اعضای گروه هم تغییر کنند در سازمان باقی خواهند ماند که در واقع این ارزشها رفتار گروه را شکل می‌دهند. در این سطح فرهنگ به سختی قابل تغییر است در این تفاوت افراد در سازمانها از لحاظ توجه به مسائل مالی، نوآوری و یا عملکرد مشخص می‌شود. در سطح دیگر که قابل مشاهده است، فرهنگ الگوهای رفتاری را نشان می‌دهد که کارکنان تازه‌وارد به‌طور خودکار از کارکنان قدیمی می‌آموزند. فرهنگ در این سطح قابل تغییر است.

نقش تعیین باورها در فرهنگ سازمانی چیست؟

مردم باورها یا اعتقادات گوناگونی دارند مثل اعتقاد به خدا، اعتقاد به کارایی گروههای کاری و یا جمع شدن در کنار آب ‌سرد کن برای پچ‌پچ کردن و پی بردن به ماجراهای اداری محیط کار. بعضی از باورها مربوط به نکات جزئی زندگی روزمره و بعضی از آنها در حوزه مسائلی است که از نظر فرد، سازمان و یا جامعه اهمیت زیادی دارد. به‌طور کلی باورهای شکل‌دهنده تصمیمات بلندمدت و کلان سازمان را باورهای استراتژیک (استراتژیک) و باورهای مشترک اجراکنندگان تصمیمات را باورهای کاربردی (عملیاتی) می‌نامند. هم‌سو نمودن این دو دسته باور به هم‌افزایی فرهنگی و توفیق سازمان در تحقیق اهداف خود کمک می‌کند. در غیر این‌صورت انرژیها صرف خنثی کردن یکدیگر و باعث اخلال و مانع حرکت سازمان به‌سوی هدفهای خود خواهد شد. باورهای راهنما، جهت حرکت باورهای روزمره را تعیین می‌کنند .در واقع باورهای راهنما، تعیین‌کننده روشی است که هر کار باید بر اساس آن انجام شود و باورهای روزمره روشی است که کارها عملاً به‌طور روزانه انجام می‌شوند. باورهای راهنما مانند قوانین بنیادی به‌ندرت تغییر می‌کنند درحالی‌که باورهای روزمره، به رفتار روزمره مربوط می‌شوند و متناسب با شرایط تغییر می‌کنند.

نقش فرآیند اجتماعی سازمان در فرهنگ سازمانی چیست؟

عامل دیگری که در ایجاد و تکوین فرهنگ سازمانی مهم است، فرآیند اجتماعی سازمان است از طریق این فرآیند افراد جای خود را در سازمان باز می‌کنند. یاد می‌گیرند که چگونه جذب سازمان شوند، با هنجارها و استانداردهای سازمان آشنا شوند و رفتار مناسب را فرا گیرند. فرآیند اجتماعی در سازمانها به‌صورت آموزشهای توجیهی و قبل از خدمت و آموزشهای حین خدمت می‌باشد و یا گاهی افراد خود به‌تدریج هنجارها و رفتارهای مناسب را تشخیص می‌دهند و به‌تدریج به آنها خو می‌گیرند. که در حالت اول آموزش به شکل رسمی و در حالت دوم به شکل غیر رسمی می‌باشد .موفقیت فرآیند اجتماعی سازمان ارتباط زیادی به ماهیت فرهنگ سازمان و نوع هنجارهای غالب در سازمان دارد.

نقش سنتها و تشریفات در فرهنگ سازمانی چیست؟

سنتها الگوهایی هستند که در سازمان شکل گرفته و به‌صورت عادت پایدار شده‌اند. تأکید بر الگوها، رفتارهای ویژه در مراسم عمومی، نوع برخورد با کار، افراد و ارباب رجوع، تشویق به گردهماییها پیروی از شعارها و نمادهای ارتباط (هر شیء، عمل، رویدادی که برای انتقال معنی به کار می‌رود)، همگی بیان‌کننده انتظارهای سازمان از افراد و همین‌طور انتظار متقابل آنها از سازمان است.

نقش ارزشها در فرهنگ سازمانی چیست؟

ارزشهای فرهنگ سازمان معمولاً بازتابی از ارزشهای جامعه و محیطی است که سازمان در آن قرار دارد. در واقع ایده‌ها و تمایلات و نظراتی هستند که عمدتاً به‌عنوان راه حلهای معتبر برای مشکلات پذیرفته شده‌اند.

بررسی عوامل فرهنگ سازمانی شرکتی

اشتباهات رایج در اجرای استراتژی های فرهنگ سازمانی کدامند؟

هنگام تلاش برای تغییر فرهنگ سازمانی ، رهبران بسیاری از ابزارهای اشتباه استفاده می‌کنند. با مرور بیش از ۷۵۰۰ کارمند و نزدیک به ۲۰۰ رهبر منابع انسانی در شرکت های جهانی و انجام مصاحبه‌های عمیق با ۱۰۰ رهبر منابع انسانی، گارتنر گزارشی را برای شناسایی بهترین و بدترین شیوه‌های تغییر فرهنگ سازمانی منتشر کرد. بر اساس این گزارش پیشنهاد می‌شود که برای افزایش شانس موفقیت تغییر فرهنگ سازمانی، بهتر است مدیران از سه اشتباه مهم اجتناب کنند:

بی توجهی به انتظارات کارمندان و عدم همسویی با اهداف سازمان

چنین بازخوردهای ناگفته‌ای بسیار مهم هستند و موجب می‌شوند که کارکنان احساس کنند با آرمان‌های فرهنگی سازمان همسو هستند. تحقیقات گارتنر نشان می‌دهد که به طور متوسط ۶۹ درصد از کارکنان به اهداف فرهنگی تعیین شده توسط رهبران خود اعتقاد ندارند، ۸۷ درصد آنها را درک نمی‌کنند و ۹۰ درصد قدمی در جهت انجام آن برنمی‌دارند. با پوشش دادن این شکاف، ۹ درصد احتمال بیشتری برای برآورده شدن یا غلبه بر اهداف درآمدی سالانه وجود دارد. محققان اذعان دارند که مدیران عامل نه تنها باید حقایق ناخوانده را تشویق کنند، بلکه باید محیطی را ایجاد کنند که انتظارات کارمندان را در هر سطحی پوشش دهد. فراموش نکنید که سیاست‌هایی را برای حمایت از تغییر فرهنگ سازمانی ایجاد کنید.

برای ایجاد تغییر، رهبران باید صحبت‌ها، چگونگی رفتار و نحوه عملکردشان را در فرایندها، بودجه‌ها و سیاست‌های کاری هماهنگ کنند. بسیاری از شرکت‌ها مورد سوم را نادیده می‌گیرند. محققان اذعان دارند که “مولفه‌های اجرایی” بیشترین تأثیر را بر نیروی کاری دارد، اما رهبران حداقل توجه را به مهم‌ترین جنبه مدل‌سازی نقش دارند.

بیشتر بخوانید: حاکمیت شرکتی چیست؟ 

اینکه در مورد فرهنگ همکاری شرکت صحبت کنید، بسیار هم خوب است؛ اما اگر شرکت از یک سیستم مدیریت عملکرد با منحنی اجباری استفاده کند که در آن درصد معینی از کارکنان باید امتیازات کمتری دریافت کنند، محیطی ایجاد کرده که کارگران باید در برابر یکدیگر قرار گرفته و با هم به رقابت بپردازند. به طور مشابه، شرکت‌ها ممکن است اعلام کنند که مشتری محور هستند، اما هزینه‌های حساب کاربری را که مربوط به حمل و نقل مجدد و افزایش رضایت مشتری است، نادیده می‌گیرند. این همان جایی است که رهبران باید به آن دقت داشته باشند. تنها راه اثبات خودتان به شرکت، این است که مدل عملیاتی با فرهنگ حاکم بر سازمان کاملا مطابقت داشته باشد.

رهبران خوب به این نتیجه رسیده‌اند که گرچه بحث و جدل در مورد فرهنگ ممکن است در هیئت‌مدیره اتفاق بیفتد، اما فرهنگ واقعی در دل سازمان و مراکز خرید به دور از مجوز رهبران ظاهر می‌شود. بنابراین ضروری است که مدیران عامل این موضوع را چیزی بیشتر از یک مفهوم رایج در مدیریت بپندارند. به عنوان رهبر، شما باید ساختارها، فرایندها و انگیزه‌ها را در سازمانتان به گونه‌ای تنظیم کنید که شما را قادر سازد پول خود را در جایی تخصیص دهید که برایتان ارزش بیافریند. این همان بخشی است که بیشتر رهبران نسبت به آن غفلت می‌کنند و اتفاقا دقیقا همان جایی است که موفقیت فرهنگ سازمانی را تضمین می‌کند.

اختلاف عملکرد با انتخاب کلمه کلیدی

توصیف فرهنگ، کاری سخت و کاملا انتزاعی است. به همین دلیل رهبران تمایل دارند تا از مجموعه‌ای از صفت‌های عمومی و قابل‌فهم برای توصیف فرهنگ سازمانی استفاده کنند و مواردی مثل کارایی بالا، مشارکت، نوآورانه بودن، مشتری محوری، کارآفرینی، نتیجه محوری، شفافیت و یا اعتماد‌به‌نفس از نمونه‌ای از این صفات است. تحقیق گارتنر چگونگی استفاده شرکت‌ها از این کلمات کلیدی و میزان تاثیرگذاری آنان را بر تغییر فرهنگ سازمانی بررسی کرد. نتایج قابل توجه بود. هیچ یک از این برچسب‌‌ها مزیتی برای بازدهی و تاثیرگذاری بالا در تغییر فرهنگ سازمانی ایجاد نمی‌کرد و در نهایت نمی توانست مزیت رقابتی برای سازمان خلق کند. یکی از دلایل این اتفاق این است که اغلب کلمات کلیدی انتخاب شده با نحوه عملکرد واقعی شرکت‌ها اختلاف دارند. این باعث ایجاد یک شکاف اساسی می‌شود و آن هم این است که کارکنان، آرمان‌های فرهنگی رهبران را تظاهر می‌پندارند.

وقتی فضای شرکت بر دستیابی به اهداف کوتاه‌مدت و بلندمدت، نتایج و مسئولیت‌پذیری تاکید دارد و همان شرکت از رفاه کارکنان و تعادل کار و زندگی آنان صحبت می‌کند، در واقع دارد به دست خود، به شرکت و ذهنیت کارمندان لطمه می‌زند. چنین لطمه‌هایی می تواند ناشی از آن باشد که رهبران سعی می‌کنند مجموعه‌ای از رفتارها را به کارمندان دیکته کنند اما بر اساس آن‌ها زندگی نمی‌کنند.

بیشتر بخوانید: مسئولیت اجتماعی شرکتی چیست ؟

به جای استفاده از یک ویژگی خاص برای توصیف فرهنگ مورد نظر خود، آن را با تاکید بر یک مورد مهم و بحرانی برجسته سازید. مهم این است که این عامل اساسی در مورد تقاطع ایده‌ها و واقعیت‌های کنونی باشد و نحوه انجام آن به صورت روز به روز مشخص باشد. صحبت کردن در مورد تمایل به ایجاد “فرهنگ نوآورانه” ممکن است فریبنده و جذاب باشد ولی اگر در حال حاضر ۸۰ درصد از منابع و پرسنل خود را به خطوط تولید موجود اختصاص داده‌اید، ایجاد چنین فرهنگی مضحک به نظر می‌رسد. در عوض، بهتر است مدیر عامل شرکت همزمان که از فرهنگ مورد نظر خود صحبت می‌کند، دغدغه فعلی را هم مدنظر قرار دهد. برای مثال: “ما از فرهنگ نوآوری حمایت می‌‌کنیم در حالی که به دنبال رشد و سود حاصل از کسب‌وکار های قدیمی هم هستیم.”

ایجاد شاخص های بی کیفیت برای اندازه گیری کارایی فرهنگ سازمانی

از آنجایی که فرهنگ موضوعی انتزاعی است، بسیاری از شرکت‌ها در تلاش برای اندازه‌گیری آن با چالش مواجه می‌شوند. اغلب مطالعات نشان می‌دهد که شرکت‌ها برای سنجش فرهنگ بیشتر بر مشارکت کارکنان تکیه می‌کنند. بنگاه‌ها همچنین نرخ خروج کارکنان را به عنوان نشانه‌ای از فرهنگ و روحیه کاری می‌پندارند.

اما این اعداد به راحتی می‌توانند اطلاعات کاذبی را به شما ارائه دهند. در واقع بازخورد باید مطابق با استانداردهایی در سطح رهبری کنترل شود، حتی اگر رهبر اگاهانه تلاشی برای آن نکند. داده‌ها تجمیع می‌شوند و در کنار هم ممکن است تاثیر مطلبی را کمتر یا بیشتر از حد معمول نشان دهند. گارتنر پیشنهاد می‌کند که شرکت‌ها از پرسش‌های باز پاسخ در نظرسنجی‌های خود استفاده کرده و اطمینان حاصل کنند که رهبران به بازخورد های خام توجه می‌کنند. همچنین رهبران هوشمند از نظرسنجی‌های دوره‌ای فراتر رفته و فضای ایمنی را فراهم می‌کنند که به کارکنان اجازه می‌دهد در هر زمان بدون ترس از مجازات، بازخورد داده و اظهار نظر کنند.

فرهنگ سازمانی در ادارات و سازمان های دولتی

نتیجه گیری مقاله فرهنگ سازمانی

سازمانها ، امروزه با افزایش سرعت ، شدت و عمق در شرایط داخلی و خارجی مواجه هستند. متناسب نمودن اهداف سازمان ، دیدگاه کارکنان ، نگرش مدیران ، استراتژیها ، فعالیتها و… از مهمترین وظائف مدیر ارشد میباشد. بی شک رعایت مراحل وگا مهای تغییر ونیز آماده سازی فضای داخلی سازمان و اندیشه کار کنان جهت این مهم ، کاهش تعارضات درون سازمانی ، کاهش هزینه ها ، و سرعت متناسب را در مواجه با تغییرات به دنبال خواهد داشت.در این میان آگاهی از آموزشهای مناسب و متناسب و ضروری و اجرای آنها نقش بسیار مهمی در تحقق این وظیفه دارد.

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع فرهنگ سازمانی برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.

تعریف استراتژی سرمایه گذاری چیست و چگونه انجام و اجرا می شود

استراتژی سرمایه گذاری در صندوق های سرمایه گذاری چگونه تدوین می شوند؟

در این مقاله قصد داریم به بیان استراتژی سرمایه گذاری در صندوق های سرمایه گذاری بپردازیم و انواع استراتژی های سرمایه گذاری را شرح دهیم. استراتژی سرمایه گذاری می تواند رویکردهای صندوق ها و بنگاه های مالی را تحت تأثیر قرار دهد. در ادامه سعی خواهیم داشت تا به بیان ساختار صندوق های سرمایه گذاری در ایران بپردازیم و ارکان اصلی آن را تشریح نماییم. در آخر می توانید پس از خواند مقاله استراتژی سرمایه گذاری نظرات و دیدگاه های خود را با ما به اشتراک گذارید.

مقدمه ای بر سرمایه گذاری و استراتژی سرمایه گذاری

سرمایه گذاری خصوصی نهادی است که سرمایه گذاران منابع را در آن قرار میدهند؛ مدیریت صندوق از سرمایه گذاران جدا است و مدیر صندوق منابع را به سرمایه گذاری در شرکت های سهامی خاص یا شرکت های خارج از بورس تخصیص می دهد. شاید کلمه «سهامی های خاص» ترجمه مناسب تری برای private equity باشد، اما در دستورالعمل های سازمان بورس این نوع صندوق ها، «صندوق های سرمایه گذاری خصوصی» نام گذاری شده است، من هم از همین اصطلاح استفاده می کنیم.

یکی از تدابیری که در دنیا هم تجربه شده وجود ساختار شریک مدیریتی و شریک با مسئولیت محدود است که سهامداران را از مدیریت جدا می کند. البته خود شرکای مدیریتی هم در صندوق مبالغ کمی سرمایه گذاری می کنند، بدون آن که سهام اکثریت داشته باشند، اما عمده تصمیمات را اتخاذ می کنند. این موردی بود که در قانون تجارت کشور ما وجود نداشت و هر کس در هر شرکتی بیشترین منابع مالی را می گذاشت، بیشترین حق رأی و اعضای هیأت مدیره را داشت؛ در نتیجه مدیریت هم به نوعی دست او بود. در دستورالعمل سازمان بورس در مورد صندوق های خصوصی سعی شده تا حد زیادی جدایی مدیریت از سرمایه گذاران انجام شود.

استراتژی های سرمایه گذاری در صندوق سرمایه گذاری خصوصی

در این بخش، عمده استراتژی های سرمایه گذاری عرضه می شود تا نشان دهیم بر اساس دستورالعمل سازمان بورس، از میان انواع مختلف، نوع ایرانی بیشتر به کدام یک از استراتژی های سرمایه گذاری شباهت دارد. این استراتژی های سرمایه گذاری عبارتند از: استراتژی سرمایه گذاری جسورانه، استراتژی سرمایه گذاری در رشد، استراتژی سرمایه گذاری تملکی و ساختاردهی مجدد. در ادامه به تشریح هر کدام از آنها خواهیم پرداخت.

تعریف استراتژی سرمایه گذاری جسورانه چیست؟

این نوع سرمایه گذاری بیشتر در حوزه سرمایه پر مخاطره یا venture capital قرار دارد و در ایران هم دستورالعمل صندوق های جسورانه تصویب شده است؛ در این صندوق ها بانیان عموما سهام اقلیت بر می دارند. عمدتا این سرمایه گذاری در استارتاپ ها و شرکت های دانش بنیان انجام می شود که در مراحل اولیه عمر خود هستند. این نوع سرمایه گذاری در ایران نیز وجود دارد و چندین مدل سرمایه گذار جسورانه در بورس حضور داشته و فعالیت می کنند. شاید تا به حال تجربه بسیار موفقی از این نوع سرمایه گذاری به دست نیامده باشد، چرا که سازمان بورس کف سرمایه را برای این صندوق ها ۱۰ میلیارد تومان در نظر گرفته است و عموما سرمایه گذاری در شرکت های کوچک انجام شده است. در برخی موارد خوب عمل شده و در برخی خروجی موفقی نداشته است.

تعریف استراتژی سرمایه گذاری در رشد چیست؟

این نوع سرمایه گذاری در هیچ یک از دستورالعمل های سازمان بورس دیده نشده است؛ یعنی این نوع سرمایه گذاری که بخواهید از یک تیم قوی حمایت کنید، در یک شرکت بالغ سهام اقلیت بردارید، و کمک بکنید که شرکت رشد کند و تزریق سرمایه انجام دهید، در ایران فعلا دستورالعمل ندارد.

تعریف استراتژی سرمایه گذاری تملکی چیست؟

در دستورالعملی که سازمان برای صندوق های خصوصی تصویب کرده است، بیشتر سرمایه گذاری تملکی تشویق شده و توسعه داده شده است. در این نوع سرمایه گذاری معمولا از اهرم مالی استفاده می شود، و نوعی خرید اهرمی سایر شرکتها رخ می دهد.

تعریف استراتژی ساختاردهی مجدد چیست؟

ساختار دهی مجدد به بیان ایجاد ساختار های جدید می پردازد که باید در قبل از آن با ساختار های صندوق سرمایه گذاری آشنا شویم و بعد از آن بتوانیم تعریف دقیقی از آن داشته باشیم. بحث ساختاردهی مجدد در ایران کمتر اتفاق می افتد؛ دلیل آن در ادامه بیشتر توضیح داده خواهد شد.

استراتژی های سرمایه گذاری صندوق های سرمایه گذاری خصوصی

استراتژی های سرمایه گذاری صندوق های سرمایه گذاری خصوصی

استراتژی سرمایه گذاری صندوق های جسورانه در استارتاپ ها

همان طور که گفته شد، عمده فعالیت صندوق های جسورانه در استارتاپ ها است که معمولا تأمین مالی مرحله ای دارند و روز اول کل پول را به شرکت تزریق نمی کنند. عموما یک سری شاخص کلیدی عملکرد اهداف برای شرکت هدف تعریف می شود و با تحقق آن اهداف، تزریق منابع به صورت مرحله ای انجام می شود. با این کار ریسک صندوق کاهش می یابد. این نوع سرمایه گذاری به تناسب بقیه استراتژی های سرمایه گذاری ریسک بالاتری دارد. سرمایه گذاری های رشدی شاید در قالب سرمایه گذاری های جسورانه اتفاق بیفتد، ولی عموما شرکت های بالغ هدف قرار نمی گیرند و شرکت هایی که در مراحل اولیه رشد خود هستند، مورد نظر است.

در دستورالعمل صندوق های سرمایه گذاری خصوصی سازمان، به وضوح آورده شده که صندوق ها باید نفوذ و کنترل قابل ملاحظه در شرکت های هدف داشته باشند؛ از این رو صندوق های ایرانی عملا باید استراتژی سرمایه گذاری تملکی داشته باشند. اگر بخواهند از اهرم برای تملک استفاده کنند، این کار بیشتر از آن که در قالب صندوق ها عملی باشد، در قالب شرکت ها شدنی است. البته گرفتن تسهیلات هم در اساسنامه صندوق دیده شده است.

استراتژی سرمایه گذاری ساختاردهی مجدد بیشتر در مورد شرکت هایی انجام می شود که اوضاع خوبی ندارند، در مراحل ورشکستگی هستند و یا مشکلات بزرگی حقوقی و کارگری دارند؛ از این رو کل ساختار شرکت باید تغییر کند. تا زمانی که خرید اکثریت سهام شرکت سرمایه پذیر رعایت شود، از نظر دستورالعمل های سازمان، ظاهراً منعی برای استفاده از این استراتژی سرمایه گذاری وجود ندارد. ولی با توجه به پیچیدگی های عملیاتی این استراتژی (همچون حل مسائل حقوقی، کارگری و …) ممکن است این استراتژی سرمایه گذاری در طول عمری که برای صندوق های سرمایه گذاری خصوصی در نظر گرفته شده، قابل استفاده نباشد.

زمان بندی عملیاتی صندوق سرمایه گذاری خصوصی

اکثر این صندوق ها قبل از آن که بخواهند فعالیت خود را آغاز کنند، دوره ای برای جذب سرمایه دارند. همان طور که اشاره شد، این صندوق ها برای سرمایه گذاران خرد طراحی نشده و سرمایه گذاری در این صندوق ها برای آنان مناسب نیست. سرمایه گذاران خرد جامعه مورد هدف این صندوقها نیستند و حضورشان به صندوق هیچ کمکی نمی کند. همه جای دنیا هم به این شکل است.

این صندوق ها مناسب سرمایه گذاران پیچیده تر و سرمایه گذاران واجد شرایط است؛ سرمایه گذارانی که منابع مالی زیادی دارند و می خواهند بخشی از سرمایه خود را به این صندوق ها اختصاص دهند؛ به دنبال آن نیستند که زندگی خودشان را بفروشند و در این صندوق ها سرمایه گذاری کنند. این نوع سرمایه گذاران با ماهیت بلندمدت و ریسک بالای صندوق های سرمایه گذاری خصوصی آشنا هستند.

در ایران هم کاری که خود ما برای صندوق انجام دادیم به همین شکل بود. قبل از راه اندازی صندوق، مذاکراتمان را شروع کردیم و به نوعی ثبت سفارش به انجام دادیم. در واقع با سرمایه گذارانی که علاقه مند به سرمایه گذاری بودند، با برگزاری جلسات خصوصی و در قالب رویدادها، مذاکرات مشخص انجام شد تا استراتژی سرمایه گذاری به درستی مشخص گردد. بر اساس بسیاری از دستورالعمل ها و استانداردهای بین المللی، شما نمی توانید برای صندوق سرمایه گذاری خصوصی در تلویزیون تبلیغ کنید، و از این طریق سرمایه گذاران خرد جمع کنید. معمولا جلسات مربوط به جذب سرمایه به صورت انفرادی و حضوری اتفاق می افتد. ما هم تلاش کردیم همین روند را در کشور دنبال کنیم و البته کار زمانبری است.

بیشتر بخوانید: پیشران تغییر چیست؟ انواع پیشران های تغییر در صنعت مالی کدامند؟

از دلایل دیگری که قبل از راه اندازی صندوق به دنبال جذب سرمایه گذار رفتیم این بود که این صندوق ها به صورت صندوق سرمایه گذاری با سرمایه ثابت هستند. در واقع، اگر در روز پذیره نویسی، برابر مبلغی که برای صندوق از سازمان مجوز گرفته اید، نتوانید جذب سرمایه کنید، مجوز صندوق ابطال خواهد شد و منابع سرمایه گذاران بازگردانده می شود. بنابراین، نمی توان روی پذیره نویسی عام خیلی حساب باز کرد، چرا که برای مثال اگر سرمایه صندوق ۱۰۰ واحد تعریف شده باشد و شما در روز پذیره نویسی ۹۵ واحد سرمایه جذب کنید، صندوق ابطال خواهد شد. قبل از راه اندازی صندوق باید مذاکرات انجام شود و سرمایه بسته شود.

سال های اول فعالیت صندوق موضوع مطرح سرمایه گذاری است و استراتژی سرمایه گذاری باید در این سال بطور جدی مورد بررسی قرار گیرد. البته ساختار این صندوق ها تعهدی است، یعنی نیازی نیست که در روز اول پذیره نویسی، سرمایه گذاران کل پول را تزریق کنند؛ کافی است بخشی از سرمایه تعهدی به حساب صندوق واریز شود. در دستورالعمل های ایران این میزان ۳۵ درصد است، یعنی ۳۵ درصد از کل سرمایه در روز اول به حساب صندوق واریز می شود.

مدیر صندوق فرصت خواهد داشت تا در آینده فرصت های سرمایه گذاری را شناسایی کند، آنها را به کمیته سرمایه گذاری صندوق پیشنهاد دهد، و در صورت موافقت و نهایی شدن تمام موارد، مجددا فراخوان سرمایه بدهد. برای مثال، به سرمایه گذاران اعلام کند که ۱۰ درصد دیگر از میزان سرمایه ای را که تعهد کرده اند، به حساب صندوق واریز کنند. دوره سرمایه گذاری در دنیا بین ۲ تا ۳ سال است؛ این دوره در دستورالعمل های سازمان بورس حداکثر ۴ سال در نظر گرفته شده است؛ یعنی حداکثر در ۴ سال اول فعالیت صندوق، فراخوان سرمایه از سرمایه گذاران ممکن است و این وجوه را می توان در شرکت های هدف سرمایه گذاری کرد.

از روزی که سرمایه گذاری در شرکت هدف انجام می شود بحث مدیریت، بهبود ساختارها و کمک به سودآوری آن شرکت در دستور کار قرار می گیرد و این تا زمانی که صندوق بخواهد از این شرکت خارج شده و سهامش را بفروشد، ادامه می یابد. عمر این صندوق ها در ایران ۷ سال در نظر گرفته شده است. البته اگر صندوق نتواند در طی این دوره از شرکت هدف خارج شود، می تواند تا یک یا دو سال دیگر این دوره را افزایش داد. عمر صندوق های سرمایه گذاری خصوصی در دنیا بین ۱۰ تا ۱۲ سال است. این دوره در ایران ۷ ساله در نظر گرفته شده است، و سال آخر برای امور مربوط به تصفیه در نظر گرفته شده است؛ در این سال کل دارایی ها باید به فروش برسد و کل منابع (اصل و سود) به سرمایه گذاران بازگردانده شود.

استراتژی ساختاردهی مجدد

ساختار صندوق های سرمایه گذاری خصوصی در ایران

برای شناخت ساختار صندوق های سرمایه گذاری خصوصی در ایران باید ارکان را مشخص نمود تا بتوان استراتژی های سرمایه گذاری را به درستی درک کرد. در ادامه به بیان ارکان اصلی در ساختار صندوق های سرمایه گذاری خواهیم پرداخت و استراتژی سرمایه گذاری را مورد نقد و بررسی قرار می دهیم. در ادامه انواع سهامداران، ارکان صندوق سرمایه گذاری، کمیته سرمایه گذاری،

نقش انواع سهامداران در صندوق های سرمایه گذاری چیست؟

ساختاری که برای این صندوق ها تعریف شده به این گونه است که دو گروه سهامدار برای این صندوق ها مشخص شده است. یک گروه مؤسسان هستند که واحدهای سرمایه گذاری ممتاز خواهند داشت؛ گروه دیگر سرمایه گذاران عادی یا «سایر سرمایه گذاران» هستند که واحدهای سرمایه گذاری عادی خواهند داشت. تفاوت واحدهای عادی و ممتاز عمدتا در این است که دارندگان واحدهای ممتاز حق رأی دارند و مجمع صندوق را تشکیل می دهند، در حالی که دارندگان واحدهای عادی حق رأی ندارند و فقط سرمایه تزریق می کنند.

سازمان بورس بازار ثانویه ای برای واحدهای عادی در نظر گرفته است؛ دارندگان واحدهای عادی می توانند در بازار ثانویه واحدهای خود را به فروش برسانند. خروج دارندگان واحدهای ممتاز آسان نیست و باید به تأیید سازمان بورس برسد. مؤسسان کسانی هستند که در دنیا با عنوان «سرمایه گذاران قابل اتکا» آنان را می شناسند، و حقوق خاصی برایشان در نظر گرفته شده است. دستورالعمل مورد استفاده در ایران هم از همان دستورالعمل های خارجی الگوبرداری شده است؛ سعی کرده اند با این ترکیب، حضور سهامداران ممتاز در نظارت بر صندوق ها را امکان پذیر کنند. حداقل ۳۰ درصد واحدهای صندوق های خصوصی در ایران ممتاز است و ۷۰ درصد واحدها عادی است و مؤسسان باید حداقل سه شخص حقیقی یا حقوقی باشند.

ارکان صندوق سرمایه گذاری کدام است؟

ارکان صندوق را می توان به دو گروه تقسیم کرد: تصمیم گیر و نظارتی. اصلی ترین عضو رکن تصمیم گیر مدیر صندوق است. مدیر صندوق باید نهاد مالی دارای مجوز از سازمان بورس باشد. در متن اولیه دستورالعمل به این ضرورت اشاره نشده بود؛ کافی بود مدیر تجربه این کار را داشته باشد و صلاحیتش را سازمان تأیید کند. ولی به دلیل نگرانی سازمان بورس در مورد نهادها و ابزارهای جدید، برای حفظ نظارت جدی بر صندوق های خصوصی، این مقررات تغییر یافت. همچنین نمی توان مدیر را از تمام نهادهای فعال زیر نظر سازمان بورس انتخاب کرد؛ صرفا شرکت های تأمین سرمایه، هلدینگ ها، سبد گردان ها و مشاوران سرمایه گذاری می توانند مدیر این صندوق ها باشند. به دلیل مقرراتی که از سوی دیگر بانک مرکزی وضع کرده است، در حال حاضر تأمین سرمایه های بانکی هم نمی توانند به عنوان مدیر این صندوق ها انتخاب شوند. استراتژی سرمایه گذاری نیز باید بر اساس استراتژی بنگاه مادر مورد نقد و بررسی قرار گیرد.

نقش کمیته سرمایه گذاری در صندوق های سرمایه گذاری چیست؟

مدیر صندوق وظیفه دارد یک کمیته سرمایه گذاری تشکیل دهد؛ این کمیته متشکل از اشخاص صاحب نظر در بحث سرمایه گذاری و صنعتی است که صندوق قصد سرمایه گذاری در آن را دارد. مسئولیت تمام تصمیمات و استراتژی های سرمایه گذاری بر دوش این کمیته است. البته اگر از این کمیته خطایی سر زند، مدیر صندوق هم باید پاسخگو باشد.

اعضای نظارتی اعضای نظارتی متولی و حسابرس هستند. اگر مدیر صندوق بخواهد از حساب صندوق هر چی بکشد، متولی باید آن را تأیید کند. حسابرس هم به صورت ۶ ماهه و سالانه صورتهای مالی صندوق را مورد بررسی قرار می دهد و از تطابق آنها با استانداردهای حسابداری اطمینان حاصل می کند. هر دوی این دو عضو نظارت از مؤسسات حسابرسی انتخاب می شوند. قبلا متولی ها می توانستند نهادهای مالی مثلا شرکت های مشاوره سرمایه گذاری هم باشند، اما به دلیل درگیری اکثر آنها در صندوق های مختلف، و امکان بروز تعارض منافع با فعالیت صندوق، سازمان بورس اکثر نهادهای مالی را به عنوان متولی قبول نمی کند.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق تفکر استراتژیک سازمانی چیست؟

صندوق خود به عنوان شخصیت حقوقی مستقل ثبت می شود و از سازمان مجوز فعالیت می گیرد و با این مجوز می تواند در شرکت های سرمایه پذیر سرمایه گذاری کند. از روز اولی که درخواست مجوز برای راه اندازی صندوق داده می شود، مؤسسان صندوق باید مشخص باشند و استراتژی سرمایه گذاری مدونی داشته باشند. خلاصه این که ۳۰ درصد سرمایه باید تأمین شده باشد، مؤسسان مشخص شده باشند و سازمان صلاحیت آنان را تأیید کند و این ها باید حداقل سه شخص حقیقی یا حقوقی باشند. واحدهای عادی بازار ثانویه ای دارند و برای این که سرمایه گذاران خرد نتوانند آن واحدها را بخرند، کف سرمایه گذاری برابر ۱۰۰ میلیون تومان (۱۰۰۰ واحد ۱ میلیون ریالی) تعریف شده است تا هر کس نتواند در صندوق های خصوصی مشارکت کند. کف سرمایه گذاری قابل افزایش است؛ مثلا ما برای صندوق خودمان این کف را بالاتر بردیم. این صندوق ها در بازار ابزارهای نوین مالی فرابورس پذیره نویسی می شوند و واحدهای آن قابل معامله است.

قیمت گذاری واحدها در زمان معاملات ثانویه

برای صندوق های خصوصی مشابه صندوق های دیگر خالص ارزش روز دارایی ها محاسبه می شود؛ با این تفاوت که این رقم بر اساس ارزش دفتری شناسایی می شود، چراکه شرکت های سهامی خاص و شرکتهای خصوصی که صندوق روی آنها سرمایه گذاری کرده، قیمت روزانه روی تابلوی بورس ندارند. ارزش گذاری سهام این شرکت ها تا زمانی که معامله نشوند قابل اتکا نیستند و نهاد ثالثی باید به ارزش گذاری این شرکت ها اقدام کند. فعلا سازمان بورس اعلام کرده که خالص ارزش روز دارایی (بهای تمام شده) باید بر اساس قیمت خریداری شرکت منتشر شود، ولی در معاملات ثانویه واحدها بر اساس برداشت و تحلیل بازار از عملکرد این شرکتها و عرضه و تقاضا قیمت گذاری می شوند. برای مثال، زمانی که شما شرکتی با برند معروف را خریداری می کنید، برداشت سرمایه گذاران این است که این شرکت رشد خوبی خواهد داشت. سهامداران عادی در زمان توزیع عواید و اصل سرمایه نسبت به مؤسسان اولویت دارند و در نتیجه ریسک اصلی را مؤسسان می پذیرند.

استراتژی سرمایه گذاری، مدیریت داراریی و ارزش افزوده

سبد دارایی های صندوق سرمایه گذاری خصوصی

گفته شد که پرداخت در این صندوق ها تعهدی است. ۳۵ درصد از کل سرمایه زمان پذیره نویسی و ۶۵ درصد مطابق فراخوان مدیر انجام خواهد شد. حداکثر یک سوم از سرمایه صندوق را می توان در یک شرکت سرمایه گذاری کرد؛ با این کار صندوق سبدی از دارایی ها تشکیل میدهد و توزیع ریسک انجام می شود.

در این حالت رویکرد و استراتژی سرمایه گذاری کنترلی است و حداقل باید نفوذ مؤثر در هیأت مدیره آن شرکت وجود داشته باشد. دلیل این موضوع هم تا حدودی مشخص است؛ حقوق سهامداران اقلیت در ایران خیلی تعریف شده نیست و در بسیاری از اوقات، سهامداران اقلیت نتوانسته اند ایده هایشان را در شرکت پیاده سازی کنند. به علاوه، این امکان وجود دارد که صندوق زمان خروج نتواند سهام خود را به فروش برساند، چرا که سهام اقلیت برای بسیاری از سهامداران استراتژیک جذابیت ندارد و به طور کلی صندوق در شرکت هدف گیر می افتد. همین عامل باعث می شود تا سهامداران اقلیت نتوانند در استراتژی های سرمایه گذاری دخالت داشته باشند.

صندوق با منابعی که در دست دارد صرفا می تواند در شرکت های خارج از بورس سرمایه گذاری کندو استراتژی سرمایه گذاری خود را برای شرکتهای خارج از بورس تدوین نماید. اگر پولی در حساب صندوق باقی بماند، فقط می تواند آن را در بانک سپرده گذاری یا در اوراق در آمد ثابت سرمایه گذاری کند. صندوق نمی تواند منابع را دریافت و با آن به خرید سهام بورسی اقدام کنند. به علاوه، تا زمانی که ۷۵ درصد منابع جذب شده از سرمایه گذاران، صرف سرمایه گذاری نشود، امکان فراخوان سرمایه جدید وجود نخواهد داشت.

این ساختار فراخوان سرمایه این حسن را دارد که منابع بدون استفاده در صندوق باقی نمی ماند؛ خواب سرمایه بالا نمی رود؛ و بازدهی کل صندوق کاهش نمی یابد. در واقع برای شناسایی سریع تر شرکت های هدف، مدیر عملا تا زمانی که پول قبلی را مصرف نکرده، نمی تواند در خواست سرمایه جدید کند.

همان طور که در قوانین بسیاری از کشورها هم تغییر شریک مدیریتی کار ساده ای نیست. اصل بر این است که سرمایه گذاران اصلی باید در تصمیم گیری ها نقش داشته باشند و بتوانند در استراتژی سرمایه گذاری دخالت کنند. مجمع فقط زمانی می تواند مدیر صندوق را تغییر دهد که مدیر عمدآ خطایی مرتکب شود یا در شرایط خیلی خاص با دوسوم آرا می تواند مدیر را تغییر دهد. اعضای کمیته را مدیر معرفی می کند و مجمع باید آن را تأیید کند؛ یعنی مجمع به نوعی غیر مستقیم دخالت و نظارت در تصمیمات و استراتژی سرمایه گذاری دارد.

کمیته سرمایه گذاری حداقل باید سه عضو داشته باشد و تمامی تصمیمات صندوق را کمیته اتخاذ می کند. متولی نیز بر عملیات صندوق نظارت می کند و در واقع به نوعی چشم سرمایه گذاران عادی در صندوق است. متولی نظارت می کند که عملکرد مدیر بر مبنای اساسنامه باشد و نحوه مصرف منابع را زیر نظر دارد.

سوالات سرمایه گذاران و شرکت های سرمایه پذیر درباره صندوق

صندوق سرمایه گذاری خصوصی نهادی جدید در کشور است و جذب سرمایه گذار برای آن کار راحتی نیست. سرمایه گذاران خصوصی اطلاعات بسیار کمی از این صندوق ها دارند و نمی دانند که ساختار آن به چه شکل است و سرمایه گذاری بلندمدت صورت می گیرد. سرمایه پذیرها هم سوالات بسیاری درباره این صندوق ها دارند. برای شرکتهای سرمایه پذیر، سرمایه گذاری مالی و استراتژی سرمایه گذاری خیلی تعریف شده نیست. عموما سؤالاتی در رابطه با نحوه خارج شدن صندوق های سرمایه گذاری از شرکت ها دارند؛ پیرامون نحوه خروج صندوق از شرکت ابهام دارند. مدیران شرکت از بابت این که پس از خروج صندوق چه کسی قرار است وارد شرکت شود، بیم دارند.

همه این عوامل ایجاب می کند سعی کنیم این سؤالات در مورد صندوق ها را درست جمع بندی کرده و پاسخ دهیم. بخشی از این ابهامات از این جا ناشی می شود که تا به حال این صندوق ها در ایران عملکرد نداشته اند، و نمی توان بر اساس مستندات در مورد آنها به سرمایه گذاران توضیح داد. به همین دلیل، مجبور می شویم از آمار بین المللی استفاده کنیم. باور ما بر این است که صندوق سرمایه گذاری خصوصی نهاد مناسبی است که در ایران هم زمینه جدی دارد، و در بازار سرمایه شایع خواهد شد. اگر نمونه موفقی راه بیفتد، مطمئنا کار بقیه صندوق ها خیلی آسان تر پیش خواهد رفت.

کمیته سرمایه گذاری مدیر صندوق وظیفه دارد و استراتژی سرمایه گذرای را مدیریت می کند

استراتژی سرمایه گذاری و فرصت ها

دسترسی به فرصت های دست اول سرمایه گذاری

در حال حاضر سرمایه گذاران بازار سرمایه ایران به بخش خصوصی دسترسی ندارند؛ بخشی که سهم بزرگی در اقتصاد ایران دارد. بسیاری از شرکت های بزرگ و برندهایی که مردم می شناسند در بازار سرمایه نیستند و تمایلی هم به حضور در این بازار ندارند. صندوق های سرمایه گذاری خصوصی به سرمایه گذاران دسترسی می دهد تا بتوانند به آن بخش از اقتصاد هم دسترسی داشته باشند. از این طریق سرمایه گذاران خصوصی در کنار گروهی مدیر حرفه ای قرار می گیرند که دائما در حال رصد فرصت های سرمایه گذاری هستند. خیلی از شرکت ها به چنین تخصص هایی دسترسی ندارند.

شفافیت مالی

متأسفانه بخش خصوصی ما شفافیت مالی خوبی ندارد. شرکت های خانوادگی و خصوصی، به خصوص شرکت های کوچک و متوسط کشور، گاهی حتی خود کاملا خبر ندارند که از نظر مالی چه اتفاقی در داخل شرکت رخ می دهد و استراتژی سرمایه گذاری چگونه تدوین شده است. این صندوق ها به شرکت ها کمک می کنند تا شفافیت مالی را به دست آورند و ساختار حاکمیت شرکتی را در آنها پیاده سازی کنند. شاید این مزیت بیشتر مربوط به شرکت های سرمایه پذیر باشد. عملا صندوق ها پل ارتباطی ای هستند که می توانند شرکت ها را برای پذیرش در بورس آماده کنند.

دستیابی به بازدهی بالا

معمولا این صندوق ها بازدهی بالاتری نسبت به سرمایه گذاری های مشابه دیگر دارند. در ادامه نشان خواهیم داد که از نظر بازدهی در دنیا چه اتفاقی رخ داده است.

متنوع سازی سبد دارایی ها

به جای این که تمام منابع را در یک طبقه دارایی بریم، آن را در میان طبقات دارایی مختلف تقسیم می کنیم. صندوق سرمایه گذاری خصوصی عملا طبقه دارایی جدیدی است. درست است که این دارایی ریسک و بازده بالایی دارد، اما ورود آن به سبد سرمایه گذاری کمک خواهد کرد که ریسک مجموعه سبد کاهش یابد. تخصیص بهینه سرمایه نیز با ورود به این حوزه بهبود می یابد.

استراتژی سرمایه گذاری و تهدیدها

نقدشوندگی پایین

با این که در فرابورس برای این صندوق ها بازار ثانویه تعریف شده، اما این بازار عملا بازاری فعال با نقدشوندگی بالا نیست، چرا که واحدهای این صندوق تعهدی است و کل پول پرداخت نشده است. سرمایه گذار جدیدی که قصد خرید این واحدها را در بازار ثانویه دارد، باید بخش تعهدی سرمایه را هم تقبل کند؛ کاری که سرمایه گذاری را عملا دشوار تر می کند و استراتژی سرمایه گذاری را پیچیده می کند.

آشنایی کم مردم با این نهاد هم باعث می شود همه به این بازار نیایند و نقدینگی کمتری وارد این بخش بازار شود. به علاوه، چون رقم کفی برای سرمایه گذاری تعریف شده، این خود باعث کاهش نقدشوندگی می شود. اگر شما قصد سرمایه گذاری در صندوق خصوصی را دارید، صندوقی که می خواهد طی چندین سال شرکت های هدف را رشد دهد، طبعا باید بدانید که ماهیت این سرمایه گذاری بلندمدت است و قرار هم نیست نقدشوندگی بالایی داشته باشد.

  • مبلغ بالای سرمایه گذاری برای هر فرد نیز وجه منفی دیگری باید تلقی شود.
  • ریسک واحدهای صندوق نسبت به ابزارهای مالی بورسی بالاتر است.

طولانی بودن زمان سرمایه گذاری

کسانی که وارد این نوع سرمایه گذاری می شوند، اگر بازدهی بالایی می خواهند، باید در این سرمایه گذاری بمانند. اگر بعد از مدت کوتاهی قصد خروج از سرمایه گذاری داشته باشند، عملا بازدهی خوبی نصیبشان نخواهد شد.

مقایسه بازدهی صندوق های سرمایه گذاری خصوصی با بازار بورس در امریکا

مقایسه بازدهی صندوق های سرمایه گذاری خصوصی با بازار بورس در امریکا

بازده صندوق های سرمایه گذاری خصوصی چگونه است؟

در ادامه نمودارهایی جهت مقایسه بازدهی صندوق های سرمایه گذاری خصوصی امریکا با بازار بورس در آن کشور ارائه شده است. به دلیل این که استراتژی سرمایه گذاری در ایران تملکی است، بازده صندوق هایی که به صورت تملکی سرمایه گذاری کرده اند، جداگانه گزارش شده است. همان طور که در نمودار ۱ دیده می شود، در بازه ده ساله ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۸ (به غیر از دو سال) همیشه بازدهی صندوق های سرمایه گذاری خصوصی به ویژه با استراتژی سرمایه گذاری تملکی بالاتر از شاخص بورس بوده است. این پاداشی است به سرمایه گذاران در صندوق که ضمن پذیرش ریسک بالاتر، در گیر عملیات شرکت هم می شوند و شرکای مدیریتی آن مسئولیت عملکردی دارند.

در نمودار ۲ عملا بازدهی نرمال شده استراتژی سرمایه گذاری های خصوصی و شاخص بورس مقایسه می شود؛ در این نمودار از میانگین متحرک استفاده شده است. نمودار نشان می دهد که نوسان بازارهای مالی خیلی بیشتر از صندوق های سرمایه گذاری خصوصی بوده است. این موضوع عدم همبستگی بازارهای مالی با صندوق های سرمایه گذاری خصوصی را نشان میدهد. بنابر این، وجود این صندوق ها در سبد سرمایه گذاری بیش از پیش اهمیت پیدا می کند.

مقایسه بازدهی نرمال شده شاخص بورس و صندوق های سرمایه گذاری خصوصی

مقایسه بازدهی نرمال شده شاخص بورس و صندوق های سرمایه گذاری خصوصی

در نمودار ۳ مقایسه بازدهی صندوق های سرمایه گذاری خصوصی با شاخص بورس در کشورهای مختلف و در بازه های زمانی ۱، ۵ و ۱۰ ساله آورده شده است. نمودارها نشان می دهد که همیشه بازده سرمایه گذاری در صندوق های سرمایه گذاری خصوصی بالاتر از شاخص بورس بوده است.

 

نمودار ۴ بحث تنوع بخشی در سبد سرمایه گذاری را نشان می دهد. در تحقیقی که از آمار ۲۵ سال منتهی به ۳۰ ژوئن ۲۰۱۸ استفاده کرده، با ترکیب شاخص ۵۰۰ S&P، شاخص اوراق قرضه و شاخص صندوق های سرمایه گذاری خصوصی، سبدهای سرمایه گذاری تشکیل داده شده است. محور افقی ریسک و محور عمودی بازده را نشان می دهد. در سبد اول از سمت راست هیچ صندوق سرمایه گذاری خصوصی وجود ندارد؛ ۳۰ درصد سبد اوراق قرضه و ۷۰ درصد آن سهام است. این ترکیب عملا بیشترین ریسک و کمترین بازده را داشته است.

بیشتر بخوانید: نقش هیات مدیره در شرکت چیست؟ و چه وظایفی بر عهده دارند؟

هر چه که به تدریج درصد سرمایه گذاری در سهام در این سبد کاهش و سرمایه گذاری در صندوق های سرمایه گذاری خصوصی افزایش یافته، ریسک کاهش و بازده افزایش پیدا کرده است. به طوری که در نمودار آخر با سبد ۳۰ درصد سرمایه گذاری در اوراق قرضه، ۲۰ درصد در صندوق سرمایه گذاری خصوصی و ۵۰ درصد در سهام بیشترین بازده و کمترین ریسک حاصل شده است. این موضوع نشان می دهد که استراتژی سرمایه گذاری خصوصی چقدر در تنوع بخشی سبد سرمایه گذاری ثمربخش است.

مقایسه بازدهی صندوق های سرمایه گذاری خصوصی با شاخص بورس در سه منطقه مختلف دنیا

مقایسه بازدهی صندوق های سرمایه گذاری خصوصی با شاخص بورس در سه منطقه مختلف دنیا

فرصت ها از دید شرکت های سرمایه پذیر چگونه اند؟

تأمین منابع مالی: شرکت ها از دو راه می توانند تأمین مالی کنند: بدهی و سهام؛ افزایش سرمایه یا از طریق سهامداران فعلی تأمین می شود و یا از سرمایه گذاران خارج از گروه. صندوق های خصوصی نهادی برای تأمین مالی از خارج از گروه سرمایه گذاران فعلی است.

کمک متخصصان: در همه جای دنیا عمر صندوق محدود است، و مدیران صندوق های خصوصی باید یک رشته از هدفها را تعیین کنند و بکوشند به آنها برسند. برخی از هلدینگ ها در ایران سال هاست که سهام شرکتی را دارند، اما در آن شرکت تغییر استراتژیک و تحول استراتژیک اساسی رخ نداده است. وقتی زمان محدودی داریم، عملکرد را باید در طی همان زمان محدود نشان دهیم؛ نظارت و گزارشگری عمومی دائما فشار می آورد که از افرادی استفاده کنیم که توانایی پیاده سازی برنامه های خود را دارند. عمر و حیات مدیران صندوق در آن است که خروجی موفقی داشته باشند تا بتوانند صندوق بعدی را تأسیس کنند. این عوامل باعث می شود صندوق ها سعی کنند بهترین عملکرد را در شرکت های سرمایه پذیر داشته باشند.

دستیابی به بازدهی بالاتر: اگر سهامداران شرکت سرمایه پذیر بخواهند به حضور خود ادامه دهند، بازدهی بالاتری کسب خواهند کرد. فرض کنید ۵۱ درصد سهام شرکت را صندوق سرمایه گذاری خصوصی خریداری کند و سهامداران قبلی صاحب مابقی سهام شرکت باشند. فرض آن است که آنها بازدهی بالاتری در کنار صندوق سرمایه گذاری خصوصی خواهند داشت. کیک کوچکی داریم که کل آن کیک متعلق به خودمان است؛ فرض آن است که اگر صندوق خصوصی وارد شرکت شود، با از دست دادن کنترل شرکت، کیک بزرگ تری خواهیم داشت. سهم کوچک تر از کیک بسیار بزرگ تر می تواند از سهم کامل از یک کیک کوچک، بزرگتر باشد. این کیک آن قدر بزرگ شده که برای شرکت سرمایه پذیر به صرفه است. به علاوه، چون تأکید صندوق های خصوصی بر رشد شرکت است، عملا با اهداف سهامداران قبلی هم راستا هستند. در مجموع باید استراتژی سرمایه گذاری برای این صندوق های داشت تا به بازدهی بالاتری رسید.

نسبت شرکت های عرضه اولیهشده از مجرای صندوقهای سرمایه گذاری خصوصی به کل عرضههای اولیه

نسبت شرکت های عرضه اولیه شده از مجرای صندوقهای سرمایه گذاری خصوصی به کل عرضه های اولیه

تهدیدها از دید شرکت های سرمایه پذیر کدامند؟

از دست دادن بخشی از مالکیت: از دست دادن بخشی از کنترل شرکت: متأسفانه روحیه سنتی کار آفرینان کشور ما طوری است که از دست دادن کنترل شرکت برایشان سخت است. ترجیح می دهند اگر می خواهند کنترل استراتژی های شرکت را از دست بدهند، کل شرکت را بفروشند. معنی مشارکت خیلی سخت برایشان جا می افتد. تعاریف متفاوت از ارزش شرکت های چندی وجود دارند که برای سهامداران کار کردی غیر از رشد و سودآوری دارند. بنابراین، ممکن است با صندوق خصوصی اختلاف نظر به وجود آید.

مقاومت در برابر تغییر توسط کارکنان: یکی از مهم ترین اهدافی که صندوق های سرمایه گذاری خصوصی دارند، و استراتژی سرمایه گذاری آنها نیز به آن پیوند خورده است، افزایش کارایی و بهره وری است؛ در جستجوی آن هستند که کجا هزینه اضافی خرج می شود تا آن را پیدا کرده و کاهش دهند و حاشیه سود را افزایش دهند. این نوع اصلاحات و تغییرات در شرکت هایی با ساختار قدیمی ممکن
است با مقاومت روبه رو شود، به ویژه اگر صندوق ها به دنبال شرکتهای جا افتاده تر و بالغ باشند.

راه های ایجاد ارزش در شرکت های سرمایه پذیر چگونه است؟

به دلیل آنکه داده ای از بازده صندوق های سرمایه گذاری خصوصی ایرانی در قالب جدید و تحت نظر سازمان بورس وجود ندارد تا به اتکای آن استدلال کنیم، در ادامه با ادبیات ساده ای توضیح می دهیم که چگونه صندوق ها در شرکتهای سرمایه پذیر ارزش ایجاد می کنند و استراتژی سرمایه گذاری آنها چگونه است.

تزریق دانش مدیریتی: بسیاری از شرکت های بخش خصوصی در تجربه ما مشکل مالی ندارند، و با مشکل مدیریتی روبه رو هستند. برای مثال، کسی که سهامدار است خود عضو هیأت مدیره و مدیر عامل است، برادرش مدیر تدارکات است، خواهرش حسابدار است، و این نوع سازماندهی به معنای وجود مشکل ساختاری و مدیریتی است.

مشارکت فعال: صندوق های خصوصی شریک فعال مجموعه هستند؛ قرار نیست پول بدهند و کنار بروند. استفاده از مشاوران و بهبود ساختار حاکمیت شرکتی.

در اینجا سعی می کنیم نشان دیهم چطور می شود با یک رشته تغییرات جزئی، تحولات بزرگی به وجود آورد. فرض کنید یک صندوق سرمایه گذاری خصوصی شرکتی را خریداری کند و ظرف مدت ۵ سال تغییرات زیر را در آن شرکت به وجود آورد.

۱۰ درصد رشد در فروش سالانه: این رشد جدای از تورم است. در حال حاضر فروش بسیاری از شرکت ها در حال رشد است، اما این رشد به دلیل تورم بوده است. اگر به مقدار فروش نگاه کنیم، می بینیم که کاهشی بوده است.

۵ درصد رشد حاشیه سود در ۵ سال: برای رشد در حاشیه سود باید هزینه ها و ساختار سرمایه را اصلاح کنیم. باید تغییر و تحولات بزرگی انجام دهیم تا بتوان حاشیه سود را سالی یک درصد افزایش داد.

۱۰ درصد بازده نقدی سالانه: این شرکت ها اکثرا بالغ هستند و بیشتر آنها می توانند جریان نقدی مثبتی در شرکت ایجاد کنند.

۱.۵ برابر افزایش ضریب ارزش گذاری: منظور این است که مثلا شرکت را با P/E معادل ۱۰ خریداری کرده ایم و بتوانیم این شرکت را با P/E برابر ۱۵ به فروش برسانیم. در واقع استراتژی سرمایه گذاری همین است که بتوانیم با ایجاد اصلاح در ساختارهای شرکت و آماده سازی آن برای ورود به بازار بورس یا فروش به یک سرمایه گذار استراتژیک بتوانیم شرکت را با ضریب بالاتری به فروش برسانیم.

اگر بتوانیم کل این تحولات را در طول ۵ سال پیاده سازی کنیم، حداقل نرخ بازده داخلی ۳۶ درصدی به دست می آوریم و سرمایه را چهار برابر کرده ایم.

راه خروج در استراتژی سرمایه گذاری چگونه است؟

در بیان استراتژی های سرمایه گذاری راههای متعددی سافت می شود که بواسطه آنها می توان خروج از سرمایه گذاری را متصور شد. در ادامه به بیان چندی از این راه ها خواهیم پرداخت.

  • فروش به سرمایه گذاران استراتژیک
  • عرضه عمومی اولیه
  • فروش به شخص ثالث
  • ادغام و تملک
  • فروش به مدیر شرکت سرمایه پذیر: ممکن است مدیر یا سهامداران قبلی بگویند حاضریم این سهام را مجددا از شما خریداری کنیم.

نمودار ۵ نشان می دهد کدام یک از راه های خروج بیشتر استفاده شده است. همان طور که می بینید، فروش به سرمایه گذار استراتژیک بیشتر از همه مورد استفاده قرار گرفته است و درصد کمی از عرضه عمومی اولیه استفاده شده است، چراکه سهامداران استراتژیک برای سهام مدیریتی حاضرند مبلغ بالاتری پرداخت کنند. از طرف دیگر برای عرضه اولیه، چیزی حدود ۱۰ تا ۲۰ درصد سهام عرضه خواهد شد و فروش سهام مدیریتی بلافاصله پس از عرضه اولیه کار سخت و زمانبری است که ممکن است تحت نوسانات بازارهای مالی قرار بگیریم.

در نمودار ۶ نسبت شرکت های عرضه اولیه شده از مجرای صندوق های سرمایه گذاری خصوصی به کل را مشاهده می کنید. در تجربه دنیا هم پس از خصوصی سازی شرکت های دولتی، فرصت به شرکت های درون صندوق های خصوصی رسیده که با عرضه اولیه به شرکت های عمومی بدل شوند. در ایران هم انتظار می رود پس از گذر از موج خصوصی سازی ها، موج بعدی را این صندوق ها رقم بزنند که در تعیین استراتژی سرمایه گذاری نقش ایفا می کنند.  در اروپا و امریکا در صد بالایی از شرکت های متعلق به صندوق های سرمایه گذاری خصوصی برای عرضه اولیه آماده شده اند.

استراتژی سرمایه گذاری بازده نقدی

سوال های کلیدی در استراتژی سرمایه گذاری

در بیان استراتژی های سرمایه گذاری ممکن است سوالاتی در مورد تبیین استراتژی سرمایه گذاری به ذهن متبادر شود که برای شفافیت در این خصوص سعی شده است سوالات کلیدی در استراتژی سرمایه گذاری مطرح گردد و به آنها پاسخ داده شود.

سئوال ۱: با توجه به تورم بالای کشور، آیا بسته بودن میزان سرمایه مشکلی برای صندوق ایجاد نمی کند؟

بله، مشکل ایجاد می کند، چرا که انتظارات شرکت های سرمایه پذیر از ارزش شرکت با تورم بالا می رود و این موضوع کار را سخت می کند. راه حلی که ما برای این موضوع در نظر گرفتیم این بود که قبل از شروع فعالیت صندوق، با شرکت های هدف مذاکره کنیم تا این دوره ۴ ساله را که سازمان برای سرمایه گذاری در نظر گرفته، تا حد ممکن کوتاه تر کنیم. هر چند این نوع معاملات زمانبر است، و نیاز به مذاکرات طولانی و بحث های حقوقی و مالی دارد، با این همه ما تلاش می کنیم تا بتوانیم حداکثر ظرف ۱ یا ۲ سال این مذاکرات را جمع بندی کنیم تا سرمایه گذاری ها انجام شود، و بعد بتوانیم با استفاده از تورم، در جهت رشد فروش حرکت کنیم و بر رشد قیمت شرکت اثر بگذاریم.

اقدام دیگری که سازمان در حال طراحی است، امکان افزایش سرمایه برای این صندوق هاست که به نظرم جای کار بسیار دارد. صندوق های خارجی یک بسته شدن آغازین دارند که با سرمایه گذاران اولیه صندوق بسته می شود و یک بسته شدن نهایی دارند. در فاصله این دو، سرمایه گذاران جدید جذب می شوند. سرمایه گذاران اولیه تا زمان ورود سرمایه گذاران جدید، هزینه هایی مانند کارمزد مدیر، متولی، حسابرس، و هزینه هایی برای جستجوی شرکت هدف و …. متقبل می شوند.

بیشتر بخوانید: عملکرد استراتژی های تدوین شده چگونه انجام میشود؟

این هزینه ها باید محاسبه شود و از سرمایه گذاران جدید دریافت شود. سرمایه گذاران جدیدی که وارد صندوق شده یا در افزایش سرمایه شرکت می کنند باید مبلغ صرفی پرداخت کنند. این که صرف در صندوق سرمایه گذاری شود یا میان سرمایه گذاران دیگر تقسیم شود، جای بحث دارد. تصویب مقررات لازم برای افزایش سرمایه صندوق های خصوصی توسط سازمان بورس زمان زیادی خواهد برد، ولی بدانید که سازمان به دنبال راه حل است.

سئوال ۲: با توجه به ضعف بازار برای خرید شرکت های هدف در هنگام خروج از صندوق، آیا باید نتیجه گرفت که صندوق ها پس از ۷ سال جهت خروج از شرکت ها به مشکل برخواهند خورد؟

برای حل این موضوع که بتوانیم پس از ۷ سال از شرکت سرمایه پذیر خروجی موفق داشته باشیم، باید یکی از معیارهای انتخاب شرکت هدف را همین خروج قرار دهیم. باید شرکتی را انتخاب کنیم که مطمئن هستیم می توان شرایطی برای آن مهیا کرد که آماده پذیرش در یکی از بورس ها باشد. به همین خاطر بود که در ابتدا گفتم ممکن است خارج شدن از شرکتی با مشکلات حقوقی، کارگری، زیست محیطی و … برای ساختاردهی مجدد بسیار مشکل باشد. بنابراین، شرکت هایی را باید انتخاب کرد که مطمئن باشیم می توانیم خروجی موفق از آنها داشته باشیم.

ما برنامه ریزی هایمان را برای ۵ سال انجام می دهیم و برای صندوق هایی که سرمایه گذاری های خود را از ابتدا انجام نمی دهند، ۷ سال زمان مناسبی است. اگر در سال های آتی امکان جذب سرمایه گذاران خارجی فراهم شود، کار تسهیل می شود، چرا که صندوق های سرمایه گذاری خصوصی تمام شرایط مدنظر سرمایه گذاران خارجی مانند شفافیت و گزارشگری را برای شرکت هدف فراهم کرده اند. در بدترین سناریو هم اگر امکان خروج از شرکت هدف فراهم نشود، عمر این صندوق ها قابل افزایش است، فقط باید به مقام ناظر توضیح دهیم و توجیه کنیم که چرا قصد طولانی تر کردن عمر صندوق را داریم.

سئوال ۳: از آنجا که این صندوق ها در بازار ثانویه قابل معامله است، تا چه میزان صندوق های سرمایه گذاری خصوصی ملزم به افشای اطلاعات هستند؟

صورتهای مالی صندوق ها و شرکت های انتخابی برای سرمایه گذاری و تعیین استراتژی سرمایه گذاری باید افشا شود. البته صندوق ملزم نیست به افشای نام تمام شرکتهای بررسی شده برای سرمایه گذاری بپردازد، بلکه صرفا باید نام شرکت هایی را افشا کند که تصمیم به سرمایه گذاری در آنها گرفته است و استراتژی سرمایه گذاری باید برای آن تعریف شود. اطلاعات دقیق سرمایه گذاری اعم از میزان سرمایه گذاری، شرایط شرکت و … باید افشا شود.

افشای صورت های مالی شرکت های هدف نیز به صندوق کمک خواهد کرد، چراکه این امکان را برای تحلیلگران فراهم می آورد که برای خرید واحدهای صندوق تصمیم بگیرند و استراتژی های سرمایه گذاری خود را تعیین کنند. البته این کار زمانبر است، چرا که اکثر شرکت های خصوصی مشکلات شفافیت مالی و گزارشگری دارند. صد روز اول فعالیت صندوق های سرمایه گذاری پس از سرمایه گذاری در شرکت ها عملا صرف سامان دادن به همین مشکلات خواهد شد. پس، ممکن است در ابتدا این کار فرایندی زمانبر باشد، اما صندوق ها به افشای صورت های مالی تمایل دارند، چرا که این کار قیمت گذاری واحدهای صندوق را آسان تر می کند و به نفع سرمایه گذاران است.

جمع بندی مقاله استراتژی سرمایه گذاری

انتظار و باور ما این است که این صندوق ها می توانند عملکرد خوبی داشته باشند اگر استراتژی سرمایه گذاری مناسبی داشته باشند. در حال حاضر بازار، بازار عرضه است: خیلی از شرکت ها به دنبال فروش سهامشان هستند، خیلی ها به دنبال تأمین مالی هستند، و حتی خیلی از نهادهای دولتی و شبه دولتی از جمله بانکها و صندوق های بازنشستگی به دنبال واگذاری دارایی هایشان هستند. از این رو فرصت سرمایه گذاری در بازار زیاد است. اگر صندوقی بتواند نمونه موفقی از این نهاد را پیاده سازی کند، قطعا راه برای بقیه هم باز خواهد شد.

این صندوق ها در مقایسه با شرکت های سرمایه گذاری مزیت های دیگری هم دارند: از مهم ترین آنها جدایی مدیریت از سرمایه گذاران و تعهدی بودن سرمایه گذاری است. یکی از نقاط ضعف انجام این فعالیت در قالب یک شرکت بحث افزایش سرمایه است. این که سریع شرکت خوبی پیدا کنید و قصد جذب سرمایه از سهامداران را داشته باشید، قطعه امکان پذیر نیست؛ این فرایند بسیار زمانبر است و تا اخذ مجوز و گردآوری منابع ممکن است آن فرصت سرمایه گذاری از بین برود. بحث شفافیت اطلاعاتی، بازار ثانویه و … مواردی است که در مقررات بسیار خوب تعریف شده است. البته، اساسنامه نمونه مشکلاتی دارد که به مرور باید حل شود. اگر تجربه عملی وجود داشته باشد، سازمان هم در جهت بهبود اساسنامه قطعا همکاری خواهد کرد. به دلیل آن که تا به حال تجربه عملی وجود نداشته، سازمان هم در برابر تغییرات مقاومت می کند.

 

مهندسی ارزش و تحلیل ارزش

تعریف دقیق مهندسی ارزش و تحلیل ارزش چیست؟

در این مقاله قصد داریم به موضوع مهندسی ارزش (value engineering) بپردازیم و فرایند اجرایی آن را توضیح دهیم. مهندسی ارزش مفهومی است که در مدیریت بسیار حائز اهمیت است و برای تشریح این مفهوم باید مبانی تحلیل ارزش مورد بررسی قرار گیرد. در ادامه سعی شده است تا مراحل و اجزای اصلی مهندسی ارزش بیان شود تا درک درستی از موضوعات مختلف در این حوزه ایجاد شود. در آخر نیز می توانید دیدگاه ها و نظرات خود را نسبت به مقاله مهندسی ارزش با دیگران به اشتراک گذارید.

مقدمه ای بر مهندس ارزش

مهندسی ارزش تلاشی است سازمان یافته که با هدف بررسی و تحلیل تمام فعالیت های یک طرح، (از زمان شکل گیری تفکر اولیه تا مرحله طراحی و اجرا و سپس راه اندازی و بهره برداری) انجام می شود و به عنوان یکی از کارآمدترین و مهم ترین روش های اقتصادی در عرصه فعالیت های مهندسی، شناخته شده است. مهندسی ارزش در چهار چوب مدیریت پروژه، ضمن اینکه به تمام اجزای طرح توجه می کند، هیچ بخشی از کار را قطعی و مسلم نمی داند. هدف مهندسی ارزش، زمان کمتر برای رسیدن به مرحله بهره برداری بدون افزودن بر هزینه ها یا کاستن از کیفیت کار است.

افزایش پیوسته هزینه های اجرایی و توسعه روزافزون فناوری، حذف آن بخش از هزینه ها که نقشی در ارتقای کیفیت ندارند و از لحاظ اجرایی نیز غیر ضروری می باشند را، الزامی ساخته است. به کار گیری مهندسی ارزش در پروژه های اجرایی با توجه به پیچیدگی کارها به ویژه در طرح های بزرگی اجرایی، می تواند به ابزار بی چون و چرای مدیریت در کنترل هزینه ها تبدیل شود. هدف این روش، از میان برداشتن یا اصلاح هر چیزی است که موجب تحمیل هزینه های غیر ضروری می شود، بدون آنکه آسیبی به کار کردهای اصلی و اساسی طرح وارد آید. مهندسی ارزش، مجموعه ای متشکل از چندین روش فنی است که با بازنگری و تحلیل اجزای کار، قادر خواهد بود اجرای کامل طرح را با کمترین هزینه و زمان تحقق بخشد.

هزینه طرح و برنامه چگونه تعریف می شود؟

در این مقوله نه فقط هزینه های طراحی و اجرا، بلکه هزینه های مالکیت شامل بهره برداری، تعمیر و نگهداری و هزینه های مصرف در سراسر دوره عمر مفید طرح را نیز شامل می شود. روش های مهندسی ارزش می تواند موجب اصلاح و ارتقای کیفیت فرایندهای تولید صنعتی و انجام طراحی های جدید در هر مرحله از یک پروژه اجرایی گردد. برخلاف آنچه که در صنایع تولیدی مرسوم است و می توان یک روش اصلاحی را همواره در مراحل بعدی تولید یک محصول خاص نیز اجرا کرد، حدود به کار گیری یک روش اصلاحی مهندسی ارزش، محدود به همان پروژه است.

کاهش هزینه های تولید با نوآوری در مهندسی ارزش

گذشته از این، امکانات صرفه جویی در هزینه های یک پروژه اجرایی نیز در مراحل مختلف آن تفاوت های بسیار پیدا می کند. با آنکه روش مهندسی ارزش را می توان در تمام مراحل یک پروژه اجرایی به کار گرفت، بیشترین مزایای آن زمانی حاصل می شود که در نخستین مراحل برنامه ریزی و طراحی به کار گرفته شود.

نوآوری و جنبه های کاربردی مهندسی ارزش، این روش را از روش های سنتی و متعارف کاهش هزینه ها، متمایز می گرداند. روش های سنتی کاهش هزینه ها، عموما از تجربیات گذشته، نگرش ها و عاداتی که جنبه تکرار به خود گرفته است، تبعیت می کند و اثری از خلاقیت در آنها دیده نمی شود. مهندسی ارزش برعکس، جمع آوری اطلاعات، شناسایی عرصه های مشکل دار، پیشنهاد و تدوین روشها و طرح های ابتکاری، پرورش اندیشه های نو و تلفیق همه جانبه دیدگاه هایی را که قرار است توصیه شود، مطرح می سازد.

مقاله تعریف مهندسی ارزش

تاریخچه مهندسی ارزش چیست؟

از سال ۱۹۶۱ میلادی که لارنس مایلز در کتاب «روش های فنی تحلیل و مهندسی ارزش»، تحلیل ارزش را همچون دیدگاهی خلاق و سازمان یافته در جهت شناسایی و حذف هزینه های غیرضروری، تعریف کرد تا سال ۱۹۹۵ میلادی که ساکسنا و کریشنان کتاب مهندسی ارزش در مدیریت پروژه، را منتشر نمودند، مهندسی ارزش به صورت یک روش فنی پذیرفته شده در فعالیت های طراحی و اجرایی در بیشتر کشورها تثبیت گردید و رسمیت یافت، به طوری که بسیاری از دست اندرکاران عرصه های اجرایی به ویژه طراحان، و برنامه ریزان با مفاهیم و روش های فنی مهندسی ارزش آشنا شدند.

سیر تاریخی تحلیل ارزش و مهندسی ارزش

تحلیل ارزش به صورت یک روش فنی ویژه، در سال های پس از جنگ جهانی دوم صورت گرفت. کار طراحی و تدوین این روش به دستور هنری ارلیچر معاون فنی بخش خریدهای شرکت جنرال الکتریک آغاز شد. وی معتقد بود که برخی از مواد و مصالح و طرح های جایگزین، که به طور ضروری و به علت کمبودهای زمان جنگ به کار گرفته می شدند، دارای عملکرد بهتر با هزینه کمتر هستند. به دستور او در داخل شرکت و به منظور ارتقای کارایی تولید از طریق تأمین مواد، مصالح و روش های جایگزین برای مواد و مصالح پرهزینه، کوشش همه جانبه ای به عمل آمد.

در سال ۱۹۴۷ میلادی این وظیفه بر عهده لارنس مایلز، مهندس ارشد شرکت جنرال الکتریک نهاده شد. مایلز در مورد روش ها و فنون موجود به پژوهش پرداخت و از برخی روش های مرسوم به صورت تلفیقی با روش مرحله به مرحله خویش برای تحلیل ارزش بهره گرفت. مایلز که مبتکر و بنیانگذار مهندسی ارزش به شمار می رود، یک روش رسمی را به اجرا در آورد که در جریان آن چندین گروه از کارکنان شرکت، عملکرد محصولات تولیدی شرکت جنرال الکتریک را بررسی می کردند. آنان به اتکای روش های خلاق گروهی و بدون افت کارایی محصول، تغییراتی در محصولات شرکت بوجود آوردند و هزینه های تولید را کاهش دادند.

روش تحلیل ارزش چگونه ایجاد شد؟

روش «تحلیل ارزش» به عنوان یک استاندارد در شرکت جنرال الکتریک پذیرفته شد و به تدریج شرکت های دیگر و برخی سازمانهای دولتی نیز این روش جدید را به عنوان ابزاری برای کاستن از هزینه های خود به کار بستند. نتیجه این شد که روش و تکنیک مهندسی ارزش به وجود آمد. اولین سمینار تحلیل ارزش نیز، چند سال بعد در سال ۱۹۵۲ میلادی، در شرکت جنرال الکتریک برگزار شد و بخش های مختلف این شرکت، با هدف ها و نیازهای مطالعات تحلیل ارزش آشنا شدند.

متدلوژی تحلیل ارزش و مهندسی ارزش چگونه است

تعریف مهندسی ارزش چیست؟

تعاریف و توصیف های مرتبط با مهندسی ارزش مهندسی ارزش، تکنیکی مدیریتی است که کارایی آن در عمل به اثبات رسیده و با برخورد سیستماتیک و نظام یافته برای ایجاد تعادل میان هزینه، اتکا پذیری و کار کرد یک محصول یا پروژه یا خدمت مورد نظر، تلاش می کند. مهندسی ارزش را بازنگری خلاق و سازمان یافته ارزشها و هزینه ها به منظور بیشینه کردن شاخص ارزش تعریف نموده اند.

مهندسی ارزش رویکردی است سازمان یافته و خلاق که عملکرد یا عملکردهای مورد نظر را با کمترین هزینه و بدون تغییر در کیفیت، شناسایی و به کار می گیرد. مهندسی ارزش اجازه می دهد تا ارزش یک محصول، سیستم، پروژه یا خدمات بدون هیچ تغییری افزایش یابد. به عبارت دیگر مهندسی ارزش بدون فدا کردن کیفیت به حذف هزینه های غیر ضروری دست می زند.

هدف مهندسی ارزش از میان برداشتن یا اصلاح هر عاملی است که موجب تحمیل هزینه های غیر ضروری می شود، بی آنکه آسیبی به کار کردهای اصلی و اساسی سیستم وارد آید. دستور کار مهندسی ارزش، بهبود مداوم طراحی و اجرا است. مهندسی ارزش صرفا برنامه ای برای کاهش هزینه ها نیست، بلکه روشی برای حداکثر نمودن ارزش طرحها می باشد، زیرا در بعضی موارد، کارفرما خواستار سهولت بهره برداری و کاهش هزینه ها به قیمت افزایش هزینه های مطالعاتی، طراحی و ساخت است. در این رویکرد، مطالعه ارزش روی طرح یا محصولی که در حال طراحی و توسعه است، متمرکز می شود. در این فرایند، بهبود هزینه، عملکرد و کیفیت در طول دوره عمر محصول یا طرح مورد توجه قرار می گیرد.

بیشتر بخوانید: تعریف دقیق طراحی مجدد و مهندسی مجدد فرایند ها چیست؟

وظیفه اصلی مهندسی ارزش، تعادل بین هزینه، کار کرد و کیفیت است. پرسش مهمی که در این رابطه مطرح می شود این است که «ارزش مطلوب چه موقع حاصل می شود؟» با توجه به دیدگاه مهندسی ارزش نیازها و مطلوبیت های مشتری، از اهمیت ویژه ای برخوردار است و در نتیجه، ارزش مطلوب تنها زمانی حاصل می شود که مشتری راضی باشد. البته باید در این رابطه به مشتری به عنوان مفهوم عام آن توجه داشت و منظور از مشتری، صرفا مصرف کننده نهایی کالا و خدمات نیست. با این دیدگاه شاخص ارزش برای اندازه گیری مطلوبیت مورد نظر، به صورت زیر تعریف می شود:

با توجه به فرمول فوق: «شاخص ارزش، عبارت از نسبت بهایی است که بابت کار کرد مورد نظر و کیفیت مطلوب منظور می شود، به هزینه ای که برای دستیابی به کار کرد مورد نظر و کیفیت مطلوب، باید پرداخته شود»

مفهوم شاخص ارزش، مفهومی نسبی است و بسته به مورد کاربرد می تواند به شکل های گوناگون تعریف شود. به طور کلی، می توان گفت که شاخص ارزش نسبتی بدون بعد است که صورت آن مشتمل بر تمام عناصر و پی آمدهای مطلوب و مخرج آن مشتمل بر تمام عناصر و پی آمدهای نامطلوب است.

تعریف برخی از مفاهیم مربوط به مهندسی ارزش

بها: کمترین هزینه ای است که به وسیله آن، کار کرد مورد انتظار از یک جزء قابل دستیابی است و معمولا مترادف با ارزش به کار می رود.

کیفیت: نیازها، انتظارها و مطلوبیت های مشتری، کاربر یا کارفرماست.

هزینه: منظور، هزینه دوره عمر محصول، پروژه یا خدمات است.

کار کرد: منظور از کار کرد، وظیفه مشخصی است که از یک جزء خاص از محصول یا کل محصول یا پروژه انتظار می رود.

ارزش: کمترین هزینه ای است که تامین نیازها و انتظارها و مطلوبیت های مشتری را به نحو مطلوب امکان پذیر می سازد و معمولا مترادف با مفهوم بها به کار می رود.

مهندسی ارزش در سازمانها و شرکتها چیست

مفاهیم اساسی مهندسی ارزش کدامند؟

اساس و پایه مهندسی ارزش، بر کار کرده استوار است و به همین دلیل از سایر تکنیکهای کاهش هزینه متمایز است. در هنگام به کار گیری مهندسی ارزش، کار کردها مورد بررسی قرار گرفته و حداکثر صرفه جویی مالی به طور اتوماتیک به دست می آید.

اصولا هرچه مهندسی ارزش در یک طرح زودتر شروع شود، فایده بیشتری خواهد داشت؛ زیرا در مراحل شکل گیری طرح، پیشنهاد تغییرات به روش مهندسی ارزش، راحت تر پذیرفته می شود؛ گرچه می توان این روش را حتی در مراحل پایانی تولید محصول یا ارائه خدمات نیز به کار گرفت.

اصول کلیدی مهندسی ارزش چیست؟

  • تجزیه و تحلیل عملکرد: کارکردهای اساسی یک محصول یا خدمات را شناسایی کنید و آنها را از موارد غیر ضروری جدا کنید.
  • خلاقیت: تفکر نوآورانه و طوفان فکری را برای کشف راه حل های جایگزین که می تواند هزینه ها را کاهش دهد تشویق کنید.
  • ارزیابی: گزینه های مختلف را بر اساس مقرون به صرفه بودن، کیفیت و عملکرد آنها ارزیابی کنید.
  • بهینه سازی: بهترین راه حل را انتخاب کنید که نیازهای مورد نظر را برآورده کند و هزینه ها را به حداقل برساند.

رابطه بین مدیریت هزینه و مهندسی هزینه چیست؟

به عبارتی دیگر اساس مهندسی ارزش، یافتن رابطه بین «هزینه»، «وظایف» و «تحلیل وظایف» است. این مطالعه منجر به یافتن راه های متفاوت برای دست یابی به هزینه کمتر و ارائه خدمات بیشتر می شود. از بین این روش های متفاوت، باید روشی که دارای کمترین هزینه است، انتخاب گردد. در حقیقت، مهندسی ارزش و صرفه جویی است. بدین منظور لازم است به ۵ سؤال پاسخ داد:

  1. محصول چیست؟
  2. چه کاری انجام می دهد؟
  3. چه هزینه ای دارد؟
  4. آیا راه متفاوتی برای تولید وجود دارد؟
  5. به کارگیری این روش ها چه هزینه هایی را در بر دارند؟

با یافتن پاسخ این سؤالات ۳ گام اصلی؛ یعنی، تعریف وظایف، ارزیابی وظایف و توسعه داده ها برداشته می شود. خاستگاه اصلی مهندسی ارزش، استفاده مؤثر از تمام منابع در دسترس است. از این رو، یک شرکت باید با بهترین استفاده از این منابع محدود، کالایی با ارزش تر و با هزینه کمتر تولید کند. برای پیدا کردن بخشی از هزینه های اضافی، باید از روش تحلیل وظایف استفاده کرد تا هزینه های غیر ضروری که ناشی از ترکیب کارکردها و وظایف غیر ضروری هستند، حذف شود. این تحلیل و تبیین بر اساس نظر مشتریان صورت می گیرد نه واحد تولید کننده از این رو شرکت احتیاج به اطلاعات کافی درست و به موقع دارد تا آنها را به سرعت در محصول و خدمات خود به کار گیرد.

چالش ها و مزایای به کار گیری مهندسی ارزش چیست؟

این حقیقت که به کار گیری مهندسی ارزش در شرکت ها با مشکلاتی مواجه است، انکارناپذیر است. در ک ناصحیح از مفهوم مهندسی ارزش، بیان غیر واضح اهداف کاهش هزینه، عدم انجام ارزیابی های کافی به ویژه در مورد هزینه ها، از جمله عوامل بازدارنده به کار گیری مهندسی ارزش هستند. علاوه بر این، تفکرات غلط در مورد مهندسی ارزش نیز باعث استفاده نکردن از این روش شده است. از جمله این که مهندسی ارزش برای شرکت های کوچک یا خدماتی کاربرد ندارد، یا این که مهندسی ارزش در مورد محصولاتی که مشخصات متفاوتی در اندازه، کیفیت، کاربرد و قیمت دارند، ناکارآمد است.

علاوه بر این مشکلات، بعد از به کار گیری مهندسی ارزش، تغییر دادن حالات و طرز فکر حاکم بر شرکت ها بسیار مشکل است؛ چرا که معمولا نیروی انسانی و زمان کافی جهت پشتیبانی از آن موجود نمی باشد. اما در مقابل از مزایای به کار گیری مهندسی ارزش به صورت خلاصه، می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • اجتناب از ریسک؛
  • بالابردن کیفیت؛
  • بهبود و توسعه خدمات و محصولات؛
  • استفاده از اطلاعات مربوط به مشتریان و سازمان داخلی که باعث پاسخگویی بی درنگ به نیازهای جدید مشتریان با کیفیت بهتر خواهد شد؛
  • توانایی بهره جستن از مزایای بازار رقابت جهانی؛ و به حداقل رساندن اتلاف منابع؛
  • کاهش پیچیدگی محصولات؛
  • افزایش قابلیت تولید و اطمینان

مراحل و فرایند های مهندسی ارزش و تحلیل ارزش در سازمان ها و شرکتها و کسب و کارهای تولیدی و خدماتی

فرایند اجرایی مهندسی ارزش چگونه است؟

گامهای طرح کار مهندسی ارزش طرح کار متولوژی ارزش شامل ۳ گام است: پیش مطالعه یا مطالعه مقدماتی، مطالعات ارزش و پس مطالعه با مطالعات تکمیلی. در ادامه نیز به بیان هریک از این عوامل خواهیم پرداخت.

پیش مطالعه یا مطالعه مقدماتی چگونه انجام می شود؟

فعالیت های مقدماتی شامل تعیین اعضای تیم، تعیین هدف پروژه، بررسی نیازهای کارفرما، کاربران و مشتریان، تکمیل مجموعه داده ها، تبادل نظر با عوامل مختلف طرح، تعیین هدف و تعیین محدوده مطالعه می باشد.

فرآیند مطالعات ارزش چگونه انجام می شود؟

مطالعه ارزش پس از تکمیل مراحل ابتدایی متدولوژی ارزش صورت می گیرد. مطالعه ارزش از ۶ فاز تشکیل شده است: تبیین اطلاعات، تحلیل کار کرد، خلاقیت، ارزیابی، توسعه و ارایه. در شکل زیر نمودار مرحله ای کارگاه تخصصی مهندسی ارزش نشان داده شده است.

فاز اطلاعات در مطالعات مهندسی ارزش چگونه انجام می شود؟

هدف از فاز اطلاعات، تکمیل و تصحیح مجموعه داده های مطالعه ارزش (فراهم شده در فاز پیش مطالعه) است. تیم مطالعاتی در مورد مصادیق بهبود مانند ارزش، هزینه، اجرا و زمان به توافق می رسند. این موارد توسط مدیریت های مربوطه مانند مدیر پروژه، مدیر مطالعات ارزش و طراح، بازنگری شده و مورد توافق قرار می گیرد. در نهایت محدوده مطالعات، طبق تصمیمات اتخاذ شده در مرحله اطلاعات بازنگری می شود.

فاز تحلیل در مطالعات مهندسی ارزش چگونه انجام می شود؟

کارکرد تحلیل و تعریف کار کرد، قلب متدولوژی ارزش است. این اولین فعالیتی است که متدولوژی ارزش را از سایر روش های بهینه سازی متمایز می کند. هدف از این فاز، توسعه زمینه هایی است که در ادامه مطالعات می توان بیشترین بهبود را در آنها ایجاد کرد. مراحل مختلف این فاز شامل موارد زیر است:

  • تعریف و تشخیص کارکردهای پروژه یا فرایند تحت مطالعه ارزش شامل افعال معلوم و اسامی قابل اندازه گیری. این مرحله گاه تعریف تصادفی کار کرد نیز نامیده می شود.
  • دسته بندی کار کردها به اصلی و ثانویه؛
  • توسعه کارکردهای تعریف شده در بند اول
  •  ساخت یک مدل کار کرد، نمودار سلسله مراتبی یا منطقی کار کرد یا نمودار تکنیک سیستمی تحلیل کار کرد

فاز خلاقیت در مطالعات مهندسی ارزش چگونه انجام می شود؟

هدف از این فاز (که گاهی اوقات فاز تفکر و تعمق نامیده می شود)، ایجاد تعداد زیادی ایده برای برآورده کردن کارکرد انتخاب شده، برای مطالعه است. این خلاقیت در تلاش برای رها گشتن از قید عادات، سنن، خواسته ها و تمایلات منفی، محدودیت های فرضی و معیارهای خاص است. در طول این فاز، هیچ قضاوت یا بحثی در مورد ایده های اعضا صورت نمی گیرد.

فاز ارزیابی در مطالعات مهندسی ارزش چگونه انجام می شود؟

هدف از فاز ارزیابی، تجزیه و تحلیل استراتژیک، ایده ها و افکار ایجاد شده در فاز خلاقیت و انتخاب ایده های قابل اجرا برای توسعه به صورت پیشنهاد بهبود ارزش است. با به کاربردن معیار ارزیابی در نظر گرفته شده در فاز پیش مطالعه، ایده ها دسته بندی و وزن دهی شده و چگونگی رسیدن به این معیارها بررسی می شود. اگر هیچکدام از ایده های نهایی دارای معیارهای انتخاب ایده نبودند، تیم باید به فاز خلاقیت برگردد

فاز توسعه در مطالعات مهندسی ارزش چگونه انجام می شود؟

هدف از این فاز، انتخاب و مهیا ساختن بهترین گزینه (گزینه ها) برای بهبود ارزش است. مجموعه اطلاعات پشتیبان هر گزینه باید دارای اطلاعات فنی، هزینه ای و زمان بندی عملی باشد؛ به طوریکه طراح یا مجری پروژه بتواند برای اجرا یک اظهارنظر اولیه ارائه دهد. مراحل این فاز به صورت زیر است:

  • شروع با پر امتیازترین گزینه، تهیه تحلیل سود و نیازمندی های اجرا شامل برآورد اولیه هزینه، هزینه های دوره عمر و هزینه های ریسک و عدم قطعیت؛
  • تحلیل میزان کارایی هر گزینه؛
  • تهیه مجموعه اطلاعات فنی برای هر گزینه پیشنهادی.

فاز ارائه در مطالعات مهندسی ارزش چگونه انجام می شود؟

هدف از فاز ارایه رسیدن به اجماع و گرفتن تعهد از طراح و مجری پروژه و سایر مدیران برای اجرای توصیه ها می باشد. این فاز شامل یک ارایه شفاهی اولیه همراه با یک گزارش کتبی کامل است. به عنوان آخرین مرحله مطالعه ارزش، تیم مهندسی ارزش نظریات خود را جهت تصمیم گیری ارائه می دهد. در طول ارایه و بحث های تعاملی، تیم تأییدهای مورد نیاز برای پیاده سازی تغییرات یا اطلاعات جدید مورد نیاز برای این کار را بدست می آورد. ویژگی های گزینه های پیشنهادی شامل موارد زیر می باشد:

  • قابلیت اجرا داشته باشد؛
  • مشکلات و هزینه های اجرایی بررسی شده باشد؛
  • تحصیل صرفه جویی و افزایش هزینه طول عمر پروژه صورت گرفته باشد؛
  • داده های فنی و هزینه ای که راهکارهای ارایه شده را پشتیابی کند ارائه شده باشد

پس مطالعه یا مطالعات تکمیلی چگونه انجام می شود؟

هدف از فعالیت های پس مطالعه، اطمینان از اجرای تغییرات تأیید شده مطالعه ارزش می باشد. در این مرحله که شامل اعمال اصلاحات، اجرای ایده های نهایی و ممیزی می باشد؛ تیم مهندسی ارزش و یا دیگر متخصصان مورد تأیید مدیریت بر چگونگی اجرای این مرحله در صورت لزوم نظارت می کنند. به طور کلی همه فازها و مراحل میبایست به صورت متوالی اجرا شود. در یک مطالعه ارزش، اطلاعات و داده های جدید افزایش پیدا کرده و ممکن است منجر به این شود که تیم به فاز قبلی و یا در یک فاز به مرحله قبلی باز گردد، اما فاز یا حتی مرحله ای از یک فاز نباید حذف شود.

روش های مورد استفاده در مهندسی ارزش

با مطالعاتی که درباره مهندسی ارزش به عمل آمده است، حدود بیست و چهار روش در ضمن فرآیند بکار گرفته می شود. شرایط برنامه کاری و روش ها همگی بمنظور بهبود ارزش برای یک جزء، محصول و یا یک پروژه بکار گرفته می شود. سرفصل روشها به قرار زیر می باشد:

  • از روابط انسانی خوب بهره گیرید؛
  • از کلی گویی پرهیز کنید؛
  • بر موانع فائق آیید؛
  • قضاوت منطقی و خوب بکار ببرید؛
  • کار گروهی را حمایت کنید؛
  • از حقایق مطمئن شوید؛
  • هر چیز را بطور سازنده مورد سؤال قرار دهید؛
  • هزینه ها را تعیین کنید؛
  • ارزش پولی برای تمامی مشخصات تلرانس ها، اتصالات و سایر موارد تکمیلی تعیین کنید؛
  • عملکردها را تعریف و طبقه بندی کنید؛
  • ذهن خود را فعال کنید؛ کما و علوم انسانی و مطالعات رسانی
  • ساده سازی کنید؛
  • ایده ها را ترکیب و تصفیه کنید؛
  • برای تمامی ایده ها هزینه در نظر بگیرید؛
  • عملکردهای جایگزین را مشخص کنید؛
  • از استانداردها استفاده کنید؛
  • با متخصصین، فروشندگان، مشتریان و غیره مشاوره کنید؛
  • از محصولات، فرایندها و رویه های خاص استفاده کنید؛
  • با استفاده از روش مقایسه ای ارزیابی کنید؛
  • – پول را آنچنان خرج کنید که انگار پول خودتان است؛
  • جواب ها را با اطلاعات کافی برای تصمیم گیری ارایه دهید؛
  • در صورت امکان دو راه حل ارائه دهید؛
  • با استفاده از ممیزی های مستقل، صرفه جوئی های قابل پیش بینی را بررسی کنید؛
  • به کمک های انجام شده اعتراف کنید

ماتریس تحلیل مهندسی ارزش

اصول بنیادی مهندسی ارزش چیست؟

آنچه از تجربیات اجرای مهندسی ارزش تاکنون حاصل شده است، کشف و تدوین برخی مفاهیم و اصول بنیادی است که اساس رشد و تکامل روش های مهندسی ارزش قرار گرفته است. این اصول بنیادی عبارتند از: ۱- بهره گیری از کارشناسان چند تخصصی برای اعمال تغییرات؛ ۲- تکمیل تدریجی تغییرات از طریق مطالعه و بررسی عینی کار؛ ٣- بهره گیری از یک منطق اساسی برای طرح پرسش ها؛ ۴- برنامه ریزی انجام کار.

در طی چندین سال، روش های فنی مهندسی ارزش همانند عرصه های به کار گیری آن، گسترش پیدا کرد. امروزه تحلیل یا مهندسی ارزش، رشته ای شناخته شده برای ارتقای ارزش تولیدات یا خدمات به شمار می رود. فرآیند مهندسی ارزش، فرآیندی منطقی و ساختار یافته است که در آن از یک گروه کارشناس چند تخصصی برای هدف های زیر استفاده می شود: ١- انتخاب پروژه یا محصول مناسب برای تحلیل با توجه به زمان صرف شده برای مطالعه؛ ۲- مشخص کردن و اندازه گیری کردن ارزش جاری یک پروژه و محصول یا اجزای تشکیل دهنده آن با توجه به عملکردهایی که نیازها، هدف ها و خواست های یک پروژه را برآورد می سازد؛ ٣- تدوین و ارزیابی گزینه های جدید برای تخمین یا ارتقای کیفیت بخش های وابسته با هزینه کمتر؛ ۴- انطباق گزینه جدید با بهترین راه عملی کردن آن.

گروه اجرایی مهندسی ارزش از چه کسانی تشکیل می شود؟

گروه مهندسی ارزش از طراحان، پیمانکاران، تحلیل گران ارزش و کارفرمای یک پروژه اجرایی تشکیل می شود. این گروه گرچه در کنار یکدیگر و در پروژهای واحد کار نمی کنند اما از لحاظ موضوع به یکدیگر مربوط بوده و با زمینه های تخصصی مجموعه نیز آشنایی دارند. نقش گروه طراحی در به کار گیری موفقیت آمیز تحلیل ارزش، بسیار مهم است، زیرا بیشتر دست اندر کاران عرصه اجرایی بطور کامل به توانایی مهندسی ارزش پی نبرده اند و به بهره گیری عملی از روش های فنی این تحلیل نپرداخته اند.

وظیفه تحلیل گر ارزش چیست؟

تحلیل گر ارزش باید راه های متعادل سازی گروه را دریابد و با آنان همفکری و همدلی کند تا اعضای مجموعه به تفکر مهندسی ارزش نزدیک شوند. تحلیل گر ارزش باید با فراهم آوردن فرصت لازم برای یکایک افراد مجموعه، امکان ارائه دیدگاه های آنان را میسر سازد تا افراد بدون نگرانی از اینکه ممکن است اظهار نظر آنها چندان فنی و عملی نباشد، دیدگاههای خود را مطرح نمایند. گاهی بهترین و ارزان ترین راه حل ها از پیشنهادها و دیدگاه هایی که به نظر کم ارزش و سطحی می آیند، حاصل می شود. همچنین تحلیل گر ارزش می تواند برای درک بهتر ساختار سازمان در ارزش آفرینی، از تحلیل های موجود در مباحث مدیریت استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک استفاده نماید؛ از جمله روشهای تحلیلی میتوان به تحلیل زنجیره تامین و تحلیل زنجیره ارزش اشاره نمود.

وظیفه مهندس مشاور چیست؟

مهندسان مشاور در جریان طراحی و پس از ارائه طرح به سختی می پذیرند که ارزش داوری را که برای کار خود قایلند ممکن است با روش های فنی و عملی که گروه تحلیل ارزش ارائه میدهد، ناسازگاری داشته باشد. حال آنکه مشاور و طراح هر چند که باید از بیشترین داده ها و آمار موجود در طراحی خود استفاده کنند، باز ممکن است به دلایلی، دسترسی به کلیه اطلاعات مورد نیاز برای تهیه مناسب ترین طرح را نداشته باشند. گذشته از این، بیشترین اشکالات و نارسایی های طراحی در مرحله اجرا پیش می آید، در مرحله ای که بازشدن جنبه های مختلف کاری، عوارض پنهان و ناشناخته کار را آشکار می سازد و شرایط جدیدی را به طرح تحمیل می نماید. مهندس مشاور باید ظرفیت پذیرش مهندسی ارزش را با ارزش داوری خود داشته باشد و تغییرات را به راحتی بپذیرد و تحمیل شرایط مهندسی ارزش را توهینی به مقام تخصصی خود تلقی ننماید.

وظیفه پیمانکاران چیست؟

پیمانکاران، تقریبا همواره در حین اجرا با مسائل و مشکلات تازه ای روبرو می شوند که لزوم تغییرات در طراحی یا حتی بازنگری طراحی ضرورت می یابد. با آنکه بیشترین موارد به کارگیری روش های فنی تحلیل ارزش، در مرحله اجرا انجام می شود، باید پذیرفت که موفقیت کامل این کار به توانایی پیمانکاران مجرب برای مشارکت در تحلیل ارزش بستگی دارد. یکی از مشکلات کنونی در عرصه اجرایی، دو گانگی بین طراحی و اجرا است. به رسمیت شناختن توانایی های مدیر یا سرپرست کارگاه می تواند به کارگیری روش های تحلیل ارزش را تضمین نماید.

وظیفه کارفرما چیست؟

کارفرما مهم ترین و اصلی ترین جنبه مشارکت کار را در حلقه تحلیل ارزش به عهده دارد. پشتیبانی فعالانه کارفرما، ضامن موفقیت و مؤثر واقع شدن کار است. کارفرما برای آنکه تمایل لازم را برای انجام این پشتیبانی پیدا کند، باید با مسئولیت های مجموعه تحلیل ارزش و حدود آن مسئولیت ها در چارچوب ساختار حق الزحمه ای موافقتنامه طرح، آشنا باشد.

با توجه به اینکه بیش از ۵۰ درصد از کل بودجه برنامه ریزی شده بیشتر کشورها صرف کارهای اجرایی می شود، از این رو مجریان طرح ها و پروژه ها، متحمل هزینه های بس سنگینی می شوند. محدودیت های مالی و قیمت های اجرایی که هر روز افزایش می یابند، باز گشت ارزش کامل پولی را که کارفرما هزینه می نماید و باید به دور از هر گونه هزینه های غیر ضروری باشد، به طور جدی مطرح ساخته است.

بیشتر بخوانید: استراتژی تولید بدون کارخانه یا همان برون سپاری ساخت و تولید چگونه است؟

مهندسی ارزش یکی از ابزارهای مؤثر برای دستیابی به اجرای طرح ها با کمترین هزینه، همراه با اطمینان بخشی طرح، سودمندی، قابلیت تعمیر و نگهداری و حفظ جنبه های زیبایی کار است. مهندسی ارزش چون موجب کاهش هزینه های اجرایی و صرفه جویی در هزینه ها می شود، از این رو کارفرمایان تمایل دارند تا با پرداخت حق الزحمه جداگانه ای به تحلیلگران ارزش، همواره از حضور و تداوم فعالیت گروه تحلیلگر ارزش در کنار خود، بهره مند باشند.

مبدا پدید آمدن مهندسی ارزش کجاست؟

 به کار گیری مهندسی ارزش که در ابتدا از آمریکا آغاز شد، با تأخیر به سایر کشورها نیز انتقال یافت. کشورهای اروپایی، ژاپن و هند بعد از آمریکا بیشترین استفاده را از امکانات بالقوه مهندسی ارزش بردند و با تلفیق روش های مهندسی ارزش در آمریکا با روش های رایج در کشورهای خود، به صرفه جویی های قابل توجهی دست یافتند. امکانات بالقوه به کار گیری مهندسی ارزش در طرح های عمرانی، بیکران است. پیشگامان این روش، راه را علامت گذاری و مشخص کرده اند. کشور ما هنوز در ابتدای راه قرار دارد، کارهای بسیاری باید انجام شود تا بتوان گفت دست اندر کاران عرصه های اجرایی کشور ما نیز از فرصت هایی که توسط مهندسی ارزش در کاستن از هزینه طرح ها و پروژه ها فراهم می شود، بیشترین بهره و فایده را خواهند برد.

کارایی مهندسی ارزش چگونه است؟

تا سال ۱۹۷۳ میلادی در امریکا به ازای هر دلار هزینه در بخش مهندسی ارزش، ۴٫۵۳ دلار صرفه جویی بدست آمد. بازده مهندسی ارزش از سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۹۵ میلادی برای هر یک دلار سرمایه گذاری صورت گرفته، ۱۵ تا ۳۰ دلار بوده است. در ژاپن از ۶۹۸ شرکت مورد بررسی، ۷۱ درصد مهندسی ارزش را در تولید محصولات و ارائه خدمات بکار برده اند. عربستان بیش از ۲۰ سال است که مهندسی ارزش را در دستور کار خود قرار داده است.

بطور کلی مهندسی ارزش در کشورهای مختلف در بهبود کارایی و کاهش هزینه ها، نقش مؤثری داشته است تا جایی که به عنوان مثال در آمریکا در رشته های مختلف از جمله راه و ترابری، سلامتی، ساخت و ساز، صنعت، محیط زیست و خدمات دولتی، مهندسی ارزش نقش بسزایی داشته است. به عنوان مثال در بخش صنعت، کاهش هزینه ای معادل ۵ تا ۱۰۰ درصد در بخش های مختلف دیده شده است همچنین شایان ذکر است مهندسی ارزش در رشته حمل و نقل و تولید تجهیزات، کاربردی در حدود ۹۰ درصد داشته است.

نتیجه مقاله مهندسی ارزش

میزان موفقیت بنگاه های اقتصادی در یک بازار رقابتی به تلاش آنها در جهت شناخت نیازهای مشتریان (مصرف کنندگان) و پاسخگویی به این نیازها بستگی دارد. مشخصات محصولات و خدماتی که بنگاه به بازار عرضه می کند، باید رضایت مشتری را جلب نماید. این رضایت ممکن است از طریق قیمت مناسب، کیفیت مطلوب، تحویل به موقع، خدمات مناسب پس از فروش و … و یا ترکیبی از آنها حاصل شود. محدودیت منابع امکان پاسخگویی به تمام خواسته های مشتریان را سلب می کند.

این مساله ایجاب می کند تا بنگاه ها مشخصاتی از محصول / خدمت را که نزد مشتری دارای ارزش بیشتری هستند، شناسایی کرده و بهترین راه حل (از نظر هزینه و کیفیت) را برای دستیابی به آن مشخصات تعیین کنند.  مهندسی ارزش مجموعه ای از تکنیک ها و روش هاست که با نگرش سیستمی، کارکردهای اصلی و فرعی یک محصول یا خدمت را شناسایی کرده و ارزش هر کار کرد را نزد مشتری مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد. همچنین به عنوان یک ابزار مدیریتی در تعیین بهترین روش ایجاد این کار کرد، به فرایند تصمیم گیری استراتژیک (تصمیم گیران) کمک می کند. با توجه به آنچه که گذشت می توان مطالب را نتیجه گرفت:

  1.  عقیده بر این است که همیشه یک راه بهتر و مؤثرتر برای انجام کارها وجود دارد و هدف مهندسی ارزش، پیدا کردن این راه است.
  2. برخورد سازمان یافته در فرایند مهندسی ارزش، یک روش به نسبت ساده است که کارایی آن در عمل اثبات شده است.
  3. فرآیند مهندسی ارزش، شبیه مراحلی است که یک مخترع برای ایجاد ایده ها و رویه های جدید بکار می گیرد.
  4. به دلیل هم افزایی و بهره گیری از نظرات ذینفعان و در نظر گرفتن شرایط واقعی، مهندسی ارزش فی نفسه ارزش را افزایش می دهد.
  5. مهندسی ارزش، استقرار رویکردی سیستماتیک در راستای تحقق بهبود مستمر فرآیندها و محصولات در سازمان است.
  6. مهندسی ارزش، مجموعه ای از گام های مرتبط و سازمان یافته است که می توان تعبیر فرآیند را به آن اطلاق کرد.
  7. فرآیند مهندسی ارزش به قصد شناسایی کار کردهای مهم یک محصول، خدمت و روش مناسب ایجاد آن کار کردها انجام می گیرد. هدف از اجرای مهندسی ارزش، استفاده از راه حل های خلاقانه برای کاهش در قیمت تمام شده محصول یا خدمت بدون وارد شدن خدشه به مشخصات کیفی آن است.
  8. در حقیقت در مهندسی ارزش، تغییر از ارزش تولید کننده گرا به ارزش مشتری گرا به عنوان پیش فرض اصلی قرار گرفته است. این قابلیت رقابتی، مهندسی ارزش را به یک ابزار مدیریتی کارآمد در کسب موقعیت های برتر رقابتی و مزیت رقابتی تبدیل نموده است. امید است با در استفاده هر چه بیشتر از این فرایند، سازمانها و واحدهای تولیدی بیش از پیش جهت بهبود کیفیت و کاهش هزینه ها گام بردارند.

 

جهت ارتقاء سطح کیفی مقالات و تکمیل مباحث مربوط لطفا نظرات و دیدگاههای خود را در پایان این مقاله درج کنید، همچنین چند مقاله مرتبط با موضوع مهندسی ارزش و تحلیل ارزش برای مخاطبان سایت شریف استراتژی به اشتراک گذاشته شده است.  شما میتوانید با ارائه درخواست مشاوره از طریق ارسال فرم، مشاوره رایگان در خصوص کسب و کار خود دریافت نمایید. پس از ارسال درخواست، کارشناسان شریف استراتژی در اسرع وقت با شما تماس خواهند گرفت.

کتاب خلق بوم کسب و کار و مدل کسب و کار نوشته وایلی

دانلود کتاب خلق مدل کسب و کار نوشته الکساندر استروالدر